سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۱

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 19609
دانلود: 4075


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 20 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19609 / دانلود: 4075
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 1

نویسنده:
فارسی

۱۶ - حق آموزگار

و اما حَقُّ سائِسِكَ بالعِلمِ فالتَّعظيمُ له و التَّوفيرُ لمجلسه و حُسنُ الاستماع اليه و الاقبال عليه و المَعوُنَةُ له على نفسك فيما لا غِنَى بكَ عنه من العلم باءَن تُفَرِّغَ له عقلَكَ و تحضِّرَهُ فَهمَكَ و تُزَكِّى له قلبك و تُجَلِّىَ له بَصَرَكَ بتَركِ اللَّذَّات و نقصِ الشَّهَوَات و اَن تَعلَمَ اَنَّكَ فيما اَلقى اليكَ رسوله الى مَن لَقِيكَ مِن اَهل الجَهل فَلَزِمَكَ حُسن التَّادِيَة عنه اليهم و لا تَخُنهُ فى تاءدِيَةِ رسالته و القِيَامِ بها عنه اذا تَقَلَّدتَهَا و لا حول و لا قوَّةَ الا باللّه.

«اَمّا حَق معلم و آموزگار تو اين است كه او را بزرگ دارى و مجلس او را محترم شمارى. گفته هاى او را خوب گوش دهى و فراگيرى و بدو روى آورى او را كمك كنى تا آنچه را كه از دانش و علم بدان نيازمندى به تو بياموزد. به تو ياد بدهد كه عقل و انديشه ات را فارغ سازى و فهم و زيركى ات را به كارگيرى و دل را پاكيزه كنى و چشم را با ترك شهوات جلا و روشنايى بخشى و بدانى كه تو نسبت به آموخته هايت از او، فرستاده اى هستى به نزد آنان كه از دانش بى بهره اند. آموخته هايت را بايد خوب به ديگران انتقال دهى و هرگز در اين رسالتى كه برعهده گرفته اى خيانت نورزى».

ارزش و اعتبار عالم و دانشمند به علم و دانش اوست و اين يك تصادف نيست كه در كتاب وحى الهى قرآن مجيد متجاوز از هفتصد مورد ماده علم و مشتقات آن به كار رفته و در اولين آيات نازل شده به رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن از علم، دانش و قلم آمده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم # اقراء باسم ربك الَّذى خلق # خلق الانسان من عَلَقَ # اِقرَاء و ربُّكَ الاكرم # الَّذى علم بالقلم(۱۱۰۳) .

«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد. همان كس كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد. بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتراست. همان كسى كه به وسيله قلم تعليم انسان نمود.

شايد اين آيات اشاره اى باشد به اين كه انسان از مرتبه اى پست آفريده شده كه نام آن علق است و بعد مى تواند به اوج مرتبه انسانى؛ يعنى دانش و علم دست پيدا كند. اصلا بهترين و زيباترين تعبيرها و تعريف ها درباره علم و دانش در معارف دين ما ذكر شده و تصور نمى شود كه در هيچ يك از مكاتب ديگر به اندازه مكتب اسلام به ارزش علم و عالم پرداخته باشد.

در معارف دين يك سلسله از امور عبادى و اخلاقى به عنوان معيارهاى ارزرشمند و داراى حرمت و قداست مورد تاكيد مى باشد؛ مثلا عيادت بيمار، تشييع جنازه مومن، حضور در معركه جهاد با دشمن، مجاهده در راه خدا و شهادت فى سبيل اللّه؛ يعنى يك سلسله از امور از جمله افعال و اعمالى است كه مورد عنايت شارع مقدس است و به عنوان دستورهاى سعادت بخش براى انسان ها توصيه شده است؛ و بسيارى از امور و افعال ديگر انسان با اين معيارها سنجيده مى شود. با اين حال مى بينيم كه ارزش ‍ علم در مقايسه با اين اعمال بيشتر است.

ارزش علم و عالم

اميرالمومنينعليه‌السلام مى فرمايند:

بينَما اءَنَا جالس فى مسجد النَّبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اءذ دَخَلَ اَبوذَرّ فقال: يا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! جنازة العابد اَحَبُّ اليكم اءم مجلس العلم، فقال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : يا اباذر! الجلوس ساعة عند مذاكرة العلم اَحَبُّ الى اللّه من اَلف جنازة من جنائز الشُّهداء(۱۱۰۴) .

«در مسجد پيغمبر نشسته بودم كه ابوذر وارد شد و سوال كرد: يا رسول اللّه! نزد شما تشييع جنازه عابد ارزشمندتر است يا حضور در محضر عالم؟ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: حضور در مجلس علم - ولو براى لحظاتى - ارزشمندتر است از حضور در تشييع جنازه هزار شهيد».

ارزش عالم در مقايسه با شهيد

شهيد، يكى از عناوين ارزشى و بسيار والاى مكتب اسلام است. در اسلام بسيارى از قوانين مقرر دباره او ملغى شده است؛ مثلا در شرع، غسل را براى اموات واجب مى دانيم، در حالى كه شهيد از اين قاعده مستثنا است. براى اموات تكفين نيز واجب شده، در حالى كه شهيد از اين قاعده نيز مستثنا است و يا در روايات آمده است؛ انسانى كه از دنيا مى رود و در قبر نهاده مى شود مورد سؤ ال و جواب قرار مى گيرد، اما از شهيد سوال نمى شود. از حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سوال شد:

ما بالُ الشَّهيد لا يُفتَنُ فى قبرهِ قال كفى بالبارقةِ فوق راءسه فتنة(۱۱۰۵) .

«چگونه است كه شهيد در قبر مورد سوال واقع نمى شود؟ حضرت فرمودند: همين كه حركت برق شمشيرها و سلاح ها را در ميدان نبرد تحمل كرد، آزمايشى بود كه او به خوبى از عهده آن برآمد و درباره او سوال مفهومى ندارد».

در روايت ديگر آمده است كه:

فوق كل ذى برّ برّ حتى يقتل الرجل فى سبيل اللّه فاذا قتل فى سبيل اللّه فليس فوق برّ(۱۱۰۶) .

«براى هر چيز خوب، خوبتر از آن نيز وجود دارد مگر شهادت در راه خدا كه ارزشى بالاتر از آن نداريم».

يا در قرآن كريم آمده است:

و لا تحسبَنَّ الَّذين قُتِلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون # فرحين بما آتاهم اللّه من فضله و يستبشرون بالَّذين لم يلحقوا بهم من خلقهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون # يستبشرون بنمعة من اللّه و فضل و اَنَّ اللّه لا يُضيعَ اَجرَ المؤمنين(۱۱۰۷) .

«هرگز گمان مبريد كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. آنها به خاطر نعمت هاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحالند و به ديگران كه هنوز به آنها ملحق نشده اند، بشارت مى دهند؛ كه نه ترسى به خود راه دهيد، و نه غمى. و به نعمت خدا و فضل او مسرور باشيد و خداوند، پاداش مومنان را ضايع نمى كند».

خدا به شهدا مدال حيات ابدى عنايت مى فرمايد و ديگر اين كه آنها در پيشگاه پروردگار متنعم اند؛ از فضايل و عناياتى كه خداوند متعال نصيب آنها كرده است، هميشه مسرور و شادمانند و ديگران را هم بشارت مى دهند كه خوف و حزنى نداشته باشيد. اين مرتبه، كه خداوند حزن و اندوه و ترس ‍ را زائل مى كند، در آيات ديگرى در سوره مباركه يونس نيز ذكر شده است. درباره اولياى الهى نيز اين وعده داده شده است:

اَلا انَّ اَولياء اللّه لا خوف عليهم و لا هم يُحزَنون # الَّذين آمنوا و كانوا يَتَّقون # لهم البُشرَى فى الحياة الدنيا و فى الاخرة لا تبديل لكلمات اللّه ذلك هو الفوز العظيم(۱۱۰۸) .

«آگاه باشيد! دوستان و اولياى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند. همان ها كه ايمان آوردند، و از مخالفت فرمان خدا پرهيز مى كردند. در زندگى دنيا و در آخرت شاد و مسرورند؛ وعده هاى الهى تخلف ناپذير است. اين است آن رستگارى بزرگ».

نتيجه اين كه انسان بعد از يك عمر كوشش و تلاش و تحصيل تقوا و امتيازهايى كه با زحمت فراوان كسب مى كند به مرتبه ولى اللّهى مى رسد، اما شهيد همه اين امتيازها را در يك لحظه براى خود فراهم مى كند و به همين دليل اين جايگاه و مرتبه به او تعقل مى گيرد. با اين همه برترى و ويژگى كه خداوند به حسب ناموس آفرينش براى او مقرر كرده است، وقتى ابوذر سؤ ال مى كند كه آيا شركت در جنازه عابد برتر است يا حضور در مجلس علم، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور در مجلس علم را بافضيلت تر و ارزشمندتر از شركت در تشييع جنازه هزار شهيد، تلقى مى فرمايند.

مقام شهادت يكى از معيارهاى بالا و والاى دين مبين اسلام است، كه در مقابل مجلس و ارزش علم و عالم بسيار ناچيز به حساب آمده است و اين سخن مؤ يدات بسيارى در روايات دارد؛ مثلا در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرموده اند:

اذا كان يوم القيامة جمع اللّه عزَّ وَ جَلّ الناس فى صعيد واحد، و وُضعت الموازين فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء، فيُرجَّح مداد العلماء على دماء الشهداء(۱۱۰۹) .

«خداوند در روز قيامت وقتى كه همه خلق اولين تا آخرين را در يك سرزمين واحد جمع مى كند، خون شهدا و مداد علما با يكديگر موازنه مى شوند. خداوند مداد علما را بر خون شهدا برترى مى دهد».

پس بنابر همين قاعده است كه ارزش گذارى علم نسبت به ساير معيارهايى كه به نحوى از قداست، فضيلت و حرمت برخوردارند صورت مى گيرد.

ارزش و فضيلت علم و دانش

در روايت ديگرى كه ابوذر نقل مى كند مى گويد: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمودند:

يا اباذرّ...الجلوس ساعة عند مذاكرة العلم خير من قراءة القرآن كلِّه(۱۱۱۰) .

«اى ابوذر! ساعتى درك محضر علم بالاتر از هزارمرتبه ختم قرآن از اول تا به انتهاست».

در موارد مشابه كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى تحصيل علم از طريق مقايسه ارزش گذارى مى فرمايند اين روايت، هيچ جا ابوذر تعجب نكرده است و همه مطالب را به گوش جان استماع مى كند؛ اما به اين جا كه مى رسد، تعجب مى كند. كه آيا محضر علم بالاتر از خواندن قرآن است؟! رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

يا اباذرّ! الجلوس ساعة عند مذاكرة العلم احب الى اللّه من قراءة القرآن كله اثناعشر الف مرّة! عليكم بمذاكرة العلم، فان العلم تعرفون الحلال من الحرام(۱۱۱۱) .

«اى ابوذر! حضور در محضر علم، و دانش اندوختن بالاتر و با فضيلت تر از دوازده هزار مرتبه ختم قرآن است. خداوند براى علم اين همه ارزش قائل شده است؛ زيرا علم وسيله شناخت حلال از حرام الهى است».

در روايت ديگرى آمده كه يكى از انصار محضر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و گفت: يا رسول اللّه! حضور در تشييع جنازه بهتر است يا حضور در مجلس عالم؟

فقال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ان كان للجِنازة مَن يتَّبعها و يَدفنُها فاِنَّ حضورَ مجلس عالم اءفضلُ مِن حضور اَلفِ جنازة، و من عيادة الف مريض، و من قيام الف ليلة، و من صيام الف يوم، و من الف درهم يُتصدَّقُ بها على المساكين، و من الف حِجَّة سِوَى الفريضة، و من الف غزوة سوى الواجب تغزوها فى سبيل اللّه بمالك و نفسك و اَينَ تَقَعُ هذه المشاهد من مشهد عالم؟(۱۱۱۲) .

«حضرت فرمودند: اگر براى تشييع و دفن جنازه كسى باشد، ارزش حضور در محضر علم از شركت در هزار تشييع جنازه، از عيادت هزار مريض، از هزار شب، شب زنده دارى، هزار روز، روزه دارى، هزار درهم صدقه در راه خدا، هزار سفر حج غير واجب و از هزار غزوه بالاتر است. اين منزلت حضور در محضر عالم و نشستن در پيشگاه عالم كجا و درك اين همه فضايل كجا؟!».

در اين سخن، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند: اجر و فضيلت درك محضر علم و حضور در كلاس درس بيشتر از شركت در هزار جنگى است كه شخص پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرماندهى آن جنگ را عهده دار است. اين همه قدر و منزلت كه در آيات و روايات براى مجاهده در راه خدا ذكر شده است، كه شايد در محاسبه و سنجش ارزش ها هيچ عملى به پاى جهاد در راه خدا نرسد، لكن حضور در محضر علم و يادگيرى دانش به مراتب بر آن ترجيح داده شده است.

دليل اين كه خداوند براى علم، اين همه ارزش قائل شده است و نگاه معارف و كتب ما به علم، نگاهى ارزشى است، اين است كه علم وسيله شناخت حلال و حرام الهى است. علم، وسيله اى است كه در سايه آن اطاعت خدا محقق مى شود؛ و اصلا توحيد در عبادت الهى به وسيله علم تحقق پيدا مى كند؛ و در يك كلمه خير دنيا و آخرت در سايه علم تحصيل مى شود و شر دنيا و آخرت به واسطه جهل و نادانى تحقق پيدا مى كند. خلاصه بالاترين ملاك و معيار ارزش انسان آموخته هاى اوست.

در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است كه فرموده اند:

اكثر الناس قيمة اكثرهم علما و اقلُّ الناس قيمة اقلُّهم علما(۱۱۱۳) .

«بيشترين ارزش براى كسانى است كه بيشترين دانش ها و علوم را آموخته اند و كمترين ارزش براى كسانى است كه از علم و دانش ‍ بى بهره اند».

در معارف ما، همه راه هاى تشويق و ترغيب براى يادگيرى و آموختن به كار گرفته شده است؛ و در مقام مقايسه با معيارهاى دينى و آنچه را كه مسلمان ها تعبدا به آن پايبندند، علم و عالم را برترى مى دهد و هنگامى كه با آنچه كه انسان ها به صورت وجدانى و فطرى برايش احترام قائل هستند، مقايسه مى كند، باز علم را برترى و ترجيح مى دهد. اصبغ بن نباته از اميرالمومنينعليه‌السلام نقل مى كند كه فرمودند:

تَعلّموا العلم فان تعلُّمه حسنة، و مُدارسته تسبيح، والبحث جهاد، و تعليمه لمن لا يعلَمُه صدقة، و هو اَنيس فى الوحشة، و صاحب فى الوحدة، و سلاح على الاعداء، و زين الاخلاء، يرفع اللّه به اقواما يجعلهم فى الخير ائمَّة يُقتدى بهم، تُرمق اعمالهم، و تُقتبس آثارهم، ترغب الملائكة فى خلَّتهم، يمسحونهم باجنِحَتِهم فى صلاتهم لانَّ العلم حياة القلوب، و نور الابصار من العمى، و قوَّة الابدان من الضَّعف، و ينزل اللّه حامله منازل الابرار، و يمنَحُهُ مجالسة الاخيار فى الدنيا و الاخرة. بالعلم يُطَاع اللّه و يعبد، و بالعلم يعرف اللّه و يوحّد، و بالعلم توصل الارحام، و به يُعرُفُ الحلال و الحرام، و العلم امام العقل و العقل تابعه، يُلهِمُهُ اللّه السُعداء و يحرمَّه الاشقياء(۱۱۱۴) .

علم را بياموزيد؛ چرا كه يادگيرى علم حسنه است؛ يعنى ثواب دارد و تدريس و ياد دادن آن به كسانى كه نمى دانند صدقه است. بحث و گفتگوى علمى، جايگاه و ارزش جهاد در راه خدا را دارد نكته قابل تامل اين است كه حضرت براى كسانى كه ارتقاى مقام معنوى و رسيدن به فيوضات اخروى را در سايه تعبديات جستجو مى كنند و به حسنات، صدقات، و اين قبيل امور اهتمام دارند، علم را با آن معيارها مى سنجند و علم را هم رتبه اين امور قرار مى دهند كه موردقبول همه انسان هاى مومن است. بعد مى فرمايند: شما همان گونه كه به دنبال تحصيل حسنات و رسيدن به مراتب معنوى دنيوى و اخروى در سايه تسبيح، صدقه و جهاد در راه خدا هستيد همين مراتب را با تحصيل علم مى توانيد كسب كنيد.

گويى امامعليه‌السلام اين سخن را به صورت خطبه اى در جمع قابل ملاحظه اى ايراد فرموده باشند كه تفكرات و انديشه هاى مختلف در آن جمع حضور دارند، بنابراين در مقام سنجش علم با امورى است كه انسان فطرتا براى آنها اعتبار و اهميت قائل است؛ مثلا انسان به گونه ذاتى از تنهايى و وحشت آن گريزان است، از شرايطى كه براى انسان حزن و اندوه به وجود مى آورد فرارى است، از روبه رو شدن با دشمن، با دست خالى وحشت دارد، مى فرمايند:

و هو انيس فى الوحشة، و صاحب فى الوحدة، و سلاح على الاعداء(۱۱۱۵) .

ابزار و وسيله رويارويى با همه اين مشكلات، علم است. اگر از هم و غم، حزن و اندوه فرار مى كنى، بهترين مفر تو دانش اندوزى و علم است. اگر از تنهايى و غربت مى ترسى، بهترين وسيله نجات از غربت، علم است. اگر از رويارو شدن با دشمن با دست خالى ترسانى؛ بهترين سلاح علم و دانش ‍ است.

اين هم يك راه تشويق انسان ها به علم و آموختن آن است؛ يعنى امام به همه زواياى درونى و فطرت انسان اشراف دارد و همه را براى تشويق و ترغيب او به علم و فراگيرى آن تحريك مى كند. بعد مى فرمايند: و زين الخلاء نه تنها علم را براى خود انسان ارزش دارد، بلكه موجب زينت در بين دوستان است. افرادى هستند كه براى رسيدن به ساحل هدايت و مقامات شخصى خيلى اهتمام ندارند؛ بلكه اگر يك چيزى؛ اعتبار اجتماعى براى آنها درست كند، به دنبال آن حركت مى كنند؛ بنابراين امامعليه‌السلام براى اينگونه تفكرات و انديشه ها نيز بدين گونه ترغيب و تشويق مى كنند:

يرفع اللّه به اقواما يجعلهم فى الخير ائمة يُقتدى به، تُرمَقُ اعمالهم، و تقتبس آثارهم، ترغب الملائكة فى خلّتهم(۱۱۱۶) .

كسانى دوست دارند كه هميشه در اجتماع، جايگاه پيشوايى، بزرگى و امامت جماعت را عهده دار باشند؛ اميرالمومنينعليه‌السلام مى فرمايند: اگر مى خواهيد به آن مرتبه برسيد، راه رسيدن به آن، داشتن علم و دانش ‍ است. اگر مى خواهيد در آينده اعمال شما سرمشق ديگران قرار بگيرد و شما الگو و سمبل امت زمان خود و آيندگان شويد، بايد علم و دانش ‍ بياموزيد. اگر مى خواهيد آثار شما براى هميشه ماندگار باشد بايد اندوختن به علم و دانش اهتمام ورزيد. اينها راه هاى ديگرى است كه در روايات به آنها اشاره شده است.

امامعليه‌السلام در ادامه مى فرمايند: كسانى هم هستند كه به وراى اين امور مى انديشدند، به جاهايى كه از نظر معنوى، بلندمرتبه است، به پرواز با ملائكه و سير با نيروهاى غيب الهى فكر مى كنند. حضرت مى فرمايند: اگر كسى علم و دانش بيندوزد، ملائكه به دوستى با او رغبت مى كنند.

يمسَحُونَهم باَجنِحَتِهم فى صلاتهم لانَّ العلم حياةُ القلوب، و نورُ الابصار من العمى، و قوةُ الابدان من الضَّعف(۱۱۱۷) .

ملائكه در نماز انسان هايى كه در مسير يادگيرى و دانش هستند با آنها انس ‍ مى گيرند و آنها را نوازش مى كنند. اين نيز طريق ديگرى است كه حضرت در تشويق علم بيان مى فرمايند. و بعد به آثار و ثمرات مترتب بر علم، اشاره مى فرمايند: زنده بودن دل انسان ها در سايه علم و دانش است. علم است كه باعث روشنايى ديدگان انسان ها است.

مثال معروفى در بين مردم رايج است كه مى گويند: انسان بى سواد كور است؛ كه به يقين برگرفته از معارف دين است و در همين جا نيز بدان اشاره شده است كه؛ علم و دانش نور چشمان است؛ و قوة الابدان شايد اشاره به علم پزشكى است كه در سايه آن، انسان مى تواند ضعف و فتور جسمانى را ترميم و جبران كند.

و يُنزِلُ اللّه حاملَهُ منازلَ الاَبرار، و يَمنَحُهُ مُجالسة الاخيار فى الدنيا و الاخرة. بالعلم يُطاع اللّه و يُعبد، و بالعلم يُعرَف اللّه و يُوحِّد، و بالعلم توصل الارحام، و به يعرف الحلال و الحرام، و العلم امام العقل و العقل تابعه، يلهمه اللّه السعداء و يُحرّمه الاشقياء(۱۱۱۸) .

خداوند؛ كسى را كه حامل علم است در جايگاه ابرار قرار مى دهد و او را توفيق همنشينى با خوبان دنيا و آخرت عنايت مى فرمايد. در سايه علم، خدا اطاعت مى شود و به وسيله علم، خدا شناخته مى شود و اصلا توحيد واقعى به وسيله علم، ممكن مى شود. حتى امور عبادى و مسائل خانوادگى؛ مثل صله ارحام، در سايه علم تحقق پيدا مى كند. پشتوانه عقل و انديشه انسان، علم و دانش است.

ممكن است بعضى اين طور تصور كنند كه چون خدا عقل به انسان داده است، ديگر نيازى به علم ندارد؛ در اين بيان امام مى فرمايند علم پيشواى عقل است. اگر عقل جدا از پيشوا و هادى حركت كند سقوط مى كند. آنچه موجب جوشش و سيلان عقل و ترقى و كمال آن است، علم است خداوند علم را براى انسان هاى سعادتمند قرار داده و فقط به آنها الهام مى فرمايد؛ و افراد شقى و بدكار از رسيدن به فضايل و ارزشهاى علم محرومند.

براى كسانى كه به امور معنوى و اخروى اهتمام دارند، امام صادقعليه‌السلام منزلت شفاعت را وسيله ارزش گذارى علم قرار مى دهند و مى فرمايند:

ثلاثة يَشفَعوُن الى اللّه عزَّ وَ جَلّ فيشفِّعهم الانبياء ثم العلماء ثم الشهداء(۱۱۱۹) .

«سه گروهند كه روز قيامت در پيشگاه الهى شفاعت مى كنند و خدا نيز شفاعت آنها را مى پذيرد: اول پيامبران و پيشوايان امت؛ دوم علما و سوم شهدا».

حضرت در اين روايت مقام و مرتبه علما را بر شهدا ترجيح مى دهند و آن را مقدم مى كنند، العلم وديعة اللّه فى ارضه(۱۱۲۰) آنقدر براى علم ارزش ‍ و ارج قائل هستند كه آن را امانت الهى در روى زمين مى دانند.

از مجموعه اين سه مبحث نتيجه مى گيريم كه دين بالاترين و ارزشمندترين قدر و منزلت را براى علم قائل شده و هيچ مكتبى، حتى مكاتب جديدى كه اصالت را به علم مى دهند اين مقدار براى علم ارج و منزلت قائل نشده اند.

اهميت علم و دانش از ديدگاه قرآن

در آيات كريمه قرآن هم به مناسبت هاى مختلف به ارزش علم و عالم اشاره شده است. در آخرين آيه سوره مباركه طلاق علت آفرينش آسمان ها و زمين را علم و دانش بشرى دانسته و مى فرمايد:

اللّه الَّذى خَلَقَ السموات و مِنَ الارض مثلهنَّ يتنزَّل الامر بينهنَّ لتعلَموا انَّ اللّه على كل شى ء قدير و انَّ اللّه قد اَحاط بكل شى ء علما (۱۱۲۱) .

«خداوند آسمان ها و زمين را با همه عظمتش آفريد و امر خود را نازل فرمود تا علم و انديشه كنيد كه خداوند بر همه كارها تواناست و علم او به همه چيز احاطه دارد».

علم از مختصات ذات اقدس ربوبى است كه اين فضيلت را به انسان هم اعطا مى فرمايد و در آيه ديگرى همراه با استفهام انكارى مى فرمايد:

قل هل يستوى الَّذين يعلمون والَّذين لا يعلمون انَّما يتذَكَّرُ اولوالالباب (۱۱۲۲) .

«آيا آنان كه مى دانند و آنان نمى دانند مساوى اند؟ يقينا نسبت به ديگران برترى دارند اين معنى را صاحبان خرد و انديشه خوب دريافت مى كنند».

در آيه ديگرى مى فرمايد:

شهد اللّه انَّهُ لا اله الا هو و الملائكة واولوالعلم (۱۱۲۳) .

«خداوند، با ايجاد نظام واحد جهان هستى، گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، هر كدام به گونه اى بر اين مطلب، گواهى مى دهند».

خداوند در اين آيه، علم به توحيد را در انحصار خود، ملائكه خاص و صاحبان علم و دانش قرار داده است. در اين آيه صاحبان علم، قرين خدا و ملائكه الهى اند.

جالب تر اين كه در آيه ديگر، بعد از بيان محكمات و متشابهات قرآن، مى فرمايد:

و ما يعلم تاءويله الا اللّه و الرَّاسخون فى العلم (۱۱۲۴) .

«متشابهات قرآن را فقط خدا و كسانى كه از علم و دانش بهره كافى دارند، مى دانند».

افراد برتر از نظر قرآن

در نهايت ما در آيات كريمه قرآن مى بينيم كه خداوند چهارگروه و طبقه را بر طبقات ديگر ترجيح مى دهد: گروه اول: مومنان اهل بدر؛ يعنى كسانى را كه در جنگ بدر شركت كردند نسبت به ساير مومنان ترجيح مى دهد و در اوايل سوره مباركه انفال در توصيف آنان مى فرمايد:

انَّما المؤمنون الَّذين اذا ذُكِرَ اللّه و جِلَت قلوبهم و اذا تُلِيَت عليهم آياته زادتهم ايمانا و على ربِّهم يتوكَّلون # الَّذين يُقيمون الصَّلاة و ممَّا رزقناهم ينفقون # اولئك هم المؤمنون حقَّا لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق كريم (۱۱۲۵) .

«مؤمنان، تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود، دل هاشان ترسان مى گردد؛ و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى شود، ايمانشان فزونتر مى گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توكل دارند. آنها كه نماز را برپا مى دارند؛ و از آنچه به آنها روزى داده ايم، انفاق مى كنند. آرى مومنان حقيقى آنها هستند؛ براى آنان درجاتى مهم نزد پروردگارشان است».

مومنانى كه در واقعه بدر، رسول خدا را همراهى كردند، مومنان حقيقى اند و نزد خدا بر ديگران برترى دارند و در پيشگاه الهى درجات و مراتبى براى آنها در نظر گرفته است؛ گروه دوم: مجاهدان؛ در سوره مباركه نساء درباره مجاهدان مى فرمايد:

فضَّل اللّه المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجة (۱۱۲۶) .

«كسانى كه در راه خدا بذل مال و جان مى كنند نسبت به آنان كه از چنين تلاش و فعاليتى خود را محروم مى كنند در درجات و مرتبه، برترى دارند و تفضيل داده شده اند».

گروه سوم: مومنان داراى عمل صالح؛ كه خداوند وعده تقرب و برترى را براى آنان مى دهد؛ در سوره مبارك طه مى فرمايد:

و من ياءتِهِ مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلى(۱۱۲۷) .

«مومنانى كه همراه با اندوخته عمل صالح نزد خدا مى روند، از درجات بلندى بهره مند مى شوند».

گروه چهارم: اهل علم و دانش؛ در سوره مباركه مجادله مى فرمايد:

يرفع اللّه الَّذين آمنوا منكم و الَّذين اوتوا العلم درجات (۱۱۲۸) .

«خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه علم به آنان داده شده، درجات عظيمى مى بخشد».

خدا در اين آيه، صاحبان دانش و علم را بر همه موجودات ترجيح مى دهد و اساسا در آيات مختلفى از قرآن شريف، تسخير بسيارى از مراتب كمال و وصول به درجات عاليه معنوى را در انحصار صاحبان علم و دانش قرار مى دهد.

انما يخشى اللّه من عبادهِ العلماء (۱۱۲۹) .

«خشيت و خوف از ذات اقدس ربوبى كه يكى از مراتب كمال نفسانى بشر است در انحصار علما و دانشمندان است».

و يا در جايى ديگر مى فرمايد:

و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون (۱۱۳۰) .

«ما در آيات قرآن مثالها و نكات آموزنده فراوانى را ذكر كرده ايم؛ منتهى فهم و تعقل در آنها و وصول به نكته هاى دقيق اين امثال در انحصار اهل علم و دانش است».

يا در سوره مباركه عنكوت وقتى مساله اعجاز قرآن را بيان مى كند مى فرمايد:

و ما كنتَ تتلُو من قبله من كتاب و لا تَخُطُّهُ بيمينك اذا لا رتَاب المبطلون # بل هو آيات بينات فى صدور الَّذين اوتوا العلم و ما يجحد بآياتنا الا الظالمون (۱۱۳۱) .

«تو هرگز پيش از اين كتابى نمى خواندى، و با دست خود چيزى نمى نوشتى، مبادا كسانى كه در صدد تكذيب و ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند. ولى اين آيات روشنى است كه در سينه دانشوران جاى دارد؛ و آيات ما را جز ستمگران انكار نمى كنند».

در اين آيه نكته قابل توجه، اين است كه خداوند پيامبر را مخاطب قرار مى دهد و مى فرمايد: تو قبل از نبوت، قدرت نوشتن نداشتى و اگر چنين قدرتى داشتى سابقه علم و دانش در پرونده تو ضبط بود اهل شك و باطل ديگران را به شبهه مى انداختند.

از مجموع اين آيات مى توان فهميد كه درك توحيد و وصول به مقام خشيت، تعقل و فهم وحى و امثال قرآن و اساس نبوت و معجزات انبيا، همه در گرو دانش و علم است و تنها عالم و دانشمند است كه مى تواند به اين مراتب و درجات كمال صعود كند و بالا برود.

حقوق استاد نسبت به دانشجو

بحث در ارزش علم و دانش از منظر آيات كريمه قرآن و روايات فراوان است. بناست كه درباره ارزش و اعتبار معلم، استاد و آموزگار نيز توضيحاتى را ارائه كنيم.

آنچه بيان شد مقدمه اى براى فهم كلام امام سجادعليه‌السلام بود تا معلوم شود كه ارزش و اعتبار عالم و معلم كسى كه علم را آموخته است و بعد قرار است كه به ديگران بياموزد و يا در حال آموختن است از ديدگاه اين امام همام چگونه است؟

۱ - تواضع در مقابل استاد

بيان نكته ديگر كه ضرورى است اين كه عالم با همه مراتب و درجات اگر بر كرسى تدريس و تعليم قرار بگيرد، علاوه بر ارزشمند بودن علم و دانايى او شاءن معلم و مربى بودنش نيز شايسته تجليل و احترام است و امامعليه‌السلام در اولين نكته از سخن خود به اين امر مهم اشاره مى فرمايند: و اما حَقُّ سائسك بالعلم فالتَّعظيم له و التَّوقير لمجلسه.

در حقيقت كسى كه در جايگاه تعليم و تدريس قرار مى گيرد؛ لزوم تكريم و توقير مضاعف پيدا مى كند و بزرگداشت، احترام و تكريم عالم، تكريم ذات ذوالجلال ربوبى است. در سخنى از مولا اميرالمومنينعليه‌السلام آمده است:

من وقَّر عالما فقد وقَّر ربّه(۱۱۳۲) .

«كسى كه به عالمى احترام بگذارد، در حقيقت خداوند را احترام كرده است».

در معارف دين ما يكى از رذايل اخلاقى تملق، چاپلوسى، خضوع و تذلل بيش از حد براى ديگران است. در روايات آمده است:

ليس من اخلاق المومن التَّملُّق(۱۱۳۳) .

«چاپلوسى از اخلاق مومن نيست».

اما اين مساله در پيشگاه معلم و آموزگار استثنا شده است، و نه تنها مذموم نيست، بلكه مطلوب و مورد توصيه است؛ حرمت نهادن و خضوع در مقابل استاد و مربى يك فضيلت اخلاقى است، نه يك رذيله اخلاقى. در مبانى اخلاقى ما نسبت به استاد و معلم، بى حرمتى نهى شده است. حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام مى فرمايند:

لا تُحَقِّرَنَّ عبدا آتاه اللّه علما فانَّ اللّه لم يحقِّره حين آتاه ايّاه(۱۱۳۴) .

«كسى حق ندارد آن بنده اى را كه مورد عنايت خدا قرار گرفته و علم آموخته است تحقير كند؛ چرا كه خداوند وقتى به او علم عطا فرمود، او را كوچك نشمرد».

اگر قرار باشد كه ما موازين اخلاقيمان را اصلاح كنيم و آنها را بر اساس ‍ اخلاق الهى شكل بدهيم، خلق وخوى الهى اين است كه اگرچه عالمى گناهكار باشد، حساب مجازاتش در جاى خود محفوظ است؛ اما وقتى در پيشگاه الهى قرار مى گيرد، تحقير نمى شود.

در تعبيرى حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

مَن علَّم شخصا مسالة فقد مَلَكَ رقبته فقيل له يا رسول اللّه ايَبِيعه فقال له و لكن يامره و ينهاه(۱۱۳۵) .

اگر كسى مساله اى را به ديگران بياموزد در حقيقت مالك او شده است. مالكيت نه به اين معنى كه مى تواند او را معامله كند و بفروشد؛ چون در آن زمان ها برده دارى خيلى رايج بوده است. اين تعبير حضرت از مالكيت اين شبهه را در ذهن سوال كننده به وجود آورد تا سوال كند آيا متعلم و شاگرد به اصطلاح رايج بَرده قابل معامله مى شود؟ حضرت فرمودند: مى تواند به او فرمان بدهد يا او را از كارى نهى كند؛ يعنى همان طور كه برده ها فرمانبردار موالى خود بودند، منزلت متعلم و شاگرد در مقابل استاد و معلم چنين است. اصلا تواضع در مقابل استاد يك فضيلت اخلاقى است، امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

اُطلُبُوا العلم و تَزَيَّنوا مَعَهُ بالحِلمِ و الوَقَار و تَواضَعُوا لمَن طَلَبتُم منه العلم(۱۱۳۶) .

«علم بياموزيد و علم را به حلم، بردبارى و متانت زينت دهيد؛ يعنى عالم، باوقار و حليم شويد. و نشانه حلم و وقار شما اين است كه نسبت به معلم خود متواضع و فروتن باشيد».

فضيلت اخلاقى تواضع، درباره استاد و عالم موكدا توصيه شده است. در سخنى از اميرالمومنينعليه‌السلام وقتى حقوق عالم را بيان مى فرمايند كه طولانى است و فقط شاهد بحثمان را ذكر مى كنيم آمده است:

اذا جاءَهُ طالب علم و غيره فوَجَدَ فى جماعة عمَّهم بالسلام و خصَّه بالتَّحيَّة(۱۱۳۷) .

«وقتى متعلمى وارد مجلسى مى شود و مى بيند استادش در ميان آن جمع حضور دارد، به همه حضار سلام كند، اما براى استاد خود تحيت و احترام خاصى قائل شود».

پس مستحب است انسانى كه به مجلسى وارد مى شود به همه اهل مجلس ‍ سلام كند، اما علاوه بر استحباب سلام عمومى، بيشترين وظيفه ديگر متعلم نسبت به استاد خود اين است كه به او بيش از ديگران احترام بگذارد و در مقابل او بنشيند؛ يعنى اينگونه حرمت بگذارد كه روبه روى او مودّبانه و محترمانه بنشيند. خلاصه همه آنچه كه در عرف، توقير، بزرگداشت و حرمت گذارى وجود دارد بايد نسبت به استاد به كار گرفته شود.

در روايت معروفى آمده است:

الآباء ثلاثة: اءب ولَّدك، و اءب زوَّجك و اءب علَّمك(۱۱۳۸) .

«پدران سه دسته اند: پدرى كه از او به وجود آمدى؛ پدرى كه برايت تزويج كرد؛ پدرى كه تو را تعليم كرد».

همان حقوقى كه پدر و مادر واقعى بر انسان دارند، معلم و مربى نيز دارند و شايد در سخن ديگرى كه منسوب به معصومعليه‌السلام است، اين معنا تصريح شده باشد كه: پدر، علت بقا و حياتى است كه منتهى به فنا مى شود؛ يعنى جسم انسان. اما استاد و مربى، پدر آن جهت و آن حيث انسان است كه باقى مى ماند؛ يعنى مربى روح انسان است. پس اين فضايل؛ نكته هاى دقيقى است كه از منظر معارف دين براى معلم، مربى، عالم و دانشمند بيان شده است.

۲ - سكوت و فراگيرى مطالب

نكته ديگرى كه در فرمايش امام سجادعليه‌السلام به عنوان حق دوم عالم و معلم ذكر شده اين تعبيراتست و حسن الاستماع اليه وقتى در محضر اوست، سراپا گوش باشد، سخن او را خوب بشنود و خوب تلقى كند.

اميرالمومنينعليه‌السلام مى فرمايند:

اذا جَلَستَ الى العالم فكُن على اءَن تَسمَعَ اَحرَصَ منك على اَن تقول و تعلم حسن الاستماع كما تعلم حسن القول و لا تقطع على احد حديثه(۱۱۳۹) .

وقتى در پيشگاه عالم و استاد قرار مى گيرى، بر شنيدن حريص تر باش تا سخن گفتن؛ چون عادتى در بعضى افراد هست كه اگر در مجلسى؛ گر چه مجلس بزرگان و استادان شركت كنند به حرف زدن و اظهار فضل كردن حريص ترند، اما حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام به متعلم توصيه ميكند كه در محضر استاد، شنيدن براى تواضع است؛ بنابراين نسبت به شنيدن حريص باش؛ ولع داشته باش كه از او بشنوى چون فرصت كوتاه است؛ پس ‍ خوب استماع كردن را فرابگير.

بعضى فكر مى كنند كه فقط سخنرانى و خوب حرف زدن را بايد از ديگران ياد گرفت، معلوم مى شود كه خوب شنيدن هم يك امر آموختنى است و انسان بايد خود را بر حسن استماع، تعليم دهد. خوب گوش دادن و خوب فهميدن از امورى است كه رعايت آن در محضر استاد ضرورى است و حسن استماع، اداى حق اوست. راه حسن استماع را حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام بيان مى كنند: لا تقطع على احد حديثه وقتى او سخن مى گويد، كلام او را قطع نكنى و اين راه و رسم علم آموزى و رعايت حق استاد است. در سخن ديگرى از امام صادقعليه‌السلام به نقل از پدر بزرگوارشان امام باقرعليه‌السلام آمده است كه فرمودند:

جاء رجل الى النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقال: يا رسول اللّه! ما حقُّ العلم؟ قال: الانصات له، قال: ثم مه؟ قال: الاستماع له، قال: ثم مه؟ قال: الحفظ له، قال: ثم مه؟ قال: ثمَّ العمل بِهِ، قال: ثمَّ مَه؟ قال: ثمَّ نَشره(۱۱۴۰) .

«كسى به حضور رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب شد و عرض كرد: هر چيزى در عالم حقوق و قواعدى دارد؛ نزد شما حق علم چيست؟ فرمودند: وقتى در محضر علم و عالم مى نشينى ساكت باشى. بعد سؤ ال كننده مى پرسد كه اگر سكوت كردم حق علم ادا شده است؟ حضرت فرمودند: حق دوم اين است كه خوب آن مطلب علمى را بشنوى. سوال كرد: بعد از استماع چه بايد كرد؟ فرمودند: آن مطلب را خوب حفظ كنى و فراگيرى. سوال كرد: بعد چه كنم؟ فرمودند: بعد به آموخته هايت عمل كنى. گفت: بعد از عمل چه كنم؟ فرمودند: به ديگران بياموزى».

در سخن ديگرى از حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام ذكر شده است كه مخاطب آن نه تنها عالمان، بلكه دانش آموزان، دانشجويان و طلاب نيز هستند. حضرت مى فرمايند:

يا طالب العلم! انَّ لِلعَالِمِ ثَلاثَ عَلامَات: العِلمَ و الحِلمَ و الصَّمتَ و لِلمتكلِّفِ ثلاث علامات يُنازِعُ مَن فَوقه بِالمَعصِيَةِ و يظلم من دونه بِالغَلبة و يُظاهر الظّلمة(۱۱۴۱) .

اى طالب علم! اى كسى كه در مسير فراگيرى علم هستى! اگر مى خواهى ببينى عالم كيست؟ يا خودت به مرحله اى عالى از علم رسيده اى يا خير، اين سه نشانى را بايد پيدا كنى: يكى آن كه آموخته هايت به حد كمال رسيده باشد؛ ديگر آن كه به زينت حلم و بردبارى مزين شده باشد و سوم سكوت در محضر عالم است. كه سكوت مقدمه استماع و آموزش و فراگيرى است. و در ادامه سخن مى فرمايند: علامت كسى كه عالم نيست و خود را به زحمت در عداد علما قرار داده است، اين است كه نسبت به معلم، مربى و مافوق خود عاصى، گناهكار و طاغى است؛ حرمت او را نگه نمى دارد؛ سخن او را نمى شنود و نسبت به او فرمانبردار نيست. از طرفى با شاگرد و مادون خود با قهر، غضب و غلبه برخورد مى كند و علامت سوم اين كه ظالمان و ستمگران را حمايت و پشتيبانى مى كند.

به هر حال، نكته مهمى كه از فرمايش امامعليه‌السلام استفاده مى كنيم اين است كه حسن استماع از حقوقى است كه بايد نسبت به استاد و معلم رعايت شود؛ كه البته نفع آن به متعلم، دانش آموز و دانشجو برمى گردد.

۳ - حضور و تشرف به محضر استاد

حق سومى كه در بيان امامعليه‌السلام آمده است: والاقبال عليه اصلا امام تشويق مى كند براى آموختن به سوى او بروى؛ به محضر او تشرف شوى و نسبت به او اقبال داشته باشى. به قدرى اين نكته قابل توجه است كه در كلمات معصومينعليهم‌السلام حتى نگاه كردن به استاد را عبادت مى دانند:

...و النظر الى وجه العالم عبادة(۱۱۴۲) .

«نگاه كردن به صورت عالم، عبادت است».

يا در سخن ديگرى كه تشويق آميزتر از اين عبارت كلى است و از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است فرمودند:

النَّظر الى وَجهِ العَالِم خَير لَك مِن عِتقِ اَلفِ رَقَبَة(۱۱۴۳) .

«ارزش نگاه كردن به صورت عالم و استاد بيشتر از آزاد كردن هزار برده و بنده است».

يكى از كارهاى پرارزشى كه در شرع مقدس مورد توصيه قرار گرفته و ان شاءاللّه در حقوق مالك و عبيد بحث خواهيم كرد، آزاد كردن انسان هايى است كه در اسارت ديگران قرار دارند؛ مخصوصا اگر در قيد مالكيت كفار قرار داشته باشند.

بنابراين كفاره بسيارى از گناهانى كه اتفاق مى افتد، آزاد كردن رقبه و انسان هايى است كه در قيد عبوديت ديگران هستند. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند: نگاه كردن به عالم از آزاد كردن هزار برده و بنده، بافضيلت تر و خيرش براى تو بيشتر است.

بنابراين رفتن به محضر عالم اداى حق اوست و هنگامى كه به محضر او رفتى، بايد او را يارى كنى.

۴ - يارى و كمك خواستن در فراگيرى علم

والمعونة له على نفسك فيما لا غنى بك عنه من العلم.

او را يارى كنى تا بتواند تو را آموزش دهد.

چگونه بايد او را يارى كرد؟ و انسان به چه چيزهايى نياز دارد؟ به چه علومى نياز دارد؟ اين بحثى است كه ان شاءاللّه در مباحث بعد درباره آن سخن خواهيم گفت.

اما كيفيت يارى كردن استاد؛ باءَن تُفَرِّغَ له عقلك عقل و انديشه ات را كه نيروى خدادادى است كه ذات ذوالجلال ربوبى در اختيار تو گذاشته، فارغ كنى، فهم و زيركى خويش را به كارگيرى، و دل را پاكيزه كنى؛ كه اينها نكته هاى دقيقى است كه بايد توضيح و تفسير شود.

در سخن مفصلى كه قبلا به آن پرداختيم از مولا اميرالمومنينعليه‌السلام نقل شد كه فرمودند:

العلم امام العقل و العقل تابعه(۱۱۴۴) .

«علم براى عقل، سمت امامت و پيشوايى دارد و عقل تابع علم است».

ترقى علم، درگرو وجود گوهر عقل است. حال چگونه مى شود اين عقل و فهم را به كار گرفت؟ بيانش در سخن امام سجادعليه‌السلام اين است:

بترك اللَّذَّات و نقص الشَّهَوَات.

همان طور كه عبادت قلب و نماز پنهانى، وسيله تقرب نهانى انسان با ذات اقدس ربوبى است و نماز، وظيفه جوارح ظاهرى انسان است و جز با طهارت ظاهرى تحقق پيدا نمى كند، عبادت باطن و نماز نهانى (عقل) نيز جز با طهارت از خباثت درونى محقق نمى شود؛ و اين كلام رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه مى فرمايند:

بُنِىَ الدِّينُ على النَّظافَةِ(۱۱۴۵) .

«مبناى دين بر نظافت، نزاهت و پاكيزگى است».

اين نظافت، هم نظافت ظاهرى است و هم نظافت باطنى و سرّ اين كه قرآن مى فرمايد: انَّمَا المشركون نجس(۱۱۴۶) اين است كه اين نجاست منحصر به نجاست ظاهرى نيست؛ چراكه نجاست ظاهرى با تطهير قابل پاك شدن است. اين نجاست، نجاست باطنى و جوهرى بشر است. همان گونه كه در بعضى از روايات آمده است كه فرمودند:

فان الملائكة لا تدخل بيتا فيه كَلب(۱۱۴۷) .

«ملائكه الهى در خانه و اتاقى كه سگ وجود داشته باشد وارد نمى شوند».

مقدسات الهى در دلى كه آلوده به حيوانيت و درنده خويى است وارد نمى شوند. بنابراين توصيه شده است كه نيت علم آموزى بايد نيتى منزه و پاكيزه باشد و قلب و دل كه جايگاه هبوط و نزول علم و دانش است بايد از همه شوائب تطهير و پاك شود. امام باقرعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن طلب العلم ليباهى به العلماء او يمارى به السفهاء او يصرف به وجوه الناس اليه فليتبوا مقعده من النار ان الرئاسة لا تصلح الا لاهلها(۱۱۴۸) .

«كسى كه علم را براى اين بياموزد كه بر ساير علما و دانشمندان مباهات و مفاخره كند يا در مجلس افراد بى سواد موجب فخرفروشى و مراء و مجادله آنها باشد؛ يا علم بياموزد كه ديگران را به خود متوجه كند؛ در حقيقت براى رياست طلبى و مقام و موقعيت هاى دنيوى علم بياموزد در قيامت جايگاهش در آتش است؛ چون رياست را خداوند فقط براى اهلش قرار داده است».

آيه شريفه قرآن مى فرمايد:

تلك الدَّار الاخرةِ نجعلها للذين لا يريدون علوّا فى الارض و لا فسادا (۱۱۴۹) .

«خانه آخرت را براى كسانى قرار داده ايم كه دلهاى پاك دارند؛ اراده علو در روى زمين ندارند، نه اين كه علو طلبند، حتى اراده فساد و مقام خواهى ندارند».

وقتى چنين شرايطى به وجود آمد، وصول به مقامات، درجات و كمالات معنوى و از آن جمله علم آسان مى شود كه علم گوهر معنوى الهى است و فقط به وسيله دلهاى خالص، منزه و پاكيزه كسب مى شود.

در سخن ديگرى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

مَن اَراد الحديث لمنفعة الدنيا لم يكن له فى الاخرة نصيب و من اراد به خير الاخرة اَعطَاهُ اللّه خير الدنيا و الاخرة(۱۱۵۰) .

«كسى كه علم را براى نفع دنيوى و مادى بياموزد، حظ و بهره او از علم همان انگيزه و هدفش خواهد بود؛ اما اگر كسى براى رسيدن به مقامات اخروى به آموزش علم مشغول شود، خداوند هم خير دنيا را به او عنايت خواهد كرد و هم او را به هدفش كه خير آخرت باشد نايل خواهد كرد».

اساسا انسان كه براى آموزش علم اقدام مى كند بايد نيت و انگيزه خود را خالص و پاك كند. خير رساندن به ديگران يكى از ارزش هاى اخلاقى است كه بدان توصيه شده است:

ان اللّه سبحانه يحب اءن تكون نية الانسان للناس جميلة(۱۱۵۱) .

«خدا دوست دارد كه نيت انسان ها در مورد ديگران خير، خوب و جميل باشد».

انسان نبايد براى اين كه موفق به تخريب زندگى دنيوى يا اخروى مردم شود علم بياموزد؛ يا با اتكا به نيروى علم خود، شرايط نامساعدى براى زندگى دنيوى مردم فراهم كند؛ و يا آنها را به وادى گمراهى و ضلالت در اعتقادات و معنويات سوق دهد.

سفارش و تاكيد به يادگيرى فقه دين

حال سوال اين است كه واقعا علم مورد نياز بشر چه علمى است؟ در فرمايشى از امام باقرعليه‌السلام كه به مناسبت هاى مختلف بيان مى شود آمده است كه فرمودند:

الكمال كلُّ الكمال التَّفَقُّه فى الدّين و الصّبر على النّائبة و تقدير المعيشة(۱۱۵۲) .

همه كمال نه مرتبه و رتبه اى از آن، بلكه وصول به كمال تام و تمام مرهون دستيابى به سه مرحله است: يكى فقاهت در دين، علم دين و فهم دين به همه سعب و شقوق آن؛ ديگر فراگيرى علم اخلاق، تا بداند در حوادث زندگى چگونه با ناملايمات برخورد كند؛ يكى ديگر هم علم اقتصاد و شيوه زندگى كردن. كه اگر كسى آنها را فرا بگيرد، به همه مراحل كمال رسيده است.

از حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام روايت شده است كه فرمودند:

العلم علمان: علم الاديان و علم الابدان(۱۱۵۳) .

«علم دو گونه است: علم پزشكى و علم دين».

يعنى آنچه كه براى حيات دنيوى مورد نياز انسان هاست، علم پزشكى است، و آنچه كه براى تامين سعادت و حيات اخروى مورد نياز است، علم دين است.

گفته شد كه شرافت، ارزش و اعتبار هر علم به شرافت ذاتى است؛ چون انسان را از تاريكى جهل بيرون مى كشد و او را از نادانى نجات مى دهد. حال اگر موضوع علم، دنيا، ماديات و جسم انسان باشد، همان قدر و منزلت موضوع خود را خواهد داشت و آنچه كه به روح و تربيت و تعالى جنبه معنوى و سعادت اخروى و منزل ابدى و جايگاه خلود انسان مى پردازد، ارزش و اعتبار آنها را كسب خواهد كرد. بنابراين در روايات، بيشترين اهتمام و ارزش را براى علم فقه و فهم دين قائل شده اند؛ نه فقه به معناى مصطلح امور عبادى و مكاسب خاص، بلكه همه رشته هاى دينى و فقاهت در اساس دين. در سخنى از موسى بن جعفرعليه‌السلام نقل شده است كه حضرت فرمودند:

دخل رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لمسجد فاذا جماعة قد اطافوا برجل فقال ما هذا فقيل علّامة فقال و ما العلّامة فقالوا له اَعلَمُ النّاس بانساب العرب و وقائعها و ايَّام الجاهليّة و الاَشعار و العَرَبيَّة قال فقال النّبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ذاك علم لا يضرّ مَن جهله و لا ينفع مَن علمه ثم قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انما العلم ثلاث آية محكمة او فريضة عادلة او سنَّة قائمة و ما خلاهنَّ فهو فضل(۱۱۵۴) .

«پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد مسجد شدند و ديدند عده اى دور مردى اجتماع كرده اند. فرمودند: موضوع چيست؟ عرض كردند: اين مرد دانشمند است. حضرت فرمودند: در چه علمى؟ گفتند: اين شخص علم انساب را خوب مى داند. تاريخ وقايع زندگى مردم و دورانهاى مختلف مردم را مى داند. روزگار جاهليت و حوادث آن را خوب مى شناسد و ضمنا به اشعار و ادبيات هم تسلط دارد. پيامبر بعد از اين كه اين تعرف و توصيف را شنيدند، فرمودند: اين علومى كه اين شخص داراست؛ يعنى علم انساب، تاريخ و ادبيات، علومى است كه اگر كسى نداند ضررى نخواهد كرد و اگر هم بداند منفعت چندانى براى او ندارد؛ آن علمى كه نافع است و مصداق علم است عبارت است از آيه محكمه كه همان علم به قرآن و آيات وحى و تفسير و فهم كمال خدا و فريضه عادلانه است آن چيزى است كه انسان را به راه و رسم صحيح زندگى آشنا مى كند و اخلاق و سلوك صحيح زندگانى را به انسان مى آموزد. ديگرى هم آشنايى با احكام و فرامين الهى است؛ و غير از اين سه علم، ساير رشته هاى علوم، فضيلت و ارزش است».

اگر كسى داراى اين مراتب و آگاهى بود ارزشمند است؛ اما علم مورد نياز، منحصر به همين سه مقوله است، بنابراين در روايت ديگرى از امام صادقعليه‌السلام وارد شده است كه:

اذا اراد اللّه بعبد خيرا زهَّده فى الدنيا فقَّهه فى الدين و بصَّره عيوبها(۱۱۵۵) .

«اگر خدا نسبت به كسى اراده خير فرموده باشد، بى اعتنا به دنيا و فقيه در دين قرار مى دهد تا مسائل مربوط به دينش را خوب و عميق بفهمد و به عيوب دنيا واقف مى سازد».

از مجموع اين نكات استفاده مى شود كه بالاترين و ارزشمندترين علم، همان است كه انسان در حيات دنيا و تامين سعادت اخروى به آن محتاج است و بر اين اساس است كه امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

لَوَدِدتُ انَّ اصحابى ضربت رؤ وسهم بالسِّياط حتى يتفقَّهوا(۱۱۵۶) .

«دوست داشتم كه اصحاب من مورد ضرب قرار گيرند تا استعداد و آمادگى خود را براى فهم دين خوب به كار ببرند».

و در سخن ديگرى از آن حضرت روايت شده است كه فرمودند:

لو اُتيتُ بشابّ من شباب الشيعة لا يتفقّه لاءدَّبته(۱۱۵۷) .

«اگر به جوانى از جوانان شيعه برخورد كنم كه اهتمامى نسبت به فهم و فقاهت در دينش نداشته باشد او را ادب مى كنم».

بنابراين، دين اشرف همه موضوعات است كه بايد متعلق علم واقع شود و آنچه در مسير فهم آن تلاش و سعى به كار گرفته شود موضوع دين است و در ميان موضوعات مربوط به دين هم اشرف از همه عقايد است و بعد فروع عملى و اخلاقى كه راه و رسم تامين سعادت اخروى را به انسان مى آموزد و در زندگى دنيا نيز شيوه سلوك و همراهى با همسفران را تعليم مى دهد.

در سخنى از اميرالمومنانعليه‌السلام آمده است كه فرمودند:

ما لى اَرَى الناس اذا قرِّب اليهم الطعام ليلا تكلَّفوا انارة المصابيح ليبصروا ما يدخلون بطونهم، و لا يهتمُّون بغذاء النّفس بان ينيروا مصابيح البابهم بالعلم ليسلموا من لَوَاحِقِ الجَهالَة و الذُّنوب فى اِعتِقَادَاتِهِم و اَعمَالِهِم(۱۱۵۸) .

علمى كه غذاى روح است، چيست؟ و آن علمى كه به اعتقادات لطمه مى زند و اعمال را فاسد مى كند و به تعبير آن حضرت، هم موجب گناه در عقيده مى شود و هم موجب گناه در عمل، چه علمى است؟ مسلما آن علمى كه روح را تغذيه و بارور مى كند و آن را مى سازد و جلا مى دهد و تربيت مى كند، علم دين است؛ علمى كه انسان را به چگونگى سلوك در دنيا آگاه مى كند تا زندگى مخلد و آخرت را تامين كند و هرچه جز اين باشد موجب فساد مى شود.

از امام محمد باقرعليه‌السلام در ذيل آيه شريفه فلينظر الانسان الى طعامه(۱۱۵۹) روايت شده است كه فرمودند: علمه الَّذى ياخذه عمَّن ياءخذه(۱۱۶۰) اين كه خداوند مى فرمايد: انسان بايد به غذاى خود بنگرد و با دقت نظاره كند منظور اين است؛ كه ببينيد علمش را از چه كسى مى آموزد؟ آن علم، چه علمى است كه مى خواهد روح را تغذيه كند؟

امام باقرعليه‌السلام فرمودند: هر وقت پدرم دانش آموزان و بچه هاى خردسالى را كه در مسير فراگيرى علم بودند مى ديدند، براى ترغيب و تشويق با لحن تشويق آميزى به آنها مى فرمودند:

مرحبا بكم انتم ودائع العلم، و يوشك اذا انتم صغار قوم ان تكونوا كبار قوم آخرين(۱۱۶۱) .

«شما ودايع و گنجينه هاى علوم هستيد؛ درست است امروز در دوران كودكى هستيد، اما آينده در دست هاى شماست و شما بزرگان آينده خواهيد بود. - بكوشيد تا علم را خوب فرابگيريد. فهم و همت خود را به كار گيريد، تا در بزرگسالى مفيد باشيد -».

ممارست و تلاش در يادگيرى علم

يكى از امورى كه در فهم و درك مطالب تاثير به سزايى دارد، تكرار است كه در بين طلاب علوم قديم رواج دارد. اين كلامى را كه مى گويند: الدرس ‍ حرف و التكرار الف آموزش يك بار است، اما تكرار هزاربار. تصريح به اين نكته است كه آمزوش با تكرار زياد نقش مى بندد و از حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام روايت شده است كه فرمودند:

مَنِ استَدَامَ قرع البَاب و لجَّ ولج(۱۱۶۲) .

«اگر كسى درى را بكوبد و براى گشودن آن سماجت كند در به روى او گشوده مى شود».

خلاصه، زحمت كشيدن و تلاش كردن براى فراگيرى علم، مورد تاكيد و سفارش اهل بيتعليهم‌السلام بوده است و تاريخ زندگى علما هم نشان مى دهد كه تكرار، پى گيرى و پشت كار از رموز موفقيتشان بوده است.

درباره سكاكى از علماى ادبيات عرب مى گويند: در بزرگسالى مشغول تحصيل شد و هرچه زحمت مى كشيد، موفق به حفظ آموخته هاى خود نمى شد، تا اين كه مورد تمسخر همدرسان خود قرار گرفت و از شهر سر به بيابان نهاد. در بيابان به جويبارى رسيد كه آب، قطره قطره روى سنگى چكيده بود و سنگ در اثر مرور زمان گود شده بود. با خود گفت: اين سنگ سخت در اثر پشت كار و جديت اين جويبار، تاءثير پذيرفته است؛ هرگز استعداد و نيروى فكر و عقل من از اين سنگ سخت تر نخواهد بود، آنگاه بازگشت و با انگيزه اى نيرومند در طلب و حفظ علم كوشيد و از علماى بزرگ ادبيات شد. بايد گفت: مَن طلب شيئا وجدَّ وجد، اگر كسى بخواهد چيزى را بيابد، در صورتى كه تلاش كند آن گمشده را خواهد يافت.

فقط همت عالى مى خواهد؛ زيرا رسيدن به مراتب عالى و درجات بالا احتياج به انگيزه و اهتمام دارد كه:

الشَّرف بالهمم العالية لا بالرِّمم البالية(۱۱۶۳) .

«شرافت در سايه همت هاى بلند حاصل مى شود؛ نه اتكا به گذشتگان و آبا و اجداد».

چرا كه اينها ابزار شرافت نيست انسان به خصوص فرزندان عزيز و جوانان ما بايد بدانند كه فرصت هاى ارزشمند، گذراست.

الفرصة تمرُّ مرَّ السحاب فانتهزوا فُرَصَ الخير(۱۱۶۴) .

«فرصت ها مانند ابر بالاى سر انسان مى گذرد، فرصت هاى ارزشمند به ويژه موقعيت هاى سنى و استفاده از آن را بايد غنيمت شمرد».

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابوذر فرمودند:

اِغتَنِم خَمسا قَبلَ خَمس: شَبَابَكَ قَبلَ هرمك(۱۱۶۵) .

«پنج چيز را بايد قبل از آمدن پنج چيز ديگر، مغتنم بشمارى: جوانى را قبل از رسيدن پيرى».

اين فرصت، بسيار گرانبها و ارزشمند است كه اگر جوانان ما، از آن براى يادگيرى استفاده كنند و همت را به كار گيرند، موفقيت و پيروزى از آن ايشان خواهد بود؛ اگر چه آنها طالب رسيدن به مراتب عالى علمى در يك رشته از فنون و علوم هم باشند، توصيه شده است كه:

اءعلم الناس مَن جمع علم الناس الى علمه(۱۱۶۶) .

«داناترين مردم كسى است كه آموخته هاى ديگران را به دانسته هاى خويش بيفزايد».

۵ - ياد دادن آموخته ها به ديگران

يكى ديگر از حقوقى كه استاد نسبت به متعلم و دانش آموز دارد اين است كه:

ان تعلم انك فيما القى اليك رسوله الى من لقيك.

«بداند كه بايد آموخته هاى خود را به ديگران نيز بياموزد».

يعنى او به عنوان رسول، فرستاد و استاد، بايد به آموزش ديگران، اهتمام داشته باشد؛ صرف نظر از اين كه آموختن، خود يك ارزش ذاتى دارد.

از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است كه وقتى حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام را به يمن اعزام مى فرمودند، به ايشان توصيه كردند كه بايد به ديگران علم و دانش بياموزى و قبل از آن كه به اين وظيفه عمل كنى، نبايد براى هدايت آنها از مسير جبر و زور اقدام كنى و بعد در ارزش اين كار فرمودند:

لان يهدى اللّه على يَدَيك عَبدا مِن عِبَادِ اللّه خَير لَكَ مِمَّا طَلعت عليه الشّمس مِن مَشَارِقِهَا اِلَى مَغَارِبِهَا(۱۱۶۷) .

«اگر به وسيله تو يك انسان هدايت شود و به علم و انديشه تو راهنمايى گردد ارزش آن براى تو بيشتر از آن چيزى است كه خورشيد بر آن مى تابد».

در كلام ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است:

من دَعى الى هُدَى كان له من الاجر مثل اُجُور مَن تبعه(۱۱۶۸) .

«اگر انسان، كسى را به راه صحيحى هدايت كند و راه درست را به او بياموزد، اجر كسى كه در مسير صحيح گام نهاده براى او هم منظور مى شود».

در همين زمينه تعبير روشن ترى از امام محمد باقرعليه‌السلام آمده است كه فرمودند:

من علّم باب هدى فله مثل اجر من عمل به(۱۱۶۹) .

«اگر كسى درى از هدايت را به روى كسى بگشايد چيزى به او بياموزد و آن شخص به آموخته خود عمل كند، اجر عمل او براى مربى و معلم هم محاسبه خواهد شد».

در مقابل، كسانى اند كه بابى از ضلالت را به روى مردم مى گشايند و مردم را به وادى انحراف مى كشانند. در روايت صحيحى از امام محمد باقرعليه‌السلام وارد شده است كه فرمودند:

مَن اَفتى النَّاس بغير علم لعنته ملائكة الرحمة و ملائكة العذاب و لحقه وزر مَن عَمِلَ بفُتياه(۱۱۷۰) .

اگر كسى بدون علم و پشتوانه علمى فتوا دهد و موجب انحراف ديگران شود و انسان ها را به وادى ضلالت بكشاند، دو پيامد منفى در انتظار اوست: اول اين كه به لعنت ملائكه الهى - هم ملائكه رحمت و هم ملائكه عذاب - دچار مى شود. با اين كه ملائكه رحمت مامور به ترحم اند، اما اين جا همان ملائكه رحمت هم دستور دارند كه اين شخص را لعنت كنند؛ دوم اين كه وزر و وبال و آثار منفى كسى كه به توصيه هاى خلاف عمل مى كند، به عهده آموزنده و مربى او است.

پس نكته مهم در فرمايش امامعليه‌السلام اين است كه نفس عمل هدايت و تعليم به خير، مورد توصيه است.

ارزش آموزش علم و ثمره آن براى ديگران

روايتى از امام عسكرىعليه‌السلام نقل شده است كه ما نيز كامل آن را ذكر مى كنيم:

عن ابى محمدعليه‌السلام قال: قال الحسن بن على بن ابى طالبعليه‌السلام و قد حمل اليه رجل هديّة فقال له: ايُّما احب اليك؟ ان ارُدَّ عليك بدلها عشرين ضعفا عشرين الف درهم او افتح لك بابا من العلم تقهر فلان الناصبىِّ فى قريتك، تنقذ به ضعفاء اهل قريتك؟ ان احسنت الاختيار جمعت لك الامرين، و ان اسات الاختيار خيَّرتك لتاخذ ايهما شئت. فقال: يابن رسول اللّه! فثوابى فى قهرى ذلك الناصب واستنقاذى لاولئك الضعفاء من يده قدره عشرون الف درهم؟ قال: بل اكثر من الدنيا عشرين الف الف مرّة!فقال: يابن رسول اللّه! فكيف اختار الادون بل اختار الافضل: الكلمة الّتى اقهر بها عدوّاللّه وازدوده عن اولياء اللّه. فقال الحسن بن علىعليه‌السلام : قد احسنت الاختيار و علَّمه الكلمة و اعطاه عشرين الف درهم.

فذهب فافحم الرجل فاتّصل خبره به، فقال له اذا حضره: يا عبداللّه ما ربح احد مثل ربحك، و لا اكتسب احد من الاودّاء مااكتسبت، اكتسبت مودّة اللّه اولا، و مودّة محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىعليه‌السلام ثانيا، و مودّة الطّيّبين من آلهما ثالثا، و مودّة ملائكة ذاللّه رابعا، و مودّة اخوانك المومنين خامسا، فاكتسبت بعدد كل مومن و كافر ما هو افضل من الدنيا الف مرّة فهنيئا لك هنيئا(۱۱۷۱) .

«كسى هديه اى براى امام مجتبىعليه‌السلام برد و حضرت در مقابل پاداش اين هديه از او سوال كردند كه آيا دوست دارى كه من بيست برابر اين هديه را به تو اعطا كنم؛ يا اين كه بابى از علم را به روى تو بگشايم كه تو در سايه اين آموخته، بتوانى آن شخص ناصبى كه دشمن اهل بيتعليهم‌السلام است را مقهور كنى و افراد ضعيف را كه در مقابل تبليغات ديگران ناتوانند و زود تسليم مى شوند، از فريب خوردن نجات بدهى؟ بعد حضرت فرمودند: اگر انتخاب درست داشته باشى هر دو را به تو خواهم داد؛ يعنى هم علم را به تو مى آموزم و هم آن هديه مالى را به تو مى دهم؛ اما اگر انتخابت صحيح نباشد، تو را مخير مى كنم كه هر كدام از اين دو را كه مى خواهى انتخاب كنى نفرمودند كه هيچ كدام را نمى دهم آن شخص كه از سوالش معلوم مى شود، انسان زيرك و دانايى بود عرض كرد: آيا ارزش اين كه من يك ناصبى منحرف و منحرف كننده ديگران را از نظر علمى مقهور كنم و ديگران را از فريب خوردن او محفوظ كنم، به اندازه بيست هزار درهم مى باشد؟ حضرت فرمودند: بيست هزار درهم چيست؟ به اندازه بيست هزار برابر همه دنيا قيمت دارد. سپس عرض كرد: چگونه من امر بى ارزش را انتخاب كنم؟ آن سخن را از شما مطالبه مى كنم؛ به من آن كلمه اى را كه بتوانم دشمن خدا را مقهور كنم و او را از اولياى الهى دور كنم، بياموزيد.

سپس حضرت فرمودند: درست عمل كردى انتخابت صحيح بود. سپس ‍ حضرت هم آن سخن را به او آموختند و هم بيست هزار درهم را به او عنايت كردند. آن شخص رفت. بعدها به حضرت خبر رسيد كه اين انسان موفق شد كه آن مرد ناصبى را مقهور كند و مردم را نجات دهد. وقتى به حضور حضرت شرفياب شد، حضرت اين عبارت را به او فرمودند: هيچ كس به اندازه تو سود نبرد. تجارت بسيار پربهايى انجام دادى؛ با اين كار، اولا مودت و دوستى خدا را تحصيل كردى؛ ثانيا دوستى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمومنينعليه‌السلام را كسب كردى؛ ثالثا دوستى اهل بيت پيامبرعليهم‌السلام را به دست آوردى؛ رابعا دوستى ملائكه الهى را تحصيل كرده اى و خامسا دوستى همه برادران مومنت را به دست آوردى و توانستى هزارمرتبه بيشتر از تعداد هر مومن و كافرى كه در دنيا هست كسب فضيلت كنى؛ گواراى تو باد».

اين يك نمونه از ارزش آموزش است، آموزشى كه براى ديگران حاصل داشته باشد و در حيات معنوى آنها تاثيرگذار باشد.

امام سجادعليه‌السلام در ادامه مى فرمايند:

فلزمك حسن التَّاءدية عنه اليهم.

«پس لازم است كه بتواند اين وظيفه را خوب انجام دهد و در اداى اين وظيفه خيانت هم نكند».

كه در سخن قبل به آن اشاره كرديم كه خلاف و امور ناصواب را با امور صواب مخلوط نكند تا از عهده اين وظيفه برآيد.

۶ - بلند صحبت نكردن با استاد

از ديگر حقوقى كه در سخنان امامعليه‌السلام در زمره حقوق استاد و آموزگار ذكر شده، اين عبارت است: و اءن لا ترفع عليه صوتك با صداى بلند با استاد گفتگو نكند. اين همان مقامى است كه خداوند متعال براى پيامبرش قائل شد و به مسلمان ها دستور داد كه:

لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى(۱۱۷۲) .

«شما حق نداريد هنگام گفتگو، صدايتان را بر پيامبر بلند كنيد».

اين دستور شايد ناظر به اين معنا باشد كه حداقل بى حرمتى ناپسند شمرده شده است؛ حتى آن جايى كه شايبه بى حرمتى است؛ و اين شبيه به آيه شريفه اى است كه درباره حرمت والدين وارد شده است كه مى فرمايد:

فلا تَقُل لَهُما اُفّ و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما(۱۱۷۳) .

«پس كمترين اهانتى به آنها روا مدار؛ و بر آن ها فرياد مزن؛ و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو».

نسبت به والدين و پدر و مادر كمترين تعبيرى كه از آن بى حرمتى استشمام شود، جايز نيست.

از مصاديق تعظيم و بزرگداشت اين است كه با صداى بلند با پدر، مادر، استاد و يا هر كسى كه حقى بر ذمه انسان دارد سخن نگويند. درباره استاد بايد گفت؛ خضوع و تواضعى كه لازمه حرمت نهادن به استاد است، اقتضا مى كند كه با او اينگونه رفتار نشود؛ آرام سخن گفتن و صدا را به روى استاد بلند نكردن از مصاديق خضوع، تواضع و حفظ حرمت او است. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين باره فرمودند:

تَعَلَّموا العلم و تعلَّموا للعلم السَّكينة والوقار و تواضعوا لمن تتعلَّمون منه(۱۱۷۴) .

«علم را بياموزيد و براى علم متانت، وقار و سكونت را بياموزيد و در برابر آنكه از او علم مى آموزيد متواضع باشيد».

در فراگيرى علم، اين نكته به عنوان يك اصل، بيان و تاكيد شده كه متانت و آرامش يكى از غايات تعليم و تربيت است؛ و در ادبيات ما هم موردنظر ادبا و شعرا بوده است:

افتادگى آموز اگر طالب فيضى

هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است

شيوه سلوك و ارج نهادن به استاد

از آن جا كه اين كلام امامعليه‌السلام داراى نكات ظريف و دقيقى در حرمت نهادن به استاد است، شرايطى را كه مرحوم شهيد ثانى در كتاب بسيار ارزشمند «منية المريد» در ارج نهادن و شيوه سلوك با استاد ذكر كرده اند، به صورت مختصر بيان مى كنيم كه به همه فرمايشات امام سجادعليه‌السلام در اين زمينه اشاره كرده است.

اين عالم بزرگوار در مقدمه اين كتاب مى فرمايد كه همه مطالبى را كه ما به عنوان شرايط ذكر مى كنيم، برگرفته از نصوص و روايات وارد شده از كلمات اهل بيتعليهم‌السلام است.

يكى از شرايطى كه ايشان ذكر مى كند و به صورت روشن در كلام امام سجادعليه‌السلام هم آمده است، با چشم احترام، اجلال و اكرام به استاد نگاه كردن و از عيوب او چشم پوشى كردن است؛ اگر عيبى در او مى بيند، چشم خود را بر آن ببندد؛ زيرا رعايت اين حق؛ يعنى چشم فروبستن بر عيوب استاد، در بهره بردن از او تاءثير دارد و حتى ايشان نقل مى كند كه در ميان گذشتگان سنت بوده كه وقتى براى حضور در محضر استاد حركت مى كردند، صدقه مى دادند، كه خداوند آنها را كمك كند و اينگونه دعا مى كردند: اللّهم استُر عَيبَ مُعَلِّمى عَنِّى(۱۱۷۵) صدقه مى دادند كه خداوند عيب معلم را بر آنها مخفى كند.

نظير اين عبارت در فرمايش امام سجادعليه‌السلام هم آمده است كه حضرت مى فرمايند: و اءن تستر عيوبه عيب هاى او را پنهان كنيم. پنهان كردن عيوب ديگران، به خصوص معلم و استاد كه داراى حق آموزگارى و معلمى است، يكى از دستورات مؤ كد علم اخلاق و از شرايط تخلق به اخلاق اللّه است؛ چرا كه در دعاهايى كه داريم، خدا را اينگونه مورد خطاب قرار مى دهيم:

يا مَن اَظهَرَ الجَمِيل و سَتَرَ القَبيح(۱۱۷۶) .

«اى خدايى كه خوبى ها را آشكار مى كنى و زشتى ها و عيوب را مى پوشانى».

و يا حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام در دعاى معروف كميل به او تعليم مى دهد كه با خدا بگو:

كَم مِن قَبِيح سَتَرتَه...و كَم مِن ثَنَاء جَمِيل لَستُ اَهلا لَهُ نَشَرتَه(۱۱۷۷) .

«خدايا! چه زشتى ها و عيوبى كه از من پوشاندى، چه خوبى ها و زيبايى ها كه من اهليت آن را نداشتم، اما درباره من نشر دادى و افشا كردى».

اين نكته كه در كلام امام سجادعليه‌السلام آمده است، دقيقا اشاره به اين اخلاق الهى است كه اءن تستر عيوبه و تظهر مناقبه اگر منقبت و فضيلتى دارد آنها را آشكار كند و عيب ها و بدى هاى او را نديده بگيرد و در پنهان كردن آنها كوشش كند و اين مصداق همان فرمان حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام است كه مى فرمايند:

اِذَا صَنعت مَعروفا فَاستُره اِذا صَنع اِلَيك مَعروف فَانشُره(۱۱۷۸) .

«اگر كارى خوبى انجام دادى، آن را بپوشان و اگر كسى به تو خوبى كرد، آن را نشر بده».

سزاى انسانى كه اهل معروف است و خدمت گزارى مى كند بيان خوبى هاى اوست. اين يك اصل اخلاقى است كه براى پيشرفت مسائل انسانى و تحكيم موازين اخلاقى در سطح اجتماع، به اين ظرايف دقت شده كه اگر كسى اهل خير و معروف است و سعى و تلاش او در انجام خيرات و كارهاى نيك مصرف مى شود، بايد با معرفى او و با نقل كارهاى خير او، اسباب تشويق ديگران را فراهم آورد كه اين تشويق در فاعل خير نيز تاثير مى گذارد و علاوه بر اين كه او را نسبت به انجام خدمات و خيرات دلگرم تر مى كند، انسان هاى ديگرى را كه نسبت به امور خير و نيك در اجتماع بى تفاوتند، وادار به كار خير و خوب مى كند. پس نشر كار خير ديگران مورد تاكيد است، مخصوصا اگر آن شخص، استاد، معلم و مربى انسان باشد كه نفس تعليم دادن و علم آموزى، يكى از بهترين كارهاى خير و نيك است.

بنابراين توصيه شده است كه اگر نسبت به تو كار خوبى انجام شد، در مقام نشر و اعلام آن باش و در مقابل، اگر كار خيرى انجام دادى، در پنهان داشتنش سعى كن.

به تناسب اين مطلب بايد گفت كه يكى از فضايل و مكارم اخلاقى، در روابط اجتماعى با همه مردم اين است كه انسان در ارتباطتش با جامعه اى كه در آن زندگى مى كند، خوبى هاى آنها را اظهار كند و بر زشتى ها، بدى ها و عيوب چشم فروبندد.

گاهى عيب هايى در انسان وجود دارد و در عضوى از اعضاى بدن عيب و نقصى ديده مى شود كه خارج از اختيار اوست، بنابراين سرزنش و ملامت كردن يا افشاى اين عيوب امرى ناپسند و از رذايل اخلاقى است و امام صادقعليه‌السلام در اين باره مى فرمايند:

لا تَنظُروا فى عُيوبِ النَّاسِ كَالاَربَاب وانظُروا فِى عُيوبِكُم كَهَيئَة العَبِيد، انَّما النَّاس رَجُلان مُبتَلى و مُعَافِى فَارحَمُوا المُبتَلى واحمَدوا اللّه عليه العَافِيَة(۱۱۷۹) .

«مانند اربابان كسانى كه در گذشته براى خريد كنيز و غلام به بازار مى رفتند و سَر تا پاى او را ورانداز مى كردند تا مبادا عيبى در او باشد به ديگران نگاه نكنيد، بلكه مانند عبيد و غلامان به عيب خود توجه داشته باشيد كه مردم دوگونه اند: مبتلا و داراى عافيت؛ در برخورد با انسان هاى مبتلا، با بزرگوارى بگذريد و خدا را بر عافيت خود سپاس گوييد».

اگر انسان فارغ از عيوب ديگران بوده، به عيب خود مشغول باشد، به عيب ديگران توجه نكند و اشكالات خود را ببيند، همه تيرگى ها و مشكلات اخلاقى در روابط اجتماعى برطرف مى شود. بنابراين امامعليه‌السلام تاكيد مى فرمايند؛ عده اى هستند كه در خلقت و آفرينش خود نقص دارند، كه در برخورد با آنها، با نظر رحمت و بزرگوارى بگذريد و خدا را سپاس گوييد كه شما دچار چنين عيبى نشده ايد.

برخى از عيوب نيز اخلاقى است. وظيفه ما در عيوب اخلاقى، امر به معروف و نهى از منكر است. نه آنچه اين روزها متعارف شده است كه دست به افشاگرى ديگران مى زنند و اگر عيب مخفى و اشكال پنهانى از كسى سَر زد در مقام هتك حيثيت او برآمده، آبروى او را در اجتماع مى برند.

ثمرات پوشيده داشتن عيوب ديگران

از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است كه فرمودند:

مَن عَلِمَ مِن اَخِيهِ سَيِّئَة فَسَتَرَهَا عَلَيهِ سَتَرَ اللّه عَلَيهِ يَومَ القِيَامَة(۱۱۸۰) .

«اگر كسى عيبى را در برادر مؤمنش بشناسد و آن را مستور بدارد، خدا نيز در روز قيامت عيوب او را پنهان خواهد كرد».

روز قيامتى كه يوم تبلى السرائر است، روزى است كه قدرت انسان بر پنهان كارى و استتار خطاهاى خود سلب مى شود و همه درون او برمَلا مى شود، روزى كه در روايات وارد شده است: يفضحه اللّه تبارك و تعالى يوم القيامة على رؤ وس الاشهاد(۱۱۸۱) . خداوند متعال روز قيامت او را در مقابل ديدگان مردم بى آبرو مى كند.

كسى به حضور رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب شد و عرض ‍ كرد:

اءُحِبُّ اَن يَستُرَ اللّه علىَّ عيوبى، قالَصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اُستُر عُيوب اِخوَانِك يَستُرُ اللّه عَلَيك عُيوبِك(۱۱۸۲) .

«دوست دارم كه خدا در دنيا و آخرت عيوب مرا بپوشاند. حضرت فرمودند: عيوب ديگران را پوشيده بدار، تا خدا نيز عيوب تو را پوشيده دارد».

اين فضيلت اخلاقى نسبت به عموم انسان ها و در روابط اجتماعى افراد با يكديگر توصيه شده است.

اثرات سوء افشاى عيوب ديگران

درباره آثار وضعى افشاى عيوب بخصوص در استاد و شاگرد بايد گفت؛ اگر يك صميميتى ميان آنها برقرار شود، روابط نزديكى به وجود مى آيد؛ اگر به دليل اين روابط نزديك، طولانى و مستمر، شاگرد به عيوب استاد وقوف و اطلاع پيدا كرد و بعد به دلايلى از استاد مكدر شد، نبايد به خاطر هواى نفس و تمايلات شيطانى عليه استاد شروع به افشاگرى كند؛ چرا كه اين مصداق روايت امام باقرعليه‌السلام خواهد شد كه فرمودند:

اءَقرَب مَا يَكون العَبد اِلَى الكُفر اَن يُؤَاخِى الرَّجلُ الرَّجلَ عَلى الدِّين فَيُحصَى عَلَيهِ عَثَرَاتِهِ و زَلا تِهِ لِيُعَنِّفَهُ بِهَا يَوما مَا(۱۱۸۳) .

«نزديكترين انسان به كفر كسى است كه با ديگران ارتباط دوستانه برقرار مى كند تا در سايه اين ارتباط به زشتى ها، عيوب و لغزش هاى وى آگاهى پيدا كند، تا روزى از آن، عليه او استفاده كند».

چنين انسانى در مرز كفر است؛ به خصوص اگر آن شخص بر انسان حقى نيز داشته باشد؛ آن هم حق استادى و آموزگارى. بنابراين ما، در معارف دينى خود از پى گيرى عيوب و لغزش هاى ديگران منع شده ايم، به خصوص اگر آن شخص حق تعليم داشته باشد.

در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

مَن رَوَى عَلى مؤمن رِوَايَة يُريدُ بها شَينَهُ و هَدمَ مُرُوءَتِهِ ليَسقُطَ من اَعيُنِ النَّاس اَخرَجَهُ اللّه مِن وِلايَتِهِ الى وِلايَةِ الشَّيطان فلا يَقبَلُهُ الشَّيطان(۱۱۸۴) .

«اگر كسى عليه برادرش سخنى بگويد تا عيب او را افشا كند و بخواهد او را در جامعه ساقط كند و آبروى او را بريزد و مردانگى و مروت او را زير سؤ ال ببرد، خداوند او را از ولايت خود خارج مى كند و در معرض ولايت شيطان قرار مى دهد، شيطان هم او را نمى پذيرد».

متاءسفانه امروزه، گاه برخى در افشاگرى ديگران، راه تهمت و افترا مى پيمايند. مرحوم مجلسى در بحارالانوار به نقل از امام سجادعليه‌السلام مى فرمايد:

مَن رَمَى النَّاس بِمَا فِيهِم رَموهُ بِمَا لَيسَ فِيه(۱۱۸۵) .

«اگر كسى درباره ديگران چيزى بگويد كه واقعا اين عيب در آنها باشد، درباره خود او عيب هايى خواهند گفت كه در او نيست».

بنابراين، انسان منزه و متخلق به اخلاق نيكو، كسى است كه حرمت همه مؤمنان را، به خصوص آنان كه داراى حق ويژه اى بر انسان هستند نگه دارند.

از ديگر حقوق استاد اين است كه در محضر او تواضع و خشوع را رعايت كند و در احترام او از هيچ چيز فروگذار نكند و با استناد به روايات وارده، به اين نكته توجه داشته باشد كه اظهار ذلت، خضوع و احترام در پيشگاه معلم براى او عزت، فخر و رفعت است و موجب اجر و پاداش و شرافت.

تواضع و فروتنى در برابر استاد

اساسا فروتنى و تواضع يكى از فضايل اخلاقى است و نقطه مقابل آن كبر و خودپسندى قرار دارد كه مورد نهى و سرزنش است و در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نيز آمده است كه مى فرمايند:

الكِبرُ رِدَاء اللّه فَمَن نَازَعَ اللّه رِدَاءَهُ لَم يَزِدهُ الا سفَالا(۱۱۸۶) .

«كبريايى، مختص ذات ذوالجلال الهى است و اگر كسى در اين منزلت با جايگاه خداوند به منازعه برخيزد، جز سفلگى و پستى براى او حاصلى به بار نخواهد آمد».

در برابر آن تواضع و فروتنى است. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين باره فرمودند:

انَّ التَّواضَع لا يَزيدُ العَبدَ الا رَفعَة فَتَوَاضَعُوا رَحِمَكُمُ اللّه(۱۱۸۷) .

«تواضع در برابر ديگران موجب رفعت و علو مقام انسان است. پس ‍ تواضع كنيد».

و در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تاكيد شده است كه:

تَوَاضَعُوا لِمَن تتعلَّمون منه(۱۱۸۸) .

«در برابر كسى كه از او علم مى آموزيد، موظف به تواضع و فروتنى هستيد».

حرمت گذارى و تواضع براى استاد تا آن جا اهميت دارد كه در روايتى كه در مباحث قبل نيز به آن اشاره شد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

مَن علَّم اَحَدا مَساءلَة مَلَكَ رِقَّه، قيل: اءيَبيعُهُ و يَشتَرِيه؟ قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : لا بَل يَاءمُرُهُ و يَنهَاهُ(۱۱۸۹) .

«اگر كسى به ديگرى يك مساءله بياموزد، يا سخنى از يك علم به او بياموزد، مالك او خواهد بود. رواى سوال كرد: آيا مالكيت او به نحوى است كه مى توان او را خريد و فروش كرد؟ حضرت فرمودند: خير، بلكه مى تواند بر او امر و نهى كند».

نكته ديگر اين كه در گفتگو با استاد آداب و ادب را رعايت كند؛ به اين ترتيب كه هم در حضور او و هم در پشت سر او، وقتى مى خواهد از وى ياد كند نام او را با احترام ذكر كند؛ و اگر در حضور او سخن مى گويد، او را با صيغه جمع مورد خطاب قرار دهدو روش ها و سنت هاى متعارف و معمول ادبيات عاميانه را در گفتگو با او به كار نبرد.

مطلب چهارم اين كه هرگز بر خلاف راى استاد در حضور او اظهارنظرى نكند، بلكه اگر نظرى، خلاف راءى او دارد، به عنوان سوال از او بپرسد نه اين كه به گونه اى مخالفت خود را با راءى استاد اظهار كند.

قرآن داستان مفصلى را از حضرت خضر و موسىعليه‌السلام آورده است كه وقتى آن پيامبر اولوالعزم الهى خضرعليه‌السلام را به معلّمى و استادى برگزيد، چگونه رعايت حرمت او را مى كرد.(۱۱۹۰)

حق ديگرى كه در كلام مرحوم شهيد ثانى ذكر شده اينست كه اگر استاد لغزشى يا سوءخلقى، در برخورد با او يا ديگران دارد، براى علم آموزى تحمل كند و هرگز نسبت به آن اعتراضى به زبان جارى نكند. اساسا اگر بخواهد نسبت به اينگونه مسائل حساسيت نشان دهد، چه بسا توفيق علم آموزى از او سلب مى شود. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده كه:

مَن لَم يَصبِر عَلَى ذُلِّ التَّعَلُّمِ سَاعَة بَقِىَ فِى ذُلِّ الجَهلِ اَبَدا(۱۱۹۱) .

«هركس لحظه اى بر ذلت پرسش كردن صبر نكند، تا ابد بر ذلت نادانى بماند».

نوعى ذلت در سوال كردن نهفته است، آن هم از كسى كه داراى حسنات اخلاقى نيست، يا فاقد بعضى از حسنات اخلاقى است. اما شرافت علم به گونه اى است كه انسان تشويق شده است كه با همه مشقت ها، عيوب استاد را تحمل كرده، نسبت به آن اعتراض نكند.

مطلب ديگرى كه مرحوم شهيد ثانى بيان مى فرمايند اين است كه اگر در مجلس درس شركت مى كند، قبل از حضور استاد، در مجلس او حاضر باشد و در انتظار استاد بماند و هرگز بعد از استاد وارد كلاس نشود كه در حقيقت اين خود نوعى احترام گذاشتن است كه وقتى استاد وارد مجلس ‍ درس مى شود، ديگران براى حرمت او از جاى برخيزند تا اجلال و تكريمى باشد براى استاد.

اگر مى خواهد به مجلس خصوصى استاد وارد شود، هرگز بدون اجازه و اذن او نباشد. البته اين يك دستور عام است كه اگر انسان مى خواهد به خانه ديگرى و به مجلس و محفل خصوصى ديگران وارد شود، حتما بايد اجازه بگيرد اما اين ويژگى براى استاد به خاطر حرمت بيشتر استاد است.

نكته ديگرى كه مرحوم شهيد ثانى مى فرمايند اينست كه انسان وقتى به حضور استاد وارد مى شود، چه در مجلس خصوصى يا در مجلس عمومى او، با لباس مرتب و تميز وارد شود و قلب و فكر خود را از آلودگى ها منزه كند، همان گونه كه به مكانى مقدس گام مى نهد. بايد محضر استاد براى او از قداست خاصى برخوردار باشد و همه آدابى را كه مثلا براى ورود به مسجد، يا ورود به يك زيارتگاه رعايت مى كند، براى درك محضر استاد نيز رعايت كند.

يكى ديگر از حقوقى كه در كتاب مرحوم شهيد ثانى آمده، اينست كه اگر براى درس به محضر استاد مى رود و او هنوز به مجلس درس نيامده، به خود اجازه ندهد كه استاد را از خلوت خود بيرون آورد اگر در حال استراحت است نبايد آرامش او را مختل كند؛ بايد صبر كند تا او استراحتش ‍ كامل شود، يا اگر خواب است صبر كند تا بيدار شود.

نكته ديگرى كه مرحوم شهيد ذكر مى فرمايد اينست كه به هنگام نشستن در محضر استاد، آداب نشستن در حضور بزرگان را كاملا رعايت كند؛ يا سكوت كامل و خشوع و حتى در بعضى از كلمات آمده است كه روى دو زانو بنشيند، تكيه ندهد و حتى در بعضى از تعبيرات آمده است كه پا را روى پاى ديگر نياندازد، هرگز در كنار استاد قرار نگيرد، بلكه روبروى او بنشيند.

نكته ديگرى كه در كلام مرحوم شهيد در شمار حقوق معلم و استاد آمده ايسنت كه هنگام سخن گفتن علاوه بر رعايت نكات قبل، نبايد صدا را بلند كند، در محضر استاد بيش از ضرورت، حرف نزند و سخنان مضحك و تعبيراتى كه شايسته نيست از او صادر نشود و تا مادامى كه استاد اجازه نداده است لب به سخن نگشايد و مراقب باشد در محضر استاد از كسى غيبت نكند و اين همان نكته اى است كه در فرمايش امام سجادعليه‌السلام آمده است؛ كه حضرت فرمودند:

و لا تَغتَابَ عِندَهُ اَحَدا(۱۱۹۲) .

علاوه بر اينكه نفس غيبت و بدگويى ديگران ممنوع و حرام است و در آيات كريمه قرآن و روايات معصومينعليهم‌السلام از غيبت مومن و مسلمان به شدت نهى شده است، يك ويژگى خاصى براى ارتكاب اين گناه در محضر استاد ذكر شده است كه علاوه بر حرمت شرعى آن، به نوعى موجب هتك حرمت معلم و استاد مى شود. مطلب ديگرى كه در فرمايش ‍ امام سجادعليه‌السلام آمده و مرحوم شهيد در زمره حقوق استاد بيان مى كند، اينست كه:

و لا تُحَدِّث فِى مَجلِس اَحَدا(۱۱۹۳) .

«در محضر استاد با ديگرى سخن نگويد».

به نظر مى رسد كه ذكر بعضى از اين نكته ها، براى اينست كه محوريت استاد و معلم در مجلسى كه حضور دارد، حفظ شود و از طرفى گفتگوى افراد با يكديگر، يك نوع بى حرمتى به معلم و مربى است.

ديگر اينكه، هرگاه از استاد سوال و استفتا مى شود، متعلم و شاگرد حق پاسخگويى به خود ندهد و پاسخ و جواب را به عهده استاد بگذارد.

اينها نكات بسيار ظريفى است كه بيانش در زمره مسائل اخلاقى و حقوقى يك مكتب، حكايت از عمق انديشى مربيان و معلمان آن مكتب و تفكر دارد.

مطلب ديگرى كه در ضمن سخنان امام سجادعليه‌السلام آمده و مرحوم شهيد هم در زمره حقوق معلم آورده است اينست كه:

و اءِن تَدفَع عَنه اءِذَا ذُكِرُ عندكَ بِسُوء(۱۱۹۴) .

«اگر كسى در حضور تو از استاد و معلم به زشتى ياد كرد از او دفاع كنى».

يعنى متعلّم و محصّل بايد آنچنان حريم استاد نگه دارد كه اگر در غياب او كسى به زشتى و بدى از او ياد مى كند، از او دفاع كند و حريم او را پاس دارد. البته اين يك دستور كلّى است كه هيچ مؤمنى نبايد اجازه دهد كه در محضر او از مؤمن ديگر غيبت و بدگويى شود و در برخى روايات دفاع از مؤمن، به منزله صدقه است به خصوص كه اگر آن مؤمن، حق استادى نيز بر ذمّه انسان داشته باشد.

دوستى با دوستان و دشمنى با دشمنان استاد

مطلب ديگرى كه در بيان امام سجادعليه‌السلام آمده اينست كه:

و لا تُجِالُس لَهُ عَدوّا و لا تُعَادِى لَهُ وَلِيّا(۱۱۹۵) .

«با كسانى كه با استاد و مربى دشمنى دارند، مجالست و مرافقت نداشته باشد، و با كسانى كه در زمره دوستان استادند، دشمنى نورزد».

بايد گفت كه اين مطلب، يك نكته بسيار ظريف و دقيق اخلاقى است كه به خاطر لطافت و حساسيت روح انسانى، اگر كسى ببيند دوست او نسبت به دوستان و يارانش، دشمنى و نسبت به دشمنانش، دوستى مى كند، بالطبع آزرده مى شود. بنابراين بايد مراقب باشد هر نوع اقدام، حركت و فعلى را كه باعث آزردگى مربى و استاد مى شود انجام ندهد. صرف نظر از سخنان گوهربار امام سجادعليه‌السلام به روايتى كه در اين باره وارد شده توجه مى كنيم؛ مى فرمايند:

اءصدِقَاؤُكَ ثَلاثَة و اءَعداؤُك ثَلاثة، فاءصدقاؤُك: صديقُك و صديقُ صديقِك، و عدوُّ عدوِّك، و اءعداؤُك: عدوُّك، و عدوُّ صديقِك و صديقُ عدوِّك(۱۱۹۶) .

دوستان را سه قسم دانسته اند و دشمنان را هم سه قسم. دوستان: يكى كسانى كه به عنوان دوست، رفيق و يار انسان اند؛ كه بدون واسطه با خود انسان ارتباط دوستى و صميميت دارند؛ ديگر كسانى كه دوست دوست انسان اند؛ و سوم كسانى كه دشمن دشمن انسان اند، دشمن دشمن انسان هم در زمره دوستان او به حساب مى آيد. اگر شاگرد نسبت به هر يك از اين گروه ها مخالفت كند، توهين به استاد و آزار او است و از نظر اخلاقى در صورت ارتكاب، حق استاد رعايت نشده است و در ادامه روايت، دشمنان را برمى شمارد و مى فرمايد: دشمن تو كسى است كه بى واسطه با تو دشمنى مى كند؛ ديگرى دشمن دوست توست و سوم دوست دشمن است كه او هم در زمره دشمنان انسان است. اگر دانش آموز و دانشجو با دشمن استاد دوستى كند، از نظر اجتماعى از دشمنان استاد تلقى شده و نوعى هتك حرمت و حق كشى استاد است.

اين ظرايف در كلام امام سجادعليه‌السلام بيانگر اينست كه اگر در محضر استادى، تعليم گرفته ايم و علم آموخته ايم براى رعايت حقوق آن معلم و مربى بايد به همه ظرايف و نكات دقيقى كه بيان شد، توجه داشته باشيم(۱۱۹۷) .

خداوند متعال، در سوره مباركه كهف، درباره برخورد موسى بن عمرانعليه‌السلام با خضر پيامبرعليه‌السلام ، داستانى را نقل مى فرمايد كه حاوى نكاتى دقيق و لطيفى است كه هم در بعضى از روايات به آنها اشاره شده است و هم مرحوم شهيد ثانى از آن استفاده هاى زيبايى براى بيان آداب تعليم و تعلم كرده است كه براى حسن ختام اين بحث بدان اشاره مى كنيم. قرآن اينگونه نقل مى كند:

فَوَجَدا عَبدا مِن عِبَادِنَا آتَينَاهُ رَحمَة مِن عِندِنَا و علَّمنَاهُ مِن لَدُنَّا عِلما# قال له موسى هَل اءَتَّبِعُكَ على اءَن تُعَلِّمنَ ممَّا عُلّمت رُشدا# قال انَّكَ لَن تَستَطيعَ مَعىَ صَبرا# و كَيفَ تَصبِرُ عَلى مَا لَم تُحِط بِهِ خُبرا# قال سَتَجِدُنِى اِن شاءَ اللّه صَابِرا و لا اَعصى لَكَ اَمرا(۱۱۹۸) .

«در آن جا بنده اى از بندگان ما را يافتند كه رحمت و موهبت عظيمى از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم. موسى به او گفت: آيا از تو پيروى كنم تا از آن چه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است، به من بياموزى؟ گفت: تو هرگز نمى توانى با من شكيبايى كنى، و چگونه مى توانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى؟! موسى گفت: به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت؛ و در هيچ كارى مخالفت فرمان تو نخواهم كرد».

اين آيات، مورد دقت اهل نظر، بويژه مرحوم شهيد ثانى قرار گرفته و درباره رعايت حرمت استاد نكات جالبى را از اين آيات استفاده كرده است؛ يكى از آن نكات اينست كه حضرت خضرعليه‌السلام با اين كه از انبياى الهى است، و موسىعليه‌السلام نيز پيامبر اولوالعزم و صاحب كتاب تورات است كه از جانب حق تعالى بر او وحى شده است، و شرافت خود را نسبت به خضر مى داند، اما چون قرار است، علومى را كه نمى داند و بر آنها وقوف ندارد از او بياموزد، بنابراين درخواست موسى از حضرت خضرعليه‌السلام در قالب اين عبارت بيان مى شود:

هل اءَتَّبِعُكَ على اءَن تُعَلِّمن ممَّا عُلِّمت رشدا(۱۱۹۹) .

«آيا اجازه مى دهى كه من از تو پيروى و متابعت كنم؟»

در اينجا خود را تبع و مطيع او قرار مى دهد، از اينرو وقتى انسان خود را پيرو و تابع ديگرى تلقى مى كند، بالطبع براى مطبوع و كسى كه مى خواهد از او متابعت كند، حرمت بيشترى قائل است، شاءنى خاص براى او قائل مى شود كه خود را تبع او به حساب مى آورد.

اينست كه از او استيذان و استجازه مى كند و مى گويد: آيا اجازه مى دهيد از شما اجازه كنم؟ در حقيقت اين يك نوع مبالغه در تواضع و فروتنى است.

مطلب سومى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود اينست كه حضرت موسىعليه‌السلام خود را در مقابل مقام عالمى او جاهل به حساب مى آورد و مى گويد: آيا اجازه مى دهيد شما را متابعت كنم تا تو به من آنچه را نمى دانم، بياموزى اينجا هم ناظر به اين نكته است كه خود را نسبت به دانش و علم استاد، بايد جاهل به حساب بياورد.

نكته چهارم در اين آيه شريفه اينست كه وقتى شاگرد درخواست مى كند و اجازه مى گيرد كه از علوم استاد استفاده كند؛ همانگونه كه خدا به او عنايت كرده و او را عالم قرار داده است، او نيز اجازه تحصيل علم به شاگرد داده و همان رفتارى را با شاگرد بكند كه خداوند با او كرده است؛ يعنى همانگونه كه خداوند اين لياقت را در استاد ديده است كه او را عالم قرار داده است، استاد نيز اين لياقت را در متعلم ببيند و اجازه دهد كه از سرچشمه علوم او بهره مند شود. مطلب ديگرى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود اينست كه حضرت موسىعليه‌السلام مى گويد: من اين علوم را براى كمال و رشد از تو فرامى گيرم؛ يعنى توجه به اين جهت داشته باشد كه يادگيرى، براى رشد و كمال نفسانى متعلم و محصل باشد. با يادگيرى علم، خود را تربيت كند و رشد كند؛ نه اينكه علم را براى رسيدن به جاه و مقام و احيانا مال و ثروت بياموزد.

نكته ديگرى كه از اين آيه شريفه استفاده شده است اين كه ممّا علمت يعنى بعضى از علوم تو را بياموزم؛ كه اين خود نوعى تواضع و فروتنى است؛ و تعريض به اينكه من نمى خواهم در تعالى و تكامل به اندازه تو رشد كنم، مى دانم كه اين مقدار قدرت ندارم بنابراين مى گويد: آيا اجازه مى دهيد كه بعضى از آنچه را كه تو مى دانى، فرابگيرم؟ و اهل ادب مى دانند كه يكى از معانى «من» تبعيض است. نكته ديگرى كه از اين آيات استفاده مى شود اينست كه مى گويد: درخواست مى كنم به من اجازه بدهيد من با فراگيرى علم از محضر تو به مرتبه رشد برسم؛ يعنى اگر اين علم را از تو نياموزم، رشد نخواهم كرد و اين يعنى گمراهى و ضلالت. خلاصه، اينكه موسى بن عمرانعليه‌السلام ، پيامبر اولوالعزم است و لياقت هاى شخصى و نفسى موسى او را به اين مرتبه و جلالت قدر رسانيده كه خدا او را شايسته پيامبرى، اولوالعزم و كليم اللّه قرار داده است، اما وقتى با خضرعليه‌السلام در مقام مربى برخورد مى كند، اينگونه از خود خضوع، فروتنى و تواضع نشان مى دهد تا جلال و مقام استاد رعايت شود.

به وضوح مى بينيم امام سجادعليه‌السلام به همه اين نكاتى كه از آيات مذكور استفاده شد اشاره يا تصريح كرده اند.

نيت خالص در فراگيرى علم

امام سجادعليه‌السلام در پايان عبارات خود در اين حق، تعبيرى دارند كه بسيار قابل توجه است؛ مى فرمايند:

فاِذَا فَعَلتَ ذَلِكَ شَهِدَ لَكَ مَلائِكَةَ اللّه عزَّوجَل بِاَنَّكَ قَصَدتُهُ و تَعَلَّمتَ عَلَّمَهُ للّه جلَّ اسمُهُ لا لِلنَّاس(۱۲۰۰) .

اگر در علم آموزى، حقوق استاد و معلم را رعايت كردى؛ يعنى صدايت را به روى او بلند نكردى، به هنگام سوال ديگران از او، تو پيش جوابى نكردى، در محضر و مجلس او از كسى سخن نگفتى، از غيبت ديگران در محضر او خوددارى كردى، عيوب احتمالى او را پوشيده داشتى، مناقب و كمالات او را ابراز و اظهار داشتى، با دشمنان او همنشينى نكردى، دوستان او را دشمنى نكردى، و ساير دقايقى كه در كلام امام آمده است، ملائكه شهادت مى دهند كه قصد تو از آموختن، فقط خدا بوده است نه مردم؛ يعنى اين كار تو به منزله يك عمل عبادى در پرونده تو ضبط شده است. به عبارت ديگر، تزكيه دل از همه شوائب و داشتن نيت خالص در فراگيرى تاءثير مستقيم دارد؛ امامعليه‌السلام فرمودند:

و تُزَكَّى له قَلبَكَ و تُجَلِّى له بَصَرَك بِتَركِ اللَّذَّاتِ و نَقصِ الشَّهَوَات.

«بايد كه با چشم پوشى از تمنيات نفسانى، قلب را پاكيزه كنى تا در يادگيرى مومن باشى؛ زيرا نيت خالص و قلب پاك علاوه بر اينكه انسان را به آداب صحيح اخلاقى مودب مى سازد؛ به گونه اى كه حقوق واجب را مراعات نمايد، در روح دادن و حيات بخشيدن به تعليم و علم آموزى نيز نقش به سزايى ايفا مى كند. نيت خالص موجب مى شود كه در محكمه قيامت و دادگاه عدل الهى، ملائكه اين شاهدانى كه امروز براى ما قابل رؤ يت نيستند و بر اساس ناموس آفرينش بر همه اسرار و ضمائر انسان ها آگاهند بر اين نيت خالص و پاك شهادت دهند و اين شهادت، ميزان و ترازوى اعمال خير انسان را سنگين مى كند؛ زيرا بر اساس معارف اسلامى، همه نعمتها و عطاياى الهى در قيامت محاسبه دقيق شده و از همه آنها سؤ ال مى شود و اگر حاكم و قاضى قيامت كه ذات ذوالجلال الهى است با انكار زبانى انسان ها مواجه شود، هر يك از اعضا و جوارح را به شهادت مى طلبد.

اليَوم نَختِمُ عَلى اءفواهِهِم و تُكَلِّمُنَا اءَيدِيهِم و تَشهَدُ اءَرجلهم بما كانوا يَكسِبون(۱۲۰۱) .

«امروز بر دهانشان مهر مى نهيم، و دستهايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان كارهايى را كه انجام مى دادند شهادت مى دهند».

و براى پاسخ ‌ها و مدعاهاى ديگر نيز مطالبه برهان و شاهد مى كند و گاه علاوه بر شهادت اعضا و جوارح، مكان و زمان را به سخن مى آورد، گاهى ملائكه و نيروهاى نامرئى خلقت را به شهادت مى طلبد و گاه نيز خود شهادت مى دهد كه امام جوادعليه‌السلام در اين باره فرمودند:

اتَّقُوا مَعَاصِىَ اللّه فى الخَلَوَات فانَّ الشَّاهِدَ هُوَ الحاكم(۱۲۰۲) .

«در خلوت از خدا بترسيد؛ زيرا كسى كه الان شاهد همه اتفاقات است، در روز قيامت، خود قاضى خواهد بود».

در مواردى تصريح شده كه ملائكه، شهادت بر صدق نيت و راستگويى مدعى مى دهند؛ مثلا وقتى سوال مى شود:

عن شَبَابك فيما ابلَيتَهُ و عن عُمرك فيما اَفنَيتَهُ(۱۲۰۳) .

«جوانى خود را چگونه به پيرى رساندى و عمر خود را در چه راهى صرف كردى».

اگر بگويد: مشغول تحصيل و يادگيرى و تعلم بودم؛ مى گويند: براى چه آموختى و چه آموختى؟ اينجا ملائكه شهادت مى دهند كه ما شاهديم كه او در يادگيرى نيّتش خالص، منزه و دور از همه شوائب و آلودگى ها بود.

علم و عالم حقيقى از ديدگاه روايات

اگر علمى كه براى خود و ديگران و جامعه انسانى بالغ باشد، با نيت خالص، تحصيل شود، يكى از بزرگترين عبادات در پرونده انسان است. امام سجادعليه‌السلام در پايان اين حق مى فرمايند:

اگر قصد تو از آموختن علم فقط خدا بود و علم را براى او آموختى نه براى مردم، و خودنمايى و قدرت طلبى و كسب مال و ثروت، اين كار قيمت و ارزش پيدا مى كند و در پيشگاه الهى به خصوص در قيامت؛ همان روزى كه به چيزهاى كمتر و كوچك تر از آن محتاجيم، براى انسان نافع خواهد بود. البته درباره شهادت، نكات دقيق ديگرى نيز وجود دارد كه از حوصله بحث ما خارج است.

در انتها، لازم است به اين نكته هم توجه شود كه در علم، سرّ عمل مستتر است. چون علم يك گوهر از مقوله معنا و از معنويات است، اگر با عمل به آن از آن گوهر قدرشناسى شود و حرمت آن پاسدارى شود، به انسان فايده و منفعت مى رساند بنابراين امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

العلم مقرون الى العمل فمَن علم عمل و مَن عَمل عِلم و العلم يهتف بالعمل فانَّ اَجابه و الا ارتَحل عنه(۱۲۰۴) .

«علم همراه با عمل است پس هركس علم پيدا كرد عمل مى كند و هر كه عمل داشت از روى علم است. علم، عمل را صدا مى زند، اگر او صحيح پاسخ گويد؛ يعنى به علمش عمل كند، ماندگار و مفيد است؛ و اگر به علمش عمل نكند، اين علم براى او منفعتى نخواهد داشت».

علم بايد مقرون به عمل باشد كه در اين صورت ارزش خواهد يافت. علم، نورى از انوار الهى است كه خدا در دل هر كس كه استعداد آن را داشته باشد، مى تاباند؛ و منتها اگر عالم اين نور را به زينت عمل بيارايد، ماندگار است.

اَوحى اللّه تبارك و تعالى الى داودعليه‌السلام : انَّ اَهون ما اَنَا صانِع بِعالِم غَيرِ عامِل بِعِلمِهِ اَشَدُّ مَن سَبعِينَ عُقوبَة اَن اَخرَج مِن قَلبِهِ حَلاوَةَ ذِكرِى(۱۲۰۵) .

«خداوند به داوودعليه‌السلام وحى كرد كه كمترين و كوچك ترين كارى كه من نسبت به عالم بى عمل انجام مى دهم، شدت و اهميتش از هفتاد عقوبت بالاتر است و آن عقوبت اين است كه از قلب او شيرينى ياد خود را مى گيرم».

در ادامه روايت آمده است:

والعالم حقّا هوَ الَّذى يَنطِقُ عنه اَعمالَهُ الصَّالِحَة، و اءَورادَهُ الزَّاكية و صَدَقُهُ و تقواهُ، لا لسانه و تَصَاوله و دَعواه(۱۲۰۶) .

«عالم كسى است كه رفتار و اعمالش به دانش و دانايى او شهادت مى دهند و پاكيزگى و تقواى او بايد گواه علم و دانش او باشد؛ نه ادعا، هيمنه و شكل و قيافه او».

در روايات مى خوانيم:

انَّ العالِمُ اذا لم يَعمَل بِعِلمِهِ زَلَّت مَوعِظِتِه على القلوب كما يَزِلُّ المَطَرِ عن الصَّفا(۱۲۰۷) .

«عالمى است كه به علمش عمل نكند، مواعظ و سخنانش، در دلها بى اثر است؛ مانند بارانى كه بر سنگ سخت ببارد».

و در نكوهش علم بدون عمل آمده است:

العِلم الَّذى لا يعمل به كَالكَنزُ الَّذى لا يُنفَقُ منه، اَتعَب صاحبه نفسه فى جَمعِهِ و لم يَصِلُ الى نَفعِهِ(۱۲۰۸) .

«علمى كه به آن عمل نشود مانند گنجى است كه از آن انفاق نمى شود. صاحب و مالك آن گنج، خود را در جمع آورى اين گنجينه به زحمت و تعب انداخته، اما نمى تواند از منافع آن گنج بهره مند شود».

و يا در احاديث آمده است:

مثل الَّذى يَعلَم الخَير و لا يَعمل به مثل السِّراج يُضِيى ء للنَّاس و يُحرِقُ نَفسِه(۱۲۰۹) .

«كسى كه عالم است اما به علم عمل نمى كند، مانند چراغى است كه مى سوزد و ديگران از نور او بهره مى برند، اما خود را نابود مى كند».

بنابراين؛ علم مفيد آن است كه هم به ديگران روشنايى مى بخشد و هم دل خود انسان را روشن مى كند.

(پايان جلد اول)