سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۳

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 20067
دانلود: 3472


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20067 / دانلود: 3472
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 3

نویسنده:
فارسی

۳۲ - حق همسايه

و اءَمّا حق الجَارِ، فحِفظُه غائِبا، و كَرامَتُهُ شاهدا، و نُصرتُهُ و معونَتُهُ فى الحالَينِ جميعا، لا تَتَبَّع له عَورَة، و لا تبحَث له عن سَواءَة لتعرفَها منه من غير اءِرادَة منك و لا تَكَلُّف، كنت لما علِمتَ حِصنا حصينا، و سترا سَتيرا، لو بحَثَتِ الاءَسَنَّةُ عنه ضميرا لم تَصِل اليهِ لاِنطِوَائِهِ عليه، لا تَسَّمَّع عليه من حيثُ لا يَعلَمُ، لا تُسلِمهُ عند شديدَة، و لا تَحسُدهُ عند نعمَة، تُقيلُ عَثرَتَهُ و تغفِرُ زَلَّتَهُ، و لا تَدَّخِر حِلمَكَ عنه اذا جَهِلَ عليك، و لا تخرُج اءَن تكونَ سِلما له، تَرُدُّ عنه لسانَ الشَّتيمَةِ، و تُبطِلُ فيه كيدَ حاملِ النَّصيحةِ، و تُعاشِرُهُ مُعاشِرَة كريمة، و لا حول ولا قوَّةَ الَّا بالله.

«و اما حق همسايه، حفظ او است در غيبت و پنهان و تكريم و بزرگداشت او است در حضور و عيان و يارى و معاونت او در هر حال. بايد كه به دنبال عيب او نباشى و بدى هاى او را جستجو نكنى، تا به بدى در او دست يابى و اگر ناخواسته بر بدى و عيبى از او آگاه شدى، مانند دژى نفوذناپذير و پرده اى ضخيم آنها را در دل خود نگه دار؛ طورى كه اگر با نيزه، براى يافتن آن عيوب دلت شكافته شود، بدان نرسند. مبادا از جايى كه او بى خبر است، سخنان او را بشنوى؛ به هنگام سختى او را رها نكنى و در نعمتى بر او حسادت نورزى. از خطاى او درگذرى و گناهش را بر او ببخشايى و اگر نادانى از او سرزد، از حلم و بردبارى دريغ نفرمايى و از راه مسالمت خارج نگردى. بدگويى ديگران را از او دفع كنى و اگر كسى در لباس ناصح با او حيله مى كند، جلوگيرى كنى. يا او بزرگوارانه و از سر كرامت معاشرت نمايى».

در كلام امام سجادعليه‌السلام حقوقى براى همسايه بيان شده است. تبيين حقوق همسايه و سفارش به رعايت آن، از مصاديق همان امر كلى است كه در آغاز حق همنشين بيان كرديم؛ يعنى عنايت معارف دينى ما به سالم سازى اجتماع و سعى در نگهبانى از اين سلامت و ايجاد يك مدينه فاضله كه در سايه رعايت همه حقوق گروه هاى مختلف؛ مثل همنشين، همسايه، دوست، شريك و ساير موارد پديد آيد، كمتر حادثه، تنش و التهابى در جامعه يافت مى شود و تحقيقا جامعه اى كه از تنش و التهاب مصون بماند، خيلى ساده و آسان به اصول و قواعدى كه او را به سمت تعالى اخلاقى دعوت مى كند، توجه مى كند و شرايط براى مدينه فاضله و جامعه ايده آل فراهم مى شود؛ به طورى كه مردم جامعه در كنار هم، نه تنها به دور از غوغا، التهاب، طمع و تجاوز به حقوق يكديگر زندگى مى كنند، بلكه در يارى، نصرت و كمك به همديگر سبقت خواهند گرفت.

رعايت حقوق همسايه

از امورى كه اجتماع ما را از موانع وصول به سعادت و كمال، مى رهاند و انسان را در عمل كردن به اصول و قواعد همزيستى مسالمت آميز يارى مى دهد، رعايت حقوق همسايه به معناى عام آن است؛ يعنى مى توانيم دو خانه كنار يكديگر را همسايه بدانيم، دو دوستى كه در كلاس درس، كنار يكديگر مى نشينند يا دو انسانى را كه در يك محيط كارى در كنار هم كار مى كنند نيز همسايه بدانيم، حتى كشورهاى همجوار را در كنار يكديگر، با مرزى هاى قراردادى، همسايه بدانيم.

نكته مهمى كه در آغاز اين بحث بايد تذكر بدهيم، اين است كه تكليف به رعايت حقوق همسايه، منوط بر اشتراك در عقيده نيست و لازم نيست كه همسايه، حتما مسلمان و مومن و هم دين و هم كيش باشد. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

الجيران ثلاثة: جار له حقّ واحد، و جار له ثلاثة حقوق، و جار له حقّانِ، فالجارُ الذى له ثلاثةُ حقوق؛ الجارُ المسلمُ ذوالرَّحمِ، فله حقُّ الجِوار و حقُ الاسلام و حقُّ الرَّحمِ، و امّا الذى له حقّانِ؛ فالجارُ المسلمُ له حقُّ الجوارِ و حقُّ الاسلام، و اءمّا الذى له حق واحد؛ فالجارُ المشركُ(۹۸) .

«همسايه ها سه دسته اند: يك دسته همسايگانى كه بر همسايه يك حق دارند؛ طايفه ديگر از همسايه كه بر همسايه سه حق دارند و عده اى كه دو حق بر همسايه دارند؛ آن همسايه كه سه حق دارد، كسى است كه حق همسايگى و حق قوم و خويشى و حق مسلمانى و هم كيشى دارد؛ اما آن كه دو حق دارد، آن است كه هم مسلمان است و هم همسايه؛ يعنى هم حق اسلام دارد و هم حق همسايگى؛ اما آن كه يك حق دارد همسايه مشرك و ملحد است؛ نه قوم و خويش است و نه مسلمان».

و در تعبير ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:

اءحسِن مُجاوَرَةَ مَن جاوَرَكَ تكن مُسلما(۹۹) .

«همسايه خوبى براى مجاورت باش تا مسلمان باشى».

در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

ما زالَ جبرَئيلُعليه‌السلام يُوصينِى بالجَارِ حتَّى ظَنَنتُ اءَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُ(۱۰۰) .

«جبرئيلعليه‌السلام آنقدر درباره همسايه سفارش و توصيه كرد كه من تصور كردم همسايه از انسان ارث مى برد».

حقوق همسايه فوق العاده مهم و اداى آن كارى مشكل است. بنابراين توصيه شده كه انسان قبل از فراهم كردن منزل، از همسايه آن مطمئن شود؛ كه چگونه آدمى است آيا خواهد توانست حق مجاورت او را به جاى آورد يا در مضيقه قرار خواهد گرفت و بر اين اساس در تعبيرات مختلف به روايت الجار ثم الدار تأکید شده است:

پس تو هم الجار ثم الدار گو

گر دلى دارى برو دلدار جو

رعايت حقوق همسايه از نظر قرآن

معمولا در قرآن و معارف دينى ما، بسيارى از مطالب به صورت كلى آمده است. اگر در جايى اين طور نبوده و به صورت خاص بدان اشاره شده است، بيانگر اهميت ويژه آن مطلب است؛ از جمله مواردى كه در قالب كلى بيان شده و به صورت خاص در آيات كريمه قرآن مورد توصيه و اهتمام قرار گرفته است، مسئله رعايت حقوق همسايه است. در سوره مباركه نساء وقتى قرآن دستورالعمل هاى اساسى را براى مؤمنان ذكر مى كند، مى فرمايد:

واعبُدُوالله و لا تُشرِكوا به شيئا و بالوالِدَينِ اءِحسَانا و بِذِى القُربى و اليَتَامَى و المَساكينِ و الجَارِ ذى القُربى و الجارِ الجُنُبِ والصَّاحِبِ بالجَنبِ وابنِ السَّبيلِ و ما مَلَكَت اءَيمانُكُم انَّ الله لا يُحبُّ مَن كان مُختالا فَخُورا (۱۰۱) .

«خدا را بپرستيد و چيزى را همتاى او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد؛ همچنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان، و همسايه نزديك و دور، و دوست و همنشين، و واماندگان در سفر، و بردگانى كه مالك آنها هستيد؛ زيرا خداوند، كسى را كه متكبر و فخرفروش است - و از اداى حقوق ديگران سرباز مى زند - دوست نمى دارد».

در اين آيه، اول مسئله توحجيد و بعد فرمان نيكى به پدر و مادر و ارحام و سپس يتيمان و افراد ناتوان و مسكين مطرح و بعد فرمان احسان به همسايگان دور و نزديك صادر شده است. تعبير اول مربوط به همسايگان نزديك و مجاور است و تعبير دوم براى همسايگانى است كه فاصله بيشترى دارند.

در اين آيه، امر به احسان شده است. امر به احسان و نيكى، مرتبه اى بالاتر از عدالت و قانونمندى است. همان طور كه در حقوق قبل نيز اشاره شد، جود و فضل و احسان در چهارچوب قانون و عدل نمى گنجد؛ چرا كه اگر قانونى شود، ديگر جود و احسان نخواهد بود. وقتى احسان محقق مى شود كه انسان هر آنچه كه مى تواند در حق ديگرى نيكى و خدمت كند؛ بنابراين گاه خداوند به انسان دستور مى دهد كه نسبت به گروهى با عدالت رفتار كنيد، عدالت امرى قانونى است، چهارچوبى دارد و قوانين آن كاملا مشخص ‍ است. اگر فرد در محدوده اين قوانين عمل كند، عدالت را محقق كرده است، ولى در اين جا، خداوند فرمان به احسان مى دهد. احسان، يعنى انسان هرچه در توان دارد به ديگران نيكى و خدمت كند.

اين احسان است و حد و مرزى ندارد. اما عدالت حد و مرز دارد، قانون، محدوده و چهارچوب معين دارد.

نكته مهم اين است كه خداوند درباره همسايه، امر به احسان كرده، نه به عدالت و از اين نكته مى توان فهميد كه رهايى جوامع از آن خصايص زشت گذشته و نجات جامعه از مهلكات اخلاقى فقط با عدالت ميسر نيست. بنابراين در روايات قبلى كه ضرورت حرمت به همسايه و ضرورت اكرام همسايه مطرح بود، به اين نكته هم تأکید كرديم كه ضرورت رعايت حقوق همسايه، هيچ قيد و شرطى ندارد؛ با صرف مجاورت، اين حقوق به وجود مى آيد؛ اگر چه دو همسايه اعتقادات مشترك نيز نداشته باشند.

نيكى و احسان در حق همسايه

در روايات ديگرى حرمت اذيت و قبح آزار رساندن و زشتى تجاوز و تعرض ‍ به حريم همسايه را، كه موجب ناراحتى و تكدر او مى شود بيان مى كنند:

لا يؤ منگُ عبد حتَّى ياءمَنَ جارُه بَوائِقَه(۱۰۲) .

«ايمان براى بنده اى حاصل نمى شود؛ مگر آن كه همسايه او از شرش در امان باشد».

از علايمى كه ميتوان فهميد انسانى مومن است يا نه، بايد از همسايه او درباره نيكى و شر وى سئوال كرد؛ يعنى مومن حقيقى كسى است كه ديگران به طور كلى و همسايگان به طور خاص، از شر او در امان باشند. مسئله آزار رساندن هم خيلى ظريف است؛ يعنى هر چيزى كه موجب تكدر و نگرانى شود و روح او را برنجاند آزار است. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

اذا اءنتَ رَمَيتَ كلبَ جارِك فقد آذَيتَهُ(۱۰۳) .

«اگر سگ همسايه را سنگ بزنى، آزار او به حساب مى آيد».

سگ، حيوان غير مطلوبى است؛ ولى صرف اين كه يك نوع تعلق و وابستگى به اين همسايه دارد، اگر او را برنجانى، همسايه را رنجانده اى و آزار داده اى. اين نكته بسيار مهم است كه اگر كسى به همه موازين و قوانين شرع انور ملتزم باشد، اما به حقوق همسايه گردن ننهد مسلمان و مومن نيست. روايت شده است كه:

قيل لرسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : انَّ فلانةَ تَصوم النّهارَ، و تَقوم اللّيل، و تُؤ ذى جيرانَها، فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : هى فى النارِ(۱۰۴) .

«به رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفتند: زنى است كه همه روزها روزه دار است و شب ها را در حال نماز، ولى همسايه ها را آزار مى رساند. حضرت فرمودند: اين زن در آتش است».

يعنى اجر و پاداش همه اعمالى كه انجام مى دهد با ايذاى همسايگان نابود مى شود و از بين مى رود و زشتى و قبح آن باعث مى شود كه به آتش برود؛ يعنى خداوند از اين عمل زشت آن زن در مقابل كارهاى خيرى كه كرده است، نمى گذرد؛ چرا كه اين حق الناس است و امكان ندارد كه مورد مغفرت قرار بگيرد.

نكته قابل توجه درباره همسايه اين است كه علاوه بر اين كه انسان بايد از ايذا و آزار همسايگان بپرهيزد، بايد به ايشان نيكى كند.

در روايت ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

و يُمنُ المسكن سَعَتُهُ و حسنُ جِوار اءهلهِ(۱۰۵) .

«از علايم ميمون و مبارك بودن منزل، يكى وسعت منزل است و ديگرى خوب بودن همسايگان آن منزل»

محدوده همسايه از نظر اسلام

نكته ديگر، محدوده همسايگان است. نمى توان گفت همسايه كسى است كه ديوار منزلش كنار منزل انسان واقع شده است، بلكه در روايتى از امام صادقعليه‌السلام وارد شده است كه فرمودند:

كلُّ اءربَعينَ دَارا جِيرَان من بينِ يدَيهِ، و مِن خَلفِهِ و عن يمينِهِ، و عن شِمالِهِ(۱۰۶) .

«چهل خانه از چهار طرف؛ روبرو، پشت سر، از راست و از چپ همسايه محسوب مى شوند».

چون خانه ها از چهار سمت، همسايه خوانده مى شوند، در نتيجه همسايگان به تناسب دورى و نزديكى، شايد از حقوق متفاوتى برخوردار باشند؛ ولى به هر حال نبايد محدوده مجاورت و همسايگى را يكى دو تا خانه در سمت چپ و راست تصور كرد. محدوده مجاورت و همسايگى تا چهل منزل از چهار سمت است. در گذشته، همسايگان حقوق يكديگر را ناديده گرفته و به ايذاى يكديگر مى پرداختند. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى حل اين مشكل، ابتكارى به خرج دادند كه در مجازات هاى اسلامى كمتر چنين مواردى را مى توان پيدا كرد.

در روايتى آمده است كه كسى خدمت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و از همسايه اش شكايت كرد؛ حضرت راه زيبا و بديعى را به او نشان داد. روايت چنين است:

انَّ لى جارا يُؤ ذينى و يَشتِمُنى و يضِيقُ علَىَّ، فقال له: اذهب فان هو عَصَى الله فيك فاءطِعِ الله فيه(۱۰۷) .

«من همسايه اى دارم كه آزارم مى دهد و دشمنامم مى گويد و مرا در سختى قرار مى دهد. حضرت به او فرمودند: برو؛ اگر او به فرمان خدا در مورد تو عمل نكرد، تو خدا را در مورد او اطاعت كن. - با او خوشرفتارى كن -».

در روايت ديگرى از امام باقرعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

جاءَ رجل الى النَّبىِّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَشَكا اليهِ اءَذى مِن جَارِهِ، فقال له رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اصبِر، ثمَّ اءَتاهُ ثانيَة فقال له النَّبىُّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اصبِر، ثمَّ عادَ اليه فَشَكاهُ ثالثَة، فقال النبىُّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم للرَّجلِ الذى شَكا: اذا كان عند رَوَاحِ النَّاس الى الجُمُعَةِ فاءَخرج متَاعَكَ الى الطَّريقِ حتَّى يَرَاهُ مَن يَروحُ الى الجُمُعةِ فاذا سَاءَلوكَ فَاءَخبِرهم، قال: فَفَعَل، فَاءَتاهُ جارُهُ المُؤ ذِى له فقال له: رُدَّ مَتاعَكَ فلَكَ الله علَىَّ اءَن لا اءَعودَ(۱۰۸) .

«شخصى خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و از همسايه اش شكايت كرد. حضرت فرمودند: صبر كن! مدتى گذشت، مرتبه دوم آمد، باز حضرت او را به صبر امر فرمودند. باز مدتى گذشت و براى مرتبه سوم آمد و شكوه كرد. حضرت فرمودند: وقتى نزديك ظهر جمعه مردم از هر سمت به سوى محل نماز جمعه حركت مى كنند، لوازم زندگى ات را در كوچه و در مسير نمازگزاران جمعه قرار ده تا كسانى كه به نماز جمعه مى روند، ببينند كه تو زندگى ات را از خانه بيرون ريخته اى؛ وقتى از تو سئوال كردند، به آنها بگو كه من به خاطر ايذاى همسايه اين كار را كرده ام. آن فرد طبق توصيه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين كار را كرد. همسايه شرور كه او را آزار مى داد چون ديد كه آبرو و حيثيتش در خطر است قسم خورد و تعهد كرد كه ديگر هرگز به او بدى نكند».

حقوق همسايه

بعد از اين مقدمه به سخنان گوهر بار امام سجادعليه‌السلام مى پردازيم و حقوقى كه براى همسايه برشمرده اند:

۱ - حفظ همسايه در غياب او

اولين حقى كه امامعليه‌السلام براى همسايه ذكر كرده اند اين است كه مى فرمايند: فحفظُهُ غائبا وقتى كه غايب است، او را حفظ كنى؛ يعنى وقتى او در خانه نيست، خانه و مال او را از تعرض و تجاوز ديگران حفظ كنى.

امام صادقعليه‌السلام از پدرشان امام باقرعليه‌السلام نقل مى كنند كه مى فرمايند:

قَرَاءتُ فى كتابِ عَلِىّعليه‌السلام : اءَنَّ رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كَتَبَ بين المهاجرينَ والاءَنصارِ و مَن لَحِقَ بهم مِن اءَهلِ يثرِبَ اءَنَّ الجارَ كالنَّفسِ غيرُ مُضَارّ و لا آثِم، و حُرمَةُ الجارِ على الجارِ كَحُرمَةِ اءُمِّهِ(۱۰۹) .

«امام باقرعليه‌السلام فرمودند: كه من در آن كتاب(۱۱۰) خواندم كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بين اهل مدينه؛ مهاجرين و انصار و ديگرانى كه وارد مى شدند، دستورالعملى را نوشته بودند كه بر اساس آن حرمت همسايه بر همسايه، مثل حرمت مادر است».

همان طور كه انسان براى مادر به عنوان يكى از محبوب ترين مخلوقات عالم احترام قائل است و او را به عنوان نفيس ترين ناموسش صيانت و حفاظت مى كند، بايد از همسايه نيز همان طور حفاظت كند.

فحفظه غائبا يعنى همان طور كه نسبت به حرمت مادر خود حساسيت دارد و مادر را از تعرض ديگران و حتى از نگاه هاى تعرض آميز مصون مى دارد و خود را سپر مى كند، بايد نسبت به همسايه نيز اين چنين باشد. اين نهايت احترام به همسايه است كه در هيچ مكتبى مانند آن يافت نمى شود.

۲ - بزرگداشت همسايه در حضورش

دومين حق، حضرت مى فرمايند: كرامته شاهدا اكرام و بزرگداشت او در حضورش؛ يعنى وقتى با هم برخورد مى كنند، يا با هم در يك جمع دوستانه شركت دارند، او را اكرام كند و مقام او را پاس دارد. در همان كتاب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعبير عجيبى آمده است كه:

اءَنَّ الجارَ كالنَّفس غيرُ مُضارّ و لا آثم(۱۱۱) .

«همسايه مثل خود انسان است كه نه به خود ضرر مى رساند و نه گناهى انجام مى دهد».

هر اهتمامى كه به خود دارد، به او نيز داشته باشد. يعنى همان طور كه دوست دارى با تو رفتار شود، با او رفتار كن؛ يعنى همان طور احترام و بزرگداشتى كه دوست دارى ديگران به تو داشته باشند تو براى او به جاى آور.

۳ - يارى و كمك به همسايه در حضور و غياب

حضرت در اين باره مى فرمايند: و نُصرتُهُ و معونَتُهُ فى الحالَينِ جميعا.

او را يارى كنى و نصرت دهى؛ هم از كلمه نصرت استفاده شده است و هم اعانت. شايد اين دو لفظ از حيث معنوى و مادى مطرح باشد؛ اعانت در امور مادى و نصرت در امور معنوى. در فرمايش هاى ائمه هدىعليهم‌السلام و در توصيه هاى اخلاقى، اين نكته آمده است. مثلا در روايتى از امام صادقعليه‌السلام به نقل از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است:

ما آمَنَ بى مَن بَاتَ شَبعانَ و جارُهُ جائِع(۱۱۲) .

«اگر كسى شب بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است».

در روايت ديگرى دارد كسى كه لباس داشته باشد و همسايه اش برهنه باشد، مومن نيست؛ و همين طور كسى كه خودش سيراب باشد و همسايه اش تشنه. در هر حال، اصل يارى كردن او است؛ چه در غياب و چه در حضورش؛ يعنى خانواده او را از خانواده خودش بداند و از هر نوع كمكى كه در توان او است دريغ نكند.

۴ - مخفى نگه داشتن بدى ها و عيب ها

حق چهارمى كه امام سجادعليه‌السلام براى همسايه ذكر مى فرمايند، اين است كه عيب هاى همسايه را جستجو نكند، حضرت مى فرمايند:

لا تَتَبَّع له عَورَة، و لا تبحَث له عن سَواءَة لتعرفَها منه من غير اءِرادَة منك و لا تَكَلُّف، كنت لما علِمتَ حِصنا حصينا، و سترا سَتيرا.

فرمايش امام سجادعليه‌السلام بسيار دقيق است. به ظرايفى توجه فرموده اند كه خيلى از مربيان و معلمان اخلاق از آن غافلند. به طور طبيعى همسايگان بر احوال يكديگر واقف تر از ديگرانند، حضرت مى فرمايند كه اگر بر عيوب و منكرى از او علم پيدا كردى، چشم خود را ببند و عيب و منكر را چنان پنهان كن و پرده ضخيمى بر روى آن بكش، كه اگر با نيزه دل تو را بشكافند و بخواهند اين عيب را آشكار كنند، نتوانند.

با توجه به اين مطلب، حتى اگر همسايه، كافر باشد؛ صرف همسايگى، اين حق را بر ذمه همسايه خواهد داشت و همسايه را در مقابل او مكلف به رازدارى و چشم پوشى از عيوب او خواهد ساخت؛ چه رسد به اين كه به دنبال عيوب او باشد. نه تنها درباره همسايه، بلكه مطلق عيب جويى از ديگران، به خصوص انسان هاى مومن به شدت نهى شده است.

در تعبير امام سجادعليه‌السلام آمده است:

لا تتَّبع له عورة.

«هرگز بدى هاى او را جستجو نكنيد».

در توضيح اين مطلب، روايتى بدين مضمون نقل شده است كه:

عن حذيفةِ بن منصور قال: قلتُ لاءبى عبداللهعليه‌السلام : شى ء يقوله الناس: عورةُ المؤمن على المومنِ حرام؟ قال: ليس حيث تَذهَبُ، انَّما عورةُ المومن اءن يراه يتكَلَّمُ بكلام يُعاب عليه، فيحفَظُه عليه ليُعَيِّرَه به يوما اذا غَضِب(۱۱۳) .

«حذيفة بن منصور مى گويد: كه من از امام صادقعليه‌السلام سئوال كردم كه منظور رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين روايت كه فرمودند: عورت مومن بر مومن حرام است چيست؟ حضرت فرمودند: گمان نكن منظور از عورت معناى خاصش باشد، كه حرام است ديگران به آن نظر كنند، بلكه اين است كه مثلا اگر مومنى لغزشى در سخن و در اداى كلمات داشت، عيب او را حفظ كنى تا روزى آن را به رخش بكشى يا در جايى عليه او استفاده كنى».

عيب جويى از ديگران و همسايه

منظور حضرت اين است كه به هيچ وجه به دنبال عيب ديگر انسان ها نباشيد. يكى از زشت ترين و ناپسندترين خلقيات انسان اين است كه در پى عيوب ديگران نباشد؛ به ويژه همسايه كه در شرايط امروزى كه خانه ها بسيار به هم نزديك است از زشتى بيشترى برخوردار است. در سخنى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

اللهمَّ انّى اءعوذُ بك من خليل ماكر عيناه تَرَيانى و قلبُه يَرعانى، ان راءى حسنة دفنها و ان راءى سيئة اءذاعها(۱۱۴) .

«من از يك دوست به خدا پناه مى برم؛ دوستى كه چشمان او مرا مشاهده مى كند و دلش مراقب من است، اگر از من خوبى ببيند، آن را دفن و پنهان كند و اگر بدى ببيند در مقام اشاعه، افشا و نشر آن برآيد».

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند: خدايا! به تو پناه مى برم و معلوم مى شود امر خطرناكى است كه در كنار انسان چنين فردى زندگى كند كه كار و كسب و زندگى خود را تعطيل كند و مراقب ديگران باشد تا ببيند چه لغزش، خطا و اشتباهى از آنها صادر مى شود تا آن را در جامعه رواج دهد. در اين صورت انسان در خانه اش هيچ امنيتى ندارد و وقتى در چهارديوارى خانه خود امنيت نداشته باشد آسايش او از بين خواهد رفت.

سفارش آيه كريمه قرآن و دستور صريح شرع مقدس است كه و لا تجسّسوا(۱۱۵) حتى دستگاه هاى حكومتى هم حق تجسس از خانه هى مردم را ندارند.

در تاريخ نوشته اند خليفه دوم، شب هنگام از كوچه هاى مدينه عبور مى كرد. صداى ضعيفى از داخل خانه اى شنيد؛ از ديوار خانه وارد شد و از احوال اهل خانه تجسس كرد و صاحب خانه را تهديد كرد. صاحب خانه مسلمان گنهكارى بود، اما مسلمانى بود كه احكام شرع و دين را خوب مى دانست. بنابراين گفت: جناب خليفه! اگر من در حال انجام يك گناهم، شما سه گناه مرتكب شده ايد: يكى اين كه از ديوار خانه من بالا آمده ايد و حال آن كه آيه شريفه قرآن مى فرمايد: و اءتوا البُيُوتَ مِن اءَبوابِها(۱۱۶) از در خانه ها وارد شويد؛ ديگر اين كه آيه قرآن مى فرمايد: و لا تجسّسوا(۱۱۷) تجسس نكنيد؛ و حال آن كه به تجسس و تفحص ز زندگى شخصى و خانه من برآمده اى و گناه سوم تو اين است كه ونظيفه دارى وقتى وارد خانه اى مى شوى، و با فردى برخورد مى كنى، سلام كرده، بعد سخن بگويى؛ حال آن كه بدون سلام لب به سخن گشوده اى. خليفه گفت: اين سه گناه را بر من ببخش تا من هم از گناه تو درگذرم(۱۱۸) .

در تعبيرات امام اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده است كه مى فرمايند:

الاءشرارُ يَتَتَبّعون مساوى ءَ الناس، و يَتركون محاسنَهم؛ كما يَتَتَبَّع الذُّباب المواضع الفاسدةَ(۱۱۹) .

«كار اشرار اين است كه به دنبال بدى ها و عيوب ديگرانند و خوبى هاى آنها را رها مى كنند. مثل مگس كه همه زيبايى هاى انسان را رها مى كند و بر مواضع فاسد مى نشيند».

افراد شرور هم مگس صفتند؛ همه خيرات و خوبى هاى ديگران را رها كرده به دنبال عيوب مى گردند. پيشواى يازدهم امام عسكرىعليه‌السلام مى فرمايند:

مِن القَواصمِ الفَواقِرِ التى تَقصمُ الظَّهرَ جارُ السوء، ان راءى حسنة اءخافها و ان راءى سيّئة اءفشاها(۱۲۰) .

«از بدى ها و قبايحى كه كمر انسان را مى شكند، همسايه بد است كه خوبى هاى تو را پنهان مى كند و بروز نمى دهد و اگر از تو زشتى و بدى ديد، آن را افشا مى كند».

اميرالمؤمنينعليه‌السلام در توصيه خود به مالك اشتر مى فرمايند: سعى كن مامورانى كه انتخاب مى كنى، كسانى نباشند كه به دنبال عيب جويى از مردمند(۱۲۱) .

حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند:

لِيكُن اءبغَضُ الناس اليك و اءبعدُهم منك اءطلَبَهم لِمعايبِ الناس(۱۲۲) .

«دشمن ترين افراد نزد تو، كه بايد هميشه از تو دور باشند، كسانى اند كه بيشتر به دنبال عيب جويى از مردمند».

در روايت ديگرى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

اءيّاك و معاشرةَ مُتتبِّعى عيوبَ الناسِ، فانَّه لم يسلَم مُصاحبهم منهم(۱۲۳) .

«مؤمنان از معاشرت با افرادى كه دنبال عيوب ديگرانند بپرهيزند؛ چون همنشين آنها از ايشان در امان نيست».

انسان ها بدون عيب نيستند و بالاخره انسان هاى عيب جو از انسان عيبى پيدا مى كنند و آن را افشا كرده و موجب هتك حرمت و حيثيت انسان مى شوند. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در روايت ديگرى مى فرمايند:

تَتبُّعُ العيوبِ مِن اءقبَحِ العيوب و شرِّ السَّيئاتِ(۱۲۴) .

«به دنبال عيب ديگران بودن يكى از قبيح ترين عيوب و بدترين گناهان است».

يعنى هم به عيب نفسانى بودن اين سيئه اشاره مى كند و هم به اثر آن كه يكى از گناهان تلقى مى شود. آن هم نه به عنوان يك گناه بسيط و كوچك، بلكه به عنوان بدترين بدى ها كه اساسا از صفات انسان هاى پست فطرت است. در روايتى از وجود مقدس رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:

مثَلُ الذى يَجلِس فيسمَع الحكمةَ مِن غيره، و لا يُحدِّث الا بشرِّ ما سمع، مثل رجل اءتى راعيا فقال له: اءعطِنى شاة مِن غنمِك، فقال: اذهَب فخُذ خيرها، فجاء فاخذ باُذُنِ الكلبِ الّذى مع الغنم(۱۲۵) .

«كسى كه با ديگران مى نشيند و حرف هاى خوب و كارهاى حكمت آميز آنها را مى بيند و مى شنود و از ميان همه آنچه شنيده و ديده، بدترين را انتخاب مى كند، مانند كسى است كه سراغ گله دارى مى رود و از او يك گوسفند طلب مى كند؛ چوپان هم او را آزاد مى گذارد كه در گله گوسفند، بهترين را انتخاب كند؛ مى رود و از جمع گوسفندان، سگ گله را انتخاب مى كند».

فردى كه دنبال زشتى هاى ديگران است، يا فاقد قدرت تشخيص مى باشد و يا كج سليقه است، از ميان همه خوبى هايى كه يك فرد مى تواند داشته باشد، بدترين را انتخاب مى كند. يا اين كه اصلا اين انتخاب علامت خسّت و دنائت طبع او است. به جاى اين كه چيزى را انتخاب كند كه از آن منفعت ببرد، چيزى را انتخاب مى كند كه به ديگران ضرر بخورد. از ميان اين همه گوسفند مطلوب، سگ را انتخاب مى كند كه براى او هيچ منفعتى ندارد؛ اما وقتى سگ را مى برد، به صاحبش ضرر مى خورد.

در كلام اميرالمؤمنينعليه‌السلام دليل اين رفتار چنين بيان شده است كه آنها با اين كار خود قصد عذرتراشى براى بدكارى هاى خويش دارند. كسانى كه دنبال عيوب ديگران هستند، نوعا افرادى اند كه داراى عيوب و نقاط ضعف متعددى هستند و مى خواهند براى خود شريك جرم بيابند. حضرت در كلام ديگرى مى فرمايند:

ذَوُو العيوبِ يُحبّون اشاعةَ معايبِ النّاسِ لِيَتَّسعَ لهم العُذرُ فى معايبهم(۱۲۶) .

«افرادى كه داراى عيبند، دوست دارند عيوب ديگران را اشاعه دهند تا بتوانند براى عيوب خود دليل تراشى كنند».

اينها با دليل تراشى چنين وانمود مى كنند كه در عيوب خود تنها نيستند؛ بلكه همسايه، دوست و اطرافيان او نيز چنين هستند و از طرفى مى خواهند حقارت اجتماعى خود را كه به خاطر داشتن اين عيب ايجاد شده است، جبران كنند.

پيامدهاى افشاى عيوب ديگران

اساسا عده اى تصور مى كنند با نقل عيوب ديگران و از بين بردن منزلت و پايگاه اجتماعى آنها، رشد مى كنند. به عبارت ديگر فكر مى كنند با تحقير ديگران، مى توانند نردبانى بسازند كه اسباب تعالى و ترقى خود را فراهم كنند. در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

مَن قال فى مؤمن ما رَاءَتهُ عينَاهُ و سَمِعَتهُ اءُذُناهُ فهو مِنَ الَّذينَ قال الله عزّوجلّ: «انَّ الَّذينَ يُحبّون اءَن تشيعَ الفاحشَةُ فى الَّذينَ آمنوا لهم عذاب اءَليم(۱۲۷) »(۱۲۸) .

«اگر كسى، هرچه از ديگران مى بيند و مى شنود نقل كند، مشمول اين آيه است كه مى فرمايد: خداوند به كسانى كه دوست دارند فحشا در ميان مؤمنان رشد پيدا كند وعده عذاب دردناك داده است. ايشان هم در دنيا به عذاب مبتلا مى شوند و هم در آخرت».

در تعبير ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

و مَن سَمِعَ فاحِشَة فَاءَفشَاها كان كَمَن اءَتاهَا(۱۲۹) .

«اگر كسى منكرى را از ديگرى ببيند و آن را افشا كند، مثل اين است كه خود مرتكب آن منكر شده باشد».

بنابراين اگر انسان بخواهد با افشاى عيوب ديگران به رتبه و منزلت اجتماعى دست پيدا كند عيب بسيار بزرگى است و ديگران به عنوان يك انسان معيوب به چنين كسى نگاه خواهند كرد، نه به عنوان انسانى سالم. اصولا چنين خصايصى داراى آثار وضعى بسيارى است كه خداوند براى اين قبيل مقرر فرموده است. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

كان بالمدينةِ اءقوام لهم عيوب، فسكَتوا عن عيوبِ الناسِ، فاءسكَتِ الله عن عيوبهم الناس، فماتوا و لا عيوب لهم عند الناس، و كان فى المدينة اءقوام لا عيوبَ لهم فتكَلَّموا فى عيوبِ الناس، فاءظهَرَ اللهُ لهم عيوبا، لم يزالوا يُعرَفون بها الى اءن ماتوا(۱۳۰) .

«در مدينه، جماعتى بودند كه عيوبى داشتند؛ ولى - يك امتياز داشتند كه - اگر عيوبى در ديگران مى ديدند، دم فرو مى بستند - نتيجه اين شد كه - خداوند كارى كرد كه وقتى مردند، در اجتماع هرگز به عنوان خاطى و معيوب شناخته نشدند؛ نه در زمان حياتشان و نه بعد از آن. و در مدينه گروهى بودند كه هيچ عيبى نداشتند، مگر اين كه عيوب ديگران را نقل مى كردند و هميشه حرف ديگران را مى زدند. آنها دچار خطاهايى شدند كه تا زنده بودند به آن خطاها شناخته مى شدند - آن طايفه را كسى نمى شناخت مگر اين كه آن عيوب برايشان ذكر شود -».

عذاب آنها در دنيا اين بود كه به بدنامى شهرت پيدا كردند و عذاب آخرت آنها هم محفوظ است كه به حقوق ديگران تجاوز كرده اند.

گاهى افرادى كه مبتلا به اين مرض روانى - عيب جويى از ديگران - هستند پا را فراتر مى گذارند و در بى تقيدى و بى تعهدى به اصول اخلاقى و بى اعتنايى به ارزشهاى انسانى، آنقدر پيش مى روند كه اگر در كسى عيبى نيابند، به عيب تراشى مى پردازند. و دليل آن ترميم و جبران احساس ‍ حقارت و فراهم كردن منزلت هاى اجتماعى براى خود است؛ و گاهى هم تصور اين افراد چنين است كه با تحقير ديگران، با غيبت كردن از آنها و نقل عيوبشان مى توانند براى خود جايگاه و پايگاه اجتماعى درست كنند. يعنى مى بينند فردى داراى منزلتى است، مى انديشند اگر او در اين جايگاه نباشد، يقينا نوبت ايشان شده و يا راه براى رسيدن آنها به آن منزلت هموارتر خواهد شد؛ بنابراين عيب جويى، يا عيب سازى مى كنند. از اين افراد در روايات تعبير به شرار الناس يعنى بدترين مردم شده است. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

اءلا اُخبركم بشِرارِكم؟ قالوا: بلى يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، قال: المَشّاونَ بالنميمةِ، المُفرِّقون بين الاءحبّةِ، الباغونَ للبَرَاءِ العيبِ(۱۳۱) .

«آيا بدترين هاى شما را معرفى كنم؟ گفتند: آرى يا رسول الله! حضرت فرمودند: سه طايفه جزء بدترين افراد بشرند: كسانى كه نمامى و سخن چينى مى كنند؛ كسانى كه بين دوستان تفريق و فاصله ايجاد مى كنند و كسانى كه به دنبال عيب تراشى براى افراد منزه و برى از عيب هستند».

گاهى خبائث به جايى مى رسد كه كه براى اطلاع از عيبى يا ساختن عيبى براى ديگران، با افراد طرح دوستى مى ريزند؛ به آنها نزديك مى شوند تا بتوانند عيبى را به او نسبت دهند. عيبى كه با شرايط و حال و احوال او تناسب بيشترى داشته باشد و زمينه پذيرش اجتماعى داشته باشد. از نظر معارف ما اين افراد، دورترين مردم از خدا هستند و در مرز كفر قرار گرفته اند. امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

اءَبعَدُ ما يكونُ العَبدُ مِن الله اءَن يكونَ الرَّجلُ يُوَاخِىَ الرَّجلَ و هو يحفَظُ عليه زَلَّاتِه ليُعَيِّرَه بها يوما ما(۱۳۲) .

«شديدترين چيزى كه انسان را از خدا دور مى كند اين است كه وى با كسى رفيق شود تا عيب هاى او را پيدا كند و روزى عليه او استفاده كند».

تعبير ديگرى هم به همين مضمون از امام باقرعليه‌السلام آمده است كه:

اءَقرَبُ ما يكونُ العبدُ الى الكفرِ اءَن يُواخِىَ الرَّجلُ الرَّجلَ على الدِّينِ فيُحصَى عليه زَلَّاتِه ليُعَيِّرَه بها يوما ما(۱۳۳) .

«نزديك ترين چيزى كه انسان را به كفر مى رساند اين است كه با كسى دوست شود تا به عيوب او واقف شده و روزى عليه او استفاده كند».

در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه:

اذا رَاءَيتُم العبدَ مُتَفَقِّدا لذنوبِ النّاسِ ناسِيا لذنوبِهِ، فاعلَموا اءَنَّه قد مُكِرَ به(۱۳۴) .

«اگر كسى را ديديد كه دنبال يافتن عيوب ديگران است و عيب خود را فراموش كرده، بدانيد كه خود را فريب مى دهد».

يعنى هم آثار دنيوى آن دامنش را مى گيرد و هم اثار اخروى. چنين انسانى اساسا نمى تواند به هدف اصلى خود نائل شود. امامعليه‌السلام مى فرمايند او با اين كار، خود را فريب داده است؛ يعنى هيچ وقت به نتيجه دلخواه خويش كه ترقى و رشد در سايه افشاى عيوب ديگران است، دست پيدا نمى كند و مهم اين است كه اين رفتار براى طرف مقابل آثار خير دارد. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

مَنِ اطَّلَعَ مِن مؤمن علَى ذَنب اءَو سيِّئة، فاءَفشَى ذلك عليه و لم يَكتُمهَا، و لم يستغفِرِ الله له، كان عندَ اللهِ كَعَامِلِها، و عليه وِزرُ ذلكَ الَّذى اءَفشاهُ عليه ب و كان مغفورا لِعَاملها، و كان عقابُهُ ما اءَفشَى عليه فى الدُّنيا مستورا عليه فى الآخرةِ، ثمَّ يَجِدُ الله اءَكرَمَ مِن اءَن يُثَنِّىَ عليه عقابا فى الآخرةِ(۱۳۵) .

«اگر كسى عيوب مومنى را بداند و آن را افشا كند و براى صاحب آن طلب مغفرت نكند، نزد خدا، كننده آن كار و صاحب آن عيب شناخته مى شود و علاوه بر آن، گناه افشا را هم خواهد داشت. صاحب آن عيب و گناه، با افشاى عيبش از طرف ديگران، مورد غفران قرار مى گيرد؛ چون عذاب گناهش را به شكل فاش شدن عمل ديده و اين گناه در آخرت پوشيده خواهد ماند و خواهد ديد كه خداوند، بزرگتر و كريم تر از آن است كه او را دوباره در آخرت عقاب كند».

چون در دنيا عقاب شده و آبرويش ريخته شده است، در آخرت خداوند آبروى او را نمى ريزد. پس مهم اين است كه خداوند متعال براى گناهان و سيئات اخلاقى، آثار وضعى دنيوى و اخروى قرار داده است.

هدف انسان عيب جو اين است كه با نقل عيب ديگران، آنها را حقير كند تا خود رشد كند؛ وى نه تنها به اين مقام و منزلت دست پيدا نمى كند، بلكه طرف مقابل را، تطهير مى كند و ثمره اش اين است كه در اخرت، آن فرد از عذاب اخروى نجات پيدا مى كند و عذاب او همان آبروى ريخته شده اش ‍ در دنيا است و در آخرت رسوا نخواهد شد. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن رَوى علَى مؤمن رِوَاية يُريدُ بها شَينَهُ و هَدمَ مُروءَتِهِ لِيَسقُطَ مِن اءَعينِ النَّاس، اءَخرَجَهُ الله مِن ولايَتِهِ الى وَلايَةِ الشَّيطانِ، فلا يَقبِلُهُ الشَّيطانُ(۱۳۶) .

كسى كه عليه برادر مومنش مطلبى نقل مى كند كه او را بشكند، آبرويش را بريزد، شخصيت او را نابود كند، او را از منظر مردم ساقط كند و از اعتبار بيندازد، خداوند او را از ولايت و حصن حصين خود كه همه انسانها در آن قرار دارند، بيرون مى كند و او را به ولايت شيطان مى سپارد. عجيب اين است كه امامعليه‌السلام مى فرمايند حتى شيطان نيز از اين انسان تبرى مى جويد، از او گريزان است و او را نمى پذيرد.

آثار اجتماعى اين اخلاق سوء بر همگان روشن است كه چه آلودگى را در جامعه به وجود مى آورد و چه امراضى در سايه نقل اين زشتى هاى اخلاقى در جامعه ايجاد مى شود.

همه تلاش معارف اخلاقى اسلام، سالم نگاه داشتن محيط اجتماع است و كسى كه اقدام به آلوده كردن اين محيط مى كند، به منزله ميكروب و ويروس ‍ خطرناك و واگيرى است كه به همه سرايت كرده و جامعه را نابود مى كند.

شرع مقدس و معارف اخلاقى ما براى ايجاد مصونيت و واكسينه كردن جامعه و مقاوم كردن افراد در برابر اين بيماريهاى روحى، دستورالعملهايى دارد و از ان جمله، جلوگيرى از افشاى گناه و رفتار سوء ديگران است.

پرهيز از افشاى عيوب و گناهان ديگران

شخصى به نام محمد بن فضيل از امام هفتمعليه‌السلام نقل مى كند:

قُلتُ له: جُعِلتَ فِداكَ الرَّجلُ مِن اءِخوَانى يَبلُغُنى عنهُ الشَّى ءُ الَّذى اءَكرَهُهُ فَاءَساءَلُهُ عن ذلك فيُنكِرُ ذلك، و قد اءَخبَرَنى عنه قوم ثِقَات فقال لى: يا محمَّدُ كَذِّب سَمعَكَ و بَصَرَكَ عن اءَخيكَ فاءِن شَهِدَ عندَكَ خَمسونَ قَسَامَة، و قال لكَ قولا فَصَدِّقهُ و كَذِّبهُم لا تُذِيعَنَّ شيئا تَشِينُهُ به و تَهدِمُ به مُرُءَتَهُ فتكونَ مِن الَّذينَ قال الله فى كتابِهِ: «(انَّ الَّذين يُحبُّون اءَن تشيعَ الفاحِشَُُ فى الَّذينَ آمنوا لهم عذاب اءَليم(۱۳۷) . »(۱۳۸) ).

«من به محضر امامعليه‌السلام عرض كردم كه درباره بعضى از برادرانم چيزى نق مى كنند، كه آن را نمى پسندم؛ يعنى نمى خواهم آن برادر مومنم به آن كار مبتلا باشد، از خودش سئوال مى كنم و مى گويم: درباره تو چنين نقل كرده اند، انكار مى كند؛ در حالى كه اين مطلب را انسان هاى موثقى در مورد او نقل كرده اند. آيا من حرف افراد موثق را بپذيرم يا انكار او را؟ حضرت فرمودند: اى محمد! نه تنها قول افراد ثقه را نبايد بپذيرى، بلكه اگر خودت هم چيزى از او ديدى و او انكار كرد بايد چشم و گوش خودت را هم تكذيب كنى. بعد امامعليه‌السلام فرمودند: نه تنها يك يا دو نفر ثقه خبر بدهند نبايد بپذيرى، بلكه اگر پنجاه نفر هم نزد تو قسم بخورند كه او كارى را انجام داده است اما خودش آن را انكار مى كند، قول او را بپذير و قول ديگران را تكذيب كن و عليه او چيزى نقل نكن كه اعتبار او زير سئوال برود.

در غير اين صورت مشمول اين آيه شريفه مى شوى كه مى فرمايد: كسانى كه بدى هاى ديگران را نقل مى كنند و دوست دارند كه بدى ها در جامعه منتشر شود، هم در دنيا و هم در آخرت عقاب خواهند شد».

امام صادقعليه‌السلام از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مى فرمايند كه فرمودند:

مَن اءَذاعَ فاحشَة كان كَمُبتَدِئِها، و مَن عَيَّرَ مومنا بشَى ء لم يَمُت حتَّى يركَبَهُ(۱۳۹) .

«اگر كسى اشاعه فحشا كند، مانند كسى است كه آن گناه را انجام داده است و كسى كه مومنى را بر گناهى كه كرده است، سرزنش كند، از دنيا نخواهد رفت، مگر اين كه خود، مرتكب همان گناه شود».

يعنى اثر وضعى نقل عيب ها و زشتى هاى ديگران اين است كه در دنيا عذاب شود و عذاب او در دنيا مبتلا شدن به همان بليّه است.

به هر حال، علت اشكالات نفسانى ما و عيب هايى كه جوامع به آن دچار شده اند، خلاء اخلاق است كه بايد درمان و اصلاح شود. راه درمان آنها نيز توجه به راهنمايى هاى عقل سليم بشرى و در مرحله بعد مراجعه به كلمات اهل بيت معصومينعليهم‌السلام است.

توجه معارف ما نيز به پيشگرى از ابتلاى جامعه به اين امراض است؛ يعنى اول ايجاد مصونيت مى كند و بعد راه درمان را معرفى مى كند. بعضى از بيمارى ها در درازمدت اثر مى گذارند؛ مثلا ممكن است كسى به مرضى مبتلا شود كه اين عادت تدريجا اثر بگذارد و در طول هفتاد سال، اواخر عمر فرد، اثر خود را بگذارد و منجر به مرگ شود. ولى بعضى از بيمارى ها، در كوتاه ترين زمان اثر مى گذارند؛ از جمله امراض روحى كه شديد و زود اثر مى كند و انسان را زود از پا درآورده و نابود مى كند عيب جويى از ديگران است.

روايتى را مرحوم مجلسى از امام صادقعليه‌السلام و آن حضرت از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

اءنَّ اءسرَعَ الخيرِ ثوابا البرُّ و انَّ اءسرعَ الشرِّ عقابا البغى، و كفى بالمرءِ عيبا اءن يَنظُرَ من الناسِ الى ما يَعمى عنه من نفسه اءو يُعَيِّرَ الناس بما لا يستطيع تركَه(۱۴۰) .

«سريع ترين خير از نظر ثواب و پاداش، خير رساندن به ديگران است و بدترين مرض ها از نظر عقاب دنيوى و اخروى، سركشى و تعدى به حقوق ديگران است. اين عيب براى انسان كافى است كه در مردم عيوبى را جستجو كند كه در خود او هست، اما از آن غفلت كرده، مردم را به چيزى ملامت مى كند كه خود نيز نمى تواند آن را ترك كند».

تجسس از عيوب ديگران، تجاوز به حريم و حقوق آنها است و تعدى به آبروى ديگران، از گناهانى است كه هرگز بخشيده نمى شود و اثرات آن سريعا در دنيا هويدا مى شود. به طور تجربى نيز در اين چند سال زندگى محدود ما انسان ها نيز تجربه شده است كه ناديده گرفتن آبرو و حرمت مومن از گناهانى است كه اثر آن سريعا در همين دنيا گريبانگير فرد مى شود.

بعضى از گناهان بين انسان و خداوند كريم است كه به لحاظ كرامت و لطف از آنها مى گذرد و اغماض مى كند؛ چون چنين وعده كرده است، اما برخى از گناهان است كه ربطى به حق الله ندارد، بلكه حقوق انسان ها است كه از آن به حق الناس، تعبير مى شود كه تجاوز به حريم آبروى مومن نيز از مصاديق آن است.

۵ - عدم استراق سمع

امام سجادعليه‌السلام در پنجمين حق براى همسايه مى فرمايند:

لا تَسَّمَّع عليه من حيثُ لا يَعلَمُ.

«از جايى كه او خبر ندارد سخنان او را استماع نكنيد».

گوش كردن پنهانى يكى از مصاديق عيب جويى از همسايه است. انسان حق ندارد به هيچ وجه در امور همسايه خود تحقيق و جستجو كند و نهى كلمه لا تجسسوا(۱۴۱) نهى عام بوده و شامل هر نوع فحص و جستجو ر كار و زندگى خصوصى ديگران مى شود و حتى شامل استماع سخنان و يا نگاه كردن پنهانى به ديگران نيز مى شود؛ گرچه امروزه ابزار برقرارى ارتباطات شكل و صورت جديد و تنوع بيشترى پيدا كرده است، ولى اصل كلى كه عدم جستجو از زندگى همسايگان است، تفاوتى نخواهد كرد؛ مثلا ممكن است او در حريم خانه خود با همسر، فرزند خود مشاجره و يا صحبت مى كند و يا با مهمان خود سخن مى گويد، كسى حق ندارد آن را بشنود؛ حال، شنيدن يا به اين صورت است كه از فاصله نزديك بشنود، يا از پشت ديوار گوش بايستد و يا براى اين كار وسيله هاى مخابراتى و ابزار استراق سمع درست كند و تلفن او را شنود كند. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

اءِنَّ الله تبارك و تعالى كَرِهَ لكم اءَيَّتُها الاءُمَّةُ اءَربعا و عِشرينَ خَصلَة و نهاكُم عنها... و كَرِهَ التَّطَلُّعَ فى الدُّورِ(۱۴۲) .

«اى امت اسلام! خداوند متعال، بيست و چهار خصلت را در شما نمى پسندد: يكى از آنها، اشراف پيدا كردن به خانه ديگران است كه مى تواند با نگاه كردن يا با گوش دادن به سخنان باشد».

در تعبير ديگرى امام صادقعليه‌السلام با اشاره به حديث مناهى، به اين معنى اشاره فرموده اند كه:

اءَن يَطَّلَّعَ الرَّجلُ فى بيتِ جارِهِ(۱۴۳) .

يكى از امورى كه پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن نهى فرموده اند، سعى در اطلاع يافتن از خانه همسايه است.

در بخش ديگرى از حديث مناهى اين تعبير آمده است كه جدا قابل تامّل و توجه است:

اءَلا و اءِنَّ الله حَرِّمَ الحرَامَ و حَدَّ الحُدودَ فَما اءَحَد اءَغَيرُ مِنَ الله و مِن غَيرَتِهِ حَرَّمَ الفَواحِشَ(۱۴۴) .

«خداوند محرمات و حدودى دارد و هيچ موجودى غيرتمندتر از خداوند عالم نيست و كارهاى زشت را به واسطه غيرت خود حرام فرموده است».

امام صادقعليه‌السلام با استناد به حديث مناهى مى فرمايند:

اءَنِّه نَهَى اءَن يَطَّلَّعَ الرَّجل فى بَيتِ جارِهِ، و قال: مَن نَظَرَ الى عَورَةِ اءَخيهِ المُسلمِ اءَو عَورَةِ غيرِ اءَهلِهِ مُتَعَمِّدا اءَدخَلَه الله مَعَ المنافقينَ الَّذينَ كانوا يَبحَثونَ عن عَوراتِ النَّاسِ، و لم يخرُج من الدُّنيا حتَّى يَفضَحَهُ الله، اءِلّا اءَن يتوبَ(۱۴۵) .

«خداوند نهى فرموده است كه انسان بر خانه همسايه اش اشراف و اطلاع پيدا كند، اگر كسى به دنبال يافتن اسرار برادر مسلمانش يا ديگران باشد، خداوند او را همراه با منافقان وارد جهنم مى كند. آنها كسانى اند كه دنبال يافتن بدى هاى مردمند. از دنيا خارج نمى شوند تا اين كه خداوند آنان را مفتضح و رسوا مى كند، مگر اين كه توبه كنند».

يعنى چون دنبال آبروريزى و بردن حيثيت برادر مسلمان و يا همسايه خود بوده اند، اثر وضعى اش اين است كه در اين دنيا، قبل از اين كه مرگ آنها را در كام خود كشد، مكافات عمل خود را خواهند ديد و آبرويشان در معرض ‍ خطر قرار خواهد گرفت، مگر اين كه توبه كنند، كه فقط در اين صورت، از عقاب دنيوى و افتضاح و رسوايى دنيايى در امان خواهد ماند.

۶ - يارى و كمك هنگام گرفتارى

يكى ديگر از عبارت هاى امامعليه‌السلام در حقوق همسايه اين است كه مى فرمايند:

لا تُسلِمهُ عندَ شَديدَة.

«به هنگام مصائب و شدايد او را رها نكند».

حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

خيرُ الناسِ مَن ينفَعُ الناسَ، فكُن نافعا لهم(۱۴۶) .

«بهترين مردم كسانى اند كه نفعشان به مردم بيشتر مى رسد؛ پس براى مردم نافع باش».

اين نفع رسانى به طور طبيعى در حق همسايه، اولويت خاصى دارد. اگر كسى از كنار گرفتارى و مصائب و مشكلات همسايه اى كه گرفتار و درمانده است، به سادگى بگذرد، اگر نگوييم حقوق انسانى را پايمال كرده است، به يقين حقوق همسايه را پايمال كرده است. در برخى از معارف ما، خير رساندن به ديگران مقيد به مومن مسلمان است؛ اما در خيلى از روايات نيز هيچ قيدى براى آن ذكر نشده است و صرف اين كه انسان صاحب روح و موجودى از مخلوقات ذات ذوالجلال ربوبى است، دستگيرى از او و كمك كردن به او توصيه شده است.

در سخنى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است كه فرمودند:

اءِنَّ الله يحبُّ اءغاثَةَ اللَّهفانِ(۱۴۷) .

«خداوند كمك به درماندگان را دوست دارد».

در اين كلام نورانى قيد نشده است كه اين انسان درمانده، مومن باشد يا غيرمومن؛ مسلمان باشد يا غير مسلمان و مجاور انسان، غير از حقوق انسانى، حق همسايگى بر وى دارد. به يقين كسى محبوب خدا است كه به درماندگان كمك كند. خدا در قبال اين كار به او پاداش مى دهد كه اين جزا هم مى تواند جزا و پاداش دنيوى باشد و هم مى تواند اخروى باشد و همچنين مى تواند هر دو پاداش را نصيب فرد كند.

از مواردى كه در معارف ما به هر دو جزا وعده داده شده است، خير رساندن، كمك كردن و دستگيرى از انسان هاى گرفتار است. در سخنى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

اءلا و مَن فرَّج عن مؤمن كُربة مِن كُرَبِ الدنيا، فرَّج الله عنه اءثنين و سبعين كُربَة مِن كُرَبِ الآخرةِ واثنين و سبعين كُربَة مِن كُرَبِ الدّنيا، اءهوَنُها المَغصُ(۱۴۸) .

«اگر كسى مشكلى از مشكلات دنيوى انسان مومنى را برطرف كند، خداوند هفتاد و دو مشكل از مشكلات آخرت و هفتاد و دو مشكل از مشكلات دنيوى او را برطرف مى كند؛ كه كمترين آنها درد جسمانى قولنج است».

شبيه اين روايت از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرموده اند:

مَن اءغاثَ اءخاهُ المؤمن اللَّهفانِ عندَ جَهدِهِ، فَنَفَّسَ كُربتَهُ و اءعانَهُ على نَجاحِ حاجتِهِ، كانت له بذلك عندَ اللهِ اءثنانِ و سبعونَ رحمة من اللهِ، يُعَجِّلُ له واحدة يُصلَحُ بها معيشتُه، و يَدَّخِرُ له اءحدى و سبعينَ رحمة لِاءفزاعِ يوم القيامةِ و اءهواله(۱۴۹) .

«اگر كسى، مومن گرفتارى را در حد توانش يارى دهد و گره از كار او بگشايد و او را در رسيدن به حاجتش يارى دهد، خداوند هفتاد و دو رحمت از رحمت هاى واسعه خود را شامل حال او مى كند كه يكى از آنها سامان دادن امر معيشت او است و هفتاد و يك رحمت ديگر را براى گرفتارى ها و هول و هراس هاى روز قيامت او ذخيره مى كند كه در آن منزل به فرياد او برسد».

براى معتقدان روز قيامت و عالم آخرت، مشكلى بالاتر از مشكلات آخرت نيست كه خداوند هفتاد و يك باب از ابواب رحمتش را براى كسانى كه در مقام گشايش كار گرفتاران برآمده اند ذخيره مى كند.

در روايت ديگرى از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه مى فرمايند:

مَن نفَّسَ عن مؤمن كُربَة نفَّس الله عنه كُرَبَ الآخرة، و خرج مِن قبره و هو ثَلجُ الفؤ ادِ(۱۵۰) .

«كسى كه گره از كار مومنى بگشايد، خداوند گره مشكلات او را در آخرت و قيامت باز خواهد كرد و در حالى كه از قبر بيرون خواهد آمد كه دلش آرام و با طماءنينه است».

اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

مِن كفّارةِ الذّنوبِ العظامِ اءغاثةُ الملهوفِ، و التَّنَفُّسُ عن المكروب(۱۵۱) .

«يكى از آثار دستگيرى از افراد گرفتار و گره گشايى از كار افراد مصيبت دار اين است كه كفاره گناهان بزرگ مى شود».

انسان ها دو گونه اند: برخى در مسائل جسمانى ضعيف و ناتوانند و برخى ديگر در مسائل فكرى، روحى و روانى. پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

مَن اءعانَ ضعيفا فى بدنِه على اءمره، اءعانه الله على اءمره، و نصَب له فى القيامةِ ملائكة يُعينونَه على قطعِ تلك الاءهوالِ، و عبورِ تلك الخنادِقِ من النّارِ، حتى لا يُصيبَه مِن دُخانها، و على سمومها، و على عبور الصراط الى الجنة سالما آمنا، و مَن اءعانَ ضعيفا فى فهمِه و معرفتِه فَلَقَّنَه حجَّتَه على خصم الدّين طلّابِ الباطلِ، اءعانَه الله عندَ سكراتِ الموتِ على شهادةِ اءن لا اله الّا الله وحده لا شريك له، و اءنَّ محمّد عبدُه و رسولُه، و الاءقرارِ بما يَتَّصل بهما، و الاءعتقادِ له حتى يكونَ خروجُه من الدنيا و رجوعُه الى الله عزّوجلّ على اءفضلِ اءعمالِه، و اءجلِّ اءحوالِه، فيُحيّى عند ذلك برَوح و ريحان، و يُبشَّرُ باءنَّ ربّه عنه راض، و عليه غيرُ غضبان، و مَن اءعانَ مشغولا بمصالِحِ دنياه اءو دينِه على اءمره حتى لا يَتَعَسَّرَ عليه اءعانَه الله تَزاحُمَ الاءشغالِ، و انتشارَ الاءحوالِ يومَ قيامه بين يدى الملكِ الجبّارِ، فمَيَّزَه من الاءشرارِ، و جعله مِن الاءخيارِ(۱۵۲) .

اگر كسى، انسانى را در ضعف جسمانى وى يارى دهد خداوند او را در كارهايش يارى مى دهد؛ و در آخرت ملائكى را مامور مى كند كه او را در منازل هول انگير قيامت كمك كنند و او را از صراط و خندق عظيمى كه بر روى آتش باز شده است، عبور دهند؛ به طورى كه حتى آثار سوزنده آتش و دود هم او را نيازارد و او را به سلامت به بهشت و منزل خلود مى رسانند.

اگر كس ديگرى را در معرفت و فهمش يارى كرد و او را برابر كسانى كه مسير انحراف آموختند، يارى داد، خداوند در لحظات آخر عمر از او دستگيرى مى كند و شهادتين را به او تلقين مى كند و اعتقادات او را از دستبرد شيطان در امان نگه مى دارد؛ و با بهترين اعتقاد و عمل رحلت مى كند؛ هنگامى كه وارد اولين منزل آخرت مى شود، به او تهنيت و خوشآمد مى گويند و از او استقبال مى كنند و به او بشارت مى دهند كه خدا از او راضى است و بر وى غضب ندارد».

مطلوب معارف و اديان الهى همزيستى مسالمت آميز انسان ها در كنار يكديگر است تا با صفا و صميميت زندگى را ادامه دهند حال اگر كسى قدرت و توان يارى برادر يا همسايه گرفتارش را در مشكلات و مصائب داشته باشد ولى كوتاهى كند، خداوند نيز او را به حال خود رها خواهد كرد. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

ما مِن مؤمن يَخذُلُ اءَخاهُ و هو يَقدِرُ على نصرَتِهِ اءِلّا خَذَلَهُ اللهُ فى الدُّنيا والآخِرَةِ(۱۵۳) .

«اگر مومنى برادر محتاج خود را واگذارد، در حالى كه توانايى يارى او را دارد، خداوند هم، در دنيا و آخرت يارى اش را از او دريغ خواهد كرد».

۷ - حسادت نكردن بر نعمت و دارايى همسايه

از ديگر حقوقى كه امام سجادعليه‌السلام براى همسايه ذكر مى فرمايند اين است كه:

و لا تَحسُدهُ عند نعمَة.

«اگر خداوند متعال به او نعمتى عنايت كرده است بر آن نعمت حسد نورزى».

همسايه، همواره در منظر و مشهد انسان قرار دارد و هر روز احوال و شرايط او را مى بيند؛ بنابراين حقوقى است كه بايد به دقت رعايت كند تا زندگى در جوار ساير انسانها شيرين و لذت بخش باشد؛ از جمله اين كه اگر همسايه اش از نعمت هاى فراوان برخوردار باشد مكدر نشود و بر او حسد نورزد.

حسد به معناى آرزوى شدن نعمت هاى او است كه اين يك صفت بسيار ناپسند است. در معارف اسلامى ما، يكى از شديدترين موارد نهى متوجه صفت رذيله حسد است؛ امام صادقعليه‌السلام خطاب به انسان هاى ديندار مى فرمايند:

اگر واقعا دين داريد، بدانيد كه دين خدا آفت دارد و همان طور كه آفت، گياه و حيوان را از بين مى برد، انسان ها را نيز از پا در مى آورد، امور معنوى هم آفات خاص خود را دارند. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

آفَةُ الدِّينِ الحَسَدُ والعُجبُ والفخرُ(۱۵۴) .

«آفت دين سه چيز است: حسد، عجب و فخرفروشى».

از جمله آفات امور معنوى كه در كلام امامعليه‌السلام بدان اشاره شده است سه چيز است كه اولين آنها حسد است. حسد ميكروبى است كه به جان دين مى افتد و تدريجا دين انسان را نابود مى كند؛ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

فاءنَّ الحسدَ يَاءكُلُ الحسَنات كمَا تاءكُلُ النَّارُ الحَطَبَ(۱۵۵) .

«حسد، همه حسنات و نيكى ها را از بين مى برد همچنان كه آتش، هيزم را مى سوزاند».

انسان هاى مومن و متدينى كه به دنبال تامين سعادت اخروى خود هستند، حسناتى را براى آخرت خويش ذخيره مى كنند؛ حسد همه آن حسنات ذخيره شده را مى بلعد همان طور كه وقتى آتش به انبار هيزمى سرايت كند، همه آن را نابود مى كند؛ يعنى همه اندوخته هاى معنوى انسان را نابود مى كند، درست مثل تاجر يا كاسبى كه عمرى تلاش كرده و سرمايه كلانى اندوخته، اما در اثر بى تدبيرى و خطا، همه اين سرمايه را به نابودى مى كشاند و از بين مى برد. بر اين اساس معناى فرمايش امام صادقعليه‌السلام روشن مى شود كه مى فرمايند:

الحاسدُ مُضرُّ بنفسِه قبلَ اءن يَضُرَّ بالمحسودِ كاءبليسَ اءورَثَ بحسدهِ لنفسه اللعنةَ(۱۵۶) .

«انسانى كه مبتلا به رذيله زشت اخلاقى حسد است، قبل از اين كه به محسود(۱۵۷) زيان برساند، به خود ضرر رسانده است؛ مانند شيطان كه با حسد خود، لعنت ابدى را براى خود فراهم كرد».

قرآن درباره ابليس مى فرمايد:

كانَ مِنَ الجِنِّ فَفَسَقَ عن اءَمرِ ربِّهِ (۱۵۸) .

«ابليس كه از جن بود، از فرمان پروردگارش بيرون شد».

هنگامى كه خداوند آدم را آفريد، همه را امر كرد تا به آدم سجده كنند، اما ابليس به اين مخلوق جديد الهى، حسد ورزيد و نافرمانى كرد. به نقل قرآن، ابليس به خدا گفت:

خَلَقتَنى من نَّار و خَلَقتَهُ من طِين (۱۵۹) .

«مرا از آتش آفريده اى و او را از گِل».

من از آتشم و او از خاك؛ چرا او را سجده كنم؟ ماده اوليه خلقت من از او ارزشمندتر است.

امام صادقعليه‌السلام نيز به همين معنا اشاره كرده، مى فرمايند:

الحاسدُ مضرّ بنفسه اءن يَضرَّ بالمحسود كاءبليسَ اءورثَ بحسده لنفسه العنةَ و لادمعليه‌السلام الاجتِباءُ والهُدى والرَّفعُ الى محلّ حقائقِ العهد والاصطفاء، فكُن محسودا، ولا تكن حاسدا، فاءنَّ ميزانَ الحاسدِ اءبدا خفيف بثِقلِ ميزانِ المحسودِ، والرزقُ مقسوم فماذا يَنفَعُ حسدُ الحاسدِ، فما يَضُرُّ المحسودَ الحسدُ(۱۶۰) .

«حسود قبل از اين كه به ديگرى ضرر برساند، به خود زيان رسانده است؛ مانند ابليس كه با حسادت لعنت را براى خود به ارمغان آورد. خداوند آدمعليه‌السلام را برگزيد، هدايت كرد و به مقام و منزلتى كه بايد مى رسيد، رسانيد و همه خسارت متوجه شيطان شد. محسود ديگران باش و نه حسود ديگران. نعمت هاى الهى را براى خود طلب كن؛ نه اين كه بر نعمت هاى ديگران حسد بورزى! وقتى انسان به كسى حسادت مى ورزد، اعمال خوب او حبط مى شود و در پرونده اعمال محسود ثبت مى شود. روزى بندگان تقسيم شده است و حسد حاسد براى او فايده اى نداشته و محسود نيز ضررى نخواهد كرد».

در عالم آفرينش حقايقى است كه هرگز نابود نمى شود. حقايق از پرونده حاسد به پرونده محسود منتقل مى شود و در صحنه قيامت و در ترازوى توزين اعمال نيك و بد، مشاهده خواهد كرد كه ترازوى عمل نيك انسان محسود با اعمال حاسد سنگين مى شود. حسادت حسود هيچ ضررى براى محسود نخواهد داشت؛ چون رزق و روزى الهى مقدر و تقسيم شده است و با حسادت وى رزق محسود كم نمى شود و تقدير الهى تفاوتى نمى كند و حسود است كه ضرر مى كند.

لعنت يعنى دورى از رحمت خدا، وقتى ابليس به خاطر حسادت به آدم نافرمانى كرد، نتيجه اين شد كه خداوند فرمود:

فاخرُج منهَا فاءِنَّكَ رَجِيم # و اءِنَّ عليكَ اللَّعنةَ الى يومِ الدِّينِ (۱۶۱) .

«از صف آنها (فرشتگان) بيرون رو، كه از درگاه ما رانده شده اى و لعنت و دورى از رحمت حق تا روز قيامت بر تو باد».

مرحوم مجلسى روايتى را از امام حسنعليه‌السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:

ما راءيتُ ظالما اءشبَهَ بمظلوم من حاسد(۱۶۲) .

«ظالمى را شبيه تر به مظلوم از انسان حسود، نمى شناسم».

حسود بر ديگرى ستم مى كند، اما اين ستم متوجه خود او است.

اءنّه يرى النعمَةَ عليك نَقمَة عليه(۱۶۳) .

«حسود نعمت در دست ديگران را براى خود نكبت و نقمت مى بيند - و به دليل همين تصور غلط به خود زيان مى رساند -».

بنابر آنچه بيان شد، يكى از زشت ترين، قبيح ترين و ناپسندترين گناهان و انحرافات اخلاقى، ابتلا به بيمارى خطرناك حسادت است.

اما چگونه حسد به دين لطمه مى زند و حسنات را از بين مى برد؟

حسود به خود زيان مى رساند؛ زيرا وقتى گرفتار اين رذيله اخلاقى شد، نگرانى هاى روحى و روانى بر او چيره مى شود و همواره مى خواهد به صورتى خود را التيام بخشد، و همين باعث مى شود كه دست به اقداماتى بزند كه گاه اين اقدامات، منجر به هتك حرمت و آبروى محسود مى شود و گاه به تجاوز به مال و نفس و حتى قتل محسود مى انجامد كه خطرات جدى براى حاسد در پى دارد؛ اگر چه ممكن است محسود نيز در اين ميان ضرر كند و خسارتى متوجه او شود.

در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

كادَ الحسَدُ اءَن يَغلِبَ القَدَرَ(۱۶۴) .

«گاهى حسادت بر تقدير انسان غلبه مى كند».

اين روايت را شايد بتوان به چند طريق معنا كرد: يكى از آن معانى در قرآن آمده است كه:

و مِن شرِّ حاسد اءِذا حسَدَ(۱۶۵) .

«به خدا پناه مى برم از شر هر حسودى هنگامى كه حسد مى ورزد».

در روايتى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

العينُ حقّ، ولو كان شى ء سابَقَ القَدَرَ سَبِقَهُ العينُ(۱۶۶) .

«اگر قرار است چيزى بر تقدير الهى مقدم شود، چشم زخم است».

حسود آنقدر در اين رذيله اخلاقى قدرت پيدا مى كند، كه در مقام نابود كردن نعمتى برمى آيد كه در دست محسود است؛ گرچه تقدير الهى است كه چنين شخص صاحب اين نعمت الهى باشد، اما حسود در صدد نابود كردن آن است.

بعضى از تعبيرات در مذمت حسود عجيب است؛ مثلا در يكى از احاديث قدسى آمده است:

الحاسدُ عدوُّ نعمتى، غير راض بقسمتى التى قَسَمتُ بين عبادى(۱۶۷) .

«حسود، دشمن نعمت من است و به قضاى الهى خشمگين است؛ و به تقسيمى كه من ميان بندگانم كرده ام، راضى نيست».

وقتى كسى در چنين وضعيتى قرار بگيرد، در زندگى دنيوى و اخروى، اعتبار و جايگاهى نخواهد داشت.

حسود، همواره عذاب روحى دارد و همه دنيا را به وسعتش تنگ و تاريك و كوچك مى پندارد و گاه راه نجات خود را تنها در اقدامات خطرناكى عليه محسود و حتى عليه خود مى داند. در تاريخ نسبت به اين مشكل اخلاقى مصاديق زيادى مى توان يافت؛ چرا كه اين خصوصيت زشت اخلاقى همواره گريبانگير بسيارى از انسان ها بوده و هست.

داستان معروفى است كه فردى در جوار خود، همسايه صاحب نعمت و شوكتى داشت، چون از دسترسى به مال و نعمت او مايوس شد و نتوانست آنها را از دست همسايه در بياورد، غلام خود را اجير كرد كه بر بام خانه همسايه پولدارش، سر از بدنش جدا كند تا اين قتل به همسايه متمول او نسبت داده شود و او را مجازات كنند. بعد از اين كه كشته شد، رازش به وسيله غلام افشا شد و هرگز به خواسته خود نرسيد و بيمارى حسد او را كشت(۱۶۸) .

حسادت از سخت ترين بيماريها و كسالتهاى روحى است. بيمارى هاى جسمى و روحى فراوان است؛ گاهى انسان به يك بيمارى خفيف مبتلا مى شود كه همه پزشكان علت آن راتشخيص مى دهند؛ گاهى نيز افراد به بيمارى هايى مبتلا مى شوند كه حاد و مزمن است و شايد هيچ درمانى نداشته باشد. در چنين شرايطى بهتر است ريشه روانى بيمارى شناخته شود كه چگونه انسانى در گردابى از اين رذايل اخلاقى غرق مى شود.

حسدورزى از ديدگاه قرآن

آن طور كه از آيات كريمه قرآن استفاده مى شود، در چند آيه از سوره هاى مباركه بقره، آل عمران، نساء و... خداوند از اين صفت زشت اخلاقى ياد كرده، كه با توجه به اين موارد، مى توان ريشه هاى روحى و روانى اين بيمارى را دريافت؛ در سوره مباركه نساء مى فرمايد:

اءَم يَحسُدونَ النَّاسَ على ما آتاهمُ اللهُ مِن فضلِهِ فقَد آتَينا آلَ اءِبراهيمَ الكتابَ والحكمَةَ و آتَيناهُم مُّلكا عظيما (۱۶۹) .

«آيا مردم نسبت به (پيامبر و خاندانش) بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده، حسد مى ورزند؟! ما به آل ابراهيم نيز كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمى در اختيار آنها (پيامبران بنى اسرائيل) قرار داديم».

قرآن از عده اى ياد مى كنند كه وقتى فضل الهى را در انتخاب افرادى به عنوان پيامبر و رسول خدا مشاهده مى كردند، به امكاناتى كه خداوند در اختيار آنها قرار مى داد، حسد مى ورزيدند. در سوره مباركه بقره از گروه ديگرى ياد مى كند و مى فرمايد:

وَدَّ كثير مِّن اءَهلِ الكتابِ لو يَرُدُّونكم مِّن بعد اءِيمانِكُم كُفَّارا حسَدا مِّن عندِ اءَنفسِهِم مِّن بعدِ ما تَبَيَّنَ لهمُ الحقُّ (۱۷۰) .

«بسيارى از اهل كتاب، از روى حسد آرزو مى كردند شما را بعد از اسلام و ايمان، به حال كفر بازگردانند؛ با اين كه حق براى آنها كاملا روشن شده بود».

قرآن خطاب به مسلمانها مى گويد كه بسيارى از اهل كتاب دوست دارند بعد از اين كه شما ايمان آورديد - مسلمان هايى كه سابقه شركت و بت پرستى دارند - دوباره كافر شويد و از دين خود برگرديد؛ چرا؟ چون وقتى فهميدند حق را تشخيص داده ايد و ايمان شما بر حق است، بر ايمان شما بخل ورزيدند و حسادت كردند.

علت اصلى اين حسادت، آن است كه كفار در قبال اهل كتاب افراد حقيرى بودند. اهل كتاب خود را داراى فرهنگ برتر مى دانستند و بت پرستان را به بى فرهنگى ملامت مى كردند؛ وقتى ديدند همين بت پرستان از آنان پيشى گرفتند و به فرهنگى عالى از اديان الهى دست پيدا كردند، نمى توانستند آن را تحمل كنند. از طرف ديگر حاضر نبودند از اشتباه خود نيز دست بردارند. در سوره مباركه آل عمران مى فرمايد:

اءِن تَمسَسكُم حسَنَة تَسُؤ هُم و اءَن تُصِبكُم سيِّئَة يفرَحوا بها (۱۷۱) .

«اگر شما به كرامتى دست پيدا كنيد و به خوبى و خيرى واصل شويد، آنها ناراحت مى شوند و رنج مى برند و اگر گناهى مرتكب شويد يا بدى و شرى به شما اصابت كند شادمان مى شوند».

قرآن خصوصيت جالبى را براى اين افراد نقل مى كند:

و اءِذا لَقُوكُم قالوا آمَنَّا و اءِذا خَلَوا عَضُّوا عليكُمُ الاءَنامِلَ من الغَيظِ قل مُوتوا بغَيظِكم (۱۷۲) .

«هنگامى كه شما را ملاقات مى كنند، (به دروغ) مى گويند: ايمان آورده ايم، اما هنگامى كه تنها مى شوند، از شدت خشم بر شما سرانگشتان خود را به دندان مى گزند! بگو: با همين خشمى كه داريد بميريد!».

در اين آيه، به بعضى زذايل اخلاقى كه از حسد سرچشمه مى گيرد، اشاره مى كند و مى فرمايد: گاه حسد باعث مى شود كه انسان حسود به نفاق روى آورد؛ در ظاهر، اظهار همراهى مى كنند، ولى در باطن از شدت ناراحتى انگشت به دندان مى گيرند. اين بيمارى روحى حسد مى تواند علت بسيارى از زشتى هاى اخلاقى شود؛ از جمله، نفاق، كينه توزى، چاپلوسى و... كه رابطه نزديكى ميان آنها وجود دارد.

آن طور كه از اين آيات استفاده مى شود، عدم تربيت روح و غلبه بعضى از زشتى هاى اخلاقى مى تواند منشاء روانى رذيله اخلاقى حسد باشد. روح بايد با مهربانى، انس و نوع دوستى، الفت گيرد كه اگر گرفتار دشمنى و عداوت با ديگران شود، كينه آنان را به دل گرفته و در آن دل بذر كينه مى رويد.

بالطبع انسان حسود از ديدن نعمتى نزد دشمن خيالى خود، رنج مى برد و از ريشه هاى اصلى بروز و ظهور حسد، همين نكته است. ديگر آن كه اگر دل و روحى دچار حب نفس افراطى شد و خود را يگانه دوران و برتر از ديگران ديد، به كسالت روحى خود برتربينى و اعجاب نفس دچار مى شود و حاضر نيست نعمتى را كه خود فاقد آن است، نزد ديگران تحمل كند.

اگر فردى دچار خصيصه عجب شود، ديگران را حقير و كوچك مى بيند و به هيچ وجه، رفعت و بزرگى آنان را نمى پذيرد و حسد مى ورزد.

همان طور كه پيش از اين نيز اشاره كرديم، قرآن يكى از سرچشمه هاى حسد كه شيطان را به وادى شقاوت ابدى كشانيد؛ اعجاب، خودبزرگ بينى و خودباورى بيش از حد مى داند؛ شيطان كه در سايه عبادت توانسته بود مراتبى از درجات قرب را طى كند، هنگام خلقت آدم، وقتى خداوند امر كرد كه همه موجودات، به انسان سجده كنند، شيطان به زبان اعتراض ‍ گفت:

اءَنا خَير منهُ خَلَقتَنِى مِن نَّار و خَلَقتَهُ من طين (۱۷۳) .

«من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريده اى و او را از گل».

شيطان خود را خيلى بزرگ تر و ارزشمندتر از اين موجود مى دانست؛ بنابراين حاضر نشد فرمان الهى را اجابت كند و بر او سجده كند.

قرآن كسان ديگرى را نيز مثال مى زند كه در آنها اين صفت زشت وجود داشته است؛ مثلا وقتى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مكه مبعوث شدند، عده اى از كفار كه او را فردى عادى و معمولى مى دانستند، نمى توانستند بپذيرند كه او رسول و فرستاده خدا باشد، قرآن از زبان آنها نقل مى كند كه:

و قالوا لو لا نُزِّلَ هذا القرآنُ على رَجل مِّنَ القَريَتَينِ عظيم (۱۷۴) .

«گفتند: چرا اين قرآن بر اين مرد بزرگ (و ثروتمندى) از اين دو شهر (مكه و طائف) نازل نشده است؟!».

پيغمبر را كوچك مى ديدند؛ مى گفتند چرا خدا قرآنش را بر يكى از آن دو مرد - يك شخصيت بزرگ از مكه و يا شخصيت بزرگ از طائف - نازل نكرد؟ چون قرآن بر اين انسان معمولى نازل شده است، ما ايمان نمى آوريم. اين حسادت كه فردى عادى، مورد عنايت خدا قرار گرفته و نعمت نبوت به او تعلق گرفته است، باعث شد كه آنها كافر بمانند.

همچنين در قرآن كريم مى بينيم كه خداوند متعال در اديان گذشته نيز به اين نكته اشاره كرده است. قرآن درباره گروهى كه دعوت انبيا را نمى پذيرفتند، مى گويد دليل آنها اين بود كه:

ما اءَنتم اءِلَّا بشَر مِّثلُنا (۱۷۵) .

«شما پيغمبران هم مثل ما هستيد».

ما چگونه قبول كنيم شما داراى نعمتى باشيد كه ما از آن محروميم؛ نتوانستند تحمل كنند. همين طور قرآن درباره قوم بنى اسرائيل نقل مى كند كه گفتند:

اءَنُؤ مِنُ لِبَشَرَينِ مثلِنَا (۱۷۶) .

«ما چگونه به اين دو نفر - موسى و هارون - كه مثل ما هستند، ايمان بياوريم؟».

اين حس كه فرد نمى تواند ديگرى را برتر از خود ببيند، اعجاب به نفس يا حب نفس افراطى است كه باعث ظهور و بروز حسادت مى شود.

روش درمان حسد

درمان اين رذيله اخلاقى، در گام اول اصلاح نفس و سالم سازى و تلقى صحيح انسان از خود است. اگر انسان به واقعيت ها و حقايق شخصى خود توجه داشته باشد، مى تواند راه حل بسيار مهم و مفيدى براى درمان اين كسالت بيابد و به جاى آزردن روح و روان خود، به اصلاح آن بپردازد؛ نه اين كه روح و روان را بيشتر در مضيقه و تنگنا قرار دهد. مثلا در تحصيل نعمت موردنظر، از طريق معقول و سنجيده تلاش كند؛ نه اين كه بر كسى كه آن نعمت را دارد، حسادت بورزد و نتواند برخوردارى او را تحمل كند.

البته در اين راه بايد به توانايى هاى انسانى و نيروهاى بالقوه و بالفعلى كه خداوند در وجود هر انسانى قرار داده، تكيه كند و در سايه استمداد از اين قوا و نيروها به آن نعمت دسترسى پيدا كند و در اين رهگذر توجه به بعضى از اصول ارزشمند ديگر، مثل تسليم و رضا به تقدير الهى، مى تواند بسيار موثر باشد. در قرآن آمده است:

عَسَى اءَن تُحبُّوا شَيئا و هو شرّ لَّكم (۱۷۷) .

«چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد؛ حال آن كه شر شما در آن است».

ممكن است شما به چيزهايى علاقه مند باشيد و تلاش كنيد كه آن را به دست آوريد، اما موفق نشويد. نبايد اين عدم موفقيت و وجود اين نعمت نزد ديگرى شما را در رنج روحى قرار دهد؛ چرا كه به همه حقايق عالم وقوف ندارد و چه بسا داشتن آن چيز براى شما شر باشد نه خير.

بنابراين، يكى از راههايى كه مى تواند براى درمان حسد، موثر باشد، تسليم در برابر قضاى خداوند است. البته اين تسليم به معناى تشويق تنبلى و تن پرورى نيست. انسان موظف است به اميال سنجيده و آرزوهاى معقول خود دست پيدا كند و در مسير وصول به آنها تلاش و فعاليت كند؛ اما اگر موفق نشد نبايد از نظر روحى خود را موجودى شكست خورده بداند و خويش را از همه زيبايى هاى عالم محروم كند.

از سوى ديگر، انسان براى دسترسى به نعمت هايى كه نزد ديگران مى بيند و ميل دارد آنها را در اختيار داشته باشد، بايد توكل كند و پيوندش را با منشا همه قدرتها و صاحب همه نعمت ها محكم كند؛ علاوه بر اين توجه داشته باشد، درمان هايى كه براى رذايل اخلاقى كه در معارف دينى ما ذكر شده، براى انسان هاى مومن است؛ يعنى بيمار و مريضى كه مبانى اعتقادى او سالم باشد.

در بسيارى از مباحث گذشته نيز به اين نكته اشاره شد كه يكى از موفق ترين راه ها براى تكميل مكارم اخلاقى و تخلق به حسنات آن، دور شدن از زشتى هاى اخلاقى و تصحيح مبانى اعتقادى است. امروزه در عالم، كسانى كه دچار امراض و ناراحتى هاى روحى مى شوند از طريق تقويت مبانى اعتقادى به مبدا و معاد درمان مى شوند. ما نيز براى درمان كسالت هاى روحى، مؤمنان را به قرآن هدايت مى كنيم:

قُل اءِنَّما حَرَّمَ رَبِّىَ الفَوَاحِشَ ما ظَهَرَ منها و ما بَطَنَ (۱۷۸) .

«بگو خداوند تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام است».

در آيات كريمه قرآن و لسان اهل بيتعليهم‌السلام از حسد به فحشاى درونى تعبير شده است.

۸ - بخشش و ناديده گرفتن خطاهاى همسايه

در ادامه سخنان گهربار امام سجادعليه‌السلام به تعداد ديگرى از حقوق همسايه اشاره مى شود، حضرت مى فرمايند:

تُقيلُ عَثرَتَهُ و تَغفِرُ زَلَّتَهُ.

يعنى اگر همسايه لغزشى كرد و در دل انسان رنجشى به وجود آمد، آن را بزدايد و بر او ببخشان و آن لغزش را ناديده بگيرد.

از اين جملات برمى آيد كه همه سعى امامعليه‌السلام آن است كه قلب و دل مومن نسبت به همسايه اى كه در جوار او زندگى مى كند، مكدر نباشد و آيينه دل او نسبت به همسايه اش غبارآلود نباشد؛ بلكه پاك، منزه و مصفا باشد. اگر چنين نباشد و گناه و خطاى او را نبخشايد، كينه اى كه در دل انسان نسبت به آن خطا ايجاد مى شود او را وادار به عكس العملى مى كند كه در نهايت موجب غضب است.

۹ - حلم و بردبارى نسبت به همسايه

امام سجادعليه‌السلام مى فرمايد:

و لا تَدَّخِر حِلمَكَ عنه اذا جَهِلَ عليك.

«اگر نادانى از او سر زد، از حلم و بردبارى دريغ نفرمايى».

انسان موظف است نسبت به همسايه حليم و بردبار، باشد نه اين كه در مقابل خطاى او عكس العمل نشان دهد. عكس العمل در برابر خطاى همسايه و نبخشيدن او به قوه غضبيه انسان بازمى گردد كه يكى از زشت ترين و ناپسندترين رذايل اخلاقى است كه در معارف ما بدان اشاره شده است. ضمن اين كه وجود اين غريزه در انسان ضرورى است؛ ولى در علم اخلاق به مهار كردن آن توصيه شده است در روايات متعددى مشاهده مى شود كه از غضب به عنوان يك مرض مهلك تعبير شده است. در تعبيرى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده است كه:

الحِدَّةُ ضرب من الجنون لِاءَنَّ صاحبها يَندمُ فاءن لم يَندَم فجنونُه مستحكم(۱۷۹) .

«غضب، نوعى ديوانگى است و انسان را از حال اعتدال خارج مى كند؛ چون كسى كه دارنده اين سوء خلق است پشيمان مى شود و اگر پشيمان نشود جنون او هميشگى است».

در روايتى به نقل از امام صادقعليه‌السلام آمده است:

الغَضَبُ يُفسِدُ الاءِيمانَ كما يُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ(۱۸۰) .

«غضب، ايمان را از بين مى برد، همان طور كه سركه، عسل را نابود مى كند».

يعنى انسان عصبانى و غضبناك، هرگز نمى تواند حلاوت و شيرينى ايمان خود را احساس كند. در بعضى از تعبيرات ديگر از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

مَن لم يَملِك غضبه لم يَملِك عقلَه(۱۸۱) .

«كسى كه نتواند غضب خود را مهار كند، نمى تواند مالك عقل خود باشد».

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

كانَ اءَبِى يَقُولُن اءَىُّ شى ء اءَشَدُّ مِنَ الغَضَب، اءِنَّ الرَّجلَ لَيَغضَبُ فَيَقتُلُ النَّفس الَّتى حرَّمَ الله(۱۸۲) .

«پدرم مى فرمودند: چه چيزى از غضب بدتر است؟ وقتى انسان عصبانى شد، اين غضب گاهى او را به كشتن نفس محترمى وامى دارد».

گاهى غضب چنان بر انسان مستولى مى شود كه عذاب ابدى را براى او فراهم مى كند. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

اءِنَّ الرَّجلَ لَيَغضِبُ فَمَا يَرضَى اءَبدا حَتَّى يَدخُلَ النَّارَ(۱۸۳) .

«انسان غضبناك مى شود و هرگز راضى نمى شود تا - كارى كند كه باعث شود - داخل آتش گردد».

انسانى كه گرفتار اين خصيصه مى شود، هرگز نمى تواند آن را مهار كند و هنگامى كه غضب طغيان كرد، مانند سيلاب، آثار حيات را نابود مى كند. در رودخانه هميشه بايد آب جارى باشد تا حيات تداوم يابد، اما اگر اين رودخانه طغيان كند و سيلاب در بستر آن نگنجد، همه آثار و علايم حيات را نابود مى كند؛ يعنى نه از درخت و كشت و زرع خبرى مى ماند و نه از بنا و عمران و خانه؛ و انسان هايى را كه در آن غافلگير شده اند غرق مى كند. اين خصيصه در غضب نيز نهفته است؛ در يكى از رواياتى كه از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كنند، آمده است:

اءَوحَى الله عزّوجلّ الى بَعضِ اءَنبِيائِهِ: يا بنَ آدَمَ اذكُرنى فى غضَبِكَ اءَذكركَ فى غضَبى(۱۸۴) .

«خداوند به بعضى از انبيا وحى كرد كه اى فرزند آدم! به هنگام عصبانيت خود مرا ياد كن؛ تا من نيز هنگام غضبم تو را - به رحمت - ياد كنم».

شخصى خدمت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض كرد مرا موعظه اى كنيد. حضرت فرمودند: برو و هيچ گاه عصبانى مشو! دوباره سئوال كرد؛ حضرت همين جواب را داد. براى بار سوم پرسيد؛ باز هم حضرت همان جواب را تكرار فرمودند(۱۸۵) .

اين روايت، حاكى از اهميت مسئله در معارف ما و آثار زيان بارى است كه بى توجهى نسبت به آن به بار مى آورد. در روايت ديگرى از امام صادقعليه‌السلام وارد شده است كه:

مَن كفَّ عَضَبَهُ سَتَرَ الله عَورَتَهُ(۱۸۶) .

«كسى كه بتواند غضب خود را مهار كند، خداوند عيوب او را مى پوشاند».

اثر وضعى مهار كردن طغيان غريزه غضب، ستر عيوب است. از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در سيره رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه:

كان النَّبىُّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لا يَغضِبُ للدنيا(۱۸۷) .

«پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگز براى امور دنيا غضبناك نمى شد».

معلوم مى شود كه وجود اين غريزه خاص در انسان ها جهت خاصى دارد كه آن جهت خاص، امور دنيوى نيست؛ چرا كه ارزش آن را ندارد.

۱۰ - نرم خويى و پرهيز از بدگويى

حضرت در ادامه مى فرمايند:

و لا تخرُج اءَن تكونَ سِلما له، تَرُدُّ عنه لسانَ الشَّتيمَةِ.

«از راه مسالمت آميز خارج نگردى و بدگويى ديگران را از او دفع كنى».

پنج توصيه اخير حضرت نسبت به همسايه، براى نفس حسادت است. عدم گذشت و نرم خويى و داشتن زبانى تند و خشن، ريشه در يك بيمارى پنهانى به نام تندخويى و عصبانيت دارد كه مظاهرش همان است كه در كلام امام سجادعليه‌السلام بدان ها اشاره شده است. وقتى انسان دچار بيمارى تندخويى و عصبانيت مى شود؛ به طور طبيعى اگر كسى نسبت به او عمل خلافى را مرتكب شود؛ حاضر به گذشت و اغماض نخواهد بود و سريعا عكس العمل نشان خواهد داد.

ساده ترين عكس العمل، عكس العمل زبانى و باز كردن زبان به بدگويى و فحش است كه حضرت به صورتى خاص به اين عكس العمل تصريح مى فرمايند.

در بحث حسادت گفتيم كه اين بيمارى روحى مادامى كه فقط روح و روان انسان حسود را مى آزارد و ظهور و بروز در اعمال و رفتار او نسبت به محسود ندارد، ضرر و زيانش متوجه حسود است و عوارض اجتماعى ندارد. به همين ترتيب انسان گاهى با ناملايماتى مواجه مى شود كه نشات گرفته از عوامل طبيعى يا مسائل اجتماعى است.

در اين اتفاقات گاه انسان موفق مى شود كه عصبانيت و خشم خود را مهار كند و هيچ عكس العملى از او صادر نشود، كه در اين صورت، فقط خود را مى آزارد و نفس او هميشه در عذاب است. اكثر مبتلايان به اين بيمارى قادر به مهار عصبانيت خود نيستند كه بالطبع عوارضى بر آن مترتب مى شود. به همين دليل است كه امامعليه‌السلام نيز اين دو بيمارى و توجه به عوارض ‍ آنها را در كنار هم ذكر فرموده اند.

همان طور كه اشاره كرديم بدزبانى و سوء رفتار، كمترين يا ابتدايى ترين اثر اين دو بيمارى است. غضب و خشم اگر مهار نشود، براى انسان چنان تلخ ‌كامى به بار مى آورد كه هرگز نمى تواند از شيرينى و حلاوت ايمانش ‍ لذت ببرد.

راه هاى مقابله با خشم و عصبانيت

اكنون در صدد آن هستيم كه به اين سوالات پاسخ دهيم كه چگونه مى توان اين غريزه و نيروى خدادادى را كه خداوند بر اساس مصلحت آفرينش در انسان ها قرار داده، مهار كرده و از تهييج نابجاى آن و استفاده نادرست و غيرصحيح آن جلوگيرى كرد! چگونه مى توان از طغيان سيل آساى اين غريزه كه به ويرانى آبادى هاى وجود انسان منتهى مى شود، جلوگيرى كرد.

از آن جا كه علت پيدايش اين بيمارى نيز مانند حسد، در خودبزرگ بينى، كبر، خودباورى افراطى و حب نفس است، پس بهترين راه درمان، پرداختن به ريشه ها و علل ايجاد اين كسالت روحى و درمان آنها است.

راه دوم، توجه به زشتى اين عمل و عوارض سوء آن است كه ببينيم چگونه انسانى كه قادر به مهار غريزه خشم نيست خود را در اجتماع سبك و خوار مى كند؟ اين فرد هيچ وقت حسن شهرت پيدا نمى كند. تعبيرى است از اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه مى فرمايند:

لا تفضَحوا اءنفسكم، لِتَشَفُّوا غيظَكم(۱۸۸) .

«براى درمان غيظ و تسلى اين غريزه، خود را مفتضح نكنيد - چرا كه اگر بخواهيد اين غريزه را با خشونت ارضا كنيد منتهى به آبروريزى و افتضاح مى شود -».

انسان ها دو دسته اند: افرادى كه سريع التاثيرند و زود خشمگين مى شوند و در برابر حوادث و برخوردها زود موضع گيرى مى كنند؛ دسته ديگر كسانى كه بردبارند و بر غريزه غضب خود مسلط هستند.

در اجتماع و از ديد مردم انسان هاى گروه اول به عنوان انسان هاى توانمند و مسلط بر نفس، شناخته نمى شوند و طبعا آبروى اين افراد نيز به اندازه انسان هاى گروه دوم نيست. اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

اءن جهِل عليكم جاهل فليَسَعهُ حِلمُكم(۱۸۹) .

«اگر فردى از روى جهالت كارى كرد - كه موجب خشم شما شد - صبر پيشه كنيد».

روح انسان نبايد آنقدر كم ظرفيت باشد كه در مقابل حوادث و اتفاقات كوچك عكس العمل هاى تند و خشنى نشان دهد.

پس يكى از راه هاى درمان اين بيمارى روحى، توجه به عواقب سوء تندروى و افراط در غريزه خشم است. وقتى انسان بداند كه خشم افراطى مانند پرتاب كردن خود از بالاى بام به زمين است كه عاقبت آن متلاشى شدن مغز و شكسته شدن همه استخوانهاى او است، هرگز دست به چنين كارى نمى زند.

وقتى انسان بداند او چه نتيجه اى در پى دارد، در صورتى به انجام آن تشويق مى شود كه بداند ثمره اى نيكو دارد و اگر بداند براى او جز خسران در برندارد، طبعا در انجام آن تامل و صبر خواهد كرد.

انسان عاقل وقتى ببيند كه خشم افراطى، حكايت از ضعف يا زوال عقل يا جنون مى كند و در اجتماع به بى خردى و نداشتن بينش و روش صحيح مشهور مى شود، در برخوردهاى خود تامل كرده و صبر پيشه مى كند و به عاقبت كار مى انديشد.

گاهى افراد در سايه غضب و جنون دست به كارهاى بسيار خطرناكى مثل قتل نفس مى زنند. بعد از خاموش شدن آتش خشم، تنبه پيدا مى كنند كه چه فاجعه بزرگى به بار آورده اند و مثلا عزيزترين كس خود را كشته اند و يا در اثر خشم، ثروت و مال ارزشمندى را كه براى تحصيل آن سالها مشقت و رنج كشيده اند، از دست مى دهند. اين آثار و پيامدها در نهايت، پشيمانى به بار مى آورد. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن غَلَب عليه غضبه و شهوته، فهو فى حِيّزِ البهائِمِ(۱۹۰) .

«كسى كه غضب و شهوتش بر او غلبه دارد، در زمره چهارپايان است».

يعنى اوصاف او مانند حيوانى است كه قادر به مهار غريزه خشم و شهوت خود نيست. حيوانات داراى چنين صفتى اند كه به محض طغيان غريزه شهوت، هيچ توجهى به اطراف ندارند كه در ملا و منظر ديگران است، بلكه بى مهابا به ارضاى غريزه شهوت و خشم مى پردازند. تفاوت انسان با حيوانات در عقل و توجه به جايگاه، مكان، زمان و طرف مقابل و توجه به آثار حركتى است كه مى خواهد انجام دهد.

انسانى كه غريزه خشمش طغيان مى كند و بر او غلبه دارد، از محدوده انسانيت خارج مى شود. در نتيجه هر بدى و شرى را مرتكب مى شود.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

الغَضَبُ مفتاحُ كلِّ شرّ(۱۹۱) .

«غضب، كليد همه بدى ها است».

وقتى كه خشمگين مى شويد به خدا پناه بريد؛ چون وقتى خشم طغيان كند و انسان بر آن تسلط نداشته باشد، به هر عمل زشتى روى مى آورد. خشم، چنان پرده و حجابى مقابل عقل و چشم بصيرت انسان مى كشد كه ديگر هيچ چيزى جز خشم بر وجودش مستولى نمى شود و براى عقل جايى نمى ماند.

راه سوم مهار خشم، توجه به آثار و فوايد حلم و بردبارى است؛ زيرا باعث مى شود انسان، آرامش و سكون خود را در خشم و عصبانيت نبيند و دست به انتقام جويى نزند. امام سجادعليه‌السلام مى فرمايند:

ما تَجَرَّعتُ جُرعة اءَحبَّ الىَّ مُن جُرعة غَيظ لا اءُكافى بها صاحبها(۱۹۲) .

«من نوشيدنى اى ننوشيده ام كه گواراتر از آن خشم و غضبى باشد كه فروخورده ام».

امامعليه‌السلام در اين روايت فرو بردن خشم را به فرو بردن يك جرعه آب گوارا تشبيه كرده، مى فرمايند: من هرگز كسى را كه بر او خشم گرفتم، مجازات نكردم و اين شيرين ترين لحظات زندگى من بوده است.

اگر انسان تشنه باشد، نوشيدنى گوارا براى او بسيار محبوب خواهد بود. انسانى كه خشمگين مى شود مانند تشنه اى است كه دوست دارد عطش ‍ خشم را به طريقى خاموش كند. خشم، مثل احساس تشنگى است. چگونه وقتى انسان احساس تشنگى مى كند، هيجان درونى وى تحريك مى شود، هنگام عصبانيت نيز شبيه آن هيجان بر درون انسان حاكم مى شود و اين هيجان درونى را زمانى مى تواند آرام كند كه انتقام بگيرد و يا كارى انجام دهد، فحشى بدهد، دستى دراز كند و حركتى انجام دهد.

آنچه ذكر شد در مدح فرو خوردن خشم بود. مسئله مورد نظر ما حلم و بردبارى است. اما چرا به كظم غيظ اشاره شد؛ چون حلم و بردبارى بالاتر از كظم غيظ است. كظم غيظ يعنى كسى كه به هيجان در مى آيد و آثار عصبانيت و تندخويى در او مشاهده مى شود، خود را مهار كند، اما حليم و بردبار كسى است كه نفس خود را طورى تربيت كرده است كه هرگز در مقابل پيش آمدها و حوادث، غريزه خشمش بى جهت طغيان نمى كند. به يقين چنين فردى، برتر از كسى است كه فقط خشم خود را فرو مى خورد. در روايتى به نقل از امام صادقعليه‌السلام درباره كظم غيظ آمده است كه مى فرمايند:

مَن كَظَمَ غيظا و هو يَقدِرُ على اءِمضائِهِ حَشَا الله قلبَهُ اءَمنا و اءِيمانا يوم القيامَةِ(۱۹۳) .

«اگر كسى خشم خود را فرو ببرد در حالى كه قادر به بروز و اعمال آن است، خداوند متعال روز قيامت او را از آرامش و طمانينه بهره مند خواهد ساخت».

آن جا كه همه، گرفتار عوارض سوء و وحشت و هول و هراس قيامت هستند، خداوند به او سكون و آرامش خواهد داد. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

ما مِن عبد كَظَمَ اءِلَّا زادَهُ الله عزّوجلّ عزّا فى الدُّنيا و الآخرَةِ(۱۹۴) .

«نتيجه كظم غيظ و مهار اين غريزه، آن است كه خداوند در دنيا و آخرت به فروخورنده خشم عزت و سرافرازى مى دهد».

در قرآن كريم مى خوانيم:

والكاظمينَ الغَيظَ والعافينَ عن النَّاس والله يحبُّ المحسنينَ (۱۹۵) .

«انسان هايى كه به هنگام طغيان غريزه خشم، آن را فرو مى برند و از جرم مجرم و بدى مردم اغماض كرده، آنها را مى بخشايند و علاوه بر اين، احسان هم مى كنند؛ و خداوند دوستدار نيكوكاران است».

همان طور كه در مقدمه كتاب نيز آمد، كظم غيظ، يكى از بارزترين صفات پسنديده امام سجادعليه‌السلام بوده است. در تواريخ معتبر نقل شده است كه امام سجادعليه‌السلام كنيزى در منزل داشتند. روزى هنگامى كه آب مى ريختند تا حضرت دستشان را بشويند، ظرف آب افتاد و دست امامعليه‌السلام مجروح شد. با توجه به اين كه او در خانه امامعليه‌السلام تربيت شده بود، تا اين اتفاق افتاد آيه الكاظمينَ الغَيظَ را تلاوت كرد. امامعليه‌السلام فرمودند: من خشم خود را فرو بردم. گفت: والعافين عن الناس حضرت فرمودند: تو را بخشيدم. گفت: والله يحب المحسنين فرمودند: تو را در راه خدا آزاد كردم(۱۹۶) .

اين نمونه عملى توجه به دستورات اخلاقى شرع مقدس است كه درمان همه بيمارى ها و كسالت هاى روحى و روانى است.

در دعاهاى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمودند:

اللهمَّ اءغننى بالعلمِ و زَيِّنى بالحلمِ(۱۹۷) .

«خدايا! مرا با علم، بى نياز كن و با حلم، زينت بده».

از اين كلام حضرت معلوم مى شود كه حلم به انسان شخصيتى زيبا و شاداب مى بخشد. زيبايى آن است كه در چشم ديگران خوب به نظر آيد و ديگران از او لذت ببرند.

خداوند، خلقت انسان را اين گونه قرار داده كه از هر نوع زيبايى و بى نظمى، لذت مى برد. زيبايى به معناى «موزون بودن» است. چهره زيبا، چهره اى است كه چشم و بينى و دهان و كيفيت ترسيم خطوط آن، موزون تر از ساير چهره ها است. طبعا حلم و بردبارى هم صفتى است براى سيرت انسان.

همان طور كه صورت زيبا مطلوب است، سيرت زيبا نيز مطلوب است. زيبايى سيرت در گرو بردبارى و حلم است. اگر كسى متصف به صفت حلم شد سيرت او مزين شده است؛ همان طور كه اگر چهره زيبايى مزين شود، دوست داشتنى تر مى شود، طبعا اگر سيرتى، به حلم و بردبارى تزئين شود، مقبوليتش بيشتر مى شود. از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است:

خمس مِن سننِ المرسلين: الحياءُ و الحلمُ و الحجامةُ والسِّواكُ والتعظُّرُ(۱۹۸) .

«پنج چيز از سيره و سنت انبياى الهى است؛ حيا و خويشتن دارى و حجامت و مسواك كردن و خود را خوشبو كردن».

اصولا اگر انبياى الهى واجد صفت حلم نبودند، هرگز توفيقى در نشر و اشاعه پيام وحى نمى داشتند.

درباره موسى بن عمرانعليه‌السلام نقل كرده اند: او چوپانى مى كرد، بزغاله اى از گله جدا شد و موسىعليه‌السلام را به دنبال خود كشيد. طبيعى است كه در مقابل اين تخلف و نافرمانى غريزى، حيوان كه به طور طبيعى بايد همراه گله باشد، اگر از گله جدا شود، چوپان عكس العمل نشان مى دهد؛ مخصوصا اگر در گرما چوپان را بيازارد. وقتى كه موسىعليه‌السلام به حيوان رسيد او را در آغوش گرفت و دست ملاطفت و نوازش به سر حيوان كشيد و فرمود: كه چرا هم خود را آزردى و هم مرا؟(۱۹۹) .

در تعبيرى از امام رضاعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

لا يكونُ الرَّجلُ عابدا حتَّى يكونَ حليما(۲۰۰) .

«كسى عابد نخواهد بود، جز اين كه حليم و بردبار باشد».

در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمودند:

اِبتَغوا الرَّفعةُ عندَ اللهِ تَحلُمُ عمَّن جَهِلَ عليك و تُعطِى مَن حَرَمَك(۲۰۱) .

«به دنبال بالا بردن مقام خود نزد خدا باشيد در مقابل كسى كه از روى جهل، عمل ناپسندى انجام مى دهد صبر پيشه كن و آن را كه تو را محروم مى كند از عطاى خود بهره مند ساز».

در تعبير ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

اءِنَّ الرَّجلَ لَيُدرِكُ بالحِلمِ درَجَةَ الصَّائمِ(۲۰۲) .

«گاه انسان در سايه حلم به مرتبه اى مى رسد كه خداوند بزرگ، آن را براى روزه داران و شب زنده داران شب ها فراهم كرده است».

يعنى بدون اين كه رنج عبادت را متحمل شود و مشقت گرسنگى و بيدارى شب را تحمل كند، خداوند در سايه حلم او همان مرتبه و مقام را به او مى دهد.

ره آورد حلم و بردبارى

روايات و سخنان اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام در باب حلم و بردبارى و تخلق به اين خلق ارزشمند، فراوان است كه در آنها، انسان ها را به روش هاى گوناگون به اين صفت برتر توصيه فرموده اند؛ چون نبود اين صفت، به بسيارى از بلواهاى اجتماعى دوران هاى مختلف دامن زده است؛ از آن جمله روايتى كه در صفحات قبل نقل كرديم:

شخص اعرابى آمد و از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تقاضاى موعظه كرد. حضرت به او فرمودند: غضب نكن. مرد اعرابى مى گويد: به قبيله ام بازگشتم و ديدم ميان دو قبيله جنگ و نزاعى در گرفته است - در آن شرايط وقتى قبايل به جان هم مى افتند، ديگر افراد سئوال نمى كردند كه اين جداى براى چيست؟ هر كسى در هر قبيله اى كه بود، به عنوان دفاع از قبيله خود، به ميدان مى آمد و گاهى خون هاى زيادى ريخته مى شد - وقتى منازعه بين قبيله خود و قبيله ديگر را ديدم، به ياد سخن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتادم كه فرمودند: غضب نكن! رفتم و از ماجرا سئوال كردم و مطلع شدم و توانستم در سايه همين كلام پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دو قبيله را صلح دهم(۲۰۳) .

متاسفانه بسيارى از نابسامانى هاى اجتماعى امروز و حوادثى كه حتى در كانون كوچك، مانند خانواده و يا ميان همسران، برادران، فرزندان و... اتفاق مى افتد، به اين دليل است كه افراد از آغاز سعى نكرده اند اين صفت زيبا و ارزشمند را كه مايه زينت و جلال و شوكت انسانى بشر است، در خود ايجاد كنند.

در حق همسايه، امام سجادعليه‌السلام ، مى فرمايند:

تَرُدُّ عنهُ لسَانَ الشَّتيمَةِ.

منشا بدگويى، عصبانيت و فقدان حلم و بردبارى است. طبيعى است كه اولين عكس العمل تهييج غريزه خشم در زبان انسان ظاهر مى شود؛ يعنى وقتى انسان خشمش طغيان كرد، اولين راهى كه براى تسلى دل خود مى آزمايد، بدگويى و دشنام است.

۱۱ - دفع بدگويان و دشنام دهندگان همسايه

حضرت مى فرمايند:

تَرُدُّ عنه لسانَ الشَّتيمَةِ، و تُبطِلُ فيه كيدَ حاملِ النَّصيحةِ، و تُعاشِرُهُ مُعاشِرَة كريمة.

از حقوقى كه همسايه به انسان دارد اين است كه اگر در غياب او به زشتى از وى ياد كردند و يا بدگويى كردند، از او دفاع كند كه اين سيره و سنت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است.

مرحوم محدث قمى در سفينة البحار روايتى را درباره عكرمة بن ابى جهل نقل مى كند كه در حالتش نوشته اند:

كان شديدَ العداوةِ لرسولِ اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و هو اءحدُ الاربعةِ الذين اءباح النبىُّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دمائَهم، و اءمَر بقتلهم اءينما وجَدوهم، و ان كانوا مُتَلِّقينَ باءستارَ الكعبةِ(۲۰۴) .

«با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسيار دشمنى مى كرد و يكى از چهار نفرى بود كه حضرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خون آنها را هدر اعلام كرده بودند و دستور داده بودند كه مردم هرجا اين چهار نفر را يافتند بكشند هر چند به پرده كعبه آويخته باشند».

وقتى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مكه را فتح كردند، يكى از چهار نفرى كه خونش را مباح كردند عكرمة بن ابى جهل بود. او فرار كرد و سوار بر كشتى شد، بادى وزيد و كشتى در اثر توفان و امواج در خطر غرق شدن قرار گرفت. با خدا پيمان بست كه اگر نجات پيدا كند، به سراغ پيامبر رفته و با او بيعت كند و مسلمان شود. عكرمه نجات پيدا كرد و خدمت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد. حضرت از او استقبال كردند و با او معانقه نمودند. بعد از اين ماجرا گاهى مسلمانان در غيابش از او چنين تعبير مى كردند:

هذا ابنُ عدوِّ اللهِ اءبى جهل اين فرزند دشمن خدا ابى جهل است. عكرمه رفت خدمت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و شكوه كرد. حضرت فرمودند: كه شما به عنوان مسلمان حق نداريد از مسلمان ديگرى بدگويى كنيد؛ گرچه آن شخص عكرمة بن ابى جهل باشد كه روزى مهدورالدم شناخته شده بود.

۱۲ - آگاه نمودن همسايه به خيانت ديگران

امام سجادعليه‌السلام مى فرمايند:

و تُبطِلُ فيه كيدَ حاملِ النَّصيحةِ.

يعنى اگر مى بيند كسى با عنوان دوستى، در صدد خيانت به همسايه است، بايد تا آنجا كه مى تواند ابتدا، همسايه را به اين خيانت آگاه كند و آن كيد و مكر را به هر ترتيب ممكن بى اثر كند.

قبلا نصح را معنى كرديم و گفتيم نصح به معناى خلوص است و كسى را دوست ناصح مى گويند كه در دوستى او غش و حيله نباشد.

همه آنچه كه ذكر شد، براى ايجاد يك اجتماع سالم و به دور از زشتى است؛ چرا كه اين زشتى هاى اخلاقى سلامت جامعه را تهديد مى كند و در سايه اين قوانين و حقوق است كه يك اعتماد و اطمينان متقابل بين طبقات و اصناف مختلف اجتماعى ايجاد مى شود تا رسيدن به غرض نهايى آفرينش ‍ ممكن شود. از آنچه كه به اين اعتماد عمومى ضربه مى زند و بناى مستحكم سلامت و عدالت را ويران مى كند، نهى شده است و به آنچه كه در بنيان اين ساختمان و استحكام آن موثر مى افتد، امر و سفارش شده است. از جمله مواردى كه بدان امر شده خلوص و نصح در ايجاد اين روابط است.

روابط بين انسان ها به ويژه همسايگان بايد رابطه اى خالصانه و به دور از هر مكر و حيله و نيرنگ باشد. غش، خيانت و سوء استفاده از اعتماد افراد منشا بسيارى از واماندگى هاى معنوى و انحطاطهاى اخلاقى جوامع ما است.

سقوط جوامع در مهالك اخلاقى، از تخلفات فردى آغاز مى شود، آنگاه به افراد ديگر سرايت مى كند و به تدريج همه جامعه را به تخلف از مسير صحيح انسانى مى كشاند. در روايتى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

شرُّ الناس مَن لا يَعتَقِدُ الاءمانةَ و لا يَجتَنبُ الخيانةَ(۲۰۵) .

«بدترين مردم كسانى اند كه به رعايت امانت مردم، اعتقاد ندارند و از خيانت پروا ندارند».

در سخن ديگرى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

غايةُ الخيانةِ خيانةُ الخِلِّ الودودِ العهودِ(۲۰۶) .

«اوج خيانت، خيانت به دوست مهربان و شكستن عهد و پيمان ها است».

خائن ترين انسان ها كسى است كه از دوستى و اعتماد ديگران سوءاستفاده كند. از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمودند:

لا تَنظروا الى كَثرة صلاتِهم و صومهم و كثرةِ الحجِّ و المعروفِ و طَنطَنَتِهم بالليلِ، و لكنِ انظُروا الى صدقِ الحديثِ و اءداء الامانةِ(۲۰۷) .

«به نماز و روزه فراوان و حج و حتى معروفى كه ظاهر انسان ها را مى سازد يا در دل شب بلند مى شوند و صداى ناله و گريه شبانه آنها برمى خيزد، توجه نكنيد - هيچ كدام نشانه ايمان آنها نيست - بلكه به راست گفتارى و امانتدارى آنها نگاه كنيد».

اگر مى خواهيد ايمان افراد را بسنجيد كه تا چه اندازه به راستى و موازين ايمانى پايبند هستند، جز با نظر كردن در سلوك و رفتار آنها ميسر نخواهد بود كه اين رفتار و منش، مخل سلامت اجتماع نباشد؛ برخلاف بسيارى از ادعاها كه بايد با امور مثبت ثابت شود، اين جا تورع از خيانت و پروا از تجاوز به حقوق ديگران، شرط پذيرش ايمان است.

مرحوم صدوق از امام سجادعليه‌السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:

عليكُم بِاءَداءِ الاءَمانةِ فَوَ الَّذى بَعَثَ محمَّداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالحَقِّ نبيّا، لَو اءَنَّ قاتِلَ اءَبىَ الحسينِ بن علىّ عليهما السلام ائتَمَنَنِى على السَّيفِ الَّذى قَتلَهُ به لَاءَدَّيتَهُ اليهِ(۲۰۸) .

«قسم به آن خدايى كه جدم را به پيامبرى برگزيد، اگر قاتل پدر من، شمشيرى كه پدرم را با آن به شهادت رسانيد، به امانت نزد من بگذارد، من آن را به عنوان امانت برمى گردانم».

در روايتى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز آمده است كه فرمودند:

الخيانةُ دليل على قِلَّةِ الورعِ و عدمِ الديانَةِ(۲۰۹) .

«خيانت، نشانه بى پروايى و بى دينى است».

يعنى اگر كسى خائن شد، جاى هيچ شبهه اى نيست كه نمى توان او را متدين دانست. نكته قابل توجه در بحث خيانت اين است كه خيانت براى انسان هايى امكان پذير است كه به نحوى به آنها اعتماد مى شود؛ اگر افراد، انسان ها را بشناسند راه براى خيانت بسته خواهد بود. خيانت به معناى سوءاستفاده از اعتماد و اطمينان متقابل است.

امامعليه‌السلام همسايه را موظف مى كند كه اگر متوجه شد كسى در لباس ‍ دوستى مى خواهد به همسايه او خيانت كند، خلوص اقتضا مى كند او را معرفى كرده، اين كيد و حيله را باطل كند.

آخرين سخن امامعليه‌السلام اين است كه:

تُعاشِرُهُ مُعاشِرَة كريمة.

در معاشرت و مراوده با يكديگر، اخلاق كريمانه بايد رعايت شود، با او با بزرگوارى معاشرت كند.