ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه0%

ترجمه انوارالبهیه نویسنده:
گروه: سایر کتابها

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 40039
دانلود: 3648

ترجمه انوارالبهیه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 111 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 40039 / دانلود: 3648
اندازه اندازه اندازه
ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده:
فارسی

خداوند برای نشان دادن راه درست زندگی و رساندن انسان ها به سعادت دنیوی و اخروی، پیامبران را به میان آن ها فرستاد. حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی بود و پس از ایشان، وظیفه هدایت مردم به امامان معصوم (ع) محول شد. در مکتب تشیع حضرت محمد (ص) با حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع) و 11 امام پس از ایشان، 14 معصوم الهی هستند که این وظیفه را بر عهده داشتند. کتاب حاضر زندگی نامه ای تحلیلی از سیر زندگی، رفتار و ویژگی های خاص این 14 بزرگوار از زمان تولد حضرت محمد (ص) تا غیبت امام زمان (عج) است که توسط محدث بزرگ، مرحوم شیخ عباس قمی (ره) به اجمال نگاشته شده است. کتاب، ترجمه ای از "انوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه" است.

معصوم هفتم [: حضرت امام باقر عليه‌السلام ]

اشاره

نگاهی بر زندگی: حضرت امام باقر عليه‌السلام

الأنوار البهیة، ص: 204

نور هفتم:

امام پنجم؛ حضرت باقر عليه‌السلام

[میلاد و حیات]

1 - مقام مادر امام باقر عليه‌السلام

امام باقر عليه‌السلام روز دوشنبه سوّم صفر سال 57 هجری، در مدینه دیده به جهان گشود، و به گفته بعضی در آغاز ماه رجب، متولّد شد.

مادر امام باقر عليه‌السلام ، امّ عبد اللّه، فاطمه دختر امام حسن مجتبی عليه‌السلام بود، از این رو امام باقر عليه‌السلام هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر، از نسل هاشم و علی عليه‌السلام بود [بنابراین از دو جانب، هاشمی و علوی بود].

امام باقر عليه‌السلام در شأن مادرش می‌گوید: «روزی مادرم زیر دیواری نشسته بود که ناگاه دیوار شکاف خورد، و صدای ریزش سختی به گوش رسید، مادرم با دست اشاره کرد و گفت:

لا و حقّ المصطفی، ما اذن اللّه لک فی السّقوط

: «نه به حقّ مصطفی صلى‌الله‌عليه‌وآله ، خدا به تو اجازه فرود آمدن ندهد».

بر اثر سخن او، دیوار در هوا معلّق ایستاد، تا مادرم از آنجا گذشت»، سپس پدرم صد دینار از جانب او صدقه داد.

روزی امام صادق عليه‌السلام از مادر امام باقر عليه‌السلام یاد کرد و فرمود:

کانت صدّیقة لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها

الأنوار البهیة، ص: 205

: «او بسیار راستگو بود، در خاندان امام حسن عليه‌السلام زنی مانند او دیده نشد».

2- وجه نامگذاری به «باقر»

از این رو ابو جعفر عليه‌السلام «باقر» نامیده شد، زیرا آن حضرت علم و دانش را شکافت و آن را آشکار کرد، زیرا واژه «باقر» در اصل از «بقر» به معنی شکاف است.

سبط بن جوزی می‌گوید: «از این رو، باقر نامیده شد که: سجده‌های بسیار او، پیشانیش را گشاده و وسیع گردانید».

و به گفته بعضی، چون علم بسیار و سرشار داشت، به او باقر گفته شد.

لغت‌شناس معروف، «جوهری» در کتاب صحاح می‌گوید:

التّبقّر: التّوسّع بالعلم

: «تبقّر [که باقر از آن گرفته شده] به معنی وسعت دادن به علم است».

آن حضرت، انگشتر جدّش امام حسین عليه‌السلام را به انگشت می‌کرد، که در آن نوشته شده بود:

إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ: «همانا خداوند امر او (توکّل‌کننده) را کفایت می‌کند» «1».

3- نگاهی بر علم امام باقر عليه‌السلام ، و نشر آن توسّط او

در توصیف علم امام باقر عليه‌السلام ، عبد اللّه بن عطاء مکّی می‌گوید:

«دانشمندان را ندیدم که در برابر کسی آن گونه باشند که در برابر امام باقر عليه‌السلام کوچک هستند. من حکم بن عتیبه را با اینکه دارای مقام ارجمندی از علم در میان قوم بود، دیدم، که در مقابل امام باقر عليه‌السلام گوئی کودکی در برابر معلّم خود

(1) طلاق- 3

الأنوار البهیة، ص: 206

_______________________________

است، و جابر بن یزید جعفی، وقتی که از امام باقر عليه‌السلام حدیثی را روایت می‌کرد، می‌گفت:

حدّثنی وصیّ الأوصیاء و وارث علوم الأنبیاء؛ محمّد بن علیّ بن حسین صلوات اللّه علیهم

: «حدیث کرد مرا، وصیّ اوصیاء، و میراث دار دانش‌های پیامبران، محمّد پسر علی بن حسین، درودهای خدا بر آنها باد».

محمّد بن مسلم می‌گوید: «هر چه در ذهنم خطور کرد، از امام باقر عليه‌السلام پرسیدم، تا آنکه از سی هزار حدیث از او پرسیدم، و از امام صادق عليه‌السلام ، از شانزده هزار حدیث، سؤال نمودم».

روایت شده: پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله در ضمن گفتاری فرمود: هنگامی امام حسین عليه‌السلام از دنیا رفت، پسرش علی عليه‌السلام بعد از او امر امامت را به دست می‌گیرد، و او حجّت و امام است؛

و یخرج اللّه من صلب علیّ ولدا سمیّی و اشبه النّاس بی، علمه علمی، و حکمه حکمی، و هو الإمام و الحجّة بعد أبیه

: «و خداوند از صلب علی (امام سجّاد عليه‌السلام ) پسری را خارج سازد که همنام من و شبیه‌ترین انسانها به من است، علم او علم من، و داوری او داوری من است، و او امام و حجّت بعد از پدرش می‌باشد».

روایت شده: امام باقر عليه‌السلام فرمود: «اگر برای علم خودم افراد شایسته‌ای را می‌یافتم، همانا علم توحید، اسلام، دین و شرایع را از کلمه «صمد» آشکار می‌نمودم، ولی چگونه من (در این عصر) افراد شایسته علم خود را بیابم، با اینکه امیر مؤمنان علی عليه‌السلام کسی را که علمش را تحمّل کند نیافت».

کوتاه سخن آنکه: امام باقر عليه‌السلام اسرار گنجینه‌های معارف و احکام حقایق الهی، و حکمت‌ها و لطائف را آشکار نمود، و این موقعیّت علمی امام باقر عليه‌السلام بر کسی مخفی نیست، مگر آن کسی که دیده بصیرتش، نابینا گشته، و درون آلوده و ناپاک داشته باشد، از این رو گفته شد که آن حضرت

الأنوار البهیة، ص: 207

باقر العلوم و شاهرها

: «شکافنده علم‌ها، و گستراننده آن است».

و شیعیان، قبل از امام باقر عليه‌السلام مناسک حجّ و حلال و حرام خود را نمی‌شناختند، تا آنکه امام باقر عليه‌السلام شناخت این احکام را به روی آنها گشود، و مناسک حجّ و حلال و حرام آنها را برای آنها بیان کرد، به گونه‌ای که مردم (اهل تسنّن) در بیان احکام، به شیعیان، نیازمند شدند، بعد از آنکه شیعیان (قبلا) در این جهت، به آنها نیاز داشتند.

شیخ مفید (ره) می‌گوید: «از هیچ‌یک از فرزندان امام حسن عليه‌السلام و امام حسین عليه‌السلام آشکار نشد، آن قدر که از علم دین، آثار مذهب، شریعت، علم قرآن، و طریقت و انواع امور دینی از امام باقر عليه‌السلام آشکار گشت، شخصیت‌های برجسته دین، باقی‌ماندگان صحابه، بزرگان تابعین، رؤسای فقیهان مسلمانان، علوم را از آن حضرت گرفته و روایت می‌کردند، و آن حضرت به دانستن علوم و فضائل، مشهور و ضرب المثل شد، و در شأن او آثار و اشعار تدوین گردید.

قرطی [شاعر دانشمند] می‌گوید:

یا باقر العلم لاهل التّقی‌و خیر من لبّی علی الاجبل: «ای شکافنده علم، برای پرهیزکاران، و ای بهترین کسی که بر کوههای مکّه لبّیک گفت» «1».

(1) ابن حجر عسقلانی، با اینکه ناصبی و دشمن سرسخت اهل بیت علیهم‌السلام است، در کتاب «صواعق» در شأن امام باقر عليه‌السلام می‌گوید: «او شکافنده و گردآورنده و آشکار کننده علم، و برافرازنده آن است، او دارای قلب با صفا، و علم و عمل درخشان، و روحی پاک و خوئی شریف است، همه عمر خود را به اطاعت خدا، سپری کرد، و در مقامات عارفان به مقامی رسید که زبان توصیف‌گران از وصف او عاجز است. او دارای گفتار بسیار در سیر و سلوک و معارف می‌باشد که ذکر آنها در این مختصر نمی‌گنجد» (پایان گفتار ابن حجر)- مؤلّف.

الأنوار البهیة، ص: 208

_____________________________________

4- ابلاغ سلام پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله توسّط جابر، به امام باقر عليه‌السلام

میمون قدّاح، از امام صادق عليه‌السلام نقل می‌کند، فرمود: پدرم (امام باقر عليه‌السلام ) حدیث کرد فرمود: بر «جابر بن عبد اللّه انصاری» (ره) وارد شدم و بر او سلام کردم، جواب سلام مرا داد، به من گفت: تو کیستی؟ گفتم: «محمد بن علی بن الحسین عليه‌السلام هستم».

جابر گفت: پسر جان پیش بیا، پس من به نزدیک او رفتم، و او دستم را بوسید، آنگاه خم شد تا پای مرا ببوسد، من به کنار رفته (و نگذاشتم) سپس جابر به من گفت: «همانا رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به تو سلام رسانید».

گفتم: «درود خدا و رحمت و برکاتش بر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله باد، ای جابر! چگونه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به من سلام رسانید؟ »

گفت: «روزی در محضر آن حضرت بودم، به من فرمود: «ای جابر! شاید تو زنده بمانی، تا مردی از فرزندان مرا دیدار کنی، که نامش محمّد بن علی بن الحسین عليه‌السلام است، که خداوند نور و حکمت به او ببخشد، پس (ای جابر) سلام مرا به او برسان».

5- حقارت استاد بزرگ بصره، در برابر شکوه امام باقر عليه‌السلام

شیخ کلینی (ره) در فروع کافی در کتاب اطعمه، از ابو حمزه ثمالی نقل می‌کند که گفت: من در مسجد پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله در مدینه، نشسته بودم، ناگاه مردی وارد شد و سلام کرد و گفت: «ای بنده خدا تو کیستی؟ ».

گفتم: «مردی از اهالی کوفه هستم، چه حاجت داری؟ ».

گفت: «آیا ابو جعفر محمّد بن علی (امام باقر «ع») را می‌شناسی؟ ».

گفتم: «آری، چه کاری به او داری؟ »

گفت: «چهل سؤال آماده کرده‌ام، می‌خواهم از او بپرسم، تا آنچه حقّ بود،

الأنوار البهیة، ص: 209

بپذیرم و آنچه باطل بود رها سازم».

گفتم: آیا بین حقّ و باطل را می‌شناسی؟

گفت: آری.

گفتم: اگر بین حق و باطل را می‌شناسی، چه احتیاجی به امام باقر عليه‌السلام داری؟

گفت: ای مردم کوفه، شما افرادی بی‌طاقت و بی‌حوصله هستید، هرگاه ابو جعفر (امام باقر عليه‌السلام ) را دیدی، به من خبر بده.

ابو حمزه می‌گوید: هنوز گفتگوی ما تمام نشده بود که امام باقر عليه‌السلام وارد شد، در حالی که گروهی از اهل خراسان و غیر آنها، گرداگردش بودند، و از مناسک حجّ، از او سؤال می‌کردند، آن حضرت آمد و در جای خود نشست، آن مرد ناشناس نیز در نزدیک آن حضرت نشست.

ابو حمزه می‌گوید: من هم در کناری که صدای آن حضرت را می‌شنیدم، و جمعی از مردم در اطرافش بودند، نشستم، وقتی که حضرت به مسائل حاضران جواب داد و آنها برخاستند و رفتند، امام باقر عليه‌السلام به آن مرد ناشناس توجّه کرد و فرمود: «تو کیستی؟ ».

او گفت: من «قتادة بن دعامه بصری» هستم.

امام باقر: آیا تو فقیه اهل بصره هستی؟

قتاده: آری.

امام باقر: وای بر تو ای قتاده! خداوند جمعی را آفرید، و آنها را حجّتهائی بر مخلوقاتش قرار داد، آن حجّتها در زمین همانند میخ‌ها هستند، به امر خدا قیام می‌کنند، و نجیب در علم او می‌باشند، خداوند قبل از آفرینش مخلوقات، آنها را برگزید، و به صورت تمثالهائی در جانب راست عرش آفرید».

ابو حمزه می‌گوید: قتاده مدّتی طولانی سکوت کرد، سپس به امام گفت:

«خدا کار تو را سامان بخشد، سوگند به خدا در کنار فقهاء، و در برابر ابن

الأنوار البهیة، ص: 210

عبّاس نشستم، ولی در مقابل هیچ‌یک از آنها، قلبم این گونه که نزد شما نشسته‌ام، مضطرب نشد».

امام باقر عليه‌السلام به او فرمود: «وای بر تو، آیا می‌دانی که در کجا نشسته‌ای، تو در برابر خانه‌هائی هستی که خداوند اذن داده که برافراشته و ارجمند گردد:

فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ. رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ

: « (این چراغ پرفروغ) در خانه‌هائی قرار دارد که خداوند اذن فرموده، دیوارهای آن را بالا برد (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد) مردانی که از یاد خدا و برپا داشتن نماز، و ادای زکات غافل نمی‌گردند» «1» .

در این هنگام امام باقر عليه‌السلام به آن مرد ناشناس فرمود: «تو در چنین مکان ارجمندی هستی، و ما همان مردان هستیم».

قتاده گفت: «راست فرمودی، خدا مرا فدایت گرداند، سوگند به خدا، این خانه‌ها، خانه‌های سنگ و گل نیست».

آنگاه قتاده عرض کرد: حکم پنیر چیست؟

امام باقر عليه‌السلام لبخندی زد و سپس فرمود: همه مسائل تو به این مسأله (پنیر) بازگشت! ».

قتاده گفت: سردرگم شدم و فراموش کردم.

امام باقر عليه‌السلام فرمود: «خوردن پنیر، اشکال ندارد»- تا آخر حدیث.

6- دعوت به خوش اخلاقی‌

زهری [که از فقهای مدینه از طبقه تابعین است] می‌گوید: به حضور امام سجّاد عليه‌السلام در آن هنگام که در بستر وفات بود، رفتم، پسرش محمّد (امام باقر) نزدش آمد، مدّتی طولانی با هم آهسته گفتگو کردند. در میان گفتار امام

(1) نور- 37

الأنوار البهیة، ص: 211

____________________________________

سجّاد عليه‌السلام شنیدم که به فرزندش می‌فرمود:

علیک بحسن الخلق

: «بر تو باد به رعایت اخلاق نیک».

7- امام باقر عليه‌السلام در تبعیدگاه‌

أبو بکر حضرمی روایت می‌کند: هنگامی که به دستور هشام بن عبد الملک (دهمین خلیفه اموی)، امام باقر عليه‌السلام را به سوی شام می‌بردند [و از مدینه به شام تبعید می‌کردند] هشام به درباریان خود گفت: «وقتی که محمّد بن علی عليه‌السلام به اینجا آمد، و من او را سرزنش کردم و سپس ساکت شدم، باید شما او را سرزنش کنید».

تا اینکه: امام را آوردند، هشام اجازه ورود داد، آن حضرت به مجلس هشام، وارد شد، و گفت: السّلام علیکم (سلام بر شما) و با دست به همه اهل مجلس اشاره کرد، و سلام عمومی به همه حاضران نمود و نشست.

چون هشام دید که امام باقر عليه‌السلام بر او به عنوان خلیفه، سلام نکرد، و بدون اذن او نشست، نسبت به آن حضرت خشمگین‌تر شد، و به سرزنش پرداخت و گفت:

«ای محمّد بن علی! پیوسته یک نفر در میان شما (خاندان رسالت) بین مسلمانان، اختلاف انداخته و از مردم برای خود طلب بیعت می‌کند، و خود را از روی جهل، امام آنها می‌داند»، و سرزنشهای دیگر نمود تا ساکت شد.

درباریان نیز هر کدام جداگانه (طبق توطئه قبل) به سرزنش امام پرداختند، و ساکت شدند.

امام باقر عليه‌السلام برخاست و خطاب به آنها فرمود: «ای مردم! به کجا می‌روید؟ ، و شما را به کجا می‌برند؟ خداوند نخستین افراد شما را به وسیله ما هدایت کرد، و هدایت آخرین نفر شما با ما خواهد بود، اگر شما دارای مقام

الأنوار البهیة، ص: 212

پادشاهی زودگذر هستید، ما دارای زمامداری همیشگی هستیم، و بعد از زمامداری ما، پادشاهی نیست، زیرا ما اهل همان عاقبت هستیم که خداوند می‌فرماید:

وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ*: «عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است» «1».

آنگاه هشام فرمان داد، امام باقر عليه‌السلام را زندانی کردند. آن حضرت در زندان، آنچنان به هدایت زندانیان پرداخت که همه زندانیان شیفته آن حضرت شده و به او گرویدند و برای فراگیری علوم از محضر آن حضرت، کوشش می‌کردند. زندانبان نزد هشام آمد، و جریان را گزارش داد.

هشام فرمان داد که آن حضرت و اصحابش را (توسّط کاروان پست) بر استر نشانده به مدینه بازگردانند، و فرمان داد که در بین راه، بازارها را به روی آنها ببندند، و آنها را از خوراک و آشامیدنی جلوگیری نمایند [منظورشان توهین به مقام آن حضرت بود].

امام و همراهان، سه روز راه رفتند و هیچ‌گونه خوراک و آشامیدنی بدست نیاوردند، تا آنکه به شهر «مدین» [شهر شعیب پیغمبر] رسیدند، مردم در شهر را به روی آنها بستند، اصحاب حضرت، از گرسنگی و تشنگی، به او شکایت بردند.

امام باقر عليه‌السلام بر کوهی که بر مردم شهر مدین مشرف بود بالا رفت و با صدای بلند فرمود:

یا اهل المدینة الظّالم اهلها انا بقیّة اللّه یقول اللّه: بقیّة اللّه خیر لکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ

: «ای اهل شهری که مردمش ستمکار هستید، من «بقیّة اللّه» هستم که خدا (از قول شعیب به شما) می‌فرماید: «بقیّه خدا برای شما بهتر است اگر ایمان داشته باشید، و من پاسدار شما (و مأمور به اجبارتان به ایمان) نیستم».

(1) قصص- 83

الأنوار البهیة، ص: 213

_____________________________

در میان آن مردم، پیر مردی کهنسال بود، نزد مردم شهر آمد و گفت: «ای قوم! به خدا که این ندا مانند دعوت شعیب پیغمبر است، اگر در بازارها را به روی این مرد باز نکنید، از بالای سر و زیر پا گرفتار (عذاب) شوید، این بار مرا تصدیق کنید و اطاعت نمائید، و در آینده مرا تکذیب نمائید، من خیر شما را را می‌خواهم».

مردم درها را به روی امام باقر عليه‌السلام و اصحابش گشودند «1».

8- اهمیّت کشاورزی‌

امام صادق عليه‌السلام فرمود: محمّد بن منکدر «2» می‌گفت: باور نداشتم علی بن الحسین عليه‌السلام ، پسری به یادگار بگذارد که فضل و دانشش مانند خود او باشد، تا اینکه پسرش محمّد بن علی را دیدم، پس من خواستم او را موعظه کنم، و اندرز دهم، او مرا موعظه کرد.

اصحابش گفتند: «به چه چیز تو را موعظه کرد؟ ».

محمّد بن منکدر گفت: من در ساعتی که هوا بسیار گرم بود، به سوی جائی از اطراف مدینه بیرون رفتم، و در راه به محمّد بن علی (امام باقر عليه‌السلام )

(1) در کتاب اصول کافی (ج 1 ص 471) آمده: خبر آن پیرمرد، به هشام رسید، دنبالش فرستاد و او را دستگیر کرده و بردند، و معلوم نشد که کار آن پیرمرد به کجا کشید (مؤلّف).

(2) ظاهر این است که محمّد بن منکدر از صوفیان اهل تسنّن بود، مانند طاووس یمانی، شقیق بلخی، ابراهیم بن ادهم و امثال آنها. در کتاب «مستطرف» حکایت شده: محمّد بن منکدر، شب را بین خود و خواهران و مادرش، سه قسمت کرد، و هر یک به نوبه خود عبادت می‌کردند، خواهرش مرد، شب را بین خود و مادرش دو قسمت کرد، مادرش مرد، همه شب را خودش عبادت می‌کرد.

مؤلّف گوید: اگر این مطلب، صحیح باشد، از حضرت داود عليه‌السلام اقتباس کرده است، زیرا آن حضرت، ساعات شب و روز را بین فرزندان و اهل خانه‌اش تقسیم نموده بود، به طوری که ساعتی نبود، مگر اینکه یکی از فرزندان او نماز می‌خواند، خداوند خطاب به آنها می‌فرماید:

اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً: «به آنها گفتیم ای آل داود شکر (این همه نعمتها را) بجا آورید» (سبأ- 13).

الأنوار البهیة، ص: 214

برخوردم، و او مردی تنومند بود، دیدم بر دوش دو غلام سیاه خود، یا دو تن از غلامانش، تکیه زده، من با خود گفتم: «بزرگی از بزرگان قریش در این هوای گرم، با این حال برای بدست آوردن مال دنیا بیرون آمده، هم اکنون او را موعظه خواهم کرد؟ ».

پس نزدیک رفته، بر او سلام کردم، و او هم نفس زنان و عرق‌ریزان جواب سلام مرا داد، به او گفتم: «خدا کارت را سامان دهد، بزرگی از بزرگان قریش، در این هوای گرم با این حال، برای طلب دنیا بیرون آمده، اگر اکنون مرگ تو فرا رسد، و در این حال باشی، چه خواهی کرد؟ ».

آن حضرت دست از دوش آن دو غلام برداشته، روی پا ایستاد و فرمود:

«سوگند به خدا اگر مرگ من، در این حال فرا رسد، در حال نزد من آمده که در حال اطاعت خداوند هستم، که به این وسیله (کشاورزی) نیازهای خود را از تو و از مردم، دور می‌سازم، همانا که من آنگاه از مرگ می‌ترسم که وقتی به سراغم آید که در حال معصیتی از معصیتهای خدا باشم».

من که این پاسخ را از امام باقر عليه‌السلام شنیدم، گفتم:

یرحمک اللّه، اردت ان اعظک فوعظتنی

: «خداوند تو را بیامرزد، خواستم تو را نصیحت کنم، تو مرا نصیحت کردی».

نگاهی بر عبادات و پیوند امام باقر عليه‌السلام با خدا

روایت شده: امام باقر عليه‌السلام برای انجام حجّ، از مدینه به سوی مکّه رهسپار شد، وقتی که در مکّه وارد مسجد الحرام شد، و به کعبه نگریست و بلند بلند گریه کرد، سپس طواف کعبه نمود، و پس از طواف، در مقام ابراهیم نماز خواند، وقتی که سر از سجود برداشت، دیده شد که محل سجده‌اش بر اثر اشک فراوانش، تر شده است. و آن حضرت وقتی که خنده می‌کرد، متوجّه خدا شده، عرض می‌کرد:

الأنوار البهیة، ص: 215

اللّهمّ لا تمقتنی: «خدایا بر من خشم نکن».

و در نیمه‌های شب، در راز و نیاز خود با خدا، می‌گفت:

«خدایا مرا امر کردی، اطاعت نکردم، نهی کردی، دوری ننمودم، اینک من بنده‌ات هستم که در پیشگاهت هستم (با اینکه باید معذرت بخواهم) معذرت نمی‌خواهم».

امام صادق عليه‌السلام فرمود: «هنگامی که چیزی پدرم را غمگین می‌نمود، امر می‌کرد تا زنان و کودکانش جمع شوند، سپس دعا می‌کرد و آنها آمین می‌گفتند».

نیز فرمود: «پدرم بسیار ذکر خدا می‌گفت، گاهی همراه او می‌رفتم، آن حضرت ذکر خدا می‌گفت، و وقتی که با مردم گفتگو می‌کرد، از ذکر خدا غافل نمی‌گشت، و همواره می‌دیدم که زبانش به ذکر «لا اله الّا اللّه» حرکت می‌کند. آن حضرت ما را جمع می‌کرد و به ذکر الهی امر می‌نمود، تا خورشید طلوع کند، و هر کدام از ما که تلاوت آیات قرآن را می‌توانست، او را امر به آن می‌کرد، و هر کدام که نمی‌توانست امر به ذکر می‌کرد».

الأنوار البهیة، ص: 216

نگاهی به اخلاق نیک امام باقر عليه‌السلام ‌

انفاق و کمک امام باقر عليه‌السلام به مستمندان‌

امام باقر عليه‌السلام علاوه بر اینکه دارای برتری علمی و مقام ارجمند و ریاست و امامت بود، جود و سخاوتش در بین عام و خاص آشکار بود، و در میان همه مردم به فضل، کرم و احسان شهرت داشت، با اینکه عیالمند، و وضع مالیش در حدّ متوسّط بود.

امام صادق عليه‌السلام فرمود: «ثروت پدرم از همه افراد خاندانش کمتر بود، و خرجش از همه بیشتر بود، و در هر روز جمعه یک دینار صدقه می‌داد و می‌فرمود: ثواب صدقه در روز جمعه بیشتر می‌شود، زیرا روز جمعه بر سایر روزها، برتری دارد.

حسن بن کثیر می‌گوید: در مورد نیاز خودم، و بی‌مهری برادران، به امام باقر عليه‌السلام شکایت بردم، فرمود:

بئس الاخ، یرعاک غنیّا، و یقطعک فقیرا

: «بد برادری است آن برادری که هنگام بی‌نیازی تو، رفاقت با تو را رعایت می‌کند، و هنگام فقیری تو، رابطه خود را با تو قطع می‌نماید».

سپس به غلام امر کرد که: کیسه‌ای را آورد، در آن کیسه هفتصد درهم بود، به او فرمود: «این پولها را (بین فقراء) انفاق کن، وقتی که تمام شد، به من خبر بده».

روایت شده: آن حضرت، با دادن پانصد درهم تا ششصد و هزار درهم، به

الأنوار البهیة، ص: 217

فقراء پناه می‌داد، و از عطا و بخشش به برادران و آنان که به سویش رو می‌آوردند، و کسانی که امید احسان از او داشتند، رنجیده و خسته نمی‌شد.

آن حضرت از پدرانش نقل کرد که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می‌فرمود:

اشدّ الاعمال ثلاثة: مواساة الاخوان فی المال، و انصاف النّاس من نفسک، و ذکر اللّه علی کلّ حال

: «دشوارترین کارها، سه کار است: 1- همیاری ایثارگرانه با برادران در صرف ثروت 2- رعایت انصاف با مردم، از جانب خود 3- یاد خدا در هر حال».

روایت شده: آن حضرت می‌فرمود:

ما شیب شی‌ء بشی‌ء، احسن من حلم بعلم

: «هیچ چیزی با چیز دیگر، مخلوط نشد که زیباتر از مخلوط شدن حلم با علم باشد».

جاحظ در کتاب «البیان و التّبیین» می‌نویسد: امام باقر عليه‌السلام صلاح تمام شئون دنیا را در دو کلمه جمع کرده و می‌فرماید:

صلاح جمیع المعایش و التّعاشر ملأ مکیال: ثلثان فطنة و ثلث تغافل : «صلاح و نیکی همه زندگی‌ها و معاشرتها (همچون) پری گنجایش یک ظرفی است، که دو سوّم آن، هوشیاری و زیرکی است، و یک سوّم آن چشم‌پوشی و گذشت است».

حسن خلق امام باقر عليه‌السلام ‌

روزی یک نفر نصرانی، به امام باقر عليه‌السلام (جسارت کرد و) گفت: انت بقر: «تو گاو هستی».

در جواب فرمود: انا باقر: «من باقر هستم».

نصرانی گفت: تو پسر زن آشپز هستی! ».

امام باقر عليه‌السلام فرمود: «آشپزی شغل مادرم است».

نصرانی گفت: «تو پسر کنیز سیاه، زنگی و بدزبان هستی».

امام باقر عليه‌السلام فرمود: «اگر این نسبتهائی که به مادرم دادی، راست

الأنوار البهیة، ص: 218

است، خدا او را بیامرزد، و اگر دروغ است، خدا تو را بیامرزد».

نصرانی (وقتی که آن حضرت را در چنین جایگاه ارجمندی از اخلاق دید) تحت تأثیر قرار گرفت و مسلمان شد.

اخلاق نیک خواجه نصیر

مؤلّف گوید: افضل حکیمان و متکلّمان، سلطان دانشمند و محقّقان، وزیر اعظم، خواجه نصیر (ره) «1» از این خوی نیک امام باقر عليه‌السلام پیروی کرد، چنانکه در کتاب «الفوائد الرّضویّه» خاطر نشان نموده‌ایم و آن اینکه:

نامه‌ای از طرف شخصی به دستش رسید، که در بخشی از آن نوشته شده بود: «ای سگ پسر سگ»! ».

او در جواب نوشت: اینکه گفتی: ای سگ، چنین نیست، زیرا سگ، چهار پا است، عوعو می‌کند، ناخنهای دراز دارد، ولی من قامتی استوار، و چهره‌ای آشکار، و ناخنهای پهن دارم، سخن می‌گویم، می‌خندم، این مشخصات، غیر از آن مشخصاتی است که سگ دارد... و به همین ترتیب در ردّ و نقض سخنان آن شخص جسارت‌کننده، با کمال متانت و عفّت کلام، جواب داد، بی‌آنکه اظهار پریشانی کرده و جوش و خروش نماید، و در پاسخ، حتّی یک کلمه زشت نگفت.

مؤلّف گوید: این جریان، چیز تازه‌ای نیست، درباره آن شخصیّتی (خواجه نصیر) که علّامه حلّی (ره) [متوفّی 726 ه ق] در اجازه نامه بزرگ خود در شأن او می‌گوید: «این مرد بزرگ (خواجه نصیر) سر آمد دانشمندان عصر خود در علوم

(1) نام مبارک خواجه نصیر الدّین، «محمّد بن محمّد بن حسن» است که به سال 672 ه ق وفات کرد، بعضی در تاریخ فوت او چنین سروده‌اند:

نصیر ملّت و دین، پادشاه کشور فضل‌یگانه‌ای که چنو مادر زمانه نزاد

به سال ششصد و هفتاد و دو بذی حجّه‌به روز هیجدهم درگذشت در بغداد قبرش در حرم امام کاظم عليه‌السلام در کاظمین است (مؤلّف)

الأنوار البهیة، ص: 219