ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه0%

ترجمه انوارالبهیه نویسنده:
گروه: سایر کتابها

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 40042
دانلود: 3648

ترجمه انوارالبهیه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 111 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 40042 / دانلود: 3648
اندازه اندازه اندازه
ترجمه انوارالبهیه

ترجمه انوارالبهیه

نویسنده:
فارسی

خداوند برای نشان دادن راه درست زندگی و رساندن انسان ها به سعادت دنیوی و اخروی، پیامبران را به میان آن ها فرستاد. حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی بود و پس از ایشان، وظیفه هدایت مردم به امامان معصوم (ع) محول شد. در مکتب تشیع حضرت محمد (ص) با حضرت فاطمه (س)، حضرت علی (ع) و 11 امام پس از ایشان، 14 معصوم الهی هستند که این وظیفه را بر عهده داشتند. کتاب حاضر زندگی نامه ای تحلیلی از سیر زندگی، رفتار و ویژگی های خاص این 14 بزرگوار از زمان تولد حضرت محمد (ص) تا غیبت امام زمان (عج) است که توسط محدث بزرگ، مرحوم شیخ عباس قمی (ره) به اجمال نگاشته شده است. کتاب، ترجمه ای از "انوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه" است.

معصوم سوّم [حضرت علی عليه‌السلام ]

اشاره

نگاهی بر زندگی: حضرت علی عليه‌السلام

الأنوار البهیة، ص: 80

نور سوّم:

امام اوّل، امیر مؤمنان، حضرت علی عليه‌السلام

ماجرای ولادت پرشکوه علی عليه‌السلام در کعبه‌

امام علی عليه‌السلام ، روز جمعه سیزدهم ماه رجب در سال 30 عام الفیل [ده سال قبل از بعثت] در مکّه در درون کعبه، دیده به جهان گشود.

مادر او «فاطمه» دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است. حضرت علی عليه‌السلام و برادرانش نخستین کسانی هستند که هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر، هاشمی می‌باشند [بنابراین ابو طالب پدر علی عليه‌السلام با دختر عمویش ازدواج نموده است، و مادر علی عليه‌السلام دختر عموی پدر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله می‌باشد].

از ویژگیهای مخصوص حضرت علی عليه‌السلام این است که در درون کعبه متولّد شد «1»، و قبل از او هیچ‌کس در کعبه متولّد نشده است، و این از افتخارات بسیار ارجمند و در سطح بسیار بالائی است که خداوند به خاطر احترام

______________________________

(1) موضوع تولّد امام علی عليه‌السلام در درون کعبه، مورد اتّفاق علماء و راویان شیعه و سنّی است. علّامه امینی در کتاب ارزشمند «الغدیر» جلد ششم، این موضوع را از شانزده کتاب معتبر اهل تسنّن نقل می‌کند (مترجم).

الأنوار البهیة، ص: 81

___________________________________

و تجلیل از مقام بس ارجمند علی عليه‌السلام ، به آن حضرت، اختصاص داده است.

امام سجّاد عليه‌السلام فرمود: فاطمه بنت اسد هنگام طواف کعبه، درد زایمان گرفت، وارد کعبه شد و امیر مؤمنان علی عليه‌السلام در آنجا به دنیا آمد.

شیخ صدوق (ره) از سعید بن جبیر، و او از یزید بن قعنب نقل می‌کند که گفت:

من با عبّاس (عموی پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ) و جمعی از طایفه عبد العزّی در مقابل خانه کعبه، نشسته بودیم، ناگاه فاطمه بنت اسد مادر علی عليه‌السلام که از مدّت حملش به آن حضرت، نه ماه می‌گذشت به طرف کعبه آمد، و همان دم درد زایمان او را فرا گرفته بود، و در کنار کعبه چنین دعا کرد:

«خدایا! من به تو ایمان دارم و همچنین به آنچه را که از سوی تو مانند رسولان و کتابهای آسمانی آمده‌اند باور دارم، و سخن جدّم ابراهیم خلیل عليه‌السلام را تصدیق می‌کنم، او کعبه را بنا کرد، به حقّ آن کسی که خانه کعبه را بنا کرد، و به حقّ این مولودی که در رحم دارم، وضع حمل را بر من آسان کن! ».

یزید به قعنب می‌گوید: ناگاه دیدیم دیوار کعبه از جانب پشت شکافته شد، و فاطمه بنت اسد وارد کعبه گردید، و از نظر ما پنهان شد، و آن شکاف به هم پیوست. خواستیم قفل در خانه کعبه را باز کنیم، ولی هر چه کوشش کردیم باز نشد، فهمیدیم که این جریان، امری از جانب خدا است.

فاطمه علیها‌السلام سه روز در میان کعبه بود. روز چهارم از خانه کعبه بیرون آمد، در حالی که امیر مؤمنان علی عليه‌السلام در دست او بود. سپس گفت: «من بر زنان پیشین، برتری یافتم، زیرا آسیه بنت مزاحم [همسر فرعون از بانوان برجسته آن عصر] مخفیانه خدا را عبادت کرد، در آن جائی که عبادت کردن خدا- جز در هنگام ضرورت- جایز نیست «1» و حضرت مریم دختر عمران (مادر عیسی عليه‌السلام ) [هنگام زایمان به راه دوری رفت و سرانجام درخت خشکی از خرما دید] با دستش درخت خرمای خشک را حرکت داد، تا اینکه خرمای تازه و مرغوب برای

  (1) یعنی کاخ فرعون که غصبی بود.

الأنوار البهیة، ص: 82

____________________________________

او فرو ریخت و او از آن خورد «1» ولی من وارد خانه خدا شدم، و از میوه‌ها و غذاهای بهشتی که در آنجا بود خوردم، و هنگامی که خواستم از داخل کعبه بیرون آیم، هاتفی ندا داد:

یا فاطمة! سمّیه علیّا فهو علیّ...

: «ای فاطمه! نام کودکت را علی بگذار، او علی (یعنی دارای مقام عالی) است، و خداوند علیّ أعلی می‌فرماید: «من نام او را از نام خودم اقتباس کردم، و او را با آداب خودم تربیت نمودم، و او را بر مسائل مشکل علمی خودم آگاه ساختم، او کسی است که بتها را در خانه‌ام (در درون کعبه) می‌شکند، و بر بالای بام کعبه اذان می‌گوید، و مرا تقدیس و تمجید می‌کند».

فطوبی لمن احبّه و اطاعه، و ویل لمن ابغضه و عصاه

: «خوشا به سعادت آن کس که او را دوست بدارد، و از او اطاعت و پیروی کند، و وای بر کسی که با او دشمنی کند و از او نافرمانی نماید».

  (1) آیات 22 تا 26 سوره مریم.

الأنوار البهیة، ص: 83

___________________________________

نگاهی بر پاره‌ای از فضیلت‌های امام علی عليه‌السلام

1- گفتار «ابن أبی الحدید» در شأن علی عليه‌السلام

ابن ابی الحدید [دانشمند معروف و بزرگ اهل تسنّن، مؤلّف کتاب مشهور شرح نهج البلاغه، که به سال 656 ه ق از دنیا رفت] می‌گوید:

«فضائل و ارزشهای زندگی علی عليه‌السلام از نظر عظمت و شکوه و گسترش و فراگیری آن قدر آشکار است که ذکر آنها [مثل زیره به کرمان بردن] نازیبا است. برازندگی‌های آن حضرت در جایگاهی است که «ابو العیناء» «1» به عبید اللّه بن یحیی بن خاقان، وزیر متوکّل و معتمد [دهمین و پانزدهمین خلفای عبّاسی] گفت:

«سخن گفتن درباره فضل تو را به گونه‌ای می‌یابم که کسی از روشنی روز روشن، یا از درخشندگی ماه پرفروغ سخن بگوید، با اینکه این روشنی و درخشندگی بر کسی پوشیده نیست، و باور کردم که سخن من در شأن تو به هر نقطه برسد، باز آن سخن را نارسا و مرا درمانده خوانند، از این رو بجای ستودن تو به دعا برای تو می‌پردازم، سخن گفتن در شأن تو، سخن گفتن به چیزی است که مردم به آن آگاه هستند» «2».

چه بگویم در مورد علی عليه‌السلام ، آن مردی که دشمنان و مخالفانش به

______________________________

(1) ابو العیناء، محمد بن قاسم اهوازی، ادیب، پارسا و دانشمند معروف قرن سوّم و از شاگردان «اصمعی» است. وی در بصره می‌زیست و در سال 283 ه ق در همانجا از دنیا رفت (مترجم).

(2) پایان سخن «ابو العیناء» درباره وزیر متوکّل، که در اینجا به عنوان مثال آورده شد (مترجم).

الأنوار البهیة، ص: 84

____________________________________

فضائل او اقرار نمودند، و نتوانستند آن را انکار و پنهان نمایند، سرانجام دریافتم که حاکمان اموی پس از تسلّط بر حکومت اسلامی و شرق و غرب قلمرو آن، با تمام ترفندها و نیرنگها برای خاموش ساختن نور علی عليه‌السلام و برگرداندن مردم از او، و تحریف حقایق، و جعل‌های دروغین بر ضدّ او کوشیدند، و حتّی از آن حضرت در بالای تمام منبرها بدگوئی کرده، و آنها را که از مدح علی عليه‌السلام می‌گفتند تهدید نمودند، بلکه آنها را زندانی نموده و کشتند، و هر گونه روایتی را که بیانگر فضیلتی از فضائل علی عليه‌السلام بود و یا نام او را بالا می‌برد، سانسور کردند، تا آنجا که از نامگذاری افراد به نام علی عليه‌السلام جلوگیری نمودند، ولی از همه این کوششهای کینه‌توزانه نتیجه‌ای جز این نگرفتند که روز بروز بر مقام ارجمند علی عليه‌السلام افزوده شد، و عظمت او آشکار گردید، مانند مشک که هر چه آن را پنهان دارند، بوی خوش آن آشکار شود، و همانند خورشید که هر چه با کف دست جلو آن را بگیرند، پوشیده نخواهد شد، و مانند روشنی روز که اگر دو چشم کور یک نفر آن را ندید، از نگاه هزاران نفر، پنهان نمی‌ماند.

چه بگویم در مورد شخصیّتی که هر افتخار و فضیلتی به او نسبت داده می‌شود، و هر فرقه‌ای (برای اثبات حقّانیّت خود) به او منتهی می‌گردد، و هر طایفه‌ای او را از خود می‌دانند، بنابراین حضرت علی عليه‌السلام سرور و سرآمد همه فضیلتها، و سرچشمه تمام ارزشها، و بنیانگذار آن، و قهرمان میدانهای فضائل، و پیشتاز پیشتازان مناقب است، هر کسی که دارای ارزشی هست، آن را از او گرفته و پیروی نموده، و با الگو قرار دادن او، به دست آورده است» «1» .

2- گفتار سران علمای اهل سنّت در شأن علی عليه‌السلام در مجلس هارون‌

محدّث بحرانی [صاحب کتاب تفسیر برهان، و کتاب مدینة المعاجز] می‌گوید:

روایاتی که در راستای فضائل امام علی عليه‌السلام به ما رسیده حدّ و مرزی ندارد

(1) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ط اسماعیلیان، ج 1 ص 16.

الأنوار البهیة، ص: 85

____________________________________

و بی‌شمار است، از جمله از طریق اهل تسنّن صاحب «ثاقب المناقب» از محمّد بن عمر واقدی [مورّخ معروف] نقل می‌کند که گفت: هارون الرّشید (پنجمین خلیفه عبّاسی) مجالسی را برای دانشمندان بزرگ تشکیل می‌داد. در یکی از آن مجالس، شافعی [محمد بن ادریس رئیس مذهب شافعی] که از بنی هاشم بود، و همواره بغل دست هارون می‌نشست، در آن مجلس حاضر گردید و در کنار هارون نشست.

محمد بن حسن شیبانی و ابو یوسف «1» [دو دانشمند بزرگ اهل تسنّن] نیز به آن مجلس وارد شدند، و در نزدیک هارون نشستند. مجلس پر از جمعیّت شد که در آن هفتاد نفر از علمای بزرگ حضور داشتند، که هر کدام از آنها صلاحیّت آن را داشتند تا پیشوای ناحیه‌ای از نواحی اسلام باشند.

واقدی می‌گوید: وارد مجلس شدم، دیدم مجلس پر از جمعیّت است. در آخر جمعیّت نشستم. هارون مرا دید و گفت: چرا دیر آمدی؟

گفتم: «علّت دیر آمدنم، برای ضایع کردن حقّ نبود، بلکه اشتغال به کاری مرا از آمدن بازداشت». هارون مرا نزدیک طلبید و در کنار خود نشانید. در آن مجلس دانشمندان رشته‌های علوم مختلف حضور داشتند. هارون به شافعی رو کرد و گفت: «ای پسر عمو! تو چند حدیث در فضائل علی عليه‌السلام روایت می‌کنی؟ ».

شافعی: چهار صد حدیث و بیشتر.

هارون: بگو و نترس.

شافعی: زیادتر از پانصد حدیث در شأن علی عليه‌السلام روایت می‌کنم.

سپس هارون به محمد بن حسن شیبانی گفت: ای کوفی! تو چند حدیث در فضیلت علی عليه‌السلام روایت می‌کنی؟

محمد بن حسن: هزار حدیث یا بیشتر.

هارون به ابو یوسف [شاگرد ممتاز ابو حنیفه] گفت: تو چند حدیث در

______________________________

(1) یعقوب بن ابراهیم کوفی، شاگرد ممتاز ابو حنیفه.

الأنوار البهیة، ص: 86

فضیلت علی عليه‌السلام روایت می‌کنی؟ ، بگو و نترس.

ابو یوسف: ای رئیس مؤمنان، اگر ترس نبود، روایات ما در فضیلت علی عليه‌السلام بیش از آن است که قابل شمارش باشد.

هارون: از چه کسی می‌ترسی؟

ابو یوسف: از تو و از کارگزاران و اطرافیان تو می‌ترسم.

هارون: تو در امان هستی، زبان بگشا و به من بگو چند حدیث در فضیلت علی عليه‌السلام روایت می‌کنی؟

ابو یوسف: پانزده هزار حدیث مسند [دارای سلسله سند] و پانزده هزار حدیث مرسل [که سندش تا پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله متّصل نیست].

واقدی می‌گوید: هارون به من متوجّه شد و گفت: تو در این باره چه می‌دانی؟

گفتم: به همان مقدار که ابو یوسف گفت.

هارون گفت: ولی من فضیلتی را که با چشم خودم دیده‌ام و با گوشم آن را شنیده‌ام و از همه روایات شما برتری دارد می‌دانم... [آنگاه ماجرای خطیب دمشقی که بدگوئی از علی عليه‌السلام می‌نمود و به صورت سگ مسخ شد، را برای آنها شرح داد].

3- مدیحه‌سرائی بانوئی که غیب شد

شیخ صدوق (ره) از طبری نقل می‌کند که حسن بن یحیی دهّان گفت: من در بغداد در نزد قاضی بغداد به نام «سماعه» بودم. روزی یکی از بزرگان بغداد نزد او آمد و گفت: «خدا کار قاضی را اصلاح کند، من در سالهای گذشته حجّ خانه خدا را بجا آوردم و عبورم به کوفه افتاد، هنگام بازگشت وارد مسجد کوفه شدم، در آنجا ایستاده بودم و می‌خواستم نماز بخوانم، ناگهان زن بادیه‌نشینی را در پیش روی خود دیدم که روپوشی به سر داشت و عبائی بر دوش افکنده بود و با صدای بلند [خطاب به علی عليه‌السلام ] چنین می‌گفت:

الأنوار البهیة، ص: 87

یا مشهورا فی السّماوات، یا مشهورا فی الأرضین، یا مشهورا فی الآخرة، یا مشهورا فی الدّنیا، جهدت الجبابرة و الملوک علی اطفاء نورک، و اخماد ذکرک فابی اللّه لذکرک الّا علوّا، و لنورک الّا ضیاء و تماما، و لو کره المشرکون

: «ای کسی که در آسمانها شهرت داری، و در زمین‌ها معروف می‌باشی، و در آخرت و دنیا مشهور هستی، جبّاران و شاهان و طاغوتیان برای خاموش نمودن نور تو، و از بین بردن نام تو کوشیدند، ولی خداوند جز بلندی نام و یاد تو و جز درخشش و کمال نور تو را نخواست، گرچه برای مشرکان، ناخوشایند باشد».

به او گفتم: ای زن تو کیستی؟ و این شخصی را که می‌ستائی کیست؟

گفت: آن را که می‌ستایم، امیر مؤمنان است.

گفتم: کدام امیر مؤمنان!

گفت: علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام که رسیدن به کمال توحید، جز در پرتو او و ولایت او، امکان ندارد.

حسن بن یحیی گفت: همان دم به آن بانو نگریستم [تا بشناسم که او کیست]، ولی هیچ کس را در آنجا ندیدم.

4- سخن عمیق شافعی در شأن علی عليه‌السلام

از شافعی [محمد بن ادریس رئیس مذهب شافعی] سؤال شد: «نظر شما درباره علی عليه‌السلام چیست؟ ».

در پاسخ گفت: «چه بگویم در شأن کسی که دوستانش از روی ترس، و دشمنانش از روی حسد، فضائل آن حضرت را پوشاندند، ولی فضائل او آنچنان آشکار و گسترش یافته که شرق و غرب را فرا گرفته است».

5- اشعار شاعر اهل بیت، شیخ ازری‌

لا فتی فی الوجود الّا علیّ‌ذاک شخص بمثله اللّه باها

لا ترم وصفه ففیه معان‌لم یصفها الّا الّذی سوّاها

الأنوار البهیة، ص: 88 ما حوی الخافقان، انس و جنّ‌قصبات السّبق الّتی قد حواها

انّما المصطفی مدینة علم‌و هو الباب من اتاه اتاها

و هما مقلتا العوالم یسراها علیّ، و احمد یمناها

هل اتی، هل اتی بمدح سواه‌لا و مولی بذکره حلّاها

فتأمّل بعمّ تنبئک عنه‌نباء کلّ فرقة اعیاها

و بمعنی «احبّ خلقک» فانظرتجد الشّمس قد اراحت دجاها

و تفکّر بانت منّی تجدهاحکمة تورث الرّقود انتباها

او ما کان بعد موسی اخوه‌خیر اصحابه و اعظم جاها

لیس تخلوا الّا النّبوّة منه‌و لهذا خیر الوری استثناها

و هو فی آیة التّباهل نفس‌المصطفی لیس غیره ایّاها

ثمّ سل انّما ولیّکم اللّه‌تری الاعتبار فی معناها

آیة خصّت الولایة للّه‌و للطّهر حیدر بعد طه

لک فی مرتقی العلی و المعالی‌درجات لا یرتقی ادناها

یا اخا المصطفی لدیّ ذنوب‌هی عین القذی و انت جلاها

کیف تخشی العصاة بلوی المعاصی‌و بک اللّه منقذ مبتلاها «1» ترجمه:

«در جهان هستی، جوانمردی همانند علی عليه‌السلام نیست، او کسی است که خداوند به مثل او مباهات می‌کند.

تو را یارای توصیف علی عليه‌السلام نیست، چرا که در وجود او ارزشهای بلندی است که جز خداوندی که آن ارزشها را موزون نموده، آن را- آن گونه

  (1) این اشعار، از شاعر برجسته و ادیب «شیخ کاظم بن حاج محمّد تمیمی ازری بغدادی» (ره) است که به اشعار «هائیّه» معروف می‌باشد، و همین اشعار بیانگر عظمت علم و فضل او است. نقل می‌کنند:

صاحب جواهر (ره) آرزو می‌کرد که ثواب قصیده هائیّه شیخ ازری (ره) در نامه عملش نوشته شود، و ثواب کتاب با عظمت جواهر الکلام (که بیش از چهل جلد فقه استدلالی است) در عوض آن قصیده در نامه عمل شیخ ازری نوشته گردد. (الکنی و الألقاب، ج 2، ص 23).

الأنوار البهیة، ص: 89

_____________________________________

که هست- نمی‌تواند وصف کند.

سراسر شرق و غرب، در میان انس و جنّ کسی را به خود ندیده که در همه راههای پیشتازی و پیشگامی در ارزشها، همچون علی عليه‌السلام باشد.

همانا پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله برگزیده خدا، شهر علم است، و علی عليه‌السلام در آن شهر است، کسی که از این در وارد شود، وارد شهر علم نبوّت خواهد گشت.

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله و علی عليه‌السلام دو چشم همه جهانها هستند، پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله چشم راست، و علی عليه‌السلام چشم چپ همه جهانها می‌باشند.

آیا سوره «هل اتی» در مدح کسی جز علی عليه‌السلام آمده است؟ نه، بلکه این سوره در ذکر شأن آن حضرت روان شده است.

به سوره عمّ (نبأ) توجّه کن، که خبر می‌دهد به تو، خبری را که هر فرقه‌ای (غیر طرفداران علی عليه‌السلام ) را در برابر آن، درمانده خواهد کرد.

و به معنی «احبّ خلق تو» (محبوبترین خلق خدا) [که در حدیث طیر مشوی آمده که پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله علی عليه‌السلام را به عنوان محبوبترین خلق خدا معرّفی کرد] توجّه کن، می‌یابی خورشید (وجود علی عليه‌السلام ) را که تاریکی‌های آن بر طرف شده است [یعنی به روشنی به مقام علی عليه‌السلام پی می‌بری].

و در [سخن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله که به علی عليه‌السلام فرمود: ] انت منّی (تو از من هستی) بیندیش، که از آن بینشی می‌یابی که در پرتو آن، آن کسانی که همیشه در خواب غفلت هستند، بیدار گردند.

یا در مورد حدیث تشبیه علی عليه‌السلام نسبت به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به هارون نسبت به موسی عليه‌السلام بیندیش، تا دریابی که علی عليه‌السلام همانند هارون نسبت به موسی عليه‌السلام ، بهترین برادر و یار و یاور پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله بود و دارای مقام بس ارجمندی نزد آن حضرت است.

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ، علی عليه‌السلام را در تمام امور- جز مقام نبوّت- به

الأنوار البهیة، ص: 90

پیوند هارون با موسی عليه‌السلام تشبیه کرد، از این رو که پیامبری که بهترین مخلوق خدا است، تنها مقام نبوّت را، از علی عليه‌السلام استثناء نمود.

علی عليه‌السلام بر اساس آیه مباهله (61 آل عمران) به عنوان جان پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله معرّفی شده، و منظور از «نفس» (جان) در آن آیه، غیر از علی عليه‌السلام نیست.

سپس از آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ... » (55 مائده) بپرس، که اعتبار و مقام ارجمند علی عليه‌السلام را در آن می‌نگری.

آیه‌ای که مقام ولایت (و رهبری) را به خدا اختصاص داده، و سپس به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله و بعد از او به پاکمرد روزگار، علی عليه‌السلام مخصوص نموده است.

ای علی! تو آنچنان در قلّه عالی ارزشها، دارای درجاتی هستی که درجه پائین آن را نمی‌توان پیمود.

ای برادر مصطفی! من دارای گناهانی هستم که خار چشم [و ابر تیره در برابر نور معنویّت] می‌باشند، و این تو هستی که آن خار را بر طرف ساخته و به چشمانم نور می‌بخشی.

چگونه گنهکاران از کیفر گناهانشان بهراسند، با اینکه خداوند بوسیله تو، نجاتبخش گرفتاران است».

6- دو شعر جالب دیگر

سبط بن جوزی [که از علمای معروف اهل تسنّن است] در کتاب تذکره می‌گوید: از جدّم شنیدم که در مجالس موعظه خود در بغداد در سال 596 ه ق، دو شعر را که سروده بود می‌خواند. این دو شعر را در کتاب «تبصرة المبتدی» ذکر کرده و آن این است:

اهوی علیّا و ایمانی محبّته‌کم مشرک دمه من سیفه و کفا

ان کنت و یحک، لم تسمع فضائله‌فاسمع مناقبه من هل اتی و کفی

الأنوار البهیة، ص: 91

: «شیفته علی عليه‌السلام هستم، و دوستی او ایمان من است، چه بسیار مشرکی که خونش با شمشیر او چکید.

ای عزیزم! اگر تو فضائل او را نشنیده‌ای، مقامات ارجمند او را در سوره «هل اتی» (سوره دهر) بشنو، و همین (نزول سوره دهر در شأن او و همسر و فرزندان او) کفایت می‌کند».

7- چند شعر عمیق در شأن خاندان رسالت علیهم‌السلام :

بآل محمّد عرف الصّواب‌و فی ابیاتهم نزل الکتاب

و هم حجج الاله علی البرایابهم و بجدّهم لا یستراب

و لا سیّما ابو حسن علیّ‌له فی الحرب مرتبه تهاب

طعام سیوفه مهج الاعادی‌و فیض دم الرّقاب له شراب

و ضربته کبیعته بخمّ‌معاقدها من القوم الرّقاب

علیّ الدّر و الذّهب المصفّی‌و باقی النّاس کلّهم تراب

هو البکّاء فی المحراب لیلاهو الضّحاک اذا اشتدّ الضّراب

هو النّبأ العظیم و فلک نوح‌و باب اللّه و انقطع الخطاب ترجمه:

«راه صحیح و راست، به وسیله آل محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله شناخته شود، و قرآن در خانه‌های آنان نازل شده است.

آنان حجّتهای خدا بر مخلوقات هستند، به خاطر آنها و جدّشان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به انسان لطمه نمی‌رسد.

به خصوص پدر حسن عليه‌السلام ، یعنی امام علی عليه‌السلام که در جنگها در مرتبه عالی شکوه می‌درخشید.

خون دشمنان، خوراک شمشیرهای او بود، و جوشش خون گردنهای گردنکشان سیراب‌کننده [روح دشمن کش] او است.

محل بندهای ضربت او همانند محل بندهای بیعت با او در غدیر خمّ، گردنهای

الأنوار البهیة، ص: 92

قوم است.

او علی عليه‌السلام است که گوهر و طلای صاف سرزمین انسانیّت می‌باشد، و بقیّه مردم نسبت به او، خاک زمین هستند.

آن علی عليه‌السلام که شبانگاه در محراب عبادت، از خوف خدا گریه بسیار کند، ولی در میدان جنگ در شدّت درگیری، خنده بر لب دارد.

او همان خبر عظیم (که در آیه 2 سوره نبأ آمده) می‌باشد، و کشتی نوح است. او واسطه در خانه خدا، هنگام بسته شدن راهها به سوی خدا است».

الأنوار البهیة، ص: 93

ماجرای شهادت حضرت علی عليه‌السلام ‌

اشاره

امام علی عليه‌السلام در شب 21 رمضان سال 40 هجری شهید شد. علّت شهادتش آن بود که: هنگام سفیده سحر شب جمعه 19 رمضان، ابن ملجم (لعنت خدا بر او باد) شمشیر زهرآلود خود را بر فرق سر آن حضرت وارد نمود، آن بزرگوار در روز 19 و 20 و حدود یک سوّم قسمت اوّل شب 21 رمضان، در بستر شهادت بود و سرانجام شهید گردید، و مظلومانه به لقاء پروردگار خود پیوست. او در این هنگام 63 سال داشت.

در اینجا در این راستا به چند مطلب می‌پردازیم:

1- چگونگی توطئه ناجوانمردانه قتل علی عليه‌السلام

مسعودی [مورّخ معروف] در کتاب مروج الذّهب در ذکر حوادث سال 40 ه ق و ذکر شهادت علی عليه‌السلام می‌نویسد: جمعی از خوارج [همان فراریانی که از جنگ نهروان گریخته بودند] در مکّه به گرد هم آمدند، و درباره جنگ نهروان و آشوب آن درگیری سخن به میان آوردند. سرانجام سه نفر از آنها با هم عهد بستند تا امام علی عليه‌السلام و معاویه و عمرو بن عاص را به قتل برسانند، و معاهده محکم نمودند که هیچ‌کدام از آنها برنگردند، تا شخص مورد نظر خود را بقتل رسانند، یا در این راه کشته شوند.

الأنوار البهیة، ص: 94

یکی از آن سه نفر، «عبد الرّحمن بن ملجم» بود، که از طایفه «تجیب» «1» و از قبیله مراد به شمار می‌آمد.

دوّمین نفر، حجّاج بن عبد اللّه صریمی بود که با لقب «برک» خوانده می‌شد، و سوّمی «زادویه» نام داشت که غلام بنی عنبر بود.

ابن ملجم گفت: من علی عليه‌السلام را می‌کشم.

برک گفت: من معاویه را می‌کشم.

زادویه گفت: من عمرو بن عاص را می‌کشم.

آنها با هم قرار گذاشتند تا توطئه خود را در شب 19 ماه رمضان- و به قولی در شب 21 ماه رمضان- اجرا سازند.

2- گفتگوی ابن ملجم با قطّام‌

عبد الرّحمن بن ملجم مرادی به سوی کوفه برای قتل علی عليه‌السلام روانه شد. وقتی که به کوفه رسید، به خانه دختر عمویش «قطّام» «2» وارد گردید. قطّام کسی بود که حضرت علی عليه‌السلام در جنگ نهروان پدر و برادر او را کشته بود، و در زیبائی چهره نظیر نداشت. وقتی ابن ملجم او را دید (دلباخته او شد و) از او خواستگاری کرد.

قطّام گفت: «من بدون قرار داد مهریّه، ازدواج نمی‌کنم».

______________________________

(1) جوهری در کتاب صحاح می‌نویسد: «تجوب» قبیله‌ای از تیره «حمیر» هم سوگندهای قبیله مراد هستند، و ابن ملجم از این قبیله است. کمیت [شاعر اهل بیت علیهم السلام] می‌گوید:

الا انّ خیر النّاس بعد ثلاثةقتیل التّجوبی الّذی جاء من مصر: «آگاه باش، بهترین مردم بعد از آن سه نفر کشته‌شده تجوبی است که از مصر آمد».

«تجیب» طایفه‌ای از قبیله کنده است.

صاحب قاموس در این مورد سخنی دارد که نیازی به ذکرش نیست (مؤلّف).

(2) و در بعضی از عبارات «قطّامه» ذکر شده است.

الأنوار البهیة، ص: 95

ابن ملجم گفت: هر گونه مهریّه خواسته باشی می‌دهم.

قطّام گفت: «مهریّه من عبارت است از: 1- سه هزار درهم 2- یک کنیز 3- و کشتن علی [ عليه‌السلام ].

___________________________________

ابن ملجم گفت: «پول و کنیز را می‌دهم، ولی باور نمی‌کنم که به آرزوی کشتن علی [ عليه‌السلام ] برسی».

قطّام گفت: در کمین علی [ عليه‌السلام ] باش و او را در هنگامی که به کاری اشتغال دارد، غافلگیر کن، اگر او را کشتی، دلم را شفا داده‌ای و به لذّت زندگی با من می‌رسی، و اگر خودت کشته شدی، پاداشی که در نزد خدا داری برای تو بهتر از زندگی دنیا است!

ابن ملجم [که تصمیمش را مخفی می‌داشت، وقتی که قطّام را هم مسلک خود یافت به او] گفت: «سوگند به خدا، من از این شهر (کوفه) فرار کرده بودم، اکنون به اینجا نیامده‌ام مگر به خاطر کشتن علی [ عليه‌السلام ]! مطمئن باش که خواسته تو را برمی‌آورم.

آنگاه ابن ملجم از نزد قطّام بیرون آمد، و پیش خود می‌گفت:

ثلاثة آلاف و عبد و قینةو قتل علیّ بالحسام المصمّم

فلا مهر اغلی من علیّ و ان غلاو لا فتک الّا دون فتک ابن ملجم: «سه هزار درهم و کنیز، و کشتن علی [ عليه‌السلام ] با شمشیر برّان [مهریّه قطّام است] مهریّه‌ای سنگین‌تر از کشتن علی [ عليه‌السلام ] نیست، گرچه این مهریّه سنگین است، ولی هر غافلگیر شده‌ای پائین‌دست‌ تر از غافلگیر نمودن ابن ملجم خواهد بود».

3- همدستی مخفیانه چهار نفر برای کشتن علی عليه‌السلام

ابن ملجم در مسیر راه با شخصی از خوارج به نام «شبیب بن بجره» ملاقات کرد، و به او گفت: «آیا شرافت دنیا و آخرت را می‌خواهی؟ ».

شبیب: آن شرافت چیست؟

الأنوار البهیة، ص: 96

ابن ملجم: با من در کشتن علی [ عليه‌السلام ] همکاری کن.

شبیب: مادرت به عزایت بنشیند، فاجعه بسیار زشتی را به من پیشنهاد می‌کنی، با اینکه می‌دانی علی [ عليه‌السلام ] پیشتازترین مسلمانان، همراه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله بود.

ابن ملجم: وای بر تو! آیا نمی‌دانی که علی [ عليه‌السلام ] در مقابل کتاب خدا [در جریان حکمین] حکمیّت را به مردان واگذار کرد، و برادران نمازگزار ما را [در جنگ نهروان] کشت، ما او را به عنوان قصاص بعضی از برادران مقتول خود، می‌کشیم.

شبیب از سخنان ابن ملجم فریب خورد، و با او به راه افتاد تا نزد «قطّام» که در مسجد اعظم کوفه بود، آمدند. قطّام در روز جمعه 13 ماه رمضان در مسجد کوفه پرده‌ای آویخته بود و پشت پرده به عبادت اعتکاف اشتغال داشت. وقتی که ابن ملجم را دید، به او اعلام کرد که «مجاشع بن وردان بن علقمه» داوطلب شده است تا با شما در کشتن علی [ عليه‌السلام ] همکاری نماید [به این ترتیب چهار نفر، یک زن و سه مرد، برای قتل علی عليه‌السلام به توطئه مشغول شدند].

قطّام پارچه حریری طلبید، و آن را [به علامت وفاداری به عهد] به سینه آنها بست، و آنها شمشیرهای خود را برداشته (و در تاریکی) در مقابل در «سدّه» که علی عليه‌السلام معمولا از آن در وارد مسجد می‌شد، در کمین علی عليه‌السلام نشستند و آماده اجرای توطئه خود شدند.

4- ماجرای آمدن علی عليه‌السلام به مسجد، و ضربت خوردن او

امام علی عليه‌السلام همیشه در اوّل اذان به مسجد می‌آمد. ابن ملجم به «اشعث بن قیس» [رئیس منافقان که در میان اصحاب علی عليه‌السلام بود و باعث ماجرای ننگین حکمیّت گردید] که در مسجد بود، گفت: «آماده باش که نزدیک است هوا روشن شود و رسوا گردی» [از این سخن فهمیده می‌شود که اشعث نیز به

الأنوار البهیة، ص: 97

توطئه آگاهی داشته و همکاری می‌کرده است].

حجر بن عدی [که از یاران مخلص و قهرمان علی عليه‌السلام بود] سخن ابن ملجم را شنید، به ابن ملجم گفت: «ای اعور! (لوچ) خدا تو را بکشد، آیا تصمیم کشتن علی عليه‌السلام را داری؟ »

از سوی دیگر حضرت علی عليه‌السلام مطابق معمول وارد مسجد شد و با صدای بلند می‌فرمود:

ایّها النّاس الصّلاة

: «ای مردم! آماده نماز باشید».

در این هنگام ابن ملجم و همدستانش به علی عليه‌السلام حمله کردند، در حالی که فریاد می‌زدند: الحکم للّه لا لک: «حکمیّت مخصوص خداست، نه برای تو! »، و همان دم ابن ملجم شمشیر خود را بر فرق سر آن بزرگوار وارد ساخت «1».

شبیب نیز حمله کرد، ولی شمشیرش بر چهارچوب بالای در خورد و خطا رفت. اما ابن وردان فرار کرد.

امام علی عليه‌السلام فرمود: مراقب باشید که ابن ملجم فرار نکند. مردم برای دستگیری ابن ملجم و همدستانش هجوم بردند، و سنگ به طرف ابن ملجم می‌انداختند، و برای دستگیری او می‌دویدند و فریاد می‌زدند. در این هنگام مردی از طایفه همدان با پای خود بر ساق پای او زد. و مغیرة بن نوفل بن حرث بن عبد المطّلب [پسر پسر عموی علی عليه‌السلام ] چنان سیلی بر صورت ابن ملجم زد که او را به زمین انداخت و دستگیر کرد و به حضور امام حسن عليه‌السلام آورد.

شبیب، خود را به میان ازدحام جمعیت انداخت، و در میان جمعیّت گریخت تا خود را نجات داده و به شتر خود رسانید. «عبد اللّه بن بجره» که برادر ناتنی او بود، نزد او آمد، دید او پارچه حریری را از سینه خود باز می‌کند. جریان

  (1) ولی مطابق مشهور و روایات متعدد، علی عليه‌السلام هنگام نماز در محراب مسجد ضربت خورد (مترجم).

الأنوار البهیة، ص: 98

_________________________________