شیعه و پاسخ به چند سئوال

شیعه و پاسخ به چند سئوال0%

شیعه و پاسخ به چند سئوال نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مناظره ها و رديه ها

شیعه و پاسخ به چند سئوال

نویسنده: رضا استادی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 8264
دانلود: 2432

شیعه و پاسخ به چند سئوال
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 12 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8264 / دانلود: 2432
اندازه اندازه اندازه
شیعه و پاسخ به چند سئوال

شیعه و پاسخ به چند سئوال

نویسنده:
فارسی

مهم ترین مسائلی که می توان در این کتاب مطالعه نمود، عبارت است از:
شیعه از چه زمانی پیدا شده است؟ دلیل شیعیان برای اعتقاد به امامت علی علیه السّلام و یازده فرزند معصوم او، ویژگی های امامان شیعه علیهم السّلام از نظر آنان، علت اختلاف شیعه و سنی در بخشی از مسائل اعتقادی و احکام فقهی ، این که چرا گاهی برخی از سنی های وهابی ، شیعه را مشرک می خوانند؟ اشتباه آنان در چیست؟ آیا اعتقاد شیعه به شفاعت دلیل قرآنی و روائی دارد؟ دلیل زیارت قبر پیامبر و امامان معصوم و مؤمنان از نظر شیعه، معنی بدعت چیست که گاهی برخی وهابی ها به اشتباه بخشی از عبادات شیعه را بدعت می نامند؟ چرا شیعه در مواردی تقیه می کند و مقصود از تقیه چیست؟ چرا شیعیان مانند سنی ها وضو نمی گیرند؟ چرا در اذان جمله «حی علی خیر العمل» را می گویند؟ چرا مانند بیشتر سنی ها دست بسته نماز نمی خوانند؟ چرا سنی ها در نماز بعد از خواندن سوره حمد «آمین» می گویند؟ علت بر مهر و امثال آن سجده کردن نزد شیعیان، علت جمع خواندن نماز ظهر و عصر و مغرب عشاء نزد شیعیان، چرا شیعیان هزار رکعت نماز مستحب ماه رمضان را مانند سنی ها به جماعت نمی خوانند؟ مدرک شیعه در وجوب پرداخت خمس چیست؟ آیا ازدواج موقت از نظر قرآن و روایات جائز است یا نه؟
در پایان برخی از خدمات دانشمندان شیعه مطرح می شود. مولف محترم در مطلب آخر خود همه مسلمانان را برادر یکدیگر خطاب کرده و شعار همه ی متفکران و مصلحان شیعه را این می شمرد: بنی الاسلام علی دعامتین: کلمه التوحید، و توحید الکلمه.

در شرایط کنونی نیز برای رهبران دینی مسلمین دو نوع تکلیف وجود دارد: در شرایطی راه تقیه را در پیش گیرند؛ و در شرایط دیگر، که اساس دین در خطر است، جان به کف گرفته به استقبال مرگ روند.

در پایان یادآور می شویم که در تعلیم و تبیین معارف و احکام دینی، تقیه موردی نخواهد داشت، که مثلا دانشمندی کتابی را بر اساس تقیه بنویسد و عقاید انحرافی و خلاف را، به عنوان عقاید شیعه، در جامعه منتشر سازد! به همین جهت است که می بینیم در طول تاریخ شیعه، هیچ گاه کتابی در زمینه عقاید و احکام بر اساس تقیه نوشته نشده است، بلکه علمای شیعه در سخت ترین شرایط نیز عقیده خویش را اظهار داشته اند. البته ممکن است در میان آنان پیرامون اصل یا مسأله ای خاص اختلاف نظر وجود داشته باشد، ولی هرگز در طول تاریخ یک بار هم اتفاق نیفتاده که دانشمندان شیعه رساله یا کتابی را ـ به بهانه تقیه ـ بر خلاف آرا و عقاید مسلّم این مذهب بنویسند.

در اینجا، به کسانی که فهم و هضم تقیه برای آنان سنگین بوده و تحت تأثیر تبلیغات سوء دشمنان شیعه قرار دارند، اکیداً توصیه می کنیم که یک دوره تاریخ شیعه را در عهد امویان و عباسیان، و حتی عثمانیها در ترکیه و شامات، مطالعه کنند تا بدانند که این گروه برای دفاع از عقیده و پیروی از اهل بیت عليهم‌السلام چه بهای گزافی را پرداخته اند، چه قربانیهایی داده، و چه مصایب تلخی را تحمل کرده اند، تا آنجا که حتی از خانه و کاشانه خود به کوهها پناه برده اند.

شیعیان، با وجود رعایت تقیه، چنین وضعی داشتند، حال اگر این اصل را رعایت نمی کردند چه وضعی پیش می آمد؟! و براستی آیا در آن صورت اثری از تشیع در جهان باقی می ماند؟!

اصولا باید توجه داشت که، اگر نکوهشی در تقیّه هست در اصل متوجه مسبّبان آن است. کسانی مستوجب نکوهشند که به جای اجرای عدل و رأفت اسلامی، سخت ترین و کشنده ترین اختناقهای سیاسی و مذهبی را بر پیروان عترت نبوی عليهم‌السلام تحمیل می کردند و در حال حاضر هم می کنند نه کسانی که از روی ناچاری برای حفظ جان و مال و ناموس خویش به تقیه پناه می بردند! و شگفت اینجاست که برخی کسان، به جای نکوهش مسبّبان تقیه یعنی ظالمان، تقیه کنندگان، یعنی مظلومان را نکوهش کرده و متهم به نفاق می کنند! حال آنکه فاصله «نفاق» با «تقیه» از زمین تا آسمان است: منافق، کفر را در دل خویش پنهان کرده و در ظاهر ابراز ایمان می کند، در حالی که مسلمان در حال تقیه، قلبی لبریز از ایمان دارد و صرفاً به علت ترس از آزار طاقت فرسای ظالمان، اظهار خلاف می نماید.

محبت به اهل بیت و تکریم آنان

مهرورزیدن و دوست داشتن پیامبر و خاندانش یکی از اصول اسلام است که قرآن و سنت بر آن تأکید دارند. قرآن کریم در این باره می فرماید: ( قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللهُ بِأَمْرِهِ وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ ) (توبه: 24): بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و بستگان شما و اموالی که بدست آورده اید و تجارتی که از کساد آن بیم دارید و مسکن های مورد پسند شما، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب تر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند، و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی کند.

و در آیه دیگر می فرماید: ( الَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) (اعراف: 157): کسانی که به او ایمان آورده اند و او را تکریم کرده و کمک نموده اند و از نوری که بر وی فرود آمده پیروی کرده اند، رستگارانند.

خدا در این آیه برای رستگاران چهار ویژگی می شمارد:

1 ـ ایمان به پیامبر: ( آمَنُوابه ) .

2 ـ تعزیز و تکریم او: ( عَزَّروهُ ) .

3 ـ یاری کردن او: ( نَصَرُوهُ ) .

4 ـ پیروی از نوری (قرآن) که نازل شده است ( وَاتَّبَعُوا النُّورَ الّذی أُنْزلَ مَعَهُ )

با توجه به اینکه یاری کردن پیامبر در ویژگی سوم آمده است، قطعاً مراد از ( عَزَّروهُ ) در ویژگی دوم همان تکریم و تعظیم پیامبر است، و مسلماً، تکریم پیامبر مخصوص دوران حیات او نیست، همچنانکه ایمان به وی که در آیه وارد شده، چنین محدودیتی ندارد.

درباره محبت به خاندان رسالت کافی است که قرآن آن را به صورت پاداش رسالت ذکر کرده و می فرماید: ( قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ) (شوری: 23): بگو من برای ادای رسالت خداا از شما پاداشی نمی طلبم، جز محبت ورزیدن به بستگان و نزدیکانم.

محبت و تکریم نسبت به پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نه تنها در قرآن آمده، بلکه در احادیث اسلامی نیز بر آن تأکید شده است، که دو نمونه آن را یادآور می شویم:

1 ـ رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «لا یُؤمِنُ أَحدُکُمْ حَتّی أَکُونَ عنده أَحبَّ مِنْ وُلْدِهِ وَالنّاسِ أَجْمَعین». (1) : هرگز یک نفر از شما مؤمن واقعی نخواهد بود، مگر اینکه من برای او از فرزندانش و همه مردم محبوبتر باشم.

2 ـ در حدیث دیگر می فرماید: ثَلاث من کُنّ فیه ذاقَ طعمَ الایمان: من کان لا شیء أحبُّ إلیه من اللهِ وَ رَسُولِهِ، وَ مَنْ کان لَئِنْ یُحرق بالنّار أحبَّ الیه مِنْ أَنْ یرتدّ عن دینه، و مَنْ کانَ یُحبُّ للهِ وَ یبغضُ لله» (2) : سه چیز است که هرکس دارای آن باشد، مزه ایمان را چشیده است:

1- کنزالعمال: ج 1، ص 70 و 72 و جامع الاصول: ج1، ص 238.

2- کنزالعمال: ج 1، ص 70 و 72 و جامع الاصول: ج1، ص 238.

1 ـ آن کس که چیزی برای او از خدا و رسولش محبوب تر نباشد.

2 ـ آن کس که سوخته شدن در آتش برای او محبوبتر از خروج از دین باشد.

3 ـ آن کس که دوستی و دشمنی او برای خدا باشد.

محبت خاندان پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز در احادیث اسلامی مورد تأکید واقع شده است که برخی را یادآور می شویم:

1 ـ پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «لایؤمن عبد حتّی أکون أحبَّ إلیه مُنْ نفسِه و تکونَ عترتی أحبَّ إلیه من عترته، و یکون أهلی أحبَّ إلیه من أهله» (1) : مؤمن به شمار نمی آید بنده ای مگر اینکه مرا بیش از خود دوست بدارد، و فرزندان مرا بیش از فرزندانش، و خاندان مرا فزون از خاندان خود، دوست بدارد.

2 ـ در حدیث دیگر درباره عترت خود می فرماید: «مَنْ أحبّهم أحبّه الله و من أبغضهم أبغضه الله» (2) : هرکس آنها را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هرکس آنها را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.

1- مناقب الامام امیرالمؤمنین تألیف حافظ محمد بن سلیمان کوفی ج 2 ح 619 و 700 و بحار الانوار ج 17 ص 13، علل الشرایع باب 117 ح 3.

2- کنزالعمال: ج 1، ص 70 و 72 و جامع الاصول: ج1، ص 238.

تا این جا با دلایل وجوب مهر ورزیدن به پیامبر و عترتش و تکریم آنان آشنا شدیم، اکنون سؤال می شود:

1 ـ سودی که امت از مهر ورزیدن به پیامبر و عترت او می برد چیست؟

2 ـ شیوه مهر ورزی و تکریم نسبت به پیامبر و خاندان او چیست؟

درباره مطلب نخست یادآور می شویم: محبت به انسان با کمال و با فضیلت، خود نردبان صعود به سوی کمال است، هرگاه انسانی فردی را از صمیم دل دوست بدارد، کوشش می کند خود را با او همگون سازد و آنچه که مایه خرسندی او است انجام داده، و آنچه او را آزار می دهد ترک نماید.

ناگفته پیداست وجود چنین روحیه ای در انسان مایه تحول بوده و سبب می شود که پیوسته راه اطاعت را در پیش گیرد و از گناه بپرهیزد. کسانی که در زبان اظهار علاقه کرده ولی عملا با محبوب خود مخالفت میورزند، فاقد محبت واقعی می باشند، امام صادق عليه‌السلام بر این موضوع با دو بیت استدلال کرد و فرمود:

تعصی الإلهَ وَ أنتَ تُظْهِرُ حبَّه

هذا لَعمْری فی الفعال بدیعٌ

لو کان حبُّکَ صادقاً لأطعتَه

إنّ المُحبَّ لِمَن یُحبُّ مطیعٌ (1)

1- سفینة البحار: 1: 199.

«خدا را نافرمانی می کنی و اظهار دوستی می نمایی، به جانم سوگند، این کار شگفتی است. اگر در ادعای خود راستگو بودی او را اطاعت می کردی، زیرا که محبّ مطیع محبوب خود می باشد».

اکنون که برخی از ثمرات مهر ورزی به پیامبر و خاندان او روشن شد، باید به شیوه ابراز آن بپردازیم: مسلماً مقصود حب درونی بدون هیچ گونه بازتاب عملی نیست، بلکه مقصود مهری است که در گفتار و رفتار انسان بازتاب مناسبی داشته باشد.

شکی نیست که یکی از بازتابهای محبت به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خاندان او پیروی عملی از آنان است، چنان که اشاره شد، ولی سخن در دیگر بازتابهای این حالت درونی است، و اجمال آن این است که هر گفتار یا رفتاری که در نظر مردم نشانه محبت و وسیله گرامی داشت افراد به شمار می رود، مشمول این قاعده می باشد، مشروط بر اینکه، با عمل مشروع او را تکریم کنند، نه با عمل حرام.

بنابراین، گرامی داشت پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خاندان او در هر زمان ـ خصوصاً در سالروز ولادت یا وفات ـ یکی از شیوه های ابراز محبت و گرامی داشت مقام و منزل آنان است و آزین بندی در روزهای ولادت و روشن کردن چراغ و برافراشتن پرچم و تشکیل مجلس برای ذکر فضایل و مناقب پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یا خاندان او، نشانه محبت به آنان و وسیله ابراز آن به شمار می رود و به این خاطر تجلیل پیامبر در ایام ولادت یک سنت مستمر، در میان مسلمانان بوده است.

دیار بکری در کتاب «تاریخ الخمیس» می نویسد: مسلمانان پیوسته ماه ولادت پیامبر را گرامی داشته و جشن می گیرند و اطعام می کنند و به فقرا صدقه می دهند اظهار شادمانی می نمایند و سرگذشت ولادت او را بیان می کنند، چه بسا کراماتی برای آنان ظاهر می شود. عین این سخن را عالم دیگری به نام ابن حجر عسقلانی در کتاب خود آورده است. (1) .

1- المواهب اللدنیة، ج 21، ص 27، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 223.

از بیان گذشته فلسفه سوگواری برای پیشوایان دینی نیز روشن می گردد، زیرا هر نوع ترتیب مجلس برای ذکر مصائب آنان نوعی اظهار محبت و مهر ورزیدن است، اگر یعقوب سالیان درازی بر فقدان عزیزش یوسف گریه کرد و اشک ریخت (1) ریشه آن، علاقه باطنی او به فرزندش بود، پس هرگاه علاقمندان به خاندان رسالت در پرتو مهری که به آنان دارند، در روزهای درگذشت و شهادت آنان، اشک بریزند چه اشکالی دارد.

اصولا تشکیل مجلس برای فقدان عزیزان کاری است که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را در جنگ اُحد پی ریزی کرد آنگاه که از گریه زنان انصار بر شهدای اُحد آگاه گشت، و به یاد عموی بزرگوار خود افتاد و فرمود: «وَلکِنَّ حَمزَة لا بَواکیَ له» (2) : ولی کسی بر حمزه گریه نمی کند». وقتی یاران پیامبر علاقه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به برپایی مجلس عزا برای عمویش احساس کردند، از زنان خود خواستند تا مجلسی برپا کرده و بر عموی پیامبر سوگواری کنند. مجلس تشکیل شد، و رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ابراز عواطف آنان تقدیر، و در حقّ آنان دعا کرد، و فرمود «رحمَ اللهُ الأَنصارَ»، سپس از سران انصار خواست از زنان بخواهند تا به خانه های خود باز گردند. (3) .

1- یوسف: 184.

2- سیره ابن هشام: 1: 99.

3- مدرک قبل، و مقریزی در امتاع الأسماع: 11: 164.

گذشته از این، سوگواری برای پیامبر و امامان و شهیدان راه حق، فلسفه دیگری نیز دارد و آن اینکه بزرگداشت یاد آنان مایه حفظ مکتب آنهاست، مکتبی که اساس آن را فداکاری در راه دین و تن ندادن به ذلّت و خواری تشکیل می دهد. و منطق آنان این است که «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است» و از این رو است که در هر عاشورای حسینی این منطق احیاء می گردد و ملت ها از نهضت او، درس آموخته و می آموزند.

مطلب دیگر اینکه خردمندان جهان در نگهداری آثار نیاکان خود کوشا بوده و آن را تحت عنوان «میراث فرهنگی» از گزند روزگار حفظ می کنند، و با صرف هزینه هایی، به عنوان آثار ملی و یا مفاخر گذشتگان از آن حراست می نمایند، زیرا آثار گذشتگان حلقه اتصال بین قدیم و جدید بوده و حرکت ملتها را در سیر ترقی و تعالی به روشنی بیان می کند.

مسلمانان براساس همین رسم در طول تاریخ، آثار به جا مانده از رسول گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فرزندان او را از گزند روزگار حفظ کرده اند، و می گویند: شخصیتی الهی فزون از چهارده قرن قبل به مقام نبوت برگزیده شد، و با برنامه بسیار مترقی به اصلاح جامعه پرداخت و تحولی عمیق که هم اکنون مردم جهان از آن بهره مندند پدید آورد پس حفاظت زادگاه او، محل عبادت و نیایش او، نقطه ای که در آنجا به پیامبری برانگیخته شده و نقاطی که در آنجا به سخنرانی پرداخت، و مناطقی که در آنجا به دفاع شرافتمندانه دست زده و صدها علائم و آثار او وظیفه تمام مسلمانان جهان است و باید در حفظ این آثار بکوشند، و لوحه هایی بر آنها نصب کنند.

امّا متأسفانه وهّابیان به این اصل عقلائی و خداپسند عمل نمی کنند و به جای اینکه در راه بقاء این آثار بکوشند آنها را محو می نمایند؟!!!

وضوء

همگی می دانیم که وضو یکی از مقدمات نماز است. در سوره مبارکه مائده می خوانیم: ( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ ) (مائده: 6): ای افراد با ایمان هرگاه برای نماز بپا خاستید صورت و دستهای خود را تا آرنج بشویید و سر و پاها را تا کعبین مسح کنید.

در جمله نخست (وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِق) لفظ «أیدی» به کار رفته که جمع «ید» است و از آنجا که اولا کلمه ید در زبان عربی استعمالات مختلفی داشته و گاه به انگشتان دست، گاه به انگشتان تا مچ، گاه به انگشتان تا آرنج، و گاه به کلّ دست از سر انگشتان تا کتف اطلاق می شود، و ثانیاً مقدار واجب شستن دست در وضو فاصله میان مرفق تا سر انگشتان است، لذا قرآن لفظ (إِلَی الْمَرافِق) را به کار برده تا مقدار واجب را بیان نماید بنابراین کلمه «الی» در «الی المرافق» بیانگر مقدار «مغسول به» است، نه «کیفیت» غَسل و شستشوی دست (که مثلا از بالا به پایین صورت گیرد یا از پایین به بالا)، بلکه کیفیت شستشو مربوط به عرف و عادت مردم است که معمولا هنگام نظافت از بالا به پایین می شویند و امامان معصوم که تفسیر قرآن را از آنان باید آموخت با نقل وضوی رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسأله وجوب از بالا به پایین شستن را یادآور شده اند.

از این رو شیعه امامیه معتقد است که در هنگام وضو صورت و دستها را بایستی از بالا به پایین شست و خلاف آن را صحیح نمی داند.

مطلب دیگر، مسئله مسح پاها در وضو است. شیعه می گوید باید پاها را، مسح کرد، نه غَسل؛ و دلیل وی نیز به صورت خلاصه این است که ظاهر آیه ششم سوره مائده حاکی از آن است که انسان نمازگزار به هنگام وضو دو وظیفه دارد: یکی شستن (در مورد صورت و دست) و دیگری مسح (در مورد سر و پاها). این مطلب از تقارن و مقایسه دو جمله زیر روشن می شود:

1 ـ ( فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ )

2 ـ ( وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ )

چنانچه ما این دو جمله را به فرد عرب زبانی که ذهن او مسبوق به فتوای فقهی خاصی نباشد ارائه کنیم، بی تردید خواهد گفت که طبق این آیه وظیفه ما نسبت به صورت و دست، شستن؛ و نسبت به سرو پاها، مسح است.

از نظر قواعد ادبی، لفظ (أرجلکم) باید عطف بر کلمه (رؤوسکم) باشد که نتیجه آن همان مسح پاهاست، و نمی توان آن را بر جمله پیشین (و أیدیکم) عطف کرد که نتیجه آن شستن پاها می باشد. زیرا لازمه این امر آن است که میان معطوف (وَأرجلکم) و معطوفٌ علیه (وأیدیکم) جمله معترضه (فامسحوا برؤوسکم) قرار گیرد، که از نظر قواعد عربی مناسب نیست و مایه اشتباه در مقصود می باشد.

و روایات متواتر از ائمه اهل بیت حاکی است که وضو از دو چیز تشکیل یافته است: غَسْلَتان و مَسْحَتان؛ یعنی دو شستن و دو مسح کردن و امام باقر عليه‌السلام در حدیثی ضمن توضیح وضوی رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می کند که آن حضرت پاهای خود را مسح کرد.

در خور ذکر است که نه تنها ائمه اهل بیت در هنگام وضو پاها را مسح می کردند، بلکه گروهی از صحابه و تابعین نیز بر این رأی بودند، ولی بعدها به عللی نزد عدّه ای از مسلمانان مسح تبدیل به غسل گردید که مشروح آن در کتب فقهی آمده است.

حی علی خیرالعمل

علمای شیعه امامیه به پیروی از حدیث هایی که از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان معصوم عليهم‌السلام به آنها رسیده اتفاق نظر دارند که «حیّ علی خیرالعمل» جزء اذان و اقامه است و بدون آن اذان و اقامه ناقص است.

و اهل تسنن هم قبول دارند که «حیّ علی خیرالعمل» در زمان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اذان گفته می شده است اما به استناد برخی روایات که به نظر شیعه بی اعتبار است می گویند این جمله از اذان نسخ شده است و از این رو آن را در اذان واقامه نمی گویند.

و همچنین شیعه با استناد به روایات اهل بیت عليهم‌السلام می گوید جمله «الصلوة خیر من النوم» که اهل تسنن در اذان نماز صبح می گویند، جزء اذان نبوده و افزودن آن به اذان به عنوان اینکه جزء اذان می باشد بدعت و حرام است.

و اینکه شیعیان در اذان و اقامه جمله «اشهد ان علیاً ولی الله» و امثال آن را می گویند نه به خاطر آن است که این جمله را جزء اذان و اقامه می دانند بلکه همانطور که فقهای شیعه فرموده اند این جمله جزء اذان و اقامه نیست و شیعیان با قصد جزئیت نمی گویند. بلکه به عنوان اظهار تشیّع و شعار شیعه گفته می شود و اشکالی هم ندارد.

دست بسته نماز خواندن

از مسائلی که میان شیعه و بخشی از اهل تسنن (نه همه آنها) اختلاف است مسأله قرار دادن دست راست را روی دست چپ و قرار دادن آن بالای ناف یا پایین ناف در حال ایستادن در نماز است

در فقه شیعه این کار حرام و بدعت بشمار آمده اما بخشی از اهل تسنن این کار را جائز یا مستحب می دانند.

دلیل شیعه گفتار امامان معصوم عليهم‌السلام است که به حکم حدیث ثقلین که پیشتر یاد شد برای همگان حجّت است.

زراره از امام باقر عليه‌السلام نقل می کند که فرمود: بر تو باد به اقبال در نماز، و از قرار دادن دست راست روی دست چپ اجتناب کن. زیرا این عمل از کارهای مجوس است. (1) .

1- وسائل الشیعه، ج 4، ص 1264 چاپ بیست جلدی.

محمد بن مسلم از امام صادق عليه‌السلام یا امام باقر عليه‌السلام نقل می کند که به آن حضرت عرض کردم شخصی دست راستش را در حال نماز روی دست چپ خود می گذارد حضرت فرمود نباید این کار انجام شود. (1) .

و ابن رشد قرطبی که از علمای بزرگ اهل تسنن است گوید: روایات صحیحه ای از پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده که در آنها خصوصیات نماز پیامبر ذکر شده اما از دست روی دست گذاشتن سخنی به میان نیامده است... (2) .

1- وسائل الشیعه 4: 1264.

2- بدایة المجتهد 137: 1.

آمین بعد از سوره حمد

از کارهایی که اهل تسنن در نماز انجام می دهند گفتن «آمین» بعد از خواندن سوره حمد در نماز است. اما شیعه نه فقط گفتن آن را جایز نمی داند بلکه گفتن آن را باطل کننده نماز و بدعت می داند و استدلال شیعه این است:

1 ـ نماز از عبادات شرعی است که حدّ و حدود آن را خود پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیان کرده است و هیچ کس حق ندارد به دلخواه خود چیزی به آن بیافزاید یا از آن بکاهد.

و با مراجعه به روایاتی که در آنها کیفیت نماز پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیان شده معلوم می شود که از آمین گفتن یاد نشده است از جمله روایت ابوحمید ساعدی است که در سنن بیهقی 2: 105 و سنن ترمذی حدیث 304 یاد شده و در آن همه جزئیات نماز رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ذکر شده و آمین گفتن بعد از سوره حمد در آن نیست.

2 ـ اهل بیت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که گفتار آنها برای همه حجت است به خاطر حفظ سنّت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تحریف و بدعت، شیعیان را از گفتن آمین باز داشته اند.

مرحوم شیخ کلینی به سند خود از امام صادق عليه‌السلام نقل می کند که فرمود: هرگاه پشت سر امام جماعت نماز می خواندی هنگامی که امام جماعت از خواندن سوره حمد فارغ شد بگو الحمدلله رب العالمین و آمین مگو (1) .

1- وسائل الشیعة 752: 4.

سجده بر زمین

شیعه به پیروی از احادیث اهل بیت عليهم‌السلام سجده بر زمین و آنچه از زمین می روید را صحیح می داند و سجده مثلا بر فرش را صحیح نمی داند و اینکه شیعیان یک قطعه خاک به نام «مهر نماز» همراه دارند و یا در مساجد برای نماز گزاران آماده شده است برای این است که همه جا سنگ یا خاک یا چیزی که سجده بر آن جایز باشد یافت نمی شود و نیز در روایات امامان معصوم عليهم‌السلام بیان شده که سجده بر خاک قبر امام حسین عليه‌السلام ثواب فراوان دارد و شیعه برای عمل به این روایات و انجام این مستحب به تربت سیدالشهدا عليه‌السلام سجده می کند.

یکی از دانشمندان گوید:

از مهمترین اسرار استحباب سجده بر تربت حضرت امام حسین عليه‌السلام این است که نمازگزار هر روز در اوقات پنج گانه نماز هنگامی که چشمش به تربت حسینی می افتد به یاد فداکاری های آن حضرت و اصحاب و اهل بیت او می افتد و معلوم است که یادآوری

این چنین الگوهایی اگر مورد توجه خاص قرار گیرد اثر تربیتی معنوی عجیبی در انسان خواهد داشت.

یادآوری:

برخی از شیعیان در مدینه و مکّه سجاده حصیری به همراه خود دارند و روی آن نماز می خوانند و بر آن سجده می کنند؛ این کار پیروی از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. به این دو حدیث که در دو کتاب از کتابهای حدیثی معتبر اهل تسنّن نقل شده است توجّه کنید:

1ـ ابن عباس می گوید: «کان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یصلی علی الخمرة» (1) پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر «خمره» نماز می خواند.

ترمذی پس از نقل حدیث فوق می نویسد: الخمرة: هو حصیر صغیر (خمره عبارت است از حصیر کوچک).

2ـ ابوسعید خدری می گوید: «دخلت علی النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرأیته یصلّی علی حصیر یسجد علیه» (2) بر رسول خدا وارد شدم، دیدم بر حصیری نماز می خواند، و بر همان سجده می کند.

بنابر این ممانعت برخی از مأموران و روحانیان سنّی از این کار، و اینکه به شیعیان به خاطر این کار اعتراض می کنند دلیل بی اطلاعی آنان از کتابهای خودشان است.

1- سنن ترمذی 1: 207 چاپ سلفیه.

2- صحیح مسلم 1: 458، دارالفکر بیروت 1398 هـ.

جمع بین نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء

بر هر مسلمانی لازم است در شبانه روز پنج بار نماز بگزارد که اوقات شرعی آنها در قرآن و سنت بیان شده است: از ظهر تا غروب وقت نماز ظهر و عصر است؛ از مغرب تا نیمه شب وقت نماز مغرب و عشاء؛ و از طلوع فجر تا طلوع آفتاب نیز وقت نماز صبح.

شیعه آن طور که در کتب فقهی توضیح داده شده معتقد است از ظهر تا غروب و از مغرب تا نیمه شب وقت مشترک دو نماز است، جز اینکه به مقدار چهار رکعت از اول وقت، مخصوص نماز ظهر و به مقدار سه رکعت از اول وقت مخصوص نماز مغرب و به مقدار چهار رکعت از آخر وقت، مخصوص نماز عصر و عشاء می باشد. بنابراین، غیر از دو وقت اختصاصی مذکور، انسان می تواند هر دو نماز را در فاصله مزبور هر وقت خواست انجام دهد هرچند بهتر آن است که آن ها را از هم جدا کند و هر یک را در وقت فضیلت خود انجام دهد.

امام باقر عليه‌السلام می فرماید: «إذا زالت الشمسُ دَخَلَ الوقتان الظهرُ وَالعصرُ وإذا غابت الشمسُ دخل الوقتان المغربُ و العشاءُ الآخرة» (1) : آنگاه که خورشید به وسط آسمان رسید وقت انجام دادن نماز ظهر و عصر فرا می رسد و آنگاه که خورشید غروب کرد هنگام انجام نماز مغرب و عشاء فرا می رسد.

امام صادق عليه‌السلام می فرماید: «إذا زالت الشمسُ فقد دَخَلَ وقتُ الظهر وَ العصر جمیعاً إلا ان هذه قبل هذه، ثمّ أنت فی وقت منهما جمیعاً حتی تغیب الشمس» (2) : هنگامی که خورشید به حدّ زوال رسید وقت نماز ظهر و عصر فرا می رسد؛ جز آنکه نماز ظهر قبل از نماز عصر انجام می گیرد. آنگاه تو وقت داری که آن دو را در هر وقتی خواستی بخوانی تا زمانی که خورشید غروب کند.

امام باقر عليه‌السلام از پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حکایت می کند که آن حضرت نماز ظهر و عصر را بدون هیچ عذر و علتی با هم به جای آورد. (3) .

1- وسائل الشیعة: ج 3، أبواب مواقیت، باب 4، روایت 1.

2- وسائل الشعه: ج 3، أبواب مواقعیت، باب 4، روایت 4 و 6.

3- وسائل الشعه: ج 3، أبواب مواقعیت، باب 4، روایت 4 و 6.

اصولا جواز جمع میان دو نماز در برخی از موارد، مورد اتفاق همه فقهای اسلام قرار دارد. در عرفه و مزدلفه همه فقها جمع میان نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء را جایز می دانند، همچنانکه گروه زیادی از فقهای اهل سنت جمع بین دو نماز را در سفر مجاز می شمرند. تمایز شیعه از دیگران آن است که با استناد به ادلّه فوق (در عین قبول افضلیت انجام نمازها در وقت فضیلت خویش) جمع میان دو نماز را مطلقاً جایز می داند. حکمت این امر نیز، همان گونه که در احادیث بیان شده است، تسهیل امر بر مسلمانان است، و خود پیامبر گرامی در موارد زیادی بدون عذر (مانند سفر، بیماری و غیره) بین دو نماز جمع می کرده تا کار را برای امت آسان سازد که هرکس بخواهد بین نمازها جمع کند و هرکس بخواهد آنها را جدا از یکدیگر انجام دهد.

مسلم در کتاب صحیح خود نقل می کند که «صلّی رسولُ الله الظهرَ و العصرَ جمیعاً والمغربَ والعشاءَ جمیعاً فی غیر خوف ولا سفر» (1) : رسول خدا نماز ظهر و عصر و نیز نماز مغرب و عشاء را با هم به جای آوردند، بدون اینکه خوفی از دشمن باشد و یا در سفر باشند.

1- صحیح مسلم: 2: 151، کتاب صلاة المسافرین وقصرها، باب 6، ج 1، ص 488 دارالفکر.

در برخی از روایات به حکمت این عمل اشاره شده است، چنانچه در یک روایت می خوانیم «جَمَعَ النبّی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بین الظهر والعصر وبین المغرب والعشاء فقیل له فی ذلک فقال صنعتُ هذا لئلاّ تحرج أمتی» (1) پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشاء را با هم به جای آورد. علت این امر از ایشان سؤال شد، فرمود: چنین کردم تا امّتم به رنج و سختی نیفتند.

روایاتی که درباره اقدام رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جمع بین دو نماز، در صحاح و مسانید وارد شده، متجاوز از بیست روایت است که بخشی از آنها مربوط به سفر، و بخش دیگر در غیر سفر و مرض و وقت بارانی است. در برخی از آنها به حکمت جمع میان نمازها، که همان آسان شدن امر بر مسلمانان می باشد، اشاره شده است و فقهای شیعه از همین تسهیل استفاده کرده جمع بین دو نماز را مطلقاً جایز شمرده اند، و در عین حال خواندن نمازها را در پنج وقت (جدا جدا) افضل می دانند.

1- شرح زرقانی بر موطأ مالک، ج 1، باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر و السفر، ص 294.

نماز تراویح

در فقه شیعه به پیروی از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بیت عليهم‌السلام آمده: مستحب است انسان در مجموع شبهای ماه رمضان هزار رکعت نماز بگزارد. ولی برگزاری این نمازها به جماعت، بدعت است و باید به صورت فُرادی برگزار شود.

امام باقر عليه‌السلام می فرماید: نمازهای مستحبی را نمی توان با جماعت خواند، و هر نوع بدعت در دین مایه گمراهی بوده و عاقبت آن آتش است. (1) .

امام رضا عليه‌السلام نیز در رساله خود که پیرامون عقاید و واجبات و مستحبات و غیره نگاشته، یادآور شده است که نماز مستحب را نمی توان به جماعت خواند، و این کار بدعت است. (2) .

1- خصال: صدوق، 2: 152.

2- عیون اخبار الرضا، صدوق، ج2، ص 124.

از بررسی تاریخچه برگزاری نماز تراویح (مستحب در شب های ماه رمضان) به صورت جماعت، که در میان اهل سنت متداول است، روشن می شود که اجتهاد به رأی، به این عمل مشروعیت بخشیده، نه اینکه آیه یا روایتی دلیل این عمل باشد. در این مورد طالبین می توانند به مدارک یاد شده در پاورقی مراجعه نمایند. (1) .

1- ارشاد الساری: 3: 226: عُمدة القاری 110: 126؛ الاعتصام: 2: 291.

یادآوری:

یکی از اشتباهات اهل تسنن این است که از خواندن نماز مستحبی بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب و نیز از خواندن نماز مستحبی بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب منع می کنند و می گویند حرام است. در صورتی که در فقه اهل بیت عليهم‌السلام ، حرام نیست بلکه به قولی مکروه است و مکروه در این قبیل موارد به معنی این است که ثوابش کمتر است.

خمس

همه فقهاء اسلام معتقدند که غنایم جنگی میان جهادگران تقسیم می شود، مگر یک پنجم آن که باید در موارد خاصی صرف شود که در آیه کریمه قرآن وارد شده است: ( وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ... ) (انفال: 41): بدانید آنچه را که به غنیمت می گیرید، یک پنجم آن، از آن خدا و رسول او، و خویشاوندان وی، و یتیمان و تهیدستان و در راه ماندگان است...

تفاوتی که فقیهان شیعه با دیگر فقهاء دارند این است که سنّی ها خمس را منحصر به غنیمت جنگی دانسته و در غیر آن قایل به چنین فریضه ای نیستند. و دلیل آنان این است که این آیه در مورد غنیمت جنگی وارد شده است.

ولی این مطلب از دو نظر صحیح نیست.

اولا: در لغت عرب علاوه بر غنیمت جنگی، به هر چیزی که انسان به آن دست یابد، غنیمت گفته می شود، و اختصاص به غنیمت جنگی ندارد، چنانکه ابن منظور می گوید: «الغنم الفوز بالشیء من غیر مشقّة» (1) : غنیمت، دست یافتن به چیزی است بدون مشقّت.

و اصولا «غنیمت» در برابر «غرامت» است، هرگاه انسانی بدون بهره گیری از چیزی محکوم به پرداخت مبلغی شود، نام آن غرامت، و آنگاه که نفعی به دست آورد، غنیمت نام دارد.

بنابراین، تخصیص آیه به غنایم جنگی دلیلی ندارد و نزول آیه در غنایم جنگی «بدر» دلیل بر اختصاص نیست.

و ثانیاً: در برخی از روایات وارد شده است که پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرداخت خمس را از هر نوع درآمد واجب کرده است. آنگاه که گروهی از قبیله عبدالقیس حضور او رسیدند و گفتند: میان ما و شما، مشرکان حایل و مانع اند، و ما فقط در ماههای حرام (که امنیت برقرار است) می توانیم نزد شما بیاییم، دستوراتی را که در سایه عمل به آن وارد بهشت گردیم و دیگران را نیز به آن دعوت کنیم، بیان فرمایید، پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: شما را به ایمان فرمان می دهم، آنگاه در تفسیر ایمان فرمود: «شهادة أن لا إله إلا الله، و اقام الصلاة و إیتاء الزکاة، و ان تعطوا الخمس من المغنم» (2) :

1- لسان العرب، کلمه غَنَم. قریب به این معناست کلام ابن اثیر در النهایة، و کلام فیروز آبادی در قاموس اللغة.

2- صحیح بخاری، ج 4، ص 250.

شهادت بر یگانگی خدا، و بر پاداشتن نماز، و پرداختن زکات و اینکه یک پنجم درآمدها را بپردازند.

مسلماً غنیمت در این حدیث درآمدهای غیر جنگی است، زیرا می گویند: ما در نقطه ای هستیم که دسترسی به پیامبر نداریم، یعنی از ترس مشرکان نمی توانیم به مدینه بیاییم، این گونه افراد که در محاصره مشرکان بودند توانایی جهاد با مشرکان را نداشتند تا خمس غنیمت جنگ با آنان را بپردازند.

علاوه دلیل اصلی وجوب خمس از نظر شیعه روایات ائمه اهل بیت عليهم‌السلام است که برای همه حجّت است بر لزوم پرداخت خمس از هر گونه درآمد تصریح کرده و نقطه ابهامی باقی نگذاشته است. (1) .

1- وسایل الشیعه، ج6، کتاب خمس، باب اول.

ازدواج موقت

شریعت اسلام، شریعت جهانی و ابدی است. و همه ی ابعاد و نیازهای زندگی فردی و اجتماعی انسان را مورد توجّه قرار داده است. آئین اسلام برای آن که بتواند به رسالت جهانی و جاویدان و همه ی جانبه ی خود جامه ی عمل بپوشاند برای شرایط غیر عادی، احکام و قوانین ویژه ی آنها را مقرّر داشته است.

یکی از نیازهای طبیعی انسان، نیاز به ازدواج است، این نیاز از نحوه ی آفرینش مرد و زن سرچشمه می گیرد. قرآن کریم، آن را از نشانه های حکمت و قدرت الهی دانسته می فرماید: ( وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ َلآیات لِقَوْم یَتَفَکَّرُونَ ) (1) ؛

1- روم: 21.

در این آیه ی کریمه به برخی از آثار سازنده و اهداف حکیمانه ی ازدواج اشاره شده است. ازدواج کانونی گرم و سرشار از محبت و مودّت را بنیان می نهد و در سایه ی آن انسان به آرامش روحی دست می یابد.

ازدواج سبب ادامه یافتن نسل بشر و تشکیل جوامع بشری می شود که منشا تمدن و تکامل مادی و معنوی انسان می گردد: ( وَاللهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ) (1) ؛ در کنار این اهداف و اغراض عقلانی، و معنوی، غریزه ی جنسی انسان نیز به طریق مشروع ارضاء می گردد.

1- نحل: 72.

و این، خود نتایج معنوی بزرگی را به دنبال دارد. بدین جهت است که پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ازدواج را موجب حفظ نیمی از تدیّن انسان دانسته و فرموده است: من تزوّج فقد احرز نصف دینه. و نیز بدین جهت است که آن حضرت ازدواج را از محبوب ترین امور دانسته و فرموده؛ «ما بنی فی الاسلام بناء أحبّ الیّ من التّزویج».

و ما اگر واقع بینانه به زندگی بشر و شرایط گوناگون آن بنگریم این حقیقت را می یابیم که نیازهای بشر در مسأله ی ازدواج به گونه ای است که دو گونه ازدواج را طلب می کند:

یکی ازدواج دایمی و دیگری ازدواج موقت؛ ازدواج دایمی برای شرایط عادی و معمولی زندگی، و ازدواج موقت برای شرایط غیر عادی، از قبیل سفر در مدتی طولانی و مواردی که در اثر جنگ و حوادث دیگر، زنانی، همسران خود را از دست می دهند، و از طرفی هزینه ی ازدواج دایمی و مشکلات دیگر مانع از چند همسری می باشد.

شریعت مقدس اسلام، درست با توجه به واقعیت مزبور دو گونه از ازدواج دایمی و موقت را تشریع کرده است. در مورد ازدواج دایمی فرموده است: ( وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً ) (1) اگر از ازدواج با یتیمان از این جهت که مبادا با آنان به عدل رفتار نکنید بیمناکید، با زنان غیر یتیم که مورد پسند شماست ازدواج کنید، دو همسر یا سه همسر یا چهار همسر می توانید برگزینید، ولی اگر از اجراء عدالت میان آنها بیمناکید، به یک همسر بسنده کنید.

و در مورد ازدواج موقت فرموده است: (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً) (2) ، از هر زنی که به طور مشروع کام برگرفتید، آنچه را که در مقابل این کام جویی به عنوان مهر مقرر داشته اید به او بپردازید.

1- نساء: 3.

2- نساء: 24.

دلایل این که این آیه مربوط به ازدواج موقت می باشد متعدد است یکی از آنها روایات اهل بیت عليهم‌السلام است که آیه را به ازدواج موقّت (متعه) تفسیر کرده اند. (1) در احادیث اهل سنّت نیز این تفسیر از عدّه ای از صحابه و تابعان روایت شده است. ابن عباس و اُبیّ بن کعب و سعیدبن جبیر و سدّی آیه را چنین قرائت می کردند: (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ [الی أجل مسمی ] فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَة) (2) و مجاهد نیز گفته است: این آیه در مورد ازدواج موقت نازل شده است. (3) .

فخرالدین رازی، پس از ذکر قرائت اُبیّ بن کعب و ابن عباس گفته است: «مسلمانان این گونه قرائت را بر آن دو انکار نکردند. از اینجا به دست می آید که درستی این قرائت مورد قبول همه ی مسلمانان بوده است، در نتیجه مشروعیت ازدواج موقّت مورد اجماع مسلمانان بوده است. (4) .

1- وسائل الشیعة، ج14، ابواب المتعة، باب اول.

2- مقصود این است که آنان جمله ی «الی أجل مسمّی» را به عنوان تفسیر به هنگام قرائت آیه اضافه می کردند.

3- تفسیر ابن کثیر: 2: 244.

4- مفتایح الغیب: 10: 51 ـ 52.

احکام و خصوصیات

ازدواج موقّت در چند حکم با ازدواج دایمی یکسان است که عبارتند از:

1 ـ موانع ازدواج (محرّمات النکاح)

2 ـ شرایط لازم به هنگام عقد ازدواج مانند: در عده نبودن زن

3 ـ اجرای صیغه ی مخصوص ازدواج

4 ـ لزوم مهریه

5 ـ احکام مربوط به فرزندان و خویشاوندان

6 ـ احکام مربوط به ارث فرزندان از پدر و مادر و بالعکس

7 ـ لزوم عدّه پس از پایان یافتن ازدواج برای زن

تفاوت های ازدواج موقت با ازدواج دایمی در امور ذیل است:

الف) در ازدواج موقّت زن و شوهر از یک دیگر ارث نمی برند.

ب) در ازدواج موقّت نفقه ی زن بر شوهر واجب نیست.

ج) در ازدواج موقّت زن حق همخوابگی با شوهر ندارد.

د) در ازدواج موقّت با پایان یافتن مدّت ازدواج اجرای صیغه ی طلاق لازم نیست.

هـ) پاره ای از تفاوت های دیگر که در کتب فقه بیان شده است.

در هر حال، ازدواج موقت با ازدواج دایمی هر دو از اقسام نکاح شرعی به شمار می روند و در بسیاری از احکام ازدواج یکسانند. اگر چه هریک احکام ویژه ای نیز دارند.

روشن است که داشتن احکام ویژه سبب تباین آن دو نخواهد بود چنان که در دیگر احکام شرعی نیز چنین است، مثلا هبه ی معوّضه و غیر معوّضه، و هبه ی به خویشاوند و غیر خویشاوند احکام ویژه ای دارند، ولی همگی از اقسام یک نوع عقد شرعی به شمار می روند که هبه نام دارد.

از مطالب پیشین روشن شد که در اصل مشروعیت ازدواج موقّت تردیدی نیست، و این مطلب مورد اجماع مسلمانان است، لیکن علمای اهل سنّت با استناد به برخی از دلیل هایی که به نظر شیعه بی اعتبار است مدعی نسخ این حکم شده اند.

عدالت صحابه

صحابه و یاران پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که در زمان حیات آن حضرت به او ایمان آورده و از محضر وی کسب معرفت کرده اند، نزد شیعیان از احترام خاصی برخوردارند، چه آنان که در زمان رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنیا رفتند و یا شهید شدند و چه آنان که پس از درگذشت پیامبر در قید حیات باقی ماندند. همه اینان، از حیث آنکه به پیامبر ایمان آورده و در کنار او بوده اند، از احترام برخوردارند، و هیچ مسلمانی نیست که به صحابه پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (از نظر اینکه صحابه پیامبر بوده است) بدگویی کرده یا اظهار بی مهری نماید، و اگر چنین نسبتی به گروهی از مسلمانان بدهند نسبتی کاملا بی اساس است.

ولی در کنار این مسأله، مطلب دیگری وجود دارد که بایستی بدون هیچ تعصّب یا حبّ و بغضی بدان رسیدگی کرد: آیا همه اصحاب، عادل و پرهیزگار و پیراسته از گناه بوده اند؟ یا آنکه حکم صحابه، از این نظر، حکم بقیه مردم است که نمی توان همگی آنان را عادل و پارسا دانست؟

بدیهی است رؤیت پیامبر و مصاحبت با او، هرچند امری افتخارآمیز است، ولی برای هیچ انسانی مصونیت از گناه نمی آورد، و نمی توان به همه صحابه به یک نظر نگریست و همگی را عادل و پرهیزگار و پیراسته از گناه دانست، زیرا به شهادت قرآن، آنان در عین داشتن افتخار «صحابی بودن» ـ از حیث ایمان و نفاق، و اطاعت و عصیان در برابر خدا و رسول ـ به اصناف گوناگونی تقسیم شده اند که با توجه به این تقسیم بندی نمی توان همگان را یکسان اندیشید، و کلا عادل و پرهیزگار دانست.

شکی نیست که قرآن یاران پیامبر را در مواقع مختلف ستوده است. (1) .

1- سوره توبه آیه 100، سوره فتح آیه های 18 و 29، سوره حشر آیه 8 و 9.

فی المثل از بیعت کنندگان با پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جریان صلح حدیبیه اظهار رضایت کرده ومی فرماید: ( لَقَدْ رَضِیَ اللهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ ) (فتح: 18). امّا این ستایش، بیانگر رضایت خداوند از آنان در حال بیعت (إِذْ یُبایِعُونَکَ) است، و دلالت بر تضمین صلاح و رستگاری همه آنان تا پایان عمر ندارد. لذا اگر فرد یا افرادی از آنان بعداً راه خلاف در پیش گرفته باشند، مسلماً رضایت پیشین الهی، گواه بر پارسایی پیوسته و رستگاری ابدی آنان نخواهد بود.

این نوع آیات، بیانگر کمالی است که این افراد در آن حالت به دست آورده اند، و البته اگر تا پایان زندگی نیز آن کمال را پاس دارند، رستگار خواهند بود.

بنابر آنچه گفته شد، هرگاه دلایل قاطعی از قرآن و سنت و تاریخ بر انحراف فرد یا افرادی گواهی داد، نمی توان به استناد به این گونه ستایشها دلایل مزبور را رد کرد.

از باب نمونه، قرآن کریم از برخی از صحابه به عنوان «فاسق» یاد می کند و می فرماید: ( إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُوا ) (حجرات: 6). در آیه دیگر نیز درباره وی می فرماید: ( أَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ ) (سجده: 18). این فرد، به گواهی قطعی تاریخ، «ولیدبن عقبه» از صحابه پیامبر بوده است، که در عین کسب دو فضیلت صحابی بودن و هجرت کردن، نتوانست اعتبار خود را حفظ کند و با جعل دروغ درباره طایفه بنی مصطلق، خداوند از وی به عنوان فاسق یاد کرد. (1) .

با توجه به این آیه و نظایر آن (2) و نیز ملاحظه احادیثی که در نکوهش برخی از صحابه در کتب حدیث (3) وارد شده و همچنین

1- درباره دو آیه فوق به تفاسیر مراجعه شود.

2- آل عمران: 153 ـ 154. احزاب: 12، توبه: 45 ـ 47.

3- جامع الاصول، ج 11.

مطالعه تاریخ زندگی آنان نمی توان همه اصحاب پیامبر را عادل و پارسا دانست.

آنچه که در اینجا مورد بحث و بررسی است همانا مسأله «عدالت همه صحابه» است، نه سبّ صحابه. متأسفانه برخی میان این دو مسأله فرقی نگذاشته و مخالفان در مسأله نخست را به مطلب دوم متهم می سازند.

بنابراین شیعه امامیه، احترام به مصاحبت با پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مانع از داوری در افعال پاره ای از صحابه آن حضرت نمی داند و معتقد است که معاشرت با پیامبر به تنهایی نمی تواند سبب مصونیت از گناه تا پایان عمر باشد. اساس داوری شیعه را نیز در این باره، آیات قرآنی و احادیث صحیح و تاریخ قطعی تشکیل می دهد.

برخی از خدمات دانشمندان شیعه

تمدن اسلامی مرهون تلاشهای بی وقفه امت اسلامی است. آنان با داشتن ملیتهای گوناگون در سایه ایمان و عقیده، در اسلام و خدمت به آن ذوب شدند و همه تلاش خود را در مسیر پیشبرد اهداف عالی اسلام بکار گرفتند، و در نتیجه تمدنی را پایه گذاری کردند که هم اکنون جامعه بشری مرهون آن تمدن درخشان است.

امّا این یادآوری لازم است که شیعه در برافراشتن بنای شکوهمند تمدن اسلامی نقش مؤثری داشته است، کافی است در اینجا کتابهای مربوط به علوم و تمدن اسلامی را ورق بزنیم که همه جا نام دانشمندان شیعه می درخشد.

در ادبیات و علوم ادبی، کافی است که پایه گذار آن امیرمؤمنان علی عليه‌السلام بوده و ادامه دهنده راه او شاگردش ابوالأسود دوئلی، و پس از آن شخصیت های شیعی که غالباً در عراق می زیستند، مانند: مازنی (متوفای: 248)، ابن سکیت (متوفای: 244) ابو اسحاق نحوی (از یاران امام کاظم عليه‌السلام )، خلیل بن احمد مؤلف کتاب «العین» (متوفای: 170)، ابن درید مؤلف «الجمهرة» (متوفای: 321) و صاحب بن عبّاد، مؤلف کتاب «المحیط» (متوفای: 386).

در علم تفسیر، اوّلین مفسر پس از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امیر مؤمنان عليه‌السلام و ائمه اهل بیت عليهم‌السلام و پس از آنان اصحاب و شاگردان آنان بوده اند. و در طول چهارده قرن، صدها تفسیر بر قرآن به صورت های مختلف نوشته اند.

در علم حدیث، شیعه بر دیگر فرق اسلامی تقدم داشته و سنت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را، روزی که نوشتن حدیث در عصر خلفا ممنوع بود، با نوشتن و مذاکره، حفظ کردند. در این باره می توان از «عبدالله بن ابی رافع» و «علی بن أبی رافع» از یاران امام علی عليه‌السلام و سپس شخصیتهایی از شاگردان امام سجاد و حضرت صادق و باقر عليهم‌السلام یاد کرد.

رُشد حدیث در عصر حضرت صادق عليه‌السلام به جایی رسید که حسن بن علی الوشّاء می گوید: و من در مسجد کوفه نهصد محدّث را دیدم که همگان می گفتند: حدثنی جعفر بن محمد عليهما‌السلام . (1) .

1- رجال نجاشی، شماره 79.

در قلمرو فقه، در مکتب پیشوایان اهل بیت عليهم‌السلام مجتهدان برجسته ای تربیت شده اند مانند: ابان بن تغلب (متوفای: 141)، زرارة بن اعین (متوفای: 150)، محمد بن مسلم (متوفای: 150)،

صفوان بن یحیی بجلی مؤلف سی کتاب (متوفای: 210 هـ) و صدها مجتهد توانا و محقق مانند شیخ مفید، و سید مرتضی و شیخ طوسی و ابن ادریس و محقق حلّی و علامه حلّی که آثار گرانبهایی از خود به یادگار نهاده اند.

شیعه نه تنها در این علوم تلاشگر و خدمتگزار بوده، بلکه در دیگر علوم مانند تاریخ، رجال و درایه، شعر و ادب نیز خدمات شایانی را به جهان اسلام عرضه کرده است که ذکر نام و اسامی آنان در این مختصر نمی گنجد.

آنچه گفته شد مربوط به علوم نقلی است، ولی در علوم عقلی مانند کلام و فلسفه بر تمام مذاهب، تقدم داشته اند، زیرا شیعه بیش از تمام فرقه های اسلامی به عقل بها داده است. و با الهام از گفتارهای امیرمؤمنان و فرزندان معصوم او عليهما‌السلام در تبیین عقاید اسلامی بیش از حد کوشش کرده، و متکلمان عالیقدر و فلاسفه بزرگ به جهان اسلام تحویل داده است، و کلام شیعی یکی از پربارترین مکاتب کلام اسلامی است که علاوه بر کتاب و سنت از عقل و خرد به نحو شایسته بهره می گیرد.

یکی از پایه های تمدن علمی، شناخت عالم طبیعت و قوانین آن است، و در عصر حضرت صادق عليه‌السلام شاگرد نامدار او جابربن حیان در علوم طبیعی به پایه ای رسید که او را امروز پدر شیمی می نامند.

و در تدوین علوم جغرافیا، یعقوبی (متوفای: 290) نخستین جغرافی دان است که کتابی به نام «البلدان» نگاشت.

این تلاش همه جانبه توسط دانشمندان شیعی از قرن نخست هجری تا به امروز ادامه داشته و در این راه حوزه ها و مدارس و دانشگاههای فراوانی تأسیس کرده اند که پیوسته در راه علم و دانش خدمتگزار بشریت بوده است. آنچه گفته شد اشاره ای گذرا به نقش شیعه در علم و تمدن اسلامی بود. برای آگاهی بیشتر به کتابهای مربوط به این موضوع رجوع فرمایید. (1) .

1- فهرست ابن ندیم، رجال نجاشی، فهرست شیخ طوسی، تأسیس الشیعة، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، أعیان الشیعة، و جلد ششم از بحوث فی الملل و النحل و کتب دیگر.

شیعه و سنی برادرند

شیعه امامیّه، اختلاف در برخی مسائل فقهی و غیره را مانع از اخوّت اسلامی و وحدت صفوف مسلمین در برابر دشمنان اسلام نمی داند و همچنین معتقد است که با برگزاری مناظرات و مذاکرات علمی در محیط آرام، می توان به بسیاری از مشکلات و اختلافات فکری و فقهی (که احیاناً مانع اتحاد و همبستگی سیاسی مسلمین جلوه می کند) خاتمه بخشید. اصولا بستن باب انتقاد و مذاکره علمی بر روی اندیشمندان، مایه مرگ دانش، و میراییِ تفکر و اندیشه است. از این روی بزرگان شیعه در تمام اعصار کوشیده اند که با طرح مباحث علمی و عقیدتی به روشن ساختن حقایق بپردازند و عملا نیز از هر نوع اتحاد و همدلی مسلمین بر ضدّ دشمنان قسم خورده اسلام همواره استقبال کرده اند.

و شعار همه متفکران و مصلحان شیعه این است که:

«بُنی الإسلامُ علی دعامتین: کلمة التوحید، و توحید الکلمة».

اسلام بر دو پایه استوار گردیده است:

1 ـ یکتاگرایی و یکتاپرستی

2 ـ اتحاد و همبستگی مسلمانان.