امام سجاد (ع) جمال نیایشگران

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران0%

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران

نویسنده: احمد ترابی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 10389
دانلود: 3630

توضیحات:

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 12 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10389 / دانلود: 3630
اندازه اندازه اندازه
امام سجاد (ع) جمال نیایشگران

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران

نویسنده:
فارسی

پی نوشت ها:

۱- منابعى كه اين نقل را پذيرفته اند، عبارتند از: دلائل الامامه ۸۰؛ اصول كافى ۲/۳۶۸؛ ارشاد ۲/۱۳۹؛ اعلام الورى ۱۵۱؛ مناقب ۲/۳۱۰؛ كشف الغمة ۲/۲۶۰؛ فصول المهمه ۲۰۱؛ تذكرة الخواص ۲۹۱؛ وفيات الاعيان ۲/۲۶۰؛ نورالابصار ۱۳۹.

۲- اعلام الورى ۲۵۱: تذكرة الخواص ۲۹: اعيان الشيعه ۱/۶۲۹.

۳- سال ۳۶ مقارن با جنگ جمل مى باشد. مصباح المتجهد ۷۳۳؛ مصباح كفعمى ۲۹.

۴- فيض كاشانى (رحمة الله عليه) تاريخ وفات مادر امام سجاد را سال ۳۵ هجرى قمرى دانسته است، اگر اين نقل پذيرفته شود، لازمه آن اين است كه امام سجاد يا در همين سال و يا در سالهاى قبل متولد شده باشد.

۵- كشف الغمه ۲/۲۶۰؛ فصول المهمة ۲۰۱؛ اسعاف الراغبين ۲۱۶؛ نورالابصار ۱۳۹؛ اعيان الشيعة ۱/۶۲۹.

۶- مصباح المتهجد ۷۳۳؛ مناقب ۳/۳۱۰؛ مصباح كفعمى ۵۱۱؛ بحارالانوار ۴۶/۱۴.

۷- ارشاد ۲/۱۳۸: مناقب ۳/۳۱۰؛ اعلام الورى ۲۵۱؛ كشف الغمه ۲/۲۰۱؛ فصول المهمة ۱۸۷؛ اسعاف الراغبين ۲۱۶؛ نورالابصار ۱۳۹؛ اعيان الشيعه ۱/۶۲۹.

۸- دلائل الامامه ۸۰.

۹- برخى از نويسندگان معاصر براساس همين شبهه اعتقاد يافته اند كه سال ولادت امام سجاد در ۳۶ هجرى قمرى بوده است زيرا چنين سالى خاندان علىعليه‌السلام در مدينه حضور داشته اند. ولى اين نظريه، مخالف راءى مشهور مى باشد. رك: زندگانى على بن الحسينعليه‌السلام ، سيد جعفر شهيدى ۱۷.

۱۰- دلائل الامامه ۸۰؛ اعلام الورى ۲۵۱؛ تاج المواليد؛ كشف الغمه ۲/۲۹۷.

۱۱- طبقات ابن سعد ۵/۱۵۷؛ النجوم الزاهره ۱/۲۲۹؛ بحار الانوار ۴۵/۳۲۹.

۱۲- دلائل الامامه ۸۰؛ مواليد الائمه ۴؛ نور الابصار ۱۳۹؛ اعيان الشيعه ۱/۶۷۹.

۱۳- طبقات ابن سعد ۵/۱۵۷؛ تاريخ الائمه (مجموعه نفيسه) ۲۸.

۱۴- حبيب السير ۲/۶۲.

۱۵- سير اعلام النبلاء ۴/۳۸۶.

۱۶- ارشاد ۱۳۹؛ اعلام الورى ۲۵۱؛ تذكره الخواص ۲۹۸؛ نور الابصار ۱۳۹.

۱۷- مناقب ۴/۱۷۵؛ تذكره الخواص ۲۹۱؛ فصول المهمه ۲۰۱.

۱۸- علل الشرائع ۲۳۲؛ مناقب ۴/۱۷۵؛ حبيب السير ۲/۶۲.

۱۹- كشف الغمه ۲/۷۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ۱۰/۷۹؛ ارشاد ۱۳۸.

۲۰- كشف الغمه ۲/۷۳.

۲۱- كشف الغمه ۲/۷۳.

۲۲- مناقب ۴/۱۷۵؛ كشف الغمه ۲/۷۳.

۲۳- مناقب ۴/۱۷۵.

۲۴- حليه الاولياء ۳/۱۳۳؛ مناقب ۴/۱۷۵.

۲۵- كشف الغمه ۲/۷۴؛ فصول المهمه ۲۰۱.

۲۶- تذكره الخواص ۲۹۱؛ فصول المهمه ۲۰۱؛ نورالابصار ۱۳۹؛

۲۷- القاب الرسول و عترته ۲۰۷.

۲۸- ارشاد ۲/۱۳۶؛ اعلام الورى ۲۵۱.

۲۹- معارف ابن قتيبه ۲۱۴؛ تاريخ يعقوبى ۲/۲۴۶ و ۲۶۴؛ تاريخ طبرى ۴/۳۴۷؛ كشف الغمه ۲/۲۶۰؛ و فيات الاعيان ۲/۴۲۹؛ سير اعلام النبلاء ۴/۳۲۱ و ۳۸۷؛ اعيان الشيعه ۱/۶۲۹.

۳۰- احتفظ بها و احسن اليها فستلدلك خير اهل الارض. اصول كافى ۲/۳۶۹؛ اثبات الوصية ۱۴۵؛ اعيان الشيعه ۱/۶۲۹.

۳۱- تاريخ قم ۱۹۶؛ اعلام الورى ۱/۲۵۱؛ كشف الغمه ۲/۳۰۲؛ اعيان الشيعه ۱/۶۲۹.

۳۲- بصائرالدرجات ۳۳۵؛ دلائل الامامة ۸۲؛ ارشاد ۲۳۰.

۳۳- اعلام الورى ۲۵۰؛ تذكرة الخواص ۲۹۱؛ النجوم الزاهره ۱/۲۲۹.

۳۴- معارف ابن قتيبه ۲۱۴؛ انساب الاشراف ۳/۱۰۲؛ عيون اخبار الرضا ۴/۸.

۳۵- طبقات ابن سعد ۵/۱۵۶؛ تاريخ يعقوبى ۲/۳۰۳؛ صفة الصفوه ۲/۵۲؛ وفيات الاعيان ۲/۴۲۹.

۳۶- اصول كافى ۲/۳۶۸؛ سير اعلام النبلاء ۴/۳۸۶؛ حياة الحيوان ۱/۱۹۶.

۳۷- مناقب ابن شهر آشوب ۳/۳۱۱؛ كشف الغمه ۲/۳۰۲.

۳۸- مناقب ابن شهر آشوب ۳/۳۱۱؛ كشف الغمه ۲/۳۰۲.

۳۹- مناقب ابن شهر آشوب ۳/۳۱۱

۴۰- مجمل التواريخ و القصص ۴۵۶.

۴۱- بصائر الدرجات ۳۳۵؛ اثبات الوصية ۱۴۵.

۴۲- تاريخ يعقوبى ۲/۳۰۳.

۴۳- تاريخ الائمه (مجموعه نفيسه) ۲۴.

۴۴- تذكرة الخواص ۹۲۱.

۴۵- مناقب ۳/۳۱۱.

۴۶- مناقب ۳/۳۱۱.

۴۷- عيون اخبار الرضا ۲/۱۲۸؛ بحارالانورا ۴۶/۱۱؛ اعيان الشيعه ۱/۶۲۹.

۴۸- طبقات ابن سعد ۵/۲۱۱ ش معارف ابن قتيبه ۲۱۴؛ و فيات الاعيان ۲/۴۳۱.

۴۹- اثبات الوصية ۱۴۰؛؛ رجال ابن داوود ۳۷۱ - ۳۷۲؛ اعيان الشيعه ۱/۶۲۹.

۵۰- قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ان الله من عباده خيرتان، فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس. كامل مبرد ۳۰۰؛ اصول كافى كتاب الحجة، مترجم، ۲/۳۶۹؛ وفيات الاعيان ۲/۴۲۹؛ اثبات الهداة ۵/۲۱۴.

۵۱- اصول كافى ۲/۳۶۵.

۵۲- شاعر از رسم اجتماعى آن روز كه بر بازوى كودكان بازوبند مى بسته اند تا از چشم زخم در امان باشند، بهره جسته است تا نبوغ و نمونگى شخصيت مورد ستايش خود را بيان كند.

۵۳- در اين كه شهربانو، دختر يزدگرد، آخرين پادشاه ساسانى در چه تاريخى از ايران به مدينه انتقال يافته است و به همسرى حسين بن علىعليه‌السلام در آمده است. مورخان و محدثان راءى متحدى ندارند و در مجموع سه نظريه را ابراز كرده اند:

الف - از برخى منابع استفاده مى شود كه اسارت شهربانو و اعزام وى به مدينه در زمان خلافت عمر صورت گرفته است رك: اصول كافى ۲/۳۶۹؛ احقاق الحق ۱۲/۵۴.

ب - گروهى معتقدند كه انتقال شهربانو به مدينه در دوران خلافت عثمان رخ داده است رك: تاريخ طبرى ۳/۲۴۸؛ عيون اخبار الرضا ۲/۱۲۸؛ المختصر فى اخبار البشر ۱/۵۶۱؛ بحارالانوار ۴۶/۱۰.

ج - و بعضى بر اين عقيده اند كه موضوع ياد شده در عصر خلافت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام تحقق يافته است. رك: كامل مبرد ۳۰۰؛ تاريخ طبرى ۴/۴۶؛ ارشاد، ۲/۱۳۸؛ اعلام الورى ۲۵۱؛ كشف الغمه ۲/۲۷۵؛ وفيات الاعيان ۲/۴۳۰.

در اين ميان نشانه هايى وجود دارد كه نظريه نخست را به شدت تضعيف مى كند، از آن جمله اين كه:

۱ - يزدگرد پس از سقوط مدائن كشته نشده است بلكه پس از آن زمان سالها به حكومت ادامه داده است و ابتدا به «حلوان» و سپس ‍ به جانب قم، كاشان، اصفهان، كرمان و مرو عقب نشينى كرده و در طول اين مسير خانواده و بستگانش را به همراه داشته است.

با توجه به اين كه فتح ناحيه جنوبى و شرقى ايران در عهد خليفه دوم صورت نگرفته است، اسارت فرزندان وى نيز در روزگار خلافت عمر نبوده در اواخر خلافت عثمان يا اوايل خلافت علىعليه‌السلام اتفاق افتاده است.

۲ - خليفه دوم در سال ۲۳ هجرى قمرى چشم از جهان بسته است در حالى كه ولادت امام سجادعليه‌السلام به عنوان نخستين و آخرين فرزند شهربانو در سال ۳۸ - ۳۶ بوده است و بعيد مى نمايد كه در طول اين فاصله ۱۵ ساله، شهربانو به همسرى حسين بن علىعليه‌السلام در آمده باشد و فرزندى نياورده باشد.

اين قرينه ها مى نماياند كه نظريه صحيح را بايد در احتمال دوم و يا سوم جستجو كرد.

۵۴- اعلام الورى ۲۵۹؛ مناقب ۳/۳۳۸؛ كشف الغمه ۲/۳۲۲.

۵۵- برخى تاريخنگاران جز امام باقرعليه‌السلام فرزندان ديگرى چون محمد، حسن، حسين، اكبر و عبدالله را فرزندان ام عبدالله شمرده اند. رك: طبقات ابن سعد ۵/۱۵۶؛ انساب الاشراف ۳/۱۴۷؛ تاريخ يعقوبى ۲/۳۰۵،

۵۶- ارشاد ۵/۱۵۴؛ فصول المهمه ۲۰۶؛ تذكرة الائمه ۱۲۴؛ نورالابصار ۱۴۲.

۵۷- اعلام الورى ۲۹۷؛ كشف الغمه ۲/۲۸۶؛ اعيان الشيعه ۱/۶۳۰.

۵۸- طبقات ابن سعد ۵/۱۵۶.

۵۹- تاريخ آل محمد ۱۲۷؛ تاريخ گزيده ۲۰۳.

۶۰- ارشاد ۲/۱۵۴.

۶۱- اعلام الوردى ۲۹۷؛ كشف اغمه ۲/۲۸۴؛ فصول المهمة ۲۰۹؛ نور البصار ۱۴۲

۶۲- عمدة الطالب ۱۳۸.

۶۳- معارف ابن قتيبه ۲۱۵ - ۲۱۶.

۶۴- ارشاد ۲/۱۵۹؛ تهذيب ۹/۳۵۲؛ احقاق الحق ۱۲/۱۷۸.

۶۵- تنقيح المقال ۱/۶۶۸؛ بحارالانوار ۴۷/۱۹.

۶۶- اعلام زركلى ۳/۹۸ - ۹۹.

۶۷- معارف ابن قتيه ۲۱۵؛ كشف الغمه ۴/۲۷۵؛ كامل ابن اثير ۴/۲۳۸؛ مطالب السئوول ۷۹؛ تذكرة الخواص ۳۴۱؛ سير اعلام النبلا ۴/۴۰۰؛ فصول المهمه ۲۰۸؛ تذكرة الائمه ۱۲۴؛ بحارالانوار ۶۴/۸ - ۱۳؛ اسعاف الراغبين ۲۲۰.

۶۸- تاريخ يعقوبى ۲/۳۰۳؛ دلائل الامامة ۸۰؛ تاريخ الائمة ۹؛ مروج الذهب ۳/۱۶۰؛ اصول كافى ۲/۳۷۲؛ ارشاد ۲/۱۳۹؛ اعلام الورى ۲۵۱؛ كفاية الطالب ۳۰۶؛ وفيات الاعيان ۲/۴۳۱؛ مصباح كفعمى ۵۰۹.

۶۹- تاريخ طبرى ۵/۳۶۲

۷۰- احقاق الحق ۱۲/۱۰.

۷۱- سير اعلام النبلا ۴/۴۰۰؛ امام حسين و ايران ۵۴۸.

۷۲- تاريخ يعقوبى ۲/۳۰۳.

۷۳- تاريخ يعقوبى ۲/۳۰۳.

۷۴- اعلام الورى ۲۵۱ مطالب السوول ۷۹؛ فصول المهمه ۲۰۸؛ نورالابصار ۱۴۲.

۷۵- كشف الغمه ۲ / ۲۹۷؛ اعيان الشيعه ۱ / ۶۲۹.

۷۶- سير اعلام النبلا ۴/۴۰۰.

۷۷- دلائل الامامه ۸۰؛ فصول المهمة ۲۰۸؛ احقاق الحق ۱۲/۱۰؛ ينابيع المودة ۳۶۰؛ نورالابصار ۱۴۲.

۷۸- انوار البهيه ۱۱۳.

۷۹- شعرانى در كتاب طبقات احتمال داده است كه مرقد امام سجادعليه‌السلام در روستايى نزديك مصر قديم باشد ولى اين احتمال بى مورد است و چه بسا آنچه سبب پيدايش اين توهم شده، مزارى باشد كه منسوب به زيدبن على بن الحسين است و بر اساس برخى نقلها سر زيد شهيد در آنجا مدفون است، رك: اسعاف الراغبين ۲۲۱.

۸۰- فصول المهمه ۲۰۸.

۸۱- ارشاد ۲/۱۳۹؛ اعلام الورى ۲۵۲؛ كشف الغمه ۲/۲۷۶.

۸۲- دلائل الامامه ۸۰؛ كافى ۲/۳۷۲؛ اثبات الوصيه ۱۴۸؛ بحار ۴۶/۱۵۴.

۸۳- تاج المواليد (مجموعه نفسيه) ۳۷.

۸۴- المختار مناقب الاخيار ۳۰؛ مطالب السؤ ول ۸۱؛ الصواعق المرحقه ۱۹۹؛ ينابيع الموده ۳۳۲.

۸۵- نفثة المصدور ۶۳.

۸۶- عيون اخبارالرضا ۱/۴۱؛ اعلام الورى ۲۶۱؛ مناقب ۱/۲۸۴؛ اثبات الهداة ۲/۴۸۰.

۸۷- كشف الغمه ۲/۲۷۸.

۸۸- اثبات الهداة ۵/۲۱۶.

۸۹- اصول كافى، كتاب الحجة، الاشرة و النص على بن الحسينعليه‌السلام .

۹۰- اصول كافى، كتاب الحجة، الاشارة و النص على على بن الحسينعليه‌السلام .

۹۱- (( (زيديه» خويش را پيرو زيدبن الحسينعليه‌السلام مى دانند و امامت باقرالعلوم و امام صادق و ائمه پس از ايشان را نمى پذيرد. بلكه معتقدند پس از امام سجادعليه‌السلام زيربن على كه با شمشير عليه حكومت قيام كرده به شهادت رسيده است، امام است. البته از منابع تاريخى گواهى در دست نيست كه خود زيد مدعى امامت و منكر مقام ولايى امام باقر و امام صادق باشد. و اصولا جريان فكرى و اعتقادى و سياسى زيديه پس از شهادت او شكل گرفته است.

۹۲- «باطنيه» يا «اسماعيليه» جريانى است كه پس از وفات اسماعيل بن جعفر شكل گرفته است. اسماعيل در زمان حيات پدرش امام صادق - جهان را بدرود گفت و تا قبل از وفاتش هرگز فرقه اى بدين نام وجود نداشت و اين مى تواند گواهى باشد بر نقش عناصر مغرض و فرصت طلبى در تشكيل اين فرقه پس از مرگ وى.

۹۳- فرقه واقفيه معتقدند كه امر امامت تا زمان امام كاظم تداوم يافته و پس از آن متوقف شده است و على بن موسى الرضاعليه‌السلام واجد مقام امامت نبوده نبوده است. بسيارى از پيروان اين فرقه در آغاز دست از انحراف خود برداشتند و به جمع ياران و شيعيان امام رضاعليه‌السلام پيوستند.

۹۴- و فيات الاعيان ۴/۱۷۳.

۹۵- همان مدرك.

۹۶- الملل والنحل ۱-۲/۱۳۱-۱۳۷.

۹۷- وفيات الاعيان ۴/۱۷۰.

۹۸- تنقيح المقال ۳/۱۱۲.

۹۹- وفيات الاعيان ۴/۱۷۱.

۱۰۰- انساب الاشراف ۳/۲۹۵.

۱۰۱- دلائل الامامه ۸۷؛ كافى ۲/۱۵۵؛ اثبات الوصية ۱۴۳؛ اعلام الورى ۲۵۳؛ احتجاج ۲/۳۱۶. الغمة ۲/۳۰۹؛ اثبات الهداة ۵/۲۳۳.

۱۰۲- تنقيح المقال ۳/۱۱۱.

۱۰۳- همان مدرك.

۱۰۴- تنقيح المقال ۳/۱۱۲.

۱۰۵- حنفيه لقب مادر محمد بن اميرالمومنين مى باشد. نام آن بانو خوله بنت جعفر بن قيس بوده است. تنقيح المقال ۳/۱۱۱.

۱۰۶- همان مدرك.

۱۰۷- انساب الاشراف ۳/۲۷۶ - ۲۹۶.

۱۰۸- در قرآن كريم آمده است: «و قالت النصارى المسيح ابن الله» توبه / ۳۰.

يعنى: نصارا گفتند مسيح فرزند خداست.

«لقد كفر الذين قالوا ان الله هوم المسيح بن مريم» مائده / ۱۷.

يعنى: كافر شدند آنان كه گفتند خدا همان مسيح فرزند مريم است.

«لن يستنكف المسيح ان يكون عبدالله» نساء / ۱۷۲.

يعنى، مسيح هرگز ابا و پرهيز نداشت از اين كه بنده خدا باشد.

۱۰۹- «و قالت اليهود عزير ابن الله» توبه / ۳۰.

يعنى يهود گفتند: «عزير» فرزند خداست.

۱۱۰- مروج الذهب، مترجم ۲/۷۸.

۱۱۱- مروج الذهب ۳/۹۶ - ۱۰۰؛ مختصر الدول ۳۳۱؛ سير اعلام النبلاء ۴/۱۹۱؛ اعلام زركلى ۸/۷۰ - ۷۱؛ دائره المعارف اسلاميه ۱/۶۸.

۱۱۲- اختيار معرفة الرجال ۱۲۵.

۱۱۳- تنقيح المقال ۳/۲۰۳؛ بحار ۴۵/۳۵۱.

۱۱۴- اختيار معرفة الرجال ۱۲۸؛ مناقب ۴/۱۴۴؛ اثبات الهداة ۵/۲۲۹؛ اعيان الشيعه ۱/۶۳۶.

۱۱۵- تنقيح المقال ۳/۲۰۴.

۱۱۶- تنقيح المقال ۳/۲۰۴.

۱۱۷- حرمله كسى است كه در مقاتل به عنوان يكى از عناصر فعال سپاه يزيد در روز عاشورا معرفى شده و نقش عمده وى تيراندازى بوده است كه با همين شيوه برخى از خاندان حسينعليه‌السلام را به شهادت رسانيده است.

۱۱۸- مناقب ۴/۱۳۳؛ بحار ۵/۳۳۲؛ اعيان الشعيه ۱/۶۳۶.

۱۱۹- تنقيح المقال ۳/۲۰۴.

۱۲۰- اختيار معرفة الرذجال ۱۲۵.

۱۲۱- بحار ۴۵/۳۳۹.

۱۲۲- تنقيح المقال ۳/۲۰۵.

۱۲۳- طبقات ابن سعد ۵/۱۵۸؛ تذكرة الخواص ۲۹۴؛ تنقيح المقال ۳/۲۰۵.

۱۲۴- رك: بحار ۴۵/۳۸۶ سخنان «جعفربن نا مصنف هذا الثار».

۱۲۵- رجال مامقانى ۳/۲۰۴.

۱۲۶- توبه /۱۰۲

۱۲۷- بحار الانوار ۴۵/۳۳۹.

۱۲۸- در نامه اى كه مختار براى متقاعد ساختن ابراهيم بن اشتر به او داده و چنين اظهار داشته كه نامه از سوى محمد حنفيه نوشته شده محمد حنفيه بانام محمد مهدى ياد گرديده است! بحار ۴۵/۳۶۶.

۱۲۹- فتح /۲.

۱۳۰- بحارالنوار ۴۶/۶۰.

۱۳۱- اعلام الورى ۲۵۵.

۱۳۲- دلائل الامامة ۸۴.

۱۳۳- ارشاد ۲/۱۶۳: اعلام الورى ۲۵۴؛ كشف الغمه ۲/۲۸۰؛ فصول المهمة ۲۰۱.

۱۳۴- حلية الاولياء ۱۳۳.

۱۳۵- سير اعلام النبلاء ۴/۳۹۳ - ۳۹۴.

۱۳۶- اعلام الورى ۲۵۶.

۱۳۷- احقاق الحق ۱۲/۲۶.

۱۳۸- دعائم الاسلام ۱/۲۰۸؛ اعلام الورى ۲۵۵؛ سير اعلام النبلاء ۴/۳۹۲؛ فصول المهمة ۲۰۲؛ نوالابصار ۱۳۹.

۱۳۹- مطالب السؤ ول ۷۹؛ تاريخ ابن عساكر ۴/۳۹۲؛ روض الرياحين ۵۵؛ احقاق الحق ۱۲/۲۳.

۱۴۰- طبقات ابن سعد ۵/۱۶۰؛ حلية الاولياء ۱۳۳؛ مختار مناقب الاخيار ۲۷؛ مشارق الانوار ۱۱۹؛ تذكرة الحفاظ ۱/۷۵؛ فصول المهمه ۲۰۱؛ الصواعق المحرقه ۱۱۹؛ الكواكب الدرية ۱/۱۳۹؛ ينابيع المودةُ ۵/۱۶۰؛ اسعاف الراغبين ۲۳۹؛ نورالابصار شبلنجى ۱۴۰.

۱۴۱- حلية الولياء ۱۳۳؛ مشارق النوار ۱۱۹؛ تذكرة الخواص ۲۹۳؛ سير اعلام انبلاء ۴/۳۹۲؛ اسعاف الراغبين ۲۱۶.

۱۴۲- عيون المعجزات ۷۳؛ كشف الغمه ۲/۳۰۲؛ اخبار الدول و آثار الاول ۱۰۹.

۱۴۳- القاب الرسول و عترته «مجموعه نفيسه» ۵۲؛ ارشاد ۲/۱۴۶؛ اعلام الورى ۲۵۶؛ كشف الغمه ۲/۲۸۰.

۱۴۴- كفاية الطالب ۳۰۱؛ سير اعلام النبلاء ۴/۳۹۲؛ تهذيب التهذيب ۷/۳۰۵؛ تاريخ الاسلام ۴/۳۷.

۱۴۵- طبقات ابن سعد ۵/۱۶۴؛ اعلام الورى ۲۵۶؛ كشف الغمه ۲/۲۶۶.

۱۴۶- كشف الغمه ۲/۲۶۶.

۱۴۷- اءغانى ۱۴/۷۵؛ حلية الاولياء ۳/۱۳۵؛ بحارالانوار ۴۶/۸۸.

۱۴۸- خصال صدوق ۵۱۷؛ حلية الاولياء ۳/۱۳۵؛ كشف الغمة ۲/۲۶۶؛ اعيان الشعيه ۱/۶۳۳.

۱۴۹- طبقات ابن سعد ۵/۱۶۰.

۱۵۰- حلية الاولياء ۳/۱۴۰، كشف الغمه ۲/۳۰۳.

۱۵۱- علل الشرائع ۲۳۱، مناقب ۴/۱۵۳.

۱۵۲- «حره» در مسير مكه، در ناحيه بطن العتيق قرار دارد (معجم البلدان ۲/۲۴۷).

۱۵۳- طبقات ابن سعد ۵/۱۶۴؛ اعيان الشيعه ۱/۶۳۳.

۱۵۴- علل الشرائع ۲۳۱، مناقب ۴ / ۱۵۳.

۱۵۵- تدكرة الخواص ۱۸۴.

۱۵۶- تدكرة الخواص ۱۸۴.

۱۵۷- نور الابصار ۱۲۸؛ اسعاف الراغبين (حاشيه نور الابصار) ۲۰۸.

۱۵۸- ارشاد ۲/۱۴۶؛ تذكره الخواص ۲۹۵.

۱۵۹- مناقب ۴/۱۵۸؛ كشف الغمه ۲/۲۶۲؛ مشارق الانوار ۱۱۹؛ تذكرة الخواص ۲۹۵.

۱۶۰- كشف الغمه ۲/۲۷۹

۱۶۱- دعائم الاسلام ۲/۳۰۱

۱۶۲- آل عمران /۱۳۴.

۱۶۳- ارشاد ۲/۱۴۲؛ اعلام الورى ۲۵۹؛ كشف الغمه ۲/۲۷۴.

۱۶۴- نور /۲۲.

۱۶۵- اعيان الشعيه ۱/۶۳۳.

۱۶۶- اعيان الشعيه ۱/۶۳۳.

۱۶۷- وفيات الاعيان ۳/۲۶۷؛ فصول المهمة ۷۷؛ الائمة الاثنى عشر ۷۵.

۱۶۸- حلية الولياء ۳/۱۴۱؛ مناقب ابن شهر آشوب ۴/۱۵۹؛ كشف الغمه ۲/۳۸۰؛ تذكرة الخواص ۱۸۲؛ تذكرة الحفاظ ۱/۷۵؛ تهذيب التهذيب ۷/۳۰۵.

۱۶۹- ارشاد ۲/۱۴۵؛ كشف الغمه ۲/۲۸۰؛ سير اعلام النبلاء ۴/۳۹۰؛ تاريخ ابن عساكر ۱۲/۱۹.

۱۷۰- طبقات ابن سعد ۵/۱۵۸؛ كشف الغمه ۲/۲۵۸ /

۱۷۱- مناقب ۴/۱۶۷؛ اعيان الشيعه ۱/۶۳۱.

۱۷۲- مناقب ۴/۱۶۷؛ اعيان الشيعه ۱/۶۳۱.

۱۷۳- مطالب السؤ ول ۷۷.

۱۷۴- البيان و التيين ۱/۳۷۰؛ الشعر و الشعرا۹؛ المحاسن و المساوى ۲۱۲؛ العقد الفريد ۱/۲۷؛ الاغانى ۲۱/۳۷۶؛ المعجم الكبير ۱۴۳؛ ارشاد ۲/۱۵۰؛ حلية الاولياء ۳/۱۳۹؛ امالى سيد مرتضى ۶۷؛ زهرالاداب ۱/۵۹؛ محاضرات الادباء ۱/۲۹۹؛ فايق زمخشرى ۸/۲۱۹؛ مناقب ابن شهر آشوب ۴/۱۶۹؛ كشف الغمه ۲/۹۲؛ مطالب السؤ ول ۷۹؛ تذكرة الخواص ۳۳۸؛ و فيات العيان ۵/۱۴۵؛ ديوان حماسه گزيده ۲۱۳.

۱۷۵- رجال طوسى ۱۰۰.

۱۷۶- اختيار معرفة الرجال «رجال كشى» ۱۲۹.

۱۷۷- اين، اوست كه بطحا «سرزمين وحى و نبوت» با آثار برجاى مانده از گامهايش آشناست. و خانه خدا نيز او را مى شناسد، چونان كه حل و حرم.

۱۷۸- فرزند برترين بندگان خداست.

پرهيزكار، منزه، پاكيزه و نشانه «راهنما و ملاك هدايت» است.

۱۷۹- اين، فرزند فاطمهعليها‌السلام است، اگر راستى جاهلى! و او را نمى شناسى!

در پرتو وجود جد اوست كه دفتر انبياى الهى مهر ختام خورده است.

۱۸۰- اين كه به ادعاى ناشناسى مى پرسى؛ او كيست؛ زيانى به او و عظمتش نمى زند.

كسى را كه تو ناشناس مى گيرى، عرب كه هيچ عجم هم مى شناسندش.

۱۸۱- دستان او باران گسترده اى است پر ثمر

همواره بخششها از آن دريافت مى شود بى اين كه پايان پذيرد و بخشكد!

۱۸۲- نرم خويى است كه كسى از او هراسان و بيمناك نشده است.

دو خصلت او را زينت بخشيده: نيك خلقى و نيك رفتارى

۱۸۳- بر دوش كشنده نيازها و رنجهاى مردمِ گرفتارى و حرمان ديده.

خوش سيمايى كه آرى گفتن «به نياز و خواهش مردم» برايش خوش و شيرين است.

۱۸۴- هرگز «نه» نگفته جز در تشهد نمازش.

اگر تشهد نماز نبود همه «نه»هاى او «آرى» بود.

۱۸۵- تمامى بندگان خدا را مورد احسان خويش قرار داده است، تا تيرگى فقر و نادارى را از آنان بزدايد.

۱۸۶- قريش چون او را بنگرند، گويند: همه ارزشها و كرامتها در مكارم و فضايل او خلاصه شده و كمال پذيرفته است.

۱۸۷- او چشم خويش از روى حيا مى بندند و ديده خلق از جلالت او فرو مى افتند.

هرگز سخنى نگويد مگر اينكه در حال تبسم باشد.

۱۸۸- عصاى خيزرانش، عطر مى پراكند. بيننده را به شگفت آرد، زيبايى و تناسبى كه در چهره دارد.

۱۸۹- چون براى سودن حجرالسود «ركن حطيم» آيد با عرفانى كه حجر به او دارد خواهد كه دست او را وانگذارد.

۱۹۰- از ديرزمان، خدا او را شريف و بزرگ آفريده و قلم تقدير اين شرف و بزرگى را بر لوح نگاشته است.

۱۹۱- كيست كه بر گردنش، الطافى از او و خاندانش نباشد.

۱۹۲- كسى كه خداى را شكر مى گزارد، در حقيقت سپاسگزار پدران اوست، چرا كه دين مردم از اين خاندان سررشته يافته است.

۱۹۳- جايگاه دينى او آن چنان به اوج پيوسته كه دستها بدان نرسد و پاى انديشه بدان راه نيابد.

۱۹۴- او كسى است كه همه پيامبران به فضيلت و برترين جدش - محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - گردن نهادند و امتش برترين امتها به شمار آمدند.

۱۹۵- نهال وجودش رسته از بوستان نبوت است، پاك نژاد و پاكيزه خو و نيك سيرت است.

۱۹۶- نور پيشانيش پرده ظلمت را مى درد، چنان كه آفتاب سينه تاريكى را.

۱۹۷- او از خاندانى است كه محبت آن خاندان «دين» است و دشمنى آنان گمراهى و نزديك شدن به ايشان مايه نجات و ايمنى است.

۱۹۸- بعد از ياد خدا، پيشاپيش هر سخنى و نام و ياد ايشان است و نيز در پايان هر گفتارى.

۱۹۹- اگر اهل تقوا را برشمارند، اين خاندان سرور آنانند و اگر از بهترين انسانها سراغ گيرند، همه گويند: ايشانند.

۲۰۰- هيچ بخشنده اى برابرى با آنان نتواند، و هيچ كس را ميسر نشود كه خود را در بزرگى به آنان رساند.

۲۰۱- در خشكسالى باران ريزنده اند و در ميدان كارزار شيران.

۲۰۲- در تنگدستى با فراخ ‌دستى مى بخشند، براى آنان يكسان است، كه بى نياز باشند يا مستمند.

۲۰۳- دوستى آنان بازدارنده شر و نقمت است و موجب زيادت احسان و نعمت.

۲۰۴- تنقيح المقال ۲/۴.

۲۰۵- اختيار معرفة الرجال (رجال كشى) ۱۲۹.

۲۰۶- شذرات الذهب ۷/۳۶۰؛ الاعلام زركلى ۴/۶۷.

۲۰۷- مثنوى هفت اورنگ جامى، اورنگ اول سلسلة الذهب ۱۴۱.

۲۰۸- ارشاد ۲/۱۵۰.

۲۰۹- امالى سيد مرتضى ۱/۶۷-۶۸.

۲۱۰- الاغانى ۱۴/۷۵ «طبع الساسى مصر».

۲۱۱- مناقب ۴/۱۶۹-۱۷۲.

۲۱۲- روضة الواعظين ۲۰۰ - ۲۰۱.

۲۱۳- كشف الغمه ۲/۹۲ - ۹۳.

۲۱۴- و فيات الاعيان ۵/۱۴۵-۱۴۶.

۲۱۵- شرح شواهد ۷۳۲-۷۳۴.

۲۱۶- اعيان الشعيه ۱/۲۶۹.

۲۱۷- بحارالانوار ۴۶/۱۲۵ - ۱۲۷.

۲۱۸- كشف الغمه ۲/۴۳

۲۱۹- شرح شواهد مغنى ۷۳۴؛ ديوان ابو تمام حبيب بن اوس طائى ۲/۲۸۴.

۲۲۰- اعيان الشيعه ۱/۲۶۹.

۲۲۱- زهرالاداب ۱/۶۲-۶۹.

۲۲۲- رك: حياة الحيوان ۳/۱۳۳.

۲۲۳- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ۴/۱۰۴؛ بحار ۴۶/۱۴۳.

۲۲۴- طبقات ابن سعد ۵/۱۶۶.

۲۲۵- تذكرة الخواص ۲۹۱.

۲۲۶- دلائل الامامه ۸۰؛ كشف الغمة ۴/۲۵۸؛ فصول المهمه ۲۰۹؛ احقاق الحق ۱۲/۹؛ نورالابصار شبلنجى ۱۳۹؛ اعيان الشيعه ۱/۳۶۵.

۲۲۷- رياض القدس بحدائق الشيعه ۲/۲۲۷.

۲۲۸- مقتل الحسين مقرم ۳۵۵؛ بحارالانوار ۴۵/۱۱۴ و ۱۹۶.

۲۲۹- بحارالانوار ۴۵/۱۳۲.

۲۳۰- ترجمه مقتل ابى مخنف ۱۵۰؛ انساب الاشراف ۳/۲۰۶؛ تاريخ طبرى ۴/۳۵۲؛ ارشاد ۲/۱۲۳؛ بحارالانوار ۴۵/۱۱۴ و ۱۶۸؛ ينابيع المودة ۳۵۰؛ نورالابصار مازندرانى ۱۳؛ مقتل الحسين مقرم ۳۱۴.

۲۳۱- رك: امام حسين و ايران ۴۸۰.

۲۳۲- زندگانى چهارده معصوم ۷۱۱ - ۷۱۲.

۲۳۳- قال حذيم بن شريك الاسدى: خرج زين العابدينعليه‌السلام الى الناس و اءومى اليهم ان اسكتوا فسكتوا، و هو قائم فحمدالله و اثنى عليه، و صلى على نبيه، ثم قال: ايها الناس، من عرفنى فقد عرفنى! و من لم يعرفنى فاءنا على بن الحسين المذبوح بشط الفرات من غير ذحل و لا ترات، اءنا ابن من انتهك حريمه، و سلب نعيمه و انتهب ماله، و سبى عياله، اءنا ابن من قتل صبرا، فكفى بذلك فخرا.

ايها الناس، ناشدتكم بالله هل تعلمون اءنكم كتبتم الى اءبى و خدعتموه، و اعطيتموه من اءنفسكم العهد و الميثاق و البيعة؟ ثم قاتلتموه خذلتموه فتبا لكم ما قدمتم لانفسكم و سوء لراءيكم، باءية عين تنظرون الى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

۲۳۴- يقول لكم قتلتم عترتى، و انتهكتم حرمتى، فلستم من امتى.

قال: فارتفعت اصوات الناس بالبكاء، و يدعو بعضهم بعضا: هلكتم و ما تعلمون.

فقال على بن الحسين: رحم الله امرءا قبل نصيحتى، و حفظ وصيتى فى الله و فى رسوله، و فى اءهل بيته، فان لنا فى رسول الله اسوة حسنة.

۲۳۵- فقالوا باءجمعهم: نحن كلنا يا ابن رسول الله سامعون مطيعون حافظون لذمامك، غير زاهدين فيك و لا راغبين عنك، فمرنا باءمرك رحمك الله فانا حرب لحربك، وسلم لسلمك، لناءخذن ترثك و ترثنا، ممن ظلمك و ظلمنا.

۲۳۶- امام سجادعليه‌السلام در اينجا به آيه اى اشاره دارد كه از جهات مختلف به موضوع مورد سخن آن حضرت ارتباط دارد. پيوند عميق اين آيه با موضوع ياد شده ژرفاى علم امام و احاطه آن حضرت بر مفاهيم پيام وحى را مى رساند. در اين آيات خداوند به پيامبر مى فرمايد: اى پيامبر به امت خويش بگو شما را موعظه مى كنم به قيام در راه خدا.. اى پيامبر به اينان بگو: آنچه من از شما مى طلبم در جهت منافع خود شماست... در ادامه اين آيه خداوند به مجرمان و متخلفان از جهاد و يارى پيامبر هشدار داده و مى فرمايد: كافران هنگام مشاهده عذاب الهى نگران و مضطرب شده و مى گويند ما به حق ايمان آورديم ولى آنها كجا و ايمان كجا! آنها در زندگى دنيا و در آنجا كه فرصت و زمينه داشتند كافر شدند و امروز كه ميان ايشان و آرمانهايشان فاصله افتاده، دم از ايمان مى زنند! «و حيل بينهم و بين ما يشتهون» رك: سوره سباء آيه ۴۶ تا ۵۴.

۲۳۷- فقال على بن الحسينعليه‌السلام : هيهات! ايها الغدرة المكرة، حيل بينكم و بين شهوات اءنفسكم، اتريدون ان تاءتوا الى كما اءتيتم الى آبائى من قبل. كلا و رب الراقصات الى منى، فاءن الجرح لما يندمل، قتل اءبى بالامس و اءهل بيته معه، فلم ينسنى ثكل رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و ثكل اءبى و بنى اءبى و جدى شق لهازمى و مرارته بين حناجرى و حلقى، و غصصه تجرى فى فراش صدرى. و مساءلتى اءن لا تكونوا لنا و لا علينا.

ثم قالعليه‌السلام : لا غرو ان قتل الحسين و شيخه... احتجاج طبرسى ۲/۳۰۶

۲۳۸- زمد /۴۲

۲۳۹- آل عمران ۱۴۵

۲۴۰- طبقات ابن سعد ۵/۱۵۷؛ انساب الاشراف ۳/۲۰۶؛ تاريخ طبرى ۴/۳۵۰.

۲۴۱- بحارالانوار ۴۵/۱۵۴.

۲۴۲- انساب الاشراف، ۳/۲۰۶.

۲۴۳- انساب الاشراف ۳/۲۱۲.

۲۴۴- تاريخ طبرى ۴/۳۵۲ - ۴۵۴.

۲۴۵- ترجمه مقتل ابى مخنف ۱۴۲؛ انساب الاشراف ۳/۲۱۴؛ اللهوف ۸۴.

۲۴۶- مقتل مخنف ۱۶۲.

۲۴۷- بحار ۴۵/۱۲۴؛ مقتل الحسين مقرم ۳۵۵؛ اعيان الشيعه ۱/۶۱۵.

۲۴۸- بحار ۴۵/۱۸۴

۲۴۹- امام حسين و ايران ۴۸۵-۴۹۲.

۲۵۰- امام حسين و ايران ۴۸۵-۴۹۲.

۲۵۱- حصاصه، به فتح و تشديد دوم از روستاهاى عراق و در نزديكى قصر ابى هبيره قرار دراد.

«مراصد الاطلااع، ۱/۴۰۴».

۲۵۲- تكريت، شهرى است معروف بين بغداد و موصل و در فاصله سى فرسخى بغداد و غرب دجله قرار دارد. «معجم البلدان ۲/۳۸».

۲۵۳- دير اعور، در پشت كوفه است و آن را شخص معروف به نام «اعور» بنا كرده است. «مراصد الاطلاع ۲/۵۵۲».

۲۵۴- اين موضع در نزديكى عقر قرار دارد و از اراضى موصل به شمار مى آيد. «مراصد الاطلاع ۳/۱۱۹۶»

۲۵۵- «كحيل» مصغر كحل است كه قبلا شهر بزرگى بوده و الان به صورت قريه اى در آمده و در نزديكى موصل است و در غرب دجله قرار دارد. «مراصد الاطلاع ۳/۱۱۵۰».

۲۵۶- حجينه يكى از روستاهاى بزرگ موصل است كه در ناحيه دجله واقع شده است. «مراصد الاطلاع ۱/۳۶۳»

۲۵۷- موصل يكى از شهرهاى معروف عراق است كه به علت اتصال آن به دجله و فرات و يا به جزيره و عراق، آن را موصل ناميده اند و تا بغداد ۷۴ فرسخ فاصله دارد «معجم البلدان ۵/۲۲۳»

۲۵۸- نصيبين يكى از شهرهاى آباد عراق است كه بر سر راه موصل به شام قرار دارد و دير بزرگى در آن واقع است و علاوه بر آن مسيحيان در اطراف آن چندين دير و صومعه دارند. «معجم البلدان ۵/۲۸۸؛ المسالك و الممالك ۷۳».

۲۵۹- عين الورد: مشهور به حزيره است و سرمنشاء آب بسيارى از قنوات است. «مراصد الاطلاع ۲/۹۷۹»

۲۶۰- اين شهر يكى از شهرهايى است كه تا شهر حلب يك مرحله فاصله دارد. «معجم البلدان ۴/۴۰۳»

۲۶۱- اين شهر منسوب به نعمان بن بشير صحابى است كه گويا در قبله آن قبرى است معروف به يوشع بن نون و اين شهر بين حماة و حلب واقع است. «مراصد الاطلاع ۱/۱۲۸۸»

۲۶۲- كفر طاب: شهرى است بين معره و حلب. (( (معجم البلدان ۴/۴۷۰)))

۲۶۳- حماة: يكى از شهرهاى بزرگ سوريه كه آن را حمص بن مكنف علقمى بنا كرده است و بين دمشق و حلب مى باشد. «معجم البلدان ۲/۳۰۲».

۲۶۴- حمص يكى از شهرهاى برزگ سوريه آن را حمص بن مكنف علقى بناكرده است و بين دمشق و حلب مى باشد. «معجم البلدان ۲/۳۰۲».

۲۶۵- بعلبك از شهرهاى معروف كه سه روز با سوريه فاصله دارد.

۲۶۶- صومعه راهب: آخرين منزلى بوده كه به شام منتهى مى شده و بعيد نيست همان دير الزور باشد.

۲۶۷- مقتل ابى مخنف ۱۸۰ - ۱۹۲؛ منتهى الامال ۱/۳۰۳ - ۳۰۴.

۲۶۸- تاريخ طبرى ۷/۳۷۵

۲۶۹- ترجمه مقتل ابى مخنف ۱۲۱.

۲۷۰- ينابيع الموده ۳۵۲.

۲۷۱- ينابيع الموده ۳۵۲.

۲۷۲- مروج الذهب ۲/۷۳

۲۷۳- شورى /۲۲.

۲۷۴- اسراء / ۲۶.

۲۷۵- انفال /۴۱.

۲۷۶- احزابل /۳۳.

۲۷۷- احتجاج ۲/۳۰۵ - ۳۰۷؛ مقتل خوارزمى ۶۱ - ۶۲.

۲۷۸- تاريخ يعقوبى ۲/۱۸۲؛ المختصر فى الخبار البشر ۱/۱۷۳.

۲۷۹- امالى طوسى ۲/۲۹۰

۲۸۰- سير اعلام النبلا ۳/۲۱۶.

۲۸۱- بحار النورا ۴۵/۱۳۱.

۲۸۲- حديد ۲۳-۲۲

۲۸۳- شورى /۳۰

۲۸۴- تاريخ طبرى ۷/۳۷۶؛ العقد الفريد ۵/۱۲۴

۲۸۵- بحار ۴۵/۱۷۵.

۲۸۶- كامل ابن اثير ۴/۸۴.

۲۸۷- قال: فلم يزالوا به حتى اءذن له فصعد المنبر فحمدالله و اثنى ثم خطب اءبكى منها العيون، واءوجل منها القلوب، ثم قال: ايها الناس ‍ اعطينا ستا و فضلنا بسبع: اعطينا العلم، والحلم، والسماحة، والفصاحة، والشجاعة، و المحبة فى قلوب المومنين، و فضلنا باءن منا النبى المختار محمدا، و منا الصديق، و منا الطيار، و منا اءسدالله و اءسد رسوله، و منا سبطا هذه الامة، من عرفنى و من لم يعرفنى اءنباءته بحسبى و نسبى.

ايها الناس اءنا ابن مكة و منى، اءنا ابن زمزم و الصفا، اءنا ابن من حمل الركن باطراف الردا، اءنا ابن خير من ائتزر و ارتدى، اءنا ابن خير من انتعل و احتفى، انا ابن خير من طاف و سعى، اءنا ابن خير من حج و لبى، اءنا ابن من اسرى به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، اءنا ابن من بلغ به جبرئيل الى سدرة المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فكان قاب قوسين اءو اءدنى، اءنا ابن من صلى بملائكة السماء، انا ابن من اءوحى اليه الجليل ما اءوحى، اءنا ابن محمد المصطفى.

۲۸۸- اءنا ابن على المرتضى، اءنا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتى قالوا: لا اله الا الله.

اءنا ابن من ضرب بين يدى رسول الله بسيفين، و طعن برمحين، و هاجر الهجرتين، و بايع البيعتين، و قاتل ببدر و حنين، و لم يكفر بالله طرفة عين، اءنا ابن صالح المؤمنين، و وارث النبيين، و قامع الملحدين، و يعسوب المسلمين، و نورالمجاهدين و زين العابدين، و تاج البكائين، و اءصبر الصابرين، و افضل القائمين من آل ياسين رسول رب العالمين، اءنا ابن المويد بجبرئيل، المنصور بميكائيل، اءنا ابن المحامى عن حرم المسلمين، و قال المارقين و الناكثين والقاسطين، و المجاهد اءعداءه الناصبين و افخر من مشى من قريش اجمعين، و اول من اءجاب و استجاب الله و لرسوله من المؤمنين، و اول السابقين، و قاصم المعتدين، و مبيدالمشركين، و سهم من مرامى الله على المافقين، و لسان حكمة العابدين، و ناصر دين الله و ولى اءمرالله، و بستان حكمة الله و عيبة علمه.

سمح، سخى، بهى، بهلول، زكى، ابطحى، رضى، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع، الاصلاب، و مفرق الاحزاب، اءربطهم عنانا، و اثبتم جنانا، واءمضاهم عزيمة، واشدهم شكيمة، اسد باسل، يطحنهم فى الحروب اذا ازدلف الاسنة، و قربت الاعنة، طحن الرحا و يذروهم فيها ذرو الريح الشيم، ليث الحجاز، و كبش العراق، مكى مدنى خيفى عقبى بدرى احدى شجرى مهاجرى، من العرب سيدها، و من الوغى ليثها، وارث المشعرين و اءبوالسبطين: الحسن و الحسين، ذاك جدى على بن ابى طالب.

۲۸۹- ثم قال: انا ابن فاطمه الزهراء، انا ابن سيدة النساء، فلم يزل يقول: انا انا، حتى ضج الناس باليكاء و النخيب، و خشى يزيد لعنة الله ان يكون فنتة فاءمر المؤ دن فقطع عليه المكلام فلما قال المؤ ذن الله اكبر الله اكبر قال عل لا شى ء اكبر من الله، فلما قال: اشهد ان لا اله الله، قال على بن الحسين: شهدا بها شعرى و بشرى و لحمى و دمى، فلما قال المؤ ذن اشهدا ان محمدا رسول الله اتفت من فوق امنبر الى يزيد فقال: محمد هذه جدى ام جدك يا يزيد؟فان زعمت انه جدك فقد كذبت و كفرت و ان زعمت انه جدى فلم قتلت عترته؟ قال و فرغ المؤ ذن من الاذان و الاقامة و تقدم يزيد فصلى صلاة الظهر. ترجمه مقتل ابى مخنف ۱۹۳-۱۹۶؛ مقاتل الطالبين ۲/۱۲۱؛ احتجاج طبرسى ۲/۳۱۰-۳۱۱؛ مقتل خوارزمى ۲/۶۹؛ احقاق الحق ۲/۱۲۶-۱۲۸؛ مثير الاحزان ۵۴؛ بحارالنوار ۱۳۸-۱۳۹؛ نفس ‍ امهموم ۲۴۲؛ مقتل الحسين ۳۵۲.

۲۹۰- ترجمه مقتل ابى مخنف ۱۹۷

۲۹۱- بحار الانوار ۴۵/۱۳۹

۲۹۲- طبقات ابن سعد ۵/۱۵۷

۲۹۳- ترجمه مقتل ابى مخنف ۱۹۸

۲۹۴- احتجاج ۲/۳۱۰.

۲۹۵- احتجاج ۲/۳۱۰

۲۹۶- لما اقبل زين العابدينعليه‌السلام الى المدينة بعد وقعة كربلاء، و خرج اهلها لاستقباله و هم فى بكاء و عويل، فاءوماء الى الناس ‍ بالسكوت و قال: الحمدلله رب العالمين، الرحمن الرحيم، مالك يوم الدين، بارى ء الخلائق اجمعين الذى بعد فارتفع فى السموات العلى، و قرب فشهد النجوى، نحمده على عظائم الامور، و فجائع الدهور، و الم الفجائع، و مضاضة اللواذع، و جليل الرزء، و عظيم المصاب، ايها الناس ان الله تعالى و له الحمد البتلانا بمصائب و ثلمة فى الاسلام عظيم، قتل ابو عبدالله الحسينعليه‌السلام و عترته، و سبيت نساؤ ه و صبيته، و داروا براءسه فى البلدان، من فوق عامل السنان، و هذه الرزية لا مثلها رزية، ايها الناس فاءى رجالات منكم يسرون بعد قتله، اءم اءى فؤ اد لايحزن من اءجله، اءم اية عين منكم تحبس دمعها، اوتضن عن انهمالها، فلقد بكت السبع الشداد لقتله، و بكت البحار باءمواجها، و السماوات باركانها، و الارض باءرجائها و الاشجار باءغصانها، و الحيتان فى لجج البحار، و الملائكة المقربون، و اءهل السماوات اجمعوت، ايها الناس اى قلب لا ينصدع لقتله، ام اى فؤ اد لايحن واى سمع لا يصم، اصبحنا مشردين مطرودين مذودين شاسعين عن الامصار، كانا اولاد ترك و كابل، من غير جرم اجرمناه، ولا مكروه ارتكبناه، ولا ثلمة فى الاسلام ثلمناها، ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين، ان هذا الا اختلاق، والله لو اءن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تقدم اليهم فى قتالنا كما تقدم اليهم فى الوصية بنا لما زادوا على ما فعلوا، فانا لله و انااليه راجعون، من مصيبة ما اءعظمها و اءفجعها، و اءوجعها و اءكضها و اءفضعها واءمرها، فعند الله نحسب مصابنا، و ما بلغ بنا فانه عزيز ذو انتقام. امالى شيخ طوسى ۶۶؛ اللهوف فى قتلى الطفوف ۸۸؛ ائمتنا ۱/۲۸۰؛ زين العابدين، مقرم ۳۶۰؛ اعيان الشيعه ۱/۶۱۷.

۲۹۷- اللهوف ۹۲؛ بحار ۴۶/۱۰۸-۱۰۹.

۲۹۸- حلية الاولياء ۳/۱۳۸؛ بحار ۴۶/۱۰۹.

۲۹۹- كامل الزيارة ۱۰۷؛ بحار ۴۶/۱۱۰، ۷۸/۱۶۲.

۳۰۰- اعيان الشعه ۱/۶۳۳.

۳۰۱- قالعليه‌السلام : التارك للامر بالمعروف و النهى عن المنكر كالنابذ لكتاب الله وراء ظهره، الا ان يتقى تقاة. قيل له: و ما يتقى تقاة؟

قال: يخاف جبارا عنيدا ان يفرط عليه اءو اءن يطفى. حلية الاولياء ۳/۱۴۰؛ كشف الغمه ۲/۲۹۹؛ تذكرة الخواص ۲۹۴؛ احقاق الحق ۱۲/۱۲۰؛ اعيان الشيعه ۱/۶۳۷.

۳۰۲- عن الزهرى، عن اءحدهماعليه‌السلام : اءنه قال: ويل لقوم لا يدينون الله بالامر بالمعروف و النهى عن المنكر، و قال: من قال: لا له الا الله فلن يلج ملكوت السماء حتى يتم قوله بعمل صالح، و لا دين لمن دان الله بطاعة الظالم، ثم قال: و كل القوم الهاهم التكاثر حتى زاروا المقابر. مجالس المفيد ۱۰۹؛ بحارالنوار ۷۸/۱۵۲.

۳۰۳- امسيت و الله كبنى اسرائيل فى آل فرعون يذبحون اءبناءهم و يستحيون نساءهم، يا منهال اءمست العرب تفتخر على العجم باءن محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عربى، و اءمست قريش تفتخر على سائر العرب باءن محمدا منها، و اءمسينا يا منهال. قالهعليه‌السلام حين خرج ذات يوم فجعل يمشى فى سوق دمشق فاسقبله المنهال ابن عمروالضبابى فقال: كيف اءمسيت يا ابن رسول الله. احقاق الحق ۱۲/۱۲۱.

۳۰۴- و بلغهعليه‌السلام قول نافع بن جبير فى معاوية حيث قال: كان يسكته الحلم و ينطقه العلم فقال: كذب بل كان يسكته الحصر و ينطقه البطر. كشف الغمه ۲/۳۰۴؛ بحار ۷۸/۱۵۸.

۳۰۵- عن على بن الحسينعليه‌السلام قال: قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ما من خطوة اءحب الى الله من خطوتين، خطوة يسد بها صفا فى سبيل الله تعالى، و خطوة الى ذى رحم قاطع يصلها، و ما من جرعة اءحب الى الله من جرعتين: جرعة غيظ يردها مومن بحلم، و جرعة جزع يردها مومن بصبر. و ما من قطرة اءحب الى الله من قطرتين: قطرة دم فى سبيل الله، و قطرة دمع فى سواد الليل من خشية الله. مجالس المفيد ۵؛ بحار ۷۸/۱۵۲.

۳۰۶- انما شيعتنا من جاهد فينا و منع من ظلمنا حتى ياءخذ الله لنا حقنا. احقاق الحق ۱۲/۱۰۸؛ ينابيع المودة ۲۷۶.

۳۰۷- حق الامام على الناس اءن يطيعوه فى ظاهرهم و باطنهم على توقير و تعظيم و حق السلطان اءن يطيعوه، فى الظاهر فقط قال: و حق العلم اءن تفرغ له قلبك و تحضر ذهنك و تذكر له سمعك و تشتحذ له فطنتك بستر اللذات و رفض الشهوات. احقاق الحق ۱۲/۱۱۷.

۳۰۸- عن ابى حمزة الثمالى عن على بن الحسينعليه‌السلام قال: وددت والله انى افتديت خصلتين فى الشيعة لنا ببعض لحم ساعدى: النزق و قلة الكتمان. اصول كافى «مصطفوى» ۳/۳۱۴.

۳۰۹- و فى مناقب ابن شهر آشوب و احتجاج الطبرسى: لقى عباد البصرى على بن الحسين فى طريق مكة فقال له: يا على بن الحسين تركت الجهاد و صعوبته و اءقبلت على الحج ولينه و ان الله عزوجل يقول: ان الله اشترى من المؤمنين اءنفسهم و اءموالهم بان لهم الجنة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون الى قوله و بشر المؤمنين. فقال على بن الحسين: اذا راءينا هؤ لاء الذين هذه صفتهم فالجهاد معهم افضل من الحج. اعيان الشيعه ۱/۶۳۵.

۳۱۰- معجم البلدان ۲/۳۱۵.

۳۱۱- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه ۹۳.

۳۱۲- تاريخ طبرى ۷/۴۰۲.

۳۱۳- تاريخ طبرى ۷/۴۰۳.

۳۱۴- الاصابه ۳/۴۹۴.

۳۱۵- اعلام رزكلى ۸/۱۱۹.

۳۱۶- اعيان الشعيه ۱/۶۳۶

۳۱۷- المتخصر فى اخبار البشر ۱/۱۹۳؛ انور البهيه ۱۰۰.

۳۱۸- معجم البلدنن ۲/۲۴۹.

۳۱۹- المختصر فى اخبار البشر ۱/۱۹۲.

۳۲۰- معجم البلدان ۲/۲۴۹.

۳۲۱- ارشد ۲/۱۵۲.

۳۲۲- تاريخ يعقوبى ۲/۲۲۳؛ تاريخ طبرى ۲/۴۰۹؛ مروج الذهب ۲/۹۶؛ ارشاد ۲/۱۵۲ معجم البلدان ۲/۲۴۹؛ المختصر فى تاريخ لبشر ۱/۱۹۲.

۳۲۳- تاريخ طبرى ۲/۴۲۱ التنبيه و الاشراف ۲۶۴؛ تاريخ بن خلدون، مترجم ۲/۳۷.

۳۲۴- طبقات ابن سعد ۵/۱۵۸.

۳۲۵- كامل ابن اثير ۴/۱۱۲؛ سير اعلام النبلاء ۲/۳۲۱ تاريخ روضة الصفا ۳/۱۸۷.

۳۲۶- تاريخ طبرى ۷/۴۲۱.

۳۲۷- ارشاد ۱۲/۱۵۱؛ مناقب ابن شهر آشوب ۴/۱۴۵؛ كشف الغمه ۲/۲۸۲.

۳۲۸- مروج الذهب ۳/۷۱.

۳۲۹- آل عمران / ۱۵۱؛ انفال / ۱۲؛ احزاب / ۲۶؛ حشر / ۲.

۳۳۰- حشر /۲.

۳۳۱- كنزالعمال خ ۵۹۱۵؛ بحارالانوار ۷۷/۵۰.

۳۳۲- بحار الانوار ۷۰/۳۸۱.

۳۳۳- تاريخ طبرى ۴/۴۱۹؛ كامل ابن اثير ۴/۱۱۹؛ اعيان الشيعه ۱/۶۳۷.

۳۳۴- تاريخ يعقوبى ۲/۲۲۳.

۳۳۵- اعيان الشيعه ۱/۶۳۳.

۳۳۶- رك: زنداگانى على بن الحسين، سيد جعفر شهيدى ۸۵.

۳۳۷- كشف الغمه ۲/۳۰۴.

۳۳۸- ارشد مفيد، مترجم ۲/۱۵۱-۱۵۲؛ انوار البهية ۹۴؛ اعيان الشيعه ۱/۶۳۳.

۳۳۹- ينبع قريه اى است با چشمه هاى فراوان كه در سمت راست كوه (( (رضوى))) قرار داشته و متعلق به بنى الحسن بوده است. معجم البلدان ۵/۴۴۹.

۳۴۰- اعيان الشيعه ۱/۶۳۶.

۳۴۱- تاريخ طبرى ۷/۴۰۹؛ تاريخ كامل ابن اثير ۴/۱۱۲-۱۱۳؛ احقاق الحق ۱۲/۹۳؛ انوار البهيه ۱۰۰.

۳۴۲- تاريخ طبرى ۷/۴۰۹.

۳۴۳- اعياان الشيعه ۱/۶۳۶.

۳۴۴- كامل ابث اثير ۴/۱۲۳.

۳۴۵- تاريخ يعقوبى ۲/۲۵۵.

۳۴۶- اثبات الوصية ۱۴۶.

۳۴۷- مروج الذهب ۳ / ۱۵۳.

۳۴۸- الجمل ۱۷۵؛ سفينة البحار ۱ / ۵۴۳.

۳۴۹- تاريخ طبرى ۴ / ۲۸۹؛ مروج الذهب ۳ / ۵۶؛ تاريخ الخلفا ۲۱۳.

۳۵۰- مروج الذهب ۳ / ۵۶.

۳۵۱- تاريخ طبرى ۴ / ۲۶.

۳۵۲- طبرى ۴ / ۲۸۹.

۳۵۳- مروج الذهب ۳/ ۷۹.

۳۵۴- مروج الذهب ۷۶.

۳۵۵- اصول كافى، ترجمه مصطفوى ۳ / ۱۰۴؛ ارشاد ۲ / ۱۴۷؛ امالى مفيد ۲۰۴؛ حلية الاولياء ۱۳۴؛ مناقب ۴ / ۱۳۷؛ كشف الغمه ۲ / ۲۶۵ و ۲۸۱؛ فصول المهمة ۲۰۳؛ احقاق الحق ۱۲ / ۹۷؛ نورالابصار ۱۴۲.

۳۵۶- معارفت ابن قتيبه ۳۵۲؛ تاريخ طبرى ۴ / ۳۸۴؛ التنبيه و الاشراف ۲۶۵؛ كامل ۴ / ۱۲۵؛ تاريخ الخلفاء ۲۱۰.

۳۵۷- حياة الحيوان ۱/۸۸؛ تاريخ سياسى اسلام ۶/۳۵۴.

۳۵۸- حياة الحيوان ۱/۸۹.

۳۵۹- مروج الذهب ۳/۷۳.

۳۶۰- حياة الحيوان ۱/۸۹

۳۶۱- تاريخ يعقوبى ۲/۲۵۴؛ تاريخ طبرى ۴/۳۸۶؛ العقد الفريد ۵/۱۴۰؛ اعلام زركلى ۸/۱۷۵

۳۶۲- مروج الذهب ۳/۷۳؛ كامل ابن اثير ۴/۱۳۰

۳۶۳- حياة الحيوان ۱/۸۹

۳۶۴- جابيه در نواحى شام و نزديك به تپه هاى جولان قرار داد. معجم البلدان ۲/۹۱

۳۶۵- حواران منطقه وسيعى است كه شامل روستاهاى بسيار مى باشد و در سمت قبله دمشق واقع شده است.

۳۶۶- معارف ابن قتيبه ۳۵۳-۳۵۴؛ كامل ابن اثير ۴/۷۴؛ اسد الغاية ۳۸۴؛ اعلام زركلى ۲/۹۴.

۳۶۷- اثبات الوصية ۱۴۷-۱۴۶

۳۶۸- اعلام رزكلى ۸/۳۱۲

۳۶۹- ۱۴۷ - تاريخ الخلفا ۲۱۶-۲۱۷

۳۷۰- ۱۴۸ - المختصر فى اخبار البشر ۱/۱۹۴؛ تاريخ الخلفاء ۲۱۸

۳۷۱- ۱۴۹ - رك: تاريخ الخلفاء ۲۱۸؛ اعيان الشيعه ۸/۳۷۷

۳۷۲- ۱۵۰-تاريخ الخلفاء ۲۲۰

۳۷۳- اثبات الوصية ۱۴۶؛ كشف الغمه ۲/۳۱۱؛ فصول المهمة ۲۰۴؛ احقاق الحق ۱۲/۹۹؛ اثبات الهداة ۵/۲۳۵؛ ينابيع المودة ۳۵۸.

۳۷۴- مروج الذهب ۳/۱۲۲

۳۷۵- اثبات الهداة ۲۳۴۵-۲۳۵؛ كشف الغمه ۲/۲۶۳؛ تذكرة الخواص ۲۹۲؛ احقاق الحق ۱۲/۹۴؛ اثبات الهداة ۵/۲۴۲.

۳۷۶- حلية الولياء ۱۳۵؛ كشف الغمه ۲/۲۶۳؛ تذكرة الخواص ۲۹۲؛ احقاق الحق ۱۴/۹۴؛ اثبات الهداة ۵/۲۴۲

۳۷۷- مناقب ۴/۱۳۲؛ تذكرة الخواص ۲۹۲؛ ينابيع امودة ۳۵۸.

۳۷۸- بحار النوار ۴۶/۹۵؛ اعيان الشيعه ۱/۶۳۵

۳۷۹- ارشاد ۱۴۹۲؛ كشف الغمه ۲/۲۸۲.

۳۸۰- طبقات ابن سعد، ۵/۱۵۸؛ العقد الفريد ۷/۱۴۰؛ ائمتنا ۲/۲۸۷

۳۸۱- تاريخ يعقوبى ۲/۲۸۳؛ المختصر فى اخبار البشر ۱/۱۹۸؛ تاريخ الخلفاء ۲۲۴.

۳۸۲- تاريخ الخلفا ۲۲۳.

۳۸۳- همان مدر؟

۳۸۴- تاريخ يعقوبى ۲/۲۸۳

۳۸۵- تاريخ طبرى، حوادث سال هشتاد و هفتم.

۳۸۶- تاريخ يعقوبى ۲/۲۸۳؛ تاريخ طبرى ۵/۲۱۷

۳۸۷- تاريخ يعقوبى ۲/۲۸۴

۳۸۸- مناقب ۴/۱۴۳؛ اثبات الهداة ۵/۲۲۹

۳۸۹- مروج الذهب ۳/۱۸۲؛ المختصر فى اخبار البشر ۲۰۱ - ۱/۲۰۰؛ تاريخ الخلفاء ۲۲۸.

۳۹۰- دعائم الاسلام ۱/۱۸۲

۳۹۱- دعائم الاسلام ۱/۱۸۲

۳۹۲- زمر /۹.

۳۹۳- مريم /۱۲

۳۹۴- مريم ۲۹

۳۹۵- علم مناباو بلايا، علم به سرنوشت و مقدرات انسانهاست. اين معنا از برخى روايات استفاده مى شود.

رك: بحار ۱۳۹و ۴۲/۱۲۳

۳۹۶- بصائر الدرجات ۱۲۰

۳۹۷- بصائر الدرجات ۱۶۵

۳۹۸- اعياان الشعه ۱/۶۳۱

۳۹۹- تاريخ يعقوبى ۲/۳۰۴

۴۰۰- خصال صدوق ۶۳۵-۶۳۹؛ من لا يحضره الفقيه ۲/۴۶ حلية الاولياء ۳/۱۴۰؛ اعيان الشيعه ۱/۶۲۲.

۴۰۱- طبقات ابن سعد ۵/۱۵۸؛ العقد الفريد ۵/۱۲۷-۱۲۸؛ مناقب ۴/۱۵۹

۴۰۲- تاريخ طبرى ۵/۲۶۳

۴۰۳- تذكرة الخواص ۲۴۱.

۴۰۴- لازم به يادآورى است كه بيشتر فقهاى آن عصر از اهل سنت بودند و در آن ميان از قاسم بن محمد بن ابى بكر و سعيدبن مسيب مى توان به عنوان فقهاى شيعه نام برد ولى گويا همان دو نيز در ظاهر به طريقه عامه راءى مى داده و در تقيه به سر مى برده اند. رك: تاريخ الشيعه ۳۸.

۴۰۵- صحابه به كسانى گفته مى شود كه محضر رسول خدا را درك كرده اند و تابعى آنانى هستند كه پيامبر را نديده اند ولى اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را درك كرده اند.

۴۰۶- اعيان الشيعه ۱/۶۳۷ -۶۳۸

۴۰۷- رجال طوسى ۱۰۱-۸۲

۴۰۸- اصولى كافى، مترجم، ۲/۲۵۶

۴۰۹- احقاق الحق ۱۲/۱۲۸؛ ينابيع المودة ۳۶۸؛ اعيان الشيعه ۱/۶۵۰

۴۱۰- اختصاص ۲۸۵؛ بحار ۷/۲۸۲

۴۱۱- آل عمران /۱۶۴؛ جمعه /۲.

۴۱۲- در رجال شيخ طوسى عبارت چنين آمده است، در حالى كه اگر منظور امام صادقعليه‌السلام باشد، صحيح «جعفر ين محمد بن على بن الحسين» خواهد بود.

۴۱۳- رجال الطوسى ۸۱-۱۲۰

۴۱۴- رجال الطوسى ۸۱-۱۲۰

۴۱۵- الاخصاص ۸.

۴۱۶- رجال كشى ۷۶

۴۱۷- مناقب ۳/۳۱۱؛ بحار النوار ۴۶/۱۳۳؛ اعيان الشعيه ۱۱/۶۳۷

۴۱۸- اختيار معرفة الرجال ۹

۴۱۹- اختيار معرفة الرجال ۹

۴۲۰- عيون المعجزات ۷۳

۴۲۱- اصولى كافى ۴/۸۹

۴۲۲- اختيار معرفة الرجال ۱۲۳؛ حديث شماره ۱۹۴/۱۹۵

۴۲۳- تاريخ الائمه ابى الثلج بغدادى ۲۸؛ اعيان الشيعه؛ دلائل الامامه ۸۰

۴۲۴- واسط شهرى است كه به دست حجاج بنا شده است و از آنجا كه اين شهر ميان بصره و كوفه قرار گرفته و از هر طرف پنجاه فرسخ با اين دو شهر فاصله دارد، واسط ناميده شده است. معجم البلدان ۵/۳۴۷.

۴۲۵- تاريخ يعقوبى ۲/۲۹۰

۴۲۶- رجال الطوسى، پاورقى ص ۹۰.

۴۲۷- اختيار معرفة الرجال ۷۹؛ اختصاص ۲۰۵؛ روضة الواعظين ۲۴۸؛ بحارالنوار ۴۶/۱۳۶.

۴۲۸- تاريخ طبرى، مترجم ۳/۳۸۷۳

۴۲۹- مروج الذهب ۳/۱۶۴.

۴۳۰- مروج الذهب ۳/۱۶۴؛ المختصر فى اخبار البشر ۱/۱۹۸.

۴۳۱- اختيار معرفة الرجال ۷۸-۷۵.

۴۳۲- دلائل الامامه ۹۰؛ اختيار معرفة الرجال ۱۲۰، حديث ۱۹۲؛ اثبات الهداة ۵/۲۵۱.

۴۳۳- دلائل الامامه ۹۰؛ اختيار معرفة الرجال ۱۲۳، حديث ۱۹۴ ش تنقيح المقال ۲/۴۲

۴۳۴- اختيار معرفة الرجال ۱۲۳، حديث ۱۹۵؛ رجال ابن داود ۲۸۱.

۴۳۵- اختيار معرفة الرجال ۱۱۵.

۴۳۶- اختيار معرفة الرجال ۱۱۹.

۴۳۷- اختيار معرفة الرجال ۱۲۴؛ تاريخ الشعيه ۳۸.

۴۳۸- طبقات ابن سعد ۷/۱۰۶؛ اختيار معرفة الرجال ۱۲۶-۱۲۵؛ رجال الطوسى، پاورقى ۹۰ و رك: و فيات الاعيان ۲/۳۷۵-۳۷۸؛ جامع الرواة ۱/۳۶۲.

۴۳۹- اختيار معرفة الرجال ۳۸، حديث ۷۸.

۴۴۰- ظاهرا او آخرين صحابه در مدينه بوده است و جز او كسانى از صحابه در ساير شهرها حيات داشته اند. رك: المعارف ۳۰۷.

۴۴۱- اختيار معرفة الرجال ۴۱، حديث ۸۸.

۴۴۲- اختيار معرفة الرجال ۴۴، حديث ۹۳.

۴۴۳- اختيار معرفة الرجال ۱۲۴، حديث ۱۹۵؛ تنقيح المقال ۲/۱۱۷؛ اعيان الشيعه ۵/۴۵.

۴۴۴- اسدالغابة ۳/۱۴۵.

۴۴۵- طبقات الكبير ۶/۶۴

۴۴۶- اختيار معرفة الرجال ۹۴؛ ش ۱۴۹؛ المعارف ۳۴۱؛ تنقيح المقال ۲/۱۱۸

۴۴۷- الكامل ۴/۶۴۲

۴۴۸- تنقيح المقال ۲/۱۱۸-۱۱۹

۴۴۹- اعيان الشيعه ۴/۴۵

۴۵۰- تنقيح المقال ۲/۱۱۸

۴۵۱- اختيار معرفة الرجال؛ ش ۳۵۷

۴۵۲- همان مدرك، ش ۹۱۹

۴۵۳- اختيار معرفة الرجال ۲۰۲؛ ش ۳۵۶

۴۵۴- اختيار معرفة الرجال ۳۳۱؛ ش ۶۰۴؛ تنقيح المقال ۱/۴

۴۵۵- تنقيح المقال ۱/۴.

۴۵۶- اختيار معرفة الرجال ۳۳۱؛ ش ۶۰۴؛ تنقيح المقال ۱/۴.

۴۵۷- اختيار معرفة الرجال ۳۳۰؛ ش ۶۰۱؛ رجال نجاشى ۷؛ تنقيح المقال ۱/۴

۴۵۸- رجال نجاشى ۷

۴۵۹- تنقيح المقال ۱/۴

۴۶۰- شيخ طوسى (رحمة الله عليه) سليم بن قيس هلالى را هم در ميان اصحاب اميرالمؤمنينعليه‌السلام و هم در ميان اصحاب حسن بن على، حسين بن على و على بن الحسين، و محمد بن علىعليه‌السلام ياد كرده است. او از ياران بسيار نزديك اميرالمومنينعليه‌السلام بوده و كتابى در روايات از او باقى مانده است كه از اصول چهارگانه شيعه به شمار مى آيد و از نظر قدمت مقدمترين آن اصول معرفى شده است. اين شخصيت از نظر اعظم علماى شيعه موثق است و كتابش از نظر تحقيق داراى اعتبار مى باشد. رك: رجال طوسى ۹۱ و ۷۴؛ تنقيح المقال ۲/۵۲ - ۵۴.

۴۶۱- ابوالاسود دئلى از اصحاب اميرالمؤمنين و امام حسن وامام حسين و امام سجادعليهم‌السلام مى باشد و اماميه و اهل سنت او را ثقه و مطمئن و فاضل شمره اند. ابن سعد درباره وى گفته است: او شاعر، شيعه و موثق در حديث بوده است، زمانى كه ابن عباس از بصره خارج شد ابوالاسود را به جاى خود به حكومت بصره نهاد و علىعليه‌السلام او را تثبيت كرد. ابوالاسود را نخستين واضع علم نحو دانسته اند زيرا به رهنمود علىعليه‌السلام به تدوين علم نحو پرداخت. مرحوم مامقانى درباره او مى نويسد: ابوالاسود شخصيتى فاضل، ثقه و از بزرگان تابعين و سرشناسان ايشان و يار اميرالمؤمنين بود و با آن حضرت در صفين همراه بود و در راءى و انديشه از كاملترين مردم به شمار مى آمد و در سال ۶۹ هجرى بدرود حيات گفت. رك: رجال طوسى - پاورقى ۹۵؛ تنقيح المقال ۲/۱۱۱.

۴۶۲- حبيب بن ابى ثابت از اصحاب علىعليه‌السلام و امام سجادعليه‌السلام و امام باقرعليه‌السلام و امام صادقعليهم‌السلام شناخته شده است و شيخ طوسى (رحمة الله عليه) وى را فقيه كوفه دانسته است و اهل تحقيق اين تعبير را نشانه امامى بودن حبيب و مدح او به شمار آورده اند. برخى از علماى رجال اهل سنت چون ابن حجر نيز بر ثقه بودن او تاءكيد ورزيده اند. حبيب بن ابى ثابت در سال ۱۱۹ هجرى وفات يافته است. رك: رجال طوسى ۸۷؛ تنقيح المقال ۱/۲۵۱.

۴۶۳- اجمال زندگى و شخصيت جابربن عبدالله انصارى در ص ۲۱۳ گذشت.

۴۶۴- اجمال زندگى و شخصيت رشيد هجرى در ص ۲۱۰ گذشت.

۴۶۵- صاحب نظران اماميه در علم رجال، سالم بن ابى الجعد را از خواص ياران نزديك اميرالمؤمنينعليه‌السلام دانسته است. صاحب تنقيح المقال وى را دست كم «حسن» به شمار آورده و ابن حجر عسقلانى او را ثقه دانسته است. و شيخ طوسى (رحمة الله عليه) نامش را در شمار اصحاب امام سجادعليه‌السلام ياد كرده است. وفات او را قبل ز سال ۱۰۰ هجرى دانسته اند رك: رجال طوسى ۹۱؛ تنقيح المقال ۲/۱.

۴۶۶- شيخ طوسى «صهيب ابوحكيم» را از اصحاب اميرالمؤمنين و امام سجادعليه‌السلام بشمار آورده است. او كسى است كه ميثم تمار خبر شهادت خود را به وى داد و او را از چگونگى دستگيرى و شهادتش مطلع ساخت. پس از شهادت ميثم «صهيب» با جمعى از خرمافروشان تصميم گرفتند كه بدن مثم را از چنگال نگاهبانان حكومت بيرون آوردند و آنان كه شمارشان به هفت نفر مى رسيد شبانه از ميان نگاهبانان عبور كردند و بدن ميثم را از آن محيط دور ساخته و در جاى امنى به خاك سپردند. مرحوم مامقانى اين جريان را دليل حسن حال صهيب و فداكارى او در طريق تشيع و نشانه شيعى بودن وى دانسته است. زيرا پذيرش خطرى جدى و بزرگ براى نجات دادن بدن ميثم نيازمند قوت ايمان و محبت اهل بيت و دوستان آنان بوده است رك: رجال طوسى ۹۴؛ تنقيح المقال ۲/۱۰۲.

۴۶۷- اجمال زندگى و شخصيت عامربن واثله در ص ۲۱۵ گذشت.

۴۶۸- شيخ طوسى وفات وى را سال ۱۲۰ هجرى دانسته است ولى بعضى سال ۱۳۵ هجرى را ياد كرده اند رك: رجال طوسى، پاورقى ۹۶.

۴۶۹- قاسم بن محمد جد مادرى امام صادقعليه‌السلام و پسر خاله امام سجادعليه‌السلام مى باشد زيرا مادر امام سجادعليه‌السلام و مادر قاسم بن محمد هر دو، دختران يزدگرد آخرين شهريار ايران بودند. رك: رجال طوسى - پاورقى ۱۰۰.

۴۷۰- برخى از اصحاب امام سجادعليه‌السلام در انتشار دانش خويش به اقصى نقاط آن روز جهان اسلام همتى وافر داشته اند و ضحاك بن مزاحم از ايشان است كه براى آموزش قرآن به نسلهاى نورسته امت اسلامى به شهرهاى بخارا و بلخ و سمرقند و مرو سفر كرد و در بلخ بدرود حيات گفت: رك: رجال طوسى، پاورقى ۹۴؛ تنقيح المقال ۲/۱۰۵.

۴۷۱- رجال طوسى، پاورقى ۸۲-۱۰۱

۴۷۲- بحارالنوار ۴۶/۱۴۳

۴۷۳- ابراهيم ۷.

۴۷۴- كتابةعليه‌السلام الى محمد بن مسلم الزهرى يعظه: كفانا الله واياك من الفتن و رحمك من النار، فقد اءصبحت بحال ينبغى لمن عرفك بها اءن يرحمك فقد اءنقلتك نعم الله بما اصح من بدنك و اطال من عمرك وقامت عليك حجج الله بما حملك من كتابه و فقهك فيه من دينه و عرفك من سنة نبيه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرضى لك فى كل نعمة انعم بها عليك و فى كل حجة احتج بها عليك الفرض بما قضى. فما قضى الا ابتلى شكرك فى ذلك و ابدى فيه فضله عليك فقال: «لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد. تحف العقول ۲۷۴؛ بحار النوار ۷۸/۱۳۱؛ معادن الحكمة ۶۱.

۴۷۵- آل عمران ۱۸۷.

۴۷۶- فانظر اءى رجل تكون غدا اذا وقفت بين يدى الله فساءلك عن نعمة عليك كيف رعيتها و عن حججه عليك كيف قضيتها ولا تحسبن الله قابلا منك بالتعذير و لا راضيا بالتقصير، هيهات هيهات ليس كذلك، اءخذ على العلماء فى كتابه اذ قال: «لتبيننه للناس و لا تكتمونه» و اعلم ان اءدنى ما كتمت و اءخف ما احتملت اءن آنست وحشة الظالم و سهلت له طريق الغى بدنوك منه حين دنوت و اجابتك له حين دعيت. تحف العقول ۲۷۵.

۴۷۷- فما اخوفنى ان تكون تبوء باثمك غدا مع الخونة، و ان تساءل عما اخذت باعانتك على ظلم الظلمة، انك اخذت ما ليس لك ممن اعطاك و دنوت ممن لم يرد على احد حقا و لم ترد باطلا حين ادناك. و احببت من حادلله اءوليس بدعائه اياك حين دعاك جعلوك قطبا اءداروا بك رحى مظالمهم و جسرا يعبرون عليك الى بلاياهم و سلما الى ظلالتهم، داعيا الى غيهم، سالكا سبيلهم. «همان مدرك»

۴۷۸- يدخلون بك الشك على العلماء و يقتادن بك قلوب الجهال الهيم، فلم يبلغ اخص وزرائهم و لا اقوى اعوانهم ما بلغت من اصلاح فسادهم و اختلاف الخاصة و العامة اليهم. فما اقل ما اعطوك فى قدرما اخذوا منك. وما ايسرما عمروالك، فكيف ما خربوا عليك. فانظر لنفسك فانه لا ينظرلها غيرك و حاسبها حساب رجل مسؤ ول. تحف العقول ۲۷۶؛ بحار النوار ۷۸/۱۳۲.

۴۷۹- اعراف ۱۶۸.

۴۸۰- وانظر كيف شكرك لمن غذاك بنعمة صغيرا و كبيرا. فما اخوفنى ان تكون كما قال الله فى كتابه: «فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياءخذون عرض هذا الادنى و يقولون سيغفرلنا» انك لست فى دار مقام. انت فى دارقد اذنت برحيل، فما بقاء المرء بعد قرنائه. طوبى لمن كان فى الدنيا على وجل، يابوس لمن يموت و تبقى ذنوبه من بعده.

احذر فقد نبئت. و بادر فقد اجلت. انك تعامل من لا يجهل. و ان الذى يحفظ عليك لا يغفل. تجهز فقددنا منك سفر بعيد و داو دنبكك فقد دخله سقم شديد. تحف العقول ۲۷۶؛ بحارالنورا ۷۸/۱۳۳

۴۸۱-... اذ صاروا يقتدون برايك و يعملون بامرك. ان احللت احلوا و ان حرمت حرموا وليس ذلك عندك و لكن اظهرهم عليك رغبتخم فيما لديك، ذهاب علمائهم و غلبة الجهل عليك و عليهم و حب الرئاسة و طلب الدنيا منك ومنهم. اماترى ما اءنت فيه من الجهل و الغرة وما الناس فيه من البلاء و الفتنة، قد ابتليهتم و فتنتهم بالشغل عن مكاسبهم مماراوا، فتاقت نفوسهم الى ان يبلغوا من العلم ما بلغت او يدركوا به مثل الذى ادركت، فوقعوا منك فى بحر لايدرك عمقه و فى بلاء لايقدر قدره. فالله لنا و لك و هوالمستعان. تحف العقول ۲۷۷؛ بحارالانوار ۷۸/۱۳۴.

۴۸۲- اما بعد فاعرض عن كل ما انت فيه حتى تلحق بالصالحين الذين دفنوا فى اسمالهم، لاصقة بطونهم بظهورهم، ليس بينهم و بين الله حجاب و لا تفتنهم الدنيا و لا يفتنون بها، رغبوا فطلبوا فما لبثوا ان لحقوا. فاذا كانت الدنيا تبلغ من مثلك هذا المبلغ مع كبر سنك و رسوخ علمك و حضور اجلك، فكيف يسلم الحدث فى سنه، الجاهل فى علمه الماءفون فى راءيه، المدخول فى عقله. انالله و انا اليه راجعون. على من المعول؟ و عند من المستعتب؟ نشكوا الى الله بثنا و ما نرى فيك و نحتسب عندالله مصيبتنا بك... «همان مدرك».

۴۸۳- مريم / ۵۹.

۴۸۴- ما اخوفنى ان تكون كمن قال الله تعالى فى كتابه: «اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا» استحملك كتابه و استودعك علمه فاءضعتها، فنحمدالله الذى عافانا مما ابتلاك به والسلام. تحف المعقول ۲۷۷؛ بحارالانوار ۷۸/۱۳۵.

۴۸۵- كتب على بن الحسين - زين العابدينعليه‌السلام - الى بعض اصحابه:

اعلم رحمك الله ان الله عليك حقوقا محيطة بك فى كل حركة تحركتها، او سكنة سكنتها او منزلة نزلتها، او جارحة قلبتها و آلة تصرفت بها، بعضها اكبر من بعض، و اكبر حقوق الله عليك ما اوجبه لنفسه تبارك و تعالى من حقه الذى هو اءصل الحقوق و منه تفرع.

۴۸۶- ثم اوجبه عليك لنفسك من قرنك الى قدمك على اختلاف جوارحك، فجعل لبصرك عليك حقا و لسمعك عليك حقا و للسانك عليك حقا وليدك عليك حقا و لرجلك عليك حقا و لبطنك عليك حقا و لفرجك عليك حقا، فهذه الجوارح السبع التى بها تكون الافعال، ثم جعل عزوجل لافعالك عليك حقوقا، فجعل لصلاتك عليك حقا و لصومك عليك حقا و لصدقتك عليك حقا و لهديك عليك حقا و لافعالك عليك حقا ثم تخرج الحقوق منك الى غيرك من ذوى الحقوق الواجبة عليك، و اءوجبها عليك حقوق ائمتك ثم حقوق رعيتك ثم حقوق رحمك.

۴۸۷- فهذه حقوق يتشعب منها حقوق فحقوق ائمتك ثلاثة اوجبها عليك حق سائسك بالسلطان ثم سائسك بالعلم، ثم حق سائسك بالملك و كل سائس امام و حقوق رعيتك ثلاثد اوجبها عليك حق رعيتك بالسلطان، ثم حق رعيتك بالعلم فان الجاهل رعية العالم و حق رعيتك بالملك من الازواج و ما ملكت من الايمان. و حقوق رحمك كثيرة متصلة بقدر اتصال الرحم فى القرابد. فاوجبها عليك حق امك، ثم حق ابيك ثم حق ولدك، ثم حق اخيك ثم الاقرب فالاقرب و الاول فالاول.

۴۸۸- ثم حق مولاك المنعم عليك، ثم حق مولاك الجارية نعمته عليك، ثم حق ذى المعروف لديك، ثم حق مؤ ذنك بالصلاة، ثم حق امامك فى صلاتك، ثم حق جليسك، ثم حق جارك، ثم حق صاحبك، ثم حق شريكك، ثم حق مالك، ثم حق غريمك الذى تطالبه، ثم حق غريمك الذى يطالبك، ثم حق خليطك، ثم حق خصمك المدعى عليك، ثم حق خصمك الذى تدعى عليه، ثم حق مستشيرك، ثم حق المشير عليك، ثم حق مستنصحك، ثم حق الناصح لك، ثم حق من هو اكبر منك، ثم حق من هواصغر منك، ثم حق سائلك، ثم حق من ساءلته، ثم حق من جرى لك على يديه مساءة بقول او فعل او مسرة بذلك بقول او فعل عن تعمد منه او غير تعمد منه، ثم حق اهل ملتك عامة، ثم حق اهل الذمة، ثم الحقوق الجارية بقدر علل الا حوال و تصرف الاسباب، فطوبى لمن اعانه الله على قضاء ما اوجب عليه من حقوقه و وفقه و سدده.

۴۸۹- فاما حق الله الاكبر فانك تعبده لا تشرك به شيئا، فاذا فعلت ذلك باخلاص جعل لك على نفسه اءن يكفيك امر الدنيا و الاخرة و يحفظ لك ما تحب منها.

۴۹۰- و اءما حق نفسك عليك فاءن تستوفيها فى طاعة الله، فتؤ دى الى لسانك حقه و الى سمعك حقه و الى بصرك حقه و الى يدك حقها و الى رجلك حقها و الى بطنك حقه و الى فرجك حقه و تستعين بالله على ذلك.

۴۹۱- و اما حق اللسان فاكرامه عن الخنى و تعويده على الخير و حمله على الادب و اجمامه الا لموضع الحاجة و المنفعة للدين و الدينا و اعفاؤ ه عن الفضول الشنعة القليلة الفائدة التى لا يؤ من ضررها مع قلة عائدتها. و يعد شاهد العقل و الدليل عليه و تزين العاقل بعقله حسن سيرته فى لسانه و لا قوه الا بالله العلى العظيم.

۴۹۲- و اما حق السمع فتنزيهه عن ان تجعله طريقا الى قلبك الا لفوهة كريمة تحدث لله فى قلبك خيرا او تكسب خلقا كريما فانه باب الكلام الى القلب يؤ دى اليه ضروب المعانى على ما فيها من خير او شر و لا قوة الا بالله.

۴۹۳- و اما حق بصرك فغضه عما لا يحل لك و ترك ابتذاله الا لموضع عبرة تستقبل بها بصرا او تستفيد بها عملا، فان البصر باب الاعتبار.

۴۹۴- و اما حق رجليك فان لا تمشى بهما الى ما لا يحل لك و لا تجعلهما مطيتك فى الطريق المستخفة باهلها فيها فانها حاملتك و سالكة بك مسلك الدين و السبق لك و لا قوة الا بالله.

۴۹۵- و اءما حق يدك فاءن لا تبسطها الى ما لايحل لك فتنال بما تبسطها اليه من الله العقوبة فى الاجل، و من الناس بلسان اللائمة فى العاجل و لا تقبضها مما افترض الله عليها و لكن توقرها بقبضها عن كثير مما يحل بها و بسطها الى كثير مما ليس عليها، فاذا هى قد عقلت و شرفت فى العاجل وجب لها حسن الثواب فى الاجل.

۴۹۶- و اما حق بطنك فاءن لا تجعله وعاء لقليل من الحرام و لا لكثير و اءن تقتصد له فى الحلال و لاتخرجه من حد التقوية الى حد التهوين و ذهاب المروة و ضبطه اذاهم بالجوع و الظماء فان الشبع المنتهى بصاحبه الى التخم مكسلة و مثبطة و مقطعة عن كل بر و كرم. و ان الرى المنتهى بصاحبه الى السكر مسخفة و مجهلة و مذهبة للمروة.

۴۹۷- و اما حق فرجك فحفظه مما لايحل لك و الا ستعانة عليه بغض البصر، فانه من اعون الاعوان، و كثرة ذكر الموت و التهدد لنفسك بالله و التخويف لهابه. وبالله العصمة و التأئید و لا حول قوة الا بالله.

۴۹۸- (ثم حقوق الافعال)

فاما حق الصلاة فان تعلم انها وفادة الى الله و انك قائم بها بين يدى الله قاذا علمت ذلك كنت خليقا ان تقوم فيها مقام الذليل الراغب الراهب الخائف، الراجى المسكين المتضرع المعظم من قام بين يديه بالسكون والاطراق و خشوع الاطراف و لين الجناح و حسن المناجاة له فى نفسه و الطلب اليه فى فكاك رقبتك التى احاطت به خطيئتك و استهلكتها ذنوبك و لا قوة الا بالله.

۴۹۹- و اما حق الصوم فان تعلم انه حجاب ضربه الله على لسانك و سمعك و بصرك و فرجك و بطنك ليسترك به من النار و هكذا جاء فى الحديث «الصوم جنة من النار» فان سكنت اطرافك فى حجبتها رجوت ان تكون محبوبا و ان انت تركتها تضطرب فى حجابها و ترفع جنبات الحجاب فتطلع الى ما ليس لها باالنظرة الداعية للشهوة و القوة الحارجة عن حد التقية لله لم تاءمن ان تخرق الحجاب و تخرج منه و لا قوه الا بالله.

۵۰۰- واما حق الصدقة فان تعلم انها ذخرك عند ربك و ديعتك التى لا تحتاج الى الاشهاد فاذا علمت ذلك كنت بما استودعته سرّا اوثق بما استودعته علانية و كنت جديرا ان تكون اسررت اليه امرا اعلنته و كان الامر بينك و بينه فيها سرّا على كل حال و لم تستظهر عليه فيما استودعيه منها (ب)اشهاد الاسماع و الابصار عليه بها كاءنها اوثق فى نفسك لا كاءنك لاتثق به فى تاءدية وديعتك اليك. ثم لم تمتن بها على احد لانها لك فاذا امتننت بها لم تاءمن اءن تكون بها مثل تهجين حالك منها الى من مننت بها عليه لان فى ذلك فاذا امتننت بها لم تاءمن اءن تكون بها مثل تهجين حالك منها الى من مننت بها عليه لان فى ذلك دليلا على اءنك لم ترد نفسك بها و لواءردت نفسك بها لم تمتن بها على احد و لا قوة الا بالله.

۵۰۱- واما حق الهدى فان تخلص بها الارادة الى ربك و التعرض لرحمته و قبوله و لاتريد عين الناظرين دونه، فاذاكنت كذلك لم تكن متكلفا و لامتصنعا و كنت انما تقصد الى الله. و اعلم ان الله يراد باليسير و لايراد بالعسير كما اراد بخلقه التيسير و لم يرد بهم التعسير و كذلك التذلل اولى بك من التدهقن. لان الكلفة و المؤ ونة فى المتدهقنين. فاءما التذلل و التمسكن فلا كلفة فيهما و لا مؤ ونة عليها لانهما الخلقة و هما موجودان فى الطبيعة و لا قوة الا بالله.

۵۰۲- «ثم حقوق الائمة»

فاما حق سائسك بالسلطان فاءن تعلم انك جعلت له فتنة و اءنه مبتلى فيك بما جهعله الله له عليك من السلطان وان تخلص له فى النصيحة و ان لاتماحكه و قد بسطت يده عليك فتكون سبب هلاك نفسك و هلاكه. و تذلل و تلطف لا عطائه من الرضى مايكفه عنك و لا يضر بدينك و تستعين عليه فى ذلك بالله. و تعازه و لا تعانده، فاءنك ان فعلت ذلك عققته و عققت نفسك فعرضتها لمكروهه و عرضته للهكة فيك و كنت خليقا ان تكون معينا له على نفسك و شريكا له فيما اتى اليك و لا قوة الا بالله.

۵۰۳- و اما حق سائسك بالعلم فالتعظيم له و التوقير لمجلسه و حسن الاستماع اليه و الاقبال عليه و المعونة له على نفسك فيما لاغنى بك عنه من العلم بان تفرغ له عقلك و تحضره فهمك و تزكى له (قلبك) و تجلى له بصرك بترك اللذات و نقص الشهوات وان تعلم انك فيما القى (اليك) رسله الى من لقيك من اهل الجهل فلزمك حسن التاءدية عنه الهيم و لا تخنه فى تاءدية رسالته و القيام بها عنه اذا تقلدتها و لا حول و لا قوة الا بالله.

۵۰۴- و اما حق سائسك بالملك فنحو من سائسك بالسلطان الا اءن هذا يملك مالا يملكه ذاك تلزمك طاعته فيمادق و جل منك الا ان تخرجك من وجوب حق الله، و يحول بينك و بين حقه و حقوق الخلق، فاذا قضيته رجعت الى حقه فتشاغلت به و لا قوة الا بالله.

۵۰۵- (ثم حقوق الرعية)

فاما حقوق رعيتك بالسلطان فاءن تعلم انك انما استرعيتهم بفضل قوتك عليهم فانه انما احلهم محل الرعية لك ضعفهم و ذلهم، فما اولى من كفاكه ضعفه و ذله حتى صيره لك رعية و صير حكمك عليه نافذا، لا يمتنع منك بعزة و لاقوة و لا يستنصر فيما تعاظمه منك الا (بالله) بالرحمة و الحياطة و الاناة و ما اءولاك اذا عرفت ما اعطاك الله من فضل هذا العزة و القوة التى قهرت بها ان تكون الله شاكرا و من شكرالله اعطاه فيما انعم عليه و لا قوة الا بالله.

۵۰۶- واما حق رعيتك بالعلم، فان تعلم ان الله قد جعلك لهم فيما آتاك من العلم و ولاك من خزانة الحكمة، فان احسنت فيما ولاك الله من ذلك و قمت به لهم مقام الخازن الشفيق الناصح لمولاه فى عبيده، الصابر المحتسب الذى اذا راءى ذاحاجة اخرج له من الاموال التى فى يديه كنت راشدا و كنت لذلك آملا معتقدا و الا كنت له خائنا و لخلقه ظالما لسبله و عزه متعرضا.

۵۰۷- و اما حق رعيتك بملك النكاح، فاءن تعلم ان الله جعلها سكنا و مستراحا و انسا و واقية و كذلك كل واحد منكما يجب اءن يحمدالله على صاحبه و يعلم اءن ذلك نعمد منه عليه. و وجب ان يحسن صحبة نعمة الله و يكرمها و يرفق بها و ان كان حقك عليها اغلظ و طاعتك بها الزم فيما احببت و كرهت مالم تكن معصية، فان لها حق الرحمة و المؤ انسة. و موضع السكون اليها قضاء اليها قضاى اللذة التى لا بد من قضائها و ذلك عظيم و لا قوة الا بالله.

۵۰۸- و اما حق رعيتك بملك اليمين فان تعلم انه خلق ربك، و لحمك و دمك و انك املكه لا انت صنعته دون الله و لا خلقت له سمعا و لا بصرا و لا اجريت له رزقا ولكن الله كفاك ذلك. ثم سخره لك و ائتمنك عليه و استودعك اياه لتحفظه فيه و تسيرفيه بسيرته. فتطعمه مما تاءكل و تلبسه مما تلبس و لا تكلفه مالا يطيق، فاءن كرهت‍ (ه) خرجت الى الله منه و استبدلت به. ولم تعذب خلق الله و لا قوه الا بالله.

۵۰۹- (و اما حق الرحم)

فحق امك فان تعلم انها حملتك حيث لا يحمل احد حدا و اطعمتك من ثمرة قبلها ما لايطعم احد احدا. و اءنها وقتك بسمعها و بصرها و يدها و رجلها و شعرها و بشرها و جميع جوارحها مستبشرة بذلك، فرحة، موابلة محتملة لما فيه مكروهها و المها و ثقلها و غمها حتى دفعتها عنك يد القدرة و اخرجتك الى الارض فرضيت ان تشبع و تجوع هى و تكسوك و تعرى و ترويك و تظماء و تظللك و تضحى و تنعمك ببؤ سها و تلذذك بالنوم باءرقها و كان بطنها لك و عاء، و حجرها لك حواء و ثديهالك سقاء و نفسهالك وقاء، تباشر حرالدنيا و بردها لك و دونك، فتشكرها على قدر ذلك و لا تقدر عليه الا بعون الله و توفيقه.

۵۱۰- و اما حق ابيك فتعلم انه اصلك و انك فرعه و انك لولاه لم تكن، فمهما راءيت فى نفسك مما يعجبك فاعلم ان اباك اصل النعمة عليك فيه و احمدالله و اشكره على قدر ذلك (و لا قوة الا بالله.)

۵۱۱- و اما حق ولدك فتعلم انه منك و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره و انك مسؤ ول عما وليته من حسن الادب و الدلالة على ربه و المعونة له على طاعته فيك و فى نفسه، فمثاب على ذلك و معاقب، فاعمل فى امره عمل المتزين بحس اثره عليك فى عاجل الدنيا، المعذر الى ربه فيما بينك و بينه بحسن القيام عليه و الاخذ له و لا قوة الا بالله.

۵۱۲- و اما حق اخيك فتعلم انه يدك التى تبسطها و ظهرك الذى تلتجى، اليه و عزك الذى تعتمد عليه و قوتك التى تصول بها فلا تتخذه سلاحا على معصية الله ولا عدة للظلم بحق الله و لاتدع نصرته على نفسه و معونته على عدوه والحول بينه و بين شياطينه و تاءدية النصيحة اليه و الاقبال عليه فى الله، فان انقاد لربه و احسن الاجابة و الا فليكن الله آثر عندك و اكرم عليك منه.

۵۱۳- و اما حق المنعم عليك بالولاء فان تعلم انه انفق فيك ماله و اخرجك من ذل الرق و وحشته الى عز الحرية و انسها و اطلقك من اءسر الملكة و فك عنك حلق العبودية و او جدك رايحة العز و اخرجك من سجن القهر و دفع عنك العسر و بسط لك لسان الانصاف و اباحك الدنيا كلها فملكك نفسك و حل اسرك و فرغك لعبادة ربك و احتمل بذلك التقصير فى ماله. فتعلم انه اولى الخلق بك بعد اولى رحمك فى حياتك و موتك و احق الخلق بنصرك و معونتك و مكانفتك فى ذات الله، فلا توثر عليه نفسك ما احتاج اليك.

۵۱۴- و اما حق مولاك الجارية عليه نعمتك فاءن تعلم ان الله جعلك حامية عليه و واقية و ناصرا و معقلا و جعله لك وسيلة و سببا بينك و بينه فبالحرى ان يحجبك عن النار فيكون فى ذلك ثواب منه فى الاجل و يحكم لك بميراثه فى العاجل اذا لم يكن له رحم مكافاة لما انفقته من مالك عليه وقمت به من حقه بعد انفاق مالك، فان لم تقم بحقه خيف عليك ان لا يطيب لك ميراثه. و لا قوة الا بالله.

۵۱۵- و اما حق ذى المعروف عليك فاءن تشكره و تدكر معروفه و تنشر له المقالة الحسنة و تخلص له الدعاء فيما بينك و بين الله سبحانه، فانك اذا فعلت ذلك كنت قد شكرته سر و علانية. ثم ان امكن مكافاته بالفعل كافاءته و الا كنت مرصدا له موطنا نفسك عليها.

۵۱۶- و اما حق الموذن فاءن تعلم انه مذكرك بربك و داعيك الى حظك و افضل اعوانك على قضاء الفريضة التى افترضها الله عليك فتشكره على ذلك شكرك للمحسن اليك. و ان كنت فى بيتك متهما لذلك، لم تكن لله فى امر متهما و علمت انه نعمة من الله عليك لاشك فيها فاءحسن صحبة نعمة الله بحمد الله عليها على كل حال و لا قوة الا بالله.

۵۱۷- و اما حق امامك فى صلاتك فان تعلم انه قد تقلد السفارة فيما بينك و بين الله و الوفادة الى ربك و تكلم عنك و لم تتكلم عنه و دعالك و لم تدع له و طلب فيك و لم تطلب فيه و كفاك هم المقام بين يدى الله و المساءلة له فيك. و لم تكفه ذلك فاءن كان فى شى ء من ذلك تقصير كان به دونك و ان كان آثما لم تكن شريكه فيه و لم يكن له عليك فضل، فوقى نفسك بنفسه و وقى صلاتك بصلاته، فتشكر له على ذلك ولا حول و لا قوة الا بالله.

۵۱۸- و اما حق الجليس فاءن تلين له كنفك و تطيب له جانبك و تنصفه فى مجاراة اللفظ و لا تغرق فى نزع الحظ اذا لحضت و تقصد فى اللفظ الى افهامه اذا لفظت وان كنت الجليس اليه كنت فى القيام عنه بالخيار و ان كان الجالس اليك كان باالخيار. و الا تقوم الا باذنه و لا قوة الا بالله.

۵۱۹- و اما حق الجار فحفظه غائبا و كرامته شاهدا و نصرته و معونته فى الحالين جميعا، لا تتبع له عورة و لاتبحث له عن سوء (ة) لتعرفها، فان عرفتها منه عن غير ارادة منك و لا تكلف، كنت لما علمت حصنا حصينا و سترا ستيرا، لوبحثت الاسنه عنه ضميرا لم تتصل اليه لانطوائه عليه. لا تستمع عليه من حيث لايعلم. لاتسلمه عند شديدة و لا تحسده عند نعمة. تقيل عثرته و تغفر زلته. و لا تدخر حلمك عنه اذا جهل عليك و لا تخرج ان تكون سلما له. ترد عنه لسان الشتيمة و تبطل فيه كيد حامل النصيحة و تعاشره معاشرة كريمة و لا حول ولا قوة الا بالله.

۵۲۰- و اما حق الصاحب فاءن تصحبه بالفضل ماوجدت اليه سبيلا و الا فلا اقل من الانصاف. و لن تكرمه كما يكرمك و تحفظه كما يحفظك و لا يسبقك فيما بينك و بينه الى مكرمة، فان سبقك كافاءته. و لا تقصر به عما يستحق من المودة. تلزم نفسك نصيحته و حياطته و معاضدته على طاعة ربه و معونته على نفسه فيما لايهم به من معصية ربه. ثم تكون (عليه) رحمة و لا تكون عليه عذابا و لا قوة الا بالله.

۵۲۱- و اما حق الشريك فان غاب كفيته. و ان حضر ساويته و لا تعزم على حكمك دون حكمه و لا تعمل براءيك دون مناظرته و تحفظ عليه ماله و تنفى عنه خيانته فيما عز اوهان فانه بلفنا «ان يدالله على الشريكين ما لم يتخاونا» و لا قوة الا بالله.

۵۲۲- و اما حق المال فان لاتاءخذه الا من حله و لا تنفقه الا فى حله و لا تحرفه عن مواضعه و لا تصرفه عن حقائقه و لا تجعله اذا كان من الله الا اليه و سببا الى الله. و لا توثر به على نفسك من لعله لا يحمدك و بالحرى ان لا يحسن خلافته فى تركت و لا يعمل فيه بطاعة ربك فتكون معينا له على ذلك او بما اءحدث فى مالك احسن نظرا لنفسه فيعمل بطاعة ربه فيذهب بالغنيمة و تبوه بالاثم و الحسرة و الندامة مع التبعة و لا قود الا بالله.

۵۲۳- و اما حق الغريم الطالب لك فان كنت موسرا اوفيته و كفيته و اغنيته و لم تردده و تمطله فان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قال: «مطل الغنى ظلم» و ان كنت معسرا ارضيته بحسن القول و طلبت اليه طلبا جميلا ورددته عن نفسك ردا الطيفا و لم تجمع عليه ذهاب ماله و سوء معاملته، فان ذلك لوم و لا قوة الا بالله.

۵۲۴- و اما حق الخليط فان لا تغره و لا تغشه و لا تكذبه و لا تغفله و لا تخدعه و لا تعمل فى انتقاضه عمل العدو الذى لا يبقى على صاحبه و ان اطماءن اليك استقصيت له على نفسك و علمت ان غبن المسترسل ربا و لا قوة الا بالله.

۵۲۵- و اما حق الخصم المدعى عليك فان كان ما يدعى عليك حقا لم تنفسخ فى حجته و لم تعمل فى ابطال دعوته و كنت خصم نفسك له و الحاكم عليها و الشاهدله و بحقه دون شهادة الشهود، فان ذلك حق الله عليك و ان كان ما يدعيه باطلا رفقت به وروعته و ناشدته بدينه و كسرت حدته عنك بذكر الله و القيت حشو الكلام و لغطه الذى لا يرد عنك عادية عدوك بل تبوء باثمه و به يشحذ عليك سيف عداوته، لان لفظة السوء تبعث الشر. و الخير مقمعد للشر و لا قوة الا بالله.

۵۲۶- و اما حق الخصم المدعى عليه فان كان ما تدعيه حقا اجملت فى مقاولته بمخرج الدعوى، فان للدعوى غلظد فى سمع المدعى عليه و قصدت قصد حجتك بالرفق و امهل المهلة و ابين البيان و الطف اللطف و لم تتشاغل عن حجتك بمنازعته بالقيل و القال فتذهب عنك حجتك و لا يكون لك فى ذلك درك و لا قوة الا بالله.

۵۲۷- و اما حق المستشير فان حضرك له وجه راءى جهدت له فى النصيحة و اشرت عليه بما تعلم انك لو كنت مكانه عملت به و ذلك ليكن منك فى رحمة و لين، فان اللين يونس الوحشة و ان الغلظ يوحش موضع الانس و ان لم يحضرك له راءى و عرفت له من تثق براءيه و ترضى به لنفسك دللته عليه و ارشدته اليه، فكنت لم تاءله خيرا و لم تدخره نصحا و لا حول و لا قوة الا بالله.

۵۲۸- و اما حق المشير عليك فلا تتهمه فيما لا يوافقك عليه من راءيه اذا اشار عليك فانما هى الاراء و تصرف الناس فيها و اختلافهم، فكن عليه فى راءيه بالخيار اذا تهمت راءيه، فاءما تهمته فلا تجوز لك اذا كان عندك ممن يستحن المشاورة و لاتدع شكره على مابدالك من اشخاص راءيه و حسن وجه مشورته، فاذا وافقك حمدت الله و قبلت ذلك من اخيك بالشكر و الارصاد بالمكافاة فى مثلها ان فزع اليك و لا قوة الا بالله.

۵۲۹- و اما حق المستنصح فان حقه ان تؤ دى اليه النصيحة على الحق الذى ترى له انه يحمل و تخرج المخرج الذى يلين على مسامعه. و تكلمه من الكلام بما يطيقه عقله، فان لكل عقل طبقة من الكلام يعرفه و يجتنبه و ليكن مذهلك الرحمة و لا قوة الا بالله.

۵۳۰- و اما حق الناصح فاءن تلين له جناحك ثم تشرئب له قلبك و تفتح له سمعك حتى تفهم عنه نصيحته، ثم تنظر فيها، فان كان وفق فيها للصواب حمدت الله على ذلك و قبلت منه و عرفت له نصيحته و ان لم يكن وفق لها فيها رحمته و لم تتهمه و علمت انه لم يالك نصحا الا انه اخطاء. الا ان يكون عندك مستحقا للتهمة فلا تعباء بشى ء من امره على كل حال و لا قوة الا بالله.

۵۳۱- و اما حق الكبير فان حقه توقير سنه و اجلال اسلامه اذا كان من اءهل الفضل فى الاسلام بتقديمه فيه و ترك مقابلته عند الخصام و لا تسبقه الى طريق و لا تؤ مه فى طريق و لا تستجهله و ان جهل عليك تحملت و اكرمته بحق اسلامه مع سنه فانما حق السن بقدر الاسلام و لا قوة الا بالله.

۵۳۲- و اما حق الصغير فرحمته و تثقيفه و تعليمه و العفو عنه و الستر عليه و الرفق به و المعونة له و الستر على جرائر حداثته فاءنه سبب و المداراة له. و ترك مماحكنه فان ذلك ادنى لرشده.

۵۳۳- و اما حق السائل فاعطاوه اذا تيقنت صدقه و قدرت على سد حاجته و الدعاء له فيما نزل به و المعاونة له على طلبته، و ان شككت فى صدقه و سبقت اليه التهمة له و لم تعزم على ذلك لم تاءمن ان يكون من كيد الشيطان اراد يصدك عن حظك و يحول بينك و بين التقرب الى ربك فتركته بستره و رددته ردا جميلا. و ان غلبت نفسك فى امره و اعطيته على ما عرض فى نفسك منه. فان ذلك من عزم الامور.

۵۳۴- و اما حق المسؤ ول فحقه ان اعطى قبل منه ما اعطى بالشكر له و المعرفة لفضله و طلب وجه العذر فى منعه و احسن به الظن. و اعلم انه منع (ف‍)ماله منع و ان ليس التثريب فى ماله و ان كان ظالما فاءن الانسان لضلوم كفار.

۵۳۵- و اما حق من سرك الله به و على يديه، فان كان تعمدها لك حمدت الله اولا ثم شكرته على ذلك بقدره فى موضع الجزاء و كافاءته على فضل الابتداء و ارصدت له المكافاة، ان لن يكن تعمدها حمدت الله و شكرته و علمت انه منه، توحدك بها و احببت هذا اذكان سببا من اسباب نعم الله عليك و ترجو له بعد ذلك خيراء، فان اسباب التعم بركة حيث ما كانت وان كان لم يتعمد و لا قوة الا بالله.

۵۳۶- و اما حق من ساءك القضاء على يديه بقول او فعل فان كان تعمدها كان العفو اولى بك لما فيه له من القمع و حسن الادب مع كثير امثاله من الخلق. فان الله يقول: «و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل - الى قوله - من عزم الامور» و قال عزوجل: «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين» هذا فى العمد فان لم يكن عمدا لم تظلمه بتعمد الانتصار منه فنكون قد: كافاءته فى تعمد على خطاء. و رفقت به ورددته! بالطف ما تقدر عليه و لا قوة الا بالله.

۵۳۷- و اما حق اهل ملتك عامة فاصمار السلامة و نشر جناح الرحمة و الرفق بمسيئهم. و تاءلفهم و استصلاحهم شكر محسنهم الى نفسه و اليك فان احسانه الى نفسه احسانه اليك اذا كف عنك اذاه و كفاك مؤ ونته و حبس عنك نفسه فعمهم جميعا بدعوتك و انصرهم جميعا بنصرتك و انزلتهم جميعا منك منازلهم، كبيرهم بمنزلة الوالد و صغيرهم بمنزلة الولد و اوسطهم بمنزلة الاخ. فمن اتاك تعاهدته بلطف و رحمة. وصل اءخاك بمايجب للاخ على اخيه.

۵۳۸- و اما حق اهل الذمة فالحكم فيهم ان تقبل منهم ما قبل الله و تفى بما جعل الله لهم من ذمته و عهده و تكلهم اليه فيما طلبوا من اءنفسهم و اجبروا عليه و تحكم فيهم بما حكم الله به على نفسك فيما جرى بينك (و بيهم) من معاملة و ليك بينك و بين ظلمهم من رعاية ذمة الله والوفاء بعهده. و عهد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حائل فانه بلغنا انه قال: «من ظلم معاهدا كنت خصمه» فاتق الله و لا حول و لا قوة الا بالله.

۵۳۹- فهذه خمسون حقا محيطا بك لاتخرج منها فى حال من الاحوال يجب عليك رعايتها و العمل فى تاءديتها و الا ستعانة بالله جل ثناؤ ه على ذلك و لا حول و لا قوة الا بالله و الحمدلله رب العالمين.

۵۴۰- رك: شد الازار فط حط الاوزار عن زوار المزار ۲۸۸؛ زندگى على بن الحسين ۱۹۳؛ راهماى گنجينه قرآن، بيانى ۱۰ - ۱۱.

۵۴۱- مقدمه صحيفه سجاديه به قلم مرحوم مشكوة.

۵۴۲- اين حديث از «متوكل بن هارون» نقل شده و در اول صحيفه ضبط گرديده است.

۵۴۳- الذريعه ۱۵/۱۹

۵۴۴- الذريعه ۱۵/۱۸-۲۰

۵۴۵- الذريعه ۱۳/۱۲۸۱-۱۳۲۷

۵۴۶- الذريعه: جلد ۱۳/۳۴۵-۳۹۵؛ ترجمه و شرح صحيفه كامله، علامه ميرزا الو الحسين شعرانى، ۱۲-۱۴.

۵۴۷- مقدمه صحيفه سجاديه، سيد محمد مشكوة.

۵۴۸- الذريعه ۱۵/۱۸

۵۴۹- شرح صحيفه سجاديه، سيد محمد باقر داماد ۴۵.

۵۵۰- مستدرك الوسايل ۳/۸۳۸

۵۵۱- يحيى بن زيد در سال ۱۲۲ هجرى راهى خراسان شد و در همان سال به دست نصربن سيار، حاكم خراسان به شهادت رسيد. كامل ابن اثير ۵/۲۴۷.

۵۵۲- رعد /۳۹.

۵۵۳- دعاى ۱ بخش ۱۰

۵۵۴- ۶/۲۱

۵۵۵- ۲۰/۲۲

۵۵۶- ۴۷/۱۴

۵۵۷- ۴۷/۲۰

۵۵۸- ۴۷/۷۲

۵۵۹- ۶/۲۱

۵۶۰- ۸و ۳۷/۷

۵۶۱- ۵/۳.

۵۶۲- ۱۶/۸

۵۶۳- ۱۶/۱۰

۵۶۴- ۵۲/۱

۵۶۵- ۲/۱

۵۶۶- ۱/۱۸

۵۶۷- ۳۲/۱/۳

۵۶۸- ۱۳/۱۱، ۱۲.

۵۶۹- ۳۲/۷

۵۷۰- ۴۷/۲۷.

۵۷۱- ۳۱/۱.

۵۷۲- ۱/۲.

۵۷۳- ۳۲/۷.

۵۷۴- ۴/۲

۵۷۵- ۱۷/۱۵

۵۷۶- ۴/۸۰۳

۵۷۷- ۴۲/۸

۵۷۸- ۴۲/۱

۵۷۹- ۴۲/۳

۵۸۰- ۴۲/۵

۵۸۱- ۴۲/۵

۵۸۲- ۴۲/۶

۵۸۳- ۴۲/۸

۵۸۴- ۴۷/۵۶

۵۸۵- همان مدر؟

۵۸۶- ۴۷/۶۰.

۵۸۷- ۴۷/۶۰.

۵۸۸- ۴۷/۶۴ و ۶۵.

۵۸۹- ۴۷/۶۶

۵۹۰- ۴۷/۶۲

۵۹۱- ۴۷/۶۳

۵۹۲- ۵۳ - ۴۷/۱۳۲

۵۹۳- ۶۷/۵۶

۵۹۴- ۱/۲۳

۵۹۵- ۴۶/۲۱

۵۹۶- ۱۱/۴

۵۹۷- ۱/۶-۷

۵۹۸- ۳۷/۸

۵۹۹- ۴۸/۱۵

۶۰۰- ۴۶/۱۶

۶۰۱- ۶۴/۱۷

۶۰۲- طه ۱۰۹

۶۰۳- ۲۱/۴-۶

۶۰۴- ۲۴/۱۸

۶۰۵- ۴۸/۶

۶۰۶- ۲۴/۱۵

۶۰۷- ۳۱/۳۰

۶۰۸- ۳۲/۲۳-۲۶

۶۰۹- ۹/۵

۶۱۰- ۳۹/۷.

۶۱۱- ۶/۵-۷

۶۱۲- ۵/۱۵

۶۱۳- ۵/۱۵

۶۱۴- ۱۷/۴

۶۱۵- ۱۲/۱۱

۶۱۶- ۹/۴

۶۱۷- ۳۷/۹

۶۱۸- ۱/۸

۶۱۹- ۱/۹

۶۲۰- ۲۰/۱۰

۶۲۱- ۴۲ / ۱۱ و ۱۲.

۶۲۲- ۲۰ / ۱ و ۲.

۶۲۳- ۴۷ / ۱۱۳.

۶۲۴- ۲۰ / ۲۶.

۶۲۵- ۳۵ / ۴ و ۵.

۶۲۶- ۴و ۲/۳

۶۲۷- ۴۷/۱۲۷

۶۲۸- ۴۲/۱۶

۶۲۹- ۴۴/۱۰

۶۳۰- ۸/۴-۵.

۶۳۱- ۶/۱۸

۶۳۲- ۳۹/۱

۶۳۳- ۲۰/۱۳

۶۳۴- ۴۹/۱۲

۶۳۵- ۴۹/۷

۶۳۶- ۸/۲

۶۳۷- ۲۵/۷

۶۳۸- ۲۵۱/۸پ

۶۳۹- ۴۷/۵۶

۶۴۰- ۴۸/۹

۶۴۱- ۴۸/۱۱.

۶۴۲- ۶/۱۸

۶۴۳- ۳۸/۱.

۶۴۴- ۴۷/۱۳۱-۱۳۲

۶۴۵- ۲۷/۱-۲

۶۴۶- ۲۷/۱-۲

۶۴۷- ۲۷/۱۳

۶۴۸- ۱/۳۰

۶۴۹- ۲۷/۱۵

۶۵۰- ۲۷/۷