راز یک فریب

راز یک فریب30%

راز یک فریب نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: زنان

راز یک فریب
  • شروع
  • قبلی
  • 14 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14097 / دانلود: 3741
اندازه اندازه اندازه
راز یک فریب

راز یک فریب

نویسنده:
فارسی

برای نهاد ناآرام و تنوع طلب خرد، درمانی جز تربیت اخلاق نیست. اگر مرد، زن را فقط عنصر هوسرانی و زیبا نمایی و عامل رواج هرزگی بشناسد هیچ گاه نه خود آرام می گیرد، نه زن را آرامش می بخشد. با این حال زنان خود در بحرانی کردن زمینه های ناامنی بی تقصیر نیستند. زمانی که آنها چشم ها را به جنبه های جسمی خویشتن خیره سازند، گویا می کوشند که دیده ها از همه انچه خداوند در وجود ایشان به واقعیت نهاده فقط جسم خاکی آنها را بجویند و ... .
کتاب فوق بدین جهت به تبیین راه کار های اخلاقی برای پوشش زن و حجاب زن پرداخته است.

راز یک فریب

مؤلف: یوسف غلامی

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

فصل اول: رؤیای امنیّت زنان

اولین معلّم من

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر تو، ای اولین وجودی که در ناتوانی طفولیت به سویم خم شدی تا زندگی گیرم و زمانی که احتیاج مبرمی به کسی داشتم که به طرفم کشیده شود، از من مراقبت کردی و خطرهای زندگی را از من دور ساختی! در طفولیت از وجود تو، استخوان در وجود من رویانده شد و با بازوان توانایت با یک دنیا محبت از من پرستاری کردی. اولین معلم من تو بودی که زبانم آموختی و مرا با جهان اطرافم آشنا نمودی. تو اولین وجودی بودی که رنج دوست داشتن و خواهش زندگی درکنار خود را به من چشاندی و افتخار هم صحبتی ارزانی ام کردی. در آغاز جوانی به من اجازه دادی تا از میانتان، شریک زندگی ام را انتخاب کنم و خوشی و غم زندگی را با او تقسیم نمایم.... (۱)

در شگفتم که ساکنان جهان هستی با همه نیازشان به تو، هنوز قدر تو را نشناخته اند و برای حفظ وجود محبوب تو تلاشی فراخورِ منزلت تو نمی کنند. در خردسالی، در خانه، برادرانت راکه بایست پشتیبان تو باشند همواره بر تو ترجیح می دادند و تو را فقط بدین سبب که دختری و نه پسر، تحقیر میکردند. (۲)

جرم تو فقط این است که دختر تولد یافته ای! این نابرابری ها در خانواده هایی که تنها یک پسر دارند و چند دختر، به مراتب بیشتر است.

بعد از آن هم که بزرگ تر شدی کارهای خانه را بیشتر تو انجام می دادی، اما وقتی خسته می شدی دیگران بودند که به جایت استراحت می کردند و وقتی تو نیازی داشتی، آنها زودتر بهره مند می شدند و آنگاه که می خواستی برای همسریِ آینده ات کسی را برگزینی آن که شریک زندگی ات را انتخاب می کرد دیگران بودند نه تو! در نزد همسر نیز، نمی دانم وی با تو چگونه رفتار می کند! آیا وی تو را همچون وجود خویش دوست دارد؟ آیا می داند که هیچ نعمتی مانند تو نصیب وی نشده است؟ نمی دانم! شاید او اصلاً هیچ نداندکه تو چه هستی تا بداندکه با تو چگونه رفتارکند!

از آن پس نمی دانم زندگی را چگونه می گذرانی! تنها این را خوب می دانم که درجهان به نام طرفداری ازحق تو جنجال فراوان است، ولی خیلی از همان جنجال آفرینان، گرازهای وحشی اندکه دندان برای دریدن تو تیزکرده اند که راست اندیش تربوده اند دردفاع ازتوکمترتوفیق یافته اند!

راستی! چگونه انبوه مدافعان تو از جنس مردانند تا زنان!! تو چه غریب و بی پناهی! ای کاش ذره ای از مهر و وفای قلب تو را به هواخواهان دروغینت هدیه می دادند تا آنان نیز به خود آیند و تو راکه بیش از همه به سلامت روانی و امنیت نیازمندی، از این موهبت محروم نکرده، موجودی ضعیف تعریف نکنند. (۳)

در این همه ستم ها آنچه نشان از عظمت تو دارد، این که تو دریای زلالی که همگان به امید سیراب شدن از آب گوارای آن، به سویش رو آورده اند. آن سودجویی ها دلیلی بر خُردی قدر تو نیست، چون کوه صبرت یافته اند، هوس جفا بر تو را در سر پرورانده اند و چون خویشتن را در انجام بسیاری امور ناتوان شناخته اند آن گونه کارها را به تو سپرده اند و تو چون قلبت پاک است به کسی بدگمان نمی شوی!

سالها فریاد

سال ها می گذرد که درکنگره ها و مجامع علمی به نام طرفداری از زن جنجال به پاست، اما مطالعه ی اصل آن محافل، حکایت ازآن دارد که انگیزه این کوشش ها تأمین امنیت و آرامش برای زنان نیست و شگفت که همه ی این همایش ها با حمایت مردان دنبال می شود و در پی آن اجتماعات، زنان بیش از پیش در دام های سیاسی فرو می غلتند و عرصه ی خودنمایی رایگان آنها بیشتر فراهم می شود. در این میان، آن که از روآوری شتابان زن به محیط های مردان سود می جوید و حق افزون تری برای بهره جویی می یابد، مرد است؛ اگر چه زن هم به دست آوریِ پاره ای امتیازات دلخوش است. این امتیازات هر چند در کوتاه مدت مایه خرسندی و بهره مندی زنان را فراهم کرده است، در بلند مدت جز بی پناهی و محرومیت، برای آنان رهاوردی نداشته است.

با این حال، از آن ستم هاکه در روزگار ما بر زن روا داشته می شود نیمی را زنان خود به وجود آورده اند. زیرا پس از آن که تصمیم گرفتند در صحنه های حضور مردان ناپوشیده ترگام نهند، از امنیت بی بهره تر شدند و دستان تجاوزگر به خویشتن راگشاده تر ساختند.

جز سیاست پیشگان عرصه ی اقتصادکه برای حضور ناپوشیده ی زن در مجامع عمومی، خواب های خوش دیده بودند دیگران نیز درگرامی داشت وجود زن، آزمونی روا ارائه ندادند و حال از نگاههای آلوده و هوس های خطر آفرین نسبت به زن، در هر ورق روزنامه و مجله، صفحه تیره ای باقی مانده است. تجربه و رویدادهای تاریخی (۴) گواه است که مردان غیر متعهد و به دور از ایمان و انسانیت- که رقم آنها نیز اندک نیست- از مرد تصویر سالمی به زن نشان نداده اند و خواسته یا ناخواسته وا نمودندکه زن در نگاه آنان «موجودی است که فقط برای لذّت مرد آفریده شده است.» (۵)

نظرخواهیِ غیرحضوری از بانوان نشاِن می دهد که آنان به خوبی توجه دارند که عامل اصلیِ تمایل مرد به زن، نیاز غریزی و لذت جویی از ویژگی های جسمی است. جز این نگاه سودجویانه و انحرافی، وقایع تاریخی گواه است که مردانِ دور از فرهنگ و اخلاق تا توانسته اند حقوق مادی و معنوی زن را بازیچه ی هوس و مقاصد خودکرده و زنان نیز خوب دریافته اندکه تا مرد تربیت نشود و دیده اش را مهار نکند از کمترین فرصت برای اسیرکردن زن درراه لذت جویی نامشروع بهره خواهد جست.

زن می داند که تا غریزه وجود دارد، با تربیت نیافتگی مرد، هیچ امنیت و آرامشِ امید بخشی برای او پدید نمی آید. این احساس نا امنی، تلقین یا تنها ویژه گروه خاصی از زنان نیست. در این باره درکتاب ها، روزنامه ها و مجلّات، صدهاگزارش و نامه نقل شده است که راه تردید را بر همگان می بندد. (۶) دختران و زنان اعتراف میکنندکه برای نیل به امنیت، امیدی به جامعه ندارند و فشار و نا امنی که زنان از نگاه های آلوده تحمل می کنند بی سبب قوای جسمی و روحی ایشان را تحلیل می برد.

این احساس نا امنی ویژه زنان مشرق زمین و افراد پاکدامن نیست. ترس و اضطراب زنان غرب به مراتب افزون تر است؛ جز آن که آنها در ازای بهره مند شدن از همترازی با مردان، از پدید آوردن عوامل آن ترس و اضطراب، اظهار ندامت نمی کنند. و شاید هم به نا امنی خوگرفته اند یا راه چاره ای برای بازگشت به زندگی سالم نمی بینند. آنگاه به آرامش دست نیافته اند، بلکه به نا امنی عادت کرده و چون رفته رفته با ناپاکی انس گرفته اند از انجام آن، شرم و ترس کمتری دارند. جهانِ پیرامونشان امن نشده است، فقط ناامنی آن کمتر به چشم می آید و آنچه را تا زمانی پیشتر ناامنی یاد می کردند پدیده عادی می پندارند.

پس از این، گزارش هایی از جهان غرب خواهیم نگاشت که نشان می دهد آمار حمله ها و تجاوزات و قتل زنانی پس ازگسترش پدیده ی برهنگی، به ده ها برابر افزون شده و هیچ زمان نقصان نیافته است.

نهاد ناآرام و تنوع طلب

برای نهاد ناآرام و تنوع طلب مرد، درمانی جز تربیت اخلاقی نیست. اگر مرد، زن را فقط عنصر هوسرانی و زیبانمایی و عامل رواج هرزگی بشناسد، هیچ گاه نه خود آرام می گیرد، نه زن را آرامش می بخشد. با این حال، زنان خود دربحرانی کردن زمینه های نا امنی بی تقصیر نیستند. زمانی که آنها چشم ها را به جنبه های جسمی خویشتن خیره سازند، گویا می کوشند که دیده ها از همه ی آنچه خداوند در وجود ایشان به ودیعت نهاده، فقط جسم خاکی آنها را بجویند و با مبهوت شدن در جنبه های ظاهری پیکرشان، از دیگر جنبه های معنوی او غافل شوند.

سیاست مداران سود جو، به زن چنین وا نمودند که وجود او جز برای دلربایی مردان نیست. با این فریب، دنیای زن چنان در عرصه زندگی مرد درآمیخت که تمایز زن از مرد ناممکن شد و در پی این درآمیختگیِ آلودگی آور، مرد نیز به دام افتاد.

زن در اندیشه ی مردان همسردار

برخی می پندارند چون مردی ازدواج کند به طورکامل از خطر غرایز می رهد و پیوسته مورد اعتماد و اطمینان خواهد بود در حالی که حقیقتاًآنچه اطمینان آور است و تمایلات غریزی را تا حدی مهار می کند، ایمان و وارستگی است؛ که این نیز هنر هر مرد ازدواج کرده نیست.

به نیروی تقوا و ایمان، در مقابل همه گناهان می توان تکیه کرد، مگر در موردگناهان برگرفته از غریزه ی جنسی. اسلام هرگز نیروی تقوا و ایمان را، با این که قوی ترین نیروی اخلاقی است، یک ضامن کافی در برابر تحریکات و دسایس این غریزه ندانسته است. (۷)

چه بسیار مردان همسردار که به سبب بی اعتقادی به مبانی دینی یا بدآموخته های دوران قبل از ازدواج یا محیط اجتماعی ناسالم، درباره ی وجود زن همان گونه می اندیشند که همسران می اندیشند و بلکه گاهی بدتر. نامه ها، مصاحبه ها وگفتگوهای آقایان نشان می دهد که بسیاری از آنان بعد از ازدواج به وجود زن حساسیت بیشتری پیدا کرده اند. قبل از ازدواج اغلب خصوصیات زنان برای ایشان مبهم بوده ولی پس از آن، همه آنچه به زن تعلق دارد برای آنها جلوه ی دیگری یافته و حتی لوازم شخصی آنها برایشان معنادار و حساسیت انگیزتر از قبل شده است. از این رو تا زمانی که چشم و دل به اختیار عقل در نیامده باشد فرد معمولاً با ازدواج، از فزون خواهی و چشم اندازی دست بر نمی دارد و در اختیار داشتن همسر برای او پایان مشکل غریزه نیست و همچنان مورد اعتماد نیست. زیرا تمایل به پیوند با افراد غیر همجنس تنها ناشی از نیاز جسمی (غریزه) نیست تا مشکل آن با ازدواج و داشتن همسر حل شود. تا چشم و دل آدمی آرام و قرار نگیرد هرگز هوسش به انتها نمی رسد و برای زنان هم، امنیتی پدید نخواهد آمد.

سرگذشت کسانی که فریفته زیبایی های زن نشدند حاکی ازآن است که آنها - مجرد یا متأهل- نسبت به زن چنان می نگریسته اندکه خدا خواسته است و نگاه خویش را نیز مهار میکرده اند. گویند مشرکان آن گاه که دیدند پیامبر بزرگ اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله از ادعای خود دست بر نمی دارد، گفتند: ما به تو زیباروترین دختر عرب را تقدیم می کنیم و... تو از عقیده ات دست بردار! آن حضرت فرمود: به خدا سوگند، اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قراردهید از سخنم باز نمی گردم! (۸)

تا زمانی که همّت آدمی اوج نگیرد و مشتاق لذّت بالاتر نشود به راحتی از چیزهای خرد چشم نمی پوشد. چنان که درباره حضرت یوسف عليه‌السلام می خوانیم: ( وَ همّ بها لولا ان رای برهان ربّه ) (۹) : اگر نه آن بود که یوسف به نور و برهان پروردگار خویش نظر داشت، به زلیخا رو می کرد. بی سبب نیست که از حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل نموده اند که: پس از من، هیچ چیز برای پیروانم مخاطره انگیزتر از زنان وجود ند ارد. (۱۰)

بنابراین، شرط نخست برای داشتن اعتماد و امنیّت نسبت به هر فرد، اعتقاد به ایمان، بلندی همت، مهار نگاه و دل و سپس وارستگی و آزمودگی وی است. زیرا تمایلات آدمی چنان پر قدرت و سرکش است که گاه مردانِ با ایمان را نیز بر زمین می کوبد. پس نداشتن همسر همواره عامل نا امنی، و داشتن آن عامل امنیت و اعتماد نیست.

بر پایه همین امر و به موجب هشدارهای تربیتی پیشوایان آسمانی عليهم‌السلام ، با وجود اعتماد انسان به افراد، باید هر شخص در رابطه ی خویش با دیگران یک سلسله ضوابط را در نظرگیرد و علت این امر نیز بسی روشن است. در اصول اخلاقی اسلام بسیاری از سفارش ها برای پیشگیری از گزندهای احتمالی است؛ مانند این که فرموده اند:

۱- زن و مرد غیر محرم، هر چند از خویشانِ هم باشند- مثل برادر شوهر، زن برادر، پسر عمو و دختر عمو- نباید در خانه ی خلوتی که دیگری نمی تواند بدان وارد شود، درنگ کنند.

۲- هر چند دو نامحرم به مراتب ایمان یکدیگر مطمئن باشند نبایدبیشتراز حدّ ضرورت با هم مشغول صحبت شوند. خویشاوندی و فامیلی، گفتگوی غیر ضروری را تجویز نمی کند.

۳- اطمینان داشتن به پاکی چشم و دل افراد، سبب نمی شودکه آنها بدین بهانه که فردِ مقابل، چشم و دلش پاک است ونگاه نمی کند، در حضور یکدیگر مواضعی از بدن را آشکارگذارند. پس نباید حتی کمی از جلوِ موها یا ساق پا نمایان باشد!

زنان غرب نیز...؟

اشاره

برخی تصور می کنند این احساس نا امنی مخصوص زنان مشرق زمین است که دوست ندارند مورد آزار و مزاحمت قرارگیرند. در غرب برای زنان این احساس ترس و نا اطمینانی وجود ندارد. زیرا اولاً مردان غربی که زنان برهنه ی بیشماری دیده اند نیازی به تعرّض به ایشان ندارند. ثانیاً زنان چون نمی خواهند حدودی را مراعات کنند به پوشیدگی پایبند نیستند و از این رو، بیمی از مردان ندارند و هر زنی می تواند با آرامش خاطر به هر جا که بخواهد برود حقیقت آن است که بر اساس گزارش رسانه های گروهی غربیان، امروزه به طور یقین، زنان غربی امنیّت کمتری از صحرانشینان دارند.

روزنامه لُموند- شما ره ۲۰- اکتبر ۱۹۸۴: در ایتالیا سالانه ۲۰ هزار زن مورد حمله ی ناموسی قرار می گیرند که به ندرت یک دهم آنها در پی شکایت به مقامات قضایی برمی آیند. تنها در آلمان، سالانه ۷۵۰۰۰ مورد بی حرمتی شرم آور به زنان صو رت می گیرد. این مسأله ی بحرانی سبب شده تا زنان آلمانی نسبت به تقویت قدرت بدنی خود اقدام نمایند. شماری از زنان آلمانی با اشتیاق در کلاس های فراگیری ورزش های دفاع از خو د، شرکت می جویند. بر پایه ی همین گزارش ۴۰% از زنان آلمانی تاکنون شیوه های دفاع از خود را در این کلاس ها فرا گرفته اند. بیشتر زنان فرانسوی در کیف دستی خود وسیله ی دفاعی شیمیایی یا فیزیکی پنهان می کنند که از طرف مؤسسات و کارخانجات سازنده ی مواد شیمیایی، برای این کار ساخته شده و در دسترس بانوان قرار داده شدد است که در اصطلاح به نام گاز آکریموژن Acrimogene (۱۱) معروف است تا اگر در خیابان ها و کوچه های خلوت، داخل متر و مورد حمله ی مردان واقع شدند از آن وسایل دفاعی استفاده کنند. (۱۲)

بانو م. الف. خانه دار از انگلستان.

در اینجا- و به طور کلّی در غرب- زنان حتی در پشت درهای بسته ی خانه هایشان از حملات وحشیانه و بی حرمتی شرم آور مردان فاسد در امان نیستند. تا آنجا که اگر خانه ای درِ ورودی اش قفلِ زنجیری نداشته باشد فوری آن را به قفل زنجیری مجهز می کنند. با تأسف، به رغم همه ی کنترل ها و ترس ها، رادیو اعلام می کند که اگر مردی با عنوانِ کارمند گاز و برق- خواست وارد منزل شما شود تا کارت شناسایی خود را نشان نداده لست به او اجازه ی ورود ندهید.

این مسأله که ناگهان یکی دو نفر به منزل وارد شوند و به زنان...، آزار ناموسی رسانند) در انگلستان به حدّی شایع گردیده که بحث روزانه ی مردم شده است. (۱۳)

اگر برهنگی مُد می شد!

راستی، جهان چه زمان برای زن امنیت آورمی شود! آیا اگر آنان در اجتماع، پوشش مناسب نداشته باشند و در روابط خود با مردان تنها به نیازها و تمایالات آزاد بیندیشند، به آرامش روانی و امنیّت اجتماعی دست خواهند یافت؟

زیگموند فروید، روانکاو اتریشی که به پدر روانکاری غرب شهرت یافت،  به کمک انگیزه های آلوده ی صاحبان سرمایه و قدرت در اروپا، برای چاره جویی مشکل امنیّت زن، غرایز جنسی را به گونه ای تحلیل کرد که نتیجه ی آن ترویج فرهنگ برهنگی بود. وی وجود هرگونه محدودیت میان زن و مرد را عاملی برای تشدید بیماری روانی قلمداد کرد و راه چاره را آزادی جنسی برشمرد. بر اساس آنچه او مطرح کرد زنان باید در پوشش خود و در روابط شان با مردان، به هر شیوه که بخواهند رفتارکنند و میان خود و تمایلات مردان مانعی ایجاد نکنند، تا شاید مردان رام شوند و دست از تجاوز به حریم آنان بردارند. در آن صورت، دیگر نا امنی آنها را تهدید نمی کند و همه همچون اعضای یک خانواده به زندگی سالم ادامه خواهند داد.

اگر چه فروید به طور صریح سخنی از برهنگی به میان نیاورد، نتیجه آنچه او در جهان منتشر ساخت «قانونی کردن روابط نامشروع» و «آزادی بی مرز در شهوترا نی» بود! (۱۴)

راسل می گوید:

اگر برهنگی مُد روز می شد مسلماً مردان از دیدن بدنِ برهنه ی یک زن دچار تحریک نمی شدند! (۱۵) چرا پدران و مادران اصرار دارند که عورت خود را از فرزندان بپوشانند! این اصرار، خود سبب تحریک حسِّ کنجکاوی آنها می گردد. بنابراین من بهتر می دانم که آنان عورت خود را مرتب به بچّه ها نشان دهند تا آنان از کودکی همه چیز را بشناسند. فرض کنید چاپ و نشر عکس های عریان، آزاد و فراوان بشود. در این صورت مشاهده می شودکه این اوراق برای یکی دو سال مورد استقبال قرار می گیرد ولی به تدریج مردم از آن خسته می شوند و دیگر کسی حتی یک لحظه به آنها نگاه نمی کند. (۱۶)

وی در جای دیگر می نویسد: «بشر توانسته است تا حدّی در مورد مال و ثروت، بر خودخواهی و بخل غلبه یابد، ولی در مورد زن نتوانسته است بر این خودخواهی تسلط پیداکند. » از نظر راسل غیرت صفت پسندیده ای نیست و ریشه آن نوعی بخل و امساک است. (۱۷)

امّا خلاصه آنچه فروید اظهار میکرد چنین است:

هنگامی که ما از چیزی اندوهگین می شویم، ضمیر خود آگاه متأثر و رنگ و چهره ما دگرگون می شود و احساس افسردگی پریشانی می کنیم. مثلاً گاه دوست داریم شیرینی خوشمزه ای بخوریم ولی پول نداریم... برای لحظاتی، حالتی آشکار مانند دلتنگی ما را می رنجاند. در این حال اگر نتوانیم ناراحتی را از ریشه درمان کنیم، آن ناکامی به صورت ظاهر فراموش می شود ولی در اعماقِ خاطره و اندوخته ی ذهن باقی می ماند. در حقیقت به ضمیرناخودآگاه منتقل می شود. آن مسئله ناراحت کننده در ظاهر پایان پذیرفته ولی حقیقتاً اثرناکامی و تلخی آن هرگز تمام نشده و فقط ازضمیرآگاه کوچ کرده است. به عبارت دیگر از حالتی که در یاد شخص است به حالتی که در یاد او نیست انتقال یافته است. شخص هرچنددرفردای آن روز یا زمانی بعدتر رنجیدگی خود را فراموش کند، دستگاه عصبی او، آن رنج را به طور کامل در خاطرضبط می نماید، اگر چه سال ها از آن بگذرد. (۱۸)

تحلیل فروید:

ناکامی زمانی که به نوعی عقده تبدیل شود سرانجام روزی به شکلی سر برمی آورد و همچون دُمل منفجر می شود و فرد و جامعه را دچار مشکل می کند.

آنچه فروید بدان توجه نمی کرد این بودکه با تربیت و خود ساختگی، ناکامی برای فرد عقده ایجاد نمی کند و او محرومیت ها را ناکامی نمی پندارد. فروید پس ازگذشت چند سال اعلام داشت که ناکام ماندن در ارضای غرایز، ضمیر ناخودآگاه انسان را به شدّت دچار تأثّر روانی و بیماری عصبی می کند. بنابراین «خویشتن داری و تقوای دینی در برابر میل جنسی گناهی است نابخشودنی و جنایتی است به جامعه و بلکه تاریخ بشریت... (۱۹)

فروید به طور علنی با پایبندی اخلاقی نستیزید و زنان را به برهنگی دعوت نکرد ولی در طرح خود موضوع خویشتن داری در برابر طغیان غریزه، را طوری توجیه و تفسیرکرد که همه اصول اخلاقی و حتی دینی، بی هویت جلوه نمود. او پس از مدتی در کتاب خود پیرامون«محرم و غیر محرم» همه ی محدودیت های دینی را به تمسخرگرفت، تا جایی که وجود روابط ناسالم میان خواهر و برادر یا پدر و دختر را امری عادی برشمرد.

نظریه زاییده ی انقلاب صنعتی اروپا (۲۰)

در عصر مطرح شدن این نظریه گروه جانبدارآن، بیشتر سرمایه داران اروپا بودند. تولد فروید و زمان ارایه این تئوری با دوران رشد سرمایه داری در اروپا و امریکا همزمان بود. در آن زمان انگلیس و امریکا بیش از دیگرکشورها مستعمره داشتند. موج تحولالت فنّی و اقتصادی، سراسر اروپا را فرا گرفته بود و شهرها روز به روز توسعه می یافت و جمعیت و داد و ستد میان شهرها و کشورها رو به افزایش بود و سرزمین های تازه ای کشف می شد و به زیر سلطه استعمار در می آمد. ترقی خواهی و تجددطلبی، رشد چشمگیر نشان می داد و مردم جهان بیش از گذشته در تجمّل و نعمت غوطه ور بودند.

به تدریج اروپایی که تا دیروز لباس ملّی زنانشان مانند لباس های محلی زنان روستای ما بود، چنان شد که کارخانه های جوراب سازی آن در یک روز هزاران جوراب تولید می کرد، اما چگونه می شد آن همه تولید را در بازار داخلی به مصرف رساند! زنی که لباس محلی می پوشد نمی تواند انبوه تولیدات کارخانه ها را جذب و مصرف کند.

به دنبال این مسایل با تبلیغات و فراوانی جنس های لوکس و زینتی، به تدریج فرهنگ ملی کشورها کهنه شد و مردم، مصرف کننده کالاهای جدید کارخانجات شدند. از آن پس، وجود یک بازار مصرف در خارج اروپا، امری ضروری قلمداد شد و کشورهای خاورمیانه و شرق آسیا و شمال آفریقا که معدن نفت و زغال سنگ، پنبه، مس، آهن و آلومینیم شمرده می شدند، هدف قرارگرفتند.

آدمخواران صنعت اروپا ترجیح دادند همزمان دوکار انجام دهند: نخست این که موادِ خام را ازکشورهای استعمار شده خریداری کنند، بلکه غنیمت ببرند. دوم آن که به جای پول، کالای مصرفی به آنها دهند! امّا مصرف سالانه این کشورها نیز نتوانست حجم انبوه تولیدات را جذب کند. بنابراین تصمیم گرفتند مردم را چنان مصرفی سازند که برای خرید جنس های خارجی لوکس از همدیگر سبقت گیرند.

آنان در این مسیر چنان کوشیدند که حتی مردم بادیه نشین کشورهای حاشیه خلیج فارس که تا چندی پیش فاصله های دور میان آبادی ها را پا برهنه طی میکردند حال بر ماشین مدلِ سال گذشته سوار نمی شوند و حتی اگر وسیله نقلیه شان اندکی آسیب ببیند بدون تعمیر، آن را به شرکت سازنده تحویل می دهند و ماشین جدید می گیرند.

البته اجرای این نقشه نیز با موانعی رو به رو شد. یکی از این موانع افراد تحصیل کرده و نسل معترض کشورها بود؛ نسلِ فریادگر میان ۱۸ تا ۲۵ سال، که بزرگ ترین نیروی هر قوم و قوی ترین اهرم جسمی و روحی یک ملت شمرده می شود. این نسل هم دغدغه آزادی اجتماعی و فکری دارد و هم بحران جنسی. بنابراین چه بهترکه آزادی جنسی تقدیم شان شود تا نیاز به آزادی اجتماعی هم در او از بین برود. (۲۱) ولی چگونه می شد این گروه را آرام یا تخدیر کرد، تا جایی که دم برنیاورند و مغزشان چنان شستشو داده شود که مدافع سرمایه داران باشند؟

در این موقعیت یکباره مردی به نام زیگموند فروید در مجامع علمی سر برافراشت و فریاد برآورد: ای همه زنان جهان، به زودی لایحه آزادی شما تصویب می شود.... چرا باید مردان از نعمت رایگان طبیعت (زن) بی بهره بمانند! آیا دست آفرینش، زن را با آن همه زیبایی و توانایی در اسارت خانه و پوشش آفریده است؟!

با این طرح، صاحبان پول و سرمایه احساس کردند که پیروزی نزدیک است. آنها نوشدارویی راکه در آسمان ها در پی آن می گشتند در زمین جستند. بنابراین، تصمیم گرفتند به همان اندازه که برای تولید و صدورکالا سرمایه می گذارند برای ترویج و تثبیت نظریه ی آزادی جنسی، سرمایه گذاری کنند. از این رو، چند موضوع سر لوحه ی اهداف آنان قرارگرفت:

الف. از میان برداشتن مرزهای اخلاقی میان زن و مرد.

ب «محدودیت میان زن و مرد» را امری بر خلاف«توسعه اقتصادی» جلوه دادن.

ج. کنارگذاشتن پوشش های مذهبی، ملّی و محلی

د. زمینه سازی وسیع برای اشتغال زنان درکارخانه با نامِ آزادی زن.

پس از چند سال برنامه ریزی و سرمایه گذاری، بزرگ ترین نیروی سدّ راه آنها (گروه سنی بین ۱۸ تا ۲۵) بهترین مشتری طرح های استعماری آنها شدند. آنها این گروه راکه در شدّت بحران های جنسی قرار دارند از سر راه برداشتند و بلکه به ویروسی* از جنس خود تبدیل کردند.

*. میکروب ها درکنار سلول های دفاعی بدن سعی می کنند به رشد و نمو بپردازند ولی ویروس در جایی که بدن سلول می سازد، فعالیت می کند تا پس از چند ساعت، کارخانه ی بدن از همان محلی که سلولِ سالم تولید می کند به جای سلول، ویروس بیرون دهد.

فریفته شدن جوانان به جایی رسیدکه امریکا نیز از این وضع به فغان آمد. کندی، رئیس جمهور اسبق امریکا، در شکایت از وضع جوا نان امریکا میگوید:

از هر هفت جوانی که در امریکا به سربازی گسیل می شود شش نفرشان نالایق و سست عنصر هستند و به نظر من علت این فلاکت، افراط در شهوترانی است که استعدادهای بدنی و روانی آنها را کاسته است. (۲۲)

به گفته ی یک جامعه شناس ایرانی

معجونی که از نظر ناروای کارخانه داران اروپا و نظریه ی فروید عاید ما شد این بود که مواد خام و صادراتی مان را گرفتند و در عوض، به ما آزادی جنسی عطا کردند. خیلی مضحک و درد ناک است که همه چیزمان را بدزدند و در ازای آن به ما اجازد دهند تا هر کس دلش خواست با دیگری رابطه ی... داشته باشد. لطف بزرگ در حق ما روا داشتند!

آنها به بهانه ی آزادی زن از قید و بند، هم زنان را در بند کردند و هم مردان را. آن هم زبده ترین نیروهای مردان را. نقشه، بسیار ماهرانه طرح ریزی شده بود و به نظر می رسد که آنها بیشتر در اندیشه ی اسارت مردان به سر می بردند.

سیاست بازان آنها چنین نظر دادند که اگر بخواهیم از نیروهای زنان و هم مردان در طریق سیاست های خود بهرد جویی تمام و کامل ببریم مناسب است تا ابتدا زنان را که قدرت جاذبه و فریبندگی بیشتر دارند و از سویی اراده شان زودتر تسلیم خو استه ی طرف مقابل می شود در حراج عام به تماشا گذاریم. پس از دلباختگی مردان، به تدریج چون آنها در تصاحب زن، تواناتر و (با پوزش) خودخواه تر و جفا کارترند، اسارت زن را به جایی می رسانند که برای زن هیچ پناهی جز رو کردن به مرد باقی نمانَد. در این میان، یکی که مرد باشد دلش اسیر زن شده است و آن دیگری پیکرش محبوس خواسته ی مرد. پس هر دو گروه در بند یکدیگر خواهند افتاد و آنجاست که ما می توانیم هر یک را از طریق طرف مقابل، به سویی که خود می خواهیم برانیم. (۲۳)

اما برای عملی شدن این هدف بایدتنوع طلبی مرد به ده ها برابر افزایش یابد. بدین منظور باید زنان طوری تربیت اجتماعی شوند که کامجویی از آنها آسان گردد و این نیز شدنی نیست مگر حجاب وهر عامل مصونیت آور برای زن ومحدودیت زا برای مرد، دور افکنده شود. زیرا حجابِ صحیح مانع بهره جویی ناروا از زن است.

کارخانه داران انگلیسی واروپایی با ترویج و تبلیغ تز فروید دو منظور داشتند: یکی این که بی بند و باری جنسی و مصرف گرایی راگسترش دهند و نسل جوان را به راحتی به دام اندازند و بلکه نابودکنند. دو م: به نامِ آزادی زن او را از خانه به کارخانه بکشند و از قدرت بدنی او با مزدکمتر سود جویند. هم حقوق کمتری به وی دهند هم از اندام و ویژگی های زنانه او در راه فروش و تولید اجناسشان بهره ببرند.

از آن پس، بهره جویی های پیش بینی نشده ی دیگری پدید آمد. با بیرون کشاندن زن ها از خانه وکار در مراکز تولیدی، نظام خانواده متزلزل شد و آمار طلاق و جرایم و فساد فرزندان- که از سایه ی پدر و مادر مـحروم شده بودند- افزون گشت. (۲۴)

آنها در ابتدا اندکی به تکاپو افتادند تا شاید از شدّت این بحران بکاهند، ولی بعدها دانستند که وجود آن اوضاع آشفته از جنبه های دیگر به نفع شان است. زنِ رهیده از شوهر و خانه، چون جایگاه امن خانواده را از دست داده است برای تأمین زندگی پناهگاه اقتصادی ندارد و برای کار در بیرون از خانه، احساس نیاز و اصرار بیشتری دارد و با کمترین حقوق نیز دم بر نمی آورد. از طرفی فروش اجناس در وقتی که زنی اداره کننده ی فروشگاه است زیادتر از قبل خو اهد شد، بعد از آن، آمیختگی و تماس زن و مردگسترش یافت و پوشش های ملی به دور افتاد، تا جایی که زنان درکارخانه فقط با یک زیر پوش و... بدون هیچ مقنعه و پوشش دیگر پشت دستگاه ها مشغول کار شدند و بسیار دلخوش بودند که به آنها اجازه داده اند دوشادوش مرد درکارخانه ها فعالیت کنند.

از این سو (در شرق) هنوز دوازده سال به مرگ فروید مانده بود که در سال ۱۳۰۶ ش. / ۱۹۲۷ م. امان اللّه خان، حاکم وقت افغانستان، از سفر اروپایی خود به کشورش بازگشت و تئوری بی حجابی زنان را در افغانستان اعلام کرد. سال ۱۳۱۳ش. / ۱۹۳۴ م. کمال آتاتورک نیز پس از سفر به اروپا چنین کرد و در ترکیه حجاب را ممنوع ساخت. یک سال پس ازاین، درایران رضاخان در پی ملاقاتش با آتاتورک در ترکیه، فرمان کشف حجاب را در سال ۱۳۱۴ ش. / ۱۹۳۵. (چهار سال قبل از مرگ فروید) اعلام کرد. (۲۵)

پی نوشت ها :

۱.     حجاب و کشف حجاب در ایران، ص ۷۱.

۲.     یک دهقان فقیر بنگلادشی دختر هشت روزه اش را در مقابل مبلغ ناچیزی که فقط برای خرید نیم کیلو برنج کفایت می کرد، به یک پستچی فروخت! (پیام زن، دی ماه ۱۳۷۰) در خبرها چنین می خوانیم: مردی زنش را طلاق داد چون دختر زاییده بود. در این باره، ر. ک: مشکلات پیمان زناشویی، مصطفی زمانی.

۳.     نمونه ای از آنچه در تعریف زن آورده اند، چنین است: زن آخرین موجود وحشی است که مرد او را اهلی کرده است. روح گناه کاران به صورت زنان متولد می گردد. در این باره، ر. ک: زنان از دید مردان، بنوات گری، ترجمه ی محمد جعفر پوینده

۴.     درباره آن رویدادها ر. ک: سوداگرا ن فحشا در عصرپهلوی، مهدی مشایخی. پشت پرده های حرمسرا، حسی آزاد.

۵.     این جمله از نیچه (۱۸۴۴- ۱۹۰۰ م.) فیلسوف (!) آلمانی است درباره نظر متفکران و دانشمندان و ملل درباره زن، ر. ک: زنان از دید مردان، بنوات گری، ترجمه ی محمد جعفر پوینده.

۶.     در این باره ر. ک: آیین. بهزیستی اسلام «نگاه پاک زن و نگاه های آلوده به او» دکتر احمد صبور اردو بادی.

۷.     مسأله ی حجاب، ص۲۱

۸.     سیره ابن هشام، ج ا، ص ۲۶۵ و۲۶۶.

۹.     سوره ی یوسف، آیه ۲۴.

۱۰.   مستدرک ا لوسائل، کتاب النکاح، باب ۱۱۷، ح ۱۵.

۱۱.   در سراسرکتاب برای پرهیز از به کاربردن تعابیر نامناسب به جای برخی کلمات مناسب تر برگزیدیم

۱۲.   ر. ک: نگاه پاک زن و نگاه های آلوده به او

۱۳.   همان.

۱۴.   درباره عقاید فروید، ر. ک: فروید و فرویدیسم، فیلیسین شاله، ترجمه ی اسحق وکیلی، مکتبهای روان شناسی و نقد آن، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه انتشارات سمت، ص ۲۶۱- ۴۰۲. پس از فروید، کسانی دیگر مانند برتراند را سل با او دراین طرح همنوا شدند.

۱۵.   زناشویی و ا خلاق، برتراند راسل، ترجمة مهدی افشار، بخش هشتم، ص ۱۳۴.

۱۶.   همان، ص ۱۳۵ و ۱۳۶و جهانی که من می شناسم، ص ۶۹و۷۰. بهترین دلیل در ردِّ این عقیده ی واهی موقعیتی است که در غرب حاکم است. نیز این که زمامداران عیّاش با دارا بودن هزاران زنِ خوش سیما همین که وصف زنی را می شنوند در فراق او ازسینه آهی می کشندکه هیچ جوانِ بی همسر چنین آهی نمی کشد! البته ممکن است فردی از فراوان دیدنِ یک عکس اظهار بی میلی کند امّا او هیچ گاه از دیدنِ عکس های مختلف اظهار تنفّر نمی کند.

۱۷.   مساله ی حجاب، ص ۵۹ با تصرف. استاد مطهری در ردّ این اعتقاد می نویسد: حسادت و غیبرت دو صفت کاملاً متفاوت اند و هرکدام ریشه ای جداگانه دارد. ریشه ی حسادت خودخواهی و از غرایز و احساسات شخصی است ولی غیرت یک حسّ اجتماعی و نوعی پاسبانی است که آفرینش برای مشخص بودن و مختلط نشدن نسل ها در وجود بشر نهاده است.

۱۸.   ر. ک: اندیشه های فروید، ادگاردپش.

۱۹.   در این باره، ر. ک: روان شناسی، زیگموند فروید.

۲۰.   ویل دورانت می نویسد: آزادی زن از عوارض انقلاب صنعتی بود.... یک قرن پیش در انگلستان کار پیدا کردن برمردان دشوارگشت اما اعلانیه ها از آنان می خواست که زنان وکودکان خود را به کارخانه ی بفرستید. (لذات فلسفه، ص ۱۵۸ و ۱۵۹، ترجمه ی عباس زریاب)

۲۱.   خود آگاهی، استحمار، ص ۸۸.

۲۲.   سیمای تمدن غرب، ص ۶۱.

۲۳.   خود آگاهی، استحمار، ص ۸۸

۲۴.   درباره ی تأثیرانقلاب صنعتی در تباهی زن، ر. ک: حجاب، ابوالاعلی مودودی.

۲۵.   برای تفصیل بیشتر در این باره ر. ک: حجاب و کشف حجاب در ایران.

به خدا شرک نورز ، زیرا شرک بدون تردید ستمی عظیم است

آری ، پیروی از طاغوت و خدمت به ستمگران و متابعت از فرهنگ های ضد خدا و فرود آمدن سر تواضع در برابر فرعون ها و نمرودها و شدّادها و احزابی چون حزب اموی و عباسی و امثال آنان در هر عصر و زمانی شرک است

شرک که از مصادیق باارزش اطاعت از بت های جاندار و سردمداران کفر و متولیان بت خانه و بت هاست گناهی خطرناک و مهلک است که آلوده به آن در صورتی که موفق به توبه نشود برای ابد محروم از رحمت و مغفرت حق خواهد بود

قرآن در این زمینه می فرماید :

( وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً ) (۱).

و کسی که به خدا شرک ورزد بی تردید به گمراهی دور و درازی دچار شده است

( إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ ) (۲) .

بی تردید کسی که به خدا شرک ورزد خدا بهشت را بر او حرام می کند

( إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ ) (۳) .

یقیناً خدا شرک را مورد آمرزش قرار نمی دهد و غیر آن را برای هر که بخواهد می آمرزد

پیامبر به عبد اللّه بن مسعود فرمود :

إیّاکَ أن تُشرِکَ بِاللّهِ طَرفَهَ عَینٍ ، و إن نُشِّرت بِالمِنشار ، أو قُطِّعتَ ، أو صُلِّبْتَ ، أو احتَرَقْتَ بِالنّار(۴)

__________________________________

۱- ۱) - نساء : ۱۱۶

۲- ۲) - مائده : ۷۲

۳- ۳) - نساء : ۴۸

۴- ۴) - مکارم الأخلاق : ۴۵۶ ، الفصل الرابع ؛ بحار الانوار : ۷۴ / ۱۰۹ ، باب ۵ ، حدیث ۱

از شرک آوردن به خدا حتی به اندازه چشم بر هم زدنی بپرهیز ، اگرچه با ارّه پاره پاره گردی ، یا قطعه قطعه شوی ، یا به دارت آویزند ، یا به آتشت بسوزانند ! حر بن یزید که دچار چنین گناه عظیمی بود ، به خاطر حسن خلق و ادبش از این گناه نجات یافت و با همه وجود در آغوش توحید قرار گرفت و به بهشت لقاء رسید

حر بن یزید دارای خشوع ، یعنی تواضع و فروتنی باطنی در برابر حق و حقیقت بود ، و این تواضع باطنی و صفت عالی نفسانی در برخوردی با حضرت حسینعليه‌السلام تبدیل به عملی صالح و شایسته شد و روزنه ای را برای نجات وی فراهم کرد

آراستگان به صفات عالی باطنی ، صفات عالی و باارزششان در برخوردها تحقق عملی می یابد ، و این گونه اعمال هم در عالم ملکوت مقبول می افتد و تبدیل به نور هدایت در دنیا و نور نجات بخش در آخرت می شود

امام صادقعليه‌السلام قلب را منبع حالات و صفات مثبت و منفی می داند و اعضا و جوارح را مصرف کنندگان آن حالات و صفات قلمداد می کند قلبی که منبع ریاست است ، صاحبش هر عبادتی را که با اعضا و جوارحش انجام می دهد به ریا و تظاهر و خودنمایی انجام می دهد ؛ امّا قلبی که جای خشوع و تواضع است ، صاحبش در برابر دیگران ادب و فروتنی و انکسار به خرج می دهد

حر بن یزید از چنین قلبی برخوردار بود که در برابر حضرت حسینعليه‌السلام تواضع به خرج داد ، و کاری کرد که از یک فرمانده نیرومند دشمن به هیچ صورت انتظار نمی رفت !

حر بن یزید در راه مکه به کوفه در گرما گرم ظهر با لشکرش به حضرت حسینعليه‌السلام رسید امام به جوانانش فرمان داد مردم را آب دهید و آب را کنار دهان اسبان نگه دارید که اندک اندک آب نوشند تا سیراب شوند هنگامی که.اسبان را سیراب کردند و از این عمل خیر فراغت جستند وقت نماز ظهر رسید

امام به حجاج بن مسروق فرمان داد اذان بگوید حجاج اذان گفت امام پیش از اقامه به نطق ایستاد و پس از نطق به مؤذن فرمود اقامه بگو آن گاه به حر بن یزید فرمود : آیا نمازت را به همراه اصحاب و لشکریانت خواهی خواند ؟ حر گفت : نه بلکه نماز را با تو می خوانم !

این ادب از یک تن فرمانده نشان می دهد که قُوّه اراده او حیثیت افراد را در حیطه خود داشته است

به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حیثیات مبارزه می باید تا خود و هزار نفر را به این گونه تواضع توان وا داشت

این ادب که تحقق تواضع باطنی در برابر حق است ، بارقه ای است از توفیق که منشأ توفیق نیز خواهد شد چیرگی بر نفس توانایی هایی تازه به او خواهد داد ، و به اندازه ای او را نیرومند می دارد که هنگامی که در بحران انقلاب است و سی هزار برابر قُوّه خود را برتر از خود و در ما فوق خود می بیند ، توانا باشد ، حیثیت خود را نبازد و به توانایی اراده چیره بر قوای خارج و ثقل و فشار آنها گردد

گویی در وجود حر دو حوزه ، یکی از قدرت ادب و دیگری از توانایی قُوّه فراهم است ، که هر یک جامع جهان خود ، و هر یک به تنهایی صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان می کند و از اجتماع مجموع محیطی قهار و زورمند به نظر می آید

پس امام نماز را به هر دو لشکر امامت کرد و سپس داخل سراپرده اش شد و اصحاب نزدش جمع آمدند حر نیز داخل خیمه ای شد که برایش برپا شده بود اصحاب ویژه اش بر او گرد آمدند و باقی لشکر به محل صف خود برگشته در سایه مرکب های خود نشستند تا هنگام عصر شد

امام برای آن که تا از نماز عصر فراغت می یابند آماده حرکت باشند فرمان داد برای کوچ آماده و مهیا باشند ، سپس منادی به نماز عصر صدا بلند کرد ، نماز عصر را نیز امام بر دو لشکر امامت کرد و پس از نماز کنار کشیده رو به جانب مردم کرد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود :

ای مردم ! شما اگر خدا ترس باشید و حق را برای خدا حق بشناسید خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود ما که اهل بیت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله هستیم به ولایت این امر از مردم دیگر که آنچه را حق ندارند ادعا می کنند و در میان شما به گناه و جور و تعدی رفتار می نمایند اولی می باشیم ، ولی اگر جز به کراهت و بی میلی از ما و به جهالت حق ما حاضر نیستید و رأیتان اکنون غیر از آن است که فرستادگان شما به من رساندند و نامه ها و مراسلات شما برای من آمد ، من منصرف می شوم و از نزد شما برمی گردم

حر بن یزید گفت : به خدا ما نمی دانیم این مراسلات که ذکر می کنی چیست ؟ حسین فرمود : ای عقبه بن سمعان ! آن خورجین را که نامه ها و مراسلاتشان میان آن است بیرون آر او رفت و خورجین را بیرون آورد ، خورجینی که انباشته از نامه ها بود ، پس آن نامه ها را جلوی رویشان ریخت

حر گفت : ما از آنان نیستیم که نامه به تو نوشته اند ، ما فرمان داریم که تا تو را ملاقات کنیم و از تو مفارقت ننماییم تا تو را به کوفه برده نزد عبید اللّه بن زیاد وارد کنیم

امام فرمود : مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است سپس رو به اصحاب کرد و فرمود : سوار شوید آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اهل حرم هم سوار شدند فرمود : مرکب ها را از مسیر کوفه برگردانید رفتند که برگردند سپاه حر جلو آمد و مانع از برگشتن آنان شد

حضرت حسینعليه‌السلام به حرّ گفت : مادرت به عزایت بنشیند چه می خواهی ؟

حرّ گفت : هان به خدا اگر دیگری از عرب این کلمه را به من می گفت و او در چنین گرفتاری بود که تو هستی من واگذار نمی کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگی نام می بردم و حتماً به او پاسخ می دادم هرچه باداباد ، ولی به خدا من حق ندارم که مادر تو را ذکر کنم مگر به نیکوترین صورتی که مقدور باشد !(۱) در یک مرحله تواضع قلبی حرّ او را وادار کرد که با بودن امام حسینعليه‌السلام به امامت نماز نایستد ، بلکه علی رغم خواسته کوفه و شام به حضرت حسینعليه‌السلام اقتدا کند و روزنه ای از توفیق با این صفت اخلاقی به روی خود باز نماید ، و در مرحله دیگر ادب او ، او را وادار کرد که نسبت به شخصیت حضرت زهراعليها‌السلام با همه وجود ادای احترام نماید ، و با این عمل که برخاسته از ادب درونی او بود تمام درهای توفیق را به روی خود بگشاید ، و در نتیجه قدم به قدم با سرعتی بیش از سرعت نور از دوزخ دور و به بهشت نزدیک گردد ، و از طاغوت و بتی چون یزید دور و به امام هدایت نزدیک شود ، و از شرک رهایی یافته به اعماق توحید اعتقادی و عملی برسد !

در روایتی بسیار باارزش که از روایات قدسی است می خوانیم :

مَن تَقَرَّبَ إلیَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ إلیهِ ذِراعاً ، و مَن تقرَّبَ إلیَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ إلیهِ بَاعاً ، وَ مَن أتانِی مَشْیاً أتَیْتُهُ هَروَلَهً(۲)

کسی که با عمل صالح و اخلاق حسنه یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزیک می شوم و کسی که یک ذراع به من تقرب جوید من یک باع به او نزدیک می گردم و کسی که یک قدم به سوی من آید من هروله کنان به سویش می آیم

______________________________

۱- ۱) - عنصر شجاعت : ۳ / ۵۴ - ۵۸

۲- ۲) - مستدرک الوسائل : ۵ / ۲۹۸ ، باب ۷ ، حدیث ۵۹۱۰

ادریس و نماز

علّامه مجلسی از حضرت صادقعليه‌السلام روایت می کند :

به هنگام ورود به شهر کوفه از مسجد سهله دیدن کن و در آن جایگاه مقدّس نماز بگزار و حلّ مشکلات دینی و دنیایی ات را در آن مقام از حضرت حق بطلب ، زیرا مسجد سهله خانه حضرت ادریس است ؛ انسان بزرگواری که در آنجا به پیشه خیّاطی مشغول بود و نمازش را در آن جایگاه اقامه می کرد

آری ، آن کس که در آنجا دست نیاز به سوی بی نیاز بردارد بی جواب نمی ماند و در قیامت در کنار ادریس از مقام بلندی برخوردار خواهد بود و به خاطر عبادت و اظهار نیازمندی در آن مسجد ، از ناراحتیهای دنیایی و شرّ دشمنان در پناه حق قرار خواهد گرفت(۱) .

طبرسی بزرگوار در « مجمع البیان»(۲) حضرت ادریس را از قدیمی ترین پیامبران خدا و جدّ پدریِ نوح می داند

عنایت کنید که حضرت ادریس که قبل از نوح می زیسته فرهنگش همراه نماز بوده و مکان اقامه نمازش چندان مقدّس و مبارک است که حضرت صادقعليه‌السلام دعای دعا کننده را در آن مقام مستجاب می داند

از همه نیکوتر

احمد بن عمران بغدادی می گوید : ابوالحسن برای ما روایت کرد و گفت : که ابوالحسن برای ما روایت کرد و گفت : که ابوالحسن برای ما روایت کرد که حسن از حسن از حسن برای ما روایت نمود :

__________________________________

۱- ۱) - بحار الانوار : ۲۸۰/۱۱

۲- ۲) - ۵۱۸/۶

إنّ أحسَنَ الحَسَنِ الخُلْقُ الحَسَنُ(۱)

« به این که نیکوترین نیکی اخلاق نیک است »

در این قطعه زیبا مراد از ابوالحسن اوّل محمد بن عبد الرحیم شوشتری است ، و ابوالحسن دوم علی بن احمد بصری است ، و ابوالحسن سوم علی بن محمد واقدی است ، و حسن اول حسن بن عرفه عبدی ، و حسن دوم حسن بن ابی الحسن بصری ، و حسن سوم حضرت مجتبی حسن بن علی بن ابی طالبعليهما‌السلام است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به ابوذر فرمود :

اتّقِ اللّهَ حیثُ کُنتَ ، وَ خالِقِ النّاسَ بِخُلقٍ حَسَن ، وَ إذا عَمِلتَ سَیّئهً فَاعْمَل حَسَنهً تَمحوهَا(۲)

هر کجا هستی تقوای الهی را مراعات کن ، و با مردم با خوش خلقی آمیزش داشته باش ، و چون گناهی مرتکب شدی حسنه ای به جا آور که آن گناه را محو کند

اسحاق و یعقوب و انبیای از ذریّه ابراهیم و نماز

در زمینه امر حضرت حق به نماز ، به عباد شایسته اش حضرات اسحاق و یعقوب و سایر انبیای از ذریّه ابراهیم در قرآن کریم می خوانیم :

( وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَهً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ * وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إِیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ ) (۳) .

________________________________

۱- ۱) - خصال : ۱ / ۲۹ ، حدیث ۱۰۲ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۸۶ ، باب ۹۲ ، حدیث ۳۰

۲- ۲) - امالی طوسی : ۱ / ۱۸۶ ، المجلس السابع ، حدیث ۳۱۲ ؛ بحار الانوار؛ ۶۸ / ۳۸۹ ، باب ۹۲ ، حدیث ۴۶

۳- ۳) - انبیاء : ۷۲ - ۷۳

ما به ابراهیم ، اسحاق و فرزندزاده اش یعقوب را عطا کردیم و همه را صالح و شایسته و لایق مقام نبوّت قرار دادیم ، و آنان را به پیشوایی خلق برگزیدیم تا مردم را به امر ما هدایت کنند ، و هر کار نیکو از انواع عبادات و خیرات مخصوصاً اقامه نماز و ادای زکات را به آنان وحی کردیم ، و اینان برای ما بندگان سر به فرمان بودند

اسماعیل و نماز

کتاب الهی در باره حضرت اسماعیل می فرماید :

( وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا * وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا ) (۱) .

اسماعیل را به یاد آر که دارای اوصاف پسندیده بود : وفادار به پیمان ، فرستاده حق ، خبردهنده از حقایق ، و امر کننده زن و فرزند به نماز و زکات ، و بنده ای بود که خداوند در تمام برنامه ها از او خشنود بود

اصمعی و تائب بیابانی

اصمعی می گوید : در بصره به سر می بردم ، نماز جمعه را خوانده و از شهر بیرون رفتم ، مرد عربی را دیدم بر شتری نشسته و نیزه ای در دست دارد ، چون مرا دید گفت : از کجایی و از کدام قبیله ای ؟ گفتم : از طایفه اصمع ، گفت : تو آنی که معروف به اصمعی هستی ؟ گفتم : آری ، من آنم ، گفت : از کجا می آیی ؟ گفتم :

از خانه خدای عزّ و جل ، گفت :

أَ و للّهِ ِ بَیْتٌ فِی الْاَرْضِ ؟

آیا در زمین برای خداوند خانه ای هست ؟

__________________________________

۱- ۱) - مریم : ۵۴ و۵۵

گفتم : آری ، خانه مقدس معظم ، بیت اللّه الحرام ، گفت : آنجا چه می کردی ؟ گفتم : کلام خدا می خواندم ، گفت :

أَ و للّهِ ِ کَلامٌ ؟

آیا برای خدا کلامی هست ؟

گفتم : آری ، کلامی شیرین ، گفت : چیزی از آن را بر من بخوان ، سوره و الذاریات را خواندم تا به این آیه رسیدم :

( وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ ) (۱) .

و روزی شما و آنچه که به شما وعده داده شده در عالم بالاست

گفت : این کلام خدا و سخن او است ؟ گفتم : آری ، سخن اوست که به بنده اش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل کرده ، گویی آتشی از غیب در او زدند ، سوزی در وی پدید آمد ، دردی شگفت آور از درونش سر زد ، نیزه و شمشیر را بینداخت ، شتر را قربانی کرد و به تهیدستان واگذاشت ، لباس ستم از تن بینداخت و گفت :

تری یقبل من لم یخدمه فی شبابه

اصمعی ! آیا به نظرت می رسد کسی که در جوانی به عبادت و طاعت برنخاسته ، قبول درگاه شود ؟

گفتم : اگر نمی پذیرفتند چرا پیامبران را مبعوث به رسالت کردند ، رسالت انبیا برای این است که فراری را باز گردانند و قهر کرده را آشتی دهند

گفت : اصمعی این درد زده را دارویی بیفزای ، و خسته معصیت را مرهمی بنه

دنباله آیات خوانده شده را شروع کردم :

( فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ ) (۲) .

________________________________

۱- ۱) - ذاریات : ۲۲

۲- ۲) - ذاریات : ۲۳

پس به خدای آسمان و زمین قسم که وعده خدا حق است همانند سخنی که با یکدیگر دارید

چون آیه را قرائت کردم چند بار خود را به زمین زده و نعره کشید ، و همچون والهی سرگردان و حیران رو به بیابان نهاد

او را ندیدم تا در طواف خانه خدا ، دست به پرده کعبه داشت و می گفت :

من مثلی و أنت ربّی ، من مثلی و أنت ربّی ؟

مانند من کیست که تو خدای منی ، مانند من کیست که تو پروردگار منی ؟

به او گفتم : با این کلام و حالی که داری مردم را از طواف باز داشته ای ، گفت :

ای اصمعی ! خانه خانه او و بنده بنده او ، بگذار تا برای او نازی کنم ، سپس دو خط شعر خواند که مضمونش این است :

ای شب بیداران ! چه نیکو هستید ، پدرم فدای شما باد چه زیبا هستید ، درب خانه آقای خود را بزنید ، به یقین در به روی شما باز می شود

سپس در میان جمعیت پنهان شد ، آنچه از او جستجو کردم او را نیافتم ، حیرت زده و مدهوش ماندم ، طاقتم از دست رفت ، برایم جز گریه و ناله نماند(۱)

اقرار و اعتراف جوان گناهکار

منصور بن عمّار می گوید : شبی از شب ها از خانه بیرون آمدم و از درب خانه ای عبور کردم ، صدای مناجات و راز و نیاز جوانی را شنیدم که این گونه با پروردگارش راز و نیاز می کرد :

« پروردگارا ! هنگامی که تو را معصیت می کردم به قصد مخالفت و نافرمانی

__________________________________

۱- ۱) - تفسیر کشف الاسرار : ۹ / ۳۱۹

نبود ، هوای نفس بر من چیره شد ، شیطان فریبم داد ، در نتیجه ستمکار بر خود شدم و خویش را در معرض خشم تو قرار دادم »

چون این سخنان را از او شنیدم سر بر شکاف در نهادم و این آیه را از قرآن خواندم :

( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَهُ عَلَیْها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ ) (۱) .

« ای اهل ایمان خود و خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنید ، آتشی که آتش گیره اش مردم و سنگ هاست ، بر آن آتش فرشتگان سخت دل و سخت گیر گماشته شده اند ، از آنچه خدا به آنان فرمان می دهد سرپیچی نمی کنند و آنچه را مأمورند انجام می دهند »

چون این آیه را تلاوت کردم ، صدای ناله آن جوان بلند شد و من از در آن خانه عبور کردم

فردا صبح که به در آن خانه گذر نمودم ، پیرزنی را آنجا دیدم که زاری و فغان می کرد و می گفت : فرزندی داشتم که شبها از خوف حق گریه می کرد ، شب گذشته وقت مناجاتش کسی آمد و سر به در خانه نهاد و آیه ای از آیات عذاب حق را تلاوت کرد ، پس جوانم نعره زد و به اندازه ای گریه کرد تا آن که جان به جان آفرین داد

گفتم : مادر آن آیه را من خواندم و من سبب شدم که روح او به عالم بقا شتافت ، اجازه می دهی او را غسل دهم ؟ گفت : آری چون قطیفه از رویش برداشتم دیدم پلاسی(۲) در گردن دارد ، چون پلاس را از گردنش گشودم دیدم با خط سبز بر سینه او نوشته شده : ما این عبد را به آب توبه غسل دادیم !(۳)

__________________________________

۱- ۱) - تحریم : ۶

۲- ۲) - فرهنگ معین : پلاس : قطعه ای از پارچه

۳- ۳) - انیس اللیل : ۲۳۳

به غیر دوست نباید نمود راز ابراز

زبان شمع بریدم که بازگو نکند

اگر مرگ را باور نداری دیگر نخواب

لقمان حکیم در موعظه ای که به فرزندش داشت ، فرمود : ای فرزندم ! اگر در مردن شک داری خواب را از خود بردار که نمی توانی ، اگر در برانگیخته شدن در قیامت شک داری ، بیداری را از خود بردار که نمی توانی ، بنابراین اگر در خواب و بیداری خود که دو واقعیت است اندیشه کنی می فهمی که وجودت به اختیار دیگری است ، همانا خواب به منزله مرگ ، و بیداری بعد از خواب به منزله زنده شدن پس از مرگ است

امام صادقعليه‌السلام و کاروان وحشت زده

حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام می فرماید : امام صادقعليه‌السلام همراه کاروانی در جاده ای میان بیابان حرکت می کردند به کاروان خبر رسید که دزدان در این مسیر کمین کرده اند کاروانیان به لرزه افتادند حضرت فرمود : چه خبر است ؟ گفتند :

همراه ما اموالی است که می ترسیم به غارت برود ، آیا شما حاضر هستید از ما تحویل بگیرید ، شاید دزدان با دیدن اموال در دست شما از آن بگذرند ؟ فرمود :

چه می دانید ، شاید غیر مرا قصد نکنند و جز من را اراده ننمایند ؟ شاید اموالتان را برای تلف شدن به من عرضه کنید ! گفتند : چه کنیم ، آیا این اموال را دفن کنیم ؟ فرمود : نه ، این باعث ضایع شدن آن است ، شاید بیگانه ای به آن دستبرد بزند و شاید پس از این جای آن را پیدا نکنید گفتند : پس چه کنیم ؟ فرمود : آنها را نزد کسی به امانت بگذارید که حفظش کند و از آن نگهداری و جانبداری نماید و بر آن بیفزاید و یک درهمش را از دنیا بزرگ تر کند ، سپس به شما برگرداند و بر شما بیش از آنچه به آن نیاز دارید کامل و تمام نماید !!

گفتند : کیست ؟ فرمود : ربّ العالمین گفتند : چگونه به او بسپاریم ؟ فرمود به تهی دستان از مسلمانان صدقه دهید گفتند : در این بیابان تهی دستان نزد ما نیستند فرمود : آن را نیت کنید تا خدا شر دزدان را از شما بگرداند گفتند :

نیت کردیم ، فرمود :

فَأَنْتُم فِی أمانِ اللّهِ فَأمْضَوْا

« پس شما در امان خدا هستید ، بنابراین راه خود را طی کنید »

هنگامی که کاروان حرکت کرد سر و کله دزدان پیدا شد کاروانیان ترسیدند حضرت فرمود : چرا می ترسید ؟ شما در امان خدایید دزدان سر رسیدند ، دست حضرت را بوسیدند و گفتند : دیشب رسول خدا را خواب دیدیم ، به ما فرمان داد

خود را به شما معرفی کنیم ؛ اکنون در خدمت شما و کاروانیم تا شر دشمنان و دزدان را بگردانیم فرمود : نیازی به شما نیست ، کسی که شر شما را از ما دفع کرد ، شر دشمنان و دیگر دزدان را از ما دفع می کند کاروان به سلامت به شهر رسید ؛ مال خود را به تهی دستان دادند ، علاوه تجارتشان برکت کرد ، هر یک درهم آنان ده درهم شد با تعجب گفتند : چه برکتی ؟! امام صادقعليه‌السلام فرمود :

« اکنون که برکت در معامله با خدا را شناختید ، آن را ادامه دهید »(۱)

انسان مرکب است

استاد اخلاق ما در درس اخلاقش که در پاره ای از مجلات دینی هم چاپ شده است می فرمود :

انسان از روح که جنبه ملکوتی دارد و جسم که جهت ناسوتی و حیوانی دارد ترکیب شده است ، از نظر روحی برتر از ملائکه و معنون به عنوان خلیفه اللّه ، مظهر اسما و صفات حق ، برتر از همه موجودات ، امین اللّه و روح است ، و از نظر جسمی هم معنون به عنوان ظلوم ، جهول ، کفّار ، عجول ، هلوع و جزوع است

این دو عنصر مادی و معنوی با هم ترکیب شده اند و کیفیت چنین ترکیبی را هیچ کس جز حق یا کسانی که عملشان شهودی است نمی داند

ترکیب این دو ضدّ ، شاهکار خلقت است ، با این ترکیب انسان میل به استکمال دارد و می تواند به جایی برسد که به جز خدا نداند و نبیند

او اخلاق خوش دارد ، زمین کنده می شود

امام صادقعليه‌السلام می فرماید : مردی در زمان رسول خدا از دنیا رفت ، او را برای دفن به گورستان بردند ولی هرچه کلنگ زدند ذره ای از زمین کنده نشد ، شکایت

_________________________________

۱- ۱) - عیون اخبار الرضا : ۲ / ۴ ، باب ۳۰ ، حدیث ۹ ؛ بحار الانوار : ۹۳ / ۱۲۰ ، باب ۱۴ ، حدیث ۲۳

نزد پیامبر بردند ، حضرت فرمود : به چه علت زمین کنده نمی شود ، بی تردید رفیق شما خوش اخلاق بود ، کنده نشدن زمین هیچ ربطی به او ندارد ، ظرف آبی برایم بیاورید ظرف آبی برای حضرت آوردند ، دست مبارکش را در آب گذاشت و از آن آب به زمین پاشید فرمود : اکنون به کندن زمین مشغول شوید

گورکنان شروع به کندن زمین کردند ، گویا رمل نرمی بود که زیر نیش بیل و کلنگ آنان به راحتی زیر و رو می شد(۱)

حضرت رضاعليه‌السلام از پدران بزرگوارش از پیامبر روایت می فرماید که آن حضرت به مردم فرمود :

عَلَیْکُم بِحُسنِ الخُلقِ ؛ فَإنّ حُسنَ الخُلقِ فِی الجَنَّهِ لَا مَحالهَ ؛ و إیّاکُم وَ سوءُ الخُلقِ ؛ فَإنّ سوءُ الخُلقِ فِی النّار لَا مَحالَهَ(۲) .

بر شما باد به خوش اخلاقی ؛ زیرا خوش اخلاقی به ناچار در بهشت است ؛ و بپرهیزید از بد اخلاقی ؛ زیرا بد اخلاقی بناچار در دوزخ است

او از اولیاء خدا بود

در حادثه ای عجیب در راه تبلیغ دین که شرحش مفصل است با مردی باربر و به اصطلاح گذشتگان « حمال » آشنا شدم که به خاطر حالات معنوی و چهره ملکوتی و اخلاق انسانی اش به او دلبستگی پیدا کردم تا جایی که اگر زمینه برایم فراهم بود هفته ای یک بار در منزلش که در حجره ای در یکی از مساجد قدیمی تهران بود به دست بوسش می رفتم او انسانی بود که در طول دوستی و آشنایی ام با او به این نتیجه رسیدم که بار امانتی که آسمان ها و زمین و کوه ها از حملش امتناع کردند او به درستی و سلامت آن بار امانت را بر دوش تکلیف حمل کرده بود

_________________________________

۱- ۱) - کافی : ۲ / ۱۰۱ ، باب حسن الخلق ، حدیث ۱۰ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۷۶ ، باب ۹۲ ، حدیث ۸

۲- ۲) - عیون اخبار الرضا : ۲ / ۳۱ ، باب ۳۱ ، حدیث ۴۱ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۸۳ ، باب ۹۲ ، حدیث ۱۷

رابطه معنوی من با او تا زمان مرگش برقرار بود ، از کسانی بود که وقتی خبر درگذشتش را شنیدم بسیار بر من سنگین آمد او علاقه عجیبی به اهل بیتعليهم‌السلام بخصوص حضرت سید الشهداءعليه‌السلام داشت ، و با دعا و قرآن انسی شگفت داشت ، تا جایی که هر سه روز یک بار قرآن را از ابتدا تا انتها با توجه و حال قرائت می کرد

وقتی در جلسات کمیل شرکت می کرد ، بودن او را غنیمت و برکت می دانستم و برایم روشن بود که حال تضرّع و زاری و گریه شدید او عامل جلب رحمت خدا نسبت به آن مجلس است

او در حالی که بیش از نود سال از عمرش گذشته بود با نشاطی فوق العاده برای باربری بیرون می رفت و بار مردم را با مزدی عادلانه جابه جا می کرد !

با پول باربری در کمال قناعت زندگی خود را اداره می نمود و ما زاد آن را به مردی کاسب که دارای چهار فرزند بود و درآمدش با هزینه اش مساوی نبود می پرداخت و می گفت : این مرد کاسب هم خودش محترم است و هم همسرش از خانواده ای معتبر است و من طاقت ندارم که این مرد برای مخارج زندگی اش شرمنده همسر و فرزندانش شود !

اگر باز هم مازادی از مال دنیا نصیبش می شد در راه خدا انفاق می کرد و به این عمل راضی و خوشنود بود

مجموعه اثاث و وسایل زندگی اش در حدی بود که انسان با دیدن آن به یاد مسیح و زاهدان واقعی دنیا می افتاد

از صدایی خوش برخوردار بود ، تا جایی که مردم از شنیدن اذان و دعا و مناجات و قرآن خواندنش لذت می بردند ، و هرگاه در جلسات حضور نداشت احساس می کردند گوهری قیمتی را گم کرده اند او مصداق حقیقی « عاش سعیداً و مات سعیداً » بود

از طرفی با غرق بودن در معنویت و حسنات اخلاقی می زیست و از طرف دیگر امور دنیای خود را با باربری اداره می کرد و سربار کسی نبود و با این همه ما زاد مال به دست آمده را در راه خدا هزینه می کرد

او در تمام دوران زندگی اش با این که از سواد چندانی برخوردار نبود ولی با کسب معلوماتی که از طریق مجالس مذهبی و نشست و برخاست با عالمان داشت، سعی کرد در اخلاق و رفتار و منش و کردار شیعه حقیقی امیر مؤمنانعليه‌السلام باشد تا ز نور معرفت در دل صفا را ننگری

اهل بیت و وفای به عهد

در شأن نزول آیه شریفه( یُوفُونَ بِالنَّذْرِ ) (۱) شیعه و سنی روایت کرده اند که درباره امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام نازل شده است

داستان نزول آیه به این سبب است که حضرت حسن و حسین بیمار شدند ، رسول خدا و جمعی از چهره های برجسته از آن دو بزرگوار عیادت کردند پیامبر هنگام عیادت به امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود : اگر به خاطر بهبود دو فرزندت نذری را بر عهده می گرفتی در شفای آنان بی اثر نبود آن حضرت و فاطمه زهراعليهما‌السلام نذر کردند که اگر خدای مهربان آن دو را شفا دهد سه روز روزه بگیرند ، فضه خادمه هم به دنبال آن دو بزرگوار متعهد سه روز روزه گرفتن شد

حسن و حسین پس از آن نذر شفا یافتند در حالی که خاندان طهارت پس از شروع روزه جهت افطار چیزی نداشتند ، امیر المؤمنینعليه‌السلام سه پیمانه جو از بازار قرض گرفت که در برابرش پارچه ای پشمین برای قرض دهنده ببافد ، جو را به خانه آورد ، حضرت زهراعليها‌السلام آن را آسیاب کرد و نان پخت و علیعليه‌السلام پس از نماز مغرب نان را جهت افطار بر سر سفره گذاشت که ناگهان مسکینی به آنان مراجعه کرد و درخواست کمک نمود ، همه اهل خانه نان خود را به او بخشیدند و با آب افطار کردند ؛ شب دوم هم یتیمی طلب غذا کرد باز همه خانواده نان خود را به او دادند ، و شب سوم اسیری دق الباب کرد و این بار هم همه خانواده سهم خود را به او بخشیدند و جز با آب افطار نکردند

روز چهارم در حالی که نذرشان را ادا کرده بودند ، علیعليه‌السلام همراه دو فرزندش نزد پیامبر آمدند ، چون پیامبر در حسن و حسین از شدت گرسنگی ضعف و ناتوانی دید گریست در این وقت جبرئیل با سوره «هل أتی »به حضرت نازل شد (۱)

_______________________________

۱- ۱) - انسان : ۷

به خدا شرک نورز ، زیرا شرک بدون تردید ستمی عظیم است

آری ، پیروی از طاغوت و خدمت به ستمگران و متابعت از فرهنگ های ضد خدا و فرود آمدن سر تواضع در برابر فرعون ها و نمرودها و شدّادها و احزابی چون حزب اموی و عباسی و امثال آنان در هر عصر و زمانی شرک است

شرک که از مصادیق باارزش اطاعت از بت های جاندار و سردمداران کفر و متولیان بت خانه و بت هاست گناهی خطرناک و مهلک است که آلوده به آن در صورتی که موفق به توبه نشود برای ابد محروم از رحمت و مغفرت حق خواهد بود

قرآن در این زمینه می فرماید :

( وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً ) (۱).

و کسی که به خدا شرک ورزد بی تردید به گمراهی دور و درازی دچار شده است

( إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ ) (۲) .

بی تردید کسی که به خدا شرک ورزد خدا بهشت را بر او حرام می کند

( إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ ) (۳) .

یقیناً خدا شرک را مورد آمرزش قرار نمی دهد و غیر آن را برای هر که بخواهد می آمرزد

پیامبر به عبد اللّه بن مسعود فرمود :

إیّاکَ أن تُشرِکَ بِاللّهِ طَرفَهَ عَینٍ ، و إن نُشِّرت بِالمِنشار ، أو قُطِّعتَ ، أو صُلِّبْتَ ، أو احتَرَقْتَ بِالنّار(۴)

__________________________________

۱- ۱) - نساء : ۱۱۶

۲- ۲) - مائده : ۷۲

۳- ۳) - نساء : ۴۸

۴- ۴) - مکارم الأخلاق : ۴۵۶ ، الفصل الرابع ؛ بحار الانوار : ۷۴ / ۱۰۹ ، باب ۵ ، حدیث ۱

از شرک آوردن به خدا حتی به اندازه چشم بر هم زدنی بپرهیز ، اگرچه با ارّه پاره پاره گردی ، یا قطعه قطعه شوی ، یا به دارت آویزند ، یا به آتشت بسوزانند ! حر بن یزید که دچار چنین گناه عظیمی بود ، به خاطر حسن خلق و ادبش از این گناه نجات یافت و با همه وجود در آغوش توحید قرار گرفت و به بهشت لقاء رسید

حر بن یزید دارای خشوع ، یعنی تواضع و فروتنی باطنی در برابر حق و حقیقت بود ، و این تواضع باطنی و صفت عالی نفسانی در برخوردی با حضرت حسینعليه‌السلام تبدیل به عملی صالح و شایسته شد و روزنه ای را برای نجات وی فراهم کرد

آراستگان به صفات عالی باطنی ، صفات عالی و باارزششان در برخوردها تحقق عملی می یابد ، و این گونه اعمال هم در عالم ملکوت مقبول می افتد و تبدیل به نور هدایت در دنیا و نور نجات بخش در آخرت می شود

امام صادقعليه‌السلام قلب را منبع حالات و صفات مثبت و منفی می داند و اعضا و جوارح را مصرف کنندگان آن حالات و صفات قلمداد می کند قلبی که منبع ریاست است ، صاحبش هر عبادتی را که با اعضا و جوارحش انجام می دهد به ریا و تظاهر و خودنمایی انجام می دهد ؛ امّا قلبی که جای خشوع و تواضع است ، صاحبش در برابر دیگران ادب و فروتنی و انکسار به خرج می دهد

حر بن یزید از چنین قلبی برخوردار بود که در برابر حضرت حسینعليه‌السلام تواضع به خرج داد ، و کاری کرد که از یک فرمانده نیرومند دشمن به هیچ صورت انتظار نمی رفت !

حر بن یزید در راه مکه به کوفه در گرما گرم ظهر با لشکرش به حضرت حسینعليه‌السلام رسید امام به جوانانش فرمان داد مردم را آب دهید و آب را کنار دهان اسبان نگه دارید که اندک اندک آب نوشند تا سیراب شوند هنگامی که.اسبان را سیراب کردند و از این عمل خیر فراغت جستند وقت نماز ظهر رسید

امام به حجاج بن مسروق فرمان داد اذان بگوید حجاج اذان گفت امام پیش از اقامه به نطق ایستاد و پس از نطق به مؤذن فرمود اقامه بگو آن گاه به حر بن یزید فرمود : آیا نمازت را به همراه اصحاب و لشکریانت خواهی خواند ؟ حر گفت : نه بلکه نماز را با تو می خوانم !

این ادب از یک تن فرمانده نشان می دهد که قُوّه اراده او حیثیت افراد را در حیطه خود داشته است

به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حیثیات مبارزه می باید تا خود و هزار نفر را به این گونه تواضع توان وا داشت

این ادب که تحقق تواضع باطنی در برابر حق است ، بارقه ای است از توفیق که منشأ توفیق نیز خواهد شد چیرگی بر نفس توانایی هایی تازه به او خواهد داد ، و به اندازه ای او را نیرومند می دارد که هنگامی که در بحران انقلاب است و سی هزار برابر قُوّه خود را برتر از خود و در ما فوق خود می بیند ، توانا باشد ، حیثیت خود را نبازد و به توانایی اراده چیره بر قوای خارج و ثقل و فشار آنها گردد

گویی در وجود حر دو حوزه ، یکی از قدرت ادب و دیگری از توانایی قُوّه فراهم است ، که هر یک جامع جهان خود ، و هر یک به تنهایی صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان می کند و از اجتماع مجموع محیطی قهار و زورمند به نظر می آید

پس امام نماز را به هر دو لشکر امامت کرد و سپس داخل سراپرده اش شد و اصحاب نزدش جمع آمدند حر نیز داخل خیمه ای شد که برایش برپا شده بود اصحاب ویژه اش بر او گرد آمدند و باقی لشکر به محل صف خود برگشته در سایه مرکب های خود نشستند تا هنگام عصر شد

امام برای آن که تا از نماز عصر فراغت می یابند آماده حرکت باشند فرمان داد برای کوچ آماده و مهیا باشند ، سپس منادی به نماز عصر صدا بلند کرد ، نماز عصر را نیز امام بر دو لشکر امامت کرد و پس از نماز کنار کشیده رو به جانب مردم کرد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود :

ای مردم ! شما اگر خدا ترس باشید و حق را برای خدا حق بشناسید خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود ما که اهل بیت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله هستیم به ولایت این امر از مردم دیگر که آنچه را حق ندارند ادعا می کنند و در میان شما به گناه و جور و تعدی رفتار می نمایند اولی می باشیم ، ولی اگر جز به کراهت و بی میلی از ما و به جهالت حق ما حاضر نیستید و رأیتان اکنون غیر از آن است که فرستادگان شما به من رساندند و نامه ها و مراسلات شما برای من آمد ، من منصرف می شوم و از نزد شما برمی گردم

حر بن یزید گفت : به خدا ما نمی دانیم این مراسلات که ذکر می کنی چیست ؟ حسین فرمود : ای عقبه بن سمعان ! آن خورجین را که نامه ها و مراسلاتشان میان آن است بیرون آر او رفت و خورجین را بیرون آورد ، خورجینی که انباشته از نامه ها بود ، پس آن نامه ها را جلوی رویشان ریخت

حر گفت : ما از آنان نیستیم که نامه به تو نوشته اند ، ما فرمان داریم که تا تو را ملاقات کنیم و از تو مفارقت ننماییم تا تو را به کوفه برده نزد عبید اللّه بن زیاد وارد کنیم

امام فرمود : مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است سپس رو به اصحاب کرد و فرمود : سوار شوید آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اهل حرم هم سوار شدند فرمود : مرکب ها را از مسیر کوفه برگردانید رفتند که برگردند سپاه حر جلو آمد و مانع از برگشتن آنان شد

حضرت حسینعليه‌السلام به حرّ گفت : مادرت به عزایت بنشیند چه می خواهی ؟

حرّ گفت : هان به خدا اگر دیگری از عرب این کلمه را به من می گفت و او در چنین گرفتاری بود که تو هستی من واگذار نمی کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگی نام می بردم و حتماً به او پاسخ می دادم هرچه باداباد ، ولی به خدا من حق ندارم که مادر تو را ذکر کنم مگر به نیکوترین صورتی که مقدور باشد !(۱) در یک مرحله تواضع قلبی حرّ او را وادار کرد که با بودن امام حسینعليه‌السلام به امامت نماز نایستد ، بلکه علی رغم خواسته کوفه و شام به حضرت حسینعليه‌السلام اقتدا کند و روزنه ای از توفیق با این صفت اخلاقی به روی خود باز نماید ، و در مرحله دیگر ادب او ، او را وادار کرد که نسبت به شخصیت حضرت زهراعليها‌السلام با همه وجود ادای احترام نماید ، و با این عمل که برخاسته از ادب درونی او بود تمام درهای توفیق را به روی خود بگشاید ، و در نتیجه قدم به قدم با سرعتی بیش از سرعت نور از دوزخ دور و به بهشت نزدیک گردد ، و از طاغوت و بتی چون یزید دور و به امام هدایت نزدیک شود ، و از شرک رهایی یافته به اعماق توحید اعتقادی و عملی برسد !

در روایتی بسیار باارزش که از روایات قدسی است می خوانیم :

مَن تَقَرَّبَ إلیَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ إلیهِ ذِراعاً ، و مَن تقرَّبَ إلیَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ إلیهِ بَاعاً ، وَ مَن أتانِی مَشْیاً أتَیْتُهُ هَروَلَهً(۲)

کسی که با عمل صالح و اخلاق حسنه یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزیک می شوم و کسی که یک ذراع به من تقرب جوید من یک باع به او نزدیک می گردم و کسی که یک قدم به سوی من آید من هروله کنان به سویش می آیم

______________________________

۱- ۱) - عنصر شجاعت : ۳ / ۵۴ - ۵۸

۲- ۲) - مستدرک الوسائل : ۵ / ۲۹۸ ، باب ۷ ، حدیث ۵۹۱۰

ادریس و نماز

علّامه مجلسی از حضرت صادقعليه‌السلام روایت می کند :

به هنگام ورود به شهر کوفه از مسجد سهله دیدن کن و در آن جایگاه مقدّس نماز بگزار و حلّ مشکلات دینی و دنیایی ات را در آن مقام از حضرت حق بطلب ، زیرا مسجد سهله خانه حضرت ادریس است ؛ انسان بزرگواری که در آنجا به پیشه خیّاطی مشغول بود و نمازش را در آن جایگاه اقامه می کرد

آری ، آن کس که در آنجا دست نیاز به سوی بی نیاز بردارد بی جواب نمی ماند و در قیامت در کنار ادریس از مقام بلندی برخوردار خواهد بود و به خاطر عبادت و اظهار نیازمندی در آن مسجد ، از ناراحتیهای دنیایی و شرّ دشمنان در پناه حق قرار خواهد گرفت(۱) .

طبرسی بزرگوار در « مجمع البیان»(۲) حضرت ادریس را از قدیمی ترین پیامبران خدا و جدّ پدریِ نوح می داند

عنایت کنید که حضرت ادریس که قبل از نوح می زیسته فرهنگش همراه نماز بوده و مکان اقامه نمازش چندان مقدّس و مبارک است که حضرت صادقعليه‌السلام دعای دعا کننده را در آن مقام مستجاب می داند

از همه نیکوتر

احمد بن عمران بغدادی می گوید : ابوالحسن برای ما روایت کرد و گفت : که ابوالحسن برای ما روایت کرد و گفت : که ابوالحسن برای ما روایت کرد که حسن از حسن از حسن برای ما روایت نمود :

__________________________________

۱- ۱) - بحار الانوار : ۲۸۰/۱۱

۲- ۲) - ۵۱۸/۶

إنّ أحسَنَ الحَسَنِ الخُلْقُ الحَسَنُ(۱)

« به این که نیکوترین نیکی اخلاق نیک است »

در این قطعه زیبا مراد از ابوالحسن اوّل محمد بن عبد الرحیم شوشتری است ، و ابوالحسن دوم علی بن احمد بصری است ، و ابوالحسن سوم علی بن محمد واقدی است ، و حسن اول حسن بن عرفه عبدی ، و حسن دوم حسن بن ابی الحسن بصری ، و حسن سوم حضرت مجتبی حسن بن علی بن ابی طالبعليهما‌السلام است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به ابوذر فرمود :

اتّقِ اللّهَ حیثُ کُنتَ ، وَ خالِقِ النّاسَ بِخُلقٍ حَسَن ، وَ إذا عَمِلتَ سَیّئهً فَاعْمَل حَسَنهً تَمحوهَا(۲)

هر کجا هستی تقوای الهی را مراعات کن ، و با مردم با خوش خلقی آمیزش داشته باش ، و چون گناهی مرتکب شدی حسنه ای به جا آور که آن گناه را محو کند

اسحاق و یعقوب و انبیای از ذریّه ابراهیم و نماز

در زمینه امر حضرت حق به نماز ، به عباد شایسته اش حضرات اسحاق و یعقوب و سایر انبیای از ذریّه ابراهیم در قرآن کریم می خوانیم :

( وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَهً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ * وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إِیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ ) (۳) .

________________________________

۱- ۱) - خصال : ۱ / ۲۹ ، حدیث ۱۰۲ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۸۶ ، باب ۹۲ ، حدیث ۳۰

۲- ۲) - امالی طوسی : ۱ / ۱۸۶ ، المجلس السابع ، حدیث ۳۱۲ ؛ بحار الانوار؛ ۶۸ / ۳۸۹ ، باب ۹۲ ، حدیث ۴۶

۳- ۳) - انبیاء : ۷۲ - ۷۳

ما به ابراهیم ، اسحاق و فرزندزاده اش یعقوب را عطا کردیم و همه را صالح و شایسته و لایق مقام نبوّت قرار دادیم ، و آنان را به پیشوایی خلق برگزیدیم تا مردم را به امر ما هدایت کنند ، و هر کار نیکو از انواع عبادات و خیرات مخصوصاً اقامه نماز و ادای زکات را به آنان وحی کردیم ، و اینان برای ما بندگان سر به فرمان بودند

اسماعیل و نماز

کتاب الهی در باره حضرت اسماعیل می فرماید :

( وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا * وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا ) (۱) .

اسماعیل را به یاد آر که دارای اوصاف پسندیده بود : وفادار به پیمان ، فرستاده حق ، خبردهنده از حقایق ، و امر کننده زن و فرزند به نماز و زکات ، و بنده ای بود که خداوند در تمام برنامه ها از او خشنود بود

اصمعی و تائب بیابانی

اصمعی می گوید : در بصره به سر می بردم ، نماز جمعه را خوانده و از شهر بیرون رفتم ، مرد عربی را دیدم بر شتری نشسته و نیزه ای در دست دارد ، چون مرا دید گفت : از کجایی و از کدام قبیله ای ؟ گفتم : از طایفه اصمع ، گفت : تو آنی که معروف به اصمعی هستی ؟ گفتم : آری ، من آنم ، گفت : از کجا می آیی ؟ گفتم :

از خانه خدای عزّ و جل ، گفت :

أَ و للّهِ ِ بَیْتٌ فِی الْاَرْضِ ؟

آیا در زمین برای خداوند خانه ای هست ؟

__________________________________

۱- ۱) - مریم : ۵۴ و۵۵

گفتم : آری ، خانه مقدس معظم ، بیت اللّه الحرام ، گفت : آنجا چه می کردی ؟ گفتم : کلام خدا می خواندم ، گفت :

أَ و للّهِ ِ کَلامٌ ؟

آیا برای خدا کلامی هست ؟

گفتم : آری ، کلامی شیرین ، گفت : چیزی از آن را بر من بخوان ، سوره و الذاریات را خواندم تا به این آیه رسیدم :

( وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ ) (۱) .

و روزی شما و آنچه که به شما وعده داده شده در عالم بالاست

گفت : این کلام خدا و سخن او است ؟ گفتم : آری ، سخن اوست که به بنده اش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل کرده ، گویی آتشی از غیب در او زدند ، سوزی در وی پدید آمد ، دردی شگفت آور از درونش سر زد ، نیزه و شمشیر را بینداخت ، شتر را قربانی کرد و به تهیدستان واگذاشت ، لباس ستم از تن بینداخت و گفت :

تری یقبل من لم یخدمه فی شبابه

اصمعی ! آیا به نظرت می رسد کسی که در جوانی به عبادت و طاعت برنخاسته ، قبول درگاه شود ؟

گفتم : اگر نمی پذیرفتند چرا پیامبران را مبعوث به رسالت کردند ، رسالت انبیا برای این است که فراری را باز گردانند و قهر کرده را آشتی دهند

گفت : اصمعی این درد زده را دارویی بیفزای ، و خسته معصیت را مرهمی بنه

دنباله آیات خوانده شده را شروع کردم :

( فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ ) (۲) .

________________________________

۱- ۱) - ذاریات : ۲۲

۲- ۲) - ذاریات : ۲۳

پس به خدای آسمان و زمین قسم که وعده خدا حق است همانند سخنی که با یکدیگر دارید

چون آیه را قرائت کردم چند بار خود را به زمین زده و نعره کشید ، و همچون والهی سرگردان و حیران رو به بیابان نهاد

او را ندیدم تا در طواف خانه خدا ، دست به پرده کعبه داشت و می گفت :

من مثلی و أنت ربّی ، من مثلی و أنت ربّی ؟

مانند من کیست که تو خدای منی ، مانند من کیست که تو پروردگار منی ؟

به او گفتم : با این کلام و حالی که داری مردم را از طواف باز داشته ای ، گفت :

ای اصمعی ! خانه خانه او و بنده بنده او ، بگذار تا برای او نازی کنم ، سپس دو خط شعر خواند که مضمونش این است :

ای شب بیداران ! چه نیکو هستید ، پدرم فدای شما باد چه زیبا هستید ، درب خانه آقای خود را بزنید ، به یقین در به روی شما باز می شود

سپس در میان جمعیت پنهان شد ، آنچه از او جستجو کردم او را نیافتم ، حیرت زده و مدهوش ماندم ، طاقتم از دست رفت ، برایم جز گریه و ناله نماند(۱)

اقرار و اعتراف جوان گناهکار

منصور بن عمّار می گوید : شبی از شب ها از خانه بیرون آمدم و از درب خانه ای عبور کردم ، صدای مناجات و راز و نیاز جوانی را شنیدم که این گونه با پروردگارش راز و نیاز می کرد :

« پروردگارا ! هنگامی که تو را معصیت می کردم به قصد مخالفت و نافرمانی

__________________________________

۱- ۱) - تفسیر کشف الاسرار : ۹ / ۳۱۹

نبود ، هوای نفس بر من چیره شد ، شیطان فریبم داد ، در نتیجه ستمکار بر خود شدم و خویش را در معرض خشم تو قرار دادم »

چون این سخنان را از او شنیدم سر بر شکاف در نهادم و این آیه را از قرآن خواندم :

( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَهُ عَلَیْها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ ) (۱) .

« ای اهل ایمان خود و خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنید ، آتشی که آتش گیره اش مردم و سنگ هاست ، بر آن آتش فرشتگان سخت دل و سخت گیر گماشته شده اند ، از آنچه خدا به آنان فرمان می دهد سرپیچی نمی کنند و آنچه را مأمورند انجام می دهند »

چون این آیه را تلاوت کردم ، صدای ناله آن جوان بلند شد و من از در آن خانه عبور کردم

فردا صبح که به در آن خانه گذر نمودم ، پیرزنی را آنجا دیدم که زاری و فغان می کرد و می گفت : فرزندی داشتم که شبها از خوف حق گریه می کرد ، شب گذشته وقت مناجاتش کسی آمد و سر به در خانه نهاد و آیه ای از آیات عذاب حق را تلاوت کرد ، پس جوانم نعره زد و به اندازه ای گریه کرد تا آن که جان به جان آفرین داد

گفتم : مادر آن آیه را من خواندم و من سبب شدم که روح او به عالم بقا شتافت ، اجازه می دهی او را غسل دهم ؟ گفت : آری چون قطیفه از رویش برداشتم دیدم پلاسی(۲) در گردن دارد ، چون پلاس را از گردنش گشودم دیدم با خط سبز بر سینه او نوشته شده : ما این عبد را به آب توبه غسل دادیم !(۳)

__________________________________

۱- ۱) - تحریم : ۶

۲- ۲) - فرهنگ معین : پلاس : قطعه ای از پارچه

۳- ۳) - انیس اللیل : ۲۳۳

به غیر دوست نباید نمود راز ابراز

زبان شمع بریدم که بازگو نکند

اگر مرگ را باور نداری دیگر نخواب

لقمان حکیم در موعظه ای که به فرزندش داشت ، فرمود : ای فرزندم ! اگر در مردن شک داری خواب را از خود بردار که نمی توانی ، اگر در برانگیخته شدن در قیامت شک داری ، بیداری را از خود بردار که نمی توانی ، بنابراین اگر در خواب و بیداری خود که دو واقعیت است اندیشه کنی می فهمی که وجودت به اختیار دیگری است ، همانا خواب به منزله مرگ ، و بیداری بعد از خواب به منزله زنده شدن پس از مرگ است

امام صادقعليه‌السلام و کاروان وحشت زده

حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام می فرماید : امام صادقعليه‌السلام همراه کاروانی در جاده ای میان بیابان حرکت می کردند به کاروان خبر رسید که دزدان در این مسیر کمین کرده اند کاروانیان به لرزه افتادند حضرت فرمود : چه خبر است ؟ گفتند :

همراه ما اموالی است که می ترسیم به غارت برود ، آیا شما حاضر هستید از ما تحویل بگیرید ، شاید دزدان با دیدن اموال در دست شما از آن بگذرند ؟ فرمود :

چه می دانید ، شاید غیر مرا قصد نکنند و جز من را اراده ننمایند ؟ شاید اموالتان را برای تلف شدن به من عرضه کنید ! گفتند : چه کنیم ، آیا این اموال را دفن کنیم ؟ فرمود : نه ، این باعث ضایع شدن آن است ، شاید بیگانه ای به آن دستبرد بزند و شاید پس از این جای آن را پیدا نکنید گفتند : پس چه کنیم ؟ فرمود : آنها را نزد کسی به امانت بگذارید که حفظش کند و از آن نگهداری و جانبداری نماید و بر آن بیفزاید و یک درهمش را از دنیا بزرگ تر کند ، سپس به شما برگرداند و بر شما بیش از آنچه به آن نیاز دارید کامل و تمام نماید !!

گفتند : کیست ؟ فرمود : ربّ العالمین گفتند : چگونه به او بسپاریم ؟ فرمود به تهی دستان از مسلمانان صدقه دهید گفتند : در این بیابان تهی دستان نزد ما نیستند فرمود : آن را نیت کنید تا خدا شر دزدان را از شما بگرداند گفتند :

نیت کردیم ، فرمود :

فَأَنْتُم فِی أمانِ اللّهِ فَأمْضَوْا

« پس شما در امان خدا هستید ، بنابراین راه خود را طی کنید »

هنگامی که کاروان حرکت کرد سر و کله دزدان پیدا شد کاروانیان ترسیدند حضرت فرمود : چرا می ترسید ؟ شما در امان خدایید دزدان سر رسیدند ، دست حضرت را بوسیدند و گفتند : دیشب رسول خدا را خواب دیدیم ، به ما فرمان داد

خود را به شما معرفی کنیم ؛ اکنون در خدمت شما و کاروانیم تا شر دشمنان و دزدان را بگردانیم فرمود : نیازی به شما نیست ، کسی که شر شما را از ما دفع کرد ، شر دشمنان و دیگر دزدان را از ما دفع می کند کاروان به سلامت به شهر رسید ؛ مال خود را به تهی دستان دادند ، علاوه تجارتشان برکت کرد ، هر یک درهم آنان ده درهم شد با تعجب گفتند : چه برکتی ؟! امام صادقعليه‌السلام فرمود :

« اکنون که برکت در معامله با خدا را شناختید ، آن را ادامه دهید »(۱)

انسان مرکب است

استاد اخلاق ما در درس اخلاقش که در پاره ای از مجلات دینی هم چاپ شده است می فرمود :

انسان از روح که جنبه ملکوتی دارد و جسم که جهت ناسوتی و حیوانی دارد ترکیب شده است ، از نظر روحی برتر از ملائکه و معنون به عنوان خلیفه اللّه ، مظهر اسما و صفات حق ، برتر از همه موجودات ، امین اللّه و روح است ، و از نظر جسمی هم معنون به عنوان ظلوم ، جهول ، کفّار ، عجول ، هلوع و جزوع است

این دو عنصر مادی و معنوی با هم ترکیب شده اند و کیفیت چنین ترکیبی را هیچ کس جز حق یا کسانی که عملشان شهودی است نمی داند

ترکیب این دو ضدّ ، شاهکار خلقت است ، با این ترکیب انسان میل به استکمال دارد و می تواند به جایی برسد که به جز خدا نداند و نبیند

او اخلاق خوش دارد ، زمین کنده می شود

امام صادقعليه‌السلام می فرماید : مردی در زمان رسول خدا از دنیا رفت ، او را برای دفن به گورستان بردند ولی هرچه کلنگ زدند ذره ای از زمین کنده نشد ، شکایت

_________________________________

۱- ۱) - عیون اخبار الرضا : ۲ / ۴ ، باب ۳۰ ، حدیث ۹ ؛ بحار الانوار : ۹۳ / ۱۲۰ ، باب ۱۴ ، حدیث ۲۳

نزد پیامبر بردند ، حضرت فرمود : به چه علت زمین کنده نمی شود ، بی تردید رفیق شما خوش اخلاق بود ، کنده نشدن زمین هیچ ربطی به او ندارد ، ظرف آبی برایم بیاورید ظرف آبی برای حضرت آوردند ، دست مبارکش را در آب گذاشت و از آن آب به زمین پاشید فرمود : اکنون به کندن زمین مشغول شوید

گورکنان شروع به کندن زمین کردند ، گویا رمل نرمی بود که زیر نیش بیل و کلنگ آنان به راحتی زیر و رو می شد(۱)

حضرت رضاعليه‌السلام از پدران بزرگوارش از پیامبر روایت می فرماید که آن حضرت به مردم فرمود :

عَلَیْکُم بِحُسنِ الخُلقِ ؛ فَإنّ حُسنَ الخُلقِ فِی الجَنَّهِ لَا مَحالهَ ؛ و إیّاکُم وَ سوءُ الخُلقِ ؛ فَإنّ سوءُ الخُلقِ فِی النّار لَا مَحالَهَ(۲) .

بر شما باد به خوش اخلاقی ؛ زیرا خوش اخلاقی به ناچار در بهشت است ؛ و بپرهیزید از بد اخلاقی ؛ زیرا بد اخلاقی بناچار در دوزخ است

او از اولیاء خدا بود

در حادثه ای عجیب در راه تبلیغ دین که شرحش مفصل است با مردی باربر و به اصطلاح گذشتگان « حمال » آشنا شدم که به خاطر حالات معنوی و چهره ملکوتی و اخلاق انسانی اش به او دلبستگی پیدا کردم تا جایی که اگر زمینه برایم فراهم بود هفته ای یک بار در منزلش که در حجره ای در یکی از مساجد قدیمی تهران بود به دست بوسش می رفتم او انسانی بود که در طول دوستی و آشنایی ام با او به این نتیجه رسیدم که بار امانتی که آسمان ها و زمین و کوه ها از حملش امتناع کردند او به درستی و سلامت آن بار امانت را بر دوش تکلیف حمل کرده بود

_________________________________

۱- ۱) - کافی : ۲ / ۱۰۱ ، باب حسن الخلق ، حدیث ۱۰ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۷۶ ، باب ۹۲ ، حدیث ۸

۲- ۲) - عیون اخبار الرضا : ۲ / ۳۱ ، باب ۳۱ ، حدیث ۴۱ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۸۳ ، باب ۹۲ ، حدیث ۱۷

رابطه معنوی من با او تا زمان مرگش برقرار بود ، از کسانی بود که وقتی خبر درگذشتش را شنیدم بسیار بر من سنگین آمد او علاقه عجیبی به اهل بیتعليهم‌السلام بخصوص حضرت سید الشهداءعليه‌السلام داشت ، و با دعا و قرآن انسی شگفت داشت ، تا جایی که هر سه روز یک بار قرآن را از ابتدا تا انتها با توجه و حال قرائت می کرد

وقتی در جلسات کمیل شرکت می کرد ، بودن او را غنیمت و برکت می دانستم و برایم روشن بود که حال تضرّع و زاری و گریه شدید او عامل جلب رحمت خدا نسبت به آن مجلس است

او در حالی که بیش از نود سال از عمرش گذشته بود با نشاطی فوق العاده برای باربری بیرون می رفت و بار مردم را با مزدی عادلانه جابه جا می کرد !

با پول باربری در کمال قناعت زندگی خود را اداره می نمود و ما زاد آن را به مردی کاسب که دارای چهار فرزند بود و درآمدش با هزینه اش مساوی نبود می پرداخت و می گفت : این مرد کاسب هم خودش محترم است و هم همسرش از خانواده ای معتبر است و من طاقت ندارم که این مرد برای مخارج زندگی اش شرمنده همسر و فرزندانش شود !

اگر باز هم مازادی از مال دنیا نصیبش می شد در راه خدا انفاق می کرد و به این عمل راضی و خوشنود بود

مجموعه اثاث و وسایل زندگی اش در حدی بود که انسان با دیدن آن به یاد مسیح و زاهدان واقعی دنیا می افتاد

از صدایی خوش برخوردار بود ، تا جایی که مردم از شنیدن اذان و دعا و مناجات و قرآن خواندنش لذت می بردند ، و هرگاه در جلسات حضور نداشت احساس می کردند گوهری قیمتی را گم کرده اند او مصداق حقیقی « عاش سعیداً و مات سعیداً » بود

از طرفی با غرق بودن در معنویت و حسنات اخلاقی می زیست و از طرف دیگر امور دنیای خود را با باربری اداره می کرد و سربار کسی نبود و با این همه ما زاد مال به دست آمده را در راه خدا هزینه می کرد

او در تمام دوران زندگی اش با این که از سواد چندانی برخوردار نبود ولی با کسب معلوماتی که از طریق مجالس مذهبی و نشست و برخاست با عالمان داشت، سعی کرد در اخلاق و رفتار و منش و کردار شیعه حقیقی امیر مؤمنانعليه‌السلام باشد تا ز نور معرفت در دل صفا را ننگری

اهل بیت و وفای به عهد

در شأن نزول آیه شریفه( یُوفُونَ بِالنَّذْرِ ) (۱) شیعه و سنی روایت کرده اند که درباره امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام نازل شده است

داستان نزول آیه به این سبب است که حضرت حسن و حسین بیمار شدند ، رسول خدا و جمعی از چهره های برجسته از آن دو بزرگوار عیادت کردند پیامبر هنگام عیادت به امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود : اگر به خاطر بهبود دو فرزندت نذری را بر عهده می گرفتی در شفای آنان بی اثر نبود آن حضرت و فاطمه زهراعليهما‌السلام نذر کردند که اگر خدای مهربان آن دو را شفا دهد سه روز روزه بگیرند ، فضه خادمه هم به دنبال آن دو بزرگوار متعهد سه روز روزه گرفتن شد

حسن و حسین پس از آن نذر شفا یافتند در حالی که خاندان طهارت پس از شروع روزه جهت افطار چیزی نداشتند ، امیر المؤمنینعليه‌السلام سه پیمانه جو از بازار قرض گرفت که در برابرش پارچه ای پشمین برای قرض دهنده ببافد ، جو را به خانه آورد ، حضرت زهراعليها‌السلام آن را آسیاب کرد و نان پخت و علیعليه‌السلام پس از نماز مغرب نان را جهت افطار بر سر سفره گذاشت که ناگهان مسکینی به آنان مراجعه کرد و درخواست کمک نمود ، همه اهل خانه نان خود را به او بخشیدند و با آب افطار کردند ؛ شب دوم هم یتیمی طلب غذا کرد باز همه خانواده نان خود را به او دادند ، و شب سوم اسیری دق الباب کرد و این بار هم همه خانواده سهم خود را به او بخشیدند و جز با آب افطار نکردند

روز چهارم در حالی که نذرشان را ادا کرده بودند ، علیعليه‌السلام همراه دو فرزندش نزد پیامبر آمدند ، چون پیامبر در حسن و حسین از شدت گرسنگی ضعف و ناتوانی دید گریست در این وقت جبرئیل با سوره «هل أتی »به حضرت نازل شد (۱)

_______________________________

۱- ۱) - انسان : ۷


4

5

6

7

8

9

10