قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)0%

قلب قرآن (تفسیر سوره یس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده: آیت الله سید عبدالحسین دستغیب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24869
دانلود: 4069

توضیحات:

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24869 / دانلود: 4069
اندازه اندازه اندازه
قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده:
فارسی

جلسه دوم: نامهاى پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله در قرآن مجید

( یس * وَالْقُرْآنِ الْحَكِیمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (۳۲) )

از كشاف حقایق جعفر بن محمد الصادقعلیه‌السلام مروى است كه فرمود: پروردگار جل جلاله در (چند مورد از) قرآن مجید، جدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را یاد فرموده است:

اول: محمد در آیه شریفه:( مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ... (۳۳) ) .

دوم احمد؛ چنانچه مى فرماید:( ... وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ... (۳۴) ) .

سوم: عبدالله آن جا كه مى فرماید:( ... لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یدْعُوهُ كَادُوا یكُونُونَ عَلَیهِ لِبَداً (۳۵) ) .

چهارم و پنجم: طه و یس است از نامهاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله .

چرا مراد از طه، محمد است؟ وجه مناسبت، یا طالب الشفاعة و الهدایة است؛ مثلا یاسین به مناسبت یا سیدالمرسلین یا سید البشر، یا این كه خود یاسین، انسان كامل باشد كه مراد محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله است، به هر حال یس سوگند به قرآنى كه در آن حكمت است، انواع دانستنیها در این قرآن است، حقایق و معارف، مواعظ و اندرزها در این قرآن است و جایز است كه حكیم صفت باشد به اعتبار صاحب قرآن؛ یعنى قرآنى كه از پیش خداى حكیم است.

به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد

سوگند به قرآن حكیم كه تو اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله از پیغمبرانى. مشركین، منكر رسالت خاتم الأنبیا بودند. پروردگار عالم در این آیه مباركه قسم یاد مى كند به قرآن، در حالى كه خود قرآن گواه صدقى است به رسالت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و این منتهاى لطافت این آیه شریفه است كه اگر دقت كنید، هم قسم خورده و هم اقامه دلیل و برهان نموده است، خود قرآن شاهد است بر این كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله پیغمبر است چرا؟ چون به نص قرآن مجید و اتفاق مورخین و ضرورت مسلمین، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله مكتب نرفته، كتاب نخوانده، قلم به دست نگرفته، استادى ندیده است(۳۶) آنگاه این كتابى كه پر است از علوم اولین و آخرین، آنچه بشر به آن نیاز دارد، انواع دانشها را بیاورد، آیا دیگر جاى شك است كه قرآن از جانب خداست؟ جلو چشم خودتان است كه چهل سال در مكه معظمه زندگى كرده، از جاى دیگرى كه نیامده، آیا كسى هست بتواند ادعا كند استادى دیده، مكتبى رفته، پس این علوم از خودش قطعاً نیست، ناچار از طرف خداست، چقدر لطیف گفته است این معنى را در این شعر:

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد(۳۷)

دیگر آن كه اى عرب! آنهایى كه درس خواندید، فلسفه خواندید، پشت به پشت هم بزنید اگر توانستید یك سوره اى مثل این قرآن بیاورید(۳۸) .

معجزه همیشگى براى آیین جاودانه

هر پیغمبرى براى معجزه اش همراهش بوده، وقتى كه مى مرده معجزه اش هم همراهش مى رفته؛ مثلا جناب موسى كه عصا مى انداخت اژدها مى شد، عصا به سنگ كه مى زد دوازده چشمه آب جارى مى شد، جناب عیسى مرده زنده مى كرد، پس از صعودش به آسمان، دیگر معجزه اش هم همراهش رفت؛ اما محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله تا قیامت معجزه اش سرجایش باقى است و آن قرآن است؛ چون دینش باقى است تا روز قیامت، شاهد صدقش هم باید باشد. آورنده اش مبعوث از طرف خدا بوده است، بشر درس نخوانده محال است بتواند یك آیه اى چنین انشا نماید با این فصاحت و بلاغت، هر آیه اى از آن معجزه اى بر حقانیت خاتم انبیاصلى‌الله‌عليه‌وآله است.

مرسل كدام است؟ فرق بین نبى و مرسل؛ مرسل اخص از نبى است، نبى به معنى خبر دهنده و خبر داده شده است، رسول و مرسل به معنى فرستاده شده است. در روایتى كه از امام باقرعلیه‌السلام مى پرسند فرق بین رسول و نبى كدام است؟ مى فرماید نبى كسى است كه صدا را مى شنود ولى ملك را نمى بیند كه خبر داده شده از غیب است. رسول آن است كه ملك واسط وحى را مى بیند، وحى خدا را مى شنود و به او امر مى شود كه مردم را هدایت كند و رو به خدا دعوت كند، فرستاده شده است، رسول خداست، نبى یعنى خبر داده شده كه اعم است از این كه امر به دعوت داشته باشد یا نداشته باشد(۳۹) .

در روایتى دارد كه: ابوذر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پرسید عدد نبیین چقدر است؟ فرمود: ۱۲۴ هزار نفر. گفت: مرسلین ایشان چند نفرند؟ فرمود: ۳۱۳ نفر. این خبر در كتاب سفینةالبحار نقل شده است. آن عده كه مأمور دعوت خلق بودند، ۳۱۳ نفرند(۴۰) .

آیه بعد( على صرط مستقیم ) خبر پس از خبر است، به درستى كه تو از فرستاده شدگان از طرف خدا هستى براى راهنمایى و دعوت خلق، علاوه، تو بر راه راست هستى، هركس هم كه تابع تو شد او هم بر صراط مستقیم است.

صراط مستقیم در دنیا و آخرت

به مناسبت این آیه، بحثى درباره صراط باید بشود، صراط در قیامت و دنیا موضوعى است كه هرروز چندین مرتبه آن را به زبان جارى مى كنیم:( اهدنا الصرط المستقیم ) ؛ خدایا ما را به راه راست راهنمایى بفرما.

فرق بین صراط در دنیا كه( اهدنا الصرط المستقیم ) ؛ درباره آن است و صراط در آخرت واجب است اعتقاد به آن، كدام است؟

اولاً: معنى فارسى صراط، راه است طریق شى ء را صراط گویند، آنگاه رسیدن به هر شى ء را آنچه وسیله به آن است طریق و صراط آن نامند. آن چیزى كه وسیله رسیدن به آن هدف است، یك وقت هدف امر مكانى است، مثلاً مى خواهید به مكه معظمه بروید مى گویند صراط مكه از این راه است، اگر هدف امر معنوى باشد؛ البته طریق آن هم مناسب آن است؛ مثلا كسى كه بیمار است، راه خوب شدنش دكتر رفتن و دوا خوردن است، پرهیز كردن است كه صراط صحت بدن است، یا مثلاً تجارت وسیله اش بازار و مغازه و جنس و خرید و فروش است، مى خواهد طبیب شود، راهش درس خواندن و دانشكده طب دیدن و هكذا مى باشد.

یكتاپرستى، راه نزدیك شدن به خداوند

اگر هدف اصلى تو قرب به خدا و سعادت باقى، رسیدن به بهشت نجات و درجات باشد، صراطش چیست؟ از چه راهى باید برود كه به بهشت و قرب رب العالمین برسد؟ بدون شك راه دارد، بیراهه كه نمى شود، هر چیزى راه و وسیله دارد.

اى كسى كه هدفت قرب رب العالمین و معارف و درجات وجود آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله است، صراط مستقیم در همین سوره مباركه یس ذكر فرموده است:( أَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (۴۱) ) . یكتاپرستى صراط مستقیم است، تنها خدا را بپرستد، نه غیر خدا را، هرچه كه باشد به عین مثل كسى كه وسط راه كج برود به مقصد نمى رسد، كسى هم كه گناه كند، قلدرى كند، از صراط بندگى منحرف شده است، پشت به مقصد كرده است، از صراط مستقیم دور شده است. كسى كه ریا كرد، سقوط كرده است، به راه جهنم افتاده است. محال است كسى راه مشرق را بگیرد و به مغرب نزدیك شود، كسى گناه بكند و به حسینعلیه‌السلام نزدیك شود، كسى تخم هندوانه بكارد، حنظل برداشت كند، یا حنظل بكارد و هندوانه برداشت كند(۴۲) .

در چه صراطى هستى؟ در صراط خودت، نفس و هوا و شیطان هستى؟ یا در راهى كه به حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و بهشت و قرب رب العالمین مى رسى:( أن اعبدونى هذا صرط مستقیم ) صدق و اخلاص به در خانه خدا؛ این است صراط مستقیم.

در نماز كه شبانه روز اقلاً ده مرتبه باید بخوانى( اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ (۴۳) ) خدایا! نكند من مصداق آیه شریفه باشم كه مى فرماید: زیانكارترین افرادند، آنگاه مى پندارند كار نیك انجام مى دهند(۴۴) .

كسى كه در جهل مركب است به خیالش به سرعت رو به بهشت مى رود لیكن خبر ندارد كه قهقرا مى رود و سقوط مى كند.

گناه، سقوط از صراط بندگى است

چه بسا انسان در اثر گناه مستمرى مثل غصب - كه همیشه آه مظلوم پشت سرش هست - دائماً در سقوط است، چاره ندارد جز این كه التماس كند: خدایا! مرا به خط بندگى تو برگردان. این همه قرآن و اخبار مى فرماید توبه، فوراً توبه كنید. درست است بالأخره هركس جز معصوم سقوطى دارد؛ ولى باید فوراً بدون معطلى به خط بندگى برگردد، زبانت یك مرتبه كج شد، فحش گفتى، زود جبران كن، طرف را راضى كن حلالت كند تا خدا تو را عفو كند، استغفرالله ربى و اتوب الیه بگو.

هر گناهى انسان را از صراط حق ساقط مى كند، فرداى قیامت هم همین است، انواع سقوطها از طریق بندگى در دنیا موجب سقوط به آتش در آخرت خواهد بود؛ مانند پروانه اى اطراف چراغ، شعله چراغ را روزنه نجات خیال مى كند(۴۵) انسان هم شهوات را خوراك و پوشاك و شهوت جنسى را وسیله خوشى مى پندارد. چطور این پروانه سقوط مى كند، انسانى هم كه خودش را به شهوات سرگرم كرده است، چنین است(۴۶) .

چه غم دیوار امت را كه باشد چون تو پشتیبان

اما بشارتى در این حدیث نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله است كه مى فرماید: و من آنان را بلند مى كنم و از آتش نجات مى دهم.

لذا تا بتوانید توسلات خود را با رسول مكرم زیاد كنید؛ یاد حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و صلوات بر محمد و آل را مخصوصاً در این ماه مبارك رمضان مداومت كنید، در همین دنیا نیز بر صراط مستقیم شما را بر مى گرداند.

اى كسى كه براى حسین گریه كردى! به بركت امام حسینعلیه‌السلام موفق به توبه مى شوى، از تاریكى هاى گناه بیرون مى آیى و به نور توبه مى رسى(۴۷) چه اشخاصى را سراغ دارم به بركت توسل به اهل بیت، سقوطشان جبران شد و موفق به توبه گردیدند.

صورت خارجى این معنى فرداى قیامت است، موقعى كه صراط آن جسرى كه روى جهنم مى گذارند كه به اعتبار افراد فرق مى كند؛ براى بعضى از مو باریكتر و از شمشیر برنده تر است.

حضرت علىعلیه‌السلام تقسیم كننده بهشت و دوزخ

روایتى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره مقام محمود رسیده (مقام محمود كه در زیارت عاشورا مى طلبید(۴۸) گوشه اى از محشر، مجمع انبیا و اولیا و خوبان كه سالار همه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله است) منبرى از نور هزار پله كه پله اول آن خاتم انبیا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و پله دوم اسدالله الغالب على بن ابى طالبعلیه‌السلام و سایر پله ها سایر انبیا به حسب مراتبشان پاى منبر هم، جمیع مؤمنین كه در آن محل راه دارند.

در این مقام محمود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله حمد و ثناى خدا را به طرز بى سابقه اى مى كند، ملكى به بهترین صورت مقابل پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى آید و عرض مى كند: من خازن جنتم، مأمورم كلید بهشت را تقدیم شما كنم. سپس ملكى در مهیب ترین صورتها مى آید و عرض مى كند: من مالك دوزخم، كلید دوزخ را مأمورم تقدیم شما كنم. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هم مى فرماید: یا علىعلیه‌السلام ! كلیدها را بردار، تقسیم بهشت و دوزخ به دست تو است؛( قسیم الجنة و النار (۴۹) ) خود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرماید: من هم مى آیم اول صراط قرار مى گیرم، هركس برات علىعلیه‌السلام با اوست با خوشى و سعادت از صراط عبور مى كند.

گر خواجه شفاعت نكند روز قیامت

شاید كه زمشاطه نرنجیم كه زشتیم(۵۰)

در حدیث صحیح دارد كه همه مى گویند: رب نفسى؛ خدایا به فریادم برس، خودم خودم؛ تنها یك نفر مى گوید: رب امتى؛ پروردگارا به فریاد امتم برس و آن محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله است(۵۱) .

خبر در خصائص شیخ است، وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله قضایاى حسینعلیه‌السلام را براى زهرا نقل مى فرماید تا آخر كه راجع به قبر حسینعلیه‌السلام ذكر مى كند، آن وقت مى فرماید: فرداى قیامت كسانى كه به زیارت قبر حسین رفته اند آنها را شفاعت مى كنم. جمله اى كه به قول شیخ، خیلى امیدوار كننده است، مى فرماید:

خودم جستجو مى كنم او را پیدا مى كنم، دنبالش مى روم نجاتش مى دهم، اگر در گودالى افتاده باشد نجات مى یابد.

آیا نشانه اى دارد؟ آرى بر پیشانى اش به قلم نور نوشته شده است: این است زائر قبر حسینعلیه‌السلام .

جلسه سوم: خداوند و عزت مطلق

( تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (۵۲) ) تنزیل، منصوب به مدح است (عامل نصب آن از ماده مدح مى باشد) یعنى قرآنى كه نازل شده از طرف خدایى است عزیز و رحیم. دو اسم از اسماى حسنى این جا ذكر شده است؛ عزیز از عزت به معنى غلبه است از غالبیت و قاهریت است؛ خدایى كه بر همه چیره است.

رحیم از رحمت و رأفت است. وجه مناسبش این است كه بدانید خداى شما هیچ نوع احتیاجى به شما و عبادتهاى شما و هدایت شما ندارد.

گر جمله كائنات كافر گردند

بر دامن كبریائى اش ننشیند گردى

عزیز مطلق، خداست هیچ نیازى در این درگاه نیست، اگر همه مؤمن شوند و مطیع، چیزى به ملك خدا اضافه نمى شود و اگر همه كافر گردند و عاصى، از ملك او چیزى كم نمى گردد، آنچه دعوت فرموده است از جهت رحمت اوست؛ چون به بندگانش لطف دارد، رحیم است، به رحمت و رأفتش براى این كه بشر هلاك نشود، پشت به سعادت خودش نكند، مورد ترحمش قرار داد و قرآن را نازل فرمود وگرنه چنانچه به اسم عزیز مى خواست معامله كند، مقتضى عزتش بى اعتنایى بود لیكن چون رحیم است، مطابق رحمتش بشر را به خود وانگذاشت، توفیقش داد، این قرآن حكیم نازل شده خدایى است كه عزیز است و رحیم نیز هست كه به رحمتش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله را فرستاد(۵۳) .

رحمت عامى فرستاد به نام محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله كه همه را در بربگیرد، حالا عده اى نخواستند از این رحمت بهره ببرند، به خودشان ظلم كردند و خودشان را محروم نمودند.

پیامبر و ترساندن مردم به وسیله قرآن

( لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ (۵۴) ) لام غایت است؛ یعنى قرآن را خداى عزیز و حكیم نازل كرد؛ براى این كه بترسانى این بشر را، قوم را، اهل مكه و جزیرةالعرب را.

( مآ أنذر ) دو وجه دارد: وجه اول: ما نافیه باشد نه موصوله، آنچه آباى آنان ترسانده نشوند اینها بترسند، اشاره به زمان فترت است؛ چون پس از عیسى بن مریم تا زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را فترت گویند كه پیغمبرى مبعوث نشد؛ البته نایبها و اوصیاى مسیح بودند و زمین خالى از حجت نبود؛ اما پیغمبر مرسل كه از طرف خدا پیغام بیاورد و وحى به او برسد، در حدود ششصد سال نبود، تو را فرستادیم تا بترسانى آنچه پدرانشان در زمان فترت ترسانده نشدند.

وجه دوم: ما موصوله باشد و منظور آباى پیش از عیسى باشد تا بترسانى ایشان را آنچه پدرانشان ترسانده شدند، پدران دور و اجداد سابقین ایشان كه پیغمبران سلف، آنان را ترساندند.

مژده دادن و ترساندن، برنامه پیغمبران

محل كلام جمله:( لتنذر ) مى باشد، در قرآن مجید مكرر غایت بعثت انبیا خصوصاً خاتم آنها را ذكر فرموده است، نتیجه نبوت و بعثت پیغمبران:( رسلاً مبشرین و منذرین... (۵۵) ) و( ... بشیراً و نذیراً... (۵۶) )

پیغمبران مژده دهنده و ترساننده بودند از طرف خداوند؛ بشارت دهنده اهل ایمان و تقوا و عمل صالح و هر بشرى كه اطاعت خدا كرد، به سعادت باقى و نعمتهاى الهى.

محمد آمده بشارت دهد به هر مؤمن كه كارهاى شایسته انجام مى دهد، پاداش بزرگى در انتظار اوست(۵۷) . بشارت باد تو را كه هنگام مرگ، ملائكه بر تو فرود آمده، مژده ات مى دهند نترس و اندوهناك مباش؛ مژده باد شما را به بهشتى كه وعده داده شدید(۵۸) .

ملك الموت از مادر به تو مهربانتر است، بشارت باد تو را اى روزه دار به مغفرت الهى كه خوشى براى تو است.

خوشى موقع افطار، البته لذت روحى است، اگر آدمى با حضور افطار كند، خودش خوشى روحى را حس مى كند. دوم نزد خدا هنگام مرگ(۵۹)

براى خدا حرف شنیدى، از خوردن و آشامیدن خوددارى كردى( كلوا و اشربوا هنیأ بمآ أسلفتم فى الأیام الخالیه ) (حاقه: ۲۴) خداى تو سپاسگزار است، كوچكترین عمل تو را نادیده نمى گیرد.

بشارت دیگر براى جوانان عزیز عرض كنم: هركس چشمش به زن اجنبه اى بیفتد اگر تكرار نظر نكرد، سرش را بالا كرد یا پایین انداخت، دو چیز خدا به او مى دهد، فورا( بردالایمان ) را مى چشد؛ یعنى خنكى ایمان و لذت روحانى درك مى كند. دوم فرح ساعت مرگ است، حوریه اى در قبر و برزخ با اوست، این همان حوریه آن روز بود كه برایش ذخیره شده است(۶۰) و نذیر و ترساننده است. اى تارك الصلوه! ساعت مرگ، ملك الموت دشمن تو است، بى ایمان مى میرى و با كافر یكى هستى، پانزده بلا براى تو آماده است(۶۱) .

اى رباخوار! با شكم پر از آتش وارد محشر مى شوى.

اى خورنده مال یتیم(۶۲) ! تو آتش مى خورى حالا نمى فهمى؛ ولى صورت حقیقى آن پس از مرگ برایت واضح مى شود.

اى ظالم! دانه دانه حقوق از تو مطالبه خواهد شد، اگر حسناتى دارى از تو گرفته مى شود و به مظلوم داده مى شود و اگر ندارى از گناهان مظلوم بر مى دارند و به و زر و بال تو افزوده مى شود تا عدل الهى ظاهر گردد(۶۳) .

ضمناً نه فقط قوم عرب را مى ترساند، تا قیام قیامت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ترساننده است براى همه افراد، از بشارتهایش باید سر شوق بیایید و از ترساندنهایش باید بیمناك گردید(۶۴) .

معنى پذیرفتن اسلام این است كه بشارتهاى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله تو را به عمل وا دارد و ترساندنهایش تو را به ترك گناه وادارد وگرنه دروغ مى گوید كه( الاسلام دینى. القرآن كتابى ) اسلام دین من و قرآن دستورالعمل من است، پیرو چه هستى؟

این همه كه پیغمبر اسلام بشارت مى دهد سحرخیزى، ربع ساعت، نیم ساعت پیش از سحرى خوردن برخیز و یازده ركعت نماز شب را ترك نكن، استغفار( العفو ) گفتن را ترك نكن(۶۵) .

كثرت اسباب ترس و قلت انسان ترسناك

در این جا مى فرماید:( لتنذر ) . بعضى پشت سر من مى گویند همه اش راجع به مردن مى گوید، همه اش مى ترساند، پاسخ من همان پاسخ شیخ شوشترى است (كه گفته بود) مى گویند شیخ، مردم را خیلى مى ترساند، مى فرمود: بلى شیخ مى ترساند، ولى كدامتان ترسیدید؟ آیا سراغ دارید كسى را كه از ترس شب، خوابش نبرد، از غصه آخرت و عالم برزخ، اشكش ریزان و دلش بریان شده باشد و هر گناهى داشته ترك كند؟

دلها قساوت پیدا كرده، غفلت دلها را گرفته است وگرنه دل اگر بشنود تكان مى خورد؛ ولى غالباً براى وقت گذرانى پاى منبر مى نشینند یا براى ثواب؛ اما (اگر) راستى كسى بخواهد موعظه شود، راه نجات پیدا كند، كم است.

به لرزه افتادن عتبه قرآن

روایتى بخوانم؛ مشركین مكه از دست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به تنگ آمدند، دور یكى از بزرگانشان را به نام عتبه - كه در فصاحت هم استاد بود - گرفتند، او را فرستادند نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تا راهى براى مبارزه و خاموش كردن پیغمبر پیدا كند.

عتبه گفت، خودم تنها مى روم ببینم چه باید كنم. نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و گفت: از این اشعارت براى من بخوان.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: من اهل شعر نیستم!

گفت: سخنت را بخوان

فرمود: كلام من نیست، كلام رب العالمین است.

گفت: بسیار خوب! همین را براى من بخوان.

خواننده اى كه پیغمبر باشد، عتبه با آن غلظتش گوش داد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هم سوره حم دخان را برایش خواند. چند آیه تا رسید به این آیه:( فان أعرضوا فقل أنذرتكم صعقة مثل صعقة عاد و ثمود ) (۶۶) ؛ یعنى: اگر روى گرداندند، پس بگو شما را مى ترسانم به صاعقه اى چون صاعقه عاد و ثمود.

عتبه با آن قلدرى، تكان خورد، دستش را نزدیك دهان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آورد و گفت: تو را به حق رحم، كافى است

چنین كافر غلیظى را قرآن تكان مى دهد، خبر موحش مى دهد. پس از آن كه به سوى مشركین برگشت، ابوجهل و دیگران را به او شماتت كردند، آیا به محمد گرویدى؟ گفت: نه، لیكن كلامش شعر نیست، خطابه و كلام بشر نیست، مرا آتش زد.

خواستم انذار را برسانم، محمد انذار كرد تا از قرآن چه كسى بترسد(۶۷) ، چقدر آیات منذره آورده است. آیاتى كه درباره عذابهاى دوزخ آورده است(۶۸) . همچنین آیاتى كه درباره مأمورین غلیظ و شدید دوزخ ذكر فرموده است(۶۹) .

لیكن واعجبا كه دلها سخت شده است! قرآن هم كه مى خواند نه به عنوان تأثر مى خواند. قرآن را با تدبر و فكر بخوان نه قرائت تنها؛ البته آن هم خوب است ولى كم نفع است. ولى به حال كسانى كه آخرت پیش آنها حكایت باشد. به فرمایش مولا علىصلى‌الله‌عليه‌وآله (۷۰) مثل این كه كسى از ما كه مى میرد جنازه اش را به گور مى سپاریم و بر مى گردیم بر سر میراثش (دعوا مى كنیم و) مثل این كه خبرى نبوده، به این فكر نمى افتى كه پنجاه موقف دارى و هر موقفى هزار سال است(۷۱) .

میزان براى مسلمانان

كسى مى گوید براى كفار است این عذابها راجع به ما نیست اما در بحار است كه زین العابدینعلیه‌السلام مى فرماید: میزان و معطلى حساب، مال مسلمانها است كه هم كار نیك مى كنند و هم بد وگرنه كافر كه حساب ندارد، حسنه اى ندارد تا گناه و ثوابش را با هم بسنجند(۷۲) .

در تفسیر نیشابورى نقل نموده است قضیه آن بچه مكتبى كه سالم به مكتب رفت ولى وقتى برگشت، تب كرده و بالأخره در بستر افتاد. پدرش پرسید چه شده؟ گفت امروز استاد این آیه را یادمان داد:( فَكَیفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتُمْ یوْماً یجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیباً (۷۳) ) ؛ بترسید از آن روزى كه بچه را پیر مى كند، هولش چنین است، من از ترس چنین روزى ناراحتم. بالأخره بچه مى میرد. پدرش بر سر قبرش ناله ها داشت؛ مى گفت: فرزند عزیزم! تو با فطرت پاك و دل لطیف این طور قرآن متأثرت كرد، پدر دل سیاهت باید از ترس بمیرد.

مرویست چهل سال حالت حیرت است، پیش از موقف حساب(۷۴) .

لب قبر چه بر سر ما مى آید. حالت بهت است. آرى آبرو دوستها كه رو دربایستى دارید، براى فرداى قیامت خود كارى كرده اید؟ نزد پیغمبر و على و فاطمهعلیهم‌السلام رو دربایستى ندارید؟

جلسه چهارم: شناساندن راهها و ملكوت به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

( تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ * لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ * لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ * إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِىَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ * وَجَعَلْنَا مِن بَینِ إِیدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لاَ یبْصِرُونَ )

این قرآن حكیم، كلام رب العالمین، نازل كرده خداى عزیزى است كه هیچ نیازى به روى آوردن بندگانش ندارد؛ ولى مهربان است. راه راست را نشان بشر داد تا از سقوط در صراط بترسند، آنگاه در این قرآن آنها را ترساندند تا مبادا سقوط كنى:( لتنذر قوماً ) تا به سبب این قرآن، بترسانى قومى را كه پدرانشان ترسانده نشدند و بى خبر ماندند.

گفتم اشاره به زمان فترت است چون پیش از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله چند صد سال پیغمبر مرسلى كه ایشان را بترساند نبود:( فهم غفلون ) ؛ پس ایشان بى خبران بودند؛ ولى خدا در این زمان منت بر بشر گذاشت و نور خودش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله را فرستاد. خدا تمام راهها را نشان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله داد، دنیا و آخرت، ملك و ملكوت، بهشت و جهنم را تا بترساند این خلق را. در لیلة المعراج ملكوت اشیاء را نشانش دادند تا به خلق برساند، انذارها كند.

جهنمى بودن مشركین مكه

( لقد حق القول على أكثرهم فهم لا یؤمنون ) .

حق یعنى ثبت، تحققت، مسلم شد. مراد به قول چیست، در ابتداى خلقت خطاب به شیطان فرمود:( لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ (۷۵) ) ؛ به عزت و جلالم سوگند كه دوزخ را از تو و پیروانت پر كنم، این قول خدا بر بیشتر آنان (اهل مكه) مسلم شد كه جهنمى شوند.

این آیه از خبرهاى غیبى قرآن است كه این مشركین تا آخر عمر مؤمن نخواهند شد و به محمد نخواهند گروید:( فهم لا یؤمنون ) ؛ ایشان ایمان آور نیستند، چرا؟ در آیات بعد روشن مى شود.

غلها بر گردن و سد از پس و پیش

( انا جعلنا فى أعنقهم أغللا فهى الى الأذقان فهم مقمحون ) .

ما قرار دادیم بر گردنهاى ایشان غلها را تا چانه هایشان (از سینه تا چانه با غل محكم بسته شده) پس ایشان سر در هوایند، كسى كه گردنش را با غل پیچیده اند تا چانه، چیزى را مشاهده نمى كند، سرش در هوا رو به بالاست.

( و جعلنا من بین أیدیهم سداً و من خلفهم سداً فأغشینهم فهم لا یبصرون )

به این هم اكتفا نمى كنیم بلكه قرار مى دهیم جلوشان حاجب و سد، پشت سرشان نیز حاجب و سد و روى چشمشان نیز پرده انداختیم پس ایشان نمى بینند.

توجیه سه گانه در آیه

هرچه ما ترساندیم، نترسیدند، این چنین جزا به آنان دادیم.

این ظاهر دو آیه شریفه است. دقت زیادى در این آیات لازم است. بسیارى از مفسرین سه وجه ذكر كرده اند؛ یكى این كه در آیه( جعلنا فى أعنقهم - و جعلنا من بین أیدیهم ) راجع به آخرت است، در قیامت چنین مى شود.

وجه دیگر این كه: گویند بر سبیل تمثیل است؛ مثال زده است نه این كه چیزى در خارج است بلكه جورى به سرشان آمده مثل كسى كه تا چانه اش به زنجیر بسته شده است و سرش در هواست، هیچ نمى فهمد.

لیكن وجه سوم - كه بهتر است - این است كه حقیقتى است از حقایق فعلى. همین الآن با همین بدن فعلى، ملكوتش اگر ظاهر شود، غلهایى دور ذاتش پیچیده شده كه نمى فهمد، جلوش را حجاب بزرگى گرفته؛ پشت سرش نیز پرده ضخیمى گرفته است. این معنى را به بیان دیگر تشریح كرده اند اغلال چیست؟ اگر اغلال فهمیده شود، هركس مى تواند به نسبت، تطبیق به خودش نماید.

كور و كر شدن انسان توسط آمال و شهوات

غل. آهنى داریم براى گردن گوشتى. دیگر جلو پایت را نمى بینى، این ظاهر است؛ اما این آیه شریفه راجع به حقیقت و روح و روان تو است و او به این اغلال، غلهایى است كه سر ادراكت را بالا كرده هیچ جا را نمى بینى. غلهایى است در عالم معنى كه سر قلب و روح تو چنین مى آورد، مقمح مى كند؛ یعنى سر در هوا مى سازد. بدون پرده بگویم این غلها آمال و آرزوهاست، حب شهوات و حب دنیا، مال، ریاست، طمع. در هرجا پیدا شد، كور و كر مى سازد.

هركس آمال و آرزوها، حرص و طمع، ذاتش را كور و كر كرد، جلوش را نمى بیند، جلوش خانه گور است؛ همه چیز را مى بیند جز گورش را( من بین أیدیهم ) هركس رجوع به خودش كند و انصاف دهد مى بیند مرتبه اى از این وضع در او نیز هست، در فكر همه چیز هست جز مرگ، از همه چیز مى ترسد جز از بى ایمان مردن.

( و من خلفهم ) پشت سرش را هم نمى بیند، گناهان گذشته اش را فراموش نموده است.

درست است خدا نسبت به خودش مى دهد و مى فرماید ما كردیم( جعلنا ) ما قرار دادیم؛ ولى خودت خواستى. خدا هم همان را به تو مى دهد، خودت آخرت را به دنیا مصالحه كردى.

جارى شدن آب براى فرعون

روایت در حیات القلوب مجلسى است درباره فرعون كه: به او گفتند: مدتى است از وقتى دعوى خدایى كردى، رود نیل خشك شده است، تو كه مى گویى خدا هستم، آن را جارى ساز. گفت بسیار خوب آن را جارى مى سازم.

با لشكرش از شهر بیرون آمد، در صحرا به لشكریان گفت در این جا بمانید تا من خودم بروم آب را برایتان جارى سازم. به سرعت رفت تا جایى كه از نظرها كاملاً پنهان باشد، هیچ كس نبود، از اسب پیاده شد، تاجش را انداخت، خودش را روى خاكها انداخت و گفت: اى خداى عالمیان! من خودم مى دانم كه دروغ مى گویم؛ ولى من آخرت نمى خواهم، سلطنت دنیا را طالبم، مرا رسوا نكن؛ خدایا! مى دانم كارها به دست تو است؛ حاجت من به درگاهت آن است كه این آب جارى شود، آب جارى گردید.

تعجب ندارد. هركس هرچه بخواهد به او مى دهند، خودش مى گوید من آخرت نمى خواهم، دنیا را مى خواهم؛ چنان كه شیطان هم آخرت نخواست، ماندن در دنیا تا روز قیامت را خواست.

هیچ كس محروم از این درگاه نیست

ضمناً كسى نگوید جارى شدن آب سبب گمراه شدن مردمان مى شود، چنین نیست. هركس شعور داشته باشد مى فهمد كه كار بشر نیست، خداى تعالى از بس مهربان است، دشمن را نیز محروم نمى فرماید؛ هیچ كس محروم از این درگاه نیست. بگو آى خدایى كه فرعون با آن شقاوت را كه ادعاى خدایى مى كرد با ذلت به درگاهت آمد، او را محروم نكردى، ما امروز میهمان تو هستیم. به حسب ظاهر روزه دار؛ در مسجد، خانه تو، چه شود غلها را از اطراف دلهاى ما باز كنى:( وقعدت بى اغلالى ) غلها مرا زمین گیر كرده نمى گذارد به فكر آخرتم بیفتم؛ شهوات، آرزوها نمى گذارد، مگر تو لطفى بفرمایى.

دوستان را كجا كنى محروم

تو كه با دشمنان نظر دارى(۷۶)