قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)0%

قلب قرآن (تفسیر سوره یس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده: آیت الله سید عبدالحسین دستغیب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24878
دانلود: 4072

توضیحات:

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24878 / دانلود: 4072
اندازه اندازه اندازه
قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده:
فارسی

جلسه بیست و هشتم: مهلت دادن خداوند به تبهكاران

( وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْینِهِمْ فَاسْتبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى یبْصِرُونَ * وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیاً وَلاَ یرْجِعُونَ * وَمَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یعْقِلُونَ (۳۷۰) )

كلام در این دو آیه شریفه رسید به این جا كه پروردگار، براى بیان استحقاق كفار و كسانى كه منكر مبدأ و معادند، مستحق این دو نوع عقوبت اند. تعبیر( وَلَوْ نَشَاءُ ) ؛ اگر بخواهیم، مى فرماید: اى كسانى كه خدا به شما چشم داد تا آیات خدا را ببینید و عبرت بگیرید، از نباتات و روییدنیهاى زمین، قدرت نمایى خدا را ببینید و چنانچه آخر سوره ذكر مى فرماید، برهان براى معاد باشد؛ اما چه حیف كه معمولا در خود نعمت فرو مى روند و نعمت ده را نمى بینند.

بشرى كه خدا چشم به او داده ولى آیه (و نشانه هاى خدا را) نمى بیند حقش این است كه كورش كنند؛ لذا مى فرماید:( وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا ) .

اگر بخواهیم اینها سزاوارند كه چشمشان صاف شود، آنگاه چطور مى توانند راه را بپیمایند، چگونه مى بینند؟

ولى رحمت الهى مقتضى مهلت دادن است هر چند سزاوارند (كه در عذاب آنان تعجیل شود. امام) زین العابدینعلیه‌السلام در دعاى روز جمعه عرض مى كند:

خدایا! نسبت به كفار و فساق، تعجیل در عقوبتشان نمى فرمایى، شاید برگردند(۳۷۱) .

غرض، مهلت دادن خداست. كسى در عقوبت عجله مى كند كه محكوم از جكمش بیرون رود:( انما یعجل من یخاف الفوت (۳۷۲) ) ؛ اما خدایى كه همه محكوم اویند، در عقوبت شتاب نمى فرماید.

عذاب دوم: عذاب مسخ است:

( وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ )

سیر قهقرا براى كفار

كسى كه از خدا دور است، صورت ملكوت و باطن او زشت ترین صورتهاست. اگر در شهوت فرو رفته باشد، از خوك زشت تر و مهیب تر است. اگر در جهات تقلید باشد، باطنش از میمون زشت تر است. متكبر، باطنش از مور كوچكتر و ضعیف تر است.

خداوند مى فرماید: اگر بخواهیم باطنشان را آشكار كنیم مى توانیم؛

( عَلَى مَكَانَتِهِمْ ) در هر جایى كه هستند، در هر حالى كه مى باشند مى توانیم زشتى شان را آشكار كنیم؛ ولى مهلت مى دهیم تا عبرت بگیرند، برگردند. در دنیا اگر نگرفت، در آخرت آشكار مى شود، چنان مسخشان مى كنیم كه نتوانند پیش و پس بروند.

وجهى درباره مسخ ذكر شده، مراد تحجر است كه او را به پست ترین مراحلش برگردانیم. حالت جمادى مثل سنگ كه نتوانند حركتى كنند. روزى كه كافر آرزو مى كند اى كاش! همان خاك نخستین بود(۳۷۳) و بشر نشده بود.

وجه دیگر همان زشتى باطن است، آن را آشكار مى كنیم به طورى كه نتواند با آن وضع مضى؛ بگذرند، دنبال كارى بروند:( لا یرجعون الى حالة الأولى ) ؛ نتوانند به خودى خود این حال را از خود دور كنند.

عمر طولانى و بازگشت به حال نخستین

آنگاه براى استدلال قدرت كه اگر بخواهیم این كار را مى توانیم بكنیم، مى فرماید:

( وَمَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یعْقِلُونَ )

خدایى كه به تدریج تو را به حالت زشتى نخستین برگرداند، مى تواند یك باره این كار را بكند.

انسان از اول تولد، قوایش رو به نیرومندى و قوت است. اكثر تا سن چهل، بعضى تا ۳۳. از چهل به بعد رو به نكس و تنزل است تا اردل العمر آخر كار كه دیگر، قوا از كار مى افتد؛ چشم از كار افتاده، گوشش نمى شنود، دست و پا نیرو ندارد. خداوند براى نمونه بعضیها را نگه مى دارد تا همه بدانند اگر بمانند چگونه به حال نخستین بر مى گردند(۳۷۴) .

بچه یك روزه هنگام تولد نه چشمش مى بیند، نه گوشش مى شنود، نه فهمى دارد، مثل كرم خاكى تنها حس ذائقه و لامسه اى دارد. حواس دیگر به تدریج نصیبش مى گردد، آخر كار مى شود مثل بچه هنگام تولد اگر عمر طولانى پیدا كرد، بینایى چشم و شنوائى گوش نیز از بین مى رود و حافظه كار نمى كند.

آن خدایى كه این كار را به تدریج مى كند، هنگام پیرى، قوا را مى گیرد، مى تواند این كار را بكند؛ چشم و گوش و حافظه و غیر ذلك را بگیرد، دلیل این كه:( لَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا... وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ... ) این است كه هنگام پیرى این كارها را مى كنیم.

علاوه بر این كه این آیه برهان براى قبل است، موعظه اى براى مسلمانان است.

بهره بردن از نعمت جوانى

اى جوان ها! تا هنوز به نكس نرسیده از عمرتان، از نعمت جوانى، بهره ببرید. بدنتان صحیح و قوا سالم است، تا گوش كار مى كند، معارف و مواعظ رابشنوید، تا هنوز چشمت كار مى كند، آیات خدا را نگاه كن عبرت بگیر. حدیث و قرآن بخوان. تا هنوز پا حركت مى كند به مجالس علم و حضور عالم و مساجد و مشاهد مشرفه، مشرف بشو، در هر حالى از حالات ركوع و سجود و قیام همین است، از قوا استفاده كنید.

مروى است: امام صادقعلیه‌السلام در سجده (پانصد مرتبه راوى شمرده) پانصد مرتبه سبحان الله و بحمده و استغفرالله مى فرمود(۳۷۵) .

در كشف الغمه مى نویسد:

حضرت سجادعلیه‌السلام هزار مرتبه غلامش مى شمرد كه خواند: لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله ایمانا و تصدیقا لا اله الا الله تعبدا ورقا(۳۷۶) .

اما عمر كه رو به بالا رفت، دیگر این قوا نیست. نمى تواند در سرما نصف شب بلند شود، وضو بگیرد، ساعتى در سجده بماند.

غنیمت شمردن پنج چیز قبل از پنج چیز

در عین الحیوة مجلسى منقول است از خاتم انبیا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله :

یا اباذر! اغتنم خمسا قبل خمس: شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك و غناك قبل فقرك و فراغك قبل شغلك و حیاتك قبل موتك (۳۷۷)

پنج چیز را قبل از این كه ضدش برسد، غنیمت شمار، جوانى را پیش از پیرى. از اول تكلیف شروع مى شود تا حداكثر سى و سه تا چهل، از چهل به آن طرف در سن شیخوخیت مى افتد. اى كسانى كه هنوز چهل ساله نشدید، قدر بدانید. جوانیتان را در باطل نگذرانید. در كودكى پستى، در جوانى مستى، در پیرى سستى، پس خداى را كى پرستى؟

بى نیازى را قبل از نیازمندى دریاب، پیش از آنكه نتوانى. هر خیرى كه بتوانى زود انجام بده.

آدمى كه سالم است باید از سلامتى بهره ببرد پیش از آنكه از او گرفته شود، بیمار شود.

یكى از اهل علم، حادثه اى برایش پیش آمده بود، نمى توانست حرف بزند، حالت سكته اى عارضش شده بود. اى زبانهاى گویا كه به آسانى زبانتان مى جنبد! وقتى مى آید كه آرزو مى كنى كلمه اى با این زبان بگویى نمى توانى، پس حالا غنیمت شمار.

آدمى در زندگى در معرض آفات است. هر فردى برایش پیشآمدهایى مى شود. اسباب اشتغال فكر مى گردد. كسى كه فارغ البال است زود با یاد خدا و آخرت بار سفر مى بندد پیش از آنكه سرگرمیها نگذارد. از همه مهمتر زندگى پیش از مرگ را غنیمت شمار.

هر نفس زانفاس عمرت گوهریست

آن نفس سوى خدایت رهبریست(۳۷۸)

 ( و استعملنى بما تسئلنى غدا عنه و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له (۳۷۹) ) .

دعاى زین العابدینعلیه‌السلام است. جدا آن را از خدا بخواه. خدایا! آنچه فرداى قیامت از ما پرسش مى شود، ما را موفق بدار. انجام واجبات و ترك محرمات. چند روزى از عمر كه باقى مانده، فراغتى ده كه همه اش به بندگى تو بگذرد.

قوت و ضعف انسان

از اول قرار گرفتن نطفه در رحم، از اول تكوین لحظه به لحظه رو به اشتداد و پیدایش قواى بدنى است تا خلقتش در چهار ماهگى كامل گردد. پس از دمیده شدن روح در بدن، آماده پیدا شدن قواى حیوانى مى گردد(۳۸۰) .

آخرین سنى كه منتهاى شدت قواست به حسب روایتى كه از امام صادقعلیه‌السلام رسیده است، سن ۳۳ سالگى است. و شاید ناظر به اكثر خلق باشد كه مى فرماید كسى كه سنش ۳۳ سال باشد( بلغ أشده ) است، به سن كمال رسیده است. از ۳۳ تا چهل، سن وقوف است. قوا نه زیاد مى شود نه كم. آن حدى كه پیدا شده از چهل به بعد قوس نزول است، اول نكس است(۳۸۱) .

نكس، به معنى برگشتن و عقبگرد است. اینك از قوه به ضعف مى رود. همین طور كه از اول كم كم زیاد شد تا سن سى سالگى، با كمال قوه اى كه داشت از چهل به بعد به تدریج كم مى شود. آنچه به او داده شده از او پس گرفته مى شود(۳۸۲) . از بچگى چقدر طول كشید تا دندان درآورد، حالا به تدریج دندانها را پس مى گیرند. نكس در خلق، یعنى در اعضا و جوارح، نقصان پیدا مى شود تا به حدى مى رسد كه سن خرافت است و دیگر چیزى نمى فهمد(۳۸۳) .

بروز ضعف در انسان

بعضى این طور بیان كرده اند:

از سن چهل، اول تنزل و گرفته شدن قواست؛ اما ظهورش در خارج كه آدمى خودش بفهمد، سال به سال مى فهمد؛ مثلا عكسى از خودش در رأس ۴۱ سالگى بگیرد و خصوصیات قواى بدنى خود را یادداشت كند، سال بعد در همان وقت عكس دیگر و معاینه دیگر بكند، آن وقت متوجه مى شود چقدر ضعف و فتور پیدا كرده است. از سن پنجاه تا شصت، ماه به ماه آشكار مى گردد؛ هر ماه كه مى گذرد، مى فهمد كه سرنگون مى شود. از شصت تا هفتاد، هفته به هفته آشكار مى گردد. از هفتاد تا هشتاد، روز به روز ضعف خود را متوجه مى شود. از هشتاد تا نود، ساعت به ساعت. از نود تا صد، نفس نفس نكس و عقبگرد واضح مى گردد.

اگر بماند و طول بكشد، عاقبتش مثل همین حالات نخستین در گهواره اش مى شود ادراكات از بین رفته و هیچ نمى فهمد؛ البته اكثر مردم چنین هستند؛ ولى بعضى زودتر از چهل، اول ضعیف مى شود. یا برخى از معمرین نكس آنها خیلى دیرتر از مردم معمولى مى شود؛ ولى مطابق روایت مروى از خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله : عمر امت من میان شصت سال و هفتاد سال است(۳۸۴) .

روایت شریف دیگر:

بین الستین و السبعین معترك المنایا (۳۸۵)

شصت ساله ها در میدان مرگ هستند، معركه موت.

در جلد دوم بحارالأنوار است(۳۸۶) كه راوى مى گوید:

همواره امام صادقعلیه‌السلام بیرون مدینه در خدمت حضرت بودیم. آقا نگاهى به كوه احد افكند، به راوى فرمود: شكاف كوه را مى بینى؟ گفت: بلى. فرمود: اما من دیگر نمى بینم! گفت: چه شده؟ فرمود: پیر شده ام. ضعف بصر، نشانه پیرى است. نشانه دومى، خمیدگى پشت و سوم سستى ساق پاست.

( أَفَلَا یعْقِلُونَ ) نخستین تعقلى كه بر بشر واجب است آن است كه از این موضوع نكس، یقین كند كه مخلوق است، مقهور است(۳۸۷) . جلو چشمت مى بینى از گهواره تو را به كجا آورد و بعدش هم دوباره رو به ضعف آورد، پس بدان، تحت تربیت دیگرى هستى، جوان مى كند، پیر مى كند، قوه مى دهد و مى گیرد، دست من و تو نیست.

سه درخواست شاهزاده از اسكندر

داستانى راجع به اسكندر ذكر مى كنند كه به یكى از شاهزادگان ممالكى كه تسخیر كرده بود، گفت:

ملازم و همراه من باش و آنچه بخواهى به تو مى دهم. گفت: تنها سه حاجت دارم براى من تأمین كن:

اول: این كه جوانى مرا نگهدار.

گفت: من مال خودم را نمى توانم نگهدارم.

دوم: عافیت مرا نگهدار.

سوم: بقاى مرا تضمین كن.

گفت: این چیزهایى كه تو مى گویى از من نمى آید، از هیچ كس هم نمى آید.

این كارها از مبدأ قدرت ساخته است. همه طبیبها با همه وسایل از مرگ نمى توانند جلوگیرى كنند، پس بدانند بنده مقهورند، مملوكند(۳۸۸) .

لزوم تعقل از گذر عمر

از نكس عمرتان تعقل نمى كنید تا بدانید آورنده و برنده، نگاهدارنده، قوه دهنده و گیرنده همه اش اوست. من من را كنار بگذار. همان طور كه واقعا بنده اى، راه و روشت هم بنده وار باشد.

نكته دیگر، از این نكس تعقل نمى كنید كه منتهى به فنا مى شود؛ بنابراین، تا هنوز به نكس نرسیده، سرمایه اى پیدا كنى. عمر باقى بیابى. چراغى كه مى خواهد خاموش شود، زود لامپ یا چراغ نفتى دیگر یا نفت پیدا كن تا وقتى خاموش شد، چیزى داشته باشى. عمر تا هنوز فنا نشده كارى براى خودت بكن؛ لذا گفته اند: تا سن به چهل نرسیده سعى كنید ملكات پسندیده پیدا كنید بلكه عبودیت و معارفى نصیبش گردد. از چهل به بعد زیاد شدن آنچه دارد مى باشد.

جلسه بیست و نهم: كیفر كفار و مشركین در سرپیچى از فرامین الهى

( وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیاً وَلاَ یرْجِعُون * وَمَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یعْقِلُونَ (۳۸۹) )

فرمود:( لَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا ) اشاره به استحقاق كفار و مشركین است كه این قدر آیات بینات بر آنها خوانده مى شود، سرپیچى مى كنند؛ چشم دلشان را كور كرده اند، جا دارد ما نیز آنها را كور كنیم به قسمى كه مسیرشان را تشخیص ندهند؛ چنانچه سزاوارند آنها را مسخ كنیم، سرجایشان خشكشان كنیم؛ مثل سنگ كه راه پیش و پس نداشته باشند، نه به جلو بتوانند بروند نه برگردند. حقشان است. كسى كه از این همه موعظه و نصیحت، تكان نمى خورد، صورتشان هم مثل دلشان گردد.

یا این كه باطنشان كه خوى حیوانى و زشت است، یا سبع و درنده هستند و بهتر این است كه ظاهرشان را مثل باطنشان سازیم، مثل اصحاب سبت كه صبح كردند در حالى كه به صورت میمون و خنزیر شدند. اگر بخواهیم مى توانیم؛ اما حكمت الهى بر این است كه مهلتشان داده شود، شاید برگردند(۳۹۰) .

اگر بنا شود هر بشرى تا گناه مى كند، او را به عقوبت بگیرند، زندگى در زمین میسر نمى شود(۳۹۱) بلكه باید مهلتش داد، شاید پشیمان شود، بر فرض پشیمان هم نشود، مگر از ملك خدا مى شود فرار كند؟ گنهكار كجا برود كه از ملك و حكومت خدا بیرون باشد، در هر آنى خدا قادر است از او انتقام بگیرد.

لطف حق با تو مداراها كند

چون كه از حد بگذرد رسوا كند

حسینعلیه‌السلام دستهاى چسبیده را باز مى كند

یك نفر بى باك بود كه از نظر و لمس اجنبیه پرهیز نمى كرده تا جایى كه در مسجدالحرام نیز مرتكب این گناه مى شد. در حجر اسماعیل؛ جایى كه مردم استغفار و دعا مى كنند، زنى به پرده كعبه چسبیده دستهاى خود را به پرده گرفته بود، این مرد دستش را روى دست آن زن گذاشت؛ ناگهان دستها به هم چسبید، رسوایى به بار آمد. بنابر آنچه در مناقب نقل كرده است، نزد قاضى در مسجد مى برند. قاضى گفت: جز این كه با كارد این دو دست را از هم جدا كنیم چاره اى نیست، همه حیران هستند.

اوقاتى بود كه حسینعلیه‌السلام به مكه آمده و در این هنگام به مسجد تشریف آورد. این دو نفر را خدمت ابى عبداللهعلیه‌السلام آوردند. حضرت، اول از مرد عهد گرفت كه دیگر این گناه را ترك نماید؛ آنگاه حضرت دعا فرمود، دست مباركش را به میان آورد و آن دو دست را جدا فرمود.

فرجام بى احترامى به نماز

در جلد ۴۸ بحار مروى است كه:

زنى، ضره یعنى هوو داشته. شوهرش زن دیگرى داشته. نوعا در كمین رقیبش بود. روزى شوهرش وارد منزل شد در حالى كه این زن مشغول نماز بود، رفت رو به سمت زن دیگرش. زن در حال نماز رویش را برگرداند ببیند شوهرش چه مى كند، صورتش به همان حال ماند.

شهید ثانى هم این روایت را نقل كرده است:

كسى كه در نماز صورتش را برمى گرداند، به این طرف و آن طرف مى كند، آیا نمى ترسد كه خداوند صورتش را به شكل الاغ بگرداند(۳۹۲) ؟!

شهید مى فرماید: شاید اشاره به وضع باطن باشد كه صورت باطنى اش به شكل الاغ گردد.

زن بیچاره دست به دامن شوهرش شد بلكه طبیبى بیاورد. هرجا اهل اطلاع بود گفت. اگر كسى بخواهد صورتش را به فشار برگرداند، با خرد شدن استخوان گردنش همراه است.

او را خدمت حضرت موسى بن جعفرعلیه‌السلام آوردند. امامعلیه‌السلام امر به توبه فرمود. پس از این كه توبه صادقه كرد، دست مباركش را پیش آورد و صورتش را برگرداند(۳۹۳) .

وجوب نهى كردن از روزه خوارى

آى گنهكاران و بى باكان! شنیده شده روزى خورى آشكار، عادى شده است. آیا دكاندارها مسلمانند؟ روزه خورى آشكار را مى بینند و ساكت مى نشینند؟ به قول علىعلیه‌السلام كه مى فرماید: میت الاحیاء؛ اى مرده متحرك؛ یعنى اى كسى كه گناه علنى را مى بینى و نهى نمى كنى! باك ندارى؟ باید نهى كنید؛ حتى اگر طرف، مسافر هم باشد، حق ندارد علنى چیز بخورد.

دلیل بر این كه مى توانیم تغییر خلقتشان دهیم، همین تغییر (انسانها به جوانها و پیرهاست):( وَمَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ) .

پاداش احترام كردن به كهنسالان

اسلام سفارش پیرها را زیاد فرموده است. بر هر مسلمانى واجب است رعایت پدر و مادر پیر را بكند. اگر اسباب ناراحتى آنان را فراهم كردى اولا: از آثارش در همین دنیا خودت نیز ممكن است مبتلا بشوى، از این گذشته، خطر عافیت به شرى است.

به علاوه، بر هر مسلمانى اكرام پیرها واجب است. هركس مویى در اسلام سفید كرد بر همه اكرامش لازم است. نمى تواند راه برود، زیر بغلش را بگیرید، احتیاجى دارد، برایش فراهم كرده رفع نیازش بكنید. از چیزهایى كه موجب امن از فزع اكبر در قیامت مى شود:( اكرام ذى شیبة فى الاسلام ) ؛ گرامى داشتن مویى كه در اسلام سپید شده، است.

( أَفَلَا یعْقِلُونَ ) كسى كه مسخ تدریجى را مى بیند آیا پى به قدرت خدا بر طمس و مسخ نمى برد؟ نگاه عكس جوانى ات بكن و سپس نگاهى هم در آینه بنما، مى توانیم او را به صورتهایى برگردانیم كه بوزینه ها و خنزیرها نزد او زیبا باشند.

نیرومندتر شدن ملكات در كهنسالى

آدمى داراى دو جنبه است خلق و امر:( ... أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ (۳۹۴) ) بدنى دارد و روحى. موضوع نكس به واسطه پیرى راجع به خلق است. قواى جسمانى رو به ضعف مى رود تا پست ترین مراتب كه سن خرافت است كه مثل بچگى او مى شود.

اما روح آدمى، اگر كسى از اول جوانى اش جهت روحش را تقویت و تكمیل و تزكیه و تصفیه كرد تا سن چهل سالگى، خودش را اصلاح كرد، آدم شد؛ یعنى از پول پرستى، زن پرستى، ماده پرستى خلاص و مستقل شده، موحد و یكتاشناس گردیده، غیر خدا را مؤثر نمى داند، حرص و حسد و بخل و نفاق و كینه ندارد، دیگر اذیت نمى كند. سگ، پاى آدم را مى گیرد نه آدم. بعضى هستند با زبانشان كار دندان سگ را انجام مى دهند، با این تفاوت كه سگ، بدن را متأثر مى كند؛ اما این آدم دل را جریحه دار مى كند.

خلاصه، اگر كسى در جوانى اش اصلاح شد، به تدریج پاك مى شود تا ملكه اش گردید، ملكاتش از چهل سالگى به بعد كامل تر و بیشتر و بهتر مى گردد.

واى اگر در جوانى اش بى بند و بار شد! به هر حرامى روى آور شده خودخواه و خودپرست و راحت طلب شده است. به چهل سالگى كه رسید، این ملكات قوى مى شود.

مروى است: كسى كه چهل سالش شد و اصلاح نشد، شیطان پیشانى اش را مى بوسد، مى گوید به قربان كسى كه دیگر امید خیرى به او نیست(۳۹۵) .

بالأخره:( وَمَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ) . -( لا فى الأمر ) هرچه بدنش رو به زوال و سستى است؛ ولى روحش در پیرى، قوى تر مى شود در آنچه در جوانى اش بوده است. اگر در جوانى اش كمالات آدمى را تحصیل كرده باشد؛ سخاوت، كرم، عفو، در سن پیرى سخاوتش بیشتر مى شود. حاضر است جانش را در راه خدا بدهد. هنگام ملاقات ملك الموت با شوق تمام، جان مى دهد.

این جان عاریت كه به حافظ سپرده دوست

روزى رخش ببینم و تسلیم وى كنم

واى به آن بدبختى كه مال را پنهان مى كرد! خرج نمى كرد. در پیرى بخل و حسدش قوى تر مى گردد.

مؤمن كه نود ساله شد، ندا مى رسد:

( یا أسیرالله فى الأرض قد غفرالله لك ما تقدم من ذنبك و ما تأخر (۳۹۶) ) .

اى اسیر خدا در زمین! خدا گناهان گذشته و آینده ات را بخشید.

خلاصه، در سن پیرى، عجز از سر تا پا مى ریزد؛ لذا در شرع سفارش شده: اى مسلمانان! به پیرها احترام كنید، ترحم كنید، اكرام نمایید(۳۹۷) .

ثبت عبادات جوانى در سنین كهنسالى

پیرهایى كه منحنى شده اند، خدا به بركت آنان بلا را از شهر و آبادى دور مى كند؛ چون مورد رحم خدایند. اگر در جوانى قدردانى كرده باشد، در سن پیرى كه افتاده است، همان اعمال جوانى اش را برایش ثبت مى نمایند.

مروى است: هركس در سن پیرى عباداتى كه در جوانى مى كرد و حالا نمى تواند بكند، برایش مرتب ثبت مى نمایند. در جوانى دو ساعت تهجد داشت، حالا پیر است و ضعیف، نمى تواند، برایش ثبت مى گردد.

اى كسانى كه سنتان به چهل هنوز نرسیده! دست و پایى بزنید كه بعدها نتیجه اش را خودتان مى برید.

دو رشته تعقل را یادآورى كردیم؟ خداوند توفیق تعقل عنایت فرماید. زین العابدینعلیه‌السلام عرض مى كند:

خدایا! مادامى كه عمرم در بندگى تو صرف مى شود، عمرم ده و هنگامى كه عمرم چراگاه شیطان مى شود، در معصیت تو مى خواهد صرف شود، از راه بندگى ات جدا گردم، زود مرگم بده پیش از آنكه غضب تو شامل حالم گردد و مستحق عقوبت گردم(۳۹۸) .