• شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12444 / دانلود: 4099
اندازه اندازه اندازه
بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات جلد 2

نویسنده:
فارسی

اف بر شما و بر معبودهاى دروغین و خدایان ساختگى شما. آیا فكر نمى كنید و آیا نمى خواهید عقل هاى خود راه كار بندید و از این نادانى و جهالت رهایى یابید؟

تمام پیامبران الهى، در مكتب هاى تربیتى خود، از نیروى عقل استفاده مى كردند و براى درهم شكستن تقلیدهاى غلط و مبارزه با اقتباس هاى ناسنجیده و بى حساب، مردم را به تفكر و تعقل مى خواندند و بدین موجبات آزادى آنان را فراهم مى آوردند.

دز زمینه تقلید و اقتباس، دو مطلب اساسى وجود دارد كه باید همواره مورد توجه باشند:

اول آن كه تقلید كننده بداند هدفش از عمل مورد تقلید چیست و براى چه منظورى از پى آن كار مى رود.

دوم آن كه بداند راه رسیدن به هدف كدام است و چگونه مى تواند به منظور خویش نایل گردد.

در تقلیدهاى عاقلانه، هدف عمل، با بررسى عقلى شناخته مى شود و تقلید كننده، خود روى آن مطالعه مى كند و جهات آن را مى سنجد، ولى براى رسیدن به هدف، تجربه هاى دیگران را سرمشق خویش قرار مى دهد و از روش آنان تقلید مى نماید.

به عبارت دیگر، افراد عاقل، در هدف، مقلد این و آن نیستند و چشم بسته از پى دگران نمى روند، بلكه سخنان مردم را در مسائل گوناگون مى شنوند و اعمال آنان را در امور مختلف زندگى مى بینند. آن چه را كه قابل ملاحظه و شایان توجه یافتند، مورد بررسى و تحقیق قرار مى دهند و با دقت جهات آن را مى سنجند. اگر بد و زیان بار بود، طرد مى كنند و اگر ثمر بخش و مفیدش اگر بد و زیان بار بود، طرد مى كنند و اگر ثمربخش و مفیدش تشخیص دادند، بر مى گزینند. سپس براى دست یافتن به آن از تجربه افراد كار آزموده پیروى مى كنند و عملا روش آنان را مورد تقلید و اقتباس قرار مى دهند. قرآن شریف، این گروه را هدایت یافتگان خردمند خوانده است.

( فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئك الذین هدیهم الله و اولیك هم اولو الالباب (۱۶۴) ) .

اى پیغمبر عزیز، تو آن بندگان را به لطف و رحمت بشارت ده. بندگانى كه سخن را مى شنوند و از بهترین آن پیروى مى كنند. آنان كسانى هستند كه خداوند هدایتشان فرموده است و آن ها صاحبان خرد و درایت اند.

اشخاص كوتاه فكر و ابله و همچنین اطفال خردسالى كه هنوز نیروى تفكرشان شكفته نشده است، تحت تأثیر افراد قوى تر از خود قرار مى گیرند و براى آن كه خویشتن تقلید مى كنند و بدون این كه نیك و بد كار را تمیز دهند و به هدف اصلى و نتیجه اساسى عمل، پى برده باشند، رفتارى هم مانند آنان از خود بروز مى دهند. واضح است كه این قبیل تقلیدها ارزش عقلى و علمى ندارند، بلكه در بعضى مواقع زیان و ضرر به بار مى آورند.

مسلما كسى كه در اتخاذ هدف و مقصد از دگران تقلید مى كند، كار بى فایده اى كرده است. معمولا، ابلهان مقاصد و هدف هاى خود را هم به تقلید فرا مى گیرند و از این رو فعالیت هاى آنان ثبات و استحكامى ندارد. ظاهرا مثل دیگران عمل مى كنند، ولى در واقع اعمال آنان ساختگى و ماشینى است. بى روح و بى معنى است، و نوعى ادا درآوردن است. از این جاست كه چنین تقلیدى را عملى میمونى یا طوطى وار مى نامند(۱۶۵) .

گاهى افراد كم ارزش یا جامعه عقب افتاده، خود را هم مانند افراد یا جوامع بزرگ مى سازند و مانند كودكان و ابلهان، ناسنجیده و بى رویه از كارهاى آنان تقلید مى نمایند و تصور مى كنند با این عمل، از حقارت و پستى رهایى مى یابند و مانند مقلدین خود بزرگ و با عظمت مى شوند. غافل از آن كه این تقلیدهاى كوركورانه و غیر عاقلانه، نه تنها ذلت آن ها را بر طرف نمى كند، بلكه بر ذلتشان مى افزاید و لكه حماقت و نارسایى فكر را نیز بر سایر نقاط ضعفشان اضافه مى كند.

( قال على عليه‌السلام : الناس من خوف الذل تعجلوا الذل (۱۶۶) ) .

علىعليه‌السلام فرموده است: مردم از ترس خوارى به سوى ذلت و خوارى مى شتابند و با اینكار، پستى و حقارت خویش را افزایش مى دهند.

تقلید، یك نوع پاسخگویى مقلد به مقلد است. كسى كه از دیگرى عملى را مشاهده مى كند و تحت تأثیر قرار مى گیرد و آن را تقلید مى نماید، در واقع به وى پاسخ مى گوید در مقابل عمل او عكس العمل نشان مى دهد. اگر آن تقلید، ناسنجیده و بى حساب باشد، باید گفت پاسخ مقلد سطحى و بى ارزش است و كوركورانه خود را با او منطبق نموده است، و اگر با مطالعه عمیق وبا معنى است و چنین تقلید عاقلانه اى مى تواند وسیله فراگیرى صحیح و منشأ ترقى و تعالى فرد و اجتماع باشد.

جان دیویى مى گوید:

باید دانست كه سازگارى انسان با اشیاء دو وجه متفاوت دارد. سازگارى بدنى و سازگارى ذهنى. یك تحریك خارجى مى تواند بدن را به پاسخى وا دارد، ولى تا زمانى كه این تحریك به صورتى ذهنى در نیاید و با معنى نشود، ذهن را به پاسخ وا نمى دارد.

صداى بى سابقه اى به گوش من مى خورد و ما بى اختیار و بدون تفكر تكان مى دهد. اما یك صداى مأنوس، مثلا آژیر آتش نشانى، كه براى من با معنى است، سبب مى شود كه به محض شنیدن آن، عاملاً عامداً از جابجهم، به وجود حریق حكم كنم و براى فرونشاندن آتش، خود را به آب برسانم. پاسخ من به صداى اولى پاسخى بدنى و به صداى دومى پاسخى ذهنى است.

غرشى بر مى خیزد و در بدن من حركتى به وجود مى آورد. تأمل مى كنم و در مى یابم كه صداى رعد است. حركت من در مقابل غرش رعد حركتى است بدنى و تشخیص ماهیت غرش، حركتى است ذهنى. پاسخ ما به تحریكات خارج، اگر متضمن معنایى باشد، پاسخى است مقرون به عمل و قصد، ولى اگر با معنایى همراه نباشد، پاسخى است كوركورانه و ناآگاه و بركنار از خرد(۱۶۷) .

بعضى از جامعه شناسان، تقلیدهاى ناسنجیده و بى رویه را به منابهه و محاكات تعبیر كرده اند و مراد این است كه شخص عملى را انجام مى دهد و دیگرى از مشاهده آن متنبه مى شود و خود به خود تحت تأثیر قرار مى گیرد. ناآگاه آن را حكایت مى كند، و همان عمل را از خود بروز مى دهد. منشأ این هم مانندى در رفتار، یك محاسبه عقلى نیست، بلكه تنها انتباه باعث آن عمل شده است.

خطیبى توانا و نیرومند در موضوعى كه مورد علاقه مردم است سخن مى گوید و احساسات مردم را به شدت تهییج مى كند. میان شنوندگان، كسانى كه سخت تحت تأثیر گوینده قرار گرفته اند، بدون این كه خود بدانند، هم مانند او مى شوند. موقعى كه خطیب قیافه تعجب به خود مى گیرد، آنان نیز به همان قیافه در مى آیند. موقعى كه گوینده چهره خود را عبوس مى كند، صورت آن ها نیز گرفته و عبوس مى شود. وقتى خطیب برافروخته و خشمگین مى گردد، آن ها هم سیماى غضب به خود مى گیرند، و وقتى تبسم مى كند، آنان نیز متبسم مى شوند. این هم مانندى و هماهنگى، به خواسته مستمعین صورت نگرفته است، بلكه آن ها ناخود آگاه و به طور منابهه و محاكات اعمال خطیب را وانمود كرده اند.

دو نفر با یكدیگر پیرامون مطلبى بحث و گفت و گوى مى كنند. در خلال مذاكرات، گاهى آرام سخن مى گویند. گاهى وضع عادى دارند و گاهى وضع غیر عادى به خود مى گیرند. شخص ثالثى كه به موضوع مورد بحث علاقه دارد یا در آن ذى نفع است، كنار آن دو نشسته و ناظر جریان است. او، بدون این كه خود بداند، گاه به گاه با مشاهده قیافه آن ها تغییر قیافه مى دهد و با حركتشان حركت مى كند و ناآگاه خویشتن را هم مانند آن ها مى سازد. این قبیل اعمال بى رویه و ناسنجیده، كه نام منابهه و محاكات خوانده شده، در خلال رفتار روزانه مردم مكرر دیده مى شود.

گاهى منابهه و محاكات در محیط وسیع اجتماع و بین انبوه توده هاى كم رشد بروز مى كند. این موقعى است كه مردم یك جامعه تهییج مى شوند و ناخود آگاه به رفتار یكسانى دست مى زنند. در این قبیل موارد، افراد تحت تأثیر تلقین هستند و بدون محاسبه و سنجش از آن پیروى مى كنند و به خوب و بدش توجه ندارند.

ممكن است بر اثر یك تلقین مفید و نافع، مردم راه صحیح و ثمربخشى را در پیش گیرند و سرانجام از فواید آن برخوردار گردند. برعكس، ممكن است یك تلقین بد و مضر، آنان را به مسیر ناصحیح سوق دهد و در نتیجه با زیان هاى سنگین و غیر قابل جبران مواجهشان سازد. در هر صورت، اعمال مردم در جنبش هاى عمومى، كوركورانه و ناسنجیده است بر اساس منابهه و محاكات صورت مى گیرد و اغلب نتایج بد و زیان بخش به بار مى آورد.

جامعه شناسان مى گوید: در نهضت هاى عمومى عقل ها به تیرگى مى گراید. قدرت تشخیص از میان مى رود. گویى مردم نابینا و ناشنوا مى گردند و مرتكب اعمال جنون آمیز مى شوند. هیجان هاى عمومى، مانند سیل بنیان كنى است كه وقتى در مسیرى به حركت مى آید و با نیرومندى پیشروى مى كند، سر راه خود با هر چه برخورد نماید، درهم مى كوبد، ویران مى كند، نابود مى سازد، و از خود زیان هاى سنگینى به جاى مى گذارد.

بنا به فرضیه لوبن، فرد در اجتماع، شخصیت آگاه خود را از دست مى دهد و تابع تلقینات جمعیت مى گردد، درست مانند معمول هیپنوتیسم كه به فرمان عامل است. فردى كه جزء جمعیتى در مى آید، در نردبان مدنیت چندین پله تنزل مى كند. شخص، ممكن است فوق العاده، با ترتیب و عاقل باشد، در حال انفرادى سخت به عواقب كردار و رفتار خویش بیندیشد، لكن در میان جمع ممكن است تبدیل به یك وحشى گردد و بدون تفكر و تأمل، تحت سلطه غریزه، به هر اقدامى تن دهد. انسان در جمع به درجه وحشى گرى سقوط مى كند و از هر تلقینى، كوركورانه و بدون چون و چرا، پیروى مى نماید و دست به اقداماتى مخالف عادت و افكار خود مى زند. به نظر لوبن، فرد در میان جمعیت، حكم شنى را در میان خرمنى شن دارد كه در باد، به میل خود، هر جا بخواهد، آن را مى برد.

با این همه، جمعیت همیشه دست به كارهاى زشت ظالمانه نمى زند. بلكه چون تحت، تأثیر تلقین عمل مى كند، ممكن است دست به اقدامات و فعالیت هایى بزند كه جنبه خیر خواهانه و دگر دوستى داشته باشد. به هر حال، اقدام جمعیت نسبت به اقدام فرد و در شرایط عادى و معمولى، از لحاظ فكرى و معنوى پایین تر است. لوبن مى نگارد: در جمعیت ها، احمق و ابلهى روى هم انباشته شده، نه عقل و درایت. علت این تنزل هم آن است كه در میان جمعیت، توانایى و استعداد و نیروى خلاقه و ابتكار فردى از میان مى رود، و افراد تبدیل به كسرى مى گردند كه ارزش آن چندان زیاد نیست. مسلم است عمل و اقدامى كه به تحریك غریزه و

تلقین صورت مى گیرد، نسبت به اقدامى كه از راه تعقل و تفكر روى دهد، به مراتب پست تر است(۱۶۸) .

( قال على عليه‌السلام : فى صفه الغوغاء: هم الذین اذا اجتمعوا ضروا و اذا تفرقوا نفعوا (۱۶۹) ) .

علىعليه‌السلام ، در وصف مردم كم رشد فرموده است: آنان كسانى هستند كه وقتى اجتماع مى كنند و به هم مى پیوندند، با اعمال بى رویه و كارهاى غیر عقلانى خود زبان به كبار مى آورند و چون متفرق مى شوند و هر فردى به سر كار خود مى رود، با انجام وظیفه اجتماعى خویش به مردم سود مى رسانند.

منابهه و محاكات اختصاص به انسان ندارد. بلكه در میمون ها و همچنین حیواناتى كه مانند گوسفند و بز، به صورت گله با هم حركت مى كنند، تقلیدهاى كوركورانه بیش و كم مشهود است و پاره اى از اعمال یكدیگر را به طور منابهه و محاكات تكرار مى كنند.

نقودلاالحداد مى گوید: اگر در گذرگاه تنگى عصایى را به طور افقى نصب كنیم و چند گوسفند را یكى یكى و پشت سر هم از آن راه باریك عبور دهیم، مشاهده مى كنیم كه گوسفندان اول، وقتى به عصا مى رسد، براى گذشتن از آن مانع جهش مى كند و گوسفندان بعد نیز از روى چوب مى پرند و خود را به آن طرف مى رسانند، اگر پس از عبور نیمى از گوسفندان، چوب را برداریم، اولین گوسفندى كه مانع از سر راهش برداشته شده، چون ناظر پریدن گوسفندان پیش از خود بوده، وقتى به نقطه مى رسد، جهش مى كند و گوسفندان بعد نیز یكى پس از دیگرى در آن محل از جا مى جهند. پرش نیمه اول گوسفندان روى ضرورت و براى گذشتن از مانع است، ولى نیمه دوم، این عمل را بر اثر منابهه و محاكات تكرار مى كنند(۱۷۰) .

در جهان انسان، مسئله منابهه و محاكات، به اعتبار تفاوت سنین عمر و درجات درك و رشد فرهنگى مردم، شدت و ضعف دارد و مى توان مراتب آن را با معیار عقل و اراده مردم سنجید. به هر نسبتى كه تعقل و تصمیم ضعیف تر و آدمى به جهان حیوان تزدیك تر باشد، به همان نسبت، منابهه و محاكات در وى بیشتر است، و بهر نسبتى كه عقل قوى تر و اراده نیرومندتر گردد، منابهه محاكات كمتر خواهد بود.

كودكان، در سال هاى اول زندگى، بر اثر نارسایى فكر و ناتوانى جسم، بیش از سایر افراد تحت تأثیر اطرافیان خود قرار مى گیرند. به همین جهت، ناآگاه، هم مانند آنان عمل مى كنند و رفتارشان اغلب رنگ منابهه و محاكات دارد. كودك، كه هنوز كارهاى دگران را ناسنجیده و بى حساب فرا مى گیرند و بدون رویه و فكر آن ها را تكرار مى كند.

مغز كودك، مانند ماشین فیلم بردارى بسیار حساسى است كه در تمام ساعات بیدارى آماده كار است. هر عمل خوب یا بدى را كه مى بیند و هر سخن روا یا ناروایى را كه مى شنود، در فكرش اثر مى گذارد و دستگاه مغز وى به طور خودكار از آن ها عكسبردارى مى كند. جالب آن كه همین عكس ها، راه و روش زندگى فرداى او خواهد شد. یعنى موقعى كه طفل بزرگ مى شود و در جامعه قدم مى گذارد و بر طبق فراگرفته هاى دورانم كودكى خود عمل مى كند، در واقع فیلم هایى را كه در ایام طفولیت در كانون مغز خود پر كرده، در جوانى ظاهر مى سازد و آن ها را برنامه زندگى خویش قرار مى دهد و بر اساس همان افكار، با مردم آمیزش مى نماید.

نكته قابل ملاحظه آن است كه آموخته هاى دوران كودكى كه ریشه دار و عمیق اند، با ثبات پایدارى در مغز جاى مى گیرند، به آسانى از صفحه خاطر زدوده نمى شوند، و به همین جهت، اكثر آن ها تا پایان عمر باقى مى مانند.

( عن على عليه‌السلام انه قال: العلم فى الصغر كالنفس فى الحجر (۱۷۱) )

علىعليه‌السلام فرموده: معلومات دوران كودكى هم مانند نقشى است كه بر سنگ حجارى شده باشد. یعنى با گذشت زمان محو نمى شوند و هماره باقى و ثابت خواهند ماند.

اعمال زشت و سخنان بد، همیشه و در همه جا مضر و مذموم است، ولى زشت كارى، در منظر كودكان خردسال، به مراتب بدتر و زیان بارتر است. زیرا كودك كارهاى دگران را ناخود آگاه فرا مى گیرد، در حافظه نگاه مى دارد، و بر طبق آن ها عمل مى كند. كسانى كه با حضور اطفال مرتكب گناه مى شوند و در پیش چشم هاى كنجكاو و گوش هاى حساس آنان بد مى كنند و بد مى گویند، در واقع با یك عمل دو خیانت انجام مى دهند: اول آن كه گناه مى كنند و دیگر آن كه گناهكار مى سازند.

پدران و مادرانى كه به حسن تربیت فرزندان خویش علاقه دارند و از این جهت خود را در پیشگاه الهى مسوول مى دانند، باید همواره مراقب اعمال خود باشند و هرگز از یاد نبرند كه منابهه و محاكات در اطفال شدید است. هر عمل خوب یا بد،؟ در مقابل طفل مرتكب مى شوند و هر سخن درست یا نادرستى كه با حضور وى مى گویند، خود به خود در مغز كودك نقش مى بندند و طفل ناخواسته آن را فرا مى گیرد و بدون رویه و سنجش، به همان دست مى زند.

در خانواده هایى كه والدین، خشن و تندخو، فحاش و هتاك، پرده در و عیبجو، و دروغگو و منافق، و خلاصه بداخلاق و آلوده هستند، بخواهند یا نخواهند، فرزندانشان هم مانند خودشان بار مى آیند و با همان سیئات اخلاقى پرورش مى یابند و موقعى كه بزرگ مى شوند، در درجه اول موجبات بدبختى والدین خود را فراهم مى آورند و سپس بلاى جان سایر مردم مى شوند. مهم آن كه اثر فراگیرهاى دوران كودكى تا پایان عمر باقى مى ماند.

افراد احمق نیز مانند كودكان خردسال در معرض منابهه و محاكات قرار دارند و ناخودآگاه تحت تأثیر دگران واقع مى شوند. اینان به سبب نارسایى عقل و كوتاهى فكر، نمى توانند مسائل را به درستى تجزیه و تحلیل كنند و صحیح و ناصحیح آن ها را از یكدیگر تمیز دهند. به همین جهت، به مورد موافقت یا مخالفت مى كنند و ناسنجیده تصدیق یا تكذیب مى نمایند و این امر خود نشانه احمقانه و كوتاه فكرى آن هاست.

( عن ابى عبدالله عليه‌السلام قال: اذا اردت ان تختبر عقل الرجل فى مجلس واحد فحدثه فى خلال حدیثك بما لا یكون فان انكره فهوه عاقل و ان صدقه فهو احمق (۱۷۲) ) .

امام صادقعليه‌السلام فرموده است: اگر بخواهى در یك مجلس، عقل مردى را آزمایش كنى، در خلال سخنانت مطلبى را ذكر كن كه ناشدنى است. اگر متوجه شد و انكارش كرد، عاقل است، ولى اگر آن را پذیرفت و ناسنجیده تصدیق كرد، او مرد احمقى است.

افراد احمق، به سبب كمبود عقل، بیش از اشخاص عادى براى پذیرش هاى كوركورانه آمادگى دارند. آنان اعمال دگران را بى حساب فرا مى گیرند و سرمشق خود قرار مى دهند و بدون رویه بر طبق آن ها عمل مى كنند. حضرت زین العابدینعليه‌السلام درباره نارسایى اندیشه احمق فرموده است:

( لا علمه من نفسه یغنیه و لا علم غیره ینفعه (۱۷۳) ) .

نه دانایى و علم خودش مى تواند او را از دگران بى نیاز نماید و نه دانش دگران به وى بهره و نفعى مى رساند.

اشخاص درس نخوانده و بى سواد نیز در معرض تقلیدهاى كوركورانه هستند و بر اثر فقد معلومات، زمینه مساعدى براى منابهه و محاكات دارند. مى دانیم كه تحصیل دانش و پیمودن مدارج علمى، عقل را شكوفان مى كند، سطح درك را بالا مى برد، نیروى استدلال را تقویت مى نماید، و به آدمى قدرت بررسى و تحقیق مى بخشد. در جامعه درس خوانده و با سواد، منابهه و محاكات كمتر است و اغلب، روش دگران را تجزیه و تحلیل مى كنند. جهات خوب و بدش را مى سنجد و پس از بررسى و تحقیق، آگاهانه از آن پیروى مى كنند. بر عكس، در جامعه بى سواد و غیر عالم، گرایش كوركورانه تلقین پذیرى جاهلانه فراوان دیده مى شود. اگر در آن محیط، یك یا چند نفر، عمل موهومى را انجام دهند، دگران به آسانى تحت تأثیر واقع مى شوند، چشم بسته و ناآگاه از پى آن ها مى روند، و بدون رویه و سنجش، آن عمل را فرا مى گیرند و هم مانند آن ها رفتار مى نمایند.

( قال على عليه‌السلام : انما الجاهل من استعبدته المطالب (۱۷۴) ) .

علىعليه‌السلام فرمود: نادان آن كسى است كه مطالب و مقاصد، او را برده خود سازد و به اسارت و بندگى خویش در آورد.

خود باختگى روحى نیز از جمله عللى است كه مى تواند باعث منابهه و محاكات شود و آدمى را به پیروى هاى نا آگاهانه و تقلیدهاى كوركورانه وادار سازد. توضیح آن كه افراد بالغ و عاقل و تحصیل كرده، گاهى آن چنان به عظمت و بزرگى كسى معتقد مى شوند كه مسخر و مقهور وى مى گردند و با تمام وجود مجذوب و محسورش مى شوند، همواره به او مى اندیشند، در گفتار و رفتارش دقت مى كنند، و تا جایى كه بتوانند، آگاهانه و با توجه، كارهایش را سرمشق خود قرار مى دهند و از آن ها تقلید مى نمایند.

اینان، مقتدا و محبوب خود را از جهتى كه در نظر دارند، موجودى كامل مى دانند و آرزو دارند تا خود را هم مانند او سازند و به وى تشبه كامل پیدا كنند. به همین جهت، روش هایش را به كار مى بندند و از اعمال وى پیروى مى نمایند تا بدین وسیله مدارج تعالى را طى كنند و به سر منزل بزرگى و كمال قدم گذارند.

به موازات تقلیدهاى آگاهانه و عمدى، پاره اى از اعمال معشوق خود را ناآگاه و به طور منابهه و محاكات فرا مى گیرند و بى آن كه بدانند و بخواهند، مانند آینه، منعكس كننده حركات وى مى شوند. مثل او راه مى روند، مى نشینند، حرف مى زنند، دست حركت مى دهند، نگاه مى كنند، مى خندند، و خلاصه بر اثر علاقه شدید، بدون رویه و فكر، قسمتى از كارهاى او را از خود بروز مى دهند.

بدبختانه، در زمینه محبت شدید و عشق سوزان، عقل تیره مى شود، فروغ و درخشش خود را از دست مى دهد، آدمى كور و كر مى گردد، بدى ها را نمى بیند، به زشتى ها توجه نمى كند، و محبوب خویش را از هر نقص و عیبى منزه و مبرى مى پندارد.

( قال على عليه‌السلام : عین المحب عمیه عن معایب المحبوب و اذنه صماء عن قبح مساویه (۱۷۵) ) .

علىعليه‌السلام فرموده: چشم انسان علاقه مند، از دیدن عیوب محبوب خویش نابیناست و گوشش از شنیدن قبایح و زشتى هاى وى ناشنواست.

چندى است كه دنیاى غرب، بر اثر پیروزى هایى كه در رشته هاى علوم طبیعى به دست آورده، مركز تحقیقات علمى جهان شده و افكار ملل شرق را به عظمت و بزرگى خود معطوف ساخته است. گرچه تمام مردم مشرق زمین تحت تأثیر جهان نیرومند غرب فرا گرفته و بیش و كم از آن پیروى مى كنند، ولى در میان شرقیان گروهى مسحور و خودباخته غرب گردیده و به قول بعضى از نویسندگان، دچار غرب زدگى شده اند. اینان، گویى در مقابل غریبان ارزش عقلى و استقلال فكرى خود را از دست داده و خوش بختى و سعادت خویش را تنها در پیروى بى قید و شرط از آنان جست و جو مى كنند. بدون تردید، این طرز تفكر افراطى و زیاده روى در تقلید از غرب، عوارض زیان بارى در بردارد. براى روشن شدن اذهان تمام طبقات عموما و نسل جوان مخصوصا، لازم است در این باره توضیحى داده شود.

در طول دو قرن اخیر، دانشمندان غرب با مجاهدات خود پیشروى هاى چشمگیرى در رشته هاى علوم و فنون نایل آمده اند و به موازات پیشرفت علم، صنعت ماشین نیز با سرعت روز افزون توسعه یافت و تدریجا جایگزین وسایل عادى و ابزارهاى دستى گردید. بر اثر گسترش دانش و ماشین، شرایط زمان تغییر كرد، زندگى كشاورزى دیروز به تمدن صنعتى امروز مبدل شد و اوضاع و احوال اجتماعى در تمام شئون حیاتى بشر دگرگون گردید. عقل و هوش، فهم و فكر، و درك و درایت ایجاب مى كند كه آدمى زمان خود را بشناس از مقتضیات آن آگاه باشد، خویشتن را با پیشرفت هاى علمى منطبق كند و براى ادامه زندگى به شرایط لازم مجهز گردد.

( عن ابى عبدالله عليه‌السلام ، قال فى حكم داود عليه‌السلام : على العاقل ان یكون عارفا بزمانه مقبلا على شانه (۱۷۶) ) .

امام صادقعليه‌السلام فرموده كه در حكم حضرت داود آمده است: انسان عاقل باید زمان خود را بشناسد، به كارى كه موظف است، روى آورد و آن را به درستى انجام دهد.

علم زمان بیار و زمین زیر پنجه گیر

تا بنگرى زمانه تو را زیر پرچم است

نو كن بناى كهنه كه در سیر روزگار

ویران شود بناى كهن گرچه محكم است

كشورهاى شرق، به جبر زمان، ناچارند علوم تجربى دانشمندان غرب را بیاموزند و آگاهانه روش هاى تحقیقى آنان را مورد تقلید و اقتباس قرار دهند. باید اطاعاتشان را در رشته هاى مختلف علوم فرا گیرند و براى ادامه زندگى و بهزیستى، از آن ها استفاده نمایند. ملل مشرق باید جوانان با استعداد خو را به فرا گرفتن علوم عالى تشویق كنند و با تأسیس دانشگاه ها، شرایط تحصیل آنان را فراهم آورند تا بدین وسیله دانش امروز را یاد بگیرند و از فرهنگ نوین جهان آگاه گردند.

( قال على عليه‌السلام : حق على العاقل ان یضیف الى رأیه رأى العقلاء و الى علمه علوم العلماء (۱۷۷) ) .

علىعليه‌السلام فرموده: سزاوار است انسان عاقل رأى خردمندان را به رأى خود بیفزاید و دانش علما را بر دانش خویش اضافه نماید.

هر ملتى، براى آن كه با ترقى و تعالى روزگار خود همقدم باش و از گروه تكامل یافته عقب نماید، لازم است همواره تحولات زمان را در نظر بگیرد و خود را با ترقیات عصر خویش تطبیق دهد و از فواید و آثار آن ها بهره مند گردد. این مطلب مورد عنایت پیشواى عالى قدر اسلام بود.

براى آن كه جوانان تحصیل كرده در مورد استفاده از معلومات تجربى غربى ها و پیروى از روش هاى علمى آنان دچار افكار گمراه كننده نشوند، به تندروى و افراط نگرایند، وى موجبات بدبختى خود و دگران را فراهم نیاورند، لازم است همواره به دو نكته متوجه باشند.

اول: با آن كه آموختن دانش روز در زندگى كنونى یك ضرورت قطعى و اجتناب ناپذیر است و تمدن صنعتى بدون آن غیر ممكن است، ولى بدان معنى نیست كه سعادت همه جانبه بشر، از راه علوم مادى تأمین مى شود و آدمى در پرتو تكنیك، از هر جهت خوش بخت مى گردد. بلكه برعكس، گسترش دانش هاى طبیعى و بسط صنایع ماشینى، به موازات آسایش و رفاهى كه در قسمت دیگر بر آلام و مصائب آنان افزوده است.

توسعه كارخانه ها اضطراب و نگرانى ها را زیاد كرده و بیمارى هاى روحى و عصبى را افزایش داده است. زندگى ماشینى باعث، تأخیر ازدواج شده و بر اثر آن فحشا و بى عفتى توسعه یافته است. حیات صنعتى به روابط خانوادگى آسیب رسانیده و در نتیجه اساس مكارم اخلاقى و سجایاى انسانى سست شده است. و بالاخره، پیشرفت هاى تكنیك، براى آدمشكى، وسایل مدرن تهیه كرده و ارقام كشتار و جنایات را در حال جنگ و صلح بالا برده است.

بشر، در قرن نوزده، خیلى به تكنیك و صنعت امیدوار بود و یك جریان نیرومند افكار و عقاید، سعادت انسان را با ترقى فنى مقایسه مى كرد و اعلام مى داشت كه ماشین بخار، راه هاى آهن، و خطوط تلگراف، زندگى را آسان و هم آهنگ و آدمى را خوش بخت و سعادتمند خواهد ساخت. اما در آغاز قرن بیستم این آرزوها با حقیقت سخت و خشك تصادم پیدا كردند و محقق شد مردم، به هیچ وجه، این احساس را كه خوش بخت تر باشند، ندارند و باید به این نتیجه اكتفا كرد كه نه تسلط بر طبیعت را تنها شرط سعادت بدانیم و نه اعتبار پیشرفت هاى فنى را نادیده بگیریم(۱۷۸) .

دوم: تقلید از دنیاى در مورد علوم و فنون تجربى و روش هاى صحیح و ثمربخش و خلاصه در چهارچوبه عقل و مصلحت باشد، نه آن كه مردم شرق، كوركورانه پیرو غربى ها شوند و بى قید و شرط تمام روش هاى آنان را فراگیرند و عملا تقلید نمایند، چه، در جهان غرب، بسیارى از گناهان و ناپاكى ها، زیر عنوان آزادى فردى، مجاز بسیارى از گناهان و ناپاكى ها، زیر عنوان آزادى فردى، مجاز شناخته شده و بر اثر آن، عده زیادى از زن مرد، به كشش غرایز و تمایلات نفسانى، در معرض سیئات اخلاقى و اعمال پلید قرار گرفته و از مسیر حق و فضیلت منحرف شده اند و بدبختانه، روز به روز فساد و تباهى افزایش مى یابد و بر تعداد بزهكاران افزوده مى شود.

زندان ها اروپا و آمریكا پر از آدمكشان و آدم ربایان، دزدان مسلح و جنایتكاران، و مجرمین و خیانت پیشگان است. در دنیاى غرب، شراب و هروئین، بى عفتى و زناى به عنف، ظلم و ستم، و دیگر بزهكارى ها شیوع دارد. در بعضى از شهرهاى بزرگ، جنایتكاران مسلح آن چنان محیط را ناامن ساخته اند كه مردم جرأت ندارند اول شب از منزل هاى خود خارج شوند. واضح است كه تقلید بى قید و شرط از غربى ها، فساد و تباهى از پى دارد و مستلزم آلوده شدن به اعمال پلید و رفتار جنایتكارانه آن هاست.

ناگفته نماند كه دانشمندان غرب نیز شایسته آن نیستند كه از هر جهت مورد تقلید بى قید و شرط قرار گیرند، زیرا بسیارى از آنان، با این كه در رشته تخصصشان استاد واقعى هستند و لایق تبعیت و تقلیدند، ولى از جهت عقاید و آرا، به پاره اى از نظریات موهوم عقیده دارند و پایبند افكار خرافى هستند. پیروى از تخیلات غیر واقعى آنان، به معنى پیروى از جهل و نادانى و پشت پا زدن به عقل و اندیشه است.

جالب آن كه اعتقاد به افكار خرافى و نظریات غیر واقعى، مخصوص بعضى از استادان امروز نیست، بلكه از بین دانشمندان قرون گذشته نیز كسانى بودند كه به پاره اى از موهبات عقیده داشته و با زبان و قلم معتقدات خود را بیان نموده اند.

راسل مى گوید:

ارسطو عقیده داشت كه تعداد دندان هاى زن كمتر از دندان هاى مرد است و با این كه دو دفعه ازدواج نموده بود، هیچ گاه به فكرش خطور نكرد كه با مشاهده دندان هاى زن خود، به صحت یا سقم این نظریه پى برد. وى، همچنین عقیده داشت كه چنان چه نطفه كودكان در موقعى كه باد شمال مى وزد منعقد شود، كودكان سالم تر خواهند بود. از این عقیده چنین مى گوید: گزیدن سگ هار باعث دیوانگى انسان نمى شود، ولى جانوران دیگر را دیوانه مى كند. نیش موش صحرایى، مخصوصا اگر آبستن باشد، براى اسب ها خطرناك است. براى آن كه فیل ها را از بى خوابى نجات دهیم، باید شانه آن ها را با نمك و روغن زیتون و آب گرم ماساژ دهیم. امثال این گفته در بیانات ارسطو مكرر دیده مى شود(۱۷۹)

خلاصه این كه مردم شرق، براى آن كه خود را با تمدن صنعتى تطبیق دهند و به شرایط زندگى در دنیاى كنونى مجهز گردند، باید از دانش دانشمندان غرب استفاده كنند، روش هاى علمى و عملى آنان را فراگیرند، تجاربشان را به كار بندند، و عملا از آن ها پیروى نمایند. ولى این پیروى را باید آگاهانه و با رویه، در چهارچوبه عقل و مصلحت و در حدود علوم و فنون انجام دهند. به فرموده قرآن شریف: مردمى باشند كه سخن را بشنوند و از بهترین آن تبعیت كنند(۱۸۰) .

نه آن كه چشم بسته تسلیم دنیاى غرب شوند و تمام گفتار و رفتار مردم آن كشورها را ناسنجیده و بى حساب فرا گیرند و كوركورانه از آن تقلید نمایند.

بدبختانه، در عصر ما، كشورهاى شرق، آگاهانه یا ناآگاه تحت تأثیر شدت جهان غرب قرار گرفته و اغلب را مقابل سلطه علمى و قدرت صنعتى مغرب زمین، خود باخته و مرعوب شده اند، استقلال فكرى خویش را از دست داده اند، و شخصیت معنوى خود را فراموش كرده اند. مسائل را از دیدگاه غرب مى بینند، نیك و بد را با معیارهاى غرب مى سنجند، به رفتار غریبان چشم دوخته به گفتارشان گوش فراداشته، و از اعمال و روش هاى آنان پیروى مى كنند.

موعودى مى گوید:

علوم و آداب و افكار غرب، نفوس آنان را طورى تملك كرده است كه جز به وسیله عقول غربى تفكر نمى كنند و جز با چشم هاى غربى نمى بینند و در راهى به غیر از راهى كه جهان غرب برایشان آماده كرده باشد، قدم نمى گذراند.

این عقیده در مغزشان رسوخ كرده است كه هر چه را جهان غرب حق بداند، حق است و هر چه را باطل بداند، میزان تشخیص حق و صدق و آداب و اخلاق و انسانیت و كمال عبارت است و از مقیاسى كه جهان غرب تعیین كند. پس عقیده و ایمان خودشان را به وسیله مقیاس عقاید غرب مى سنجید و افكار و تصورات، تمدن اخلاق، و آداب و رسوم خودشان را به وسیله عقاید غربى آزمایش مى كنند. در نتیجه، هر چه را موافق با آن ها یافتند، به صحت آن عقیده مند مى گردند و بدان افتخار مى كنند و هر چه مخالفت عقاید اروپایى دیدند، اشتباه و باطلش مى شمارند. آرى، چه توجه داشته باشند و چه بى توجهى باشند، این عقیده باطل در مغزشان نفوذ كرده است(۱۸۱) .

بعضى از میانسالان و جوانان ما آن چنان مسخر و قهور غرب شده اند كه گویى عقلشان مستعمره غریبان گردیده و مانند بردگان بتسلیم بى قدى و شرط آنان شده اند، براى آنكه از هر جهت بردگان تسلیم بى قید و شرط آنان شده اند، براى آنكه از هر جهت رنگ غربى داشته باشند، مى كوشند تا در رفتار و گرفتار، لباس و آرایش، ساختن موى روى، و خلاصه در تمام حركات و سكنات، هم مانند غربى ها باشند و این هم آهنگى و تقلید همه جانبه را نشانه روشنفكرى و مایه سربلندى و افتخار خود مى پندارند.

اینان به قوانین و سنن دینى، آداب و رسوم ملى، عواطف و احساسات خانوادگى، و معیارهاى اخلاقى و اجتماعى خویش بى اعتنا یا لااقل كم اعتنا هستند و عملا آن ها را نادیده مى گیرند و برعكس، راه و روش غریبان را مهم و شایان توجه مى شمرند و به هر كارى كه رنگ اروپایى داشته باشد، ابراز علاقه مى كنند.

این غرب زدگان، به موجب محتواى شناسنامه اى كه در دست دارند، از نظر دینى مسلمان و از جهت ملى ایرانى هستند، اما نه با اعیاد اسلامى اهمیت مى دهند و نه به نورز باستانى، ولى براى برگزار كردن مراسم ژانویه با اروپایى ها هم قدم مى شوند و با میل و رغبت در جشن آن ها شركت مى كنند، لباس فرهنگى مى پوشند و خویشتن را مانند فرنگى ها مى آرایند و از هر جهت رنگ فرنگى به خود مى گیرند، تا صبح بیدار مى مانند، مشروب مى خورند، با اروپایى ها هم آهنگ مى شوند، آواز اروپایى مى خوانند، مثل اروپایى هاى عربده هاى مستانه مى زنند، و هم مانند آنان پایكوبى و دست افشانى مى كنند.

جالب است كه این دلباختگان غرب، براى آن كه مبادا از كاروان اروپا عقب بمانند و از شركت در مجلس جشن محروم شوند و در نتیجه دامن تجددخواهیشان لكه دار گردد، در رزرو كردن میز از اروپایى ها پیش دستى مى كنند و به طورى كه روزنامه هاى تهران مى نویسند، چند سال است كه بر اثر این كار، عرصه بر غربى ها تنگ مى شود و براى آنان كه خود صاحبان جشن اند، به قدر كافى میز خالى باقى نمى ماند.

دنیاى غرب، از نظر دانش و دانشگاه و از جهت استادان متخصص، غنى و بى نیاز است، ولى از جهت مكارم اخلاقى و فضایل انسانى سخت فقیر و نیازمند است و روز به روز بر فقرش افزوده مى شود. دنیاى غرب، از طرفى، در علوم طبیعى و رشته هاى فنى راه ترقى و تكامل را پیش گرفته و دانشمندانش پیوسته قدم هاى تازه اى بر مى دارند و پیروزى هاى جدیدى نایل مى شوند، ولى از طرف دیگر، در جهات اخلاقى و صفات انسانیت به فساد و تباهى گراییده و گناهكارانش با سرعت به سوى پستى و انحطاط پیش مى روند. به موجب آمار، همه ساله در اروپا و آمریكا بر ارقام بزهكارى و تعداد بزهكاران افزوده مى شود.

این ناموزونى علم و اخلاق روشنگر این حقیقت است كه بشر، براى تعدیل غرایز و شهوات و اجتناب از پلیدها و گناه، به نیروى ایمان نیاز دارد و بدون آن نمى تواند خوش بخت و سعادتمند گردد. پیشرفت دانش مادى، بدون سرمایه ایمان، نه تنها قادر نیست غرایز سركش را مهار كند و بشر را از گناه و ناپاكى باز دارد، بلكه برعكس، غرایز خود سر، علم را استثمار مى كنند و در پرتو نیروى دانش، فعالیت هاى خطرناك خویش را گسترش مى دهند و بر ناپاكى و تجاوزكارى خود مى افزایند و مانند دزدى كه با چراغ آید، كالاى گزیده تر مى ربایند.

آدمى كاندر طریق معرفت ایمان ندارد

شخص انسان دارد و شخصیت انسان ندارد

اى كه مغرورى به دانش دانشت را بیشتر كن

تا بدانى هیچ ارزش علم بى ایمان ندارد

كاخ دانش گر همه از سنگ و از فولاد سازى

لرزد و ریزد گر از ایمان پى و بنیان ندارد

گرچه درعلم است دریامرد بی‌دین روز بحران

كشتى نوح است اما طاقت طوفان ندارد

مشكل دنیاى غرب تنها بزهكارى و اعمال جنایى نیست، بلكه جوامع اروپایى و آمریكایى، بر اثر تشكیلات نادرست اجتماعى و نقایص فرهنگى سوء تربیت، دچار تضاد درونى و كشمكش هاى روحى گوناگونى هستند و دانشمندان روان شناس و جامعه شناس، این ناسازگارى و تضاد را یك نوع بیمارى روانى مى دانند.

كارن هورناى روان كاوى معاصر اعلام مى دارد كه انسان آمریكایى از قبول بیمارى روانى ناگزیر است، زیرا به هر سو رو مى كند، خود را در كام نیروهاى متضاد مى یابد. مثلا، جامعه از طرفى از او انسان دوستى و محبت عام مى خواهد و از طرفى او را به فكر و عمل فردى و خودپرستى شدید مى كشاند. جامعه او را به همكارى و اشتراك مساعى مى خواند و در عین حال او را به سودجویى و رقابت خشنونت آمیز برمى انگیزد. جامعه مى خواهد او را واقع بین و روشن اندیش گرداند، اما به وسیله تبلیغات دروغین گوناگون، او را از روشن بینى و واقع گرایى باز مى دارد. جامعه به اقتضاى تولید روزافزون خود نیازها و خواست هاى او را افزایش مى دهد، ولى وسایل كافى براى برآوردن نیازها و خواسته هاى او در اختیارش نمى گذارد.

در عصر حاضر، جامعه آمریكا هم مانند بسیارى دیگر از جامعه هاى غربى، سلامت خود را از دشت داده است. سود جویى فردى و رقابت كاسبانه و گسیختن علایق خانوادگى، انسان آمریكایى و اروپایى را در چنگال تنهایى و بى كسى وحشتناكى، كه جلوه نهایى آن بیمارى شیزوفرنى است، گرفتار ساخته اند. از این رو مى توان این جامعه را بر روى هم بیمار شمرد(۱۸۲) .

ملل مغرب زمین، كه خود بیش و كم از جرایم و بزهكارى و دیگر مشكلات كشورهاى خویش آگاه اند و طغیان نسل جوان را از نزدیك مى بینند، به نقایص اجتماعى و تربیتى خود واقف و معرف اند. مى دانند كه فقد سرمایه هاى معنوى و الخاقى و زیاده روى در شهوات و تمایلات نفسانى، مردم را به پستى و انحطاط سوق داده و زمینه تیره روزى و بدبختى آنان را فراهم آورده است. ولى غرب زدگان ما، بر اثر عشق و علاقه اى كه به دنیاى مغرب دارند، گویى نابینا و ناشنوا شده اند. عیوب و نقایص آن را نمى بینند، به مفاسد و تبهكارى هایش توجه نمى كنند، آرزوى زندگى غربى در سر مى پرورند، و مى خواهند خود را هم مانند غریبان بسازند. به همین جهت، چشم بسته از پى آنان مى روند و بى چون و چرا رفتارشان را مورد تقلید و اقتباس قرار مى دهند و این پیروى كوركورانه را نشانه نوخواهى و مایه خوش بختى و سعادت خود مى پندارند.

تقلید بى قید و شرط از روش هاى غریبان، در پاره اى از موارد مستلزم مخالفت با قوانین و مقررات دینى و پشت پا زدن به آداب سنن اجتماعى بى اعتنایى به احساسات عمومى و عواطف خانوادگى است، و این خود باعث تصادم عقاید و آراى برزگسالان و جوانان و بروز اختلافات و كشمكش ها بین آنان است.

در دوره تغییرات اجتماعى، بزرگ ترین خطرى كه جامعه را تهدید مى كند، تصادم شدیدى است كه بین طرفداران نگاه دارى آداب و رسوم كهن و هواخواهان استقرار اصول اجتماعى جدید روى مى دهد.

مادام كه جامعه تغییر شكل ندهد و دستخوش تحولى بزرگ نگردد، تصادم و اصطكاكى بین این اصول مختلف به وجود نخواهد آمد و همه در كنار یكدیگر به وجود خود ادامه خواهند داد، ولى به محض این كه تحولى از قبیل جنگ و رابطه یافتن با سایر جوامع و تماس حاصل كردن با افكار و تمایلات طبقات دیگر روى مى دهد، آداب و رسوم مختل مى گردد و آن سدهاى آهنینى، كه عادات را از هم جدا مى كرد، ناگهان درهم مى شكند و سیلى عظیم، آن اصولى را كه تا دیروز از هم جدا بودند، به در مى آمیزد.

در جهان امروز، سرعت حمل و نقل و وسایل ارتباطات جمعى نقش حیرت انگیزى در در سرنوشت ملت ها بازى مى كند. هیچ وقت در تاریخ بشر چنین اختلاط و تماسى بین ملت ها مشاهده نشده است و هرگز مانند امروز، این همه موارد اختلاف و تضاد بین جامعه هاى مختلف وجود نداشته است.(۱۸۳)

عده زیادى از جوانان اروپا و آمریكا، كه بعضى از آن ها تحصیل كرده هم هستند، بر اثر اعتیاد به مواد مخدر فرسوده و ناتوان شده اند، نیروى شباب را از دست داده و از شور و نشاط جوانى افتاده اند. به طورى كه روزنامه هاى غرب مى نویسند، این گروه بدبخت و سیه روز، در سخت ترین شرایط به سر مى برند و با وضعى ننگین و ذلت بار به زندگى خویش ادامه مى دهند.

كنت جنور روزنامه نگار انگلیسى، كه در كابل است، در صفحه اول روزنامه پرتیراژ دیلى مى رود نوشته است: یك جوان هجده ساله انگلیسى فارغ التحصیل از مدرسه هارو و پسر یكى از ثروتمندان انگلیسى، در خیابان هاى كابل، براى گرفتن برنج و حشیش به گدایى افتاده است. وى، با دیگر جوانان انگلیسى، كه كنار خیابان هاى كابل نشسته اند و دست گدایى به سوى مردم دراز مى كنند، فرقى ندارد. من از این كه مى دیدم هموطنانم به خاطر حشیش و یك لقمه نان، به بدترین شكل ممكن گدایى مى كنند، خجالت مى كشیدم.

چند روز قبل، انجمن ضد بردگى نیز گزارشى را كه پیترویلى تهیه كرده بود، انتشار داد. تصویرى كه ویلى از جوانان بدبخت ترسیم كرده، واقعا درد آور است. او مى گوید: من نمى توانم منظره این دختر ران و پسران جوان را، كه بیشترشان انگلیسى هستند، و بازیچه ناآگاهى، ناتوانى، و شرایط بد شده اند، فراموش كنم. افغان ها با آنان مثل حیوان رفتار مى كنند و با تحقیر آشكارى، خرده غذا و جیره روزانه حشیش آن ها را به سویشان پرت مى كنند. در درون هتل هایى كه به زحمت از روسپى خانه هاى كثیف تشخیص داده مى شوند جوانان بسیارى، كه تعدادشان رو به افزایش است، زندگى مى كنند، كه معمولا تحصیل كرده هستند، اما براى خرید حشیش از فروش خودشان و دختر همراهشان ابا ندارند(۱۸۴) .

هم اكنون، گروهى از پسران و دختران ما، به تقلید جوانان تیره روز غرب از پى مواد مخدر مى روند و بدون آن كه مصالح و مفاسد آن ها را بسنجند مو لذایذ و آلامشان را با هم مقایسه كنند، خویشتن را آلوده و مبتلا مى سازند و سرانجام بر اثر این اعتقاد مضر، بعضى از آنان با خودكشى به حیات خویش پایان مى بخشند و بعضى با گدایى یا دزدى یا دیگر اعمال شرم آور، به زندگى ننگین و نكبت بار خود ادامه مى دهند.

آزادگان و افراد با اراده، خویشتن را اسیر عادت هاى غیر مضر نمى كنند، چه رسد به عادات زیان بخش و مضر، زیرا مى دانند عادت، خود یك نوع پابندى و اسارت است و انسان عزیز النفس و آزاد، هرگز به اسارت تن نمى دهد و خویشتن را تسلیم ذلت و پستى نمى نماید.

آن چه در زندگى ضرورى نیست

دل به راهش اگر نبازى به

پیش عادات، سرفكنده مباش

كه به هر حال سرفرازى به

خویشتن را به هیچ عادت و خوى

به هوس مبتلا نسازى به

چون كه هر عادتى نیاز آرد

از همه چیز بى نیازى به

جوانان ما اگر با دقت به سرنوشت پسران و دختران معتاد فكر كنند و بدبختى هاى این گروه سیه روز را به خاطر بیاورند، هرگز براى جلب یك لذت موقت و كامرانى زودگذر، خود را به انواع آلام روحى و جسمى مبتلا نمى كنند و موجبات ناكامى همیشگى خود را فراهم نمى آورند.

( عن على بن الحسین عليه‌السلام قال: لا تعط نفسك ماضره علیك اكثر من نفعه (۱۸۵) ) .

حضرت سجادعليه‌السلام فرموده است: چیزى كه زیانش براى تو از سودش افزون تر است، بر خود روا مدار و آن را به خویشتن اعطا مكن.

طبق مقررات اسلامى، زنان و مردان در حدود قانون اجازه دارند با یكدیگر روابط جنسى برقرار كنند و ارتباط خارج از موازین قانونى، گناه و غیر مشروع شناخته شده است. این محدودیت، به فرمان حكیمانه الهى، براى تأمین خیر و صلاح مردم برقرار گردیده و در پاك نسل، عفت اجتماعى، حفظ عواطف زن و شوهر، تحكیم اساس خانواده، و دیگر شئون زندگى نقش موثر دارد.

بشر، به تمایل نفسانى، خواستار آزادى بى قدى و شرط غرایز است و طبعا از محدودیت غریزه جنسى آزرده خاطر و ناراضى است ولى آدمى خیر و شر همه جانبه خود را درك نمى كند و صلاح و فساد واقعى خویش را نمى شناسد. براى نیل به كمال انسانى، باید ارضاى تمایلات نارواى خویش چشم پوشى نماید، فرمان خدا را اطاعت كند، و به مقررات دینى، كه حاوى خوش بختى و سعادت اوست، تن دردهد.

( عن الصادق عليه‌السلام عن آبائه عليهم‌السلام قال قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : قال الله جل جلاله یابن آدم اطعنى فیما امرتك و لا تعلمنى ما یصلحك (۱۸۶) ) .

امام صادقعليه‌السلام از پدران گرامى خود، از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حدیث كرده، كه خداوند فرموده است: اى فرزند آدم، فرمانى را كه به تو مى دهم اطاعت نما و لازم نیست مرا به چیزى كه باعث اصلاح توست آگاه سازى. یعنى خداوند به تمام جهات مصلحت بشر واقف است و خیر آدمى در هر چه باشد، بدان امر مى كند.

قانون گزار در اسلام، ذات اقدس الهى است و او تمام قوانین و مقررات دینى را بر اساس مصالح و مفاسد واقعى وضع نموده است. بى اعتنایى به هر یك از مقررات الهى و سرپیچى از انجام آن، دور افتادن از صلاح یا گرایش به فساد است. به هر صورت براى متخلف زیان آور است و از جهت مادى یا معنوى به سعادتش آسیب مى رساند.

( عن على عليه‌السلام قال: لایترك الناس شئیا من امر دینهم لا ستصلاح دنیاهم الا فتح الله علیهم ما هو اضر منه (۱۸۷) ) .

علىعليه‌السلام فرموده است: مردم، هیچ یك از مقررات دینى را براى سود دنیاى خود ترك نمى گویند، مرگ آن كه خداوند بر اساس نظام تكوین یا تشریع، درى كه زیان بارتر است، به روى آنان مى گشاید.

چندى است كه جهان غرب در امور جنسى به تندروى و افراط گراییده و عملا بسیارى از معیارهاى عفت و اخلاق را درهم شكسته است. نه تنها زنان و مردان جوان و میانسال مى توانند آزادانه و بى پروا با یكدیگر رابطه برقرار نمایند، بلكه در بعضى از كشورها، انحراف جنسى هم مجاز شناخته شده و به آن رنگ قانون داده اند. این طغیان شهوت، مفاسد گوناگونى به بار آورده و یك قسمت از جرایم و جنایات دنیاى غرب ناشى از لاابالى گرى و بى قیدى در مسائل جنسى است.

غرب زدگان ما كه چشم بسته از پى غریبان مى روند و سعادت خود را در پیروى از روش آنان جست وجو مى كنند، آرزو دارند كه برنامه روابط جنسى مغرب زمین در این جامعه نیز پیاده شود و دختران و پسران ما، هم مانند جوانان غرب، آزادانه و به دلخواه خود با یكدیگر بیاموزند و خارج از چهارچوبه قانون، موجبات كامیابى خویش را فراهم آورند. غافل از آن كه اجراى این برنامه در اجتماع ما غیر ممكن است. زیرا با تفاوت هایى كه بین محیط ما و جوامع غربى وجود دارد، مفاسدى به بار مى آید كه مراتب سنگین تر و خطرناك تر از مفاسد دنیاى غرب خواهد بود.

در جامعه ما بیشتر خانواده هاى مسلمان اند و ارتباط غیر قانونى دختران و پسران را گناه و غیر مشروع مى دانند. پدران و مادران با ایمان، در مقابل رفتار خلاف عفت فرزندان خود ساكت و بى تفاوت نمى مانند و قطعا بر اثر آمیزش هاى گناه آلود آنان، اختلاف و تضاد شدیدى بین جوانان و بزرگسالان بروز خواهد كرد.

در محیط اجتماعى ما، رابطه غیر قانونى دختران و زنان با مردان اجنبى مایه ننگ والدین و بدنامى فامیل بستگان است، و هیچ خانواده اى، حتى آنان كه قید دینى ندارند، حاضر نیستند این مایه سرافكندگى و خجلت را تحمل نمایند و در محافل و مجالس، انگشت نماى مردم باشند. ناچار براى زدودن لكه ننگ و رسوایى، از خود عكس العمل نشان مى دهند و ممكن است این كار به آدمكشى و جنایت منتهى گردد و در نتیجه، زیان غیر قابل جبرانى به بار آید. چنان كه هم اكنون، در محاكم جنایى دادگسترى، پرونده هاى جنایى متعددى بر این اساس تشكیل شده است.

از مجموع بحث این نتیجه به دست آمد كه جوانان شرق، در دنیاى كنونى، ملزم و موظف اند كه علوم طبیعى و فنون صنعتى دانشمندان غرب را بیاموزند، از تجارب آنان در رشته هاى مختلف پیروى نمایند، با پیشرفت هاى علمى جهان پیشروى كنند، و خویشتن را به شرایط تمدن صنعتى مجهز سازند. ولى تقلید از دنیاى غرب باید آگاهانه و با اندازه گیرى صحیح در چهارچوبه عقل و مصلحت باشد، نه آن كه شرقیان خود را برده و بنده غربیان سازند.

تقلید بى قید و شرط از تمام روش هاى غربیان، به معنى قبول بسیارى از رذایل اخلاقى و پلیدى هاى اجتماعى است. چنین تقلیدى، جوانان شرق را به شهوت خلاف عفت، اعتیادات زیان بخش، گناه و بزهكارى، و فساد و تباهى سوق مى دهد. چنین تقلیدى به ایمان مردم ضربه مى زند، اخلاق جامعه را فاسد مى كند، و ارزش هاى ملى را از میان مى برد.