ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه0%

ترجمه انوارالبهیه نویسنده:
گروه: سایر کتابها

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 40065
دانلود: 3648

ترجمه انوارالبهیه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 111 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 40065 / دانلود: 3648
اندازه اندازه اندازه
ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده:
فارسی

خداوند برای نشان دادن راه درست زندگی و رساندن انسان ها به سعادت دنیوی و اخروی، پیامبران را به میان آن ها فرستاد. حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی بود و پس از ایشان، وظیفه هدایت مردم به امامان معصوم (ع) محول شد. در مکتب تشیع حضرت محمد (ص) با حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع) و 11 امام پس از ایشان، 14 معصوم الهی هستند که این وظیفه را بر عهده داشتند. کتاب حاضر زندگی نامه ای تحلیلی از سیر زندگی، رفتار و ویژگی های خاص این 14 بزرگوار از زمان تولد حضرت محمد (ص) تا غیبت امام زمان (عج) است که توسط محدث بزرگ، مرحوم شیخ عباس قمی (ره) به اجمال نگاشته شده است. کتاب، ترجمه ای از "انوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه" است.

[میلاد پیامبر ص]

طلوع خورشید وجود پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

رسول اکرم حضرت محمّد بن عبد اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله در روز جمعه 17 ماه ربیع الأوّل سال عام الفیل، بعد از طلوع فجر (قبل از طلوع خورشید) در مکّه معظّمه در عصر پادشاهی پادشاه دادگر «1» در خانه‌ای که بعدها معروف به خانه محمد بن یوسف گردید، دیده به جهان گشود. این خانه، ملک پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله بود. آن حضرت، آن را به عقیل بن أبی طالب بخشید. بعدا فرزندان عقیل، آن را به محمد بن یوسف، برای حجّاج بن یوسف ثقفی فروختند، و او آن را جزء خانه خود نمود.

در عصر خلافت هارون (پنجمین خلیفه عباسی)، خیزران مادر هارون آن را گرفت و خراب کرد و در جای آن مسجدی بنا نمود، و هم اکنون این مسجد در مکّه موجود است و محلّ زیارت مسلمانان می‌باشد، که در آن نماز می‌خوانند «2».

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله در روز 27 ماه رجب [در چهل سالگی] مبعوث به رسالت گردید.

______________________________

(1) در مورد دادگری انوشیروان، سخن‌ها گفته‌اند، ولی حق این است که او دادگر نبود، و شاید بتوان گفت که او نسبت به پدر ستمگرش قباد، بهتر بوده است (مترجم)

(2) قول مشهور بین شیعیان در مورد روز تولّد پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ، همین قول است که در بالا گفته شد، ولی اکثر اهل تسنّن، این جهان گشود. اقوال غیر معروف دیگری نیز در اینجا وجود دارد (مترجم) الأنوار البهیة، ص: 20

گوشه‌ای از حوادث عجیب هنگام ولادت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

1- شیخ صدوق (ره) به سند خود از امام صادق عليه‌السلام نقل می‌کند که فرمود: ابلیس در آسمانهای هفتگانه رفت و آمد می‌کرد، هنگامی که حضرت عیسی عليه‌السلام متولّد شد، از رفتن به سه آسمان، ممنوع گردید، ولی در چهار آسمان رفت و آمد می‌کرد. هنگامی که رسول خدا پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله متولّد گردید، از رفتن به همه آسمانهای هفتگانه ممنوع شد، و شیطانهائی که به سوی آسمان می‌رفتند بوسیله تیرهای شهاب آسمانی رانده می‌شدند.

هنگامی که قریشیان اوضاع آسمان (و شهابهای زیاد آسمانی را در بالا) مشاهده کردند، گمان کردند که قیامت برپا شده، به همدیگر می‌گفتند: «این نشانه برپا شدن قیامت است که ما درباره آن از اهل کتاب می‌شنیدیم».

عمرو بن امیّه که از کاهنان زبردست بود گفت: «به ستارگان آسمان که راهنمای ما در سفرها و نشانه زمستان و تابستان ما هستند بنگرید، اگر آنها از جای خود پرتاب می‌شوند بدانید که هنگام نابودی همه ما و همه چیز فرا رسیده است، ولی اگر آنها در جای خود قرار دارند و ستارگان دیگری پرتاب می‌گردند، این بیانگر حادثه جدیدی است (که آن را من نمی‌دانم).

2- در همان بامداد ولادت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله ، تمام بتها از جای خود کنده شده و واژگون شدند.

3- و در همان شب تولّد پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ایوان کاخ مدائن (ایوان کسری) به لرزه شدید در آمد و چهارده کنگره (دندانه سر دیوار) آن فرو ریخت.

4- آب دریاچه ساوه در زمین فرو رفت و خشکید.

5- آب رود سماوه [واقع در بین کوفه و شام] آن قدر زیاد شد که جاری گردید.

6- آتشکده سرزمین فارس خاموش شد، با اینکه هزار سال قبل از آن، همچنان روشن بود.

الأنوار البهیة، ص: 21

7- رئیس مذهبی ایرانیان (مؤبد مجوس) در آن شب تولّد پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ، در عالم خواب دید: شتران نیرومندی، اسبهای عربی را می‌کشیدند و از دجله گذشتند و داخل بلاد ایرانیان شدند، و طاق ایوان کاخ شاه ایران، از وسط شکافته شد، و از دجله که بناهائی در آن ساخته بودند و آن را پر کرده و آبش را خشک نموده بودند، آب جاری شد و نوری در آن شب از جانب حجاز پخش گردید که تا مشرق کشیده شد، و در تمام جهان، هیچ تختی از پادشاهان بجای خود نماند مگر اینکه صبح آن شب واژگون شد، و پادشاهان در آن روز لال شدند، بطوری که تا شب نتوانستند سخن بگویند. دانش کاهنان نابود، و سحر ساحران بی‌اثر شد و بین همه کاهنان عرب و همزادشان (که اخبار پنهانی را به آنها می‌دادند) جدائی افتاد، و قبیله قریش در میان عرب، دارای مقام عظیم شدند، و با عنوان «آل اللّه» (دودمان خدا) نامیده شدند.

امام صادق عليه‌السلام فرمود: «از این رو به آنها «آل اللّه» گفتند که آنها در مکّه کنار بیت اللّه الحرام (کعبه) بودند».

گزارش آمنه علیها‌السلام از هنگام ولادت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

صلى‌الله‌عليه‌وآله حضرت آمنه [مادر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ] می‌گوید: سوگند به خدا، هنگامی که فرزندم قدم به دنیا نهاد، دستش را بر زمین گذاشت و سرش را به سوی آسمان بلند کرد، و به آسمان نگریست، سپس نوری از او نمایان شد و همه جا را روشن نمود، در میان آن نور، صدائی از گوینده‌ای شنیدم که می‌گفت:

انّک قد ولّدت سیّد النّاس فسمّیه محمّدا: «همانا تو، سرور و آقای همه انسانها را زائیدی، نام او را محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله بگذارد».

شکر و سپاس عبد المطّلب‌

از آن پس، آن مولود گرامی را نزد عبد المطّلب (جدّ اوّل پیامبر صلّی اللّه علیه

الأنوار البهیة، ص: 22

و آله آوردند تا او را ببیند. عبد المطّلب، آنچه را که مادر آن مولود (آمنه) در شأن آن کودک گفته بود، شنیده بود، کودک را به بغل گرفت و چنین گفت:

الحمد للّه الّذی اعطانی‌هذا الغلام الطّیّب الاردان

قد ساد فی المهد علی الغلمان

: «حمد و سپاس خداوندی را که این پسر پاک دامن و خوشبو را به من عطا فرمود، که در گهواره بر همه کودکان آقائی دارد».

سپس عبد المطّلب، آن کودک را به ارکان خانه کعبه تعویذ نمود [یعنی برای حفظ او، او را در پناه رکن‌های خانه خدا قرار داد]، و اشعاری را در شأن آن نوزاد نورانی سرود و خواند.

شیون ابلیس‌

یکی از حوادث عجیب شب ولادت پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله این بود که ابلیس با شیون و فریاد، شیطانها را به حضور خود طلبید، همه شیطانها به گرد او اجتماع کردند و به او گفتند:

ما الّذی افزعک یا سیّدنا: «ای سرور ما! چه چیز تو را این گونه بی‌تاب و وحشت زده کرده است؟ »

ابلیس به آنها گفت: «وای بر شما! امشب وضع آسمان و زمین دگرگون شده، و این نشانه آن است که در زمین حادثه بسیار عظیمی رخ داده، که از زمان عروج حضرت عیسی عليه‌السلام تاکنون، چنین اتّفاقی رخ نداده است، پراکنده شوید و به جستجو بپردازید و ببینید این حادثه عجیب چیست که رخ داده است؟!

شیطانها در سراسر سرزمین پراکنده شدند، و سپس نزد ابلیس آمده و گفتند:

«چیز تازه‌ای در زمین نیافتیم».

ابلیس گفت: «من خود برای این کار مهم (جستجو و پیدا کردن حادثه) سزاوارتر از شما هستم»، آنگاه ابلیس به صورت گنجشکی در آمد و از جانب کوه حراء که در یک فرسخی مکّه قرار دارد، وارد مکّه شد. در این هنگام جبرئیل علیه

الأنوار البهیة، ص: 23

السّلام به او نهیب زد: «بازگرد! خدا تو را لعنت کند».

ابلیس گفت: ای جبرئیل! یک سؤال از تو دارم، این حادثه که از امشب، در زمین رخ داده چیست؟

جبرئیل در جواب گفت: «محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله چشم به جهان گشوده است».

ابلیس گفت:

هل لی فیه نصیب: «آیا من در او بهره‌ای دارم؟ » [می‌توانم او را فریب دهم؟ ]

جبرئیل فرمود: «نه».

ابلیس گفت:

ففی امّته: «آیا در امّت او راه نفوذ و بهره‌گیری دارم؟ »

جبرئیل فرمود: آری.

ابلیس گفت:

رضیت: «به همین مقدار راضی شدم».

اشعاری در شأن ولادت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

بدا بمولده المسعود طالعه‌بدر الهدی و اختفت فیه الاضالیل

و زال عن رأس کسری التّاج حین علامن فوق بهرام للایمان اکلیل

بخاتم الرّسل قد زلّت اساوره‌فعرشه بعد کرسی الملک مشلول

سبحان من خصّ بالاسراء رتبته‌بقربه حیث لا کیف و تمثیل

بالجسم اسری به و الرّوح خادمه‌له من اللّه تعظیم و تبجیل

له البراق جواد و السّماءطرق مسلوکة و دلیل السّیر جبریل

له شریعة حقّ للهدی و له‌شریعة فی النّدی من دونها النّیل و جاءه الرّوح بالقرآن ینسخ من‌شریعة الرّوح ما یحویه انجیل

و کلّ اسفار توراة الکلیم لهامن بعد اسفار صبح الذّکر تعطیل

لولاه ما کان لا علم و لا عمل‌و لا کتاب و لا نصّ و تأویل

و لا وجود و لا انس و لا ملک‌و لا حدیث و لا وحی و تنزیل

له الخوارق فالعرجون فی یده‌مهنّد من سیوف اللّه مسلول

حروبه و مغازیه لها سیربها یحدّث جیل بعده جیل

الأنوار البهیة، ص: 24

  ترجمه:

«با طلوع ولادت با سعادت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ، ماه درخشان هدایت آشکار شد و گمراهی‌ها پنهان گشت.

و از سر شاه ایران، در آن هنگام که بر فراز بهرام برای سوگند یاد کردن قرار داشت، تاج شاهنشاهی واژگون گردید.

و با آمدن خاتم رسولان صلى‌الله‌عليه‌وآله آزین‌ها و زیورهای آن شاه، لغزید و فرو ریخت، و تخت و نیم‌تخت او لنگ و لرزان گردید.

پاک و منزّه است آن خداوندی که پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله را به معراج و سیر در آسمانها، و درجات عالی اختصاص داد، و او را در مقام قرب خود که نمی‌توان آن را توصیف کرد و نظیری برای آن یافت، جای داد.

خداوند، جسم پیامبرش را در حالی که روح او (جبرئیل) خادم او بود به سوی آسمانها سیر داد، و پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله در پیشگاه الهی، به احترام و تجلیل و قدردانی عظیمی نائل شد.

خداوند مرکب براق راهوار، و راههای هموار آسمانها را در اختیار پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله نهاد، و جبرئیل را راهنمای سیر او نمود.

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله برای هدایت انسانها، صاحب شریعت حقّ است، شریعتی که آن چنان پربرکت است که بر فراز امور پربرکت قرار دارد.

جبرئیل، قرآن را بر او (پیامبر- ص) نازل کرد، قرآنی که ناسخ شریعت عیسی عليه‌السلام و دستورهای کتاب انجیل است.

و همچنین همه سفرها (جزوه‌ها) ی کتاب تورات، که بر حضرت موسی علیه

الأنوار البهیة، ص: 25

السّلام نازل شده، پس از درخشش بامداد روشنی‌بخش قرآن، نسخ و تعطیل گردید.

اگر پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله نبود، علم و عمل در میان نبود، و نیز از کتاب و دستورهای آشکار و غیر آشکار الهی خبری نبود.

و نیز همه هستی، و انسان و فرشته و حدیث و وحی و نزول آیات الهی، به وجود نمی‌آمد.

او دارای معجزاتی است، مانند اینکه: شاخه خرما در دست او، شمشیری تیز و برّنده از شمشیرهای خدا و بر کشیده از غلاف خود خواهد شد.

جنگها و نبردهای محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله آنچنان چشمگیر، و بر فراز تاریخ است که از عظمت آن همواره در میان نسلها یکی پس از دیگری سخن گفته می‌شود و درسهای تازه‌ای می‌آموزد.

اشعار جالب شیخ ازری‌

شیخ کاظم ازری بغدادی (ره) در اشعار خود چنین می‌گوید:

ما عسی لی ان اقول فی ذی معال‌علّة الکون کلّه احداها

بشّرت امّة به الرّسل طرّاطربا باسمه فیا بشراها

نوّهت باسمه السّماوات و الارض‌کما نوّهت بصبح ذکاها

طربت لاسمه الثّری فاستطالت‌فوق علویّة السّماء سفلاها

لا تجل فی صفات احمد فکرافهی الصّورة الّتی لن تراها

تلک نفس عزّت علی اللّه قدرافارتضاها لنفسه و اصطفاها

ما تناهت عوالم العلم الّاو الی کنه احمد منتهاها

حاز قدسیّة العلوم و ان‌لم یؤتها احمد فمن یؤتاها

علم اقسمت جمیع المعالی‌انّه ربّها الّذی ربّاها

فاض للخلق منه علم و حلم‌اخذت عنهم العقول نهاها

و سمت باسمه سفینة نوح‌فاستقرّت به علی مجراها

و به نال خلّه اللّه ابراهیم‌و النّار باسمه اطفاها

الأنوار البهیة، ص: 26 و بسرّ سری له فی ابن عمران‌اطاعت تلک الیمین عصاها

و به سخّر المقابر عیسی‌فاجابت ندائه موتاها

و هو سرّ السّجود فی الملاء الأعلی‌و لولاه لم تعفّر جباها

لم تکن هذه العناصر الّامن هیولاه حیث کان اباها

نزول فرشته بزرگ نزد پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله و پیوند علی عليه‌السلام با او

امیر مؤمنان علی عليه‌السلام در فرازی از خطبه قاصعه در شأن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله چنین می‌فرماید: «از همان زمان که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله را از شیر بازگرفتند، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز، وی را به راههای بزرگواری و درستی و اخلاق نیک سوق دهد، من همانند سایه‌ای به دنبال آن حضرت حرکت می‌کردم، و او هر روز نکته تازه‌ای از اخلاق نیک را برای من آشکار می‌ساخت، و به من فرمان می‌داد که به او اقتدا کنم.

آن حضرت، مدتی از سال مجاور کوه حراء بود، تنها من بودم که او را مشاهده می‌کردم، و کسی جز من او را نمی‌دید، در آن روز غیر از خانه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله خانه‌ای که اسلام در آن راه یافته باشد، وجود نداشت، تنها خانه آن حضرت بود که او و خدیجه و من نفر سوّم آنها بودم، اسلام را پذیرفته بودیم.

اری نور الوحی و الرّسالة و اشمّ ریح النّبوّة: «من نور وحی و رسالت را می‌دیدم، و نسیم نبوّت را استشمام می‌کردم «1»

اشعار جالب بوصیری‌

دانشمند محقّق، بوصیری «2» در شأن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله سروده است:

______________________________

(1) نهج البلاغه، خطبه قاصعه (خطبه 192).

(2) بوصیری، شرف الدین، ابو عبد اللّه، محمد بن سعید دلاصی، به سال 694 وفات کرد. وی سراینده قصیده‌ای معروف به برده است که در مدح رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله تحت عنوان «الکواکب الدّرّیة فی مدح خیر البریّة» (ستارگان درخشان در مدح بهترین انسانها) سروده است که

الأنوار البهیة، ص: 27 فاق النّبیّین فی خلق و فی خلق‌و لم یدانوه فی علم و لا کرم

و کلّهم من رسول اللّه ملتمس‌غرقا من البحر او رشفا من الدّیم

فهو الّذی تمّ معناه و صورته‌ثمّ اصطفاه حبیبا بارئ النّسم

منزّه عن شریک فی محاسنه‌فجوهر الحسن فیه غیر منقسم

دع ما ادّعته النّصاری فی نبیّهم‌و احکم بما شئت مدحا فیه و احتکم

فانسب الی ذاته ما شئت من شرف‌و انسب الی قدره ما شئت من عظم

فانّ فضل رسول اللّه لیس له‌حدّ فیعرب عنه ناطق بفم

و کیف یدرک فی الدّنیا حقیقته‌قوم نیام تسلّوا منه بالحلم

فمبلغ العلم فیه انّه بشرو انّه خیر خلق اللّه کلّهم

و کلّ آی اتی الرّسل الکرام بهافانّما اتّصلت من نوره بهم

فانّه شمس فضل هم کواکبهایظهرن انوارها للنّاس فی الظّلم

یا خیر من یمّم العافون ساحته‌سعیا و فوق متون الأینق الرّسم

سریت من حرم لیلا الی حرم‌کما سری البدر فی داج من الظّلم

فظلت ترقی الی ان نلت منزلةمن قاب قوسین لم تدرک و لم ترم

و قدّمتک جمیع الأنبیاء بهاو الرّسل تقدیم مخدوم علی خدم

و انت تخترق السّبع الطّباق بهم‌فی موکب کنت فیه صاحب العلم

حتّی اذا لم تدع شأوا لمستبق‌من الدّنوّ و لا مرقی لمستنم

خفضت کلّ مقام بالإضافة اذنودیت بالرّفع مثل المفرد العلم

اشعاری جالب از شیخ حسین بن عبد الصّمد

محمّد المصطفی الهادی البشیررسول اللّه افضل خلق اللّه کلّهم

لو لا هداه لکان النّاس کلّهم‌کاحرف ما لها معنی من الکلم نخستین شعر آن این است:

ام تذکر جیران بذی سلم‌مزجت دمعا جری من مقلة بدم (مؤلّف)

الأنوار البهیة، ص: 28 و لو تفرّق بعض من خلائفه‌فی النّاس لم یبق ذو جهل و لا عزم

لو لم تطأ رجله فوق التّراب لماغدا طهورا و تسهیلا علی الامم

لو لم یکن سجد البدر المنیر له‌ما اثّر التّرب فی خدّیه بالوسم

فیا نجوم السّماء طوفوا بکعبته‌سعدتم اذ له صرتم من الخدم

و لو تکلّف صمّ فوق طاقته‌سعت الیه جبال الحلّ و الحرم

زاکی العفال و محمود الخصال‌و مبذول النّوال و مختار من القدم

نصرت بالرّعب حتّی کاد سیفک ان‌یسطوا بغیر انسلال فی رقابهم

البدر یخبر انّ النّور مکتسب‌فیه و نورک اصلیّ و ذو شمم

کفاک فخرا کمالات خصصت بهااخاک حتّی دعوه بارئ النّسم

اشعاری از حکیم نظامی‌

ای ختم پیمبران مرسل‌حلوای پسین و ملح اوّل

ای خاک تو توتیای بینش‌روشن به تو چشم آفرینش

ای سیّد بارگاه کونین‌نسّابه شهر قاب قوسین

ای صدرنشین عقل و جان هم‌محراب زمین و آسمان هم

ای شش جهت از تو خیره مانده‌بر هفت فلک جنیبه «1» رانده

سر خیل توئی و جمله خیلندمقصود توئی، همه طفیلند

سلطان سریر کائناتی‌شاهنشه کشور حیاتی

ای کنیت و نام تو مؤبّدبو القاسم و احمد و محمّد

اشعار صفیّ حلّی‌

صفیّ حلّی در فرازی از قصیده خود در مدح پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

______________________________

(1) جنبیه: اسب یدک

الأنوار البهیة، ص: 29

می‌گوید:

شخص هو العالم الکلّی فی شرف‌و نفسه الجوهر القدسیّ فی عظم

هو النّبیّ الّذی آیاته ظهرت‌من قبل مظهره للنّاس فی القدم

صلّی علیه العرش ما طلعت‌شمس و ما لاح نجم فی دجی الظّلم

و آله امناء اللّه من شهدت‌لقدرهم سورة الأحزاب فی العظم: «شخص پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله در شرافت، مجموعه‌ای از جهان کلّی است، و جان او در عظمت، جوهر قدسی آفرینش است.

او پیامبری است که آیات و نشانه‌های صدق او قبل از آنکه در میان مردم ظاهر شود و قدم بگذارد از مدتها قبل آشکار شد.

عرش خدا تا وقتی که خورشید طلوع کند و ستاره‌ای در میان تاریکی بدرخشد، بر او درود فرستد، و بر آل او که امینان خدا در میان مردم هستند، و در شأن و مقام ارجمند آنها سوره احزاب «1» نازل شده است».

______________________________

(1) با توجّه به اینکه آیه تطهیر، در شأن آنها، آیه 33 سوره احزاب است.

الأنوار البهیة، ص: 30

چگونگی رحلت جانسوز پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

اشاره

صلى‌الله‌عليه‌وآله

1- جبرئیل و عزرائیل در محضر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

صلى‌الله‌عليه‌وآله امام سجّاد عليه‌السلام فرمود: از پدرم شنیدم می‌فرمود: سه روز قبل از رحلت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله جبرئیل به محضر آن حضرت آمده و گفت:

«ای احمد! خداوند به خاطر مقام ارجمند تو، و احترام از شأن تو، مرا به سوی تو فرستاده است، از تو سؤال می‌کند در مورد مطلبی که خود به آن داناتر است، می‌فرماید: «ای محمّد! خود را چگونه می‌یابی؟ » [حالت چطور است؟ ]

پیامبر: ای جبرئیل! خود را غمگین می‌یابم.

روز سوم (روز رحلت آن حضرت)، جبرئیل همراه عزرائیل عليه‌السلام همراه فرشته‌ای به نام اسماعیل، که هفتاد هزار فرشته او را همراهی می‌کردند به محضر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله آمدند، جبرئیل از آنها پیشی گرفته و خطاب به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله عرض کرد:

«ای احمد! خداوند به خاطر مقام ارجمند تو و احترام به شأن تو مرا به حضورت فرستاده، و سؤال می‌کند از موضوعی که خودش به آن از تو داناتر است و می‌فرماید: «ای محمّد! تو خود را چگونه می‌یابی؟ » [حالت چطور است؟ ].

پیامبر: «ای جبرئیل! خود را غمگین و اندوهگین می‌یابم».

در این هنگام عزرائیل، اجازه خواست، جبرئیل به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله عرض کرد که: این عزرائیل است و درخواست اجازه به حضور شما را دارد، و

الأنوار البهیة، ص: 31

تاکنون از هیچ‌کس اجازه ورود نگرفته است، و بعدا نیز از هیچ‌کس اجازه ورود نمی‌گیرد.

پیامبر: به او اجازه بده.

جبرئیل به عزرائیل اجازه داد، عزرائیل وارد شد، و در پیشگاه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ایستاد و عرض کرد: «ای احمد! خداوند مرا نزد تو فرستاده و به من فرمان داده تا از آنچه امر فرمودی اطاعت کنم، اگر امر کنی روحت را قبض کنم، اطاعت می‌کنم، و اگر آن را دوست نداری خودداری می‌نمایم».

پیامبر: آیا همان گونه که گفتی رفتار می‌کنی؟

عزرائیل: آری، از جانب خدا مأمور شده‌ام تا آنچه را بفرمائی اطاعت نمایم.

جبرئیل به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله عرض کرد: «ای احمد! خداوند متعال مشتاق لقاء و دیدار تو است».

در این هنگام پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به عزرائیل فرمود: «مأموریّت خود را انجام بده».

2- اجازه به عزرائیل برای ورود به محضر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

صلى‌الله‌عليه‌وآله در کتاب مناقب از ابن عبّاس نقل شده: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله هنگامی که در بستر بیماری افتاده بود، لحظه‌ای بی‌هوش شد، در این هنگام در خانه کوبیده شد.

فاطمه علیها‌السلام فرمود: کیستی؟

کوبنده در: من مرد غریبی هستم، آمده‌ام از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله بپرسم؛ آیا به من اجازه ورود می‌دهد تا به محضرش آیم؟

فاطمه: خدا تو را بیامرزد، بازگرد، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در بستر بیماری است.

مرد غریب رفت، پس از ساعتی بازگشت و در خانه پیامبر صلّی اللّه علیه

الأنوار البهیة، ص: 32

و آله را کوبید و گفت: غریبی هستم که از محضر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله اجازه می‌خواهم تا به خدمتش برسم، آیا به غریبان اجازه می‌دهید؟ «1» .

در این هنگام رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به هوش آمد و به فاطمه علیها‌السلام فرمود: «ای فاطمه جانم! آیا می‌دانی این غریب کیست؟ ».

فاطمه: نه، ای رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله .

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

هذا مفرّق الجماعات، و منقّض اللّذّات، هذا ملک الموت، ما استأذن و اللّه علی احد قبلی، و لا یستأذن علی احد بعدی، استأذن علیّ لکرامتی علی اللّه ائذنی له

: «این کسی است که جمعیّتها را پراکنده می‌سازد، و لذّتها را از هم می‌پاشد، این فرشته مرگ است، که سوگند به خدا برای قبض روح هیچ‌کس قبل از من و نه بعد از من اجازه نمی‌گیرد، ولی به خاطر مقام ارجمندی که نزد خدا دارم، از من اجازه می‌خواهد، به او اجازه ورود بده».

فاطمه علیها‌السلام به عزرائیل فرمود: خدا تو را رحمت کند، وارد خانه شو!

عزرائیل مانند نسیم ملایم و آرام‌بخشی وارد شد و وقتی که وارد خانه گردید، گفت:

السّلام علی اهل بیت رسول اللّه: «سلام بر اهل خانه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله »

3- وصیّت مخصوص پیامبر [ص به علی ع]

صلى‌الله‌عليه‌وآله به علی عليه‌السلام پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله [وقتی که یقین به رحلت کرد] علی عليه‌السلام را به حضور طلبید، و به او چنین وصیت کرد:

______________________________

(1) غریب یستأذن علی رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله أ تأذنون للغرباء؟

الأنوار البهیة، ص: 33

1- در برابر شدائد و رنجها، صبر و تحمّل کن.

2- فاطمه علیها‌السلام را (از گزند حوادث) حفظ کن.

3- قرآن را جمع‌آوری نموده و تنظیم کن.

4- بدهکاریهای مرا ادا کن.

5- جنازه‌ام را غسل بده.

6- در اطراف قبرم، دیواری بنا کن.

7- و در حفظ حسن و حسین عليه‌السلام کوشا باش.

4- حدیث ابو رافع‌

ابو رافع غلام آزادشده رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می‌گوید: پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله در آخرین روز عمرش در بستر بیماری، از حال رفت، من پاهای او را گرفتم و بوسیدم و گریه می‌کردم و می‌گفتم: «ای رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله بعد از تو من و فرزندانم به چه کسی پناه ببریم». آن حضرت سخنم را شنید و سرش را بلند کرد و فرمود:

اللّه بعدی و وصیّی، صالح المؤمنین

: «بعد از من خداوند و وصیّم که شایسته‌ترین مؤمنان است، برای تو خواهند بود»

5- سفارش پیامبر [ص به فاطمه س]

صلى‌الله‌عليه‌وآله به فاطمه علیها‌السلام جابر انصاری می‌گوید: فاطمه علیها‌السلام در محضر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله کنار بستر آن حضرت بود و می‌گفت:

وا کرباه لکربک یا أبتاه!

: «آه! چقدر از اندوه تو اندوهگین هستم، ای پدر بزرگوارم».

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمود: «ای فاطمه جانم! از امروز غم و اندوه برای پدرت نخواهد بود، ای فاطمه! نباید در وفات پیامبر گریبان چاک کرد و صورت را خراشید، و صدای وا ویلا کرد، ولی تو همان را بگو که پدرت در مرگ

الأنوار البهیة، ص: 34

ابراهیم (پسرش) گفت:

تدمع العینان و قد یوجع القلب و لا نقول ما یسخط الرّبّ و انّا بک یا ابراهیم محزونون

: «چشمها اشک می‌ریزند، و دل به درد می‌آید، اما سخنی که پروردگار را به خشم آورد، نمی‌گویم، و ما ای ابراهیم در سوگ تو غمگین هستیم».

و از امام باقر عليه‌السلام در تفسیر آیه:

وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ: «زنان با ایمان تو را در نیکی، نافرمانی نکند» «1»

روایت شده، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به فاطمه علیها‌السلام فرمود: «وقتی که من از دنیا رفتم، چنگ بر صورت نزن، و موی خود را پریشان مکن، و صدای وا ویلا بلند نکن و در عزای من با صدای بلند، آه و ناله نکن».

سپس فرمود: «منظور از کلمه «معروف» در سخن خدا (در آیه فوق) همین است».

6- علی [ع و فاطمه س در کنار بستر پیامبر ص]

عليه‌السلام و فاطمه علیها‌السلام در کنار بستر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله شیخ مفید (ره) نقل می‌کند: سپس بیماری رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله سخت و وخیم شد، امیر مؤمنان علی عليه‌السلام در کنار بسترش بود، همین که نزدیک بود روح از بدنش مفارقت کند، به علی عليه‌السلام فرمود: «سرم را بر دامن خود بگیر، زیرا که امر الهی فرا رسید، وقتی که روحم از پیکرم بیرون رود، آن را با دست خود بگیر و بر روی خود بکش، آنگاه مرا به جانب قبله بگذار، و کار (غسل و کفن) مرا خودت انجام بده، و قبل از همه مردم بر جنازه‌ام نماز بخوان، و از من جدا نشو تا مرا بخاک بسپاری، و از درگاه خداوند درخواست کمک کن».

______________________________

(1) ممتحنه: 12

الأنوار البهیة، ص: 35

حضرت علی عليه‌السلام سر آن حضرت را بر دامن گرفت، آن حضرت بی‌هوش شد، فاطمه علیها‌السلام خود را بر روی آن حضرت افکند، در حالی که به چهره پدر نگاه می‌کرد، می‌گریست و این شعر (ابو طالب) را می‌خواند:

و ابیض یستسقی الغمام بوجهه‌ثمال الیتامی عصمة للارامل: «و سفید روئی که مردم به برکت روی او، طلب باران می‌کنند، او که فریاد رس یتیمان و پناه بیوه‌زنان است».

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله چشمش را گشود و با آواز آهسته فرمود: این گفتار عمویت ابو طالب است، آن را نگو، بلکه این آیه را بخوان:

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ

: «محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله رسول خدا است، و پیش از او رسولانی نیز بودند، آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، به عقب برمی‌گردید؟ » «1» .

در این هنگام فاطمه علیها‌السلام گریه طولانی کرد، پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به او اشاره کرد که نزدیک بیا، فاطمه علیها‌السلام نزدیک رفت، پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله آهسته به او سخنی گفت، که روی فاطمه علیها‌السلام از آن سخن شکوفا گردید، سپس در آغوش علی عليه‌السلام روح آن حضرت، به لقای الهی شتافت.

در حدیث آمده: از فاطمه علیها‌السلام پرسیده شد: «آن سخنی که پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به طور آهسته به تو فرمود، و تو خوش‌حال شدی، چه بود؟ ».

فاطمه علیها‌السلام در پاسخ فرمود: «پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به من فرمود که نخستین شخص هستم که به او می‌پیوندم و چندان نمی‌گذرد، که به پدرم ملحق می‌شوم، همین مژده موجب رفع اندوه، و باعث خرسندی من گردید».

______________________________

(1) آل عمران- 144.

این فراز، به ما می‌آموزد که بجای شعر، تا حدّ امکان از آیات قرآن بیاموزیم و بهره‌مند گردیم.

الأنوار البهیة، ص: 36