تاریخ انبیاء

تاریخ انبیاء0%

تاریخ انبیاء نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: تاریخ اسلام

تاریخ انبیاء

نویسنده: سید هاشم رسولی محلاتی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24876
دانلود: 4446

تاریخ انبیاء
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 28 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24876 / دانلود: 4446
اندازه اندازه اندازه
تاریخ انبیاء

تاریخ انبیاء

نویسنده:
فارسی

 

این کتاب شرح حال پیامبران الهی و انبیای بزرگواری است که خدای تعالی نامشان را در قرآن کریم آورده است.
سرفصلهای این کتاب عبارتند از : آغاز آفرینش ، فرزندان آدم (ع) ، شیث (ع) ، ادریس (ع) ، نوح (ع) ، هود (ع) ، صالح (ع) ، ابراهیم (ع) ، همسران و فرزندان ابراهیم (ع) ، اسحاق (ع) ، لوط (ع) ، یعقوب (ع) ، یوسف (ع) ، ایوب (ع) ، شعیب (ع) ، موسی (ع) ، انبیا بنی اسرائیل پس از موسی (ع) ، داود (ع) ، سلیمان (ع) ، یونس (ع) ، زکریا (ع) ، یحیی (ع) و عیسی (ع).
انبیای الهی، پاک ترین، آگاه ترین و امین ترین افراد برای هدایت انسان بوده اند، از همین رو خداوند متعال آنان را برانگیخت و با عنایت های خویش همراه نمود تا با دلیل و برهان، مردم را از شرک به یگانه پرستی و از نادانی به معرفت و آگاهی سوق دهد و حیات طیبه را برای آنان به ارمغان آورد.
زندگانی برگزیدگان حق، از تولد تا وفات، به ویژه در دوران ابلاغ رسالت، با حوادث گوناگون و شگفت انگیز و نیز ناملایمات فراوانی همراه بوده است، ولی سرانجام کامیاب گشتند و پیام های خداوند متعال را به مردم رساندند. مطالعه این داستانهای واقعی و اعجاب آور برای هر خواننده ای درس آموز و عبرت انگیز است. در این کتاب، تاریخ انبیا با استفاده از منابع معتبر و به دور از خیال پردازی و افسانه سازی با قلمی شیوا نوشته شده است.

پی نوشت ها:

۱- اعراف (۷) آيه ۱۷۶.

۲-يوسف (۱۲) آيه ۱۱۱.

۳- نهج البلاغه، نامه ۳۱.

۴- بقره (۲) آيه ۳۰.

۵- اين جمله معروف را جبرئيل در شب معراج به پيغمبراكرم عرض كرد.

اگر يك سرموى برتر پرم

فروغ تجلى بسوزد پرم

۶- شيخ صدوق (ره) در كتاب علل الشرائع از امام هشتمعليه‌السلام روايت كرده ايت كه فرمود: علت طواف خانه كعبه آن بود كه فرشتگان در پاسخ خداوند كه فرمود: انّى جاعل فى الارض خليفة گفتند: اتجعل فيها من يفسد فيها... بعد از كار خود پشيمان شدند و آن را گناه خود دانسته و به عرش ‍ پناهنده شده و زبان به عذرخواهى و استعاذه گشودن، خداى سبحان نيز خواست تا در روى زمين بندگان همانند آنان خدا را پرستش كنند به اين سبب دستور بناى خانه كعبه را صادر فرمود.

در حديث ديگرى از امام چهارمعليه‌السلام روايت كرده است كه فرمود: فرشتگان هفت هزار سال به اطراف عرش الهى پناه بردند تا خدا توبه شان را پذيرفت و در آسمان چهارم بيت المعمور را براى عبادت و طواف ايشان قرار داد و آن را جايگاه امن و امان ساخت، چنان كه بيت الحرام و خانه كعبه را در زمين براى مردمان جايگاه امان و محل عبادت و طواف ساخت.

۷- بقره (۲) آيه ۳۲.

۸- چنان كه در بالا اشاره شد، قرآن كريم نسل انسان را از نسل جداگانه و مستقلى مى داند كه سرسلسله آن ها آدم ابوالبشر بوده و او را نيز از خاك آفريده است و موضوع تبدّل انواع كه مدّتى است در اروپا مورد بحث قرار گرفته و طبق آن انسان را از نوع كاملى از ساير حيوانات فرض كرده و نسل انسان را به ميمون با نوعى از ماهى ها رسانده اند پايه و اساس علمى نداشته و فرضيه اى بيش نيست و چندسالى از ظهورش نگذشته بود كه مردود شناخته شد و مانند بسيارى از فرضيه هاى ديگر در كتاب ها و كتاب خانه ها مدفون گرديد. در صورت تمايل به تحقيق در اين زمينه، بايد به كتاب هاى مفصلى كه در ردّ فرضيه داروين و نظريه نشو و ارتقا نوشته شده، مراجعه كنيد.

۹- آن چه در اين جا مورد بحث جمعى از مفسران و دانشمندان قرار گرفته اين است كه سجده فرشتگان بر آدمعليه‌السلام چگونه بدان ها اشاره شده اين است كه سجده عبادت ذاتى نيست، بلكه به معناى غايت خضوع و احترام براى موجود برتر است، ولى اگر اين خضوع و احترام به عنوان پرستش صورت گيرد بايد براى خدا باشد، و اما اگر به سبب احترام شخص بزرگ و برترى باشد، به ويژه كه خداى تعالى هم بدان فرمان و دستور دهد، دليلى بر ناروا بودن آن وجود ندارد.

۱۰- اعراف (۲) آيه ۱۲.

۱۱-نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰.

۱۲- ص (۳۸) آيات ۷۷ و ۷۸.

۱۳- همان، آيات ۷۹-۸۱.

۱۴- همان، آيات ۷۹-۸۱.

۱۵- اعراف (۷) آيات ۱۶ و ۱۷.

۱۶- زخرف (۴۳) آيه ۶۲.

۱۷- يس (۳۶) آيه ۶۰.

۱۸- ص (۳۸) آيه ۸۵؛ اسراء(۱۷) آيه ۶۳؛ مجادله (۵۸) آيه ۱۹.

۱۹- بقره (۲) آيه ۳۱.

۲۰- بقره (۲) آيات ۳۱-۳۳.

۲۱- بقره (۲) آيات ۳۱-۳۳.

۲۲- رازى، تفسير مفاتيح الغيب، ج ۳، ص ۱۹۱؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۵۶.

۲۳- بقره (۲) آيه ۳۵.

۲۴- طه (۲۰) آيه ۱۱۸.

۲۵- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۹۳.

۲۶- طه (۲۰) آيه ۱۲۰.

۲۷- اعراف (۷) آيه ۲۰.

۲۸- بحارالانوار، ج ۱۱؛ ابن كثير، قصص الانبياء، ج ۱، ص ۵۱.

۲۹- مجمع البحرين، ماده حبل.

۳۰- تفسير على بن ابراهيم، ص ۲۱۳.

۳۱- بحاراانوار، ج ۱۱، ص ۱۸۸.

۳۲- طه (۲۰) آيات ۱۲۳ و ۱۲۴.

۳۳- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۴۳، ۱۶۱، ۱۶۵.

۳۴- اعراف (۷) آيه ۲۷.

۳۵- همان، آيات ۲۲ و ۲۳.

۳۶- بقره (۲) آيه ۳۷.

۳۷- تفسير على بن ابراهيم، ص ۳۷؛ الدّر المنثور، ج ۱، ص ۵۹ و ۶۰.

۳۸- الدّر المنثور، ۱، ص ۶۰.

۳۹- معانى الاخبار، ص ۴۲؛ ابن كثير، قصص الانبياء، ج ۱، ص ۵۹.

۴۰- بقره (۲) آيه ۳۸.

۴۱- طه (۲۰) آيات ۱۲۳ و ۱۲۴.

۴۲- در تورات و برخى كتاب هاى ديگر((قاين)) يا((قائين)) به جاى ((قابيل)) نقل شده است.

۴۳- تاريخ طبرى، ص ۹۸؛ ابن كثير قصص الانبياء، ج ۱، ص ۹۲؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۲۵ به بعد.

۴۴- ابن كثير، قصص الانبياء، ج ۱، ص ۸۵ و ۸۶؛ كامل ابن اثير، ج ۱، ص ۴۱-۴۳.

۴۵- علل الشرائع، ص ۱۷ و ۱۸؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۲۳ به بعد.

۴۶- تفسير عياشى، ج ۱، ص ۳۱۲.

۴۷- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۲۷ و ۲۲۸.

۴۸- مائده (۵) آيات ۲۷-۲۹.

۴۹- همان، آيه ۳۰.

۵۰- همان، آيه ۳۰.

۵۱- تفسير قمى، ص ۱۵۳؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۶۲.

۵۲- تفسير ابن كثير، ج ۱، ص ۹۸؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۶۱ به بعد.

۵۳- تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۸۵.

۵۴- سعد السعود، ص ۳۷.

۵۵- كامل ابن اثير، ج ۱، ص ۴۷؛ تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۱۰۱ و ۱۰۲.

۵۶- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۵۷.

۵۷- اصول كافى، ج ۲، ص ۴۴.

۵۸- تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۱۰۷؛ كامل ابن اثير، ج ۱، ص ۴۷.

۵۹- تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۱۱۰ و ۱۱۱.

۶۰- مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۱۹؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۷۹-۷۹.

۶۱- رها يا اورفا نام شهرى در تركيه است كه سابقه تاريخى آن به قرن ها قبل از ميلاد مى رسد.

۶۲- نجّار، قصص الانبياء، ص ۲۶.

۶۳- صدوق، اكمال الدين، ص ۷۱-۷۸.

۶۴- راوندى، همان، ص ۷۸.

۶۵- مريم (۱۹) آيات ۵۶ و ۵۷.

۶۶- مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۱۹؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۷۷.

۶۷- راوندى، همان، ص ۷۷.

۶۸- تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۱۴؛ اثبات الوصيه، ص ۱۴.

۶۹- اثبات الوصيه، ص ۱۲.

۷۰- بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۴۵۳-۴۷۲.

۷۱- همان، ج ۱۱، ص ۲۸۲.

۷۲- قصص الانبياء، ص ۲۸.

۷۳- در قرآن كريم ۴۳ بار نام نوح ذكر شده و در شش سوره از سوره هاى قرآنى، داستان آن بزرگوار و قومش به تفصيل نقل شده است. آن سوره ها عبارت است از: اعراف، مؤمنون، شعراء، قمر، هود و نوح كه در سوره هود تفصيل بيشترى در اين باره داده شده است.

۷۴- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۴۱.

۷۵- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۹۱.

۷۶- همان، ص ۲۹۰.

۷۷- اثبات الوصيه، ص ۱۸.

۷۸- ر. ك: منتخب الاثر، ص ۲۸۳-۲۸۴؛ شيعه در اسلام، ص ۱۵۱؛ دادگستر جهان، ص ۲۱۳-۲۲۲.

۷۹- هود (۱۱) آيات ۲۵ و ۲۶.

۸۰- همان، آيه ۲۷.

۸۱- مؤمنون (۲۳) آيه ۲۳ به بعد.

۸۲- اعراف (۷) آيه ۶۰.

۸۳- هود(۱۱) آيه ۲۷ به بعد.

۸۴- هود (۱۱) آيه ۲۷ به بعد.

۸۵- شعراء(۲۶) آيه ۱۱۱.

۸۶- اعراف (۷) آيه ۶۱.

۸۷- هود(۱۱)آيه ۲۸.

۸۸- اعراف (۷) آيه ۶۳.

۸۹- نوح (۷۱) آيات ۱۰-۲۰.

۹۰- هود(۱۱) آيه ۲۹.

۹۱- همان، آيات ۲۹-۳۲.

۹۲- همان، آيات ۲۹-۳۲.

۹۳- همان، آيات ۲۹-۳۲.

۹۴- شعراء(۲۶) آيه ۱۱۶.

۹۵- نوح (۷۱) آيه ۲۳.

۹۶- اكمال الدين، ص ۷۹.

۹۷- همان.

۹۸- مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۳۳-۴۳۵.

۹۹- انبياء(۲۱) و صافات (۳۷) آيه ۷۶.

۱۰۰- قمر(۵۴) آيه ۱۰.

۱۰۱- شعراء(۲۶) آيات ۱۱۷ و ۱۱۸.

۱۰۲- هود(۱۱) آيه ۳۶.

۱۰۳- هر دو حديث را صدوق (ره) در كتاب اكمال الدين، ص ۷۹ نقل كرده است، البته در خبرى كه نعمانى در كتاب غيبت، ص ۱۵۴ روايت كرده، اين موضوع ده بار تكرار شد تاوقتى كه عذاب نازل گرديد.

۱۰۴- هر دو حديث را صدوق (ره) در كتاب اكمال الدين، ص ۷۹ نقل كرده است، البته در خبرى كه نعمانى در كتاب غيبت، ص ۱۵۴ روايت كرده، اين موضوع ده بار تكرار شد تاوقتى كه عذاب نازل گرديد.

۱۰۵- نوح (۷۱) آيه ۲۶.

۱۰۶- هود(۱۱) آيه ۳۷.

۱۰۷- همان.

۱۰۸- همان (۱۱) آيات ۳۸ و ۳۹.

۱۰۹- مجمع البيان، ج ۵، ص ۱۵۹.

۱۱۰-مجمع البيان، ج ۵، ص ۱۵۹.

۱۱۱-هود(۱۱) آيات ۳۷-۴۰.

۱۱۲- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۳۳-۳۳۵.

۱۱۳- هود(۱۱) آيات ۴۱ و ۴۲.

۱۱۴- همان.

۱۱۵- شعراء(۲۶) آيات ۱۱۹-۱۲۱.

۱۱۶- يونس (۱۰) آيه ۷۳.

۱۱۷- هود(۱۱) آيه ۴۰.

۱۱۸- مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۳۴.

۱۱۹- هود(۱۱) آيه ۴۲.

۱۲۰- هود(۱۱) آيات ۴۲ به بعد.

۱۲۱- هود(۱۱) آيات ۴۲ به بعد.

۱۲۲- هود(۱۱) آيات ۴۲ به بعد.

۱۲۳- هود(۱۱) آيات ۴۲ به بعد.

۱۲۴- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۲.

۱۲۵- سلمان فارسى اهل يكى از روستاهاى اصفهان بود.

۱۲۶- نوح (۷۱) آيه ۲۶.

۱۲۷- هود(۱۱) آيه ۳۷.

۱۲۸- همان، آيه ۴۷.

۱۲۹- نوح (۷۱) آيه ۲۶.

۱۳۰- همان، آيه ۴۰.

۱۳۱- اعلام قرآن، ص ۶۴۷.

۱۳۲- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۲۵-۲۶؛ مروج الذهب، ج ۱، ص ۱۸.

۱۳۳- علل الشرائع، ص ۲۲؛ اخبارالرضا، ص ۲۳۱.

۱۳۴- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۳۴؛ تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۱۸.

۱۳۵- هود(۱۱) آيه ۴۴.

۱۳۶- مجمع البيان، ج ۵، ص ۱۶۵.

۱۳۷- تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۱۹؛ تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۱۳۱؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۳۴۰-۳۴۱.

۱۳۸- صدوق، امالى، ص ۳۰۶.

۱۳۹- اثبات الوصيه، ص ۱۸.

۱۴۰- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۷۳.

۱۴۱- خصال، ج ۱، ص ۶۵.

۱۴۲- مريد چنان كه راغب گفته است، به كسى گويند كه از كارهاى نيك دور باشد.

۱۴۳- راوندى، قصص الانبياء، ص ۸۵.

۱۴۴- همان، ص ۸۶.

۱۴۵- ولى عبدالوهاب نجّار در قصص الانبياء خود قول ديگرى را نقل و اختيار كرده و آن اين است كه حضرت هود از فرزندان ارفخشد و شالخ نيست و نسبت او به ارم مى رسد كه برادر ارفخشد و فرزند ديگر سام بوده است، به ترتيب زير:

۱۴۶- فصلت (۴۱) آيه ۱۵.

۱۴۷- شعراء(۲۶) آيات ۱۲۶-۱۳۶.

۱۴۸- شعراء(۲۶) آيات ۱۲۴-۱۳۶.

۱۴۹- هود(۱۱)؟

۱۵۰- همان، آيه ۵۲.

۱۵۱- شعراء(۲۶) آيه ۱۲۸.

۱۵۲- مجمع البيان، ج ۷، ص ۱۹۸؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۴۸.

۱۵۳- شعراء(۲۶) آيه ۱۳۰.

۱۵۴- همان، آيه ۱۳۹.

۱۵۵- هود(۱۱) آيه ۵۳.

۱۵۶- اعراف (۷) آيه ۷۰.

۱۵۷- همان، آيه ۷۱.

۱۵۸- هود(۱۱) آيه ۵۷.

۱۵۹- تفسيرقمى، ۶۲۲-۶۲۳.

۱۶۰- مجمع البيان، ج ۹، ص ۱۸۹-۱۹۰.

۱۶۱- مجمع البيان، ج ۹، ص ۱۸۹-۱۹۰.

۱۶۲- تفسير قمى، ص ۳۰۶.

۱۶۳- احقاف (۴۶) آيه ۲۴.

۱۶۴- همان كه در فارسى به آن سرماى پيرزن و (((برد العجوز)))مى گويند. ۱۶۵- احقاف، (۴۶) آيه ۲۶.

۱۶۶- فصّلت (۴۱) آيه ۱۳.

۱۶۷- كنزالفوائد، ص ۱۷۹.

۱۶۸- اثبات الوصيه، ص ۲۲.

۱۶۹- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۶۰.

۱۷۰- همان، ص ۳۶۰.

۱۷۱-احتجاج، ص ۲۱۱.

۱۷۲- نجّار، قصص الانبياء، ص ۵۸.

۱۷۳- نجّار، قصص الانبياء، ص ۵۸.

۱۷۴-نجّار، قصص الانبياء، ص ۵۸.

۱۷۵-نجّار، قصص الانبياء، ص ۵۸.

۱۷۶-نجّار، قصص الانبياء، ص ۵۸.

۱۷۷- اعراف (۷) آيه ۷۴.

۱۷۸- اعراف (۷) آيه ۷۴.

۱۷۹- شعراء(۲۶) آيات ۱۴۶-۱۴۹.

۱۸۰- مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۴۰.

۱۸۱-مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۴۰.

۱۸۲- همان، ج ۵، ص ۱۷۴.

۱۸۳- هود(۱۱) آيه ۶۱.

۱۸۴- اعراف (۷) آيه ۷۴.

۱۸۵- شعراء (۲۶) آيات ۱۴۳ و ۱۴۴.

۱۸۶- همان، آيه ۱۴۵.

۱۸۷- همان، آيه ۱۴۶.

۱۸۸- هود(۱۱) آيه ۶۲.

۱۸۹- همان، آيه ۶۳ و ۶۴.

۱۹۰- همان، آيه ۶۳ و۶۴.

۱۹۱- همان، آيه ۶۳ و ۶۴.

۱۹۲- شعراء (۲۶) آيه ۱۵۰.

۱۹۳- شعراء (۲۶) آيه ۱۵۱.

۱۹۴- همان، آيه ۱۵۲.

۱۹۵- همان، آيه ۱۵۳.

۱۹۶- همان، آيه ۱۵۴.

۱۹۷- همان، آيه ۱۵۴.

۱۹۸- در نقلى كه على بن ابراهيم (ره) در تفسير خود روايت كرده، چنين است كه به صالح گفتند: از خدا بخواه، شترى سرخ مو و كرك دار كه ده ماه از مدت حمل آن گذشته باشد را براى ما بياورد و شانه اش به دو طرف كوه بخورد و همان ساعت بچه اش را بزايد وشير دهد... تا آخر.

۱۹۹- بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۷۹.

۲۰۰- در كامل التواريخ داستان احتجاج صالح بامردم خود اين گونه نقل شده كه صالح پيوسته آن مردم را به خدا دعوت مى كرد و به جز اندكى از مردمان ناتوان، كسى از آن حضرت پيروى نكرد. چون در دعوت خود پافشارى نمود، از وى خواستند كه با آن ها در مراسم عيدشان شركت كند و رسمشان چنان بود كه در آن عيد بت ها را با خود مى بردند. به صالح گفتند: تو هم همراه ما بيرون بيا تا ما خدايان خود را بخوانيم و تو هم خداى خود را بخوان و معجزه اى به ما نشان ده تا اگر خداى تو پاسخت را داد، ما از تو پيروى كنيم و گرنه تو از ما پيروى كن. صالح حاضر شد در مراسم مذكور شركت كند و بدين ترتيب، با آن ها بيرون رفت و بزرگ آن مردم كه شخصى بود به نام جندح بن عمرو از وى درخواست كرده گفت: اى صالح براى ما از اين سنگ شترى ده ماهه بيرو بياور و اگر چنين كنى ما به تو ايمان آورده و تو را تصديق خواهيم كرد.

صالح پيمان هاى محكمى در اين باره از ايشان گرفت. بعد نزد سنگ آمد و نماز خواند و به درگاه خداى عزوجل دعا كرد. ناگاه ناله اى مانند ناله حيوانات باردار از سنگ شنيده شد و آن گاه شكافت و شترى به همان وصف كه خواسته بودند، از وسط آن بيرون آمد و به دنبال او بچه شترى هم مانند وى از كوه درآمد. باديدن اين معجزه جندح بن عمرو با جمعى بدو ايمان آوردند... تا آخر داستان.

۲۰۱- اعراف (۷) آيه ۷۶.

۲۰۲- شعراء (۲۶) آيه ۱۵۵.

۲۰۳- مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۴۰ و ۴۴۱؛ روضه كافى، ص ۱۸۷-۱۸۹.

۲۰۴- تفسير قمى، ص ۳۰۶-۳۰۸.

۲۰۵- مجمع البيان، ۴، ص ۴۴۱-۴۴۳.

۲۰۶- هود(۱۱) آيه ۶۴.

۲۰۷- روضه كافى، ص ۱۸۷-۱۸۹؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۹۰.

۲۰۸- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۹۰-۹۱.

۲۰۹- مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۴۱-۴۴۳؛ بحارالانوار، ص ۳۹۱ و ۳۹۲.

۲۱۰- مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۴۱-۴۴۳؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۹۱ و۳۹۲.

۲۱۱- نجّار، قصص الانبياء، ص ۶۵ به نقل از روح المعانى آلوسى.

۲۱۲- قمر(۵۴) آيه ۲۷.

۲۱۳- مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۴۹۸-۴۹۹.

۲۱۴- همان، ج ۴، ص ۴۴۱-۴۴۳.

۲۱۵-همان، ج ۴، ص ۴۴۱-۴۴۳.

۲۱۶- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۳۸.

۲۱۷- نمل (۲۷) آيات ۴۸-۵۱.

۲۱۸- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۹۱.

۲۱۹- همان.

۲۲۰- خداى تعالى در سوره شعراء مى فرمايد: فعقروها فاصبحوا نادمين؛ ناقه را پى كردند، ولى پس از آن از كرده خود پشيمان شدند.

۲۲۱- مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۴۱-۴۴۳.

۲۲۲- روضه كافى، ص ۱۸۷-۱۸۹؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۸۹.

۲۲۳-نجّار، قصص الانبياء، ص ۶۵ و ۶۶.

۲۲۴- هود(۱۱) آيه ۶۵.

۲۲۵- روضه كافى، ص ۱۸۷-۱۸۹.

۲۲۶- هود(۱۱) آيات ۶۷-۶۸.

۲۲۷- فصّلت (۴۱) آيه ۱۷.

۲۲۸- فصّلت (۴۱) آيه ۱۷.

۲۲۹- فصّلت (۴۱) آيه ۱۸، نمل (۲۷) آيه ۵۳.

۲۳۰- نجّار، قصص الانبياء، ص ۶۷؛ مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۲۷.

۲۳۱- همان.

۲۳۲- معناى حنيف، اوّاه، منيب و صديق را در صفحات آينده مطالعه خواهيد كرد.

۲۳۳- توبه (۹) آيه ۱۱۴.

۲۳۴- مجمع البيان، ج ۶، ص ۳۹۱.

۲۳۵- همان، ج ۳، ص ۱۱۶.

۲۳۶- علل الشرائع، ص ۲۳؛ عيون اخبار الرضا، ص ۲۳۱.

۲۳۷- فروع كافى، ص ۲۱۷.

۲۳۸- علل الشرائع، ص ۱۳.

۲۳۹- همان، ص ۲۳.

۲۴۰- همان، ص ۲۳-۲۴.

۲۴۱- تفسيرقمى، ص ۱۴۱.

۲۴۲- بقره (۲) آيه ۱۲۴.

۲۴۳- اصول كافى، ج ۱، ص ۱۷۵.

۲۴۴- الميزان، ج ۲، ص ۲۷۵.

۲۴۵- نحل (۱۶) آيه ۱۲۰.

۲۴۶- انعما(۶) آيه ۷۴.

۲۴۷- انبياء (۲۱) آيه ۵۲.

۲۴۸- مريم (۱۹) آيه ۴۲.

۲۴۹- همان، آيات ۴۴ و ۴۵.

۲۵۰- بقره (۲) آيه ۱۳۳.

۲۵۱- انعام (۶) آيات ۸۴ و ۸۵.

۲۵۲- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۴۹ به نقل از مسعودى، اثبات الوصيه و مجمع البيان، ج ۴، ص ۳۲۱-۳۲۲.

۲۵۳- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۴۲ به نقل از راوندى، قصص الانبياء.

۲۵۴- همان، ج ۴، ص ۳۲۵.

۲۵۵- همان، ج ۴، ص ۳۲۵.

۲۵۶- اكمال الدين، ص ۸۲-۸۳.

۲۵۷- اكمال الدين، ص ۸۲ و ۸۳ با اندكى تفاوت.

۲۵۸- ياقوت حموى، معجم البلدان، ج ۴، ص ۴۸۷ و ۴۸۸.

۲۵۹- اعلام المنجد، ص ۱۹۲.

۲۶۰- نجّار، قصص الانبياء، ص ۷۹.

۲۶۱- همان، ص ۸۳.

۲۶۲- مريم (۱۹) آيات ۴۱-۴۸.

۲۶۳- انبياء(۲۱) آيات ۵۱-۵۶.

۲۶۴- شعراء(۲۶) آيات ۶۹-۸۶.

۲۶۵- همان، آيه ۸۶.

۲۶۶- توبه (۹) آيات ۱۱۳ و۱۱۴.

۲۶۷- مريم (۱۹) آيه ۴۹.

۲۶۸- ابراهيم (۱۴) آيه ۴۱.

۲۶۹- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۴۳ به نقل از مهذّب البارع.

۲۷۰- صافات (۳۷) آيات ۸۸-۹۳.

۲۷۱- تفسيرقمى، ص ۴۲۹-۴۳۱.

۲۷۲- انبياء(۲۱) آيات ۵۹-۶۰.

۲۷۳- انبياء(۲۱) آيات ۵۹-۶۰.

۲۷۴- همان، آيه ۶۲-۶۳.

۲۷۵- همان، آيه ۶۲-۶۳.

۲۷۶- تفسيرقمى، ص ۴۲۹-۴۳۱.

۲۷۷- انبياء(۲۱) آيات ۶۶ و ۶۷.

۲۷۸-همان، آيه ۶۸.

۲۷۹- مجمع البيان، ج ۷، ص ۵۵.

۲۸۰- تفسير قمى، ص ۴۲۹-۴۳۱.

۲۸۱- انبياء(۲۱) آيات ۶۹-۷۰.

۲۸۲- صافات (۳۷) آيه ۹۸.

۲۸۳- بقره (۲) آيه ۲۵۸.

۲۸۴- همان.

۲۸۵- تفسير قمى، ص ۷۶.

۲۸۶- همان، ص ۷۶.

۲۸۷- همان، ص ۷۶.

۲۸۸-همان، ص ۷۶.

۲۸۹- همان، ص ۷۷.

۲۹۰- انعام (۶) آيه ۷۹.

۲۹۱- همان، ص ۸۰.

۲۹۲- بقره (۲) آيه ۲۶۰.

۲۹۳- تفسير قمى، ص ۱۹۴؛ علل الشرائع، ص ۱۹۵.

۲۹۴- معانى الاخبار، ص ۴۲-۴۴.

۲۹۵- بقره (۲)آيه ۲۶.

۲۹۶- توحيد صدوق، ص ۱۲۱-۱۲۲؛ عيون الرضا، ص ۱۱۰.

۲۹۷- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۴.

۲۹۸- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۴.

۲۹۹- مجمع البيان، ج ۲، ص ۳۷۱.

۳۰۰- علل الشرائع، ص ۱۹۵.

۳۰۱- همان، ص ۲۴؛ خصال، ص ۱۲۷.

۳۰۲- صرد، مرغى است كه سرش بزرگ، شكمش سفيد و پشتش سبز مايل به سياه است كه معمولا پرندگان كوچك و گنجشك را شكار مى كند؛ خصال، ج ۱، ص. ۱۲۷

۳۰۳- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۷۳ به نقل از تفسير عياشى.

۳۰۴- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۷۳ به نقل از تفسير عياشى.

۳۰۵- بقره (۲) آيه ۲۶۰.

۳۰۶- انبياء(۲۱) آيه ۷۱.

۳۰۷- عنكبوت (۲۹) آيه ۲۶.

۳۰۸- صافات (۳۷) آيه ۹۹.

۳۰۹- نجّار، قصص الانبياء، ص ۸۴.

۳۱۰- منظور دختر بى واسطه نيست، بلكه ساره دختر دختر لاجح بوده چنان كه مجلسى و ديگران در شرح حديث گفته اند و اين ساره كه همسر ابراهيم گرديد هم نام ساره مادر آن حضرت است.

۳۱۱- صافات (۳۷) آيه ۹۹.

۳۱۲- روضه كافى، ص ۳۷۰-۳۷۳؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۴۶-۴۷.

۳۱۳- روضه كافى، ص ۳۷۰-۳۷۳؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۴۶-۴۷.

۳۱۴- صدوق امالى، ص ۱۷۸-۱۷۹؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۷۶.

۳۱۵- مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۴۷۶؛ كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۲۴؛ تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۱۹.

۳۱۶- معانى الاخبار، ص ۹۵، خصال، ج ۲، ص ۱۰۴.

۳۱۷- خصال، ج ۲، ص ۱۰۴-۱۰۵؛ كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۲۴؛ تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۲۰.

۳۱۸- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۲۴.

۳۱۹- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۲۴.

۳۲۰- علل الشرائع، ص ۲۴؛ امالى صدوق، ص ۱۱۸.

۳۲۱- علل الشرائع، ص ۲۰-۲۴.

۳۲۲- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۲۴؛ تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۱۹.

۳۲۳- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۲۴؛ تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۱۹.

۳۲۴- اكمال الدين، ص ۲۸۹.

۳۲۵- تاريخ ‌طبرى، ج ۱، ص ۲۱۹.

۳۲۶- ممكن است هر دو پادشاه يكى بوده كه سرزمين شام و مصر هر دو در حكومت او اداره مى شده است.

۳۲۷- در روايت كلينى و صدوق و برقى (ره) چنين است كه وقتى هاجر هفت بار فاصله ميان صفا و مروه را طى كرد و هربار فرياد زد: آيا در اين وادى هم دمى هست؟ جبرئيل نزد وى آمد و بدو گفت: تو كيستى؟ گفت: من كنيز ابراهيم خليلم كه خدا از وى فرزندى به من داده است.

جبرئيل پرسيد: ابراهيم شما را به كه سپرده است؟

هاجر گفت: هنگامى كه ابراهيم مى خواست برود، بدو گفتم كه ما را به كارى مى سپارى؟ گفت: به خداى عزوجل.

جبرئيل گفت: شما را به سرپرستى كافى سپرده است. در اين هنگام هم چنان كه اسماعيل پاى خود را به زمين مى ساييد چشمه زمزم پديدار گشت و هاجر از مروه نزد فرزند آمد وديد كه آب از زير پايش جوشيده، از ترس آن ها كه آب ها به هدر رود، خاك ها را اطراف آن جمع كرد و اگر چنين نمى كرد آب ها بر زمين جارى مى شد. پرندگان كه چنان ديدند در اطراف آن آب حلقه زدند. در اين وقت كاروانى از مردم يمن از آن جا عبور مى كرد و چون حلقه پرندگان را ديدند، با هم گفتند كه حتما در اين جا آبى پيدا شده و نزديك شدند و از هاجر آب گرفته و به جاى آن خوراكى و طعام به او دادند و نيز ساير كاروان ها بدان جا مى آمدند و از او آب مى گرفتند و خوراكى مى دادند.

۳۲۸- تفسير قمى، ص ۵۱ و ۵۲.

۳۲۹- بعضى معتقدند كه ذبيح اسحاق بوده و رواياتى نيز در كتاب هاى اهل سنت چون تاريخ طبرى و كامل ابن اثير و بلكه در برخى از كتاب هاى شيعه طبق اين قول آمده، لكن طبق روايات زياد ديگرى كه از طريق شيعه نقل شده و شواهدى كه در آيات قرآن كريم نيز به چشم مى خورد و دليل هاى ديگرى كه در اين مورد موجود است، اين قول كه ذبيح همان اسماعيل بوده، صحيح تر و بلكه مى توان گفت همين قول درست است، از اين رو اشاره اى به اختلاف نكرده و همان را اختيار كرديم.

۳۳۰- صافات (۳۷) آيه ۱۰۲.

۳۳۱- صافات (۳۷) آيه ۱۰۲.

۳۳۲- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۱۲؛ مجمع البيان، ج ۸، ص ۴۵۲-۴۵۴.

۳۳۳- صافات (۳۷) آيات ۱۰۴ و ۱۰۵.

۳۳۴- تفسيرقمى، ص ۵۵۷-۵۵۹.

۳۳۵- تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۱۹۲-۱۹۳.

۳۳۶- علل الشرائع، ص ۴۳۷.

۳۳۷- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۱۲ به نقل از راوندى قصص الانبياء و كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۰۴ و ۱۰۵.

۳۳۸- علل الشرائع، ص ۱۹۵-۱۹۶.

۳۳۹- بقره (۲) آيات ۱۲۷-۱۲۹.

۳۴۰- تفسير قمى، ص ۵۳.

۳۴۱- حج (۲۲) آيات ۲۷-۲۹.

۳۴۲- فروع كافى، ج ۱، ص ۲۲۰-۲۲۱.

۳۴۳- تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۲۰-۲۲۱؛ نجّار، قصص الانبياء، ص ۱۰۹.

۳۴۴- همان.

۳۴۵- مسعودى، اثبات الوصيه، ص ۳۵.

۳۴۶- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۱۳.

۳۴۷- تاريخ يعقوبى، ص ۳۰.

۳۴۸- اثبات الوصيه، ص ۳۵.

۳۴۹- مريم (۱۹) آيات ۵۴ و ۵۵.

۳۵۰- مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۱۸.

۳۵۱- مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۱۸.

۳۵۲- مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۱۸.

۳۵۳- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۱۳ به نقل از ثعلبى، عرائس الفنون.

۳۵۴- فروع كافى، ج ۱، ص ۲۲۳.

۳۵۵- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۲۵.

۳۵۶- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۱۳ به نقل از راوندى، قصص الانبياء.

۳۵۷- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۱۳ به نقل از راوندى، قصص الانبياء.

۳۵۸- فروع كافى، ج ۱، ص ۲۳.

۳۵۹- هود(۱۱) آيات ۶۹-۷۳.

۳۶۰- حجر، (۱۵) آيه ۵۴.

۳۶۱- حجر(۱۵) آيه ۵۴.

۳۶۲- همان، آيه ۵۵.

۳۶۳- هود(۱۱) آيه ۷۲.

۳۶۴- صدوق، اكمال الدين، ص ۲۸۹.

۳۶۵- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۲۷.

۳۶۶- در تورات يقشان و در كامل ابن اثير نفشان ذكر شده است.

۳۶۷- در كامل مدين به جاى مديان ذكر شده است.

۳۶۸- درتورات يشباق و در كامل نشق است.

۳۶۹- در تاريخ طبرى سوح ذكر شده است و به جاى مدان نيز بسر ضبط شده است.

۳۷۰- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۲۳؛ تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۱۷.

۳۷۱- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۲۳؛ تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۱۷.

۳۷۲- فروع كافى، ج ۲، ص ۷۲.

۳۷۳- علل الشرائع، ص ۱۸۵.

۳۷۴- مجمع البيان، ج ۵، ص ۱۸۵.

۳۷۵- مروج الذهب، ج ۱، ص ۲۱.

۳۷۶- كامل التواريخ، ج ۱، ص ۴۸.

۳۷۷- چنان كه يهود معتقدند، شهر سدوم را اكنون آب بحرالميت - كه به صورت درياچه اى است - پوشانده است.

۳۷۸- مجمع البيان، ج ۸، ص ۲۸۰.

۳۷۹- همان.

۳۸۰- تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۰۷.

۳۸۱- خصال، ج ۱، ص ۱۶۰ و ۱۶۱.

۳۸۲- علل الشرائع، ص ۱۸۴.

۳۸۳- نجّار، قصص الانبياء، ص ۱۱۲.

۳۸۴- تفسيرقمى، ص ۳۰۸-۳۱۳.

۳۸۵- علل الشرائع، ص ۱۸۴.

۳۸۶- ثواب الاعمال، ص ۲۵۵-۲۵۷.

۳۸۷- علل الشرائع، ص ۱۸۳-۱۸۴.

۳۸۸- شعراء(۲۶) آيات ۱۶۱-۱۶۳.

۳۸۹- همان، آيه ۱۶۵.

۳۹۰- همان، آيه ۱۶۶.

۳۹۱- همان.

۳۹۲- نمل (۲۷) آيه ۲۸.

۳۹۳- شعراء(۲۶) آيه ۱۶۷.

۳۹۴- نمل (۲۷) آيه ۵۶.

۳۹۵- عنكبوت (۲۹) آيه ۲۹.

۳۹۶- عنكبوت (۲۹) آيه ۳۲.

۳۹۷- هود(۱۱) آيه ۷۶-۷۷.

۳۹۸- هود(۱۱) آيه ۷۶-۷۷.

۳۹۹- هود(۱۱) آيه ۷۶-۷۷.

۴۰۰- حجر(۱۵) آيه ۷۰.

۴۰۱- هود(۱۱) آيه ۷۹.

۴۰۲- در معناى سخن لوط كه به آن ها گفت: اينا دختران من هستند وآن ها براى شما پاكيزه ترند ودر عرضه كردن دختران خويش به آن ها، وجوه ديگرى هم گفته اند، مثل اين كه منظور لوط عرضه برهمه آن ها نبود و آن مردم نيز كه بيش از هزار نفر ديگر بودند، آن سه نفر ميهمان را براى خود نمى خواستند بلكه ميان آن ها دو نفر زورمند و مقتدر بود كه سمت رياست بر مردم لوط داشتند و مردم مى خواستند تا ميهمانان را براى آن دو نفر ببرند و تصادفا قبل از اين موضوع نيز از دختران لوط خواستگارى كرده بودند، اما آن حضرت به خاطر كفرشان با وصلت آن دو مخالفت كرده بود. در اين وقت كه با هجوم مردم آبروى خود را در خطر ديد و سخت درمانده شد، به عنوان مواففت با اين وصلت اين سخن را اظهار كرد.

پاسخ ديگرى كه عبدالوهاب نجّار از فخر رازى و ديگران نقل كرده و آن را پذيرفته، آن است كه لوط اين سخن را به طور جدى نمى گفت، بلكه اظهار اين مطلب فقط براى آن ها بود كه آن ها شرم كنند و از رسوايى ميهمانانش دست بردارند، مانند اين كه اگر شما ببينيد كه شخصى ديگرى را كتك مى زند، براى وساطت، به شخص كتك زننده مى گوييد: او را نزن و مرا بزن. مسلّم است كه شما اين سخن را فقط براى آن مى گوييد كه از زدن او دست بردارد و منظورتان اين نيست كه شما را هم بزند وگرنه حاضر نيستيد به خاطر آن شخص كتك خورده، كتك بخوريد و هيچ گاه وساطت نخواهيد كرد.

و به اين پاسخ كه ما در متن ذكر كرده ايم ايراد كرده و گفته اند: اين پاسخ صحيحى نيست، زيرا چگونه لوط پيغمبر، پدر آن مردم كافر بود و چگونه آن ها را دختران خود مى خواندبا اين كه آن ها منكر نبوت او بودند و او را به رسالت و پيغمبرى قبول نداشتند؟ ولى اگر اشكال اين جواب فقط همين باشد، پاسخ آن روشن است. زيرا پدر بودن پيغمبران خدا براى امت هاى خود به خاطر ايمان آوردن و نياوردن آن ها نيست كه تنها برآن دسته كه ايمان آورده اند اطلاق پدرى صحيح باشد، بلكه به خاطر برترى و امتيازى است كه انبيا نسبت به امت خويش دارند. چنان كه مقام خداوندگارى پروردگار متعال بر بندگان، به فرمان بردارى و شناختن او به يگانگى از طرف آن ها نيست و بنده فرمان نيز بنده نافرمان نيز بنده خداست، چنان كه بنده فرمان بردار بنده اوست و خداى تعالى نيز نافرمانان را بنده خويش خوانده است و در سوره زمر آن ها را مخاطب ساخته و مى فرمايد: قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه ان اللّه يغفر الذنوب جمعيا؛ اى بندگان من كه درباره خويش زياده روى (وستم) كرده ايد از رحمت خدا نوميد نشويد كه البته خدا همه بندگان را (چون توبه كنيد) خواهد بخشيد.

۴۰۳- هود(۱۱) آيه ۸۰.

۴۰۴- هود(۱۱)آيه ۸۰.

۴۰۵- تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۱۲.

۴۰۶- هود(۱۱)آيه ۸۱.

۴۰۷- هود(۱۱) آيه ۸۱.

۴۰۸- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۶۹ به نقل از تفسير عياشى.

۴۰۹- هود(۱۱) آيه ۸۳.

۴۱۰- عنكبوت (۲۹) آيه ۳۵.

۴۱۱- آل عمران (۳) آيه ۹۳.

۴۱۲- مجمع البيان، ج ۲، ص ۴۷۵.

۴۱۳- بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۹۹ به نقل از تفسير عياشى.

۴۱۴- علل الشرائع، ص ۲۶.

۴۱۵- همان.

۴۱۶- معانى الاخبار، ص ۱۹.

۴۱۷- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۰۹-۲۱۶.

۴۱۸- بقره (۲) آيات ۱۳۲-۱۳۳.

۴۱۹- علل الشرائع، ص ۲۶.

۴۲۰- ص (۳۸) آيات ۴۵-۴۷.

۴۲۱- نجّار، قصص الانبياء، ص ۱۱۹.

۴۲۲- تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۲۵.

۴۲۳- تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۳۳.

۴۲۴- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۰۹-۲۱۶.

۴۲۵- يعقوبى به جاى جادكاذ و به جاى اشير، آشر ذكر كرده و هم چنين گفت است: كاذ و آشر ونفتالى از زلفا و دان از بلها متولد شدند.

۴۲۶- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۰۹-۲۱۶.

۴۲۷- اثبات الوصيه، ص ۳۶.

۴۲۸- نجّار، قصص الانبياء، ص ۱۱۹.

۴۲۹- مروج الذهب، ج ۱، ص ۵۹.

۴۳۰- تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۲۵.

۴۳۱- قول اوّل را صدوق را اكمال الدين از رسول خدا نقل كرده و يعقوبى و مسعودى و ديگران نيز همين قول را اختيار كرده اند و قول دوم را طبرى و ابن اثير ذكر كرده و عبدالوهاب نجّار نيز در قصص الانبياء آن را اختيار كرده است. طبرسى نيزدر تفسير مجمع البيان آن را از ابوحمزه نقل مى كند.

۴۳۲- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۲۶ و ۲۲۷؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۵۲.

۴۳۳- اثبات الوصيه، ص ۳۶.

۴۳۴- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۲۶.

۴۳۵- تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۳۵.

۴۳۶- يوسف (۱۲) آيه ۹.

۴۳۷- علل الشرائع، ص ۲۷-۲۸.

۴۳۸- الكامل فى التاريخ، ج ۱، ص ۱۳۸.

۴۳۹- يوسف (۱۲) آيه ۶.

۴۴۰- همان، آيه ۵.

۴۴۱- همان، آيه ۷.

۴۴۲- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۰۹-۲۱۳ و ۲۱۶.

۴۴۳- همان، ص ۲۱۲؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۷۶.

۴۴۴-تفسير عياشى، ج ۲، ص ۱۷۸.

۴۴۵- يوسف (۱۲) آيات ۱۰-۱۱.

۴۴۶- بعضى گفته اند كه پيشنهاد قتل يوسف از طرف شخص بيگانه اى غير از فرزندان يعقوب صادر شد. بدين گونه كه آنان با شخصى مشورت كردند و از وى چاره جويى خواستند و او چنين توصيه اى كرد وگرنه اين كار از فرزندان يعقوب - كه در خانه پيغمبر الهى تربيت شده بودند - بسيار بعيد به نظر مى رسد، و شايد كسى بتواند براى اين قول از جمله بنديهاى خود آيه شريفه و اختلاف تعبير و تغيير ضماير تكلم به خطاب نيز تاءييد بياورد و بدين وسيله دامن فرزندان يعقوب را از اين كار زننده و فكر جنايت كارانه پاك سازد، و بگويد: از اين كه در اين آيه ضماير به صورت خطاب آمده و لكم و ابيكم وتكونوا ذكر شده، به دست مى آيد كه گوينده اين كلمات شخصى غير از فرزندان يعقوب بوده و گرنه روى قاعده خوب بود لنا و ابينا و كنّا مى گفتند، چنان كه در آيه پيش ابينا و نحن و اءبانا را به صورت تكلم گفته اند.

اما اثبات اين مطلب مشكل است، لذا بيش تر مفسران حتى اشاره اى هم به اين وجه نكرده و گوينده را همان برادر يوسف با يكى از آنان دانسته اند.

۴۴۷- يوسف (۱۲) آيه ۱۰.

۴۴۸- در واقعه جان گداز طف و شهادت سرور شهيدان حضرت ابا عبداللّه الحسينعليه‌السلام نيز نمونه و شاهدى براى اين مطلب ديده مى شود، عمربن سعد چون با دين سروكار داشت و خود را شخص دين دارى مى دانست، هنگامى كه قتل امامعليه‌السلام و به دنبال آن حكومت رى بدو پيشنهاد شد، به فكر فرو رفت و سرانجام با همين منطق نادرست خود حاضر به انجام آن جنايت بزرگ تاريخى شد. از وى اشعارى در اين باره نقل كرده اند:

فواللّه؛ ما اءدرى وانّى لحائر

اءفكّر فى اءمرى على خطرين

اءترك ملا الرى و الرى منيتى

اءم اءصبح ماءثوما بقتل حسين

حسين بن عمّى و الحوادث جمّة

لعمرى ولى فى الرى قرّة عين

و ان اله العرش يغفر زلّتى

و او كنت فيها اءظلم الثقلين

يقولون: انّ اللّه خالق جنّة

ونار و تعذيب و غلّ يدين

فان صدقوا فيما يقولون انّنى

اتوب الى الرحمن فى سنتين

و ان كذبوا فزنا بدنيا عظيمة

و ملك عقيم دائم الحجلين*

۴۴۹- نساء(۴) آيه ۱۷ و ۱۸.

۴۵۰- يوسف (۱۲) آيه ۱۲-۱۳.

۴۵۱- همان، آيه ۱۴.

۴۵۲- همان، آيه ۱۵.

۴۵۳-الكامل فى التاريخ، ج ۱، ص ۱۳۹.

۴۵۴- در حديثى عيّاشى از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده كه حضرت در آن روز هفت سال داشته است. در مجمع البيان آمده است روزى كه يوسف را در چاه انداختند هفده ساله و به نقلى ديگر ده ساله بوده است و برخى نيز گفته اند كه دوازده سال داشت و قول ديگرى هست كه هفت ساله يا نه ساله بوده است. مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۰۹-۲۱۳.

۴۵۵- در الكامل آمده است كه يوسف به پدر گفت: پدرجان مرا با اينان به صحرا بفرست. يعقوب از وى پرسيد: ميل دارى با آن ها بروى؟ يوسف جواب داد: ((آرى. در اين وقت يعقوب اجازه داد و يوسف جامه خود را پوشيد و همراه برادران رفت.

۴۵۶- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۱۹-۲۲۰.

۴۵۷- تفسير روح البيان، ج ۴، ص ۲۳۳.

۴۵۸- از اين آيه شريفه كه مى فرمايد: يكى از آن ها گفت: لاتقتلوا يوسف و القوه فى غيابت الجب يلتقطه بعض السّيارة چنين استفاده مى شود كه اولا، اين چاه معروف بوده است. ثانيا سر راه كاروانيان و رهگذران بوده است، زيرا بعيد نيست الف و لام در الجب الف و لام عهد باشد و از اين جمله هم كه گفت: يلتقطه بعض السّيارة مى توان فهميد كه چاه بر سر راه بوده است، نه در جاى پرت و دور افتاده اى. (مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۲۰.

۴۵۹- يوسف (۱۲) آيه ۱۷.

۴۶۰- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۱۷.

۴۶۱- يوسف (۱۲) آيه ۱۸.

۴۶۲- همان، ص ۲۱۸.

۴۶۳- همان.

۴۶۴- يوسف (۱۲) آيه ۱۹.

۴۶۵- همان، آيه ۱۶.

۴۶۶- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۱۷.

۴۶۷- يوسف (۱۲) آيه ۲۰.

۴۶۸- همان، آيه ۲۱.

۴۶۹- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۲۰.

۴۷۰- تفسير قمى، ص ۳۱۷-۳۱۸.

۴۷۱- يوسف (۱۲) آيه ۲۲.

۴۷۲- همان.

۴۷۳- عنكبوت (۲۹) آيه ۶۹.

۴۷۴- طلاق (۶۵) آيه ۳.

۴۷۵- نحل (۱۶) آيه ۹۷.

۴۷۶- يوسف (۱۲) آيه ۲۲.

۴۷۷- همان، آيه ۲۴.

۴۷۸- همان، آيه ۲۴.

۴۷۹- همان، آيه ۲۵-۲۶.

۴۸۰- همان، آيه ۲۳.

۴۸۱- در معناى اين آيه بيش از هفت قول ذكر شده كه شايد با توجه به جوانب قضيه اين معنا از همه بهتر و مناسب تر با شاءن يوسف و مقام آن بزرگوار باشد. ر. ك: تفسير مجمع البيان و الميزان، ذيل آيه فوق.

۴۸۲- يوسف (۱۲) آيه ۲۷.

۴۸۳- در اين جا برخى از مفسران نكته جالبى گفته اند كه از تهمت زدن زليخا در آن موقع حساس به يوسف معلوم مى شود عشق و علاقه وى حقيقى نبود و پايه و اساس آن را شهوت تشكيل مى دهد و او يوسف را فقط به سبب جمال و زيبايش دوست مى داشت و گرنه هيچ گاه حاضرنمى شد او را متّهم سازد و تقاضاى زندان و تنبيه بكند و اين مصداق شعر مولانااست كه مى گويد:

عشق هايى كز پى رنگى بود

عشق نبود عاقبت ننگى بود

۴۸۴- در بعضى از نقل ها و روايت ها نيز هست شاهد مزبور كودكى گهواره اى بوده كه خداى تعالى او را به سخن آورد تا به پاك دامنى يوسف گواهى دهد يا يوسف از وى خواست كه به سخن آيد و گواهى و او به صورت اعجاز و خرق عادت به سخن آمده و گواهى مزبور را به نفع يوسف داد. مجمع البيان، ج ۵، ص ‍ ۲۲۷؛ تفسير قمى، ص ۳۱۸-۳۲۰.

۴۸۵- يوسف (۱۲) آيه ۲۷-۲۸.

۴۸۶- همان، آيه ۲۹.

۴۸۷- همان، آيه ۳۰.

۴۸۸- همان، آيه ۳۰.

۴۸۹- همان، آيه ۳۱.

۴۹۰- همان، آيه ۳۱.

۴۹۱- همان، آيه ۳۳.

۴۹۲- همان، آيه ۳۴.

۴۹۳- همان، آيه ۳۴.

۴۹۴- همان، آيه ۳۵.

۴۹۵- همان، آيه ۳۶.

۴۹۶- همان، آيه ۳۷.

۴۹۷- همان، آيه ۳۷.

۴۹۸- همان، آيه ۳۷.

۴۹۹- همان، آيه ۳۸.

۵۰۰- همان، آيه ۳۸.

۵۰۱- همان، آيه ۳۹.

۵۰۲- همان، آيه ۴۰.

۵۰۳- همان، آيه ۴۲.

۵۰۴- همان، آيه ۴۲.

۵۰۵- همان، آيه ۴۳.

۵۰۶- همان، آيه ۴۴.

۵۰۷- همان، آيه ۴۵.

۵۰۸- همان، آيه ۴۶.

۵۰۹- همان، آيه ۴۷-۴۸.

۵۱۰- همان، آيه ۴۸.

۵۱۱- همان، آيه ۴۸.

۵۱۲- همان، آيه ۴۸.

۵۱۳- همان، آيه ۴۸.

۵۱۴- همان، آيه ۴۸.

۵۱۵-همان، آيه ۴۸.

۵۱۶- همان، آيه ۴۸.

۵۱۷- همان، آيه ۴۸.

۵۱۸- همان، آيه ۴۸.

۵۱۹- همان، آيه ۵۱.

۵۲۰- همان، آيه ۵۲.

۵۲۱- همان، آيه ۵۲.

۵۲۲- همان، آيه ۵۲.

۵۲۳- همان، آيه ۵۲.

۵۲۴- همان، آيه ۵۰-۵۱.

۵۲۵- همان، آيه ۵۱.

۵۲۶- همان، آيه ۵۲.

۵۲۷- همان، آيه ۵۳.

۵۲۸- همان، آيه ۲۹.

۵۲۹- همان، آيه ۵۵.

۵۳۰- همان.

۵۳۱- همان.

۵۳۲- علل الشرائع، ص ۹۰؛ عيون الاخبار، ص ۲۷۸.

۵۳۳- يوسف (۱۲) آيه ۵۷.

۵۳۴- اگر كسى خيال كند خداى تعالى بى سبب كسى را عزيز يا خوار مى سازد و آيه شريفه تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء را اين گونه معنا كند سخت در اشتباه است، زرا يكى از دليل هاى بزرگ خداشناسى مسئله نظم و حساب دستگاه خلقت است و ما از روى نظم و حساب دقيقى كه در موجودات حكم فرما است به آفريننده آن پى مى بريم، با اين وصف چگونه ممكن است در اعطاى موهبت ها و نعمت ها حساب و نظمى در كار خدا نباشد و تبعيض و بى عدالتى در آن راه داشته باشد!

۵۳۵- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۴۴؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۹۳ به نقل از نسخه خطى قصص الانبياء راوندى.

۵۳۶- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۵۴.

۵۳۷- يوسف (۱۲) آيه ۶۰-۶۱.

۵۳۸- يوسف (۱۲) آيه ۶۰-۶۱.

۵۳۹- همان، آيه ۶۲.

۵۴۰- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۴۶.

۵۴۱- همان، ص ۲۴۷.

۵۴۲- يوسف (۱۲) آيه ۶۴.

۵۴۳- يوسف (۱۲) آيه ۶۴.

۵۴۴- همان، آيه ۶۶.

۵۴۵- همان، آيه ۶۴.

۵۴۶- همان، آيه ۶۵.

۵۴۷- همان، آيه ۶۶.

۵۴۸- همان، آيه ۶۷.

۵۴۹- براى اطلاع بيشتر، ر. ك: تفسيرمجمع البيان و تفسير فخر رازى ذيل يوسف (۱۲) آيه ۶۹.

۵۵۰- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۴۹.

۵۵۱- يوسف (۱۲) آيه ۶۸.

۵۵۲- همان، آيه ۶۹.

۵۵۳- تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۴۷.

۵۵۴- امالى صدوق، ص ۱۴۹-۱۵۲.

۵۵۵- همان، آيه ۷۰-۷۶.

۵۵۶- همان، آيه ۷۰.

۵۵۷- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۵۵.

۵۵۸- يوسف (۱۲) آيه ۷۸.

۵۵۹- مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۵۵.

۵۶۰- يوسف (۱۲) آيه ۷۸.

۵۶۱- همان، آيه ۷۹.

۵۶۲- همان، آيه ۸۰.

۵۶۳- در اين كه برادر بزرگ تر نامش چه بوده و اساسا كدام يك از فرزندان يعقوب بزرگ تر بوده اند و آيا بزرگ تر از نظر سن منظور است يا از نظر علم و خرد و تدبير، اختلاف است. برخى چون قتاده و سدّى گفته اند: بزرگ از نظر سنّى منظور است و او روبين بوده است و مجاهد نيز گفته: بزرگ تر اى نظر علم و عقل است و او شمعون بوده است. برخى چون وهب و كلبى گفته اند: يهودا از نظر عقل از همه شان بزرگ تر بود و او منظور است و در تفسيرقمى آمده است لاوى بزرگشان بود.

۵۶۴- يوسف (۱۲) آيه ۸۱.

۵۶۵- همان.

۵۶۶- همان.

۵۶۷- همان.

۵۶۸- همان، آيه ۸۲.

۵۶۹- همان، آيه ۸۲.

۵۷۰- همان، آيه ۸۲.

۵۷۱- همان، آيه ۸۲.

۵۷۲- همان، آيه ۸۴.

۵۷۳- همان، آيه ۸۴.

۵۷۴-همان، آيه ۸۳.

۵۷۵-همان.

۵۷۶-همان، آيه ۸۶.

۵۷۷-همان، آيه ۸۷.

۵۷۸-همان، آيه ۸۸.

۵۷۹-همان، آيه ۸۹.

۵۸۰-۱ و ۲. همان

۵۸۱-، آيه ۹۰.

۵۸۲-بعيد نيست در عبارت حديث تصحيفى رخ داده باشد، زيرا از روزى كه پسران يعقوب يوسف را از پدر جدا كردند تا سومين سفر كه آن ه به مصر رفتند و يوسف خود را به آنان معرفى كرد، روى اين حساب بيش از بيست سال طول كشيده است.

۵۸۳-امالى صدوق، ص ۱۴۹۱۵۲؛ مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۶۱.

۵۸۴-يوسف (۱۲) آيه ۹۰.

۵۸۵-همان، آيه ۹۱.

۵۸۶-همان.

۵۸۷-همان.

۵۸۸-همان، آيه ۹۲.

۵۸۹-همان، آيه ۹۴.

۵۹۰-مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۶۲.

۵۹۱-۲ و ۳. يوسف (۱۲) آيه ۹۵.

۵۹۲-

۵۹۳-همان، آيه ۹۶.

۵۹۴-همان، آيه ۹۷.

۵۹۵-همان، آيه ۹۸.

۵۹۶-علل الشرائع، ص ۲۹۳۰.

۵۹۷-مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۶۳.

۵۹۸-همان، ص ۲۶۴.

۵۹۹-يوسف (۱۲) آيه ۱۰۰.

۶۰۰-۱ و ۲. همان، آيه ۱۰۱.

۶۰۱-

۶۰۲-همان.

۶۰۳-مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۶۶.

۶۰۴-اثبات الوصية، ص ۳۸.

۶۰۵-نساء (۴) آيه ۱۶۳.

۶۰۶-انعام (۶) آيات ۸۴ و ۸۵.

۶۰۷-انبياء (۲۱) آيات ۸۳ و ۸۴.

۶۰۸-ص (۳۸) آيات ۴۱۴۴.

۶۰۹-قصص النبياء، ص ۳۴۹.

۶۱۰-مروج الذهب، ج ۱، ص ۲۸؛ طبرى ج ۱، ص ۲۶؛ تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۳۶. در اسامى اجداد آن حضرت در كتاب هاى مزبور اختلافى هم به چشم مى خورد كه آن چه در بالا نقل كرديم، متن كتاب مروج الذهب است.

۶۱۱-معجم ياقوت، ج ۱، ص ۳۳۸.

۶۱۲-قصص النبياء، ص ۳۵۲.

۶۱۳-روضه كافى، ص ۲۲۸ و ۲۲۹.

۶۱۴-پبعضى از نويسندگان عقيده دارند كه خود ايوب شخصاً داستان خود را در سِفْر ايوب نوشته و موسى يا خود آن را از اعراب بيابان سينا به دست آورده يا سرگذشت آن را از ايشان شنيده است و بعد اين كتاب نيز مانند ساير كتب عهدين دست خوش تغيير و تحريف واقع شده است. نويسنده مزبور سپس ‍ مى گويد: سِفْر ايوب نه فقط در ادب عبرى، بلكه در ادبيات ساير ملل نيز ممتاز و اسلوب شعرى آن از بهترين اسلوب ها و موضوعش از موضوعات عميق فلسفى است كه به مسئله جزا ارتباط دارد و ادباى آلمان ثابت كرده اند كه گوته شاعر بزرگ در كتاب فاوست از كتاب مزبور الهام گرفته است. عبدالوهاب نجّار در قصص النبياء گويد: سَفْر اسوب به قصيده هايى شبيه است كه در وصف محنت و و صبر ايوب گفته شده و شعر در همه زبان ها ميدان مبالغه و اغراق گويى است.

۶۱۵-بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۵۵.

۶۱۶-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۳۹.

۶۱۷-تفسير قمى، ص ۵۶۹۵۷۱؛ علل الشرائع، ص ۳۶ و ۳۷.

۶۱۸-امالى، ص ۶۰؛ تفسيرقمى، ص ۵۶۹۵۷۱.

۶۱۹-تفسير قمى، همان.

۶۲۰-درباره اين كه چه وقت ايوب جمله اءَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ را گفته سخن هاى ديگرى هم گفته اند: از آن جمله آن كه گويند: اين جمله دا وقتى گفت كه ديد كرم ها مى خواهند به دل و زبانش صدمه بزنند و ايوب ترسيد كه از ذكر و فكر محروم گردد. ديگرى گفته: علتش آن بود كه كرمى از ران ايوب بر زمين افتاده، و ايوب آن كرم را برداشته و به جاى خود نهاد و بدو گفت: خداوند مرا خوراك تو قرار داده، در اين وقت آن كرم به سختى ايوب را گزيد. از عبداللّه بن عمر نقل كرده اند كه گفته است: ايوب دو برادر داشت و آن دو به ديدن وى آمدند واز دور به تماشاى او ايستادند، چون از شدت تعفن بدن آن حضرت قدرت نزديك شدن به او را نداشتند. در آن وقت يكى از آن دو برادر به ديگرى گفت: اگر خدا ايوب دا دوست مى داشت به اين بلا دچارش نمى كرد. اين سخن بر ايوب خيلى گران آمد و از همه بلاها بر او دشوارتر بود و در اين وقت گفت: اءَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ.

۶۲۱-عرائس الفنون، ص ۹۶۱۰۳.

۶۲۲-۲ و ۳. مجمع البيان

۶۲۳-ج ۸، ص ۴۷۸.

۶۲۴-عرائس الفنون، ص ۹۶۱۰۳.

۶۲۵-تنزيه الانبياء، ص ۶۳.

۶۲۶-قصص النبياء، ص ۳۵۰۳۵۱.

۶۲۷-خصال، ج ۲، ص ۳۴؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۴۹.

۶۲۸-خصال، ج ۲، ص ۳۴.

۶۲۹-ص (۳۸) آيه ۴۱.

۶۳۰-انوار التنزيل، ج ۲، ص ۳۴.

۶۳۱-قصص الانبياء، ص ۱۴۲؛ بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۳۵۲.

۶۳۲-مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۰.

۶۳۳-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۲۸.

۶۳۴-ثعلبى، عرائس الفنون.

۶۳۵-مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۴۷۴۵۰.

۶۳۶-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۲۸.

۶۳۷-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۲۸.

۶۳۸-مر. ج الذهب، ج ۱، ص ۶۱.

۶۳۹-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۵۴ و ۵۵.

۶۴۰-قصص الانبياء، ص ۱۴۶ و۱۴۷.

۶۴۱-اعراف (۷) آيه ۸۵.

۶۴۲-معجم ياقوت، ج ۵، ص ۷۷.

۶۴۳-۳ ۵. معجم ياقوت

۶۴۴-ج ۵، ۷۷.

۶۴۵-۶ و ۷. انوار التنزيل

۶۴۶-ج ۱، ص ۲۳۵.

۶۴۷-

۶۴۸-شعراء(۲۶) آيات ۱۷۶ و ۱۷۷.

۶۴۹-هود (۱۱) آيات ۸۴ و ۸۵.

۶۵۰-شعراء (۲۶) آيات ۱۷۶۱۸۰.

۶۵۱-همان، آيات ۱۸۱۱۸۳.

۶۵۲-در چند حديث از رسول خدا نقل شده كه شعيب پيغمبر را خطيب انبياء و سخنور آن ها ناميده است.

۶۵۳-اعراف (۷)

۶۵۴-آيات ۸۵ و ۸۶.

۶۵۵-۲ ۵. همان

۶۵۶-آيات ۸۸۹۲.

۶۵۷-

۶۵۸-

۶۵۹-۱ ۳. هود

۶۶۰-(۱۱) آيات ۸۴ ۹۱.

۶۶۱-همان، آيات ۹۲ و ۹۳.

۶۶۲-همان، آيات ۹۴ و ۹۵.

۶۶۳-شعراء (۲۶) آيات ۱۷۶ و ۱۷۹.

۶۶۴-۲ و ۳. همان

۶۶۵-آيات ۱۸۰ و ۱۸۴.

۶۶۶-همان، آيات ۱۸۵ و ۸۹.

۵ ۷. همان، آيات ۱۸۷ و ۱۹۰.

۶۶۹-تفسير قمى، ص ۳۱۴.

۶۷۰-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۲۹.

۶۷۱-علل الشرائع، ص ۳۰ و ۳۱.

۶۷۲-بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۱.

۶۷۳-قصص الانبياء، ص ۱۴۲.

۶۷۴-در حديث ديگرى كه راوندى از ابن عباس نقل كرده، شعيب به پادشاه مزبور گفت: خداى تعالى به من وحى فرموده كه هر گاه پادشاهى مانند تو رفتار كند، عذاب خود را بر او نازل فرمايد. پادشاه كه اين سخن را از شعيب شنيد، دستور داد آن حضرت را از قريه بيرون كردند.

۶۷۵-قصص الانبياء، ص ۱۴۶؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۴ و ۳۸۵.

۶۷۶-مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۵۰.

۶۷۷-بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۳.

۶۷۸-همان، ص ۳۸۲.

۶۷۹-راوندى، قصص الانبياء، ص ۱۴۷.

۶۸۰-قصص الانبياء، ص ۱۴۳؛ بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۳؛ كنزالفوائد، ص ۱۷۹اء

۶۸۱-راوندى، قصص النبياء، ص ۱۴۷؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۵ ۳۸۹.

۶۸۲-راوندى، قصص الانبياء، ص ۱۴۶، بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۶ و ۳۸۷.

۶۸۳-بقره (۲) آيه ۴۹.

۶۸۴-قصص (۲۸) آيه ۴.

۶۸۵-همان، آيات ۵ و ۶.

۶۸۶-مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۳۹ ۲۵۲.

۶۸۷-ثعلبى، عرائس الفنون، ص ۱۱۴ و ۱۰۵.

۶۸۸-بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۵۳.

۶۸۹-اكمال الدين، ص ۲۰۲.

۶۹۰-نجّار، قصص الانبياء، ص ۱۵۷.

۶۹۱-نام مادر موسى در تورات يوكابد ذكر شده، اما در روايات اسلامى، بوخاييد، نخيب، اءفاحيه و يوخائيل ذكر شده است.

۶۹۲-فروع كافى، ص ۳۱ و ۳۲.

۶۹۳-ثعلبى، همان، ص ۱۱۴ و ۱۰۵.

۶۹۴-اكمال الدين، ص ۱۴۸.

۶۹۵-قصص (۲۸) آيه ۷.

۶۹۶-طه (۲۰) آيات ۳۷ ۳۹.

۶۹۷-عرائس الفنون، ص ۱۰۵ ۱۱۴؛ بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۵۲.

۶۹۸-قصص (۲۸) آيه ۸.

۶۹۹-در روايات نام اين زن آسيه دختر مزاحم ذكر شده و برخى احتمال داده اند اين نام تحريف شده اسنات باشد و ان شاءاللّه در صفحات آينده شرح حال او خواهد آمد.

۷۰۰-صدوق، اكمال الدين، ص ۱۴۸.

۷۰۱-از تورات نقل شده كه چون مادر موسى فرزند خود را به آب انداخت، دختر فرعون كه برخى نامش را انيسا ذكر كرده اند، به كنار رود نيل آمده بود تا بدن خود را در آب شست وشو دهد. ناگهان صندوقى را ميان درختان كنار نيل مشاهده كرد. پس به كنيزان خود دستور داد كه آن را نزد وى آورند و وقتى در آن را گشودند و چشمش به آن فرزند افتاد، دانست كه وى از بنى اسرائيل است و محبتى به وى پيدا كرد. در همان حال مريم خواهر موسى نزد او آمده و پيشنهاد كرد به وى اجازه دهد تا مادر آن طفل را بياورد و او را شير دهد. وقتى با اين پيشنهاد موافقت شد، به دنبال مادرش رفته و بدين ترتيب كار شير دادن و تربيت موسى به عهده مادرش قرار گرفت.

عبدالوهاب نجّار براى رفع اختلاف ميان گفته تورات با در آن چه قرآن كريم ذكر شده است؛ ممكن است كسى كه موسى را پيدا كرد، همان دختر فرعون باشد، زيرا در قرآن تصريح نشده كه چه كسى او را پيدا كرد، بلكه به طور اجمال فرموده: فالتقطه آل فرعون و شايد همسر فرعون ميان دختر و شوهر خود وساطت كرده تا آن فرزند را به قتل نرسانند و براى آن ها باقى بگذارند. در اعلام قرآن گفته شده است: زنى كه موسى را گرفت، در تورات دختر فرعون معرفى شده و سپس مى گويد: به عقيده نگارنده ميان تورات و قرآن از اين نظر تناقضى نيست، چه آسيه بر حسب سلسلة النسبى كه در روايات اسلامى براى او تنظيم شده، در عين حال كه همسر فرعون زمان حضرت موسى است، نوه فرعون زمان حضرت يوسف هم مى باشد.

۷۰۲-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۷۳؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۵۲.

۷۰۳-در اين كه نام موسى عبرى است يا مصرى و مشتق است يا و طبق قول اول معناى آن چيست، ميان مورخان و دانشمندان اختلاف است و چون بحث در اين باره از وضع تدوين اين كتاب بيرون است، تحقيق بيشتر را به عهده خوانندگان محترم مى گذاريم كه اگر مايل باشند مى توانند به كتاب اعلام قرآن و ساير كتاب هايى كه در اين باره مطالبى نوشته اند، مراجعه كنند.

۷۰۴-همان.

۷۰۵-در تفاسير نام خواهر موسى كليمة يا كلثمة نيز ذكر شده، ولى مشهور بر اين عقيده اند كه نام وى مريم بوده است.

۷۰۶-عرائس الفنون، ص ۱۰۵ ۱۱۴؛ بحارالانوار۷ ج ۱۳، ص ۵۵.

۷۰۷-قصص (۲۸) آيه ۱۲.

۷۰۸-در تاريخ آمده است كه وقتى خواهر موسى گفت كه خاندانى را سراغ دارم كه خيرخواه اين كودك هستند، مأموران او را گرفتند و به او بدگمان شدند و گفتند: لابد تو مادر اين كودك را مى شناسى؟ وى پاسخ داد: نه منظورم اين بود كه آن ها خيرخواه پادشاه و دولت خواه اويند. در كتاب عرائس ثعلبى است كه گفت: من آن ها را نمى شناسم، ولى مى دانم كه پشتيبان فرعون و خيرخواه اويند و مى خواهند به هر طريقى كه شده نفعى به او برسانند. (تاريخ طبرى، ج ۱، ص ‍ ۲۴۷؛ كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۷۲.

۷۰۹-اكمال الدين، ج ۱، ص ۱۴۹.

۷۱۰-قصص (۲۸) آيه ۱۳.

۷۱۱-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۴۷؛ كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۷۳؛ عرائس الفنون، ص ۱۰۵ - ۱۱۴؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۵۶.

۷۱۲-در روايات على بن ابراهيم است كه موسى عطسه اى كرد و به دنبال آن گفت: الحمدلله رب العالمين. فرعون وقتى كه اين جمله را شنيد خشمناك شد و لطمه اى بر او زد و گفت: اين چه سخنى است كه مى گويى؟ موسى برخاست و ريش دراز اورا در دست گرفته و بر كند. فرعون خواست از را به قتل برساند، اما همسرش پيش آمد و گفت: كودك نورسى است و نمى داند چه مى گويد. فرعون گفت: چرا مى داند چه مى گويد، زن گفت: اكنون مقدارى خرما و آتش پيش روى او بگذار، اگر ميان آن ها فرق گذاشت، حق با تو است تا به آخر داستان.

۷۱۳-طه (۲۰) آيه ۲۷.

۷۱۴-قصص (۲۸) آيه ۱۴.

۷۱۵-اكمال الدين، ج ۱، ص ۱۴۷.

۷۱۶-همان.

۷۱۷-همان، ص ۱۴۵.

۷۱۸-همان، ۱۴۶.

۷۱۹-قصص (۲۸) آيات ۱۵ ۱۹.

۷۲۰-قصص (۲۸) آيه ۱۵.

۷۲۱-همان، آيه ۱۶.

۷۲۲-احتجاج، ص ۲۳۴؛ عيون الاخبار، ص ۱۱۰.

۷۲۳-قصص (۲۸) آيه ۱۷.

۷۲۴-در نام مؤمن آل فرعون، اختلافى در تواريخ و روايات ديده مى شو. در بعضى حزبيل، در برخى حزقيل و در جايى خربيل ذكر شده و گفته اند كه وى برادر آسيه همسر فرعون بوده است. مرحوم مجلسى گويد: برخى گقته اند مردى كه به موسى موضوع را خبر داد، نامش شمعون يا شمعان بوده و اين قول هم كه گفته اند وى برادر آسيه بود، بعيد به نظر مى رسد، زيرا چنان كه پسش از اين گفته شد، بيشتر مورخان عقيده دارند كه آسيه از بنى اسرائيل بوده نه از فرعونيان، واللّه اءعلم.

۷۲۵-قصص (۲۸) آيه ۲۰.

۷۲۶-عرائس الفنون، ص ۱۰۵ ۱۱۴؛ بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۵۸.

۷۲۷-مجمع البيان، ص ۲۳۹ ۳۵۳؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۱۹.

۷۲۸-پيش از اين در شرح زندگانى حضرت شعيب وضع جغرافيايى شهر مدين ذكر شد.

۷۲۹-مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۳۹ ۲۵۳؛ بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۳۰.

۷۳۰-مجمع البيان، همان؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۰.

۷۳۱-تفسير قمى، ص ۴۸۳ - ۴۸۸.

۷۳۲-اكمال الدين، ج ۱، ص ۱۵۰.

۷۳۳-قصص (۲۸) آيه ۲۵.

۷۳۴-مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۳۹؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۱.

۷۳۵-نجّار، قصص الانبياء، ص ۱۶۹.

۷۳۶-براى تحقيق بيشتر و اطلاع از اقوال زيادى كه در اين باره نقل شده، مى توانيد به كتاب قصص الانبياء نجار مراجعه كنيد.

۷۳۷-همان، ص ۱۷۰.

۷۳۸-مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۳۹ ۲۵۳؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۱.

۷۳۹-نجّار، قصص الانبياء، ص ۱۷۲.

۷۴۰-قصص (۲۸) آيه ۲۵.

۷۴۱-همان، آيه ۲۶.

۷۴۲-همان، آيه ۲۷.

۷۴۳-همان، آيه ۲۸.

۷۴۴-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۷۷.

۷۴۵-كافى، ج ۱، ص ۲۳۱.

۷۴۶-بعضى گفته اند: سال دهم كه شد، موسى خواست به مصر بازگردد پس به شعيب گفت: من مى خواهم به شهر خود بازگردم، اكنون در نزد تو چه دارم؟ شعيب گفت: هر چه گوسفندان ماده در اين سال بچه زاييدند، از آن تو باشد. تصادفاً آن سال همه گوسفندان ماده حمله شدند و بچه زاييدند.

در تفسير على بن ابراهيم مطلبى است كه باور كردن و انتساب آن به موسى مشكل است و معلوم نيست آن را از تواريخ يا مفسّران نقل كرده يا بر طبق آن روايتى يافته: شعيب به موسى گفت: هر چه در اين سال گوسفندان من بچه ابلق زاييدند، از آن تو باشد. موسى كه اين مخن را شنيد، صبر كرد تا وقتى كه خواست گوسفندان ند(و قوچ ها) را بر ماده ها بفرستد، در آن وقت چوبى آورد و پارچه ابلقى روى ان انداخت و آن را ميان گوسفندان در زمين فرو كرد و سپس قوچ ها را بر گوسفندان ماده فرستاد. همين سبب شد كه در آن سال هر گوسفندى كه بره اى زاييد، رنگ بره اش ابلق شود. (تفسير قمى، ص ۴۸۳ ۴۸۸.

۷۴۷-طه (۲۰) آيه ۱۰.

۷۴۸-در اين كه منظور از فاخْلَع نَعْلَيك چيست تفسيرهاى گوناگونى در كلمات مفسران ديده مى شود و روايات نيز در اين باره مختلف است. برخى به همان معناى ظاهرى حمل كرده و گفته اند: چون نعلين هاى موسى از پوست مردار بود، خداوند به وى دستور داد آن ها را بيرون آورد، يا اين كه گفته اند: چون پاى برهنه نشانه تواضع و فروتنى بود، از اين جهت مأمور شد تا پاى خكود را برهنه كند. برخى آن را كنايه از علاقه و محبت زن و فرزند دانسته و گفته اند: هنگامى كه موسى پاى در وادى طور نهاد، نگران وضع اموال و همسر خود بود كه در حال زاييدن او را در بيابان رها كرده بود. خداوند با اين جمله بدو دستور داد: اكنون كه به درگاه ما آمده اى، دل از محبت مال و همسر فارغ ساز. مسعودى در اثبات الوصيه قول ديگرى نقل كرده كه منظور اين بود كه همسرت صفورا را به نزد شعيب بازگردان و موسى چون به نزد او بازگشت همين كار را كرد، و اللّه اءعلم.

۷۴۹-طه (۲۰) آيات ۱۱ ۱۶.

۷۵۰-همان، آيه ۱۷.

۷۵۱-همان، آيه ۱۸.

۷۵۲-همان، آيه ۲۱.

۷۵۳-همان، آيه ۲۲.

۷۵۴-همان، آيه ۲۴.

۷۵۵-قصص (۲۸) آيات ۳۳ و ۳۴.

۷۵۶-در معناى اين آيه نيز كه موسى به خدا عرض كرد: واحلل عقدة من لسانى) تفسيرهاى مخبلفى شده است؛ مثلاً گفته اند: موسى بر اثر آتشى كه در كودكى روى زبانش گذاشته بود و ما داستانش را پيش از اين نقل كرديم به لكنت زبان دچار شده بود، يا اين كه چون در آغاز كودكى تا روزى كه مادرش را به دربار فرعون بردند چند روز شير نخورده بود، در زبانش لكنت ايجاد شده بود، يا آن كه چون مدت زيادى در مدين توقف كرده بود، زبان قبطى (لغت اهل مصر) را فراموش كرده بود، ولى هارون كه در مصر بود فصيح تر سخن مى گفت. نقل ديگر آن است جمله يفقهوا قولى كه دنبال اين آيه است، تفسير آن را مى كند و مطظور موسى اين بود كه پروردگارا! زبانم را آن گونه بازكن كه گفتارم را بفهمند و منظورم را درك كنند. مرحوم سيد رضى در مجازات القرآن وجه ديگرى ذكر كرده و آن اين است كه موسى با ذكر اين جمله از خداى تعالى خواست تا ترس را از وى دور كند و تقيه را از زبانش زايل گرداند و از عظمت فرعون و نيرويش او را كفايت فرمايد كه بتواند با آسايش خاطر، رسالت حق تعالى را تبليغ كند و با قدت و نيروى بيشترى حق را بيان دارد و زبانش به سبب خوف و تقيه بسته نباشد، چنان كه درباره كسى كه از گفتار مى ترسد گويند: فلانى زبانش بسته است و درباره كسى كه بى باك است گفته مى شود: فلانى زبانش باز است.

وجهى كه شريف رضى ذكر كرده خوب است و مى توان به آيات سوره شعرا نيز كه خداى تعالى درباره همين داستان ذكر فرموده استشهاد كرد، زيرا در آن جا از آيه ۱۲ به بعد از قول موسى نقل مى كند كه چون خداوند او را مأمور كرد تا نزد مردم ستم كار يعنى قوم فرعون برود، وى در جوب به خدا عرض كرد: پروردگارا! مى ترسم مرا تكذيب كنند و سينه ام تنگ گردد، و زبانم باز نشود پس (فرشته وحى را) به سوى هارون (نيز) بفرست (كه كمك كار من باشد) و آن ها خونى به گردن من دارند و مى ترسم مرا بكشند كه از مجموع اين چند آيه و ترجمه آن كه از نظر شما گذشت، معلوم مى شود منظوور موسى (واللّه اعلم) اين بود كه چون من شخصى از ايشان را كشته ام، مى ترسم مرا به قتل رسانند و با سابقه اى كه ميان ايشان دارم، تكذيبم كنند، از اين رو زبان من براى تبليغ رسالت باز و سينه ام گشاده نيست و به اصطلاح شرح صدر ندارم. اما هارون چنين سابقه اى نزد آن ها ندارد، از اين رو زبانش براى تبليغ بازتر و روحيه آماده ترى دارد، پس او را نيز به يارى من بفرست تا بتوانم به كمك او مأموريت خود را انجام دهم.

۷۵۷-طه (۲۰) آيات ۲۵ ۳۵.

۷۵۸-همان، آيه ۳۶.

۷۵۹-قصص (۲۸) آيه ۳۵.

۷۶۰-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۸۴.

۷۶۱-طه (۲۰) آيات ۴۲ ۴۳.

۷۶۲-همان، آيات ۴۵ و ۴۶.

۷۶۳-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۸۵.

۷۶۴-تفسير قمى، ص ۴۶۹ ۴۷۳.

۷۶۵-طه (۲۰) آيه ۴۶.

۷۶۶-راوندى، قصص الانبياء، ص ۱۵۵.

۷۶۷-شعراء (۲۶) آيات ۱۶ ۱۹.

۷۶۸-همان، آيات ۲۰ و ۲۱.

۷۶۹-همان، آيه ۲۲.

۷۷۰-شعراء (۲۶) آيه ۲۳.

۷۷۱-همان، آيه ۲۴.

۷۷۲-اقتباس از تفسير الميزان، ج ۱۵، ص ۲۷۰ به بعد.

۷۷۳-شعراء (۲۶) آيه ۲۵.

۷۷۴-همان، آيه ۲۶.

۷۷۵-همان، آيه ۲۷.

۷۷۶-همان، آيه ۲۸.

۷۷۷-همان، آيه ۲۹.

۷۷۸-همان، آيه ۳۰.

۷۷۹-همان، آيه ۳۰.

۷۸۰-عرائس الفنون، ص ۱۱۶.

۷۸۱-شعراء (۲۶) آيات ۳۴ و ۳۵.

۷۸۲-همان، آيات ۳۶ و ۳۷.

۷۸۳-طه (۲۰) آيات ۵۷ و ۵۸.

۷۸۴-علل الشرائع، ص ۱۲۳ ۱۲۴.

۷۸۵-شعراء (۲۶) آيه ۴۱.

۷۸۶-همان، آيه ۴۲.

۷۸۷-قصص الانبياء، ص ۱۸۸.

۷۸۸-شعراء (۲۶) آيات ۳۹ و۴۰.

۷۸۹-همان، آيه ۴۴.

۷۹۰-طه (۲۰) آيه ۶۱.

۷۹۱-همان، آيات ۶۳ ۶۴.

۷۹۲-همان، آيه ۶۵.

۷۹۳-همان، آيه ۶۶.

۷۹۴-اعراف (۷) آيه ۱۱۶.

۷۹۵-طه (۲۰) آيات ۶۸ و ۶۹.

۷۹۶-مؤ لف كتاب عرائس الفنون در اين جا اژدهاى مزبور را به اوصافى دهشت انگيز توصيف كرده و از جمله آن كه مى نويسد: عصاى موسى به صورت اژدهايى درآمد كه چهار پاى كوتاه و سخت داشت و چون سرش را بلند مى كرد، از بام خانه ها مى گذشت. دم خود را بر هر چه مى زد، آن را خرد كرده و مى شكست و با پاى خود سنگ هاى سخت را مى شكست و هر چه زير پاى او قرار مى گرفت، خرد مى شد. چشمانش چون دو تنور آتش خود نمايى مى كرد و از سوراخ ‌هاى بينى اش باد زهرآگينى مى وزيد. ميان دهانش دوازده ذراع بود و دندان هايى در دهانش ديده مى شد

البته در هيچ تاريخ معتبرى ذكرى از اين اوصاف به ميان نيامده، ولى از مجموع آيات و رواياتى كه رسيده معلوم مى شود كه اژدهاى مزبور بسيار مهيب و وحشتناك بوده است. (عرائس الفنون، ص ۱۱۸ و ۱۱۹).

۷۹۷-طه (۲۰) آيه ۷۱.

۷۹۸-اعراف (۷) آيه ۱۲۳.

۷۹۹-طه (۲۰) آيه ۷۱.

۸۰۰-طه (۲۰) آيه ۷۲.

۸۰۱-شعراء (۲۶) آيه ۵۰.

۸۰۲-طه (۲۰) آيه ۷۳.

۸۰۳-همان، آيه ۷۱.

۸۰۴-شعراء (۲۶) آيه ۴۴.

۸۰۵-اعراف (۷) آيه ۱۲۶.

۸۰۶-مؤمن (۴۰) آيات ۲۸.

۸۰۷-همان، آيات ۳۱ ۳۳.

۸۰۸-همان، آيه ۴۱.

۸۰۹-همان، آيات ۴۴ و ۴۵.

۸۱۰-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۸۴.

۸۱۱-تفسير قمى، ص ۵۸۵ و ۵۸۶.

۸۱۲-مجمع البيان، ج ۸، ص ۵۲۵ و ۵۲۶؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۱۵۸.

۸۱۳-مجمع البيان، ج ۸، ص ۵۲۱، بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۱۵۸.

۸۱۴-احتجاج، ص ۲۰۶.

۸۱۵-همان.

۸۱۶-از ابن عباس نقل است كه بچه شيرخوارى بود. ثعلبى عرائس الفنون، ص ۱۰۶ و ۱۰۷.

۸۱۷-بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۱۶۳.

۸۱۸-تحريم (۶۶) آيه ۱۱.

۸۱۹-عرائس الفنون، ص ۱۰۶ و ۱۰۷.

۸۲۰-مجمع البيان، ج ۱، ص ۳۱۹.

۸۲۱-خصال، ج ۱، ص ۹۶.

۸۲۲-همان، ص ۸۲.

۸۲۳-تحريم (۶۶) آيه ۱۱.

۸۲۴-اعراف (۷) آيه ۱۲۷.

۸۲۵-مؤمن (۴۰) آيه ۲۶.

۸۲۶-اعراف (۷) آيه ۱۲۹.

۸۲۷-همان، آيه ۱۲۸.

۸۲۸-همان، آيه ۱۲۹.

۸۲۹-۱ و ۲. زخرف

۸۳۰-(۴۳) آيات ۵۱ ۵۴.

۸۳۱-همان، آيات ۵۵ و ۵۶.

۸۳۲-شعراء (۲۶) آيه ۲۴.

۸۳۳-قصص (۲۸)آيه ۳۸.

۸۳۴-مؤمن (۴۰) آيات ۳۶ ۳۷.

۸۳۵-تفسير قمى، ص ۴۸۸ و ۴۸۹؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۱۲۶.

۸۳۶-قصص الانبياء، ۱۶۷.

۸۳۷-اعراف (۷۹ آيه ۱۲۹.

۸۳۸-يونس (۱۰) آيات ۸۴ ۸۶.

۸۳۹-همان، آيه ۸۷.

۸۴۰-همان، آيه ۸۸.

۸۴۱-همان، آيه ۸۹.

۸۴۲-اسراء (۱۷) آيه ۱۰۱.

۸۴۳-نجّار، قصص الانبياء، ص ۱۹۸.

۸۴۴-۷ و ۸. همان، ص ۱۹۷ و ۱۹۸.

۸۴۵-

۸۴۶-۹ و ۱۰. خصال، ج ۲، ص ۴۷.

۸۴۷-

۸۴۸-زخرف (۴۳) آيه ۵۱.

۸۴۹-اعراف (۷) آيه ۱۳۰.

۸۵۰-مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۶۸.

۸۵۱-اعراف (۷) آيه ۱۳۴.

۸۵۲-۱ و ۲. مجمع البيان

ج ۴، ص ۴۸۶.

۸۵۳-

۸۵۴-مجمع البيان، ج ۴، ص ۴۸۶؛ كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۸۶.

۸۵۵-همان.

۸۵۶-مجمع التواريخ، ج ۴، ص ۴۶۹؛ كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۸۶؛ تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۸۹.

۸۵۷-۲ و ۳. هما

۸۵۸-

۸۵۹-مجمع البيان، ج ۵، ص ۱۳۰.

۸۶۰-يونس (۱۰) آيه ۸۸.

۸۶۱-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۴۹.

۸۶۲-قمر (۵۴) آيات ۴۱ و ۴۲.

۸۶۳-نمل (۲۷) آيات ۱۳ و ۱۴.

۸۶۴-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۹۰؛ مجمع البيان، ج ۱، ص ۱۰۷.

۸۶۵-شعراء (۲۶) آيه ۵۴.

۸۶۶-همان، آيه ۶۲.

۸۶۷-همان، آيه ۶۳.

۸۶۸-مجمع البيان، ج ۵، ص ۱۳۱.

۸۶۹-دخان (۴۴) آيه ۲۴.

۸۷۰-همان.

۸۷۱-يونس (۱۰) آيه ۹۰.

۸۷۲-همان، آيه ۹۱.

۸۷۳-همان، آيه ۹۲.

۸۷۴-مجمع البيان، ج ۹، ص ۶۴۶.

۸۷۵-درباره نام كالب و هم چنين نام پدرش اختلاف است كه ان شاءاللّه در جاى خود ذكر خواهد شد.

۸۷۶-دخان (۴۴) آيات ۲۵ ۲۸.

۸۷۷-اعراف (۷) آيه ۱۳۸.

۸۷۸-همان، آيه ۱۳۹.

۸۷۹-همان، آيه ۱۴۰.

۸۸۰-همان، آيه ۱۳۸.

۸۸۱-مناقب، ج ۱، ص ۹۵.

۸۸۲-بقره (۲) آيه ۹۳.

۸۸۳-مچمع البيان، ج ۱، ص ۱۳۵.

۸۸۴-جمعى داستان انتخاب هفتاد نفر را مربوط به سفر بعدى موسى به ميقات دانسته و گفته اند: در اين سفر موسى تنها به كوه طور رفت و پس از اين كه بنى اسرائيل به گوساله پرستى دچار شدند، خداى تعالى به موسى فرمان داد گروهى از بنى اسرائيل را برداشته به كوه طور برود و از خدا عذرخواهى كند و برخى هم گفته اند: چون هارون از دنيا رفت، بنى اسرائيل موسى را به قتل او متّهم كردند و موسى براى كشف حال و رفع اين اتهام، با هفتاد نفر كه از آن جمله فرزند هارون بود، سر قبر هارون رفتند و با او تكلم كردند و اقوال ديگرى هم هست كه چون قول اول صحيح تر به نظر مى رسيد و مطابق با برخى از روايات شيعه هم بود و شواهدى هم از قرآن كريم، مانند آيه ۱۵۳ از سوره نساء داشت، ازاين رو همان را اختيار كرده و روايات ديگر را در بالا ذكر نكرديم.

۸۸۵-نجّار، قصص الانبياء، ص ۲۱۲.

۸۸۶-همان.

۸۸۷-اثبات الوصيه، ص ۴۸؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۴۴.

۸۸۸-مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۶؛ كامل التواريخ، ج ۲، ص ۱۸۹.

۸۸۹-مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۶.

۸۹۰-تفسير قمى، ص ۴۲۰ ۴۲۲.

۸۹۱-طه (۲۰) آيات ۸۷ و ۸۸.

۸۹۲-همان، آيات ۹۵ و ۹۶

۸۹۳-همان، آيه ۹۷.

۸۹۴-مگر آن كه بگوييم اين كار را در جاى ديگر انجام داد و چنان كه بعضى گفته اند: در هنگام جوانى وقتى كه جبرئيل براى تربيت موسى به نزدش مى آمد، خاك زير پاى او يا اسبش را برداشت و اين مطلب هم همان طور كه در پانوشت صفحات قبل آمده است، هيچ اعتبارى ندارد و صحيح نيست

۸۹۵-طه (۲۰) آيه ۹۷.

۸۹۶-بقره (۲) آيات ۵۵ و ۵۶.

۸۹۷-اعراف (۷) آيه ۱۴۳.

۸۹۸-در اين جا حديثى از امام هشتم نقل شده كه داستان درخواست رؤ يت از موسى و ساير مطالب به تفصيل در آن ذكر شده و چون حديث مزبور طولانى بود از نقل آن خوددارى شد براى مطالعه بيشتر به كتاب احتجاج طبرسى و توحيد و عيون الاخبار صدوق مراجعه كنيد.

۸۹۹-بقره (۲) آيه ۵۵.

۹۰۰-احتجاج، ص ۲۲۹؛ توحيد صدوق، ص ۴۳۶؛ عيون الاخبار، ص ۹۱.

۹۰۱-۱ و ۲. طه (۲۰)

۹۰۲-آيه ۸۶.

۹۰۳-اعراف (۷) آيه ۱۵۰.

۹۰۴-طه (۲۰) آيات ۹۲ و ۹۳.

۹۰۵-همان، آيه ۱۵۰.

۹۰۶-اعراف (۷) آيه ۱۵۰.

۹۰۷-بقره (۲) آيه ۵۴.

۹۰۸-مجمع البيان، ج ۱، ص ۱۱۳.

۹۰۹-۳ و ۴. همان، ج ۷، ص ۲۹؛ ج ۱، ص ۱۱۳.

۹۱۰-

۹۱۱-همان، ج ۱، ص ۱۰۹، ۱۱۱ و ۱۱۳.

۹۱۲-درالمنثور، ج ۱، ص ۱۳۵.

۹۱۳-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۹۳.

۹۱۴-بقره (۲) آيات ۶۳ و ۶۴.

۹۱۵-نساء (۴) آيه ۱۵۴.

۹۱۶-اعراف (۷) آيه ۱۷۱.

۹۱۷-در اين جا افسانه هايى گفته اند. ثعلبى مى نويسد: اين دوازده نفر سر راه خود به عوج بن عناق برخوردند و او مردى بود كه طول قمتش بيست و سه هزار و سيصد زرع بود و كسى بود كه آب مشروب خود را از ابرها و ماهى را از آب دريا مى گرفت و در برابر خورشيد نگاه مى داشت و كباب كرده مى خورد. در روايت است كه در وقت توفان به نزد نوح آمد و بدو گفت: مرا در كشتى خود سوار كن حضرت بدو فرمود: من به سوار كردن تو مأمور نيستم. وقتى آب تمام كوه و دشت را گرفت، از زانوى او بالاتر نرفت. عوج سه هزار سال عمر كرد تا وقتى كه خدا او را به دست موسى هلاك نمود. لشكر موسى يك فرسنگ مربع راه را فرا گرفته بود و چون عوج آن ها را نگريست سنگى به انداره سطح لشكر برگرفت و ا را بياورد تا بر سر لشكريان موسى بيندازد. خداى تعالى هدهدى را با منقار بيزش ‍ فرستاد تا آن سنگ را سوراخ كرده و به گردن عوج افتاد و سنگينى همان سنگ سبب شد كه به زمين بيفتد. موسى كه طول قامتش ده ذرع و درازى عصايش هم ده ذرع بود، ده ذرع نيز در هوا پريد تا توانست عصاى خود را بر كعب عوج بزند و همين ضربت سبب قتل او گرديد. در اين وقت گروه بسيارى آمدند و سرش را باخنجرهاى خود بريدند مادرش عنق يا عناق دختر صلبى حضرت آدم بود.

هنگامى كه آن دوازده نفر براى اطلاع از وضع مردم اريحا رفتند، عوج بار هيزمى بر سر گرفته بود و به خانه خود مى رفت. آن دوازده نفر را نيز در دامن خود گرفته و پيش همسرش برد و بدو گفت: اين مردم را بنگر كه مى خواهند با ما بجنگند. سپس آن ها را به زمين ريخته و گفت: آيا در زير لگد خود آن ها را نرم نكنم؟ همسرش گفت: نه! آن ها را رها كن تا نزد قوم خود بروند و آن چه را ديده اند به آن ها بگويند. به دنبال آن مى نويسد: آن ها مردمى بودند كه خوشه انگورشان را مى بايستى روى تخته چوبى بگذارند و پنج نفر آن را به دوش بكشند و چون انارى را نصف مى كردند و دانه هاى آن را مى خوردند چهار يا پنج نفر در پوست آن نصف انار جاى مى گرفتند

مرحوم طبرسى از ابن عباس نقل كرده كه وقتى عوج آن دوازده نفر را ديد، آن ها را در آستى خود گرفت و به نزد پادشاهان آورد و پيش روى او ريخت و از روى تعجب به سلطان گفت: اينان مى خواهند با ما بجنگند، سلطان به آن دوازده نفر گفت: به نزد صاحب خود برگرديد و نيروى ما را به او گزارش دهيد و سپس از مجاهد مانند آن چه را ثعلبى گفته نقل كرده، واللّه اءعلم.

۹۱۸-مائده (۵) آيه ۲۳.

۹۱۹-همان، آيه ۲۲.

۹۲۰-همان، آيه ۲۴.

۹۲۱-همان، آيه ۲۴.

۹۲۲-همان، آيه ۲۵.

۹۲۳-همان، آيه ۲۶.

۹۲۴-معناى من و سلوى در ذيل خواهد آمد.

۹۲۵-بقره (۲) آيه ۵۷.

۹۲۶-همان، آيه ۶۰.

۹۲۷-عرائس الفنون، ص ۱۳۵ ۱۳۸.

۹۲۸-۲ ۴. بقره (۲) آيه ۶۱.

۹۲۹-

۹۳۰-

۹۳۱-قصص (۲۸) آيات ۷۶ ۸۲.

۹۳۲-همان، آيات ۸۳ و ۸۴.

۹۳۳-برخى او را عموى موسى و برخى ديگر او را خاله زاده آن حضرت دانسته اند.

۹۳۴-مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۵۷ و ۲۶۸.

۹۳۵-تفسير قمى، ص ۷۹۱ ۴۹۳.

۹۳۶-بقره (۲) آيات ۶۷ و ۶۸.

۹۳۷-همان، آيه ۶۹.

۹۳۸-همان، آيه ۷۰.

۹۳۹-همان، آيه ۷۱.

۹۴۰-همان، آيات ۷۲ و ۷۳.

۹۴۱-تفسير قمى، ص ۴۱ و ۴۲.

۹۴۲-عرائس الفنون، ص ۱۳۰ ۱۳۲.

۹۴۳-بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۲۶۵؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۱۵۹.

۹۴۴-عيون الاخبار، ص ۱۸۶ و ۱۸۷.

۹۴۵-بقره (۲۹ آيه ۶۷.

۹۴۶-همان، آيه ۷۲.

۹۴۷-همان، آيه ۷۳.

۹۴۸-نجّار، قصص الانبياء، ص ۲۹۵.

۹۴۹-تفسير قمى، ص ۳۹۸ ۴۰۱.

۹۵۰-كمال الدين، ص ۲۱۹.

۹۵۱-كامل التواريخ، ص ۱۶۰.

۹۵۲-قرآن كريم ملازم موسى را با عنوان فتى ذكر شرده و نامى از وى نبرده است. فتى در لغت به معناى جوان و كنايه از بنده و خدمت كار است. گويند وجه آن كه خداوند او را فتاى موسى خوانده آن بود كه وى خدمت كارى موسى را در اين سفر به عهده داشت.

۹۵۳-اختلاف است كه مجمع البحرين كه در فارسى به معناى تلاقى دو درياست، در اين داستان كجا بوده است؟ بعضى گفته اند كه محل تلاقى اقيانوس هند و درياى سرخ در باب المندب بوده و برخى عقيده دارند كه محل تلاقى اقيانوى اطلس و درياى مديترانه نزديكى تنگه جبل الطارق بوده است و قول دوم را بعضى ترجيح داده اند، و اللّه اعلم.

۹۵۴-كهف (۱۸) آيات ۶۲ و ۶۳.

۹۵۵-همان.

۹۵۶-در تفسير على بن ابراهيم آده است كه يوشع بن نون در اين سفر همراه موسى و خضر بود، ولى ظاهر آيات قرآنى كه در همه جا ضمير را به صورت تثنيه آورده آن است كه موسى يوشع بن نون را همراه خود نبرد و معلوم نيست آيا يوشع بازگشت يا همان جا ماند.

۹۵۷-كهف (۱۸) آيه ۷۴.

۹۵۸-همان، آيه ۷۵.

۹۵۹-همان، آيه ۷۶.

۹۶۰-بيشتر مفسران گفته اند دهكده مزبور انطاكيه (يكى از شهرهاى قديم سوريه) بوده است و بيضاوى در تفسير خود نقل كرده كه آن دهكده ابله بصره يا باجروان ارمينيه بوده است.

۹۶۱-از رسول خدا نقل شده كه فرمود: خدا رحمت كند برادرم موسى را كه اگر صبر مى كرد، چسزهاى عجيبى مى ديد.

۹۶۲-در تفسير مجمع البيان، از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه خداوند به جاى آن پسر مقتول دخترى به آن دو عنايت كرد كه هفتاد پيغمبر بنى اسرائيل از نسل او پديد آمدند. در روايات بسيارى كه از شيعه و سنى نقل شده با مختصر اختلافى كه در آن هاست، چنين است كه گنج مزبور لوحى از طلا بود كه در آن چند جمله حكمت آميز نوشته بود و مطابق روايت صدوق در معانى الاخبار كلمات مزبور اين گونه بود: بسم الله الرحمن الرحيم، لااله الا اللّه، محمد رسول اللّه، عجبت لمن يعلم ان الموت حق كيف يفرح؟ عجبت لمن يومن بالقدر كيف يحزن؟ عجبت لمن يذكر النار كيف يضحك؟ عجبت لمن يرى الدينا و تصرّف اهلها حالا بعد حال كيف يطمئنّ اليها؟ يعنى: به نام خداى بخشاينده مهربان، معبودى جز خدا نيست و محمد رسول خداست. تعجب مى كنم از كسى كه مى داند مرگ حق است، چگونه فرحناك مى شود؟ تعجب دارم از كسى كه ايمان به قدر دارد، چگونه محزون مى گردد؟ و تعجب مى كنم از كسى كه آتش دوزخ را به ياد مى آورد، چگونه مى خندد؟ و تعجب دارم از كسى كه دنيا و زير و رو شدن و تحولات آن را مى بيند، چگونه بدان دل بستگى و اطمينان پيدا مى كند.

۹۶۳-مجمع البيان، ج ۶، ص ۴۸۱.

۹۶۴-امالى، ص ۱۹۴.

۹۶۵-خصال، ج ۱، ص ۵۴ و ۵۵.

۹۶۶-تفسير قمى، ص ۱۵۳.

۹۶۷-بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۳۶۸؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۱۷۰ ۱۷۴.

۹۶۸-تهذيب، ج ۱، ص ۳۲.

۹۶۹-امالى، ص ۱۹۲ و بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۳۷۹.

۹۷۰-كامل التواريخ ۷ ج ۱، ص ۲۰۰.

۹۷۱-اكمال الدين، ص ۹۱ و ۹۲؛ امالى، ص ۱۴۰.

۹۷۲-اعراف (۷) آيات ۱۷۵ و ۱۷۶.

۹۷۳-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۶۸ ۷۰.

۹۷۴-بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۳۷۸ و ۳۷۹؛ قصص الانبياء، ص ۱۷۳.

۹۷۵-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۲۰۳.

۹۷۶-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۱۳۱.

۹۷۷-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۲۰۳؛ تاريخ طبرى ۷ ج ۱، ص ۱۲؛ مروج الذهب، ص ۶۷ و ۶۸.

۹۷۸-مجمع البيان، ج ۲، ص ۳۴۶.

۹۷۹-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۶۸ ۷۰؛ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۳۷۴.

۹۸۰-مروج الذهب، ص ۶۷ و ۶۸.

۹۸۱-اثبات الوصيه، ص ۵۳.

۹۸۲-تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۵۲.

۹۸۳-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۵۳.

۹۸۴-تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۳۲۲.

۹۸۵-درباره اين كه ذوالكفل نام كدام يك از پيغمبران بوده سخن بسيار است و رواياتى هم در اين مورد آمده است كه ان شاءاللّه در صفحات بعد جداگانه نام آن پيغمبر بزرگوار را با سبب نام گذارى او و اختلافاتى كه ميان مفسران و تاريخ نگاران است، ذكر خواهيم كرد.

۹۸۶-مجمع البيان، ج ۱، ص ۳۴۶.

۹۸۷-بقره (۲) آيه ۲۴۳.

۹۸۸-روضه كافى، ص ۱۹۸ و ۱۹۹.

۹۸۹-الحتجاج طبرسى، ص ۲۲۸ و ۲۲۹؛ توحيد صدوق، ص ۴۳۴ و ۴۳۶؛ عيون الاخبار، ص ۹۰ و ۹۱.

۹۹۰-مجمع البيان، ج ۲، ص ۳۴۷.

۹۹۱-احتجاج طبرسى، ص ۱۸۸.

۹۹۲-انعام (۶) آيه ۸۵.

۹۹۳-بعل نام بتى بوده كه قوم الياس آن را مى پرستيده اند و برخى گفته اند كه بك نام شهرى در شام بوده كه مردم آن جا بعل را مى پرستيدند و شهر مزبور اكنون به بعلبك موسوم است.

۹۹۴-صافات (۳۷) آيات ۱۲۳ و ۱۳۲.

۹۹۵-۵ و ۶. مجمع البيان، ج ۸، ص ۴۵۷.

۹۹۶-

۹۹۷-اصول كافى، ج ۱، ص ۲۴۲ ۲۴۴ و ۲۴۷.

۹۹۸-بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۳۹۳؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۲۴۴.

۹۹۹-مجمع البيان، ج ۷، ص ۵۹.

۱۰۰۰-در لغت نامه دهخدا در ذيل كلمه ذوالكفر داستان پادشاه مزبور و كفالت نامه ذوالكفر به تفصيل نقل شده است كه براى توضيح بيشتر مى توان به آن جا مراجعه كرد.

۱۰۰۱-انوار التنزيل، ج ۲، ص ۸۹.

۱۰۰۲-دهخدا، لغت نامه ذيل واژه ذوالكفل.

۱۰۰۳-بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۴۰۴ و ۴۰۵؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۲۱۲ و ۲۱۳.

۱۰۰۴-بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۴۰۴ و ۴۰۵؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۲۱۲ و ۲۱۳.

۱۰۰۵-ص (۳۸) آيه ۴۸.

۱۰۰۶-اختلاف درباره اين كه محتويات آن تابوت چه بوده و ويژگى آن چگونه بوده، بسيار است. قرآن كريم در اين باره به طور اجمال فرموده است: فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ؛ سكينه و آرامشى از پروردگارتان و باقى مانده اى از خاندان موسى و هارون در آن است و فرشتگان آن را حمل مى كنند ظاهراً منظور از سكينه، همان است كه در بالا بداان اشاره شد. در روايتى هم كه صدوق از امام باقرعليه‌السلام روايت كرده آن حضرت فرمود: سكينه همان ايمان است و منظور از باقى مانده خاندان موسى و هارون، به اختلاف روايات و گفتار مفسران يا قسمت هايى از الواح تورات يا عصا و زره و جامه هايى از هارون يا نشانه هاى نبوت و مواريث انبياى قبل از موسى بوده است. (معانى الاخبار، ص ۸۲).

۱۰۰۷-بقره (۲) آيات ۲۴۶ ۲۴۸.

۱۰۰۸-همان، آيه ۲۴۹.

۱۰۰۹-برخى گفته اند كه نهرى مابين اردن و فلسطين بود و ۱۰۱۰-قول ديگر آن است كه نهر مزبور نهر فلسطين بود.

۱۰۱۱-۲ و ۳. بقره (۲) آيه ۲۴۹ ۲۵۰.

۱۰۱۲-در برخى از احاديث و هم چنين در كامل ابن اثير نقل است: هم چنان كه مى رفت، سنگ هايى او را صدا زده و گفتند: اى داود! ما را برگير و با خود ببر كه ما براى كشتن جالوت آفريده شده ايم. (اكمال الدين، ص ۹۲ ۹۵؛ كامل التواريخ، ج ۱، ص ۳۲۰.

۱۰۱۳-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۲۲۰.

۱۰۱۴-صدوق در خصال از امام باقرعليه‌السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: خداى تعالى پس از نوح پيغمبرانى كه سلطان هم بوده باشند جز چهار تن مبعوث نفرمود: ۱ ذوالقرنين كه نامش عياش بود؛ ۲ داود؛ ۳ سليمان؛ ۴ يوسف. عياش بر مابين مغرب و مشرق سلطنت كرد، اما داود بر مابين شامات تا بلاد اصطخر سلطنت داشت و سليمان هم به همين صورت، اما يوسف بر مملكت مصر و اطراف آن سلطنت كرد. (خصال، ج ۱، ص ۱۱۸.

۱۰۱۵-طبرسى در مجمع البيان نقل كرده كه سبب نرم شدن آهن در دست داود آن بود كه روزى هم چنان كه داود براى سرگشى مأموران خود رفته بود، جبرئيل به صورت انسانى پيش وى آمد و بر او سلام كرد. داود جواب سلامش را داد و از وى پرسيد: سيره و روش داود ميان مردم چگونه است؟ جبرئيل در پاسخ گفت: سيره خوبى است اگر يك چيز در او نبود. داود پرسيد: آن يك چيز كدام است؟ جبرتيل گفت: آن كه وى از بيت المال روزى مى خورد. داود از وى تشكر كرد و سوگند ياد كرد كه از آن پس از بيت المال ارتزاق نكن. خداى سبحان كه صدق گفتار داود را دانست، آهن را براى او نرم كرد تا به وسيله بافتن زره نان بخورد و صدوق در من لايحضره الفقيه نظير همين قول را با اختصار از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده و در آن جا است كه داود سيصد و شصت زره به دست خود بافت و سيصد و شصت هزار فروخت و بدين ترتيب از بيت المال بى نياز گرديد. (مجمع البيان، ج ۷، ص ۵۸.)

۱۰۱۶-سباء (۳۴) آيات ۱۰ و ۱۱.

۱۰۱۷-ص (۳۸) آيات ۱۷ - ۲۰.

۱۰۱۸-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۲۲۳.

۱۰۱۹-انبياء (۲۱) آيه ۱۰۵.

۱۰۲۰-فروع كافى ۷ ج ۱۰، ص ۱۸۷.

۱۰۲۱-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۲۲۳.

۱۰۲۲-ص (۳۸) آيات ۲۱ ۲۶.

۱۰۲۳-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۲۲۴ و ۲۲۵.

۱۰۲۴-۱ و ۲. يعنى اين آيه شاهد بر اين است كه خطاى آن حضرت خطاى در حد حكم بوده، نه آن چه شما خيال كرده ايد، زيرا خداى تعالى به وى خشدار مى دهد كه تو جانشين ما در زمين هستى، پس مواظب باش تا ميان مردم به حق قضاوت كنى و عجولانه و بى تأمل و بدون برقرار ساختن موازين قضاوت از اقامه دليل و شاهد و غيره قضاوت نكن هم چنين در حديثى كه شيعه و سنى از اميرمؤمنان روايت كرده اند، آن حضرت فرمود: اگر به كسى دست يابم كه درباره داود عقيده داشته باشد كه او با زن اوريا بدان ترتيب كه گفتهاند همبستر شده است، دو حدّ بر او جارى مى كنم: يكى به سبب اين كه به پيغمبران الهى نسبت گناه داده و ديگرى براى اصل اين نسبت دروغ؛ (عيون

۱۰۲۵-الاخبار، صص ۱۰۷ و ۱۰۸)

۱۰۲۶-تهذيب، ج ۲، ص ۹۶ و ۹۷.

۱۰۲۷-بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۸؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۲۰۵ و ۲۰۶.

۱۰۲۸-تنبيه الخواطر، ج ۱، ص ۱۸ و ۱۹.

۱۰۲۹-اكمال الدين، ص ۲۸۹؛ كامل التواريخ، ج ۱، ۷۶ و ۷۷.

۱۰۳۰-نساء (۴) آيه ۱۶۳؛ اسراء آيه ۵۵.

۱۰۳۱-انبياء (۲۱) آيه ۱۰۵.

۱۰۳۲-معانى الاخبار، ص ۱۰۶؛ عيون الاخبار، ص ۱۷۴.

۱۰۳۳-قرب الاسناد، ص ۳۳.

۱۰۳۴-امالى، ص ۳۲۸.

۱۰۳۵-بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۷؛ قصص الانبياء، ص ۱۹۸ و ۱۹۹.

۱۰۳۶-اصول كافى، ج ۲، ص ۱۱۶.

۱۰۳۷-همان، ص ۱۲۳.

۱۰۳۸-تنبيه الخواطر، ج ۲، ص ۲۲.

۱۰۳۹-عدة الداعى، ص ۲۲ و ۲۳.

۱۰۴۰-عدة الداعى، ص ۲۲ و ۲۳.

۱۰۴۱-اصول كافى، ج ۱۲، ص ۳۱۴.

۱۰۴۲-محاسن برقى، ص ۱۹۳.

۱۰۴۳-تفسير قمى، ص ۴۳۱.

۱۰۴۴-اصول كافى، ج ۱، ص ۲۷۸ و ۲۷۹.

۱۰۴۵-ر. ك: تفسير الميزان، ج ۱۵، ص ۴۰۳ و خزائلى، اعلام القرآن، ص ۳۹۰.

۱۰۴۶-اين قسمت گفتار جبائى و هم چنين دنباله آن با آن چه ما درباره عمر حضرت داود قبل از اين نقل كرديم سازگارى نداد، و اللّه اعلم.

۱۰۴۷-مجمع البيان، ج ۸، ص ۳۸۲.

۱۰۴۸-به طور خلاصه، حمله ها و قتل و غارت هايى كه در اين شهر تاريخى انجام شده چه قبل از نبوت سليمان و چه بعد از آن به شرح زير است:

حمله اى كه در سال ۱۸۱۹ قبل از ميلاد به دست بنى اسرائيل صورت گرفت و پس از اين كه شهر را فتح كردند، هر چه انسان و حيوان در آن شهر بود قتل عام كرده و شهر را به كلى سوزاندند؛

حمله اى در ۷۱۳ قبل از ميلاد به دست آشوريان و سخاريب صورت گرفت و پس از قتل عام مردم همه نقدينه و كالاى شهر را تاراج كردند؛

حمله نخست بخت نصر در سال ۵۹۷ قبل از ميلاد؛

حمله دوم بخت نصر در سال ۵۸۶ قبل از ميلاد كه دو سال شهر را محاصره كرد و پس از قتح آن همه شهر را ويران ساخت و مسجد را سوزاند و اموال را غارت كرد و شهر را به صورت بيابانى درآورد؛

حمله انتيوخس، يكى از جانشينان اسكندر در سال ۱۶۸ قبل از ميلاد كه پس از قتح، همه شهر را ويران كرد و مردم بسيار را بكشت؛

حمله پومپى سردار روم كه سال ۶۵ قبل از ميلاد به جنگ مردم بيت المقدس رفت و پس از سه ماه محاصره وقتى كه شهر را گشود، ساكنان آن را قتل عام كرد؛

حمله پيلاطس، حاكم رومى در سال ۲۶ تا ۳۶ پس از ميلاد؛

حمله تيطس در سال ۷۹ ميلادى كه شهر در محاصره بى سابقه اى قرار گرفت و چند هزار نفر در مدت محاصره از گرسنگى جان دادند و پس از فتح تنها در جاى مسجد و معبد ده هزار نفر كشته شدند و بنا به قول يوسيفوس كه خود در حلقه محاصره بود، خون مانند سيل در كوچه هاى شهر روان بود و تعداد كشتگان در اين حادثه به نيم ميليون نفر رسيد. تيطس پس از ويران كردن شهر، جمع زيارى از اهالى شهر را به اسارت برد و در بازار برده فروشان روم بفروخت و عده اى از اسيران را طعمه درندگان ساخت؛

حمله آدريانوس در سال ۱۳۵ ميلادى كه مانند گذشتان شهر را قتل عام كرد و به كلى ويران ساخت؛

حملهئ لشكر ايران كه به تحريك يهود در سال ۶۱۴ ميلادى انجام شد و در اين حمله كنيسه قيامت و كنيسه هاى ديگر را سوزاندند و به گفته مورخان نود هزار نفر از مسيحيان را طعمه شمشير ساختند؛

حمله صليبيان در جنگ هاى صليبى كه قسمتى از آن در بالا ذكر شد.

فته ها و كشت و كشتارهايى كه در زمان ما به دست يهوديان غاصب و توطئه دولت هاى بزرگ در جنگ هاى اوّل و دوم اعراب و اسرائيل در اين شهر اتفاق افتاد و بسيارى از خوانندگان به خاطر دارند و تواريخ روز جزئيات آن را ثبت كرده است.

۱۰۴۹-انبياء (۲۱) آيه ۸۱.

۱۰۵۰-سباء (۳۴) آيه ۱۲.

۱۰۵۱-ص (۲۸) آيه ۳۶.

۱۰۵۲-نمل (۲۷) آيات ۱۷ ۱۹.

۱۰۵۳-من لايحضره الفقيه، ص ۱۲۸ ۱۳۹.

۱۰۵۴-چكاوك يا چكاوه پرنده اى خوش آواز و حلال گوشت شبيه گنجشك و كمى بزرگ تر از آن، كه بالاى سرش تاج كوچكى از پر دارد.

۱۰۵۵-فروع كافى، ج ۲، ص ۱۴۶.

۱۰۵۶-ص (۳۸) آيات ۳۰ - ۳۳.

۱۰۵۷-نظير آن چه از كعب روايت شده در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است، ولى چنان كه گفته شد، ائمه دين در روايات ديگر آن ها را تكذيب كرده و مردود دانسته اند. ازاين رو علماى بزرگوار ما نقل على بن ابراهيم را كه موافق با اهل سنت است بر تقيه حمل كرده اند.

۱۰۵۸-۲ و ۳. مجمع البيان

۱۰۵۹-ج ۸، ص ۴۷۵.

۱۰۶۰-تفسير قمى، ص ۴۷۶ ۴۷۸.

۱۰۶۱-در روايات نقل است كه هدهد چنان تيز بين است كه آب هاى زير زمين را مى بيند، چنان كه ما آب را در شيشه مى بينيم. در اين باره از تفسير عياشى حديثى نقل شده كه ابوحنيفه به امام صادقعليه‌السلام عرض كرد: چه شد كه سليمان ميان همه پرندگان از هدهد جويا شد؟ حضرت فرمود: چون هدهد آب را در زير زمين مى بيند، چنان كه شما روغن را در شيشه مى بينيد. ابوحنيفه رو به اصحاب خود كرد و خنديد. امام بدو فرمود: چرا مى خندى؟ گفت: قربانت گردم بر تو پيروز شدم. امام فرمود: چگونه؟ گفت: مرغى كه آب را در زير زمين مى بيند، چگونه دام را در زير خاك نمى بيند كه در آن مى افتد و گردنش را مى گيرد؟ حضرت فرمودند: اَما عَلِمَت اِنَّهُ اذا نَزَلَ القَدَرُ اءغشَى البَصَر؛ يعنى مگر نمى دانى كه وقتى قضا و قدر بيايد چشم را مى پوشاند.

و به گفته مولوى:

چون قضا آيد نماند فهم و راى

كس نمى داند قضا را جز خداى

چون قضا آيد فرو پوشد بصر

تا ندند عقل ما پا را ز سر

زان اما المتقين داد اين خبر

گفت اذا جاء القضا عمى البصر

۱۰۶۲-درباره عظمت تخت بلقيس افسانه هايى گفته اند: از ابن عباس نقل شده كه تخت بلقيس داراى سى ذرع طول و سى ذرع عرض و سى ذرع ارتفاع بود. و در نقل ديگرى است كه گفته اند: جلوى آن تخت از طلا و مرصّع به ياقوت قرمز و زمرد و سبز بوده و عقب آ از نقره و آراسته به جواهرات گوناگون بود و داراى هفت خانه بوده و هر خانه اى را درى بسته بود.

۱۰۶۳-نمل (۲۷) آيه ۳۴.

۱۰۶۴-آن چه در اين جا انتخاب كرديم، مطابق مشهور و ررواياتى است كه در اين باره ذكر شد وگرنه بعضى گفته اند: آن كس كه اين كار را كرد و از علم بهره داشت جبرئيل بود و ديگرى گفته خضر بود و مجاهد گفته مردى بود به نام ايلخيا كه اسم اعظم مى دانست. قتاده گفته: نامش اسطوم بوده و از اقوال بعيده قول جبائى است كه گفته: او خود سليمان بود (ر. ك: طبرسى، مجمع البيان).

۱۰۶۵-در معناى آيهئ شريفه وهب لى ملكاً لا حد من بعدى كه حكايت از درخواستى است كه سليمان از درگاه خداى تعالى كرد، مفسران و جوهى ذكر كرده اند كه اين وجه مى تواند يكى از آن وجوه باشد، اگر چه اين هم، وجه ناقصى است و جواب گوى تمام سئوالاتى كه در اين مورد شده است نمى شود. (ر. ك: مجمع البيان، ج ۸، ص ۴۷۶).

۱۰۶۶-همان، ص ۳۸۳ و ۳۸۴.

۱۰۶۷-در روايات ديگرى است كه گفت: من كسى هستم كه رشوه نمى پذيرم و از سلاطين واهمه و ترس ندارم.

۱۰۶۸-علل الشرائع، ص ۳۶؛ عيون الاخبار، ص ۱۴۶ و ۱۴۷.

۱۰۶۹-علل الشرائع، ص ۳۶؛ عيون الاخبار، ص ۱۴۶ ۱۴۷.

۱۰۷۰-يونس (۱۰) آيه ۹۸.

۱۰۷۱-انبياء (۲۱) آيات ۸۷ و ۸۸.

۱۰۷۲-صافات (۳۷) آيات ۱۳۹ و ۱۴۸.

۱۰۷۳-۲ و ۳. قلم (۶۸) آيات ۴۸ و ۵۰.

۱۰۷۴-

۱۰۷۵-۴ و ۵. تفسير عياشى، ج ۲، ص ۱۲۹؛ بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۹۸؛ تفسير برهان، ج ۱۰۷۶-۲، ص ۲۰۰.

۱۰۷۷-مجمع البيان، ج ۸، ص ۴۵۸ و ۴۵۹.

۱۰۷۸-۲ ۴. همان

۱۰۷۹-ج ۵، ص ۱۳۵ و ۱۳۶.

۱۰۸۰-

۱۰۸۱-بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۹۱؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۲۵۲.

۱۰۸۲-تفسير قمى، ص ۲۹۳ و ۲۹۶.

۱۰۸۳-انبياء (۲۱) آيه ۸۷.

۱۰۸۴-مجمع البيان، ج ۸، ص ۴۵۸ و ۴۵۹.

۱۰۸۵-آل عمران (۳) آيات ۳۷ و ۴۱.

۱۰۸۶-علامه طباطبائى براى وجه اول نيز توجيهى ذكر كرده و پاسخ اشكال را به نحوى داده اند كه مى توانيد براى مطالعه بيشتر به تفسير ايشان در ذيل همين آيات مراجعه كنيد.

۱۰۸۷-مريم (۱۹) آيات ۲ و ۱۱.

۱۰۸۸-انبياء (۲۱) آيات ۸۹ و ۹۰.

۱۰۸۹-مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۰۲ و ۵۰۶.

۱۰۹۰-صدق در عيون الاخبار، از ريان بن شبيب روايت كرده كه گويد: روز اول محرم نزد امام هشتم شرفيات شدم حضرت به من فرمود: آيا روزه هستى؟ عرض كردم: نه. فرمود: امروز روزى است كه زكريا به درگاه خدا دعا كرد و از خدا فرزندى پاك خواست و خداوند دعايش را مستجابت فرمود، پس هر كس در اين روز روزه بگيرد و به درگاه خداوند دعا كند، خدا دعايش را مستجاب كند، چنان كه دعاى زكريا را مسنجاب فرمود.

۱۰۹۱-علل الشرائع، ص ۳۸؛ كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۷۰ ۱۷۵.

۱۰۹۲-آل عمران (۳) آيه ۲۹.

۱۰۹۳-مريم (۱۹) آيات ۱۲ ۱۵.

۱۰۹۴-همان.

۱۰۹۵-مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۰۶.

۱۰۹۶-مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۰۶.

۱۰۹۷-مريم (۱۹) آيه ۳۳.

۱۰۹۸-من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۳۳.

۱۰۹۹-پوسب درخت خرما و نارگيل را كه به شكل طورهاى سيمى است ليف گويند.

۱۱۰۰-اصول كافى، ج ۲، ص ۶۶۵.

۱۱۰۱-بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۱۶۷ به نقل از كتاب زهد الصادق.

۱۱۰۲-امالى طوسى، ص ۲۱۶ و ۲۱۷.

۱۱۰۳-چنين برمى آيد كه يحيى بن زكريا با اين عمل پادشاه مخالفت كرده و مخالفت خود را اظهار مى داشته و همين اظهار مخالفت يحيى، سبب كينه آن زن بدكار گرديده است.

۱۱۰۴-بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۱۸۰ و ۱۸۱؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۱۱۹؛ نجّار، قصص الانبياء، ص ۳۶۹.

۱۱۰۵-راوند، قصص الانبياء، ص ۲۱۸.

۱۱۰۶-انجيل مرقس، باب ششم، ص ۱۷ ۲۹.

۱۱۰۷-مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۰۲ ۵۰۶؛ بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۱۸۲؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۲۲۰.

۱۱۰۸-تفسير قمى، ص ۶۱۶.

۱۱۰۹-بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۱۸۲ ۱۸۳.

۱۱۱۰-بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۱۸۰ و ۱۸۱؛ راوندى، قصص الانبياء، ص ۲۱۸.

۱۱۱۱-بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۵۵.

۱۱۱۲-بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۵۵ به نقل از عرائس الفنون، ثعلبى و اثبات الوصيه مسعودى، ص ۷۲.

۱۱۱۳-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۱۰۴.

۱۱۱۴-فروع كافى، ج ۱، ص ۷۲.

۱۱۱۵-در حديثى نام مادر مريم مرتا يا مرثاد ذكر شده و برخى احتمال داده اند كه آن لقب حنّه بوده است. اصول كافى، ج ۱، ص ۴۷۹ و ۴۸۰.

۱۱۱۶-برخى از مفسران احتمال داده اند كه حنّه اين نذر را پس از وفات عمران و در دوران حاملگى كرد، زير با وجود عمران، حنّه استقلال و اختيارى نداشت كه بدون نظر عمران او را نذر معبد كند. (مجمع البيان، ج ۲، ص ۴۳۴ ۴۳۷).

۱۱۱۷-آل عمران (۳) آيه ۳۷.

۱۱۱۸-همان، آيه ۴۲.

۱۱۱۹-همان، آيه ۴۵.

۱۱۲۰-ترجمه اين آيات در فصل ولادت عيسى خواهد آمد.

۱۱۲۱-مريم (۱۹) آيات ۱۶ ۱۹.

۱۱۲۲-انبياء (۲۱) آيه ۹۱.

۱۱۲۳-مجمع البيان، ج ۵، ص ۳۲۰.

۱۱۲۴-كشاف، ج ۳، ص ۲۵۰، خصال، ج ۱، ص ۹۶.

۱۱۲۵-همان، ص ۱۰۷.

۱۱۲۶-ترجمهة اين حديث در سرگذشت حضرت ايوب گذشت (روضة كافى، ص ۲۳۸).

۱۱۲۷-در اين باره مولوى اشعار لطيفى دارد كه در صفحات بعدى خواهد آمد.

۱۱۲۸-متن آيه اين است: قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا و ترجمه اى كه در بالا شده طبق آن است كه لفظ اِنْ را شرطيه بگيريم، چنان كه اكثر مفسران همين گونه معنا كرده اند. برخى هم اِنْ نافيه گرفته اند و معناى آن طبق اين قول اين گونه مى شود: از تو به خداى رحمان پناه مى برم كه تو پرهيزكار نيستى يعنى اگر پرهيزكار بودى اين جا نمى آمدى؟ (مريم (۱۹) آيات ۱۶ ۱۹).

۱۱۲۹-مريم (۱۹) آيه ۲۰.

۱۱۳۰-همان، آيه ۲۱.

۱۱۳۱-طوسى، امالى، ص ۱۲۴ و ۱۲۵.

۱۱۳۲-در حديثى است كه عيسى روز بيست و پنجم ذى القعده به دنيا آمد.

۱۱۳۳-مريم (۱۹) آيه ۲۳.

۱۱۳۴-همان، آيات ۲۴ ۲۶.

۱۱۳۵-همان، آيه ۲۷.

۱۱۳۶-مرحوم طبرسى در مجمع البيان گويد: در معناى اين جمله كه به مريم گفتند: اى خواهر هارون مفسران چهار وجه گفتند:

۱ هارون نام مرد صالحى در بنى اسرائيل بود كه هر شخص صالحى را به او تشبيه مى كردند و روى اين قول معناى جمله اين گونه است كه اى شبيه و مانند هارون ؛ ۲ كلبى گفته: هارون نام برادر پدرى مريم بوده كه به خير و صلاح معروف بوده است؛ ۳ منظور از هارون برادر حضرت موسى است كه نسب مريم بدو مى رسيد و در عرب رسم است كه هر كى از تيره كسى باشد به لفظ اءخ يا اُخت او را به آن شخص نسبت مى دهند، چنان كه مى گويند يا اءخاتميم؛ ۴ هارون نام مرد فاسقى بود كه به فساد و زنا مشهور بود و منظورشان سرزنش مريم و تشبيه كردن او به آن مرد در انجام عمل زشت زنا بوده است.

مجمع البيان، ج ۶، ص ۵۱۲.

۱۱۳۷-مريم (۱۹) آيات ۲۸ و ۳۳.

۱۱۳۸-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۳۰۷.

۱۱۳۹-اصول كافى، ج ۱، ص ۳۸۲ و ۳۸۳.

۱۱۴۰-اصول كافى، ج ۱، ص ۳۸۴.

۱۱۴۱-مريم (۱۹) آيه ۳۰.

۱۱۴۲-معانى الاخبار، ص ۱۸؛ توحيد صدوق، ص ۲۳۸ و ۲۳۹؛ امالى صدوق، ص ۱۹۰ و ۱۹۱.

۱۱۴۳-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۳۱۴.

۱۱۴۴-مائده (۵) آيه ۱۱۰.

۱۱۴۵-آل عمران (۳) آيات ۴۸ و ۴۹.

۱۱۴۶-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۳۱۵.

۱۱۴۷-بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۲۳۳؛ تفسير عياشى، ج ۱، ص ۱۷۴.

۱۱۴۸-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۳۱۵.

۱۱۴۹-روضه كافى، ص ۳۳۷؛ بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۲۳۴؛ تفسير عياشى، ج ۱، ص ۱۷۴ و ۱۷۵؛ تفسير برهان، ج ۱، ص ۲۸۴؛ تفسير صافى، ج ۱، ص ‍ ۱۶۳.

۱۱۵۰-كامل التواريخ، ج ۱، ص ۳۱۵.

۱۱۵۱-مائده (۵) آيات ۱۱۲ ۱۱۵.

۱۱۵۲-ناگفته نماند كه اين معنا طبق آ است كه در آيه تستطيع به صورت خطاب باشد و ربَّك را به نصب بخوانيم، چنان كه كسائى قرائت كرده است.

۱۱۵۳-مجمع البيان، ج ۳، ص ۲۶۶.

۱۱۵۴-مائده (۵) آيه ۱۱۲.

۱۱۵۵-مجمع البيان، ج ۸، ص ۴۱۹ و ۴۲۰.

۱۱۵۶-در تفاسير ديگر آمده كه اين دو نفر را عيسى بدان شهر فرستاد، و از زمره حوارى ها بودند.

۱۱۵۷-در مجمع البيان از شيعه حديث نقل كرده كه نام آن دو رسول شمعون و يوحنا و نام سومى پولس بوده و از ابن عباس و كعب روايت شده است كه نام آن دو صادق و صدوق و نام سومى سلوم بوده است و نيز از ثعلبى روايت شده كه چون دو رسول به نزديك شهر انطاكيه رسيدند، پيرمردى را ديدند كه گوسفندانى را مى چراند و او همان حبيب صاحب يس بود. آن دو به حبيب سلام كردند. پيرمرد به آن دو گفت: شما كسيتيد؟ آن ها گفتند: فرستادگان عيسى هستيم و آمده ايم تا شما را از پرستش بت ها به عبادت خداى رحمان دعوت كنيم.

پيرمرد گفت: آيت و معجزه اى هم داريد؟ گفتند: آرى به اذن خدا بيماران را شفا مى دهيم و كور مادرزاد و برص دار را بهبودى مى بخشيم. پيرمرد گفت: من پسر بيمارى دارم كه سال ها بسترى است. آن دو گفتند: ما را به خانه خود ببر تا از حال او اطلاع يابيم پيرمرد آن دو را به خانه خود برد و چون دست بر بدن آن پسر گذاشتند، در همان حال به اذن خدا سالم گشته و از جا برخاست. اين خبر در شخر پراكنده شد و بيماران بسيارى به دست آن دو شفا يافتند.

شهر انطاكيه پادشاهى داشت كه نامش شلاحن و از پادشاهان روم بود كه بت مى پرستيد. اين خبر به گوش وى نيز رسيد و آن دو را خواست و از آن ها پرسيد: شما كيستيد؟ گفتند: فرستادگان عيسى. پرسيد: معجزه اى هم داريد؟ گفتند: آرى، كور مادرزاد و برص دار و بيار را به اذن خدا شفا مى بخشيم. پادشاه پرسيد: دعوت شما چيست؟ گفتند: آمده ايم تا تو را از پرستش چيزى كه شنواى و بيناى ندارد به پرستش خداى شنوا و بينا دعوت كنم. پادشاه پرسيد: مگر ما را معبود ديگرى جز اين معبودها هست؟ گفتند: آرى، آن خدايى كه تو و خدايتان را به وجود آورده. پادشاه گفت: اكنون برويد تا من درباره شما فكرى بكنم آن دو از بزد پادشاه بيرون آمدند، ولى جمعى از مردم آن دو ار تعقيب كرده و دستگير ساختند و در بازار بزدند.

۱۱۵۸-در پاره اى از روايات است كه پسر پادشاه گفت: سه نفر را ديدم كه براى زنده شدن به درگاه خدا دعا مى كردند و چون پادشاه پرسيد آن سه نفر كيان اند، همان سه رسول را نشان داد، و معلوم شد رسول سوم نيز دور از انظار ديگران براى زنده شدن وى دعا كرده بود.

۱۱۵۹-در برخى از نقل هاست كه جمعى ايمان آورده و جمع ديگرى كافر شدند و اين اسحاق نقل كرده كه هيچ يك ايمان نياوردند و در صدد قتل رسولان برآمدند.

۱۱۶۰-تفسير قمى، ص ۵۴۹ و ۵۵۰.

۱۱۶۱-علل الشرائع، ص ۳۸؛ عيون الاخبار، ص ۲۳۳ و ۲۳۴.

۱۱۶۲-عهد جديد۷ ص ۱۵؛ نجّار، قصص الانبياء، ص ۴۰۵.

۱۱۶۳-انجيل برنابا، ترجمه فهيم كرمانى، ص ۷۴.

۱۱۶۴-خصال، ج ۱، ص ۷.

۱۱۶۵-امالى، ص ۲۷۹.

۱۱۶۶-خصال، ج ۱، ص ۳۴.

۱۱۶۷-امالى، ص ۱۲۹ و ۱۳۰.

۱۱۶۸-تنبيه الخواطر، ج ۱، ص ۱۲۹.

۱۱۶۹-همان.

۱۱۷۰-همان، ج ۲، ص ۲۳۵.

۱۱۷۱-اصول كافى، ج ۲، ص ۲۴۱.

۱۱۷۲-همان، ج ۱، ص ۳۹.

۱۱۷۳-عرائس الفنون، صص ۲۲۰ و ۲۲۱؛ بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۲۸۲.

۱۱۷۴-تفسير قمى، ص ۹۳.

۱۱۷۵-خوانندگان محترم مى توانند براى تحقيق بيشتر به كتاب هايى كه در دسترس است مانند مقدمه انجيل برنابا، ترجمه فهيم كرمانى يا به كتاب قصص ‍ الانبياى عبدالوهاب نجّار مراجعه كنند.

۱۱۷۶-در اين قسمت، اجمال تاريخچه پيدا شدن انجيل برنابا ذكر شده و اگر طالب تفصيل و شرح بيشترى هستيد، به مقدمه ترجمه عربى استاد دكتر خليل سعادت كه بر انجيل مزبور نوشته و در ترجمه هاى فارسى آن را به فارسى برگردانده اند، مراجعه فرماييد.

۱۱۷۷-امالى، ص ۱۰۹.

۱۱۷۸-همان، ص ۱۸۳.

۱۱۷۹-همان، ص ۲۲۰.

۱۱۸۰-همان، ص ۳۳۱ و ۳۳۲.

۱۱۸۱-همان، ص ۳۲۴.

۱۱۸۲-خصال، ج ۱، ص ۵۶.

۱۱۸۳-معانى الاخبار، ص ۷۴.

۱۱۸۴-بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۲۳ به نقل از: مفيد، الاختصاص

۱۱۸۵-تنبيه الخواطر، ج ۱، ص ۸۰.

۱۱۸۶-همان، ص ۱۲۳.

۱۱۸۷-همان، ص ۸۶.

۱۱۸۸-روضه كافى، ص ۱۴۴؛ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۳.