طب الصادق (ع) - دستورات طبی و گیاهی

طب الصادق (ع) - دستورات طبی و گیاهی0%

طب الصادق (ع) - دستورات طبی و گیاهی نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام صادق علیه السلام

طب الصادق (ع) - دستورات طبی و گیاهی

نویسنده: دکتر محمد دریایی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 21485
دانلود: 6553

توضیحات:

طب الصادق (ع) - دستورات طبی و گیاهی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 25 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21485 / دانلود: 6553
اندازه اندازه اندازه
طب الصادق (ع) - دستورات طبی و گیاهی

طب الصادق (ع) - دستورات طبی و گیاهی

نویسنده:
فارسی

ميلاد سعادت آفرين و فرهنگ امام صادقعليه‌السلام

مشهور ميان مورخان و محدثان آن است كه امام صادقعليه‌السلام در هفده ربيع الاول سال ۸۰ و يا ۸۳ قمرى چشم به جهان گشوده است.

در اين مجموعه به مناسبتى اشاره داريم به اين كه امام در برخى از برخوردهايش با منصور عباسى فرمود: من متجاوز از هفتاد سال دارم. محمد بن ربيع كه ماءمور جلب و بازداشت امام گفته است: او پيرمردى بود كه بيش از هفتاد سال داشت. «مجلسى» در «بحارالانوار» از محمد بن سعيد روايت كرده كه امام به هنگام وفات، هفتاد و يك ساله بوده است.

ملاحظه مى شود كه اين روايات با هيچ كدام از دو احتمال ۸۰ و ۸۳ سازگار نيست؛ زيرا مورخان اتفاق نظر دارند كه امام صادقعليه‌السلام در سال ۱۴۸ قمرى وفات يافته است. بنابر اين تاريخ تولد آن حضرت سه سال و يا سه سال و اندى پيش از سنه ى ۸۰ بايد باشد، و بدين ترتيب روايات وارده در ميلاد امام را مى توان به سه گروه تقسيم كرد كه قول ميانه همان سال ۸۰ است و شايد آن نزديك به صحت باشد.

اين كه امام در چه ماهى وفات يافته، روايات مختلف است. برخى بيست و پنج شوال و برخى نيمه ى رجب روايت كرده اند؛ ولى مورخان شيعه و سنّى اتفاق نظر دارند كه سال وفات امام سال ۱۴۸ هجرت بوده است و روايت بيست و پنج شوال نيز مشهور است.

همچنين نويسندگان و تاريخ دانان شيعه متفقا اعتقاد دارند كه والى مدينه از سوى منصور عباسى، امام صادقعليه‌السلام را به وسيله زهر مسموم و شهيد كرده است و «كفعمى» در «مصباح» روايت كرده كه امام با انگورى زهر آگين مسموم و شهيد شده است. در اين ميان برخى محققان اهل سنت نيز شهادت امام را بوسيله ى زهر، روايت كرده اند كه از جمله مؤ لفان «اسعاف الراغبين»، «نورالابصار»، «تذكرة الخواص» و «الصواعق المحرقه» را مى توان نام برد.

لحظه شهادت

امام صادقعليه‌السلام در آخرين لحظات حيات كه مرگ را نزديك ديد، دستور داد كه تمام خانواده و خويشان نزديكش بر سر بالينش جمع گردند و پس از آن كه همه آنان در كنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت يكايك آنها نظر افكند و فرمود:

ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة (بحار الانوار، ج ۸۲، ص ۲۳۶)

اين وصيت امام دليل آن است كه در آيين اسلام، نماز جايگاهى مهم دارد، به گونه اى كه امام در آخرين لحظه هاى زندگى از ميان هزاران مساءله فقط نماز را سفارش مى كند و اين نيست جز اين كه امام صادقعليه‌السلام هادى امت و پاسدار دين است و نماز از اين ديدگاه از اهميت فراوانى برخوردار مى باشد.

راز اين كه امام خويشاوندان نزديكش را به نماز سفارش مى كند، آن كه مردم از او انتظار ارشاد و راهنمايى دارند؛ پس تبليغ و توصيه ى اين فريضه از زبان آنان مؤ ثرتر است. نكته دوم آن كه نزديكان امام و منسوبان عترت نپندارند كه به علت قرابت و داشتن نسبت با پيامبر از شفاعت او و اوصياى گرامى اش بهره مند خواهند بود، هر چند كه در عمل به برخى احكام سهل انگار باشند.

امام صادقعليه‌السلام بدين وسيله خواستند بيان كنند - خويشاوندى با پيامبر اگر تواءم با انجام فرايض و تكاليف دينى نباشد، سودى براى آنان نخواهد داشت. بلكه اين نسبت مسئوليت آنان را سنگين تر خواهد ساخت.

ام حميده مادر امام موسى كاظمعليه‌السلام و همسر امام صادقعليه‌السلام از اين حال امام در شگفت بوده كه چگونه امام به هنگام وفات نيز از اين فريضه بزرگ غفلت نداشته است و هر گاه اين حال امام را به ياد مى آورده، مى گريسته است.

از كارهاى عجيب امام در ساعت رحلتش آن كه دستور داد براى تمام خويشاوندان نزديكش صله و تحفه اى فرستاده شود و حتى براى حسن افطس مبلغ هفتاد دينار فرستاد. سالمه كنيز و خدمتكار آن حضرت پرسيد: چگونه به مردى كه با دشنه و خنجر به شما حمله آورده و قصد قتل شما را داشته است، چنين مبلغى عطا مى فرماييد؟

امام در پاسخ فرمود: مى خواهى مشمول اين آيه قرآن نباشم كه فرمود: والذين يصلون ما اءمرالله به اءن يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب.

: (و آنان كه فرمان خدا را در مورد صله ى رحم و دلجويى از خويشاوندان اجرا مى كنند و از خدايشان مى ترسند و از محاسبه ى بد فرجام بيم ناكند).

اى سالمه! خداوند بهشت را بيافريد و بوى آن را بسيار خوش و مطبوع گردانيد كه از فاصله اى به مسافت دو هزار ساله به مشام مى رسد؛ ليكن عاق و كسى كه قطع رحم كرده، بوى آن را احساس نمى كند و در نمى يابد. اين وصيت امام نيز بيانگر اهميت صله ى رحم است و رفتار خود امام هم اين گونه بوده كه با ارحامش پيوند داشته و حتى با آنان كه با او بريده و به قصد كشتنش به طرف او حمله كرده بودند به طريق نيكو رفتار كرد و مبلغى صله فرستاد و به راستى كه اين خلق و خوى انبياء اولياست.

پس از شهادت

امام كاظمعليه‌السلام ضمنا دستور داد در ميان دو تكه پارچه ى سفيد كه لباس ‍ احرام او بود به اضافه ى پيراهن و دستارى كه يادگار جدش حضرت على بن الحسينعليه‌السلام بود و نيز در ميان بُردى كه آن را به چهل دينار خريده بود، پيچيد و به خاك سپرد.

امام موسى كاظمعليه‌السلام ضمنا دستور داد، چراغ اتاقى را كه پدرش در آن مى زيست همچنان روشن نگه دارند و اين چراغ تا امام موسى كاظمعليه‌السلام در مدينه بود، همه شب روشن بود تا اين كه او به عراق احضار شد. پيش از اين نيز امام صادقعليه‌السلام چراغ اتاق پدرش امام باقر را روشن نگاه داشته بود. ابوهريره ى عجلى كه از شعراى اهل بيت و از علاقمندان آنان بوده در رثاى امام آن هنگام كه بدن مطهرش را روى تخت روان به سوى بقيع مى برده اند، چنين سروده است:

«به آنان كه رفتند امام را روى دوشهايشان حمل كنند، گفتم: آيا مى دانيد كه چه شخصيتى را به گورستان مى بريد؟: كوه ثبير را كه چه مرتفع و بلند است! اينك مردمانى را مى بينم كه هر يك مشتى خاك روى بدن مقدسش ‍ مى ريزند. چقدر شايسته است كه روى سر خويش بريزند.

اى صادق و راستگو و اى فرزند راستان و صادقان! به پدر پاك و پاكيزه ات سوگند راستين مى خورم و خداى تعالى و پروردگار خاوران نيز به وجود شما سوگند ياد كرده و فرموده است: دوازده ستاره ى درخشانى كه در علم الهى هميشه پيشرو و پيشگام بوده اند».

بدين ترتيب امام صادقعليه‌السلام در گورستان بقيع در كنار نياى مادريش حسن مجتبى و جد پدريش حضرت سجاد و پدرش باقر العلوم (درود خداوند به روان همه شان) به خاك سپرده شد و او آخرين امامى بود كه در بقيع دفن گرديد و پس از او تمام فرزندان او جز امام رضاعليه‌السلام كه در خراسان آرميده، در سرزمين عراق به خاك سپرده شده اند.

كنيه ها و القاب امام

امام صادقعليه‌السلام كنيه هاى متعددى داشته مانند: ابوعبدالله، ابواسماعيل و ابو موسى، كه مشهورتر همان نخستين آنهاست و القاب چندى هم داشته، چون: صادق، فاضل، قائم، كافل، منجى و غير اينها كه اولين مشهورترين آنهاست.

لقب صادق را جدش پيامبر به او داده است، چنان كه ابوهريره در روايتى از رسول خدا نقل كرده كه فرمود: و خداوند از صلب فرزندم محمد باقر پسرى آورد كه كلمه ى حق و زبان صدق و راستى است. ابن مسعود مى پرسد: نام او چيست؟ پيامبر مى فرمايد: جعفر صادق كه راستگو و درست كردار است و هر كس به او طعن زند و بد گويد و هر كه دست رد بر سينه او زند، به من بد گفته و دست رد بر سينه من زده است.(۶)

سيماى امام

امام صادقعليه‌السلام مردى بوده است چهار شانه، زيبا روى، و خوش سيما موهايش كوتاه و پرپشت بوده و وسط استخوان بينى اش كمى برچستگى داشته است. قسمت بالاى پيشانى اش كم مو، پوست بدنش نازك و بر گونه اش خالى مشكين و در بدنش چندين خال سرخ وجود داشته است.(۷)

نياز مردم به پزشكان آگاه و متعهد

امام صادقعليه‌السلام : مردم هيچ آبادى اى از سه گروه بى نياز نيستند كه در كار دنيا و آخرت خويش به ايشان پناه بَرَند و چون آنان را نداشته باشند، شوربخت باشند:

فقيه دانا و پرهيزگار، امير نيكوكار و فرمان روا، و طبيب آگاه و مورد اعتماد.

شناخت دقيق پيامبران و امامان از دانش پزشكى

علل الشرايع - به نقل از ربيع، حاجب منصور عباسى -: روزى امام صادقعليه‌السلام به مجلس ‍ منصور درآمد، در حالى كه مردى هندى نزد او بود و كتاب هاى طب مى خواند. امام صادقعليه‌السلام به خواندن او گوش سپرد. چون آن مرد هندى، خواندن را به پايان برد، به امام صادقعليه‌السلام گفت: اى ابوعبدالله! آيا از آنچه همراه دارم چيزى مى خواهى؟

فرمود: «نه؛ برتر از آنچه تو همراه دارى، به همراه دارم».

پرسيد: آن چيست؟

فرمود: «گرم را به سرد، سرد را به گرم، خشك را به تَر، تَر را به خشك درمان مى كنم و كار را يكسره به خداوند، باز مى گردانم و آنچه را پيامبر خدا فرموده است، به كار مى گيرم و مى دانم كه معده، خانه ى همه دردها، و پرهيز، يگانه درمان است و بدن را بر همانچه بدان خو گرفته، وامى دارم».

مرد هندى گفت: آيا طب، چيزى جز اين است؟

امام صادقعليه‌السلام پرسيد: «آيا گمان مى كنى از كتاب هاى طب، چيزى فرا گرفته ام؟ ».

گفت: آرى.

فرمود: «به خداوند سوگند، نه. جز از خداوند سبحان نگرفته ام. اينك بگو كه آيا من به طب آگاه ترم يا تو؟ ».

گفت: تو نه، بلكه من.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: «آيا از تو چيزى بپرسم؟ ».

گفت: بپرس.

فرمود: «اى هندى! به من بگو كه چرا در سر، رخنه ها و لايه هاست؟ ».

گفت نمى دانم.

پرسيد: «چرا موها در بالاى سر قرار داده شده اند؟

گفت نمى دانم.

پرسيد: «چرا پيشانى از مو تهى است؟ ».

گفت نمى دانم.

پرسيد: چرا پيشانى داراى چين و چروك است؟ ».

گفت نمى دانم.

پرسيد: «چرا چشم ها همانند بادام قرار داده شده اند؟ ».

گفت نمى دانم.

پرسيد: «چرا بينى در ميان دو چشم قرار داده شده است؟ ».

گفت نمى دانم.

پرسيد: «چرا سوراخ بينى در پايين آن است؟ ».

گفت نمى دانم.

پرسيد: «چرا لب و سبيل، بالاى دهان قرار داده شده است؟ ».

گفت نمى دانم.

پرسيد: «چرا دندان هاى پيشين، تيز است، دندان هاى جانبى پهن است و دندان نيش، بلندتر است؟ ».

گفت: نمى دانم.

پرسيد: «چرا ريش براى مردان قرار داده شده است؟ ».

گفت: نمى دانم.

پرسيد: «چرا ناخن و مو، فاقد حيات است؟ ».

گفت: نمى دانم.

پرسيد: «چرا قلب، همانند دانه ى صنوبر است؟ ».

گفت: نمى دانم.

پرسيد: «چرا ريه دو پاره است و حركت آن، تنها در جاى ثابت خويش قرار داده شده است؟ ».

گفت: نمى دانم.

پرسيد: «چرا كبد قوسدار است؟ ».

گفت: نمى دانم.

پرسيد: «چرا كليه، همانند دانه لوبياست؟ ».

گفت: نمى دانم.

پرسيد: «چرا زانو به عقب تا مى خورد؟ ».

گفت: نمى دانم.

پرسيد: «چرا كف پا داراى گودى است؟ ».

گفت: نمى دانم.

در اين هنگام، امام صادقعليه‌السلام فرمود: «اما من مى دانم».

آن مرد گفت: پس خود پاسخ ده.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: «در سر، رخنه ها و لايه هاست؛ چون هر چيز درون تهى، هر گاه يك پارچه باشد، شكستن، زودتر به سراغش آيد و چون چند تكه قرار داده شود، احتمال شكستگى آن كمتر است.

موى سر بالاى آن قرار داده شده است تا با ريشه هايش چربى را به مغز برساند و سرِ موها، بخار را از مغز بيرون ببرد و سرما و گرمايى را كه بدان مى رسد، از آن دفع كند.

پيشانى از مو تهى است، از آن رو كه محل رسيدن نور به چشمان است، و در آن، چين و چروك قرار داده شده است، بدان سبب كه عرقِ فرو ريخته از سر را در خود، محبوس سازد و مانع رسيدن آن به چشمان شود تا بدان وقت كه انسان، عرق خويش را پاك كند، آن سان كه نهرها در زمين آب ها را در خود محبوس مى سازند.

ابروها در بالاى چشمان قرار داده شده اند تا نور را به اندازه كافى به چشمان راه دهند. اى هندى! مگر نمى بينى آن كه نور بر وى چيره شود، دست خويش را بر فراز چشمان مى گيرد تا نور به اندازه كافى از زير آن به چشمان راه بگشايد.

بينى در ميان دو چشم قرار داده شده است تا نور را در ميان دو چشم به دو بخش مساوى قسمت كند.

چشم، همانند بادام است تا ميل بتواند دارو را در داخل آن جريان دهد و بيمارى (عفونت) از آن به سهولت بيرون آيد. اگر چشم، مربّع شكل يا دايره اى بود، نه ميل در داخل آن حركت مى كرد، نه دارو به همه ى آن مى رسيد، و نه بيمارى از درون آن خارج مى شد.

سوراخ بينى در پايين آن قرار داده شده است تا بيمارى هايى (عفونت هايى) كه از مغز فرو مى آيد، از آن پايين آيد و بوها از آن بالا رود و به مشام رسد، در حالى كه اگر اين سوراخ، در بالاى بينى بود، نه بيمارى اى از آن به زير مى آمد و نه بويى را حس مى كرد.

سبيل و لب، در بالاى دهان قرار گرفته است تا مانع رسيدن آنچه از مغز فرو مى ريزد، به دهان شود، مبادا كه طعم خوراك و نوشيدن بر انسان مكدّر گردد و آن را از خودش دور كند.

ريش، تنها براى مردان قرار داده شده است تا بدين وسيله از زنان متمايز گردند و نيازى به باز گشودن (همه ى چهره و ملاحظه ى آن براى شناسايى) نباشد.

دندان جلو، تيز قرار داده شده است؛ زيرا به واسطه آن، كار گاز گرفتن صورت مى پذيرد و دندان هاى جانبى پهن قرار داده شده است؛ زيرا آسياب كردن و جويدن به كمك آنها انجام مى گيرد و نيش، بلندتر است تا تكيه گاه دندان جانبى و دندان جلو باشد، به سان ستون در يك بنا.

كف دست از مو تهى است، چون به كمك آنها كار لمس انجام مى گيرد؛ اما اگر در آنها مو وجود داشت، انسان نمى دانست آنچه پيش روى اوست و آن را لمس مى كند، چيست.

مو و ناخن، فاقد حيات است؛ زيرا بلند شدن آنها مايه كثيفى و زشتى است و كوتاه كردنشان پسنديده است. پس اگر در آنها حيات وجود مى داشت، انسان به هنگام كوتاه كردن آنها احساس درد مى كرد.

قلب، به شكل دانه صنوبر است؛ زيرا وارونه است و يك سر قلب، باريك قرار داده شده تا لابلاى ريه برود و با سردى آن، خنك شود، مبادا كه مغز از گرماى آن بسوزد.

ريه، دو پاره قرار داده شده است تا قلب در لابلاى فشارگاه هاى آن قرار گيرد و به كمك حركت آن، خنك شود.

كبد، قوسدار است تا معده را سنگينى كند و به تمامى بر روى آن قرار گيرد و آن را بِفشُرَد و در نتيجه، بخارى كه در آن هست، بيرون برود.

كليه، به شكل دانه ى لوبيا قرار داده شده است؛ زيرا مسير ريزش منى، نقطه به نقطه ى آن عضو است. پس اگر كليه به شكل مربع يا دايره بود، نقطه ى نخست، مانع رسيدن منى به نقطه ى دوم مى شد و موجود زنده نمى توانست با خروج آن، احساس لذت كند؛ چه اين كه منى از ستون فقرات به سمت كليه فرو مى آيد و آن (=كليه) نيز به كِرمى مى مانَد كه جمع مى شود و باز مى شود و تدريجا منى را به سوى مثانه مى راند، به سان تيرى كه از كمان رها مى شود.

تا خوردن زانو به سمت عقب قرار داده شده است؛ چرا كه انسان به سمت جلو راه مى رود و حركات او با تعادل همراه است، امّا اگر اين نبود، انسان در هنگام راه رفتن بر (زمين) مى افتاد.

در كف پا گودى اى قرار داده شده است؛ زيرا هر چيز چون به تمامى سطح بر زمين قرار گيرد، به اندازه سنگ آسياب سنگين مى شود، اگر با لبه اش بر روى زمين باشد، يك كودك هم مى تواند آن را (از جاى خويش) براند. اگر هم چيزى به روى بر زمين قرار گيرد، جابه جا كردن آن، حتى بر يك مرد، سنگين مى آيد».

در اين هنگام، مرد هندى پرسيد: اين دانش براى تو از كجا حاصل آمده است؟

فرمود: «آن را از پدرانم، از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، از جبرئيلعليه‌السلام ، از پروردگار جهانيان - جل جلاله -، يعنى همو كه تنهاست و جان ها را آفريده، فرا گرفته ام».

پس آن هندى گفت: راست گفته اى و من نيز گواهى مى دهم كه خدايى جز الله نيست و محمّد، پيامبر خدا و بنده اوست و تو آگاه ترينِ كسان روزگار خويش هستى.(۸)

هر دردى را درمانى است

امام صادقعليه‌السلام - به نقل از پدرانش (عليهم‌السلام ): پيامبر خدا فرمود: «خود را مداوا كنيد؛ چه، خداوند، هيچ دردى فرو نفرستاده، مگر اين كه به همراهش درمانى نيز نازل كرده است، جز مرگ كه آن را هيچ درمانى نيست».

دارو و درمان، از تقدير است

امام صادقعليه‌السلام : پيامبرى از پيامبران بيمار شد. گفت: درمان نمى كنم تا همان كسى كه بيمارم كرده است، خود، درمانم كند. خداوند (عزوجل) به او وحى فرستاد: «شِفايت نمى دهم، مگر درمان كنى، كه شِفا از من است».

شِفا از خداوند است

امام صادقعليه‌السلام : در گذشته، پزشك «معالج» ناميده مى شد. در آن روزگاران، موسى بن عمرانعليه‌السلام پرسيد: پروردگارا! درد از كيست؟

فرمود: «از من».

پرسيد: «پس درمان از كيست؟ ».

فرمود: «از من».

پرسيد: پس مردم با معالج چه مى كنند؟

فرمود: «او به اين كار، دل آنان را خوش و خرسند مى سازد. پس از همين روى، او را طبيب نام نهادند»

دعائم الاسلام:

امام صادقعليه‌السلام در مورد اين كه مردى را يك يهودى يا مسحى درمان كند، پرسيدند، فرمود: «در اين كار، اشكالى نيست. شِفا به دست خداوند متعال است».

آداب طبابت و وظايف طبيب

احساس مسئوليت

امام صادقعليه‌السلام : مسيحعليه‌السلام مى گفت: «آن كه درمان كردن زخمِ زخمديده اى را واگذارد، ناگزير، شريك كسى است كه زخم را بر بدن وى نشانده است؛ چه آن كه زخم رسانده، تباهى مجروح را خواسته است و آن كه درمان وى را واگذارده، بهبود او را نخواسته است. پس اگر كه بهبود وى را نخواسته، ناگزير، تباهى او را خواسته است».

مسئول بودن پزشك در صورت به بار آوردن خسارت

امام صادقعليه‌السلام : هر كارگر (و صاحب حرفه اى) كه به وى براى اين كه كارى را درست كند، مزدى دهيد، امّا اگر آن را خراب كند، ضامن است.

مسئول نبودن ماهر و امين

امام باقرعليه‌السلام يا امام صادقعليه‌السلام : قابله، امين محسوب مى شوند.

جائز بودن درمان به شرط شناخت بيمارى، با وجود احتمال مرگ

الكافى - به نقل از اسماعيل بن حسن كه پيشه ى طبابت داشت -: به امام صادقعليه‌السلام گفتم: من مردى از عرب هستم و به طبابت، آگاهى اى دارم. طبّ من طبّى عربى است و بر اين كار خويش، مزدى نمى گيرم.

فرمود: «اشكالى ندارد».

گفتم: ما دُمَل ها و غدّه ها را نيشتر مى زنيم و با آتش، داغ مى نهيم.

فرمود: «اشكالى ندارد».

گفتم: «و اين زهرهاى اسمحيقون و غاريقون را به مردم مى خورانيم.

فرمود: «اشكالى ندارد».

گفتم: شايد شخص بميرد.

فرمود: «هر چند بميرد».

الكافى - به نقل از يونس بن يعقوب -: به امام صادقعليه‌السلام گفتم: كسى دارويى مى نوشد يا رگ مى زند، شايد كه بدين كار، سود برد و شايد هم اين كار، او را بكشد. (حكم چيست)؟

فرمود: «بزند و بنوشد».

طب الائمه (عليهم‌السلام ) - به نقل از يونس بن يعقوب -: از امام صادقعليه‌السلام در اين باره پرسيدم كه كسى دارويى مى نوشد. شايد اين دارو او را بكشد و شايد هم از آن به سلامت مانَد، ولى بيشتر سالم مى ماند. (حكم چيست)؟

امامعليه‌السلام فرمود: «خداوند، درد را فرو فرستاده و شفا را هم فرو فرستاده است. خداوند، هيچ دردى را نيافريده، مگر اين كه برايش درمانى نيز قرار داده است. آن را بنوش و نام خداى تعالى را بر زبان آور».

جايز بودن معالجه توسّط جنس مخالف در هنگام ضرورت

دعائم الاسلام: از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه از او در اين باره پرسيدند كه: اگر زنى به بيمارى جسمى مبتلا شود، آيا درست است كه مردى او را درمان كند؟ فرمود: «اگر چاره اى جز اين نباشد، اشكالى ندارد».

درمان با داروى حرام

امام صادقعليه‌السلام : پيامبر خدا از مداوا كردن با داروى ناپاك، نهى فرمود.

امام صادقعليه‌السلام : در هيچ حرامى شفايى نيست.

امام صادقعليه‌السلام : خداوند، در هيچ چيز از آنچه حرام كرده، نه شفايى قرار داده است و نه دوايى.

امام صادقعليه‌السلام : در پاسخ به كسى كه درباره ى دارويى آميخته شده به شراب پرسيده بود -: نه به خداوند سوگند، دوست ندارم بدان بنگرم؛ چه رسد كه با آن درمان كنم. آن به منزله ى پيه خوك يا گوشت خوك است. البته مردمى با آن، دارو و درمان مى كنند.

تفسير العياشى:

از سيف بن عميره، از پيرى از شيعيان، از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه راوى گفته است نزد امام صادقعليه‌السلام بوديم كه پيرمردى پرسيد: دردى دارم و براى درمان آن شراب خرما مى نوشم. پير، آن گاه اين شراب را براى ايشان، توصيف كرد.

امام به او فرمود: «چه چيز تو را از (نوشيدن) آبى كه خداوند از آن هر چيز زنده اى را آفريده است، باز مى دارد؟ ».

گفت: با مزاجم سازگار نمى افتد.

امامعليه‌السلام : پرسيد: «چه چيز تو را از (خوردن) عسل باز مى دارد، در حالى كه خداوند فرموده است: «در آن براى مردم، شفايى هست؟ ».

گفت: آن را نمى يابم.

فرمود: «پس چه چيز تو را از شيرى كه گوشتت از آن روييده و استخوانت از آن استوارى يافته است، باز مى دارد؟ ».

گفت: با مزاجم سازگار نمى افتد.

امام صادقعليه‌السلام در اين هنگام به وى فرمود: «آيا مى خواهى كه تو را به شراب نوشيدن امر كنم؟! نه. به خداوند سوگند، تو را به اين كار امر نمى كنم».

الكافى - به نقل از مفضّل بن عمرو -: به امام صادقعليه‌السلام گفتم: فدايت شوم! مرا آگاه ساز كه چرا خداوند، شراب، مردار، خون و گوشت خوك را حرام ساخته است؟

فرمود: «خداوند - سبحانه و تعالى - نه از سرِ علاقه اش به آنچه بر مردم حرام كرده، و نه از سرِ بى رغبتى به آنچه بر آنان حلال ساخته، اين چيزها را بر بندگان خويش حرام گردانده و جز آنها را حلال دانسته است؛ بلكه او آفريدگان را آفريد و به آنچه تن آنان، بدان برپاست و به كارشان مى آيد، آگاهى داشت و همين چيزها را از سرِ لطف و براى مصلحت بندگان خويش، بر آنان حلال و مباح كرد و (از سويى) از آنچه هم به ايشان زيان مى رساند، آگاه بوده و آنان را از آن كار نهى فرمود و آنها را بر ايشان حرام گرداند. سپس همين محرمات را براى هر فرد، ناچار و به هنگامى كه تن وى جز به آنها برپا نمى شود، مباح و حلال قرار داد و البته او را بدين نيز امر فرمود كه از آن، به قدر نياز بردارد، نه بيش از آن»

پرهيز از مراجعه به پزشك و مصرف بى رويه ى دارو

امام صادقعليه‌السلام : سه چيز، ناخوشايندى در پى مى آورد: و نوشيدن دارو بدون بيمارى، هر چند شخص از آن دارو، جان به در بَرَد.

امام صادقعليه‌السلام : هر كس تندرستى اش بر بيمارى اش چيرگى داشته باشد و دارو بنوشد، به زيان خويش اقدام كرده است.

امام صادقعليه‌السلام : هر كس تندرستى اش بر بيمارى اش غلبه داشته باشد و خود را به چيزى درمانى كند و پس از آن بميرد، من در پيشگاه خداوند، از او بيزارى مى جويم.

عوامل شادابى و نشاط

امام صادقعليه‌السلام : هر كس كفش زرد بپوشد، تا هنگامى كه آن را كهنه كند، در شادمانى است.

امام صادقعليه‌السلام : سه چيز چاق مى كند و سه چيز ديگر، لاغر مى كند: آنچه چاق مى كند، عبارت است از: پيوسته حمام كردن، استنشاق بوى خوش، پوشيدن جامه ى نرم....

الكافى - به نقل از احمد بن محمد بن خالد، از يكى از يارانش -: امام صادقعليه‌السلام فرمود: «سه چيز است كه خوردنى است كه خوردنى نيست ولى چاق مى كند؛ سه چيز است كه خوردنى است ولى لاغر مى كند؛ دو چيز است كه براى هر چيزى سودمند است و براى هر چيز، ضرر ندارد، و دو چيز است كه از هر جهت، زيان دارد و براى هيچ چيز فايده ندارد. امّا آن سه چيز كه خوراكى نيست و چاق مى كند عبارت اند از: پوشيدن زيرپوش كتان، بوى خوش، و نوره كشيدن. آن سه چيز كه خوردنى است و لاغر مى كند، عبارت اند از گوشت خشك شده، پنير و خرماى تازه به بار نشسته (و در حديثى ديگر آمده است: گوشت راسته ى شتر و لِرد روغن). آن دو چيزى هم كه براى هر چيزى سودمند است و براى هيچ چيز ضرر ندارد، عبارت اند از: آب نيمْگرم و انار. و آن دو چيزى هم كه براى هر چيز زيان دارند و براى هيچ چيز مفيد نيستند، عبارت اند از: گوشت خشك شده و پنير.

(راوى مى گويد: ) گفتم فدايت شوم! آن جا گفتى لاغر مى كنند و اين جا مى گويى زيان مى رسانند؟!

فرمود: «آيا نمى دانى كه لاغرى، خود از (مصداق هاى) زيان ديدگى است؟!»

امام صادقعليه‌السلام : تعويذ (نشاط و شادى)، در ده چيز است: قدم زدن، سوارى، در آب غوطه خوردن، به سبزه نگريستن، خوردن و آشاميدن، به زن خوش سيما نگاه كردن، آميزش جنسى، مسواك زدن، سر را با خَطمى در حمّام و جز آن شستن، و با مردم هم سخن شدن.

امام صادقعليه‌السلام : دست هايتان را پيش و پس از غذا خوردن بشوييد، كه فقر را مى بَرَد و بر عمر مى افزايد.

عوامل طول عمر

موجبات پيرى زودرس

امام صادقعليه‌السلام : دست هايتان را پيش و پس از غذا خوردن بشوييد، كه فقر را مى بَرَد و بر عمر مى افزايد.

امام صادقعليه‌السلام : چهار چيز (انسان را) پيش از فرا رسيدن هنگام پيرى پير مى كند: خوردن گوشت خشك شده، نشستن بر جاى مرطوب، بالا رفتن بر پلكان و آميزش با پيرزنان.

عوامل فرسودگى بدن

امام صادقعليه‌السلام : سه چيز، بدن را فرسوده مى كند و شايد هم (فرد را) بكُشد: حمام رفتن با شكم پُر، آميزش كردن با شكم پُر، و همبسترى با پيرزنان.

امام صادقعليه‌السلام : دو چيزِ مناسب اند كه به هيچ درون نادرستى در نيايند، مگر اين كه آن را به درستى آورند، و دو چيز نامناسب اند كه به هيچ درون سالمى درنيايند، مگر اين كه آن را نادرست (و ناسالم) كنند. آن دو چيز مناسب، عبارت اند از: انار و آب نيم گرم؛ و آن دو چيز نامناسب نيز عبارت اند از: پنير و گوشت خشك شده.

خاصيت هاى بوى خوش

امام صادقعليه‌السلام : بوى خوش، عقل را استوار مى كند و بر توان جنسى مى افزايد.

امام صادقعليه‌السلام : هر كس در آغاز روز بوى خوش استعمال كند، تا شب، عقلش او را همراهى مى كند.

امام صادقعليه‌السلام : هر كس در حالى كه روزه است، در آغاز روز، خوش بوكننده اى به كار ببرد، عقل خويش را از كف ندهد.

نقش كفش در سلامت

امام صادقعليه‌السلام : عادت به پوشيدن كفش، از مرگ هاى بد، جلوگيرى مى كند.

امام صادقعليه‌السلام - هنگامى كه به يكى از اصحاب خود نگريست كه كفش سياه داشت -: تو را كفش مِشكى به چه كار؟! آيا نمى دانى كه اين كفش به چشم زيان مى رساند، آلتِ مردانگى را سست مى كند، از ديگر انواع، گران تر است و هيچ كس آن را نمى پوشد، مگر اين كه با آن، احساس نخوت مى كند؟!

نهى از درمان به چشمه هاى آب گرم و آب هاى تلخ

امام صادقعليه‌السلام : پيامبر خدا، از درمان با چشمه هاى آب گرم، نهى فرموده است، و آنها، چشمه هايى از آب گرم در كوهستانهاست كه بوى گوگرد دارد.

امام صادقعليه‌السلام : پدرم خوش نداشت به آب تلخ و آب گوگرددار، درمان كند. او مى فرمود: «نوح، آن هنگام كه توفان به پا شده بود، آب ها را فراخواند و همه ى آنها به او پاسخ دادند، مگر آب هاى تلخ و آب هاى گوگرد دار. پس، اين آب ها را نفرين كرد».