فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى0%

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

نویسنده: عباس عزيزى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 20221
دانلود: 4079

توضیحات:

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20221 / دانلود: 4079
اندازه اندازه اندازه
فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

نویسنده:
فارسی

فصل ششم: امام چهارم، سيماى حضرت امام على بن الحسينعليه‌السلام زين العابدين

بخش اول: فضايل حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام  

۶۰۲- زنده كننده نسل حسينىعليه‌السلام

ابوالحسن، على بن الحسين بن على بن الى طالبعليه‌السلام ، مشهور به زين العابدين است و او را على اصغر خوانند و حسين را جز از طريق او، نسلى نيست. او يكى از امامان دوازده گانه و از سادات تابعين است.

زهرى گفته است: هيچ قريشى نسبى را برتر از او نيافتم و زين العابدينعليه‌السلام را ابن الخير تين مى گفته اند؛ زيرا رسول خداوند فرموده: لله تعالى من عباده خيرتان فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس ‍.(۶۹۷)

۶۰۳- گذشتن از ثواب دنيوى

در بحار، به نقل از اختصاص آمده كه: فرزدق حكايت كرده است:

سالى همراه عبدالملك در حج بودم. او به على بن الحسين بن على بن ابى طالبعليه‌السلام نظرى افكند و براى تحقير او گفت: او كيست؟

پس من نيز بالبداهه، قصيده را سرودم كه: او پسر بهترين بندگان خداست و او تقى و طاهر العلم است تا آنكه آنرا به اتمام رسانيدم.

عبدالملك، سالى هزار دنيا به او صله مى كرد كه پس از ماجراى قصيده، آنرا قطع كرد. فرزدق شكايت به على بن الحسينعليه‌السلام برد و از ايشان درخواست نمود تا در اين باره با عبدالملك گفت و گو كند. امام فرمود: من، همان اندازه كه او تو را مى بخشيد، تو را مى بخشم؛ پس مرا از سخن گفتن با او باز دار.

فرزدق عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! به خداوند قسم، كه ثواب خداى عز و جل در آجل، نزد من بهتر است از ثواب دنيا در عاجل.

اين ماجرا به گوش معاويه بن عبدالله بن جعفر طيار رسيد و او از سخاوتمندان و ادبا و ظرفاى بنى هاشم محسوب بود، معاويه به فرزدق گفت: اى ابافراس! به گمانت چه قدر از عمرت باقى است؟

فرزدق جواب داد: بيست سال.

معاويه گفت: اين بيست هزار دينار، كه از مال خودم مى باشد به تو مى دهم، پس ابو محمد - اعزه الله - را معاف كن!

فرزدق پاسخ داد: من ابو محمد را ملاقات كرده ام و او از دارايى خويش، به من بذل فرمود؛ ولى به عرض ايشان رساندم كه براى اجر اخروى عمل خود، از ثواب دنيوى اش گذشتم.(۶۹۸)

۶۰۴- باغ فردوس به پاداش عمل مى بخشند

چشمان هشام لوچ بوده است و ابن خلكان در وفيات الاعيان، در شرح حال فرزدق مى گويد:

عمل بس نيكويى بدو نسبت داده اند كه اميد است رفتن او به بهشت را ضامن باشد، و عمل مذكور آن است كه چون هشان بن عبدالملك در عهد پدرش به قصد حج به مكه آمد، دور كعبه طواف نمود و سعى كرد تا خود را به حجرالاسود برساند؛ ولى به دليل ازدحام مردم، موفق نشد. از اين رو، برايش منبرى گذاشتند و او بر آن نشست و به مردم مى نگريست.

در ضمن، گروهى از اشراف شام نيز در اين سفر همراهى اش مى كردند. در اين حال، زين العابدين، على بن الحسين بن على بن ابى طالبعليه‌السلام ، كه زيباترين و خوشبوترين مردم بود، پيش آمد و شروع به طواف نمود. چون طوافش به حجرالاسود ختم يافت، مردم راه را برايش باز كردند تا به آن برسد.

در اين هنگام، مردى شامى گفت: اين كيست كه هيبتش چنين مردم را متاءثر كرده است؟

هشام از ترس اين كه همراهانش به او تمايلى پيدا كنند و علاقه مند شوند، گفت: او را نمى شناسم.

ولى فرزدق كه در آن جا حاضر بود گفت: من او را مى شناسم.

مرد شامى پرسيد: اى ابافراس! او كيست؟

فرزدق نيز در جواب او، قصيده اى را سرود.(۶۹۹)

۶۰۵- چونان ماه شب بدر

مبرد در كتاب الكامل نقل كند كه: مردى قريشى - كه مامش را نميدانم - گفت: روزى در كنار سعيد بن مسيب نشسته بودم كه مرا گفت: دائيان تو كيانند؟

گفتن: مادرم كنيز بوده است.

با اين حرف، گويى از چشمانش بيافتادم. اندكى بعد، سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب آمد و چون از پيش او رفت گفتم: اى عمو! اين كه بود؟

سعيد بن مسيب گفت: سبحان الله العظيم! آيا او را كه از قوم توست! نمى شناسى؟ او، سالم بن عبدالله بن عمر است.

پرسيدم: مادرش كيست؟

گفت: مادرش كنيز است.

اندكى گذشت و على بن حسين بن على بن ابى طالبعليه‌السلام آمد و بر او سلام كرده، نشست و سپس برفت. از سعيد بن مسيب پرسيدم: اى عمو! او كيست؟

سعيد گفت: او كسى است كه روا نباشد مسلمانى او را نشناسد! او على بن حسين بن على بن ابى طالبعليه‌السلام است.

پرسيدم: مادرش كيست؟

پاسخ داد: مادرش كنيز است.

در اين هنگام گفتن: اى عمو! به نظر رسيد كه چون گفتن، مادرم كنيز است، از ارزش من نزد تو كاسته شد؛ ولى من نيز چون اينانم و از اين، باكى ندارم. (مرد قريشى ادامه مى دهد:) پس از آن، نزد او بزرگى و جلالتى يافتم.(۷۰۰)

۶۰۶- احترام به مادر

امام زين العابدينعليه‌السلام ، نسبت به مادرش بسيار نيكوكار بود؛ به طورى كه به او گفتند: تو نسبت به مادر، از همه كس نيكوكارترى، ولى نمى بينيم كه با او در يك ظرف غذا بخورى!

امام در جواب فرمود: چون ترسم كه دستم را به سوى چيزى برم كه مادرم قصد خوردن آن را داشته و او را ناراحت كنم.(۷۰۱)

بخش دوم: عبادت حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام  

۶۰۷- مايه آرامش دل

امام سجادعليه‌السلام در مناجاه الذاكرين گويد:

و آنسنى بالذكر الخفى... فلا نطمئن القلوب الابذكرك... استغفرك من كل بغير ذكرك، و من كل لذه راحه بغير انسك، و من كل سرور بغير قربك؛(۷۰۲)

... به وسيله ذكر خفى (در نهان به ياد تو بودن) وحشت را از دلم بزدا.... پس ‍ دلها آرام نگيرند مگر به ياد تو... و از هر لذتى كه بدون ياد تو حاصل شود و هر آسايشى كه بدون انس با تو دست دهد و هر نشاطى كه بدون نزديكى با تو تأمین گردد آمرزش مى طلبم.(۷۰۳)

۶۰۸- قدر درجات بهشت

زهرى روايت كرده است كه: قال سمعت على بن الحسينعليه‌السلام يقول: آيات القرآن خزائن، فكلما فتحن خزانه ينبغى لك ان تنظر ما فيها.

و درجات قرآن همه حكمت بلكه حكيم است يس والقرآن حكيم و حكمت بهشت است كما فى المجلس الواحد و الستين من امالى الصدوق قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله لعلى بن ابى طالب: يا على! انا مدينه الحكمه و هى الجنه وانت يا على، بابها.

پس به آن اندازه كه از اين درجات ارتقاء يافته اى به همان اندازه قرآنى و به همان اندازه خزائن الهى هستى و به همان اندازه بهشتى، يؤ تى الحكمه من يشاء و من يؤ ت الحكمه فقد اوتى خيرا كثيرا و ما يذكر الا اولوا الالباب.(۷۰۴) امام فرمود: درجات بهشت بر عدد آيات قرآن، و بر قدر آيات قرآن است. و فرمود: هر مقامى او مقامات قرآن را قرائت كرده است، توقف مكن و بالا برو كه آن را مقامات ديگر است و خبرهايى است.(۷۰۵)

۶۰۹- گنجينه هاى قرآنى

زهرى گويد: از على بن الحسينعليه‌السلام شنيدم كه فرمود: آيات قرآن، گنجينه هستند و سزاوار است هر گنجينه اى كه گشوده مى شود، در آن بنگرى.(۷۰۶)

۶۱۰- خبر از آخرالزمان

عاصم بن حميد، على بن الحسين امام زين العابدينعليه‌السلام را از توحيد پرسيد؛ حضرت فرمود: چون خداوند عز و جل مى دانست در آخرالزمان مردمانى دقيق و عميق خواهند بود از اين رو، سوره قل هو الله احد و آياتى از سوره حديد را تا آيه و هو عليم بذات الصدور، نازل فرمود - تا بدينجا كه مى فرمايد: - و هر كس بيشتر از اين رود، هلاك شود.(۷۰۷)

۶۱۱- مناجات محبين

مناجات محبين امام زين العابدين و سيد الساجدين - صلوات الله عليه - را فراموش مكن: بسم الله الرحمن الرحيم، الهى! من ذا الذى ذاق حلاوق محبتك فرام منك بدلا...(۷۰۸)

۶۱۲- ستايش ابن عربى

محيى الدين، در مناقب مى گويد: صلوات خداوند و ملايك و حمله عرش ‍ و جميع خلقش در زمين و آسمان، بر آدم اهل بيت؛ كسى كه از كيت و ماكيت، منزه و روح جسد امامت است. آن كه شمس شهامت و مضمون كتاب ابداع است و حل معماى سر الله در وجود.

او انسان عين شهود، خازن كنوز غيب، مطلع نور ايمان، كاشف مستور عرفان، حجت قاطع و در لامع، ثمره مقدس شجره طوبى، ازل الغيب و ابد الشهاده، سر كل در سر عبادت، وتدالاوتاد، امام العالمين و مجمع البحرين، زين العابدين، على بن الحسينعليه‌السلام ، است(۷۰۹)

۶۱۳- اوصاف حضرت سيد الساجدينعليه‌السلام

كلام محمد طلحه شافعى: او، زين العابدين است و قدوه الزاهدين و سيد المتقين و امام المؤمنين.

صفاتش گواهى ديد كه از سلاله رسول خداست، و سمتش گواه است بر مقام والاى قربت او نزد خدا. پينه هايش كثرت نماز و تهجد او را رساند، و اعراض و روس گردانى اش از دنياات نشان از زهد اوست. انوار تاءييد و هدايت خدايش بر او تابيده و بدانها هدايت يافته است، و اوراد عبادت بر او القا شده و با آنها ماءنوس گشته است و او لباس زيباى شان را در بر كرده است.

همواره براى او شب، مركبى است كه طريق آخرت را با آن طى كند و و او را كراماتت و خوارق عاداتى است كه هيچ چشم بينايى چون آن را نديده است، و آنها در آثار و اخبار متواتر، مربى و ثابتند، و اين گواهى است كه او را از ملوك آخرت است(۷۱۰)

۶۱۴- دعاى براى ارتش

جامعه ما به علوم گوناگون نياز دارند و آنچه را كه عقل و شرع امضاء فرموده اند همه محترمند و بعد از علم دين كه علم انسان ساز است، اجتماع به طبيب، بازرگان معتبر و متدين و حافظان اجتماع نيازمند است.

حافظان اجتماع كه همان ارتش باشند، نگاهدارنده اجتماع و سنگر مردمند و حافظ حد و مرز اجتماع هستند. امام سجادعليه‌السلام در يكى از دعاهاى خود، ارتش اسلام را دعا مى كند كه اينها حافظ مرز و بوم كشور هستند.(۷۱۱)

۶۱۵- سيره بزرگان

روزى مرحوم علامه طباطبايى را در خيابان زيارت كردم و در معيت ايشان، تا درب منزلشان رفتم. به درب منزل كه رسيديم ايشان تعارف كردند. عرض ‍ كردم: مرخص مى شوم. ايشان، در پله بالا ايستاده بودند و من پايين بودم، رو به من كردند و گفتند: حكماى الهى اين همه فحشها را شنيدند، سنگ حوادث را خوردند، قلمها به دشنام و بدگويى آنها پرداختند، اين ههه فقر و فلاكت و بيچارگى را از تبليغات سوء كشيدند. گاهى به كهك به سر مى بردند و گاهى... با اين همه حقايق را در كتاب هايشان نوشتند گفتند: آقايانى كه به ما بد گفتيد و فحش داديد و زندگى را در كام ما تلخ كرديد و مردم را عليه ما شورانيديد، حرف اين است و حق اين است كه نوشته ايم و براى شما گذاشته ايم، حال هر چه مى خواهيد بگوييد.

آنها حرف حقشان را نوشتند و براى نفوس مستعد به يادگار گذاشتند، تمام تلاش اين است كه منطق وحى را بفهميم. خداوند ملاصدرا را رحمت كند! مفسر است، محدث است، فقيه است، مرد سير و سلوكى است كه هفت مرتبه پياده به زيارت بيت الله الحرام، مشرف مى شود و بار هفتم در بصره نداى حق را لبيك گفته است. ايشان در شرح اصول كافى حديث امام سجادعليه‌السلام را نقل مى كند كه: چون خداوند سبحان، مى دانست در آخر الزمان مردمى عميقى پيدا مى شوند - در توحيد و در اصول عقايد - اوايل سوره اخلاص را فرستاد.

مرحوم آخوند مى گويد: به اين حديث كه رسيدم گريه ام گرفت. اين گريه شوق است و گريه عشق، چون خودش مى بيند كه اين حديث، براى امثال اوست.(۷۱۲)

۶۱۶- قرآن، خزينه الهى است!

حضرت سيد الساجدين امام زين العابدينعليه‌السلام مى فرمايد: آيات القرآن خزائن و كلما فتحت خزانه ينبغى لك ان تنظر ما فيها(۷۱۳) هر آيه اى خزانه است، هر خزانه را كه گشودى و باز كردى و وارد شدى زود بيرون نرو. در اين خزانه خبرهاست. ما حق نداريم بگوييم جواهر و طلاست.(۷۱۴)

۶۱۷- عجب از اين آدم!

حق سبحانه در سوره واقعه قرآن كريم فرموده است: ولقد علمتم النشاه الاولى فلولا تذكرون.

و در كافى از امام سجادعليه‌السلام روايت است كه: العجب كل العجب، لمن انكر النشاه الاخرى و هو يرى النشاه الاولى.(۷۱۵)

۶۱۸- دعاى دفع دشمن

از حضرت سيد الساجدين مروى است كه بعد از نماز صبح، بالفاصله بخواند به جهت دفع دشمن مقهور مى شود:

اللهم انى و اعدائى اقوياء و انت الاقوى و قنى شرهم و اكفنى امرهم واعنى عليهم بحولك و قولك ياقوى.(۷۱۶)

۶۱۹- دعاى وداع امام سجادعليه‌السلام

دهاى چهل و پنجم صحيفه سجاديه در وداع شهر رمضان است، در اين دعا، امامعليه‌السلام خطاب به ماه رمضان مى نمايد و چندين بار وى را سلام مى كند و او را وداع مى نمايد و مى فرمايد: السلام عليك يا شهر الله الاكبر و يا عيد اوليائه. السلام عليك يا اكبر مصحوب من الاوقات.(۷۱۷)

۶۲۰- آداب حج همراه يقين

شبلى به حج رفته بود، و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سيد الساجدينعليه‌السلام مشرف شد، امامعليه‌السلام از وى پرسيد: اى شبلى! حج گزاردى؟

شبلى: آرى! با ابن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله !

امامعليه‌السلام : زمانى كه به ميقات فرود آمدى، آيا نيت كرده اى كه جامع معصيت را از خود به در آورى و جامع طاعت بپوشى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : زمانى كه از جامع خود برهنه شدى، آيا نيت كردى كه از ريا و نفاق برهنه شوى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : زمانى كه غسل كردى، آيا نيت كردى كه خويشتن را از بديها و گناه ها شست و شو دهى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آيا خويشتن را پاكيزه كردى و احرام بستى و عقد وقت حج بستى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : زمانى كه خود را پاكيزه كردى و عقد بستى، آيا نيت كردى كه آنچه را خداوند متعال حرام كرده است، بر خويشتن حرام كنى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : خويشتن را پاكيزه نكردى و احرام نبستى و عقد حج نبستى.

امامعليه‌السلام : آيا داخل ميقات شدى و تلبيه گفتى؟

شبلى: آرى.

امامعليه‌السلام : آنگاه كه داخل ميقات شدى، آيا نيت كردى كه به نيت زيارت داخل شوى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آنگاه كه دو ركعت نماز گزاردى، نيت كردى كه به خداوند متعال به بهترين اعمال و بزرگترين حسنات عباد، كه نماز است تقرب جويى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آنگاه كه تلبيه گفتى، آيا نيت كردى كه براى خداوند به هر طاعتى گويا شوى و از معصيت او، خود را باز دارى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : در ميقات داخل نشدى و نماز نخواندى و تلبيه نگفتى (تلبيه يعنى لبيك گفتن)

سپس امامعليه‌السلام فرمود: آيا در حرم داخل شدى و كعبه را ديدى و نماز خواندى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آنگاه كه داخل حرم شدى، آيا نيت كردى كه بر خود هرگونه عيب اهل ملت اسلام را حرام كنى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آنگاه كه به مكه رسيدى و كعبه را ديدى و دانستى كه آن خانه خداست، آيا قصد خداوند سبحان كردى و از غير او بريدى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : پس نه داخل مكه شدى و نه داخل حرم.

سپس امامعليه‌السلام فرمود: آيا طواف بيت را به جاى آوردى و اركان را مس كردى و عمل سعى را انجام دادى؟

شبلى: آرى!

امامعليه‌السلام : آنگاه كه سعى كردى، آيا نيت كردى كه از همه گريختى و به سوى خداوند فرار كنى، و صدق اين نيت را علام الغيوب شناخت؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : نه طواف بيت كردى و نه سعى به جا آوردى.

سپس امامعليه‌السلام فرمود: آيا در مقام ابراهيمعليه‌السلام وقوف كردى و در آن مقام دو ركعت نماز گزاردى؟

شبلى: آرى!

امامعليه‌السلام در اين هنگام صيحه اى برآورد كه نزديك بود از دنيا مفارقت كند، سپس فرمود: آه! آه! كسى كه به مقام قرب رسيده و با خدا مصافحه كرده كجاست؟ حق تعالى با آن عظمت و جلال، مسكينى را به اين مقام برساند، آيا جايز است بر او كه حرمت چنين پروردگار مهربان را ضايع كند؟ هرگز چنين نيست كه كسى با خدا مصافحه كند بعد از آن مخالفت او را جايز داند. پس از آن فرمود: آنگاه كه در مقام ابراهيمعليه‌السلام ايستادى، آيا نيت كردى كه بر انجام هر طاعتى بايستى، و پشت به هر معصيت بكنى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آنگاه كه در مقام فراهيم دو ركعت نماز گزاردى، آيا نيت كردى كه چون نماز ابراهيمعليه‌السلام نماز گزارى؟ و به نمازت، بينى شيطان را به خاك ماليدى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : در مقام نايستادى و در آن نماز نخواندى.

پس از آن فرمود: آيا بالاى چاه زمزم بر آمدى؟

شبلى: آرى!

امامعليه‌السلام : آنگاه كه بر بالاى چاه زمزم بر آمدى، آيا نيت كردى كه بر طاعت برآمدى و چشمت را از معصيت پوشاندى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : پس بر چاه زمزم بر نيامدى و از آن ننوشيدى.

پس از آن فرمود: آيا سعى ميان صفا و مروه را به جاى آوردى و در ميان آن دو مشى و تردد داشتى؟

شبلى: آرى!

امامعليه‌السلام : از سعى ميان صفا و مروه، آيا نيت كردى كه در ميان خوف و رجايى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : پس نه سهى كردى و نه مشى و ترد بين صفا و مروه.

پس از آن فرمود: آيا از مكه خارج شدى و به منى رفتى؟

شبلى: آرى!

امامعليه‌السلام : به منى رفتى، آيا نيت كردى كه مردم را از زبان و دل و دست خود ايمن گردانى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : پس به منى نرفتى.

بعد از آن امامعليه‌السلام فرمود: (آيا در موقف عرفه وقوف كردى؟ و بر جبل الرحمه برآمدى؟ و شناختى خداوند متعال را در جبل الرحمه و جمرات خواندى؟

شبلى: آرى!

امامعليه‌السلام : در موقف عرفه، آيا معرفت حق سبحانه و تعالى و اطلاع او را بر سرائر و قلب خود شناختى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : بر جبل الرحمه كه بالا رفتى اى، آيا نيت كردى كه خداوند هر مؤ من و مؤمنه را رحمت كند؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آنگاه به مزدلفه (مشعر) رفتى؟ و از آن جا سنگريزه ها از زمين بركندى؟ و به مشعر الحرام مرور كردى؟

شبلى: آرى!

امامعليه‌السلام : آنگاه كه در مزدلفه مشى مى كردى و از آن سنگريزه ها بر مى كندى، آيا نيت كردى كه هر معصيت و جهل را از خود بركنى و هر علم و عمل را در خود نشانى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : به مشعر الحرام مرور كردى، آيا نيت كردى كه شعائر اهل تقوى و اهل خوف را شعار قلب خود قرار دهى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : در مزدلفه مشى نكردى و از آن سنگريزه ها بر نداشتى و به مشعرالحرام مرور نكردى.

پس از آن امامعليه‌السلام فرمود: در منى نماز گزاردى؟ و رمى جمره كردى؟ و حلق راءس (سر تراشيدت) را انجام دادى؟ و فديه (قربانى) خود را ذبح كردى؟ و در مسجد خيف نماز خواندى؟ و به مكه باز گشتى؟ و طواف افاضه به جاى آوردى؟

شبلى: آرى!

امامعليه‌السلام : آنگاه كه به منى رسيد و رمى جمره ها كردى، آيا نيت كردى كه به مطلب خود رسيدى و هرگونه حاجت تو بر آورده شده است؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آنگاه كه سر تراشيدى، آيا نيت كردى كه از پليدى ها پاك شدى و از هر گناه و بد عاقبتى كه بنى آدم را است به در آمدى، مثل آن روزى شدى كه از مادر متولد شد؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آنگاه كه در مسجد خيف نماز خواندى، آيا نيت كردى كه نترسى، مگر از خداوند و اميدوار نباشى مگر به رحمت او؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آنگاه كه قربانى خود را ذبح كردى، آيا نيت كردى كه طمع را سر بريدى و به ابراهيمعليه‌السلام به ذبح فرزندش اقتدا كردى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : آنگاه كه به مكه بازگشت كردى و طواف افاضه به جاى آوردى، آيا نيت كردى كه افاضه (كوچ كردن) به رحمت خدا كردى و به طاعت او بازگشت كردى و به سوى او تقرب جستى؟

شبلى: نه.

امامعليه‌السلام : به منى نرسيدى و رمى جمره نكردى، و حلق راءس انجام ندادى، و قربانى ات را ذبح نكردى، و در مسجد خيف نماز نگزاردى و طواف افاضه به جاى نياوردى و به سوى خداوند تقرب نجستى، چه است كه تو حج نكردى.

س شيلى از تفريط حجش به ندبه و زارى افتاد و پيوسته آداب حج مى آموخت تا سال ديگر از روى معرفت و يقين حج بگزارد.(۷۱۸)

۶۲۱- معارف نهفته براى اهل آخرالزمان

از حضرت امام سجادعليه‌السلام روايت شده است كه: چون خداوند مى دانست در آخرالزمان اقوامى مدقق خواهند آمد، سوره قل هو الله... و اوائل سوره حديد را نازل فرمود: ان الله عز و جل علم انه يكون فى آخر الزمان اقوام متعمقون، فانزل الله تعالى قل هو الله احد والايات من سوره الحديد الى قوله و هو عليم بذات الصدور، فمن رام وزاء ذلك فقد هلك.(۷۱۹)

مرحوم آخوند ملا صدرالمتالهين مى فرمايد: وقتى من به اين حديث رسيدم، گريه كردم، اين گريه شوق است؛ چون مى بيند كه اين قبيل احاديث، ناظر به امثال اوست كه اقوام متعمقون اند، گريه شوق مى كند و دست ابتهال و تضرع به سوى حقيقت نظام هستى دراز مى كند و توفيق فهم مطالب آيات و روايات را كه اسرار اهل ولايت اند، مساءلت و مطالبت مى نمايد.

و جناب فيض كه از اعاظم تلامذه آن حضرت است مى گويد: ما را احتياج به معجزات فعلى اهل بيت عصمت و طهارت نيست، بلكه همين معارف مروى از آن بزرگان، در اثبات امامت يك يك آنان كافى است!(۷۲۰)

بخش سوم: بزرگداشت و تجليل از صحيفه سجاديه 

۶۲۲- پيمودن راه خطا

اين شهر آشوب، در متاقب آل ابى طالبعليه‌السلام حكايت مى كند: نزد كسى از بلغاى بصره، سخن از صحيفه كامله (امام سجاد) به ميان آمد. آن شخص گفت: من نيز بر نوشتن مثل آن قادرم!

پس قلم به دست گرفت و سرش را براى نوشتن پايين انداخت تو سرش را بلند نكرد تا مرد. به جان خودم قسم! كه چنين كسى راه به بيراهه برده و طريق سخط را پيموده است.(۷۲۱)

۶۲۳- كلامى دون كلام خالق، فراتر از كلام مخلوق

يكى از علماى معاصر، در مقدمه اش بر صحيفه سجاديه مى گويد: در سال ۱۳۵۳ هجرى، نسخه اى از صحيفه شريف براى علامه معاصر، شيخ جوهرى طنطاوى، صاحب تفسير معروف و مفتى اسكندريه ارسال نمودم.

ايشان از قاهره برايم نامه اى نوشت و با تشكر از ارسال چنين هديه گرانبهايى، مرا از رسيدن آن، مطلع گردانيد و در نامه اش به مدح و ستايش ‍ آن كتاب پرداخته بود. و در قسمتى از نامه نوشته بود:

بدبختانه من تا به امروز، بر چنين اثر با ارزش و گرانمايه و جاودانى كه از مواريث نبوت و اله بيت است، دست نيافته بودم.

من هر چه در آن، نظر افكندم، بيشتر دريافتم كه آن، كلامى است فوق كلام مخلوق و دون كلام خالق...

ايشان سپس شارحان صحيفه شريف را كه مى دانستم، برايش نوشتم و كتاب رياض السالكين، تاءليف سيد على خان را براى او ارسال داشتم. او جوابى بر اين نامه نوشت و در آن نوشته بود كه تصميم دارد بر اين صحيفه عزيز شرحى بنگارد.(۷۲۲)

۶۲۴- عديل نهج البلاغه

يكى از ذخاير علمى و گنجينه هاى حقايق الهى و معارف اسلامى، صحيفه كامله سيدالساجدين امام على بن الحسينعليه‌السلام است كه تالى بلكه عديل نهج البلاغه است، و آن را زبور آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و انجيل اهل بيت لقب داده اند.. بر اين صحيفه مكرمه به عربى و فارسى چندين شرح و تعليقه و ترجمه از دانشمندانى بزرگ نوشته اند، از آن جمله شرحى به عربى به نام رياض السالكين در پنجاه و چهار روضه به عدد ادعيه صحيفه به قلم تواناى عالم جليل صدر الدين على بن احمد بن محمد معصوم حسينى متوفى ۱۱۲۰ هجرى قمرى معروف به سيد عليخان شارح صحيفه است.

اين شرح، بزرگ ترين و بهترين شرحى است از هر حيث كه تاكنون بر صحيفه كامله نوشته شده است. دو تن از اساتيد ما: يكى علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى، و ديگر عارف متاءله حاج ميرزا مهدى الهى - قدس ‍ سرهما - صحيفه را به فارسى ترجمه كرده اند.

علاوه اينكه جناب شعرانى را بر آن، تعليقات ارزشمند است. شارح مذكور را، در چندين جاى شرح نامبرده، در تجرد نفس ناطقه و بقاى آن پس از انصراف آن از بدن مطالبى به غايت مفيد است. از آن جمله، در آخر روضه چهارم، در آخر دعاى چهارم صحيفه، كه امامعليه‌السلام در درود بر پيروان رسولان و تصديق كنندگان آنان انشاء فرموده است، آنجا كه فرمايد: و تهون عليهم كل كرب يحل بهم يوم خروج الانفس من ابدانها؛ يعنى خدايا! با آنان درود فرست، درودى كه هر اندوهى را كه بر ايشان در روز به در شدن جانها از تنهايشان وارد مى آيد آسان كنى.(۷۲۳)

۶۲۵- اوج مقام حضور

شخص هميشه در حضور است و پاسبان حرم دل است كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله(۷۲۴) و محاسب اعمال خود و مواظب زبان و قلم خود است، حتى نياتش را متوجه است. نيت بد هر چند به مرحله عمل نرسد و از جمبه فقهى كيفر نداشته باشد و تعزير و حد بر آن مترتب نشود، در روح و جان او اثر مى گذارد، نيت بد انسان را تيره مى كند.

حضرت امام سجادعليه‌السلام در صحيفه بيانى دارد قريب به اين مضمون كه: بارالها! كسى كه نيت گناه تو مى كند، استحقاق كيفر تمام گناهكاران را دارد. جز اين كه بزرگوارى تو عقابش نمى كند و عذابش نمى دهد.

اين مقام حضور تام يك انسان كامل است، از اين گونه لطايف عرفانى و نكات ذوق در كلمات ائمه اطهارمانعليه‌السلام بسيار است.(۷۲۵)

۶۲۶- انسان قرآنى

به خاطر دارم كه ۳۱ سال پيش كه از تهران براى ادامه تحصيل به حوزه علميه قم آمدم و به سفارش مرحوم استاد آقا شيخ محمد تقى آملى و مرحوم استاد آقاى شعرانى (كه نسبت به حضرت طباطبايى ايمان داشتند و آقاى آملى مى فرمود: زمانى كه ما در نجف خدمت آقاى قاضى بوديم، آقاى طباطبايى در سير و سلوك از همه ما جلوتر بود و در همان وقت ايشان مكاشفاتى داشتند) خدمت آقاى طباطبايى رسيدم و عرض كردم كه طلبه اى هستم كه سيزده، چهارده سال در تهران محضر اين اساتيد را درك كرده ام و هم اكنون هم خدمت شما رسيده ام كه استفاده كنم. چيزى نفرمودند. پس از چند روز مجددا خدمتشان رسيده ام كه استفاده كنم. چيزى نفرمودند. پس از چند روز مجددا خدمتشان رسيدم و پس از عذر خواهى سرم را روى زانويشان گذاشتم و گريستم، فرمودند: چرا گريه مى كنى؟

عرض كردم: آقا! چرا شما دست رد به سينه من مى زنيد؟

بالاخره پس از رفت و آمد زياد با ايشان انس گرفتم اولين سخنى كه به من فرمودند اين بود كه: آقا! به خدا يك راه بيشتر وجود ندارد: ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم(۷۲۶) اى بالطريقه التى، اين قرآن برنامه زندگى انسان است.

خداوند سبحان انسان را كه مهمترين صنع و مصداق اتم فتبارك الله احسن الخالقين(۷۲۷) است، آفريد و قرآن را به عنوان دستورالعمل هدايت او فرستاد. قرآن به سر گرفتن خوب است، اما عمده آن است كه انسان قرآن را به دل كند. انسان قرآنى آن است كه لا يسمه الا المطهرون(۷۲۸) يعنى تمام شئون زندگيش پاك است.

امام من و شما، حضرت زين العابدينعليه‌السلام در صحيفه سجاديه فرمود: بارالها! كسى كه نيت گناه مى كند، استحقاق كيفر همه گنهكاران را دارد.

انسان چه حقى دارد كه در پيشگاه تو، نيت گناه كند.(۷۲۹)

۶۲۷- معناى فانا بك ولك

در مناجات هفتن از مناجاتهاى خمس عشر امام سجادعليه‌السلام تعبير فانا بك و لك آمده است، در مورد اين تعبير و مفهوم آن، استدعا مى شود مقدارى توضيح دهيد؟

استاد: فرض كنيد شما سرمايه و زمين در اختيار من مى گذاريد تا با آن زندگى و معيشتم را تأمین كنم، در اينجا همه اسباب حيات من بسته به شماست، كار من به سرمايه شماست، پس من كار مى كنم، اما به سرمايه شما، فانا بك چنين معنايى را افاده مى كند، حضرت در مقام ابتهال مى فرمايند، كار من به كمك و استعانت توست و نيز لك يعنى براى توست، همان كه قرآن هم مى فرمايد: ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين.(۷۳۰)

۶۲۸- اوج شگرفى در دعاها

عرض كنم خدمت شما، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، صحيفه علويه، كافى، بحار و ديگر جوامع روايى ما، همه از قرآن سرچشمه گرفته اند.. قرآن اصل است، و وسايط فيض الهى بعد از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله از قرآن منشعب مى شود و جوامع روايى ما، يعنى نهج البلاغه و كتابهايى از زبان وسايط الهيه از معصومين است، اينها همه مرتبه نازله قرآنند. قرآن نيستند، بنده تشبيه كرده ام، گفته ام مثل قرآن با روايات، مثل جان است با بدن همان طور كه بدن پربو روح است؛ نطق و چشم و گوش بدن زنده، به جان است، و مرتبه نازله آن است، و اعضا و جوارح قوا، همه مظاهر حياب نفس ناطقه و علم و شعور و ادراكات او هستند؛ روايات نيز آن طور هستند، همه از قرآن منشعب شده اند.

تمام روايات نهج البلاغه، تمام خطب توحيدى و غير توحيدى و هر چه ائمهعليه‌السلام فرموده اند، برگشت مى كند به قرآن. و هر چه انسان الهى مى گويد برگشت مى كند به قرآن.

تفاوتى هم در روايات هست، در جوامع روايى هست، و آن اين است كه همانطور كه در عرايضمان، در نوشته هايمان داريم - بين روايات و آثارى كه از ائمه در مناجات و ادعيه به ما رسيده است تفاوت خيلى است. به زبان ديگر، آن مطالب و نكات و دقايقى كه در اسرار و لطايف عرفانى و انسانى، آدمى از كتاب دعاها و از مناجات به دست مى آورد، از روايات به دست نمى آورد. جهتش اين است كه در روايات مخاطب بودند و معصومينعليه‌السلام به فرا خور فهم مردم خرف زدند. اما در مناجات و ادعيه مخاطب خداست و آنچه در نهانخانه عشق داشتند همه را بيرون ريختند. خيلى نكات علمى عجيبى در ادعيه و اوراد و كتاب دعاها وجود دارد. اينها همه همانطور كه عرض كردم از قرآن كريم است.(۷۳۱)