تاریخ انبیاء

تاریخ انبیاء0%

تاریخ انبیاء نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: تاریخ اسلام

تاریخ انبیاء

نویسنده: سید هاشم رسولی محلاتی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24787
دانلود: 4429

تاریخ انبیاء
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 28 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24787 / دانلود: 4429
اندازه اندازه اندازه
تاریخ انبیاء

تاریخ انبیاء

نویسنده:
فارسی

 

این کتاب شرح حال پیامبران الهی و انبیای بزرگواری است که خدای تعالی نامشان را در قرآن کریم آورده است.
سرفصلهای این کتاب عبارتند از : آغاز آفرینش ، فرزندان آدم (ع) ، شیث (ع) ، ادریس (ع) ، نوح (ع) ، هود (ع) ، صالح (ع) ، ابراهیم (ع) ، همسران و فرزندان ابراهیم (ع) ، اسحاق (ع) ، لوط (ع) ، یعقوب (ع) ، یوسف (ع) ، ایوب (ع) ، شعیب (ع) ، موسی (ع) ، انبیا بنی اسرائیل پس از موسی (ع) ، داود (ع) ، سلیمان (ع) ، یونس (ع) ، زکریا (ع) ، یحیی (ع) و عیسی (ع).
انبیای الهی، پاک ترین، آگاه ترین و امین ترین افراد برای هدایت انسان بوده اند، از همین رو خداوند متعال آنان را برانگیخت و با عنایت های خویش همراه نمود تا با دلیل و برهان، مردم را از شرک به یگانه پرستی و از نادانی به معرفت و آگاهی سوق دهد و حیات طیبه را برای آنان به ارمغان آورد.
زندگانی برگزیدگان حق، از تولد تا وفات، به ویژه در دوران ابلاغ رسالت، با حوادث گوناگون و شگفت انگیز و نیز ناملایمات فراوانی همراه بوده است، ولی سرانجام کامیاب گشتند و پیام های خداوند متعال را به مردم رساندند. مطالعه این داستانهای واقعی و اعجاب آور برای هر خواننده ای درس آموز و عبرت انگیز است. در این کتاب، تاریخ انبیا با استفاده از منابع معتبر و به دور از خیال پردازی و افسانه سازی با قلمی شیوا نوشته شده است.

تاريخ انبياء

مؤلف : سيد هاشم رسولى محلاتى

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

مقدمه چاپ جديد

 بسمه تعالى

قرآن كريم بزرگ ترين كتاب آسمانى است كه براى هدايت بشر نازل گشته و بهترين هديه الهى براى انسان ها است تا آن ها را به صراط مستقيم و راه سعادت و كمال راهنمايى كند و براى رسيدن به اين منظور از هر شيوه و وسيله اى بهره گرفته است.

گاه از راه انذار و موعظه، و گاهى از طريق تهديد و دادن بيم و ترس، زمانى با تذكر و بار ديگر با نصيحت، و خلاصه از هر راهى در اين باره استفاده مى كند.

يكى از شيوه هاى جالب نيز نقل داستان هاى گذشتگان و ملت ها و اقوام گذشته است كه موجب اندرز و پند و عبرت ديگران است و به خصوص ‍ داستان زندگى و تاريخ پيامبران الهى كه الگوى انسان هاى ديگر بوده و همان گونه كه پيروى گفتارشان براى ما لازم است رفتار و عملشان نيز براى ما حجت و برهانى آشكار است كه بايد نمونه و الگوى زندگى ما باشد.

قرآن كريم خود نيز به اين شيوه دستور داده و به پيامبر بزرگوار خود فرموده:

فاقصص القصص لعلهم يتفكرون ؛(۱)

داستان ها را برايشان بازگوى شايد انديشه كنند.

و در پايان داستان حضرت يوسف مى گويد:

لقد كان فى قصصهم عبرة لاءولى الاءلباب ؛(۲)

به راستى كه در داستان هاشان عبرتى بود براى خردمندان.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام در نامه اى كه به فرزندش امام حسن مجتبىعليه‌السلام مى نويسد(۳) در يك جا مى فرمايد:

اءخى قلبك بالموعظة، و اءمته بالزهادة، و قوه باليقين، و نوره بالحكمة،

و ذلله بذكر الموت، و قرره بالفناء، و بصره فجائع الدنيا، و حذره صولة الدهر و فحش تقلب الليالى و الاءيام، و اءعرض عليه اءخبار الماضين، و ذكره بما اءصاب من كان قبلك من الاءولين، و سر فى ديارهم و آثارهم، فانظر فيما فعلوا و عما انتقلوا، و اءين حلوا و نزلوا! فانك تجدهم قد انتقلوا عن الاءحبة، و حلوا ديار (دار) الغربة، و كاءنك عن قليل قد صرت كاءحدهم فاءصلح مثواك، و لا تبع آخرتك بدنياك؛

قلبت را با موعظه و اندرز زنده كن، (و هواى نفست را) با زهد و بى اعتنايى بميران، دل را با يقين نيرومند ساز! و با حكمت و دانش، نورانى نما، و با ياد مرگ رام كن و آن را به اقرار به فناى دنيا وادار، و با نشان دادن فجايع دنيا او را بصير گردان! و از حملات روزگار و زشتى هاى گردش شب و روز بر حذرش دار! اخبار گذشتگان را بر او عرضه نما! و آن چه را كه به پيشينيان رسيده است ياد آوريش كن، در ديار و آثار مخروبه آن ها گردش نما و درست بنگر آن ها چه كرده اند، ببين از كجا منتقل شده اند و در كجا فرود آمده اند، خواهى ديد از ميان دوستان، منتقل شده و به ديار غربت بار انداخته اند، گويا طولى نكشد كه تو هم يكى از آن ها خواهى بود. (بنابراين) منزل گاه آينده خود را اصلاح كن، و آخرتت را به دنيا مفروش.

و در جاى ديگر اين نامه آمده كه فرمود:

اءى بنى، انى و ان لم اءكن عمرت عمر من كان قبلى، فقد نظرت فى اءعمالهم و فكرت فى اءخبارهم، و سرت فى آثارهم، حتى كاءحدهم، بل كاءنى بما انتهى الى من اءمورهم قد عمرت مع اءولهم الى آخرهم، فعرفت صفو ذلك من كدره، و نفعه من ضرره فاستخلصت لك من كل اءمر نخيله (جليله)، و توخيت لك جميله؛

پسرم! درست است كه من به اندازه همه كسانى كه پيش از من مى زيسته اند عمر نكرده ام، اما در كردار آن ها نظر افكندم و در اخبارشان تفكر نمودم و رد آثار آن ها به سير و سياحت پرداختم تا بدان جا كه همانند يكى از آن ها شدم؛ بلكه گويا در اثر آن چه از تاريخ آنان به من رسيده با همه از اول تا آخر بوده ام. من قسمت زلال و مصفاى زندگى آنان را از بخش ‍ كدر و تاريك بازشناختم و سود و زيانش را دانستم، و از ميان تمام آن ها قسمت هاى مهم و برگزيده را برايت خلاصه كردم و از بين آن ها زيبايش را برايت انتخاب نمودم.

آرى، تاريخ گذشتگان سراسر پند و عبرت و درس زندگى است، چه ملت ها و اقوام بزرگى كه در تاريخ آمدند و كشورگشايى ها و فتوحاتى كردند ولى در پايان به خاطر فساد و شهوترانى و رفاه طلبى نابود گشته و نامشان در زواياى تاريخ مدفون گرديد، و چه پادشاهان و حكمرانانى كه بر بيشتر جهان حاكم شدند ولى خودسرى و ظلم و ستم پيشه كرده و تاج و تخت خود را بر سر اين كار گذاردند.

خداى تعالى در هر زمان براى هدايت افراد بشر پيامبران و رسولانى را فرستاد ولى عموما همين زمامداران خودسر و مردمان كافر و ناسپاس در برابر آن ها قد علم كرده و به جنگ با آن ها برخاسته و آن مردان الهى و پيروانشان را تحت شكنجه و آزار قرار داده و يا به شهادت رساندند، اما اين رادمردان الهى سخت ترين شرايط را در اين راه تحمل كرده و با قناعت كردن به وسايل مختصر معيشتى زندگى زاهدانه خود، رسالت سنگينى را كه به عده داشتند انجام داده و به وظيفه خطير خويش عمل كردند. اميرمؤمنانعليه‌السلام درباره زندگى برخى از اين پيامبران بزرگوار در خطبه ۱۶۰ نهج البلاغه پس از حمد و ثناى الهى و نكوهش از برخى مردم كه به ماديات دنيا توجه كرده و خدا را از ياد برده اند مى فرمايد:

و لقد كان فى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كاف لك فى الاءسوة، و دليل لك على ذم الدنيا و عيبها، و كثرة مخازيها و مساويها، اذ قبضت عنه اءطرافها، و وطئت لغيره اءكنافها و فطم عن رضاعها، و زوى عن زخارفها.

و ان شئت ثنيت بموسى كليم اللهعليه‌السلام حيث يقول: رب انى لما اءنزلت الى من خير فقير. و الله، ما ساءله الا خبزا ياءكله، لاءنه كان بقلة الاءرض، و لقد كانت خضرة البقل ترى من شفيف صفاق بطنه، لهزاله و نشذب لحمه.

و ان شئت ثلثت بداودعليه‌السلام صاحب المزامير، و قارى اءهل الجنة، فلقد كان يعمل سقائف الخوص بيده و يقول لجلسائه: اءيكم يكفينى بيعها! و ياءكل قرص الشعير من ثمنها.

و ان شئت قلت فى عيسى بن مريمعليه‌السلام ، فلقد كان يتوسد الحجر، و يلبس الخشن، و ياءكل الجشب، و كان ادامه الجوع، و سراجه بالليل القمر، و ظلاله فى الشتاء مشارق الاءرض و مغاربها، و فاكهته و ريحانه ماه تنبت الاءرض للبهائم، و لم تكن له زوجة تفتنه، و لا ولد يحزنه (يخزنه)، و لا مال يلفته، و لا طمع يذله، دابته رجلاه، و خادمه يداه!

فتاءس بنبيك الاءطيب الاءطهرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فان فيه اءسوة لمن تاءسى، و عزاء لمن تعزى، و اءحب العباد الى الله المتاءسى بنبيه، و المقتص لاءثره، قضم الدنيا قضما، و لم يعرها طرفا. اءهضم اءهل الدنيا كشحا، و اءخمصهم من الدنيا بطنا، عرضت عليه الدنيا فاءبى اءن يقبلها، و علم اءن الله سبحانه اءبغض شيئا فاءبغضه، و حقر شيئا فحقره، و صغر شيئا فصغره، و لو لم يكن فينا الا حبنا ما اءبغض الله و رسوله، و تعظيمنا ما صغر الله و رسوله، لكفى به شقاقا لله، و محادة عن اءمر الله و لقد كانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ياءكل على الاءرض، و يجلس جلسة العبد، و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه، و يركب الحمار العارى، و يردف خلفه، و يكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول: يا فلانة لاحدى اءزواجه غيبيه عنى، فانى اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا و زخارفها فاءعرض عن الدنيا بقلبه، و اءمات ذكرها، من نفسه، و اءحب اءن تغيب زينتها عن عينه، لكيلا يتخذ منها رياشا، و لا يعتقدها قرارا، و لا يرجو فيها مقاما، فاءخرجها من النفس، و اءشخصها عن القلب، و غيبها عن البصر، و كذلك من اءبغض شيئا اءبغض اءن ينظر اليه، و اءن يذكر عنده.

و لقد كان فى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما يدلك على مساوى الدنيا و عيوبها: اذ جاع فيها مع خاصته، و زويت عنه زخارفها مع عظيم زلفته فلينظر ناظر بعقله؛ اءكرم الله محمدا بذلك اءم اءهانه! فان قال: اءهانه، فقد كذب و الله العظيم بالافك العظيم، و ان قال: اءكرمه، فليعلم اءن الله قد اءهان غيره حيث بسط الدنيا له، و زواها عن اءقرب الناس منه، فتاءسى [ متاءس ] بنبيه، و اقتص اءثره، و ولج مولجه، و الا فلا ياءمن الهلكة، فان الله جعل محمداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علما للساعة و مبشرا بالجنة، و منذرا بالعقوبة، خرج من الدنيا خميصا، و ورد الآخرة سليما، لم يضع حجرا على حجر، حتى مضى لسبيله، و اءجاب داعى ربه، فما اءعظم منة الله عندنا حين اءنعم علينا به سلفا نتبعه، و قائدا نطاء عقبه! و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحييت من راقعها، و لقد قال لى قائل: اءلا تنبذها عنك؟ فقلت: اءعرب (اعزب) عنى، فعند الصباح يحمد القوم السرى؛

كافى است كه روش پيامبر را سرمشق خويش قرار دهى، و نيز او سرمشق تو است در بى ارزش بودن دنيا و رسوايى ها و بدى هايش چه اين كه دنيا از او گرفته شده، اما براى ديگران مهيا گرديد؛ از پستان دنيا وى را جدا ساختند و از زخارف و زيبايى ها ى آن كنار رفت.

اگر بخواهى نفر دوم موسى كليمعليه‌السلام را معرفى مى كنم آن جا كه مى گويد: پروردگارا! هر چه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم.

به خدا سوگند (آن روز) موسى غير از قرص نانى كه بخورد از خدا نخواست، زيرا وى (مدتى بود) از گياهان زمين استفاده مى كرد تا آن جا كه... در اثر لاغرى (و جذب شدن مواد اين گياهان) سبزى گياه از پشت پرده شكمش آشكار بود.

و چنان چه دوست داشته باشى سومين نفر را داودعليه‌السلام صاحب مزامير و قارى بهشتيان نمونه آورم! وى با دست خويش از ليف خرما زنبيل مى بافت و به دوستان و رفقايش مى گفت: كدام يك از شما مى تواند براى من اين ها را بفروشد، و از بهاى آن قرص نان جوى تهيه كرده مصرف مى كرد.

و اگر بخواهى سرگذشت عيسى بن مريمعليه‌السلام را برايت بازگو مى كنم او سنگ را بالش خويش قرار مى داد، لباس ‍ خشن مى پوشيد، نان خشك مى خورد، نانخورشش گرسنگى، چراغ شب هايش ماه، سايبانش در زمستان مشرق و مغرب آفتاب بود (صبح در جانب مغرب و عصرها در جانب مشرق رو به روى آفتاب قرار مى گرفت)، ميوه و سبزى اش ‍ گياهانى بود كه زمين براى بهايم مى رويانيد. نه همسرى داشت كه وى را بفريبد و نه فرزندى كه او را غمگين نمايد، و نه ثروتى كه او را به خود مشغول دارد، و نه طعمى كه خوارش سازد، مركبش پاهايش و خادمش دست هايش ‍ بود.

از پيامبر پاك و پاكيزه اتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيروى كن! زيرا راه و رسمش سرمشقى است براى آن كس كه بخواهد تاءسى جويد و انتسابى است (عالى) براى كسى كه بخواهد منتسب گردد، و محبوب ترين بندگان نزد خداوند كسى است كه از پيامبرش سرمشق گيرد و قدم به جاى قدم او گذارد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيش از حداقل نياز از متاع دنيا استفاده نكرد و به آن تمايلى نشان نداد. پهلويش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنه تر بوده، دنيا به وى عرضه شد (تا آن چه مى خواهد انتخاب كند) اما از پذيرفتن آن امتناع ورزيد، و از آن چه مبغوض خداوند است آگاهى داشت لذا خود نيز آن ها را منفور مى شمرد و آن چه خداوند آن را حقير شمرده بود او نيز حقير مى دانست و كوچك ها را كوچك و كم اهميت.

اگر در ما چيزى جز محبت آن چه مورد غضب خدا و رسول، و بزرگداشت آن چه خداوند و پيامبرش آن را كوچك شمرده اند، نباشد، همين خود براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش كافى است. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روى زمين (بدون فرش) مى نشست و غذا مى خورد، و با تواضع همچون بردگان جلوس مى كرد، با دست خويش ‍ كفش و لباسش را وصله مى كرد. بر مركب برهنه سوار مى شد و حتى كسى را پشت سر خويش سوار مى نمود، پرده اى را بر در اطاقش ديد كه در آن تصويرهايى بود، همسرش را صدا زد و گفت: آن را از نظرم پنهان كن! كه هرگاه چشمم به آن مى افتد به ياد دنيا و زرق و برقش مى افتم. او با تمام قلب خويش از زرق و برق دنيا اعراض، و ياد آن را در وجودش ‍ ميراند، وى سخت علاقه مند بود كه زينت ها و زيورهاى دنيا از چشمش پنهان گردد، تا از آن لباس تهيه نكند و آن را قرارگاه هميشگى نداند. و اميد اقامت دائم در آن نداشته باشد. لذا آن را از روحش بيرون راند، از قلبش دور ساخت و از چشمش پنهان ساخت (آرى) چنين است، كسى كه چيزى را منفور مى داند. نگاه كردن و يادآورى آن را نيز منفور مى شمرد.

در زندگى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امورى است كه تو را به عيوب دنيا واقف مى سازد، چه اين كه او و نزديكانش در آن گرسنه بودند، و با اين كه منزلت و مقام عظيمى در پيشگاه خداوند داشت زينت هاى دنيا را از او دريغ داشت، بنابراين هر كس با عقل خويش بايد بنگرد كه... آيا خداوند با اين كار پيامبرش را گرامى داشته يا به او اهانت نموده است؟ اگر كسى بگويد او را تحقير كرده كه به خدا سوگند اين دروغ محض است، و اگر گويد او را گرامى داشته، بايد بداند خداوند ديگران را (كه زينت هاى دنيا به آن ها داده) گرامى نداشته است چه اين كه دنيا را براى آن ها گسترده و از مقرب ترين افراد به او دريغ داشته است. بنابراين (كسى كه بخواهد خوشبختى واقعى پيدا كند) بايد به اين فرستاده خداوند اقتدا و تاءسى نمايد. گام در جاى گام هايش بگذارد، و از هر درى او داخل شده وارد شود و اگر چنين نكند از هلاكت ايمن نگردد، زيرا خداوند محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نشانه قيامت، بشارت دهنده بهشت و انذار كننده از عقوبت ها و كيفرها قرار داده است، اما با شكم گرسنه از اين جهان رفت و با سلامت روح و ايمان به سراى ديگر ورود كرده، وى تا آن دم كه به راه خود رفت و دعوت حق را اجابت نمود سنگى روى سنگ نگذاشت. چه منت بزرگى خدا بر ما گذاشته كه چنين پيشوا و رهبرى به ما عنايت كرده تا راه او را بپوييم. به خدا سوگند! آن قدر اين پيراهن خود را وصله زدم كه از وصله كننده آن شرم دارم. كسى به من گفت: چرا اين لباس كهنه را بيرون نمى اندازى؟ گفتم: از من دور شو! صبحگاهان رهروان شب ستايش مى شوند  (آن ها كه بيدار بودند و ره سپردند و به مقصد رسيدند از آن ها كه خواب ماندند و به مقصد نرسيدند شناخته و در خطبه ۱۸۲ نهج البلاغه نيز در همين باره چنين فرمايد:

اءوصيكم عباد الله بتقوى الله الذى اءلبسكم الرياش، و اءسبغ عليكم المعاش، فلو اءن اءحدا يجد الى البقاء سلما، اءو لدفع الموت سبيلا، لكان ذلك سليمان بن داودعليه‌السلام ، الذى سخر له ملك الجن و الانس، مع النبوة و عظيم الزلفة، فلما استوفى طعمته، و استكمل مدته، رمته قسى الفناء بنبال الموت، و اءصبحت الديار منه خالية، و المساكن معطلة، و ورثها قوم آخرون، و ان لكم فى القرون السالفة لعبرة!

اءين العمالقة و اءبناء العماقة! اءين الفراعنة و اءبناء الفراعنة! اءين اءصحاب مدائن الرس الذين قتلوا النبيين، و اءطفؤ وا سنن (سير) المرسلين، و اءحيوا سنن الجبارين! اءين الذين ساروا بالجيوش، و هزموا بالاءلوف، و عسكروا العساكر، و مدنوا المدائن؛

اى بندگان خدا! شما را به تقوا و پرهيزكارى خدا سفارش مى كنم؛ همان خدايى كه لباس هاى فاخر را به شما پوشانده، و معاش و روزى را به فراوانى به شما ارزانى داشته است. اگر راهى به سوى بقا يا جلوگيرى از مرگ وجود داشت حتما سليمان بن داود آن را در اختيار مى گرفت، چرا كه خداوند حكمت بر جن و انس را همراه نبوت و مقام بلند قرب و منزلت الهى به او عطا كرد. اما آن گاه كه پيمانه روزى او پر شد و مدت زندگيش كامل گشت تيرهاى مرگ از كمان فنا به سوى او پرتاب شد و دار و ديار از او خالى گرديد!

خانه ها و مسكن هاى او بى صاحب ماندند، و آن ها را گروهى ديگر به ارث بردند. (در هر حال) براى شما در تاريخ قرن هاى گذشته عبرت هاى فراوانى وجود دارد.

كجايند عمالقه؟ و كجايند فرزندان آن ها، كجا هستند فرعون ها و فرزندانشان؟ اصحاب شهرهاى رس، همان ها كه پيامبران را كشتند و چراغ پر فروغ سنن آن ها را خاموش و راه و رسم ستمگران و جباران را زنده ساختند، كجايند؟ كجايند آن هايى كه با لشكرهاى گران به راه افتادند و هزاران نفر را هزيمت دادند، سپاهيان فراوان گرد آوردند و شهرها بنا نهادند؟

بارى، سخن در اين باره بسيار است، ولى مجال ادامه آن در اين مقدمه كوتاه نيست. اما مطلبى كه تذكر آن در پايان اين مقدمه لازم است اين كه: متاءسفانه تاريخ گذشتگان به ويژه تاريخ زندگى پيامبران الهى در بسيارى از جاها دچار تحريف شده و به اسرائيليات و روايات نادرست و بلكه افسانه هايى آلوده شده كه در برخى از موارد چهره هاى تابناك و رفتار درخشان اين رسولان معصوم و فرستادگان پاك الهى را زشت و مشوه ساخته و ناقلان نااهل و يا دوستان نادان و يا دشمنان مغرض با دسيسه و نيرنگ، نسبت هاى ناروا و سخنان نادرستى را به اين پيامبران بزرگوار نسبت داده اند كه براى هر خواننده و شنونده اى سئوال انگيز و غير قابل قبول است. ولى به خاطر آن كه در فلان كتاب معروف نقل شده و يا فلان راوى كه چند صباحى درك محضر رسول خدا را كرده و عنوان صحابى به خود گرفته نزد برخى از ناقلان مورد قبول واقع شده و جراءت تحقيق و يا رد آنها را نداشته اند و احيانا درصدد توجيه بر آمده و محمل تراشى نيز كرده اند.

البته دانشمندان بسيارى از علماى شيعه و اهل سنت متوجه اين ظلم بزرگى كه درباره اين مردان الهى روا داشته اند گشته، و اين مصيبت زيانبارى را كه سرگذشت رهبران اديان آسمانى دچار آن شده اند در كتاب هاى خود گوشزد نموده و در رفع اتهام هاى ناروا و ابهام هايى كه به وجود آمده قلمفرسايى كرده و زحمت هاى فراوانى كشيده اند.

نگارنده نيز در اين كتاب براى نشان دادن چهره واقعى و تابناك اين پيامبران بزرگ، تلاش زيادى نموده و سعى شده تا اولا: در همه جا از متن آيات قرآنى استفاده شود و ثانيا: هر جا كه نياز به تفسير و يا نقل حديث و روايتى شده از احاديث صحيح و معتبر بهره گرفته و از نقل روايات ضعيف و بى اعتبار خوددارى شود.

مطلب ديگرى كه تذكر آن در اين جا لازم است اين كه: تقريبا تمامى آيات كريمه قرآنى كه در داستان انبياى الهى در قرآن آمده در اين كتاب ترجمه شده و سعى شده تا به گونه اى در ضمن هر داستان نقل شود كه در روانى عبارت و فهم آن براى خواننده اخلالى پديد نيايد.

ضمنا اين كتاب در طول سى سالى كه حدودا از تألیف آن مى گذرد بيش از پانزده بار چاپ شده و اخيرا با ويراستارى و حك و اصلاحات مختصرى كه در آن انجام شده تجديد چاپ مى شود.

اميد است مورد استفاده خوانندگان محترم قرار گرفته و گرد آورنده را از دعاى خير فراموش نفرمايند.

و الحمدلله اولا و آخرا

سيد هاشم رسولى محلاتى

۲۰بهمن ۱۳۸۰

ديباچه

 خواننده محترم

تذكر چند نكته مهم را در اين جا ضرورى مى بينم:

۱. اين كتاب شرح حال پيامبران و انبياى بزرگوارى است كه خداى تعالى در قرآن كريم نامشان را ذكر فرموده است و به جز يكى دو مورد، شرح حال انبياى ديگر الهى كه نامشان در قرآن مذكور نيست نيامده است.

۲. كتاب هايى كه در تدوين اين تاريخ از آن ها استفاده كرديم، بسيار بود. به همين دليل ما نام عمده آن ها را در انتهاى كتاب ذكر كرديم، روى هم رفته آن چه بيشتر مورد استفاده ما بود كتاب هاى حديثى مانند كتاب اءربعه، و كتاب هاى شيخ صدوق رحمة الله و بحارالانوار مرحوم علامه مجلسى بود. اين كتاب بيشتر از روى همان احاديثى كه از اين كتاب ها استفاده كرديم نوشته شده است.

بسيار خشنود مى شويم اگر خوانندگان محترم بذل لطف فرمايند و تذكراتى را كه به نظرشان سودمند و صحيح است، به وسيله ناشر ارجمند به ما اطلاع دهنند تا اگر به جا بود در چاپ هاى بعدى اصلاح شود و بدين وسيله ما را مرهون محبت هاى خويش فرمايند.

خداى تعالى را بى نهايت سپاس گزارم كه به اين بنده ناتوان اين توفيق را عنايت كرد كه توانست در حدود قدرت و توانايى و به مقدار بضاعتى كه داشته، اين خدمت را انجام دهد و زندگانى پيامبران بزرگوار و انبياى الهى را از روى آيات قرآنى و روايات و تاريخ ‌ها جمع آورى كرده و به اين سبك و صورتى كه ملاحظه مى فرماييد، در دسترس خوانندگان محترم قرار دهد. اميد است كه اين خدمت ناچيز مورد قبول درگاه خداى تعالى قرار گرفته و منظور نظر امام زمان حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز بوده باشد و ذخيره اى براى روز جزا و موجب دستگيرى اين رو سياه در آن سراى وانفسا بشود، ان شاء الله.

اتمام اين كتاب، در روشنايى امام زاده قاسم شميران در روز آخر ماه صفر الخير ۱۳۹۴ قمرى برابر با ۵/۱/۱۳۵۳ شمسى انجام گرديد، و الحمدلله اولا و آخرا.

سيد هاشم رسولى محلاتى