تفسیر سوره لیل

تفسیر سوره لیل0%

تفسیر سوره لیل نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر سوره لیل

نویسنده: شیخ علی آقا نجفی کاشانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 17748
دانلود: 3202

تفسیر سوره لیل
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17748 / دانلود: 3202
اندازه اندازه اندازه
تفسیر سوره لیل

تفسیر سوره لیل

نویسنده:
فارسی

كتاب حاضر با استفاده از درس هاى تفسير مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى تهيه شده است.
شيوه تفسيرى ايشان قرآن به قرآن و با استفاده از روايات و با تأكيد بر نكات اخلاقى بود. سوره ليل در 17 جلسه در سال 1361 تفسير شده است براى تهيه اين كتاب سبك و سياق بيانى حفظ شده و تنها ويرايش اندكى به منظور تبديل عبارات گفتارى به نوشتارى صورت گرفته است.

جلسه دوم: شب و روز، نشانه هاى خدا

عظمت دو پديده شب و روز

دانايى پديد آورنده شب و روز

آثار شب و روز

سوگند خداوند به شب و روز

جمال شب و روز قطره اى از جمال مطلق

آفرينش انسان

سعى و تلاش انسان

( اعوذ بالله من الشيطان الرجيم )

( بسم الله الرحمن الرحيم * و الليل اذا يغشى (۱) و النهار اذا تجلى (۲) و ما خلق الذكر و الانثى (۳) ان سعيكم لشتى (۴) )

در اين آيات سوگند به سه چيز واقع شده و بعد از اين سوگندها، جوابى براى سوگند و قسم آمده است.

( و الليل اذا يغشى و النهار اذا تجلى و ما خلق الذكر و الانثى . ) سوگند به شب آنگاه كه مى پوشاند، حالا چه چيز را مى پوشاند. در آيه بعد به طور واضح ذكر شده، خورشيد را مى پوشاند يا زمين و موجودات زمينى را مى پوشاند، يا فعاليت ها و كوشش ها را مى پوشاند و مستور مى كند. سوگند به روز هنگامى كه تجلى مى كند و نمايان مى شود و فضا را روشن مى كند و سوگند به آن نيرو و قدرت و آن حكمت و توانايى كه نر و ماده، مذكر و مؤنث را آفريده. بعد از اين سوگندها، جواب سوگند:( ان سعيكم لشتى ) به درستى كه كوشش شما متفرق و گونه گون است. هر فردى باى هدفى، بر اساس يك انگيزه اى، كار مى كند و مى كوشد.

عظمت دو پديده روز و شب

شب و روز دو پديده شگفتى است كه در قرآن مجيد بسيار از آن ياد شده، و ما توجه مى دهد به عظمت اين دو پديده تا در نتيجه به عظمت پديد آورنده اش پى ببريم و عظمت او را بشناسيم، و نتيجه شناخت او به ياد او بودن و او را آن طور كه خواسته اطاعت كردن و پرستش نمودن است.

اين پديده هاى شب و روز كه پشت سر هم، با يك نظم و حساب دقيق رفت و آمد دارند، از دو جهت واقعا قابل بررسى، دقت و توجه است. يك جهت خود ذات و نفس اين پديده ها، خود پديده شب و روز خود ليل و نهار، از اين جهت كه ليل و نهار است و دو پديده و دو حادثه در اين جهان آفرينش، قابل دقت و قابل بررسى است و جهت ديگر، آثار اين دو پديده است كه پديده شب و روز با اين وصفش داراى چه آثار و چه نتايج مهمى در اين جهان است و البته از اين دو جهت در خور بحث هاى فراوان و گفتگوهاى زيادى است. چند جلسه قبل يك جمله اى عرض كردم، حالا نمى دانم تا چه حد به آن توجه فرموديد. بحث مان در مورد موجودات اين جهان به طور اجمال بود كه عرض كردم اگر در كتابى بخواهيم شرح احوال اين پديده هاى طبيعى را بنويسيم بايد كتابى باشد به اندازه خود اين جهان طبيعت ولى يك كتابخانه يك ميليون كتابى، يك كتابخانه اى كه يك ميليارد كتاب در آن باشد و اگر دانشمندان كاتريليون كتاب براى شرح حال پديده هاى اين جهان بنويسد امكان ندارد كه بتوانند پديده هاى اين جهان را شرح بدهند. پديده هاى اين جهان، كه شرح كلمات پروردگار جهان است، يك كتابى مى خواهد اندازه خود اين كون و اندازه خود اين جهان طبيعت. اندازه جهان طبيعت چقدر است؟ ۲۰۰ ميليون يا ۵۰۰ ميليون يا ميلياردها سال نورى؟ نمى دانم چقدر است؛ و اگر بخواهيد گذشته ازاين، آثار و نتايج را هم بنويسيد، ديگر كتابى وسيع تر و عظيم تر مى خواهد.

در حقيقت شرح نفس شب و روز خود كتابى مى خواهد به اندازه شب و روز، آن هم با طول و امتدادش. حالا شب و روز از كى پديد آمده و تاكى خواهد بود؟ كتابى با اين امتداد كه صفحاتش به اندازه خود شب وروز باشد، مى تواند حقيقت پديده شب و روز را، آن طور كه هست بيان كند، تا بعد برسد به آثار و نتايج اين دو پديده.

يك تأمل و انديشيدن اجمالى در ارتباط كره زمين با موجودات ديگر نشان مى دهد كه اين پديده شب و روز نه تنها در رابطه بازمين، بلكه در رابطه با خورشيد هم هست. حساب اين را هم بكنيد كه خورشيد در رابطه با چه موجود ديگرى است و آن موجود در ارتباط با چه موجود ديگرى است و او در رابطه با چيست و در آخر به كجا منتهى مى شود. بدون شك پديده شب و روز به زمين مربوط است، به منظومه شمسى به كهكشان ها، به كرسى، به عرش، به فرشتگان و به ائمه معصومين مربوط است تا در آخر به پروردگار جهان منتهى بشود. در آيات قرآن آمده است:( يكور الليل و النهار (۱۵) ) و يا در جاى ديگر( يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل (۱۶) ) ، پس بالاخره به خدا منتهى مى شود.

اگر انسان يك حساب بكند، مى تواند درك كند كه پديده شب و روز تا چه حد مهم، شگفت انگيز و عظيم است. دراين جهان چه فعل و انفعالاتى شده و مى شود تا در نتيجه اين فعل و انفعالات، شب و روز به وجود آيد كه گمان نمى كنم بشرى بتواند آن را روى كاغذ بياورد. خدا مى داند ميلياردها، ميلياردها فعل و انفعال رخ مى دهد تا در نتيجه، پديده شب و روز به وجود آيد.

قبلا روايتى را عرض كردم. گاهى انسان به اين روايات بر مى خورد، ليكن تأمل و تدبرى درآن نمى كند و خيلى سطحى و ساده از آن مى گذرد و حال اين كه مطلب خيلى عميق و خيلى بزرگى را افاده مى كند. روزى ابوذر غفارى بر سلمان فارسى وارد شد. سلمان فارسى آنچه را كه داشت كه عبارت بود از يك يا دو قرص نان و مقدارى نمك يا سركه، براى ابوذر حاضر كرد. ابوذر يك دانه از اين نان ها رابرداشت و زير و رويش را نگاه مى كرد. حالا معلوم نيست روى چه حسابى نگاه مى كرده، نگاه مى كرد كه ببيند مثلا خوب پخته شده يا خوب پخته نشده و خمير است بالاخره معلوم مى شود اين نوع نگاه كردن به نان مناسب نبوده است. سلمان فارسى فرمود: اى ابوذر، به چه چيز اين نان نگاه مى كنى؟ تو مى پندارى كه اين نان، ساده به دست آمده؟ اى اباذر، مى دانى چه عوامل و چه مقدماتى در فعاليت و كار و كوشش بودند تا اين قرص نان اينجا به دست من و تو رسيده است. اينجا سلمان فارسى يك اشاره اى مى كند و مى گويد تنها يك عامل آن آب است، مى دانى اى ابوذر منبع اين آب كجاست؟ از زير عرش آمده است(۱۷) .( ما وجدانا ) تا به حال چنين حسابى كرده ايم؟ چنين حقيقتى به نظرمان آمده است؟ البته معناى اين جمله اين نيست كه سلمان فارسى علوم طبيعى را نمى دانسته و نخوانده بوده كه گفته است آب از زير عرش مى آيد. آبى را كه ما مى بينيم، از قنات ها مى آيد، از ابر مى بارد و اين گندم و برنج و جو مى رويد. اين اسباب و وسايلش معلوم است. پس آب از زير عرش مى آيد، يعنى چه؟ به يقين سلمان فارسى آب، باران است و اين جور قطره قطره در زمين فرو مى رود و يك جا رودخانه، قنات يا چشمه تشكيل مى شود. اينها را مى دانسته، منتها مى خواسته به ابوذر غفارى و ديگران اين حقيقت را بفهماند كه درست است آب از اين عوامل به وجود مى آيد، اما اينها يك عواملى است نزديك، عواملى است قريب كه ما نزديك بينان، اين عوامل نزديك را مى بينيم. اى اباذر، عواملى بيش از اين عوامل است، كه تا عرش مى رسد.

حالا ببينيد چه فعل و انفعالاتى مى شود و چه عواملى كار مى كند تا يك لقمه نان براى خوردن من و شما آماده مى شود. عوامل پيدايش شب و روز چگونه كار كردند و كوشيدند تا پديده شب و روز، اين طور كه ما مشاهده مى كنيم و در سايه اش زندگى مى كنيم، پديد آمده است. آن هم اين فعل و انفعالات، اين كسر و انكسارها، عوامل واقعا بى شمار كه البته براى ما بى شمار است، ولى براى پروردگار جهان محدود و با حساب دقيق است. اين فعل و انفعالات بايد بى نهايت منظم باشد، بايد بى نهايت دقيق باشد، بايد عجيب حساب شده باشد. اگر يك مقدمه از ميليون ها مقدمات درست كار نكند، بى نظم كار كند، بدون حساب كار كند، همه به هم مى خورد، مقدمات بعدى هم زير و رو مى شود. اينها را چه كسى، چه قدرت و نيرويى با اين دقت، با اين نظم پشت سر هم آورده و آورده تا به منظومه شمسى ما رسيده، تا به كره زمين رسيده است و اين كره زمين را با دقت هر چه بيشتر و حسابى هر چه دقيق تر به دور خودش و در برابر خورشيد به چرخ انداخته است و در نتيجه اين چرخش شب و روز پديد آمده است.

دانايى پديد آورنده شب و روز

آيا اين دو پديده با اين مقدمه اى كه عرض شد، بزرگترين آيت و قوى ترين نشانه و دليل و برهان نيست بر اين كه پديد آورنده شب و روز موجودى است عالم و دانا، قادر و توانا، و موجودى است حكيم و خردمند و با حكمت، كه اينها را اين گونه متقن و محكم و منظم و دقيق آفريده است؟

آيا ميلياردها مقدماتى كه همه در فعل و انفعال اند تا پديده شب و روز به وجود آيد، نتيجه تصادف اند؟ نتيجه اتفاق اند؟ آيا طبيعت كر و كور، طبيعت بى شعور و بى جان اين نظم و دقت و حساب را در پديده ها و مقدمات آورده تا نتيجه اش نظام شب و روز بشود؟ آيا مى توان اين چنين گفت، يا نه، بايد به طور قطع و يقين تصديق كرد كه پديد آورنده شب و روز ذات مقدس اوست. قرآن مجيد پديده شب و روز را مستقيما به خود خداوند نسبت مى دهد و مى گويد اوست كه شب و روز را پديد آورده، اوست كه شب و روز را با نظم دقيقى پشت سر هم مى برد و مى آورد. اين پديده يك عوامل و مقدماتى دارد. مى توان گردش زمين به دور خود در برابر خورشيد را ديد كه جرم روشنى است و نتيجه اش پديده شب و روز است. ليكن تمام اين فعل و انفعالات و تمام اين كسر و انكسارها و كوشش ها و مقدماتى كه در مورد اين فعاليت ها مى شود، همه و همه بدون استثنا به اذن و اراده و خواست اوست:( من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه (۱۸) ) . چه كسى مى تواند، چه موجودى مى تواند كوچكترين اثرى در پديده اى بگذارد، چه در وجود آن پديده و چه در بقاى آن پديده؟ به جز اذن او و خواست او و اراده او. چون همه به اراده و اذن و خواست اوست، مستقيما به ذات مقدس او مستند مى شود. بدون شك اگر كسى بگويد خداوند گرسنه را سير نمى كند، حقيقتى را گفته است. واقعا هم اين چنين است. نان انسان را سير نمى كند، آب تشنگى تشنه را رفع نمى كند، خدا آدم تشنه را سيراب مى كند. شخص موحد و خداشناس و خداپرست به حقيقت مى گويد:( انبت الله البقل . ) اين يك واقعيتى است كه گياهان را خدا مى روياند و خدا رويانيده است. طبيعيون مى گويند:( انبت الربيع البقل ، ) ماه ربيع، فروردين، فصل بهار، گياهان را مى روياند و رويانيده. اگر ما درست فكر كنيم حقيقت باور خواهيم كرد كه اين جمله( انبت الله البقل ) خداوند گياهان رويانيده، واقعا درست است و حرفى هم در آن نيست.

آثار شب و روز

اين دو پديده از نظر ذاتشان از اين جهت كه دو پديده خارجى و طبيعى اند شگفت، عجيب و بزرگ اند و آثار فوق العاده عجيبى دارند. اولين اثر آنها بر مردم هوشيار، متفكر و دورانديش است. اولين اثر آنها، اين است كه اين دو پديده با نظم و حساب دقيقى كه دارند بزرگترين دلالت را بر عظمت آفريننده اش دارند، بر ذات مقدس او بهترين برهان هستند. آثار ديگر هم دارند الى ماشاء الله. از آثار ديگرى كه انسان از شب و روز مشاهده مى كند، اين است كه شب و روز با موجودات زنده چه مى كند، با مشاعر باطنى و درونى آنها. همه را گويى مى ميراند، منتها نه، نمى ميراند. همه اين موجودات زنده اى كه به خواب رفته اند، به يك معنا مرده اند، مشاعر و احساسات ظاهرى و باطنى شان و فكرشان انديشه شان همه در يك حال خمود، در يك حال آرامش، سكوت و وقفه عجيبى است. اما صبح، هنگام روز اين شعورها همه بيدار مى شود، احساسات همه بيدار مى شود. مشاعر همه زنده مى شود، فكر مى آيد سرجاى خودش، انديشه به حال اول بر مى گردد. منتها با يك تفاوت، با يك نشاط و شادابى. روز كه سپرى مى شود همه اين حواس و مشاعر كه خسته، كسل و ملول اند در نتيجه آمدن شب در يك آرامش فرو مى روند و نشاطهاى ازدست رفته، نيروهاى از دست رفته هم به انسان بر مى گردد. اين پديده شب و روز منحصر به انسان نيست، بلكه شامل موجودات زنده است. ببينيد حيواتان شب و روز وضع شان به چه صورت است. گياهان هم به اين شكل هستند. معلوم مى شود اين پديده شب و روز اثر فوق العاده عميقى بر موجودات زنده اعم از انسان و حيوان و گياهان دارد و اين شب و روز نقش و اثر عجيب ديگرى هم دارد. البته اين نتيجه هايى كه مى خواهم عرض كنم، براى همه كس نيست. براى گروه بيدار، هشيار، گروهى كه خداى خود را شناخته و به حقيقت و عمق زندگى راه يافته اند، روزها در فعاليت و كوشش اند، براى چه كسى؟ براى خدا و براى خدمت به خلق خدا و شب ها در راز و نياز با آفريدگارشان اند. آن هم چه راز و نيازى و چه مناجاتى و چه استغاثه كردن ها و چه نيرو گرفتن هايى!! پس شب و روز دو پديده اى است كه شرح و بسطش فراوان است.

سوگند خداوند به شب و روز

حالا خداوند در دو آيه از اين آيات سوگند ياد مى كند يكى به شب، آن هم نه از اين جهت كه شب است و پديده اى است. از اين جهت كه چيزهايى را فرو مى پوشاند، جهانى را مى پوشاند و تاريك مى كند و روز، آن هم نه از اين جهت كه پديده اى است، از اين جهت كه تجلى مى كند و جهانى را روشن مى كند. شب تاريك است و موجودات زنده را خواب مى برد، ظاهر و باطن شان را مى ميراند. بر روى سطح زمين و پديده هاى زمينى، جمالات و زيبايى ها پرده مى كشد، پرده اى عجيب. اين طبيعى است، تاريك مى كند و يك پوشش فوق العاده سخت بر روى زمين مى كشد. ولى، در عين حال كه شب، زمين و پديده هاى زمينى را مى پوشاند عجيب اين است كه يك جهانى را براى انسان مى نماياند، يك جهان را مى نماياند كه زمين و پديده هاى زمينى در جنب آن، به تحقيق از ذره كمتر است. چه كمتر است. چه جهانى؟ جهان بالا را.

روز با اين كه خورشيد ظاهر مى شود و فضا را روشن مى شود، اما اين جهان بالا مستور و پوشيده مى شود. فقط زمين و پديده هاى زمينى، مظاهر جمال و زيبايى پديده هاى زمينى، براى انسان جلوه گرى و تجلى مى كند، اما آن جهان بالا پوشيده مى شود. وقتى شب رسيد و صحنه زمين تاريك شد، پديده ها از نظر ما غايب شدند و پرده روى شان كشيده شد، جهانى ديگر براى ما آشكار و پيدا مى شود. چه جهانى؟ جهان ستارگان، جهان منظومه هاى شمسى، كهكشان ها، شهاب ها، سيارك ها، منتها نه گسترده، بلكه خيلى سربسته و مجمل كه با تماشاى آن، حالت نشاط و شادابى و ذوق درانسان پديد مى آيد و انسان مى خواهد بتواند اين جهان عظيم را مطالعه كند. هنگامى كه انسان ها اين جهان عظيم بالا را تماشا مى كنند، مخصوصا آنها كه فى الجمله، بينش عميقى دارند، چه الهاماتى بر قلب و دلشان مى شود و چه ارتباطاتى با آفريدگار اين جهان بالا پيدا مى كنند. بى جهت نيست كه در روايات دستور اكيد داريم كه كسانى كه آخر شب بيدار مى شوند و به اين جهان بالا مى نگرند، خوب آن را تماشا كنند و بعد از تماشا كردن و درس آموختن عرض كنند: پروردگارا،( ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار (۱۹) ) زمين و پديده هاى زمين را شب مى پوشاند، اما يك چنين جهانى رابراى ما مى گشايد و باز مى كند.

جمال شب و روز، قطره اى از جمال مطلق

چقدر زيباست، چقدر عالى است كه انسان پى ببرد كه اين جمال يك جلوه اى از آن جمال مطلق است و از آن جمال بى نهايت. اشخاصى كه سراسيمه مى شدند، اشخاصى كه سر از پا نمى شناختند، اشخاصى كه براى جمال حق، كمال و محبت او واله و سرگردان و حيران مى شدند، كسانى بودند كه اين حساب ها را كردند، اين درس ها را خواندند. امير المؤمنينعليه‌السلام عرض مى كند: پروردگارا،( و اجعلنى بحبك متيما (۲۰) ) ، مرا در محبت به خودت واله و حيران و سردگردانم كن. واقعا اگر انسان، ذره اى كم استعداد و كم ظرفيت باشد و دريچه اى از اين جهان و اين گونه معارف، اين گونه حقايق بر قلبش باز شود، به يقين نابود مى شود و از بين مى رود. شوخى نيست اين جمالى كه من و شما مشاهده مى كنيم، ذره اى از تجلى جمال مطلق اوست. اگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جمال خود را به مردم نشان مى داد، مردم نمى توانستند تحمل كنند، همه سكته مى كردند و از بين مى رفتند. آن وجود مقدس در حد استعداد و قدرت و توانايى مردم، زيبايى و جمالش را نشان مى دهد. همان طور در سخن گفتن، به اندازه درك مردم سخن مى گفت.( نحن معاشر الانبياء نكلم الناس على قدر عقولهم (۲۱) ) . اگر انبيا بخواهند به اندارزه عقل و بينش خودشان، با مردم صحبت كنند، امكان تحملش براى مردم نيست. مردم نابود مى شوند. ابراهيم خليل اين حقيقت را درك كرده بود كه وقتى ستاره ناهيد را ديد گفت: اين به درد خدايى نمى خورد. من به سراغ جمال ديگرى مى روم، ماه را ديد، خوب جلوه ماه بيش از ستاره ناهيد است ولى ماه هم غروب كرد و جلوه اش تمام شد، گفت اين هم به درد من نمى خورد. خورشيد ظاهر شد با جلوه و جمال و جبروتى عجيب. ولى آن هم وقتى زائل شد و جلال و جبروتش از بين رفت و جمال و زيبايى اش غايب شد، گفت اين هم به درد من نمى خورد. من مى روم سراغ جمال مطلق و كمال مطلق كه ديگر از زوال و فنا و غيبت و پنهانى ندارد. اين جمال ها جلوه كوچكى از جمال مطاق اوست(۲۲) .

همان طوركه عرض شد شب مى گذرد و روز مى آيد:( و انهار اذا تجلى . ) آن جهان عجيب رابر ما مى پوشاند، روز مى آيد، تجلى است، روز پرتو است و نور، روز روشنى است. ولى يك چيز جزئى زمين و يك پديده هاى زمينى را به ما نشان مى دهد. اوه! چه جهان عظيمى را از نظر ما پنهان مى كند، با همه روشنى اش باز مى پوشاند. شب با اين كه پرده است و ظلمت و تاريك، اما چه جهانى را براى ما آشكار و برملا مى كند. اين هم از آثار و قدرت پروردگار جهان است. اين دو آيه بود و دو سوگند.

آفرينش انسان

( و ما خلق الذكر و الانثى ، ) سوگند به آن قدرت و نيرو و به آن حكمت و علم كه آفريد مذكر و مؤنث را. البته چون آيات اين سوره مربوط به انسان است و مربوط به من و شماست و جواب قسم هم خطاب به انسان است( ان سعيكم لشتى ) بنابراين، ظاهر اين است كه مراد از ذكر و انثى همان مرد و زن است. اين جفت انسان، مرد و زن. بعضى گفته اند مراد آدم و حواست. ولى اين خلاف ظاهر آيات است، بلكه مراد مطلق انسان است، نوع انسان كه زن و مرد است. البته اين زن و مرد گرچه يك نوع اند، نوع انسان، اما دو گونه اند و دو گونه متقابل، مرد و زن. آن حساب هايى كه در پديده شب و روز ذكر كرديم، در پديده انسان و در دو بخش متقابلش، مرد و زن هم وجود دارد. چه فعل و انفعالات چه زد و خوردها، چه تجربه و تحليل ها شده و چه مقدماتى فراهم شده تا ماده يعنى ماده جامد بى حركت به ظاهر مرده، بى جان، بدون حس و بدون درك، به انسان تبديل شده و به صورتى تركيب شده و معتدل شده و استقامت پيدا كرده تا به مزاج انسانى رسيده، در كجا؟ در رحم و سرانجام دميدن نفخه الهى به او( ثم أنشاناه خلقا آخر (۲۳) ) . آن وقت شده يك انسان. در آن حسابى است. ماده بى جان يعنى اكسيژن، ئيدروژن، كلسيم، مس، آهك، فسفر، سديم. در اين ماده اوليه، در اين عناصر چه تجزيه و تحليل هايى شده تا يك اسپرم و يك تخمك در اثر پيوستن به هم مبدأ يك انسان شده، يك آدم. در آنها هم باز فعل و انفعالاتى شده و رشد و نمو كرده و تكثير شده تا مستعد گرديده. زيرا در وهله اول مستعد نفخه الهى نبوده، بلكه رشد و نمو كرده و مزاج مستعدتر، تابع تر، لايق تر شده تا قابل شده. حالا نمى دانم بعد از چهار ماه، چهار ماه و ده روز، كمتر يا بيشتر، تا آن وقتى كه قرآن مى گويد:( ثم انشاناه خلقنا آخر ) اين نفخه الهى به او رسيده و شده يك انسان، و بعد در همان جهان هم دو وجود پديد آمده، انسان مرد و انسان زن، با اين تفاوت هاى جسمى وروحى كه مشاهده مى شود. اين پديده را هم قرآن مجيد مستقيما استناد مى دهد به خدا:( يهب لمن يشاء انائا و يهب لمن يشاء الذكور ، و يزوجهم ذكرانا و اناثا و يجعل من يشاء عقيما (۲۴) ) . خدا مى بخشد و عطا مى كند به هر كه مى خواهد دختر و به هر كه مى خواهد پسر و به هر كه مى خواهد هر دو را و هر كه را مى خواهد نازا قرار مى دهد و عقيم. عواملى كه فكر مى كنيم در پديد آمدن انسان و مذكر ومؤنث بودنش اثر مى گذارد، همه و همه به اذن خداست و به اراده او. اگراو نخواسته باشد اين عوامل كمترين اثرى ندارد پس سوگند به اين پديده هاى بديع و عجيب و متقن.

سعى و تلاش انسان

( ان سعيكم لشتى ) سعى و كوشش شما از كجاست؟ آن هم با همين مقدمات است، سعى و كوشش ما از پديده هاى اين جهان است. منتها با اين تفاوت كه پديده هاى اين جهان بدون هيچ گونه اختيار پديد آمده اند و فعاليت و كوشش و فعل وانفعال شان در اختيار خودشان نيست. اما، سعى و كوشش و تلاش من و شما به اختيار من و شماست و با يكديگر متفاوت است. اين تفاوت هم خيلى عجيب است. چرا متفاوت است؟ چون انسان در نوع خود و در اين دو صنفش، مرد و زن، و در انفعالاتى كه موجب پديد آمدن او شده، متفاوت است. خود انسان نيز از نظر ذوق، سليقه، استعداد، درك، شعور و معرفت مختلف است. عجيب مختلف است. در ميان چندين ميليارد انسان روى كره زمين، امكان ندارد دو نفر از نظر ذوق و استعداد و قابليت و فكر و درك صد در صد مثل هم باشند. قهرا وقتى ذوق، سليقه، درك، معرفت، شعور و غيره مختلف شد، نتايج آن هم كه سعى و كوشش باشد، متشتت مختلف، متنوع و گونه گون مى شود.