تفسیر سوره لیل

تفسیر سوره لیل0%

تفسیر سوره لیل نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر سوره لیل

نویسنده: شیخ علی آقا نجفی کاشانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 17749
دانلود: 3202

تفسیر سوره لیل
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17749 / دانلود: 3202
اندازه اندازه اندازه
تفسیر سوره لیل

تفسیر سوره لیل

نویسنده:
فارسی

كتاب حاضر با استفاده از درس هاى تفسير مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى تهيه شده است.
شيوه تفسيرى ايشان قرآن به قرآن و با استفاده از روايات و با تأكيد بر نكات اخلاقى بود. سوره ليل در 17 جلسه در سال 1361 تفسير شده است براى تهيه اين كتاب سبك و سياق بيانى حفظ شده و تنها ويرايش اندكى به منظور تبديل عبارات گفتارى به نوشتارى صورت گرفته است.

جلسه شانزدهم: انجام عمل تنها براى رضاى خدا

تاكيد مجدد بر شأن نزول سوره

خشنودى انفاق كننده

انفاق تنها براى رضاى خدا

تذكر به خود

جمال ظاهرى، پرتوى از جمال مطلق است

انفاق در آيات قرآن

( اعوذ بالله من الشيطان الرجيم )

( بسم الله الرحمن الرحيم * ان علينا للهدى (۱۲) و ان لنا للاخرة و الاولى (۱۳) فانذرتكم ناراً تلظى (۱۴) لايصليها الا الاشقى (۱۵) الذى كذب و تولى (۱۶) و سيجنبها الاتقى (۱۷) الذى يؤتى ماله يتزكى (۱۸) و ما لا حد عنده من نعمة تجزى (۱۹) الا ابتغاء وجه ربه الاعلى (۲۰) و لسوف يرضى (۲۱) )

تاكيد مجدد بر شأن نزول سوره

انفاق كردن صد در صد در راه خدا و براى خدا و براى رضا و خشنودى او مهم است. گرچه از نظر ظاهر، انفاق يك چيز سطحى و كار ساده اى باشد، يا خيلى جزئى و كم به نظر بيايد، ولى چون از نظر معنا و حقيقت بزرگ است، اين سوره يا آياتى از اين سوره در مورد انفاقى جزئى، و با اين همه اهميت و تاكيد نازل شده است كه بيان كردم. از آغاز نزول اين سوره تا هنگامى كه روى اين سياره خاكى انسانى زندگى كند، اين سوره مورد قرائت و تلاوت و بحث و گفتگوست و از درس هاى فوق العاده بزرگ و عاليش استفاده كرده اند و مى كنند، و خدا مى داند كه مردم از خواندن اين سوره و تأمل و تدبر در معانى اين سوره چه نتيجه هاى خواهند گرفت. اين كه سبب نزول اين سوره از جانب پروردگار جهان، از مبدأ اعلى به وسيله جبرئيل امين به رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه رحمت للعالمين است، چه بوده، به مقتضاى روايات بيان شد. يك دانه درخت خرما خريدن و آن را در راه خدا دادن و انفاق كردن، اين همه سرو صدا راه انداخته، سوره نازل شده، سوره ليل با اين مطالب فوق العاده بلند و عالى با اين حقايق بزرگ، چرا؟ چه چيز، اين عمل كوچك و اين كار به ظاهر خرد را تا اين اندازه عظمت داده كه خداى بزرگ اين گونه به اين عمل عنايت و توجه كرده است، مردم در دنيا خيلى چيزها مى خرند و انفاق مى كنند، به مراتب صدها، هزارها برابر بيش از اين عملى كه اين شخص انجام داده، يك درخت خرما، آن هم در مدينه منوره كه درخت خرما يك چيز چندان مطلوب و خيلى چنگ به دل زدن و خيلى چشمگير نيست. اگر در مدينه آن روز مثلا درخت پرتقال يا درخت سيب بسيار عالى يا درخت گلابى بود كه خيلى مورد علاقه باشد و بسيار چشمگير، باز قابل توجه بود، نه يك درخت خرما كه در مدينه عالى ترين درخت و ميوه اش هم كه خرماست، براى همه در دسترس است و همه توده هاى مردم از آن برخوردار مى شدند، چه شد كه اين عمل تا اين اندازه اهميت پيدا كرد. فكرش را بكنيد، شوخى نيست! چهارده قرن است، مسلمانان جهان سوره ليل را قرائت مى كنند، مى خوانند هزارها تفسير برايش نوشته شده، با چه شرح ها، بحث ها، چه طول و تفصيلى. اشخاصى كه مى خواهند خود را واقعاً تربيت كنند، بسازند، اين قدر اين سوره را تلاوت كردند و در معانى اش تأمل كردند و انديشيدند و با رياضت ها و مجاهدت هايى، خواسته اند خود را با حقايق اين سوره وفق بدهند و خود را مصداقى از مصاديق آيات كلى اين سوره قرار بدهند.

چه عاملى تا اين حد به مطلب اهميت بخشيده؟ خود سوره بيان مى كند. مى گويد: شخصى كه اين انفاق را كرد، بدون هيچ گونه چشم داشتى اين كار را كرد. چون كسى نزد او يدى نداشت، كسى براى او كارى انجام نداده بود كه وى بخواهد به پاداش احسان آن طرف و به پاداش كار او اين درخت خرما را داده باشد. ابداً، روى اين حساب ها نبود، ابداً.( و ما لاحد عنده من نعمة تحزى . ) اين از اين جهت، جهت ديگر( الا ابتغاء وجه ربه الاعلى . ) اين شخص، منظورى و هدفى جز خواستن رضاى خدا و پروردگار اعلايش نداشت. براى خدا و رضاى او اين كار را كرد. اين موضوع كوچك و عمل به ظاهر ناچيز اين همه اهميت دارد. اگر ميليون ها برابر اين كار از كسى صادر شده بود، ولى بر اين اساس نبود، ذره اى سر و صدا در عالم حقيقت پيدا نمى كرد. يك كلمه آيات قرآن، از رب اعلى در موردش نازل نمى شد، ابداً. اين كار كوچك چون براى خدا انجام شد، اين گونه اهميت پيدا كرد.

خشنودى انفاق كننده

آخرين آيه:( ولسوف يرضى ، ) و بدون شك، عن قريب، اين شخصى كه اين انفاق را كرده، خشنود مى شود. يرضى، راضى مى شود. اين ديگر خيلى مهم است. پروردگار جهان با اين شخص متقى چه خواهد كرد و با او چه مى كند، چه چيز به او مى دهد در عوض اين كار او، يرضى، انسانى راضى شود، به تمام معنا خشنود و قانع بشود. يعنى به حدى برسد كه ديگر برايش بس باشد، در درون و در حقيقت خود درك كند كه بس است. به معنى واقعى اشباع بشود و،( ولسوف يرضى . ) به خدا سوگند، به عزت او قسم، اين لام همان گونه كه قبلا بيان شد، لام جواب قسم است. به عزت خدا قسم، به جلال و جبروت او سوگند كه اين بنده خدا به زودى راضى و خشنود مى شود. من ديگر نمى دانم كه خداوند با اين بنده چه مى كند و چه به او مى دهد كه به او به اين شكل خوشحال مى شود، راضى مطلق، خشنود مطلق. يعنى به حدى مى رسد كه ديگر او را بس است، در تمام ابعاد، يعنى ديگر هيچ گونه خواهش و خواسته و تمنايى براى او نمى ماند كه در نتيجه ماندن آن تمنا و در اثر ماندن آن خواهش و نرسيدن به آن خواهش و خواسته و آرزو، او راضى نباشد. به تمام، به آنچه مى خواهد و آرزو و تمنا دارد مى رسد، لذا مطلقا راضى است. چه كرده؟ يك درخت خرما در راه خدا انفاق كرده است.

انفاق تنها براى رضاى خدا

كارى را كه انسان براى خدا و رضا و خشنودى او به جا بياورد تا اين اندازه مورد توجه و عنايت اوست، واقعاً چرا انسان اين گونه كار نكند؟ چرا براى اين و آن كار كند؟ چرا براى پست و مقام، براى دنيا كار كند؟

روايتى است از وجود مقدس امام يازدهم، قسمتى از آن را بيان مى كنم. امام يازدهم، والد بزرگوار امام زمان عجل الله فرجه الشريف، فرمود: اگر من جهان را لقمه اى كنم و در دهان يك بنده اى نهم كه خالصانه براى خدا كار مى كند،( لرايت انى فى حقه مقصر (۱۵۴) ) ، البته من در اين كارى كه با اين بنده خدا كردم، خود را مقصر مى بينم، يعنى كوتاه آمدم، حقش را ادا نكردم. اين از باب مثال است، براى نزديك كردن مطلب به ذهن ماست. يعنى يك عمل كوچك براى خدا، آنقدر ارزشمند و بزرگ است كه جهان را اگر يك لقمه كنى و در دهان اين شخص بگذارى، كوتاه آمده اى و حق اين شخص را ادا نكرده اى. انسان بايد كارى كند كه به اين حساب گذاشته شود و اين گونه ارزشمند گردد. اگر براى پول كارى انجام دهد، فرضا براى يك ميليون تومان يا دو ميليون تومان، يا يك ميليارد دلار، ارزش دارد؟ خوب است؟ نهايت پست همتى و خيلى چشم تنگى و فرو مايگى است. گاهى انسان نمى تواند به اين شكل كار كند، اين يك حرفى است. اما يك وقت نه، مى شود انسان ذره اى پيش از انجام كار بينديشد و آن وقت بعد از انديشيدن و فكر كردن درست، كار انجام دهد در چند لحظه، عملى از نظر صورت ناچيز انجام بدهد، اما از نظر معنا اين قدر اهميت پيدا كند و بزرگ بشود.

تذكر به خود

لطف و عنايت خدا را بشناس. ولى نعمت بودن او را بشناس. احساس او را بشناس. در تمام شئون زندگى، چشمداشتى را كه به او دارى حساب كن، در كارهايت مى خواهى چه كسى به تو كمك كند؟ مى خواهى چه كسى تو را مورد لطف قرار بدهد؟ دست تو را بگيرد؟ تو را سالم از مشكلات و حوادث عبور دهد؟ گره از كارت بگشايد؟ تو را به خدا، جز از خدا مى خواهى؟ جز خدا كسى نمى تواند؟ بايد خوب فكر كرد. آنچه داشتى و آنچه الان دارى از كه دارى؟ از كجا به تو رسيده و چه كسى به تو داده؟ در مورد اميد و آرزوهاى آينده ات و آنچه در آينده مى خواهى، اميدت به كيست؟ از كه مى خواهى در آتيه تو را نگه دارد؟ حفظ كند، توفيق بدهد، روسفيد كند، رستگار كند؟ از چه كسى مى خواهى جز خدا؟ پس انسان روى چه ملاكى بخواهد عملى را كه انجام مى دهد اين و آن بدانند، او را بستايند، از او تعريف كنند، يا مزد از اين و آن بخواهد، چرا؟ اين غلط است، والله، كمال جهالت و نادانى است. مگر ديگران چه كاره اند؟ مگر آنان نيرويشان از تو بيشتر است، از تو بى نيازترند؟ آنها هم مثل تو گدايند، فقيرند، ضعيف اند، آنها هم مثل تو از طرف خدا مدد مى شوند، دستگيرشان خداست. آنها هم آنچه دارند و داشته اند و خواهند داشت از اوست. بايد كار را براى او كرد.

جمال ظاهرى پرتوى از جمال مطلق است

امور معنوى و جمال و كمال معنوى نيز براى اوست. مگر جمال و كمال معنوى هر كجا هست جز اين است كه پرتوى از تجلى جمال و كمال اوست؟ نه، والله. هر كمالى، هر جمالى در اين جهان مشاهده مى شود، اگر به ديده حقيقت بنگرى، مى بينى پرتوى از جلوه جمال و كمال مطلق اوست. البته گاهى ممكن است آن طور كه شاعر گفته انسان اين شكلى باشد:

هر جميلى كه بديديم، بدو يار شديم

هر جمالى كه شنيديم گرفتار شديم

كبرياى حرم حسن توچون روى نمود

چار تكبير زديم، از همه بيزار شديم

اگر انسان در مراحل اوليه درست نتوانست بينديشد، فكر كند حقيقت مطلب را بيابد، يا ممكن است طفل و كودك باشد، عقلش نرسد و دنبال هر جمالى و جميلى رفته، گرفتار شده، پايبند شده باشد، اما موقعى كه پس از تأمل و تدبر، كبرياى حرم حسن او و جمال و كمال مطلق او براى انسان تجلى كرد و انسان دانست كه هر جمال و كمالى، پرتوى از جمال و كمال اوست، ديگر بايد بر همه چهار تكبير بزند. چهار تكبير بر همه زدن، يك مثل است. مى گويند اين مصراع اخير كه مى گويد چار تكبير زدم، از همه بيزار شدم، اشاره به نماز ميت دارد. چون در بين اهل سنت چهار تكبير مى گويند و از زمان قديم چون اكثريت با آنها بوده، در بلاد، آن جور نماز ميت مى خواندند. چهار تكبير زدن يعنى جهان و همه جمال و كمال جهان را مرده بدان، و چهار تكبير برايش بگو. تمام توجهت به جمال، كمال و لطف و عنايت او باشد. پس عمل گرچه از نظر ظاهر، حركت و تلاش كوچك است و چيزى به نظر نمى آيد، اما همين عمل چون براى خداست، بزرگ است و عظيم. روايتى در كتاب اصول كافى، كتاب ايمان و كفر، باب طاعت و تقوى از امير المومنينعليه‌السلام نقل شده كه فرمود:( لا يقل عمل مع التقوى و كيف يقل ما يتقبل (۱۵۵) ) . البته همين روايت را علامه مجلسى اعلى الله مقامه الشريف در بحار آورده، البته با سندى ديگر و اندكى تفاوت در بيان، و آن هم از امير المومنين است(۱۵۶) . فرمود: عمل تقوا، كم به شمار نمى آيد گرچه از نظر ظاهر كم باشد. چون با تقواست، كم به شمار نمى آيد، زياد و بزرگ است. بعد دليلش را مى آورد:( و كيف يقل ما يتقبل . ) چگونه مى شود چيزى پذيرفته مى شود، كم و كوچك شمرد؟ همين عمل كوچك مورد قبول اوست و مى پذيرد و قبول مى كند و همين عمل كوچك را او سپاسگزارى مى كند. خداوند عمل كم ولى با تقوا را شكر مى كند و سپاس مى گويد و آن را مدح و ثنا مى گويد.

انفاق در آيات قرآن

آياتى در قرآن مجيد درباره انفاق هست، مخصوصاً آياتى در اواخر سوره بقره. خداوند انفاق را كار بزرگى بيان فرموده، ولى آنچه مهم است نكته اى است كه در اين آيات ذكر شده و آمده است. به آن بايد عنايت داشت و در مورد انفاق آن نكته خاص بايد مورد نظر باشد و انفاق را بر آن نكته و اساس انجام داد. اين آيات خيلى آموزنده است، البته اگر انسان بخواهد چيز بياموزد و از زندگى برخوردار شود و به حقيقت زندگى كند به طورى كه عور، دست خالى، گدا، فقير و بى چيز از دنيا نرود. كوچك، ناچيز، يك حيوان، يك درنده، از دنيا نرود و انسانى پر ارزش از دنيا برود. بارها بيان كرده ام، خوب است انسان در زندگى طورى زندگى كند كه هر كارى مى كند، طورى انجام دهد كه آن عمل در ذات او اثر بگذارد. تلاش و تقلا، جان كندن، زحمت و دوندگى به شكلى انجام شود كه حقيقت انسان را بزرگ كند، به حقيقت انسان، ارزش بدهد، به جان انسان سعه و گستردگى و عظمت بدهد. ببينيد، تلاش و تقلا اگر براى دنيا باشد، حالا هر چه هم دنيا موقعيتش بزرگ باشد، آدم وقتى از اين جهان مى رود، همه چيز تمام مى شود. آن وقت ذات انسان، حقيقت انسان، يك چيز خرد كوچك ناچيز بى هيچ چيز، عور. نه كمالى دارد، نه جمالى دارد، نه چيزى دارد، هيچ چيز. اين همه زحمت كشيده، هفتاد سال، هشتاد سال، نود سال، آن قدر دويده، پول جمع كرده، اين طرف و آن طرف چيزى داشته، هيچ است. همه مى ماند و اين فرد عور و لخت و عارى مى رود. هيچ چيز ندارد. پس چگونه انسان بايد كار كند؟ انسان بايد به گونه اى كار كند كه آثار و نتايج كارش با ذاتش آميخته شود، جزو حقيقت و ذات او شود كه ذات رشد پيدا كند، حقيقت، نمو پيدا كند، حقيقت، بزرگ شود. اين نهايت رستگارى است و هنگامى ممكن است كار با حقيقت، ربط داشته باشد كه با خدا ربط داشته باشد. والا به شكلى ديگر امكان ندارد موجب رشد ذات و بزرگى حقيقت شود، نمى شود. فقط در رابطه با خداست كه چنين مى شود. بايد كار را براى خدا انجام داد. خوب است آدم در مورد اينها درست فكر كند. البته اين آيات را هم خيلى شنيده ايد و مى شنويد و معروف هم هست:( مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله (۱۵۷) ) ، نمونه كسانى كه انفاق كنند مالشان را در راه خدا، ببينيد انفاق مطلق نيست، مى گويد: انفاق كنند در راه خدا قهراً انفاق در راه خدا، هنگامى محقق مى شود كه براى او باشد، براى رضاى او. ولى كسى بدون قصد الهى، رضاى او، هيچ توجهى هم به او ندارد، پولى را خرج مى كند، فرضاً مدرسه اى مى سازد، راهى را اصلاح مى كند، پلى را مى سازد، هر چند به نظر مى آيد فى سبيل الله است، اما در حقيقت، فى سبيل الله نيست. براى اين كه منظور چيز ديگرى بوده، پس هنگامى اين فى سبيل الله محقق مى شود كه قصد و انگيزه اى جز راه خدا نداشته باشد. اين مى شود فى سبيل الله به معنى واقعى. انسان گول نخورد! پل ساختى، بيمارستان ساختى، راه اصلاح كردى، انگيزه ساختن اين بيمارستان در دل تو چه بود؟ بايد خدا باشد تا به حقيقت انفاق شود، انفاق فى سبيل الله. آن وقت، اين كار،( كمثل حبة انبتت سبع سنابل ، فى كل سنبلة ماة حبة ، ) مثل دانه اى است كه هفت تا سنبله بيرون بدهد و در هر سنبله صد دانه، يعنى يك دانه گندم هفتصد دانه گندم مى شود. يك درهم داده، از پيش خدا هفتصد درهم به او عوض داده مى شود. همين مقدار؟ نه،( و الله يضاعف لمن يشاء ) اين يضاعف يك كلمه مطلق است. هفتصد تا پايين ترين آن است. يضاعف هزار برابر، يضاعف يك ميليون برابر، يضاعف كاتريليون برابر، يضاعف كاتريليون كاتريليون برابر،( يضاعف لمن يشاء ، ) براى هر كه بخواهد.( و الله واسع عليم ) نگوييد اين همه چيز از كجا مى آيد. خدا وسيع است، خزنه اش وسعت دارد، بى نهايت است، محدود به حدى نيست، حد ندارد؛ و داناست. به نيات اشخاص كاملا آگاه است. چون نيت باطن براى رضاى خدا هم در اشخاص فرق مى كند. عرفان، شناسايى، قوت ايمان، قوت يقين، قوت اطمينان نفس، در اين كارها فرق مى كند. خدا داناست، يكى را هفتصد برابر، يكى را هزار برابر، يكى را يك ميليون برابر، يكى را كاتريليون برابر و بيشتر مى كند،( و الله واسع عليم . )

( الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله ثم لا يتبعون ما انفقوا منا و لا اذى ، لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (۱۵۸) ) . اين ديگر عجيب تر است. كسانى كه اموال شان را در راه خدا انفاق مى كنند، به همان معنا كه بيان شد،( ثم لا يتبعون ما انفقوا منا و لا اذى ، ) انفاق هم كه كردند منت به طرف نمى گذارند، و او را اذيت هم نمى كنند، هيچ نوع از انواع اذيت را، چون اذيت هم انواع و اقسامى دارد،( لهم اجرهم عند ربهم ، ) پاداش اينها پيش خداست، پيش رب شان است و ديگر خدا مى داند چه چيز است. ديگر چيزى نيست كه به قلم يا زبان بيايد و بشود بيان كرد،( و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ، ) ترسى هم ديگر براى آنها نيست. حزن و اندوهى هم براى آتيه ندارند، آدم هاى مطمئن و آرام. پاداش شان در پيش خداست كه به موقع مى دهد. آيه ديگر:( و مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتاً من انفسهم (۱۵۹) ) . هر كدام از اين آيات خصوصياتى دارد، نگوييد تكرارى است. هر كدام يك خصوصيات عجيبى دارد. مثلا در اين آيه، كسانى كه انفاق مى كنند اموال شان را،( ابتغاء مرضات الله ، ) براى خواستن رضاى خدا، اينها يك آدم هاى بيدارى هستند.( و تثبيتاً من انفسهم يعنى تمكينا من انفسهم ) اينها انفاق مى كنند براى رضاى خدا تا كم كم در نفسشان تمكين و تثبيت و طمأنينه و آرامش پيدا شود كه ديگر هر وقت مى خواهند انفاق كنند با يك طمأنينه نفس و آرامش دلى، انفاق كنند. گاهى ممكن است، انسان انفاق كند، راضى است، با رغبت و براى خدا هم انفاق مى كند، ولى در عين حال در عمق دل يك دلهره اى دارد، شايد خيلى هم توجهى به آن نمى كند، ولى يك دلهره و وحشتى دارد كه چطور خواهد شد، پاداش اش چقدر خواهد بود؟ نتيجه اش را كجا خواهم گرفت، چه چيز خواهد بود؟ يك دلهره خيلى مرموزى در دلشان مى افتد. اما نه، اينها به اين نكته هم توجه دارند و( تثبيتا من انفسهم . ) اينها مى خواهند كم كم نفس هاى خودشان را تثبيت كنند و تمكين بدهند به اين كار، كه وقتى انفاق مى كنند، ذره اى دلهره، وحشت و دلواپسى نداشته باشند، ابداً، با طمأنينه نفس و آرامش دل انفاق مى كنند. آن وقت انفاق اين آدم ها مثل يك باغى است كه در يك مكان بلندى است، در يك بيابان خيلى خوش آب و هوا كه باران هاى به موقع و فراوان و درشت به آن مى رسد. پس بار خود را در هر موقع دو چندان مى دهد و اگر باران هاى درشت هم به آن نرسيد، باران هاى ريز به آن مى رسد و قهراً باغى كه در چنين مكانى است بهتر از نور خورشيد، از گرمى خورشيد، از هواى بهتر، استفاده مى كند و شاداب تر است و ميوه هايش رو به راه تر و بهتر خواهد بود. آخر آيه هم مى فرمايد:( و الله بما تعملون بصير . ) ببينيد در آيه قبلى فرمود( و الله واسع عليم . ) اينجا چون كلمه( تثبيتاً من انفسهم ) دارد، مى گويد( والله بما تعملون بصير . ) خدا بيناست، مى داند كه اعماق جان چه مى كنيم و چگونه مى خواهيم اين كار را انجام دهيم. جايى ديگر مى فرمايد:( و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله (۱۶۰) ) . مثل آيه مورد بحث ماست:( الا ابتغاء وجه ربه . ) اينجا مى گويند:( و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله . ) انفاق نكنيد مگر براى رضاى خدا، مگر براى خواستن وجه او، در اين موارد به معناى رضا و خشنودى اوست. رضا و خشنودى او را بخواه. پس انسان اگر بخواهد از زندگى اش نتيجه اى بگيرد و خودش را نبازد، دچار خسران و زيان نشود كه قرآن مى گويد:( الذين خسروا انفسهم (۱۶۱) ) ، آنهايى كه خودشان را باختند، اينها چه كسانى هستند؟ اينهايى كه در دنيا كار كرده اند، اما براى دنيا، خودشان را باختند، خودشان را ضايع كردند و در زيان قرار دادند. اگر مى خواهى چنين نباشى، بكوش و هر چه بكوشى كم كوشيده اى. بكوش تا كارهايت بر اساس رضا و خشنودى او باشد و براى خاطر او و نه براى هيچ چيز ديگرى و نه براى هيچ كس ديگرى.( و العمل الخالص الذى لا تريد أن يحمدك عليه أحد الا الله (۱۶۲) ) . عمل خالص و براى خدا، آن عملى است كه نمى خواهى احدى جز خدا، تو را بر آن كار بستاند. نمى خواهى هيچ كس تو را بستايد، جز خدا. اين عمل خالص است.( العمل الخالص الذى لا تريد ان يحمدك عليه احد الا الله . ) انسان مى تواند عمل را انجام بدهد، تا يك شخص خوب، درست و حسابى و پر ارزش شود. وقتى هم كه از دنيا مى رود با كمال اطمينان و آرامش، با رضايت و خشنودى برود و براى ابد و هميشه در جوار رحمت پروردگار جهان باشد. شرح آيه( و لسوف يرضى ) ماند كه به يارى پروردگار جهان بعد آن را بيان مى كنيم.