تفسیر سوره زلزال

تفسیر سوره زلزال0%

تفسیر سوره زلزال نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر سوره زلزال

نویسنده: شیخ علی آقا نجفی کاشانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 13694
دانلود: 3086

تفسیر سوره زلزال
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 16 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13694 / دانلود: 3086
اندازه اندازه اندازه
تفسیر سوره زلزال

تفسیر سوره زلزال

نویسنده:
فارسی

 

کتاب مشتمل بر متن 12 جلسه سخنرانی شیخ علی نجفی کاشانی (1300ـ 1365ه .ش) در باب تفسیر سوره زلزال است. سخنرانی ها با این عناوین به طبع رسیده است : 1ـ فضیلت خواندن سوره زلزال، 2ـ مقام خواننده سوره زلزال، 3ـ شناخت به معارف اهل بیت (ع)، 4ـ رحمت پروردگار جهان، 5ـ وقایع بزرگ قیامت، 6ـ جایگاه ائمه معصومین در نظام هستی، 7ـ اثر تربیتی سوره زلزال، 8ـ برانگیخته شدن انسان در قیامت، 9ـ تکرار حقایق در آیات قرآن مجید، 10ـ کتاب عمل انسان، 11ـ وجدان بیدار و پذیرفتن حقایق، 12ـ امیدوار کننده ترین آیه قرآن .

جلسه دوم: مقام خواننده سوره زلزال

چكيده مطلب گذشته

نامأنوس بودن روايت براى ما

حقيقت وجودى انسان

انسان مطمئن و راحتى مرگ

انسانهاى بى ايمان در بيان قرآن

تذكرى براى ما

زلزله قيامت

( اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * اذا زلزلت الارض زلزالها (۱) و أخرجت الارض أثقالها (۲) و قال الانسان مالها (۳) يومئذ تحدث أخبارها (۴) بان ربك أوحى لها (۵) )

چكيده مطلب گذشته

سخن درباره روايتى بود كه از امام ششمعليه‌السلام در مورد اثر خواندن سوره زلزال در نمازهاى نافله و مستحب نقل شده است. اين روايت و امثال و اين روايت براى رشد انسان و به كمال رساندن او فوق العاده مؤثر است؛ مشروط به اين كه انسان به حقايق اين روايت توجه كند و با روحى پاك و دلى قوى آنها را باور كند و نسبت به آن اطمينان و آرامش داشته باشد.

به قسمتى از اين روايت قبلا اشاره شد كه اجمال آن اين بود: كسى كه سوره زلزال را در نمازهاى نافله بخواند و بر آن مداومت كند و از خواندن آن سرد و ملول نشود، هنگام مرگ فرشته بزرگوار از جانب پروردگار جهان به بالين او مى آيد. در آن حال، ملك الموت و خود سوره اذا زلزلت نيز با سيماى زيبا و نورانى در كنار او هستند. آن فرشته بزرگوار از طرف خدا به ملك الموت مى گويد كه با اين مؤمن و بنده خدا مدارا كن، زيرا او زياد به ياد خدا بود، خدا را فراموش نمى كرد و سوره اذا زلزلت را كه اينجا حاضر است زياد مى خواند. خود سوره اذا زلزلت هم درباره اين مؤمن و ولى خدا به ملك الموت سفارش مى كند(۹) .

نامأنوس بودن روايت براى ما

اين مطالب را به مقتضاى روايت نقل مى كنم، اما اين كه شما چگونه تلقى مى كنيد، چه برداشتى از اين مطالب داريد و تا چه حد نسبت به آن آرام و مطمئنيد، اين را خودتان مى دانيد و خدا.

چون امثال اين مطلب، مطالبى است كه براى ما مأنوس نيست. چون اين مطالب مافوق آن چيزى است كه ما در زندگى و از زندگى مى فهميم و تا به حال بفهميم، خدا مى داند. كسانى از ما هم كه از زندگى چيزى فهميدند و برداشتى كردند از ظاهر زندگى برداشت كردند. اين حقايق خيلى برتر از اين زندگى و اين حيات و خيلى بالاتر از افق فكر ما و سطح فهم ماست. اما چاره اى نيست، فكر نكنيد كه چون از سطح فكر ما بالاتر است پس نبايد در اطراف آن بحث و گفت و شنود كنيم. بايد با اين مطلب انس گرفت و نسبت به اين حقايق آگاه شد، چون حقايقى مفيد و عاليند. اگر انسان با اين حقايق آشنا شود زندگى و حيات را طورى ديگر مى فهمد و برداشتن از زندگى و حيات را طور ديگرى مى فهمد و برداشتن از زندگى دگرگون مى شود و به شكل ديگرى زندگى مى كند و با مردم اجتماع و برادران مسلمان خود برخورد مى كند. پس نبايد خود را از اين حقايق دور نگه داريم.

توضيح روايت را ادامه بدهيم. و تقول له السوره مثل ذلك سوره اذا زلزلت بر بالين اين مؤمن در حال احتضار حاضر است.

موقعى كه آن ملك كريم از طرف پروردگار جهان با ملك الموت سخن گفت، خود سوره هم به ملك الموت خطاب مى كند و مثل همان مطلبى را كه ملك بزرگوار گفته بود مى گويد.

حالا ملك الموت به آنها پاسخ مى دهد، و يقول ملك الموت .

حقيقت وجودى انسان

عزرائيل همان ملك الموت است. قرآن مى فرمايد:( قل يتوفيكم ملك الموت الذى و كل بكم ) (۱۰) . اين آيه كريمه در برابر پندارى عده اى است كه مى پنداشتند با مردن گم مى شوند، همين كه مردم و بدنشان متلاشى و هر ذره اى به سويى رفت، ديگر گم مى شوند. بدنى كه متلاشى و خاك شد و زير و رو و متفرق گشت و در بين ذرات جهان گم شد، چه كسى مى تواند آن را پيدا كند. پروردگار جهان مى فرمايد: اينطور نيست كه شما خيال مى كنيد،( يتو فيكم ملك الموت الذى و كل بكم ) . تو اى انسان، همين قالب بدن مادى و همين جسم نيستى. آنچه حقيقت و واقعيت توست، آن را ملك الموت مى گيرد و در قبضه اوست.( قل يتوفيكم ملك الموت الذى وكل بكم ) . اين كه در بين ما و در معرض ديد ما و در اختيار ماست و آن را به هر طرف مى گردانيم و به هر سو مى بريم، اين بدن است كه يك حمال است و درك شعور ندارد، و ما با آن بازى مى كنيم. اما آنچه حقيقت ماست و در آيه از آن به كم تعبير شده است:( قل يتوفيكم ملك الموت الذى وكل بكم ) آن را ملك الموت مى گيرد و سخت هم مى گيرد. آن حقيقت هرگز گم نمى شود. بدن انسان كه متلاشى شد، آن متلاشى نمى شود و به فرمان پروردگار جهان در قبضه قدرت ملك الموت است.

مقام خواننده سوره

حالا اين ملك الموت با آن ملك كريم و سوره اذا زلزلت كد در بالين مؤمن حاضرند سخن مى گويد. به اين مطلب توجه كنيد، به خدا قسم خيلى مطلب مهمى است. حيف كه ما مردم مسلمان با اين حقايق بلند ان نداريم و گويا باور و اطمينان نسبت به آن نداريم و اين از كردار و رفتار و اخلاق ما معلوم است.

بسيار عجيب است، در اين عالم پهناور كه فقط جهان ماده اش - از جهان معنا بگذريم - و عالم شهادتش - از عالم غيب بگذريم - به قدرى وسيع است كه هنوز هيچ دانشمندى ادعا نكرده است كه من مرز اين جهان را يافته ام، حتى بعضى مى گويند اصلا اين جهان مرز ندارد. آنگاه يك انسان در اين جهان وسيع چه حساب مى شود. بى ترديد كره زمين در مقايسه با اين جهان از ذره كمتر است. ذره در اصطلاح امروز جزيى از ماده است كه نه با چشم و نه با هيچ وسيله نمى توان آن را ديد، و فقط از آثارش به وجودش پى برده اند. زمين كنار اين جهان از ذره هم كمتر است. آنگاه يك انسان كه بر روى اين زمين مى لولد، چيزى به حساب مى آيد؟ اما اين انسان چون مؤمن است و در زندگى در رابطه با خداست، و خواننده سوره اذا زلزلت است و توجه به حقايق سوره داشته، آن را درك كرده و خود را با آن تربيت كرده است، به چنين مقامى رسيده است.

مگر در اين سوره چه حقايقى نهفته است؟( فمن يعمل مثقال ذره خيرا، و من يعمل مثقال ذره شرا يره ) . يكى شخص با شعور، حساس و مطمئن وقتى اين جمله را بشنود يا بخواند كه اگر كسى به اندازه شرى انجام دهد آن را مى بيند، چنين مؤمنى زندگى را چگونه مى بيند و چگونه زندگى خواهد كرد؟ اين مؤمن از نظر خدا دورنيست. در اين جهان عظيم، در اين غوغايى كه در زمين است، اين همه انسان مى ميرد، آن همه حوادث اتفاق مى افتد، اين مؤمن در گوشه اى، در كنارى است، شايد كسى هم او را نمى شناسد، نه مقام و نه موقعيتى داشته است، چه بسا گمنام بوده و كسى به او اهميت نمى داده است، شايد وقتى از كوچه عبور مى كرد و به كسى سلام مى كرد او را عار داشت كه جوابش را بدهد، اما چون به ياد خدا بوده خدا هم او را فراموش نكرده است. الان در اين لحظه هاى حساس كه وقت احتضار است پروردگار جهان او را فراموش نكرده و از قلم نينداخته است و لطف او شامل حال اين مؤمن است. خداى خود فرموده كه به ياد من باشيد، من به يادتان هستم،(۱۱) اما اگر مرا فراموش كنيد من هم فراموشتان مى كنم و شما را وا مى گذارم.(۱۲) اين مؤمن بياد خدا بوده و سوره زلزال را مى خوانده است، پروردگار جهان هم به ياد اوست و او را فراموش نكرده و ملكى از جانب خود فرستاده است، آنهم ملكى كريم و بزرگوار. خود سوره اذا زلزلت هم پيش شخص به صورتى زيبا مجسم شده است.

آنگاه ملك الموت به آن فرشته بزرگوار و به سوره زلزال مى گويد:( قد امرنى ربى ان اسمع له واطيع و لا اخرج روحه حتى يأمرنى بذلك ) شما براى اين بنده خدا توصيه و سفارش كرديد، من هم به شما اطمينان مى دهم كه پروردگارم فرمان داده كه گوش به فرمان او، اين بنده خدا، اين مؤمنى كه در حال احتضار است و سوره زلزال را مى خواند است، باشم و حرفش را اطاعت كنم.

من هرگز در كار پيشى نمى گيرم، من مطيع فرمان خود هستم.( ولا اخرج روحه ) و پروردگار من به من امر كرده كه روح او را خارج نكنم و جان او را نگيرم( حتى يأمرنى بذلك ) تا خود اين بنده خدا به من دستور دهد و بگويد جان مرا بگير.

اين مطلب خيلى مهم است.

( قد امرنى ربى ان اسمع له و اطيع و لا اخرج روحه حتى يأمرنى بذلك ) من بايد گوش به فرمان و مطيع باشم، و روحش را نمى توانم قبض كنم تا خودش به من دستور دهد.

معلوم مى شود كه هنوز دستور نداده و هنوز چيزهايى باقى است.

( فذا امرنى ) هنگامى كه اين مؤمن به من فرمان بدهد،( اخرجت روحه ) جانش را ارج مى كنم.

( ولا يزال ملك الموت عنده ) ملك الموت پيوسته بر بالين اين مؤمن هست( حتى يأمره و يقبض روحه ) تا اين كه او امر كند كه اى عزرائيل جان مرا بگير و قبض كن. خوب، اين چه موقع است؟ كى اين مؤمن به ملك الموت دستور مى دهد كه جان مرا بگير؟( اذا كشف له الغطا ) هنگامى كه پرده ها برداشته شود. معلوم مى شود در آن لحظه ها هنوز پرده ها از جلوى چشم اين مؤمن برداشته نشده، و لحظه هايى مى گذرد تا( كشف له الغطاء ) پرده ها برداشته مى شود. ما نمى دانيم اينها چه پرده هايى است و چه صورتى دارد و ضخامتش چه قدر است. اين پرده ها بين ديد اين مؤمن و بهشت است.( كشف له الغطاء فيرى منازله فى الجنه ) پرده ها برداشته مى شود و اين مؤمن جايگاههاى خود در بهشت مى بيند و موقعيت و مكان و مكانت ود را در بهشت مشاهده مى كند.

( فيخرج روحه فى ألين ما يكون من العاج ) وقتى پرده ها برداشته شد و آن مؤمن آن مقامات بلند را ديد به ملك الموت مى گويد بسم الله مشغول شو و جان مرا بگير. آنگاه بسيار آسان قبض روح مى شود.( فى ألين ما يكون من العلاج ) .( ألين ) از( لينت ) است. يعنى به نرمترين و آسان ترين و سيله، و به آسان ترين راه، روحش قبض مى شود.( ثم يشيع روحه الى الجنه سبعون الف ملك ) هفتاد هزار فرشته روح او را تشييع مى كنند( فيبتدرون بها الى الجنه ) و با مسارعت او را به سوى بهشت مى برند.

انسان مطمئن و راحتى مرگ

به همين مناسبت روايات بسيارى داريم كه وقتى مؤمنى فوت كرد او را زياد معطل نكنيم، چون او جاهايى را مى بيند و شوق دارد كه خود را هر چه سريع تر به آنچه مى بيند برساند.(۱۳) بايد هرچه زودتر او را به جاى خودش رساند. (القبر اما روضه من رياض الجنه او حفره من حفر النيران)(۱۴) اين يك حديث است، و نظاير آن را هم داريم. در ذيل آيات آخر سوره فجر، آيه كريمه (يا ايتها النفس المطمئنه) رواياتى هست از جمله اينكه امام ششمعليه‌السلام فرمودند مؤمن كه در دنيا داراى روحى آرام و نفسى مطمئن است، آرام به چه چيزى است؟ مطمئن به چه چيزى است؟ آيا آرام و مطمئن به پول است، به جاه و مقام و رياست يا به حطام دنيوى است؟ خير، آرام و مطمئن به خداست، به لطف او مطمئن است،، به ولايت خاندان عصمت و طهارتعليهم‌السلام آرام و مطمئن است.(۱۵)

در روايات ديگر سدير صيرفى كه مرد بزرگى است از امام ششم سئوال مى كند، عرض مى كند: (هل يكره المؤمن على الموت) آيا مؤمن بر مرگ مكروه و ناراحت مى شود؟ حضرت فرمود: ابدا، ابدا. پروردگار جهان نسبت به مؤمن، آن هم مؤمن آرا. و مطمئن، آن قدر لطف دارد كه ناخوشى و ناراحتى او را نمى خواهد و هرگز او را بر مردن و قبض روح اكراه نمى كند. پرسيد: پس چطور مى ميرد؟ حضرت فرمود: در آن لحظه ها، منادى از طرف پروردگار جهان به اين بنده ندا مى دهد كه به فلان طرف بنگر، وقتى مى نگرد چهارده معصوم را مى بيند، و اين براى او بسيار جالب است، و به حدى به آنها دل مى بندد كه وقتى ملك الموت به او مى گويد آيا مى خواهى اينجا بمانى؟ مى گويد: نه. اصلا ديگر تمام عشق و علاقه اش به اين است كه زودتر قبض روح شود و با خرمى و نشاط زياد كنار اين گروه قرار بگيرد. نه تنها كراهت و ناراحتى ندارد، بلكه خيلى خوشحال است.(۱۶)

انسانهاى بى ايمان در بيان قرآن

انسان وقتى اين احاديث را مى بيند به اين فكر مى افتد كه كسى كه با اين حقايق قرآنى و معارف اسلامى آشنايى و رابطه اى ندارد، چگونه زندگى وى كند و در زندگى به چه چيزى دلگرم است؟ از زندگى چه فهميده و چه فهميده و چه مى خواهد و دنبال چه بهره اى است؟ اين انسان به بيان قرآن واقعا كور است، در جهانى تنگ و محدود زندگى مى كند، افكارش خيلى كوتاه و روحش خيلى كوچك و دلش خيلى محدود است و در ظلمت زندگى مى كند. اما مردى كه با اين حقايق و معارف آشنايى دارند، جهان را چگونه مى بينند، آفرينش را چه آفرينشى و چه دستگاهى مشاهده مى كنند، با چه احساسى زندگى مى كنند و با چه نورانيتى و چه روح بزرگى زندگى را مى گذرانند؟ اين مردم واقعا جهان را براى خود تنگ نمى بينند. در اين باره آياتى در قرآن مجيد هست كه بعضى از آنها را ذكر مى كنيم.

در آيه ۱۲۲ از سوره انعام پروردگار جهان مى فرمايد:( أومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها ) . اين ميت و مرده كه در آيه آمده همان كافر است. آدمهايى كه نسبت به معارف دين و عالم غيب و ماوراى ماده دركى نكرده اند و احساسى ندارند و خدا را در همين جهان ماده مى بينند، اينها مرده اند، در ظلمت و تاريكى زندگى مى كنند و هيچ نور ندارند. آيا اينها مثل كسانيند كه ما به آنها حيات بخشيديم و به آنها نور داديم تا با آن در ميان مردم رفت آمد كنند. اين نور، نور علم و معرفت است، آشنايى به حقايق و معارف است. اين نور احساس عظمت اين جهان است و آنچه براى اين جهان مفيد است مثل اين حقايق. آيه ديگر آيه ۷۲ از سوره اسراء است.( و من كان فى هذه أعمى فهو فى الاخر أعمى و أضل سبيلا ) . در آيه قبل، تعبير مرده و زندگى در تاريكى به كار رفته بود، اما در اين آيه تعبير كور آمده است. كسى كه نسبت به معارف آشنايى ندارد به حقيقت كور است. وقتى در دنيا كور است و نتوانسته حقايق را درك كند، در آخرت كورتر و گمراه تر است و راهى به سوى خير و خوبى و سعادت و لطف و عنايت خدا نمى يابد.

آيات ۱۲۴ به بعد سوره طه اين است( و من أعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيامه اعمى قال رب لم حشرتنى أعمى و قد كنت بصيرا قال كذلك أتتك اياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى ) كسى كه از ياد خدا روى بگرداند، در تنگا مى زيد، و او را در قيامت كور محشور مى كنيم. آنجا فريادش بلند مى شود كه پروردگارا چرا مرا كور محشور كردى در حالى كه در دنيا چشمانم مى ديد. به او خطاب مى شود آيات ما براى تو آمده و تو آنها را فراموش كردى و اعتنايى به آن نكردى، اينچنين است كه ما هم اينجا تو را فراموش كرديم و واگذارديم.

در اين آيه، زندگى كسى كه نسبت به معارف آشنايى ندارد زندگى در تنگنا و زندگى كوركورانه توصيف شده است. آدمى كه در دنيا، زندگى را همين زندگى مادى و طبيعى مى بيند و مردن را امرى عادى و طبيعى تلقى مى كند و چيزهايى را كه در پس پرده ها هست نمى بيند، و فقط ظاهرها را مى بيند، و به تعبير قرآن( يعلمون ظاهرا من الحيوه الدنيا و هم عن الاخره هم غافلون ) (۱۷) ، اين كور است و در تاريكى زندگى مى كند، حقايق را نمى بيند. او تنگ نظر و كوتاه همت است و روح كوچكى دارد.

تذكرى براى ما

ما كه تا حدودى با اين مطلب آشنا مى شويم، خوب است نسبت به آن اطمينان پيدا كنيم تا نورانى زندگى كنيم، و در نتيجه همت هايى عالى پيدا كنيم؛ به حطام دنيا نپيچيم و سخت نگيريم، در زندگى در هر مرتبه اى هستيم خيانت نكنيم؛ خلاف و دزدى نكنيم، كارى نكنيم كه جامعه و مردم جامعه را ناراحت كنيم.

گويا ما هم همان مردگانيم، همان كورانيم، كه در ظلمت زندگى مى كنيم و خودمان را در تنگناى جهان ماده مى بينيم، از اين روست كه تمام تلاشمان براى ماده و زندگى اهرى است. بعضى از مطالب را در كتابها مى خوانيم، ولى اصولا باور نكرديم و به آن اطمينان پيدا نكرده ايم. اگر اطمينان داشتيم بهتر زندگى مى كرديم، مشتى و اخلاق و رفتارمان بهتر بود، كاغذ بازى در ميان نبود، روابط در بين ما حكومت نمى كرد در حدى كه جاى ضوابط را بگيرد؛ هنوز هم روابط در بين ما از ضوابط و قوانين و از حكم خدا قوى تر است.

ما همان مردگانيم كه در ظلمت و تنگنا زندگى مى كنيم. اما معارف عاليه اسلام مى خواهد ما را پرواز دهد، همت ما را بالا ببرد تا نظرى بلند و روحى وسيع و نفسى آرام و مطمئن پيدا كنيم.

اينها نتيجه خواندن سوره زلزال است. سوره زلزال هشت آيه كوچك است، اما چه! رواياتى در ذيل اين آيات عرض كنيم، انشاء الله به يارى خدا خواهيد ديد كه اين آيات كوچك تا چه حد از نظر محتوا بزرگ است، و تا چه حد براى رشد و تربيت و كمال و آدم شدن كسى كه به اين حقايق توجه كند، مؤثر است.

زلزله قيامت

( اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض أثقالها ) .

هميشه جهان اين صورت را نخواهد داشت و به اين شكل نخواهد ماند. چنان زلزله اى زمين را مى گيرد و تكان مى دهد كه آنچه درون زمين است و همه سنگينى هايى را كه در دل دارد بيرون مى ريزد. بعد از آن دگرگونى و پس از آن تحول، وقتى زمين سبك شد گفتگوها و صحبتها مى كند و حرف ها مى زند.

هميشه روى اين زمين و زير اين گنبد زندگى نمى كنيم، و هميشه خورشيد ما اين خورشيد و ماه ما اين ماه نيست. روزى اينها عوض مى شود و جهان ما جهان ديگرى مى شود.( اذا مات بنى آدم فقد قامت قيامته ) (۱۸) براى هر كسى قيامتى است، با مرگ او رستاخيزش بر پا شده و جهان ديگرى برايش پيش مى آيد، آن هم جهانى نامأنوس. اينها را بايد در خاطر بسپاريم و بدانيم كه چنين حقايقى هست و ما با چنين جهان هايى در ارتباط هستيم. دلمان را از اين دنيا بكنيم و اين قدر نظرمان تنگ نباشد و اين قدر به دنيا نچسبيم و زرق و برق دنيا ما را نفريبد و به سوى خودش جلب نكند.

البته در اينجا روايات ديگرى هم هست كه معلوم مى كند اين مطلب با ائمه معصومين هم رابطه دارد. هر چند من فكر نمى كنم بيشتر ما اين مطالب را درست يافته باشيم كه ارتباط با ائمه معصومينعليه‌السلام چه ارتباطى است و چه اثراتى دارد و به آدم چه نورانيتى و چه زندگى فوق العاده اى مى دهد. حالا كه بحمدالله اين رابطه تا حدى برايمان هست و انشاء الله طريقه مان و مكتبيان، مكتب مستقيم و درستى است، به حقيقت به اين مكتب تمسك داشته باشيم، و اميدواريم پروردگار جهان ما را تا لحظه هاى آخر زندگى از اين خاندان و مكتب اين خاندان جدا نگرداند.