راز یک فریب

راز یک فریب30%

راز یک فریب نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: زنان

راز یک فریب
  • شروع
  • قبلی
  • 14 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14118 / دانلود: 3754
اندازه اندازه اندازه
راز یک فریب

راز یک فریب

نویسنده:
فارسی

برای نهاد ناآرام و تنوع طلب خرد، درمانی جز تربیت اخلاق نیست. اگر مرد، زن را فقط عنصر هوسرانی و زیبا نمایی و عامل رواج هرزگی بشناسد هیچ گاه نه خود آرام می گیرد، نه زن را آرامش می بخشد. با این حال زنان خود در بحرانی کردن زمینه های ناامنی بی تقصیر نیستند. زمانی که آنها چشم ها را به جنبه های جسمی خویشتن خیره سازند، گویا می کوشند که دیده ها از همه انچه خداوند در وجود ایشان به واقعیت نهاده فقط جسم خاکی آنها را بجویند و ... .
کتاب فوق بدین جهت به تبیین راه کار های اخلاقی برای پوشش زن و حجاب زن پرداخته است.


1

فصل سوم: خواب مغناطیسی زنان و به اسارت درآوردن مردان

اشاره

هنگامی که راه روشن نباشد و معیارها معلوم نگردید! با حجاب و بی حجاب یکسان به اسارت می افتد. به همین علت نمی توان تنها بی حجابان وکم حجابان را اسیر مد شناخت. هر چند زمینه این اسارت در میان این گروه فراهم تر است نمی توان امیدوار بود که در گروه باحجاب هیچ گاه این پدیده راه نیابد.

از ریاست خانه به استخدام کارخانه

کارخانه داران و صاحبان سرمایه پس از شناخت زن، با تزیین اندام وی و تأکید و تبلیغ فراوان بر ارزش های ظاهری اوکوشیدند تا دیگر ارزش های آسمانی زن فراموش شود و از موهبت و امکانات خدایی زن برای بیشترکردن سرمایه های خود بهره جویند. در حالی که به پندار عده ای، زن عنصری ضعیف و خدمتکارِ مرد یاد شده و می شود، آنها خوب توجه داشتند که زن قدرتمندترین آفریده خداست که از نظر توان جسمی قوی تر از مردْ نیست ولی از نظر عاطفی و قدرت نفوذ و تأثیر بر دیگران، به مراتب از مرد باکفایت تر است.

چون روان شناسی صنعتیِ نظام سرمایه داری بدین جنبه های وجود زن پی برد او را از همین راه استثمارکرد. آنها مطمئن بودند که چون قدرت اعتراض و توان جسمی زن کمتر از مرد است، پس از استخدام، به مزدکم قانع می شود و شورش و اعتصاب نمی کند. از این رو، زنان را با حقوق کمتر به خدمت گرفتند؛ (۱) آن هم زنانی که به علت نیاز اقتصادی انگیزه ی بیشتری برای کارداشتند. (۲)

مارکس بنیانگذار و طرّاح مکتب کمونیسم، درکتابش این پدیده را از یک کارخانه دار بزرگ چنین نقل می کند:

آقای E کارخانه دار است می گوید: من برای کارخانه ی بافندگی ام، فقط زنان را استخدام می کنم. البته تنها زنان شوهردار. امّا نه هرزنِ شوهرداری را، بلکه زنی را که اقتصاد ومعاش خانه به او وابسته است.

زیرا این دسته زنان، به کار بیرون خانه، نیاز اقتصادی بیشتری دارند. به همین منظور مجبورند تا حد امکان نیروهای خود را در کارخانه به کار گیرند تا بتوانند درآمد بیشتری برای تأمین وسایل ضروری زندگی به دست آورند به علاوه آنان به سبب داشتن فرزند و شوهر، عواطف بیشتری دارند و این به نفع ماست زیرا همین خوی انسانی وادارشان می کند تا برای سیرکردنِ شکمِ فرزندان خود و تأمین نیازمندی های خانواده در کارخانه تلاش بیشتری کنند. (۳)

چون زن بیش از مرد، جذّاب و تأثیرگذار است مسئولیت مراکز و فروشگاه های بزرگ را به وی سپردند، تا در جلب مشتری و فروش جنس موفق تر باشد و درآمد افزون تری برای صاحبان سرمایه کسب کند. با مسئولیت سپردن به زن هم از خصایص وجودی او بهره مند شدند و هم به محیط کار رونق وگرمی بیشتری دادند و نیز مهار مردان را بیش از پیش در دست گرفتند. (۴)

رفته رفته هیچ اداره ای بدون وجود چند زن کارمند دایر نبود و هیچ فیلمی بدون او ساخته و نمایش داده نمی شد. و این همه نه از خیرخواهی برای معطل نماندن قدرت زنان، بلکه همه به منظور سودجویی انجام میگرفت. زیرا درکشوری که چندین میلیون نوجوان و جوان پسر، بیکارند، شعارِ «اشتغال زنان به منظور معطل نماندن نیروی آنان، جز نیرنگ چیزی نیست. در زمانی کوتاه مصاحبه با بانوان شروع شد و شگفت آن که در این مصاحبه ها فقط بانوانی پذیرفته می شدند که زیبا، خوش اندام، با ادب، مهربان و خوش برخورد باشند. آنان پس از یک آموزش کوتاه مدّت، اصول مدیریت و اداره کردن مراکز و فروشگاه هـا را فرا می گرفتند و به کار مشغول می شدند. حقوق ماهانه ایشان نیز بستگی به میزان فروش کالا و جلب مشتری داشت. مهم ترین وظیفه اینان در محل کار یا فروشگاه ایجاد جاذبه و دلربایی برای جلب مراجعه کنندگان بود. گاه همین امر سبب می شد که مشتریان به جای خرید اندکی جنس، ده ها برابر خرید کنند. در حقیقت زن وسیله ای بود که مشتریان نه به خاطر نیازهای عاقلانه، بلکه به سبب پیروی هوس به خرید جنس روکنند. به گفته ی سعدی:

حقیقت سرایی است آراسته

هواوهَوَس گردبرخاسته

نبینی که هرجاکه برخاست گرد

نبیند نظرگرچه بیناست مرد

زنان فروشنده وظیفه داشتند که پیوسته با سیمایی دلربا و موهای مرتّب ولباس نو در فروشگاه حاضر شوند و هر چند مدّت به فروشگاهی دیگر روند. یعنی درحقیقت مانندکالا جا به جا شوند.

رفته رفته هیچ کالایی به فروش نمی رسید مگر این که یک زن، معرّف آن بود- خواه آن کالا غذای گربه و سگ باشد یا مادّه ی تمیزکننده دستشویی، چه او مواد آرایش زنان را بفروشد و چه لباس مردان را.

تنها مانع پیشرفت این طرح سودجویانه، عامل بازدارنده ی فرهنگی بود که دنیای زنان را از مردان متمایز می ساخت و آن جز پوشش مناسب اندام (حجاب) چیزی نبود. عاملی که زن را از جلوه گری در حضور بیگانه بازمی دارد و افراد هوسران را از او نا امید می سازد. اگر آنها می توانستند این مانع را از میان بردارند به همه منظور خود نایل می شدند.

در ابتدا باید به شیوه ای خیر خواهانه و زیرکانه به ما ثابت می کردند که حجاب تنها به پوشیدن لباس های سنتی نیست. می شود زنی بدون این پوشش، خود را از بقیه افراد بهتر حفظ کند. چنان که می توان پوشش سنّتی داشت وکم حجاب بود. (۵)

این سخن- بدون در نظرگرفتن انگیزه ی طرح آن- گفته ای نسنجیده نبود، ولی چون انگیزه آن پایمال کردن حقوق زن بود جز تباهی برای وی رهاوردی نداشت.

پس از دور افکنیِ پوشش بهتر

آدمخواران غرب در پوشش کنگره ها وگفتگوهای علمی تنها یک سخن به زن غربی و شرقی آموزش دادند و آن این که:

... بانوی امروزی! پوشش سنتی (مانند چادر زنان شرق) برای فعالیت های تو مایه زحمت است. چه افرادی که با کنارگذاشتن این پوشش توانستند به دنیای جدیدی قدم نهند، بی آن که کسی به آنها بی احترامی کند! هرگز لازم نیست برهنه باشید. با همان جامه ی زیرِ این پوشش - هر طورکه هست- بیرون آیید. رنگ و نمای لباستان- ساده و عادی باشد یا با مُد جدید- مهم نیست. تناسب لباس ها نیز اهمیّتی ندارد. آنگاه که متین و با شهامت در همه جا دوشادوش مردان حضور یابید خطری شما را تهدید نمی کند.

این طرحِ پرفریب بی آن که استدلالی در برداشته باشد زنان غرب را از هویّت خویش دورساخت و پوشش های بهتر را از آنان سلب کرد. آنها اگر هم پیش از این، جامه ای به شکل چادر نداشتند اغلب روی لباس های خود جامه ای می پوشیدندکه بدن و بقیه لباس ها را می پوشاند.

امّا در شرق و به ویژه در جوامع اسلامی...!

در آنجا پوشش هایی مانند چادر منزلت و سابقه ای ویژه داشت و کنارگذاشتن آن به آسانی ممکن نبود. در آن ایّام هجوم کالاهای غربی به جوامع اسلامی زمینه ای فراهم کردکه با پوشش های ملّی و سنّتی چندان هماهنگی نداشت. تنوّع رنگ ها و اجناس، پوششی را می طلبید که با چادر منافات داشت، رفته رفته زمزمه ی دورافکندن چادر اوج گرفت و صاحب نظران در این باره به گفتگو پرداختند و برخی مغرضانه وگروهی بی اطّلاع از فرجام کار و اهداف دشمنان، اظهارکردند که آنچه مهم است پوشیدگی اندام است، خواه با چادر باشد یا چیز دیگر. زن می تواند با هر جامه ای که بدنش را از نامحرمان بپوشاند بیرون آید! جز این که نباید برجستگی های پیکر او نمایان باشد.

موانع راه یکی پس از دیگری برداشته شد و بانوان اسلامگرا نیز تا حدّی پایگاه خویش را از دست دادند و ارجمندترین پوشیدنی خویش را سبک شمردند. امّا طولی نکشید که همگان دریافتند دچار نیرنگی شده اند که دیگر به سادگی راه بازگشتی برای در امان ماندن از آسیب های آن وجود ندارد.

پس از بی ارج دانستن پوشش های رویین، که معمولاً بانوان بر دیگر لباس هایشان می پوشند، پیچیده ترین مشکلی که بانوان مذهبی با روکردن به لباس های تازه با آن رو به رو شدند پدیده ی«مد» بود. پیش از این، جامه بانوان مذهبی- اگر ساده بود یا غیر زیبا- چون پوششی پیرامون آن را فراگرفته بود مشکل آفرین نبود. امّا با دور افکنی آن پوشش رویین، بیرون آمدن با لباس های ساده ی پیشین بسیار نامناسب بود و بلکه گاهی مایه تمسخر. آن لباس هر نما و جنسی داشت پنهان بود و اگر دوخت و شکل و رنگ آن با هم تناسبی نداشت دشواری ایجاد نمیکرد، امّا اینک چون همه چیز نمایان است در نظرگرفتن تناسب لباس ها از نظر دوخت و مدل، امری ضروری است. به ناچار باید لباسی پوشیدکه تا حدّ امکان زیبا، با دوخت خوب و خوش نما باشد.

پیش از این- قبل از دور افکندن پوشش روی لباس ها- در بیرون خانه معمولاً کسی ازموقعیت اقتصادی زن با اطلاع نمی شد. امّا حال باید برای بیرون رفتن از خانه به طرزی مردم پسند و به مد روز لباس پوشید.

یک پژوهش گر برجسته می نویسد:

زبان لباس خسته نمی شود. لباس ها زبان دارند. اندازه اش گویای سن و سال پوشنده است و شکلش معرّف شغل و مقام و... و رنگش مرتبط با اخلاق و رفتار طرف و جنسش میزان تعیین کننده بنیه های احتمالی اقتصادی، و پاکیزگی و چرکین بودن و مرتب و نامرتبی آن شاخص شخصیت ها و از همه مهم تر ژست گرفتن پوشنده و حال دادن به لباس است... و بدتر از همه لباس شهرت که زبانی درازتر از همه البسه دارد و تنها به معرفی نام و نام فامیل و ظاهر پوشنده و یک صفت غالب باطنی وی که حب مقام یا گدا صفتی است اکتفا نکرده زبان گویای بسیاری از صفات و سجایای طرف است....

لباس شهرت یک حالت مخصوص انگشت نما دارد که نیروی اجتماع را که باید به سوی کمال و سعادت پیش رود به سوی خود جلب می کند و آن را به هدر می دهد و چه لباس شهرتی زبانش درازتراز آن لباس کوتاه تر زن که چشم های بسیاری را به چشم چرانی، که همیشه مقدمه فسادهای بزگتری است، وا می دارد؛ آن هم اغلب نیروی فعال و انسانی جوانانی که باید به پیشبرد رفاه تازه آمدگان چشم بدوزند. آنها مسئول اند که برای آسایش نوزادان و کودکان و سالمندان و پیران چشم بچرخانند، در حالی که اینک او چشم به ساق پای خواهر آن می کند و این چشم به حجم بدن مادر این و همه با هم می لولند و همه به هم دروغ می گویند و بر استدعای دشمنان مشغول اند. (۶)

ویروس لباس ها خواب مغناطیسی

رفته رفته سیل پارچه های وارداتی به کشور سرازیر شد. در این هجوم فرهنگی و اقتصادی شخصیت افرادِ بی شماری، از تأثیر فرهنگ مُد پرستی و تقلید، چنان مسخ شدکه از پذیرفتن هر پند و هشداردوری می جستند و مانند سحرشدگان جلوه می نمودند. چه خانواده ها که از نظر تغذیه محروم و نیازمند بودند اما با تأثیر پذیرفتن از فرهنگ غرب شیک ترین لباس ها را می پوشیدند. اراده و تصمیم اینان دستخوش خواسته های دیگران قرارگرفته بود و تنها بدین دلخوش بودند که می توانند نشان دهند که از تحوّل و تمدّن جدید جامعه عقب نیستند و چیزی ازبقیه کم ندارند! این تأثیر پذیری تا بدانجا پیش رفت که فرد، دیگر در اندیشه تناسب اندام و لباس و زیبایی خود نبود، فقط به این می اندیشید که به گونه ای پذیرفته نزد مردم حضور یابد، زشت باشد یا زیبا، چندان مهم نیست!

کم نیست دختران بزک کرده ای که جلوِ موهای خود را کاملاً از روسری بیرون میگذارند، شاید این کار، برخی را خوش سیماتر جلوه دهد امّا هستند کسانی که این نما، آنها را نه تنها زیبا نمی سازد، زشت تر نشان می دهد. شاید شما هم از خود بپرسید: آیا اینان قبل از بیرون آمدن از خانه، خود را در آینه نگاه نمی کنندکه چه هیئت وحشتناکی از خود ساخته اند؟!

آنها خود را خوب در آینه نگریسته اند امّا چون خواب مغناطیسی شده و هویّتشان مسخ گردیده چهره ی اصلی خویش را نمی بینند. تنها این را درک می کنند که امروزه این ترکیب نامتناسب مُد شده است... و چون از خود اراده ای ندارند و از فرهنگ صحیح دینی نیز بی نصیب مانده اند چاره ای ندارند مگر ادای دیگران را درآورند.

روزنامه کیهان/ ۸۷۳۸

زنی اصرار دارد موهای خود را حتماً رنگ کند تا شبیه باردو (هنر پیشه ی سینما) شود. شوهر با این کار وی سخت مخالف است آن می گوید: اگر طلاقم هم دهی این کار را خواهم کرد.

نخستین الگوهایی که به زن ایرانی نمایش داده شد تصاویر زنان خارجی بود که از طریق فیلم های تلویزیون یا سینما تقدیم می شد. هویّتْ باختگانِ داخلی پیوسته چشم به آن سوی مرزها دوخته بودند تا حتّی نوع روسری پوشیدن را نیز از فیلم های ژاپنی و فرانسوی بیاموزند. از این رو بود که ما از فرهنگ ملّی و قومی خود به تدریج دور شدیم و زمینه برای هرگونه تقلید و پیروی از فرهنگ وارداتیِ دشمن فراهم شد. برای آنان چندان اهمیّت نداشت که پس از دورافکندن پوشش های سنتی مانند چادر، چه جامه ای پوشیده شود، مهم آن بود که اندام زن به درستی پوشیده نشود.

در هندوستان با همین نیرنگ، لباسِ ملّی زنان دورافکنده شد و امروزه اغلب زنان هندی پیراهنی می پوشند که بخشی از بدن را پوشانیده وگردن و قسمتی از شکم را- به شکل دایره- نپوشانیده است وگاه پیراهن هایی می پوشند که فقط سینه ها و نصف شکم را پوشانده است. در بعضی مناطق جهان، بانوان جلوِ بینی و چشم نقاب می زنند اما پاهایشان کاملاً نمایان است. زمانی که ملّتی از پوشش نخستین خود فاصله می گیرد در نسل های بعد وضع لباس پوشیدن آنان کم کم طوری تغییر می کندکه دیگر حتی زنان کهنسال از طرز لباس و زندگی گذشتگان خود اطلاعی ندارند و باید برای اطلاع از وضع پوشش مردم در یک صد سال قبل، به کتاب های تاریخ و باستان شناسی هر ملّت مراجعه کرد و پرسش از مردم راهگشا نیست. (۷)

به گفته فرانتس فانون درکتاب انقلاب الجزایر:

هرچادری که دورانداخته می شود، افق جدیدی را که بر استعمارگر بسته بود، در برابر او می گشاید- و پس از دیدنِ هر چهره ی زنِ بی حجاب، امیدهای حمله ورشدنِ اشغالگر ده برابر می شود.

در روزهای نخستِ کنارگذاشتنِ (پوشش فراگیر اندام) ، مقنعه تمام سر و گردن و جلوِ سینه را می پوشاند، امّا روسریِ امروزی زنان گردن و سینه را نمی پوشاند و در هر روز مد تازه ای می یابد. اضافه بر آن که نحوه ی پوشیدن آن نیز خود مُد ساز است.

زمانی جوانان بیکار خیابانی دگمه پیراهن خود را تا میان سینه باز می نهادند اما امروزه همان آدمک ها گاه دگمه پیراهن را تاگردن چنان می بندندکه نزدیک است خفه شوند! امّا فردا چه شکل و مُدی پیروی خواهد شد... باید منتظر بود.

گروه بی هویّت ملّت ها برای همرنگ شدن با دیگران و عقب نیفتادن از قافله تمدّن باید همچنان چشم به راه طرح تازه باشند تا از آن سوی مرزها به ایشان برسد و در هر روز آن گونه لباس بپوشند که با دیروز فرق دارد. اگر چادری درکار نیست و پیراهن بلند زنانه (مانتو) و روسری، طرح روز است باید این طرح نیز امروزی باشد. زیرا مانتوی مد دیروز به همان اندازه ایشان را غیراجتماعی و نامتمدّن نشان می دهد که چادر نشان می داد! آنان از پوشش هایی مانند چادرگریختند تا نا آشنا به آداب تجدّد معرفی نشوند و اینک باید در همه چیز طوری گام بردارند که در هیچ صورت، مانند گذشته نباشد.

پوشیده در اسارت مد

آن خواب مغناطیسی و هیولای مد نه فقط گروه کم حجاب را دربندکرد، از افراد معتقد به پوشیدگی نیزکسانی را شکار نمود، هنگامی که راه روشن نباشد و معیارها معلوم نگردیده، با حجاب و بی حجاب یکسان به اسارت می افتد. به همین علت نمی توان تنها بی حجابان وکم حجابان را اسیر مد شناخت. هر چند زمینه این اسارت در میان این گروه فراهم تر است، نمی توان امیدوار بود که درگروه باحجاب هیچگاه این پدیده راه نیابد. آنچه زن امروزرااز مدپرستی می رهاند پوشیدن یا نپوشیدن لباس مخصوص نیست. آشنایی به اوضاع ا جتماعی و شناخت معیارهای ا صالت فرهنگی است که می تو اند ا زاین پدیده جلوگیری کند. نیز باید بیفزاییم که دوری از مد پرستی به مفهوم پیروی از سنت های غیر متعارف قدیمی و پرهیز از نوگرایی نیست. بی تردید در هر عصر ممکن است نوعی لباس یا رفتاراجتماعی، به دلایلی کهنگی بپذیرد یا تغییرکند، به طوری که افراد نتوانند به شیوه ی گذشته از آن استفاده کنند.

وارونگی یکدست

وقتی افراد درانتخاب پوشش خود استقلال و اراده را ازدست دهند، در آذین خانْه، طرز غذا خوردن، اصول مسافرت و میهمانی رفتن و همه امور، دگرگون می شوند و حتّی در انتخاب اسمِ فرزندان خود طور دیگری رفتار میکنند. آدمی چون در چیزی مسخ شود مسخ او روز به روز در هویّت وی تغییر و تبدّل ایجاد میکند. مردمان مسخ شده چون زاویه ای از زندگی خود را واژگون می کنند ترجیح می دهندکه دردیگرجنبه ها نیزبه همان گونه باشند. زیرا وارونگی نیزبایدیکدست باشد. (۸)

تغییردرطرززندگی، پوشش وآذین بستن خانه، به شیوه ی سخن گفتن واسم گذاری فرزندان نیز سرایت کرده است. اسم افراد نیز جدید شده است و مردم اغلب، اسم های گذشته را برای فرزندان خود انتخاب نمی کنند. زیرا بسیارزشت و نامتعادل است که فردی همه چیزش همچون غربیان شده و فقط اسمش سالم مانده باشد!

در جامعه ای که زن برای در امان ماندن از اتهام قدیمی بودن و به منظور همرنگ شدن با دیگران یا کسب موقعیّت اجتماعی، از پوشیدگی می گریزد، روز به روز هویّت دینی و شخصیّتی او دگرگون می شود و هر مقاومتی که وی تاکنون با پوشش خود در برابر «از دست دادن اصالت ها» داشته است فرو می شکند.

فاصله گرفتن از پوشش مناسب، سبب شد تا زنی که خود را تنها برای شوهر و خانواده اش زیبا می ساخت خویشتن را برای همه تماشاچیانش بیاراید، آن هم نه خودآرایی که او و همسرش دوست دارند، بلکه طوری که دیگران می پسندند، نه یک گام عقب تر.

با این حرکت روز به روز امتیازات پاکدامنی از زنان یکی پس از دیگری سلب شد و اگر فردی به پسند روز رفتار نمی کرد، هرچند از پاره ای اصالت های خود فاصله گرفته بود، باز هم نامتجدّد جلوه می نمود. فرموده ی حضرت حسین بن علی عليه‌السلام را از یاد نمی بریم که «کسی که به خاطر خشنودی مردم رضای پروردگار را ترک میکند علاوه بر آن که غضب خدای را جلب نموده، خشنودی مردم را هم از دست خواهد داد و روز به روز از هدف خود دورتر خواهد شد و به آنچه بیشتر از آن بیمناک بوده است زودتر خواهد رسید. » به واقع شمار افزونی از زنان امروز ما را نه مدپرستان امروزی از خود می دانند و نه مذهبیان با فرهنگ.

بدین سان زنی که به گفته ی ناپلئون با یک دست گهواره ی طفل را می جنباند و با دست دیگر جهان را، چنان بی هویت شد که مهار خود را نیز از دست داد. موجودی که خود بازیچه ی دیگران شود چگونه خواهد توانست در دامن خود وجودی بپروراند که جهان را تغییر دهد! زندگیِ بشر هر چه پیشتر می رود از مردان تاریخ آفرین گذشته کمتر یافت می شود. زیرا زنان امروز مثل مادران گذشته نیستند.

پس از آشکار شدن اندام و سیمای زن

تا زمانی که پوشش مناسبی سراسر حجم بدن زن را فراگرفته و زن با شناخت کامل از انتخاب خود، بدان پایبند شده باشد برای هیچ عضو زن طرحی استعماری به اجرا درنمی آید. ولی با دورافکندن آن پوشش و آشکار شدن اندام و سیمای زن نقشه های تازه برای زیباسازی و جلوه گری موها و چهره آغاز میگردد. درآن صورت از بدنماترین چهره ها و موها نیز می توان به گونه ای سودجویی کرد و جوانان را به انحراف واداشت.

در سال های پس از ترویج برهنگی، کتاب ها و مجلّاتی در فرانسه، ایتالیا و انگلیس چاپ و به سراسر جهان صادر شدکه در صفحات آن فقط این موضوعات ارائه می شد: روش رنگ مو، نمونه های مو، سایه چشم، طرز رژ لب مالیدن و شیوه لباس پوشیدن و... میلیونها نسخه از این کتاب ها در هر ماه و سال از سوی کشورها و مؤسسات جهانی، پیش خرید می شود. در این مجلاّت به زنان سفید پوست طرح لباس و رژلب و سایه چشم مناسب آموخته، وبه زنان زرد پوست وسیاه پوست شیوه ای دیگر. در ده هاصفحه صدهاتصویربرای ارایه لاکبرای انواع ناخن بانوان. سهم دیگراین صفحات مخصوص آرایش موها و رنگ مو و نوع شامپو و عطر و شیوه شانه کردن موهاست.

از یاد نمی برم در ایّامی که اغلب زنان از داشتن موهای پرپیچ، گریزان و متنفّربودند یکی ازهمین مجلّه ها به زنان آموزش می داد چگونه موهای صاف خود را مجعّد و پیچدارکنند! در همان زمان وسایلی نیز به همراه این مجلّه ها به کشورها سرازیر می شد تا زنان را در این کار راهنمایی کند. سپس اگر زنی به مجلسی وارد می شدکه موهایش را پیچدار نکرده بود بی خبر از مد روز معرفی می شد جامعه شناسی و روان شناسیِ سرمایه داری توانست در مدّتی کوتاه همان موهای مجعّد را وسیله محبوبیت و نشان تمدّن افراد قرار دهد! در حقیقت آنها سلیقه ها را در دست گرفته بودند و این همه را آنگاه توانستند که فرهنگ پوشیدگی را از زنان ستاندند. انسان هایی که تا قبل از این هرگزگوشه چشم و تارمویی به غریبه نشان نمی دادند حال چشم انتظار وگوش به زنگ آن سوی زمین هستند تا فروشندگان مواد آرایشی وکارخانه داران مواد تزیینی طرح و مدتازه ای برایشان ارسال کنند.

روزنامه ی اطلاعات/ ۲۵ مرداد سال ۵۴ : عقید ی کارخانه داران امور زنان این است که درصد آرایش های زنانه شهر تهران بیش از لندن و پاریس است آرایش و زیباسازی ظاهرِ صورت نسبت به پنجاه سال قبل تقریباً هزار برابر شده است.

مجله ی روشنفکر/ شماره ۸۲۹ : طبقِ آمار، سالیانه به طور متوسط تقریباً ۰۰۰/۵۰۰/۷ کیلوگرم مواد آرایشی وارد ایران می شود که بیشتر آنها جزو مواد اولیه بوده و در لابراتوارهای کشور به شکل های گوناگون درمی آید... این رقم غیر ازمقداری است که به طور غیر رسمی وارد کشور می شود.

کابوس مدگرایی نه فقط دامنگیر بانوان شد، آقایان را هم آلوده کرد و آنها نیز منتظر بودند هر ماه از فرانسه کتابچه ی مُُد لباس و پوشاک برای آنان برسد. ضایعه آقایان در این پدیده دو چیز بود. نخست این که مسأله شیک پوشی و زیباسازی در بانوان اوضاع آشفته اقتصادی آقایان را آشفته ترکرد و انگیزه های جنسی و ایجاد روابط نامشروع را در آنها صدچندان نمود. مردی که تا دیروز با دیدن لباس های عادی بر پیکر بانوان، دچار هوس می شد، با مشاهده زنان و وضع پوشش و جلوه گری جدید ناآرام ترگردید.

دوم این که پس از چاپ و پخش اوّلین کتاب های مُد در جهان، اختلاف و طلاق میان مردم رو به ازدیاد نهاد. جامعه شناسان علّت بروز این حادثه را چنین یاد کرده اند: سطح توقّعات بانوان وتجمّلگرایی و شیک پوشی آنها با وجود این کتاب ها اوج گرفت و در نتیجه دلسردی، گله مندی و انتطارات روزافزون زن، خانواده را دچار اضطراب و اختلاف نمود.

رواج مجلات و فیلم های ضداخلاق

درکشورهای پیشرفته به طور هفتگی و ماهانه مجلاتی چاپ می شود که عنصر مهم در فروش آن فقط پیکر برهنه زنان است. این مجلات باکاغذهای مخصوص، پرفروش ترین مجلّه های جهان است.

برخلاف نظر برتراندراسل، که "اگر این مجلاّت فراوان شود مردم به تدریج ازآن متنفّر می شوند و سراغی ازآن نمی گیرند"، روز به روز مشتریان بیشتری پیدا کرد و میلیون ها دلار در هر ماه به جیب سرمایه دارن سرازیر ساخت.

فیلم های ویدیویی نیز محصول دیگر این فرهنگ است. این فیلم ها درکمتر از دوهفته دور زمین خواهد چرخیدودر هرروز صدهامیلیون دلار نصیب سازندگان خود می کندگزارش ها نشان می دهدکه فیلم های مبتذل ویدیویی نه فقط سبب آشفتگی فکری وگسترش بی بندوباری جوانان شده است، کانون گرم خانواده ها را نیزسرد ومتزلزل کرده است. اظهارات برخی بانوان درهنگامِ تقاضای طلاق این است که اختلاف وناراختی ما اززمانی آغازشدکه همسرم فیلم ویدیو به خانه آورد. صحنه های زننده این فیلم ها مردان را به انحرافات جنسی و فساد اخلاق سوق می دهد و شوق جنسی ایشان را مهار نشدنی می نماید. از طرفی زنان را نیز به فساد وا می دارد و حیا را از ایشان دور می سازد.

ورزش مخصوص بانوان

ورزش برای زن در حدّ معمول تا آنجاکه عامل فساد و زشتی او و اجتماع نگردد نه فقط مانعی ندارد، مفید و پسندیده است. امّا آنچه امروز در جهان، ورزش بانوان نامیده می شود پدیده ای دیگر است. تا پیش ازگسترش فرهنگ برهنگی، زنان به طور رسمی، فرا روی مردان، در ورزش شرکت نمی جستند، ولی از زمانی که با شعار آزادی زن و اعطای امنیّت به او، ایشان را به میدان کشیدند ده ها نوع ورزش و بازی برای زنان به وجود آمد. زنی که تا زمانی قبل تنها خانواده اش پیکر او را مشاهده میکرد اینک در بازی های اُلمپیک در حضور صدها فیلمبردار به شنا می پردازد و تصویر او برای چند میلیارد جمعیّت جهان پخش می شود. در سالن های کشتی، چند زن در حضور هزاران مرد تماشاچی مشغول کشتی می شوند، در حالی که بیشتر بدن آنها برهنه است.

به واقع نمی توان ارقام نجومیِ. سودی که سرمایه داران از این راه به چنگ می آورند، تخمین زد.

مراکز رسمی برای انجام پلیدی

سود کاباره ها و مراکز رقص و نیز مالیاتی که دولت از این مراکز میگیرد فراتر ز حدّ شمارش است. تنها محاسبه مالیات کاباره های موجود درکشورهای سلامی، انسان را مبهوت میکند. تا چه رسد به کشورهای غیراسلامی.

هفته نامه اشپیگل/ اول جولای ۱۹۸۵ : دختران دوشیزه از دهکده های فقیر تایلند با قیمت ۱۰۰ مارک توسط آژانس های رسمی- به عنوان پیش خدمت (ا ما در واقع برای انجام کارهای پلید) ، خریداری و به کلوپ های شبانه بانکوک و هُنگ کنگ، ژآپن و آلمان فرستاده می شوند. طبق آمار پلیسِ بانکوک تنها از تایلند ۱۶۰۰۰ زن و دختر به کشورهای دیگر صادر شده است از این رقم، سهمِ آلمان غربی ۳۰۰۰ نفر بوده است. بسیاری از مردان به کمک همین آژانس ها با مراجعه به آلبوم عکس ها معشوقه برای خود می یابند و پس از مدتی بهره برداری، آنان را برای تأمینِ درآمد به کارهای خیابانی وامی دارند. قیمت و نوعِ جنس (که البته در اینجا: جنس همان دختران هستند) توسط دفترچه ی راهنما به اطلاع مشتریان می رسد و گاهی نیز به ناچار باید جنس را، عریِان به مشتری نشان داد تا بپسندد.

تنها در آلمان غربی ۲۰۰۰ شرکت با این عنوان وجود دارد که همگی پر وانه قانونی دارند.

این مؤسسات، دختران و زنان را به ۵۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰، برای فروش قیمت گذاری کرده اند و به طور میانگین ماهانه سه هزار معامله بدین نحو انجام می دهند.

روزنامه جمهوری اسلامی/ ش۲۲۸۶ : در ترکیه تنها از یک مرکز فساد در سال، ۶۲ میلیون و ۸۰۰ هزار لیره ی ترک مالیات گرفته می شود.

آلْبْ تموچین وزیر دارایی و گمرک ترکیه در طی یک مصاحبه مطبوعاتی از صاحب فاحشه خانه ی استانبول تمجید و تعریف کرد و اظهار داشت که ایشان واقعاً زنی با شرافت است.

ایشان طی این گزارش که در روزنامه ی گُونْ ایدن چاپ آنکارا پخش شد ضمن تشکر از همه ی پرداخت کنندگان مالیات صاحب فاحشه خانه ی معروف استانبول را زنی وظیفه شناس و الگو برای مردم ترکیه معرفی کرد. زیرا او که خانم سنبل یاشار نام دارد در سال ۱۹۸۶ با پرداخت ۶۲ میلیون و ۸۰۰ هزار لیره ی ترک، بیشترین مالیات حوزه ی استانبول راپرداخت کرده است.

با درهم آمیختن دنیای مردان و زنان همه ارزش های اخلاقی فرو ریخت و ملّت ها چنان تهی مغز و بی اراده شدند که ارزش رقاصان وکولیان صدبرابر دانشمندان و متفکّران گردید. زمانی که پروفسور برنارد (متخصّص معروف پیوند قلب) به تهران وارد شد شاید استقبال کنندگان اوکمتر از دویست نفر بودند. امّا موقعی که دو رقاص ایتالیایی وارد فرودگاه تهران شدند از ازدحام جمعیّت وضع فرودگاه به هم ریخت.

روزنامه اطّلاعات/ ۲۹ خرداد سال ۱۳۴۸ در این باره چنین می نویسد:

در تاریخ ۲۹ خرداد سال۱۳۴۸ دو هنرپیشه و رقاص ایتالیایی آلبانو و رومینا پاور، که از نظر قانونی زن و شوهر نبودند ولی با هم روابط زناشویی داشتند، وارد تهران شدند. جوانان پسر و دختر چنان استقبالی از آن دو کردند که خبر آن در مطبوعات جهان منعکس گردید. تماشاچیان و استقبال کنندگان تهرانی چنان فریادهای وحشتناکی برای ابراز احساسات سرداده بودند که مشاهده تصاویر آنان در حال فریاد زدن، هر بیننده را متوحّش می نمود.

این دو نفر پس از دو روز اقامت در تهران طیِّ گفتگویی با خبرنگار اطّلاعات چنین اظهار کردند:

اجتماع بی نظیر دختران و پسران تهرانی در برابردر ورودی هتل، و تلفن های متعددی که در ساعتِ اقامتِ ما در هتل می شود واقعاً کار عادی و روزانه ی ما را فلج کرده است. در هیچ یک از کشورهای اروپایی و امریکایی که ما تاکنون سفر کرده ایم، طرفدارانی تا به این حد علاقه مند نداشته ایم و بسیار خوشحال خواهیم بوداگر اقامت دو هفته ای ما در تهران چند روزی به طول انجامد.

سه کلمه از آسمان

قرآن کریم در آیه ای با سه کلمه ماهیّت این تئوری فرهنگی جامعه شناسیِ صنعتیِ غرب را هویدا و رسوا می سازد. آیه مورد نظر از ترفندهای فرعون در مقابل مردم مصر پرده برمی دارد و می فرماید: فاستخف قومه فاطاعوه. یعنی فرعون برای آن که مردم را ستم پذیر و آرام سازد راهی جز پست شمردن شخصیّت آنان نشناخت به همین سبب تا توانست مردم را خُرد و بی مقدار ساخت. او می دانست مردمی که در خود احساس شخصیّت نکنند پیوسته فرمانبردار وی خواهند بود و بی هیچ زحمت به رنگی در خواهند آمد که فرعونیانِ زمان می پسندند.

گروهی که در طرز لباس پوشیدن وزندگی کردن، بی اراده و سست عنصر تربیت شوند به تدریج نمونه ی همان چیزی می شوند که از آنها می خواهند، چیزهایی را می پسندند که دیگران برایشان می پسندند و از چیزهایی متنفّر می شوند که دیگران به آنها دیکته می کنند؛ تا حدّی که الگوهای شخصیتی خود را هم دیگران برایشان انتخاب می کنند یک جامعه شناس ایرانی می نویسد:

برای اینکه بتوانی دیگری رابه صورت برده ی خودتسلیم کنی اول بایدتحقیرش کنی... همه چیزمان راچنان تحقیر کردند ومارا به قدری آدمهای دست دوم حساب کردند که ما نشستیم خودمان خودمان رامسخره کردیم ودر عوض آنها خودشان را آن قدر برتر و بالاتر وعزیزتر نشان دادند- تا این که ما ادای آنها را دربیاوریم، شبیه آنها حرکت کنیم، حرف بزنیم، راه برویم!

بچه وقتی که مادرش می راندش، دعوا و تهدیدش می کند... برای این که از حمله های مادر در امان بماند به خود مادر پناه می برد... برای این که (استعمارگر) قوم و ملت یا آدمی را به زیر مهمیز قدرت و تسلط خود بگیرد، تحقیرش می کند. به قدری مذهبش را، ایمانش را، ادب و فکر و شخصیتش و گذشته اش را، همه چیزش را تحقیر می کند که او برای این که ی از مسیر تهمت ها و تحقیرهای او فرار کند به دامن خود او پناه می برد و خودش را به شکل اودر می آورد تا دیگر در مسیر تهمت های او نباشد. (۹)

آزادی زن یا اعطای حقِّ حیات بیشتر به مرد؟

این واقعیت را نمی شود انکارکرد که تاکنون تئوری نا پوشیدگی زنان، مردان را بیش از زنان، بهره مندتر و خرسندتر نموده است و این که به زنان گفتند «آزادانه بدون پوشش بیرون آیید و مرز میان خود و مردان را فروریزید»، نه برای آن بودکه زنان را از مواهب طبیعت بهره مندترکنند، بلکه تا قدرت مردان را در کامجویی و استفاده ی ناروا از زن بیشترکنند.

به حقیقت که برگزینی بی حجابی و درهم آمیزی حوزه ی حضور اجتماعی زن و مرد، امضای رسمی این معاهده ی اجتماعی است که «مرد بر زن حقِّ حیات بیشتری دارد. »! و این امر را شواهد تاریخی و اجتماعی ثابت کرده است. زیرا زمانی که فاصله میان دو چیز برداشته می شود حقِّ آزادی و حیات، بیشتر نصیب آن طرفی میگردد که زورمندتر و با اراده تر است. آنگاه که گنجشک و عقابی را در محلّی آزاد نهند و میانشان حدّ و مرزی قرار ندهند نمی توان ادّعا کردکه این کار برای آزادی بیشتر گنجشک انجام گرفته است. در حقیقت چون عقاب از نظر توانایی بدنی به مراتب ازگنجشک قوی تر است، وقتی عرصه حضور آن دو درهم آمیزد عقاب است که به طعمه می رسد نه گنجشک؛ بلکه برداشتن فاصله میان این دو یعنی رأی حتمی به تباهی گنجشک!

دنیای زن و مرد متمایز از هم نیست. جهان بی وجود هیچ یک پابرجا نخواهد ماند و در مواردی همزیستی این دو بدون کوشش دو جانبه ی هر یک ممکن نیست. امّا شک نیست زمانی که ضوابط و مرزها میان این دو برداشته شود آن که به حریم دیگری حمله ور می شود و سودبیشتری عایدش میگردد مرد است نه زن. با فرمان برهنگی به زنان، مردانند که دامنه ی فرمانرو ایی شان برای بهره جویی از زن گسترده تر می شود نه زن. به همین علّت چندان تعجّب نیست که اغلبِ منادیان آزادی زن، مَردند. یعنی صدای آزادی زن بیشتر از حنجره مردان بیرون آمده است تا بانوان.

۴۹ - خوردن غذا

عمر بن ابى سلمة، فرزند ام سلمة همسر نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گفت: روزى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ غذا مى خوردم و من از اطراف ظرف غذا بر مى داشتم، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به من فرمودند: از آنچه در پيش دست توست، بخور.(۵۰)

۵۰ - دارالنصرة

عبدالله جزعان كه پيرمرد فقيرى بود، خانه اى مى ساخت، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در آن هنگام هفت ساله بود. بچه ها را گرد آورد و به عبدالله كمك كرد تا خانه او ساخته شود. حتى خانه او را در دارالنصرة نام نهاد و افرادى را براى كمك به مظلومان تعيين كرد.(۵۱)

۵۱ - در كنار مادر

مردى خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و گفت:

من مردى بانشاط و جوان هستم و جهاد در راه خدا را دوست دارم، اما مادرى دارم كه اين كار را خوش ندارد

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

برگرد و در كنار مادرت باش. سوگند به خدائى كه به حق مرا به پيامبرى برگزيده است، انس يك شب او با تو از جهاد يكساله تو در راه خدا بهتر است.(۵۲)

۵۲ - دستبوسى

مردى خواست تا بر دست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بوسه زند، پيامبر دست خود را كشيد و فرمود: اين كارى است كه عجم ها با پادشاهان خود مى كنند و من شاه نيستم، من مردى از خودتان هستم.(۵۳)

۵۳ - دعا براى ميزبان

جابر بن عبدالله گفت: ابوالهيثم غذايى پخت و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و يارانش را به خوردن آن دعوت كرد و چون اصحاب از خوردن غذا فارغ گشتند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به يارانش فرمود: به برادر ميزبانتان ثواب برسانيد. عرض كردند: ثواب رسانيدن به او چگونه است؟ فرمودند: هنگامى كه كسانى به خانه مردى داخل شدند و غذايش را خورده و نوشيدنى هايش نوشيده شد و براى او دعاى خير كردند. همين كار موجب ثواب رسانيدن به او خواهد شد.(۵۴)

۵۴ - دفاع از آبروى مؤمن

ابوالدرداء گويد: مردى در محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آبروى كسى را دستخوش بدگويى قرار داد، ديگرى در مقام دفاع برآمد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: هر كس از آبروى برادر دينى خود دفاع كند، حجاب و پرده اى از آتش براى او خواهد بود.(۵۵)

۵۵ - دنياطلبى

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:

در روز قيامت گروهى را براى محاسبه مى آورند كه اعمال نيك آنان مانند كوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! اما فرمان مى رسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: يا رسول الله! آيا اينان نماز مى خواندند؟ فرمود: بلى، نماز مى خواندند و روزه مى گرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مى بردند! اما همين كه چيزى از دنيا به آنها عرضه مى شد، پرش و جهش ‍ مى كردند تا خود را به آن برسانند.(۵۶)

۵۶ - دورى از مجادله

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر اصحاب خود در آمد و ديد كه: آنان با يكديگر مجادله و مخاصمه مى كنند. نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سخت خشمگين شد كه از شدت غضب چهره مباركش چنان سرخ گشت، تو گويى دانه هاى انار بر رخسار مبارك شكسته شده است، و فرمود: آيا براى همين كارها خلق و به خاطر اين مسائل مأمور شده ايد كه بعضى از كتاب خدا را با بعضى ديگر بياميزيد؟ بنگريد به چه مأموريد، به آن عمل كنيد و از چه چيزهايى نهى شده ايد، از ارتكاب آنها اجتناب ورزيد.(۵۷)

۵۷ - دوستى اهلبيت

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بميرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده، جاى گيرد، بايد بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پيشوايان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طينتم آفريده شده اند و از درك و دانش برخوردار گرديده اند، و واى بر آن گروه از امت من كه برترى آنان را انكار كنند و پيوندشان را با من قطع نمايند، كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد.(۵۸)

۵۸ - ديدار مؤمن

از انس بن مالك نقل شده كه گفت: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه هرگاه يكى از برادران مؤمن خود را به مدت سه روز نمى ديد. از حال او جويا مى شد. چنانچه به مسافرت رفته بود. در حقش دعا مى فرمود. اگر در وطن حضور داست، به ديدارش مى رفت. و هرگاه، خبر بيماريش را مى شنيد، از وى عيادت مى كرد.(۵۹)

۵۹ - ديوانه واقعى

امير المؤمنينعليه‌السلام فرمود: با پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر جمعى گذشتيم، نبى حق فرمود: براى چه گرد هم جمع شديد؟ عرض كردند: يا رسول الله، اين مرد ديوانه است كه غش مى كند و ما بر گرد او جمع شديم. پيامبر فرمود: اين ديوانه نيست، بلكه بيمار است.

سپس فرمود: دوست داريد ديوانه حقيقى را بشناسيد؟ عرض كردند: بلى يا رسول الله، پيامبر اسلام فرمود: ديوانه آن كس است كه از روى تكبر و غرور راه مى رود، و با گوشه چشمش نگاه مى كند، و شانه هاى خود را از سر بزرگى مى جنباند، و با آنكه گناه خدا را مى ورزد، آرزوى بهشت از خدا دارد.

مردم از شرش آسوده نيستند، و به خيرش اميدى نيست. ديوانه اين است، ولى اين مرد بيمار و گرفتار است.(۶۰)

۶۰ - ذكر و دعا

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بلند كردن صدا را به ذكر و دعا، كه غالبا شيوه مردم متظاهر و رياكار است، خوش نمى داشت. در يكى از سفرها، يارانش هرگاه كه مشرف به دره مى شدند، صدا با تكبير و تهليل بلند مى كردند، فرمود: آرام بگيريد، كسى كه او را مى خوانيد نه گوشش كر است و نه جاى دورى رفته است. او همه جا با شماست و شنوا و نزديك است.(۶۱)

۶۱ - راه رفتن

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وقتى سواره مى رفتند، اجازه نمى دادند كسى پياده همراه او برود. هنگام راه رفتن متواضع، محكم، باوقار و سريع مى رفتند، و خود را عاجز و سست و كسل نمايان نمى ساختند.(۶۲)

۶۲ - رأفت با حيوانات

عبدالرحمان بن عبدالله، اظهار مى دارد: در حال مسافرت، در خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بوديم. چشم به حمره اى (پرنده اى همانند گنجشك) افتاد كه دو جوجه با خود داشت. ما جوجه هايش را برداشتيم. حمره آمده، در اطراف ما بال و پر مى زد. هنگامى كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مطلع گرديد فرمود: چه كسى نسبت به فرزند اين پرنده، مرتكب خلاف شده، فرزندش را به وى برگردانيد.(۶۳)

۶۳ - رعايت حال مردم

از معازبن جبل روايت شده است كه گفت: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مرا به يمن فرستاد. و به من فرمود: اى معاذ! هرگاه فصل زمستان فرا رسد، نماز صبح را در آغاز طلوع صبح بجا آور، و قرائت را به اندازه طاقت و حوصله مردم، طول بده و آنان را خسته مكن. و در موسم تابستان، نماز صبح را در روشنايى فجر، اقامه كن. چه اينكه شب، كوتاه است. و مردم نياز به استراحت دارند. آنان را واگذار تا نياز خود را برطرف نمايند.(۶۴)

۶۴ - رعايت حقوق ديگران

ابو ايوب انصارى، ميزبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مدينه مى گويد: شبى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ غذايى همراه پياز و سير آماده كرديم و به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ برديم. آن حضرت از غذا نخورد، و آن را رد كرد. ما جاى انگشتان آن حضرت را در آن غذا نديديم. من بى تابانه به حضور آن حضرت رفتم و عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت! چرا از غذا نخوردى، و جاى دست شما در آن غذا نبود، تا با خوردن آن قسمت، طلب بركت كنيم؟

در پاسخ فرمود: آرى، غذاى امروز سير داشت و چون من در اجتماع شركت مى كنم و مردم از نزديك با من تماس مى گيرند و با من سخن مى گويند، از خوردن غذا، معذورم.

ما آن غذا را خورديم، و از آن پس چنان غذايى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آماده نكرديم.(۶۵)

۶۵ - رفتار با مردم

در حالى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ميدان جنگ بود، عربى به محضر او رسيد و ركاب شترش را گرفت و گفت: يا رسول الله، عملى را به من بياموز كه سبب رفتنم به بهشت گردد.

حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند، و از رفتار با آنها كه خوشايند تو نيست، بپرهيز.(۶۶)

۶۶ - رفع مشكلات

حذيفه گويد: شيوه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه چون مشكلى براى او پيش مى آمد، به نماز پناه مى برد و از آن استعانت مى جست.(۶۷)

۶۷ - روزه

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ علاوه بر ماه رمضان و قسمت مهمى از شعبان، در ساير ايام سال، يك روز در ميان روزه دار بود.(۶۸) دهه آخر ماه رمضان را در مسجد به عبادت معتكف مى شد(۶۹) ، ولى نسبت به ديگران تسهيل مى نمود و مى فرمود: كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد، هميشه به اندازه وسع خودتان به عبادت بپردازيد. عمل مداوم نزد خدا، محبوبتر از عمل بسيار و خسته كننده است.(۷۰)

۶۸ - ريا

شداد بن اوس گفت: بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وارد شدم و چهره مباركش را بدان گونه افسرده ديدم كه مرا ناراحت ساخت. عرض كردم: چه پيش آمده است؟ فرمودند: بر امتم از شرك مى ترسم. عرض كردم: آيا پس از شما مشرك مى شوند؟ فرمودند: آنان خورشيد و ماه و بت و سنگ نمى پرستند، ولى ريا مى كنند و ريا خود شرك است.(۷۱) و سپس آيه ۱۱۰ سوره كهف را تلاوت فرمودند:( كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا )

هر كس اميد ديدار پروردگار خود دارد، بايد كار شايسته كند و در پرستش ‍ پروردگار خويش، كسى از شريك نگيرد.

۶۹ - ريزش گناهان

سلمان مى گويد: در محضر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در سايه درختى به سر مى برديم. آن حضرت شاخه اى از آن درخت را گرفت و آن را تكان داد، برگهاى آن ريخته شد. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به حاضران فرمودند: آيا از من نمى پرسيد اين چه كارى بود كه كردم؟

گفتم: اى رسول خدا، علت اين كار را به ما خبر بده، فرمودند: «ان العبد المسلم اذا قام الى الصلاة تحتاتت عنه خطاياه كما تحتاتت ورق هذه الشجرة ». يعنى همانا بنده مسلمان هرگاه به نماز ايستاد، گناهان او مى ريزد، همان گونه كه برگهاى اين درخت مى ريزد.(۷۲)

۷۰ - ساده زيستى

عده اى از همسران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گفتند: ما وضعمان خيلى ساده است. ما هم زر و زيور مى خواهيم، از غنايم به ما هم بدهيد. حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

زندگى من، زندگى ساده است. من حاضرم شما را طلاق بدهم و طبق دستور قرآن كه زن مطلقه را بايد مجهز كرد، حاضرم چيزى هم به شما بدهم. اگر به زندگى ساده من مى سازيد، بسازيد، و اگر مى خواهيد رهايتان كنم، زهايتان بكنم.

البته همه شان گفتند: خير، ما به زندگى ساده مى سازيم.(۷۳)

۷۱ - سر آغاز دانش

مردى به نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! شگفتى ها و مسائل غريب علم را به من بياموز، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: از آغاز دانش چه آموخته اى، كه از انتهايش سؤال مى كنى؟ عرض كرد: يا رسول الله! آغاز دانش چيست؟ فرمود: خداى را به حق شناختن. اعرابى گفت: حق معرفت خداوند چيست؟ فرمود: خداى بدون مثل و مانند و ضد و شريك را بشناسى، و نيز بدانى كه خداى يكتا و يگانه، ظاهر و باطن و اول و آخر است و همتايى ندارد و چيزى نظير او نمى باشد. اين حق معرفت خداوند و سر آغاز دانش است.(۷۴)

۷۲ - سلام

وقتى يكى از مسلمانان به حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سلام مى كرد و مى گفت: سلام عليك، در جوابش مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و اگر مى گفت: السلام عليك و رحمة الله، مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و بركاته. و به اين كيفيت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در پاسخ سلام اضافه مى نمود.(۷۵)

۷۳ - سلام به كودكان

از انس بن مالك نقل شده كه گفت: همانا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر گروهى از كودكان گذشت و به ايشان سلام داد.(۷۶)

۷۴ - سه حكمت

اميرالمؤمنين حضرت على بن ابي طالبعليه‌السلام فرمود: روى يكى از شمشيرهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سه جمله نوشته شده بود: وصل كن با كسى كه با تو قطع رحم كرد، و حق را بگو اگر چه بر ضرر خودت تمام شود و خوبى كن بر كسى كه به تو بدى كرده است.(۷۷)

۷۵ - شيوه معاشرت

او همواره خوشرو و خوشخو و فروتن بود. خشن و تندخو و فحاش و عيبجو نبود. كسى را بيش از استحقاق، مدح نمى كرد. از چيزى كه مطلوب و خوشايندش نبود، چشم پوشى و تغافل مى كرد. طورى رفتار مى نمود كه مردم نه از او مأيوس مى شدند و نه نااميد. خود را از سه خصلت بازداشته بود: جدال، پرحرفى، و گفتن مطالب بى فايده. درباره مردم هم از سه كار پرهيز مى كرد: هرگز كسى را سرزنش نمى كرد و از او عيب نمى گرفت، در جستجوى لغزشها و عيبهاى مردم نبود. جز در جايى كه اميد ثواب داشت، سخن نمى گفت.(۷۸)

۷۶ - صله رحم

مردى خدمت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و عرض كرد:

يا رسول الله! فاميل من تصميم گرفته اند بر من حمله كنند و از من ببرند و دشنامم دهند، آيا من حق دارم آنها را ترك گويم؟

فرمودند:

در آن صورت خداوند همه شما را ترك مى كند.

عرض كرد: پس چه كنم؟

فرمودند: بپيوند با هر كه از تو ببرد، و عطا كن به هر كه محرومت كند، و در گذر از هر كه به تو ستم نمايد، زيرا چون چنين كنى، خدا تو را بر آنها يارى دهد.(۷۹)

۷۷ - عاطفه

از مسيرة بن معبد نقل شده كه گفت: مردى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و اظهار داشت: يا رسول الله! ما مردم زمان جاهليت بوديم. بت ها را پرستش مى كرديم. فرزندان خود را به قتل مى رسانديم. من دخترى داشتم و از اينكه او را به مهمانى مى بردم، خيلى خوشحال مى شد. روزى او را به قصد مهمانى بيرون بردم. دخترم دنبال سرم حركت مى كرد، رفتم تا به چاهى رسيدم. آن چاه از خانه ام، زياد دور نبود. دست دختر را گرفته، او را در چاه انداختم. آخرين چيزى كه از او به ياد دارم، اين است كه فرياد مى كرد: پدر! پدر!...

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با شنيدن اين ماجرا، آن چنان گريه كرد كه اشك ديدگانش خشك شد.(۸۰)

۷۸ - عالم بى عمل

انس بن مالك گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: شبى كه مرا به آسمان بردند و سير دادند، به گروهى از مردم گذشتم كه لب هايشان با مقراض هاى آهنين بريده مى شد، و من گفتم: اى جبرئيل، اينها چه كسانى هستند؟ گفت: ايشان گويندگانى از اهل دنيا و از جمله كسانى هستند كه مردم را به كارهاى خير و نيك امر مى كردند و خود را فراموش مى نمودند.(۸۱)

۷۹ - عطر

امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ظرف مخصوص عطر داشتند، پس از هر وضو بلافاصله آن را به دست گرفته، خود را معطر و خوشبو مى ساخت؛ در نتيجه چون از خانه بيرون مى آمد، بوى عطر در محل عبور آن بزرگوار منتشر مى شد.(۸۲)

اگر عطر براى آن حضرت تعارف مى آوردند، خود را به آن معطر مى ساخت و مى فرمود: بويش پاكيزه و حمل كردنش آسان است. و بيش از آن مقدارى كه براى خوراك خرج مى كرد، به عطر پول مى داد.(۸۳)

۸۰ - عطوفت با همسر

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با همسران خود با عطوفت و عدل رفتار مى كرد و بين آنها تبعيض و ترجيح قائل نمى شد، و در مسافرت ها به هر كدام از آنها قرعه اصابت مى كرد، او را همراه مى برد.(۸۴) او مطلقا خشونت اخلاقى نداشت، خاصه در مورد زنان، نهايت رفق و مدارا را به كار مى برد و تندخوئى و بدزبانى همسران خود را تحمل مى نمود.

۸۱ - عفو

در كتاب تحف العقول است كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روزى از خانه بيرون رفتند و گروهى را ديدار كردند سنگى را مى غلتاندند. فرمودند: قهرمان ترين شما كسى است كه به هنگام خشم، خويشت دارى كند، و بردبارترين تان آن كس باشد كه در حين داشتن قدرت، عفو نمايد.(۸۵)

۸۲ - عفو و گذشت

با اينكه قريش با رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و يارانش، آن همه دشمنى كردند، آنان را شكنجه دادند؛ چه در آغاز دعوت و چه از هجرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و همچنين على رغم آن همه توطئه، جنگ و لشكركشى در برابر پيامبر اكرم، آن حضرت بعد از فتح مكه، بر در كعبه ايستاد و خطاب به قريش فرمود:

هان! قريشيان! چه مى گوييد؟ فكر مى كنيد با شما چه خواهم كرد؟

قريشيان يكصدا فرياد زدند: نيكى... تو برادرى بزرگوار و فرزند برادرى كريم و بزرگوارى.

حضرت فرمود:

حرف برادرم يوسفعليه‌السلام را تكرار مى كنم: امروز متأثر و شرمسار مى باشيد. من شما را عفو كردم، خدا هم گناه شما را ببخشد كه مهربانترين مهربانان است. برويد، شما آزاد هستيد.(۸۶)

۸۳ - غذاى حرام

رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در سن هفت سالگى بودند كه يهوديان گفتند: ما در كتاب هاى خود خوانده ايم كه پيامبر اسلام از غذاى حرام و شبهه دار استفاده نمى كند و آنها را حرام مى داند، خوب است او را امتحان كنيم. مرغى را سرقت كردند و براى ابوطالب فرستادند. همه از آن خوردند، چون نمى دانستند، ولى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به آن دست نزد. وقتى علت آن را پرسيدند، فرمود: چون حرام بود و خداوند مرا از حرام حفظ مى فرمايد.

سپس مرغ همسايه را گرفته و فرستادند، به خيال آنكه بعد پولش را بدهند. آن حضرت باز هم ميل نكرد و فرمود:

«و ما اراها من شبهة يصوننى ربى عنهاعليه‌السلام »؛ آنها متوجه نبودند كه اين غذا شبه دارد، ولى مرا پروردگارم حفظ فرمود. آنگاه يهوديان گفتند:

«لهذا شان عظيم»؛ اين طفل داراى شأن و مقام عالى است.(۸۷)

۸۴ - غذا دادن به كودكان

سلمان فرمود: وارد خانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شدم. حسن و حسينعليه‌السلام نزد وى غذا مى خوردند. آن حضرت گاهى لقمه اى در دهان حسنعليه‌السلام و گاهى در دهان حسينعليه‌السلام مى نهاد. پس از آن كه خوردن غذا به پايان رسيد، آن حضرت، حسينعليه‌السلام را بر دوش خود و حسينعليه‌السلام را روى زانوى خود نهاد. آنگاه رو به من كرد و فرمود: اى سلمان! آيا آنان را دوست دارى؟ گفتم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چگونه آنان را دوست نداشته باشم، در حالى كه مى بينم چه اندازه نزد شما مقام و ارزش دارند؟!(۸۸)

۸۵ - غش در معامله

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از كنار مردى گذشت كه گندم مى فروخت. از او پرسيد: چگونه مى فروشى؟ او چگونگى را به عرض رسانيد. خداى تعالى وحى فرستاد كه دست در گندم ببر. حضرت دست مباركش را به گندم فرو برد. درون آن گندم را مرطوب و نمناك يافت. پس فرمود: كسى كه در معامله غش و فريب به كار برد، از ما نيست.(۸۹)

۸۶ - غيبت

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در شأن و فضيلت نماز سخن مى گفتند، و به مسلمين سفارش مى كردند كه به مسجد بروند و در انتظار وقت نماز به سر برند، و آماده باشند تا وقت نماز فرا رسد، و نماز را بپا دارند. ولى از آنجا كه نماز كانون پرورش ارزش هاى اخلاقى است، و ممكن است افرادى به مسجد براى انتظار نماز بروند و بنشينند، و در اين فرصت مثلا غيبت كنند، كه بر خلاف هدف نماز است، به مسلمانان هشدار دادند و فرمودند: «الجلوس فى المسجد لانتظار الصلوة عبادة مالم تحدث»؛ يعنى: نشستن در مسجد براى انتظار نماز، عبادت است، در صورتى كه حدثی رخ ندهد. شخصى پرسيد: منظور از حدث چيست؟ فرمودند: «الاغتياب»؛ غيبت كردن.(۹۰)

۸۷ - فرزند شهيد

ابن هشام مى نويسد: اسماء دختر عميس، همسر عبدالله بن جعفر گفته است: روزى كه جعفر در جنگ موته به شهادت رسيد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به خانه ما آمد. من تازه از كار خانه، شست و شو و نظافت بچه ها فارغ شده بودم، به من فرمود: فرزندان جعفر را پيش من آور. آنان را پيش آن حضرت بردم، بچه ها را در آغوش گرفت و شروع به نوازش آنان كرد، در حالى كه اشك از ديدگان آن بزرگوار سرازير بود.

من پرسيدم: اى رسول خدا، پدر و مادرم فدايت باد. چرا گريه مى كنى؟ مگر درباره جعفر و همراهانش به شما خبرى رسيده است؟ فرمود: آرى، آنها امروز به شهادت رسيدند.(۹۱)

۸۸ - فضيلت سجده

مردى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عرض كرد، دعا كنيد كه خدا مرا به بهشت برد. فرمودند: من دعا مى كنم، اما تو مرا با اين امر كمك كن كه دعاى من مستجاب شود، و آن زياد سجده كردن و سجده هاى طولانى كردن است.(۹۲)

۸۹ - فضيلت و شايستگى

عتاب بن اسيد بعد از فتح مكه از سوى حضرت به عنوان والى مكه برگزيده شد، و مسئوليت امور سياسى را به عهده گرفت؛ در حالى كه بيست و يك سال بيش نداشت و افراد بزرگتر از وى در بين صحابه فراوان وجود داشتند.

اين كار حضرت وقتى مورد اعتراض قرار مى گيرد، كه چرا جوان را بر بزرگسالان ترجيح داده است، حضرت بسيار متين جواب مى دهد كه ملاك مسئوليت، بزرگى سن نيست. فضيلت و شايستگى باعث بزرگى مى باشد: «فليس الاكبر هو الافضل بل الافضل هو الاكبر(۹۳) همين مطلب در مورد معاذبن جبل كه ۲۶ سال دارد، مطرح است و ايشان به عنوان مبلغ دينى در مكه منصوب مى شود.

۹۰ - قبول زحمت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به خانه يكى از اصحاب مشرف شدند. چون غذا آوردند برخى از حاضران از خوردن امتناع كردند و گفتند: روزه داريم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: برادر مسلمانت براى پذيرايى تو قبول زحمت كرده است و تو مى گويى من روزه دارم، روزه ات را كه مستحبى است بخور، قضاى آن را روز ديگر بگير.(۹۴)

۹۱ - قدرشناسى

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بسيار وفادار و حق شناس بود، و بر همين اساس، ثويبه كنيز آزاد شده ابولهب با اينكه بيش از چند روز شير به او نداده بود، آن حضرت بعدها همواره جوياى حال ثويبه مى شد، و به خاطر محبت هاى او در دوران شيرخوارگى، از او احترام مى كرد. حتى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مدينه، براى او (كه در مكه مى زيست) لباس و هديه هاى ديگر مى فرستاد، ثويبه در سال هفتم هجرت از دنيا رفت. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ، از وفات او غمگين گرديد و از خويشان او جويا شد، تا به آنها محبت كند.(۹۵)

۹۲ - قرائت قرآن

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه نمى خفت تا اينكه مسبحات را قرائت مى فرمود. و مى گفت: در اين سوره ها آيه اى وجود دارد كه از هزار آيه برتر است.

پرسيدند: مسبحات چيست؟

حضرت فرمود: سوره هاى حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن.(۹۶)

۹۳ - كار و تلاش

روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با اصحاب خود نشسته بودند. پيامبر جوان نيرومندى را ديد كه اول صبح مشغول كار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: اين شايسته تمجيد و ستايش بود، اگر نيروى جوانى خود را در راه خدا به كار مى انداخت؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: چنين نگوييد، اگر اين جوان كار مى كند تا نيازمندي هاى خود را تأمين كند و از ديگران بى نياز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنين اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و كودكان خردسالش كار كند و آنها را از مردم بى نياز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است...(۹۷)

۹۴ - كاشتن درخت

جابر بن عبدالله انصارى (ره) گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر امّ مبشر انصارى در نخلستانى كه داشت، وارد شدند و فرمودند: اين نخل ها را مسلمان كاشته يا كافر؟ عرض كرد: مسلمان آنها را كشت كرده است. فرمودند: مسلمان هر درختى بنشاند، يا زراعتى بكند و آدمى و چهارپايان از آن بخورند براى او صدقه به حساب مى آيد(۹۸) .

۹۵ - كرامت

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به يكى از خانه هاى خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند، تعداد اصحاب بسيار بود و اتاق پر شده بود.

جرير بن عبدالله در اين هنگام وارد شد، اما جايى براى نشستن نيافت و در نزديكى درب نشست.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عباى خود را برداشت و به او داد و فرمود: اين عبا را زيرانداز خود قرار ده. جرير عبا را گرفت، و بر صورت خود واگذارد و آن را مى بوسيد و گريه مى كرد آنگاه آن را جمع كرد و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ رو كرد و گفت: من هرگز بر روى جامه شما نمى نشينم. خداوند تو را گرامى بدارد، همان گونه كه مرا گرامى داشتى.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نگاهى به سمت چپ و راست خود كرد و سپس فرمود: هرگاه شخص محترمى نزد شما آمد، او را گرامى بداريد، و همچنين هر كسى كه را از گذشته بر شما حقى دارد؛ او را نيز گرامى بداريد(۹۹) .

۹۶ - كسب معاش

انس بن مالك مى گويد: پس از آنكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از جنگ تبوك بازگشت، سعد انصارى به استقبال آن حضرت شتافت و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دست داد و مصافحه كرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او فرمود: چه صدمه و آسيبى به دست تو رسيده كه دستت زبر و خشن شده است؟

سعد عرض كرد: اى رسول خدا! با طناب و بيل كار مى كنم و درآمدى براى معاش زندگى خود و خانواده ام كسب مى نمايم. از اين رو دستم خشن شده است

«فقبل يده رسول الله قال: هذا يد تمسها النار »

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دست سعد را بوسيد و فرمود: اين دستى است كه آتش دوزخ با آن تماس پيدا نمى كند(۱۰۰) .

۹۷ - گريه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

پس از آنكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ پيكر فرزندش ابراهيم را به خاك سپرد، چشمانش پر از اشك شد، فرمود: چشم اشك مى ريزد، و دل غمگين است، ولى سخنى كه موجب خشم خدا شود، نمى گويم.

سپس پيامبرعليه‌السلام گوشه اى از قبر را ديد كه به طور كامل درست نشده است، با دست خود آن را موزون و صاف كرد و آنگاه فرمود:

«اذا عمل احدكم عملا فليتقن »؛ هرگاه يكى از شما كارى را انجام داد، البته آن را محكم و استوار، انجام دهد(۱۰۱) .

۹۸ - ماجراى حدود الهى

در فتح مكه زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايى جرمش محرز گردى. خويشاوندانش، كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلاياى مغزشان به جاى مانده بود، اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافى خود مى دانستند و به تكاپو افتادند بلكه بتوانند مجازات را متوقف سازند.

اسامة بن زيد را كه مانند پدرش نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ محبوبيت خاصى داشت - وادار كردند به شفاعت برخيزد. او همين كه زبان به شفاعت گشود، رنگ صورت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب و تشدد فرمود: چه جاى شفاعت است؟! مگر مى توان حدود قانون خدا را بلااجرا گذاشت؟

دستور مجازات صادر نمود. اسامه متوجه غفلت خود گرديده و از لغزش خود عذر خواست و استدعاى طلب مغفرت نمود براى اينكه فكر تبعيض در اجراء قانون را از مخيله مردم بيرون بنمايد، به هنگام عصر در ميان جمع به سخنرانى پرداخت و ضمن عطف به موضوع روز كردن، چنين گفت:

اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند، بدين سبب كه در اجراى قانون عدالت، تبعيض روا مى داشتند. هرگاه يكى از طبقات بالا مرتكب جرم مى شد، او را از مجازات معاف مى كردند، و اگر كسى از زيردستان به جرم مشابه به آن مبادرت مى كرد او را مجازت مى كردند. قسم به خدايى كه جانم در قبضه اوست! در اجراى عدل درباره هيچ كس فروگذار و سستى نمى كنم اگر چه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد(۱۰۲) .

۹۹ - مادر

مردى به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مشرف گرديد، و عرض ‍ كرد: يا رسول الله به چه كسى نيكى كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: به مادرت

دوباره سؤ ال كرد: سپس به چه كسى نيكى كنم؟

حضرت فرمود: به مادرت

بار ديگر سوال كرد: و سپس به چه كسى نيكى كنم؟

حضرت فرمود: به مادرت

بار چهارم سؤ ال كرد: آنگاه به چه كسى نيكى كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: به پدرت(۱۰۳) .

۴۹ - خوردن غذا

عمر بن ابى سلمة، فرزند ام سلمة همسر نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گفت: روزى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ غذا مى خوردم و من از اطراف ظرف غذا بر مى داشتم، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به من فرمودند: از آنچه در پيش دست توست، بخور.(۵۰)

۵۰ - دارالنصرة

عبدالله جزعان كه پيرمرد فقيرى بود، خانه اى مى ساخت، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در آن هنگام هفت ساله بود. بچه ها را گرد آورد و به عبدالله كمك كرد تا خانه او ساخته شود. حتى خانه او را در دارالنصرة نام نهاد و افرادى را براى كمك به مظلومان تعيين كرد.(۵۱)

۵۱ - در كنار مادر

مردى خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و گفت:

من مردى بانشاط و جوان هستم و جهاد در راه خدا را دوست دارم، اما مادرى دارم كه اين كار را خوش ندارد

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

برگرد و در كنار مادرت باش. سوگند به خدائى كه به حق مرا به پيامبرى برگزيده است، انس يك شب او با تو از جهاد يكساله تو در راه خدا بهتر است.(۵۲)

۵۲ - دستبوسى

مردى خواست تا بر دست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بوسه زند، پيامبر دست خود را كشيد و فرمود: اين كارى است كه عجم ها با پادشاهان خود مى كنند و من شاه نيستم، من مردى از خودتان هستم.(۵۳)

۵۳ - دعا براى ميزبان

جابر بن عبدالله گفت: ابوالهيثم غذايى پخت و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و يارانش را به خوردن آن دعوت كرد و چون اصحاب از خوردن غذا فارغ گشتند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به يارانش فرمود: به برادر ميزبانتان ثواب برسانيد. عرض كردند: ثواب رسانيدن به او چگونه است؟ فرمودند: هنگامى كه كسانى به خانه مردى داخل شدند و غذايش را خورده و نوشيدنى هايش نوشيده شد و براى او دعاى خير كردند. همين كار موجب ثواب رسانيدن به او خواهد شد.(۵۴)

۵۴ - دفاع از آبروى مؤمن

ابوالدرداء گويد: مردى در محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آبروى كسى را دستخوش بدگويى قرار داد، ديگرى در مقام دفاع برآمد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: هر كس از آبروى برادر دينى خود دفاع كند، حجاب و پرده اى از آتش براى او خواهد بود.(۵۵)

۵۵ - دنياطلبى

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:

در روز قيامت گروهى را براى محاسبه مى آورند كه اعمال نيك آنان مانند كوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! اما فرمان مى رسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: يا رسول الله! آيا اينان نماز مى خواندند؟ فرمود: بلى، نماز مى خواندند و روزه مى گرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مى بردند! اما همين كه چيزى از دنيا به آنها عرضه مى شد، پرش و جهش ‍ مى كردند تا خود را به آن برسانند.(۵۶)

۵۶ - دورى از مجادله

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر اصحاب خود در آمد و ديد كه: آنان با يكديگر مجادله و مخاصمه مى كنند. نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سخت خشمگين شد كه از شدت غضب چهره مباركش چنان سرخ گشت، تو گويى دانه هاى انار بر رخسار مبارك شكسته شده است، و فرمود: آيا براى همين كارها خلق و به خاطر اين مسائل مأمور شده ايد كه بعضى از كتاب خدا را با بعضى ديگر بياميزيد؟ بنگريد به چه مأموريد، به آن عمل كنيد و از چه چيزهايى نهى شده ايد، از ارتكاب آنها اجتناب ورزيد.(۵۷)

۵۷ - دوستى اهلبيت

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بميرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده، جاى گيرد، بايد بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پيشوايان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طينتم آفريده شده اند و از درك و دانش برخوردار گرديده اند، و واى بر آن گروه از امت من كه برترى آنان را انكار كنند و پيوندشان را با من قطع نمايند، كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد.(۵۸)

۵۸ - ديدار مؤمن

از انس بن مالك نقل شده كه گفت: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه هرگاه يكى از برادران مؤمن خود را به مدت سه روز نمى ديد. از حال او جويا مى شد. چنانچه به مسافرت رفته بود. در حقش دعا مى فرمود. اگر در وطن حضور داست، به ديدارش مى رفت. و هرگاه، خبر بيماريش را مى شنيد، از وى عيادت مى كرد.(۵۹)

۵۹ - ديوانه واقعى

امير المؤمنينعليه‌السلام فرمود: با پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر جمعى گذشتيم، نبى حق فرمود: براى چه گرد هم جمع شديد؟ عرض كردند: يا رسول الله، اين مرد ديوانه است كه غش مى كند و ما بر گرد او جمع شديم. پيامبر فرمود: اين ديوانه نيست، بلكه بيمار است.

سپس فرمود: دوست داريد ديوانه حقيقى را بشناسيد؟ عرض كردند: بلى يا رسول الله، پيامبر اسلام فرمود: ديوانه آن كس است كه از روى تكبر و غرور راه مى رود، و با گوشه چشمش نگاه مى كند، و شانه هاى خود را از سر بزرگى مى جنباند، و با آنكه گناه خدا را مى ورزد، آرزوى بهشت از خدا دارد.

مردم از شرش آسوده نيستند، و به خيرش اميدى نيست. ديوانه اين است، ولى اين مرد بيمار و گرفتار است.(۶۰)

۶۰ - ذكر و دعا

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بلند كردن صدا را به ذكر و دعا، كه غالبا شيوه مردم متظاهر و رياكار است، خوش نمى داشت. در يكى از سفرها، يارانش هرگاه كه مشرف به دره مى شدند، صدا با تكبير و تهليل بلند مى كردند، فرمود: آرام بگيريد، كسى كه او را مى خوانيد نه گوشش كر است و نه جاى دورى رفته است. او همه جا با شماست و شنوا و نزديك است.(۶۱)

۶۱ - راه رفتن

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وقتى سواره مى رفتند، اجازه نمى دادند كسى پياده همراه او برود. هنگام راه رفتن متواضع، محكم، باوقار و سريع مى رفتند، و خود را عاجز و سست و كسل نمايان نمى ساختند.(۶۲)

۶۲ - رأفت با حيوانات

عبدالرحمان بن عبدالله، اظهار مى دارد: در حال مسافرت، در خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بوديم. چشم به حمره اى (پرنده اى همانند گنجشك) افتاد كه دو جوجه با خود داشت. ما جوجه هايش را برداشتيم. حمره آمده، در اطراف ما بال و پر مى زد. هنگامى كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مطلع گرديد فرمود: چه كسى نسبت به فرزند اين پرنده، مرتكب خلاف شده، فرزندش را به وى برگردانيد.(۶۳)

۶۳ - رعايت حال مردم

از معازبن جبل روايت شده است كه گفت: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مرا به يمن فرستاد. و به من فرمود: اى معاذ! هرگاه فصل زمستان فرا رسد، نماز صبح را در آغاز طلوع صبح بجا آور، و قرائت را به اندازه طاقت و حوصله مردم، طول بده و آنان را خسته مكن. و در موسم تابستان، نماز صبح را در روشنايى فجر، اقامه كن. چه اينكه شب، كوتاه است. و مردم نياز به استراحت دارند. آنان را واگذار تا نياز خود را برطرف نمايند.(۶۴)

۶۴ - رعايت حقوق ديگران

ابو ايوب انصارى، ميزبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مدينه مى گويد: شبى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ غذايى همراه پياز و سير آماده كرديم و به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ برديم. آن حضرت از غذا نخورد، و آن را رد كرد. ما جاى انگشتان آن حضرت را در آن غذا نديديم. من بى تابانه به حضور آن حضرت رفتم و عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت! چرا از غذا نخوردى، و جاى دست شما در آن غذا نبود، تا با خوردن آن قسمت، طلب بركت كنيم؟

در پاسخ فرمود: آرى، غذاى امروز سير داشت و چون من در اجتماع شركت مى كنم و مردم از نزديك با من تماس مى گيرند و با من سخن مى گويند، از خوردن غذا، معذورم.

ما آن غذا را خورديم، و از آن پس چنان غذايى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آماده نكرديم.(۶۵)

۶۵ - رفتار با مردم

در حالى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ميدان جنگ بود، عربى به محضر او رسيد و ركاب شترش را گرفت و گفت: يا رسول الله، عملى را به من بياموز كه سبب رفتنم به بهشت گردد.

حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند، و از رفتار با آنها كه خوشايند تو نيست، بپرهيز.(۶۶)

۶۶ - رفع مشكلات

حذيفه گويد: شيوه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه چون مشكلى براى او پيش مى آمد، به نماز پناه مى برد و از آن استعانت مى جست.(۶۷)

۶۷ - روزه

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ علاوه بر ماه رمضان و قسمت مهمى از شعبان، در ساير ايام سال، يك روز در ميان روزه دار بود.(۶۸) دهه آخر ماه رمضان را در مسجد به عبادت معتكف مى شد(۶۹) ، ولى نسبت به ديگران تسهيل مى نمود و مى فرمود: كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد، هميشه به اندازه وسع خودتان به عبادت بپردازيد. عمل مداوم نزد خدا، محبوبتر از عمل بسيار و خسته كننده است.(۷۰)

۶۸ - ريا

شداد بن اوس گفت: بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وارد شدم و چهره مباركش را بدان گونه افسرده ديدم كه مرا ناراحت ساخت. عرض كردم: چه پيش آمده است؟ فرمودند: بر امتم از شرك مى ترسم. عرض كردم: آيا پس از شما مشرك مى شوند؟ فرمودند: آنان خورشيد و ماه و بت و سنگ نمى پرستند، ولى ريا مى كنند و ريا خود شرك است.(۷۱) و سپس آيه ۱۱۰ سوره كهف را تلاوت فرمودند:( كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا )

هر كس اميد ديدار پروردگار خود دارد، بايد كار شايسته كند و در پرستش ‍ پروردگار خويش، كسى از شريك نگيرد.

۶۹ - ريزش گناهان

سلمان مى گويد: در محضر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در سايه درختى به سر مى برديم. آن حضرت شاخه اى از آن درخت را گرفت و آن را تكان داد، برگهاى آن ريخته شد. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به حاضران فرمودند: آيا از من نمى پرسيد اين چه كارى بود كه كردم؟

گفتم: اى رسول خدا، علت اين كار را به ما خبر بده، فرمودند: «ان العبد المسلم اذا قام الى الصلاة تحتاتت عنه خطاياه كما تحتاتت ورق هذه الشجرة ». يعنى همانا بنده مسلمان هرگاه به نماز ايستاد، گناهان او مى ريزد، همان گونه كه برگهاى اين درخت مى ريزد.(۷۲)

۷۰ - ساده زيستى

عده اى از همسران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گفتند: ما وضعمان خيلى ساده است. ما هم زر و زيور مى خواهيم، از غنايم به ما هم بدهيد. حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

زندگى من، زندگى ساده است. من حاضرم شما را طلاق بدهم و طبق دستور قرآن كه زن مطلقه را بايد مجهز كرد، حاضرم چيزى هم به شما بدهم. اگر به زندگى ساده من مى سازيد، بسازيد، و اگر مى خواهيد رهايتان كنم، زهايتان بكنم.

البته همه شان گفتند: خير، ما به زندگى ساده مى سازيم.(۷۳)

۷۱ - سر آغاز دانش

مردى به نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! شگفتى ها و مسائل غريب علم را به من بياموز، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: از آغاز دانش چه آموخته اى، كه از انتهايش سؤال مى كنى؟ عرض كرد: يا رسول الله! آغاز دانش چيست؟ فرمود: خداى را به حق شناختن. اعرابى گفت: حق معرفت خداوند چيست؟ فرمود: خداى بدون مثل و مانند و ضد و شريك را بشناسى، و نيز بدانى كه خداى يكتا و يگانه، ظاهر و باطن و اول و آخر است و همتايى ندارد و چيزى نظير او نمى باشد. اين حق معرفت خداوند و سر آغاز دانش است.(۷۴)

۷۲ - سلام

وقتى يكى از مسلمانان به حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سلام مى كرد و مى گفت: سلام عليك، در جوابش مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و اگر مى گفت: السلام عليك و رحمة الله، مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و بركاته. و به اين كيفيت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در پاسخ سلام اضافه مى نمود.(۷۵)

۷۳ - سلام به كودكان

از انس بن مالك نقل شده كه گفت: همانا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر گروهى از كودكان گذشت و به ايشان سلام داد.(۷۶)

۷۴ - سه حكمت

اميرالمؤمنين حضرت على بن ابي طالبعليه‌السلام فرمود: روى يكى از شمشيرهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سه جمله نوشته شده بود: وصل كن با كسى كه با تو قطع رحم كرد، و حق را بگو اگر چه بر ضرر خودت تمام شود و خوبى كن بر كسى كه به تو بدى كرده است.(۷۷)

۷۵ - شيوه معاشرت

او همواره خوشرو و خوشخو و فروتن بود. خشن و تندخو و فحاش و عيبجو نبود. كسى را بيش از استحقاق، مدح نمى كرد. از چيزى كه مطلوب و خوشايندش نبود، چشم پوشى و تغافل مى كرد. طورى رفتار مى نمود كه مردم نه از او مأيوس مى شدند و نه نااميد. خود را از سه خصلت بازداشته بود: جدال، پرحرفى، و گفتن مطالب بى فايده. درباره مردم هم از سه كار پرهيز مى كرد: هرگز كسى را سرزنش نمى كرد و از او عيب نمى گرفت، در جستجوى لغزشها و عيبهاى مردم نبود. جز در جايى كه اميد ثواب داشت، سخن نمى گفت.(۷۸)

۷۶ - صله رحم

مردى خدمت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و عرض كرد:

يا رسول الله! فاميل من تصميم گرفته اند بر من حمله كنند و از من ببرند و دشنامم دهند، آيا من حق دارم آنها را ترك گويم؟

فرمودند:

در آن صورت خداوند همه شما را ترك مى كند.

عرض كرد: پس چه كنم؟

فرمودند: بپيوند با هر كه از تو ببرد، و عطا كن به هر كه محرومت كند، و در گذر از هر كه به تو ستم نمايد، زيرا چون چنين كنى، خدا تو را بر آنها يارى دهد.(۷۹)

۷۷ - عاطفه

از مسيرة بن معبد نقل شده كه گفت: مردى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و اظهار داشت: يا رسول الله! ما مردم زمان جاهليت بوديم. بت ها را پرستش مى كرديم. فرزندان خود را به قتل مى رسانديم. من دخترى داشتم و از اينكه او را به مهمانى مى بردم، خيلى خوشحال مى شد. روزى او را به قصد مهمانى بيرون بردم. دخترم دنبال سرم حركت مى كرد، رفتم تا به چاهى رسيدم. آن چاه از خانه ام، زياد دور نبود. دست دختر را گرفته، او را در چاه انداختم. آخرين چيزى كه از او به ياد دارم، اين است كه فرياد مى كرد: پدر! پدر!...

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با شنيدن اين ماجرا، آن چنان گريه كرد كه اشك ديدگانش خشك شد.(۸۰)

۷۸ - عالم بى عمل

انس بن مالك گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: شبى كه مرا به آسمان بردند و سير دادند، به گروهى از مردم گذشتم كه لب هايشان با مقراض هاى آهنين بريده مى شد، و من گفتم: اى جبرئيل، اينها چه كسانى هستند؟ گفت: ايشان گويندگانى از اهل دنيا و از جمله كسانى هستند كه مردم را به كارهاى خير و نيك امر مى كردند و خود را فراموش مى نمودند.(۸۱)

۷۹ - عطر

امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ظرف مخصوص عطر داشتند، پس از هر وضو بلافاصله آن را به دست گرفته، خود را معطر و خوشبو مى ساخت؛ در نتيجه چون از خانه بيرون مى آمد، بوى عطر در محل عبور آن بزرگوار منتشر مى شد.(۸۲)

اگر عطر براى آن حضرت تعارف مى آوردند، خود را به آن معطر مى ساخت و مى فرمود: بويش پاكيزه و حمل كردنش آسان است. و بيش از آن مقدارى كه براى خوراك خرج مى كرد، به عطر پول مى داد.(۸۳)

۸۰ - عطوفت با همسر

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با همسران خود با عطوفت و عدل رفتار مى كرد و بين آنها تبعيض و ترجيح قائل نمى شد، و در مسافرت ها به هر كدام از آنها قرعه اصابت مى كرد، او را همراه مى برد.(۸۴) او مطلقا خشونت اخلاقى نداشت، خاصه در مورد زنان، نهايت رفق و مدارا را به كار مى برد و تندخوئى و بدزبانى همسران خود را تحمل مى نمود.

۸۱ - عفو

در كتاب تحف العقول است كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روزى از خانه بيرون رفتند و گروهى را ديدار كردند سنگى را مى غلتاندند. فرمودند: قهرمان ترين شما كسى است كه به هنگام خشم، خويشت دارى كند، و بردبارترين تان آن كس باشد كه در حين داشتن قدرت، عفو نمايد.(۸۵)

۸۲ - عفو و گذشت

با اينكه قريش با رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و يارانش، آن همه دشمنى كردند، آنان را شكنجه دادند؛ چه در آغاز دعوت و چه از هجرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و همچنين على رغم آن همه توطئه، جنگ و لشكركشى در برابر پيامبر اكرم، آن حضرت بعد از فتح مكه، بر در كعبه ايستاد و خطاب به قريش فرمود:

هان! قريشيان! چه مى گوييد؟ فكر مى كنيد با شما چه خواهم كرد؟

قريشيان يكصدا فرياد زدند: نيكى... تو برادرى بزرگوار و فرزند برادرى كريم و بزرگوارى.

حضرت فرمود:

حرف برادرم يوسفعليه‌السلام را تكرار مى كنم: امروز متأثر و شرمسار مى باشيد. من شما را عفو كردم، خدا هم گناه شما را ببخشد كه مهربانترين مهربانان است. برويد، شما آزاد هستيد.(۸۶)

۸۳ - غذاى حرام

رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در سن هفت سالگى بودند كه يهوديان گفتند: ما در كتاب هاى خود خوانده ايم كه پيامبر اسلام از غذاى حرام و شبهه دار استفاده نمى كند و آنها را حرام مى داند، خوب است او را امتحان كنيم. مرغى را سرقت كردند و براى ابوطالب فرستادند. همه از آن خوردند، چون نمى دانستند، ولى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به آن دست نزد. وقتى علت آن را پرسيدند، فرمود: چون حرام بود و خداوند مرا از حرام حفظ مى فرمايد.

سپس مرغ همسايه را گرفته و فرستادند، به خيال آنكه بعد پولش را بدهند. آن حضرت باز هم ميل نكرد و فرمود:

«و ما اراها من شبهة يصوننى ربى عنهاعليه‌السلام »؛ آنها متوجه نبودند كه اين غذا شبه دارد، ولى مرا پروردگارم حفظ فرمود. آنگاه يهوديان گفتند:

«لهذا شان عظيم»؛ اين طفل داراى شأن و مقام عالى است.(۸۷)

۸۴ - غذا دادن به كودكان

سلمان فرمود: وارد خانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شدم. حسن و حسينعليه‌السلام نزد وى غذا مى خوردند. آن حضرت گاهى لقمه اى در دهان حسنعليه‌السلام و گاهى در دهان حسينعليه‌السلام مى نهاد. پس از آن كه خوردن غذا به پايان رسيد، آن حضرت، حسينعليه‌السلام را بر دوش خود و حسينعليه‌السلام را روى زانوى خود نهاد. آنگاه رو به من كرد و فرمود: اى سلمان! آيا آنان را دوست دارى؟ گفتم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چگونه آنان را دوست نداشته باشم، در حالى كه مى بينم چه اندازه نزد شما مقام و ارزش دارند؟!(۸۸)

۸۵ - غش در معامله

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از كنار مردى گذشت كه گندم مى فروخت. از او پرسيد: چگونه مى فروشى؟ او چگونگى را به عرض رسانيد. خداى تعالى وحى فرستاد كه دست در گندم ببر. حضرت دست مباركش را به گندم فرو برد. درون آن گندم را مرطوب و نمناك يافت. پس فرمود: كسى كه در معامله غش و فريب به كار برد، از ما نيست.(۸۹)

۸۶ - غيبت

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در شأن و فضيلت نماز سخن مى گفتند، و به مسلمين سفارش مى كردند كه به مسجد بروند و در انتظار وقت نماز به سر برند، و آماده باشند تا وقت نماز فرا رسد، و نماز را بپا دارند. ولى از آنجا كه نماز كانون پرورش ارزش هاى اخلاقى است، و ممكن است افرادى به مسجد براى انتظار نماز بروند و بنشينند، و در اين فرصت مثلا غيبت كنند، كه بر خلاف هدف نماز است، به مسلمانان هشدار دادند و فرمودند: «الجلوس فى المسجد لانتظار الصلوة عبادة مالم تحدث»؛ يعنى: نشستن در مسجد براى انتظار نماز، عبادت است، در صورتى كه حدثی رخ ندهد. شخصى پرسيد: منظور از حدث چيست؟ فرمودند: «الاغتياب»؛ غيبت كردن.(۹۰)

۸۷ - فرزند شهيد

ابن هشام مى نويسد: اسماء دختر عميس، همسر عبدالله بن جعفر گفته است: روزى كه جعفر در جنگ موته به شهادت رسيد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به خانه ما آمد. من تازه از كار خانه، شست و شو و نظافت بچه ها فارغ شده بودم، به من فرمود: فرزندان جعفر را پيش من آور. آنان را پيش آن حضرت بردم، بچه ها را در آغوش گرفت و شروع به نوازش آنان كرد، در حالى كه اشك از ديدگان آن بزرگوار سرازير بود.

من پرسيدم: اى رسول خدا، پدر و مادرم فدايت باد. چرا گريه مى كنى؟ مگر درباره جعفر و همراهانش به شما خبرى رسيده است؟ فرمود: آرى، آنها امروز به شهادت رسيدند.(۹۱)

۸۸ - فضيلت سجده

مردى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عرض كرد، دعا كنيد كه خدا مرا به بهشت برد. فرمودند: من دعا مى كنم، اما تو مرا با اين امر كمك كن كه دعاى من مستجاب شود، و آن زياد سجده كردن و سجده هاى طولانى كردن است.(۹۲)

۸۹ - فضيلت و شايستگى

عتاب بن اسيد بعد از فتح مكه از سوى حضرت به عنوان والى مكه برگزيده شد، و مسئوليت امور سياسى را به عهده گرفت؛ در حالى كه بيست و يك سال بيش نداشت و افراد بزرگتر از وى در بين صحابه فراوان وجود داشتند.

اين كار حضرت وقتى مورد اعتراض قرار مى گيرد، كه چرا جوان را بر بزرگسالان ترجيح داده است، حضرت بسيار متين جواب مى دهد كه ملاك مسئوليت، بزرگى سن نيست. فضيلت و شايستگى باعث بزرگى مى باشد: «فليس الاكبر هو الافضل بل الافضل هو الاكبر(۹۳) همين مطلب در مورد معاذبن جبل كه ۲۶ سال دارد، مطرح است و ايشان به عنوان مبلغ دينى در مكه منصوب مى شود.

۹۰ - قبول زحمت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به خانه يكى از اصحاب مشرف شدند. چون غذا آوردند برخى از حاضران از خوردن امتناع كردند و گفتند: روزه داريم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: برادر مسلمانت براى پذيرايى تو قبول زحمت كرده است و تو مى گويى من روزه دارم، روزه ات را كه مستحبى است بخور، قضاى آن را روز ديگر بگير.(۹۴)

۹۱ - قدرشناسى

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بسيار وفادار و حق شناس بود، و بر همين اساس، ثويبه كنيز آزاد شده ابولهب با اينكه بيش از چند روز شير به او نداده بود، آن حضرت بعدها همواره جوياى حال ثويبه مى شد، و به خاطر محبت هاى او در دوران شيرخوارگى، از او احترام مى كرد. حتى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مدينه، براى او (كه در مكه مى زيست) لباس و هديه هاى ديگر مى فرستاد، ثويبه در سال هفتم هجرت از دنيا رفت. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ، از وفات او غمگين گرديد و از خويشان او جويا شد، تا به آنها محبت كند.(۹۵)

۹۲ - قرائت قرآن

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه نمى خفت تا اينكه مسبحات را قرائت مى فرمود. و مى گفت: در اين سوره ها آيه اى وجود دارد كه از هزار آيه برتر است.

پرسيدند: مسبحات چيست؟

حضرت فرمود: سوره هاى حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن.(۹۶)

۹۳ - كار و تلاش

روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با اصحاب خود نشسته بودند. پيامبر جوان نيرومندى را ديد كه اول صبح مشغول كار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: اين شايسته تمجيد و ستايش بود، اگر نيروى جوانى خود را در راه خدا به كار مى انداخت؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: چنين نگوييد، اگر اين جوان كار مى كند تا نيازمندي هاى خود را تأمين كند و از ديگران بى نياز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنين اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و كودكان خردسالش كار كند و آنها را از مردم بى نياز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است...(۹۷)

۹۴ - كاشتن درخت

جابر بن عبدالله انصارى (ره) گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر امّ مبشر انصارى در نخلستانى كه داشت، وارد شدند و فرمودند: اين نخل ها را مسلمان كاشته يا كافر؟ عرض كرد: مسلمان آنها را كشت كرده است. فرمودند: مسلمان هر درختى بنشاند، يا زراعتى بكند و آدمى و چهارپايان از آن بخورند براى او صدقه به حساب مى آيد(۹۸) .

۹۵ - كرامت

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به يكى از خانه هاى خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند، تعداد اصحاب بسيار بود و اتاق پر شده بود.

جرير بن عبدالله در اين هنگام وارد شد، اما جايى براى نشستن نيافت و در نزديكى درب نشست.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عباى خود را برداشت و به او داد و فرمود: اين عبا را زيرانداز خود قرار ده. جرير عبا را گرفت، و بر صورت خود واگذارد و آن را مى بوسيد و گريه مى كرد آنگاه آن را جمع كرد و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ رو كرد و گفت: من هرگز بر روى جامه شما نمى نشينم. خداوند تو را گرامى بدارد، همان گونه كه مرا گرامى داشتى.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نگاهى به سمت چپ و راست خود كرد و سپس فرمود: هرگاه شخص محترمى نزد شما آمد، او را گرامى بداريد، و همچنين هر كسى كه را از گذشته بر شما حقى دارد؛ او را نيز گرامى بداريد(۹۹) .

۹۶ - كسب معاش

انس بن مالك مى گويد: پس از آنكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از جنگ تبوك بازگشت، سعد انصارى به استقبال آن حضرت شتافت و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دست داد و مصافحه كرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او فرمود: چه صدمه و آسيبى به دست تو رسيده كه دستت زبر و خشن شده است؟

سعد عرض كرد: اى رسول خدا! با طناب و بيل كار مى كنم و درآمدى براى معاش زندگى خود و خانواده ام كسب مى نمايم. از اين رو دستم خشن شده است

«فقبل يده رسول الله قال: هذا يد تمسها النار »

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دست سعد را بوسيد و فرمود: اين دستى است كه آتش دوزخ با آن تماس پيدا نمى كند(۱۰۰) .

۹۷ - گريه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

پس از آنكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ پيكر فرزندش ابراهيم را به خاك سپرد، چشمانش پر از اشك شد، فرمود: چشم اشك مى ريزد، و دل غمگين است، ولى سخنى كه موجب خشم خدا شود، نمى گويم.

سپس پيامبرعليه‌السلام گوشه اى از قبر را ديد كه به طور كامل درست نشده است، با دست خود آن را موزون و صاف كرد و آنگاه فرمود:

«اذا عمل احدكم عملا فليتقن »؛ هرگاه يكى از شما كارى را انجام داد، البته آن را محكم و استوار، انجام دهد(۱۰۱) .

۹۸ - ماجراى حدود الهى

در فتح مكه زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايى جرمش محرز گردى. خويشاوندانش، كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلاياى مغزشان به جاى مانده بود، اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافى خود مى دانستند و به تكاپو افتادند بلكه بتوانند مجازات را متوقف سازند.

اسامة بن زيد را كه مانند پدرش نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ محبوبيت خاصى داشت - وادار كردند به شفاعت برخيزد. او همين كه زبان به شفاعت گشود، رنگ صورت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب و تشدد فرمود: چه جاى شفاعت است؟! مگر مى توان حدود قانون خدا را بلااجرا گذاشت؟

دستور مجازات صادر نمود. اسامه متوجه غفلت خود گرديده و از لغزش خود عذر خواست و استدعاى طلب مغفرت نمود براى اينكه فكر تبعيض در اجراء قانون را از مخيله مردم بيرون بنمايد، به هنگام عصر در ميان جمع به سخنرانى پرداخت و ضمن عطف به موضوع روز كردن، چنين گفت:

اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند، بدين سبب كه در اجراى قانون عدالت، تبعيض روا مى داشتند. هرگاه يكى از طبقات بالا مرتكب جرم مى شد، او را از مجازات معاف مى كردند، و اگر كسى از زيردستان به جرم مشابه به آن مبادرت مى كرد او را مجازت مى كردند. قسم به خدايى كه جانم در قبضه اوست! در اجراى عدل درباره هيچ كس فروگذار و سستى نمى كنم اگر چه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد(۱۰۲) .

۹۹ - مادر

مردى به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مشرف گرديد، و عرض ‍ كرد: يا رسول الله به چه كسى نيكى كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: به مادرت

دوباره سؤ ال كرد: سپس به چه كسى نيكى كنم؟

حضرت فرمود: به مادرت

بار ديگر سوال كرد: و سپس به چه كسى نيكى كنم؟

حضرت فرمود: به مادرت

بار چهارم سؤ ال كرد: آنگاه به چه كسى نيكى كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: به پدرت(۱۰۳) .


5

6

7

8

9

10