سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۳

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 20082
دانلود: 3474


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20082 / دانلود: 3474
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 3

نویسنده:
فارسی

۳۵ - حق ثروت

اءَمَّا حق المالِ فاءَن لا تاءخُذَه الا مِن حِلِّه و لا تنفِقَه الا فى حِلِّه و لا تُحرِّفَه عن مواضعهِ و لا تَصرفَه عن حقائقِهِ و لا تجعلَه اذا كانَ مِنَ الله الا اليهِ و سببا الى الله و لا تؤ ثِرَ به على نفسكَ مَن لعلَّه لا يحمَدُكَ و بالحرىِّ اءَن لا يُحسِنَ خلافَتَه فى تَرِكَتِكَ و لا يعملَ فيه بطاعةِ ربِّكَ فتكونَ معينا له على ذلك و بما اءَحدثَ فى مالكَ اءَحسنَ نظرا لنفسه فيعملَ بطاعةِ ربِّه فيذهبَ بالغَنيمةِ و تبُوءَ بالاثمِ والحسرةِ والنَّدامةِ مع التَّبِعَةِ ولا قوَّةَ الا باللهِ.

«و اما حق مال تو اين است كه جز از راه حلال به دست نياورى و جز در راه حلال خرج نكنى و از جاى لازم دريغ نورزى و در جاى غير لازم خرج نكنى و چون از آن خداست جز در راه او قرارش ندهى و حق ناشناس را بر خود ترجيح ندهى كه پس از تو نيز در اموالت جانشين خوبى نخواهد بود و آنها را در راه اطاعت الهى مصرف نخواهد كرد، پس تو او را بر اين استفاده غلط كمك كرده اى و يا اين كه او انديشمندانه در مسير اطاعت الهى مصرف خواهد كرد پس استفاده خواهد برد و گناه و افسوس و پشيمانى و عقاب براى تو خواهد ماند».

درباره حق مال، به عنوان مقدمه بايد گفت كه مال و ثروت بخشى از موضوع مكاتب دنيا است كه براى تشخيص خوبى، بدى، زيبايى و زشتى آن بايد ديدگاه اسلام را نسبت به مال و ثروت شناخت؛ و به عبارت ديگر، تعريف دين را از دنيا و متعلقاتش دانست. در سوره مباركه سجده، وقتى خداوند از خلقت آسمان و زمين و ساير مخلوقات عالم سخن مى گويد، مى فرمايد:

الَّذى اءَحسَنَ كلَّ شى ء خَلَقَه و بداءَ خلقَ الانسانِ مِن طين (۳۰۱) .

«او كسى است كه هر چه آفريد نيكو آفريد؛ و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد».

اين آيه، به ما يك تصوير زيبا از آفرينش و هستى نشان مى دهد كه هر چه را خدا لباس وجود پوشانيده، زيبا است و آنچه را كه او خلق كرده، نيكو است. اين درست برخلاف بعضى از مكاتب ديگر است كه براى آفرينش دوگانگى و جنبه اهورايى و اهريمنى قائل شده اند.

خلقت و آفرينش از منظر قرآن

از منظر قرآن، همه چيز زيباست و آنچه اين خلقت و آفرينش زيبا و دوست داشتنى را زشت و بدمنظر مى كند، نوع نگاه به جهان هستى و عالم وجود است؛ بدون اين كه اين نگاه، هيچ تغييرى در حقايق موجودات ايجاد كند.

ماترى فى خلقِ الرَّحمن مِن تفاوت(۳۰۲) .

«در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى بينى».

وقتى كه آيات كريمه الهى را كنار يكديگر قرار بدهيم، معنى و مفهوم دقيقى به دست مى آوريم كه خداوند متعال مى فرمايد: در خلقت موجودات هيچ تفاوتى نيست كه خدا بعضى را زيبا آفريده و بعضى ديگر را بد و زشت خلق كرده باشد؛ بدون استثنا همه هستى نيكو و برازنده است و اين قانون عمومى حتى غرائز و علايم حيوانى انسان، از قبيل خشم و شهوت را نيز شامل مى شود؛ يعنى غريزه خشم هم زيبا است و كشش و ميل عاطفى و شهوت هم زيبا است؛ زيرا اگر غريزه شهوت نباشد پيمودن مسير كمال، براى انسان ممكن نخواهد بود و از همين منظر است كه علاقه هاى عاطفى و تمايلات شهوانى به آيات الهى تعبير مى شود.

و مِن آياته اءَن خَلَقَ لكم مِن اءَنفسكم اءَزواجا لِتَسكنوا اليها و جعلَ بينكم مَوَدَّة و رحمَة(۳۰۳) .

«از نشانه هاى ذات اقدس ربوبى اين است كه براى شما انسان ها اعم از زن و مرد، از جنس خودتان زوج آفريد تا در كنار يكديگر آرامش يابيد و مودت و رحمت را بين شما قرار داد».

پس اين كشش و ميل طبيعى انسان و غريزه شهوت هم، يكى از مصاديق مخلوقات زيباى آفرينش و هستى است. حتى خشم و خشونت نيز زيبا تلقى شده است:

يا اءَيُّها النَّبى جاهِدِ الكفَّار و المنافقينَ وغلُظ عليهم (۳۰۴) .

«اى پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير».

وقتى كه خشم واجب شد و متعلق امر الهى قرار گرفت، به يقين زيبا خواهد بود؛ چرا كه امر و اراده خدا، جز به زيبايى و خير، تعلق نمى گيرد. جالب اين است كه در سوره مباركه فتح در مقام مدح دارندگان اين وصف مى فرمايد:

محمَّد رسول الله والَّذين معه اءَشداءُ على الكفَّار رُحَماءُ بينهم(۳۰۵) .

«محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاده خدا است و كسانى كه با او هستند در برابر كافران سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند».

پس از نظر معارف ما آنچه كه لباس هستى پوشيده، زيبا و دوست داشتنى است و آنچه زيبايى و جمال اين موجودات را به زشتى و ابتذال تبديل مى كند، بهره بردارى نابجا و اصالت دادن به يك ضرورت از مجموعه ضرورت هاى عالم آفرينش است. آن جا كه همه زندگى در كنترل غرائز قرار بگيرد، اين منظره زيبا تبديل به يك منظره زشت و ناپسند مى شود. اگر خوبى هاى آفرينش و خلقت، به جاى خشم و غلظت در برابر دشمنان بشريت، صورت زيباى طفل يتيمى را آماج سيلى قرار دهد، اين جا است كه زشتى ها، جاى زيبايى ها را مى گيرد.

ثروت و فرزند؛ زينت زندگى

از اين مقدمه كوتاه به اين نتيجه مى رسيم كه دنيا و متعلقات آن فى نفسه مذموم نيست و حتى در بعضى از آيات كريمه قرآن، تعبيرات بسيار قابل توجهى درباره مال و دارايى مى بينيم. در سوره مباركه بقره وقتى كه به انسان ها توصيه مى كند تا قبل از مرگ خود، درباره اموالشان وصيت كنند، از مال به خير تعبير مى كند:

كُتِبَ عليكم اذا حَضَرَ اءَحدكم الموتُ ان تَرَكَ خيرا الوصيّةُ للوالدين والاقربينَ بالمعروفِ حقّا على المتَّقينَ(۳۰۶) .

«بر شما نوشته شده: وقتى كه مرگ شما نزديك مى شود، موظفيد كه اگر مالى داريد آن مال را براى پدر و مادر و نزديكان و بستگان خود وصيت كنيد و اين حقى است بر پرهيزگاران».

در سوره مباركه نوح بعد از اين كه نوحعليه‌السلام مردم را به استغفار از گناهان و بازگشت به مسير صحيح فطرت توصيه مى كند، به آنها وعده مى دهد كه اگر شما صلاح خود را درست تشخيص داديد و عمل كرديد، خدا باران نعمتش را از آسمان براى شما فرو مى فرستد و بعد مى فرمايد:

و يُمددكم باءَموال و بَنينَ و يجعل لكم جنّات و يجعل لكم اءَنهارا(۳۰۷) .

«خداوند در زندگى دنيا شما را با مال و فرزند، مدد و يارى مى كند و براى شما باغ هاى سرسبز و نهرهاى جارى قرار مى دهد».

در اين جا هم چيزى كه موجب مدد و يارى انسان ها معرفى مى شود، مال و مكنت و ثروت است. در سوره مباركه كهف، وقتى سخن از مال و مكنت دنيا به ميان مى آيد، تعبير به زينت مى شود:

المالُ والبنونَ زينَةُ الحياةِ الدُّنيا(۳۰۸) .

«مال و فرزند، زينت زندگى دنيا است».

بنابراين، از منظر آيات كريمه قرآن، مال به عنوان يكى از امور خير، يارى كننده انسان و زينت و زيبايى زندگى او است. از مصاديق مكنت و مال، لباس زيبا و قيمتى و مسكن وسيع مى باشد.

در مجموعه روايت ها و معارف ما، به پوشيدن لباس زيبا؛ گرچه با قيمت هاى سنگين؛ توصيه شده است. حتى در سيره بعضى از ائمهعليهم‌السلام مى بينيم كه همواره لباس زيبا بر تن مى كردند. به عنوان مثال - چون سخن درباره كلمات امام سجادعليه‌السلام است اين روايت را كه از سيره آن حضرتعليه‌السلام نقل شده، بيان مى كنيم - ابى نصر بزنطى از امام هشتم ابى الحسن الرضاعليه‌السلام روايت مى كند كه حضرت به من فرمودند كه درباره لباس زيبا و نيكو چه مى گويى؟ به محضر امامعليه‌السلام عرض كردم:

بَلَغنى اءَنَّ الحسَنَعليه‌السلام كانَ يَلبَسُ و اءَنَّ جعفَرَ بن محمَّدعليه‌السلام كانَ ياخُذُ الثَّوبَ الجديد فيَاءمُرُ به فَيُمسُ فى الماءِ فقال لى البَس و تَجَمَّل فانَّ علىَّ بن الحسينعليه‌السلام كان يلبَسُ الجُبَّةَ الخَزَّ بخَمسِمِائَةِ درهَم والمِطرَفَ الخَزَّ بخمسينَ دينارا فَيَشتُو فيه فاذا خَرَجَ الشِّتاءُ باعهُ فتصدَّقَ بثَمَنه و تلا هذهِ الآيَةَ «قل مَن حرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتى اءَخرجَ لعبادِهِ والطَّيِّبات مِن الرِّزق(۳۰۹) »((۳۱۰) .

«براى ما نقل شده است كه امام مجتبىعليه‌السلام لباس زيبا مى پوشيده اند و امام صادقعليه‌السلام همواره لباس نو تهيه مى كرده اند و پس از آن كه لباس به دستور ايشان شسته مى شد به تن مى كرده اند. حضرت رضاعليه‌السلام به من فرمودند: لباس زيبا بپوش كه امام سجادعليه‌السلام لباس خز مى پوشيد كه قيمت آن پانصد درهم بود و شال خزى به قيمت پنجاه دينار پوشش زمستانى ايشان بود كه بعد از گذر زمستان آن را مى فروختند و پول آن را صدقه مى دادند سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمودند كه: (بگو چه كسى زينت هاى الهى و روزهاى پاكيزه را كه براى بندگان خود آفريده، حرام كرده است؟!».

از اين نمونه روايت ها در مجموعه روايات احكام لباس بسيار فراوان است. مثلا فرموده اند:

انَّ الله جميل يُحبُّ الجمال و يُحبُّ اءَن يرى اءَثرَ نعمتهِ على عبدهِ(۳۱۱) .

«خدا زيبا است و زيبايى را دوست دارد و دوست دارد كه وقتى بنده اى را به نعمت مال و ثروت متنعم كرده، آثار آن نعمت را در او ببيند».

در تعبيرهاى ديگرى نقل شده است كه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به پوشيدن لباس و اظهار نعمت سفارش فرموده اند(۳۱۲) .

روايتى آمده كه امام صادقعليه‌السلام به عبيد بن زياد فرمودند:

اظهارُ النِّعمةِ اءَحبُّ الى اللهِ مِن صيانَتِها(۳۱۳) .

«خدا وقتى به تو نعمتى مى دهد، بيشتر دوست دارد كه تو اين نعمت را اظهار كنى تا پنهان نگه دارى».

پس از اين فرمايش امامعليه‌السلام نقل شده است:

فما رُئِىَ عُبيد الا فى اءَحسنِ زِىّ قومِهِ(۳۱۴) .

«عبيد هرگز ديده نمى شد مگر در بهترين و زيباترين لباس قوم خود».

سفارش به اظهار و بيان نعمت

حتى در بعضى از موارد مى بينيم كسى كه خدا به او مكنت و ثروت عنايت كرده است، اگر كتمان كرده و تظاهر به نادارى كند، به عنوان مكذب نعمت هاى الهى، شناخته شده است. در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

اذا اءَنعَمَ الله على عبدِهِ بنعمَة فظَهَرَت عليه سُمِّىَ حبيبَ الله مُحدِّث بنعمَة الله واذا اءَنعمَ الله على عبد بنعمَة فَلم تظهَر عليه سُمِّىَ بَغِيضَ الله مُكَذِّب بنعمَةِ اللهِ(۳۱۵) .

«هنگامى كه خدا به بنده اش نعمتى را عطا كرد، اگر او، نعمت الهى را اظهار كند دوست خدا ناميده مى شود؛ زيرا نعمت هاى الهى را تحديث كرده است؛ و كسى كه نعمت الهى را اظهار نكند، دشمن خدا ناميده مى شود؛ چرا كه نعمت هاى الهى را تكذيب كرده است».

دستور آيه كريمه است كه:

و اءَمّا بِنعمَةِ ربِّكَ فَحدِّث(۳۱۶) .

«و نعمت هاى پروردگارت را بازگو كن».

سرّ گفتار امام صادقعليه‌السلام كه فرمودند: من دوست ندارم كه خدا نعمتى به انسان بدهد و اظهار نكند، همين است. حتى در بعضى از روايت ها مى بينيم كه در عين نادارى، اظهار به غنا توصيه شده است.

مرحوم كلينى از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:

انَّ اءُناسا بالمدينَةِ قالوا ليسَ للحسَنِعليه‌السلام مال فَبَعثَ الحسنُعليه‌السلام الى رَجل بالمَدينَةِ فاستَقرَضَ منهُ اءَلف درهم و اءَرسَل بها الى المُصدِّقِ و قال هذهِ صدَقَةُ مالِنا فقالوا ما بَعَثَ الحسنُعليه‌السلام بهذهِ مِن تلقَاءِ نفسِهِ الا و له مال(۳۱۷) .

«عده اى از مردم مدينه مى گفتند: امام مجتبىعليه‌السلام مال و ثروتى ندارد. امامعليه‌السلام كسى را هزار درهم از جايى قرض كرد و بعد آن مبلغ را نزد عامل تقسيم صدقات فرستادند كه او به عنوان صدقه امامعليه‌السلام ، بين افراد نيازمند تقسيم كند. آن وقت اين تصور كه حضرت مال ندارد، برعكس شد. گفتند نمى شود كسى مال نداشته باشد و هزار درهم به عنوان صدقه تقسيم كند».

حتى در حالات اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است:

بَلَغَ اءميرالمؤمنينعليه‌السلام اءَنَّ طلحَةَ والزُّبَير يقولانِ لعلىّ قالَ فَشَقَّ ذلكَ عليه فَاءَمر وُكلاءَهُ اءَن يجمعوا غَلَّتَه حتَّى اذا حالَ الحَولُ اءَتَوهُ و قد جَمَعوا مِن ثَمَن الغَلَّةِ مائَةَ اءَلف درهم فَنُشِرَت بينَ يديه فَاءَرسل الى طلحَةَ والزُّبير فَاءَتياهُ فقال لهما هذا المالُ والله لى ليسَ لاءَحد فيه شى ء و كان عندهما مصدِّقا قال فخرجا مِن عندِهِ و هما يقولان انَّ له لمالا(۳۱۸) .

«به اميرالمؤمنينعليه‌السلام خبر رسيد كه طلحه و زبير مى گويند: اميرالمؤمنينعليه‌السلام مالى ندارد و اين بر حضرت گران آمد. دستور دادند در آخر سال از پول غلات صدهزار درهم براى ايشان بياورند. حضرت آن پول ها را در مقابل خود گستردند سپس به دنبال طلحه و زبير فرستادند و وقتى آن دو آمدند، حضرت فرمودند: اين اموال فقط ملك من است و هيچ كس هم با من شريك نيست. طلحه و زبير مطلب را پذيرفتند و از نزد حضرت خارج شدند در حالى كه مى گفتند: او اموال بسيارى دارد».

بنابراين، در روايات نفس اظهار به داشتن مال توصيه شده است. از طرف ديگر، در معاشرت هاى اجتماعى توصيه شده كه مستحب است وقتى انسان مومنى به ديدار برادر مومن خود مى رود و يا در مجامع عمومى حاضر مى شود، با لباس زيبا و قيمتى حضور پيدا كند(۳۱۹) . نكته اى را مرحوم كلينى از امام صادقعليه‌السلام و آن حضرت از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:

لِيَتَزَيَّنَ اءَحَدكم لاءَخيهِ المسلم كما يَتَزَيَّنُ للغريبِ الَّذى يُحبُّ اءَن يراه فى اءَحسنِ الهَيئَةِ(۳۲۰) .

«چگونه دوست داريد كه اگر افراد غريبى با شما برخورد مى كنند شما را در هيات زيبا ببينند، وقتى هم كه مى خواهيد در حضور برادر مومنتان حضور پيدا كنيد همان طور باشيد».

همچنين در نماز نيز مستحب است كه انسان بهترين، فاخرترين و نظيف ترين لباسش را بپوشد. در بعضى از روايت هاى ديگر داريم كه پوشيدن لباس پست و لباس هايى كه حتى در شاءن انسان هاى متوسط نيست، كراهت دارد. روايت عجيبى است كه راوى مى گويد:

رَآنى اءَبو عبدِاللهعليه‌السلام و اءَنا اءَحمِلُ بَقلا فقالَ يُكرَهُ للرَّجل السَّرىِّ اءَن يَحمِلَ الشَّى ءَ الدَّنىَّ فيُجتَرَاءَ عليهِ(۳۲۱) .

«امام صادقعليه‌السلام مرا ديدند كه در بازار قدم برمى داشتم در حالى كه لباس مندرس و سبزى را به دوش مى كشيدم. امامعليه‌السلام فرمودند: براى انسانى كه اعتبار اجتماعى دارد، اين حركت ها كه او را در جامعه و در ميان مردم كوچك مى كند، جايز نيست ».

يا در بعضى تعبيرات دارد كه حضرت به شيعيان خطاب كردند كه:

انَّكم قوم اءَعداؤُكم كثيرَة عاداكمُ الخَلقُ يا معشرِ الشِّيعةِ انَّكم قد عاداكمُ الخَلقُ فَتَزَيَّنوا لهم بما قَدَرتم عليهِ(۳۲۲) .

«شما دشمن زياد داريد، آنچه كه مى توانيد خود را تزيين كنيد و از خانه بيرون بياوريد و در محافل عمومى حضور پيدا كنيد».

از مجموع اين روايت ها و روايت هاى ديگرى كه در همين مورد آمده، استفاده مى شود كه نه تنها داشتن مال مذموم نيست، بلكه تظاهر به مال دارى امرى مورد توصيه است. و در روايت جالبى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است:

انَّ عبدالله بنَ عباس لمَّا بَعَثَه اءميرالمؤمنينعليه‌السلام الى الخَوارجِ فَواقَفَهم لَبِسَ اءَفضَلَ ثيابِهِ و تَطَيَّبَ باءَفضلِ طيبِهِ و رَكِبَ اءَفضل مراكبِهِ فخرَجَ فواقَفَهم فقالوا يا ابنَ عباس بينَا اءَنتَ اءَفضلُ الناسِ اذا اءَتَينا فى لباسِ الجَبابِرَةِ و مراكبِهم فَتَلا عليهم هذهِ الآيَةَ قل مَن حرَّمَ الله الَّتى اءَخرجَ لعبادِهِ والطَّيبات مِنَ الرِّزق(۳۲۳) فالبَس و تَجَمَّل فانَّ الله جميل يُحبُّ الجماَ وليَكن مِن حلال(۳۲۴) .

«وقتى اميرالمؤمنينعليه‌السلام ابن عباس را مامور كردند كه با خوارج گفتگو كند، ابن عباس زيباترين و بهترين لباس خود را پوشيد، بهترين عطر را استفاده كرد، بهترين مركب را انتخاب نمود. به محض اين كه مقابل خوارج رسيد، آنها گفتند: ابن عباس ما تو را بهترين مردم مى شناختيم؛ حالا تو با لباس و مركب ستمگران با ما روبرو مى شوى؟ ابن عباس به اين آيه شريفه استناد كرد كه: بگو چه كسى زينت هاى الهى و روزى هاى پاكيزه اى را كه براى بندگان خود آفريده، حرام كرده است؟ پس لباس زيبا بپوش كه خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد اما از مال حلال استفاده كن».

بنابراين، نه تنها استفاده از نعمت هاى الهى مذموم نيست بلكه بدان توصيه نيز شده است و تظاهر به آنها هم لازم است. نكته قابل توجهى در بعضى از روايت ها است كه با بيان يك روايت آن را بيان مى كنيم. روايتى را مرحوم صاحب وسايل الشيعه نقل كرده است:

دَخَلَ سُفيانُ الثَّورىُّ على اءَبى عبداللهعليه‌السلام فَرَاءَى عليه ثيابَ بيَاض كاءَنَّها غِرقىُ البَيض فقال له انَّ هذا اللِّباس ليسَ مِن لباسِكَ فقال له اسمع منِّى وَعِ ما اءَقولُ لك فانَّه خير لك عاجلا و آجلا ان اءَنتَ متَّ على السُّنةِ و لم تَمُت على بدعَة اءُخبِرُكَ اءَنَّ رسولَ اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كان فى زمان مُقفر جَدب فاءَمّا اذا اءَقبلَت الدُّنيا فاءَحقَّ اءَهلَها بها اءَبرارُها لا فُجَّارُها(۳۲۵) .

«سفيان ثورى در حالى به حضور امام صادقعليه‌السلام رسيد كه امامعليه‌السلام لباس خوب و قيمتى پوشيده بودند. او زبان به انتقاد گشود و گفت: پدران تو اين گونه لباس نمى پوشيدند. حضرت فرمودند: اين كلام را بشنو و حفظ كن كه براى دنيا و آخريت تو مفيد است اگر بر سنت و دين بميرى نه بر بدعت. زمانى پدران من لباس هاى آنچنانى مى پوشيدند كه مردم فقير بودند. الان روزگارى است كه دنيا بر ما سهل شده و رفاه براى ما فراهم شده است. چرا ما از نعمت هاى دنيا استفاده نكنيم؟ شايسته ترين كسانى كه مى توانند از نعمت هاى دنيا استفاده كنند خوبان هستند».

سفارش به وسعت منزل

از اين گونه روايت ها مى توان دريافت كه به هر حال از منظر قرآن و اهل بيتعليهم‌السلام نفس مال و ثروت و مكنت امرى مذموم و ناپسند نيست.

دقيقا همين نگاه و تلقى را ما درباره مسكن و مكان زندگى هم ملاحظه مى كنيم. در روايتى از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه:

مِن السَّعادةِ سَعَةُ المَنزلِ(۳۲۶) .

«يكى از علايم سعادتمندى انسان اين است كه، منزل وسيع داشته باشد».

طبيعى است فراهم كردن منزل وسيع هم جز براى كسى كه مال فراوان دارد، ممكن نخواهد بود. در تعبيرى از امام موسى بن جعفر عليهماالسلام آمده است كه:

العَيشُ السَّعةُ فى المنزل(۳۲۷) .

«يكى از خوشى هاى زندگانى، منزل وسيع است».

در روايت ديگرى از حضرت آمده است كه مى فرمايند:

سُئلَ عن فضلِ عيشِ الدُّنيا قال سَعَةُ المنزلِ و كثرَةُ المحبِّينَ(۳۲۸) .

«از حضرت درباره فضيلت زندگى دنيا سئوال شد، حضرت فرمودند: وسعت منزل و دوستان بسيار».

در روايت ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است كه حضرت فرمودند:

مِن سعادةِ المرءِ المسلمِ المسكَنُ الواسِعُ(۳۲۹) .

«از سعادت هاى هر مسلمان، داشتن مسكن وسيع است».

كسى خدمت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و از نادارى و كوچكى خانه شكوه كرد، حضرت فرمودند:

ارفَع صوتَكَ ما استَطَعتَ و سَلِ اللهَ اءَن يوَسِّعَ عليكَ(۳۳۰) .

«وقتى با خدا حرف مى زنى، فرياد بكش و تا آن جا كه مى توانى داد بزن و از خدا بخواه كه خدا بر تو توسعه بدهد».

اگر توسعه و مكنت دنيا بد بود، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن فرد را بدان راهنمايى نمى كردند و همين طور درباره مركب راهوار و قيمتى نيز مواردى را در روايت ها مى توانيم بيابيم. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

مِن سعادَةِ المسلمِ سَعَةُ المسكنِ و الجارُ الصَّالح والمركَبُ الهَنى ءُ(۳۳۱) .

«از سعادت مسلمان خانه وسيع، همسايه خوب و مركب راهوار است».

در تعبير ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

مِن سعادَةِ المرءِ اءَن يَتَّسع منزلُه(۳۳۲) .

«از سعادت مرد، داشتن منزل وسيع و بزرگ است».

و نيز در روايت ديگرى از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه:

مِن سعادَةِ الرَّجل سعَةُ منزلهِ(۳۳۳) .

«از سعادت مرد، داشتن منزل وسيع است».

در روايت ها اين تعابير خيلى زياد است. حتى روايت خيلى جالبى را مرحوم صاحب وسايل الشيعه به نقل از كلينى رحمة الله در احكام مسكن آورده است و سند آن هم سند بسيار خوبى است:

عن مُعمَّرِ بن خَلّاد قال انَّ اءَباالحسنعليه‌السلام اشترَى دارا و اءَمَر مَولى له اءَن يَتَحَوَّل اليها و قال انَّ منزلَكَ ضَيِّق فقال قد اءَحدثَ هذه الدَّار اءَبى فقال اءَبوالحسنعليه‌السلام ان كان اءَبوكَ اءَحمقَ يَنبَغى اءَن تكونَ مثلَه(۳۳۴) .

«معمر بن خلاد مى گويد كه موسى بن جعفر عليهماالسلام خانه اى خريدارى كردند و به يكى از دوستانشان فرمودند: تو به اين خانه نقل مكان كن؛ چون خانه تو كوچك است و تو در مضيقه خواهى بود، من اين خانه را براى تو خريدم. مرد در جواب اين محبت امام مى گويد: اين خانه را پدرم ساخته است و من دوست داردم در خانه پدرم زندگى كنم. موسى بن جعفر عليهماالسلام فرمودند: اگر پدرت احمق بود و خير و سعادت خود را نمى توانست درك كند، تو هم بايد مثل او بينديشى؟».

از اين روايت ها معلوم مى شود كه نه تنها فراهم كردن منزل وسيع، مورد توصيه است، بلكه زندگى در منزل كوچك و سختى اهل خانه، يك نقص ‍ است. در صورتى كه انسان توانايى فراهم كردن آن را داشته باشد و اقدام نكند، علامت نادانى و حماقت او است.

در روايت اخير، كسى آمده است و منزل مجانى و وسيعى در اختيار انسان مى گذارد، اگر انسان بگويد من زندگى در خانه كوچك پدرى را ترجيح مى دهم و خود را از نعمت خدا محروم مى كند، سزاوار اين تعبير تند امامعليه‌السلام خواهد بود. از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمودند:

الشُّومُ فى ثلاثَةِ اءَشياء فى المراءَةِ والدَّابَّةِ والدَّار فاءَمّا المراءَةُ فشُؤ مها غَلاءُ مَهرِها و عُسرُ ولادَتها و اءَمَّا الدَّابَّةُ فشُؤ مُها كَثرَةُ علَلِها و سوءُ خُلُقها و اءَمَّا الدَّار فشُؤ مُها ضيقُها و خُبثُ جيرانِها(۳۳۵) .

«شومى و بديمنى در سه چيز نهفته است: مركب، زن و خانه، اما شومى زن در مهر بسيار و زايمان سخت و دشوار است، شومى مركب در مرتب مريض ‍ شدن و راهوار نبودن آن است، و شومى خانه در كوچك بودن آن و همسايه بد است».

استفاده و بهره ورى از دنيا

بنابر آنچه بيان شد، در شرع مقدس به همه مظاهر نعمت هاى الهى، زيبايى ها و خوبى ها توصيه شده است. روايتى از اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نقل شده است كه فرموده اند:

انَّ الدُّنيا دارُ صدق لِمَن صَدَقَها و دارُ عافيَة لِمَن فَهِمَ عنها و دارُ غِنى لِمَن تَزَوَّدَ منهَا و دارُ مَوعِظَة لِمَن اتَّعَظَ بها(۳۳۶) .

«به راستى دنيا براى كسى كه آن را تصديق كند، سراى صدق و راستى است - تصديق به معناى باور و شناخت كافى و كامل است - و سراى عافيت و آرامش است، براى كسى كه آن را خوب درك كند و فريب آن را نخورد، سراى غنا و بى نيازى است، براى كسى كه از اين سرا توشه برگيرد و خانه پند و اندرز است، براى كسى كه در اين خانه پند مى گيرد».

تعبيرهاى اميرالمؤمنينعليه‌السلام ترسيمى زيبا و تصويرى دوست داشتنى از دنيا است. در تعبير اول اميرالمؤمنينعليه‌السلام دنيا سراى صدق و راستى، در تعبير دوم سراى عافيت و آرامش، در تعبير سوم، خانه ثروت و بى نيازى و در تعبير چهارم، كلاس آموزش و پند و اندرز است. تعبيرهاى ديگرى هم در سخنان حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام يافت مى شود؛ مثلا در كلمات قصار «نهج البلاغه» آمده است:

الدُّنيا مَتجَرُ اءَولياءِ اللهِ(۳۳۷) .

«دنيا بازار تجارت اولياى خدا است».

الدُّنيا مسجدُ اءَحِبَّاءِ اللهِ(۳۳۸) .

«دنيا محل عبادت دوستان خدا است».

تعبير ديگرى را هم اهل سنت از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده اند كه حضرت مى فرمايند:

الدُّنيا مزرعةُ الاخرة(۳۳۹) .

«دنيا كشتزار آخرت است».

مجموع اين تعبيرهاى هفت گانه، در واقع نه تنها مذمت و بدگويى از دنيا نيست، بلكه زيبايى و دعوت به فراهم كردن امكانات مادى براى سعادت دنيوى و اخروى است. برخلاف آنچه انسان در بعضى از مكتب هاى ديگر مى يابد، در مكتب اسلام، خدا دنيا را بيهوده نيافريده است.

بعضى گفته اند كه اصلا ما به خطا و اشتباه به اين دنيا آمده ايم و اين جا منزل ما نيست. ما به خاطر اشتباه آدم به اين دنيا آورده شديم و چوب اشتباه آدم را مى خوريم. اين نگاه مكتب ما به دنيا نيست. مهم اين است كه انسان دنيا را همان طور كه هست باور كند؛ اگر دنيا را آن گونه كه هست، بشناسد و باور كند، به انسان راست مى گويد. اما اگر در شناخت دنيا خطا كرد، فريب خواهد خورد. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام تعبير عجيبى دارد كه:

مثلُ الدُّنيا كمَثَل الحَيَّةِ لَيِّن مسُّها والسَّمُّ النَّافعُ فى جوفها يَهوى اليها الغِرُّ الجاهلُ و يَحذَرُها ذواللُّبِّ العاقِلُ(۳۴۰) .

«دنيا مثل مارى است كه اگر دست به روى پوست او كشيده شود، نرم و لطيف است ولى درون آن سم كشنده اى است، نادان بى خبر به آن علاقه مند مى شود و هوشمند عاقل از آن حذر و دورى مى كند».

اگر انسان هر موجودى را آن طور كه هست، بشناسد و در شناسايى آن خطا و اشتباه نكند، از هر نعمتى به جاى خود و صحيح استفاده خواهد كرد. در بعضى از تعبيرهاى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده است كه دنيا فريب دهنده است:

الدُّنيا غَرور حائِل و سَراب زائل و سِناد مائِل(۳۴۱) .

«دنيا فريب دهنده است، سراب است و تكيه گاه ناتوانى. مثل درختى است كه قدرت ندارد درخت ضعيفى به آن تكيه كند».

يا در تعبير ديگرى است كه مى فرمايند:

اُهرُبوا مِن الدُّنيا واءصرفوا قُلوبكم عنها فانَّها سِجنُ المومنِ، حظُّهُ منها قليل و عقلُه بها عَليل و ناظرُه فيها كَليل(۳۴۲) .

«از دنيا بگريزيد، و دل هايتان را از آن بگردانيد؛ زيرا كه آن زندان مومن است، بهره اش از آن اندك، و عقلش به سبب آن بيمار بوده، و نظركننده در آن (يعنى عقل و شعور او در آن) كُند است».

تعبير ديگر اميرالمؤمنينعليه‌السلام چنين است:

الدُّنيا دارُ مَمَرّ لا دارُ مَقَر(۳۴۳) .

«دنيا جايگاه گذر است؛ نه جايگاه اقامت».

دنيا گذرگاه و معبر است. آن كسى كه در گذرگاه و معبر، خانه اقامت بنا مى كند، خطا كرده است. معبر و مسير مذموم نيست؛ كسى كه منزلگاه بين راه را هدف و مقصد مى داند و همه هم و غمش را در آبادى و عمران منزل بين راه مصرف مى كند، اشتباه كرده است.

پرهيز از وابستگى به دنيا

اگر درباره دنيا مذمتى شده، نه از جهت مذموم بودن آن است، بلكه در نحوه تلقى از دنيا است. پس مذمت ها متوجه تلقى و خطا در درك و فهم دنيا است؛ لذا حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى گويد:

الدُّنيا ظِلُّ الغَمام و حُلُمُ المَنام(۳۴۴) .

«به راستى دنيا سايه ابر، و مجرد خواب و خيال است».

دنيا مانند خواب است. مانند روياهايى است كه انسان در خواب مى بيند و براى او خوشايند است. حال اگر كسى به رويا دل ببندد، مذموم و ناپسند و قبيح نيست. يا سايه ابر چيز قبيحى نيست در گرماى طاقت فرساى كوير سايه ابر بسيار ارزشمند است، اما اگر كسى خيال كند كه اين سايه هميشگى است و تداوم دارد، خطا كرده است؛ ولى سايه ابر فى نفسه مذموم نيست. بنابراين:

الرُّكونُ الى الدُّنيا مع ما يُعاينُ مِن غيرِها جَهل(۳۴۵) .

«آرام گرفتن به دنيا و ميل به آن با آنچه از تغييرات و تبدلات آن ديده مى شود جهل و نادانى است».

اين كه انسان بر دنيا تكيه كند و دنيا را هدف اصلى و نهايى قرار دهد، چيزى است كه در معارف ما مذموم شمرده شده است؛ مثلا:

احذَرِ الدُّنيا فانَّها شَبَكَةُ الشَّيطانِ و مَفسَدَةُ الايمانِ(۳۴۶) .

«از دنيا پرهيز كنيد؛ زيرا كه دنيا دام شيطان و خانه فساد ايمان است».

اگر كسى دام را بشناسد فريب نمى خورد. در خانه اى كه دام گسترده مى شود، انسان بايد دام را بشناسد؛ نه اين كه از آن خانه بدگويى كند، انسان بايد همواره به اين نكته توجه كند كه:

احذَرِ الزّائلَ الشَّهىَّ و الفانىَ المحبوبَ(۳۴۷) .

«از زائل شونده دلكش و فانى شونده محبوب دورى نماييد».

به تعبير حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام دنيا زائل شدنى و گذرگاه است؛ آن هم نه گذرگاه اختيارى، گذرگاهى است كه به اجبار بايد از آن بگذرد. همه تعبيرها با اين بيان اميرالمؤمنينعليه‌السلام خوب روشن مى شود كه:

ايَّاكَ والوَلَهَ بالدُّنيا(۳۴۸) .

«بر تو باد دورى از حيران شدن به دنيا».

اين كه انسان واله و شيداى دنيا شود، خطا است؛ نه اين كه اصل دنيا مذموم و ناپسند است، خداوند متعال همه عالم آفرينش را براى انسان آفريده است نه اين كه انسان را براى اسارت در قيد و بند زرق و برق ماديات آفريده باشد. كسى كه بايد همه چيز را در اختيار بگيرد و از آن ابزار راه سعادت بسازد، اگر خود اسير اين ابزار و عوامل شود، شايسته مذمت است. در سخنى از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام بيان شده است:

ما الدُّنيا غَرَّتكَ و لكن بها اغتَرَرتَ(۳۴۹) .

«دنيا تو را فريب نداده است، بلكه تو از آن فريب خورده اى».

يعنى حقيقت دنيا را آن گونه كه هست نيافته اى، بنابراين فريب خورده اى. يا در عبارت ديگرى مى فرمايند:

ما العاجلَةُ خَدَعَتكَ و لكن بها انخَدَعتَ(۳۵۰) .

«دنيا عاجل و گذرا است و باقى نمى ماند. دنيا با تو مكر نكرده است تا بگويى من اسير مكر دنيا شده ام، تو خود پذيراى مكر شده اى».

در معارف ما بر كوتاهى و تقصير خود انسان تأکید شده است. در سخن جامع ديگرى كه از اميرالمؤمنينعليه‌السلام به اسناد صحيح روايت شده است، حضرت مى فرمايند:

حبُّ الدُّنيا راءسُ كلِّ خطيئة(۳۵۱) .

«علت همه خطاها و اشتباهات، دوست داشتن دنيا است».

اين جا خيلى آشكار بيان مى كند كه هيچ نقص و مذمتى متوجه دنيا نيست؛ بلكه حب دنيا و دوست داشتن آن مذمت شده است. حضرت در اين كلام گهربارشان منشا همه لغزش ها و گناهان و انحرافات بشر را، دوست داشتن دنيا مى دانند. انسان، براى تعلق و دلبستگى به مبدا كمالات خلق شده است، اما به اشتباه وابستگى به دنيا جايگزين آن شده كه علت اين اشتباه نيز خود او است، در همه تعبيرات مشاهده مى شود كه همه اشكال به خود انسان بازمى گردد؛ چون انسان موجودى مختار است و هنگامى كه در انتخاب و اختيار اشتباه مى كند اين مصيبت ها براى او به بار مى آيد.

همان طور كه بعضى از آيات قرآن، بعضى ديگر را تفسير و تبيين مى كنند، برخى روايت ها نيز برخى ديگر را تفسير مى كنند. اگر اين بيان حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه: حبُّ الدُّنيا راءس كلِّ خطيئَة اجمال داشته باشد با كلام ديگرى از آن حضرت توضيح داده مى شود كه مى فرمايند:

لحُبِّ الدُّنيا صَمَّتِ الاءسماعُ عن سماعِ الحكمةِ و عُميَتِ القلوبُ عن نورِ البصيرة(۳۵۲) .

«حب دنيا است كه گوش ها را در مقابل مطالب حكمت آميز و دلالت كننده، ناشنوا مى كند و قلب را از درك حقايق كور و از ديدن نور، ناتوان مى نمايد».

تعبير ديگرى هم در كلام رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داريم كه مى فرمايد:

حبُّك للشى ءِ يُعمى و يُصمُّ(۳۵۳) .

«دوستى ات نسبت به چيزى، تو را كور و كر مى كند».

اگر انسان به چيزى علاقه مند شد و نسبت به آن دوستى فوق العاده اى پيدا كرد، آن چنان او را از خود بى خود مى كند كه چشم او جز آن را نمى بيند و گوش او جز صداى آن را نمى شنود و ذهن او جز به آن نمى انديشد. حال اگر اين محبوب، محبوبى خيالى و غيرحقيقى بود كه صلاحيت محبت و لياقت دلبستگى و وابستگى ندارد؛ يعنى اگر به جاى اين كه به حقيقت دل ببندد، به دنياى گذرا دل بست؛ اين حب و دوستى، باعث مى شود كه در مقابل همه حقايق ناشنوا و نابينا شود و جز يك چيز نبيند و آن دنيا و محبت دنيا است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

زَخارفُ الدُّنيا تُفسدُ العقولَ الضَّعيفةَ(۳۵۴) .

«زيورهاى دنيا عقل هاى ضعيف را فاسد مى كند».

در اين جا نيز اشكال متوجه خود انسان است اگر زخرف را به معناى طلا بگيريم و زيبايى ها و اشياى قيمتى دنيا را نيز به اين معنى بدانيم و يا به معناى پليدى، اين اشكال متوجه دنيا نيست؛ چرا كه به هر حال از ضروريات خلقت بوده، اما آنچه موجب فساد و تباهى مى شود، ضعف عقل انسان است. اين معنا با كلام ديگرى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام بهتر تبيين مى شود، حضرت مى فرمايند:

غايَةُ الدُّنيا الفَناءُ(۳۵۵) .

«انتهاى دنيا نابودى است».

عاقلانه نيست به چيزى كه زائل شدنى است و دوام ندارد، دل بست. انسان بايد به محبوبى دل ببندد، كه ارزش داشته باشد كه انسان همه توانش را صرف آن محبوب كند؛ چون وقتى محبوب شد به طور طبيعى همه قواى انسان را به سمت خود جذب مى كند. اگر انسان همه سرمايه و هستى اش را به پاى كسى بريزد كه زائل شدنى است، همه عقلا او را مذمت مى كنند؛ ولى ملاحظه مى شود كه بسيارى از انسان هايى كه دل بستن به امر فانى را محكوم مى كنند به دنياى فانى دل مى بندند؛ اين دليل ضعيف بودن عقل است. وقتى انسان دچار ضعف عقل شد، به امر فانى دل مى بندد. اما اگر عقل او قوت داشت و ادراك او به مرحله كمال رسيد، هرگز به چيز زائل شدنى و فانى كه قابل نگهدارى نيست، دل نمى بندد.

انسان دوست دارد محبوبش را نگه دارد، ولى نبايد به چيزى كه نگهدارى اش از قدرت انسان خارج است، دل ببندد؛ همان طور كه هيچ انسان عاقلى در منزل بين راه، در اقامت گاه موقت، خانه نمى سازد و آن جا را وطن خود قرار نمى دهد.

همه سخن ائمهعليهم‌السلام به اين بازمى گردد كه ارزش دنيا را پايين بياورند و ارزش واقعى و حقيقى دنيا را بنمايانند. آنچه از اين كلمات استفاده مى شود، تعالى نفس انسانى و ارزش دادن واقعى و بيان ارزش ‍ حقيقى خود انسان و بشر است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن كرُمَت نفسُه صُغرت الدنيا فى عينه(۳۵۶) .

«كسى كه نفس خود را - آن گونه كه هست - بزرگ مى دارد، دنيا - و متعلقات دنيا - در چشم او ناچيز و كوچك جلوه مى كند».

شبيه اين فرمايش را در كلمات قصار آن حضرت در «نهج البلاغه» مى يابيم كه:

عَظُم الخالِقُ فى اءَنفسهم فصَغُر ما دونَه فى اءَعينهم(۳۵۷) .

«نزد مومن فقط خالق و ذات اقدس ربوبى بزرگ است و به او مى توان دل ببندد و نفس خود را بهاى او قرار دهد، و مادون خالق هيچ چيز ديگر بهاى نفس انسانى نيست».

اين نكته قابل توجه در سخنان اميرالمؤمنينعليه‌السلام نسبت به مطلق دنيا است.

مال و ثروت از ديدگاه اسلام

بعد از بحث درباره ديدگاه اسلام در مورد دنيا و متعلقات آن، مناسب است درباره مال هم مقدارى توضيح دهيم.

صرف نظر از آنچه درباره مال و ثروت و دارايى استفاده مى شود آياتى نيز در قرآن كريم به اين مسئله اشاره كرده است:

يا ايُّها الَّذين آمنوا لا تُلهكم اءَموالكم و لا اءَولادكم عن ذكر الله (۳۵۸) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكنند».

و يا در آيه ديگر مى خوانيم:

اءَنَّما اءَموالكم و اءَولادكم فتنَة (۳۵۹) .

«همانا اموال و فرزندان شما، وسيله آزمايش هستند».

به نحوى از كلمات وى استفاده كرديم كه دلبستگى به مال مورد طعن و ذم واقع شده است. درباره متعلقات دنيا، كه مال و ثروت هم از آنها است، مثل خود دنيا، همان تعلق و وابستگى به آنها است. سخنى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

حبُّ المال والجاه يُنبتانِ النِّفاق فى القلب كما يُنبتُ الماء البَقل(۳۶۰) .

«دوست داشتن مال و جاه در قلب نفاق مى روياند، همان گونه كه اگر زمين مساعدى آبيارى شود، سبزه مى روياند».

اگر دوستى مال و ثروت به دلى راه پيدا كند، موجب روييدن و رشد نفاق در آن مى شود. اين تعلق و محبت، عامل و موجب يك بيمارى مادر مى شود كه اسم آن نفاق است، كه آن را ريشه همه زشتى هاى اخلاقى، ناميده اند. اميرالمؤمنينعليه‌السلام تعبيرى دارند كه مى فرمايند:

النّفاق شَينُ الاخلاق(۳۶۱) .

«نفاق، اخلاق را معيوب مى كند».

يعنى اگر نفاق به دل كسى راه يابد، ديگر از حالت اعتدال اخلاق انسانى خارج مى شود. تعبيرات بسيار زيبايى در كلمات اهل بيتعليهم‌السلام پيدا مى كنيم؛ مثلا در كلامى از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده است كه مى فرمايند:

عادةُ المنافقينَ تهزيعُ الاخلاقِ(۳۶۲) .

«عادت منافقان تغيير اخلاق است».

عادت منافق اين است كه هر لحظه به رنگى در مى آيد، يعنى هيچ ثبات اخلاقى ندارد. با هر شرايطى كه برخورد كند، خود را با آن تطبيق مى دهد. منافقان كسانى اند كه در زندگى فاقد مبنا و اصولند و طبعا هيچ گاه در هيچ امرى نمى توان به آنها اعتماد كرد.

خلاصه اين كه وابستگى به دنيا، مولد بيمارى نفاق است و براى افرادى كه به اين بيمارى مبتلا هستند، دسترسى به محبوب اصل است و تلاش ‍ مى كنند، به هر قدر و قيمت ممكن بدان دست يابند. بنابراين اولين توصيه امام سجادعليه‌السلام درباره مال اين است كه مى فرمايند:

«چنان شيفته و واله مال و ثروت مشو كه بخواهى از هر راه و به هر قيمتى، آن را تحصيل كنى».

تحصيل مال نبايد از چهارچوب قوانين مقرر در كسب و تجارت خارج شود.

تعبير امامعليه‌السلام اين است كه:

فاءَن لا تاءخذَه الا مِن حلِّه.

«جز از راه حلال، مال را به دست نياور».

يعنى معاملاتى كه شكل صحيح شرعى ندارد و نوعى تجاوز به حقوق عمومى و اشخاص به حساب مى آيد حرام است. انسان مجاز نيست كه مال، ثورت و دارايى خود را از هر طريقى كه مى تواند و دلش مى خواهد به دست آورد؛ چرا كه حد و حدودى دارد و به عنوان حق مال معين شده است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

اءزكى المال ما اءكتسب مِن حلِّه(۳۶۳) .

«پاكيزه ترين مال، آن است كه از طريق حلال به دست آيد».

مفاسد به دست آوردن مال و ثروت حرام

اگر انسان از راه غيرمشروع براى رسيدن به مال و ثروت، تلاش كند، آثار مختلفى به دنبال دارد كه به برخى از آنها در معارف دينى ما اشاره شده است. يكى از آثار اين است كه مى فرمايند:

مَن اكتسَبَ مالا مِن غير حلِّه اءَضرَّ بآخرتهِ(۳۶۴) .

«كسى كه مالى را از راه حرام به دست مى آورد، در واقع دنيا را با آخرتش ‍ معامله كرده است».

اولين خطر و ضررى كه براى انسان به ارمغان مى آورد اين است كه دنيا را با آخرت معامله كرده است؛ يعنى آخرت را به دنيا فروخته است.

انَّ اليومَ عمل و لا حسابَ و غَدا حساب و لا عمَلَ(۳۶۵) .

«امروز روز عمل است نه روز حساب؛ و فردا روز حساب است نه روز عمل».

امروز روزى است كه شما آزاديد و مى توانيد كارتان را انجام دهيد و كسى اين جا به حساب شما نمى رسد، اما فردا يعنى روز قيامت روز حسابرسى است نه عمل. يكى از اسامى قيامت «يوم القيامة» است و حساب هم، باريك و دقيق. ميزان و موازين از تعبيراتى است كه هم در آيات كريمه قرآن و هم در روايت هاى فراوان يافت مى شود. يكى از معيارهاى موازنه اعمال، وجود مقدس معصومينعليهم‌السلام است. در زيارت نامه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى خوانيم:

السلام على ميزان الاعمالِ(۳۶۶) .

«سلام بر كسى كه ميزان اعمال هستى».

يعنى اعمال افراد با اعمال اميرالمؤمنينعليه‌السلام سنجيده مى شود.

اثر اول مربوط به عالم آخرت است و به تعبير قرآن:

انَّهم يَرَونَه بعيدا#و نراهُ قريبا (۳۶۷) .

«آنها، عالم آخرت را دور مى بينند و ما آن را نزديك مى دانيم».

در تعبير حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به اثر دوم كه دنيوى است چنين اشاره شده است:

مَن يكتَسِب مالا مِن غير حلِّه يَصرفهُ فى غيرِ حقِّه(۳۶۸) .

«كسى كه مالى را از طريق غيرمشروع به دست آورد، در راه غيرحلال نيز صرف خواهد كرد».

به تجربه ثابت شده است، كسانى كه با تضييع حقوق ديگران، به مال و ثروت كلان مى رسند، ممكن است ظاهرشان براى ديگران فريبنده و از طرفى آزاردهنده باشد، اما به يقين، از درون دچار مشكلات و مصائبى هستند كه اگر بازگو كنند، شايد كسى باور نكند. اثر وضعى درآمد غيرمشروع اين است كه مصيبت ها، سوءرفتارها و ابتلاهاى دنيوى زيادى براى صاحب آن به وجود مى آورد كه مجبور مى شود مقدار زيادى از آن مال و ثروت را در مسير غير واقع و نابجا هزينه كند.

اين مطلب را مكرر در اين مباحث تذكر داده ايم كه وقتى عمل يا منش و روشى از نظر شرع مقدس مذموم شمرده شد، تلاش شارع مقدس و اهل بيت عصمتعليهم‌السلام اين است كه اين زشتى را به هر صورت ممكن براى انسان ها تبيين كنند: براى كسانى كه به عالم آخرت اعتقاد استوار دارند، خطرات اخرويش را بيان مى كنند و براى كسانى كه ضعف اعتقاد دارند، به آثار سوء دنيوى آن اشاره مى كنند كه اين جا هم از همان موارد است.

حق ديگرى كه امام سجادعليه‌السلام در سخنان خود بيان مى فرمايند اين است كه:

و لا تُنفِقَه الا فى حلِّه.

«حق خرج كردن مال را جز در موارد حلال آن ندارد».

نكته مهم اين توصيه آن است كه انسان به تصور اين كه مالكيت مالى را به دست آورده است، خود را آزاد مطلق ببيند؛ در حالى كه معناى مالكيت، اطلاق در آن نيست و اگر در مصرف مال به حقوق ديگران تعدى شود، مجاز به مصرف نيست. نمونه آن اسراف است. حتى در مالى كه به خود انسان تعلق دارد، جايز نيست و نمى تواند اين مال را هدر داده يا در مصرف آن افراط كند. در چنين شرايطى اگر كسى به او اعتراض كند و او در پاسخ بگويد مال من است و من در مصرف آن آزادم، پاسخ پذيرفته است.

روايت خيلى جامعى از زبان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است. گرچه طولانى است و معمولا در خلال مباحث سعى كرده ايم از نقل روايت هاى طولانى پرهيز كنيم، اما چون داراى گويايى و بلاغت بسيار است و مى تواند همه مقصود ما را روشن كند، آن را به صورت كامل نقل مى كنيم. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

يُؤ تى برجل يوم القيامةِ و قد جَمَعَ مالا مِن حرام فاءنفَقَه فى حرام فيقال: اذهبوا به الى النارِ، و يؤ تى برجل قد جَمَعَ مالا مِن حلال و اءنفَقَه فى حرام فيقال: اذهبوا به الى النارِ، و يؤ تى برجل قد جَمَعَ مالا مِن حرام و اءنفَقَه فى حلال فيقال: اذهبوا به الى النارِ، و يؤ تى برجل قد جَمَعَ مالا مِن حلال فاءنفَقَه فى حلال فيقال له: قف لعلَّك اءَضررتَ فى طلبِ هذا بشى ء ممَّا فَرَضتُ عليك مِن صلاة لم تُصلِّها لِوقتها اءو فَرَّطت فى شى ء من ركوعها و سجودها و وضوئها، فقال: لا يا ربِّ كسبتُ مِن حلال و اءنفقتُ منه فى حلال و لم اءضيِّع شيئا ممّا فرَضتَ علىَّ، فيقال: لعلَّك اختلتَ فى هذا المال فى شى ء من مركب اءو ثوب باهَيتَ به فيقول: لا يا ربِّ لم اءختلَّ و لم اُباه فى شى ء فيقال: لعلَّك منَعتَ حقَّ اءحد اءمَرتُكَ اءن تُعطيَهُ من ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل؟ فيقول: لا يا ربِّ كسبتُ فى حلال و اءنفقتُ فى حلال و لم اُضيِّع شيئا ممَّا افترضتَه علىَّ و لم اءختلَّ و لم اُباه و لم اُضيِّع حقَّ اءحد اءمَرتَنى اءن اُعطيَهُ، قال: فيجى ءُ اءولئك فيُخاصمونَهُ(۳۶۹) .

روز قيامت فردى را مى آورند كه مالى از راه حرام تحصيل كرده و در راه حرام هم صرف كرده است. دستور صادر مى شود كه وى را به آتش ببريد. فرد ديگرى را مى آورند كه مال را از راه حلال به دست آورده، اما در راه حرام مصرف كرده است. دستور صادر مى شود كه او را هم به آتش ببريد، فرد سومى را مى آورند كه مال خود را از طريق حرام و نامشروع به دست آورده است، اما در مسير حلال و رضاى خدا خرج كرده است. مى گويند او را هم به آتش ببريد. فرقى نمى كند اين سه نفر بالاخره يك جا قانون شكنى كرده اند. يا در تحصيل، يا در هزينه و يا در هر دو، جزا و پاداش قانون شكنى، آتش است.

فرد چهارم را مى آورند كه درآمد او از راه حلال بوده و مصرف آن نيز در مسير حلال بوده است. به او مى گويند بايست، مى ايستد؛ يعنى براى درآمد حرام و مصرف حرام، عقاب است، اما براى درآمد حلال و مصرف حلال سئوال و حساب و كتاب هست. سوالاتى از او مى كنند. از جمله مى پرسند: تو مال را از طريق حلال به دست آوردى، اما آيا در تحصيل آن، امور ديگرت را فراموش كردى؟ از عبادت هايت غفلت كردى؟ نمازت را كه بايد در اول وقت مى خواندى، به تاخير انداختى؟ ركوع و سجودت را به خاطر درآمد حلال، كوتاه كردى؟ و يا وضوى كامل را نتوانستى تحصيل كنى؟ مى گويد: خداى من! من هم از طريق حلال مالم را به دست آورده ام، هم در مسير حلال صرف كردم و هيچ يك از آنچه را كه تو واجب كرده بودى ضايع نكردم. در هيچ يك از آن واجبات كوتاهى نكردم.

دوباره سئوال مى شود كه شايد به اين مالت فخر و مباهاتى كرده اى. با اين مال مركبى خريدى. لباسى خريدى و بر ديگران فخر فروختى؟ مى گويد: خدايا! نه فخرى فروختم و نه مباهاتى كردم و نه دل كسى را شكستم. گفته مى شود كه شايد به وضع افراد مسكين و مستمند - كه موظف به رسيدگى بودى - رسيدگى نكردى؟ مى گويد: خدايا! من همه حقوق واجبم را ادا كردم. آنها هم مى آيند با او مخاصمه مى كنند، معلوم مى شود او همه اين امور را رسيدگى كرده. نه واجباتش را رها كرده است، نه به كسى فخر فروخته. همه اين كارها روى محاسبه و دقت انجام گرفته است، ولى در عين حال باز به او مى گويند: بايست، همه اين كارها درست، حالا نه از طريق حرام، مال به دست آوردى و نه در مسير حرام مصرف كردى و نه در واجبات كوتاهى كردى و نه كسى فخر فروختى و نه دلى را از خود رنجاندى.

حتى به مستحبات هم رسيدگى كردى. اينها حقوق ديگران. خدا كه اين همه مال و نعمت به تو داد، آيا قدرت دارى شكر يك نعمت از نعمت هاى بى شمار الهى را به جاى آورى؟ از اين كه سالمى و توانستى غذا بخورى، آب بياشامى، از منافع دنيا و از نعمت هاى آن لذت ببرى، آيا شكر يكى از اين نعمت ها را به جاى آوردى؟

ما مكرر اين مطلب را تذكر داده ايم كه نعمت هاى الهى مورد سئوال واقع مى شود. حتى انفاق هم بايد در مسير حلال باشد و تازه انفاق در مسير حلال هم مورد محاسبه واقع مى شود.

موارد مصرف مال و ثروت

حق ديگرى كه در كلام امامعليه‌السلام ذكر شده است اين است كه:

و لا تُحرِّفَه عن مواضِعِه و لا تَصرِفَه عن حقائِقِه

«مجاز نيستى كه اين مال را از جايگاه خود، آن جا كه قاعده و قانون مقرر كرده منحرف كرده، بى جا صرف كنى».

اين سخن تأکید همان سفارش قبل است كه فرمود حق ندارد مال را در غير مسير حلال صرف كند. بى جا صرف كردن از مصاديق مصرف حرام است. روايت بسيار جالبى را از امام عسكرىعليه‌السلام نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:

لا يَشغَلك رزق مضمون عن عمل مفروض(۳۷۰) .

«نبايد روزى تو كه مورد ضمانت است تو را از اعمال واجب بازدارد».

انسان هاى مومن بايد اين اطمينان را به خداى خود داشته باشند كه رزق و روزى انسان ها تقسيم و تضمين شده است.

انَّ المالَ مقسوم مضمُون لكُم قَد قَسَمهُ عادل بينكم و ضَمِنَه و سَيَفى لكُم(۳۷۱) .

«خداوند عادل رزق را تقسيم كرده و سهميه انسان را هم تضمين فرموده است و به دست انسان مى رسد».

البته اين بدان معنا نيست كه انسان در تحصيل مال تنبلى كند و كوششى را كه وظيفه انسانى است، تعطيل كند و بگويد خدا رزق ما را تقسيم كرده، بايد برساند.

تحصيل رزق نبايد به صورتى باشد كه همه اوقات و ساعت هاى زندگى انسان را اشغال كند؛ يعنى شبانه روز انسان به تحصيل مال و به دست آوردن ثروت بگذرد و استدلالش اين باشد كه من براى تحصيل مال و روزى زحمت مى كشم انسان فرايض، واجبات و وظايف ديگرى هم در زندگى دارد؛ حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در سخن گهربارى مى فرمايند:

للمؤمن ثلاثُ ساعات فسَاعَة يُناجى فيها رَبَّه و ساعَة يَرُمُّ فيها مَعايِشَه و ساعة يُخَلِّى فيها بينَ نفسِه و بينَ لَذَّتِها فيما يَحِلُّ و يَجمُلُ(۳۷۲) .

«مومن ساعت هاى زندگى خود را به سه بخش تقسيم مى كند: قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مى نمايد، قسمت ديگرى را در طريق اصلاح معاش و زندگى اش به كار مى گيرد و قسمت سوم، را به بهره گيرى از لذت هاى حلال و دلپسند مى پردازد».

انسان موجودى مركب از جسم و روح است؛ اگر همه تلاش خود را فقط براى جسم بگذارد، روح او دچجار كمبود و نارسايى مى شود. نيازهاى روحى را هم بايد مانند نيازهاى جسمى برآورده كرد. بنابراين، حق مال اين است كه انسان نبايد همه هم خود را صرف تحصيل آن كند.

نكته ديگرى كه در فرمايش امامعليه‌السلام آمده، اين است كه:

و لا تَجعلَهُ اذا كانَ مِن الله الا اليهِ و سَبَبا الى الله

مطلبى كه امامعليه‌السلام در اين جمله بيان مى فرمايند اين است كه مالى كه به دست آوردى؛ يا بايد مستقيما در راه خدا و يا در طريق تحصيل رضاى خالق مصرف كنى شايد در اذهان بعضى اين سئوال ايجاد شود كه اگر انسان فقط مال خود را براى خدا و در راه رضاى او مصرف كند، براى وى چه مى ماند؟ بايد گفت كه اين استنباط و برداشت غلط ما از معارف است؛ زيرا ما موظفيم از مال به دست آمده به مقدار نياز معيشت، آسايش و رفاه خود و خانواده خويش مصرف كنيم كه اين نيز مورد رضايت خدا است. نه تنها خداوند به اين مقدار راضى است، بلكه به آن فرمان داده است؛ حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

ليسَ منَّا مَن وُسِّعَ عليه ثمَّ قَتَّر على عِيالهِ(۳۷۳) .

«از ما نيست كسى كه به او توسعه مالى داده شده، اما او بر خانواده اش تنگ مى گيرد».

در يكى از مباحث، روايتى را نقل كرديم كه كسى قبل از اين كه از دنيا برود، همه مالش را در راه خدا انفاق كرده بود. بعد از مرگ او به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر دادند كه وى همه مالش را در راه خدا انفاق كرده است، حضرت فرمودند: پس به بچه هاى او چه رسيده است؟ براى ورثه اش چيزى نگذاشته است؟ عرض كردند: خير، يا رسول الله! حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: اگر قبلا به من خبر داده بوديد، اجازه نمى دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد(۳۷۴) .

اين روش مسلمانى نيست كه انسان تصور كند هرچه بدست مى آورد، فقط بايد به ديگران بدهد و خود و خانواده اش را از حاصل زحمت ها و دسترنج كارش محروم كند. اما ارزش اين كار چقدر است؟ اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

اءنفعُ المالِ ما قُضىَ بهِ الفرائضُ(۳۷۵) .

«نافع ترين مال آن است كه واجبات زندگى انسان به وسيله آن فراهم شود».

در درجه اول، نياز خود انسان از اهميت برخوردار است. فرايض مالى كه خداوند در مال انسان قرار داده است؛ مانند اداى حقوق شرعى و رسيدگى به نيازمندان و همنوعان، در مرحله بعد واقع شده است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

شرُّ المال ما لم يُنفَق فى سبيل الله منه و لم تُؤَدَّ زكاتُه(۳۷۶) .

«بدترين مال آن است كه انسان در راه خدا هيچ چيزى از آن را مصرف نكند و زكات مالش را نپردازد».

يعنى به خيال اين كه همه اين مال متعلق به خود او است و مجاز است هرگونه مى خواهد در راه اميال خود مصرف كند، از حقوق واجب مالى خود چشم بپوشد. چنان كه در روايت ديگرى حضرت مى فرمايند:

شرُّ الاموال ما لم يُخرج منه حقُّ الله سبحانَه(۳۷۷) .

«بدترين مال، مالى است كه حق خداوند از آن مال ادا نشده باشد».

و قرآن نيز بر اين نكته صحه مى گذارد و مى فرمايد:

و فى اءموالهم حقّ للسّائل والمحروم(۳۷۸) .

«و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم است».

اگر از اين مال حقوق آنان را ادا نكند، بدترين مال است. در حالى كه مال از چيزهايى است كه بايد به انسان فايده برساند. وقتى شر شد، طبيعى است براى انسان منفعتى حاصل نخواهد كرد. امام سجادعليه‌السلام فرمودند:

لا تَجعلهُ اذا كانَ مِنَ الله الا اليهِ و سَبَبا الى اللهِ

وقتى مال، مال خدا است، معنايش اين است كه ملك مطلق ما نيست، به اين دليل انكارناپذير كه آنچه ملك انسان است و متعلق به او مى باشد؛ عمل او است؛ چرا كه از او جدا نمى شود و زائل و فانى شدنى نيست وگرنه چيزهايى كه از انسان جدا مى شود، امروز در اختيار يكى است و روز ديگر در اختيار ديگرى؛ مال و ملك مطلق او نخواهد بود.

قرآن، از اموالى كه در اختيار انسان قرار مى گيرد به «مال الله» تعبير مى كند. در سوره مباركه نور و درباره داستان بندگانى كه در قديم در تملك انسان بودند، توصيه مى فرمايد:

آتوهم مِن مال الله الَّذى آتاكُم (۳۷۹) .

«از مالى كه خدا به شما داده است، در اختيار آنها قرار بدهيد تا آنها ازدواج كنند».

يك قاعده فقهى داريم كه مى گويد: العبد و ما فى يده كان للمولى انسان و هر آنچه كه در اختيار او است، همه متعلق به خدا است.

بنابراين، آنچه دارد امانت هايى است در دست او، كه امروز در اختيار او است و فردا بعد از مردن و وفات، متعلق به ديگرى است. اساس كار دنيا از بدو آفرينش تا قيامت همين گونه است. وقتى همه هستى ما از آن ديگرى است، آنچه نيز در اختيار ما است، در اختيار او خواهد بود. پس به آنچه كه او فرمان داده بايد عمل كرد. در راه تحصيل رضاى او بايد هزينه كرد كه البته ذات ذوالجلال ربوبى به فضل و كرمش و به بركت اين نصيحت پذيرى انسان و قانون مدارى او وعده كرده كه هم آثار دنيوى بر آن مترتب كند هم آثار اخروى.

انفاق؛ بهترين مسير صرف مال

از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

مَن بذل فى ذاتِ الله مالَه عَجَّلَ له الخَلَفَ(۳۸۰) .

«اگر كسى مالش را در راه خدا صرف كند، خدا در جايگزينى آن مال تعجيل مى كند».

بر اين اساس، خداوند وعده داده است وسيله اى فراهم مى كند تا هرچه كه او در راه خدا صرف كرده و از دست داده است، دوباره جايگزين شود. از اين بالاتر نكته اى است كه خداوند در سوره مباركه بقره مى فرمايد:

مثَلُ الَّذين يُنفقونَ اءَموالهم فى سبيل الله كَمثَلِ حَبَّة اءَنبَتَت سَبعَ سَنابلَ فى كلِّ سُنبُلَه مائَةُ حَبَّة و الله يُضاعفُ لِمَن يَشاءُ والله واسع عليم (۳۸۱) .

«مثال كسانى كه مالشان را در راه خدا انفاق مى كنند، مانند كسى است كه يك دانه گندم را درون خاك مى كارد و وقتى سر از خاك بيرون مى آورد هر بوته اى، هفت سنبله است و در هر سنبله اى صد دانه گندم؛ و خداوند اضافه مى كند و هر اندازه كه بخواهد، خداوند وسعت دهنده دانا است».

يعنى يك دانه، كاشته و هفتصد دانه تحصيل كرده است و بعد از آن مى فرمايد: گاهى خدا اين هفتصد تا را نيز چند برابر مى كند، خدا توسعه دهنده اى است كه مى داند چه مى كند؛ يعنى اقتضاى فضل الهى اين است كه وقتى به انسان امر مى كند كه چنين كن، پاداش و اجر آن را هم مقرر مى كند.

گاهى پاداش خيلى فورى است و در دنيا حاصل مى شود؛ مثل خيلى از كمك هاى مالى كه در دنيا به نيازمندان مى شود و انسان هايى كه اهل خير و كمك هستند، درك مى كنند كه هر چه داده اند، خدا چند برابر جايش را پر كرده است.

گاهى هم براى انسان هايى كه اعتقاد استوارى به عالم آخرت و سراى ديگر دارند اين ثمره به تاخير مى افتد و براى روزى ذخيره مى شود كه انسان چيزى جز عمل صالح ندارد.

نكته مهم ديگر اين است كه، اگر اموال بسيارى در اختيار انسان باشد و در راه خدا صرف نكند، هيچ بهره دنيوى و اخروى از آنها نخواهد برد. فرمايش ‍ اميرالمؤمنينعليه‌السلام است كه مى فرمايند:

لم يُرزق المالُ مَن لم يُنفقهُ(۳۸۲) .

كسى كه از مالش انفاق نمى كند، تو گويى با فقرا مساوى است و اصلا خدا به او چيزى نداده است. كسى كه مالش را در راه خدا صرف نمى كند، از آن مال بهره نخواهد برد. كسى كه در مصرف مال در راه فرمان الهى و رضاى خدا بخل مى ورزد، گويى از اين مال هيچ تنعم و سودى نخواهد داشت.

والَّذين يَكنزونَ الذَّهَب و الفضَّةَ و لا يُنفقونَها فى سبيل الله فبشِّرهم بعذاب اءَليم (۳۸۳) .

«كسانى كه طلا و نقره را گنجينه (ذخيره و پنهان) مى سازند و در راه خدا انفاق نمى كنند، به مجازات دردناكى بشارت ده!».

كسى كه مال را به اصطلاح جمع آورى مى كند و حاضر نيست در راه رضاى خدا و حتى براى منافع شخصى خود مصرف كند، از آن مال منتفع نمى شود.

حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام فرموده اند:

خيرَ المال ما وَقَى العِرضَ(۳۸۴) .

«بهترين مال آن است كه انسان به وسيله آن عزت خود را حفظ كند».

شبيه به اين مطلب را حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

خيرُ اءَموالك ما وقَى عِرضَكَ(۳۸۵) .

«بعترين اموال تو آن مالى است كه آبروى تو را حفظ كند».

گاهى انسان براى حفظ آبرويش حاضر است شكم خود را گرسنه نگه دارد، اما به ديگران كمك كند، اين مال بهترين و ارزشمندترين مال است و اساسا كسانى كه خرج كردنشان آسان است و به اصطلاح دستشان به جيبشان آشنا است، معمولا عزت دنيويشان بيشتر است و به وسيله مال خود مى توانند به مراتبى از شرافت و عزت دنيوى دست پيدا كنند.

اءفضل المالِ ما استُرِقَّ به الاحرارُ(۳۸۶) .

«بهترين مال ها آن است كه به وسيله آن، مردان آزاده به بندِ برده بودن كشيده شوند».

يا در يك عبارت ديگرى هست:

اءفضل الاءموالِ ما استُرِقَّ به الرِّجالُ(۳۸۷) .

«بهترين اموال آن است كه، مردمان را بنده تو گرداند».

بهترين و بافضيلت ترين مال براى انسان آن است كه به وسيله آن افراد آزاده را به بندگى و عبوديت خود در بياورد؛ چون:

الانسانُ عبيدُ الاحسانِ(۳۸۸) .

«انسان بنده احسان است».

فطرت هاى سالم انسانى، در مقابل احسان و فضل ديگران خود را وام دار مى بيند. انسانى كه بذل مال مى كند و كريم است، مالش را در مسير جلب محبت ديگران هزينه مى كند؛ چنين انسانى، افراد آزاده را وام دار خود مى كند و مالى كه در اين مسير صرف شود، هدر نرفته است. در روايت ديگرى از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده است:

لم يَذهب مِن مالكَ ما وَقَى عِرضَكَ(۳۸۹) .

«مالى كه آبروى تو را حفظ كند، ضايع نشده است».

انسان بايد به اين مطلب توجه داشته باشد كه نمى شود كه دوست بدارد هم در ميان مردم عزت و احترام داشته باشد و ديگران از او به نيكى ياد كنند و هم حاضر نباشد از مال خود در اين مسير هزينه كند. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه بسيارى از حقايق و دقايق را با آن تحمل و نيروى خدادادى بيان مى كنند؛ در روايتى مى فرمايند:

لا يجتمِعُ حبُّ المال والثَّناء(۳۹۰) .

«دوستى مال و مدح و ستايش مردم يك جا جمع نمى شود».

انسان اگر دوستدار مدح و ثناى ديگران است، نمى تواند مال را هم دوست داشته باشد؛ چرا كه اين دو با هم جمع نمى شود. اگر دوست داريد مردم شما را بستايند و اگر دوست داريد عزت دنيوى و حرمت اجتماعى داشته باشيد، بايد از مال بگذريد؛ در غير اين صورت امكان رسيدن به مراتب و كمالات دنيايى وجود نخواهد داشت. در تعبير ديگرى آمده است:

اءفضل الاموال اءحسَنها اءثرا عليكَ(۳۹۱) .

«با فضيلت ترين مال ها آن است كه براى انسان اثر نيكو داشته باشد».

چه ارمغان و هديه اى براى انسان پسنديده تر و زيباتر از اين كه در ميان مردم و جامعه اى كه زندگى مى كند، از او با عزت و حرمت ياد شود. در ميان هر جمعى كه حضور پيدا مى كند، به ديده احترام به او بنگرند. يكى از راه هاى تحصيل غيرت اجتماعى صرف مال است. بنابراين، مالى مى تواند ارزش ‍ داشته باشد كه انسان يا در دنيا از آن منتفع شود و يا در آخرت. البته جمع اين دو نيز با هم منافاتى ندارد.

نحوه انتفاع از مال بعد از مرگ

مطلب ديگرى كه امام سجادعليه‌السلام به عنوان يكى از حقوق مال ذكر مى فرمايند:

و لا تؤ ثِرَ به على نفسِكَ مَن لَعلَّه لا يَحمدُكَ و بالحَرىِّ اءَن لا يُحسنَ خلافَتَه فى ترِكَتِكَ و لا يعمَلَ فيه بطاعَةِ ربِّكَ فتكون معينا له على ذلك و بمَا اءَحدَثَ فى مالِكَ اءَحسَنَ نظرا لنفسِهِ فيعملَ بطاعَةِ ربِّه فَيَذهَبَ بالغنيمَةِ و تَبوءَ بالاثمِ والحسرَةِ والنَّدامَةِ مع التَّبِعةِ

اين عبارت ها بيان مى كنند كه انسان تا زمانى كه زنده است، بايد از مال خود انتفاع مادى و دنيوى داشته باشد و از آن براى فراهم كردن توشه آخرت استفاده كند و بتوان آن جا را قبل از رفتنش آباد كند.

انسان در اين دنيا مسافر است و قصد سفر به جايى را دارد كه قرار است براى هميشه در آن جا اقامت گزيند؛ طبيعى است اگر وكيل يا نماينده اى دارد كه متولى تدارك مسكن و وسايل رفاه و آسايش او است، آنچه را كه همراه دارد، بايد همه را به او بسپارد تا نماينده و وكيل او، در آن جا همه امكانات زندگى را براى وى فراهم كند. سرمايه هاى مادى و مالى انسان و عالم اخرت براى او چنين حالتى دارد. اما اگر اين انسان نه در دنيا از منافع اين مال استفاده كرد و فقط سعى كرد كه بر مقدار آن بيفزايد، جز خسران و ضرر چيزى حاصل نخواهد كرد.

آنچه كه امامعليه‌السلام به انسان مى آموزند و انسان را به آن تنبه مى دهند اين است كه مال، حقى بر تو دارد و حق مال اين است كه طورى از آن منتفع شوى كه وقتى از دنيا مى روى در آخرت بتوانى از آن بهره مند شوى.

وارث انسان پس از مرگ، گاه فرزندان انسان، گاه همسر او و گاهى بستگان دورتر و حتى حكومت ها و دولت ها هستند. ورّاث معمولا دوگونه اند: گاهى افرادى هستند كه از اين مال و ثروت بادآورده در گناه و حرام و امور خلاف و براى آنچه كه ضرر به اجتماع و انسان هاى ديگر مى رساند، استفاده مى كنند و مال را وسيله گناه و عصيان قرار مى دهند كه نتيجه اش عقاب و عذاب مالك آن است؛ چرا كه اين مال را گذاشته و پيشاپيش ورثه را در انجام گناه و معصيت كمك كرده است، امام سجادعليه‌السلام فرمودند:

فتكونَ معينا له على ذلك

«تو آنها را بر گناه اعانت كرده اى».

گاهى ورثه، انسان هاى صالح و شايسته اى هستند كه برخلاف خود انسان كه از آن مال استفاده نكرده است، اين مال را در مسير اطاعت الهى مصرف مى كنند. آن وقت زحمتش را مالك كشيده است و بهره و غنيمت را ديگران برده اند و آنچه براى مالك مى ماند گناه، افسوس، پشيمانى و عقاب اخروى است. در «غررالحكم» روايتى از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده كه داراى تعبيرهاى بسيار زيبايى است و شايد بتوان گفت كه كلام امام سجادعليه‌السلام هم برگرفته از همين فرمايش جد بزرگوارشان باشد؛ چون همه آنها از يك زاويه به عالم آفرينش مى نگرند و حقايق نزد همه اين بزرگواران به يك گونه مجسم است. حضرت مى فرمايند:

انَّ اءعظمَ الناس حسرة يوم القيامةِ رجل اكتسَبَ مالا مِن غير طاعَةِ الله فَوَرَّثَه رجلا اءنفَقَه فى طاعَةِ الله فَدَخَلَ به الجَنَّةَ و دخلَ به الاءَوَّلُ النّار(۳۹۲) .

«هنگام قيامت، درمانده ترين مردم، در حسرت و ندامت كسى است كه مالى را از مسير حرام به دست آورده است، خودش مصرف نكرده و بعد اين مال به كسى ديگر به ارث رسيده است كه او، آن را در راه اطاعت الهى مصرف كرده و بهشتى شده است، در حالى كه صاحب اصلى مال وارد آتش ‍ مى شود».

يعنى وارث او انسان زيرك و فهيمى بوده و مال را در مسير اطاعت الهى مصرف كرده و به وسيله آن، وارد بهشت شده است، اما آن كسى كه اين مال را از راه غيرحلال جمع كرده، به ارث گذاشته و مرده است، وارد آتش شده است. در قيامت او مى ايستد و مى بيند اين اموال او بوده و ديگرى منفعت آن را مى برد. يعنى به وسيله اين مال سعادت اخروى نصيب ديگرى شد و شقاوت نصيب او گرديده است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در تعبير ديگرى مى فرمايند:

انَّ الَّذى فى يَدَيك قد كان له اءهل قبلك و هو صائِر الى مَن بعدك و انَّما اءنتَ جامع لاءحد رجلَين اءمَّا رجل عمِلَ فيما جَمَعتَ بطاعةِ الله فسَعِدَ بما شَقيتَ به اءو رجل عملَ فيما جمعتَ بِمَعصيَةِ الله فَشَقىَ بما جَمَعتَ و ليس ‍ اءَحد هذَينِ اءهلا اءن تُؤ ثرَه على نفسكَ و لا تحملَ له على ظهرِكَ(۳۹۳) .

«مالى كه الان در دست تو است، در گذشته صاحبان ديگرى داشته است. از دست تو نيز درمى آيد و به دست ديگران مى رسد. تو در واقع مال را براى دو طايفه جمع مى كنى: يا براى كسى كه اين مال را در راه اطاعت خدا مصرف مى كند و به وسيله آنچه تو با آن بدبخت شدى سعادتمند مى شود؛ يا براى كسى كه با مال تو، معصيت خدا را كرده و بدبخت شده است. حال آن كه هيچ يك از اين دو طايفه از تو سزاوارتر نيستند. آيندگان را بر پشت خود سوار مى كنى و سنگينى اعمال آنها را تو بايد متحمل شوى! آنچه را كه به دست مى آورى، لذت دنيايى و منفعت اخرويش را براى خود حاصل كن».

اين كلام امام اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمايش امام سجادعليه‌السلام را خوب روشن مى كند كه فرمودند:

و لا تؤ ثِرَ به على نفسكَ مَن لعلَّه لا يحمَدُكَ

«كسى كه تو را حمد نمى كند؛ تو را سپاس نخواهد كرد».

سپاس در اين جا، سپاس زبانى نيست، بلكه شكر عملى است؛ او به گونه اى اين مال را مصرف كند كه حداقل براى تو صدقه جاريه شود.

مهم اين است كه انسان بتواند در اداى حقوق مال، وظيفه خود را به نحو احسن بشناسد و بدان عمل كند؛ و طريقه نيكوى آن نيز همان بود كه امامعليه‌السلام بيان فرمودند كه مال را اولا از مسير حلال به دست آورد، ثانيا در مسير حلال نيز مصرف كند. در تدارك مال، حرص و ولع به خرج ندهد كه ساير وظايف انسانى او تعطيل شود. نكته ديگر اين كه نكند ديگرى با زحمت هاى او سعادتمند بشود و يا با آنچه كه او جمع آورى كرده براى خود بدبختى بيافريند كه او را هم در اين بدبختى شريك گرداند، اما خود، از آن مال بهره دنيوى و اخروى نبرد.

اين بحث را با ذكر روايتى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام پى مى گيريم كه مى فرمايند:

المال يَعسوبُ الفُجَّار(۳۹۴) .

«مال، فرمانرواى خطاكاران است».

يعنى اين دو با هم تلازم دارد. اگر انسان، مال پرست و مال دوست شد، طبعا زمام انديشه، فكر، حركت و رفتار خود را به دست آن خواهد داد و به طور طبيعى از جاده اعتدال خارج خواهد شد. نتيجه اين است كه وقتى انسان در تشخيص خطا كرد، زمام انديشه و فكر خود را به جاى اين كه به دست زمامدار حقيقى خود بدهد به دست نفسانيات و غرائز خود مى دهد و حب مال، جاه، غريزه شهوت، غريزه خشم و... فرمانرواى انسان مى شود و انسان را از مسير طبيعى و عادى خارج مى كند. اين حاكم، انسان را به همان سمتى هدايت مى كند كه خود مى خواهد. بعد از اين مهم نيست كه انسان چه راهى برود؛ چون مسير صحيح انسانيت يك راه بيشتر نيست و راه هاى غير آن باطل است. شايد اين نكته را در خلال مباحث قبل متعرض شده باشيم كه در همه جاى قرآن، نور به صورت مفرد ذكر شده است، اما ظلمت به صورت جمع آمده است:

الله نورُ السَّموات و الاءَرض (۳۹۵) .

«خداوند نور آسمان ها و زمين است».

يخرجهُم مِن الظُّلمات الى النُّور (۳۹۶) .

«آنها را از ظلمت ها، به سوى نور بيرون مى برد».

يُخرجهم مِنَ النُّور الى الظُّلمات (۳۹۷)

«آنها را از نور، به سوى ظلمت ها بيرون مى برند».

هرجا كه ظلمت و نور با هم آمده است، نور به صورت مفرد و ظلمت به صورت جمع آمده است. دليلش هم روشن است؛ بيشتر از يك راه صحيح و مستقيم، براى رسيدن به هدف نهايى و غايى خلقت ما وجود ندارد؛ اما راه هاى انحرافى و كج و معوج متعدد است.

در هندسه وقتى مى خواهيم خط مستقيم را تعريف كنيم، مى گوييم:

كوتاه ترين فاصله بين دو نقطه را خط مستقيم مى گويند؛ اما خطوط غيرمستقيم و منحنى تعريف خاصى ندارند و به هرچه مستقيم نباشد خط غيرمستقيم مى گويند و مى توانند به هر سمتى باشند بدون اين كه مبدا يا مقصد خاصى را تعقيب كنند.

بنابراين، مهم نيست كه انسان وقتى از مسير اعتدال خارج شد چه راهى را انتخاب كند؛ چون همان طور كه گفتيم راه صحيح و مستقيم يكى بيشتر نيست.

يكى خط است از اول تا به آخر

بر او خلق خدا جمله مسافر

مجاهده با نفس در مقابل تمايلات

همه يك راه را بايد طى كنند، آن زمان كه از راه منحرف شدند، راه خطا و اشتباه را پيموده و به مقصد نخواهند رسيد. پيدا كردن راه درست نيز در اين است كه فرمانروايى بر نفس به دست خود فرد باشد و نه چيز ديگر. اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

اءملِكوا اءنفسكم بدوامِ جهادِها(۳۹۸) .

«همواره با نفس به مجاهده برخيزيد تا در اختيارش بگيريد».

شما خود مالك نفس خود باشيد و همواره با نفس به مجاهده برخيزيد و در اختيارش بگيريد؛ چون نفس تمايلات مختلفى دارد ممكن است از مالكيت انسان خارج شود، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در تعبير زيباى ديگرى مى فرمايند:

قدرتُكَ على نفسك اءفضلُ القدرَةِ، و امرتُكَ عليها خير الامرَةِ(۳۹۹) .

«بالاترين قدرت، قدرتى است كه انسان بر خود دارد و بهترين فرمانروايى، فرمانروايى بر نفس است».

اين كه انسان بتواند فرمانرواى نفس خود باشد، مهمترين امارت و فرمانروايى است؛ چون نفس انسان به طور طبيعى دلش مى خواهد آزاد باشد.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام در تعبير ديگرى مى فرمايند:

النفوسُ طَلِقَة لكنَّ اءيدى العقول تُمسِك اءعنَّتَها عن النُّحوس(۴۰۰) .

«نفس به طور طبيعى راها شده است، ولى اين سرانگشت تدبير و عقل خدادادى است كه عنان نفس را مى كشد و او را از بدبختى و فلاكت نجات مى دهد».

وقتى امارت از آن عقل و انديشه شد، وقتى فرمانروايى از آن خود انسان شد يعنى عقل، تدبير و بصيرت حاكم شد، ديگر مال، ثروت، خشم و تمايلات نفسانى نمى تواند حاكم باشد. در نتيجه خود انسان بايد حاكميت و امارت يابد؛ چرا كه اگر مال، فرمانروايى كرد، انسان دچار خطا مى شود و از مسير اعتدال خارج مى شود.

المال يَعسوبُ الفُجَّار(۴۰۱) .

«مال، فرمانرواى خطاكاران است».

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

انَّ لانفسكم اءثمانا فلا تبيعوها الا بالجَنَّةِ(۴۰۲) .

«نفس انسانى شما قيمت و بهايى دارد؛ مبادا آن را با غير بهشت معاوضه كنيد».

بهاى نفس، بهشت است و آن كسى كه نفس را با دنيا معاوضه مى كند، در اين معامله زيان كرده است. همين معناى تضاد دنيا و آخرت است كه در كلمات ائمهعليهم‌السلام زياد ديده مى شود؛ يعنى نه اين كه واقعا اينها دو چيز باشند كه به جنگ هم بروند، بلكه بدين معنا است كه انسان يك سرمايه بيشتر ندارد و آن سرمايه، نفس او است، اگر اين سرمايه را به بازار دنيا ببرد و بفروشد، در آخرت دست او خالى است. حال اگر در دنيا آن را فروخت، در عوض آن هرچه بگيرد، زيان كرده است. پشيمانى هم سودى ندارد، زيرا آن سرمايه از دست رفته است و بازنمى گردد. مثل اين كه انسان اندوخته اى دارد، و آن را به بازار مى برد و به انسان مكار و حيله گرى كه اهل غش در معامله است مى بازد و او متاع ناچيزى به او مى دهد كه فقط رنگ و لعاب دارد و شكل و نماى آن خوب است. انسان وقتى به خود آمد، مى بيند اين قابل برابرى با اندوخته او نيست؛ اما ديگر كار از كار گذشته؛ ديگر سرمايه اندوخته را از دست داده است. و بر اين اساس گفته شده است:

كانتِ الدنيا و الآخرة ضَرَّتين لا يجتمعان(۴۰۳) .

«دنيا و آخرت با هم نمى سازند و با هم جمع نمى شوند».

در تعبير ديگرى، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

انَّ مثلَ الدُّنيا و الاخرة كرجل له امراءتانِ اذا اءرضى احداهما اءسخطَ الاُخرى(۴۰۴) .

«مثال دنيا و آخرت مثل مردى است كه دو زن دارد، هر وقت مى آيد يكى را راضى كند، ديگرى از دستش ناراضى مى شود».

در روايت ديگرى از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

«فاصله دنيا و آخرت فاصله مشرق و مغرب است كه نمى شود اين دو را جمع كرد»(۴۰۵) .

چون انسان، موجود انتخابگر و مختارى است كه خداوند با قدرت عقل و تدبيرى كه به او داده، وى را در مسير هدايت مجبور نكرده؛ راه هاى صحيح را با نورافكن هاى بسيار روشن به او نمايانده است؛ اما او را مجبور به رفتن در اين راه نكرده است. اين است كه اگر بهاى نفس خود را مال قرار دهد، ارزش او همان مال مى شود و اگر بهاى نفس انسانى خود را غريزه شهوت قرار دهد، ارزش او همان شهوت و نفسانيات خواهد بود. اگر ارزش نفس ‍ خود را غريزه خشم قرار بدهد، ارزش او همان خواهد بود. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعبير بسيار عجيبى دارند كه مى فرمايند:

مَن كانت همَّته ما يدخُلُ بطنه كان قمتُه ما يخرجُ منه(۴۰۶) .

«اگر كسى همتش به آنچه باشد كه وارد شكمش مى شود؛ ارزش آن انسان، قدر و قيمت همان چيزهايى خواهد بود كه از شكم او خارج مى شود».