قصه های تربیتی چهارده معصوم

قصه های تربیتی چهارده معصوم0%

قصه های تربیتی چهارده معصوم نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

قصه های تربیتی چهارده معصوم

نویسنده: محمد رضا اكبرى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 8659
دانلود: 1653

توضیحات:

قصه های تربیتی چهارده معصوم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8659 / دانلود: 1653
اندازه اندازه اندازه
قصه های تربیتی چهارده معصوم

قصه های تربیتی چهارده معصوم

نویسنده:
فارسی

فصل هشتم: قصه های زندگی امام صادق عليه‌السلام

امام صادق عليه‌السلام : مومن در دنیا غریب است. (113)

نامگذاری فرزند

ابوهان رون گوید: من در مدینه همنشین امام صادق عليه‌السلام بودم. چند روزی گذشت و نتوانستم به او حاضر شوم. پس از چندی که به خدمت او مشرف گشتم فرمود: ای ابو هارون چند روزی بود که تو را نمی دیدم.

عرض کردم: سبب آن این بود که پسری برایم متولد شده بود.

امام عليه‌السلام فرمود: خدا مبارک بگرداند چه نامی برای او انتخاب کردی؟

عرض کردم: محمد

حضرت نام محمد را که شنید صورتش را نزدیک زمین برد و می گفت: محمد، محمد، محمد، تا آنکه نزدیک بود صورتش به زمین برسد. سپس فرمودن جانم: مادرم، پدرم تمامی اهل زمین فدای رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله باد. آنگاه فرمود: این پسر را دشنام نده و او رانزن و بابدی نکن و بدان که خانه ای نیست که در آن محمد باشد مگر آنکه آن خانه هر روز تطهیر وتقدس می شود. (114)

تحصیل روزی حلال

(فضل بن ابی قره) گوید: ما بر امام صادق عليه‌السلام وارد شدیم در حالی که او بروی دیواری مشغول کار بود. عرض کردیم: خداوند ما را فدای شماگرداند اجازه دهید مااین کار را برای شما انجام دهیم یااینکه غلامان آن را انجام دهند.

امام عليه‌السلام فرمود: نه، بگذارید خود آن را انجام دهم زیرا من دوست دارم که خداوند عزوجل مرا ببیند در حالی که بادستهای خود کار می کنیم و و بازحمت دادن به خود در طلب مال حلال هستم. آنگاه فرمود: امیرالمومنین عليه‌السلام برای تحصیل حاجت خود تلاش می کرد و دوست داشت که خداوند او را ببیند که خود را در طلب حلال به زحمت انداخته است. (115)

ارزش نیکی به والدین

(عمار بن حیان) گوید: به امام صادق عليه‌السلام خبر دادم که فرزندم اسماعیل به من نیکی می کند. حضرت فرمود: من اسماعیل رادوست داشتم و بااین خبری که دادی او را بیشتر دوست می دارم. آنگاه فرمود:

وقتی خواهر رضاعی پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به محضر اوآمد چون نگاه آن حضرت به او افتاد از دیدنش مسررو شد وزیر انداز خود را برای او پهن کرد و وی را برآن نشاند، آنگاه با او شروع به صحبت کرد و می گفتند و می خندیدند. سپس مجلس آنها به پایان رسید و از محضر آن حضرت مرخص شد.

مدتی بعد از برادر رضاعی پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله که برادر خواهر رضاعی اوبود به محضر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شد اما حضرت آن برخوردی را که با خواهرش داشت با اونداشت.

گفته شد با رسول اللّه! با خواهرت برخوردی داشتی که بابرادرت که مرد بود نداشتی؟

حضرت در پاسخ فرمود: زیرا خواهر رضاعی ام نسبت به پدر و مادرش رفتار بهتری از برادرش دارد. (116)

احترام به پدر

ابراهیم بن شعیب گوید: به امام صادق عليه‌السلام عرض کردم: پدرم پیر و ضعیف شده است وما برای قضا حاجت، او را به مستراح حمل می کنیم.

حضرت فرمود: اگر می توانی این زحمت را هم از او برداری چنین کن. وبه دهان او لقمه گذار که این اعمال در فردای قیامت سپری از آتش برای تو خواهد بود. (117)

یکدیگر را دوست بدارم

(حفض بختری) گوید: خدمت امام صادق عليه‌السلام بودم که مردی وارد شد. حضرت به من فرمود: او را دوست داری؟

عرض کردم: آری

حضرت فرمود: چرا او را دوست نداشته باشی در حالی که برادر تو می باشد و شریک دین و یاور تو علیه دشمنت و روزی او هم بر عهده دیگری است. (118)

امام صادق عليه‌السلام فرمود: هرگاه مردی رادوست داشتی او را ازآن آگاه گردان زیرا اعلام محبت، دوستی میان شما را پابرجاتر می کند. (119)

ثروتمندان شیعه

(محمدبن عجلان) گوید: خدمت امام صادق عليه‌السلام بودم که یکی از شیعیان او واردشد و سلام کرد. حضرت از او پرسید: برادرانت که از نزد آنها آمدی چگونه بودند؟

اودر پاسخ آنها را ستود و پاک و نیکو معرفی کرد.

امام عليه‌السلام فرمود: عیادت ثروتمندان از فقرا چگونه بود؟

عرض کردم: بسیار ناچیز است.

امام عليه‌السلام فرمود: دیدار و احوالپرسی ثروتمندان از فقرا چگونه بود؟

عرض کردم: اندک است.

حضرت فرمود: دستگیری ثروتمندان از فقرا چگونه بود؟

عرض کردم: شما از اخلاق و صفاتی سوال می کنید که در بین مردم ما کمباب است. (120)

حضرت فرمود: پس چگونه آنها خود را شیعه می دانند؟

صله ارحام

(صفوان جمال) گوید: میان امام صادق عليه‌السلام و عبداللّه بن حسن بحث و مجادله شد و به جنجال کشیده شد بطوری که مردم دور آنها جمع شدند و در حالی که شب بود از یکدیگر جداشدند.

صبح روز بعد که من بدنبال کاری از منزل بیرون آمدم دیدم امام صادق عليه‌السلام درب منزل عبداللّه بن حسن ایستاده است و به کنیز او می فرماید: به ابی محمد عبداللّه بن حسن) بگو به درب خانه بیاید.

عبداللّه بیرون آمده و گفت: یااباعبداللّه چرا صبحگاه به اینجا آمده ای؟

حضرت فرمود: من دیشب آیه ای از کتاب خدای عز وجل را تلاوت کردم که پریشانم کرده است.

گفت: کدام آیه؟

حضرت فرمود: قول خداوند که می فرماید: کسانی که آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده است، پیوسته می دارند (صله رحم می کنند) از پروردگار خود می ترسند و از سختی حساب در هراسند. (121)

عبداللّه عرض کرد: راست گفتی گویا من این آیه را هرگز در کتاب خدای عزوجل نخوانده بودم. سپس دست به گردن شدند و گریستند. (122)

اگرچه حق با عبدا بن حسن که از اقوام امام عليه‌السلام می باشد نبوده و او از عقاید صحیحی هم برخوردار نبوده است و ارتباط خویشاوندی را که خدا به حفظ آن فرمان داده است تحکیم می نماید.

امام صادق عليه‌السلام فرمود: صله رحم اعمال را پاک و اموال را بسیار و حساب را آسان می کنده بلا را می زداید و روزی را زیاد می کند. (123)

آسان گیری بر بدهکار

(حماد بن عثمان) گوید: نزد امام صادق عليه‌السلام بودم که یکی ار شیعیان آن حضرت وارد شد.

امام عليه‌السلام به او فرمود: چه شده است که برادرت از تو شکایت دارد؟

آن مرد گفت: از اینکه حقم را با جدیت وپیگیری از او مطالبه می کنم شکایت دارد؟

امام صادق عليه‌السلام فرمود: گمان کرده ای وقتی این گونه حقت را از او مطالبه می کنی کار بدی نکرده ای؟

آیا کلام خداوند را نخوانده ای که می فرماید: (یخافون سوء الحساب) (یعنی از بدی حساب در قیامت می ترساند که خداوند به آنها ستم کند؟ نه واللّه از این جهت نمی ترسند بلکه از موشکافی و جدیت در حساب می ترسند از این رو آن را ابدی حساب نامیده اند. (124)

رضا به قضای الهی

اعشی گوید: به محضر امام صادق عليه‌السلام رسیدم تا از فرزند بیمار او عیادت کنم، دیدم امام عليه‌السلام بر درب منزل ایستاده است و بسیار اندوهگین و ناراحت است.

عرض کردم: فدایت شوم بچه در چه حالی است؟

امام عليه‌السلام فرمود: به خدا سوگند حال آشفته ای دارد. آن گاه وارد خانه شد و مدتی ماند و سپس با روی گشاده بسوی ما بیرون آمد در حالی که غم و اندوه از او بر طرف شده بود آنگاه فرمود: دوست داشتم که بچه شفا یابد.

عرض کردم: فدایت شوم بچه در چه حالی است؟

امام عليه‌السلام فرمود: به راه خود رفت.

عرض کردم: فدایت شوم آن وقت که زنده بود شما غمگین بودید اما الان که از دنیا رفته است روئی گشاده دارید!

امام عليه‌السلام فرمود: ما اهل بیت قبل از مصیبت گریه می کنیم اما وقتی امر الهی واقع شد به قضای خداوند راضی هستیم و تسلیم امر او خواهیم بود. (125)

نامگذاری

ربعی بن عبداللّه گوید: شخصی به امام صادق عليه‌السلام عرض کرد: فدایت شوم، ما فرزندانمان را به نام شما و پدران شما نامگذاری می کنیم آیا این نامگذاری سودی برای ما دارد؟

امام عليه‌السلام فرمود: ای واللّه آیا دین جز محبت است. (126)

حقوق مومن

داود بن حصین گوید: ما چهارده نفر بودیم که در محضر امام صادق عليه‌السلام بودیم، ناگهان حضرت عطسه کرد اما کسی به او چیزی نگفت.

حضرت فرمود: آیا جواب عطسه را نمی دهید؟ از جمله حقوق مومن بر مومن این است که چون بیمار شود او را عیادت کند و چون بمیرد بر سر جنازه اش حاضر گردد و چون عطسه کند جواب عطسه او را بدهد و چون او را دعوت کند دعوتش را بپذیرد.

امام باقر عليه‌السلام هرگاه عطسه می کرد به او می گفتند: یرحمک اللّه (یرحمکم اللّه) (خداوند تو را مورد مغفرت و رحمت خود قرار دهد) و هر گاه کسی نزد او عطسه می زد حضرت می فرمود: یرحمک اللّه عزوجل. (127)

سرمایه ولایت

مردی به محضر امام صادق عليه‌السلام رسید و از فقر و تنگدستی شکایت کرد.

امام عليه‌السلام به او فرمود: این طور نیست که تو می گویی و من تو را فقیر نمی دانم.

عرض کرد: سرور من به خدا سوگند شما از وضع من خبر نداری و نمونه هایی از فقر خود را ذکر کرد و امام عليه‌السلام سخن او را نمی پذیرفت تا اینکه از او سوال کرد اگر صد دینار به تو بدهند حاضری از ولاین ما دست برداری و از ما برائت جویی؟

جواب داد: نه، امام پیوسته رقم دینار را بالا برد و به هزارها دینار رسانید و آن مرد قسم می خورد که حاضر نیست با این مبالغ از ولایت ائمه عليهم‌السلام دست کشد.

آنگاه امام عليه‌السلام به او فرمود: آیا کسی که چیزی دارد که به هزارها دینار نمی فروشد فقیر است. (128)

دستگیری از برادر مومن

صفوان جمال گوید: نزد امام صادق عليه‌السلام نشسته بودم که مردی از اهل مکه بنام میمون وارد شد و از نداشتن کرایه شکایت کرد.

حضرت به من فرمود: برخیز و برادرت را یاری کن، من برخاستم و به همراه او رفتم تا اینکه خداوند کرایه اش را فراهم کرد و سپس به نزد امام عليه‌السلام بازگشتم.

حضرت فرمود: برای حاجت برادرت چه کردی؟

عرض کردم: پدر و مادرم فدایت باد خداوند آن را بر آورده ساخت.

امام عليه‌السلام فرمود: اگر برادر مسلمان خود را یاری کنی از یک هفته طواف خانه خدا نزد من بهتر است. (129)

بی نیازی

مردی از اصحاب امام صادق عليه‌السلام همواره به محضر او می رسید، مدتی گذشت و آن مرد حج نگذارد و به خدمت امام عليه‌السلام نرسید. یکی از آشنایان او به خدمت آن حضرت رسید. امام عليه‌السلام پرسید فلانی چه می کند؟

او گمان برد امام عليه‌السلام از وضع مالی او سوال می کند اما حضرت فرمود: دینش چگونه است؟

عرض کرد: دینش به گونه ای است که شما دوست دارید.

امام عليه‌السلام فرمود: به خدا قسم او غنی و بی نیاز است. (130)

نوشتن انشا اللّه

امام صادق عليه‌السلام دستور داد تا برای بر آوردن حاجتی نامه ای نوشته شود. نامه نوشته شد و نویسنده نامه آن را به خدمت حضرت آورد در حالی که در آن نامه انشاء اللّه ننوشته بود.

امام عليه‌السلام فرمود: چگونه امید دارید این کار انجام گیرد با اینکه انشاء اللّه ننوشته اید. ببینید هر جا انشاء اللّه نوشته نشده است بنویسید. (131)

عبادت بدون عقل

اسحاق بن عمار گوید: به امام صادق عليه‌السلام عرض کردم: فدایت شوم من همسایه ای دارم که نماز خواندن، صدقه دادن و حج گذاردنش بسیار است و عیب ظاهری هم ندارد.

امام عليه‌السلام فرمود: عقلش چگونه است؟

عرض کردم: فدایت شوم: عقل آنچنانی ندارد و در سطح پایینی است.

امام عليه‌السلام فرمود: در این صورت با آن اعمال درجه اش بالا نمی رود. (132)

دعایم به اجابت نمی رسد

راوی می گوید: امام صادق عليه‌السلام عرض کردم: دو آیه در کتاب خدا وجود دارد که آن دو را می جویم ولی نمی یابم.

امام عليه‌السلام فرمود: آن دو آیه کدام است؟

عرض کردم: سخن خداوند عز و جل که می فرماید:

( ادعونی استجب لکم )

بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را و ما او را می خوانیم و اجابتی نمی بینیم.

امام عليه‌السلام فرمود: گمان کرده ای خداوند خلاف وعده کرده است؟

عرض کردم: نه

فرمود: پس چرا اجابت نمی شود؟

عرض کردم: نمی دانم.

فرمود: ولی من تو را آگاه می کنم.

هر کس دستوراتی را که خداوند به او داده است اطاعت کند آنگاه او را از دعا بخواند او را اجابت می کند.

عرص کردم: راه دعا کردن چیست؟

امام عليه‌السلام فرمود: باحمد خداوند شروع می کنی و نعمتهای را هم که به تو داده است به زبان می آوری سپس او را شکر می گویی و بعد از آن بر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله صلوات می فرستی و گناهان خود را یادآوری می شوی بو به آنها اعتراف می کنی و از آنها به خداوند پناه می بری. این است راه دعا کردن.

آنگاه فرمود: آیه دیگر کدام است؟

عرض کردم: سخن خداوند که می فرماید:

( وماانفقتم من شی فهو یخلقه و هو خیرالرازقین )

و آنچه اتفاق می کنید خداوند عوض آن را می دهد و او بهترین روزی دهندگان است. (133)

ومن انفاق می کنم اماعوض آن را نمی بینم.

امام عليه‌السلام فرمود: آیاگمان کرده ای خداوند خلاف وعده کرده است؟

عرض کردم: نه

فرمود پس چرا عوض آن را نداده است؟

گفتم: نمی دانم.

فرمود: اگر کسی مال حلال را بدست آورد و در راه حلال انفاق کند، در همی را انفاق نمی کند مگراینکه عوض آن را به او داده می شود. (134)

نیکوکاری بدون تقوا

نفضل بن عمر گوید: خدمت امام صادق عليه‌السلام بودم که موضوع اعمال مطرح شد، من گفتم: عمل من به چه اندازه کم و ضعیف است!

حضرت فرمود: عمل کم باتقوا از عمل زیاد بی تقوا است.

عرض کردم: چگونه عمل زیاد بی تقوا است.

عرض کردم: چگونه عمل زیاد بی تقوا می باشد؟

فرمودند: مانند مردی که از غذای خود به مردم می خوراند وبا همسایگانش مهربانی می کندء در خانه ای به روی مردم باز است اما وقتی دری از حرام بر روی او گشوده گردد وارد آن می شود، این عمل بدون تقوا است. اما کسی دیگری هست که این کارهای خیر را ندارد اما دیگری در حرامی بر اوگشوده شود وارد آن نمی شود. (135)

گروهی نزد امام صادق عليه‌السلام بودند امام وقتی دری از حرام برروی او گشوده گردد وارد آن می شود، این عمل بدون تقوا است. اما کسی دیگری هست که این کارهای خیر را ندارد اما اگر در حرامی بر او گشوده شود وارد آن نمی شود. (136)

توصیه به رانندگان

گروهی نزد امام صادق عليه‌السلام بودند امام عليه‌السلام به جمعی از آنها رو کرد و فرمود: چرا ما را سبک می شمارید؟

مردی از اهل خراسان از جا برخاست و عرض کرد: ما به خدا پناه می بریم که شما را سبک شماریم یا چیزی از دستورات شما را نادیده انگاریم.

امام عليه‌السلام فرمود: مگر صدای درخواست فلانی را در نزدیک جحفه نشنیدی که به تو می گفت: مرا به اندازه یک میل (چهل کیلومتر) سوار کردن به خدا قسم خسته و درمانده شده ام و تو سرت راهم برای او بلند نکردی واو را سبک شمردی و هر کس مومنی را سبک شمرده و احترام خدا را تباه ساخته است. (137)

زهد امام صادق عليه‌السلام

روزی منصور دوانیقی به امام صادق عليه‌السلام نوشت: چرا همان گونه که مردم نزد ما می آیند نزد ما نمی آیی؟

حضرت در پاسخ فرمود: کاری نکرده ایم که بخاطر آن بترسیم و چیزی از مرا آخرت نزد تو نیست که امید آن را داشته باشیم و به نعمتی نرسیده ای که بخاطرتا به تو تسلیت گوئیم، برای چه نزد تو آییم؟

منصور دوباره نامه ای فرستاده و در آن نوشت: نزد ما بیان تا ما را نصیحت کنی.

امام عليه‌السلام در جواب او نوشت: کسی که طلب دنیا تو را نصیحت نمی کند و کسی که طالب آخرت باشد نزد تو نمی آید.

منصور بعد از خواندن جواب امام صادق عليه‌السلام گفت: دنیاطلبی و آخرت طلبی افراد منزلت آنها را نزد من متمایز کرده است و جعفربن محمد خواستار آخرت است. (138)

بی اعتباری شراب خوار

اسماعیل فرزند امام صادق عليه‌السلام مقداری پول نقد داشت و مطلع گردید مردی از طایفه قریش می خواهد به یمن برود، به خدمت پدرش رسید و عرض کرد: فلانی می خواهد به یمن برود ومن هم مقداری پول دارم، آیا صلاح می بیند که آنها را به او بدهم تا مقداری اجناس برایم خریداری کند و از این راه سودی برده باشم؟

امام صادق عليه‌السلام فرمود: ای پسر! آیا نمی دانم او شراب خوار است؟

اسماعیل گفت: مردم این گونه می گویند و از کجا معلوم که شراب خوار باشد؟ امام عليه‌السلام فرمود: این کار را نکن وپولهایت را به او نده.

اسماعیل گفته پدر را نادیده گرفت و پولهایش را به آن مرد داد، او نیز پولهای اسناعیل را حیف و میل کرد ویک درهم آن را هم برنگرداند.

وقتی موسوم حج فرارسید، امام عليه‌السلام و اسماعیل هردو به حج رفتند.

اسماعیل که بخاطر از دست دادن پولهایش غمگین بود به دور خانه خدا طواف می کرد و می گفت: خدایا مرا از پاداش و عوض پولم برخوردار بگردان. امام صادق عليه‌السلام که او را مشاهده می کرد خود را به او رسانید و از پشت سر دست به شانه او زد و فرمود: ساکت باش فرزندم تو هیچ حقی بر خداوند نداری و پاداشی نداری که به تو عنایت کند و عوضی به تو بدهد چه اینکه تو فهمیدی که او شراب خوار است و به او اعتماد کردی.

اسماعیل گفت: من که ندیدم او شراب بخورد، شنیدم که مردم می گویند او شراب خوار است.

حضرت فرمود: فرزندم! خدای از و جل در کتابش فرموده است: ( یومن باللّه و یومن للمومنین ) (139) (یعنی پیامبر، خدا و مومنین را تصدیق می کند.) وقتی مومنین به چیزی شهادت دادند آنها را تصدیق کن.

آن می فرماید: اموال خود را به انسانهای نادان ندهید. (140) وچه کسی نادان تر از شراب خوار. آنگاه فرمود: پیشنهاد شراب خوار در مورد ازدواج پذیرفته نگردد، میانجیگری او قبول نشود و امانت به او سپرده نشود. پس کسی که به او اعتماد کند و امانتی به او سپارد و حیف و میل نماید پاداش و عوضی نزد خداوند ندارد. (141)

سه درس زندگی

(عبداللّه علی بن اعین) گوید: عده ای از شیعیان در ضمن نامه ای از امام صادق عليه‌السلام سوالاتی کردند و به من امر کردند که از حق مومن از آن حضرت سوال کنم. وقتی به محضر امام رسیدم آن سوال مطرح کردم اما امام عليه‌السلام جوابم را نداد.

وقتی برای وداع به خدمت او رسیدم عرض کردم من سوال کردم اما شما پاسخ آن را ندادید.

حضرت فرمود: ترسیدم با عدم رعایت آن کفران ورزید، همانا از سخت ترین واجبات خداوند بر خلقش سه چیز است:

1- رعایت انصاف از خودتان آنجا که جزآنچه برای خود می پسندد برای او نپسندد.

2- کمک مالی به برادر مومن.

3- یاد خدا در هر حال و آن فقط (سبحان الله) و الحمداللّه) نیست بلکه یاد خداوند ترک کاری است که خداوند بر او حرام کرده است. (142)