ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه7%

ترجمه انوارالبهیه نویسنده:
گروه: سایر کتابها

ترجمه انوارالبهیه
  • شروع
  • قبلی
  • 111 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 47758 / دانلود: 4431
اندازه اندازه اندازه
ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده:
فارسی

خداوند برای نشان دادن راه درست زندگی و رساندن انسان ها به سعادت دنیوی و اخروی، پیامبران را به میان آن ها فرستاد. حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی بود و پس از ایشان، وظیفه هدایت مردم به امامان معصوم (ع) محول شد. در مکتب تشیع حضرت محمد (ص) با حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع) و ۱۱ امام پس از ایشان، ۱۴ معصوم الهی هستند که این وظیفه را بر عهده داشتند. کتاب حاضر زندگی نامه ای تحلیلی از سیر زندگی، رفتار و ویژگی های خاص این ۱۴ بزرگوار از زمان تولد حضرت محمد (ص) تا غیبت امام زمان (عج) است که توسط محدث بزرگ، مرحوم شیخ عباس قمی (ره) به اجمال نگاشته شده است. کتاب، ترجمه ای از "انوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه" است.


1

2

هرگاه قریش، او را دیدار کنند، گوینده ایشان گوید: به جوانمردی‌ها و بزرگواری‌های این مرد، کرم و جوانمردی، پایان یابد.

ای مرد، کسی است که از نظر کمال بر قلّه عزّت جای گرفته، که دست مسلمانان از عرب و عجم، کوتاهتر از آن است که به آن قلّه رفیع برسد.

هنگامی که برای دست مالیدن و بوسیدن حجر الاسود می‌آید، نزدیک است «رکن حطیم» [آن قسمت از دیواری که در میان حجر الاسود و در خانه کعبه است] به خاطر آشنائی با آن دست، آن را نگهدارد «۱».

از نور چهره درخشنده او، نور هدایت جدا شده و همچون تابش خورشید، تاریکی‌ها را از بین برده و همه جا را روشن می‌سازد.

در دست او چوبدستی خوشرنگی است که بوی خوش آن ثابت است، در دست کسی که چهره بسیار موزون و برجسته‌ای که زیبائیش شگفت‌آور است.

شاخه وجود او از درخت ذیجود رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله گرفته شده که عناصر و خوی و سرشتش پاکیزه و گوارا است.

اگر این شخص را نمی‌شناسی، او پسر فاطمه علیها‌السلام است، و جدّش پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله خاتم پیامبران است.

خداوند او را از قدیم، برتری و شرافت بخشیده، و این برای او موضوع ثابتی است که قلم تقدیر در لوح الهی آن را روان نموده است.

اینکه می‌گوئی من او را نمی‌شناسم، به او ضرر نمی‌رساند، اگر به فرض او را نمی‌شناسی، عرب و عجم او را می‌شناسند.

(۱) راوندی در کتاب الخرائج، می‌نویسد: «حجّاج بن یوسف ثقفی» [دژخیم خونریز حکومت عبد الملک] در جنگ با عبد اللّه بن زبیر، کعبه را ویران کرد، سپس آن را تعمیر کردند، هنگامی که خواستند «حجر الاسود» را در جای خود نصب کنند، هر دانشمند یا قاضی یا زاهدی از خودشان را برای نصب آن آوردند، و هر کدام خواستند حجر الاسود را در جای خود نصب کنند، آن حجر می‌لرزید، و در جای خود قرار نمی‌گرفت، تا اینکه امام سجّاد عليه‌السلام آمد و آن را از دست آنها گرفت و در جای خود نهاد، آنگاه در جای خود استقرار یافت، مردم تکبیر گفتند. فرزدق در شعر فوق [یکاد یمسکه... ] اشاره به این معجزه می‌کند (مؤلّف)

الأنوار البهیة، ص: ۱۹۱

_______________________________

او کسی است که عهدشکنی نمی‌کند، چهره مبارک و گشاده و شکوهمند دارد، و هنگام سختی‌ها و رنج‌ها، هوشمند می‌باشد.

پرتو احسان او، همه انسانها را فرا می‌گیرد، و در روشنی آن پرتو، هرگونه گمراهی و تنگدستی و ناداری، برطرف خواهد شد.

او از خاندانی است که دوستی آنها، «دین»، و دشمنی با آنها، کفر است، و تقرّب به آنها نجات‌بخش و نگهدار می‌باشد.

آن خاندانی که در شمار پرهیزکاران، پیشوای آنهایند، یا اگر سؤال شود که بهترین افراد روی زمین چه کسانی هستند، گفته شود: «برترین افراد، آنها می‌باشند.

در پرتو دوستی آنها (خاندان رسالت) در خواست دفع هرگونه بلا و ناگواری، می‌شود، و افزونی احسان و نعمتها به وجود ایشان، از درگاه الهی، تحصیل می‌گردد.

ذکر خاندان رسالت، بعد از ذکر خدا، بر همه چیز مقدّم است، و در سر آغاز و پایان هر چیزی، سخن از ایشان به میان آید.

هیچ سخاوتمندی را یارای رسیدن به اوج جود و کرم آنها نیست، و هیچ گروهی- هر چند اهل کرم و عطا باشند- نتوانند در این ارزشها، به حریم آنها نزدیک شوند.

دست‌های عطابخش آنها آن چنان گشوده و گسترده است، که هر گونه سختی و قحطی، دستشان را نمی‌بندد، خواه دارا باشند یا نادار، در هر حال عطابخش هستند، و حالشان همواره یکسان است و دگرگون نمی‌شود.

کدامیک از بندگان خدا هستند که مقام برتری داشتن این مرد (امام سجّاد «ع») یا نعمتهائی از برای او بر گردنشان نباشد.

کسی که خدا را بشناسد، برتری این مرد (امام سجّاد «ع») را خواهد شناخت، پس دین اسلام از خانه این مرد، به امّتها رسیده است.

امام سجّاد عليه‌السلام هیچ‌گاه واژه «لا» بر زبان نیاورد [یعنی همواره جواب مثبت می‌داد و عطابخش بود، و کلمه «نه» در زبانش نبود] مگر در تشهّد نماز، که

الأنوار البهیة، ص: ۱۹۲

کلمه «لا» را [لا اله الّا اللّه] را به زبان می‌آورد [که آن هم نفی معبودهای باطل بود] اگر تشهّد نبود، لاء آن حضرت «نعم» (آری) بود».

تا آخر قصیده که ما برای رعایت اختصار، همه آن را [که ۴۱ بیت است] در اینجا ذکر ننمودیم.

خشم هشام، و زندانی شدن فرزدق‌

هنگامی که هشام، این اشعار را شنید، خشمگین شد و فرمان داد تا فرزدق را زندانی کنند، مأموران او را در «عسفان» (محلّی بین مکّه و مدینه) زندانی کردند، این خبر به امام سجّاد عليه‌السلام رسید، آن حضرت دوازده هزار درهم برای فرزدق فرستاد «۱» .

استاد بزرگ محقّق بهبهانی، از جدّش نقل کرده که: عبد الرّحمن جامی [شاعر معروف قرن نهم] در کتاب «سلسلة الذّهب» این قصیده را با اشعار فارسی، ترجمه نموده است، و در آن کتاب می‌نویسد: یک بانو از اهالی کوفه، در عالم خواب فرزدق را دید، و از او پرسید: «خداوند با تو چگونه رفتار کرد؟ ».

فرزدق در جواب گفت: «خداوند مرا به خاطر قصیده‌ای که در شأن امام سجّاد عليه‌السلام گفتم، بخشید».

(۱) و فرمود: «ای ابو فراس! ما را معذور بدار، اگر بیش از این مبلغ، در نزد ما بود، برای تو می‌فرستادیم»، فرزدق آن مبلغ را برگردانید و گفت: «ای فرزند رسول خدا من این قصیده را فقط برای خدا و دفاع از حریم رسولش گفته‌ام، و چیزی نمی‌خواهم».

امام سجّاد عليه‌السلام برای او پیام داد: به خاطر حقّی که بر تو دارم این مبلغ را بپذیر، خداوند به نیّت و مقام معنوی تو آگاه است، آنگاه فرزدق، آن مبلغ را پذیرفت، فرزدق در زندان، اشعاری در هجو هشام سرود (بحار، ج ۴۶، ص ۱۲۷)- مترجم.

الأنوار البهیة، ص: ۱۹۳

آنگاه «عبد الرّحمن جامی» با اینکه به ناصبی بودن و دشمنی با اهل بیت علیهم‌السلام شهرت داشت؛ گفت: «سزاوار است که خداوند به خاطر این قصیده، همه جهانیان را بیامرزد! ».

نموداری از اخلاق نیک امام سجّاد عليه‌السلام

شیخ مفید (ره) در کتاب ارشاد، نقل می‌کند: مردی از خویشان امام سجّاد عليه‌السلام نزد آن حضرت آمد و در برابرش ایستاد و سخنان تندی گفت و به حضرت دشنام داد.

امام سجّاد عليه‌السلام به او پاسخ نداد، تا او رفت، امام سجّاد عليه‌السلام به همنشینان خود فرمود: «آنچه این مرد گفت، شما شنیدید، اکنون دوست دارم همراه من بیائید تا نزد او برویم، و پاسخ مرا به او بشنوید».

آنها عرض کردند: می‌آئیم، و ما دوست داریم، تو هم پاسخ او را بگوئی، و ما هم [آنچه می‌توانیم] به او بگوئیم.

پس آن جناب به راه افتاد، در حالی که این آیه را می‌خواند:

... وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ، وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ: «پرهیزکاران، خشم خود را فرو می‌برند، و به مردم عفو و گذشت می‌کنند، خداوند نیکوکاران را دوست دارد» «۱».

ما با شنیدن این آیه از آن حضرت، فهمیدیم که چیزی به او نخواهد گفت، امام سجّاد عليه‌السلام به راه خود ادامه داد تا به خانه آن مرد ناسزاگو رسید، پس صدا زده فرمود: «به او بگوئید علیّ بن الحسین عليه‌السلام است».

آن مرد در حالی که آماده شرارت بود، از خانه بیرون آمد، و یقین داشت که امام سجّاد عليه‌السلام برای تلافی، به آنجا آمده است، آنگاه امام سجّاد عليه‌السلام به او فرمود: «ای برادر! تو اندکی، پیش از این نزد من آمدی، و آنچه خواستی به من

(۱) آل عمران- ۱۳۴

الأنوار البهیة، ص: ۱۹۴

___________________________

گفتی، پس اگر آنچه گفتی در من وجود دارد، از درگاه خدا می‌خواهم مرا در مورد آن چیزها بیامرزد، و اگر از من نیست، خدا تو را بیامرزد».

وقتی که آن مرد، چنین برخوردی از امام سجّاد عليه‌السلام دید، بین دیدگاه آن حضرت را بوسید و گفت:

بلی قلت فیک ما لیس فیک و انا احقّ به

: «آری، چیزی که در تو نبود، به تو نسبت دادم، و من خودم به آنچه گفتم سزاوارترم».

راوی حدیث می‌گوید: آن مرد ناسزاگو، حسن بن حسن (رضی اللّه عنه) بود.

مؤلّف گوید: نظیر همین جریان را سبط شیخ طبرسی (ره) در کتاب «مشکاة الأنوار» در مورد امام صادق عليه‌السلام نقل می‌کند که؛ حمّاد لحّام گفت: مردی نزد امام صادق عليه‌السلام آمد و گفت: «فلانی که پسر عموی شما است، در غیاب شما، از شما بدگوئی می‌کرد، و در این جهت، چیزی فرو نگذاشت، مگر اینکه به شما نسبت داد».

امام صادق عليه‌السلام به کنیز خود فرمود: آب وضو بیاور، آنگاه وضو ساخت و مشغول نماز شد، من با خود گفتم: قطعا امام در مورد پسر عمویش نفرین خواهد کرد، ولی دیدم آن حضرت پس از انجام دو رکعت نماز، چنین دعا کرد:

«خدایا من حقّم را به او بخشیدم، تو از من بخشنده‌تر و کریم‌تر هستی، او را به من ببخش، و او را مؤاخذه و مجازات نکن».

سپس دلش به حال او سوخت و همچنان برای او دعا می‌کرد، و من از کار آن بزرگوار در شگفت بودم.

شیخ مفید (ره) در ارشاد می‌نویسد: فقهای اهل تسنّن آن قدر از علوم، از امام سجّاد عليه‌السلام روایت کرده‌اند، که به شماره در نیاید و آنچه از مواعظ و دعاها و

الأنوار البهیة، ص: ۱۹۵

سخنانی که در فضیلت قرآن و حلال و حرام و جریان جنگها و روزها از آن حضرت رسیده، میان دانشمندان مشهور است، و اگر بخواهیم یک یک آنها را تحریر کنیم، سخن به طول انجامد و روزگاری را سپری کند.

شیعیان، معجزات و نشانه‌های آشکاری برای آن حضرت، روایت کرده‌اند که اینجا جای نقل آنها نیست.

الأنوار البهیة، ص: ۱۹۶

ماجرای شهادت امام سجّاد عليه‌السلام ‌

۱- سال وفات و مرقد شریف امام سجّاد عليه‌السلام

امام سجّاد عليه‌السلام روز شنبه ۱۲ محرّم یا دوازده روز مانده به آخر محرّم، در سال ۹۵ هجرت در سنّ ۵۷ سالگی وفات کرد.

هشام بن عبد الملک در عصر خلافت ولید بن عبد الملک (ششمین خلیفه اموی) آن حضرت را با زهر، مسموم کرد.

شیخ مفید و شیخ طوسی (ره) گفته‌اند: آن حضرت (سلام خدا بر او باد) در روز ۲۵ محرّم سال ۹۴ هجرت وفات نمود.

مؤلّف گوید: سال وفات آن حضرت، به عنوان سال وفات فقهاء، نامیده شد، زیرا افراد بسیاری از فقهاء و دانشمندان، در آن سال وفات کردند.

سبط بن جوزی در کتاب «تذکره» می‌نویسد: «امام سجّاد عليه‌السلام سیّد فقیهان، در آغاز سال (۹۴ یا ۹۵ ه ق) وفات کرد، و فقهای دیگر بعد از او یکی بعد از دیگری وفات کردند، مانند: سعید بن مسیّب، عروة بن زبیر، سعید بن جبیر، و عموم فقهای مدینه.

قبر شریف امام سجّاد عليه‌السلام در قبرستان بقیع، در بقعه‌ای «۱» قرار دارد که قبر عبّاس (عموی پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ) و قبر امام حسن مجتبی عليه‌السلام

(۱) این بقعه، توسّط وهّابیان (خذلهم اللّه) خراب شده، و اکنون قبور شریف آنها، بدون بنا و بارگاه است (مترجم)

الأنوار البهیة، ص: ۱۹۷

______________________________

عمویش در آن است.

۲- وصیّت امام سجّاد عليه‌السلام و آخرین سخن آن حضرت‌

شیخ کلینی (ره) از امام باقر عليه‌السلام روایت کرده که فرمود: هنگامی که ساعت آخر عمر امام سجّاد عليه‌السلام فرا رسید، مرا به سینه‌اش چسبانید و فرمود: «پسر جانم، تو را وصیّت می‌کنم به همان چیزی که پدرم هنگام وفات، به من وصیّت کرد، همان که پدر او نیز آن را به پدرم وصیّت نمود، و آن اینکه:

یا بنیّ ایّاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا الّا اللّه

: «ای پسرم! بپرهیز از ستم کردن به کسی که یاری در برابر تو، جز خداوند ندارد».

حضرت ابو الحسن عليه‌السلام فرمود: «هنگامی که امام سجّاد عليه‌السلام در لحظه وفات قرار گرفت، از هوش رفت، سپس چشمهای خود را گشود و سوره واقعه إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ و سوره فتح إِنَّا فَتَحْنا لَکَ را تلاوت کرد، سپس گفت:

«حمد و سپاس خداوندی را که وعده خود را در مورد ما تصدیق نمود و زمین را میراث ما قرار داد، و در بهشت هر جا که بخواهیم اقامت می‌کنیم، پس چه نیکو است پاداش عمل کنندگان»، سپس همان ساعت بی‌آنکه چیز دیگری بگوید، از دنیا رفت.

۳- مرگ جانسوز و معنادار شتر امام سجّاد عليه‌السلام

امام سجّاد عليه‌السلام شتری داشت که ۲۲ بار با آن از مدینه به مکّه برای انجام حجّ رفته بود، و در این مدت حتّی یک بار تازیانه به آن شتر نزد [ما قرعها بمقرعة قطّ] «۱» .

(۱) براستی قابل توجّه و دقّت است که امام سجّاد عليه‌السلام تا آنجا رعایت می‌کرد که حتّی ۲۲ بار

الأنوار البهیة

___________________________

پس از خاکسپاری جنازه امام سجّاد عليه‌السلام ، آن شتر کنار قبر آن حضرت آمد، و گردن و گلوی خود را بر زمین قبر زد، و بر خاک غلطید و نعره کشید، و اشک از چشمانش روان گردید.

به امام باقر عليه‌السلام خبر دادند، امام باقر عليه‌السلام به آنجا آمد، و به شتر فرمود: «اکنون بس است، برخیز، خدا تو را برکت دهد».

شتر برخاست و به جایگاه خود رفت، ولی پس از لحظه‌ای بار دیگر کنار قبر آمد و گردن و گلویش را بر زمین قبر زد، و به خاک غلطید و صیحه کشید و اشک ریخت.

به امام باقر عليه‌السلام خبر دادند که شتر، بار دیگر، کنار قبر رفته است، امام باقر عليه‌السلام نزد او آمد و فرمود: «اکنون بس است، برخیز»، ولی این بار، شتر برنخاست.

امام باقر عليه‌السلام فرمود: «شتر را به حال خود واگذارید که در حال نزع و وداع با دنیا است»، از این جریان بیشتر از سه روز نگذشت تا اینکه آن شتر مرد.

۴- علّت شهادت امام سجّاد عليه‌السلام

جمال الدّین، یوسف بن حاتم شامی در کتاب «الدّر النّظیم» می‌نویسد:

______________________________

با آن شتر به مکّه رفت، ولی یک تازیانه به او نزد، اگر هر سفر او را (با توجّه به ۸۰ فرسخ فاصله بین مکّه و مدینه) در نظر بگیریم، آن حضرت در این ۲۲ بار رفت و بر گشت، ۳۵۲۰ فرسخ با آن شتر، مسافرت به مکّه نموده است، در تمام طول این مسافت، حتّی یک تازیانه به آن شتر نزده است.

و مطابق بعضی از روایات، هرگاه می‌خواست شتر، تندتر حرکت کند، فقط تازیانه را به طرف بالا بلند می‌کرد، وقتی که به آن حضرت گفتند: «چرا تازیانه را به او نمی‌زنی؟ » در پاسخ می‌فرمود: «از قصاص الهی می‌ترسم».

لو لا خوف القصاص لفعلت

: «اگر ترس قصاص نبود، می‌زدم».

(اعیان الشّیعه، ط جدید، ج ۱، ص ۶۳۴) مترجم.

الأنوار البهیة، ص: ۱۹۹

«علّت وفات امام سجّاد عليه‌السلام آن بود که: ولید بن عبد الملک، آن حضرت را (به طور مرموزی) مسموم کرد» وقتی که جنازه آن حضرت را به خاک سپردند، همسرش بر روی قبر او، خیمه‌ای برپا نمود.

۵-

دو فراز از دعاهای امام سجّاد عليه‌السلام ‌

۱- آن حضرت همواره این دعا را می‌خواند:

اللّهمّ من انا حتّی تغضب علیّ، فو عزّتک ما تزیّن ملکک احسانی، و لا یقبّحه إساءتی، و لا ینقص من خزائنک غنائی، و لا یزید فیها فقری

: «خداوندا! من کیستم که تو بر من غضب کنی، سوگند به عزّتت، احسان و نیکوکاری من، عظمت مقام تو را زینت نمی‌بخشد، و کارهای نازیبای من، آن مقام را نازیبا نخواهد کرد، و بی‌نیازی من، چیزی از خزائن تو نمی‌کاهد، و فقر من چیزی بر آن نمی‌افزاید».

۲- یکی از دعاهای او چنانکه در کتاب «صحیفه کامله» [قسمت آخر دعای ۵۰] آمده، و خود آن حضرت، آن را انشاء نموده این است:

اللّهمّ بالمخزون من اسمائک، و بما وارته الحجب من بهائک، الّا رحمت هذه النّفس الجزوعة، و هذه الرّمة الهلوعة الّتی لا تستطیع حرّ شمسک، فکیف تستطیع حرّ نارک، و الّتی لا تستطیع صوت رعدک، فکیف تستطیع غضبک، فارحمنی، اللّهمّ فانّی امرؤ حقیر، و خطری یسیر، و لیس عذابی ممّا یزید فی ملکک مثقال ذرّة- تا آخر دعا

ترجمه:

: «پروردگارا! به نامهای مقدّس تو، آن نامها که مخزون و پوشیده است، سوگندت می‌دهم، به انوار عالیه تو، آن نورها که در حجابها مکتوم است، سوگندت می‌دهم، بر نفس درمانده و ذلیل من ببخشای، و این جسم ضعیف را که در برابر حرارت خورشید تو طاقت مقاومت نیاورد، به عقوبت و عذاب، دچار مساز.

یا ربّ! من که طاقت ندارم نور آفتاب تو را بتابم، چگونه در شعله‌های دوزخ تو طاقت خواهم آورد، من که یارایم نیست، خروش رعد تو را بشنوم، با کدام

الأنوار البهیة، ص: ۲۰۰

گوش، فریاد خشم تو را خواهم شنید؟

به من رحم کن ای پروردگار من! که موجودی حقیر و ضعیف، بیش نباشم، عنوان من کوچک و ناچیز است، از عذاب من، ذرّه‌ای بر قدرت و عظمتت نخواهد افزود».

۶-

توجّه و دقّت در زندگی سازنده امام سجّاد عليه‌السلام ‌

با دقّت و توجّه عمیق، بر فراز و نشیب‌های زندگی امام سجّاد عليه‌السلام بنگر، و شگفتیهای آثار زندگی آن حضرت را با دیده عبرت مشاهده کن، درباره پارسائی، عبادت، خشوع، شب‌زنده‌داری، دعاها، نمازها، انفاقها، و ملازمت و الفت او با عبادتها و توسّلات و مناجات و دعاهایش بیندیش، که آن دعاها و مناجاتها، علاوه بر اینکه بیانگر اوج فصاحت و شیوائی و گویائی بیان است، از شدّت خشوع و تضرّع او در پیشگاه خدا، حکایت می‌کند.

او هنگام عبادت و دعا، در جایگاه گنهکار قرار می‌گرفت، با اینکه شدیدا از فرمان خدا اطاعت می‌کرد، و به گناه اعتراف می‌نمود، با اینکه ساحت مقدّسش از هر گونه گناه منزّه بود.

گریه و ناله و پریشانی حالش از خوف خدا، و بیداریش در نیمه‌های شب، در آن هنگام که پرده تاریکی شب، همه جا را فرا گرفته بود، براستی مایه عبرت است، آن حضرت، در نیمه‌های شب، گرم مناجات با پروردگارش بود، و پیوسته در این درگاه، راز و نیاز می‌کرد، به گونه‌ای که از همه چیز چشم می‌پوشید، و از دنیا خود را برهنه ساخته و از قفس بشری، خود را بیرون انداخته، و با تمام توجّه به سوی خدا رو می‌آورد، جسمش در حال سجده بر خاک افتاده، و روحش به ملأ اعلی پیوسته بود، هنگامی که به آیه‌ای از آیات عذاب الهی برمی‌خورد، بر خود می‌پیچید، به گونه‌ای که گویا مقصود از آن آیه، خود او است، با اینکه وجود اقدسش از آن دور بود.

براستی اگر با دقّت و توجّه به حالات امام سجّاد عليه‌السلام بنگری، اموری

الأنوار البهیة، ص: ۲۰۱

شگفت‌انگیز و حالاتی حیرت‌زا، و روحی نزدیک به خدا می‌نگری [که هر کدام کافی است تحوّلی عمیق در افراد آماده پدید آورد]

در همین جا سخن را (ناتمام) قطع می‌کنیم، چرا که این سخن را پایانی نیست، و الفاظ و واژه‌ها را یارای بیان فضائل آن حضرت و شمارش مفاخر زندگی او، نخواهد بود. درودهای خدا بر او و پدران و فرزندانش باد.

[پایان نور ششم]

الأنوار البهیة، ص: ۲۰۲

چند سخن آموزنده از امام سجّاد [ع]

عليه‌السلام [تنظیم از: مترجم]- ما من قطرة احبّ الی اللّه عزّ و جلّ من قطرتین: قطرة دم فی سبیل اللّه، و قطرة دمعة فی سواد اللّیل، لا یرید بها عبد الّا اللّه عزّ و جلّ

: «هیچ قطره‌ای در پیشگاه خدا، محبوبتر از دو قطره نیست: ۱- قطره خونی که در راه خدا ریخته شود. ۲- قطره اشکی که در تاریکی نیمه‌های شب (از خوف خدا) ریخته می‌گردد، و مقصود بنده در این حال، خدا است»

[بحار الانوار، ج ۱۰۰، ص ۱۰]

- حقّ الجار: فحفظه غائبا و کرامته شاهدا، و نصرته و معونته فی الحالین: «حقّ همسایه آن است که: در غیاب او، آبروی او را حفظ کنی، و در حضور، احترامش نمائی، و در هر حال به او کمک و یاری کنی»

[تحف العقول، ص ۳۰۲]

- حقّ اللّه الاکبر: فانّک تعبده لا تشرک به شیئا، فاذا فعلت ذلک باخلاص، جعل لک علی نفسه ان یکفیک امر الدّنیا و الآخرة و یحفظ لک ما تحبّ منها

: «حق خداوند بزرگ آن است که: او را بپرستی و چیزی را شریک او نسازی، وقتی که از روی اخلاص چنین کردی، خداوند تعهّد نموده که کار دنیا و آخرت تو را سامان بخشد، و آنچه از دنیا را دوست داری برای تو نگهدارد»

[تحف العقول، ص ۲۹۲]

الأنوار البهیة، ص: ۲۰۳

۷۸) و از پرداخت حق نیازمند و محروم، کوتاهی می کند، در حالی که:( وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ ) در اموال آنها برای فقیر و محروم، بهره ای است». (ذاریات: ۱۹)

آدمی باید توجه داشته باشد که مال و ثروت، از آن خداست و تنها او، روزی رسان است. خداوند در قرآن به دو نمونه اشاره کرده است که به آنها مال بخشید، ولی واکنش آن دو با یکدیگر متفاوت بود. یکی از آن دو، بخل کرد و تکبر ورزید و سرکشی در پیش گرفت و دومی، در آسمان نمونه گشت و به شکر داده های خدا پرداخت. این دو، همان قارون و سلیمان هستند. قارون گفت:( ...إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی؛ ) آنچه به من داده شده، درخور دانش من بوده است.» (قصص: ۷۸) و سلیمان گفت:( ...هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ؛ ) این، از بخشش خدایم است تا مرا بیازماید که آیا سپاس می گزارم یا کفران می ورزم». (نمل: ۴۰)

شواهد تاریخی موجود در این باره، از ارتباط میان اقتصاد و گناه حکایت دارد. برای نمونه، ثعلبه با خدا پیمان بسته بود اگر ثروتمند شود، به نیازمندان صدقه دهد، ولی وقتی خداوند مال فراوانی بدو بخشید، بخل ورزید و از پرداخت زکات، شانه خالی کرد. ازاین رو، آیاتی درباره او نازل شد و محکومش کرد و به وی نسبت نفاق داد.(۱) در حقیقت، این کار، وسوسه شیطان و نتیجه چیرگی غرور و آز به مال دنیا بود که وی را به بخل در نعمت خدا واداشت. دلیل شکست مسلمانان در جنگ احد، پس از به دست آوردن پیروزی در مرحله نخست نیز فریفته شدن مسلمانان به غنایم و ستیز بر سر

_________

۱- [۱] نک: توبه: ۷۵ و ۷۶.

آن و نافرمانی از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود. همچنین همراه شدن برخی اصحاب امام حسنعليه‌السلام ، به ویژه عبیدالله بن عباس با معاویه و شکست لشکر امام حسنعليه‌السلام به سبب ضعف و فریفته شدن عبیدالله در برابر وعده های بزرگ معاویه و نیز شرکت _عُمر بن سعد_، در واقعه کربلا علیه امام حسینعليه‌السلام برای دست یابی به حکومت ری و مانند آن، نمونه های دیگری است که می توان از آن یاد کرد.

از آنچه گذشت، درمی یابیم هنگامی که آدمی به تهی دستی گرفتار می آید یا بی نیاز و ثروتمند می شود، دو راه پیش رو دارد؛ هنگام فقر، شکیبایی ورزد و به وقت بهره مندی از نعمت، سپاس گزاری کند یا به شکایت و ناسپاسی و کفران نعمت بپردازد. اسلام، با تنبلی و بی تابی در برابر مشکلات مخالف است و این دو کاستی را راهی برای تسلط شیطان بر آدمی می داند. بی تابی، بی کاری و از دست دادن صبر و شکر، از عوامل شیطانی است که یاد خدا را از دل ها می زداید، آدمی را در دام شیطان گرفتار می سازد و وی را به گناه کاری می کشاند.

۴ - اجتماعی

اشاره

عوامل گوناگونی در اثر پذیری از اجتماع نقش دارند که برخی از آنها عبارتند از:

الف) محیط اجتماع

محیط، یکی از عوامل حساس و اثرگذار بر تربیت آدمی است. درباره تأثیر فرد و جامعه و میزان تأثیر آن دو بر یکدیگر، نظریه های گوناگونی وجود دارد، برخی بر تاثیرپذیری فرد از جامعه و برخی به تأثیر فرد بر جامعه گرایش

پیدا کرده اند؛ ولی حقیقت آن است که فرد و جامعه بر یکدیگر اثر می گذارند؛ یعنی هم فرد می تواند جامعه را بسازد و آن را تغییر دهد و هم جامعه، در شکل گیری شخصیت آدمی و باورها و اعتقادات افراد اثر دارد. سعدی، شاعر نکته پرداز ایران درباره تأثیر محیط بر انسان این گونه سروده است:

پسر نوح با بدان بنشست

خاندان نبوتش گم شد

این اثر گذاری محیط، می تواند مستقیم یا غیرمستقیم باشد. محیط اجتماعی عبارت از مدرسه، خیابان، محافل عمومی، رسانه های جمعی و مانند آن است. زمانی که آدمی به مقتضای شرایط از محیطی سالم به محیطی آلوده منتقل شود، ممکن است سه واکنش مختلف از خود نشان دهد؛ یا به کمک تقوا، ایمان و پاکی خود را حفظ می کند؛ یا تساهل و تسامح در پیش می گیرد و به اباحی گری می رسد؛ یا به رویارویی با عقاید و آرمان ها و باورهای گذشته خود می پردازد تا خود را با جامعه جدید یک رنگ و یگانه سازد.

هنگامی که آدمی توان تغییر محیط فاسد را ندارد و برای حفظ دین و خانواده خود در هراس است و نمی تواند بدون اثرپذیری از آن محیط زندگی کند، اسلام، وی را به دوری از این محیط و هجرت به مکانی فرا می خواند که امنیت بیشتری دارد و فرد می تواند در آن مکان، به شریعت الهی پای بند باشد یا در راه حاکم ساختن آیین الهی بکوشد. اگر انسان برای حفظ منافع دنیایی خود، در محیط فاسد بماند، سرانجامی جز گرفتار شدن در آتش نخواهد داشت، چنان که در قرآن آمده است:

( إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی اْلأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیرًا.) (نساء: ۹۷)

کسانی هستند که فرشتگان، جانشان را می ستانند، در حالی که بر خویشتن ستم کرده بودند. از آنها می پرسند در چه کاری بودید؟ گویند ما در روی زمین مردمی زبون بودیم. فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ جایگاه اینان دوزخ است و سرانجامشان بد.

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز در این باره می فرماید: «هر کس برای [حفظ] دینش از زمینی اگرچه یک وجب، بگریزد، بهشت بر او واجب و هم نشین من و حضرت ابراهیمعليه‌السلام می شود.»(۱) در روایتی آمده است روزی امام صادقعليه‌السلام در مجلسی نشسته بود. سخن از محیط فاسد آخرالزمان به میان آمد و اینکه چگونه فساد همه جا را فرا می گیرد. امام به یکی از اصحابش رو کرد و فرمود: «از این مکان های فاسد، به ستیغ کوه و از سنگی به سنگی پناه بر».(۲)

ب) نبود شرم اجتماعی

یکی از عواملی که زمینه گناه را در انسان فراهم می کند، بی شرمی و پاره شدن پرده حیا در جامعه است. شخصی که می بیند در محیط زندگی، انسان ها بی محابا خود را به گناه می آلایند و از هیچ کسی شرم و حیا نمی کنند، کم کم جرئت پیدا می کند تا خود نیز همچون دیگران به فسق و فجور بپردازد و شرم و حیا را مانع خود نداند. وقتی این عمل فراگیر شود و فحشا و فساد رواج یابد، ضربه های جبران ناپذیری بر عفت عمومی وارد می شود. در این زمینه، گاهی برخی افراد برای توجیه گناهان خود، به آشکار ساختن گناه

______

۱- [۱] گناه از نگاه قرآن، ص ۵۹؛ به نقل از: منتخب التواریخ، ص ۸۷۵

۲- [۲] همان.

دیگران دست می زنند. حضرت علیعليه‌السلام در این باره می فرماید:

ذَوُو الْعُیُوبِ یُحِبُّونَ إِشاعَهَ مَعایِبِ النّاسِ لِیَتَّسِعَ لَهُمُ الْعُذْرُ فِی مَعایبهِمْ.(۱)

گنه کاران دوست دارند گناه دیگران را منتشر کنند تا راه بهانه برای گناه خودشان بازتر گردد.

حضرت در سخنی دیگر می فرماید:

شَرُّ النّاسِ مَنْ لایَعْفُو عَنِ الزِّلَّهِ وَ لایَسْتُرُ الْعَوْرَهَ.(۲)

بدترین مردم کسی است که از لغزش نمی گذرد و عیب را نمی پوشاند.

خداوند نیز انسان را به شدت از این امر نهی کرده و فرموده است:

( إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَهِ. ) (نور: ۱۹)

کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم باایمان رواج یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است.

انسان باحیا هیچ گاه عمل زشت خود را آشکار نمی سازد. امیر مؤمنان علیعليه‌السلام در این باره می فرماید: «مَنْ لایَسْتَحْیِی مِنَ النّاسِ لایَسْتَحْیِی مِنَ اللّهِ؛ کسی که از مردم حیا نمی کند، از خدا نیز حیا نمی کند.»(۳) حضرت در سخنی دیگر می فرماید: «اَحْسَنُ الْحَیاءِ اسْتِحْیائُکَ مِنْ نَفْسِکَ؛ نیکوترین حیا، حیای از خود است».(۴)

اسلام بر زوایای گوناگون شرم تأکید می کند تا از این راه، آدمی را از افتادن به دام شیطان حفظ کند. آن که آشکارا گناه می کند و از دیگران شرم و حیا نمی کند، حرمت خود و جامعه را زیر پا می نهد و حریم دین الهی را

_______

۱- [۱] فهرست غرر الحکم، ص ۲۸۸.

۲- [۲] غرر الحکم و درر الکلم، ج ۱، ص ۴۴۶.

۳- [۳] میزان الحکمه، ج ۲،ص ۵۶۶.

۴- [۴] غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۵۷.

می شکند. در آیاتی از قرآن مجید، از شرم به عنوان عاملی برای مصونیت اجتماع از آلودگی گناه یاد می شود؛ آنجا که خداوند به زنان باایمان می فرماید:

( قُلْ لِلْمُومِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لایُبْدِینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لایُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ .) (نور:۳۱)

و به زنان مؤمن بگو که چشمان خویش را ببندند و شرم گاه خود را نگه دارند و زینت های خود را جز آن مقدار که پیداست، آشکار نکنند و مقنعه های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینت های خود را آشکار نسازند.

در آیه ای دیگر، خطاب به زنان پیامبر سفارش شده است در سخن گفتن، از خود نرمش نشان ندهند:

( یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا .) (احزاب: ۳۲)

ای زنان پیامبر! شما همانند دیگر زنان نیستید. اگر از خدا می ترسید، پس به نرمی سخن مگویید تا آن مردی که در قلب او بیماری است، به طمع افتد و سخن پسندیده بگویید.

ج) رهبر فاسد و گمراه

از مؤثرترین عوامل زمینه های گناه در جامعه، وجود رهبری فاسد است؛ زیرا چنین رهبری، فساد و فحشا را در جامعه گسترش می دهد و به باطل و خودکامگی حکم می راند. حضرت علیعليه‌السلام درباره اثرپذیری مردم از رفتار حاکمان می فرماید: «مردم، به پادشاهان خود شباهت بیشتری دارند تا به پدران خود.»(۱) و در کلامی دیگر فرموده است: «کار رعیت سامان نگیرد مگر با سامان گرفتن کار پادشاهان».(۲)

__________

۱- [۱] بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۷۴.

۲- [۲] نهج البلاغه، ص ۲۱۶.

فساد عالمان و پادشاهان، موجب فساد جامعه و صلاح آنها، مایه صلاح جامعه است. امیر مؤمنان علیعليه‌السلام در این باره می فرماید:

بدترین مردم نزد خدا، پیشوای ستمگری است که موجب گمراهی [مردم] گردد و سنّت رایجی را از میان ببرد وبدعت منسوخی را زنده کند.(۱)

د) هم نشین بد

دوست بد، از دیگر عوامل اجتماعی است که آدمی را به ارتکاب گناه وا می دارد و به دام آلودگی می افکند. دوستان نیز مانند پادشاهان، یا هدایت گرند یا مایه گمراهی. برای نمونه، اصحاب کهف، همه سختی ها و خطرها را به جان خریدند و در راه خدا با یکدیگر پیمان برادری بستند و خداوند، آنها را برای صبر بسیارشان یاری رساند و در دنیا و آخرت، پاینده ساخت.

برای همنشین فاسد نیز می توان از قوم نوح و نقش آنها در گمراه کردن فرزند نوح یاد کرد که همگی به عذاب الهی گرفتار شدند و از زیان کاران دنیا و آخرت گشتند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید: «آدمی، همان دین دوست و هم نشین خود را دارد.»(۲) امام علیعليه‌السلام نیز در نامه ای به حارث همدانی می نویسد:

وَاحْذَرْ صَحابَهَ مَنْ یَضِلُّ رَأْیُهُ وَ یُنْکَرُ عَمَلُهُ فَاِنَّ الصّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصاحِبِه.(۳)

از دوستی با کسانی که افکارشان نادرست و رفتارشان ناپسند است، برحذر باش؛ زیرا آدمی به راه و روش و افکار دوستش خو می گیرد.

امام صادقعليه‌السلام نیز در این باره می فرماید: «مَن یَصحَبْ صاحِبَ السُّوءِ لایَسْلَمْ؛ کسی که

______

۱- [۱] فروع کافی، ج ۷، ص ۱۷۵.

۲- [۲] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۰۶.

۳- [۳] نهج البلاغه، نامه ۵۳.

با رفیق بد هم نشین شود، سالم نمی ماند [و سرانجام به ناپاکی آلوده می شود].» همچنین در قرآن مجید، درباره اهمیت گزینش دوست، از زبان کسی که از این رهگذر به بی راهه رفته، آمده است:( یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلاً ) ای وای بر من! ای کاش فلان شخص را به دوستی برنمی گزیدم». (فرقان: ۲۸)

اسلام همواره افراد را از هم نشینی با دوستان بد، برحذر داشته است؛ زیرا هم نشین افراد بد، به بدی متهم می شود، چنان که رسول اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این باره فرمود: «اَولَی النّاسِ بِالتُّهْمَهِ مَنْ جالَسَ اَهلَ التُّهْمَهِ؛ هر کس با متهمان هم نشینی کند، بیشتر از دیگران سزاوار تهمت است.»(۱) امام علیعليه‌السلام نیز بر اهمیت این مسئله تأکید می ورزد و می فرماید: «مُجالَسَهُ اَهلِ الْهَوی مَنْسَأَهٌ لِلاِْیمانِ وَ مُحْضِرَهٌ لِلشَّیْطانِ؛ هم نشینی با اهل هوا و هوس، دور کننده ایمان از انسان و نزدیک کننده شیطان به وی است».(۲)

هم نشینی با بدان، روح را تاریک می سازد و حس تشخیص خوبی از بدی را کاهش و زشتی رفتار ناپسند را ناچیز جلوه می دهد. ازاین رو، امام محمدتقیعليه‌السلام می فرماید:

إِیّاکَ وَ مُصاحَبَهَ الشَّرِیرِ فَإِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ و یَقْبُحُ أَثَرُهُ.(۳)

زنهار از هم نشینی با بدکار؛ زیرا او همچون شمشیر آخته است که ظاهرش زیبا و نشانی که می گذارد، زشت است.

در روابط اجتماعی باید با افرادی پیوند دوستی برقرار کرد که مشوق کارهای خیر و بازدارنده از کارهای زشت باشند. پیامبر گرامی اسلام از چنین دوستانی، این گونه یاد می کند:

_______

۱- [۱] نهج الفصاحه، ح ۹۷۵.

۲- [۲] میزان الحکمه، ج ۲، ص ۶۳ ؛ ح ۹۷۵.

۳- [۳] بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۹۸.

جالِسِ الاْبَرْارَ فَإِنَّکَ إِنْ فَعَلْتَ خَیْرا حَمَدُوکَ وَ إِنْ أَخْطَأْتَ لَمْ یُعَنَّفوکَ.(۱)

با ابرار هم نشین باشید؛ زیرا اگر کار خیری انجام دادید، شما را تشویق می کنند و اگر اشتباهی از شما سر زد، از شما نمی گذرند، بلکه به شما هشدار می دهند.

ایشان در روایتی دیگر فرمود:

لاتَجْلِسُوا اِلاّ عِنْدَ کِلِّ عالِمٍ یَدْعُوکُم مِنْ خَمْسٍ إِلی خَمْسٍ: مِنَ الشَّکِ إِلَی الْیَقِینِ وَ مِنَ الرِّیا إِلَی الاِْخْلاصِ َو مِنَ الرَّغْبَهِ إِلَی الرَّهبَهِ وَ مِنَ الْکِبْرِ إِلَی التَّواضُعِ وَ مِنَ الْغِشِّ اِلَی النَّصِیحَهِ.(۲)

هم نشین نباشید مگر با دانشمندی که شما را از پنج چیز به سوی پنج چیز فرا خواند: از شک به سوی یقین و از ریا به سوی اخلاص و از زیاده خواهی به کم خواستن و از تکبر به سوی فروتنی و از نیرنگ به سوی نیک خواهی.

آن حضرت در روایتی درباره انتخاب هم نشین، به ابن مسعود این گونه سفارش می کند:

یَابْنَ مَسْعُودٍ! فَلْیَکُنْ جُلَسْائُکَ الأَبْرارَ وَ إِخْواُنکَ الاَْتْقِیاءَ وَ الزُّهادَ لاَِنَّ اللّهَ تَعالی قالَ فی کِتابِهِ: ألاَْخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُم لِبَعضٍ عَدُوٌ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ.(۳)

ای پسر مسعود! هم نشینان خود را نیکان و برادرانت را پرهیزکاران و از دنیا رستگان قرار ده؛ که خداوند در کتابش فرمود: «دوستان در فردای قیامت، برخی بر برخی دیگر دشمن می شوند مگر دوستان پرهیزکار».

ه) جلب رضایت عمومی و جوّزدگی

معیار و میزان تصمیم گیری و انتخاب، باید فرمان خدا باشد، نه محیط و

____________

۱- [۱] میزان الحکمه، ج ۲، ص ۶۱

۲- [۲] همان.

۳- [۳] همان، ج ۲، ص ۶۲

خواست اکثریت. اگر فضای عمومی، هم رنگ شدن با جماعت و هم رأیی با اکثریت جامعه، ملاک عمل و تصمیم گیری قرار گیرد، بسیاری از کارها به لغزش و انحراف می انجامد. برخی جوانان بدون تأمل و تفکر و تنها از روی تقلید، به انجام کاری می پردازند، در حالی که خداوند، قدرت تعقل را برای انتخاب راه درست در اختیار آدمی قرار داده و آن را به نور وحی نیز آراسته است و هیچ گاه پیروی از رأی اکثریت را نمی پذیرد. امام کاظمعليه‌السلام به شاگرد عالم و برجسته اش، هشام بن حکم فرمود:

یا هِشام! لَوْ کانَ فِی یَدِکَ جَوْزَهٌ وَ قالَ النّاسُ لُؤْلُؤَهٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَهٌ وَ لَوْکانَ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَهٌ وَ قالَ النّاسُ إِنَّها جَوْزَهٌ ما ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّها لُؤْلُؤَهٌ.(۱)

ای هشام! اگر در دست تو گردویی باشد، ولی مردم بگویند مروارید است، به حال تو سودی ندارد؛ زیرا می دانی گردوست و اگر در دست تو مرواریدی باشد و مردم بگویند گردوست، زیانی به تو نمی رسد؛ زیرا می دانی آن مروارید است.

در وصیت معروف حضرت لقمان به پسرش نیز آمده است:

لاتُعَلِّقْ قَلْبَکَ بِرِضَی النّاس فَإِنَّ ذلِکَ لایَحْصُلُ.(۲)

قلب خود را به خشنودی مردم وابسته مکن؛ زیرا [هر کاری کنی،] رضایت همه مردم به دست نمی آید.

امام باقرعليه‌السلام نیز در کلام زیبایی فرمود:

کسی که خشنودی مردم را به چیزی که موجب خشم خدا می شود، طلب کند، همان ستایش کننده او از مردم، سرزنش گر او خواهد شد و کسی که اطاعت خدا را به چیزی که باعث خشم مردم می شود، طلب کند، خداوند، وی را از دشمنی هر دشمن و از حسادت هر

______

۱- [۱] سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۲۸.

۲- [۲] همان، ص ۵۱۱.

حسود و از ستم هر ستمگر کفایت می کند و به یقین، خداوند یار و یاور او خواهد بود.(۱)

همچنین آن امام همام به جابر جعفی یکی از شاگردان برجسته اش فرمود:

ای جابر! بدان که تو دوست ما نخواهی بود تا زمانی که اگر تمام اهل شهر جمع شوند و بگویند تو آدم بدی هستی، غمگین نشوی و اگر همه بگویند تو آدم خوبی هستی، خوش حال نشوی، بلکه حال خود را بر کتاب خدا (قرآن) عرضه دار. اگر خود را چنین یافتی که در خط قرآن گام برمی داری و در آنچه قرآن بی میل است، بی میل هستی و در آنچه قرآن مشتاق آن است، تو نیز مشتاق آنی و از آنچه قرآن هشدار داده است، گریزانی، استوار باش و مژده باد به تو که در این صورت، آنچه مردم درباره تو می گویند، به تو آسیبی نخواهد رساند.(۲)

۵ - روانی و فردی

الف) شکسته شدن کرامت و شخصیت انسانی

انسان، گل سر سبد جهان هستی است. خداوند هیچ موجودی را برتر از وی نیافریده است، چنان که در قرآن مجید آمده است:

( وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً .) (اسراء: ۷۰)

و ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا [بر مرکب های راهوار] حمل کردیم و از انواع روزی های پاکیزه به آنها روزی دادیم و [آنها را] بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدیم.

انسان، کرامت ذاتی دارد و از همه موجودات و فرشتگان برتر است. ازسوی دیگر، می تواند کرامت اکتسابی را نیز در پرتو تقوا و اعمال نیک به

_____

۱- [۱] فروع کافی، ج ۵، ص ۶۳

۲- [۲] سفینه البحار، ج ۲، ص ۶۹۱

دست آورد. قداست و برتری انسان چنان است که خداوند به فرشتگان فرمان داد تا بر آدم سجده کنند؛ یعنی خدا را شکر کنند که چنین موجود برتری آفریده است.(۱)

آیات قرآن مجید و روایات امامان معصومعليهم‌السلام ، همواره شخصیت و عظمت روح انسان را یادآور می شوند. امام علیعليه‌السلام در این باره می فرماید: «اِنَّهُ لَیْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّهَ فَلا تَبِیعُوها إِلاّ بِها؛ بدانید که وجود شما جز بهشت، بهایی ندارد. آن را به کمتر از بهشت نفروشید.»(۲) و در سخن دیگری فرمود: «اَتَزْعَمُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ وَ فِیکَ انْطَوَی الْعالَمُ الاَْکْبَرُ؛ آیا گمان می کنی که موجود کوچکی هستی، [در حالی که] در وجود تو جهانی بزرگ نهفته است.» در کلام دیگری از آن حضرت آمده است:

أَلْعالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ کَفی بِالْمَرءِ جَهْلاً اَلاّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ.(۳)

دانا، کسی است که قدر خود را بشناسند و برای نادانی انسان، همین بس که قدر خود را نشناسد.

یکی از زمینه های ارتکاب گناه، تحقیر و سرکوبی شخصیت انسان است.

احساس حقارت و ناآگاهی انسان از ارزش وجودی خویش و فریبندگی اجتماعی، زمینه گرفتاری وی را در دام شیطان و غفلت از کرامت خود فراهم می آورد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید: «دروغ گو، دروغ نمی گوید مگر به سبب حقارت نفسانی اش.» امام علیعليه‌السلام نیز می فرماید: «دورویی فرد، برخاسته از ذلتی است

_______

۱- [۱] نک: بقره: ۳۴؛ اسرا: ۶۱ ؛ طه: ۱۱۶.

۲- [۲] نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.

۳- [۳] همان، خطبه ۱۶ و ۱۰۳.

که در خود می یابد.»(۱) اگر انسان ارزش خود را بداند، هیچ گاه فریب ظواهر دنیا را نمی خورد و این سفارش امام سجادعليه‌السلام را آویزه گوشش می سازد که فرمود: «هر که کرامت نفسانی یابد، دنیا در نگاه او ناچیز می شود».(۲)

ب) شهوت رانی

خداوند، فرشتگان را از قدرت عقل بهره مند و از شهوت پاک کرد. آنها همواره فرمان بر خداوند سبحان هستند. از سوی دیگر، به حیوانات تنها شهوت و غضب بخشید و سرانجام انسان را از مشتی گل آفرید و وی را هم از شهوت و هم از نفخه الهی و حکومت عقل بهره مند ساخت و گرامی داشت. پس هرگاه شهوت بر عقل چیره شود، انسان از چارپایان نیز پست تر می شود که:( إِنْ هُمْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً ) آنها نیستند مگر چارپایان، بلکه گمراه تر از آنهایند.» (فرقان: ۴۴) و هرگاه عقل بر شهوت چیره شود، آدمی از فرشته نیز برتر و والاتر می گردد.

بنابراین، سه نیرو بر انسان حاکم است؛ شهوت، خشم و عقل. پس هرگاه عقل مغلوب گردد، انسان با نیروی شهوت خود، به درنده ای تبدیل می شود که جامعه را به تباهی می کشاند. بنابراین، از عوامل ارتکاب گناه، پیروی از شهوت هاست.

_________

۱- [۱] همان.

۲- [۲] غرر الحکم و درر الکلم، ج ۲، ص ۷۷۷.

ج) دنیاگرایی

حضرت علیعليه‌السلام در روایتی زیبا و هشداردهنده می فرماید:

اِنَّما مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ الْحَیَّهِ ما اَلیَنَ مَسَّها وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ النّاقِعُ یَحْذَرُهَا الرَّجُلُ الْعاقِلُ وَ یَهْوی اِلَیْهَا الصَّبِیُّ الْجاهِلُ.(۱)

حکایت دنیا، حکایت ماری است که ظاهری نرم، ولی زهری کشنده در درون دارد. مرد عاقل، از آن بپرهیزد و کودک نادان، به سویش گراید.

امام صادقعليه‌السلام در این باره می فرماید:

مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ ماءِ الْبَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشانُ اِزْدادَ عَطَشاً حَتّی تَقْتُلَهُ.(۲)

حکایت دنیا، همانند آب [شور] دریاست که هر چه شخص تشنه، از آن بیشتر بیاشامد، تشنگی اش بیشتر می شود تا وقتی که وی را بکشد.

در پندها و نصایح لقمان به پسرش نیز آمده است:

وَ لاتَکُنْ فی هذِهِ الدُّنْیا بِمَنْزِلَهِ شاهٍ وَقَعَتْ فی زَرْعٍ اَخْضَرَ فَاَدْلَتْ حَتّی سَمِنَتْ فَکانَ حَتْفُها عِنْدَ سَمِنَها وَ لکِنْ اِجْعَلِ الدُّنْیا بِمَنْزِلَهِ قَنْطَرَهٍ عَلی نَهْرٍ جُزْتَ عَلَیْها وَ تَرَکْتَها وَ لَمْ تَرْجِعْ اِلَیْها آخِرَ الدَّهْرِ.(۳)

در این دنیا، همانند گوسفندی مباش که در زراعتی سبز افتاده است و [از آن] می خورد تا چاق شود و مرگش در همان فربهی اوست، بلکه دنیا را مانند پلی بدان که بر روی نهری کشیده شده است که از آن می گذری و تا پایان روزگار به سویش باز نمی گردی.

امام باقرعليه‌السلام نیز روایتی به همین مضمون در ترک دین و دنیاگریزی دارد. ایشان می فرماید:

مَثَلُ الحَریصِ عَلی الدُّنیا کَمَثَلُ دُودَهِ القَزِّ کُلَّما ازْدادَت عَلی نَفْسِها لَفّاً کانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّی تَمُوتُ

______

۱- [۱] اصول کافی، ج ۳، ص ۲۰۴.

۲- [۲] همان، ص ۲۰۵.

۳- [۳] همان، ص ۲۰۲.

غَمّاً.(۱)

حکایت شخص حریص نسبت به دنیا، حکایت کرم ابریشم است که هر چه بیشتر بر خود می تند، راه بیرون آمدنش دورتر [و دشوارتر ]می شود تا آنکه از اندوه می میرد.

همچنین امام صادقعليه‌السلام در روایتی درباره شدت حبّ به دنیا، این گونه می فرماید: «مَنْ کَثُرَ اشْتِباکُهُ بِالدُّنْیا کانَ اَشَدُّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِراقِها؛ هر اندازه علاقه و آلودگی به دنیا بیشتر باشد، جدایی از آن سخت تر است».(۲)

بزرگان دین و اخلاق، همواره از بی وفایی دنیا سخن به میان آورده و پیروان خود را از دل بستن به آن برحذر داشته اند و خود نیز در عمل نسبت به دنیا زهد ورزیده و از آن دوری گزیده اند.

سرآمد عارفان و دنیاگریزان، امام علیعليه‌السلام می فرماید:

وَ اللّهِ لَوْ اُعْطِیتُ الاَْقالِیمَ السَّبْعَهَ بِما تَحْتَ اَفْلاکِها عَلی اَنْ اَعْصِیَ اللّهَ فِی نَمْلَهٍ اَسْلُبُها جُلْبَ شَعِیرَهٍ ما فَعَلْتُهُ وَ اِنَّ دُنْیاکُم عِنْدِی لاََهْوَنُ مِنْ وَرَقَهٍ فِی فَمِ جَرادَهٍ تَقْضَمُها ما لِعَلِیٍّ وَ نَعِیمٍ یَفنی وَ لَذَّهٍ لایَبْقی...(۳)

به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر افلاک آنهاست، به من بدهند که من در ربودن پوست جوی از [دهان] مورچه ای، گناه و نافرمانی خدا را بکنم، این کار را نخواهم کرد. به راستی، دنیای شما نزد من، از برگی که در دهان ملخی است و آن را می جود، پست تر است. علی را با نعمتی که از دست می رود و لذتی که باقی نمی ماند، چه کار؟

ابن عباس می گوید:

هنگامی که علیعليه‌السلام برای جنگ با طلحه و زبیر به سوی بصره حرکت کرد، در

__________

۱- [۱] همان.

۲- [۲] بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۹.

۳- [۳] نهج البلاغه، ترجمه: فیض الاسلام، ص ۷۰۵.

ربذه اقامت کرد. در این هنگام، قافله ای از حاجیان [که از مکه می آمدند]، در آنجا گرد آمدند تا سخنان آن حضرت را بشنوند. علیعليه‌السلام داخل خیمه خود بود. من برای آگاه کردن وی به در خیمه آمدم. دیدم آن حضرت نشسته است و با دست خود، نعلینش را وصله می زند. وقتی ایشان را در این حالت دیدم، به وی گفتم: نیاز ما به اینکه به کارهای ما سر و صورتی بدهی، بیشتر از کاری است که [اکنون] می کنی؟ آن حضرت پاسخ مرا نداد تا اینکه دوختن نعلین به پایان رسید. آن گاه آن لنگه نعلین را با لنگه دیگرش جفت کرد و به من فرمود: «این نعلین ها را قیمت کن!» گفتم: ارزشی ندارد! حضرت فرمود: «با اینکه ارزشی ندارد، [هر چه هست، قیمت کن]» گفتم: از یک درهم کمتر می ارزد. امام فرمود: «وَاللّهِ لَهُما اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اَمرِکُمْ هذا اِلاّ اَنْ اُقِیمَ حَقّاً اَوْ اَدْفَعَ باطِلاً؛ به خدا سوگند، من این نعلین ها را از زمام داری و ریاست بر شما بیشتر دوست می دارم مگر اینکه حقی را برپا دارم یا از باطلی جلوگیری کنم».(۱)

امام صادقعليه‌السلام به مردی که از ایشان تقاضای موعظه کرده بود، جملاتی ارزشمند هدیه کرد و فرمود: «اِنْ کانَتِ الدُّنْیا فانِیَهً فَالطُّمَأْنِینَهُ اِلَیْها لِماذا؛ اگر دنیا فانی است، پس اعتماد و دل گرمی به آن برای چیست؟»

پیشوایان دینی، همواره مردم را از گرایش و دل بستگی به دنیا برحذر داشته اند؛ زیرا آن را ریشه همه مفاسد و گناهان می شمردند، چنان که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ مِفْتاُحُ کُلِّ سَیِّئَهٍ؛ علاقه و محبت به دنیا، سَر هر خطا و کلید هر گناهی است.»(۲) از حضرت علیعليه‌السلام نیز روایت شده است:

اَیُّهَا النّاسُ إِیّاکُمْ وَ حُبَّ الدُّنْیا فَاِنَّها رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ بابُ کُلِّ بَلِیَّهٍ وَ قِرانُ کُلِّ فِتْنَهٍ وَ داعِی کُلِّ رَزِیَّهٍ.(۳)

_________

۱- [۱] شیخ صدوق، امالی، ص ۷.

۲- [۲] ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۱.

۳- [۳] دیلمی، ارشاد القلوب، ص ۲۹؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۵۴.

۷۸) و از پرداخت حق نیازمند و محروم، کوتاهی می کند، در حالی که:( وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ ) در اموال آنها برای فقیر و محروم، بهره ای است». (ذاریات: ۱۹)

آدمی باید توجه داشته باشد که مال و ثروت، از آن خداست و تنها او، روزی رسان است. خداوند در قرآن به دو نمونه اشاره کرده است که به آنها مال بخشید، ولی واکنش آن دو با یکدیگر متفاوت بود. یکی از آن دو، بخل کرد و تکبر ورزید و سرکشی در پیش گرفت و دومی، در آسمان نمونه گشت و به شکر داده های خدا پرداخت. این دو، همان قارون و سلیمان هستند. قارون گفت:( ...إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی؛ ) آنچه به من داده شده، درخور دانش من بوده است.» (قصص: ۷۸) و سلیمان گفت:( ...هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ؛ ) این، از بخشش خدایم است تا مرا بیازماید که آیا سپاس می گزارم یا کفران می ورزم». (نمل: ۴۰)

شواهد تاریخی موجود در این باره، از ارتباط میان اقتصاد و گناه حکایت دارد. برای نمونه، ثعلبه با خدا پیمان بسته بود اگر ثروتمند شود، به نیازمندان صدقه دهد، ولی وقتی خداوند مال فراوانی بدو بخشید، بخل ورزید و از پرداخت زکات، شانه خالی کرد. ازاین رو، آیاتی درباره او نازل شد و محکومش کرد و به وی نسبت نفاق داد.(۱) در حقیقت، این کار، وسوسه شیطان و نتیجه چیرگی غرور و آز به مال دنیا بود که وی را به بخل در نعمت خدا واداشت. دلیل شکست مسلمانان در جنگ احد، پس از به دست آوردن پیروزی در مرحله نخست نیز فریفته شدن مسلمانان به غنایم و ستیز بر سر

_________

۱- [۱] نک: توبه: ۷۵ و ۷۶.

آن و نافرمانی از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود. همچنین همراه شدن برخی اصحاب امام حسنعليه‌السلام ، به ویژه عبیدالله بن عباس با معاویه و شکست لشکر امام حسنعليه‌السلام به سبب ضعف و فریفته شدن عبیدالله در برابر وعده های بزرگ معاویه و نیز شرکت _عُمر بن سعد_، در واقعه کربلا علیه امام حسینعليه‌السلام برای دست یابی به حکومت ری و مانند آن، نمونه های دیگری است که می توان از آن یاد کرد.

از آنچه گذشت، درمی یابیم هنگامی که آدمی به تهی دستی گرفتار می آید یا بی نیاز و ثروتمند می شود، دو راه پیش رو دارد؛ هنگام فقر، شکیبایی ورزد و به وقت بهره مندی از نعمت، سپاس گزاری کند یا به شکایت و ناسپاسی و کفران نعمت بپردازد. اسلام، با تنبلی و بی تابی در برابر مشکلات مخالف است و این دو کاستی را راهی برای تسلط شیطان بر آدمی می داند. بی تابی، بی کاری و از دست دادن صبر و شکر، از عوامل شیطانی است که یاد خدا را از دل ها می زداید، آدمی را در دام شیطان گرفتار می سازد و وی را به گناه کاری می کشاند.

۴ - اجتماعی

اشاره

عوامل گوناگونی در اثر پذیری از اجتماع نقش دارند که برخی از آنها عبارتند از:

الف) محیط اجتماع

محیط، یکی از عوامل حساس و اثرگذار بر تربیت آدمی است. درباره تأثیر فرد و جامعه و میزان تأثیر آن دو بر یکدیگر، نظریه های گوناگونی وجود دارد، برخی بر تاثیرپذیری فرد از جامعه و برخی به تأثیر فرد بر جامعه گرایش

پیدا کرده اند؛ ولی حقیقت آن است که فرد و جامعه بر یکدیگر اثر می گذارند؛ یعنی هم فرد می تواند جامعه را بسازد و آن را تغییر دهد و هم جامعه، در شکل گیری شخصیت آدمی و باورها و اعتقادات افراد اثر دارد. سعدی، شاعر نکته پرداز ایران درباره تأثیر محیط بر انسان این گونه سروده است:

پسر نوح با بدان بنشست

خاندان نبوتش گم شد

این اثر گذاری محیط، می تواند مستقیم یا غیرمستقیم باشد. محیط اجتماعی عبارت از مدرسه، خیابان، محافل عمومی، رسانه های جمعی و مانند آن است. زمانی که آدمی به مقتضای شرایط از محیطی سالم به محیطی آلوده منتقل شود، ممکن است سه واکنش مختلف از خود نشان دهد؛ یا به کمک تقوا، ایمان و پاکی خود را حفظ می کند؛ یا تساهل و تسامح در پیش می گیرد و به اباحی گری می رسد؛ یا به رویارویی با عقاید و آرمان ها و باورهای گذشته خود می پردازد تا خود را با جامعه جدید یک رنگ و یگانه سازد.

هنگامی که آدمی توان تغییر محیط فاسد را ندارد و برای حفظ دین و خانواده خود در هراس است و نمی تواند بدون اثرپذیری از آن محیط زندگی کند، اسلام، وی را به دوری از این محیط و هجرت به مکانی فرا می خواند که امنیت بیشتری دارد و فرد می تواند در آن مکان، به شریعت الهی پای بند باشد یا در راه حاکم ساختن آیین الهی بکوشد. اگر انسان برای حفظ منافع دنیایی خود، در محیط فاسد بماند، سرانجامی جز گرفتار شدن در آتش نخواهد داشت، چنان که در قرآن آمده است:

( إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی اْلأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیرًا.) (نساء: ۹۷)

کسانی هستند که فرشتگان، جانشان را می ستانند، در حالی که بر خویشتن ستم کرده بودند. از آنها می پرسند در چه کاری بودید؟ گویند ما در روی زمین مردمی زبون بودیم. فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ جایگاه اینان دوزخ است و سرانجامشان بد.

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز در این باره می فرماید: «هر کس برای [حفظ] دینش از زمینی اگرچه یک وجب، بگریزد، بهشت بر او واجب و هم نشین من و حضرت ابراهیمعليه‌السلام می شود.»(۱) در روایتی آمده است روزی امام صادقعليه‌السلام در مجلسی نشسته بود. سخن از محیط فاسد آخرالزمان به میان آمد و اینکه چگونه فساد همه جا را فرا می گیرد. امام به یکی از اصحابش رو کرد و فرمود: «از این مکان های فاسد، به ستیغ کوه و از سنگی به سنگی پناه بر».(۲)

ب) نبود شرم اجتماعی

یکی از عواملی که زمینه گناه را در انسان فراهم می کند، بی شرمی و پاره شدن پرده حیا در جامعه است. شخصی که می بیند در محیط زندگی، انسان ها بی محابا خود را به گناه می آلایند و از هیچ کسی شرم و حیا نمی کنند، کم کم جرئت پیدا می کند تا خود نیز همچون دیگران به فسق و فجور بپردازد و شرم و حیا را مانع خود نداند. وقتی این عمل فراگیر شود و فحشا و فساد رواج یابد، ضربه های جبران ناپذیری بر عفت عمومی وارد می شود. در این زمینه، گاهی برخی افراد برای توجیه گناهان خود، به آشکار ساختن گناه

______

۱- [۱] گناه از نگاه قرآن، ص ۵۹؛ به نقل از: منتخب التواریخ، ص ۸۷۵

۲- [۲] همان.

دیگران دست می زنند. حضرت علیعليه‌السلام در این باره می فرماید:

ذَوُو الْعُیُوبِ یُحِبُّونَ إِشاعَهَ مَعایِبِ النّاسِ لِیَتَّسِعَ لَهُمُ الْعُذْرُ فِی مَعایبهِمْ.(۱)

گنه کاران دوست دارند گناه دیگران را منتشر کنند تا راه بهانه برای گناه خودشان بازتر گردد.

حضرت در سخنی دیگر می فرماید:

شَرُّ النّاسِ مَنْ لایَعْفُو عَنِ الزِّلَّهِ وَ لایَسْتُرُ الْعَوْرَهَ.(۲)

بدترین مردم کسی است که از لغزش نمی گذرد و عیب را نمی پوشاند.

خداوند نیز انسان را به شدت از این امر نهی کرده و فرموده است:

( إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَهِ. ) (نور: ۱۹)

کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم باایمان رواج یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است.

انسان باحیا هیچ گاه عمل زشت خود را آشکار نمی سازد. امیر مؤمنان علیعليه‌السلام در این باره می فرماید: «مَنْ لایَسْتَحْیِی مِنَ النّاسِ لایَسْتَحْیِی مِنَ اللّهِ؛ کسی که از مردم حیا نمی کند، از خدا نیز حیا نمی کند.»(۳) حضرت در سخنی دیگر می فرماید: «اَحْسَنُ الْحَیاءِ اسْتِحْیائُکَ مِنْ نَفْسِکَ؛ نیکوترین حیا، حیای از خود است».(۴)

اسلام بر زوایای گوناگون شرم تأکید می کند تا از این راه، آدمی را از افتادن به دام شیطان حفظ کند. آن که آشکارا گناه می کند و از دیگران شرم و حیا نمی کند، حرمت خود و جامعه را زیر پا می نهد و حریم دین الهی را

_______

۱- [۱] فهرست غرر الحکم، ص ۲۸۸.

۲- [۲] غرر الحکم و درر الکلم، ج ۱، ص ۴۴۶.

۳- [۳] میزان الحکمه، ج ۲،ص ۵۶۶.

۴- [۴] غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۵۷.

می شکند. در آیاتی از قرآن مجید، از شرم به عنوان عاملی برای مصونیت اجتماع از آلودگی گناه یاد می شود؛ آنجا که خداوند به زنان باایمان می فرماید:

( قُلْ لِلْمُومِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لایُبْدِینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لایُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ .) (نور:۳۱)

و به زنان مؤمن بگو که چشمان خویش را ببندند و شرم گاه خود را نگه دارند و زینت های خود را جز آن مقدار که پیداست، آشکار نکنند و مقنعه های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینت های خود را آشکار نسازند.

در آیه ای دیگر، خطاب به زنان پیامبر سفارش شده است در سخن گفتن، از خود نرمش نشان ندهند:

( یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا .) (احزاب: ۳۲)

ای زنان پیامبر! شما همانند دیگر زنان نیستید. اگر از خدا می ترسید، پس به نرمی سخن مگویید تا آن مردی که در قلب او بیماری است، به طمع افتد و سخن پسندیده بگویید.

ج) رهبر فاسد و گمراه

از مؤثرترین عوامل زمینه های گناه در جامعه، وجود رهبری فاسد است؛ زیرا چنین رهبری، فساد و فحشا را در جامعه گسترش می دهد و به باطل و خودکامگی حکم می راند. حضرت علیعليه‌السلام درباره اثرپذیری مردم از رفتار حاکمان می فرماید: «مردم، به پادشاهان خود شباهت بیشتری دارند تا به پدران خود.»(۱) و در کلامی دیگر فرموده است: «کار رعیت سامان نگیرد مگر با سامان گرفتن کار پادشاهان».(۲)

__________

۱- [۱] بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۷۴.

۲- [۲] نهج البلاغه، ص ۲۱۶.

فساد عالمان و پادشاهان، موجب فساد جامعه و صلاح آنها، مایه صلاح جامعه است. امیر مؤمنان علیعليه‌السلام در این باره می فرماید:

بدترین مردم نزد خدا، پیشوای ستمگری است که موجب گمراهی [مردم] گردد و سنّت رایجی را از میان ببرد وبدعت منسوخی را زنده کند.(۱)

د) هم نشین بد

دوست بد، از دیگر عوامل اجتماعی است که آدمی را به ارتکاب گناه وا می دارد و به دام آلودگی می افکند. دوستان نیز مانند پادشاهان، یا هدایت گرند یا مایه گمراهی. برای نمونه، اصحاب کهف، همه سختی ها و خطرها را به جان خریدند و در راه خدا با یکدیگر پیمان برادری بستند و خداوند، آنها را برای صبر بسیارشان یاری رساند و در دنیا و آخرت، پاینده ساخت.

برای همنشین فاسد نیز می توان از قوم نوح و نقش آنها در گمراه کردن فرزند نوح یاد کرد که همگی به عذاب الهی گرفتار شدند و از زیان کاران دنیا و آخرت گشتند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید: «آدمی، همان دین دوست و هم نشین خود را دارد.»(۲) امام علیعليه‌السلام نیز در نامه ای به حارث همدانی می نویسد:

وَاحْذَرْ صَحابَهَ مَنْ یَضِلُّ رَأْیُهُ وَ یُنْکَرُ عَمَلُهُ فَاِنَّ الصّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصاحِبِه.(۳)

از دوستی با کسانی که افکارشان نادرست و رفتارشان ناپسند است، برحذر باش؛ زیرا آدمی به راه و روش و افکار دوستش خو می گیرد.

امام صادقعليه‌السلام نیز در این باره می فرماید: «مَن یَصحَبْ صاحِبَ السُّوءِ لایَسْلَمْ؛ کسی که

______

۱- [۱] فروع کافی، ج ۷، ص ۱۷۵.

۲- [۲] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۰۶.

۳- [۳] نهج البلاغه، نامه ۵۳.

با رفیق بد هم نشین شود، سالم نمی ماند [و سرانجام به ناپاکی آلوده می شود].» همچنین در قرآن مجید، درباره اهمیت گزینش دوست، از زبان کسی که از این رهگذر به بی راهه رفته، آمده است:( یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلاً ) ای وای بر من! ای کاش فلان شخص را به دوستی برنمی گزیدم». (فرقان: ۲۸)

اسلام همواره افراد را از هم نشینی با دوستان بد، برحذر داشته است؛ زیرا هم نشین افراد بد، به بدی متهم می شود، چنان که رسول اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این باره فرمود: «اَولَی النّاسِ بِالتُّهْمَهِ مَنْ جالَسَ اَهلَ التُّهْمَهِ؛ هر کس با متهمان هم نشینی کند، بیشتر از دیگران سزاوار تهمت است.»(۱) امام علیعليه‌السلام نیز بر اهمیت این مسئله تأکید می ورزد و می فرماید: «مُجالَسَهُ اَهلِ الْهَوی مَنْسَأَهٌ لِلاِْیمانِ وَ مُحْضِرَهٌ لِلشَّیْطانِ؛ هم نشینی با اهل هوا و هوس، دور کننده ایمان از انسان و نزدیک کننده شیطان به وی است».(۲)

هم نشینی با بدان، روح را تاریک می سازد و حس تشخیص خوبی از بدی را کاهش و زشتی رفتار ناپسند را ناچیز جلوه می دهد. ازاین رو، امام محمدتقیعليه‌السلام می فرماید:

إِیّاکَ وَ مُصاحَبَهَ الشَّرِیرِ فَإِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ و یَقْبُحُ أَثَرُهُ.(۳)

زنهار از هم نشینی با بدکار؛ زیرا او همچون شمشیر آخته است که ظاهرش زیبا و نشانی که می گذارد، زشت است.

در روابط اجتماعی باید با افرادی پیوند دوستی برقرار کرد که مشوق کارهای خیر و بازدارنده از کارهای زشت باشند. پیامبر گرامی اسلام از چنین دوستانی، این گونه یاد می کند:

_______

۱- [۱] نهج الفصاحه، ح ۹۷۵.

۲- [۲] میزان الحکمه، ج ۲، ص ۶۳ ؛ ح ۹۷۵.

۳- [۳] بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۹۸.

جالِسِ الاْبَرْارَ فَإِنَّکَ إِنْ فَعَلْتَ خَیْرا حَمَدُوکَ وَ إِنْ أَخْطَأْتَ لَمْ یُعَنَّفوکَ.(۱)

با ابرار هم نشین باشید؛ زیرا اگر کار خیری انجام دادید، شما را تشویق می کنند و اگر اشتباهی از شما سر زد، از شما نمی گذرند، بلکه به شما هشدار می دهند.

ایشان در روایتی دیگر فرمود:

لاتَجْلِسُوا اِلاّ عِنْدَ کِلِّ عالِمٍ یَدْعُوکُم مِنْ خَمْسٍ إِلی خَمْسٍ: مِنَ الشَّکِ إِلَی الْیَقِینِ وَ مِنَ الرِّیا إِلَی الاِْخْلاصِ َو مِنَ الرَّغْبَهِ إِلَی الرَّهبَهِ وَ مِنَ الْکِبْرِ إِلَی التَّواضُعِ وَ مِنَ الْغِشِّ اِلَی النَّصِیحَهِ.(۲)

هم نشین نباشید مگر با دانشمندی که شما را از پنج چیز به سوی پنج چیز فرا خواند: از شک به سوی یقین و از ریا به سوی اخلاص و از زیاده خواهی به کم خواستن و از تکبر به سوی فروتنی و از نیرنگ به سوی نیک خواهی.

آن حضرت در روایتی درباره انتخاب هم نشین، به ابن مسعود این گونه سفارش می کند:

یَابْنَ مَسْعُودٍ! فَلْیَکُنْ جُلَسْائُکَ الأَبْرارَ وَ إِخْواُنکَ الاَْتْقِیاءَ وَ الزُّهادَ لاَِنَّ اللّهَ تَعالی قالَ فی کِتابِهِ: ألاَْخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُم لِبَعضٍ عَدُوٌ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ.(۳)

ای پسر مسعود! هم نشینان خود را نیکان و برادرانت را پرهیزکاران و از دنیا رستگان قرار ده؛ که خداوند در کتابش فرمود: «دوستان در فردای قیامت، برخی بر برخی دیگر دشمن می شوند مگر دوستان پرهیزکار».

ه) جلب رضایت عمومی و جوّزدگی

معیار و میزان تصمیم گیری و انتخاب، باید فرمان خدا باشد، نه محیط و

____________

۱- [۱] میزان الحکمه، ج ۲، ص ۶۱

۲- [۲] همان.

۳- [۳] همان، ج ۲، ص ۶۲

خواست اکثریت. اگر فضای عمومی، هم رنگ شدن با جماعت و هم رأیی با اکثریت جامعه، ملاک عمل و تصمیم گیری قرار گیرد، بسیاری از کارها به لغزش و انحراف می انجامد. برخی جوانان بدون تأمل و تفکر و تنها از روی تقلید، به انجام کاری می پردازند، در حالی که خداوند، قدرت تعقل را برای انتخاب راه درست در اختیار آدمی قرار داده و آن را به نور وحی نیز آراسته است و هیچ گاه پیروی از رأی اکثریت را نمی پذیرد. امام کاظمعليه‌السلام به شاگرد عالم و برجسته اش، هشام بن حکم فرمود:

یا هِشام! لَوْ کانَ فِی یَدِکَ جَوْزَهٌ وَ قالَ النّاسُ لُؤْلُؤَهٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَهٌ وَ لَوْکانَ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَهٌ وَ قالَ النّاسُ إِنَّها جَوْزَهٌ ما ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّها لُؤْلُؤَهٌ.(۱)

ای هشام! اگر در دست تو گردویی باشد، ولی مردم بگویند مروارید است، به حال تو سودی ندارد؛ زیرا می دانی گردوست و اگر در دست تو مرواریدی باشد و مردم بگویند گردوست، زیانی به تو نمی رسد؛ زیرا می دانی آن مروارید است.

در وصیت معروف حضرت لقمان به پسرش نیز آمده است:

لاتُعَلِّقْ قَلْبَکَ بِرِضَی النّاس فَإِنَّ ذلِکَ لایَحْصُلُ.(۲)

قلب خود را به خشنودی مردم وابسته مکن؛ زیرا [هر کاری کنی،] رضایت همه مردم به دست نمی آید.

امام باقرعليه‌السلام نیز در کلام زیبایی فرمود:

کسی که خشنودی مردم را به چیزی که موجب خشم خدا می شود، طلب کند، همان ستایش کننده او از مردم، سرزنش گر او خواهد شد و کسی که اطاعت خدا را به چیزی که باعث خشم مردم می شود، طلب کند، خداوند، وی را از دشمنی هر دشمن و از حسادت هر

______

۱- [۱] سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۲۸.

۲- [۲] همان، ص ۵۱۱.

حسود و از ستم هر ستمگر کفایت می کند و به یقین، خداوند یار و یاور او خواهد بود.(۱)

همچنین آن امام همام به جابر جعفی یکی از شاگردان برجسته اش فرمود:

ای جابر! بدان که تو دوست ما نخواهی بود تا زمانی که اگر تمام اهل شهر جمع شوند و بگویند تو آدم بدی هستی، غمگین نشوی و اگر همه بگویند تو آدم خوبی هستی، خوش حال نشوی، بلکه حال خود را بر کتاب خدا (قرآن) عرضه دار. اگر خود را چنین یافتی که در خط قرآن گام برمی داری و در آنچه قرآن بی میل است، بی میل هستی و در آنچه قرآن مشتاق آن است، تو نیز مشتاق آنی و از آنچه قرآن هشدار داده است، گریزانی، استوار باش و مژده باد به تو که در این صورت، آنچه مردم درباره تو می گویند، به تو آسیبی نخواهد رساند.(۲)

۵ - روانی و فردی

الف) شکسته شدن کرامت و شخصیت انسانی

انسان، گل سر سبد جهان هستی است. خداوند هیچ موجودی را برتر از وی نیافریده است، چنان که در قرآن مجید آمده است:

( وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً .) (اسراء: ۷۰)

و ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا [بر مرکب های راهوار] حمل کردیم و از انواع روزی های پاکیزه به آنها روزی دادیم و [آنها را] بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدیم.

انسان، کرامت ذاتی دارد و از همه موجودات و فرشتگان برتر است. ازسوی دیگر، می تواند کرامت اکتسابی را نیز در پرتو تقوا و اعمال نیک به

_____

۱- [۱] فروع کافی، ج ۵، ص ۶۳

۲- [۲] سفینه البحار، ج ۲، ص ۶۹۱

دست آورد. قداست و برتری انسان چنان است که خداوند به فرشتگان فرمان داد تا بر آدم سجده کنند؛ یعنی خدا را شکر کنند که چنین موجود برتری آفریده است.(۱)

آیات قرآن مجید و روایات امامان معصومعليهم‌السلام ، همواره شخصیت و عظمت روح انسان را یادآور می شوند. امام علیعليه‌السلام در این باره می فرماید: «اِنَّهُ لَیْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّهَ فَلا تَبِیعُوها إِلاّ بِها؛ بدانید که وجود شما جز بهشت، بهایی ندارد. آن را به کمتر از بهشت نفروشید.»(۲) و در سخن دیگری فرمود: «اَتَزْعَمُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ وَ فِیکَ انْطَوَی الْعالَمُ الاَْکْبَرُ؛ آیا گمان می کنی که موجود کوچکی هستی، [در حالی که] در وجود تو جهانی بزرگ نهفته است.» در کلام دیگری از آن حضرت آمده است:

أَلْعالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ کَفی بِالْمَرءِ جَهْلاً اَلاّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ.(۳)

دانا، کسی است که قدر خود را بشناسند و برای نادانی انسان، همین بس که قدر خود را نشناسد.

یکی از زمینه های ارتکاب گناه، تحقیر و سرکوبی شخصیت انسان است.

احساس حقارت و ناآگاهی انسان از ارزش وجودی خویش و فریبندگی اجتماعی، زمینه گرفتاری وی را در دام شیطان و غفلت از کرامت خود فراهم می آورد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید: «دروغ گو، دروغ نمی گوید مگر به سبب حقارت نفسانی اش.» امام علیعليه‌السلام نیز می فرماید: «دورویی فرد، برخاسته از ذلتی است

_______

۱- [۱] نک: بقره: ۳۴؛ اسرا: ۶۱ ؛ طه: ۱۱۶.

۲- [۲] نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.

۳- [۳] همان، خطبه ۱۶ و ۱۰۳.

که در خود می یابد.»(۱) اگر انسان ارزش خود را بداند، هیچ گاه فریب ظواهر دنیا را نمی خورد و این سفارش امام سجادعليه‌السلام را آویزه گوشش می سازد که فرمود: «هر که کرامت نفسانی یابد، دنیا در نگاه او ناچیز می شود».(۲)

ب) شهوت رانی

خداوند، فرشتگان را از قدرت عقل بهره مند و از شهوت پاک کرد. آنها همواره فرمان بر خداوند سبحان هستند. از سوی دیگر، به حیوانات تنها شهوت و غضب بخشید و سرانجام انسان را از مشتی گل آفرید و وی را هم از شهوت و هم از نفخه الهی و حکومت عقل بهره مند ساخت و گرامی داشت. پس هرگاه شهوت بر عقل چیره شود، انسان از چارپایان نیز پست تر می شود که:( إِنْ هُمْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً ) آنها نیستند مگر چارپایان، بلکه گمراه تر از آنهایند.» (فرقان: ۴۴) و هرگاه عقل بر شهوت چیره شود، آدمی از فرشته نیز برتر و والاتر می گردد.

بنابراین، سه نیرو بر انسان حاکم است؛ شهوت، خشم و عقل. پس هرگاه عقل مغلوب گردد، انسان با نیروی شهوت خود، به درنده ای تبدیل می شود که جامعه را به تباهی می کشاند. بنابراین، از عوامل ارتکاب گناه، پیروی از شهوت هاست.

_________

۱- [۱] همان.

۲- [۲] غرر الحکم و درر الکلم، ج ۲، ص ۷۷۷.

ج) دنیاگرایی

حضرت علیعليه‌السلام در روایتی زیبا و هشداردهنده می فرماید:

اِنَّما مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ الْحَیَّهِ ما اَلیَنَ مَسَّها وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ النّاقِعُ یَحْذَرُهَا الرَّجُلُ الْعاقِلُ وَ یَهْوی اِلَیْهَا الصَّبِیُّ الْجاهِلُ.(۱)

حکایت دنیا، حکایت ماری است که ظاهری نرم، ولی زهری کشنده در درون دارد. مرد عاقل، از آن بپرهیزد و کودک نادان، به سویش گراید.

امام صادقعليه‌السلام در این باره می فرماید:

مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ ماءِ الْبَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشانُ اِزْدادَ عَطَشاً حَتّی تَقْتُلَهُ.(۲)

حکایت دنیا، همانند آب [شور] دریاست که هر چه شخص تشنه، از آن بیشتر بیاشامد، تشنگی اش بیشتر می شود تا وقتی که وی را بکشد.

در پندها و نصایح لقمان به پسرش نیز آمده است:

وَ لاتَکُنْ فی هذِهِ الدُّنْیا بِمَنْزِلَهِ شاهٍ وَقَعَتْ فی زَرْعٍ اَخْضَرَ فَاَدْلَتْ حَتّی سَمِنَتْ فَکانَ حَتْفُها عِنْدَ سَمِنَها وَ لکِنْ اِجْعَلِ الدُّنْیا بِمَنْزِلَهِ قَنْطَرَهٍ عَلی نَهْرٍ جُزْتَ عَلَیْها وَ تَرَکْتَها وَ لَمْ تَرْجِعْ اِلَیْها آخِرَ الدَّهْرِ.(۳)

در این دنیا، همانند گوسفندی مباش که در زراعتی سبز افتاده است و [از آن] می خورد تا چاق شود و مرگش در همان فربهی اوست، بلکه دنیا را مانند پلی بدان که بر روی نهری کشیده شده است که از آن می گذری و تا پایان روزگار به سویش باز نمی گردی.

امام باقرعليه‌السلام نیز روایتی به همین مضمون در ترک دین و دنیاگریزی دارد. ایشان می فرماید:

مَثَلُ الحَریصِ عَلی الدُّنیا کَمَثَلُ دُودَهِ القَزِّ کُلَّما ازْدادَت عَلی نَفْسِها لَفّاً کانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّی تَمُوتُ

______

۱- [۱] اصول کافی، ج ۳، ص ۲۰۴.

۲- [۲] همان، ص ۲۰۵.

۳- [۳] همان، ص ۲۰۲.

غَمّاً.(۱)

حکایت شخص حریص نسبت به دنیا، حکایت کرم ابریشم است که هر چه بیشتر بر خود می تند، راه بیرون آمدنش دورتر [و دشوارتر ]می شود تا آنکه از اندوه می میرد.

همچنین امام صادقعليه‌السلام در روایتی درباره شدت حبّ به دنیا، این گونه می فرماید: «مَنْ کَثُرَ اشْتِباکُهُ بِالدُّنْیا کانَ اَشَدُّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِراقِها؛ هر اندازه علاقه و آلودگی به دنیا بیشتر باشد، جدایی از آن سخت تر است».(۲)

بزرگان دین و اخلاق، همواره از بی وفایی دنیا سخن به میان آورده و پیروان خود را از دل بستن به آن برحذر داشته اند و خود نیز در عمل نسبت به دنیا زهد ورزیده و از آن دوری گزیده اند.

سرآمد عارفان و دنیاگریزان، امام علیعليه‌السلام می فرماید:

وَ اللّهِ لَوْ اُعْطِیتُ الاَْقالِیمَ السَّبْعَهَ بِما تَحْتَ اَفْلاکِها عَلی اَنْ اَعْصِیَ اللّهَ فِی نَمْلَهٍ اَسْلُبُها جُلْبَ شَعِیرَهٍ ما فَعَلْتُهُ وَ اِنَّ دُنْیاکُم عِنْدِی لاََهْوَنُ مِنْ وَرَقَهٍ فِی فَمِ جَرادَهٍ تَقْضَمُها ما لِعَلِیٍّ وَ نَعِیمٍ یَفنی وَ لَذَّهٍ لایَبْقی...(۳)

به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر افلاک آنهاست، به من بدهند که من در ربودن پوست جوی از [دهان] مورچه ای، گناه و نافرمانی خدا را بکنم، این کار را نخواهم کرد. به راستی، دنیای شما نزد من، از برگی که در دهان ملخی است و آن را می جود، پست تر است. علی را با نعمتی که از دست می رود و لذتی که باقی نمی ماند، چه کار؟

ابن عباس می گوید:

هنگامی که علیعليه‌السلام برای جنگ با طلحه و زبیر به سوی بصره حرکت کرد، در

__________

۱- [۱] همان.

۲- [۲] بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۹.

۳- [۳] نهج البلاغه، ترجمه: فیض الاسلام، ص ۷۰۵.

ربذه اقامت کرد. در این هنگام، قافله ای از حاجیان [که از مکه می آمدند]، در آنجا گرد آمدند تا سخنان آن حضرت را بشنوند. علیعليه‌السلام داخل خیمه خود بود. من برای آگاه کردن وی به در خیمه آمدم. دیدم آن حضرت نشسته است و با دست خود، نعلینش را وصله می زند. وقتی ایشان را در این حالت دیدم، به وی گفتم: نیاز ما به اینکه به کارهای ما سر و صورتی بدهی، بیشتر از کاری است که [اکنون] می کنی؟ آن حضرت پاسخ مرا نداد تا اینکه دوختن نعلین به پایان رسید. آن گاه آن لنگه نعلین را با لنگه دیگرش جفت کرد و به من فرمود: «این نعلین ها را قیمت کن!» گفتم: ارزشی ندارد! حضرت فرمود: «با اینکه ارزشی ندارد، [هر چه هست، قیمت کن]» گفتم: از یک درهم کمتر می ارزد. امام فرمود: «وَاللّهِ لَهُما اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اَمرِکُمْ هذا اِلاّ اَنْ اُقِیمَ حَقّاً اَوْ اَدْفَعَ باطِلاً؛ به خدا سوگند، من این نعلین ها را از زمام داری و ریاست بر شما بیشتر دوست می دارم مگر اینکه حقی را برپا دارم یا از باطلی جلوگیری کنم».(۱)

امام صادقعليه‌السلام به مردی که از ایشان تقاضای موعظه کرده بود، جملاتی ارزشمند هدیه کرد و فرمود: «اِنْ کانَتِ الدُّنْیا فانِیَهً فَالطُّمَأْنِینَهُ اِلَیْها لِماذا؛ اگر دنیا فانی است، پس اعتماد و دل گرمی به آن برای چیست؟»

پیشوایان دینی، همواره مردم را از گرایش و دل بستگی به دنیا برحذر داشته اند؛ زیرا آن را ریشه همه مفاسد و گناهان می شمردند، چنان که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ مِفْتاُحُ کُلِّ سَیِّئَهٍ؛ علاقه و محبت به دنیا، سَر هر خطا و کلید هر گناهی است.»(۲) از حضرت علیعليه‌السلام نیز روایت شده است:

اَیُّهَا النّاسُ إِیّاکُمْ وَ حُبَّ الدُّنْیا فَاِنَّها رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ بابُ کُلِّ بَلِیَّهٍ وَ قِرانُ کُلِّ فِتْنَهٍ وَ داعِی کُلِّ رَزِیَّهٍ.(۳)

_________

۱- [۱] شیخ صدوق، امالی، ص ۷.

۲- [۲] ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۱.

۳- [۳] دیلمی، ارشاد القلوب، ص ۲۹؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۵۴.


6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40