تفسیر سوره لیل

تفسیر سوره لیل0%

تفسیر سوره لیل نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر سوره لیل

نویسنده: شیخ علی آقا نجفی کاشانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 17830
دانلود: 3233

تفسیر سوره لیل
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17830 / دانلود: 3233
اندازه اندازه اندازه
تفسیر سوره لیل

تفسیر سوره لیل

نویسنده:
فارسی

كتاب حاضر با استفاده از درس هاى تفسير مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى تهيه شده است.
شيوه تفسيرى ايشان قرآن به قرآن و با استفاده از روايات و با تأكيد بر نكات اخلاقى بود. سوره ليل در 17 جلسه در سال 1361 تفسير شده است براى تهيه اين كتاب سبك و سياق بيانى حفظ شده و تنها ويرايش اندكى به منظور تبديل عبارات گفتارى به نوشتارى صورت گرفته است.

جلسه چهارم: گوناگونى تلاش انسان ها (۲)

پاسخ خداوند به پرسش حضرت آدم

توجه به آثار ناشى از سعى و كوشش

رابطه بين سعى و كوشش و نتايج آن

مقصد سعى و تلاش انسان

دسته بندى مردم بر اساس سعى و تلاش

خدا و شيطان: مبناى تقسيم بندى كوشش ها

وجهه ربوبى و شيطانى نفس انسان

بيان علت قسم به شب و روز در صحيفه سجاديه

( اعوذ باالله من الشيطان الرجيم )

( بسم الله الرحمن الرحيم * و الليل اذا يغشى (۱) و النهار اذا تجلى (۲) و ما خلق الذكر و الانثى (۳) ان سعيكم لشتى (۴) )

در جلسه قبل درباره اختلاف مردم از لحاظ استعداد و لياقت، از لحاظ ذوق و سليقه، انگيزه هاى انجام كار و از لحاظ هدف هايى كه دارند، سخن مى گفتيم. اختلافات فاحش و زيادى در بين مردم هست و به حدى اين اختلاف شديد و قوى است كه بعضى از دانشمندان معتقدند كه هر فردى از افراد انسان در ذات خود به گونه اى است كه با فرد انسانى ديگر از لحاظ ذات فرق دارد. هر فردى براى خودش يك طور است و فردى ديگر براى خود طورى ديگر است و همين طور افراد ديگر. البته اين مطلب دقيق نيست. همه افراد يك نوعند كه نوع انسان باشد. خلاصه اين اختلاف عجيب است. البته اين اختلاف بر اساس حكمت و مصلحت قرار داده شده است. گرچه به حسب ظاهر، اختلاف عوامل و اسباب و وسايل براى هر فرد انسان يك خصوصياتى را ايجاب مى كند، به ظاهر اين گونه ديده مى شود، اما، در حقيقت عامل اين اختلافات، ذات مقدس اوست.

پاسخ خداوند به پرسش حضرت آدم

خداوند بشر را از جهاتى آفريده است و اين اختلافات در زمان هاى پيش براى پدر اين انسان، حضرت آدم، نمايانده شده است و در روايات ميثاق در كافى و غير كافى رواياتى تقريبا به اين مضمون رسيده است. البته حالا به معناى روايت ميثاق كه چه كسى بوده و چگونه فردى بوده است كار نداريم، چون از بحث ما خارج است. در روايات ميثاق، آمده است كه هنگامى كه پروردگار جهان، ذريه آدم را به آدم نشان داد، به قدرت پروردگار جهان، بچه هاى آدم در جلو ديدگان حضرت آدم ظاهر شدند، اما با اختلاف شديد و فراوان. آدم وقتى بچه هاى خود و ذريه خود و آن اختلاف شديد را ديد، عرض كرد: پروردگارا، چگونه است كه من بعضى از اينها را يا گروهى از اينها را نورانى و روشن مى بينم و بعضى را نورانى تر و روشن تر. تازه آنهايى را هم كه نورانى و روشنى مى ديده، به اختلاف نورانى و روشن مى ديده است. همه از لحاظ روشن بودن و نورانى بودن نيز يكنواخت نبودند. خدايا، بعضى را ظلمانى و تاريك مى بينم. البته اين هم به تفاوت. خدايا، اگر اينان را مساوى مى آفريدى از هر جهت، از نظر جسمى و روحى مساوى و برابر، ديگر بينشان رقابت نبود، حسادت و دشمنى نبود، بغض يكديگر را به دل نمى گرفتند. اين شر و شور از ميان مى رفت، همه برابر و مساوى بودند. مثلا همچون فرشتگان، نه زد و خوردى در بينشان است، نه حسدى و نه بغض و كينه اى. ابدا اين حرف ها نيست. درمحيطى كاملا سالم، نورانى، همه به حقيقت، برادروار زندگى مى كنند، ابدا زمينه اى وجود ندارد كه نسبت به يكديگر بدبين بشوند يا بخواهند يكديگر را از بين ببرند، به يكديگر تعدى كنند، نسبت به يكديگر حسد ببرند، اين حرف ها در بينشان نيست. پروردگارا، فرزندان مرا نيز اين چنين خلق مى كردى، همه مساوى و يكسان. خطاب شد: اى آدم، تو به روح من، به قدرت من، به اراده من، با اين نفس انسانى و روح انسانى كه در تو دميدم سخن گفتى و توانستى حرف بزنى. اما، اين طرز سخنى كه گفتى به طبيعت خودت گفتى، با طبيعت نا آشنا، طبيعت ناوارد و ناآگاه به حكمت آفرينش انسان سخن گفتى. با طبيعتى سخن گفتى كه نمى داند آفرينش انسان با اين اختلاف شديد داراى چه حكمت و مصلحتى است. اى آدم، من بر اساس مصالحى بشر و فرزندان تو را از لحاظ جسم و از لحاظ روح به اختلاف آفريدم. استعدادهاى مختلف در نهادشان نهادم و حتى، در بدن مادى شان اختلافات فراوان قرار دادم. اى آدم، ميدانى براى چه؟ براى اين كه خواستم اينان را با اين اختلافات آزمايش كنم، ايشان را بيازمايم و امتحانشان كنم تا در بيرون روشن شود كه كدام خوب كار مى كنند و كدام بد(۲۸) .

از آن زمان ها اين اختلاف در جسم و جان، در ميان بشر پيش بينى شده و نمايانده شده است. مطلب اين گونه است و الان اين موضوع براى ما هم موضوعى محسوس است. موضوعى اسن هر كس لمس مى كند. اين اختلاف بشر از لحاظ جسم، از لحاظ روح آن هم در تمام شئون روحى، فكر و انديشه و تمايلات و خواسته ها، ذوق و سليقه و هنر براى همه ملموس است. اختلاف عجيبى ميان بشر هست و قهرا وقتى اين اختلاف از هر جهت در ميان انسان ها بود سعى و كوشش آنها و عملشان نيز با همديگر مختلف خواهد بود.

توجه به آثار ناشى از سعى و كوشش

اين جواب قسم،( ان سعيكم لشتى ) بعداز آن سوگندهاى عظيمى كه ياد شده، سوگند به شب آنگاه كه مى پوشاند و سوگند به روز، آنگاه كه متجلى مى شود و خودنمايى مى كند و قسم به آن قدرت و نيرويى كه انسان را آفريده آن هم مذكر و مؤنث مرد و زن، دو صنف متقابل، سوگند به اينها، حقا كه سعى و كوشش شما اى انسان ها، متفرق است، گوناگون است. مطلب نياز به اين قسم ندارد. به حسب ظاهر يك مطلب محسوس، واضح و روشنى است. مگر براى كسى مورد ترديد است؟ مگر كسى مى تواند بگويد همه كارهاى آدميان مساوى است؟ چه كسى چنين فكرى مى كند؟ چه كسى مى تواند چنين تصور كند كه كار همه ما مساوى و برابر است؟ گوناگون نيست؟ خوب، وقتى مطلب، مطلبى است مسلم و براى كسى قابل ترديد نيست، پس چرا بايد كسى بالاى اين مطلب قسم بخورد، آن هم پروردگار جهان. اجمالا مى توان فهميد كه اين سوگندها تنها براى اثبات اين مطلب نيست كه عمل شما گوناگون و مختلف است. بلكه اينجا مطلب ديگر لحاظ شده است. قسم به شب، قسم به روز، قسم به خدا و قدرت او كه شما را مرد و زن آفريده، سعى و كوشش شما متفرق است. متوجه باشيد، اين متفرق بودن سعى و گونه گون بودن كوشش شما، آثار گوناگون و مختلف و متفرق دارد. به هوش باشيد! اين كوشش هاى گوناگون را بسنجيد، در اين كوشش هاى مختلف و متفرق تأمل و تدبير كنيد، آثارش را ببينيد، آثار خوب براى سعى وكوشش هاى خوب، آثار بد براى سعى و كوشش هاى بد. در نتيجه متوجه باشيد سعى و كوشش تان را طورى قرار دهيد كه آثار و نتيجه هاى مطلوب داشته باشد، آثار و نتايج خوبى داشته باشد.

رابطه بين سعى و كوشش و نتايج آن

به دنبال جمله ان سعيكم لشتى جمله هايى مى آيد كه درباره دو مورد سخن مى گويد: يك مورد كسانى كه سعى و كوشش آنها خوب است و نتيجه هاى خوبى مى گيرند و مورد ديگر كسانى كه سعى و كوشش آنها و عمل شان بد است و نتيجه هاى بد مى گيرند. آنهايى كه سعى و كوشش خوب دارند، زندگى شان هميشه يسر، آسانى و سهولت است و براى هميشه در يسر و آسانى زندگى مى كنند. آنهايى كه سعى و كوشش شان بد است، در عسر، در سختى و در فشارند. آنها در دنيا و در آخرت، براى هميشه در عسر و سختى زندگى مى كنند، پس اين قسم ها در حقيقت براى اثبات آثار سعى و كوشش است و براى توجه دادن مردم كه ظاهر اين سعى و كوشش ها را نبينند. اين سعى و كوشش ها به ظاهر اختلاف دارند و شايد بعضى از آنها بد است اما، به نظر انسان خوب مى آيد، نه! به اين ظاهر نگاه نكنيد. آثار اين سعى و كوشش ها را مشاهده كنيد و ببينيد از لحاظ آثار متفاوت و مختلف اند. آن هم چه تفاوتى! بعضى از سعى وكوشش ها، انسان را به سعادت ابدى مى رساند و بعضى ديگر انسان را به شقاوت و بدبختى ابدى مى كشاند. اين ظاهرا توجيه آن قسم ها و اين جواب قسم است.

مقصد سعى وتلاش انسان

تا اينجاروشن شد كه اين سعى و كوشش ها متفاوتند. حالا بايد اين سعى و كوشش ها را هدايت كرد و پروردگار جهان خود چنين كرده است:( يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه ، فاما من اوتى كتابه بيمينه ، فسوف يحاسب حسابا بسيرا ، و ينقلب الى اهله مسرورا ، و اما من اوتى كتابه وراء فسوف يدعوا ثبورا و يصلى سعيرا (۲۹) ) . اينها چند آيه از سوره انشقاق است. اى انسان! تو كوشا هستى و سخت كوشا و در حركت و جنب و جوش. منتها مى دانى اين كوشايى تو، حركت تو، جنب و جوش تو به سوى چيست؟ و به سوى چه كسى؟ آيه مورد بحث را هم وقتى ضمينه كنى، معلوم است كه اين كدح و سعى و كوشش به يك صورت نيست، مختلف است، گوناگون است. اما، سعى و كوشش براى همه هست. منتها حالا يكى تند، ديگر تندتر، يكى كند و آن ديگر كندتر. ولى بالاخره، همه در حركت و در تكاپويند. اين حركت و جنب و جوش تو به سوى كيست؟ به سوى خدا، نهايت، اوست و غايت اوست. اين را بدان!( انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه ، ) و در نهايت او را ملاقات خواهى كرد. پس با اين كه سعى و كوشش ها گوناگون و مختلف است، ولى بالاخره هر ساعى و كوشايى، به هر شكلى كه سعى كند و به هر شكلى كه كوشش كند، به سوى او مى كوشد و نهايتش اوست و ملاقات او. منتها حالا شما ملاقات او را ملاقات پاداش او فرض كنيد كه معنا بهتر به ذهن بيايد. چون خدا جسم نيست و جسمانى نيست.

دسته بندى مردم بر اساس سعى و تلاش

آن وقت مردم را دو دسته مى كند، كوشيدن مردم و سعى شان را به اين شكل بيان مى كند:( فاما من اوتى كتابه بيمينه ) در نهايت و آخر مسير، نامه ها را توزيع مى كنند. نامه ها چيست؟ نامه ها، نتيجه سعى و كوشش ها يا خود آن سعى و كوشش هاست، به بيان ديگر تجسم اعمال و سعى و كوشش ها از خوب يا بد در كتاب ها و نامه هايى است. منتها دسته اى از نامه ها، نامه هاى اصحاب يمين است و دسته اى نامه هاى اصحاب شمال، اما كسانى كه كتاب شان به دست راست شان داده شود،( من اوتى كتابه بيمينه فسوف يحاسب حسابا يسيرا ، ) به يك حسابى آسان مى رسند و خيلى ساده و بسيط به حسابشان رسيدگى مى شود. خيلى بر او سخت نمى گيرند،( و ينقلب الى اهله مسرورا ، ) و بسيار شادمان و خوشحال به اهلش كه در بهشت اند باز مى گردد. اين نتيجه يك دسته از سعى و كوشش ها.( و اما من اوتى كتابه وراء ظهره ، ) اما كسى كه كتابش را از پشت مى گيرد،( فسوف يدعوا ثبورا ، ) فريادش بلند مى شود. هلاكت خود را مى خواهد و آرزو مى كند كه كاش مرگ من برسد، هلاكت من برسد و من نابود بشوم. چون مى فهميد كه در آتيه چه به سرش مى آيد،( و يصلى سعيرا ) وارد مى شود به دوزخ به آتش فروزان و سخت، اين دو نتيجه از دو نوع سعى و كوشش.

در آيه مورد بحث آمده است:( ان سعيكم لشتى ، ) چون شتى جمع شتيت است، يعنى سعى و كوشش تان متفرق است، بسيار تفرق دارد. ولى در عين حال مى توان آن را در اصل به دو گونه تقسيم كرد: يكى سعى و كوشش ها براى خدا، ديگرى سعى و كوشش ها براى شيطان منتها سعى و كوشش ها براى خدا نيز خود مراتبى دارد. سعى و كوشش مردان باايمان براى خدا، نسبت به يكديگر خيلى تفرق دارد. سعى و كوشش ها براى شيطان هم خيلى فرق مى كند. مگر مؤمنان در مراتب و درجات ايمان برابراند؟ مگر تمام كسانى كه بر اساس يقين، خدا را عبادت مى كنند در يك مرتبه از يقين هستند؟ نه، مگر كسانى كه بر اساس محبت خدا، خدا را عبادت مى كنند محبت شان در يك مرتبه است؟ نه، اين گونه نيست. مراتب ايمان و مراتب يقين و مراتب محبت بسيار متفاوت و زياد است. كسانى ادعاى عشق به خدا مى كردند. البته در روايات و دعاهاى ماتعبير عشق زياد نيست، خيلى نادر و خيلى كم اين لفظ استفاده شده است. شايد اگر در تمام رواياتى كه در اين همه كتب و روايات شيعه هست بگرديد گمان نمى كنم بتوانيد واقعا هشت الى ده روايت پيدا كنيد كه لفظ عشق در آن باشد. اين همه دعا و روايت، اين همه حقايق عرفانى كه در روايات است، در دعاها هست در هيچ يك لفظ عشق به كار نرفته است. صحيفه سجاديه از اول تا به آخر حقايق عرفانى خيلى بلنداست، شخص عارفش هم زين العابدينعليه‌السلام است. مى توانيد كسى را مثل زين العابدين پيدا كنيد كه محبت به خدا داشته باشد و با خدا به اين شكل مناجات كرده باشد؟ مگر خود ائمه معصومين. در عين حال در همه صحيفه سجاديه يك كلمه عشقى، عاشقى و معشوقى نيست. در سر تا سر نهج البلاغه كه در بر گيرنده معارف، حقايق عرفانى و حقايق علمى است، نمى توان لفظ عشق را پيدا كرد. نمى توان لفظ عاشق و معشوق پيدا كرد. فقط يك جا در تمام نهج البلاغه كلمه عشق آمده: (و من عشق شيئا اعشى بصره،(۳۰) ) تازه اين هم در مذمت و نكوهش عشق است، (و من عشق شيئا اعشى بصره،) راجع به عشق به دنيا و محبت به دنياست كه به آدم چه مى كند، آدم را كور و كر مى كند. خلاصه مى گفتيم، عاشق هايى كه به خدا عشق مى ورزيدند مگر همه در يك مرتبه بودند؟ نه بسيار متفاوت بوده اند پس درجات ايمان، درجات يقين و درجات محبت بسيار اختلاف دارد و گوناگون است. ولى همه يك اصل دارد، همه يك اساس دارد و آن ايمان به خداوند است. لذا سعى و كوشش و عمل شان در ديوان اصحاب يمين ضبط و ثبت است. در قيامت كتابشان را به دست راستشان مى دهند. آيا اصحاب يمين شيعيان على بن ابيطالبعليه‌السلام همه در يك رتبه اند؟ نسبت به شناخت اهل بيت، نسبت به محبت به على و اولاد على، به اين كه به روش و سنت شان عمل كنند همه به يك صورت اند؟ نه! از آن طرف هم كسانى كه ايمان ندارند به دنبال شيطان و اوامر شيطانى مى روند. آنها هم خيلى متفاوت اند و فرق دارند. ولى بالاخره، يك اساس همه را دور هم جمع مى كند و در نتيجه عملشان در ديوان اشقيا، در كتاب شمال ثبت و ضبط مى شود و نامه شان هم در قيامت به دست چپ شان داده مى شود يا آن را از پشت سرشان مى گيرند.

خدا و شيطان: مبناى تقسيم بندى كوشش ها

روايتى در كتاب شريف كافى هست كه از آن استفاده مى شود كه تمام اعمال متفرق و سعى و كوشش هاى گوناگون بر دو اساس و بر دو محوراست و بالاخره در دو جا جمع خواهد شد. اين روايت از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود: يا ايها الناس انما هو الله و الشيطان، و الحق و الباطل، و الهدى و الظلالة و الرشد و الغى، و العاجلة و الاجلة و العاقبة، و الحسنات و السيئات، فما كان من حسنات فلله و ما كان من سيئات فللشيطان(۳۱) . جمله اول روايت براى ما كافى است: (انما هو الله و الشيطان.) مرجع اين ضمير هو كه اول كلام است، (انما هو الله و الشيطان) چيست؟ هو يعنى چه چيز؟ يعنى چه كسى؟ (انما هو الله الشيطان. اين هو) يعنى مطلب واقع حقيقت امر و نفس الامر، يعنى واقع امر اين است: خدا و شيطان.

فعاليت ها و سعى و كوشش ها يا جانب خداست يا جانب شيطان اين روايت مى خواهد بگويد جهت سومى ندارد. واقع امر يكى از اين دوتاست: خدا، شيطان. حالا سعى و كوشش ها هر چه مختلف و متفرق باشد يا به خدا بر مى گردد يا به شيطان. به حق منتهى مى شود يا به باطل. به هدايت بر مى گردد يه به ضلالت. به حسنات مى رسد يا به سيئات، شد از آن شيطان است. پس خوب است انسان ريشه و اساس را درست كند كارها مختلف است و سعى و كوشش ها گوناگون، نمى توان كارى كرد. اما مى توان همه سعى و كوشش ها را بر يك اساس و بر يك مبنا قرار داد. آن هم اساس خدايى و مبناى خدايى. نه اساس و مبناى شيطانى.

وجهه ربوبى و شيطانى نفس انسان

همان طور كه قبلا هم اشاره شد، وجود انسان خود منشا اين اختلاف در سعى و كوشش هاست. چون نفس انسان داراى شئون گوناگونى است و نفس انسان داراى دو وجهه و به اصطلاح ما دو سو و دو جهت است. يك وجهه و جهت و سويش به اين جهان ماده و ظلمت است كه همه شرور و همه بدى ها را شامل مى شود، اگر چه اين بدى ها در صورت مختلف اند، در شكل گوناگون هستند، ولى همه بد، ظلمانى و تاريك اند. يك سوى نفس انسان مربوط به اين جهان ماده و به اين جهان لجن است. نفس، وجهه و جهت و سوى ديگرى نيز دارد و آن به سوى عوالم علوى است. به تعبير ديگر به سوى پروردگار جهان و وجهه ربوبى. آن سو همه خير است، همه نور و روشنى است، همه سعادت است. اين دو وجهه براى نفس انسانى و جان انسان مسلم است. بدون ترديد شيطان، سخت به آن وجهه اى كه به طرف ماده و جهان طبيعت است، در همه شكل هايش توجه دارد و آن سو را سخت نگه داشته است و تلاش مى كند نفس را با تمام جهاتش به اين طرف بكشد و به طرف خود سوق دهد. آن طرفى كه وجهه ربوبى و وجهه رحمانى است، تعلق به فرشتگان است و آنها تلاش مى كنند فرد را به آن سو بكشند و انسان در اين بين مانده است، حالا انسان چه كند؟ اين هم مكرر عرض شده به خدا قسم، اين يك موضوع ساده اى نيست بتواند بى تفاوت از آن رد شود و بگذرد و بى اعتنايى به آن نكند. ببينيد در سوره انشقاق بيان شد:( واما من اوتى كتابه وراء ظهره فسوف يدعوا ثبورا ، ) آنجا انسان هلاكت را آرزو مى كند اما مگر هلاكت برايش هست،( و يصلى سعيرا . ) اى انسان! تو تمام سعى و كوششت و تمام حركت و فعاليتت به سوى خداست، به سوى خدا مى روى و سرانجام او را ملاقات مى كنى. انسان بايد در مورد اين موضوع خيلى حساسيت پيدا كند و واقعا با يك هوشيارى و بيدارى در اين راه قدم بردارد و كارهايش را به گونه اى انجام دهد و سعى و كوشش را با هدف ها، انگيزه ها و نيت هايى انجام دهد كه به سوى رحمت خدا باشد. و به سوى لطف و عنايت خدا برود. به سوى خشم و غضب پروردگار جهان نباشد.

جهان، جهان آزمايش است و امتحان. اگر چيزى دارى براى آزمايش است. اگر چيزى ندارى براى آزمايش و امتحان است. اگر بلندى، اگر كوتاهى، اگر زيبايى، اگر نازيبايى، همه براى آزمايش و امتحان است. پروردگار جهان آن روز به آدم گفت: اى آدم! به طبيعت خودت كه طبيعتى ناآگاه است، اين سخن را گفتى كه خدايا خوب بود همه را يكنواخت خلق مى كردى تا اختلاف نباشد. نه! من اينها را مختلف ايجاد كردم تاآنها را بيازمايم. اين يك موضوع خيلى مهم و قابل توجه است. خدا ان شاء الله به مقام محمد و آل محمد عليهم السلام به همه توفيق بدهد و يك هوشيارى خاصى بدهد كه انسان در تمام مراحل زندگى با هوشيارى و بيدارى زندگى كند.

بيان علت قسم به شب و روز در صحيفه سجاديه

در باب قسم و روز، در پايان اين مطلب را هم اضافه كنم كه دعايى است در صحيفه سجاديه از امام چهارمعليه‌السلام : و كانمن دعائهعليه‌السلام عند الصباح و السماء. گاهى اگر براى تان فرصتى شد حالى داشتيد هنگام صبح و هنگام غروب اين دعا را بخوانيد. ده دقيقه به غروب يا بعد از غروب. مطالبى بسيار عالى و خوب دارد كه اگر انسان با توجه بخواند آگاهى خاصى پيدا مى كند مثلا يكى از جمله هايش نشان مى دهد كه قسم هايى كه پروردگار جهان در اين گونه موارد مى دهد، بى جهت نيست، مى خواهد ما را نسبت به اين موضوع هايى كه به آن سوگند ياد شده توجه بدهد. مى خواهد ما شب و روز را اين چنين ساده نگيريم، فكر نكنيم يك امر طبيعى است، مى گذرد و ما هم اين شب و روز را بگذرانيم. هر كدام مان به گونه اى، به شكلى. امام چهارم عرض مى كند: پروردگارا، تو به من توفيق بده كه در شب و روز مواظب خودم باشم و مواظب كارهاى خودم باشم. مثلا صبح، امام چهارم عرض مى كند: اللهم هذايوم حادث جديد و هو علينا شاهد عتيد(۳۲) پروردگارا، امروز، اين روزى كه رسيد، يك پديده تازه اى است. يك پديده نوى است و اين پديده نو كه روز است، گواه و شاهد بر من و اعمال من است و نيز عتيد و مهيا و آماده است. به گونه اى نيست كه غفلت كند چيزى را، فراموش كند. شب اين گونه مى خواند: ان احسنا ودعنا بحمد وان اسانا فارقنا بذم. اين جمله عجب روحيه اى به آدم مى هد. عرض مى كند پروردگارا، اگر من در اين روز كار خوب كردم، روز بالاخره به پايان مى رسد آن وقت مى خواهد با من وداع كند. ببينيد تعبيرها چقدر لطيف است، وقتى روز مى خواهد با من وداع كند يعنى وقتى كه شب در حال رسيدن است و روز مى گذرد گويى با هر كسى كه در آن روز بوده وداع مى كند، خداحافظى مى كند، مفارقه مى كند و مى رود. اگر من در اين روز نو و تازه، كار خوب كرده باشم وقتى روز مى خواهد با من وداع كند به حمد و ستايش و نيكويى با من وداع مى كند، يعنى مرا مدح و ثنا مى گويد، پسنديده از من جدا مى شود، (و ان اسانا) اگر در اين روز بد كرده باشيم (فارقنا بذم) ببينيد! در جمله دوم ديگر نمى گويد و دعنا. در جمله اول كه خوبى است مى گويد ودعنا گويى وداع مى كند وناراحت هم هست كه حالا مى خواهد از ما جدا بشود. اما اينجا مى گويد (فارقنا) مفارقت مى كند گويى خوشش نيامده. لذادورى مى گزيند از آدم جدا مى شود. (و ان اسانا، فارقنا بذم) از ما جدا مى شود، با ما مفارقت مى كند، آن هم به نكوهش و به مذمت وبدگويى. ببينيد يك انسان تا چه حد حساس و بيدار، زنده و در حال ذكر و هوشيارى. آيا هيچ گاه شده كه وقتى صبح كرديم با اين هوشيارى و با اين حالت ذكر، اين گونه زنده صبح كرده باشيم؟ تابه حال شده وقتى شب شد اين گونه با ذكر، هوشيار و حساس و بيدار وارد شب شويم و اين گونه با خدا صحبت كنيم؟ حالا لازم نيست به زبان عربى و عينا همان جمله اى باشد كه امام چهارم مى فرموده است. هر كس به صبح و شب وارد شود و به حالت ذكر و بيدارى و هوشيارى وارد بشود، يك چيزهايى مى گويد، يك جمله هايى ميگويد، اما امام چهارمعليه‌السلام بسيار زيبا گفته و عجيب با خدا مناجات كرده است، (ان احسنا ودعنا بحمد.) در مقدمه نيز عرض مى كند كه پروردگارا، حمد مى گويم تو را، ثنا مى گويم تو را، حمد و ثنا منحصرا سزاوار توست كه به قوت خودت شب و روز را خلق كردى و به قدرتت شب و روز را از هم ممتاز قرار دادى و يكى را در يكى وارد مى كنى ديگرى را از او خارج شب و روز را كوتاه و بلند آفريدى وبراى هر كدام يك حدى و مدت معلومى قرار دادى، طبق حكم و مصالح بزرگى و تا آخر دعا.

چه خوب است گاهى كه انسان حالى دارد، نشاطى دارد، حالا هر روز و هر شب هم نمى تواند، گاهى روزها و شب ها، اين دعاى صحيفه سجاديه را بخواند، اين دعا ظاهرا دعاى ششم است كه (و كان من دعائهعليه‌السلام عند الصباح و المساء،) اگر كتابى هم باشد كه ترجمه اش را هم داشته باشد ديگر بهتر. بعضى از فرازهايش را با ترجمه ببنيد و توجه كند كه امام چهارم در صبح و شام با پروردگار جهان چگونه صحبت مى كند.

براى ما اين شب و روز خود دو نعمت بزرگ الهى است و ما بايد از اين نعمت آن طورى كه شايد قدر دانى كنيم و از اين نعمت حداكثر استفاده را ببريم. خدا به مقام محمد و آل محمد ما را از خواب غفلت بيدار كند.