فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى0%

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

نویسنده: عباس عزيزى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 20230
دانلود: 4081

توضیحات:

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20230 / دانلود: 4081
اندازه اندازه اندازه
فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

نویسنده:
فارسی

۲۷۱- تفسير دو دريا

در تفسير مجمع البيان از امين الاسلام طبرسى به نقل از سلمان فارسى و سعيد بن جبير و سفيان ثورى چنين آمده است: دو درياى مزبور در آيه شريفه، على و فاطمه اند و برزخ محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و لؤ لؤ و مرجان حسن و حسين اند.(۲۶۹)

۲۷۲- اشاره اى به جلالت فاطمهعليها‌السلام

اشارتى كه به جلالت قدر وديعه رسول الله و اعظم منزلت دره توحيد فاطمه بتول نموده ايم، نمونه اى از عظمت آن جناب و بارقه اى از ملكوت آن حضرت است كثرت اسماى نيكوى آن بزرگوار و فراوانى القاب والاى او كه در جوامع روائى و در صحف منتشره از قديم آمده است بر عظمت قدر و فخامت شأن او دلالت دارد.(۲۷۰)

۲۷۳- رفع هر آلودگى از اهل بيتعليه‌السلام

خاصه و عامه روايت كرده اند كه:

اين سخن حق تعالى نيكان از كاسه اى كه ممزوج با كافور است مى نوشند

تا اين سخن حق... و از تلاش شما سپاسگزارى مى شوددر حق على و فاطمه و حسن و حسين و كنيز ايشان به نام فضه نازا شده است. پس حق سبحان درباره ايشان فرمود: و پروردگارشان شراب پاكيزه به ايشان نوشانيد. امام جعفر بن محمد با اين سخن قويم اين آيه را تفسير فرمود كه: مرا آن است كه آن شراب ايشان را از هر چيز جز خدا تطهير مى كند؛ زيرا جز خدا هيچ كس از تدنس و آلودگى به كائنات پاك و طاهر نيست. پس به شأن غايت حركت ايجادى و وجودى و معدن حكمت فاطمه فرزند رسول الله - صلوات الله عليها - نظر كن ( كه در معرفت به توحيد صمدى چه قدر بلند مرتبه است) ؟! ، پس بخوان و بالا برو.(۲۷۱)

۲۷۴- شرافت فاطمه به حضرت مريم

مريم را ذكرياى پيغمبر ضامن مصالح او گرديد و او را پرورانده است و فاطمه را اشرف انبياء محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و مادر او خديجه كبرى است كه اولين زنى بوده است كه ايمان آورده است.

و در نهج آمده است يك خانه آن روز در اسلام گرد نيامده است جز رسول الله و خديجه، و من سومى آنها بوده ام. و خداى بى نياز بى نياز كننده - پيامبر را به مال خديجه حبيبه خدا و رسول، توانگر گردانيد چنان كه كريمه و وجدك عائلا فاغنى تو را بدان ارشاد مى نمايد.(۲۷۲)

بخش هفتم: فضائل حضرت زهرا در كلام استاد 

۲۷۵- انگيزه اى روحانى

انگيزه من بر تدوين اين صحيفه مكرمه به القائى سبوحى بود كه روزى يكى از شاگردان ما شد، وى كه حائز منقبت علم و عمل است به هنگامى كه تدريس ما تاب فصوص الحكم شيخ اكبر را به فص عيسوى رسيد در يك توجه روحانى عنوان اين صحيفه نورى به اين عبارت فص حكمه عصمتيه فى كلمه فاطميه از قلبش بر زبانش جارى شد از اين عنوان خيلى خوشم آمد؛ در روح من دميده شد كه در بيان آن به مطالبى كه القاء كرديم و آن را به شما هديه كرديم در بيان اين فص بنگاريم. و اين را تتمه فصول الحكم قرار داديم ذالك العزير العليم.

متمسك به دامن ولايت اصحاب كساء حسن بن عبدالله و فاطمه طبرى آملى مشهور به حسن زاده آملى.

۲۷۶- تولد دوباره

همانگونه كه دره توحيد و وديعه مصطفى فاطمهعليها‌السلام ليله القدر و يوم الله بود، كون جامع و صاحب قلب نيز بود؛ زيرا هر انسان كاملى چنين است. در صورتى انسان صاحت قلب مى شود كه غيب بر او تجلى نمايد و سر بر وى كشف شود و حقيقت امر بر او ظهور نمايد و به انوار الهى متحقق شود و در اطوار ربوبى متقلب گردد؛ زيرا مرتبه قلبى ولادت دوم است كه در كلام نبى الله عيسى روح اللهعليه‌السلام بدان اشاره شده است كه: به ملكوت آسمانها و زمين راه نمى يابد، آن كس كه تولد دوباره نداشته باشد.(۲۷۳)

۲۷۷- مراتب ليله القدر

فاطمه - صلوات الله عليها - ليله القدر بود، و ليله القدر داراى مراتبى است، چنانكه همه حقايق وجودى چنين اند، هر مرتبه ذاتى رقيقه عالى آن است و مرتبه عالى، حقيقت رقيقه مرتبه ذاتى است. خداى سبحان فرمود: شما نشئه نخستين را فهميديد، پس چرا متذكر نمى گرديد. و در روايت رضوى چنين آمد: خردمندان دانستند كه حقايق عالم ماوراى اين نشئه جز از طريق حقايق اينجا شناخته نمى شوند.(۲۷۴)

۲۷۸- سيده زنان عالم

در علل الشرايع به استادش از عيسى بن زيد بن علىعليه‌السلام روايت كرده است كه گفت: از ابو عبدالله امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه: فاطمهعليها‌السلام بدين علت محدثه ناميده شده است كه ملائكه از آسمان فرود مى آمدند و او را ندا مى كردند، چنانكه مريم فرزند عمران را ندا مى كردند، پس مى گفتند: اى فاطمه! خداوند تو را برگزيد و پاكت گردانيد و تو را بر همه زنان عالميان برترى داد. اى فاطمه! پروردگارت را فرمان بردار باش، و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع كن. و ملائكه را حديث مى كرد و ملائكه از را حديث مى كردند. با ملائكه سخن مى گفت و ملائكه با او سخن مى گفتند - پس در شبى به ملائكه گفت: آيا مريم دختر عمران برتر از همه زنان عالميان نيست؟

ملائكه گفتند: همانا كه مريم سيده زنان عالم خودش بوده است، و خداوند عز و جل تو را سيده نساء عالم خودت و عالم مريم و سيده نساء اولين و آخرين گردانيده است.(۲۷۵)

۲۷۹- فاطمه در ميان به عدد ۵ است

اى عزيز! بدان كه محمد و على و فاطمه و حسن و حسين (صلوات الله و سلامه عليهم) نوزده حرف اند، و بعد از اسقاط مكررات دوازده حرف مى ماند. و در اين ترتيب اسماى شريف، فاطمه در ميان به عدد پنج است، و هر يك از دو جانب او سه و چهار، و مجموع آنان پنج است.(۲۷۶)

۲۸۰- در مدح زهراعليها‌السلام

رفت دى و باغ پر زنقش ونگار است

نقش و نگارش به چشم من همه خار است

پيش من اين نوبهار ناخوش و زشت است

در نظر تو اگر خجسته بهار است

تا كى گوئى ز سعى ابر بهارى

لؤ لؤ لالا به فرق لاله نثار است

زلف بنفشه به طبع پر خم و تاب است

ديده نرگس به خويش پر ز خمار است

همچو زنى حامله است ابر خروشان

كز پى زادن همى بناله زار است

زن چون بزايد بگرد بچه بگردد

اين برود زود چون گذاشته بار است

اين همه تشبيه و استعاره چه لازم

زآنش غفلت بسرت اگر نه بخار است

پيش تو گر بابر است نخل زمانه

در نظر من بسان بيد و چنار است

خار شمار آنچه پايدار نباشد

پس گل بى خار آن نگارنگار است

گر كه گلش خوانده ام مگير تو بر من

عالم الفاظ تنگ و تيره و تار است

زيب جهان عاريه است، عاريتى زيب

زشت بود گر يكى است يا كه هزار است

دهر زنى زانيه است سخت سيه روى

يك به رنگ مشاطه سرخ عذار است

دارد با ديگران اشاره نهانى

با تو به ظاهر اگر به بوس و كنار است

چون تو بسى كشته است و كشتن مردان

اين زن بدكاره را طبيعت و كار است

دوست مدارش كه هوشمند نجويد

دوستى آنكه دشمنيش شعار است

رنجه ز نيك و بد جهان مشو نجويد

دوستى آنكه دشمنيش شعار است

دور زمان را غم تو نيست چه داند

حالت وامانده را كسى كه سوار است

دشمن تو نفس تست از ره تحقيق

هيچ كس از شر او خلاص نيار است

بر تو بود حكمران و قاهر و پيشش

عقل و طاعت گزين و غاشيه دار است

غير اطاعت دگر چه حيله سگالد

آنكه به چنگال شير شرزه شكار است

نفس تو ديو است و بسمله است شريعت

بسمله مر ديو را زمام و مهار است

اصل شريعت مديح فاطمه ميدان

آن كه شفيعه گناه روز شمار است

جفت علىعليه‌السلام مام سيدين و نبى باب

بيشتر از اين دگر چه عز و فخار است

باغ نبىصلى‌الله‌عليه‌وآله راست مر درخت برومند

طرفه درختى كز اولياش ثمار است

بار خداوندى و درخت خدائى

گر كه انا الله زند نه عيب و عوار است

فاطمهعليها‌السلام در حق فنا و هر كه چنين است

مر صفت ايزدش شعار و دثار است

رتبت صديقه زانكه دخت رسولست

خجلت مردان و انبياى كبار است

مريم و هاجر براى خدمت و طاعت

همچو جواريش بر يمين و يسار است

مهرش حصنى مصون ز هول قيامت

علم و عمل راه آن ستوده حصار است

تا كه مرا از مديح مير غرور است

تا كه مرا از كلام بيهده عار است

باد مرا از غرور و حرص رهائى

كاين دو صفت مايه هلاك و دمار است

تنبيه: سر تصدير قصيده در مدح حضرت عصمه الله الكبرى فاطمهعليها‌السلام به توجع، بر ارباب ولايت و اصحاب درايت مخفى نيست.(۲۷۷)

۲۸۱- معرفت استاد به فاطمه زهراعليها‌السلام

مرد مسؤل آنچه مى گويد است، و حق عز من قائل فرمود: گوش و چشم و قلب، همه اينها مسئول كردار خويشند. پس گويم: همه معرفتى كه خداى وهاب و فياض درباره مادر امامان برگزيده خدا و شفيع امت در روز جزاء و ريحانه مصطفى و كلمه علياى خدا و بشارت دهنده به وجود اولياء فاطمه زهرا كه درود خدا بر وى و مادر و پدر و شوهر و دو فرزندش باد، روزى من نموده نقل كلمات بلند وى و آيات و روايات وارد در شأن وى و شرح و تفسير آنها، موجب تدوين مجلداتى از صحف نورى خواهر شد.(۲۷۸)

۲۸۲- صبر زهراعليها‌السلام

زنى خدمت حضرت صديقهعليها‌السلام رسيد و سؤالى كرد، جواب شنيد تا ده سؤ ال خجلت كشيده عرض كرد: بر شما مشقت نباشد؟

فرمود: اگر كسى اجير شود كه بارى را به سطحى ببرد، به صد هزار دينار، آيا بر او سنگين است؟

عرض كرد: نه.

فرمود: من اجير شده ام براى هر مسئله اى به بيشتر از ما بين زمين و عرض ‍ كه از لؤ لؤ پر شود.(۲۷۹)

۲۸۳- زهد زهراعليها‌السلام

جوانمردا! چه كنى سرايى را كه اولش پستى و ميانش مستى و آخرش ‍ سستى منتهى به نيستى است. سرايى كه يك در به فناء دارد، و دويم به زوال، سيم به وبال. حقا كه استماع دارم كه وقتى سيد عالم و مهتر بنى آدمعليه‌السلام به عيادت بتول عذراء فاطمه زهره - سلام الله عليها - شد، ديد كه بر بوريائى خفته ليف خرما، و پوست گوسفندى بالين كرده، و به قدر يك ارش شال درشت از پشم شتر به جاى مقنعه بر سر افكنده، زهراء عليها السلام از آن شدت فاقه بر پدر بزرگوار ظاهر كرد بر سبيل تعريض و تصريح؛ آن جناب فرمود: اى جان پدر! فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم، بر آن اعتماد مكن كه دختر پيغمبرم و جفت گرامى حيدرم و مادر شبير و شبرم، به عزت و جلال خداوند امر و نهى و قبض و بسط از او است كه فردا از عرصات دستورى نيابى كه قدم از قدم برگيرى تا از عهده اينها بر نيايى.(۲۸۰)

۲۸۴- جشن ميلاد زهراعليها‌السلام

مرحوم اديب كرمانى در فريب به آخر قصيده گفته است: لمنير السلطنه يطول بقاؤ ها...، در همان كتاب نامه فرهنگيان آمده است: منير السلطنه لقب مادر حضرت والاكامران ميرزاى نائب السلطنه وزير جنگ ايران، فرزند ناصر الدين شاه است. اين خانم محترمه از بانوان بزرگ بود، در روز ولادت فاطمه زهراعليها‌السلام زنان وزراء و امراء و شاهزادگان، و مخصوصا بنات فاطمى و سادات را دعوت به ناهار مى كرد، و پس از صرف چاى و شربت و شيرينى و ناهار مديحه سرايان چكامه ها مى خواندند؛ و به هر يك از دعوت شده گان به فراخور حال صلت مى داد، و بنات فاطمى را كه دعوت بدان جشن كرده بود، به هر يك از زر و سيم بى بهره نمى گذاشت و خيلى بزرگوارى مى كرد؛ از دو هزار تومان بيشتر در آن روز صرف ناهار و شربت و شيرينى و چاى و غليان و انعامات مى شد؛ خداوند رحمتش ‍ كند....(۲۸۱)

بخش هشتم: توسل به فاطمه زهراعليها‌السلام  

۲۸۵- باز شدن قفل به نام فاطمهعليها‌السلام

قفل هر باب گشايى به مرا

گردى از فيض قرائت استاد

اين اسم مادر موسى است كه هر قفل بسته به خواندن آگشوده مى گردد. قفل هر مشكل است. يكى از اساتيدم قدس سره برايم نقل كرده است كه جناب آقا سيد احمد كربلايى، وقتى كليد حجره اش را گم كرده بود، و درب حجره مقفل بود، مرحوم سيد گفت: مگر جده ام فاطمه زهراعليها‌السلام از مادر موسى كمتر است، نام او را به زبان آورد و گفت: يا فاطمه، و قفل را كشيد و باز شد.(۲۸۲)

۲۸۶- توسل به پنج تن آل عبا

شخصى نقل ميكند كه من مبلغ پنج هزار تومان عراقى به خزانه شاه سليمان صفوى قرضدار شدم و حجت معتبره به موعد معينى به مشرف خزانه سپردم و در راءس مدت به هر نوع بود وجه را سر انجام نموده و به مشرف دهده چون حجت حاضر نبود قبض رسيدى از او گفتنم اندكى بر نيامد كه آن مشرف مرد و ديگرى مشرف شد. بعد از چند روز حجت مرا بيرون آورده به عرض سلطان رسانيده وجه را از من طلبيدند و من گفتنم: وجه را دادم و قبض مشرف را دارم.

گفتند: قبض را بياور يا وجه را اداء كن.

من به خانه رفتم هر چند قبض را جستم نيافتم تمام خانه و اسباب را زير كردم اثرى از آن ظاهر نشد و در عرض تمام يك هفته آنچه تفحص شايد و بايد كرده پيدا نشد هفته ديگر محصل شديدى بر من گماشتند و من در آن نيز مهلت طلبيده خانه همسايگان و هر جا احتمال آمد و شد مى رفت گرديدم اثرى نيافتم.

در هفته سيم محصلين غلاظ و شداد تعيين نموده به انواع تعذيب و شكنجه كه تا يك هفته وصول شود والا مرا به قتل رسانند و به هيچ وجه مرا اداء آن وجه مكن نبود.

در آخر هفته محصلين مرا برداشته بصوب چار سوق روانه كه در آنجا مشغول تعذيب من شده يا وجه وصول شود يا هلاك شوم و من در عرض ‍ راه متوسل به حضرت الله و پنج تن آل عباعليه‌السلام گرديدم و مى رفتم و چون معتاد به معجون افيون بودم و به جهت ميسر نشدن در آن روز بسيار بى حال شده بودم به دكان عطارى خود پيچيده به من داد.

محصلين مرا برداشته روانه شديم در عرض راه معجون را خوردم و كاغذ را افكندم به جهت اثر معجون در كاغذ بود به جامه من چسبيده دو سه دفعه جامه را حركت دادم نيفتاد عاقبت كاغذ را از جامه جدا كردم خواستم بيفكنم ديدم مهر برا آن زده بودند نيك ملاحظه كردم برات مشرف سابق خزانه بود كه به من داده بود.

از شادى از پا در آمده و در آنجا شكر معبود را كرده برات را به خزانه رسانيده مستخلص شدم.(۲۸۳)

بخش نهم: مصايب 

۲۸۷- دلدارى جبرئيل به زهراعليها‌السلام

در كاهى به استادش از امام ابى عبدالله صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: جناب فاطمه عليها السلام بعد از رحلت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله هفتاد و پنج روز زيست كرده است، و اندوه سخت از ارتحال پدر به او روى آورده بود، و جبرئيل بر او نازل مى شد و او را دلجويى و آرامش و تسلى مى داد و از مكانت و منزلت آن جناب به او اخبار مى فرمود، و از آنچه كه بعد از او به ذريه او روى مى آورد خبر مى داد - كه بعد از او در حق ذريه او چه ها مى كنند - و علىعليه‌السلام آنها را مى نوشت.(۲۸۴)

۲۸۸- بى تابى امام حسنعليه‌السلام در سوگ مادر

روز اينجانب خدمت استاد حسن زاده آملى رسيدم، ايشان براى لحظه اى جريان غصب فدك از حضرت زهراعليها‌السلام را به خاطر آورده و آهى كشيدند، سپس فرمودند: نكته اى كه مى گويم مبالغه نيست و جريانى كه در كوفه اتفاق افتاد حقيقت دارد.

ايشان در ادامه فرمايشاتشان واقعه و جريان برخورد حضرت زهراعليها‌السلام با عمر را در كوچه بيان كرده و فرمودند، بماند كه در كوچه چه گذشت، اما زمانى كه فاطمه زهرا رحلت فرمودند، امام حسن بيشتر از امام حسينعليه‌السلام و زينبعليها‌السلام جزع و فزع مى كردند، عده اى خدمت امام رسيدند و گفتند: آقا برخيزيد و اين همه گريه و بى تابى نكنيد، شما فرزند بزرگ هستيد و اين گريه شديد شما باعث بى تابى بيشتر امام حسينعليه‌السلام و زينب كه كوچكتر از شما هستند مى شود.

امام حسنعليه‌السلام فرمودند: اگر برادرش حسين نيز مانند من مى دانست كه در كوچه چه گذشت و آن صحنه دلخراش و جگر سوز را مى ديد، او هم مانند من بلكه بيشتر بى تابى مى كرد. چگونه براى مادرم نگريم در حالى كه او چنان سيلى محكمى به صورت مادرم نواخت كه بر زمين افتاد سپس ‍ برخاسته و با هم به خانه آمديم.(۲۸۵)

۲۸۹- قبر حضرت زهرا

حق اين است كه قبر حضرت فاطمهعليها‌السلام بنت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله در مدينه در بقعه رسول الله و در جوار آن حضرت است.

و آن قبرى كه در بقيع به نام فاطمه شهرت دارد، قبر فاطمه بنت اسد، مادر امام اميرالمؤ منينعليه‌السلام است.(۲۸۶)

۲۹۰- او خود رافضى است!

نقل است كه: يكى از اماميه كه گفت با فضل بن حسن همراه بوديم به حوالى آن مكان رسيديم كه ابو حنفيه در آنجا درس مى گفت.

فضل گفت: من از اينجا بروم تا وى را ملزم نكنم، وى را گفتند او از علماء زمان است، مبادا تو را ملزم كند.

گفت: هرگز حجت كسى بر حجت مؤمنان غالب نشود.

پس نزد ابو حنفيه رفت و گفت: اى خليفه مرا برادرى هست از من به سال بزرگ تر و رافضى است، هر چند به او گويم كه بعد از رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله فاضل ترين مردن ابوبكر است او مى گويد على است به چه طريق او را ملزم كنم.

گفت: با برادرت بگو كه ابوبكر و عمر در جهاد نزد رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله مى نشستند و على در دور جهاد مى كرد و اين دلالت بر افضليت آنها مى كند.

فضل گفت: اين سخن را با برادرم گفتم او گفت: پروردگار عالم مى فرمايد: فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما پس به موجب اين آيه على افضل است.

گفت: با برادرت بگو كه چون على را ترجيح مى دهى بر ايشان؟ و حال آنكه ايشان در جنب حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله مدفونند و على دور است.

فضل گفت: من اين سخن گفتن برادرم اين آيه را خواند: يا ايها الذين آمنوا لا تخلوا بيوت النبى الا ان يؤ ذن لكم و قبر شريف آن حضرت در خانه خودش بود و آن حضرت اذن نداد كه ايشان را در آنجا دفن كنند.

ابو حنفيه گفت: به او بگو كه عايشه و حفصه اذن دادند كه به عوض صداق آنها ايشان را در آنجا دفن كنند.

فضل گفت: اين سخن را نيز به او گفتن، او در جواب اين آيه را خواند: يا ايها النبى انا احللنا لك ازواجك اللاتى آتيت اجورهن پس از اين آيه معلوم مى شود كه صداق ايشان در ذمه آن حضرت نبود.

ابو حنفيه گفت: به او بگو كه ايشان به علت ميراث در آن تصرف نمودند.

فضل گفت: اين سخن را نيز گفتن، برادرم گفت: در مذهب شما، رسول فرمود: نحن معاشر الانبياء لانورث فما تركناه صدقه. پس در حالتى كه دختر رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله ميراث نبود، دختران غير چون از آن ميراث ببرند و بر تقديرى كه ميراث ببردند حصه نه زن ثمن مى شود و از ثمن حق عايشه و حفصه دو مقدار بيضه از زمين نمى شود، پس چگونه مقدار دو قبر تصرف ايشان جائز باشد؟

ابو حنفيه اعراض كرده گفت: اخرجوه فهو رافضى و ليس اخ له بيرون كنيد اين مرد را كه خود رافضى است و هيچ برادرى ندارد!(۲۸۷)

۲۹۱- دريغ و در كه نيلى ز ضرب سيلى شد

فضل را به ابياتى به تازى سروده عالم جليل شيخ حبيب شعبان (متوفاى ۱۳۳۶ هجرى قمرى) از كتاب نفيس شعراء الغرى، خاتمه مى دهيم:

وفات حضرت صديقه است و روز عزا

دلا بسوز كه شد تازه روز عاشورا

بود بزرگ مصيب اگر چه قتل حسين

بزرگتر نبود از شهادت زهرا

دريغ و درد كه نيلى ز ضرب سيلى شد

رخى كه بود درخشان چو آفتاب سما

ز تازيانه كين شد كبود بازويى

كه بود بازوى او دستيار دست خدا

چو گشت محسن صديقه سقط ازين ماتم

خروش خاست ز سكان عالم بالا

درى بسوخت ز دست ستم كه بود از قدر

بر آستانه او جبرئيل جبهت سا

رواست تا بايد چشم چرخ خون بارد

از آن ستم كه رسيد از خسان به آل عبا

چنان به خانه زهرا زدند آنش كين

كه زد زبانه او سر به دشت كرب و بلا

نسوختى عدو وار خانه على را در

يزيد را نبر اينگونه زهره ويارا

شكست پهلوى پاك بتول و دخت رسول

كه از شكستن او شد شكسته خاطر ما

نگذشت بسته گر آن روز بازوى حيدر

نبود در غل و زنجير بسته زين عبا

اگر عدو نزدى سيلى آن زمان به بتول

كجا طپانچه به زينب زدند قوم دغا

يقين كه آل عبا شافعان جرم ويند

طرب چو مرثيه خوانى كند بر آل عبا(۲۸۸)