سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۱

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 19601
دانلود: 4073


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 20 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19601 / دانلود: 4073
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 1

نویسنده:
فارسی

۱۴ - حق قربانى

و اما حَقُّ الهَدى فَاءَن تُخلص بها الارادة الى ربك و التّعرض لرحمته و قبوله و لا تريد عيونَ النّاظرين دونه فاذا كنتَ كذلك لم تكن متكلّفا و لا مُتَصَنِّعا و كنتَ انّما تقصد الى اللّه واعلم اَنَّ اللّه يُراد باليسير و لا يراد بالعسير كما اراد بخَلقه التيسير و لم يرد بهم التعسير و كذلك التّذلُّل اولى بك من اتَّدَهقُن لان الكُلفة و المئونة فى المُتَدَهقِنين فامّا التذلل و التَّمَسكن فلا كلفة فيهما و لا مئونة عليهما لانهما الخلقة و هما موجودان فى الطبيعة و لا قوة الا باللّه.

«اما حَق قربانى اين است كه با نيت و اراده خالص براى خدايت و جهت دستيابى به رحمت و قبول او انجام بگيرد؛ نه براى جلب نظر حاضران و شاهدانى غير از او؛ كه اگر براى خدا بود، نه خودنمايى است؛ نه ظاهرسازى، بلكه نيت تو فقط اوست و بدان كه رضاى الهى با آنچه سهل و آسان است قابل دسترسى است؛ نه با دشوارى ها؛ همان گونه كه خدا هم از بندگانش تكليف دشوار نخواسته، بلكه آنچه خدا مى خواهد، همان سهل و آسانى هاست. و بدان كه براى تو فروتنى و خضوع شايسته تر از خودنمايى و اظهار قدرت است؛ چه خودنمايى و ولخرجى، كار طالبان قدرت و قدرتمداران است، اما فروتنى و خضوع از خودنمايى و پرخرجى به دور است؛ زيرا با قانون آفرنيش موافق است و در فطرت و طبيعت آدمى نهاده شده است».

به نظر مى رسد، امامعليه‌السلام از ميان همه اعمال متعدد عمره و حج، قربانى را برگزيده و براى آن حقوقى ذكر فرموده اند كه الهام گرفته از وحى و قرآن شريف است؛ زيرا قرآن هم در چند آيه روى مساله قربانى تاكيد فرموده و توصيه ها و اسرارى نيز درباره آن بيان شده است.

نكته مهم اين است كه ما بدانيم قربانى از امورى است كه در عصر جاهليت متداول و متعارف بوده و ثروتمندان و صاحبان قدرت براى اينكه تمكن ثروت و قدرت مالى خود را به رخ ديگران بكشند، در انتخاب قربانى و ذبح انواع حيوانات با يكديگر مسابقه مى گذاشتند و در حقيقت اين كار وسيله تفاخر و خودنمايى در ميان آنها بوده است.

بنابراين همانگونه كه در بحث حقوق اصل عبادى حج بيان كرديم (و از خطبه قاصعه اميرالمومنينعليه‌السلام نيز به خوبى استفاده مى شود) فريضه حج از زمان آدم ابوالبشرعليه‌السلام يك واجب الهى بوده و در همه اديان الهى به نوعى مورد توصيه بوده است و همان گونه كه به تدريج از زمان ابراهيمعليه‌السلام به بعد بيت اللّه الحرام به بت و شرك آلوده شد و همه عبادات در آن هم به شرك و ريا و خودپرستى مبتلا شد، ساير فرايض و واجبات مرتبط با آن، از جمله قربانى هم به نوعى، گرفتار آلودگى و انحراف شد. در سوره مباركه، حج فرمان حج را كه خداوند متعال به ابراهيمعليه‌السلام صادر فرمود، يادآور شد كه:

وَاذِّن فى النّاس بالحجِّ ياءتوكَ رجالا و على كلِّ ضَامِر ياءتِين مِن كلِّ فجّ عَميق (۹۹۴) .

«به مردم اعلام كن پياده يا سواره براى اعمال حج از راههاى دور و نزديك بيايند».

به فوايد حج اشاره مى كند و مى فرمايد:

لَيَشَهدوا مَنَافع لهم و يَذكروا اسمَاللّه فى ايَّام مَعلومَات على ما رَزَقَهُم من بَهيمَة الاَنعَام فكُلوا مِنها و اَطعَموا البَائِسِ الفَقير (۹۹۵) .

«تا بتوانند با اين عمل، منافعى را كه خداوند در آن نهاده است، به دست بياورند. از گوشت قربانى بعد از آن كه نام خدا را به زبان آوردند و با ياد او ذبح كردند، مى توانند هم خود بخورند و هم به افراد فقير و نيازمند هديه كنند».

بعد از همه نكاتى كه در اين چند آيه بيان ميفرمايد، نكته قابل توجه و شاهد بحث ما اين است كه مى فرمايد:

و لكلِّ امَّة جَعَلنَا منسكا لِيَذكروا اسمَ اللّه على ما رزقهم من بهيمة الانعم فَاِلَهُكُم اِلَه وَاحد فَلَهُ اَسلَمُوا و بَشِّرِ المُخبِتِينَ (۹۹۶) .

«همه امم گذشته مناسك و قربانگاه خاص خود را داشته اند، تا با ذكر نام خدا بر چهارپايان و قربانى هايى كه انجام مى دهند تسليم و تواضع خود را در پيشگاه پروردگار متعال اثبات كنند».

از اين آيه روشن مى شود كه نه تنها اصل عمل حج، سابقه دار است، بلكه به نص آيات كريمه قرآن قربانى هم از زمان هاى دور امرى متعارف و متداول بوده است. در چند آيه بعد مى فرمايد:

لن ينال اللّه لحومها و لا دمآؤ ها و لكن يناله التقوى منكم (۹۹۷) .

«گوشت و خون قربانى به خدا نمى رسد؛ بلكه نشانه تقوا، پاكيزگى و تسليم شما در پيشگاه الهى است كه علت غايى و هدف نهايى از همه واجبات الهى است».

تشريع و جعل نماز، روزه، زكات، حج و ساير عبادات نيز براى اين هدف غايى و نهايى است. فرمايش امام سجادعليه‌السلام در بيان حقوق قربانى ناظر به همين نكات است كه مبادا خود را گرفتار همان خلق وخوى عصر جاهليت كنيد؛ چرا كه در اين مساله راه اغواى شيطان براى انحراف در نيت و خودنمايى و تظاهر باز است. براى رسيدن به اين هدف خود را مبتلا به رياكارى و تظاهر نكنيد و خود را به تكلف و زحمت نيندازيد؛ يعنى نه تنها در اين اعمال آن نتيجه معنوى تقوا براى شما حاصل نخواهد شد، بلكه همان گونه كه در مباحث گذشته نيز ذكر كرديم هديه به خدا، يك عمل عبادى است و نيت در همه اعمال عبادى از جمله هدى و قربانى، بايد خالص باشد و اگر خودنمايى و تظاهر در آن راه پيدا كند، موجب حبط و نابودى آن مى شود؛ چون همان گونه كه مكرر يادآور شديم رياكارى و تظاهر در تضاد ماهوى با عبادت است.

عبادت، يعنى عمل خالص فقط براى خدا. وقتى عملى، براى خودنمايى و اظهار قدرت و اثبات رياست انجام شد، يقينا در تضاد ماهوى با فلسفه عبادت خواهد بود. متاسفانه از قديم چنين بوده است كه هركس پول بيشتر دارد بايد صاحب قدرت سياسى و اجتماعى هم باشد و هرگز شايستگى ها تعيين كننده نبوده اند. امامعليه‌السلام سفارش مى كنند كه مبادا خود را به اين خصيصه زشت مبتلا كنيد. خداوند همواره خريدار لياقت ها، شايستگى ها، اعمال خالص و نيت هاى پاكيزه است. بنابراين، امامعليه‌السلام در مساله قربانى روى اين نكته تاكيد مى فرمايند كه اين عمل شما، خالصانه براى خداوند متعال انجام شود و براى اين كه رحمت الهى را تحصيل كنيد و كار شما مورد قبول درگاه خدا قرار گيرد، شاهدانى غير از خدا را در نظر نگيريد.

در بيان امام سجادعليه‌السلام به مذمت صريح از چند صفت زشت اخلاقى برمى خوريم، يكى تكلف است؛ دوم مصانعه؛ سوم ولخرجى و يا پرخرجى؛ چهارم تدهقن، رياست طلبى و خان منشى؛ پنجم دشوار پنداشتن فرامين الهى و عدم تطابق آن با فطرت بشر.

پيامدهاى تكلف

اولين نكته اى كه در فرمايش امامعليه‌السلام قابل توجه است، اين است كه مى فرمايند: فاذا كنت كذلك لم تكن متكلفا وقتى تو نيتت را براى انجام اين فريضه ارزشمند - قربانى در حج - خالص كردى، متكلف نخواهى بود. خداوند در سوره مباركه «ص» به رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

قل ما اساءلكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين # ان هو الا ذكر للعالمين# و لتعلمنّ نباءه بعد حين (۹۹۸) .

«اى پيامبر! بگو: من براى دعوت نبوت هيچ پاداشى از شما نمى طلبم، و من از متكلفين نيستم. (سخنانم روشن و همراه با دليل است). اين قرآن تذكرى براى همه جهانيان است؛ و خبر آن را بعد از مدتى مى شنويد».

به مردم بگو من از شما مزد رسالت و هدايت نمى خواهم؛ چون ممكن بود اين مزدطلبى و پاداش خواهى، فرار مردم و گريز آنها را از گرد رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله و سلم در پى داشته باشد. نكته ظريفى كه در كلمه متكلف نهفته است اين است كه دستورها و ارشادهاى من همراه با زورگويى و تكلف نيست و هرگز موجب زحمت و مشقت شما نخواهد شد؛ چرا كه:

لا يكلّف اللّه نفسا الا وسعها (۹۹۹) .

«خداوند هيچ كس را، جز به اندازه توانايى اش، تكليف نمى كند».

اى پيامبر! مردم بايد بدانند كه دستورات تو با فطرت و طبيعت آنها سازگار است و اين نكته، دقيقا در انتهاى كلام امام سجادعليه‌السلام مورد عنايت واقع شده است.

حضرتعليه‌السلام مى فرمايند:

التّذلّل اءَولى بك من التّدهقُن لاءَن الكلفة و المئونة فى المتدهقنين فاما التذلل و التمسكن فلا كلفة فيهما و لا مئونة عليهما لانهما الخِلقة و هما موجودان فى الطبيعة.

«خدا از بندگانش تكليف دشوار نخواسته و آنچه او مى خواهد سهل و آسانى است، بدان كه براى تو هم فروتنى و خضوع شايسته تر از خودنمايى و اظهار قدرت است؛ چه خودنمايى و ولخرجى، كار طالبان قدرت و قدرتمندان است، اما فروتنى و خضوع از خودنمايى و پرخرجى به دور است؛ زيرا با قانون آفرينش موافق است و در فطرت و طبيعت آدمى نهاده شده است».

غرض اين است كه دستورات وحى و آنچه را كه پيامبران به عنوان وظايف و فرايض انسانى ذكر مى فرمايند، همه با فطرت و طبيعت بشر سازگار است. امامعليه‌السلام در كلام خود مى فرمايند كه تكبر، تفرعن و زورگويى خلاف فرمان است. به همين دليل است كه قرآن درباره فرعون مى گويد: او كسى است كه در بين بندگانم مظهر كبر و غرور است و اصلا اين كلمه تفرعن از نام او گرفته شده كه در حقيقت نمادى است براى كسانى كه نخوت و كبر در ذات آنها ريشه دوانيده است. وقتى فرعون براى دستگيرى بنى اسرائيل آنها را تعقيب كرد و كنار آب رسيد، ديد كه آنها از آب گذشتند؛ قرآن داستان فرعون را اين چنين نقل مى كند:

و جاوَزنا بِبَنى اسرائيل البحر فاءَتبعهم فرعون و جنوده بغيا و عَدوا حتى اذا ادركه الغرق (۱۰۰۰) .

«وقتى بنى اسرائيل را از آب عبور داديم، فرعون و سپاه او هم از روى سركشى و طغيان، دنبال ايشان حركت كردند، كه گرفتار موج آب شده، غرق شدند».

بعد قرآن از زبان فرعون نقل مى كند كه:

قال ءَامنت اءنَّه لا اله الا الَّذى ءَامنت به بنوا اسرائيل و انا من المسلمين (۱۰۰۱) .

« - هنگام غرق شدن فرعون - گفت: ايمان آوردم كه هيچ خدايى، جز آن كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند، وجود ندارد؛ و من از مسلمين هستم».

بنابراين اظهار خضوع و تذلل در پيشگاه الهى امرى است مطابق فطرت و طبيت انسان. قرآن درباره يكتاپرستى و خداپرستى مى گويد:

فطرت اللّه التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه (۱۰۰۲) .

«اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده است؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست».

تبديل آن فطرت تكلف و مشقت است، و در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نيز آمده است كه:

كل مولود يولد على الفطرة(۱۰۰۳) .

«همه انسان ها بر اساس فطرت، خداشناس و يكتاپرست آفريده مى شوند».

در ادامه آيه مباركه سوره (ص) خداوند، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مامور كرد كه بگو:

و ما اءَنا مِنَ المُتَكَلِّفين (۱۰۰۴) .

«و من از متكلفين نيستم. (سخنانم روشن و همراه با دليل است».

بنابراين، دعوت به توحيد و انجام فرامين الهى؛ از جمله نماز، روزه، حج، قربانى، زكات و غيره، همه از دستوراتى است كه مطابق با فطرت است. اما دو مشكل وجود دارد كه مردم براى ايمان آوردن به انبياى الهى، خاصه پيامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن دست به گريبانند: يكى اين كه بخواهند پول خرج كنند، ديگر اين كه به زحمت و مشقت بيفتند كه برخلاف فطرت و تمايلات درونى شان مى باشد و در سرشت پاك انسان ها هر دو منتفى است. بعد مى فرمايد:

اءن هو الا ذكر للعالمين (۱۰۰۵) .

«قرآن را براى يادآورى شما فرستادم».

كلمه ذكر در اين جا اشاره به اين دارد كه من قرآن را براى يادآورى شما فرستادم و اين كلمه در قرآن فراوان آمده است: ذكر و قرآن مبين(۱۰۰۶) اين كتاب آسمانى، فقط ذكر و قرآن مبين است انَّما انت مذكر(۱۰۰۷) تو فقط تذكردهنده اى، در نهج البلاغه نيز حضرت اميرعليه‌السلام مى فرمايند:

و يثيروا لهم دفائن العقول(۱۰۰۸) .

يعنى آنچه را كه انبيا مى گويند در نهاد، فطرت و طبيعت بنى آدم نهفته و مستتر است. پس چيزى كه با فطرت و سرشت و طبيعت موافق است، تكلف و زحمت در آن راه ندارد. مهم تر اين كه اصلا هر چه باعث زحمت و مشكل سازى براى مومنان و مسلمانان باشد، منتفى است. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

نحن معاشر الانبياء و الاولياء بُراء مِنَ التَّكَلُّف(۱۰۰۹) .

«ما پيامبران و اولياى الهى از تكلف دور و بيگانه ايم».

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تعبير ديگرى مى فرمايند:

اءنا و اءتقياء اُمّتى بُراء من التّكلف(۱۰۱۰) .

«من و خوبان امت از تكلف گريزانيم».

مرحوم محدث قمى در كتاب «سفينه البحار» اين روايت را از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:

المتكلف ظاهره رياء، و باطنه نفاق، فهما جناحان يطير بهما التكلف و ليس فى الجمله من اخلاق الصالحين و لا من شعار المتقين(۱۰۱۱) .

«فرد متكلف ظاهرش رياكار و درونش سرشار از نفاق است و با آنچه كه در ظاهر نشان مى دهد متفاوت است. و اين دو - ريا و نفاق - دو بالى است كه انسان متكلف به وسيله آن پرواز مى كند و انسان هاى شايسته و صالح از اين خلق وخو به دور هستند».

روشن است كسى كه داعيه اصلاح امت و جماعتى را دارد، بايد از خصيصه زورگويى و ايجاد زحمت براى خود و ديگران به دور باشد؛ يعنى براى نيل به مقصد، از به زحمت انداختن خود و ديگران پروا و پرهيز داشته باشد؛ وگرنه رسيدن به هدف ممكن نخواهد بود و اين سنت بوده كه هميشه رياست طلبان و كسانى كه به دنبال مقام و موقعيت بوده اند براى وصول به مقصد، بى نهايت خود را به زحمت مى انداخته اند.

به نقل از مرحوم كلينى وارد شده است كه حضرت صادقعليه‌السلام فرموده اند:

ملعون مَن تَرَاءَّس ملعون مَن همّ بها ملعون مَن حدّث بها نفسه(۱۰۱۲) .

«ملعون است كسى كه هواى رياست در سر دارد و ملعون است كسى كه براى رسيدن به آن جديت و تلاش مى كند، ملعون كسى است كه حتى در ذهن و فكر خود، انديشه وصول به آن مقامات را مى پروراند».

قرآن به صراحت مى فرمايد:

تلك الدّار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوّا فى الارض و لا فسادا والعاقبة للمتّقين (۱۰۱۳) .

«خانه آخرت و وصول به نعمت هاى الهى، از آنِ كسانى است كه حتى اراده برترى جويى و رياست طلبى و فساد در مردم را ندارند و عاقبت، سعادت نهايى از آن انسان هاى متقى است».

نه تنها اين آيه مى فرمايد كسانى از نعمت هاى اخروى بهره مندند كه فساد نمى كنند و برترى طلب نيستند، بلكه آيه به روشنى دلالت بر اين كه اراده برترى جويى و رياست خواهى، با تقوا منافات جدى دارد؛ و به تعبير امام صادقعليه‌السلام انسان متقى، كسى است كه شعارش تكلف نيست.

اما نحوه هَدى و قربانى در آن دوران: عده اى كه براى حفظ قدرتى كه داشتند يا براى تحصيل قدرت و موقعيت، حج را مغتنم شمرده به مكه مى آمدند؛ و با قربانى، خود را به تكلف و زحمت مى انداختند. امامعليه‌السلام مى فرمايند: روشن است كه اين عمل عبادى نخواهد بود. در سخن ديگرى از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمودند:

المتكلف لا يَستَجلِبُ فى عاقبة اءمره الا الهوان و فى الوقت الا التَّعب و العناءَ و الشّقاءَ(۱۰۱۴) .

«انسان متكلف در پايان كارش جز سستى و بى نتيجگى حاصلى درو نخواهد كرد و در حال حاضر هم جز مشقت، سختى و سنگدلى چيز ديگرى به دست نخواهد آورد».

بنابراين، تكلف و به زحمت انداختن خود و ديگران، نه تنها در امور عبادى، حتى در روابط اجتماعى هم از امور مذموم است و از تلبس و تخلق به اين سوءخلق به شدت نهى شده است. آنچه مطلوب است بى آلايشى و يك رويى در ارتباطات فردى و اجتماعى است.

حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام مى فرمايند:

شرّ الاصدقاء مَن تكلف لك و من احوجك الى مداراة و اءلجاك الى اعتذار(۱۰۱۵) .

«بدترين دوستان تو كسانى اند كه در برخورد با تو به تكلف بيفتند و تو را نيز وادار كنند تا در معاشرت با آنها خود را به زحمت بيندازى و با آنها مدارا كنى و بعد هم در كمترين سوءبرخورد متوقع باشند كه شما از ايشان عذرخواهى كنيد».

دوستى كه انسان را اينگونه به زحمت بيندازد، غرض دوستى و رفاقت را نقض كرده است. انسان ها براى اين كه آرامش و آسايش روانى و روحى براى خود فراهم كنند، مجبورند به يك سلسله رفاقت ها و ارتباطات شخصى و اجتماعى تن دهند. وقتى كسى در دوستى اينگونه برخورد كند اين دوستى، آسايش روحى و روانى را فراهم نخواهد آورد. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

اَثقَلُ اخوانى علىَّ مَن يتكلف لى و اتحفَّظ منه و اخفُّهم على قلبى من اكون معهم كَما اَكون وحدى(۱۰۱۶) .

«سنگين ترين دوستان كه بار سنگين ارتباط خود را بر دوش ما تحميل مى كند، كسى است كه وقتى با ما برخورد مى كند خود را به زحمت مى اندازد و من مجبورم در برخورد با او تحفظ كنم. خيلى حرف ها را نزنم؛ خيلى از روشهاى عادى و طبيعى خود را در برقرارى روابط و رفتار اجتماعى تغيير بدهم. اما سبك ترين آنها كسى است كه وقتى با او برخورد مى كنم مثل اين است كه خودم تنها هستم».

در فرمايش ائمه اطهارعليهم‌السلام درباره روابط اجتماعى هم اين نكته مورد توجه بوده است و ما از همين نكته، به بحث قابل توجه عسر و يسر وارد مى شويم كه امامعليه‌السلام فرمودند:

واعلَم اءنّ اللّه يراد باليُسر و لا يراد بالعُسر، كما اَرادَ بخلقه التّيسير و لم يرد بهم التَّعسير.

«بدان كه اگر مى خواهى خدا را پيدا كنى؛ راه وصول و تقرب به او آسان است و نياز به مشقت ندارد؛ چرا كه خدا از بندگانش سختى و صعوبت، نخواسته است».

در سوره مبارك بقره كه حكم وجوب روزه را براى كسانى كه در وطن هستند، ذكر مى فرمايد چنين تعبير مى كند:

فمن شهد منك الشّهر فليَصُمه و من كان مريضا اءو على سفر فعدّة من ايام اُخر يريد اللّه بكم اليسر و لا يريد بكم العسر(۱۰۱۷) .

«كسانى كه در وطن خود هستند، بايد روزه بگيرند؛ اما اگر كسى مريض بود يا در سفر بود و روزه گرفتن براى او مشقت داشت، روزهاى ديگر روزه بگيرد، خداوند راحتى شما را مى خواهد؛ نه زحمت شما را».

لا يكلف اللّه نفسا الا وسعها(۱۰۱۸) .

«خداوند، هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كند».

چرا كه وقتى كسى به سفر مى رود، چون طبيعت سفر مشكل ساز است، اين تكليف از او برداشته شده است. سرّ اين كه ما اين حكم را برداشتيم، اين است كه اساس دين، فرمان پذيرى بر مبناى فطرت است و در امور فطرى، تكلف وجود ندارد و هر كجا كه حكم الهى با سهولت و آسانى، اندك مغايرتى دارد، حكم برداشته شده است؛ به خصوص درباره قربانى. در سوره بقره مى فرمايد:

فمن تمتّع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة(۱۰۱۹) .

«وقتى در حج تمتع هستيد، آن مقدار از قربانى كه براى شما ميسور است - شتر يا گوسفند - قربانى كنيد و اگر هيچ كدام، مقدور نبود، روزه بگيريد؛ سه روز در سفر حج و هفت روز بعد از بازگشت به وطن».

پس در هيچ عمل عبادى تكلف و زورگويى و مشقت، تشريع نشده است؛ زيرا نه اصل عبادت با تكلف تناسب دارد و نه امور ديگرى كه در عبادت واجب شده است. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

لا تكرهوا الى انفسكم العبادة(۱۰۲۰) .

«خودتان را در باب عبادات به كراهت و زحمت نيندازيد».

نشاط در عبادت

عبادت بايد با نشاط و اشتياق انجام گيرد. اسلام، دين رفق، مدارا و سهولت است؛ گرچه گاهى از اين معنا سوءاستفاده هايى هم شده است، ولى بايد گفت: اين سهولت و مدارا به معناى اغماض از واجبات نيست؛ زيرا عكس ‍ آن بى اعتنايى به فرامين الهى است كه خود نوعى تكلف و خلاف سهله و سمحه است. سهله و سمحه و به تعبير ديگر يسر و سهولت در متن فرمانهاى دين نهفته است و عمل برخلاف فرمان هاى دين، خلاف سهله و سمحه است. صاحب وسايل الشيعه داستان مفصلى را به نقل از امام صادقعليه‌السلام آورده است كه به خلاصه آن اشاره مى كنيم:

مسلمانى، همسايه اى مسيحى داشت. در پى نصيحت هاى مكرر مسلمان، مسيحى تصميم گرفت مسلمان شود. اول صبح مرد مسلمان مسيحى را به مسجد برد. بعد از نماز و تعقيبات، همين كه مسيحى مسلمان خواست برگردد، گفت: صبر كن! تا طلوع آفتاب، اذكار مستحبى داريم. تازه مسلمان نشست. مقدارى كه گذشت، مسلمان گفت: امروز، نيت روزه كن تا در مسجد بمانيم و نماز ظهر را نيز بخوانيم. نماز ظهر را هم به جماعت خواندند. مسيحى بى چاره كه تازه مسلمان شده بود، خواست برگردد. همسايه مسلمان گفت: بمان، نماز عصر را هم بخوانيم، بعد برويم. نماز عصر را هم كه خواندند، گفت: تا مغرب چيزى نمانده، بمان تا نماز مغرب را هم بخوانيم و بعد برويم. مقدارى كه گذشت، گفت: صبر كن نماز عشا را هم بخوانيم. نماز عشا را هم خواندند و برگشتند. فردا صبح كه مسلمان به سراغ او رفت كه وى را دوباره به مسجد ببرد، مسيحى گفت: اين دين شما، آدم بى كار مى خواهد. برو كس ديگرى را پيدا كن.

اطلب لهذا الدّين مَن هو افرغُ منّى و انا انسان مسكين و علىَّ عيال فقال ابوعبداللّهعليه‌السلام : ادخَلَه فى شى ء اخرجه منه(۱۰۲۱) .

«براى مسلمان كسى را كه از من فارغ البال تر باشد پيدا كن. من آدم گرفتار و فقيرى هستم و زن و بچه دارم. و امامعليه‌السلام فرمودند: وى اين فرد را مسلمان كرد بعد با دست خود او را از دين بيرون كرد».

يسر، آسانى و يا به تعبيرى سهله و سمحه مربوط به اين جهات از دين است؛ نه آنچه كه برخى تصور كرده اند. از امام باقرعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

ان هذا الدين متين فاوغلوا فيه برفق و لا تُكَرِّهوا عبادة اللّه الى عباداللّه(۱۰۲۲) .

«اساس دين بر متانت استوار است و چون دين، دين استوار و متينى است، با رفق و مدارا در دين وارد شويد. رفتار شما همراه با رفق و مدارا باشد. بندگان خدا را به عبادت مجبور نكنيد؛ چون عبادت يك امر فطرى و طبيعى است و با اجبار و اكراه سازگار نيست».

انَّ اللّه عزَّ وَ جَلّ رفيق يحبُّ الرِّفق و يعطى على الرفق و ما لا يعطى على العنف(۱۰۲۳) .

«خدا رفيق است يعنى خداوند اهل مدارا با بندگان است و رفق را دوست دارد و براى رفق و مدارا، عطايا و اجرى قرار داده است كه با زور و جبر، حاصل نمى شود».

عبدالعزيز قراطيسى از روات مى گويد: امام صادقعليه‌السلام به من فرمودند:

يا عبدالعزيز! ان الايمان عشر درجات بمنزلة السُّلم يُصعد منه مرقاة بعد مرقاة: فلا يقولنّ صاحب الاثنين لصاحب الواحد لست على شى ء حتى ينتهى الى العاشر فلا تّسقط مَن هو دونك فيسقطك مَن هو فوقك و اذا راءيت من هو اءسفل منك بدرجة فارفعه اليك برفق و لا تحملنَّ عليه ما لا يطيق فتكسره فان مَن كسر مومنا فعَليه جبره(۱۰۲۴) .

«اى عبدالعزيز! ايمان، مانند يك نردبان ده پله است، كه از هر پله اى به تدريج بايد بالا رفت. اينگونه نباشد كه اگر كسى چند پله بالاتر از ديگرى قرار گرفته است، به آن كسى كه در پله پايين تر است، بگويد تو بهره اى از ايمان ندارى. نبايد باعث سقوط كسى شوى كه در ايمان پايين تر از توست؛ چه بسا ممكن است بالاتر از تو، باعث سقوط تو شود. اگر كسى از نظر ايمان يك يا چند درجه از تو پاييتر است، بايد با رفق و مدارا، دست او را بگيرى و او را صعود دهى؛ نه اين كه باعث سقوط بيشتر او بشوى. اگر كسى باعث شكسته شدن مومنى شود، بايد آن را جبران كند».

شايد مراد از شكستن مومن، شكستن يا خلل در مبانى اعتقادى اوست. با رفق و مدارا در امور، موفقيت هاى چشم گيرى براى انسان حاصل مى شود.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن كان رفيقا فى امره نال ما يريد من الناس(۱۰۲۵) .

«اگر كسى با رفق و مدارا رفتار كند، به آنچه كه از مردم مى خواهد و از آنان انتظار دارد، مى رسد».

مفهومش اين است كه اگر رفق و مدارا نباشد، رسيدن به مطلوب ميسر نخواهد بود. اگر بخواهد با زورگويى، تكلف و اجبار به مطلوبش نايل شود، به يقيق شكست مى خورد. چه بسا تندگويى و زورگويى در ارشاد و هدايت ديگران نتيجه معكوس مى دهد. هشام بن احمد نقل مى كند كه:

جرى بينى و بين رجل من القوم كلام فقال لى: ارفُق بهم فان كفر احدهم فى غصبه و لا خير فيمن كان كفره فى غضبه(۱۰۲۶) .

«ميان من و شخصى گفتگويى واقع شد. حضرت به من فرمودند: اى هشام! با آنها مدارا كن كه برخى از آنها هنگام غضب ايمان خود را از دست مى دهند و كافر مى شوند؛ و آنكه در هنگام غضب كافر شود، خيرى در او نيست».

كسى ممكن است در حال غضب و عصبانيت سخنى بگويد كه به كفر و شرك بيانجامد. نقطه مقابل آن سماحت است كه مى فرمايند: السماح وجه من الرَّباح(۱۰۲۷) كسى كه با سماحت، گشادگى و حسن خلق با مسائل مواجه شود، نتيجه مى گيرد.

اكنون اگر برخى سخت گيرى ها را مشاهده كنيم، ريشه آن، عدم رفق و مدارا است. علاوه بر اين كه منشا اخلاقى نيز دارد؛ چرا كه شخص نتوانسته است خلق وخوى خود را با موازين معارف اخلاقى دين، تطبيق دهد. سخت گيرى و عصبانيت، ريشه در جهل، نادانى و بى اطلاعى از موازين شرع دارد؛ يعنى صرف نظر از اين كه از موازين اخلاقى دور است، با موازين شرع نيز منطبق نيست. سرّ اين كه مى گويند: متولى اداره امور مردم بايد اعلم باشد، اين است كه گاه در اثر نادانى و كم اطلاعى، دست به كارهايى مى زند كه جايگاه مدير جامعه را لكه دار مى كند و منزلت مديريت را از بين مى برد و اگر خداى ناكرده دانسته چنين كند، نشانه عدم صلاحيت اوست؛ چون اگر بداند و خلاف كند، خلاف عدالت رفتار كرده است و شرط اصلى مدير و حاكم عدالت را از دست داده است. و ممكن نيست كه مصلح، غيرصالح باشد؛ چون اصطلاحا معطى شى ء، نمى تواند فاقد شى ء باشد. بنابراين، از مساله سماحت و سهولت، به اين نتيجه مى رسيم كه كسى كه عالما و عامدا حريم ها را در محرمات الهى بشكند و در ملاءعام و با مفاخره به هتك حرمت قوانين الهى بپردازد، باب سماحت و سهولت را بسته است كه بدون شك، حاكم اسلامى بايد از باب نهى از منكر به مقابله با جرم و تعطيل آن همت گمارد. ولى اگر جرمى در خفا و پنهان صورت گرفت و تظاهرى در كار نبود و موجب اشاعه جرم و گناه نشد، سماحت و سهولت، مشكلى ايجاد نخواهد كرد.

ظاهرسازى و رياكارى

يكى ديگر از اوصافى كه مورد مذمت امامعليه‌السلام قرار گرفته است اين است كه مى فرمايند:

فاذا كنت كذلك لم تكن متكلفا و لا متصنَّعا(۱۰۲۸) .

«اگر با اخلاص عمل كردى نه در مشقتى و نه ظاهرسازى».

از عبارت امامعليه‌السلام مى توان دريافت كه ظاهرسازى هم نوعى تحمل مشقت است، بنابراين حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام در خطبه اى كه در صفين قرائت فرمودند به مردم مى فرمايند:

فلا تكلِّمونى بما تكلم به الجبابرة...و لا تخالطونى بالمصانعة(۱۰۲۹) .

«آن گونه كه با اهل ستم سخن مى گويند، با من سخن نگوييد و با ظاهرسازى با من معاشرت نكنيد».

مگر انسان در مقابل فرد جبار و ستمگرى كه قرار بگيرد، چگونه سخن مى گويد؟ معمولا اينگونه است كه همه حقايق را نمى گويد؛ چرا كه از بيان حقيقت مى ترسد. به گونه اى سخن مى گويد كه او را راضى كند بر همين اساس در تعبير بعد امامعليه‌السلام مى فرمايند كه رفت و آمد و روابط شما با من كه امام و خليفه شما هستم، بر اساس ظاهرسازى نباشد. دل را پاكيزه بداريد و از رياكارى دست برداريد. در كلمات قصار آن حضرت هم اين تعبير به كار رفته است:

لا يُقيمُ اَمرَ اللّه سبحانه الا من لا يصَانِع و لا يضَارِع و لا يتَّبع المَطَامِع(۱۰۳۰) .

«كسى كه مى خواهد امر خدا را اقامه كند، نبايد مصانع، شبيه بطالين و تابع هوى و هوس باشد».

در مذمت جاعلان حديث مى گويند «متصنع بالاسلام» يعنى اينان در ظاهر، لايه و پوششى از دين را يدك مى كشند و به عمق آن دست نيافته اند. پس معنا و مفهوم مصانع، تظاهر و رياكارى است و گاهى مصانع در روابط اجتماعى به گونه اى مى شود كه افراد با ظاهرسازى، حقه بازى، و ادعاى رفاقت، به ديگران نزديك مى شوند. امام محمد باقرعليه‌السلام در اين باره مى فرمايند:

انَّ اءَقرَب ما يكون العَبد الى الكُفرِ اءَن يُواخِىَ الرَّجُل على الدِّين فيُحصى عليه عَثَرَاتِهِ و زَلا تِهِ لِيُعَنِّفه بها يوما ما(۱۰۳۱) .

«بدترين چيزى كه انسان را به مرز كفر نزديك مى كند، اين است كه انسان باب دوستى و مراوده با برادر مومنش باز كند، كه گناهان و لغزشهاى او را پيدا كند و روزى از اين لغزشها و گناهان عليه او استفاده كند».

اين بدترين نوع ارتباطهاى اجتماعى و رفاقت و دوستى است. پس مصانعه در هر شكل و صورتش مذموم و مورد نهى است؛ به ويژه در عبادت. مصانعه در عبادت، موجب حبط عمل مى شود؛ چرا كه همان طور كه در مباحث مختلف توضيح داديم با اصل عبادت تنافر و تنافى ماهوى دارد.

شيوه مصرف نمودن

نكته ديگرى كه مورد عنايت حضرت قرار گرفته، پرخورى و ولخرجى است كه از جمله اوصاف مذموم است. گاهى، افراد براى خودنمايى و كسب شهرت و قدرت، و فقط براى اين نيات پليد و شوم، مال خود را خرج مى كند كه اين همان مصداق فرمايش امام سجادعليه‌السلام است كه فرمودند:

لان الكُلفَة و الموونة فى المتدهقنين.

اينگونه خرج كردن اضافى و خود را به زحمت انداختن، از نشانه كسانى است كه به دنبال رياست و قدرت هستند. اين امور علاوه بر اين كه با خلوص در عبادت تنافى دارد، گاهى موجب خروج از دين و مسلمانى مى شود.

در زمان پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فردى از دنيا رفته بود، بعد از اين كه مراسم غسل، كفن و دفن انجام شد، خدمت حضرت عرض كردند: مرد بسيار خوبى بود، همه اموالش را وقف كارهاى خير كرد، حضرت فرمودند: مگر فرزندى نداشت؟ جواب دادند: كفالت فرزندانش را ما دوستانش به عهده گرفتيم. حضرت فرمودند: اگر قبل از دفن گفته بوديد كه چنين كارى كرده است، اجازه نمى دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد(۱۰۳۲) .

معنى اين فرمايش پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين است كه صرف مال براى اين كه انسان فقط در انظار و افواه ديگران به عنوان يك چهره باقى بماند و از او به عنوان يك انسان خيّر ياد بشود، ارزش عمل خوب را نابود و تباه مى كند و او نه تنها در دنيا دنبال رياست طلبى بوده، حتى بعد از مرگ نيز نيتش همان بوده است.

بنابراين در روايتى نقل شده است البته ماءخذ روايت اهل سنت است كه شخصى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد:

انّ عندى دينارا، قال: انفقه على نفسك، قال: ان عندى آخر، قال: انفقه على زوجتك، قال: ان عندى آخر، قال: انفقه على وُلدك، قال: ان عندى آخر، قال: انفقه على خادمك، قال: ان عندى آخر، قال: انت اءبصر به(۱۰۳۳) .

«من يك دينار دارم. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: آن يك دينار را خرج خودت كن. گفت: يك دينار ديگر هم دارم. فرمودند: خرج زن و بچه ات كن. گفت: يك دينار ديگر هم دارم. فرمودند: خرج بچه هايت بكن. گفت: يك دينار ديگر هم دارم. حضرت فرمودند: خرج كسانى كن كه از عايله و كسان تو هستند. گفت: باز دينار ديگرى هم دارم. حضرت فرمودند: حالا وقتش است كه اگر خواستى در خيرات مصرف كنى».

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اولياى دينعليهم‌السلام شيوه خرج كردن را به ما آموخته اند كه عمل به وظايف دينى و ايمانى بايد خالص ‍ براى خداوند تبارك و تعالى و به قصد انجام وظيفه و مسووليت دينى باشد، نه فريب مردم و بهره مند شدن از منافع دنيوى، مالى و عنوانى آن؛ چه در غير اين صورت چنين كسى اگر در موقعيتى قرار بگيرد كه فضايل و فرايض ‍ دينى و انسانى را مانع كمال دنيايى و رسيدن به اميال و اهداف دنيايى خود بداند، همه را زير پا خواهد گذاشت؛ نه فضايل اخلاقى را مراعات خواهد كرد و نه به ديگر وظايف عملى اعتنا خواهد نمود، لذا هر انگيزه اى، جز قربت و خلوص ممنوع است. در پيشگاه الهى، عمل با تكلف، يا آميخته با تصنع، براى قدرت يابى و رياست طلبى، بى ارزش است، اين چنين بوده و هست كه تا تمنيات و آرزوها بر انسان حاكم است، انسان گرفتار اين مشكل خواهد بود.

سعدى در گلستان، داستانى شنيدنى را نقل مى كند:

زاهدى، مهمان پادشاهى بود. چون به طعام خوردن بنشستند، كمتر از آن خورد كه ارادت او بود و چون به نماز برخاستند، بيش از آن كرد كه عادت او. تا ظن صلاحيت در حق او زيادت كنند. بعد مى گويد:

ترسم نرسى به كعبه، اى اعرابى

اين ره كه تو میروى به تركستان است

چون به مقام خويش آمد، سفره خواست تا تناولى كند. پسرى صاحب فراست داشت، گفت: اى پدر! بارى به مجلس سلطان در طعام نخوردى؟ گفت: در نظر ايشان چيزى نخوردم كه به كار آيد. گفت: نماز را هم قضا كن كه چيزى نكردى كه به كار آيد.

اى هنرها نهاده بر كف دست تا چه خواهى خريدن اى مغرور                  عيب ها برگرفته زير بغل روز درماندگى به سيم دغل(۱۰۳۴)

در آن عالم، فقط خريدار خلوصند چنان كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

ايّاك و الرّياء فانّه مَن عمل لِغَير اللّه وَكَلَهُ اللّه الى مَن عمل لَه(۱۰۳۵) .

«از ريا دورى كن كه هركس عملى را براى غير خدا انجام دهد، پاداش او با همان غير است - و نزد خدا پاداش ندارد -».

در مصانعه و رياكارى، اگر ولخرجى براى رسيدن به اهداف دنيا كرده است، به دنيا رسيده، و اگر براى رسيدن به مال و ثروت كرده است، آنها را اندوخته، اگر براى حرمت و خوش نامى نزد اين و آن كرده، به دست آورده و چنانچه براى قدرت، جاه، جلال و رياست بوده به آن دست يافته است و ديگر چيزى از خدا طلبكار نيست؛ و به همين دليل خداوند در باب قربانى و هدى در آياتى كه ان شاءاللّه در ادامه خواهد آمد تاكيد بر خلوص و طهارت در اعتقاد مى فرمايند و انگيزه هاى ديگر، اعم از تدهقن، زورگويى، ولخرجى، تكلف و مصانعه در عمل را موجب حبط و نابودى عمل مى شمرند.

حضرت ابراهيمعليه‌السلام اسوه اخلاص و تسليم

در قرآن، آياتى كه درباره ابراهيم خليل الرحمانعليه‌السلام و در باب قربانى ذكر مى فرمايد و همچنين متن داستانى كه در سوره مباركه صافات آمده، بسيار شيرين و قابل تاءمل است؛ كه خدا چه چيز را از ابراهيمعليه‌السلام مى پذيرد. در آغاز اين داستان در همين سوره مى فرمايد:

و انَّ من شيعته لَابراهيم # اذ جاء ربه بقلب سليم (۱۰۳۶) .

«و از پيروان او ابراهيم بود كه با قلب سليم - و با دلى پاكيزه از هر شايبه ريا، تصنع و تكلف - به سوى خدا آمد».

و به همين دليل در آيات بعد مى فرمايد:

فبشَّرناه بغلام حليم (۱۰۳۷) .

« - به خاطر خلوص ابراهيم بود كه - ما او را به فرزندى حليم و داراى صبر در مسائل دين بشارت داديم».

وقتى اين طفل به مرحله بلوغ رسيد و در مقامى قرار گرفت كه مى توانست براى دين سعى و تلاش كند، ما به ابراهيم فرمان داديم كه او را ذبح كند. قرآن، داستان را اينگونه نقل مى فرمايد:

يا بُنَىَّ انى ارى فى المنام اَنّى اذبحك فانظر ماذاترى قال يا ابت افعل ما تؤ مر ستجدنى ان شاءاللّه من الصابرين(۱۰۳۸) .

«فرزندم! به من وحى شده است كه تو را قربانى كنم، توجه كن كه بايد به اين وظيفه عمل شود. فرزند به پدر مى گويد: پدر! آنچه را كه تو فرمان گرفته اى عمل كن، كه من را در مقابل اين فرمان الهى صبور خواهى يافت».

اين آيات، نشان مى دهد وعده الهى به ابراهيم محقق شده كه فرمود: ما به او بشارت داديم كه فرزندى صبور و حليم به او عطا خواهد كرد؛ و اسماعيل نيز نشان مى دهد كه اين همان فرزند صبور و حليم است. بقيه داستان جالب توجه است، مى فرمايد:

فلمّا اَسلَما و تَلَّه للجبين # و ناديناه ان يا ابراهيم # قد صَدَّقت الرُّؤ يا انا كذلك نجزى المحسنين # ان هذا لهو البلاء المبين # و فديناه بذبح عظيم# و تركنا عليه فى الاخرين # سلام على ابراهيم # كذلك نجزى المحسنين (۱۰۳۹) .

«هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاك نهاد، او را ندا داديم كه اى ابراهيم! آن رؤ يا را تحقق بخشيدى. ما اينگونه، نيكوكاران را جزا مى دهيم. اين مسلما همان امتحان آشكار است، ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم، و نام نيك او را در امت هاى بعد باقى نهاديم، سلام بر ابراهيم، اينگونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم».

وقتى ما ديديم كه دل و قلب هر دو نفر تسليم ذات ذوالجلال الهى است؛ يعنى اسماعيل تسليم در قربانى شدن و ابراهيم تسليم در قربانى كردن است و صورت فرزند را به روى خاك گذاشته است، آن وقت گفتيم: ابراهيم! تو خوب فرمان پذيرى هستى و ما نيكوكاران را جزا مى دهيم. اين امتحان روشن و آشكارى بود؛ و بعد خدا در مقابل اين فرمان پذيرى و تعبد و خلوص ابراهيم و اسماعيل مى فرمايد: سلام بر ابراهيم. بعد مى فرمايد: اين سلام و صلوات، جزاى كسانى است كه نيكوكار و محسن اند.

در قربانى و هدى كه از اعمال موظف و مقرر در حج است، آنچه كه خداوند خريدار است، همان سلم و روح تسليم است؛ يعنى احسان، با خلوص و پاكيزگى و تقواست؛ چون خداوند در سوره مباركه حج مى فرمايد:

لن ينال اللّه لحومها و لا دماؤ ها و لكن يناله التقوى منكم (۱۰۴۰) .

«گوشت و خون اين قربانى براى خدا ثمر ندارد؛ آنچه كه مطلوب ذات اقدس پروردگار است، تقوا، پاكيزگى و خلوصى است كه در سايه اين عمل، از شما بروز مى كند».

اگر ذره اى شايبه شرك، تجبر و تبختر در آن باشد، موجب تباهى و ويرانى عمل است و نه تنها اين نتيجه منفى را در بردارد، كه بار سنگين و شاقى را به دوش انسان باقى ميگذارد؛ يعنى برعكس آنچه كه در اعمال خالص ‍ معروف و مشهور است كه ذهب العناء و بقى الاجر زحمت ها تمام مى شود، اما شيرينى، و لذت و اجر آن براى انسان محفوظ مى ماند. اين جا نه تنها اجر و پاداش بر آن مترتب نيست، بلكه سنگينى آن بر دوش انسان باقى مى ماند؛ در روايت طولانى كه اول بحث حج از امام سجادعليه‌السلام و گفتگوى با شبلى نقل كرديم؛ در آنجا حضرت فرمودند:

فعند ما ذَبَحتَ هَديَكَ نَوَيتَ اَنَّك ز ذَبَحتَ حَنجِرَة الطَّمَعِ بما تمسكت به من حقيقة الورع و اءنّك اتبعت سنة ابراهيمعليه‌السلام بذبح ولده و ثمرة فؤ ادى و ريحان قلبه(۱۰۴۱) .

وقتى كه قربانى را به قربانگاه مى برى و اراده مى كنى تا او را قربانى كنى، نيت كن تا حنجره و گلوى طمع را ذبح كنى و ببرى. در واقع غريزه طمع و زياده خواهى را قربانى كنى؛ همان گونه كه ابراهيمعليه‌السلام با فرزندش ‍ عمل كرد، نه اين كه با اين عمل عبادى تاءمين مطامع و رسيدن به آمال و آرزوها، رياست و موقعيت هاى دنيوى در نظر تو باشد؛ چرا كه هرگز اين عمل مقبول نخواهد بود و در اصل، قربانى و هدى انجام شده است. پس ‍ اين فرمايش امامعليه‌السلام را در خاتمه سخن تكرار مى كنيم كه فرمودند:

و كذلك التذلل اولى بك من التدهقن لان الكلفة و المؤ ونة فى المتدهقنين، فاما التذلل، و التمسكن فلا كلفة فيهما و لا مؤ ونة عليهما الخِلقة و هما موجودان فى الطبيعة.

تدهقن كه همان زورگويى، مشقت و ولخرجى است، با فطرت و طبيعت انسان، ناسازگار است؛ آنچه كه با طبيعت و فطرت او سازگار است، ذليل، خاضع و مسكين بودن در پيشگاه الهى است. خضوع، تذلل و عبوديت در پيشگاه قدرت مطلق آفرينش، جزو طبيعت و سرشت بشر است و تكلف مؤ ونه كه دو بال قدرت خواهى است، برخلاف فطرت و طبيعت انسان است؛ چه اين كه امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

ما من رجل تكبر اءو تجبَّر الا لذلَّة وجدها فى نفسه(۱۰۴۲) .

«انسانى كه گرفتار كبر، فخرفروشى، ستمگرى و رياكارى مى شود، دليلى ندارد مگر آن خلاءيى كه در خود احساس مى كند».

اين كمبود و خلاء، او را به اعمالى وامى دارد كه برخلاف فطرت و سرشت اوست؛ با اين گمان كه مى تواند با اعمال كبرآلود و حركت برخلاف فطرت گرچه با مشقت و رنج مطلوب خود را تحصيل كند. به همين دليل امامعليه‌السلام توصيه مى فرمايند كه رسيدن به مطلوب، تنها با طى مسير فطرت ممكن است و حركت بر خلاف طبيعت، فطرت و سرشت، انسان را به هدف نهايى نمى رساند، و در اين باره قرآن مى فرمايد:

و اَنَّ هذا صراطى مستقيما فاتبعوا السُّبُل فتفرَّق بكم عن سبيله ذلكم وصّاكم به لعلكم تتَّقون (۱۰۴۳) .

«اين راه مستقيم من است؛ از آن پيروى كنيد؛ و از راه هاى پراكنده و انحرافى پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حق دور مى سازد؛ اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند، شايد پرهيزگارى پيشه كنيد».

راه راست، يك مسير بيشتر نيست و راه هاى متفرق و متشتّت انسان را به آن غرض نهايى آفرينش نمى رساند. راه درست همان راهى است كه نتيجه اش ‍ تقوا، طهارت و پاكيزگى در روح و نيات انسان است.