روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم) جلد ۱

روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم)0%

روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: تاریخ اسلام

روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم)

نویسنده: سید تقی واردی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 11564
دانلود: 2641

توضیحات:

جلد 1
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 59 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11564 / دانلود: 2641
اندازه اندازه اندازه
روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم)

روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم) جلد 1

نویسنده:
فارسی

ماه محرم - سال هفتم هجرى قمرى

دعوت پادشاهان و حاكمان به دين اسلام از سوى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

پس از آن كه در ذى قعده سال ششم هجرى ميان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مشركان مكه در سرزمين حديبيه، صلحى برقرار گرديد و طرفين، متعهد گرديدند كه به يك ديگر و قبايل وابسته، تعرض نكنند، در اين هنگام براى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فرصتى مناسب فراهم گرديد تا به خاطرى آسوده دين اش را به شبه جزيره عربستان گسترش دهد و ديگر ملت ها را از شرك و كفر رهايى بخشد.

در آن زمان، دو حاكميت بزرگ رقيب يك ديگر، در همسايگى عربستان حكومت مى راندند و بسيارى از حكومت هاى داخل عربستان، خاورميانه، شمال آفريقا و جنوب آسيا، مستعمره و يا خراج گذار آن دو و مورد پشتيبانى آنان بودند.

اين دو امپراتورى بزرگ عبارت بودند از: ۱ - دولت ساسانيان ايران. ۲ - امپراتورى روم شرقى.

سرزمين حجاز (كه جزئى از شبه جزيره عربستان است) ميان اين دو امپراتورى از طريق حكومت هاى محلى وابسته، محصور بود و در حقيقت، منطقه اى بود بى طرف ميان دو ابر قدرت عصر خود.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان، پس از دفع كينه ورزى هاى طوايف و قبايل حجاز، به ناچار روزى با اين حكومت ها روبرو مى شدند. بدين جهت، آن حضرت لازم ديد با ارسال نامه هايى براى پادشاهان و حاكمان آن عصر، آنان را به دين اسلام دعوت كند، تا بدون جنگ و خون ريزى، ملت ها هدايت يافته و به دين خدا بگروند و يا حداقل، حجت بر آنان تمام شده باشد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از مشورت با اصحاب و ياران خود، در يكى از روزهاى ماه محرم سال هفتم قمرى براى شش تن از زمامداران جهان نامه اى نوشت و به وسيله شش تن از ياران خود براى آنان ارسال نمود. در اين جا به نامه هاى آن حضرت و نحوه رفتار دريافت كنندگان آن ها به طور گذرا مى پردازيم.

۱ - نامه به قيصر روم.

در سال ۳۹۵ ميلادى، تئودور كبير، امپراتور قدرتمند روم، كشور پهناور خويش را ميان دو پسرش تقسيم كرد و از آن پس دو كشور روم غربى و روم شرقى در جغرافياى سياسى جهان نقش بست.

روم غربى در سال ۴۷۶ ميلادى به دست بربرهاى شمال اروپا منقرض ‍ گرديد ولى روم شرقى كه مركز آن قسطنطنيه (استانبول) بود، علاوه بر اروپاى شرقى و آسياى صغير، مناطق شام، فلسطين و مصر را در تسلط خود داشت و بسيارى از حكومت هاى ديگر مانند حبشه و غسان، خراج گذار و مورد حمايت آن بودند. اين حكومت، عمرى دراز پيدا كرد و از سال ۳۹۵ ميلادى تا سال ۱۴۵۳ ميلادى، در حدود ۱۰۵۸ سال، تداوم يافت و سرانجام در سال ۱۴۵۳ ميلادى به دست سلطان محمد دوم (خليفه قدرتمند عثمانى) منقرض گرديد.

در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرقل، قيصر روم بود و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى وى نامه اى به اين شرح نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم. من محمد بن عبدالله الى هرقل عظيم الروم. سلام على من اتبع الهدى. اما بعد، فانى ادعوك بدعاية الاسلام، اسلم تسلم يؤ تك الله اجرك مرتين. فان توليت فانما عليك اثم الاءريسين. «و يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا، فقولوا اشهدوا باءنا مسلمون» (۱۶۸) محمد رسول الله.

به نام خداوند بخشاينده مهربان. از محمد فرزند عبدالله به هرقل، بزرگ روم، درود بر پيروان هدايت. من تو را به آيين اسلام دعوت مى كنم. اسلام آور تا در امان باشى، در آن صورت خداوند به تو پاداش مى دهد (پاداش ‍ ايمان آوردن خودت و پاداش ايمان مردم كشورت) ، اگر از آيين اسلام روى گردانى گناه اريسيان (كشاورزان، يا اروپائيان) نيز بر عهده تو است. «اى اهل كتاب، ما شما را به يك اصل مشترك دعوت مى كنيم: غير خدا را نپرستيم، كسى را شريك او قرار ندهيم، برخى از ما برخى ديگر را به خدايى نپذيرد. هرگاه «اى محمد» آنان از آيين حق سر بر تافتند، بگو: گواه باشيد كه ما مسلمانيم. اين نامه با امضاى «محمد رسول الله» پايان پذيرفت.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، دحيه كلبى را كه پيش از اين به منطقه شام و اطراف آن، رفت و آمدهايى مى كرد و نسبت به آن آشنايى كامل داشت، مامور رساندن نامه به دست قرقل نمود. دحيه كلبى در شهر «حمص» (از شهرهاى شام) به هرقل رسيد و نامه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به وى تسليم كرد.

قيصر پس از دريافت نامه، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، درباره پيامبرى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و راستى ادعايش به تحقيق و تفحص ‍ پرداخت. از بازرگانان حجاز كه به شام سفر كرده بودند، پرسش هايى نمود و با سفير پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز گفت و گوهايى به عمل آورد و سرانجام به اين نتيجه رسيد كه اين پيامبر، همان پيامبر موعودى است كه در تورات و انجيل به آمدنش بشارت داده شده است. قيصر، تمايل قلبى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دعوت الهى او پيدا كرده بود ولى به خاطر عكس العمل درباريان و اشراف روم، نمى توانست آن را ابراز كند و دين اسلام را بپذيرد.

به همين جهت، بار ديگر دحيه كلبى را به حضور طلبيد و ضمن احترام و مهان نوازى نسبت به وى، نامه اى براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نوشت و به وى سپرد تا به دست پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برساند.

قيصر، دحيه كلبى را با هدايايى به مدينه بازگردانيد و از اين كه نتوانسته بود ايمان و اخلاص خويش را ابراز نمايد و دين اسلام را بپذيرد، بسيار متاسف و نگران بود.

۲ - نامه به شاهنشاه ايران

شاهنشاه ساسانى ايران، در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، خسرو پرويز بود و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وسيله افسر رشيدى چون «عبدالله بن حذافه سهمى »، نامه اى براى وى نوشت. نامه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خسرو پرويز، شبيه نامه آن حضرت به قيصر روم بود و آن حضرت، خسرو پرويز و ملت پيرو او را به دين اسلام دعوت كرد.

ولى خسرو پرويز پس از دريافت نامه، آن را به مترجم ويژه خود داد تا براى وى ترجمه كند. مترجم، ابتداى ابتدا نامه را با اين جمله آغاز كرد: نامه اى است از محمد رسول خدا، به كسراى بزرگ ايران. خسرو پرويز اجازه ادامه خواندن را نداد و با عصبانيت و ناراحتى فرياد كشيد: بس است! نامه را از مترجم گرفت و پاره كرد و سفير پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به تحقير تمام از قصر بيرون كرد و به مدينه بازگردانيد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامى كه از رفتار نابخردانه كسرى با خبر گرديد، در حق وى نفرين كرد و گفت: خدايا رشته سلطنت او را پاره كن، همان طورى كه وى نامه پيامبرت را پاره كرد.

خسرو پرويز پس از آن، نامه اى به عامل خود در يمن نوشت و وى را مامور قتل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمود.

باذان، عامل ساسانيان در يمن بر اساس فرمان خسروپرويز، دو تن از افسران خود را به مدينه فرستاد تا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به قتل رسانده و يا زنده دستگيرش كرده و به يمن منتقل نمايند.

دو افسر اعزامى به نام هاى فيروز و خرخسرو، وارد مدينه شده و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در راس يك حكومت يافتند. بدين جهت توان انجام هيچ كارى نداشته و تنها پيام خود را به آن حضرت ابلاغ كردند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آنان پذيرايى و مهمان نوازى كرد و پس از آن به آنان فرمود: پروردگارم به من خبر داده است كه شيرويه، پدرش خسرو پرويز را كشت و خود بر تخت سلطنت تكيه زده است. شما به يمن بازگرديد و اين ماجرا را به اطلاع باذان برسانيد و به وى بگوييد كه آيين و قدرت من به آن نقطه اى كه مركب هاى تندرو به آنجا مى رسند، خواهد رسيد. اگر تو اسلام آورى، تو را در اين حكومت كه اكنون در اختيار دارى باقى مى گذارم و تو را بر اقوامت پادشاهى دهم.

ماموران به يمن بازگشته و پيام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به حاكم يمن رسانيدند. مدتى نگذشت، خبر رسيد كه شيرويه پدرش را كشت و خود لباس پادشاهى ايران را پوشيد. باذان چون به صدق گفتار و پيش گويى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان آورده بود، مسلمان شد و تابعيت خويش را به اطلاع پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسانيد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طبق وعده خويش وى را به حكومت صنعا و ساير مناطق سرزمين يمن، ابقا نمود و براى تعليم و تربيت اسلامى اهالى يمن، مبلغانى را به اين سرزمين اعزام كرد.

۳ - نامه به مقوقس

واژه «مقوقس» عنوان زمامدارى پادشاهان اسكندريه و سرزمين مصر بود كه در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فردى از آنان به نام «جريح بن مينى» عهده دار اين مقام بود.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامه اى شبيه نامه هاى پادشاهان ديگر براى وى نوشت و به وسيله «حاطب بن ابى بلتعه» براى وى در مصر ارسال كرد.

حاكم مصر، خراج گزار قيصر روم بود و از پشتيبانى او برخوردار بود. مقر حكومت مصر در شهر ساحلى اسكندريه، قرار داشت. حاطب بن ابى بلتعه، نامه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به دست مقوقس رسانيد.

حاكم مصر پس از دريافت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چندين بار با سفير آن حضرت به گفت و گو نشست و درباره پيامبرى آن حضرت، تحقيق كرد.

وى بدون اينكه اظهار ايمان به اسلام نمايد، نامه مودت بخشى براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نوشت و همراه تعدادى از بزرگان و هداياى نفيس، براى آن حضرت ارسال كرد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از دريافت نامه او، فرمود: او از حكومت خود ترسيد و اسلام را نپذيرفت، ولى قدرت و رياست او به زودى نابود خواهد گشت.

لازم به يادآورى است كه از جمله هداياى مقوقس براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، كنيز با فضيلتى به نام «ماريه» بود، كه افتخار همسرى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پيدا كرد و براى آن حضرت، فرزندى به نام «ابراهيم» به دنيا آورد.

۴ - نامه به نجاشى

واژه «نجاشى» عنوان زمامدارى پادشاهان حبشه در شاخ آفريقا بود كه مورد پشتيبانى امپراتورى روم شرقى قرار داشتند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دو تن از نجاشى هاى حبشه مكاتباتى داشته است. اولين آنها، اصحم بن ابجر بود كه چند نامه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دريافت كرد و به آن ها پاسخ مثبت داد. وى كسى بود كه مهاجرين مسلمان را به گرمى پذيرفت و آنان را در پناه خود در حبشه ساكن گردانيد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همزمان با نامه به پادشاهان كشورها، نامه اى براى وى نوشت و به وسيله «عمرو بن اميه ضمرى» به حبشه ارسال كرد. نامه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى نجاشى، نسبت به نامه هاى ديگر آن حضرت به ساير زمامداران، از انعطاف ويژه اى برخوردار بود و تفاوت آشكارى داشت.

نجاشى پس از دريافت نامه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به دست جعفر بن ابى طالبعليه‌السلام كه در آن زمان در راس مهاجران مسلمان در حبشه مى زيست، مسلمان شد و با احكام نورانى اسلام آشنا گرديد. وى با اين كه مسلمان شده بود، ولى هرگز توفيق زيارت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پيدا نكرد و پس از بازگرداندن محترمانه مسلمانان مهاجر به مدينه، در سال نهم هجرى بدرود حيات گفت. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مرگش ‍ غمگين شد و از مدينه بر بدن او در حبشه نماز خواند.

آن حضرت درباره نجاشى فرمود: امروز، بنده صالح خدا وفات يافت. اما نجاشى ديگرى كه پس از اصحم بن ابجر، به حكومت حبشه رسيد، همانند پادشاهان جبار و ستم كار ساير كشورها، نسبت به دعوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سر بر تافت و با كمال اسائه ادب، نامه آن حضرت را پاره كرد.

۵ - نامه به حاكم غسانيه

غسانيه، بخشى از سرزمين شام، شامل دمشق، جولان و يرموك بود كه امروزه كشور اردن، بر بخش هايى از آن استيلا دارد و بخش هاى ديگرش ‍ جزء كشور سوريه است. اين سرزمين، از كشورهاى دست نشانده امپراتورى روم شرقى بود و غسانيان كه تيره اى از قبيله ازد قحطانى بودند، بر آن حكومت مى كردند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشابه نامه هايش براى ساير پادشاهان، نامه اى

براى حاكم غسانيه، يعنى «حارث بن ابى شمر» نوشت و او را به اسلام دعوت كرد. حامل نامه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، شخصى به نام «شجاع بن وهب» بود، كه پس از چند روز راه پيمايى، در شهر «بعوظه» بر حاكم غسانيه وارد شد و نامه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به وى تسليم كرد.

حارث بن ابى شمر كه در آن زمان مشغول استقبال از قيصر روم بود كه براى زيارت بيت المقدس، عازم فلسطين شده بود، در ابتدا نسبت به نامه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عكس العمل منفى از خود بروز داد و با تكبر و غرور گفت: هيچ كس نمى تواند قدرت را از من سلب كند. من بايد اين پيامبر نوظهور را دستگير كنم! اما پس از مكاتبه با امپراتورى روم و توصيه امپراتورى به وى درباره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، از تندروى خويش ‍ دست برداشت و با سفير پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نيكويى رفتار كرد. وى سرانجام خلعتى به سفير بخشيد و وى را با احترام به مدينه بازگردانيد و به وى گفت: سلام مرا به پيامبر برسان و بگو من از پيروان واقعى او هستم.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از باخبر شدن از ماجراى حارث بن ابى شمر، به پاسخ ديپلماسى وى وقعى نگذاشت و فرمود: در آينده نزديك، رشته قدرت او از هم خواهد گسست.

۶ - نامه به حاكم يمامه

سرزمين «يمامه» ميان نجد و بحرين قرار دارد و در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، شخصى به نام هوذة بن على حنفى بر اين منطقه حكومت مى كرد. وى نيز خراج گزار و مورد پشتيبانى قيصر روم بود. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامه اى براى وى نوشت و او را به اسلام دعوت كرد. حامل نامه آن حضرت، شخصى به نام «سليط بن عمرو» از مهاجران مسلمان مكه به حبشه بود كه با آداب و رسوم مسيحيان آشنايى داشت.

حاكم يمامه پس از دريافت نامه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره آن به بحث و بررسى پرداخت. در آن روزگار يكى از اسقف هاى بزرگ روم وارد يمامه شده و مورد استقبال حاكم اين سرزمين قرار گرفته بود.

هوذة بن على با اسقف بزرگ روم درباره دعوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت و گو و مشورت كرد. اسقف پس از آشنايى با نشانه ها و چگونگى رفتار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مردم، به دست آورد كه او همان پيامبر موعود است كه تورات و انجيل خبرش را پيش از اين داده بودند. به همين جهت هوذة بن على پيشنهاد كرد براى حفظ رياست خود، اين دين را بپذيرد. حاكم يمامه، سفارش را پذيرفت و طى نامه اى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: من حاضرم از آيين تو پيروى كنم، مشروط بر اين كه در برخى از مقامات بزرگ مرا شريك سازى حاكم يمامه، علاوه بر نامه فوق، هياتى به سرپرستى «مجاعه بن مراره» را نيز عازم مدينه كرد تا پيام وى را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برسانند. وى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيام داد كه اگر زعامت و رهبرى اين دين، پس از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دست او باشد، حاضر است دين اسلام را بپذيرد و آن را ترويج كند و در غير اين صورت با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از در جنگ وارد خواهد شد. نمايندگان وى وارد مدينه شده و پيام وى را ابلاغ كردند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پاسخ وى فرمود: اگر ايمان او مشروط است، او شايستگى حكومت و خلافت را ندارد و خدا مرا از شر او حفظ خواهد كرد.

اما هياتى كه حامل پيام امير يمامه بودند، پس از حضور در محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همگى بدون هيچ قيد. شرطى، ايمان آورده و مسلمان شدند.

لازم به يادآورى است: علاوه بر نامه هايى كه در اين جا به آن ها اشاره كرديم، پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامه هاى ديگرى در زمان هاى ديگر براى سران كشورها و يا بزرگان قوم و قبيله ها فرستاد كه مورخان اسلامى، تا كنون تعداد ۳۱۶ نامه آن حضرت را گرد آورى كرده اند، كه همه آنها براى دعوت به خداپرستى و دورى از شرك و كفر و زدودن خرافات و عقايد باطل از اذهان مردم بوده است.(۱۶۹)

ماه محرم - سال ۱۴ هجرى قمرى

در گذشت ابوقحافه در مكه

عثمان بن عامر تميمى معروف به ابوقحافه، پدر نخستين خليفه مسلمين ابوبكر بن ابى قحافه، از مشركان مكه بود. كه على رغم اسلام آوردن فرزندش ابوبكر، بر كفر خود باقى بود. تا اين كه در فتح مكه به دست پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در رمضان سال هشتم قمرى، او نيز بسان ساير اهالى مكه مسلمان شد و تا آخر عمر در آن باقى ماند.(۱۷۰)

وى در ۷۷ سالگى پس از شش ماه و چند روز از وفات فرزندش ابى بكر، در مكه معظمه بدرود حيات گفت(۱۷۱) و در همين شهر به خاك سپرده شد.

ماه محرم - سال ۱۶ هجرى قمرى

درگذشت ماريه قبطيه همسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مدينه.(۱۷۲)

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سال هفتم قمرى، براى جهانى كردن دعوت اسلامى، پيك هايى به كشورهاى نزديك عربستان فرستاد و زمامداران آن ها را به دين اسلام دعوت كرد. يكى از دعوت شدگان به اسلام، حاكم سرزمين مصر، «مقوقس» بود كه در كيش مسيحيت و مورد پشتيبانى امپراتورى روم قرار داشت.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى وى، نامه اى نوشت و به وسيله «حاطب بن ابى بلتعه» ارسال نمود. مقوقس پس از دريافت نامه و پيام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تفحص و بررسى درباره چگونگى آن حضرت و آشنايى با شخصيت آن حضرت از طريق گفت و گو با حاطب، پيام متقابلى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ارسال نمود.

وى گرچه به صورت آشكار مسلمان نشد و اظهار ايمان نكرد ولى در باطن، علاقه وافرى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيدا كرد و ضمن پاسخ مؤ دبانه و مودت بخش، هدايايى براى آن حضرت ارسال كرد.(۱۷۳)

هداياى مقوقس، بسيار نفيس و ارزشمند بود. از جمله آنها سه برده به نامهاى: ماريه، خواهرش سيرين، و برادرشان «مايور» بود.

حاطب بن ابى بلعته پس از تحويل گرفتن هدايا به سوى مدينه حركت نمود و در ميان راه، دين اسلام را پذيرفته و به مسلمانى درآمدند، ولى برادرشان «مايور» بر كيش خود باقى ماند، تا اين كه در مدينه به دست پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسلمان شد.(۱۷۴)

ماريه، از زنان فاضل و داراى كمال و جمال در ميان زنان عصر خود بود.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ماريه را به همسرى خويش انتخاب نمود و سيرين را به حسان بن ثابت بخشيد.

ماريه، پس از افتخار همسرى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مكانى به نام «عاليه» در حاشيه شهر مدينه كه به «مشربه ام ابراهيم» معروف شده بود، ساكن گرديد.

در ذى حجه سال هشتم هجرى، فرزندى از وى متولد گرديد كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را ابراهيم، نام نهاد. ابراهيم، تنها فرزند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از زنانى بود كه پس از خديجه كبرىعليها‌السلام افتخار همسرى آن حضرت را پيدا كرده بودند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غير از ابراهيم كه از ماريه متولد گرديده بود، از هيچ همسر ديگرى صاحب فرزند نشد، جز خديجه كبرىعليها‌السلام كه براى آن حضرت پنج (يا شش) فرزند آورد كه معروف ترين و بهترين آنها، فاطمه زهراعليها‌السلام است. ابراهيم پسر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه محبوب قلب مبارك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان بود، عمرى درازى پيدا نكرد و در ۱۸ ماهگى به رحمت ايزدى پيوست و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان را در مرگ خود غمگين و سوگوار نمود.

ماريه قبطيه در هنگام رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنده بود و پس از رحلت آن حضرت، ابتدا ابوبكر و سپس عمر بن خطاب، متولى هزينه زندگى او بودند. اين زن فاضل و متدين در محرم سال ۱۶ هجرى قمرى در مدينه وفات يافت. مردم مدينه از وى، تشييع بايسته و شايسته اى به عمل آورده و او را در قبرستان بقيع دفن نمودند.

ماريه از پدرى قبطى به نام شمعون و مادرى رومى در روستاى «حفن» از دهستان «انصنا» در سرزمين مصر ديده به جهان گشوده بود.

امام حسن مجتبىعليه‌السلام پس از صلح با معاويه، هنگامى كه با خبر گرديد كه ماريه، از روستاى حفن در مصر بود، از معاويه درخواست كرد كه به احترام اين همسر گرانمايه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، خراج و ماليات زمين هاى اهالى حفن را به آنان ببخشد. و معاويه نيز به توصيه امام حسن مجتبىعليه‌السلام را پذيرفت و خراج اهالى حفن را ملغى اعلام كرد.(۱۷۵)

در پايان، به ياداشت هاى يكى از زايران خانه خدا درباره مسجد و مشربه «ام ابراهيم» كه در يكى از روزنامه هاى نوشته شده است، توجه نماييد:

مشربه ام ابراهيم و مسجد ماريه قبطيه در كنار هم قرار دارند، و اين نزديكى، برخى از افراد را دچار ترديد نموده است و بعضا مكان آن را جابجا معرفى و همه را به نام مشربه ابراهيم خطاب مى كنند. اگر ما مشربه را كلا به منطقه اى اطلاق كنيم كه هم مسجد ماريه قبطيه در آن واقع است و هم قبرستانى كه روايت شده است نجمه مادر امام رضاعليه‌السلام در آن جا مدفون است، مساجدى هم قرار دارد كه امروز مخروبه شده است و تنها يك چهار ديوارى و محرابى گلى از آن باقى است كه متاسفانه محل جمع آورى كارتن خالى و زباله شده است.

اين چهار ديوارى بدون سقف، تنها به همت مردم به خصوص شيعيان منطقه و ظاهرا شبانه زنده نگه داشته شده، در حالى كه چند بار از طرف مامورين شهر به ويرانه تبديل شده است.

دقيقا اين مكان را بايد مولد ابراهيم فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار دهيم. زيرا پس از رحلت حضرت خديجهعليها‌السلام ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چند همسر اختيار كرده بودند كه يكى از آنها كنيزى رومى بود به نام «ماريه قبطيه» كه زنان عرب بر او رشك مى بردند و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مجبور شدند تا براى كمك به ماريه قبطيه، خانه اى در خارج شهر مدينه برايش احداث كنند. اين مكان بعدها به خاطر تردد حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نمازگزاردن ايشان، از سوى مسلمانان صدر اسلام به مسجد تبديل شده و هنوز هم با همت مردم مانده است. پس نبايد مشربه ابراهيم را الزاما همان قبرستان بدانيم.(۱۷۶)

ماه محرم - سال ۲۰ هجرى قمرى

تدوين نخستين ديوان حكومتى به دستور عمر بن خطاب.(۱۷۷)

پس از آنكه مسلمانان در دهه اول پس از رحلت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فتوحات متعددى به دست آوردند و مناطق وسيعى از شام، مصر، ايران و عراق را تصرف و بر مجموعه سرزمين پهناور جزيرة العرب افزودند، اموال و ثروت هاى فراوانى از سوى فرماندهان فاتح و كارگزاران حكومتى به سوى مدينه، مقر حكومت عمر بن خطاب دومين خليفه مسلمانان، سرازير شد. عمر براى مصرف آن ها و نحوه تقسيم ميان مردم با برخى از صحابه مشورت كرد. پيشنهادهاى گوناگون صحابه در اصل بيت المال و يا نحوه توزيع و تقسيم آن در منابع تاريخى نقل شده است و از بازگو كردن همه آنها در اين جا معذوريم و تنها پيشنهاد چند نفر را نقل مى كنيم:

۱ - جبير بن حويرث روايت كرده است: على بن ابى طالبعليه‌السلام به عمر پيشنهاد كرد كه تمام دارايى هايى كه در نزدت گردآورى شده اند، در هر سال ميان مردم تقسيم كن و چيزى را (بى جهت) نگه ندار.

۲ - عثمان بن عفان به عمر گفت: اموال فراوانى را مى بينم گردآورى شده است. اگر آن ها را حساب و كتاب نكنى معلوم نشود چه كسى از آن بهره برده است و چه كسى محروم مانده است، اين موضوع در ميان مردم منتشر مى شود (و باعث بدگمانى آنان مى گردد)

۳ - وليد بن هشام به عمر بن خطاب گفت: هنگامى كه من به شام مسافرت كردم، پادشاهان آن جا را ديدم كه ديوانى براى محاسبات تشكيل داده و سربازگيرى و تشكيل قشون مى دادند. پس تو نيز ديوانى فراهم كن و ارتشى براى مسلمانان، تشكيل بده، عمر بن خطاب پس از مشورت ها، و تصميم به تشكيل ديوان (دفتر محاسبات مالى) گرفت و عقيل بن ابى طالب، مخرمة بن نوفل و جبير بن مطعم را مامور تشكيل دفتر خانه و سرشمارى مسلمانان كرد.(۱۷۸)

پس از آن، بيت المال را به طور غير مساوى و نابرابر در ميان صحابه و مسلمانان تقسيم و توزيع كرد.

وى، مبناى تفاضل بيت المال را نزديكى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حضور در جنگ بدر قرار داد. بالاترين رقم را به عائشه همسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اختصاص داد كه مقرى سالانه اش ۱۲۰۰۰ دينار بود ولى براى ساير همسران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ۱۰۰۰۰ دينار قرار داد.

براى امام على بن ابى طالبعليه‌السلام و ساير بنى هاشم كه در جنگ بدر حضور داشتند، هر كدام ۵۰۰۰ دينار و براى سايرين به واسطه مراتب قرابت با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ابوبكر و خودش، مقررى هاى گوناگونى وضع نمود. از جمله براى فرزندان مجاهدانى كه در بدر و احد شركت داشتند، هر كدام ۲۰۰۰ دينار در نظر گرفت، جز براى امام حسنعليه‌السلام و امام حسينعليه‌السلام كه براى آن دو بخاطر قرابت با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر كدام ۵۰۰۰ دينار مقرر نمود. شيوه تقسيم بيت المال از سوى عمر بن خطاب، بر خلاف شيوه ابوبكر بود. زيرا ابوبكر، بيت المال را به صورت مساوى تقسيم مى نمود.(۱۷۹)

ماه محرم - سال ۳۹ هجرى قمرى

اعزام حارث بن مره براى نبرد با اهالى سند از سوى امام على بن ابى طالبعليه‌السلام .

سپاهيان مسلمان در زمان عمر و عثمان با فتح جنوب، مركز و شرق ايران به مرزهاى هندوستان رسيده و در آن جا متوقف شدند. با اين كه برخى از فرماندهان و عاملان خليفه، مانند عبدالله بن عامر تمايل زيادى به نبرد و فتوحات تازه داشتند، ولى به علل از خليفه، اجازه عمليات جديدى را به دست نياوردند.

اما در عصر خلافت امام على بن ابى طالبعليه‌السلام ، به خاطر وقوع جنگ هاى داخلى ميان مسلمانان، مانند جنگ جمل و جنگ صفين، دشمنان خارجى فرصت را غنيمت شمرده و در صدد هجوم به مرزهاى اسلام برآمدند. شايد يكى از علت هاى مهم پايان دادن به جنگ صفين از سوى امام اميرمومنانعليه‌السلام توجه به همين مسئله بود.

به هر حال، در سر حدات شرقى خلافت اسلامى، مزاحمت هايى از سوى هندى ها براى مسلمانان و يا مناطق فتح شده به وجود آمده بود.

در اواخر سال ۳۸ هجرى قمرى، حارث بن مره عبدى كه يكى از فرماندهان سپاه امام على بن ابى طالبعليه‌السلام بود به آن حضرت، پيشنهاد دفع شراره اى دشمن و نبرد با مشركان و كافران هندوستان را داد و خود را براى اين امر مهم داوطلب كرد.

حضرت علىعليه‌السلام ، پيشنهاد وى را پذيرفت و در محرم سال ۳۹ قمرى وى را در راس سپاهى از مجاهدان مسلمان به سوى شرق ايران اعزام كرد.

حارث بن مره پس از عبور از ايران به مرز هندوستان رسيد و به ولايت «سند» كه در غرب هندوستان قرار داشت، هجوم آورد و پيروزى هايى به دست آورد و مردم آن سامان را براى نخستين بار به دين حيات بخش اسلام دعوت كرد و آنان را با قران و معارف اسلام آشنا نمود.

وى در نبردهاى آغازين، دلاوريهاى زيادى از خود نشان داد و غنيمت هاى فراوان و اسيران زيادى به چنگ آورد. به طورى كه در يك روز، هزار نفر از اسيران را ميان سپاهيان خود تقسيم كرد.(۱۸۰)

وى در همان مناطق ماندگار شد تا اين كه در سال ۴۲، در عصر حكومت معاوية بن ابى سفيان، در نبردى كه ميان مسلمانان و مشركان در سرزمين «قيقان» به وقوع پيوست، متحمل شكست سنگينى شد و جز اندكى از سپاهيانش بقيه در آن نبرد كشته شدند.(۱۸۱)

اما پس از آن ماجرا، سپاهيان مسلمان فتوحات تازه اى در سرزمين هندوستان به دست آوردند. به ويژه از دلاورى ها و مديريت رزمى و ادارى محمد بن قاسم در غرب و شمال هندوستان، توصيف و تعريف هاى فراوانى شده است.