نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)

نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)0%

نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)

نویسنده: محمد دشتى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 15538
دانلود: 3818

نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 38 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15538 / دانلود: 3818
اندازه اندازه اندازه
نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)

نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)

نویسنده:
فارسی

در این کتاب ارزشمند که به قلم مرحوم محمد دشتی تدوین و تنظیم و تألیف گردیده مجموعه سخنان حضرت زهرا (س) به صورت فهرست موضوعی تصنیف یافته و بیانات گهربار و معارف عمیق و دقیق ایمانی و اعتقادی و آموزه های اخلاقی منتشر و مستتر در بیان و بنان آن حضرت مورد توجه قرارگرفته است.

غ. ف

اول: ماجراى سياسى فدك

۱- فدك، حق الهى فاطمهعليها‌السلام

پس از استقرار حكومت كودتائى سقيفه، ابوبكر، بر اساس مشورت با صاحب نظران خود، فدك را كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در دوران زندگانى خود به امر الهى به فاطمهعليها‌السلام بخشيده بود، غصب و كارگران آن حضرت را بيرون كرده و آن مزرعه را در اختيار خود گرفت.

حضرت زهراعليها‌السلام براى اثبات حقانيت خويش چنين فرمود:

حديث ۱۴۲:

قالت: اما فدك فان الله عزوجل انزل على نبيه قرانا يامر فيه باتيان حقى قال الله تعالى

«فآت ذاالقربى حقه»

فكنت انا و ولدى اقرب الخلائق الى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فنحلنى و ولدى فدكا

فلما تلا عليه جبرئيلعليه‌السلام «والمسكين و ابن سبيل» فقال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله :

اليتامى: الذين ياتمون بالله و برسوله و بذى القربى

والمساكين: الذين اسكنوا معهم فى الدنيا والاخره

وابن السبيل: الذى يسلك مسلكهم

قال عمر: فاذا الخمس والفى ء كله لكم و لمواليكم؟

فقالت: اما فدك، فاوجبها الله لى و لولدى دون موالينا و شيعتنا و اما الخمس ‍ فقسمه الله لنا و لموالينا و اشياعنا كما يقراء فى كتاب الله.

قال: فما لسائر المهاجرين و الانصار و التابعين؟

قالت: ان كانوا موالينا و من اشياعنا فلهم الصدقات التى قسمها الله و اوجبها فى كتابه

فان الله عزوجل رضى بذلك و رسوله رضى به

قسم على الموالاه والمتابعه لا على المعاداه والمخالفه، و من عادانا فقد عادى الله و من خالفنا فقد خالف الله و من خالف الله فقد استوجب من الله العذاب الاليم و العقاب الشديد فى الدنيا و الاخره

قال: هاتى بينه يا بنت محمد على ما تدعين.

قالت: قد صدقتم جابر بن عبدالله و جرير بن عبدالله، لم تساءلوهما البينه و بينتى فى كتاب الله.(۲۵۶)

(اما درباره فدك، همانا خداوند بزرگ قرآن را بر پيامبرش نازل فرمود، و در آن امر كرد كه حق من داده شود.)

«آت ذالقربى حقه»

چون من و فرزندانم نزديكترين مردم به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بوديم. رسول خدا فدك را به من و فرزندانم اعطا فرمود و آن گاه كه حضرت جبرئيل آيه «درماندگان و مسافران(۲۵۷) » را بر پيامبر اسلام تلاوت كرد، پدرم فرمود:

«يتيمان و مساكين» كسانى هستند كه در سايه بارگاه الهى دست بر دامان پيامبر خدا و خاندانش دارند و با فاطمه و فرزندان او زندگى مى كنند در دنيا و آخرت و «ابن السبيل» آنهايند كه راه اهل بيتعليها‌السلام را مى روند)

عمر (با حالت اعتراض) گفت:

پس خمس و غنائم جنگى و اموال عمومى كشور همه مال شما و پيروان شماست؟ !

پاسخ داد:

(اما باغهاى فدك، خداوند در قرآن (بخشيدن) آن را به من و فرزندانم واجب كرده است، غير از پيروان و شيعيان ما. اما خمس را خداوند براى ما و عموم پيروان و شيعيان ما تقسيم فرموده است، همان گونه كه در قرآن خوانده مى شود)

(عمر) ديگر بار پرسيد: پس سهم ديگر مهاجرين و انصار و تابعين چيست؟

فاطمهعليها‌السلام توضيح داد:

(آنها اگر پيروان و شيعيان ما باشند، از صدقات مشخص شده در كتاب خدا بهره مند مى باشند. خداوند بزرگ و پيامبرش به اين گونه تقسيم اموال عمومى رضايت داده اند كه ميزان بهره بردن از اموال عمومى، دوستى و اطاعت از خدا و اهل بيتعليهم‌السلام است نه دشمنى و مخالفت، و (آگاه باشيد) هر كس با ما دشمنى كند با خدا دشمنى كرده است. هر كس با ما مخالفت كند با خدا مخالفت كرده است و آن كسى كه با خدا دشمنى و مخالفت كند، عذاب دردناك و مجازات شديد از ناحيه خداوند در دنيا و آخرت بر او واجب مى گردد.)

عمر (خود را به بيراهه زده، پس از شنيدن اينهمه آيات و استدلالهاى روشن قرآنى) گفت: اى دختر محمد! براى ادعاى خود دليل و مدرك بياور!

حضرت فاطمهعليها‌السلام جواب داد:

(شما جابر بن عبدالله و جرير بن عبدالله را قبول داريد و سخن آنان را تصديق مى كنيد و از آنها دليل و مدرك نمى خواهيد «هر چه خواستند و گفتند پذيرفتند و به آنها داديد» (چه شده است كه از من دليل و بينه مى طلبيد؟) مدرك من در قرآن است(۲۵۸) )

۲- مطالبه حق از ابوبكر

حضرت زهراعليها‌السلام در مطالبه حق خود نسبت به فدك، خطاب به ابوبكر فرمود:

قالت: ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله جعل لى فدك فاعطنى اياها

(پيامبر اسلام فدك را براى من قرار داده است فدك را بمن برگردانيد(۲۵۹) )

و در سخنان ارزشمند ديگرى فرمود:

حديث ۱۴۴:

قالت: يا ابابكر لم تمنعنى ميراثى من ابى رسول الله و اخرجت وكيلى من فدك و قد جعلها لى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله باءمر الله تعالى(۲۶۰)

(اى ابوبكر! چرا مانع رسيدن من به ميراث پدرم مى شوى؟ و كارگزاران مرا از فدك بيرون كردى؟ در صورتى كه رسول خدا به امر پروردگار فدك را به من بخشيده است(۲۶۱)

۳- كيفيت اعطاى فدك به فاطمهعليها‌السلام

وقتى آيه «و آت ذالقربى حقه» نازل شد، جبرئيل به رسول خدا عرض ‍ كرد:

«اعط فاطمه فدكا»

( (يا رسول الله) فدك را به فاطمهعليها‌السلام عطا كن)

پيامبر اسلام، نزول آيه و امر الهى را به فاطمه زهراعليها‌السلام ابلاغ فرمود و ادامه داد:

فيمنعوك اياه من بعدى

(دخترم! فدك مال تو است، در آن تصرف نما، گرچه مى دانم، پس از من آن را غصب مى كنند و از دست تو مى گيرند)

حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود:

حديث ۱۴۵:

قالت: لست احدث فيها حدثا و انت حى

انت اولى بى من نفسى و مالى لك... انفذ فيها امرك

(اى رسول خدا) تا زنده اى من هرگز در (باغات) فدك تصرفى نخواهم كرد. تو بر من سزاوارترى و اموال من، مال تو است، اما براى اثبات حق من در فدك، مدرك و سند آن را محكم و استوار فرما)

آنگاه رسول گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله مردم را منزل خويش جمع كرد و حكم الهى را به همگان ارائه فرمود.(۲۶۲)

۴- سند فدك را پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نوشت

امام باقرعليه‌السلام نقل فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از نزول آيه «ذى القربى» فاطمه زهرا را طلبيد و سند فدك را به اسم آن حضرت نوشت كه پس از غصب فدك، آن را به ابوبكر نشان داد و فرمود:

حديث ۱۴۶:

قالت: هذا كتاب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله لى و لابنى(۲۶۳)

(اين نامه را رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله براى من و فرزندانم نوشته است)

۵- بشارت اعطاى فدك به فاطمه و فرزندان فاطمهعليها‌السلام

انس بن مالك نقل مى كند:

حضرت زهراعليها‌السلام پس از غصب باغهاى فدك خطاب به ابوبكر فرمود:

حديث ۱۴۷:

قالت: لقد علمت الذى ظلمتنا عنه اهل البيت من الصدقات و ما افاء الله علينا من الغنائم فى القرآن سهم ذوى القربى

«واعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى(۲۶۴) »

قال ابوبكر: يسلم اليكم كاملا؟

قالت: افلك هو؟ و لا قربائك؟

قال ابوبكر: اصرف فى مصالح المسلمين

قالت: ليس هذا حكم الله تعالى ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله لم يعهد الى فى ذلك بشى ء الا انى سمعته يقول لما انزلت هذه الآية «واعلموا انما غنمتم... »

ابشروا آل محمد فقد جاءكم الغنى(۲۶۵)

قال ابوبكر: لم يبلغ علمى من هذه الايه ان اسلم اليكم هذا السهم كله كاملا

(اى ابوبكر!) تو مى شناسى و مى دانى كه حق ما اهل بيت غصب شده است حقى كه از صدقات و غنائم داريم كه خداوند در آيه مربوط به غنائم و مصرف خمس آن را توضيح داده است

«اگر بخدا و آنچه بر بنده خود در روز فرقان كه دو گروه بهم رسيدند، نازل كرديم، ايمان آورده ايد، بدانيد هرگاه چيزى را به غنيمت گرفتيد، خمس آن براى خداوند و پيامبر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان است»

ابوبكر گفت: آيا فدك را بطور كامل بايد تسليم شما كنم و (مال شماست؟)

حضرت زهراعليها‌السلام پاسخ داد:

(آيا فدك مال تو است؟ و يا به نزديكان تو اختصاص دارد؟)

ابوبكر گفت: من آن را در رابطه با مصالح مسلمين خرج مى كنم.

حضرت زهراعليها‌السلام فرمود:

(اين حكم الهى نيست (كه اموال مشخص مردم را تصاحب كنى) و پدرم رسول خدا چنين دستورى بما نداده است. در صورتى كه از پدرم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از نزول آيه ۴۱ انفال شنيدم كه فرمود: بشارت باد اى فرزندان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله كه مايه غنا و بى نيازى شما رسيده است)

ابوبكر كه ديگر عذرى نمى توانست بياورد، به تفسير شخصى خويش ‍ متوسل شد و گفت:

علم من اجازه نمى دهد كه طبق اين آيه، فدك را تماما به شما تحويل دهم(۲۶۶)

جاى بسى شگفتى است، رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از نزول همين آيه، فدك را به فاطمهعليها‌السلام مى بخشد، اما علم ابوبكر برابر قرآن و فرمان الهى و عمل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله اجازه نمى دهد تا دست از غصب فدك بردارد؟ !

دوم: فدك ميراث پيامبر و اموال فاطمهعليها‌السلام است

۱- مطالبه ميراث پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

جابربن عبدالله انصارى نقل مى كند كه حضرت زهراعليها‌السلام پس از غصب فدك به ابوبكر فرمود:

حديث ۱۴۸:

قالت: اعطنى ميراثى من ابى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله

(ميراث پدرم را به من بازگردان.)

ابوبكر گفت: پيامبر ارث نمى گذارد. «النبى لا يورث»

فقالت: الم يرث سليمان داود؟

(آيا سليمان (پيغمبر) از داوود پيغمبر ارث نبرده است؟(۲۶۷) )

ابوبكر عصبانى شد و پاسخ داد: «پيامبر ارث نمى گذارد»

فقالت: الم يقل زكريا فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب؟(۲۶۸)

(آيا زكرياى پيامبر نفرمود كه خدايا فرزندى به من عطا فرما تا از من و از آل يعقوب ارث ببرد؟)

ابوبكر تكرار كرد كه «پيامبر ارث نمى گذارد»

فقالت: الم يقل يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين؟(۲۶۹)

حضرت زهراعليها‌السلام ادامه داد كه:

(اى ابوبكر! آيا قرآن كريم نفرموده است كه خدا وصيت كرده در فرزندان شما، پسر دو برابر دختر ارث مى برد؟ «پس ارث دختر از پدر غير قابل انكار است»)

و ابوبكر همان سخن اول خود را كه مخالف آيات قرآن بود تكرار كرد كه «پيامبر ارث نمى گذارد(۲۷۰) »

۲- اثبات ارث با آيات قرآن

حضرت زهراعليها‌السلام وقتى غصب فدك را محكوم كرد، از ابوبكر پرسيد: چرا ارث مرا از رسول خدا غصب كرديد؟

ابوبكر پاسخ داد: پيامبر ارث نمى گذارد.

حضرت فاطمهعليها‌السلام با آيات قرآن ادعاى او را مردود شمرد و فرمود:

حديث ۱۴۹:

قالت اكفرت بالله؟ و كذبت بكتابه؟ قال الله:

يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين(۲۷۱)

(ابوبكر! آيا به خدا كافر شده اى و كتاب خدا را تكذيب كرده اى؟ خداوند در قرآن كريم فرموده است: وصيت مى كند خداوند شما را درباره فرزندانتان كه پسر دو برابر دختر ارث مى برد.(۲۷۲) )

۳- اثبات ارث با مناظره و استدلال عقلى و شرعى

حضرت زهراعليها‌السلام پس از غصب فدك در يك مناظره كوبنده از ابوبكر سئوال كرد:

حديث ۱۵۰:

قالت: يا ابابكر من يرثك اذا مت؟

(اى ابوبكر چه كسى از تو ارث مى برد، هنگامى كه مردى؟)

ابوبكر پاسخ داد: (زن و فرزندانم)

حضرت زهرا ادامه داد:

فما لى لا اءرث رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله ؟

(پس چه شده است كه من (دختر رسول خدا) از پدرم ارث نمى برم؟)

ابوبكر پاسخى نداشت. فقط ادعاى خود را مطرح كرد كه «پيامبر ارث نمى گذارد»

حضرت زهراعليها‌السلام در حالى كه خشمى مقدس همه وجود او را گرفته بود، فرمود:

حديث ۱۵۱:

قالت: والله لاءدعون الله عليك و الله لا اكلمك بكلمه ما حييت(۲۷۳)

(سوگند به خدا تو را نفرين مى كنم، سوگند به خدا تا زنده ام كلمه اى با تو صحبت نخواهم كرد(۲۷۴) )

۴- مناظره كوبنده و اولين شهادت باطل

امام صادقعليه‌السلام نقل فرمود: پس از غصب فدك با ادعاى ساختگى ابوبكر كه «پيامبر ارث نمى گذارد»، حضرت زهراعليها‌السلام خطاب به ابوبكر فرمود:

حديث ۱۵۲:

قالت: يا ابابكر ادعيت انك خليفه ابى و جلست مجلسه و انك بعثت الى وكيلى فاخرجته من فدك و قد تعلم ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله تصدق بها على و ان بذلك شهودا

قال ابوبكر: ان النبى لا يورث

قالت: زعمت ان النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله لا يورث

«و ورث سليمان داود(۲۷۵) »

و ورث يحيى زكريا

و كيف لا ارث انا ابى؟

قال ابوبكر ان عائشه و عمر شهدا انهما سمعا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله يقول ان النبى لا يورث.

(اى ابوبكر! ادعاى خلافت و جانشينى پدرم را دارى و بر جاى او نشسته اى و آنگاه افرادى را به سوى وكيل من در فدك فرستادى و او را بيرون كردى! در حالى كه خوب مى دانى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فدك را به من بخشيده است و من بر اين بخشش گواهانى دارم.)

ابوبكر گفت: پيامبر ارث نمى گذارد.

حضرت زهراعليها‌السلام براى اثبات ارث پيامبران از آيات قرآن استفاده كرد و فرمود:

(و گمان دارى كه پيامبر ارث نمى گذارد. در صورتى كه در قرآن آمده است: «حضرت سليمان از داوود پيامبر ارث برد» و حضرت يحيى از زكريا ارث برده است، چگونه من از پدرم ارث نمى برم؟)

ابوبكر كه جوابى نداشت، گفت:

(عائشه و عمر شهادت مى دهند كه رسول خدا فرمود:

پيامبر ارث نمى گذارد

«ناگهان از حديث جعلى به شهادت آن دو تن تنزل كرد»

حضرت زهراعليها‌السلام جواب داد:(۲۷۶)

حديث ۱۵۳:

قالت: فقالت: هذا اول شهاده زور شهدا بها فى الاسلام، فان فدكا انما هى تصدق بها على رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله ولى بذلك بينه

(اين اولين شهادت باطل است كه آن دو تن در اسلام گواهى دادند. زيرا فدك به من بخشيده شده و رسول خدا آن را به من عطا فرمود و بر اين بخشش دليل و مدرك دارم.(۲۷۷) )

۵- اثبات ارث با شهادت شاهدان

پس از آنكه ابوبكر در برابر استدلالهاى روشن قرآنى حضرت زهراعليها‌السلام جوابى براى غصب فدك نداشت، و براى اثبات حديث جعلى به شهادت عائشه و عمر متوسل شد، لازم بود در برابر شهادت دروغين آنها از شهادت شاهدان صادق استفاده شود.

از اين رو، ام ايمن و اسماء بنت عميس به نفع حضرت زهراعليها‌السلام در اعطاى فدك از طرف رسول خدا به دخترش گواهى دادند

اما عمر و ابوبكر تسليم نمى شدند.

حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود:

حديث ۱۵۴:

فقالت: الم تسمعا من ابى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله يقول:

اسماء بنت عميس و ام ايمن من اهل الجنه؟

قالا بلى.

فقالت: امراءتان من الجنة تشهدان بباطل؟

ثم قالت قد اخبرنى ابى بانى اول من يلحق به فوالله لاءشكونهما(۲۷۸)

(آيا مگر از پدرم رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله نشنيده ايد كه فرمود: اسماء و ام ايمن از اهل بهشتند؟(۲۷۹) )

ابوبكر و عمر گفتند: آرى شنيديم.

حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود:

(پس چرا با شهادتشان فدك را تحويل من نمى دهيد؟) آيا دو زن بهشتى به باطل شهادت داده اند؟)

و چون پاسخ مثبتى از آن دو نفر نشنيد در حالى كه درد آلود، رسول خدا را مى خواند، فرمود:

(پيامبر خدا مرا خبر داده است، من اول كسى هستم كه به آن حضرت ملحق مى گردم. پس سوگند به خدا كه از ابوبكر و عمر در حضور پيامبر شكايت مى كنم.)

و در روايت ديگرى آمده است كه پس از شهادت باطل عائشه و عمر در اثبات حديث ادعايى ابوبكر، حضرت زهراعليها‌السلام از اميرالمومنينعليه‌السلام و ام ايمن كه شاهدان صادق اعطاى فدك از طرف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به دخترش بودند، درخواست گواهى نمود

امام علىعليه‌السلام و ام ايمن شهادت دادند كه «فدك را رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به فاطمه بخشيده است»

آن گاه حضرت زهراعليها‌السلام به ابوبكر فرمود: ديگر چه مى گوئيد؟

حديث ۱۵۵:

فقالت: علىعليه‌السلام و ام ايمن يشهدان بذلك(۲۸۰)

(علىعليه‌السلام و ام ايمن شهادت مى دهند كه فدك را رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بمن بخشيده است(۲۸۱) )

اگر شهادت ملاك است، پس فدك را به من برگردانيد.

اما متاسفانه پاسخ شنيد كه:

اى دختر رسول خدا! فدك را فقط با شهادت دو مرد يا يك مرد و دو زن مى توانيم به شما برگردانيم.(۲۸۲)

و يادشان رفته بود كه اسماء بنت عميس و ام ايمن قبلا شهادت داده بودند و ابابكر قول داده بود «اگر ام ايمن شهادت دهد، فدك را برمى گردانم(۲۸۳) »

اما پس از گواهى او بهانه ديگرى مطرح كرد كه

(دو زن با يك مرد بايد شهادت دهند)

سوم: غصب فدك

سران سقيفه ابتدا غصب فدك را با ادعاى حديث جعلى و شهادت شهود مى خواستند اسلامى جلوه دهند، اما استدلالهاى قرآنى حضرت زهراعليها‌السلام ، و افشاگريهاى كوثر قرآن، همه آن ترفندها را نقش بر آب نمود و ناچار شدند با سرنيزه و سيلى زدن و فشار و قدرت، فدك را در دست خود نگهدارند.

وقتى ابوبكر از حديث دروغين دست كشيد و به شهادت گواهان تكيه نمود، حضرت زهراعليها‌السلام پس از گواهى اميرالمومنينعليه‌السلام و ام ايمن به ابوبكر فرمود:

حديث ۱۵۶:

قالت: ان ابى اعطانى فدكا و علىعليه‌السلام و ام ايمن يشهدان

(بدرستى كه پدرم فدك را به من بخشيد و علىعليه‌السلام و ام ايمن هم شهادت مى دهند)

ابوبكر به ظاهر تسليم شد، دستور داد كاغذى آوردند كه در آن نوشت: «فدك جزو اموال فاطمهعليها‌السلام است، به او بازگردانيد»

حضرت زهراعليها‌السلام نامه خليفه را گرفت به طرف منزل مى آمد كه عمر در بين راه، توطئه غصب فدك را افشا كرد، و با حركت خشن خود نشان داد كه جعل حديث و شهادت شاهدان، و طرح مباحث حقوقى در غصب فدك، همه بهانه اى بيش نبود.

عمر با خشونت پرسيد: از كجا مى آيى فاطمهعليها‌السلام ؟

حضرت زهراعليها‌السلام پاسخ داد:

حديث ۱۵۷:

قالت: جئت من عند ابى بكر اخبرته ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله اعطانى فدكا و ان عليا و ام ايمن يشهدان لى فاءعطانيها و كتب لى بها(۲۸۴)

(از نزد ابوبكر مى آيم، به او خبر دادم كه رسول خدا فدك را به من اعطا فرمود و علىعليه‌السلام و ام ايمن بر حقانيت من گواهى مى دهند. بنابراين ابوبكر تسليم شد و نامه اى (جهت بازگرداندن فدك) براى من نوشت)

عمر قدم پيش گذاشت و گفت: نامه ابابكر را بده

حضرت زهراعليها‌السلام امتناع ورزيد

اما عمر با شدت نامه ابوبكر را گرفت و بر آن آب دهان انداخت و سيلى به صورت زهراعليها‌السلام نواخت و نامه را پاره كرد و سوزاند.(۲۸۵)

چهارم: كشاندن ماجراى فدك به اجتماعات مسلمين

آن گاه كه ادعاها دروغين از آب درآمد

و ماسكهاى بظاهر اسلامى فرو افتاد

و جواب استدلالهاى قرآنى و شهادت شاهدان صادق را ناديده گرفتند و نامه و حكم حكومتى خود را به هيچ انگاشتند و بر آن آب دهان انداختند و آن را سوزاندند و در تداوم حركت نظامى، برهان و استدلال دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را با سيلى و شلاق پاسخ دادند، چاره اى جز افشاگرى و كشاندن ماجراى فدك به اجتماعات مسلمين وجود نداشت

بايد با مردم حرف مى زد و مردم را بيدار مى نمود.

۱- مناظره در اجتماع مسلمين

حضرت فاطمهعليها‌السلام همراه با حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام و فرزندانش حسن و حسينعليهما‌السلام به سوى خانه هاى مهاجرين و انصار رفت و آنها را به يارى طلبيد و روزى ديگر در جمع مسلمين ابوبكر و عمر را مخاطب قرار داد تو فرمود:

حديث ۱۵۸:

قالت: اليست فدك فى يدى؟ و فيها و كيلى و قد اكلت غلتها و رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله حى؟

قالا بلى

قالت: فلم تساءلانى فى البينة على ما فى يدى؟ !

قالا: لانها فى ء المسلمين

قالت: لهما و الناس حولهما يسمعون:

افتريد ان تردا ما صنع رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله و تحكما فينا خاصه بما لم تحكما فى سائر المسلمين؟ ايها الناس اسمعوا ما ركباها. اءراءيتما ان ادعيت ما فى ايدى المسلمين من اموالهم تسالوننى البينه ام تسالونهم؟

قالا: لا بل نسالك

قالت: فان ادعى جميع المسلمين ما فى يدى تسالونهم البينه ام تسالوننى؟

فغضب عمر و قال: ان هذا فى ء للمسلمين.

قالت: حسبى انشدكم بالله ايها الناس اما سمعتم رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله يقول: ان ابنتى سيده نساء اهل الجنه؟(۲۸۶)

قالوا: اللهم نعم.

قالت: افسيده نساء اهل الجنه تدعى الباطل و تاخذ ما ليس لها؟ ارايتم لو ان اربعه شهدوا على بفاحشه او رجلين بسرقه اكنتم مصدقين على؟

قال عمر: نعم و نوقع عليك الحد

فقالت: كذبت و لومت الا ان تقر انك لست على دين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ان الذى يجيز على سيده نساء اهل الجنه شهاده او يقيم عليها حدا لملعون كافر بما انزل الله على محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ان اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا لا تجوز عليهم شهاده لانهم معصومون من كل سوء مطهرون من كل فاحشه:

(آيا باغات فدك در دست من نبود؟

و وكلا و كارگران من در آن كار نمى كردند؟

و من از ميوه ها و سبزيجات آن نمى خوردم؟

آن هم در روزهائى كه رسول خدا زنده بودند؟

عمر و ابوبكر گفتند: آرى

حضرت فاطمهعليها‌السلام ادامه داد:

(پس آن چه كه در دست من بود، براى گرفتن آن چرا از من سوال نكرديد؟ و از مدرك و سند آن نپرسيديد؟)

عمر و ابوبكر گفتند: براى اين كه فدك جزو اموال مسلمين است.

حضرت زهراعليها‌السلام خطاب به آن دو نفر در حالى كه جمعيت فراوانى اطرافشان گرد آمده بودند فرمود:

(آيا شما اراده كرديد آن چه را كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله انجام داده است، دگرگون سازيد؟

و درباره ما اهل بيت حكمى نماييد كه درباره ديگران روا نمى داريد؟ اى مردم مدينه! بشنويد، اين دو نفر چه مى گويند و چه مى كنند؟

از شما دو نفر مى پرسم:

آيا اگر من اموالى را كه در دست مسلمانان است، ادعا نمايم از من دليل و مدرك مى خواهيد، يا از ديگران و صاحبان اموال؟)

گفتند: از تو كه مدعى اموال ديگرانى

حضرت فاطمهعليها‌السلام ديگر بار پرسيد:

(حال اگر مسلمانان اموالى را كه در دست من است، ادعا نمايند، از آنها بايد دليل و مدرك بطلبيد يا از من؟)

عمر در حالى كه سخت عصبانى شده بود جواب نداد و همان حرف قبلى را تكرار كرد كه: فدك جزو اموال مسلمين است.

حضرت زهراعليها‌السلام خطاب به جمعيت حاضر فرمود:

(كافى است، شما را بخدا سوگند مى دهم

اى مردم! آيا از پيامبر اسلام شنيديد كه مى فرمود:

همانا دخترم فاطمه سيد و بزرگ زنان اهل بهشت است؟)

جمعيت همگى گفتند: آرى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيديم.

پس از اعتراف عموم مردم حضرت ادامه داد:

(اى مردم آيا سيد و بزرگ زنان بهشتى ادعاى باطل مى كند و اموالى را مى گيرد كه مال او نيست؟ اى مردم چگونه فكر مى كنيد اگر چهار نفر عليه من به عمل زشتى شهادت دهند و يا دو نفر شهادت دهند كه من دزدى كردم آيا آنها را تصديق مى كنيد؟)

در ميان سكوت مسلمانان و ابوبكر، عمر گفت:

آرى و بر تو حد جارى مى سازيم.

حضرت زهراعليها‌السلام فرمود:

(دروغ گفتى و دشمنى و پستى خود را ظاهر ساختى،

مگر آن كه اقرار كنى كه بر دين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نيستى.

آن كس كه بخود اجازه مى دهد تا بر سيد زنان بهشتى شهادت دروغ روا دارد يا بر او حدى جايز شمارد، كافر و مورد لعن و نفرين الهى است.

زيرا آيات الهى را كه بر پيامبر اسلام نازل شده است، منكر شده

خدائى كه زشتى ها و پليديها را از اهل بيت دور كرده و آنها را از هر گونه گناه و لغزشى پاك نموده، اجازه نمى دهد كه كسى شهادت دروغ بر ضدشان مطرح نمايد، به علت آن كه اهل بيتعليهم‌السلام از بدى معصوم و از هر عمل زشتى پاك و مطهرند(۲۸۷) )

۲- به يارى طلبيدن مسلمانان

در تداوم افشاگريهاى اجتماعى، حضرت زهراعليها‌السلام به طرف خانه هاى مهاجرين و انصار مى رفت و آنان را به يارى مى طلبيد تا غصب فدك را ساده نشمارند. روزى خطاب به معاذ بن جبل فرمود:

حديث ۱۵۹:

قالت: يا معاذ بن جبل انى قد جئتك مستنصره و قد بايعت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله على ان تنصره و ذريته و تمنعه مما تمنع منه نفسك و ذريتك و ان ابابكر قد غصبنى على فدك و اخرج وكيلى منها

(اى معاذبن جبل! همانا نزد تو آمده ام و از تو طلب يارى دارم.

زيرا كه با پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بيعت كردى تا پيامبر و فرزندان او را يارى و از آنان دفاع كنى همچنان كه از خود و خاندان خود دفاع مى كنى.

بدرستى كه ابوبكر حق مرا در فدك غصب كرده است و وكيل و كارگران مرا اخراج نموده است(۲۸۸) )

۳- آگاهى از پيمان شكنى مخالفان ولايت

در همان لحظه هاى آغازين اعلام ولايت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در غدير خم، و تحقق بيعت عمومى براى ولايت، حضرت زهراعليها‌السلام از پيمان شكنى، و دوروئى مخالفان غدير، آگاهى داشت

آنگاه كه حارث بن نعمان مخالفت كرد و گفت:

خدايا اگر ولايت علىعليه‌السلام بحق از طرف تو اعلام شد سنگى بر من فرود آيد و به زندگى من خاتمه دهد

كه فورا عذاب الهى رسيد، و سنگى از آسمان فرود آمد و او را كشت حضرت زهراعليها‌السلام نگاهى معنادار به امام علىعليه‌السلام نمود و فرمود:

حديث ۱۶۰:

قالت اتظن يا اباالحسن ان هذا الرجل وحده؟ والله ما هو الا طليعه قوم لا يلبثون ان يكشفوا عن وجوههم اقنعتها عندما تلوح لهم الفرصه

(اى ابوالحسن! آيا گمان مى كنى در مخالفت با غدير، اين مرد تنهاست؟

سوگند به خدا او پيشگام قومى است كه هنوز نقاب چهره اشان فرو نيافتاده است.

و آنگاه كه فرصت بدست آورند مخالفت خود را آشكار خواهند ساخت(۲۸۹) )

علىعليه‌السلام در پاسخ فرمود:

من دستور خدا و پيامبر را انجام مى دهم و بخدا توكل مى كنم كه بهترين يارى دهنده است.

۴- سخن رانى افشاگرانه در مسجد

خ - خطبه ها، خطبه حضرت در مسجد حديث ۵۷

پنجم: فضائل فاطمهعليها‌السلام از كلام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

۱- فاطمهعليها‌السلام بزرگ زن جهانيان

در آخرين لحظه هاى زندگانى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فاطمهعليها‌السلام بشدت گريست، رسول خدا صداى گريه دخترش را شنيد، مطالبى را آهسته به او منتقل فرمود كه فاطمه خنديد، و علت آن را اينگونه توضيح داد كه:

حديث ۱۶۱:

قالت: فبكيت بكائى الذى رايت فلما راى حزنى سارنى الثانيه فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله : يا فاطمه اما ترضين ان تكونى سيده نساء العالمين؟

فضحكت(۲۹۰)

(وقتى حال رسول خدا را آن چنان ديدم، گريستم گريه اى كه شما ديديد.

وقتى پدرم حزن و اندوه مرا مشاهده فرمود، دوباره با من نجوا كرد و فرمود: اى فاطمه! آيا راضى و خشنود نيستى كه سيد و بزرگ زنان جهانيان باشى؟ پس خنديدم (و شاد شدم(۲۹۱) ))

۲- فاطمهعليها‌السلام بزرگ زن بانوان بهشتى

حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود:

در لحظه هاى آخر زندگانى، وقتى پدر صداى گريه مرا شنيد، فرمود:

حديث ۱۶۲:

يا بنيه انه ليس احد من نساء المسلمين اعظم رزيه منك فلا تكونى من اذنى امراه صبرا انك سيده نساء اهل الجنه(۲۹۲)

(دختر عزيزم! هيچ كدام از زنان مسلمانان ارزش و مقام تو را ندارند. پس در صبر و بردبارى همانند كمترين زنان نباش، زيرا تو سيد و بزرگ زنان بهشتى(۲۹۳) )