راز یک فریب

راز یک فریب0%

راز یک فریب نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: زنان

راز یک فریب

نویسنده: يوسف غلامى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 12411
دانلود: 3062

راز یک فریب
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 14 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12411 / دانلود: 3062
اندازه اندازه اندازه
راز یک فریب

راز یک فریب

نویسنده:
فارسی

برای نهاد ناآرام و تنوع طلب خرد، درمانی جز تربیت اخلاق نیست. اگر مرد، زن را فقط عنصر هوسرانی و زیبا نمایی و عامل رواج هرزگی بشناسد هیچ گاه نه خود آرام می گیرد، نه زن را آرامش می بخشد. با این حال زنان خود در بحرانی کردن زمینه های ناامنی بی تقصیر نیستند. زمانی که آنها چشم ها را به جنبه های جسمی خویشتن خیره سازند، گویا می کوشند که دیده ها از همه انچه خداوند در وجود ایشان به واقعیت نهاده فقط جسم خاکی آنها را بجویند و ... .
کتاب فوق بدین جهت به تبیین راه کار های اخلاقی برای پوشش زن و حجاب زن پرداخته است.

فصل دوم: زنان در اسارت خردسالان

اشاره

نیرنگ ها گام به گام یک خبرنگار از تلویزیون فرانسه کانال TFI ساعت یک بعد از ظهر (18 اوت 1984) به وقت پاریس، اعلام داشت که سالانه بیش از 300000 (سیصد هزار) دختر و زن در فرانسه مورد حمله یا قرار می گیرند یا وسایلشان را می دزدند یا خیانت دیگری نسبت به آنها اعمال می شود.

آغاز مبارزه با پاکیزگی

در پی طرح فروید و راسل- که اگر برهنگی مُد روز شود، زنان به امنیت و آزادی دست خواهند یافت و مردان نیز آرام می شوند- غربیان نیز پوشش زن را نکوهیدند، امّا نه زنانشان به سلامت روانی دست یافتند و نه مردانشان آرام تر شدند! پهنه ی گیتی بر زن تنگ تر شد و آرزوهایش دست نایافتنی تر.

امروزه آنچه در آمارها پیرامون نا امنی زنان می خوانیم فقط مواردی. است که کار به مراجع قضایی و قانونی می انجامد، نه همه آنچه ی آن چه رخ داده است. به گفته ی خبـرگزاری ها و مؤسسات آماری تقریباً 30 تا 50 درصد رویدادها اصلاً به ا طلاع پلیس نمی رسد تاگزارش شود. (1)

درآمریکا هر ساله نشریه ای به چاپ می رسدکه حوادث سال را با عدد و ارقام بیان میکند؛ مثلاً این که چند مسافر به آمریکا وارد شدند، چقدر بیرون رفتند، چقدر از روسیه یا آلمان آمدند، چند رأس دام وجود دارد، محصول گندم چقدر بوده، چند نفر به قتل رسیده اند، به چند زن حمله ناموسی صورت گرفته و.... (2) اما باید دانست که اولاً: آنها آنچه را ما نابسامانی اجتماعی و فساد اخلاق می دانیم نابسامانی و فساد نمی شناسند. دوم این که از ترس ارائه آمارهای بالاتر از سوی دیگران- که به حقیقت نزدیک تر است- خود به این امر می پردازند. در حقیقت همواره رقم فجایع و تجاوزات اظهار شده، از آنچه رخ داده بسیارکمتر است و با تعجب، ارقام تجاوزات به زنان، دختران و حتی خردسالان، در طولِ سال های قبل از نظریه ی فروید و بعد از آن، تقریباً پنجاه تا صد برابر افزایش نشان می دهد.

یک خبرنگار از تلویزیون فرانسه، کانال TFI ساعت یک بعد از ظهر (18 اوت 1984) به وقت پاریس، اعلام داشت که سالانه بیش از 000/300 (سیصد هزار) دختر و زن در فرانسه مورد حمله یا (3) قرار می گیرند یا وسایلشان را می دزدند یا خیانت دیگری نسبت به آنها اعمال می شود. (4)

هفته نامه ی سایت، شماره 5، نوامبر 1985: در مصاحبه مرکز تحقیقات جنایی با یازده هزار زن انگلیسی، نیمی اززنان اذعان داشته اند که شب ها هرگز بدون شخص همراه جرأت ندارند حتی برای چند دقیقه از خانه بیرون آیند. (5)

روزنامه کیهان، ش 5700: در سال1961 م. در آمریکا 400 هزار کودک نامشروع متولد شد (که محصول روابط مردان و زنانی بود که همسر قانونی و مشروع یکدیگر نبودند.) در آلمان دخترانِ فریب خورده ای که در اداره ی آگاهی و پلیس اداری پرونده دارند، 375 هزار نفر و در انگلَیس، 215 هزار و در فرانسه، 390 هزار می باشند. (6)

این نظریه در غرب همانند دامِ صیادی گردید که باکمی خوردنی، جلوِ طعمه پهن می شود. صیدآهسته آهسته به سوی دام می رود و چون گرفتار می شود در می یابدکه چگونه برای کمی خوردنی جان خویش را نیز در خطر قرار داده است. زنان نیز به طمع دستیابی به آزادی و آرامش بیشتر، در دام کارخانه داران و سرمایه داران گرفتار آمدند و امروز در زیر سیم های خاردار این دام چنان اسیر شده اند که کمترین فشار و ضایعه آن این است که به زندگی آلوده به فساد ادامه دهند.

آنها آرام آرام از محیط محبت آور خانه به دریای ناآرامی ها و افسردگی ها افکنده شدند. تا دیروز در خانه برای کسانی تلاش می کردند که همچون اعضای وجودِ خودِ او بودند و امروز با کوچ شتابان به سوی آزادی جنسی، آشپز هتل ها و رستوران هاگشته، پذیرای آدمک هایی اندکه هیچ یک او را برای خودش احترام نمی کنند! فرزندانِ او در خانه محروم از وجودِ مادر، اغلبِ روزها غذای سرد می خورند و او به غریبه ها غذای گرم و تازه می دهد! در بیرون خانه و اداره یا فروشگاه باید با مراجعان، خوش برخورد و خوش گفتار باشد و در خانه خسته، افسرده و عبوس! حالا دیگر جارو و نظافت اندک خانه، به جاروکشی و ظرف شویی وکف شویی هتل ها و سالن های غذا خوری مبدّل شده است! پیشتر از این، مدیر داخلی خانه و خانواده بود و حال پلیس راهنمایی و رانندگی. قبلاً مشق و درس بچه ها را در منزل وارسی می کرد و اینک ماشین نویس ادارات و مؤسسات است.

با تاراج همه ی سرمایه های زن، در عوض به او اجازه داده اندکه با استخدام در کارخانه و فروشگاه، در اثر حسِ احترامی دروغین، سرگرم کاری باشد تا متوجه نابسامانی زندگی خود نشود.

با در آمیختگی روابط زن و مرد، زنی که می بایست با خواستگاری و تقاضای صادقانه از او بخواهند که رویی نشان دهد، در موقعیتی قرارگرفته که باید خود التماس کند تاگوشه چشمی به او توجّه کند. وجود ارزنده و پرمحبتی که یک زمان هر مردی در راه تصاحب او بایست به بلوغ و وارستگی می رسید، امروزکالای کم ارزشی گردیده که دست هر هرزه بچه ای به دامنِ او می رسد و مثل نارنجِ عصاره گرفته که تفاله ی آن را به کناری پرتاب می کنند، با او رفتار می نمایند. از زنی که تا حدی درکاشانه خود از آرامش و امنیت نسبی و ارزش برخوردار بود، موجودی ساخته شد که فقط به این خاطر مورد توجه قرار می گیرد که به گفته نیچه «لذت دهنده به یک مرد است و دیگر هیچ ارزشی ندارد.»

شاید مشاهده کرده باشید که چگونه افراد، شب در اتاق تاریک احساس ترس میکنند. شخص با خود فکر می کند اگر اتاق، بزرگ تر بود، کمتر می ترسید. حال این که واقعیت به عکس است! اگرکسی ازتاریکی بترسد، هر اندازه محیط او وسیع تر باشد بیشتر خواهد ترسید! چون احتمالِ وجود اشخاص و اشباح نامعلوم و ترسناک در محیط وسیع تر به مراتب بیشتر از محیط محدود وکوچک است و دلهره ی او نیز افزون تر است. زن کم پوشش اگرچه به ظاهر در اجتماع مردان آزادانه قدم می گذارد، احساس ترس و نا امنیِ وی به مراتب بیشتر از قبل است.

فروپاشی خانواده

در سال های نخست ترویج برهنگی در اروپا کسی به درستی نمی دانست سرانجام این بیراهه کجاست، امّا رفته رفته عفریت ناپوشیدگی طعمِ تلخ خود را به دوستدارانش چشاند. زنان ناپوشیده به این مـوضوع نیندیشیده بودند که اگر آنان با تن های برهنه خود می توانند دل و دیده مردان را به خود جلب کنند، زنانی نیز هستندکه با رخ نمایی بهتر در مقابل همسر او بتوانند زندگی وی را دچار تلاطم سازند. به همین سبب زنان رهیده از حجاب، آرام آرام همسر و کانون نیمه گرم خانه را ازکف دادند. در ابتدا چنین نبودکه مردانشان با مشاهده ی دخترکی زیبارو، زنان خود را طلاق دهند، امّا به زودی در این فکر فرو رفتندکه با وجود این همه دختران جوانِ خوش اندام و فرشته سیما چرا باید در سراسر عمر دل در گرو محبت یک زن سپرد؟!

زمانی که محیط کار محل تلاقی نگاه های پیام دار وگفتگوهای دل انگیز با بیگانه شود محیط خانواده برای مرد و زن چه جاذبه ای خواهد داشت؟ «به ویژه که مردان به علت انس و مصاحبت زیاد با همسران خود، از زیبایی و کمال آنها غافل می شوند و زنان هم در خانه به نظافت و آرایش خودکمتر اهمیّت می دهند و این دو موضوع زمینه توجه مردان به زنان را بیشتر میکند و ایشان را به مقایسه کردن زنان با همسر خود وسوسه میکند و سبب بی رغبتی به همسر می شود. این امر اگر در زمان طولانی موجب جدایی زن و شوهر نشود بی تردید دامنه اختلاف و زمینه بهانه جویی در خانه و تحقیر و عیب جویی از بانوی خانه را گسترش می دهد. » (7)

با وجود این زمینه ها، نظامِ خانواده متزلزل شد و باکوچکترین ناراحتی یا مشکل مالی یا اختلاف سلیقه، از هم پاشیده و دستیابی به زن ازدستیابی به شغل آسان ترگردید و طلاق همچون پدیده ای بسیار عادی در خانواده ها راه یافت و زنی که تا قبل از این در شدیدترین ناراحتی ها و فشارهای گوناگون زندگی، روحیه سازگاری داشت، با کمترین اختلاف سلیقه، کاشانه اش را رها کرده، نزد دیگری رفت. به گفته یک پژوهشگر، در غرب اگر روزی مردی تنها یک دروغ یا خلفِ وعده معمولی نسبت به همسرش روا دارد، باید در عصر همان روز شاهد باشد که همسرش عصرانه را درکنار مرد بیگانه میل کند! نه این که به اصول راستگویی چندان پایبندند، بلکه چون دیگر دلیلی برای تحمّل وضعی که بر وفق مراد نیست، نمی بینند.

در جامعه ای که ظرافت های دلربای زنانه حراج شود و ناپوشیدگی بدن مُد گردد و صورت و پیکر زیبای آسمانی در معرض سیرت های آلوده و نگاه های زهرآگین قرارگیرد، امید امنیتی برای زن نیست و مردان با کمترین بهانه به سراغ دیگری خواهند رفت. زیرا هیچ زندگی ای بدون مشکل و اختلاف سلیقه یافت نمی شود. اگر دستیابی به زن آسان شود علنی کردن ویژگی های دلربای زنانه خیلی زود علاقه و دلبستگی میان دل ها را از بین می برد و آنگاه با هیچ عامل دیگر نمی توان پیوند تازه و استواری برای زندگی ها ایجاد کرد. هنگامی که برقراری ارتباطات زناشویی برای همگان به سهولت ممکن باشد زن بسهولت سکه ای که با سقوط حکومت، بی اعتبار می شود، ازقرب و منزلت خود سقوط خواهد کرد. به گفته معروف: هر چه فراوان شد، از قیمت افتاد.

زنان غرب در آغاز همچون انبوهی از زنان دیار ما تصور نمیکردند که سرانجامِ راهی که می روند این است. اما اینک موقعیت ایشان به حدّی بی ثبات و رقّت آور شده است که باید برخی از آنها درکنار عمود برق منتظر عابری باشدکه به او توجهی کند و عطش کامِ خود را به وسیله او فرو نشاند. (8)

شنا در باتلاق

این بازار آشفته از آن روز برای بانوان رونق گرفت که خود تصمیم گرفتند همه مرزها میان خویشتن و مردان را بشکنند. آنها بسان کسی که می خواهد وارد استخری شود خود را عریان کردند تا شاید در دریای آزادی شنا کنند. اما همین که خود را به آب انداختند متوجه شدندکه اینجا اصلاً آبی نیست. باتلاقی است که نه می شود در آن به دلخواه شنا کرد و نه می شود از آن بیرون آمد.

به گفته ی یک روان شناس (9) : روزی که عشق بازی و هوس رانی در جامعه آزاد گردید و زن با مرد رقابت نمود دیگر اهمیّت زنان پاکدامن محو و نابودگشت و این دسته در مقابلی فداکاری های بی شمار خود از جامعه پاداشی نخواهند داشت. (10)

آنان هنوز در نیافته اند که از چه چیز آسیب دیده اند و بایست از چه جلوگیری کنند. از همین رو تصور می کنند اگر قفل خانه هایشان را افزون تر و محکم ترکنند یا همیشه افشان های گاز آکریموژن به همراه داشته باشند از تعرّض در امان خواهند ماند! برخی نیز در ورزشگاه ها به فراگیری فنون کاراته و جودو رو میکنند تا شاید اگر مردکی قصد شومی به آنهاکرد در برابرش از خود دفاع کنند وگوهر خویش را به ارزانی تاراج ندهند. البته مفاد آن ضرب المثل را باید به یاد آورد که: سرِ دیزی باز است، انتظار حیا ازگربه خطاست! پس از نمایش پیکرهای دلربای ناپوشیده در حضور دیدگان دریده ی خیانت پیشه، انتظار پارسا پیشگی از بینندگان، دور از واقع نگری و راستگویی است.

در اسارت خردسالان بی هویت

پیکر قدسی زن را تا آنجا به زشتی آلودندکه دیگر حتی خود او رغبتی به پوشاندنش نیافت. زیرا در جامعه ی او پوشیدگی اندام، پدیده زاییده از خرافه و محرومیت از مدارج و منصب های اجتماعی قلمداد می شود.

... او را به دست و اراده خود تا توانستند بزک کردند و زیبایی های خواستنی اش را در مقابل دیده های پر عقده و بی فرهنگ به نمایش نهادند. نمایشی عمومی بر فراز هوس های زودگذرِ امروز بین. تصویر زیبا و پر بهای او بدون هیچ قدردانی و محافظت- همچون تابلوی نقاشی پانزده میلیونی که به دستِ بچه های خردسال بیفتد- به دست خردسالانِ بی هویت تکه تکه و خط خطی شد و از او تنها تصویری موهوم باقی ماندکه دیگر هیچ سلیقه ای آن را نمی پسندد و هویّتش را تمیز نمی دهد. در این میان آن که از سیما و اندام دلرباتری داشت بیشتر آسیب دید و سرمایه اش بیشتر به تاراج رفت.

... این نمایشِ بی خرج و زحمت، رفته رفته تنوع طلبی مردان را صد چندان کرد. مردانی که تا پیش ازاین فقط یک همسر داشتند و از موقعیت زندگی خود و همسرشان خرسند بودند، طوری وسعت طلب و بی قید شدندکه به چندین همسر هم بسنده نکردند و به راحتی بنیان زندگی زناشویی و خانوادگی را فرو پاشیدند و به زنانی دیگر روکردند؛ رویکردی نه برای تشکیل زندگی با ثبات، بلکه برای بهره جویی هر چه افزون تر از قدرت جنسی وکسب لذت های تازه تر، هر چند بی فرجام و تباهی آور.

مردان در این عرصه، با وجود این همه زنان رهیده از فرهنگ پوشیدگی، چگونه خود را به زندگی درکنار یک زن محدود می کنند و آیا اصولاً با آن تصمیم زنان به پذیرش ناپوشیدگی، کدام مرد است که مسئولیّت ازدواج بپذیرد؟! بی سبب نیست که اگر در اروپا و آمریکا جوانی تنها به یک همسر بسنده کند، مورد انتقاد و نکوهش دوستانش قرامی گیرد.

پس از این مردان از تشکیل زندگی دست کشیدند وتا 35 سالگی آزاد زیستندسنت ازدواج وتشکیل خانواده شکسته شدوآزادی های بی مرزمردان- که سرآغازش بی حجابی زنان بود- روابط سالم زناشویی را از هم گسست یاسست کرد. درمدّتی کوتاه همه امکانات اقتصادی واستعدادهای فردی و اجتماعی در طریق کامجویی آزاد به کارگرفته شد، تا آنحا که اغلب مردان ترجیح دادند تا توان دارند- بلکه بیش از طاقت جسم- در خوشگذرانی بتازند وکمترین مسئولیت همسرداری و تربیت فرزند را به عهده نگیرند.

بر پایه گزارش ها، در قبال هر شش هزار ازدواج، روزانه دو هزار طلاق صورت می گیرد؟ یعنی یک سوم ازدواج ها از همان نخست با طلاق امضا می شود و هر زن آنگاه که به عقد مردی در می آید، زندگی را با تردید شروع می کند. (11) وضع زندگی هایی که با امید و اطمینان کامل شروع می شود نامعلوم است، تا چه رسد به آنها که از روز نخست با اضطراب و نا امنی آغاز میگردد. مددکاران اجتماعی و روانکاوان عقیده مندند که هرگاه زندگی با بی اعتمادی شروع شود، احتمال دوام آن اندک است. زیرا بی اعتمادی، روحیّه انسان را پژمرده و قدرت زندگی را از فرد سلب می کند.

ویل دورانت، تاریخ نگار و فیلسوف آمریکایی، می نویسد:

ما اکنون به همان مشکلی گرفتاریم که اندیشه ی سقراط را به خود مشغول ساخته بود. اکنون تعلیمات دینی و آسمانی در میان مردم بی خاصیت شده و ما نمی دانیم چگونه می شود بدون دین و ایمان به اخلاق سالم دست یافت. ما گرفتار مفاسدی شده ایم که با وجود آن، همه ی میراث های اجتماعی مان به خطر افتاده اند...

در گذشته، اخلاق اقتضا می کرد که زن و مرد با یکدیگر پیوند زناشویی ببندند. ازدواج سبب می شد که مرد، پدر و زن، مادر بشود و نتوانند از هم جدا شوند. آنها از این رهگذر ناگزیر بودند مسؤولیت های زناشویی و ازدواج را پذیرا شوند. اما امروز بدان ازدواج، رابطه های غیرمشروع برقرار می شود و از تولید نسل ممانعت به عمل می آید. در نتیجه سنّت های مقدس گذشته رو به زوال گذاشته و اخلاق پسندیده ی گذشتگان نسخ شده است. هیچ کس انگیزه ای برای ازدواج ندارد. هر مردی می تواند در این بازار آشفته خود را ارضا کند. دولت و قوانین مملکتی هم حامی همین بازار آشفته است و هیچ کس به فکر اصلاح نیست.

در سایه ی محبّت سگ!

نخستین قربانیان بی حجابی، زنان بودند. آتش افروزان، خود طعمه ی حریق شدند و با انتخاب آن شیوه ی شوم، رشته مهر و محبّت میان همسران و فرزندان از هم گسست. شوهر به دنبال زنان آزاد دیگر رفت و فرزندان، کوچه نشین و خیابان گرد شدند و مادر- که تا دیروز با قدرت بازوی همسر زندگی میکرد- برای تأمین معاش ناگزیر به کار روی آورد. البته او از نظر عواطف و غرایز، به مرد نیازمند بود. اماکدام مرد است که آزادی های جنسیِ متنوّع را رهاکند و دل درگروِ یک همسر نهد!

از سوی دیگر، عواطف مادری، وی را دوستدار فرزند ساخته است و اینک از همه اینها محروم است! چه بایدکند؟ اوگرچه امروز با دسترنج خود زندگی می گذراند، در هر دَم جای سرپرست خانه و کودکانش را خالی می بیند. در خلوت خود از همسر و از جهانِ مردان، رنجیده خاطر است و آنان را بی وفا، هوسران و تنوّع طلب می شناسد. درپی اُنس با وجودی وفادار، همه جا و همه کس را می آزماید ولی هر چه بیشتر جستجو میکند، نا امیدتر می شود.

روزی در خانه اش شریک زندگی تازه ای یافتیم. شریکی که برای او از اغلب مردان آ مریکایی و اروپایی وفادارتر است. فرمانبرداری که با محبّت برای خانه خرید می کند و هیچ گاه بانو را نمی آزارد. هم روز نگهبان و همنشین اوست و هم شب درکنار وی. با هم تلویزیون نگاه می کنند، شام می خورند و به سفر می روند. در بیرون خانه نیز بهترین یار وفادار بانو اوست و با وجود اوکمتر مردی جرأت جسارت به وی می یابد.

نام این دوست باوفا سگ است. حیوانی نمونه و ممتاز در وفاکه هرگاه از صاحبش پاره استخوانی دریافت دارد سال ها به او خدمت می کند.

آری! شوهرداری، تربیت فرزند، کار عا شقا نه برای گرمی زندگی، و احساس مادر بودن که هر زنی به آن نیازمند است- با خاکسترهای به باد رفته ی زندگی، از خانه ها رخت بربست. فرزند آوردن برای اُنس با زندگی و به پا داشتن نسل، کرداری لغو و مسخره شناخته شد! فرزند، برای کدام شوهر وکدام زندگی!

... به تدریج، به جای همه ی اینها، پرورش سگ وگربه رواج پیدا کرد و این مَثَل در آمریکا مشهور شد که: «داشتن یک سگ، از دارا بودنِ فرزندی که برای میهمانی ها و شب نشینی ها مزاحم باشد، کم زحمت تر است. »

این یار صمیمی کم کم همه چیز را ازآدمی آموخت و برای خود در عصر صنعت و توسعه جایی بهتر از بسیاری از آدمیان به دست آورد. اینک در غرب برای سگ ها وگربه ها بیمارستان های مجهّزی وجود دارد که درکشورهای فقیر و بلکه متوسط، نمونه ی آن برای انسان ها کمیاب است. تنها در آمریکا، غیر از سگ های ولگرد، نزدیک به هشت میلیون سگ وگربه وجود دارد؛ سگ هایی که در خانه ها دارای اتاق مخصوص و حمّام و رختخواب جداگانه اند. از فروشگاه، اغذیه فروشی، پرورشگاه های تربیتی، آ را یشگاه، پارک و پزشک ویژه بهره مندند. برای آن که سگ وگربه ها بتوانند درکنار میز غذا همراه صاحبانشان باشند، صندلی مخصوص دارند و در سال سه میلیارد دلار برای آنها هزینه می شود.

نکته حایز اهمیّت این که بیشتر دوستداران و پرورش دهندگان سگ، زنان هستند. زیرا آثار واژگونی خانواده بیشتر به زنان آسیب رساند. چون آنها عاطفه ای قوی تر از مردان داشتند و به محبّت نیازمندتر بودند، شتابنده تر از مردان، به سگ پروری روی آورد ند.

اعتیاد، ناپاکی و اشتغال زنان

ضایعه ی ناخواسته ی دیگر برای زنان، اعتیاد به مواد مخدّر و مشروبات الکلی، رهیدگی از اخلاق و روی آوردن به کارِ بیرون از خانه بود. درباره اعتیاد زنان به مواد مخدّر و مشروبات الکلی، دانستن این نکته بس که در آمریکا برابر با جمعیّت کشور ما، زنان مشروب خوار و معتاد وجود دارد.

درباره مشکلات و آشفتگی های زندگی زنان پس از رویکرد به کارِ بیرون از خانه، کتاب ها نوشته و سمینارها برگزارکرده اند و ما ناچاریم برای طولانی نشدن بحث از ادامه سخن در این باره خودداری کنیم. ولی خلاصه آن که امروزه درکشورهای متمدّن (؟) زنان به همه مشاغل ویژه مردان، راه یافته اند و با مشاهده مهار گسیختگی همسران خود، برای کسب درآمد از هیچ اقدامی فروگذار نکردند، تا جایی که حاضر شدند با مراجعه به مراکز ویژه مسافران خارجی، خود را برای انجام کار زشت اجاره دهند. (12)

توسعه ی شیرخوارگاه ها

واگذاری کودکان به شیرخوارگاه ها و پرورشگاه ها، مشکل دیگر زنان غرب است. به طور دقیق در همان اوایل- که تئوری بی حجابی در اروپا و آنگاه در آمریکا رونق یافت- اولین شیرخوارگاه ها و پرورشگاه های رسمی احداث گردید و توسعه یافت. این پدیده در سال های 1930 م. به بعد رخ داد، در حالی که هنوز فروید (مؤسس تئوری برهنگی) زنده بود. اشتغال زنان برای کسب درآمد، بیشترین اوقات روزانه زنان را در اختیارکارخانه داران قرار داد و فرزندان ایشان را از وجود مادر محروم ساخت.

فردگرایی

پس از فروپاشی نظام خانواده و شیو ع فزاینده طلاق، هر فرد به دنبال خانه ای عنکبوتی، راهیِ بیراهه ای شد و هرکس درغم خویش و به فکر نجات خود افتاد. مفاهیمی چون عشق، حقوق همسایه، دوست داشتنِ پدر و مادر، محبّت میان برادر و خواهر، علاقه فامیلی و رابطه خویشاوندی، همه بی معنا شد.

در جوامع شرقی با اعتقاد به اصول اخلاقی و دینی، زندگی جلوه ی دیگری دارد. در خانواده های سالم- که پدر مسئول خانه و دوستدار همسر و فرزندان است و میان اعضای خانواده فرهنگ دینی و انسانی حکمفرماست- زن به همسر و فرزندانش دلبسته است و جز با شوهر با هیچ کس رابطه زناشویی ندارد. در این خانه فرزندان، برادرِ پدر را عمو و برادرِ مادر را دایی خود می شناسند. عمّه ها و خاله ها نیز وجود عاطفی دیگری هستندکه از طرف پدر و مادر با فرزندان این خانه پیوند دارند. در حقیقت با پیوند مشروع پدر و مادر، ده ها فرد با یکدیگر رابطه خویشاوندی و عاطفی می یابند. هر یک دوستدار و پناهگاه آن دیگری است. با غمگین شدن هر عضو از این خانواده پر جمعیّت، همه اعضا اندوهگین میگردند و در دور ساختنِ اندوه آن فرد میکوشند. آنها وقتی همسایه خوب خود را پس از سال ها ببینند، به او اظهار علاقه می کنند. امّا در اروپا و آمریکا واژه ی پدر و مادر، برادر و خواهر و خویشاوند، از بی مفهوم ترین واژه ها است. اوج اظهار محبّت آنها به یکدیگر تنها به ارسال یک کارت تبریک در جشن سال نو یا سالگرد تولد است. اگر از مردان و زنانشان بپرسیم آیا از دوری فرزندانتان دلتنگ نمی شوید، پس از اندکی تأمّل، با خنده ای گُنگ می پرسند منظورتان چیست؟ دلتنگی برای چه!! (13)

در آنجا نام و شهرت همسایه را ازکسی پرسیدن، همچون آن است که فردی نشانه ی بیگانه ای در شهر دیگر را از ما بپرسد. هر یک از زن و مرد فقط ایامی چند درکنار یکدیگرند و پس از مدتی هرکدام به دنبال فرد دیگری می روند. در این میان نه زن از فامیل مرد خبر دارد و نه مرد از بستگان زن! بسا مردی در یک روز با زنی پیوند برقرار ساخته و فردای آن روز با مادر وی و روز بعد با خواهر او... و هیچ کدام ازاین روابط اطلاع ندارند. شاید تعجب کنید از این که برای فرزندان، فروشِ اجساد مرده پدر و مادر به مراکز کالبد شکافی، امری عادی است. «آنان با دریافت مبلغی ناچیز، پس از درگذشت پدر یا مادر، آنها را به این مراکز می فروشند و بر این کار نیز هیچ احساس رنج و خطا نمی کنند. » (14)

اندوه دوران سالمندی

سخت ترین دوران زندگی آنهاکه به آزادی جنسی معتقدند و از داشتن کانون خانوادگی بی بهره اند، دوران سالمندی است. ایامی که همگان به محبّت و تیمار و دلجوییِ افزون نیازمندند.

در فرانسه، آلمان، انگلیس و آمریکا برای سالمندان استراحتگاه هایی ساخته اند تا آنان بتوانند روزگار پر رنج پیری را در آنجا سپری کنند. آنها در استراحتگاه، بی مونس وغمخوار- بی آن که از همسر و فرزند و آشنا خبری داشته باشند- پس از طیّ ایّام جوانی و به سر آمدنِ دوران خوشگذرانی، در انتظار مرگ، روز شماری می کنند. برای آنها نه فرزندی باقی مانده که قلبی برای دلسوزی در وی وجود داشته باشد و نه همسری که غم خود را با وی تقسیم کند.

این حالِ ثروتمندانی است که می توانند در هر ماه هشت صد دلار به مسئولان آسایشگاه تقدیم کنند، به طور طبیعی، وضع اسفناک سالخوردگان فقیر معلوم است.

اعدام نسل پاک آدمی

گویا در عصرکنونی، آدمیان تصمیم گرفته اندکه نسل پاک ازآنان پای نگیرد. امروزه با «ترفندهایی آزموده» به پاکیزگان می باورانند که اگر زندگی شیرین می خواهید از داشتن فرزند زیاد بپرهیزید. از سویی آنها که با اخلاق و دین پیوند ندارند، فرزندان فاسد و نالایق می پرورانند. حال تصورکنید هرگاه روابط زن و مرد، آزاد و بی قید شود و هیچ یک از دو طرف، خود را پایبند دوام زندگی و تربیت فرزند نبیند، چگونه نسلی پاک از آدمی پای خواهد گرفت! و آیا این گروه چه اعتقادی به داشتن فرزند و تربیت او خواهند داشت! دختر و پسری که در زمانی اندک و به منظور نیاز عاطفی درکنار یکدیگرند و به زودی از هم جدا می شوند، چگونه رضایت خواهند داد از ایشان فرزندی پای گیرد! در روزگاری که زنان از فرزندآوری برای شوهران خوب و با وفا اجتناب میکنند، چگونه برای دوست یک روزه فرزند می آورند!

در نتیجه گسترش روابط بی ضابطه، زن و مرد بدون تعهّد سپاری به قوانین زندگی مشترک، تنها به منطور دور ساختن رنج غریزه با هم در می آمیزند. گزارش هاگواهی می دهدکه درچنین جوامع، اغلب زنان قبل از 35 سالگی به تشکیل زندگی دایم رضایت نمی دهند. در واقع آنان سنجیده رفتار میکنند. زیرا می دانند که همسران ایشان خواهان فرزند نیستند، وگرنه کاشانه خود را از هم نمی پاشیدند. این که مرد در پی ارتباط آزاد با زنان همسرش را به آسانی ترک میکند و دلبستگی اش به وی و فرزندکاهش می یابد، گواه آن است که وی پدری دلسوز برای خانواده نیست.

در آنجا اگر از زنی در زایشگاه بپرسند که پدر نوزاد شماکیست، بسا اظهار بی اطّلاعی کند. زیرا وی با مردان بسیار معاشرت داشته است. شاید بهترین پاسخ وی این باشد که پدر این نوزاد یکی از مردانِ اروپایی یا آمریکایی است! سرنوشت جامعه ای که چنین کودکانی درآن انبوه است، چیست؟

پوشیدگی زنان، حریص تر شدن مردان

می گویند آدمی به آنچه از آن منع شود حریص تر است؛ چنان که حضرت آدم عليه‌السلام همه نعمت های بهشت را در اختیارداشت و تنها ازیک چیز منع شده بود و سرانجام این قدر به استفاده از آن چیز وسوسه شد تا بدان دست یازید و از بهشت رانده گشت!

پاسخ

بر پایه گفتارهای پیشوایان برگزیده عليهم‌السلام ، حقیقت درختی که حضرت آدم عليه‌السلام به ترک استفاده از آن امر شده بود درخت حسد وگناه بود نه بوته گندم و انگور. آیا سزاست بگوییم نخستین پیامبر الهی با آن همه عظمت که فرشتگان به سجده به سوی او امر شدند، با داشتنِ همه ی نعمت های بهشت، هوسِ خوردن دانه ی گندم کرد (15) ! آنچه از آدم عليه‌السلام خواستند این بودکه به پاسِ بهره مندی از نعمت های آفریدگار، به صفات زشت نزدیک نگردد؛ که هرکس در پیِ خواسته های دل برود جایش بهشت نیست.

آدمی زمانی به چیزی حریص تر می شود که هم از آن منع شود و هم بدان تحریک گردد؛ مثلاً بدنِ برهنه ای را به جوانی نشان دهند و سپس آن را بپوشانند. این که می بینیم جوانی، پس از دیدنِ اندامِ پوشیده بانویی دوست دارد پوشیدگی وی کنار رود تا پیکرش را ببیند نه بدان علت است که پوشش، حساسیّت پدید می آورد؛ بلکه مرد، پس ازپی بردن به ویژگی های جسمی زن و دریافت توانِ او در برآوردنِ امیال جنسی است که به مشاهده ی اندام ناپوشیده زن مشتاق و حریص می شود. چون جوانی موهای زیبا و رنگین و ساقِ برهنه و نظیف زنان و حرکات دلربای آنان را ببیند، از آن پس دوست دارد هر زن و دختر عفیف و پوشیده را هم ناپوشیده مشاهده کند. دراین حال است که اگر برای لحظه ای چادر از پیکر زن به کنار رود، با چشمانی دریده در پیِ جستجوی ویژگی های وی برمی آید.

گواه این ادّعا آن است که اگر مردی در همه عمر زنی ندیده باشد، با مشاهده زنان پوشیده دچار تخیّلات و هوس های آلوده- که برای مردان آشنا به خصوصیات زن پدید می آید- نمی شود. پس «پوشیدگی زن» سبب تحریک نیست. «سابقه ی ذهنی ای که مرد از جنس زن دارد»او را به دیدنِ بدن زنان پوشیده، حریص می کند. چادر حساسیّت آور نیست بلکه ازآنجاکه این پوشش روی برجستگی ها و زیبندگی های جسمی زن را- که مرد از آنها با خبر است- می پوشاند، فرد به نگاه وا داشته می شود. این که مردانِ ازدواج کرده گاه بیش از مجرّدان به افراد غیرهم جنس حساسیّت می یابند، بدان علت است که از ویژگی های اندام زن آگاهی بیشتری دارند، نه چون افکارشان آلایش یافته است.

آری، پس از ازدواج، افراد شناخت افزونی به عنصر زن می یابند ولی مادامی که این شناخت با تحریک غیر مشروع همراه نباشد و فرد مطمئن نشود که می تواند فراتر از محدوده خانواده به لذّت هایی دست یابد، اجتماع بشری از این شناخت آسیب نمی بیند. ولی چون شخص در فرای خانواده با زنان نیمه برهنه روبرو می شود، بسیار زود در می یابد که کامجویی از زن، به همسر قانونی منحصر نیست. آنگاه مشکل ایجاد می شود و او حتی پس از ازدواج دل و دیده اش آرام نمی گیرد.

با این تحلیل، مراتب ظلم و جنایتی که ناپوشیدگان و برهنگان عصر ما به زنان پاکدامن روا می دارند روشن تر می شود. زیرا اینان هستند که حساسیّت مردان به زنان را دو چندان ساخته و سبب شده اندکه ایشان از زن نگرشی جز عامل آلودگی نداشته باشند.

به واقع تا پیش ازگسترش برهنگی، تنوع طلبی و پلیدی و دریدگی تا این میزان در میان مردم شایع نشده بود. بانوان پاکیزه جوامع پیوسته باید تاوان جهالت و بی ایمانی ناپاکیزگان را تحمّل کنند و درمحیط ناآرام و نا امنی که زنانِ جلوه گر به وجود آورده اند، به استقبال سختی های مضاعف بروند. سختی هایی که به راحتی ممکن بود از وقوع آن جلوگیری کرد.

آیا زنانِ پوشیده اندام، هیچ عامل تحریک نیستند؟

با تأسف اغلب زنان به اشتباه، مفهوم حجاب را فقط پوشش اندام می دانند

و بی حجاب وکم حجاب راکسی می شناسندکه پوشش اندامش کامل نیست، درحالی که چه باحجابانی که نظر بیگانه را بیشتر ازکم حجابان، به خود جلب می کنند. آنها از این نکته غافل اند که حجاب مجموعه ای از رفتارهاست که پوشِش صحیح، نخستین مرحله ی آن است و نه همه آن. بنابراین هیچ طرز پوششی کامل شناخته نمی شود مگر مجموع رفتارهای فرد انظباط یابد.

شک نیست که گاه پوشیدگی نیز مانند برهنگی تحریک آفرین است. لباس چنان که وسیله ی پوشاندن و حفظ کردن است، ممکن است عامل تحریک و تهییج باشد. این نقش دوگانه به طرزاستفاده از لباس بستگی دارد. قرآن کریم با بیانی لطیف در این باره می فرماید: ( و یحفظن فروجهنّ ) . (16) یعنی به زنان با ایمان بگو شرمگاهشان را حفظ کنند.

تعبیر یحفظن به جای یسترن- که به معنای پوشاندن است- بدین منظور است که هدف، حفظ کردن است، نه فقط پوشاندن. پوششی که عامل تحریک و جلب نظر باشد خواسته خدای متعال نیست. هدف از پوشاندن، حفظ کردن است و البته که بدون پوشاندن، حفظ کردن بی معناست؛ ولی می توان خود را پوشاند امّا از نگاه و خطر حفظ نکرد. همان طورکه افراد نمی توانند ادعا کنند که بدون پوشش می توانند خود را حفظ کنند، نمی شود ادعا کرد که همیشه هر پوشیدن آمیخته با حفظ کردن است.

لباسی که برجستگی اندام را نپوشاند و زیبایی آن را دو چندان کند وسیله خود آرایی است نه عامل پاکدامنی. حجاب اسلامی فقط پارچه ای نیست که اندام را بپوشاند. وسیله ای است برای پاکیزه ماندن زن و جامعه او و مانعی برای جلوگیری از خطرهایی که از انسان به دیگری می رسد یا از دیگری به انسان. این که دربان خانه یاکاخ را حاجب میگویند به همین معناست که وی از ورود بدون اجازه ی دیگران مانع می شود.

بنابراین اگر بانویی پوشش خود را وسیله تحریک یا سرپوشی برای رفتار زشت قرار دهد، یا در حال پوشیدگی، با رفتار وگفتارش زمینه تهییج و جلب توجه اشخاص را فراهم آورد، وی را نباید با حجاب دانست. در این موارد، پوشیدن بدن نمی تواند از حساسیت ها نسبت به زن جلوگیری نماید. پوشش اندام زمانی مانع از تحریک هوسهاست که زن به وسیله عامل دیگر، بیننده را تحریک نکند. صورت آشکار و زیبا و همسخنی با نامحرم به شیوه ی دلربا، عامل تحریک و توجه است؛ هر چند همه ی بدن به طورکامل پوشیده باشد. این حساسیّت برانگیزی را پوشیدگی به وجود نیاورده است. (دقّت شود!) جلوه دادنِ یک موضع یا یک رفتار، و پوشاندن بقیّه مواضع است که حساسیّت ایجاد میکند. بانویی که با وجود چادر یا روپوش، سیمای زیبای خود را زیباتر ارائه میکند و با آشنا و بیگانه گرم صحبت می شود همانند صیادی است که در محلی دور بی آن که دیده شود درکمین صید نشسته است تا او را به دام اندازد و هلاکش کند.

هیچ گاه نباید از یاد بردکه حجابِ مورد نظرادیان، تنها به استفاده از چند متر پارچه نیست، حجاب سلسله ای از پیش بینی ها و عاقبت اندیشی ها برای دور نگاه داشتن زن از آسیب ا ست. پوششی که او را ازگزند هر نوع توهین و تحقیر و استفاده ی نابجا حفظ کند وزن را آن گونه تربیت کندکه فریفته تحسین و تمجیدهای هوسبازان نشود. چه این تمجیدها ا زطرف ولگردهای خیابانی ابراز شود چه از طرف جامعه شناسان حیله گرِ نظام سرمایه داری با عنوان جانبداری ازحقوق زن.

گذشته از همه ی آنچه گفتیم، گاه انگیزه ی محافظت از خود چندان در اوج قرار دارد که با نوعی پوشش ساده می توان به بهترین صورت خود را حفظ کرد. خانواده با وفای حضرت امام حسین بن علی عليه‌السلام در دوره ی اسارت پوشش هایشان به غارت رفت، امّا هرگزکسی ادعا نکرده است که آن بانوان ستمدیده، در آن موقعیت، پس ازداشتن پوشش ساده و اندک، نظرکسی را به ناروا به پیکر خویش جلب کرده باشند.

سخن گفتن و راه رفتن، از دشوارترین کارها

رفتار زن به هر شکل باشد دارای پیام است. راه رفتن، نگاه کردن، سخن گفتن وپوشش او همه زبانِ ارتباط وی با دیگران است و این امر، انکار نشدنی است. به یاد دارم که زمانی دختر و پسر جوانی را به جرم ناپاکی، دستگیر و محاکمه میکردند. از پسر پرسیدند: چگونه مطمئن شدی که این دختر به پیشنهاد گناه پاسخ مساعد می دهد؟ اوگفت: نگاه های او بدون کمترین صحبت، نشان از رضایت داشت! پرسیدند: آیا با چشم حرکتی انجام داد؟ گفت: نه، جز این که احساس کردم اگر به گناه تمایل نداشت، از نگاه من به نرمی استقبال نمی کرد! (17)

بر این اساس وقتی دختر یا زنی در مجامع عمومی از ابزارهای تحریک غرایز استنفاده میکند و حسّ تمایل افراد را به خود بیدارو تحریک می نماید و آنها را در حسرت دستیابی به خویش رها می سازد، شدیدترین فشارهای روانی و ضربه های روحی را بر آنها وارد می آورد. اگر هم همچون غرب زمینه برای روابط ناسالم فراهم باشد نابسامانی های دهشتناک دیگری اوج میگیرد که پیشتر درباره ی آنها سخن گفتیم. اما چون این زمینه فراهم نباشد، عقده ها، جوان و بزرگسال را از پای درمی آورد یا به ارتکاب گناه و آلودگی وامی دارد. افزون بر این، زنانی که به خودآرایی در مقابل بیگانه تأکید می ورزند پیوسته نگرانِ قضاوت دیگران درباره ی خود هستند و در دغدغه به سر می برند.

بسیار اندوهبار است که خانواده ها ده ها سال برای تربیت فرزندان، رنجش برخود هموارکنند و آنگاه در مجامع عمومی دخترکی سبکسر، با آلوده ساختن محیط اجتماعی، زمینه ساز انحراف افراد شود و زحمت های چندین ساله را به دقایقی بر باد دهد!

بر این اساس باید سخن گفتن و راه رفتن را- به ویژه برای زنان- از دشوارترین کارها بر شمرد. قرآن عظیم در این باره می فرماید: ( و عباد الرّحمن الذین یمشمون علی الارض هونا ) (18) بندگان خدای رحمان کسانی اند که روی زمین به نرمی گام برمی دارند. هنگامی که آدمی به نرمی گام بردارد از راه رفتنش گرد و غبار بر دیدگان نمی رود. صدای پایش جنجال نمی آفریند وگوشی کر نمی شود و دلی نمی لرزد. آنها که به هنگام راه رفتن، بر دیدگان افراد غبار افسردگی و غم می افشانند و دل ها را اسیر خود می کنند، بنده شیطان هستند نه خدای رحمان.

قرآن درباره ی حدود پوشش زنان که طرز سخن گفتن را نیز شامل است، می فرماید:

( یا نساء النبی لستنّ کاحد من النساء ان اتقیتنّ فلاتخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولاً معروف. ) سوره فرقان، آیه ی 63 ای زنان پیامبر: شما همانند هیچ یک از زنان نیستید. از آنان برترو مسئولیت شما سنگین تر است. اگر تقوا پیشه اید، پس در سخن گفتن نرمی نشان ندهید که فرد بیمار دل به طمع افتد و به نیکی (سنجیده) سخن گویید.

این آیه در روزگار برهنگی زنان نازل نشده است بلکه زمانی بیان شده است که اغلب زنان دارای پوشش بوده ولی چهره شان را آشکار میکرده اند. مخاطب آیه همسران رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله و قانون برای هر زن مسلمان است. مفاد آن نشان می دهدکه با متانت سخن گفتن، بخشی از وظیفه ی خود نگهداری زن است و حجاب بدون آن، گاه جز عامل تحریک بیشتر چیزی نیست. زیرا در صورتی که زنی خود را خوب بپوشاند اما در صحبت کردن، هدفش تحریک طرف مقابل باشد، هر چه پوشیده تر باشد وجود او تحریک کننده تر می شود. زیرا چنین زنی اگر زشت رو باشد و چهره اش را آشکارکند، صدای دلربا و محرّک وی نمی تواند جاذبه بیافریند، اما هرگاه زشتی خود را بپوشاند و تنها صدای ظریف و پرجاذبه اش را به گوش برساند براحتی قادر است شنونده را مجذوب وگرفتار سازد.

بر پایه نظر سنجی اینجانب از یک صد جوان و بزرگسال بیشتر افراد به جاذبه صدا اعتراف کرده و افرادی نیز اظهارکرده اندکه تنها از تأثیر صدا، کسی را برای زندگی زناشویی انتخاب کرده یا از او روگردانده اند.

آیه مورد نظر، پاسخگوی این شبهه است که میگویند: اگرکسی پاکدل باشد چندان نیازمند خودپوشی نیست! این آیه با توجه به پاکی دل های همسران پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله بدآنها چنین سفارش فرموده است که اگر همسر پیامبر برگزیده الهی باشی و قلبت پاک بوده، قصد فتنه انگیزی و جلب نظرها را نداشته باشی، باز هم لازم است در سخن گفتن به گونه ای رفتار نکنی که جلب توجه کند. دل های شما هر چند پاک باشد آنگاه که آداب صحیح سخن گفتن را مراعات نکنید دل های بیمار شوندگانِ گفتار شما را دچار اضطراب میکند و آنگاه آنان برای شما یا خودشان خطر می آفرینند. چنان که به عکس، وقتی طرز سخن، بی جاذبه باشد ریشه طمع و تمایل در شنونده قطع میگردد و هر وسوسه را از او دور می سازد.

بر این اساس در حضور افراد با ایمان نیز نباید سهل انگاری کرد. چه آن که اولاً: کسی از نهادِ دیگری و وسوسه های شیطانی خبر ندارد. ثانیاً: افرادی که در اثر سهل انگاری، در این گرداب، گرفتار شده اند کم نیستند. ثالثاً: همیشه پوشش کامل برای دفع خطر نیست بلکه گاهی برای پیشگیری از وقوع وسوسه های احتمالی است که هیچ کس جز معصومان از آن در امان نیست رابعاً: آنهاکه به انحراف یا لغزش دچار شده اند معلوم نیست حتماً ناپاکدل بوده اند. چه پاکدلانی که از زیادی اعتماد به خود، دچار غرور و لغزش شده ا ند.

شنیدنی است که مردان، سهل انگاری بانوان در طرز پوشش و رفتار و گفتار را علامت تمایل آنها به تماس با بیگانه قلمداد میکنند. آنها همین که بانویی را خوشرو و خوش برخورد وکم پوشش ببینند تصور میکنند وی به سبب نیاز روانی و عاطفی است که چنین به ملایمت برخورد میکند. همین که دختری در اتوبوس به پسر جوانی که درکنار پنجره ماشین نشسته بگوید: آقا، لطفاً کمی پنجره را بازکنید، پسرک بی درنگ تصور می کند که او این تقاضا را به بهانه برقراری دوستی مطرح کرده است. در حالی که معمولاً چنین نیست. از طرفی بسیار دیده شده که کمترین خوش برخوردی زن با بیگانه، اسباب بدگمانی دیگران- بخصوص همسر- را به دنبال داشته یا دست کم، مهر و علاقه مرد به زنش را کاهش داده است. چه وی گمان می کند این رفتارِ ملایم شاید به علت بی علاقگی زن به شوهرش باشد.

موضوع پایانی این بخش آن که: اُنس افراد با آهنگ صدای خود سبب می شود که آنها نتوانند مراتب تأثیرگذاری آن صدا را بر دیگران دریابند. چه افرادی که به خیال خود چهره یا آهنگ صدایشان بسیار عادی است، حال آن که برای بیگانه بسیار جذّاب است .

جنون جنسی و آزارطلبی (مازوخیسم) (19)

امروزه آنچه مردمان بهره مند آمریکایی و اروپایی را به رنج بی پایان دچار ساخته است محرومیّت از ارضای تمایلات جنسی نیست، بلکه بهره برداری بیش از حد است که درمانده شان کرده است. اینک در اروپا، ژاپن و آمریکا زنان و مردانِ رنج کشیده از «جنون جنسی»، برای خاموش ساختن غریزه، با پرداخت مبالغی، از مراکزی ویژه می خواهند تا با روش های آزار دهنده، خرسندشان سازند. (20) آنها امیدوارند که رفتارخشونت بار، تمایلاتشان را فرو نشاند.

تعجّب نیست که تنها در امریکا شش میلیون دیوانه وجود دارد. نیز موارد خودکُشی فراوان یافت می شود. پزشکان پس از آزمایش و معاینات مختلف برای این پدیده ها هیچ علت جسمی نیافته اند و اعلام می کنندکه یک سلسله ناراحتی های روانی و آزردگی های روحی در اشخاص وجود دارد که با دارو، درمان نمی شود. بیمار همواره خویشتن را گرفتار افسردگی، ناکامی و نا امیدی می داند، زیرا از ارضای مهم ترین و شدیدترین غریزه و نیاز جسمی و روحی خود محروم است. یعنی آنچه فروید ادّعا می کرد بدون آزادی کامل، مشکل ساز است، اکنون به سبب همان آزادیِ بیش از حد، بحران ساز شده است. پیش از این، مرد در پی معاشرت بایک فرد، احساس رضایت و آرامش می کرد، امّا حال با داشتنِ روابط متعدد همچنان نیازمند و دردمند می نماید! نخست آنها می پنداشتند که این ناآرامی بافزونی روابط زناشویی به آرا مش تبدیل می شود، ولی واقعیّت چیز دیگری نشان داد. زنان با نمایش تن های ناپوشیده، عزم را جزم کردند تاسلامت روانیِ مردان را تا مرز جُنون نامتعادل کنند و از امری ساده هیولایی بسازندکه همه را در دَم می بلعد.

«این که میگویند درکشورهای دیگر مسایلی جنسی با رفع حجاب، حلّ شده است به این می ماند که بگوییم مسئله رودها درکشورهای دیگر حل شده. می گذارند هرز برود و باتلاق بشود. هرز رفتن استعدادها، با راه حلّ و بهره برداری از آنها یکی نیست، که بین حلّ شدن و هدر رفتن استعدادهای انسان باید فرق گذاشت. این که میگوییم مسایل جنسی و برخورد زن و مرد در کشورهایی مانند سوئد حل شده، آیا بدان معناست که استعدادهای انسانی به رشد خود رسیده است؟ یا آن که این استعدادهای عظیم که باید همه ی راه را بپیماید در یک بعد حبس شده و در یک بُعد به هدر رفته است؟ » (21)

درماندگیِ تزِ فروید و تئوری های راسل سبب شد که موریس مترلینگ * با مشاهده ی این اوضاع ناآرام چنین اظهار نظر کند:

*. موریس مترلینگ ( Mourice Maeterlink ) فیلسوف بلژیکی (1862-1942.) سال ها در پاریس به نویسندگی پرداخت و حدود بیست اثر ممتاز از خود به جای گذاشت.

من سالیانِ متمادی در زندگیِ مورچه ها و زنبور عسل و موریانه تحقیق کردم. دیدم موریانه ها در سال فقط چندین بار- آن هم در فصل مخصوص به تولید مثل می پردازند و در بقیّه ی ایّام، سر سختانه مشغول فعالیّت و جدیّت در امور زندگی هستند. بنابراین ما انسان ها هم باید برای رهایی از بحران جنسی- که فعلاً در غرب گرفتار آن شده ایم- ریشه ی عشق را در خود خشک کنیم و امیال تناسلی را از بین ببریم. کار ما فعلاً به جایی رسیده که جز این راهی پیش رویِ ما نیست. (22)

با تأسّف، هم فروید و راسل به بیراهه رفتند و هم مترلینگ. اینان هیچ یک زن رانشناختند.

پس از درهم آمیزی دنیای زن و مرد، در آلمان، در مدّت یک سال، سیصد هزارکودک وسیله بهره جویی و معاشرت های ناروا قرارگرفتند. راستی، آیا تجاوزگران چون به افراد غیر همجنس دست نیافته بودند، به چنین تیره بختی آلوده شدند یا از هوسرانی آزاد و پایان نیافتنی چنین به انحراف فرو افتادند!

در آرزوی محیط اجتماعی سالم

چاره چیست؟ چگونه می توان به محیط اجتماعی سالم دست یافت؟ نخستین قدم، ازدواج جوانان در اوایل بلوغ است. بعد از آن باید از همه عوامل تهییج و تحریک مردان دوری جست و زمینه های آن را از ریشه خشکاند. این نیز بدون تربیت زنان ناممکن است. قرآن گروه مردان و زنان را با پیامی ژرف چنین اندرز می دهد:

( قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم ویحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم انّ الله خبیر بما یصنعون ) . (23)

به مردان با ایمان بگو دیدگان خود را (از هر نامحرم) فرو نهند و (در روابط خود بی بند و بار نباشند) پاکدامنی ورزند، که این برای آنان پاکیزه تر است خداوند به آنچه می کنند آگاه است.

این شیوه از آن رو برای مردان بهتر و پاکیزگی آور است که بی توجهی به این ضابطه، عامل انجام هر پلیدی و سببی برای جنون جنسی و محرومیت از لذّت زندگی و پیامدهای شوم دیگر است.

امّا شما بانوان!

( و قل للمؤمنات... لا یبدین زینتهن الاّ ما ظهر منها و... ) (24)

تأسف از فریب بزرگ زنان! در نخستین روزها آنان را به طمع رسیدن به آزادی و برابری با دنیای مردان، امیدوار ساختند که هرگاه تنها اندکی از سر و روی خود را برهنه سازند هم خود آزادترند و هم مردان به دیدارشان ناحریص تر! پس ازآن، اندک اندک سرپوش ها و دامن های بلند کنارگذاشته شد، امّا از تهاجمِ دیدگان افراد کاسته نگردید. بینندگان، علاقه مند بودند که اعضای دیگر را نیز ناپوشیده ببینند تا شاید دل و دیدگانشان از هوس و حرص دور بماند. زنان نیز پذیرفتند وکم کم در سوئیس و ایتالیا و انگلیس زنان با کمترین پوشش در خیابان ها رفت و آ مد آغازکردند.

با این حال سرمایه داران فزون خواه و جهان خوار، جوامع ناوارسته را مشتاق تصویری جدید از زن ساختند. نامردمان آن دوره چنان وا نمودند که اگر زنان این پوشش را نیزکنار ننهند، آتش حرص و تمایلات گروه مردان کاسته نمی گردد و همچنان امنیّت زنان مورد تهدید است. (25)

گویا زنانِ فریب خورده ی آن عصر سوگند خورده بودندکه برای نیل به آزادی و برابری با مردان تا پای جان فداکاری کنند. طولی نکشید که در برخی شهرهای اروپا و امریکا زنان بدون هیچ پوشش برای خرید از خانه بیرون آمدند. اینک در آمریکا در هر استان شهرکی وجود دارد که هیچ کس بیش از یک شبانه روز نمی تواند در آن با لباس گردش کند، ولی اقامت چهارده روزه بدون پوشش مانعی ندارد. در آنجا مغازه دار و هتل دار و پلیس همه ناپوشیده اند. باغ وحشی با حضور انواع حیوانات دوپا. (26)

به هر حال، زنان در پیِ وعده ای واهی، از ایمان، اخلاق، انسانیّت و حتی در مواردی از جانشان گذشتند. از آن پس، هر روز در جراید می خواندند: زنی نیمه برهنه درپیِ یک تهاجم و... به قتل رسید.

راه بازگشت نبود. آنها به پندار خود می خواستند با پرهیز از پوشیدگی برای آرام کردنِ مردان و دستیابی خود به امکانات بیشتر، از همه چیز بهتر بهره مند شوند، ولی روز به روز از همان امکانات پیشین نیز محروم گشتند. چه به فرموده ی حضرت حسین بن علی عليه‌السلام : آن که بخواهد از راه نافرمانی خدا به هدفی دست یابد، هر دم آنچه بدان امید داشته بیشتر از دست می دهد و در آنچه هراس داشته است سریع تر فرو می غلتد. (27)