ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه0%

ترجمه انوارالبهیه نویسنده:
گروه: سایر کتابها

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 40038
دانلود: 3648

ترجمه انوارالبهیه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 111 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 40038 / دانلود: 3648
اندازه اندازه اندازه
ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده:
فارسی

خداوند برای نشان دادن راه درست زندگی و رساندن انسان ها به سعادت دنیوی و اخروی، پیامبران را به میان آن ها فرستاد. حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی بود و پس از ایشان، وظیفه هدایت مردم به امامان معصوم (ع) محول شد. در مکتب تشیع حضرت محمد (ص) با حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع) و 11 امام پس از ایشان، 14 معصوم الهی هستند که این وظیفه را بر عهده داشتند. کتاب حاضر زندگی نامه ای تحلیلی از سیر زندگی، رفتار و ویژگی های خاص این 14 بزرگوار از زمان تولد حضرت محمد (ص) تا غیبت امام زمان (عج) است که توسط محدث بزرگ، مرحوم شیخ عباس قمی (ره) به اجمال نگاشته شده است. کتاب، ترجمه ای از "انوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه" است.

خود به امام گله کردم، و سوگند یاد نمودم که حتّی یک درهم و کمتر از آن ندارم، و برای نان ظهر و شب، معطّل می‌باشم».

فرمود: «تو سوگند دروغ یاد می‌کنی، تو دویست دینار را در جائی دفن کرده‌ای، و این سخن من، برای این نیست که تو را از عطا منع کنم»، آنگاه به غلامش فرمود: «ای غلام! هر قدر پول در نزد تو هست به این شخص بده».

غلام، صد دینار به من داد، سپس امام حسن عسکری عليه‌السلام به من رو کرد و فرمود: «تو در وقتی که بسیار به آن دویست دینار (دفن شده) نیازمند می‌شوی، از آن محروم می‌گردی».

همان گونه که امام حسن عسکری عليه‌السلام فرموده بود، همان شد، اسماعیل می‌گوید: «دویست دینار را برای روز نیاز، در محلّی دفن کرده بودم، تا اینکه ضرورت شدید به چیزی از آن پیدا کردم تا در معاش خود مصرف کنم، زیرا درهای روزی به رویم بسته شده بود، به سراغ آن دفینه رفتم، وقتی که آن محل را حفر کردم، پولی در آنجا ندیدم، فهمیدم که پسرم، جای آن را شناخته، و آن پولها را برداشته و فرار کرده است، من حتّی به یک دینار آن نرسیدم.

برآمدن خواسته احمد بن اسحاق در مورد خوابیدن بر طرف راست‌

احمد بن اسحاق [وکیل امام حسن عسکری عليه‌السلام در قم] می‌گوید: به امام حسن عسکری عليه‌السلام عرض کردم: «فدایت گردم، بر اثر فکری که به من راه یافته، غمگین هستم، می‌خواستم از پدر بزرگوارت بپرسم، ولی توفیق آن، نصیبم نشد».

فرمود: «آن چیست؟ ای احمد؟ ».

گفتم: «ای آقای من، از پدران شما روایت شده که پیامبران هنگام خواب، بر پشت می‌خوابیدند، و مؤمنین به طرف راست می‌خوابند، و منافقین بر جانب چپ می‌خوابند، و شیطانها، دمرو می‌خوابند».

الأنوار البهیة، ص: 489

فرمود: «همین طور است که گفتی».

عرض کردم: «ای آقای من! من سعی می‌کنم که بر جانب راست بخوابم، ولی نمی‌توانم، و خوابم نمی‌برد».

آن حضرت، پس از ساعتی سکوت، فرمود: «ای احمد! نزدیک بیا، نزدیک رفتم، فرمود: «دستت را به درون لباست ببر»، من چنین کردم، آن حضرت دست خود را از زیر جامه‌های خود بیرون آورد و در زیر لباسهای من داخل کرد، و دست راستش را بر طرف چپ من مالید، و دست چپش را بر جانب راست من مالید، و این کار را سه بار انجام داد.

احمد بن اسحاق می‌گوید: «بعد از این کار، دیگر نمی‌توانستم بر طرف چپ بخوابم، و اصلا بر جانب چپ، خوابم نمی‌برد».

پاسخ زندانبان به مأموران طاغوت، در مورد امام حسن عسکری عليه‌السلام

شیخ مفید (ره) از محمّد بن اسماعیل روایت می‌کند: هنگامی که امام حسن عسکری عليه‌السلام را به زندان انداختند، چند نفر از (شخصیّتهای) بنی عبّاس نزد «صالح بن وصیف» (که حضرت در خانه او زندانی بود) آمدند، و به او گفتند:

«بر او سخت‌گیری کن، و گشایش بر او مده».

صالح گفت: «با او چه کنم؟ من دو مرد از بدترین کسانی را که دسترسی داشتم، بر او گماشتم، کار آنها بر اثر همنشینی در نماز و روزه و عبادت بالا گرفته است» [آنچنان تحت تأثیر امام حسن عسکری عليه‌السلام قرار گرفته‌اند که خود عابد شده‌اند] سپس در حضور آنها، آن دو گماشته را طلبید، و به آنها گفت: «وای بر شما، درباره این مرد چه انجام می‌دهید؟ ».

گماشتگان گفتند: «چه بگوئیم درباره مردی که روزها روزه‌دار، و شبها تا صبح، سر پا به عبادت ایستاده، و سخن و اشتغالی جز عبادت ندارد، وقتی که به ما می‌نگرد، بدن ما به لرزه می‌افتد، و آنچنان هراسی بر دل ما می‌افتد که نمی‌توانیم

الأنوار البهیة، ص: 490

خود را نگهداریم».

وقتی که عبّاسیان، این سخن را شنیدند، نومید و سرافکنده برگشتند.

مؤلّف گوید: از روایات ظاهر می‌شود که امام حسن عسکری عليه‌السلام غالبا زندانی و ممنوع الملاقات بود، و به عبادت اشتغال داشت.

روایت شده: معتمد عبّاسی [پانزدهمین خلیفه عبّاسی] آن حضرت و برادرش جعفر را نزد «علی بن حزین» زندانی کرد، و معتمد هر وقت از علی بن حزین، جویای حال امام حسن عسکری عليه‌السلام می‌شد، او در جواب می‌گفت: «امام حسن عسکری عليه‌السلام روزها را روزه می‌گیرد، و شبها را به نماز به سر می‌برد».

در بعضی از دعاها، با این عبارت به امام حسن عسکری عليه‌السلام اشاره شده، آنجا که آمده:

و بحقّ النّقیّ و السّجّاد الاصغر و ببکائه لیلة المقام بالسّهر

: «و به حقّ نقی و بسیار سجده کننده کوچک، و به گریه‌های او در شب‌زنده‌داری‌هایش».

هلاکت طاغوتها بر اثر نفرین امام حسن عسکری عليه‌السلام

سیّد بن طاووس (ره) می‌گوید: بدان که؛ سه نفر از شاهان (خلفای زمان امام حسن عسکری عليه‌السلام ) خواستند آن حضرت را بکشند، از این رو که به آنها این خبر رسیده بود که حضرت مهدی (عج) در صلب او است و آن حضرت را کرارا زندانی نمودند، او در مورد چند نفر از آنها نفرین کرد، و آنها به طور سریع به هلاکت رسیدند.

امام حسن عسکری عليه‌السلام در زندان نحریر، زندانبان خونخوار

روایت شده: امام حسن عسکری عليه‌السلام را به نحریر [دژخیم خونخوار] سپردند، تا او را در زندان شکنجه دهد. نحریر، بر آن حضرت، بسیار سخت می‌گرفت و به او آزار می‌رسانید.

الأنوار البهیة، ص: 491

همسر نحریر، به او گفت: «از خدا بترس، آیا نمی‌دانی چه کسی را در تحت نظر داری؟ »، آنگاه عبادات و شایستگی او را یادآوری کرد، و گفت: «من ترس آن دارم که به خاطر این کار، بلائی به تو برسد».

نحریر گفت: «سوگند به خدا او (امام حسن عسکری عليه‌السلام ) را جلو درّندگان می‌اندازم».

سپس نحریر، از مقامات بالا خواست، که این کار را انجام دهد. مقامات بالا به او اجازه دادند. نحریر آن حضرت را کنار درّندگان انداخت، حاضران یقین داشتند که درّندگان، او را می‌خورند. وقتی که به تماشای آن محلّ پرداختند، دیدند:

آن حضرت نماز می‌خواند، و درّندگان در اطراف او هستند، و هیچ‌گونه آسیبی به او نمی‌رسانند.

آنگاه به دستور نحریر، آن حضرت را آزاد کردند، و او را به خانه‌اش بردند.

مؤلّف گوید: در توسّل به امام حسن عسکری عليه‌السلام در ساعت یازده روز [که منسوب به امام حسن عسکری عليه‌السلام است] به این معجزه بزرگ اشاره شده، آنجا که می‌خوانیم:

و بالامام الحسن بن علیّ عليه‌السلام الّذی طرح للسّباع فخلّصته من مرابضها، و امتحن بالدّوابّ الصّعاب فزلّلت له مراکبها

: «و به حقّ امام حسن عسکری عليه‌السلام که او جلو درّندگان افکنده شد، و تو او را از جایگاهشان نجات دادی، و او در برابر حیوانات چموش و درّنده‌خو امتحان شد، تو آنها را برای او رام کردی».

در قسمت دوّم عبارت فوق، اشاره به این خبر مشهور شده که مستعین [دوازدهمین خلیفه عبّاسی] استری بسیار سرکش داشت، هیچ‌کس نمی‌توانست، لگام بر دهان او زند، و یا زین بر پشت او نهد. روزی امام حسن عسکری عليه‌السلام نزد مستعین آمد. مستعین از آن حضرت خواهش کرد که لگام بر دهان استر زند، و زین بر پشت او نهد، منظور خلیفه این بود که آن حضرت، یا استر را رام کرده و بر او سوار می‌گردد، و یا اینکه استر او را می‌کشد.

الأنوار البهیة، ص: 492

امام حسن عسکری عليه‌السلام برخاست و به طرف استر رفت و دست بر ران او مالید. استر (از شرمندگی) غرق در عرق شد و نهایت خواری و فروتنی را در برابر امام عليه‌السلام نشان داد.

امام حسن عسکری عليه‌السلام لگام بر دهان او زد، و زین بر پشت او نهاد، و بر آن سوار شد و در همانجا (با کمال راهواری) آن استر را دوانید، بی‌آنکه استر، از خود چموشی نشان دهد.

مستعین، از تعجّب حیرت زده شد، و آن استر را به آن حضرت بخشید [به این ترتیب خورشید مقام امام، بر دلهای تیره طاغوتیان تابید، آنها ناچار شدند که در برابر شکوه ملکوتی آن حضرت، زانوی عجز، بر زمین زنند و خوار گردند].

اثر پیام امام حسن عسکری عليه‌السلام به فیلسوفان عراق‌

در کتاب مناقب، از ابو القاسم کوفی در کتاب «التبدیل» چنین روایت شده:

اسحاق کندی از دانشمندان عراق بود [و مردم او را به عنوان فیلسوف و دانشمند برجسته می‌شناختند. او کافر بود و اسلام را قبول نداشت] حتّی تصمیم گرفت به زعم خود، کتابی درباره تناقض‌گوئی قرآن بنویسد، چرا که می‌پنداشت بعضی از آیات قرآن با بعضی دیگر (در ظاهر) سازگار نیست، او نگارش چنین کتابی را شروع کرد، و همه ذکر و فکر خود را بر آن، معطوف داشت.

روزی یکی از شاگردان او به حضور امام حسن عسکری عليه‌السلام آمد و جریان را به اطّلاع آن حضرت رسانید، و امام به او فرمود:

«آیا در میان شما یک مرد هوشمند و رشید نیست تا با استدلال و منطق محکم، استاد شما، کندی را از نوشتن چنان کتابی بازدارد و او را پشیمان کند؟! ».

شاگرد گفت: ما از شاگردان او هستیم، و از نظر علمی نمی‌توانیم او را قانع کرده و از عقیده‌اش منصرف کنیم.

امام حسن عسکری عليه‌السلام به او فرمود: «آیا آنچه را به تو القاء کنم، به

الأنوار البهیة، ص: 493

او ابلاغ می‌کنی؟ ».

شاگرد گفت: آری.

امام حسن عسکری عليه‌السلام به او فرمود: «من سخنی را به تو یاد می‌دهم، تو نزد او برو، و چند روز او را در این کاری که شروع کرده، کمک کن، وقتی که با او دوست و همدم شدی، به او بگو سؤالی به نظرم رسیده می‌خواهم از تو بپرسم.

او می‌گوید: بپرس.

به او بگو: «اگر نازل کننده قرآن (خدا) نزد تو آید، آیا ممکن است که بگوید:

مراد من از معانی این آیات، غیر از آن معانی است که تو برای آن آیات فهمیده‌ای؟ ».

استاد کندی می‌گوید: «آری، ممکن است».

در این هنگام به او بگو: «تو چه می‌دانی، شاید مراد خدا از آیات قرآن، غیر از آن معانی باشد که تو فهمیده‌ای».

شاگرد نزد استاد اسحاق رفت، و مدّتی او را در تألیف آن کتاب، یاری کرد، و با او همدم شد، تا روزی گفت: «آیا ممکن است که خدا غیر از این معانی را که تو از آیات قرآن فهمیده‌ای، اراده کرده باشد؟ ».

استاد فکری کرد و سپس گفت: سؤال خود را دوباره بیان کن، او سؤال خود را تکرار کرد.

استاد گفت: آری، ممکن است خدا اراده معنائی غیر از معانی ظاهری آیات قرآن کرده باشد، زیرا واژه‌ها، دارای احتمالات است.

سپس به شاگرد گفت: «راست بگو بدانم این سخن را چه کسی به تو یاد داده است؟ ».

شاگرد گفت: «به دلم افتاد که از تو بپرسم».

استاد گفت: «این سؤال، سؤال بسیار مهم و سخن بسیار عمیق و بلند پایه‌ای است، و از تو بعید است چنین سخنی سر زند».

شاگرد گفت: «این سخن را از امام حسن عسکری عليه‌السلام شنیده‌ام».

الأنوار البهیة، ص: 494

استاد گفت: «اکنون حقیقت را گفتی، چنین مسائل جز از خاندان رسالت شنیده نمی‌شود» «1» .

آنگاه استاد، تقاضای آتش کرد، و تمام آنچه را درباره تناقض آیات قرآن نوشته بود، به آتش کشید و سوزانید و نابود کرد «2»

روایات در شأن امام حسن عسکری عليه‌السلام بسیار است، آنچه در اینجا ذکر کردیم برای مقصود، کافی است.

(1) الآن جئت به و ما کان لیخرج مثل هذا الّا من ذلک البیت

(2) مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 424

الأنوار البهیة، ص: 495

پاره‌ای از گفتار امام حسن عسکری عليه‌السلام ‌

1 - لا تمار فیذهب بهاؤک، و لا تمازح فیجتری علیک

: «جدال و کشمکش لفظی نکن که آبرو و احترامت می‌رود، و شوخی نکن که بر تو جرئت پیدا می‌کنند».

2- من التّواضع؛ السّلام علی کلّ من تمرّ به و الجلوس دون شرف المجلس

: «سلام کردن بر هر کسی که از او می‌گذری، نشانه تواضع است، و نیز نشستن در جائی که از مکان شریف مجلس، پست‌تر است، از تواضع می‌باشد».

3- من الجهل؛ الضّحک من غیر عجب

: «خنده بی‌جا، نشانه نادانی است».

4- اورع النّاس من وقف عند الشّبهة، اعبد النّاس من اقام علی الفرائض، ازهد النّاس من ترک الحرام، اشدّ النّاس اجتهادا من ترک الذّنوب

: «پارساترین و پاکترین انسانها، کسی است که: در هنگام شبهه، توقّف کند، عابدترین انسانها، کسی است که: واجبات را بپادارد، زاهدترین انسانها کسی است که: کوشش او در ترک گناه، بیشتر از دیگران است».

5- المؤمن برکة علی المؤمن، و حجّة علی الکافر

: «مؤمن، برای مؤمن، برکت است، و بر ضدّ کافر، حجّت می‌باشد».

6- اذا نشطت القلوب فاودعوها، و اذا نفرت فودّعوها

: «هنگامی که دلها، نشاط یافتند، آنها را برای فراگیری (علم و کمال و عبادت) متوجّه سازید، و اگر بی‌نشاط و تیره بودند، آنها را وداع و رها کنید» [کمال و

الأنوار البهیة، ص: 496

عبادت را بر چنان دلها، تحمیل نکنید].

7 - قلب الاحمق فی فمه، و فم الحکیم فی قلبه

: «قلب آدم احمق در دهان اوست، و دهان آدم حکیم در قلبش می‌باشد» [احمق سخن می‌گوید، بعد فکر می‌کند که آیا صلاح بود یا نه، ولی حکیم، نخست فکر می‌کند، بعد سخن می‌گوید].

8 - لا یشغلک رزق مضمون عن عمل مفروض

: «رزقی که خدا ضامن آن شده، تو را مشغول نسازد، به جای عملی که برای تو واجب شده است».

9- لیس من الادب اظهار الفرح عند المحزون

: «اظهار شادی نزد غمگین، نشانه بی‌ادبی است».

[به گفته سعدی:

چو بینی یتیمی سرافکنده پیش‌مزن بوسه بر روی فرزند خویش ] 10 - ریاضة الجاهل و ردّ المعتاد عن عادته کالمعجز

: «تربیت و رام نمودن شخص جاهل، و برگرداندن صاحب عادت، از عادت خود، مانند معجزه است».

11- التّواضع نعمة لا یحسد علیها

: «تواضع؛ نعمتی است که مورد حسد مردم نمی‌شود».

12- لا تکرم الرّجل بما یشقّ علیه

: «احترام نکن شخص را به چیزی که برای او سخت و دشوار است».

13- من وعظ اخاه سرّا فقد زانه، و من وعظ علانیة فقد شانه

: «کسی که برادر دینی خود را در پنهانی موعظه کرد، او را آراسته است، و کسی که آشکارا او را موعظه کرد، او را زشت کرده است».

14- ما اقبح بالمؤمن تکون له رغبة تذلّه

: «چقدر زشت است که مؤمن، رغبت و میل به چیزی داشته باشد که او را خوار کند».

الأنوار البهیة، ص: 497

15- لو عقل اهل الدّنیا خربت

: «اگر مردم دنیا راه عقل و اندیشیدن را می‌پیمودند، دنیا ویران می‌شد» [یعنی دنیای مادّی منهای معنویّت را از بین می‌بردند].

16- انّ للجود مقدارا، فان زاد علیه فهو سرف و للحزم مقدارا، فان زاد علیه فهو جبن

: «همانا جود و بخشش اندازه دارد، که اگر بر آن افزوده شود، اسراف است، و نیز دوراندیشی و احتیاط، اندازه دارد که اگر از آن بگذرد، به ترس، تبدیل می‌شود».

17- انّ للاقتصاد مقدارا، فاذا زاد علیه فهو بخل، و للشّجاعة مقدارا، فان زاد علیه فهو تهوّر

: «میانه روی در مصرف زندگی اندازه دارد، که اگر بر آن بیفزاید، بخل است، و برای شجاعت اندازه است، که اگر از آن بگذرد، تهوّر (و بی‌باکی) است».

18 - کفاک ادبا لنفسک؛ تجنّبک ما تکره من غیرک

: «همین ادب برای تو کافی است که از آنچه بر دیگران نمی‌پسندی، دوری کنی».

19 - حسن الصّورة جمال ظاهر، و حسن العقل جمال باطن

: «صورت زیبا، زیبائی ظاهری است، و زیبائی عقل و خرد، زیبائی باطنی است».

20 - من آنس باللَّه استوحش من النّاس

: «کسی که با خدا مأنوس شود، از مردم وحشت می‌کند».

[به گفته سعدی:

از آنگه که یارم کس خویش خوانددگر با کسم آشنائی نماند

گر از هستی خود خبر داشتی‌همه خلق را نیست پنداشتی ]

  21 - من اکثر المنام رأی الاحلام

: «کسی که زیاد بخوابد، خوابهای پریشان می‌بیند»

یعنی: دنیا طلب؛ مانند کسی است که در خواب است، و آنچه از دنیا بدست آورده، مانند خواب پریشانی است که دیده است.

22- جعلت الخبائث فی بیت، و الکذب مفاتیحها

الأنوار البهیة، ص: 498

: «زشتی‌ها در خانه‌ای قرار داده شده، و دروغ، کلیدهای آن زشتی‌ها است».

23 - من کان الورع سجیّته، و الکرم طبیعته، و الحلم خلّته، کثر صدّیقه، و الثّناء علیه، و انتصر من اعدائه بحسن الثّناء علیه

: «آن کس که خوی او پرهیزکاری است، و طبیعت او، بزرگواری است، و خصلت او، خویشتن‌داری است، دوستان و مدح‌کنندگانش، بسیار شوند، و به وسیله تمجید نیک از او، از دشمنانش، انتقام خواهد گرفت».

24- انّ الوصول الی اللّه عزّ و جلّ سفر لا یدرک الّا بامتطاء اللّیل

: «همانا رسیدن به مقام تقرّب الهی، سفری است که بدست نمی‌آید مگر با سوار شدن بر شب» (عبادت و شب‌زنده‌داری).

25- من لم یحسن ان یمنع، لم یحسن ان یعطی

: «کسی که مورد شایسته بخشش نکردن را نداند، مورد شایسته بخشش کردن را نیز نداند».

نامه امام حسن عسکری عليه‌السلام به ابن بابویه‌

امام حسن عسکری عليه‌السلام نامه‌ای برای شیخ بزرگوار، علی بن حسین بن بابویه «1» که مرقدش در قم می‌باشد نوشت، که ترجمه آن نامه این است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* «حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است، و عاقبت نیک برای

(1) علی بن حسین بن بابویه، معروف به «ابن بابویه قمّی»، پدر بزرگوار شیخ صدوق (ره)، در عصر خود، پیشوا و فقیه و شخصیّت مورد اعتماد مردم قم و ری بود، و در مقام او همین قدر کافی است که در توقیع (نامه) فوق، امام حسن عسکری عليه‌السلام او را با عنوان «شیخ من، مورد اعتماد من، و فقیه من» یاد کرده است، و ابن ندیم می‌نویسد: «ابن بابویه، دویست کتاب، تألیف نمود». وی به سال 329 ه ق در قم از دنیا رفت، و علی بن محمّد سمری (نایب خاص چهارم امام زمان عليه‌السلام ) در بغداد، فوت او را در همان لحظه که فوت کرد، خبر داد، این مرد بزرگ، دارای مقام بسیار ارجمند می‌باشد، قبرش در قم، نزدیک اوّل خیابان چهار مردان، ناحیه چپ، دارای بارگاه مجلّل، و مزار مؤمنین است (الکنی و الألقاب، ج 1، ص 222)- مترجم.

الأنوار البهیة، ص: 499

_________________________________

پرهیزکاران می‌باشد، و بهشت برای یکتاپرستان است، و آتش دوزخ برای منکران می‌باشد، و عدوانی جز بر ستمگران نیست، و معبودی جز خدای یکتا نیست که برترین آفریدگارها است، و درود بر بهترین خلقش محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله و عترت پاک او.

اما بعد: اوصیک یا شیخی و معتمدی و فقیهی ابا الحسن علیّ بن الحسین القمّی...

: «سفارش می‌کنم تو را، ای شیخ و معتمد و فقیه من، ابو الحسن، علیّ بن حسین قمّی! خدا تو را به آنچه مورد خشنودی او است، موفّق بدارد، و در پرتو رحمتش، فرزندان شایسته‌ای در نسل تو قرار دهد [سفارش می‌کنم تو را] به تقوای الهی و پرهیزکاری، و برپا داری نماز، و دادن زکات، زیرا نماز از کسی که زکات نمی‌دهد، قبول نمی‌شود.

و تو را سفارش می‌کنم به:

بخشیدن لغزشهای دیگران،

فرو بردن خشم، هنگام غضب،

صله رحم،

ایثار و همکاری با برادران دینی، و کوشش در تأمین نیازهای آنها در هنگام سختی و آسانی،

تعقّل و خردمندی، هنگام جهل و نادانی،

دین‌شناسی، و استواری در امور، و فراگیری قرآن و پیوند معنوی با آن، و خوش اخلاقی و امر به معروف و نهی از منکر، خداوند می‌فرماید:

لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ، أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ : «از بسیاری از درگوشی (و جلسات محرمانه) آنها خیر و سودی نیست، مگر کسی که (به این وسیله) امر به کمک به دیگران، یا کار نیک، یا اصلاح در میان مردم کند، و هر کس برای خشنودی پروردگار، چنین کند، پاداش بزرگی به او

الأنوار البهیة، ص: 500

خواهیم داد» «1» و دوری از همه زشتی‌ها».

و بر تو باد به نماز شب، همانا پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به علی عليه‌السلام چنین وصیّت کرد:

یا علیّ علیک بصلاة اللّیل، علیک بصلاة اللّیل، و من استخفّ بصلاة اللّیل فلیس منّا

: «ای علی! بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب، و کسی که نماز شب را سبک بشمرد از ما نیست».

به سفارش من عمل کن، و آنچه را به تو امر کردم، به همه شیعیانم امر کن، تا به آن عمل کنند.

و بر تو باد به «صبر، و انتظار فرج (امام مهدی عليه‌السلام )، همانا پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «بهترین اعمال امّت من، انتظار فرج است»، و همواره شیعیان ما در اندوه هستند، تا پسر من آشکار گردد، همان که پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله در مورد او چنین بشارت داده: «او سراسر زمین را پس از آنکه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد کند».

ای شیخ من! و ای مورد اعتماد من ابو الحسن! صبر کن، و همه شیعیانم را به صبر و استقامت امر کن

انّ الارض للّه یورثها من عباده، و العاقبة للمتّقین

: «همانا سراسر زمین از آن خدا است، و آن را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) واگذار می‌کند و سرانجام (نیک) برای پرهیزکاران است».

و سلام بر تو و همه شیعیان ما، و رحمت و برکات خدا، بر آنها، و خدا برای ما کافی و نگهبان نیکی است، مولای نیک، و یاور نیکو می‌باشد».

[پایان نامه امام حسن عسکری عليه‌السلام به ابن بابویه]

صبر و استقامت و آثار درخشان آن‌

مؤلّف گوید: امام حسن عسکری عليه‌السلام در این نامه، بسیار به صبر و

(1) نساء- 114

الأنوار البهیة، ص: 501

استقامت تأکید و سفارش کرده است، زیرا صبر و استقامت دارای آثار و پیامدهای سودمند و درخشان است.

امام باقر عليه‌السلام فرمود:

الجنّة محفوفة بالمکاره و الصّبر

: «بهشت به رنج‌ها و صبر، پیچیده شده است».

امام صادق عليه‌السلام فرمود: «هنگامی که مؤمن را در قبرش می‌گذارند، نماز (به صورتی) در جانب راست او، و زکات در جانب چپ او، و نیکی‌ها از هر سو به او توجّه می‌نمایند، و خصلت صبر او، در ناحیه دور قرار می‌گیرد، وقتی که دو فرشته‌ای که عهده‌دار سؤل و بازجوئی، نزد او می‌آیند، خصلت صبر، به نماز و زکات و نیکی‌ها گوید: «صاحب خود را حفظ کنید، و اگر از حفظ او عاجز می‌باشید، من او را حفظ می‌نمایم».

امیر مؤمنان علی عليه‌السلام می‌فرماید:

انّی وجدت و فی الایّام تجربةللصّبر عاقبة محمودة الاثر

و قلّ من جدّ فی امر یطالبه‌فاستصحب الصّبر الّا فاز بالظّفر : «من چنین یافتم و در گذر عمر، تجربه کردم که صبر و استقامت نتیجه و آثار نیک و پسندیده دارد.

و کم است کسی که در طلب چیزی کوشش کند، و صبر و پشتکار نماید، مگر این که در پرتو صبر، پیروز و موفّق خواهد شد».

حاصل معنی دو شعر فوق، در فارسی، چنین است:

صبر و ظفر، هر دو دوستان قدیمندبر اثر صبر، نوبت ظفر آید

بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهربار دگر روزگار چون شکر آید

معجون شفابخش و نیرو دهنده بوذرجمهر

از بعضی از تواریخ، حکایت شده: شاه ایران [انوشیروان] بر بوذرجمهر (حکیم خبیر عصرش) غضب کرد، و او را در خانه تاریک، زندانی نمود، و فرمان

الأنوار البهیة، ص: 502

داد تا او را در آنجا با غل آهنین ببندند، او چند روز به همین حال باقی ماند.

انوشیروان، اشخاصی را نزد او فرستاد تا از حال او جویا گردند، آن اشخاص به زندان رفتند، ولی او را با چهره‌ای گشاده، و حالی آرام و استوار یافتند، به او گفتند:

«با اینکه تو در اینجا در شرائط سخت و تنگنای پررنج هستی، تو را سر حال و شاداب می‌نگریم، علّت چیست؟ ».

بوذرجمهر گفت: «من معجونی از شش چیز، ساخته‌ام، و همین معجون، مرا این گونه شاداب و بی‌غم نگه داشته است».

آنها گفتند: «این معجون ترکیب یافته از شش چیز را، برای ما بیان کن، تا شاید ما نیز هنگام گرفتاری، از آن بهره‌مند گردیم».

بوذرجمهر گفت: آری، این شش چیز تشکیل دهنده معجون، عبارتند از:

1- اطمینان به خدا.

2- هر چیزی که مقدّر شده، انجام خواهد شد.

3- صبر و استقامت، بهترین چیزی است که آزمایش‌کننده به کار می‌برد.

4- اگر صبر نکنم چه کنم؟ و با بی‌تابی کردن، به هلاکت خود کمک نمی‌کنم.

5- فکر کردم که سخت‌تر از این حالتی که من در آن هستم، نیز وجود دارد.

6- از این ساعت تا ساعت دیگر فرج است

این خبر به انوشیروان رسید. انوشیروان او را آزاد کرد، و عزیز شمرد.

الأنوار البهیة، ص: 503

ماجرای شهادت امام حسن عسکری عليه‌السلام ‌

1- مسمومیّت و شهادت امام حسن عسکری عليه‌السلام

امام حسن عسکری عليه‌السلام در روز جمعه هشتم ماه ربیع الأوّل «1» سال 260 ه ق در عصر خلافت معتمد [پانزدهمین خلیفه عبّاسی] در 28 سالگی، از دنیا رفت، و در خانه خود، در کنار مرقد شریف پدرش (امام هادی عليه‌السلام ) در سامرّاء، به خاک سپرده شد.

علّامه طبرسی (ره) می‌گوید: بسیاری از اصحاب ما قائلند که آن حضرت بر اثر زهری که به او خوراندند، به شهادت رسید، و همچنین پدر و جدّش و همه امامان علیهم‌السلام شهید شدند، و سند او برای این موضوع، روایتی است که از امام صادق عليه‌السلام نقل شده، آنجا که فرمود:

ما منّا الّا مقتول او شهید

: «هیچ یک از ما، از دنیا نرود مگر اینکه کشته شود و یا شهید گردد»- خداوند به حقیقت این موضوع، آگاهتر است.

مؤلّف گوید: امام حسن مجتبی عليه‌السلام در ساعات آخر عمر، به «جنادة بن امیّه» فرمود:

(1) و به گفته بعضی: در روز یکشنبه، و به قولی در روز چهارشنبه، و به هر حال گفته شده که آن حضرت در آغاز ماه ربیع الأوّل به شهادت رسید، و صحیحترین اقوال، همان قول مؤلّف، در بالا است (محشّی)

الأنوار البهیة، ص: 504