نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)

نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)0%

نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)

نویسنده: محمد دشتى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 15525
دانلود: 3816

نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 38 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15525 / دانلود: 3816
اندازه اندازه اندازه
نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)

نهج الحیاة - فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س)

نویسنده:
فارسی

در این کتاب ارزشمند که به قلم مرحوم محمد دشتی تدوین و تنظیم و تألیف گردیده مجموعه سخنان حضرت زهرا (س) به صورت فهرست موضوعی تصنیف یافته و بیانات گهربار و معارف عمیق و دقیق ایمانی و اعتقادی و آموزه های اخلاقی منتشر و مستتر در بیان و بنان آن حضرت مورد توجه قرارگرفته است.

پ: اول: پوشش زن

ح - حجاب زن

پ: دوم: پيامبر و فاطمهعليها‌السلام

۱- نقش تربيتى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در جامعه

الف. اثبات امامت حديث ۴

۲- تلاش براى جلب رضايت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

شيخ صدوق نقل مى كند:

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله هرگاه به مسافرت مى رفت، با فاطمهعليه‌السلام خداحافظى مى كرد و وقتى از سفر برمى گشت، ابتدا به ديدن فاطمهعليه‌السلام مى شتافت.

در يكى از مسافرتهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حضرت زهراعليها‌السلام دو دستبند نقره و يك جفت گوشواره براى خويش و يك پرده براى درب منزل خريد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از مسافرت بازگشت و بديدار دخترش شتافت.

پس از مشاهده پرده خانه و زيور آلات ساده فاطمهعليها‌السلام ، توقف كوتاهى كرد و به مسجد رفت.

حضرت زهراعليه‌السلام با خود انديشيد كه پدر ناراحت است، و فورى دستبند و گوشواره و پرده را در آورد و خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرستاد و پيام داد:

حديث ۳۲:

قالت: تقرا عليك ابنتك السلام و تقول اجعل هذا فى سبيل الله(۵۷)

(دخترت براى تو سلام مى فرستد و مى گويد كه اين زيورآلات اندك را نيز در راه خدا انفاق كن)

پيامبر گرامى اسلام پس از مشاهده بخشش و ايثار فاطمهعليه‌السلام سه بار فرمود:

فداها ابوها

(پدرش فداى او باد(۵۸) )

۳- همدردى با پدر

در روزهاى واپسين زندگانى، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به منبر رفت و فرمود:

هر كس از من طلبى دارد، درخواست نمايد.

و آنگاه بلال در كوچه مدينه فرياد زد كه:

هذا محمد يعطى القصاص من نفسه قبل يوم القيامه

مردم اينك اين محمد بن عبدالله است كه مى خواهد قبل از روز قيامت قصاص شود هر كس حقى را او طلب بخواهد

مردى بلند شد و گفت: اى رسول خدا! شما در جنگ بدر كه صف سربازان را تنظيم مى كرديد، با شلاق خودتان بر شكم لخت من زديد.

پيامبر فرمود بيا قصاص كن، مرد گفت: همان شلاق را بياوريد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به بلال اشاره فرمود كه از خانه فاطمهعليها‌السلام همان شلاق روزهاى جنگ را بياورد.

حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام پرسيد:

حديث ۳۳:

يا بلال ما يصنع والدى بالقضيب و ليس هذا يوم القضيب؟

(لما اخبر بلال ما وقع قالت)

واغماه لغمك يا ابتاه

من للفقراء والمساكين وابن السبيل يا حبيب القلوب يا بلال فقل للحسن و الحسين يقومان الى هذا الرجال فيقتص منهما و لا يدعانه يقتص من رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله (۵۹)

(اى بلال! پدرم با شلاق (روزهاى جنگ) چه مى خواهد بكند؟ الان كه روز جنگ نيست؟)

وقتى بلال آنچه را كه در مسجد گذشت خبر داد. فاطمه زهراعليها‌السلام ناله زد و گفت:

(واى از ين اندوه براى اندوه تو اى پدر، غير از تو چه كسى سرپرست فقرا و تهيدستان و در راه ماندگان است؟

اى دوست خدا و دوست همه دلها! اى بلال به فرزندانم حسن و حسين بگو نزد آن مرد رفته تا از آنان قصاص كند و نگذارند پيامبر را بيازارد(۶۰) )

۴- عواطف پدرانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

حضرت زهراعليها‌السلام درباره عواطف گرم پدرانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مطلبى را نقل فرمود كه قابل توجه و ارزيابى است:

حديث ۳۴:

قالت: لما نزلت «لا تجعلوا دعاه الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا(۶۱)

هبت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله ان اقول له «ياابة» فكنت اقول «يا رسول الله» فاعرض عنى مرة او اثنين او ثلاثا ثم اقبل على فقال:(۶۲)

يا فاطمه انها لم تنزل فيك و لا فى اهلك و لا فى نسلك انت منى و انا منك انما نزلت فى اهل الجفاء و الغلظه من قريش اصحاب البذخ و الكبر؛ قولى «يا ابه» فانها احيى للقلب و ارضى للرب(۶۳)

وقتى اين آيه نازل شد:

«رسول خدا را آنگونه كه همديگر را صدا مى زنيد، نخوانيد»

ترسيدم كه رسول خدا را با لفظ «اى پدر» بخوانم.

من (هم مانند ديگران پدر را) با نام «يا رسول الله» صدا زدم.

بدين خاطر پيامبر، يك بار يا سه بار از من روى گردانيد (و پاسخ نگفت). سپس رو به من كرد و فرمود:

اى فاطمهعليه‌السلام ! اين آيه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است. تو از من هستى و من از تو هستم.

همانا اين آيه براى (ادب كردن) جفا كاران درشت خوى قريش، انسانهاى خودخواه و متكبر، نازل شده است.

مرا با جمله «اى پدر! » خطاب كن كه مايه حيات قلب من است و خداوند را خشنود مى كند(۶۴)

۵- ناله و فرياد در هنگامه رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

در لحظه هاى غمبار رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، حضرت فاطمهعليها‌السلام ، امام علىعليه‌السلام امام حسن و امام حسينعليه‌السلام در اطراف بستر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله حلقه زده و با چشمانى اشكبار، نظاره گر غروب خورشيد رسالت بودند.

آن بزرگ پيامبر، خواست سخنى بفرمايد، اما نتوانست و در حالى كه مى گريست بى حال در بستر افتاد.

فاطمهعليها‌السلام با مشاهده اين منظره به فرياد آمد و فرمود:

حديث ۳۵:

قالت: يا رسول الله، قد قطعت قلبى و احرقت كبدى لبكائك يا سيد النبيين من الاولين و الاخرين

يا امين ربه و رسوله يا حبيبه و نبيه

من لولدى بعدك؟ و لذل ينزل بى بعدك؟

من لعلى اخيك و ناصرالدين؟

من لوحى الله و امره؟(۶۵)

(اى رسول خدا! همانا قلب مرا از جا كندى، و جگرم را سوزاندى، آنگاه كه گريه تو را مشاهده كردم، اى بزرگ پيامبران از حضرت آدم تا آخرين آنان، اى امين پروردگار، اى فرستاده و محبوب خداوند اى پيامبر خدا!

پس از تو چه بر سر فرزندانم خواهد آمد؟

پس از تو چه مصيبتها و ذلت و خواريها كه بر من باريدن خواهد گرفت؟

پس از تو چه بر سر علىعليه‌السلام خواهد آمد؟

او كه برادر توست و (تنها) ياور دين اسلام خواهد بود.

پس از تو چه بر سر وحى الهى و (دستورات خداوند خواهد آمد؟(۶۶) )

آنگاه خود را در آغوش پدر افكند، پدر را بوسيد و با اشك فراوان، گونه هاى پدر را شست.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در اين هنگام دست فاطمهعليها‌السلام را در دست علىعليه‌السلام گذاشت و فرمود:

على جان! فاطمه امانت الهى و امانت من در دست تو است، از او محافظت فرما.

۶- غم و اندوه وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

ش - اشعار حضرت زهراعليها‌السلام

پس از وفات رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله ، فاطمه (عليها‌السلام ) در اجتماع زنان مدينه با بيان غم آلودى فرمود:

حديث ۳۶:

قالت: انا لله و انا اليه راجعون، انقطع عنا خبر السماء

(همه از خدائيم و بسوى او باز مى گرديم، (آه كه با وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ) رشته وحى و اخبار آسمانى قطع گرديد(۶۷) )

۷- غم از دست دادن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

الف - روايت معاذ

از معاذبن جبل نقل شده است كه فاطمهعليها‌السلام پس از وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فراوان مى گريست و مى فرمود:

حديث ۳۷:

قالت: يا ابتاه الى جبريل ننعاه، اءنقطعت عنا اخبار السماء يا لا ينزل الوحى اءلينا من عند الله ابدا(۶۸)

(آه اى پدر! پس از تو بايد شكوه هاى دل را به حضرت جبرئيل گفت. آه كه (با وفات تو) خبرهاى آسمانى قطع شد و آه اى پدر! ديگر براى هميشه از طرف خدا وحى فرو فرستاده نمى شود(۶۹) )

ب - روايت انس بن مالك

از انس بن مالك روايت شده كه حضرت زهراعليها‌السلام پس از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با غم و اندوه مى گريست و مى فرمود:

حديث ۳۸:

قالت يا ابتاه اجاب ربا دعاه

يا ابتاه من جنه الفردوس ماواه

يا ابتاه الى جبرئيل ننعاه

(آه اى پدرى كه دعوت پروردگار را لبيك گفتى!

آه اى پدرى كه فردوس برين جايگاه توست

پدر (پس از تو) با جبرئيل (بايد) درد دل نماييم(۷۰) )

و پس از مراسم تدفين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله خطاب به انس ‍ فرمود:

حديث ۳۹:

قالت: يا انس! اطابت انفسكم ان تحثوا على رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله التراب؟(۷۱)

(اى انس! آيا دلتان آمد كه خاك بر روى رسول خدا بريزيد؟(۷۲) )

۸- سوگ پدر و تنهايى و مصيبت شوهر! !

حادثه عظيم و غمبار رحلت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله ، امت اسلامى را غرق در ماتم كرده بود و فاطمهعليها‌السلام هم در فراق پدر مى سوخت، و شاهد غربت و انزواى اسلام بود.

از يك سو قدرت طلبيها و زنده شدن دوباره ارزشهاى جاهلى را مشاهده مى كرد، و از سويى ديگر تهاجم و تجاوز به حريم حرمت ولايت را نظاره گر بود

كوهى از غمها و دردها، بر جان نورانيش سنگينى مى كرد. كه درد آلود و سوزناك لب به فرياد گشود، و خطاب به پدر چنين فرمود:

حديث ۴۰:

قالت: يا ابتاه ما اعظم ظلمة مجالسك

فوااسفاه عليك الى ان اقدم عاجلا عليك

و اثكل ابوالحسن المؤ تمن ابو ولديك الحسن و الحسين و اخوك و وليك و حبيبك و من ربيته صغيرا و آخيته كبيرا و اجلى احبائك و اصحابك اليك، من كان منهم سابقا و مهاجرا و ناصرا، و اولهم سابقا الى الاسلام، و مهاجرة اليك

يا خير الانام فها هو يساق فى الاسر كما يساق البعير

والثكل شاملنا والبكاء قاتلنا والاسى لازمنا

وامحمداه وااباه، واحبيباه، وا اباالقاسماه، وااحمداه، واقله ناصراه واغوثاه، واطول كربتاه، و احزناه، وامصيبتاه:

(پدر جان! دريغ و آه از فراق تو، اى پدر چه بسيار بزرگ است تاريكى و ظلمتى كه در مجالس پس از تو مشاهده مى گردد، و من دور مانده از جناب تو دريغ و افسوس مى خورم كه هر چه زودتر نزد تو آيم.

(در عزاى تو) اباالحسن امين سوگوار است، پدر دو فرزندت حسن و حسين، برادر و امام برگزيده و دوست بى مانند تو، همو كه در كودكى او را بزرگ و تربيت كردى و سپس برادرت خواندى

او كه از بزرگترين دوستان و محبوبترين اصحاب در پيشگاه تو بود

او كه در پذيرش اسلام از همه پيشى گرفت و ياور دين گشت و هجرت كرد.

اى (پدر بزرگوار) اى بهترين انسانها! اكنون (بيا و بنگر كه) او را اسير گونه (به طرف بيعت تحميلى) مى كشند و مى برند.

(پدر جان!) غم سوگوارى (تو) ما را فرا گرفته (و در هم كوبيده) است و گريه هاى مداوم، قصد جان ما را دارد، و بدى روزگار دامنگيرمان شده است.

فرياد اى محمد: فرياد اى دوست، فرياد اى پدر، فرياد اى اباالقاسم، فرياد اى احمد فرياد از كمى ياران و ياوران، فرياد از ناله بسيار، فرياد از مشكلات فراوان، فرياد از مصيبت و اندوه زياد، فرياد از مصيبت جانكاه!(۷۳)

پس از آن سخنان دردآلود و غمبار، صيحه اى زد و بيهوش بر زمين افتاد.

۹- شكوه از دردها و خيانتها

پس از فراوانى غمها، و تهاجم قدرت طلبان بى پروا، و سختى تحمل دورى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله خطاب به پدر فرمود:

حديث ۴۱:

قالت: انقطعت بك الدنيا بانوارها، و زوت زهرتها، و كانت ببهجتك زاهره فقد اسود نهارها فصار يحكى حنادسها، رطبها و يابسها

يا ابتاه لا زلت آسفه عليك الى التلاق

يا ابتاه زال غمضى منذ حق الفراق

من للارامل و المساكين؟ و من للامه الى يوم الدين؟

يا ابتاه امسينا بعدك من المستضعفين

يا ابتاه اصبحت الناس عنامعرضين، و لقد كنا بك معظمين فى الناس غير مستضعفين

فاى دمعه لفراقك لا تنهمل؟ واى حزن بعدك عليك لا يتصل؟ واى جفن بعدك بانوم يكتحل؟

و انت ربيع الدين و نورالنبيين

فكيف للجبال لا تمور؟ و للبحار بعدك لا تغور؟ والارض كيف لم تزلزل؟

رميت يا ابتاه بالخطب الجليل، و لم تكن الرزيه بالقليل

و طرقت يا ابتاه بالمصاب العظيم، و بالفادح المهول

بكتك يا ابتاه الاملاك، و وقفت الافلاك

فمنبرك بعدك مستوحش، و محرابك خال من مناجاتك، و قبرك فرح بمواراتك والجنه مشتاقه و الى دعائك و صلاتك

(دنيا به ديدار تو با رونق و بها بود، و امروز در سوگوارى تو انوار او بريده و گلهاى او پژمرده است، و خشك و تر آن حكايت از شبهاى تاريك مى كند، اى پدر! همواره بر تو دريغ و افسوس مى خورم تا روز ملاقات

اى پدر! از آن لحظه كه جدايى پيش آمد، خواب از چشمم گريخت

اى پدر! كيست از اين پس كه بيوگان و مسكينان را رعايت نمايد، و امت را تا قيامت هدايت فرمايد

اى پدر! ما در حضور تو عظيم و عزيز بوديم، و بعد از تو ذليل و زبون آمديم، كدام سرشك است كه در فراق تو روان نمى شود، و كدام حزن و اندوه است كه بعد از تو پيوسته نمى گردد، و كدام چشم است كه پس از تو سرمه خواب مى كشد؟ تو بهار دين يزدان بودى، و نور پيغمبران، چه افتاد كوهسارها را كه نمى ريزد، و چه پيش آمد درياها را كه فرو نمى خشكد، چگونه است كه زلزله ها زمين را فرو نمى برد.

اى پدر! در بلا و رنجى عظيم و مصيبتى شگرف افتادم، و در زير بار گران و هولناك ماندم

اى پدر! فرشتگان بر تو گريستند، و افلاك در ايستادند. منبر تو بعد از تو (با ديگرى) انس نگرفت و بدون استفاده گشت و محراب بى مناجات تو معطل ماند، و قبر تو بپوشيده داشتن تو خوشحال گشت(۷۴) و بهشت مشتاق نماز و دعاى تو شد.)

۱۰- ناله از تنهائى و غربت

ورقة بن عبدالله ازدى از حضرت فضه نقل مى كند كه:

حضرت زهراعليها‌السلام پس از دفن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با بى تابى از منزل بيرون آمد و در حالى كه از گريه و درد حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آنگاه كه جايگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فريادى برآورد و بيهوش نقش زمين شد.

زنان مدينه كه وضع را چنان ديدند، به سوى او دويدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشيدند، تا به هوش آمد. سپس در حالى كه به قبر پدر خيره شده بود فرمود:

حديث ۴۲:

قالتن رفعت قوتى و خاننى جلدى و شمت بى عدوى والمكد قاتلى يا ابتاه بقيت والهه وحيدة، و حيرانه فريده فقد انخمد صوتى وانقطع ظهرى و تنغص عيشى و تكدر دهرى فما اجد يا ابتاه بعدك انيسا لوحشتى و لا رادا لدمعتى، و لا معينا لضعفى؟

فقد فنى بعدك محكم التنزيل، و مهبط جبرئيل، و محل ميكائيل

انقلبت بعدك يا ابتاه الاسباب، واغلقت دونى الابواب، فانا للدنيا بعدك قاليه و عليك ما ترددت انفاسى باكيه لا تنفد شوقى اليك، و لا حزنى عليك و ابتاه والباه

(قوتم رفته و خويشتن داريم را از دست داده ام و دشمنم سرزنش كننده ام شده و حزن و اندوه درونى مرا مى كشد.

پدر جان! يكه و تنها باقى مانده و در كار خويش حيران و سرگردانم.

صدايم خفته، و پشتم شكسته، و زندگيم درهم ريخته، و روزگارم تيره، شده است.

پدر جان! پس از تو براى وحشتم انيسى نمى يابم، و مانعى براى گريه ام، و ياورى براى ضعفم پيدا نمى كنم

(آرى پدر!) بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئيل و مكان ميكائيل از بين رفت

پدر جان! پس از تو روابط انسانها دگرگون شد و درها به روى من بسته گرديد.

من بعد از تو از دنيا نفرت دارم و تا زمانى كه نفسم برآيد بر تو گريه خواهم نمود.

(پدر جان!) شوق من نسبت به تو و حزن من بعد از تو انجامى و پايانى ندارد!

فرياد اى پدر! فرياد اى پروردگار (جهانيان!(۷۵) )

۱۱- ياد پدر در جمع كودكان

حضرت زهراءعليها‌السلام با ياد روزگار شيرين و محبتهاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله خطاب به كودكان خود فرمود:

حديث ۴۳:

قالت: اين ابوكما الذى كان يكرمكما و يحملكما مره بعد مره؟

اين ابوكما الذى كان اشد الناس شفقة عليكما؟ فلا يدعكما تمشيان على الارض و لا اراه يفتح هذا الباب ابدا و لا يحملكما على عاتقه كما لم يزل يفعل بكما؟(۷۶)

(كجاست پدر مهربان شما دو فرزندم؟ كه شما را عزيز و گرامى مى داشت، و همواره شما را بر روى دوش خود مى گرفت، و نمى گذاشت بر روى زمين راه رويد؟

كجاست پدر شما كه مهربانترين مردم نسبت به شما بود؟

ديگر هرگز او را نمى بينم كه اين درب منزل را باز كند، و شما را بر دوش خود گيرد، همان رفتارى كه همواره نسبت به شما انجام مى داد(۷۷)

۱۲- ياد پدر و اشتياق شنيدن اذان

پس از وفات رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله ، حضرت فاطمهعليها‌السلام به ياد دوران باشكوه و پرعظمت اسلام و نبوت افتاد و فرمود:

حديث ۴۴:

قالت: اءنى اشتهى ان اسمع صوت مؤ ذن ابىصلى‌الله‌عليه‌وآله بالاذان

(بسيار دوست دارم كه صداى اذان (بلال)، مؤ ذن پدرم را «كه درود خدا بر او و اهل بيت او باد» بشنوم(۷۸) )

وقتى اين خبر به بلال رسيد، با اينكه از اذن گفتن اعتصاب كرده بود، آماده شد و اهل مدينه يك بار ديگر صداى دلنشين اذان بلال را شنيدند

شهر در شادى و سرور غرق شد، تا آن كه گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله» ناگاه به بلال خبر رسيد كه اذان را رها كن زيرا فاطمهعليها‌السلام بيهوش نقش بر زمين افتاده است!

ت: اول: مباحث تربيتى

۱- اهميت قضاوت ميان كودكان

رسول گرامى اسلام درباره مسابقه خطاطى به حسن و حسين (عليهما‌السلام ) سفارش فرمود:

هر كس خط او زيباتر است، قدرت او بيشتر است

حسن و حسينعليهما‌السلام هر كدام خط زيبايى نوشتند، اما رسول خدا قضاوت نكرد و آن دو بزرگوار را به مادرشان، فاطمهعليها‌السلام هدايت فرمود، تا نگرانى قضاوت، با عاطفه مادرى جبران شود.

حضرت زهراعليها‌السلام ديد كه هر دو خط زيباست و هر دو در اين مسابقه هنرى شركت نموده اند، چه بايد كرد؟ با خود مى گفت:

حديث ۴۵:

قالت: انا ماذا اصنع و كيف احكم بينهما؟

(من چه مى توانم بكنم و چگونه ميان دو كودكم داورى كنم؟)

قضاوت نهايى را به تلاش خودشان ارتباط داد و فرمود:

يا قرتى عينى انى اقطع قلادتى على راسكما و انشر بينكما جواهر هذه القلادة فمن اخذ منها اكثر فخطه احسن و تكون قوته اكثر

(اى نور ديدگانم! من دانه هاى اين گردنبند را با پاره كردن رشته آن بر سر شما مى ريزم و ميان شما دانه هاى گردنبند را پخش مى نمايم. هر كدام از شما دانه هاى بيشترى بگيرد، خط او بهتر و قدرت او بيشتر است(۷۹) )

۲- بكارگيرى هنر شعر در پرورش كودك

ش - شعرهاى حضرت زهراعليها‌السلام حديث ۱۰۲

۳- مشكلات اقتصادى و بچه دارى

 م - مشكلات اقتصادى حديث ۱۰۵

۴- نذر كردن براى شفاى كودك

 ر- روزه حديث ۸۶

ت: دوم: ترس از عذاب الهى

۱- ترس از آتش جهنم

وقتى آيات عذاب بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل شد كه:

و ان جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم(۸۰)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بشدت گريست و ياران پيامبر نيز گريستند.

حضرت زهراءعليها‌السلام از گريه پدر آگاه شد و پرسيد:

حديث ۴۶:

قالت: يا ابت فديتك ماالذى ابكاك؟

(اى پدر! فدايت شوم. چه چيز تو را گرياند؟)

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله آيات عذاب الهى را كه تازه نازل شده بود براى فاطمهعليها‌السلام خواند، فاطمه زهراعليها‌السلام از خوف الهى بر زمين افتاد و فرمود:

الويل ثم الويل لمن دخل النار

(واى، واى بر كسى كه داخل آتش جهنم مى شود(۸۱)

۲- اندوه سفر طولانى قيامت (آخرت گرائى)

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله در يكى از روزهاى پربار زندگى، در منزل حضرت زهراعليها‌السلام وضو گرفت، سپس پرسيد:

در چه حالى دخترم؟ حضرت زهراعليها‌السلام فرمود:

حديث ۴۷:

قالت: والله لقد اشتد حزنى واشتدت فاقتى و طال اسفى(۸۲)

(سوگند بخدا كه حزن و اندوه من فزونى گرفته است و تهيدستى من فراوان است و تاسف من طولانى «كه براى سفر طولانى آخرت، چه آماده كرده ام؟(۸۳) »

ج: جنگ و جهاد

۱- شركت حضرت زهراعليها‌السلام

در جنگ خندق كه مدينه در محاصره قرار داشت، هر كس به اندازه توان خود از جنگ پشتيبانى مى كرد، حضرت زهراعليها‌السلام نيز نان مى پخت و بخشى از نيازمنديهاى مجاهدان سنگرنشين را تاءمين مى فرمود.

در يكى از روزها كه براى فرزندان خويش نان تازه آماده كرده بود، نتوانست بدون پدر از آن استفاده نمايد، به خط مقدم جبهه، نزد پدر رفت و فرمود:

حديث ۴۸:

قالت فاطمهعليها‌السلام : قرصا خبزته و لم تطب نفسى، حتى اتيتك بهذه الكسره(۸۴)

(قرص نانى كه مى بينيد براى غذاى فرزندانم آماده كردم، اما دلم آرام نگرفت ناچار آن را «در خط مقدم جبهه» خدمت شما آوردم)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«اين اولين غذائى است كه پس از سه روز، پدرت بر دهان مى گذارد(۸۵)

۲- فلسفه جهاد

حضرت زهراعليها‌السلام از نظر ارزشى، فلسفه جهاد را بگونه شايسته اى معرفى مى فرمايد

و خود در پشت جبهه با پختن نان و كمك رساندن به پدر و همسر، در عمل نيز به جهاد مى انديشيد كه نسبت به ارزش جهاد در راه خدا فرمود:

حديث ۴۹:

قالت: امامتنا امانا للفرقه، والجهاد عزا للاسلام

(امامت و رهبرى ما عترت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله عامل ايمنى و نجات از تفرقه و جدائى است و جهاد در راه خدا مايه عزت و جاودانگى اسلام است(۸۶)

چ و ح: اول: حجاب و پوشش فاطمهعليها‌السلام

۱- پرهيز از نامحرمان

مردى نابينا پس از اجازه گرفتن، وارد منزل امامعليه‌السلام شد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مشاهده فرمود كه حضرت زهراعليها‌السلام برخاست، فرمود: دخترم! اين مرد نابيناست.

پاسخ داد:

حديث ۵۰:

قالت فاطمهعليها‌السلام : ان لم يكن يرانى فانى اراه و هو يشم الريح(۸۷)

(پدر، اگر او مرا نمى بيند، من او را مى نگرم!

اگر چه او نمى بيند اما بودى زن را استشمام مى كند!)

رسول خدا پس از شنيدن سخنان دخترش فرمود:

«شهادت مى دهم كه تو پاره تن من هستى(۸۸) »

۲- ضرورت رعايت محرم و نامحرم

رسول گرامى اسلام، درب خانه فاطمهعليها‌السلام را كوبيد و فرمود:

السلام عليكم اءادخل؟

پاسخ شنيد:

حديث ۵۱:

قالت: عليك السلام يا رسول الله ادخل يا رسول الله

(سالم بر تو اى فرستاده خدا، داخل شويد اى رسول خدا)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

(ادخل و من معى؟)

آيا داخل شوم با كسى كه همراه من است؟

فاطمهعليها‌السلام فرمود:

يا رسول الله ليس على قناع

(اگر نامحرمى با شماست، وارد نشويد كه چادر بر سر ندارم)

كمى بعد، چادر به سر كرد و فرمود: داخل شويد

رسول خدا دوباره سلام كرد و فرمود: با كسى كه همراه من است؟

پاسخ داد:

عليك السلام يا رسول الله ادخل و من معك(۸۹)

(سلام بر تو اى فرستاده خدا، داخل شويد با كسى كه همراه شماست(۹۰) )

۳- در اوج عفت و حجاب

الف - نگرانى از كيفيت حمل جنازه بانوان

اسماء بنت عميس، نقل مى كند:

روزهاى آخر زندگانى حضرت زهراعليها‌السلام با او بودم، روزى مرا به ياد كيفيت حمل جنازه توسط مردم انداخت، و ابراز نگرانى فرمود: كه چرا جنازه زن را روى تخته اى مى گذارند و بالاى دست مردان و زنان حمل مى كنند؟ !

حديث ۵۲:

قالت: انى قد استقبحت ما يصنع بالنساء، انه يطرح على المراة الثوب فيصفها لمن راى، فلا تحملينى على سرير ظاهر، استرينى سترك الله من النار(۹۱)

حضرت زهراعليها‌السلام فرمود:

(من بسيار زشت مى دانم كه (جنازه) زنان را پس از مرگ بر روى تابوت سرباز گذاشته و بر روى آن پارچه اى مى افكنند، كه حجم بدن را براى بينندگان نمايش مى دهد.

مرا بر روى تابوت آنچنانى نگذار و بدن مرا بپوشان كه خدا تو را از آتش ‍ جهنم باز دارد(۹۲) )

ب - سفارش به همسر

اسماء بنت عميس مى گويد: وقتى نگرانى حضرت زهراعليها‌السلام را ديدم كه به امام علىعليه‌السلام فرمود:

حديث ۵۳:

اوصيك يابن عم ان تتخذلى نعشا فقد رايت الملائكه صوروا صورته

(وصيت مى كنم بشما اى پسر عمو! كه براى من تابوتى درست كنيد، همانگونه كه ملائكه شكل آن را بمن نشان داده اند)

خدمت آن حضرت توضيح دادم:

در سرزمين حبشه، تابوتى براى حمل جنازه ها درست مى كنند كه بدن ميت را مى پوشاند و سپس به وسيله چوب هاى تر و شاخه هاى نازك درخت، شكل و قيافه آن را ترسيم كردم.

حضرت زهراعليها‌السلام خوشحال شده فرمود:

اصنعى لى مثله استرينى سترك الله من النار(۹۳)

(براى من تابوتى مثل آن درست كن و مرا با آن بپوشان، خدا تو را از آتش ‍ دوزخ حفظ نمايد(۹۴) )

دوم: حوريان بهشتى و شوق ديدار فاطمهعليها‌السلام

سلمان فارسى مى گويد:

با دعوت امام علىعليه‌السلام به منزل فاطمهعليها‌السلام رفتم، تا آن حضرت مرا ديد، فرمود:

حديث ۵۴:

قالت: يا سلمان جفوتنى بعد وفاة ابى

(اى سلمان! پس از وفات پدرم با من جفا كردى)

و آنگاه اجازه نشستن داد و فرمود:

حديث ۵۵:

قالت: فمه اجلس و اعقل ما اقول لك، انى كنت جالسه بالامس فى هذا المجلس، و باب الدار مغلق، و انا اتفكر فى انقطاع الوحى عنا و انصراف جوار لم ير الراون بحسنهن، و لا كهيئتهن و لا نضارة وجوههن، و لا ازكى من ريحهن، فلما رايتهن قمت اليهن متنكره لهن

فقلت: انتن من اهل مكه ام من اهل المدينه؟

فقلن: يا بنت محمد لسنا من اهل مكه و لا من اهل المدينه، و لا من اهل الارض جميعا غير اننا جوار من الحور من دارالسلام، ارسلنا رب العزة اليك يا بنت محمد انا اليك مشتاقات

فقلت: للتى اظن اءنهااكبر سنا ما اسمك

فقالت: اسمى مقدوده

قلت: لم سميت مقدوده

قالت: خلقت للمقداد بن الاسود الكندى صاحب رسول الله

فقلت: للثانيه ما اسمك

قالت: ذرة

فقلت: و لم سميت ذره و انت فى عينى نبيله

قالت: خلقت لابى ذر الغفارى، صاحب رسول الله

فقلت: للثالثه ما اسمك

قالت: سلمى

قلت: و لم سميت سلمى

قالت: انا لسلمان الفارسى مولى ابيك رسول الله(۹۵)

(بنشين و درست بينديش در آن چه كه براى تو بازگو مى كنم.)

ديروز در اينجا نشسته بودم و فكر مى كردم كه با وفات رسول خدا، وحى الهى از ما قطع گرديد و از رفت و آمد ملائكه ديگر خبرى نيست.

ناگاه در بسته منزل باز شد و سه دختر وارد شدند كه از نظر زيبايى و شادابى و خوش بويى بى مانند بودند و هيچ چشمى به زيبايى آنان نديده است

از جايم برخاسته به سوى آنان رفتم، حال آنكه چندان خوش آيند من نبود.

پرسيدم: از زنان مكه يا مدينه ايد؟

پاسخ داد:

«اى دختر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ! ما از اهل مكه و مدينه و از مردم روى زمين نيستيم، از حوريان بهشتى و عاشقان ديدار تو هستيم كه پروردگار ما را بسوى تو فرستاده است. »

از آن يك كه بزرگتر مى نمود، پرسيدم، اسم تو چيست؟

جواب داد: «مقدوده»

گفتم: چرا مقدوده؟

گفت: براى زندگى با «مقداد بن اسود» آفريده شده ام.

از ديگرى پرسيدم: نام تو چيست؟

گفت: «ذره»

گفتم: تو در ديدگان من بزرگ و نجيب مى آيى، چرا ذره؟

گفت: براى همسرى با «ابوذر غفارى» خلق شده ام

از سومى پرسيدم: تو چه نام دارى؟

گفت: «سلمى»

پرسيدم: چرا سلمى ناميده شده اى؟

گفت: خداوند مرا براى «سلمان فارسى» غلام پدرت آفريده است

سپس حوريان بهشتى خرمايى تازه كه خوش بوتر از مشك بود، به من بخشيدند.

سلمان فارسى مى گويد: از آن خرما مقدارى بمن عطا فرمود.

خرماها را برداشته در كوچه هاى مدينه به طرف منزل مى رفتم، به هر كس از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى رسيدم، مى پرسيد، چه بوى عطر دلنشينى! آيا مشك با خود حمل مى كنى؟(۹۶)