ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه0%

ترجمه انوارالبهیه نویسنده:
گروه: سایر کتابها

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 40043
دانلود: 3648

ترجمه انوارالبهیه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 111 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 40043 / دانلود: 3648
اندازه اندازه اندازه
ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده:
فارسی

خداوند برای نشان دادن راه درست زندگی و رساندن انسان ها به سعادت دنیوی و اخروی، پیامبران را به میان آن ها فرستاد. حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی بود و پس از ایشان، وظیفه هدایت مردم به امامان معصوم (ع) محول شد. در مکتب تشیع حضرت محمد (ص) با حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع) و 11 امام پس از ایشان، 14 معصوم الهی هستند که این وظیفه را بر عهده داشتند. کتاب حاضر زندگی نامه ای تحلیلی از سیر زندگی، رفتار و ویژگی های خاص این 14 بزرگوار از زمان تولد حضرت محمد (ص) تا غیبت امام زمان (عج) است که توسط محدث بزرگ، مرحوم شیخ عباس قمی (ره) به اجمال نگاشته شده است. کتاب، ترجمه ای از "انوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه" است.

حلبی در کتاب «تقریب المعارف» در ضمن بیان معجزات امامان علیهم‌السلام می‌نویسد: یکی از معجزات امام جواد عليه‌السلام آنکه: آن حضرت در مسجد بغداد، واقع در محلّه «دار مسیّب» در زیر درخت «سدر» خشک، وضو گرفت، هنوز از مسجد بیرون نرفته بود که آن درخت، سبز و خرّم و دارای میوه شد [میوه‌اش به شکل عناب است قبل از آنکه کاملا سرخ گردد].

شیخ ابو الحسن، محمّد بن محمّد نقل کرد که شیخ مفید (ره) گفت: «من از میوه آن خوردم، که هسته نداشت».

الأنوار البهیة، ص: 415

پاره‌ای از سخنان امام جواد عليه‌السلام ‌

1 - من استفاد اخا فی اللّه فقد استفاد بیتا فی الجنّة

: «کسی که برادری در راه خدا را استفاده کند (یعنی با مسلمانی، برادر شود و آداب برادری با او را رعایت کند)، خانه‌ای در بهشت را بهره‌مند شده است».

2- القصد فی اللّه بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال

: «توجّه به خدا با دلها، [در رسیدن به مقصود] از به زحمت افکندن و رنج دادن اعضاء، با اعمال، رساتر و مؤثّرتر خواهد بود».

3 - من اطاع هواه، اعطی عدوّه مناه

: «کسی که هوسهای نفسانی خود را پیروی کند، آرزوی دشمنش را برآورده کرده است».

4- راکب الشّهوات لا یقال عثرته

: «کسی که بر مرکب هوسرانی سوار شد، لغزشهای او جبران‌ناپذیر است».

5- الثّقة باللَّه ثمن لکلّ غال، و سلّم الی کلّ عال

: «اطمینان به خدا، میوه و بهای هر متاع گران قیمت، و نردبان به هر جایگاه بلند است».

6- عزّ المؤمن غناه عن النّاس

: «عزّت مؤمن، بی‌نیاز او از مردم است».

7- لا تکن ولیّ اللّه فی العلانیة عدوّا له فی السّر

: «نباش دوست خدا در ظاهر، و دشمن او در خفا».

الأنوار البهیة، ص: 416

8- اصبر علی ما تکره فیما یلزمک الحقّ، و اصبر عمّا تحبّ فیما یدعوک الهوی

: «در انجام آنچه را که دوست نداری، ولی تو را در راه حقّ، استوار می‌کند، مقاوم باش، و در انجام آنچه را دوست داری، ولی تو را به هوسرانی می‌کشاند خودداری کن».

9- کیف یضیع من اللّه کافله، کیف ینجو من اللّه طالبه، و من انقطع الی غیر اللّه وکله اللّه الیه و من عمل علی غیر علم افسد اکثر ممّا یصلح

: «چگونه تباه گردد، آن کس که خداوند کفیل و ضامن او است، و چگونه نجات یابد، آن کس که خداوند در جستجوی او است، و کسی که خود را از خدا جدا کرد، و به سوی دیگری رفت، خداوند او را به خودش واگذارد، و کسی که بدون آگاهی، عمل کند، بیش از اصلاح کار، آن را فاسد می‌کند».

10 - من استغنی کرم علی اهله، فقیل له و علی غیر اهله، قال: لا، الّا ان یکون یجدی علیهم نفعا

: «هر کس بی‌نیاز گردید (دارای خصلت بی‌نیازی شد) در نزد خانواده‌اش، عزیز است، گفته شد: نسبت به دیگران چطور؟ ، فرمود: نه، مگر اینکه به آنها بهره‌ای برساند».

11- قد عاداک من ستر عنک الرّشد اتّباعا لما یهواه

: «با تو دشمنی کرده است، آن کس که بر اثر پیروی از هوسهای خود، راه رشد را بر تو پنهان نموده است».

12- ایّاک و مصاحبة الشّریر فانّه کالسّیف المسلول، یحسن منظره، و یقبح آثاره

: «از همنشینی با آدم شرور بپرهیز، چرا که او مانند شمشیر برهنه است، ظاهرش زیبا، و اثرش زشت است».

13 - کفی بالمرء خیانة ان یکون امینا للخونة

: «برای خیانت انسان، همین مقدار کافی است که امین خیانت‌کاران شود».

الأنوار البهیة، ص: 417

چگونگی شهادت حضرت جواد عليه‌السلام ‌

اشاره

امام جواد عليه‌السلام در آخر ماه ذی‌قعده سال 220 ه ق «1» در 25 سالگی بر اثر زهری که به او خوراندند، به شهادت رسید، و در قبرستان قریش، در پشت قبر جدّش امام کاظم عليه‌السلام [در شهر کاظمین، نزدیک بغداد] به خاک سپرده شد.

امام هادی عليه‌السلام در پاسخ به سؤال شخصی که پرسید: «زیارت امام حسین عليه‌السلام بهتر است یا زیارت امام کاظم و امام جواد علیهما السّلام؟ ».

فرمود: «زیارت امام حسین عليه‌السلام مقدّم است، ولی زیارت این دو امام، جامعتر، و پاداش بزرگتر دارد».

معتصم (هشتمین خلیفه عبّاسی، برادر مأمون) امام جواد عليه‌السلام را به اجبار از مدینه به بغداد آورد، آن حضرت دو روز مانده به آخر محرّم سال 220 ه ق وارد بغداد شد.

شیخ مفید (ره) از اسماعیل بن مهران روایت کرده، گفت: هنگامی که امام

(1) به گفته بعضی، آن حضرت در ششم ذیحجّه سال 220 ه ق به شهادت رسید. آنچه این قول را تأیید می‌کند، سخنان آن حضرت است که فرمود:

الفرج بعد المأمون بثلاثین شهرا

: «نجات و خلاصی من، سی ماه بعد از مرگ مأمون است».

و مأمون در ماه رجب سال 218 ه ق وفات کرد- و اللّه العالم.

و به گفته بعضی، در اوّل ذی‌قعده، و به گفته دیگری، در پنجم ذیحجّه (مؤلّف)

الأنوار البهیة، ص: 418

_______________________________

جواد عليه‌السلام بار اوّل (در عصر مأمون) از مدینه به بغداد آمد، به آن حضرت عرض کردم: «فدایت گردم، من در مورد تو ترس دارم که در این سفر (تو را بکشند)، بعد از تو چه کسی عهده‌دار امامت می‌شود؟ ».

آن حضرت، لبخندی زد و به من توجّه نمود و فرمود: «آنچه را گمان می‌کنی در این سال، رخ نمی‌دهد».

هنگامی که معتصم (در سال 220 ه ق) آن حضرت را از مدینه به بغداد طلبید، به محضرش رفتم و عرض کردم: «فدایت گردم شما از مدینه می‌روید، امام بعد از شما کیست؟ »، آن حضرت گریست به طوری که محاسنش خیس شد، سپس به من متوجّه شد و فرمود: «در این سال بر من نگران باش، امامت بعد از من از آن پسرم علی (امام هادی عليه‌السلام ) است».

روایت شده که: همسرش امّ الفضل، آن حضرت را مسموم نمود.

سعایت و تحریکات قاضی بغداد، عامل شهادت امام جواد عليه‌السلام

در کتاب بحار الأنوار [ج 50، ص 5] از عیّاشی نقل شده که زرقان دوست صمیمی ابن ابی دواد» «1» می‌گوید: روزی ابن ابی دواد [قاضی وقت] از نزد معتصم آمد، دیدم غمگین است، علّت را پرسیدم، گفت: «دوست داشتم که از بیست سال قبل مرده بودم».

گفتم: چرا؟

(1) ظاهر این است که «دواد» درست است نه «داود»، زیرا «ابن ابی دواد در مورد کشتن امام جواد عليه‌السلام به معتصم، سعایت کرد، او در عصر خلافت مأمون و معتصم و واثق و متوکّل، قاضی عراق بود، همین جنایت او باعث شد که در آخر عمر به زندگی نکبت‌بار افتاد، فلج و زمینگیر شد، و پس از بیست روز که از مرگ پسرش گذشته بود، در سال 240 ه ق در بغداد، از دنیا رفت.

لدغته افعاله ایّ لدغ‌ربّ نفس افعاله افعی لها: «اعمال او، او را گزید چگونه گزیدنی، چه بسا شخصی که کردارهای او افعی‌های گزنده او هستند».

الأنوار البهیة، ص: 419

__________________________________

گفت: «به خاطر پیشامدی که در نزد خلیفه رخ داد، و سخن حضرت جواد عليه‌السلام پذیرفته شد».

گفتم: چطور؟

گفت: دزدی در نزد خلیفه (معتصم) اقرار به دزدی کرد، خلیفه درخواست اجرای حدّ برای او نمود، خلیفه فقهاء را به مجلس خود احضار کرد، محمّد بن علی (امام جواد عليه‌السلام ) نیز احضار شده بود، آنگاه خلیفه پرسید: دست دزد را از کجا باید قطع کرد؟

من گفتم: «از بند دست».

گفت: دلیلت چیست؟

گفتم: زیرا «ید» (که در آیه فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما «1» آمده، یعنی دست، که عبارت از سر انگشتان و کف دست تا مچ دست است، زیرا خداوند در آیه «تیمّم» می‌فرماید: فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ*

: «پس صورتها و دستها را با آن مسح کنید» «2».

جمعی از حاضران، رأی مرا تأیید کردند، جمعی دیگر گفتند: «باید از آرنج قطع شود».

خلیفه پرسید: به چه علّت؟

آنها جواب دادند: خداوند در آیه «وضو» می‌فرماید:

وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ

: «و دستها تا آرنج را بشوئید» «3» .

این آیه بیانگر آن است که دست تا آرنج را شامل می‌شود.

در این هنگام، خلیفه به حضرت جواد عليه‌السلام رو کرد و گفت: «ای ابا جعفر،

(1) مائده- 38

(2) نساء- 43

(3) مائده- 6

الأنوار البهیة، ص: 420

_________________________________

نظر شما چیست؟

آن حضرت فرمود: «ای امیر مؤمنان! حاضران، در این باره گفتند».

خلیفه گفت: «سخن آنها را رها کن، نظر شما چیست؟ ».

امام جواد عليه‌السلام فرمود: «مرا از جواب این مسأله، معاف بدار».

خلیفه گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم که نظریّه خود را بگو».

امام جواد عليه‌السلام فرمود: اکنون که مرا به خدا سوگند دادی، نظر من این است که آنها، بر خلاف سنّت سخن گفتند، زیرا واجب است که قطع دست از بیخ انگشتان، اجرا شود، و کف دست باقی بماند.

خلیفه گفت: به چه علّت؟

امام جواد عليه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است:

«سجده بر هفت عضو می‌باشد، پیشانی، کف دستها، سر زانوها، و سر انگشتان پاها، اگر دست دزد از مچ آن قطع شود یا از آرنج بریده گردد، دیگر دستی برای سجده کردن باقی نمی‌ماند، با اینکه خداوند می‌فرماید:

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ

: «محل سجده‌ها (هفت موضع) مخصوص خداست» «1» .

یعنی سجده بر این اعضاء هفتگانه واقع می‌شود، و سپس خداوند می‌فرماید:

فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً

: «در این مساجد، احدی را با خدا نخوانید» «1».

بنابراین آنچه برای خدا است نباید قطع شود.

معتصم، از این پاسخ، شاد شد و آن را پذیرفت، و دستور داد تا دست دزد را از بیخ انگشتان دستش قطع نمایند، و کف دست را رها کنند.

ابن ابی دواد (قاضی) گفت: «در آن حال، قیامت من برپا شد، و آرزو کردم که ای کاش مرده بودم» (و این گونه نزد خلیفه و حاضران شرمنده و منکوب نمی‌شدم).

(1) جنّ- 18

الأنوار البهیة، ص: 421

_________________________________

زرقان می‌گوید: ابن ابی دواد گفت: سه روز بعد از این حادثه، نزد خلیفه معتصم رفتم و گفتم: «نصیحت و خیرخواهی امیر مؤمنان (معتصم) بر من واجب است، می‌خواهم سخنی بگویم که می‌دانم به خاطر آن داخل آتش دوزخ خواهم شد».

خلیفه گفت: «سخنت چیست؟ ».

ابن ابی دواد می‌گوید: گفتم: «وقتی که امیر مؤمنان، علماء و فقهای بزرگ ملّتش را در مجلسی به خاطر مسأله‌ای که رخ داده، جمع کرد، و حکم مسأله را از آنها پرسید، آنها نظر خود را گفتند، و مردم نظر آنها را در آن مجلس و بیرون مجلس، و اطرافیان از وزراء و نگهبانان و... شنیدند، سپس گفتار همه آن فقهاء و علماء ترک گردید، به خاطر فتوای یک مردی که بخشی از این امّت، به امامت او معتقدند، و می‌گویند مقام او بالاتر از مقام خلیفه است، سپس خلیفه فرمان اجرای فتوای او را بدهد، نه اجرای فتوای فقهاء را، چنین موضوعی صلاح دستگاه خلافت نیست! ».

ابن ابی دواد می‌گوید: بر اثر این سخنان چهره معتصم، عوض شد و متنبّه گردید، و به من گفت: «خدا به خاطر این نصیحت نیک تو، جزای خیر به تو بدهد»، آنگاه در روز چهارم به کاتب [نویسنده] یکی از وزیرانش دستور داد که حضرت جواد عليه‌السلام را به خانه خود دعوت کند [و او را مخفیانه مسموم نماید].

کاتب، امام جواد عليه‌السلام را در ظاهر با کمال احترام به خانه خود دعوت کرد، آن حضرت فرمود: «شما می‌دانید که من در مجلس شما حاضر نمی‌شوم»، او اصرار و خواهش کرد که در یک وعده غذا، در خانه ما بیائی، زیرا دوست دارم، پا بر فرش خانه‌ام بگذاری و خانه‌ام به قدوم مبارکت، پربرکت گردد، و فلانی که از وزیران خلیفه است، مشتاق است تا با شما ملاقات کند.

امام جواد عليه‌السلام به خانه او رفت، وقتی که غذا آوردند، لقمه اوّل را که به دهان گذاشت، احساس مسمومیّت کرد، مرکب خود را فرا خواند تا برود، صاحب خانه اصرار کرد که بمانید، آن حضرت فرمود:

خروجی من دارک خیر لک

الأنوار البهیة، ص: 422

: «بیرون رفتن من، از خانه‌ات، برای تو بهتر است».

آن روز و شب، احساس زخم زهر در گلویش می‌کرد، تا اینکه بر اثر آن به شهادت رسید.

[مطابق روایت فوق، کاتب یکی از وزرای معتصم، طبق دستور معتصم، امام جواد عليه‌السلام را مسموم نموده و به شهادت رسانده، ولی در این باره، قول دیگری در چگونگی شهادت آن حضرت نیز هست که در حدیث بعد بخوانید].

دستهای مرموز و شهادت امام جواد عليه‌السلام ‌

مسعودی در کتاب «اثبات الوصیّه» می‌نویسد: هنگامی که امام جواد عليه‌السلام به عراق (بغداد) آمد، پیوسته معتصم (برادر مأمون) و جعفر (پسر مأمون) در فکر نقشه و نیرنگ کشتن امام جواد عليه‌السلام بودند. جعفر، خواهرش «امّ الفضل» (که خواهر پدر و مادری جعفر بود) را وسیله اجرای نیرنگ خود قرار داد، زیرا می‌دانست که امّ الفضل، با اینکه علاقه شدید به امام جواد عليه‌السلام داشت، از آن حضرت روی گردانده است، از این رو که امام جواد عليه‌السلام همسر دیگرش (سمانه) مادر امام هادی عليه‌السلام را ترجیح می‌داد، زیرا امّ الفضل دارای فرزند نشد، ولی سمانه دارای فرزند گردید (و همین موضوع حسادت امّ الفضل را بر ضدّ امام جواد عليه‌السلام برانگیخت).

بر همین اساس، امّ الفضل، جواب مثبت به برادرش جعفر داد، و آنها مقداری زهر در درون انگور رازقی نمودند. امام جواد عليه‌السلام انگور رازقی را دوست داشت، وقتی که آن حضرت، از آن انگور خورد، مسموم گردید.

همان دم امّ الفضل، از کرده خود پشیمان شد و گریه می‌کرد. امام جواد عليه‌السلام به او فرمود: «این گریه چیست؟ سوگند به خدا به فقری مبتلا گردی که جبران نداشته باشد، و دچار بلائی می‌گردی که پنهان نمی‌ماند».

امّ الفضل در مخفی‌ترین اعضایش، زخمی عظیم پیدا کرد، همه اموال و املاک

الأنوار البهیة، ص: 423

خود را برای درمان آن، مصرف نمود، ولی بیماریش خوب نشد، و چنان تهی‌دست گردید که دست گدائی به سوی مردم دراز می‌کرد، تا به او کمک کنند.

روایت شده: که آن زخم در زیر ناف او پیدا شد، و برادرش جعفر در حال مستی به چاهی افتاد، و لاشه مرده او را از چاه بیرون آوردند.

[پایان نور یازدهم]

الأنوار البهیة، ص: 424

گفتاری دلنشین از امام جواد عليه‌السلام [تنظیم از: مترجم]

* من اصغی الی ناطق فقد عبده، فان کان النّاطق عن اللّه فقد عبد اللّه، و ان کان النّاطق ینطق عن لسان ابلیس فقد عبد ابلیس

: «هر کس به سخن گوینده‌ای گوش دهد، او را پرستیده است، اگر آن گوینده از خدا دم زند، شنونده‌اش خدا را پرستیده است، و اگر او از زبان شیطان سخن بگوید، شیطان را پرستش نموده است»

[تحف العقول، ص 536]

* المؤمن یحتاج الی توفیق من اللّه، و واعظ من نفسه، و قبول ممّن ینصحه

: «مؤمن به سه چیز نیاز دارد: 1- توفیق الهی 2- موعظه کننده درونی 3- نیروی نصیحت‌ پذیری»

[تحف العقول، ص 537]

* من هجر المداراة قاربه المکروه

: «کسی که از مدارا و خوش‌رفتاری با مردم، دوری کند، رنج و ناگواری به او نزدیک می‌گردد»

[بحار الانوار، ج 78، ص 364]

الأنوار البهیة، ص: 425