سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۱

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 19606
دانلود: 4075


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 20 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19606 / دانلود: 4075
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 1

نویسنده:
فارسی

۷ - حق دست

و اما حَقُّ يَدَك فانَّ لا تبسطها الى ما لا يحلُّ لك فتنال بما تبسطها اليه من اللّه العقوبة فى الاجل و من النَّاس بلسان اللائمة فى العاجل و لا تقبضها ممَّا افترضَّ اللّه عليها و لكن تُوَقِّرُها بقبضها عن كثير ممَّا يُحِلُّ لها و تبسطها الى كثير ممّا ليس عليها فاذا هى قد عقلت و شرفت فى العاجل وجب لها حسن الثواب من اللّه فى الآجل.

«و اما حق دست تو اين است كه آن را به ناروا دراز نكنى؛ كه با اين كار عقاب آخرت را براى خود تدارك ديده اى و در دنيا نيز زبان ملامت گران را به روى خود گشوده اى و هيچ گاه دست خود را از واجبات باز ندارى، بلكه احترام نهادن به دست ها اين است كه آن را حتى از بسيارى از آنچه كه حلال است باز داشته (مثل موارد شبهه و مكروهات) و بسيارى از آنچه واجب نيست به جاى آور (مثل مستحبات) در نتيجه به عقل و شرافت اين دنيا شهره مى گردى ضمن اين كه ثواب اخروى را نيز براى خود تضمين نموده اى».

در اعضاى ظاهرى انسان، دست مظهر جابه جايى و وسيله نقل و انتقال اشياى خارجى است و يقينا در تعبير و بيان امامعليه‌السلام ، هم معناى واقعى دست و هم آثار و افعال مترتب بر آن موردنظر است؛ مثلا دست درازى به اموال، سرقت و تصرف مال ديگران بدون اجازه، دست اندازى به نواميس و يا هر حقى از حقوق ديگران، از گناهان دست است.

يك معناى كنايى هم از بيان امامعليه‌السلام محتمل است؛ كه با سرانگشت تدبير و شيطنت، حقى را تضييع و به حريم ديگران تجاوز كردن؛ و يا به تعبير كنايى ديگر، گشاده دستى و بسته بودن دست، كه مراد همان سخاوت، و نقطه برابرش خسّت طبع است، اين سخن امام سجادعليه‌السلام برگرفته از اين آيه شريفه است كه:

و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا(۳۲۸) .

«هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيز دست خود را مگشاى كه مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى».

در همه تعليمات و آداب اخلاقى اسلام، طورى اعتدال و ميانه روى رعايت شده است كه براى هر عقل سليمى، قابل درك است، تعاليم دينى، انسان را از هرگونه افراط و تفريط، تندروى و كندروى نهى كرده است. در فرمايشى از اميرالمومنينعليه‌السلام نقل شده كه فرمودند:

لاترى الجاهل الا مفرطا اءو مفرّطا(۳۲۹) .

«نمى بينى جاهل را مگر در حال تندروى يا كندروى».

تندروى و كندروى ريشه در جهل انسان دارد و اين خصيصه افراد جاهل است.

بنابراين، به اعتدال و ميانه روى در امر معيشت و تنظيم صحيح زندگى توصيه فراوان شده است. در آيه شريفه ديگر آمده است:

و الَّذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما (۳۳۰) .

«و كسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف كنند و نه سختگيرى؛ بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالى دارند».

بخل و پيامدهاى سوء آن

در مكتب تربيتى دين با بخل و گشاده دستى افراطى برخورد شده است؛ مخصوصا با بخل و بسته بودن دست، در قرآن آمده است:

الَّذين يبخلون و يامرون الناس بالبخل و يكتمون ما آتاهم اللّه من فضله(۳۳۱) .

«كسانى كه بخل مى ورزند و ديگران را هم به بخل ورزى دستور مى دهند، و خصوصياتشان اين است كه آثار لطف و تفضل الهى را بر خود پنهان مى كنند».

در روايت آمده است: اگر خداوند بندگان را به نعمتى متنعم كرد، دوست دارد آثار آن نعمت را در وجود و زندگى آنها ببيند.

در آيه ديگرى در سوره مباركه آل عمران مى خوانيم كه:

ولا تحسبنَّ الَّذين يبخلون بما ءاتهم اللّه مِن فضله هو خيرا لهم بل هو شرّ لهم سَيُطَوِّقُون ما بَخِلوا به يوم القيامة و للّه ميراث السموات و الارض (۳۳۲) .

«افراد بخيل كه آثار تفضل الهى را پنهان كرده، بخل مى ورزند و چيزى به كسى نمى دهند گمان نكنند به نفع آنهاست، بلكه براى آنها بسيار بد است و اموالى كه با بخل ورزى جمع كرده اند طوقى بر گردن آنها خواهد بود و ميراث آسمان ها و زمين از آن خداست».

آثار سوء و خطرناكى بر اين صفت مذموم اخلاقى مترتب است، كه در روايات هم به آن اشاره شده است؛ از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت است كه فرمودند:

ايَّاكم والشُّح فانَّه اءهلك مَن كان قبلهم حملهم على اءن يسفكوا دمائهم و يستحلّوا محارمهم(۳۳۳) .

«از بخل دورى كنيد كه بخل ورزى موجب هلاكت بسيارى از گذشتگان شده؛ زيرا اين خصيصه اخلاقى، آنها را وادار به خونريزى و گناهكارى كرد».

گاهى بخل ورزى انسانها منشا و عاملى براى كشتن ديگران و يا توجه به نواميس ديگران مى شود و علمت مذموم و ناپسند بودن اين خصيصه اخلاقى، آثار بسيار سوء و زشتى شود كه بر اين خلق و خوى نفسانى مترتب است. در سخن ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است كه:

اياكم و الشح فانما هلك من كان قبلك بالشح اءمرهم بالكذب فكذبوا و امرهم بالظلم فظلموا و امرهم بالقطيعة فقطّعوا(۳۳۴) .

«از بخل دورى كنيد كه بخل انسان را به گناه دروغ مجبور مى كند. گاهى بخل باعث مى شود انسان به گناه ظلم آلوده شود، اين صفت مذموم اخلاقى گاهى انسان را به قطع رحم مبتلا مى كند».

بنابراين بخل ريشه بسيارى از گناهان و رذايل اخلاقى است. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است كه فرمودند:

لا يجتمع الشح و الايمان فى قلب عبد ابدا(۳۳۵) .

«هرگز بخل و ايمان در يك دل جمع نمى شوند».

اگر انسانى دلش به نور ايمان منور شده باشد، ديگر آن دل جاى بخل ورزى نيست. و آن دل جاى حرص، آز، جمع آورى مال و محروم نمودن ديگران نيست.

يا در سخن ديرى از رسول بزرگوار اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است كه:

لا يدخل الجنة بخيل(۳۳۶) .

«انسان هاى بخيل از توفيق ورود به بهشت محرومند».

بنابراين از مجموع اين نكات در مى يابيم كه ريشه بسيارى از گناهان و رذايل اخلاقى، بخل است و به همين دليل خطرات و آفات از يك سو مكتب تربيتى و اخلاقى دين و از سوى ديگر، مكتب فقهى و اقتصادى دين، به شدت با آن مقابله كرده اند.

نكته قابل توجه ديگرى كه از نتايج سوء و بسيار مذموم بخل به شمار مى آيد، سخت گرفتن بر خانواده است كه انسان بخيل چنان مبتلا به اين روحيه مذموم مى شود كه خانواده خود را در تنگنا و مضيقه قرار مى دهد، به تعبير رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ليس منّا مَن وُسِّع عليه ثمّ قَتَرَ على عياله(۳۳۷) .

«كسى كه توسعه مالى دارد، اما بر خانواده و اهلش سخت مى گيرد از ما نيست».

گاهى اين خصيصه و روحيه، چنان در انسان قوت مى گيرد و عواقب منفى به بار مى آورد كه نزديك ترين افراد به فرد بخيل، حتى فرزندانش آرزوى مرگ او را مى كنند. در بيان امام هشتم حضرت اباالحسن الرضاعليه‌السلام آمده است كه:

ينبغى للرجال اءن يوسِّع على عياله لئلا يتمنّوا موته(۳۳۸) .

«بر مردان واجب است كه در حد مقدور، امكانات زندگى خانواده خود را توسعه دهند تا آنها آرزوى مرگ او را نكنند».

تعبير ديگرى از حضرت رضاعليه‌السلام وارد شده كه فرموده اند:

صاحب النعمة يجب اءن يُوسِّع على عياله(۳۳۹) .

«كسى كه خدا به او نعمت مال كرامت فرموده، بايد براى اهل و خانه اش ‍ وسعت ايجاد كند».

علاوه بر همه اين نكات؛ انسان بخيل كسى است كه با زحمت و تحمل مشقت، مال و اموالى را جمع آورى كرده، اما بخل به او اجازه نمى دهد كه حتى خودش از اين اموال استفاده كند. بنابراين در زشتى و آثار منفى و منفورى كه اين روحيه و اخلاق نفسانى مترتب است هيچ ترديدى نيست؛ و جاى هيچ بحث و گفتگو و نقدى وجود ندارد.

سخاوت و بخشش

نقطه مقابل اين رذيله اخلاقى، سخاوت و گشاده دستى است، كه در معارف تربيتى ما، سخاوتمندى را قرين ايمان دانسته اند. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

انّ السخاء من الايمان و الايمان فى الجنّة(۳۴۰) .

«همانا سخاوت از ايمان است، و جايگاه مومن، بهشت است».

از جمله تاثيراتى كه ايمان در روح و دل انسان مى گذارد اين است كه مؤمن سخى الطبع پرورش مى دهد و طبعا انسان سخى مورد محبت و عنايت ذات پروردگار قرار مى گيرد و جايگاه او بهشت است.

همچنين روايت شده است:

ان اللّه تعالى جواد و يحبُّ الجواد(۳۴۱) .

«خداوند بخشنده است و بذل و بخشش را دوست دارد».

تعبير بسيار جالب توجهى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين باره وارد شده كه در ساير مسائل اخلاقى كمتر يافت مى شود:

شابّ سخىّ مرهق فى الذنوب اءحبّ الى اللّه مِن شيخ عابد بخيل(۳۴۲) .

«جوان سخاوتمند متهم به گناه، نزد خدا محبوب تر از پيرمردى است كه عمرى را در عبادت گذرانده اما بخيل است».

اين نشانه رفعت جايگاه و منزلت اين خلق نيكو است. در سخن ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است كه:

ان اللّه عبادا يخصُّهم بالنعم لمنافع العباد فمن بخل بتلك المنافع عن العباد نقلها اللّه عنه و حولها الى غيره(۳۴۳) .

«خدا گاهى تفضل كرده و افرادى را نعمت و مال و ثروت ارزانى مى دارد تا ديگر بندگانش هم از آن بهره مند شوند؛ حال اگر او بخل ورزيده، از اين ثروت خدادادى به ديگران بهره اى نرساند، خدا اين نعمت را از او سلب كرده و به ديگرى عنايت مى كند».

در مجموعه روايات اخلاقى مى بينيم كه مى فرمايند:

الجنّة دار الاسخياء(۳۴۴) .

«بهشت، خانه سخاوتمندان است».

در روايت ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، نكته مقابل آن ذكر شده:

لا يدخل الجنّة بخيل(۳۴۵) .

«افرادى كه اين خصيصه سخاوت را نداشته باشند، راهى به بهشت ندارند».

در روايتى آمده است كه از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سوال شد:

اءىُّ النَّاس اءَفضلهم ايمانا؟ قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اءبسطهم كفَّا(۳۴۶) .

«كدام مردم ايمانشان برتر است؟ جواب فرمودند: آنان كه در بذل مال و ثروت بر ديگران پيشى گيرند».

در حديثى از امام صادقعليه‌السلام وارد شده است كه:

خِيارُكم سُمَحاؤ كم و شراركم بُخلائكم(۳۴۷) .

«خوبان شما افراد گشاده دستند و بدهاى شما كسانى اند كه بخل مى ورزند».

ايثار و فداكارى

خصيصه اخلاقى سخاوت، يك نقطه اوج و مرتبه عالى دارد كه به مقام ايثار مى رسد و قرآن آن را چنين ستوده است:

و يؤ ثرون على اءنفسهم و لو كان بهم خصاصة(۳۴۸) .

«ديگران را بر خود مقدم مى دارند؛ هرچند خودشان بسيار نيازمند باشند».

انسان سخاوتمند كسى است كه بخشى از مال خود را به ديگرى مى دهد، اما اهل ايثار كسانى اند كه در آنچه نياز دارند ديگران را بر خود ترجيح مى دهند. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است:

و آثر على نفسه غفر له(۳۴۹) .

«كسى كه نسبت به چيزى نيازمند باشد و ديگرى را بر خود ترجيح دهد مشمول غفران الهى مى شود».

البته معنا و مفهوم ايثر و مدح اين روحيه بلند انسانى، اين نيست كه انسان آنچه را كه خود نياز دارد، در اختيار ديگرى گذاشته، خود براى لقمه نانى دست نياز پيش ديگران دراز كند و عزت نفس خود را از بين ببرد؛ چرا كه در مسائل اخلاقى، رعايت عزت مومن در اولويت است. در تعبيرى از امام صادقعليه‌السلام وارد شده است كه:

ان اللّه تبارك و تعالى فوَّض الى المؤمن كل شى ء الا اءذلال نفسه(۳۵۰) .

«خداوند همه اختيارات شخصى انسان را به خودش واگذارده، مگر جايى كه اقدام او موجب ذلت و حقارتش شود».

بنابراين، ايثارگرى نبايد منتهى به افلاس و ناتوانى شخصى شده و او را براى تامين نياز، محتاج ديگران كند و آبروى خود را كه تنها سرمايه اوست از بين ببرد.

دست طلب چوپيش كسى میكنى دراز

پل بسته اى كه بگذرى از آبروى خويش

اين جا يك مطلب دقيقى وجود دارد كه تذكر و توجه به آن ضرورى است:

كرامت هاى اخلاقى و بزرگوارى هاى روحى انسان، نشات گرفته از بلندى روح و پاكيزگى و طهارت نفس است و بسيار ارزنده و شايسته مدح است و كسى كه صاحب هر يك از اين كرامات اخلاقى باشد به عنوان يك انسان كامل شناخته مى شود.

افرادى هستند كه از مال خود ايثار مى كنند؛ چنان كه قرآن در مورد انصار مى فرمايد:

و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة (۳۵۱) .

«ديگران را بر خود مقدم مى دارند هرچند خودشان بسيار نيازمند باشند».

و افرادى هستند كه اهل ايثار و بخشش جان هستند:

و من الناس من يشرى نفسه ابتغآء مرضات اللّه (۳۵۲) .

«بعضى از مردم جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند».

مصداق بارز اين آيه كريمه، مولا اميرالمومنينعليه‌السلام است كه در «ليلة المبيت» بذل جان كرد و با اين كه مى دانست مشركان تصميم بر كشتن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارند، شجاعانه و با كمال مردانگى، مروت و گذشت، دست از جان خود شست و به جاى پيامبر در بستر ايشان خوابيد. اين تعالى روح است كه همگان اين بزرگى و عظمت روح را ستايش مى كنند. گرچه نداشتن اين خصيصه، مذموم و ناپسند نيست، ولى اكثر قريب به اتفاق انسان ها در مورد جان خود چنين نيستند. اين مطلب درباره ايثار مال هم مصداق دارد. به نقل قرآن كه مى فرمايد:

و لا تَقتُلُوا اولادكم مِن اِملاق نحن نرزُقُكُم و ايَّاهم (۳۵۳) .

«و فرزندان خود را از (ترس) فقر نكشيد؛ ما، شما و آنها را روزى مى دهيم».

مردم در زمان جاهليت به دليل خصايص پست روحى، فرزندان خود را مى كشتند، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم موفق شد از همين مردم انسان هايى بسازد كه همه دارايى خود را با مهمانان مهاجر مكى تقسيم كرده و گاه در عين نادارى، ديگران را بر خود مقدم مى داشتند. اما همه مردم چنين نيستند. با اين كه اگر كسى اين چنين باشد همه او را تحسين كرده، از او به خوبى و بزرگى ياد مى كنند؛ اما وقتى نوبت به خودشان مى رسد، اينگونه نيست كه نان سفره خود را به ديگران بدهند، و البته داشتن همين روحيه هم مذموم و ناپسند نيست.

اگرچه بذل مال و جان دليل تعالى و عظمت روح و اوج انسانيت است، اما به صورت قانون موظف توصيه نشده، بنابراين جود و ايثار، در عين پسنديدگى، يك قانون الزامى نيست با اين كه در نقطه مقابل آن، بخل و خست طبع، مذموم است.

آنچه كه در مقام تبيين آن هستيم اين نكته است كه همه قوانين الزامى اعم از قوانين فروع عمليه و قوانين اخلاقى هميشه با اعتدال و ميانه روى همراه بوده است.

قرآن مى فرمايد:

و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا (۳۵۴) .

«نه آنقدر دست و دلباز باش كه چيزى در كفت نماند و نه آنقدر دست بسته، كه ندامت و حسرت دامنت را بگيرد».

كلام حضرت هم ناظر به همين نكته يعنى اعتدال در روش و منش زندگى است. اولياى دين آنچنان شيفته و عاشق بى قرار عبادت بودند كه همه مورخان حتى اهل تسنن در حالات مولا اميرالمومنينعليه‌السلام نوشته اند:

حضرت در هر شب هزار ركعت نماز مى خواندند(۳۵۵) . و يا امام سجادعليه‌السلام چنان كه در مقدمه بيان كرديم در شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواندند؛(۳۵۶) اما هرگز اين مقدار عبادت به صورت قانون و الزام در نيامده، بلكه ميزان الزام همان پنج نوبت نماز واجب است. چه بسا افرادى كه در اين مسير، راه افراد پيموده و از جاده اعتدال خارج شده اند و مورد مذمت و نكوهش پيشوايان و مربيان دينى قرار گرفته اند. در بيانى از امام موسى بن جعفرعليه‌السلام وارد شده است كه فرمودند:

اجعلوا لانفسكم حظا من الدنيا...واستعينوا بذلك على امور الدين...ليس ‍ منا من ترك دنياه لدينه و مَن ترك دينه لدنياه(۳۵۷) .

«براى امر دين، دنيايتان را رها نكنيد، بلكه رغبت به دنيا را براى تقويت امر دين توصيه فرموده، مى فرمايند: اگر كسى دنيا را به خاطر امور عبادى و اخروى تعطيل كند از محدوده دوستان و پيروان ما خارج شده يعنى در حقيقت شيعه نيست در مقابل آن، كسى كه همه همت و تلاشش را متوجه دنيا كند، از محدوده دين خارج شده است».

و در تعبيرى امام حسن مجتبىعليه‌السلام فرمودند:

اعمل لدنياك كاءنك تعيش اءبدا واعمل لاخرتك كاءنك تموت غدا(۳۵۸) .

«طورى براى دنيايت عمل كن، كه گويى هميشه در آن خواهى بود؛ و براى آخرتت هم طورى عمل كن كه گويى امروز پايان عمر تو است».

اين اعتدال و توصيه به ميانه روى، حتى در امور عبادى نيز وجود دارد و رهبانيت و انزوا و دورى از اجتماع سخت مورد مذمت و نكوهش است. حضرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

انَّما رهبانية امَّتى الجهاد(۳۵۹) .

«براى امت من ترك دنيا، همان جهاد و مبارزه است».

اگر راست مى گويند كه از دنيا بريده اند، چرا به كوه و مغاره پناه مى برند؟ ميدان امتحان شما، ميدان جهاد است؛ اگر از دنيا بريده ايد، بياييد براى تقويت دين مجاهده كنيد، در آن جا معلوم مى شود كه بريدگى از دنيا درست است يا نه؟

رعايت اعتدال و ميانه روى در همه شوون زندگى از قوانينى است كه شرع مقدس اسلام براى ادامه حيات بشر قرار داده است. اين قاعده را حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام در قالب روايتى بيان فرمودند:

اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادّة(۳۶۰) .

«انحراف به راست و چپ، گمراهى و ضلالت است، راه مستقيم و طريق ميانه، جاده وسيع حق است».

نه افراط و نه تفريط، بلكه اعتدال و ميانه روى. قرآن هم پيروان اين آيين را امت وسط دانسته است.

و كذلك جعلناكم امّة وسطا(۳۶۱) .

«ما شما را امتى ميانه رو قرار داديم».

پس مطلوب شارع مقدس و قانون گذار، همان اعتدال در همه شوون است. چنان كه در همه نظام ها، چه در نظام اقتصادى اسلام، چه در نظام فرهنگى دين، چه در نظام اجتماعى شرع و چه در نظام سياسى اين نكته مورد توجه است؛ حتى در نظام اخلاقى اسلام كه بر همه اين نظام ها، سايه افكنده است.

برترى عدل نسبت به جود

در اواخر كلمات قصار نهج البلاغه روايتى نقل شده كه سخن عميق و قابل توجهى است؛ فردى كه از نحوه سوال او مى توان فهميد فرد باهوش و نكته سنجى بوده است به حضور اميرالمومنينعليه‌السلام شرفياب شد و سوال كرد:

اءيّهما اءَفضل العدل اءو الجود فقالعليه‌السلام : العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص ‍ فالعدل اشرفهما و افضلهما(۳۶۲) .

«عدالت بالاتر است يا جود و سخاوتمندى؟ امامعليه‌السلام فرمودند: تعريف عدل اين است كه حق به صاحب حق برسد، اما جود، اغماض از حق مسلم است. در مديريت، عدل و عدالت، طريق و سياستى است كه همگان از آن بهره مندند؛ اما جود و ايثار يك حالت استثنايى است كه براى همه كس و در هر حال پيش نمى آيد؛ لذا جود، ايثار و سخاوت نمى تواند مبناى زندگى عمومى قرار بگيرد و نمى تواند براى زندگى اجتماعى به عنوان يك قانون درآيد».

جالب اين است كه اين سخن را كسى بيان كرده است كه در شاءن او سوره« هل اءتى» نازل شده و خود مظهر ايثار است، نان سفره خود را به يتيم، مسكين و اسير مى دهد و با آب افطار مى كند(۳۶۳) ؛ و اصلا شعار «الجار ثمّ الدّار» شعار رسمى اميرالمومنين و خانواده اوعليهم‌السلام است. در روايت معروفى آمده است:

كانت فاطمة سلام اللّه عليها اذا دعت تدعو للمومنين والمومنات و لا تدعو لنفسها، فقيل لها: يا بنت رسول اللّه انك تدعين للناس و لا تدعين لنفسك فقالت: الجار ثمّ الدّار(۳۶۴) .

«حضرت فاطمه سلام اللّه عليها هميشه هنگام دعا، دوستان، بستگان و همسايگان را دعا مى كرد، از ايشان پرسيده شد: چرا ديگران را دعا كردى، خودت را دعا نكردى فرمودند: الجار ثمّ الدارّ.

معصومينعليهم‌السلام حتى در امور معنوى هم، ديگران را بر خود مقدم مى داشتند؛ به عنوان نمونه در خطبه متقين نهج البلاغه، امامعليه‌السلام اوصاف انسانهاى كامل را بيان كرده، مى فرمايند:

نفسه منه فى عَناء و النَّاس منه فى راحَة(۳۶۵) .

«انسانهايى كه خود را به زحمت مى اندازند تا ديگران را به آرامش و آسايش برسانند».

اين انسان كامل كه هم در مقام تربيت انسانهاى با كمال قرار دارد و هم در مورد مسائل شخصى افراد، سخاوتمندى و كرم از خود نشان مى دهد. مى فرمايند:

الجود عارض خاص(۳۶۶) .

«جود يك عارضه استثنايى و خاص است».

اگر بخواهد قانونمند شود، پايه و اساس بگيرد و به صورت قانون درآيد، ديگر جود نخواهد بود؛ وقتى به آن جود مى گويند كه اجبار و الزام قانونى در كار نباشد و تنها از سر كرامت و علو طبع واقع شود. در كلام ديگرى از اميرالمومنينعليه‌السلام آمده است كه مى فرمايند:

العدل سائس عام والجود عارض خاص فالعدل اءشرفهما و اءفضلهما(۳۶۷) .

«عدالت، روش و سياستى است كه همگان از آن بهره مند هستند، اما جود ايثار يك حالت استثنايى است كه براى همه كس پيش نمى آيد، پس ‍ عدالت، برتر است».

با محاسبه و سنجش اجتماعى، عدل برتر و شايسته است؛ يعنى اگر عدل و جود را در ترازوى شرافت بگذاريم، عدل رجحان دارد و اگر اين دو را در ميزان فضيلت نيز قرار دهيم باز عدل برترى دارد. عادل به كسى گفته مى شود كه مثلا مال كسى را نمى دزدد، به نواميس ديگران نظر ندارد. دستش به خود ديگرى آلوده نمى شود، اما جواد و سخى، كسى است كه نه تنها مال ديگرى را نمى دزدد، بلكه از مال خود هم به ديگرى مى دهد. عادل كسى است كه به نواميس ديگران نظر ندارد، اما جواد كسى است كه حاضر است براى حفظ نواميس ديگران، تا آخرين قطره خون دفاع كند، با اين همه، باز عدل والاتر است.

از نظر ملكات اخلاقى و اوصاف شخصى، جود با عدل قابل قياس نيست. بنابراين اميرالمومنينعليه‌السلام ، كه در پاسخ اين مرد سوال كننده، اينگونه مى گويد؛ وقتى پاى منافع شخصى به ميان مى آيد، تنها نان سفره اش را به ديگران مى دهد كه آيه نازل مى شود:

و يُطعمون الطَّعام على حُبِّهِ مسكينا و يتيما و اءَسيرا (۳۶۸) .

«بنابر دوستى با خدا، به فقير، اسير و طفل يتيم طعام مى دهند».

و وقتى پاى منافع خودش در ميان است، در ركوع نماز، حلقه انگشترى را به نيازمند مى دهد كه آيه نازل مى شود:

انَّما وَليُّكُمُ اللّه و رسوله و الَّذين آمنوا الَّذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكوة و هم راكعون (۳۶۹) .

«همانا ولى شما، تنها خدا و رسول خدا و آن مومنانى هستند كه نماز به پا داشته و در حال ركوع زكات مى دهند».

وقتى سخن از منافع شخصى است در شب خطر به جاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى خوابد و از جان مايه مى گذارد تا اين كه آيه نازل مى شود:

و مِن الناس مَن يَشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤُف بالعباد (۳۷۰) .

«بعضى از مردم هستند كه از جان خود در راه رضاى خدا مى گذرند و خدا دوستدار چنين بندگانى هستند».

وقتى منافع شخصى در ميان است تاريخ به سند مطمئن مى نويسد:

ان اميرالمومنينعليه‌السلام اءعتق اءلف مملوك من ماله و كدّ يده(۳۷۱) .

«اميرالمومنينعليه‌السلام با دسترنج خود هزار بنده آزاد كرد».

بيل مى زند، كشاورزى مى كند، عرق مى ريزد تا با دسترنج خود، هزار برده را از زير يوغ بردگى آزاد كند. چاه حفر مى كند و همه را وقف مى كند و خلاصه وقتى پاى منافع عمومى در ميان است همين انسان رئوف، كريم، جواد، دست برادرش عقيل را براى درخواست مقدارى سهم اضافى از بيت المال مى سوزاند؛ و حتى بر زندگى شخصى خود و فرزندانش تنگ مى گيرد. هنگامى كه همه دارايى صندوق بيت المال را بين اهلش تقسيم مى كند، در محل آن دو ركعت نماز مى خواند:

رجاء اءن يشهد له يوم القيامة(۳۷۲) .

«به اميد آن كه زمين بيت المال در قيامت شهادت بدهد».

بنابراين آنچه كه مبنا و اساس بنيان اجتماع واقع مى شود عدل است؛ اما جود و سخاوتمندى مى تواند زيبايى و نماى اين ساختمان باشد، اگر ساختمانى اساسش ويران باشد، تزيين و زيبايى آن سودى ندارد.

در اين كلام، همه توجه امام سجادعليه‌السلام به رعايت اعتدال در زندگى است و هرگونه تخلف در اين مسير در بسط و گشاده دستى را مايه ملامت ملامتگران عاقل در دنيا و عقوبت در آخرت ذكر مى فرمايند؛ بخل ورزيدن و خوددارى در انجام واجبات را موجب ندامت و حسرت اخروى مى دانند.

درآمدهاى نامشروع و پيامدهاى آن

دست اندازى به مال ديگران به هر طريق و راهى اعم از سرقت و دزدى، به طور مستقيم و يا غيرمستقيم؛ خيانت در امانت، غش در معامله، رشا و ارتشا و مطلق كسب و درآمدهاى حرام و مصاديق فراوانى كه بر اين عنوان كلى، اطلاق مى شود؛ مثل تحصيل درآمد از راه فروش اموالى كه شرع مقدس ممنوع كرده، مانند مسكرات با مال كسب شده از راه قمار، ريا، احتكار و مطلق درآمدهاى نامشروع، همه حرام است. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

انَّ اَخوف ما اَخافَ على اُمَّتى مِن بعدى هذا المكاسب المحرّمة(۳۷۳) .

«بيشترين چيزى كه مرا نسبت به حال امتم بعد از من سخت نگران مى كند، اشتغال به درآمدهاى ناروا و حرام است».

روشن است كه همه اين موارد و مصاديق، صرف نظر از اين كه مصداق ظلم و تعدى به حقوق ديگران است و كسى كه به آن دست زند، مجرم شرعى است، مانع رشد ملكات اخلاقى و نفسانى انسان مى شود و چه بسا باعث سقوط از عالى ترين مرتبه انسانى به پست ترين مرتبه حيوانى ميگردد؛ زيرا اين حيوان است كه براى پر كردن شكم خود، باكى ندارد كه طعمه را از چه منبعى به دست آورد؛ و حال آنكه قرار بر اين شد كه در همه شوون و جهات زندگى انسان، شرايط و هدف او با حيوان متفاوت باشد، بر اين اساس ‍ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

منَ لم يُبال مِن اءين اكتسب المال لم يبال اللّه من اءَين ادخله النار(۳۷۴) .

«اگر كسى در تحصيل مال بى باك باشد، بر خداوند هم باكى نيست كه او را از چه سمت وسويى به آتش داخل كند».

نتيجه اين كه: انسان اگر نسبت به اين امور پروا نداشته و مراعات نكند، همه قابليت هاى نفسانى و استعدادهاى بالقوه او كه خداوند براى رشد و كمال او براى تحصيل مال و درآمد مشروع در اختيارش قرار داده است از بين مى رود. دل بى پروايى كه مالامال از حرام شده است چگونه قابليت نور معنويت و ضياء روحانيت را خواهد داشت؟ اصلا گوشت، استخوان و پوست روييده از حرام، چگونه استعداد پذيرش فيوضات عالم ملكوت و معنويت را خواهد داشت؟ در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله وارد شده است كه فرمودند:

ان اللّه ملكا على بيت المقدس ينادى كل ليلة من اءكل حرام لم يقبل منه صرف و لا عدل(۳۷۵) .

«خداوند را ملكى است كه هر شب و روز مى گويد: از كسى كه با مال حرام زندگى خود را مى گذراند، نه فريضه اى پذيرفته مى شود و نه نافله اى ».

اعمال واجب و مستحبى را كه انجامى مى دهد مقبول نيست؛ زيرا شكم او مالامال از حرام است. در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرموده اند:

اذا اكتسب الرجل مالا من غير حلة ثمّ حجّ فلبّى نودى لا لبّيك و لا سعديك(۳۷۶) .

«اگر كسى در جهت كسب حرام باشد، سپس به حج برود لبيك كه مى گويد، منادى مى گويد: لبيك تو پذيرفته نيست».

افرادى كه به حج مشرف مى شوند، براى اداى مناسك حج در ميقات محرم مى شوند و يكى از اعمال و فرايض در مقدمه احرام، گفتن دو «لبيك» و «سعديك» است. اين روايت تصريح مى كند كسى كه كسب حرام داشته و دعوت خدا را اجابت كرده است، مى گويد: خدايا من براى پاسخ آمدم تو را لبيك مى گويم. در جواب گفته مى شود كه اين صدا كردن و خواند خدا پذيرفته نيست.

در آيه شريفه قرآن آمده است:

و قَدِمنَا الى ما عَمِلوا مِن عَمَلِ فَجعلناه هَبَاء مَنثُورا (۳۷۷) .

«و ما به سراغ اعمالى كه انجام داده اند مى رويم، و همه را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا قرار مى دهيم».

انسانى كه شكم خود را از مال حرام پر كرده است، كار او مثل غبار پراكنده است كه هرگز توان جمع آوريش را ندارد تا از آن حاصلى بربندد. امام سجادعليه‌السلام ذيل اين تعبيرات اميرالمومنين در دعاى كميل:

اللّهم اغفرلى الذنوب التى تهتك العصم، اللّهم اغفرلى الذنوب التى تنزل البلاء، اللّهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدعاء(۳۷۸) .

«بار خدايا! آن گناهان مرا كه پرده ها را مى درند بيامرز؛ بار خدايا! آن گناهان مرا كه بدبختى ها را فرو مى بارند بيامرز؛ بار خدايا! آن گناهان مرا كه از استجابت دعا جلوگيرى مى كنند بيامرز».

فرموده اند: «از گناهانى كه موجب حبس دعا مى شود، پر بودن شكم از مال حرام است»(۳۷۹) . در روايت ديگرى دارد:

انَّ اءَحَدكُم ليرفع يَدَيهُ الى السَّماءِ فيقول يا ربِّ يا ربِّ و مَطعَمَهُ حرام و مَلبَسَهُ حرام فاءَى دعاء يستجاب لهذا(۳۸۰) .

«انسان، دست ها را به طرف آسمان بلند مى كند و خدا را مى خواند ولى شكم او از حرام پر شده و لباسش را از حرام تدارك ديده است، پس چگونه خدا سخن چنين كسى را بپذيرد».

با بررسى اخلاقى و صرف نظر از جهات فقهى، اقتصادى و آثار سوءاجتماعى، آثار ويرانگر و مخربى بر كسب حرام مترتب است كه هر انسان خردمند و عاقلى را از آلودگى به آن باز مى دارد.

مصاديق كسب حرام

با توجه به اين كه مبناى گفتار، تفسير و تاويل ما از سخنان امام سجادعليه‌السلام مبتنى بر مسائل اخلاقى است، فقط از اين ديدگاه به آن نگاه مى كنيم و تا حد امكان، همه مصاديقى را كه از نظر اخلاقى مورد نهى و مذمت قرار گرفته است بيان مى كنيم:

۱ - ربا

از مصاديق بارز و روشن كسب حرام ك در كتاب الهى و روايات اهل بيتعليهم‌السلام به شدت مورد نهى واقع شده، رباست.

ربا، علاوه بر حرمت و ممنوعيت فقهى و ترتب آثار سوءاقتصادى، از منظر اخلاقى به شدت مذمت شده است. مرحوم شيخ حر عاملى عليه الرحمة در كتاب «وسايل الشيعه» روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل نموده اند كه حضرت فرمودند:

انَّما حرّم اللّه الرِّبا كيلا يَمتَنَعوا من صَنَائِعِ المعروف(۳۸۱) .

«خداوند متعال، ربا را حرام كرد تا اين كه خلق و خوى معروف و اقدام به خير در ميان مردم فراموش نشود».

يكى از علت هاى نهى اين عمل از طرف شارع مقدس اين است كه عادت به ريا موجب تحاشى و فرار از معاضدت و يارى برادران مسلمان و ديگران است. حاكميت روح منفعت طلبى باعث مى شود كه در انسان انديشه و فكر خدمت به نيازمندان و محتاجان، تحت الشعاع قرار بگيرد و روح بلند و ظريف انسان دوستى او از بين برود. نوع دوستى، كمك به ديگران، دستگيرى نيازمندان، همراهى با حاجتمندان حسنه و ملكه اخلاقى است كه در معارف اخلاقى اسلام به آنها توصيه شده است. در روايتى از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه فرمودند:

الماشى فى حاجة اءخيه كالساعى بين الصفا و المروة و قاضى حاجته كالمتشحِّط بذمّه فى سبيل اللّه يوم بدر و اُحد(۳۸۲) .

«كسى كه يك قدم براى حل مشكل برادرش بردارد، مثل كسى است كه بين صفا و مروه سعى مى كند و كسى كه در قضاى حاجت مومن حركت كند، مانند كسى است كه خونش در روز جنگ بدر و احد در راه خدا به زمين ريخته شود».

انسان مومنى كه براى برآورده كردن حاجت مومن ديگر حركت كند، مانند كسى است كه در جنگ بدر يا احد به فرماندهى شخص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جنگيده و خونش ريخته شده است. و به يقين در صدر اسلام شهيدى پرفضيلت تر از شهداى بدر و احد نداريم. حال اگر كسى رباخوار شد، ممكن است در آغاز همه روح ظريف نوع دوستى او از بين نرود، اما تدريجا روحيه ارزشمند او در نوع دوستى، علاقه به برادران و دستگيرى از نيازمندان تحت الشعاع قرار مى گيرد و به مرتبه اى مى رسد كه براى تامين اميال منفعت طلبانه خود به هيچ وجه كمك به ديگران را لحاظ نمى كند. و به همين دليل است كه در معارف دين از رباخوارى نهى و مذمت شده است. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است كه:

مَن اءكل الرّبا مَلَاءَ اللّه بَطنِهِ مِن نَار جهنَّم بِقَدر ما اءَكل و اءِنِ اكتَسَبَ منه مالا لم يقبل اللّه منه شيئا من عَمَلِهِ و لم يَزَل فى لعنة اللّه و الملائكة ما كان عنده قيراطا(۳۸۳) .

«هر كسى كه ربا بخورد، به همان اندازه، خداوند شكم او را مالامال از آتش ‍ جهنم مى كند و اگر به اندازه قيراطى مال ربا نزد فرد باشد، مادامى كه اين مال ربا نزد اوست، خداوند هيچ كدام از اعمال او را نمى پذيرد و پيوسته لعنت خداوند و ملائكه شامل حال او خواهد بود».

از مجموعه روايات و ادله حرمت ربا، اين نكته استفاده مى كنيم كه: رباخوارى به عنوان محاربه و جنگ با خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تلقى شده است.

در قرآن كريم آمده است:

فان لم تفعلوا فاءذنوا بحرب من اللّه و رسوله(۳۸۴) .

«پس اگر ترك ربا نكرديد آگاه باشيد كه به جنگ خدا و رسول آن برخاسته ايد».

و اين چيزى نيست جز همان روح بلند انسانى و هدف غايى خلقت و آفرينش انسان كه با آلوده شدن به اينگونه مسائل، تحت تاثير قرار مى گيرد كه غرض خلقت چنين انسانى نيست. وجوه و دلايل اقتصادى و فقهى نهى ربا در روايتى به نقل از امام صادقعليه‌السلام اينگونه ذكر شده است:

لو كان الربا حلالا لترك الناس التجارات و ما يحتاجون اليه(۳۸۵) .

«اگر خداوند ربا را حلال قرار داده بود، مردم كسب و تجارت و نقل و انتقال اموال را رها مى كردند».

اصولا در زندگى بشرى نياز به تجارت امرى طبيعى است، علاوه بر اين كه:

فحرّم اللّه عزوجل على العباد الربا لعلّة فساد الاموال(۳۸۶) .

«خداوند ربا را حرام قرار داد؛ چون موجب فساد در اموال مردم مى شود».

در مقابل مى بينيم براى تحرك اقتصادى به فعاليتهاى جسمانى و كار كشيدن از جسم تاكيد فراوانى شده است. از حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سوال شد:

اءَى كَسبِ الرَّجلِ اءَطيَب؟ قال: عمل الرجل بيده(۳۸۷) .

« چه كسبى براى انسان پاكيزه تر است؟ فرمودند: آنچه با دسترنج خود به دست آورده است».

يا در روايت ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند:

مَن اءَكل مِن كدِّ يده يكون يوم القيامة فى عداد الانبياء و ياءخذ ثواب الانبياء(۳۸۸) .

«كسى كه از حاصل تلاش و دسترنج خود، زندگى اش را اداره كند، روز قيامت در زمره انبيا محشور مى شود و آن ثوابى كه خدا به انبياى الهى مى دهد به او هم عنايت مى كند».

يا در روايت ديگرى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين چنين وارد شده است:

الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل اللّه(۳۸۹) .

«كسى كه براى تامين نياز خود و خانواده اش تلاش كند، مانند مجاهد فى سبيل اللّه است».

در مقابل، بى كارى، بى عارى و تلاش نكردن، به شدت مورد بغض انبيا و اولياى الهى قرار گرفته است. روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است كه فرمودند:

ان اللّه يبغض الشّابّ الفارغ(۳۹۰) .

«جوان بى كار مبغوض خداوند است».

ابن عباس در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده است كه:

كان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اذا نظر الى الرجل فاعجبه، قال: له حِرفة؟ فان قالوا: لا، قال: سقط من عينى(۳۹۱) .

«گاه افرادى خدمت رسول اكرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى رسيدند؛ وقتى حضرت ايشان را مى ديدند مسرور و شاد مى شدند و از شغلشان مى پرسيدند؛ اگر مى گفتند كارى ندارند، حضرت مى فرمودند: از چشم من افتادند».

مرحوم كلينى روايتى را نقل مى كند كه شخصى حضور امام صادقعليه‌السلام آمد و گفت: «همسايه خوبى پيدا كرده ايم؛ مرتب نماز مى خواند، روزه مى گيرد و خيلى آدم خوبى است. حضرت پرسيدند: چه كسى زندگى او را تامين مى كند؟ گفت: برادرش. امامعليه‌السلام فرمودند: برادرش از او عابدتر است؛ براى اين كه همه زندگى اش را به عبادت مى گذراند»(۳۹۲) .

پس معلوم مى شود عبادت فقط اين نيست كه انسان نماز، روزه و اعمال مشخص شده دين را انجام بدهد، نفس كسب، تجارت، زحمت و تحصيل درآمد هم از ديدگاه شرع مقدس، نوعى عبادت تلقى شده است. امام صادقعليه‌السلام در مقابل آن ذكسانى كه ترك كار و تلاش و فعاليت مى كنند و زندگى خود را با رباخوارى و به اصطلاح با چرخش سرمايه اداره مى كنند، به شدت ايستاده و عمل آنها را مذمت فرموده اند. در روايتى از آن حضرت وارد شده است كه مى فرمايند:

دِرهَم رِبَا اءَعظَمُ عنداللّه مِن سَبعِينَ زَنيَّة كلَّها بِذَاتِ محرم فى بيت اللّه الحرام(۳۹۳) .

«گناه يك درهم رباخوارى نزد پروردگار از هفتاد مرتبه زناى با محرم در خانه خدا بالاتر است».

۲ - غش در معامله

از ديگر مصاديق درآمدهاى نامشروع كه از نظر فقهى و اخلاقى مورد نهى قرار گرفته، غش در معامله است. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است:

اءَلا و مَن غشِّنا فليس منّا قالها ثلاث مرّات و مَن غشّ اءَخاه المسلم نزع اللّه بركة رزقه و اءَفسد عليه معيشته و وَكلَه الى نفسه(۳۹۴) .

«كسى كه در معاملاتش، غش كند از زمره مسلمين محسوب نخواهد شد. حضرت اين جمله را سه بار تكرار كردند. كسى كه با برادر مسلمانش غش در معامله كند، خداوند بركت را از مال او برمى دارد؛ اگرچه با اين عمل، درآمد بسيارى تحصيل كند زندگى را بر او سخت مى كند و علاوه بر اين، او را در زندگى به حال خود واگذار مى كند».

چه بسا افرادى كه در معاملات اين روش را پيشه كرده اند، اما در قنوت نماز مى گويند: اللّهم لا تكلنا الى انفسنا طرفة عين ابدا خدايا! ما را يك لحظه به خودمان وامگذار؛ در حالى كه اين رها كردن انسان، اثر وضعى اعمال خود اوست. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است:

من غش مسلما فى شراء اءو بيع فليس منا و يحشر يوم القيامة مع اليهود لانهم اءغش الخلق للمسلمين(۳۹۵) .

«كسى كه در خريد و فروش با مسلمانى، غش در معامله داشته باشد از زمره مسلمين خارج شده، روز قيامت با قوم يهود محشور خواهد شد؛ زيرا از ميان همه اقوام و فرق، يهود بيش از همه به مسلمانان غش و خيانت كردند».

خيانت به مسلمانان، خصوصيت قوم يهود است و اگر انسان مسلمانى متصف به اين خصيصه اخلاقى شود، در قيامت با آن قومى كه اين ويژگى در انحصار آنها بوده محشور خواهد شد. بنابراين از مصاديق و درآمدهاى ممنوع، خيانت در معامله با برادر مسلمان است كه در شرع مقدس به هيچ وجه جايز نيست.

۳ - رشوه

يكى ديگر از مصاديق ممنوع و ناروا، رشا و ارتشا است؛ يعنى رشوه دادن و گرفتن. در تفسير آيه شريفه: اءكّالون للسُّحت(۳۹۶) روايتى از امام هشتم اباالحسن الرضاعليه‌السلام وارد شده است كه ايشان از اميرالمومنينعليه‌السلام نقل كرده اند كه حضرت درباره كسانى كه حرام خوارى مى كنند، فرمودند:

هو الرجل يقضى لاخيه الحاجة ثمّ يقبل هديته(۳۹۷) .

«انسان نيازمند و گرفتار دست به سوى برادر مسلمانش دراز مى كند كه مشكلش حل شود؛ و او در قبال قضاى حاجت برادر مومن خود، مطالبه اجر و مزد مى كند».

اسم اين عمل رشوه است كه از نظر اخلاقى مذموم است و از نظر فقهى مورد اشكال است. در روايتى از امام صادق علىعليه‌السلام وارد شده است:

من اءَكَلَ السُّحت الرشوة فى الحكم(۳۹۸) .

«رشوه گرفتن در دادرسى از مصاديق حرام خوارى است».

يكى ديگر از مصاديق حرام خوارى، رشوه گرفتن در امر قضا است كه واقعا از مواردى است كه در روايات با لحن تندى از آن ياد شده است. از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است كه فرمودند:

لعن اللّه الرّاشى و المرتشى و من بينهما يمشى(۳۹۹) .

«كسى كه رشوه مى دهد يا ميگيرد و هم آن كه در اين بين، دلالى مى كند، همه به لعنت الهى مبتلا و از رحمت او دور هستند».

بنابراين، هر چيزى كه روح ظريف و بلند انسانى را از نظر اخلاقى تحت تاثير قرار داده، از اوج عظمت روحى ساقط كند منع شده است؛ هرچند از زاويه فقهى گاهى منتهى به حرمت شده و گاهى در مرتبه كراهت مى ماند.

۴ - دزدى

ما شايد كمتر حق الناسى داشته باشيم كه براى آن، حد معين شده باشد. معمولا حدود الهى در باب لواط، زنا، شرب خمر و امثال آن است، ولى سرقت و دزدى از حقوقى است كه خداوند برايش حد معين كرده است. در قرآن آمده است:

و السارق و السارقة فاقطعوا اءيديهما (۴۰۰) .

«دست مرد و زن سارق را ببريد».

در روايتى از امام محمد باقرعليه‌السلام آمده است كه:

لا يسرق السارق و هو مؤمن(۴۰۱) .

«اصلا نمى شود كسى دزدى كند و در همان حال مومن هم باشد».

آن كسى كه اموال ديگران را سرقت مى كند، در حقيقت ايمانش را از دست داده است. غصب و غارت اموال ديگران، همه از مصاديق درآمدهاى نامشروع است.

۵ - احتكار

از مصاديقى كه به خصوص در اين روزگار آن هم از ديدگاه اخلاقى بايد مورد توجه قرار گيرد، مساله احتكار است. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمودند:

لان يلقى اللّه العبد سارقا اءحب من اءن يلقاه اللّه و قد احتكر الطعام اءربعين يوما(۴۰۲) .

«اگر خدا بنده اى را در حال دزدى ببيند خوش تر دارم تا او را در حال احتكار طعام ببيند آن هم در چهل روز».

از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است كه از جبرئيلعليه‌السلام نقل مى كند:

اطَّلَعتُ فى النَّار فرَاءَيتُ وادِيا فى جهنَّم يُغلَى فقُلت يا مالك لمَن هذا فقال لثلاثة المُحتَكِرينَ و المُدمِنينَ الخَمر و القوّادين(۴۰۳) .

«من بر جهنم مشرف شدم؛ سرزمينى را ديدم كه در غليان و جوشش ‍ است. پرسيدم: اين وادى، جايگاه چه كسانى است؟ گفت: خداوند اين جايگاه را براى سه گروه خلق كرده است: يك گروه، كسانى كه نيازمندى هاى مردم را احتكار و پنهان مى كنند؛ گروه ديگر كسانى كه دايم الخمر هستند؛ و گروه سوم افرادى كه به حرام بين زن و مرد ارتباط برقرار مى كنند».

صرف نظر از جهات فقهى و آثار سويى كه موجب فلج شدن چرخ اقتصادى اجتماع مى شود، اين يك حركت زشت اخلاقى است كه انسان فقط خود را مى بيند و غريزه نفسانى پول پرستى خود را با احتكار نيازمندى مردم اشباع؛ و ديگران را در عين نياز و حاجت رها كند. بنابراين، براى جلوگيرى از اين حركت، در فقه قواعدى داريم.

در روايات وارد شده كه مكروه است كه افراد بيرون از شهر به استقبال كاروان ها بروند؛ تا زودتر از قيمت جنس ها مطلع شده ارزان بخرند و سپس ‍ وارد شهر كرده، به علت نياز مردم، آن متاع را به بهاى گرانترى بفروشند.(۴۰۴) خلاصه ما در باب كسب و تجارت، از اين موارد استحباب و كراهت فراوان داريم.

در روايات داريم كه امام صادقعليه‌السلام هزار دينار به عنوان سرمايه به يكى از عوامل خود به نام مصادف داده بودند كه تجارت كند. اين شخص ‍ مى گويد: ما متاعى خريديم و به مصر رفتيم. در آن جا اين جنس خيلى مرغوب و ناياب بود. هم قسم شديم كه اين جنس را به دو برابر قيمت خريد بفروشيم. بعد از بازگشت از مصر دو كيسه به حضور امامعليه‌السلام تقديم كردم و گفتم: هزار دينار اصل سرمايه و هزار دينار سود آن است. حضرت فرمودند: چگونه شما اين درآمد را به دست آورديد؟ وقتى ماجرا را براى حضرت توضيح دادم؛ امامعليه‌السلام فرمودند: من اين پول را نمى خواهم و به اين پول دست نمى زنم و سپس فرمودند:

يا مصادف مجالدة السيوف اءهون من طلب الحلال(۴۰۵) .

«اى مصادف! جنگيدن با شمشير، آسان تر از تحصيل درآمد حلال است».

لذا در باب احتكار داريم كه اگر متاع احتكار شده، مورد نياز مردم باشد، شخص را ملزم به فروش مى كنند. اين حساسيت در عهد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمدتا روى طعام، قوت و غذاى مردم بوده است.