راز یک فریب

راز یک فریب30%

راز یک فریب نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: زنان

راز یک فریب
  • شروع
  • قبلی
  • 14 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14121 / دانلود: 3754
اندازه اندازه اندازه
راز یک فریب

راز یک فریب

نویسنده:
فارسی

برای نهاد ناآرام و تنوع طلب خرد، درمانی جز تربیت اخلاق نیست. اگر مرد، زن را فقط عنصر هوسرانی و زیبا نمایی و عامل رواج هرزگی بشناسد هیچ گاه نه خود آرام می گیرد، نه زن را آرامش می بخشد. با این حال زنان خود در بحرانی کردن زمینه های ناامنی بی تقصیر نیستند. زمانی که آنها چشم ها را به جنبه های جسمی خویشتن خیره سازند، گویا می کوشند که دیده ها از همه انچه خداوند در وجود ایشان به واقعیت نهاده فقط جسم خاکی آنها را بجویند و ... .
کتاب فوق بدین جهت به تبیین راه کار های اخلاقی برای پوشش زن و حجاب زن پرداخته است.


1

2

3

فصل چهارم: نقّاشی خدا

اشاره

فاصله از کجا تا کجا! زن یک شیء نفیس متعلق به مرد نیست تا لازم باشد مانند جواهر خود را برای صاحبش (مرد) حفظ کند. اگر چنین باشد زن می تواند با اجازه صاحبش به آلودگی رضایت دهد، حال آن که وی و همسرش چنین اختیاری ندارند.

زن، وجود ناشناخته

اشاره

نخستین وظیفه کسانی که می خواهند پیرامون شخصیت زن و جنبه های جاذبه آفرین او اظهار نظرکنند آن است که خصوصیات روحی و جسمی او را خوب بشناسند و تمایز میان او و مرد را بدانند و به عوامل میل جنسی میان آن دوکامالاً آشنا باشند. سپس برای تفهیم فلسفه ی پوشش، باید زن را به خود او شناساند. زمانی که زن خود را نشناسد برای وی سخن از پوشیدگی و برهنگی یکسان است. کسی که شناختی از قدرت برق ندارد چه می داندکه سیم برق را با عایق لمس کند یا بدون عایق! زن با شناخت ویژگی های خود و قدرت بی حدّ جاذبه هایش خواهد پذیرفت که ناپوشیدگی اش مانند ریسمانی است که یک سر آن به دست اوست و طرف دیگرش به گردن مرد و بلکه اطفال بیگناه و اعضای خانواده ها.

اشتباه فروید- چنان که خود در اواخر عمر اعتراف کرد- آن بود که حقیقت غریزه ی جنسی زن و مرد را درست نشناخت و چنین می پنداشت که با در هم آمیزیِ حوزه ی زیست زن و مرد در همه ی جنبه ها، هم غریزه ی جنسی مرد مهار می شود، هم زنان به آرامش و امنیّت دست می یابند. ولی تجربه بر خلاف این نظریه را به اثبات رساند. ما بی آن که صداقت فروید را درگفتارهایش تأیید یا ردّ کرده باشید معتقدیم که کوشش وی در ارائه تئوری هایش، به تلاش های تام ادیسون شبیه است که تصمیم داشت با اعتراف به قدرت برق، کاری کند که بتوان سیم برق را بدون عایق لمس کرد و آسیب ندید. شاید فروید نیز با آن که می دانست توان زن مانند قدرت برق است میکوشید که با طرح برهنگی او، مرد را به بی تفاوتی نسبت به زن سوق دهد. اما زمان، هم ادیسون را ناکام گذاشت، هم فروید را، و هیچ یک از نظر خود به نتیجه ی دلخواه نرسید.

عقیده به پوشیدگی زن- همانند قرار دادن عایق به دور سیم برق- فرمان به محدود سازی او نیست. کوشش برای استفاده ی هر چه بیشتر از وجود اوست. با برهنگی او خطر برق گرفتگی و آتش سوزی حتمی است.

حال برای شناخت طبیعت زن و مرد به برخی ویژگی های آنها اشاره می شود. با این ترسیم، زن خواهد دانسست که وی یکی از بزرگ ترین نقاشی های خداست! باید از او محافظت بیشتر شود.

۱. دلربایی زن

در آفرینش، به هر یک از زن و مرد ویژگی هایی داده شده است که مورد علاقه و تمنّای طرف دیگراست. توان جسمی زن ازمردکمتر است اما نیازمندی غریزی مرد به زن به مراتب شدیدترازنیاززن به مرد است. همین امر سبب می شود که مرد برای بهره بردن از وجود زن، به تشکیل خانواده روکند و از بی مسؤولیتی وکم خردی دوری ورزد. اما چون توان جسمی زن کمتر از مرد است پروردگار متعال عوامل دلربایی را در وجود وی چنان انبوه گردانیده است که قلب مرد را تسخیر و مجذوب سازد و از تعدّی به حق زن باز دارد.

یک فیلسوف در این باره می گوید:

حیا، عفاف و پوشش، تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گرانبها کردن خود و حفظ مو قعیتش در برابر مرد به کار برده است زن، باهوشِ فطری و حسِ مخصوص به خود دریافته است که از لحاظ جسمی نمی تواند با مرد برابری کند و اگر بخواهد در میدان زندگی با مرد پنجه نرم کند از عهده ی زور و بازوی مرد بر نمی آید، و از طرف دیگر ضعف مرد را در همان نیازی یافته است که خلقت در وجود مرد نهاده است، که او را مظهر عشق و طلب، وزن را مظهر معشوقیّت و مطلوبیّت قرار داده است.

... وقتی که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و ضعف مرد را در برابر خود دانست همان طور که متوسل به زیور و خود آرایی و تجمل شد که از آن راه قلب مرد را تصاحب کند، متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نیز شد. دانست که نباید خود را رایگان کند بلکه بایست آتش عشق و طلب او را برافروخته تر کند و در نتیجه مقام وموقع خود را بالا ببرد. (۱)

آنان که زندگی بشر و تحولات آن را مورد ارزیابی قرار داده اند، اذعان دارند که از آغاز پیدایش انسان، هر یک از زن و مردکوشیده اند تا پوشش مناسبی را تهیه کنند. آنها نخست با برگ درختان و سپس با پوست حیوانات و بعدها با دست بافته های خود، خویش را می پوشاندند. با پیشرفت صنعت و دست یافتن به منابع و ابزار جدید، پوشش نیز از تغییرات تکاملی بهره مندگردید. این اقدامات از آن جنبه که با آموزش خاصی همراه نبوده است نشان می دهد که تکاپوی انسان برای یافتن پوشش امری فطری است. (۲)

هرگاه زن از تربیت دینی فاصله گیرد و از طرفی به نامحدود بودن قدرت خود در تزلزل قلب ها آگاهی یابد بی درنگ خواهد کوشید که با خودنمایی و دلبری، به آنچه بخواهد دست یابد، هر چند این کار به بهای فروپاشی خانواده ها تمام شود.

در این باره درگفتار پیشوایان معصوم عليهم‌السلام جملاتی یافت می شودکه در نگاه سطحی نوعی نکوهش از زنان است ولی از دریچه ای دیگر شاید بتوان آن را نوعی هشدار و اعتراف به قدرت زن و تشریح قسمتی از نیروی نهفته او دانست. از آن نمونه این که پیامبر بزرگ اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است:

برای ابلیس سپاهی قوی تر از زنان و خشم وجود ندارد. (۳) (با هر یک از این دو وسیله نیرومندترین افراد را برزمین می افکند.) پس از رحلتِ خود هیچ فتنه ای را برای مردان زیانبارتر از وجود زنان نمی بینم. (۴)

دکارت می گوید:

یک زن زیبا قدرتش از یک قشون فاتح بیشتر است.

۲. سودجویی از قدرت

دلربایی پاره ای از نهاد زن است. تمایل به جلب دل ها و دیدگان، درسراسر وجود او موج می زند. ولی تا آن زمان که این ویژگی با تربیت صحیح و هدایت وی همراه باشد برای هیچ کس مشکلی پدید نمی آید. امّا چون زن این ویژگی خود را دریابد و از طرفی ایمانش ضعیف باشد، به راهی قدم می نهدکه جز تباهی جامعه، چیزی به بار نمی آورد. او با کشف این امتیاز خود درمی یابد که می تواند با شوخی و آرایش و هم صحبتی با اشخاص بیگانه، به هر مقصدی که بخواهد برسد. از این رو در هر موقعیت برای جلب توجّه فردی خاص، از بخشی از امکانات و استعدادهای جسمی وعاطفی خود استفاده ناروا می کند.

بی سبب نیست که میگویند: زنان را لباس ساده بپوشانید تا به جلوه گری وسوسه نشوند، طبیعت زن به گونه ای است که هرگاه با تجمّل لباس زیبنده شود- اگر در محیط تربیتی نامناسبی رشد کرده و از نظر فرهنگ دینی پیش نرفته باشد- خیلی زود هوس جلوه گری در او بیدار می شود.

قرآن کریم در این باره اشاره ای ظریف دارد، می فرماید: ( ینزع عنهما لباسهما لیریهما سوأتهما ) . (۵) یعنی شیطان با نیرنگ چنان کرد که آدم با همسرش بدون لباس شوند تا پس از آن، زشتی های آنان را به تماشایشان گذارد.

معنای ساده این فرموده آن است که چون آدم و حوّا از شیطان پیروی کردندبه یکباره متوجّه شدند که اندام ایشان برهنه گردیده است. امّا حقیقت معنای آن شاید چنین باشد که وقتی پوشش آدمی به کنار می رود و رعایت ضوابط درنظام آفرینش ترک می شود به تدریج آدمیان پی می برند که بابرهنگی، راه انجام هر پلیدی گشوده می شود و آنگاه زشتی ها، نابسامانی ها و بحران های اجتماعی یکایک پدیدار می شوند. این است همان زشتی ها که آدمی پس ازبرهنگی، از خویشتن به تماشا خواهد نهاد.

در همین آیه پس از بیان نیرنگ شیطان و افراد شیطان صفت، می فرماید:

( انّه یریکم هو وقبیله من حیث لاترونهم انّا جعلنا الشّیاطین اولیاء للّذین لایؤمنون ) .

به بیان ساده یعنی: شیطان- چه از آدمیان باشد و چه از جنّیان-می کوشد تا با وسوسه ها و واژگونه ساختن حقایق، حجاب و پوشش را زشت، و برهنگی اندام را برای شما زیبا و جاذبه آفرین جلوه دهد و باستاندن حیا و ایمان آدمی، بر آنان تسلّط یابد. شیطان و گروه وابسته به او شما را از جایی (به گونه ای) می بینند که شما آنها را نمی بینید.

راستی هم چنین است. صاحبان سرمایه و ترویج کنندگان فرهنگ برهنگی بهتر از ما می دانندکه پس از برهنه ساختن پیکرها چگونه موجبات انحطاط بشر و سودجویی خود را فراهم کنند. ولی ما از آینده ی انتخاب خود آگاهی نداریم.

ضروری تر از بیان فلسفه ی حجاب

اشاره

آنچه ضرورت حجاب را به اثبات می رساند ارجمندی جایگاه زن است. بانویی که از شکوه خود چیزی نداند نخواهد دانست که به چه سبب باید پیرامون پیکر خود پوششی بگیرد. کسی می داند برای چه باید خود را از نگاه ها حفظ کند که خویشتن را شناخته باشد. با این بیان، پوشش برای زن نوعی اظهار خودآگاهی است. پس پیش از هر تأکید بر حجاب و اندرزهای ساده، باید زن را به خود وی شناساند، به حقیقت می توان قسم یادکردکه بیشتر برهنگی ها و نیمه برهنگی های بانوان فقط بدین علت است که آنان هنوز از شگفتی های وجود خود چیزی نمی دانند. نه توانایی های روح خود را شناخته اند و نه ویژگی های جسمی خویش را. در عرب نیز آنچه به زنان شناسانده شده است چون با نیرنگ و سودجویی و آلودگی محیط آمیخته است حاصلی جز برهنگی، تقدیم جوامع آنها نکرده است.

اگر زن به خود وی شناسانده نشود پوشش برای او فقط عامل زحمت و عادت موروثیِ ملّی یا خانوادگی قلمداد می شود. در آن صورت، حجاب فقط در محیط های اسلامی رعایت میگردد و در دیگر محیط ها کنارگذاشته می شود؛ چنان که بسیاری این گونه اند.

آن گاه که زن نداند با پوشش خود می خواهد از چه محافظت کند و او چیست وکیست که این همه برای تقدّس و پاکی و حفاظت از وی بایدکوشید، حجابش دوامی ندارد و با کمترین فشار یا تبلیغ، از آن فاصله می گیرد. آن که حجاب را مایه زحمت یاد می کند خرده ای بر او نیست. زیرا وی نه زن را شناخته و نه مرد را و نه حجاب را. شاید هم کسانی این هر سه را خوب شناخته اند اما چون از زن سودایی دیگر در سر دارند با خرده گیری بر حجاب می خواهند به هر سه آسیب رسانند.

براستی آیا همه زنان باحجاب امروز دیار ما که ازدحام آنان در مغازه ها و گذرگاه ها راه را بر مردان تنگ کرده است و به طور پیوسته با هر بیگانه در مغازه و محل کار، گرم سخن می شوند، مفهوم حجاب را فهمیده اند؟! آیا حجاب آسمانی که از آنها خواسته اند همان قطعه پارچه ای است که به شکل چادر یا روپوش (مانتو) پیرامون خود گرفته اند؟! چگونه می توان وجود چنین پوشش هایی را پوششی خدا خواسته و مطلوب دانست! چنین به نظر می رسد که از ده ها سال که زنان از پوشیدگی و پاکدامنی چیزها شنیده اند هنوز حقایق بسیاری برایشان ناگفته مانده است و آنچه نیزکه شنیده یا خوانده اند برخی ناکامل یا نادرست بوده است. از همین رو معیارهای پوشش اسلامی چندان برایشان روشن نیست و نه خود و نه مردانشان به وظیفه اصلی خویش آشنا نیستند.

۳. قدرت زن، دریای بی ساحل

خدای هستی آفرین با اعطای این توانایی ها به زن، به وی کمک کرده است تا در پناه جذّابیّت ها و دلربایی هایش همسر و فرزندانش را از خطرها مصون بدارد و آنها را به زندگی دلگرم سازد و از لغزش و فروپاشی حفظ کند. این جذّابیت ها سبب محبوبیت زن می شود، به طوری که مرد برای رسیدن به او مشتاقِ تشکیل خانواده میگردد و از بی بندوباری و بی مسؤولیتی دست برمی دارد و در راه رسیدن به زن وکامروا شدن از وجود وی، ازگناه و زندگی آلوده دست می شوید. کم نیست جوانانی که حاضرند برای رسیدن به همسری زیبا و باکفایت، دست از هر خلاف کاری گذشته ی خود بردارند و متین و پاکدامن شوند.

خداوند چون به زن چنین تمایلی را ارزانی کرد جایگاه آن را هم به وی تعلیم فرمود و آن این که قلب همسر خود را با جاذبه هایش چنان مهارکندکه هرگز حتی وسوسه ی گناه، او را باخطرمواجه نسازد؛ نه آن که در حضور دیگران پیوسته تمیز و مرتّب باشد و در خانه در برابر شوهر، ژولیده و نامرتّب. پیشوای معصوم، حضرت صادق- درود خدا بر او- فرموده است: بهترین بانوان شما کسی است که چون با همسرش تنها شود همچنان که (کسی) ازلباس برهنه می شود حیا راکنارگذارد و چون جامه بپوشد (و بخواهد در حضور دیگران یا بیرون خانه حاضر شود) پوشش حیا راکاملاً به تن کند. (۶)

بر پایه ی این فرموده زن وظیفه دارد همه تمایل خود به جلوه گری را در حضور محارم خویش (مانند شوهر) به صحنه آورد. با این کار حسِّ عشوه گری او ارضا و خاموش می گردد و دیگر در خود تمایلی به دلبری در حضور نامحرمان نمی یابد.

ناگفته نماندکه هدف زن از این کار، تنها متوجّه ساختن مرد به جنبه های ظاهری اندام خود نیست. زن با در اختیار قرار دادن وجود خویش دوست دارد نظر مرد را به شخصیت و موقعیت عاطفی و جنبه های وجود خود جلب کند. به همین علت است که از بی توجهی مرد به خود بسیار رنجیده می شود و درکنار او احساس نا امنی میکند.

با این همه، منظورآن نیست که زن یک شیء نفیس متعلق به مرد است که باید مانند جواهر برای صاحبش (مرد) حفظ شود. اگر چنین باشد زن می تواند با اجازه ی صاحبش به آلودگی رضایت دهد، حال آن که وی و همسرش چنین اختیاری ندارند.

درگذشته، بسیاری از قبایل چون زن را وجودی متعلق به مرد می شناختند او را در مقابل غیر شوهر به گونه ای وحشتناک نشان می دادند تا همه از او بگریزند. این تفکر خواسته اسلام نیست، اگر از زن خو استه می شودکه با پوشش ویژه، خود و دیگر ان ر ا حفظ کند، نه بدان سبب است که با این کوشش، از کالای نفیسی متعلق به مرد نگاه داری شده باشد. هدف از پوشش آن نیست که زن از دستبرد ر اهزنان حفظ شود تا ویژه ی بهره جویی یک فرد (شوهر) باشد. ترسیم حجاب بدین گونه سبب شده است که غربیان بگویند: چر ا کالای نفیسی بدین امتیار را باید ویژه یک نفرساخت بگذارید آزادباشد که گروه بیشتری از وجود او بهره مند شوند.

بنابراین باید حجاب را عامل حفظ زن و سالم ماندن جامعه دانست، که البته پیوسته همسر از این سلامتی او بهره ی بیشتر خواهد برد.

۴. خوشبینی و زودباوری

زنان به دارندگی عواطف بسیار و روحیه ی سلامت پذیرتر، به وعده ها زودتر امیدوار و دلخوش می گردند و چون به چیزی تهدید شوند روانشان را ترس زودتر فرا می گیرد و آموزش های ملاطفت آمیز سریع تر از مردان بر ایشان تأثیر می نهد. در فرموده ای از حضرت محمد امین صلى‌الله‌عليه‌وآله می خوانیم: به همسران خود ابراز علاقه نمایید. زیرا اگر مردی به همسرش بگوید تو را دوست دارم این سخن هرگز از دل او بیرون نمی رود. (۷)

این خوشبینی و زودباوری زن سبب می شودکه هرگاه از سوی غریبه ای به وی اظهار علاقه شود بدون تردید در صداقت اظهارکننده، آن را باور می کند و چه بسا در برخی موقعیت ها آن اظهار تمایل و علاقه را بهتر می پذیرد تا از همسر خود. به گفته ی درمیس «قلب زن هرگز پیر نمی شود و آن دریایی است عمیق. قلب او همان چشم وگوش اوست که بی اختیار به حکم آنها تسلیم دیگران می شود»

وابستگی شدید عاطفی زنان سبب می شودکه به آسانی به مرد اعتماد کنند واز رفتارایشان تأثیر بپذیرند. به همین سبب نباید عامل اصلی همه انحرافات اخلاقی و اجتماعی را زنان دانست. بسیار رخ می دهدکه عامل سقوط اخلاقی زن، مرد است که با استفاده ناروا از روحیات زن او را می فریبد.

به هر تحلیل، اکثر اظهار علاقه و محبّت هایی که از طرف افراد بیگانه به زن می شود جنبه سودجویی دارد و با صداقت و خیرخواهی همراه نیست. بنابراین، وظیفه خود اوست که وجود ظریف و حسّاس خویش را از این آسیب دور بدارد و به اظهار علاقه ها و وعده های افراد، خوشبین نباشد و میان آنان و خویشتن، حریم پاکی را حفظ کند تا از زبان های پرفریب و دیده های دریده مصون ماند. گزارش ها حاکی از آن است که فساد و انحراف اغلب ختران و زنان به علت کمبود محبّت و فریفته شدن به محبّت های دروغین بوده است.

۵. در محافظت خدا

در جهان آفرینش همه موجودات ظریف و ضربه پذیر در پوشش های آسیب ناپذیر قرارگرفته اند. این پوشش مطابق موقعیّت هر موجود به خوبی از آن محافظت می کند. از آن نمونه، مغزگردو و بادام در پناه پوست مـحکم خویش ماه ها و بلکه چند سال از خطر فرسودگی حفظ می شود، امّا همین که پوست ازآنها جدا می گردد ضعیف ترین موجودات آنها را فاسد می کند. درآن صورت مورچه ها، پشه ها، خاک و حتی هوا و رطوبت آنها را از بین می برد. مغز بادام که با داشتن پوست، از خطرآتش نیز مصون می ماند با دورشدن از پوست خود نمی تواند حتی در برابر هوا از فساد خود جلوگیری کند.

مغز ظریف و حسّاس آدمی نیز چنین است که باکمترین آسیب لطمه بسیار می بیند. همه ی ترشّحات و فرمان های مغز به وسیله غدّه هیپوفیز ( Piluitary ) است که به اندازه یک قطره آب می باشد و با حسّاس ترین رگ ها به پایین مغز متّصل است. خدای متعال مغز را در محل سخت و نفوذناپذیری قرار داده است تا از آسیب ها دور بماند، شش کاسه ی محکم، مغز را احاطه کرده است که از محکم ترین استخوان های بدن است، به طوری که اگر جمجمه کسی به جایی اصابت کند غدّه ی هیپوفیز و بخش های ظریف هیپوتالاموس به سادگی آسیب نمی بیند.

زیان ضربه پذیری زن و پیامدهای آسیب او به مراتب بیشتر از آسیب مغز است. اگر زن آسیب ببیند و به انحراف افتد هزاران نفر به وسیله او به راه باطل قدم می نهند. شگفت است که آدمی پول های کاغذی خود را به بهترین صورت در بانک، و جواهراتش راکه فلزاتی بیش نیست در صندوق های محکم حفظ می نماید امّا زن را...! همسر و خواهر و دختر او بدون پوشش مناسب مورد نمایش عمومی قرار داده می شود، در حالی که دزدانی که درکمین آنهایند به مراتب افزون تر از دزدان پول و طلایند. زیرا جز افرادی اندک بیشتر مردم رباینده ی پول نیستند، ولی گروه بی شماری از مردم در مهار چشم و دل خود ناتوانند. علاوه بر این، ضرر دستبرد به پول پیوسته از ضرر دستبرد به ناموس کمتر است. مردمان غیرتمند رواتر می دانندکه از آ نها میلیون ها ربوده شود ولی ناموسشان از قصد بد در امان باشد. این در حالی است که دزدی پول و جواهر معمولاً بادشواری همراه است، امّا به راحتی می توان با نگاه های آلوده، به زیبایی های زنان و دختران دستبرد زد و از نوامیس افراد بهره جویی کرد.

چه جفاکار و بی فرهنگ اند پدر و مادرانی که دختران نو رسیده خود را به عقد جوانانی درمی آورند که هنوزگوهر وجود زن نمی شناسند و راه و رسم محافظت از او را نمی دانند. کم نیست جوانان و مردانی که با همسران و دختران خود در مجامع عمومی به تفریح می گذرانند، در حالی که خانواده ی ایشان هیچ پوشش درستی ندارد. آدمک های مدل جدید و متظاهر وگاه تحصیل کرده که بدون گرفتن هیچ مزدی ارجمندترین موهبتی را که خداوند به آنها سپرده است به نظاره ی عموم می نهند. اینان خویشتن را امانتدار وجود خانواده خویش نمی شناسند و زن را وسیله ای می دانند که می توان به زیبایی های او در حضور دیگران مباهات کرد.

زن باپوشش، مانند باغ میوه است که دورآن حصار باشد. باغی که دیو ار دارد بدون هیچ تابلو و اعلامیه به رهگذران خود می فهماندکه دسترسی به گل و میوه ی من جز برای صاحبم ممنوع است....

به واقع زمانی که زن خود را در پناه پوشش، از تهییج و تحریک نظر مردان دور می دارد طمع هر هوسبازی را از خود دور می دارد و با این کار امکان هر کنایه و جسارتی را از خود دور می سازد. در حالی که اگر وی لباس نامتناسب به تن کند یا قسمتی از موهای خود را از روسری بیرون نهد یا جامه ای بپوشد که گاهی برجستگی های بدنش را به نمایش می نهد به همه نظاره کنندگان خود میگوید من همچون بانوان پوشیده نیستم که از رو نشان دادن به شما دریغ ورزم. من تماشاگرانم را از نگاه به خود- هرچند آلوده باشد- محروم نمی سازم.

قسمتی از نامه ی بانویی درباره ی پوشش زنان:

خداوند که مرا زن آفرید مسئولیت اداره و تربیت کودکانِ امروز و مردانِ فردای روزگار را به من سپرد و فرمو د: تو رئیس روابط عمو می خانواده باش و با عواطف خداداد خویش به اعضای خانواده، گرمی ببخش. از آن روز که به این مسئولیت و پست مهم خود واقف گشتم، با خود عهد کردم که لحظه ای از این تکلیف سرباز نزنم و فکرم به جانب دیگر نرود و حتّی نگذارم بی سبب، فکر دیگران به سوی من متمایل گردد. من که نمی توانم هر جوانِ بیکار و بیعاری را که در خیابان و اداره و بازار دیدم از خود برانم و به یکایک آنها بگویم اهل فساد و زشتی نیستم.... به همین منظور با روسری و چادرم به کنایه آنان را هشیار و هشدار داده ام! تا بدانند که من اهلِ انحراف نیستم و از مسئولیت همسری و مادری خویش، برای هیچ و پوچ دست برنمی دارم. من با این کار، هم خود را حفظ می کنم و هم آنها را. برخلافِ خانم های بی حجاب که نه هنر حفظ خویش را دارند و نه قدرتِ دورکردنِ بُلهوسان را ازخود.

من به دخترم تعلیم داده ام که هرگاه از خانه بیرون می روی اوّلاً لباسی ساده و عادی بپوش تا حسّ تمایل پسران را تحریک نکنی و آنها، را علیه خود بسیج ننمایی. ثانیاً: چادری دور خود بگیر بدون ادا و اطوار، بدون رنگِ خیره کننده. با حرکاتی موزون راه برو تا به آنها بفهمانی که اگر قصد ازدواج با تو را دارند باید به خانه ات آیند و در حضور پدر و مادر- نه در حاشیه ی خیابان و پارک- مقصد و پیشنهادِ خود را اظهار کنند.

۶. وجودکشش جنسی

از خصایص بانوان و قوانین استوار میان زن و مرد یکی آن است که هرگاه ارتباط زن و مرد زیاد شود و روابط آنها از نگاه و سخن فراتر رود، به تدریج و خیلی آرام هر دو درمی یابند که میان ایشان علاقه ای پدید آمده که برافروزنده ی آتش غرایز و فزاینده ی توقّعات آن دو از یکدیگر است.

تجربه نشان داده است که چون روابط پسر و دختر جوان- و به طورکلّی وجود مذکر و مؤنث- بدون ضابطه شود و پوشش به مثابه یک عامل بازدارنده و فراگیرنده ی اندام، کناررود، صحبت و رفت و آمد آنها با یکدیگر علاقه هر یک را در دل دیگری جای می دهد و سپس هر دو به شدّت تمایل می یابندکه روابط خود را توسعه دهند.

این علاقه درافراد مختلف به یک شکل جلوه نمی کند. هرکس به فراخور اطلاّعاتش ازمسایل جنسی، در ایجاد این رابطه انتظار بیشتری دارد. اگر هر دو یا یکی از آنها از مسایل زناشویی هنوزچیزی ندانند باگفتگو و همنشینی به اطلاعاتی دست می یابند که انحراف آور است. (دقت شود.) اگر هم در این زمینه با اطّلاع باشند بدون تردید به گناه آلوده میشوند.

۷. مرز بی کران غریزی جنسی

چون ارتباط زن و مرد بدون ضابطه، و دستیابی به زن برای مرد آسان شود در مرد نسبت به زن چشمه ای از غرایز، جوشیدن می گیرد که ظرفیّت و قوای جسمی او پاسخگوی آن نیست. مرد هرچند قدرت جسمی قوی نداشته باشد هرگاه تحت تأثیر این چشمه ی جوشان قرارگیرد در وی رغبتی نسبت به فرد غیر همجنس پدید می آید که جسمش بر ارضای کامل آن توانا نیست. یک مردشاید از نظر قدرت هورمونی نتواند بیش از یک همسر را از غرایزکامروا سازد، ولی ازنظر روحی ممکن است به داشتن ده ها همسر اشتیاق داشته باشد.

با این سرشت اگر او در محیطی با فرهنگ دینی پرورش یافته باشدکه زنان غرایز مردان را تحریک نمی کنند، زندگی بر مرد شیرین وگوارا خواهد گذشت. امّا اگر در محیط او زنان هر دم در مقابل او عرض اندام کنند افکار و آینده چنین مردی دستخوش اضطراب و آشفتگی و روحیه اش مهارگسیخته می گردد. خویشتن داری نیز وی را با مشکلات روانی فراوان و افسردگی وکسالت روحی یا کم حوصلگی و پرخاشگری دچار می سازد.

غریزه ی جنسی در آدمی، به خلاف دیگر حیوانات، حد و مرز نمی شناسد.

این غریزه در حیوانات به جفت گیری پایان می پذیرد، امّا در بشر چنین نیست.

برای آدمی همه ی حرکت ها واشارت های فرد غیر همجنس، دوست داشتنی، تحریک کننده و پرجاذبه و لذّت بردنی است. او می خواهد با کمترین نگاه، به بیشترین لذّت دست یابد.

۸. نگرش مردان به زن

در نگاه مردان زنان به سبب تفاوت هایی که با یکدیگر دارند از نظر عاطفی و جاذبه های جنسی و اخلا ق زناشویی نیز با یکدیگر فرق دارند. از آن نمونه،

- مردی که همسری لاغر اندام دارد می پندارد که داشتن زنی خوش اندام تر، به مراتب خوشایندتر از همسر خود اوست؟ همچنین نسبت به دیگر ویژگی های زن. عناصری که به موجب آنها مردان تصوّر می کنند زنان با یکدیگر تفاوت دارند به قرار زیر است:

۱. سیمای زن. (صورت و مو)

۲. آهنگ صدا.

۳. لباس و بوی بدن یا عطر.

۴. تناسب اندام

۵. عشوه های خاص هر زن.

۶. امتیازات ویژه مانند تمیزی و هنر خانه داری یا...

این تصوّر در مردان هر چند پاره ای از سرشت آنان نباشد، امری انکارنشدنی است و تحت تأثیر عوامل محیطی شدّت و ضعف دارد. در روا یتی از حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله ) چنین آمده ا ست: هرگاه یکی از شما زنی را دید در او رغبتی پدید آمد به سوی همسر خود رودکه هر چه در آن زن هست در همسر خود وی نیز یافت می شود. (۸)

از این سخن، در نگاه نخست چنین برمی آیدکه زنان بایکدیگر تفاوت ندارند. در حالی که حضرت نفرموده است میان دو زن هیچ تفاوتی نیست. نیز این سخن بدان معنا نیست که نمونه ی کامل همان ادراکِ خوشی که می توان در مباشرت با آن زن جستجوکرد در همسر خود فرد نیز یافت می شود. بلکه منظور این است: چنانچه او می تواند غرایز وی را فرو نشاند همسر خودش نیز در این هنر با او برابر است. مرد نباید بپندارد همسر وی در این هنر از بقیّه زنان چیزی کم دارد. اگر مرد وظیفه شناس و آگاه به مسایل زناشویی باشد خواهد توانست با فراهم کردن زمینه ها، از معاشرت با همسر خویش به لذایذی دست یابد که در باور نگنجد. (۹)

چنین به نظر می رسد که این حدیث گویای همان نگرش مردان باشد که می پندارند زنان با یکدیگر تفاوت دارند. حدیث به مردان بیم می دهد که مبادا به تفاوت هایی که در زنان مشاهده می کنند به انحراف افتند و از زندگی خود دلسرد شوند.

به هر تحلیل، باید پذیرفت که آنچه سبب عشق و علاقه می شود وگاهی مردی را با وجود داشتن همسر خوب، به دیگری علاقه مند میکند وجود همین تفاوت هاست. مرد هرچند دارای همسر خوبی باشد آنگاه که پیوسته دیدگانش به زنانی افتد که از نظر سیما و صدا و اندام و عشوه های خاص زنانه از همسر خودِ وی ممتازترند نوعی علاقه یا عشق یا تمایل غیر ارادی به ایشان در او پدیدار می شود.

چون بانویی سیما و اندام ناپوشیده خود را به تماشای دیدگان نیازمند گذارد و با لباس و بوی عطر و عشوه های زنانه میل نهفته درافراد را بیدارسازد تمایلات و هوس های بی پایه را که تنها منشأ آن، کشش های جنسی زودگذر است، برمی انگیزاند و شدّت می بخشد. در حقیقت آنچه مردان را بیش از پیش بدان نگرش معتقد می سازد-که میان زنان تفاوت است- به سبب ناآگاهی خودِ زنان پدید آمده است. اگر زنان تفاوت های جسمی خود را تا آنجا که می شود به رخ مردان نکشند مردان کمتر به وجود چنین تفاوت ها آزردگی میکشند.

۹. تأثیرپذیری از محیط

به جز انسان های خودساخته و با اعتقاد، اغلب مردم- زن یا مرد- هرگاه در محیط سالم رشدکنند معمولاً ازنظر اخلاقی سالم می مانند و چون محیط شان ناسالم و آلوده باشد به موجب تأثیرپذیری از محیط، آلوده و فاسد می شوند. اگر فردی از خردسالی تا بلوغ در محیطی پرورش یابد که دختران و زنانش پوشیده اند، به فساد و انحراف کشیده نمی شود، امّا چون درکشوری مثل سوئد زندگی کند هیچ نمی توان به هدایت وی امید داشت.

خدای آدمی که سرشتِ آفریده ی خود را بهتر می شناسد، به سبب محبّت و مهری که به آفریده ی خویش دارد، وی را از آلوده ساختن محیط اجتماعی بیم داده است تا نه خود به زشتی درافتد نه دیگران را به انحراف دراندازد. حال که انسان ها همه «خودساخته» نیستند چه بهترکه برای پاک ماندن، به کمک یکدیگر بشتابند و با سالم نگاه داشتن محیط، خود و نسلِ آینده را سالم پرورش د هند. آلوده ساختن محیط اجتماعی تنها به ریختن خاکروبه درگذرگاه نیست. این نیز نوعی مبارزه باسلامت اجتماعی است که بانوان فرا روی دیدگان اشخاص، جاذبه های بی حد و مرزخویش را به رخ بکشند. و غرایز نیمه خفته رابیدارکنند و خود با آسودگی بگذرند و بر دل های اضطراب یافته نظاره کنندگان ریشخند زنند و عقده های غریزی را شعله ور سازند.

پس چندان دور ازخیرخواهی نیست اگر به زنان گفته شود: هنگام راه رفتن، از میان راه حرکت نکنید. کفش های راحت ترکه صدایی تولید نمی کند به پا کنید. خود را چندان معطر نسازیدکه استشمام آن عطر، حس تمایل افراد را برانگیزاند! دور از انصاف است که انسان غذای لذیذ و معطری را در انظار مشتی مردمان گرسنه و محروم، به دست گیرد و دل های مستمندان را به رنج آورد.

پرسشی از خدا

خداوندا، زن را جز تو آفریدگاری نیست. سزا نیست که به وی قدرتی بیکران دهی و از او نخواهی که قدرتش را در جای صحیح مورد استفاده قرار دهد. چنان که تو همزاد او (مرد) را دلباخته ی توانایی های وی کرده ای، او را فریفته مرد نساخته ای. اوست که می تواند اگر بخواهد جهانی را آباد یا ویران کند. از پیشوایان خود شنیده ایم که: هیچ پیامبری به نبوت برگزیده نشد مگر این که شیطان امید داشت بتواند به وسیله زنان، او را دچار لغزش کند. بنابراین مردم عادی چگونه می توانند در مقابل زن، با آن همه استعداد جذب دل ها، مقا ومت کنند؟!

خدایا، کار تو شگفت است. شیر را خوی درّندگی دادی، اما سرزمین زندگی اش را از آدمی دورکردی و ازبوی آدمیان گریزان و بلکه متنفر ساختی تا مبادا به آدمی آسیبی رساند. و ما را بدین وسیله ازشرّ او در امان داشتی، با این حال، شیر هر چند از بشرگریزان نباشد مهار وی برای بشر چندان سخت نیست. حال آن که آدمی بدون کمک تو از مهار زن عاجز است. آن نیرو و زمینه ها و امکانات که تو به وی بخشیده ای بدون مدد تو مهار نمی شود. از طرفی، چنین نخواسته ای که همگان پاک نهاد و خیراندیش و خداترس باشند تا از قدرت خود به بدی استفاده نکنند. پس رهیدن از دام این آفریده چگونه ممکن است؟

پاسخ خداوند

( وقل «للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ ویحفظن فروجهنّ ولا یبدین زینتهنّ. الاّ ما ظهر منها ولیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ ولا یبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ او... ولایضربن بأرجلهنَّ لیعلم ما یخفبن من زینتهنّ ) و.... - به زنان با ایمان بگو: دیدگان خود را از (هر نامحرمی) فرو اندازند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند، مگر آنـچه که به طور عادی پیداست و باید روسری خود را برگردنِ خویش (فرو) اندازند و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان و... (یا کسانی چون

محارم) آشکار نکنند. و پاهای خود را (به گونه ای به زمین) نکوبند تاآنچه از زینتهایشان نهفته می دارند معلوم گردد.

جز این دستورها، آفریدگار زن افزون بر قدرتی که به او ارزانی داشته، وجودش را به کمک «شرم و ترس پسندیده » از خطرها و خطر آفرینی حفظ کرده است. به این دو ویژگی است که زن تا به انحراف نیفتاده باشد از آن که بازیچه ی هوس این و آن شود بیمناک و بیزار است و«یک همسری «را بر «چندهمسری » ترجیح می دهد و از هرزگی، بی پناهی و بی احترامی متنفّر است. زنان با وجود اشتیاق وافر به جلوه گری، از نگاه های آلوده ناخرسندند و از تعرّض و تجاوز به حقوق خود هراسان وگریزانند. مگر آن که به انحراف گرفتار شده باشند.

خدای زنان بخیل نیست

اشاره

جای این پرسش باقی است که: هرگاه زنان ناچارند زیبایی های خود را از نگاه ها بپوشانند، نظام آفرینش به چه حکمت تا بدین مقداربه ایشان زیبایی و دلربایی ارزانی کرده است؟ چرا باید از آن همه موهبت ها تنها افرادی مانند شوهر استفاده کنند؟

باید دانست که نشان دادن زیبایی ها به دیگر زنان و مردان محرم و همسر، بی اشکال است و زمینه ی ارضای حس خودنمایی زن به شیوه مشروع، فراهم است. (۱۰) دیگر این که هرگاه بهره بردن از موهبت های ظاهری زن برای همگان ممکن باشد به زودی همان موهبت ها به ضد ارزش تبدیل می شود. برای مثال: آنگاه که زیبایی زن مهار نشود و دل ها دربند زیبایی وی گرفتار شود از همان زیبایی نیز استفاده ی صحیحی نمی شود و زن به حال و روزی می افتدکه با وجود همه زیبایی ها ارزش حقیقی خود را از دست می دهد. (در این باره تا حدودی نکاتی نگاشتیم.) اگر به نظاره گذاشتن زیبایی های زن فساد نمی آفرید هرگز پروردگارِ پربخشش که خوبان و بدان گیتی را از نعمت های خود بهره مند می سازد، زنان را ازآن کار بازنمی داشت و مردان را ازآن محروم نمی کرد.

تأکید بر پوشیدگی و پرهیز از برهنگی، به منظور خود سازی برای اهداف بزرگتر است. داشتن حجاب تمرینی است برای مهار خواهش های دیگر. کسی که در انجام این وظیفه پیروز شود انجام کارهای لازم دیگر برایش دشوار نخواهد بود.

۱۰. ابزارکشش جنسی ( sexual urge )

تحقیقات و آزمون های اجتماعی نشان می دهد که پس از بلوغ و ترشح هورمون جنسی در خون، وجود مؤنث برای جنس مذکر جلوه ی محسوس می یابد. صدا و اندام و سیما و دیگر جاذبه های زن برای وی معنای تازه می یابد و حتی مشاهده ی لباس، تصویر و بوی عطر آنان برای او خوشایندتر میگردد و به طورکلی هرآنچه به زن تعلق دارد برای اوکشش غریزی پدید می آورد وگاه کمترین سخنگویی با آنها آتش علاقه های زودگذر- ا ما ویرانگر- را در وجود ایشان برمی افروزد. بر این اساس هرگاه دختر یا زنی از این ابزارها- که خداوند به سهولت در اختیارش گذاشته تا به وسیله ی آن محیط خانواده را گرمی بخشد- بی توجّه به تأثیر ویرانگر آن بر دل افراد، استفاده ی ناصحیح کند حیات اجتما عی دچارتزلزل و انحراف می شود. زیرا با استفاده ی ناصحیح از این ابزارها، تمایلات غریزی افراد تحریک شده، به سویی کشانده می شود که جز تباهی برای فرد و جامعه نتیجه ای ندارد.

زنان خوب می دانندکه استعمال بوی خوش مثل عطر، چهره زیبا، صدای دلربا و...، همه ابزار ایجادکشش است. هرگاه به کارگیری این ابزارها در حضور همسر تمایل وی را به زن افزون سازد، حس بیگانه را به مراتب بیشتر و زودتر بیدار و تحریک میکند و اوهام جنسی را قوت می بخشد و او را به چاره جویی برای دستیابی به زمینهای ارضای غریزه وا می دارد و آنگاه...!

من در نظرخواهی از ده ها جو ان و بزرگسال ازایشان خواسته ام که نظر و احساس خود را از مشاهده ی دختران و زنان خیابانی بیان کنند. بگویندکه بامشاهده ی آنان در ذهنشان چه مسایلی تداعی می شود. آنها اغلب، نکاتی اظهار می کردند که انسان از بیان و نگارش آن شرم دارد. حاصل آن نظرها این بود که شوق برقراری روابط، در آنها بیدار شده یا شدّت می گرفته است.

اما همیشه این پرسش ذهن مرا به خود مشغول می داشت که هرگاه مردان با نگاه به زنانِ ناپوشیده چنین احساسی در خود می یابند چگونه روا می بینندکه همسر یا خواهر و دختران خودشان همین گونه در مقابل نگاه دیگران قرار گیرند! جز آن که بگوییم...! (۱۱) آنها بدین وسیله در حضور مردم اظهار مباهات می کنند و بر دیگر ناکامی ها و شکست هایشان سرپوش می نهند.

به هر تحلیل، هیچ گاه نمی توان ادعا کرد که زنی خویشتن را تنها برای همسر خود، خوشبو و خوش نماکرده است، مگر آن که از ارائه آن خوشبویی و خوش نمایی در حضور بیگانگان اجتناب ورزیده باشد. (دقّت شود.) زیبایی و خوشبویی و... اگر عامل جلب توجه همسر باشد، به مراتب برای غیرهمسر، جاذبه بیشتری دارد وگاه آن ابزارها- که برای شوهر عادی شده است و چندان جاذبه ای ندارد- دیگری را به راحتی شیفته و هیجان زده می کند. کم نیست زنان و دخترانی که برای اعضای خانواده ی خود اندام و چهره ای معمولی وگاه نازیبا دارند، امّا در نگاه بیگانه، بسیار دلربایند. بسیارند مردانی که با داشتن همسران معمولی- هرگاه دیگر زنان، خود را خوشبو و خوش سیما در حضورشان به نمایش ننهند- به زندگی خود عشق می ورزند؟ ولی چون هر دم در محیط کار یا بازار و خیابان نظاره گر چهره هایی باشندکه از همسر خودشان زیباتر و دلرباتر است، از زندگی و همسر خود دلسرد می شوند.

در حقیقت مقایسه قیافه ها و اندام ها و دیگر جاذبه هاست که دلسردی آفرین است وگرنه تا شخص، نعمتِ ویژه خود را با بهتر از آن مقایسه نکند چندان به کمی یا زیادی نعمت خود پی نمی برد. چهره ی زیبا در مقایسه با چهره ی زیباتر، زشت جلوه می کند و چهره ی زشت در مقابل زشت تر، زیبا می شود. پس چه بهترکه این مقایسه ها- دست کم تا به اجبار رخ ننموده است- کمتر پدید آیند. این نیز با آنچه امروزه دختران و زنان پیش گرفته اند، ناممکن است.

فاصله ازکجا تاکجا!

چنان که نوشته اند، زمانی مرد نابینایی از یاران پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله بر آن جناب وارد شد. چون دخترگرامی آن حضرت، فاطمه عليها‌السلام چنین دید از اتاق میهمان بیرون رفت و پس از خروج میهمان، بازگشت. پیامبر فرمود: او نابینا بود، به چه علت بیرون رفتی؟ وی گفت: او مرا نمی دید، اما من وی را می دیدم و نیز او بو را استشمام می کرد.

پیامبر از پاسخ دخترش که سرشار از شکوه و کرامت بود بسیار خشنود شد

و نه تنها او را به پایبندی شدیدی که به حفظ خود داشت سرزنش نکرد، رفتارش را مورد تأیید و تشویق قرار داد و فرمود: گواهی می دهم که تو پاره تن من هستی، این تأیید در حقیقت نشانگر آن است که رفتارآن بانو بر طبق همان معیاری بوده است که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می خواسته است. (۱۲)

اینک ما پس ازگذشت قرن ها که آن رفتار را مورد مطالعه قرار می دهیم با ناباوری از خود می پرسیم: پوشاندن خود از مرد نابینا چه مفهومی دارد؟! غافل از این که آن رفتار در بردارنده پاره ای از اصول روان شناسی است که هنوز آدمیان به درستی بدان پی نبرده اند. شاید آن بانو با رفتار خود به امروزیان میگوید: مرد اگر مرد باشد ظرافت سنج است وپیوسته به ظرافت های زن توجّه دارد. مرد از حضور زن در نزد خود احساس رضایت می کند و هر چند نابینا باشد حضور وی را احساس میکند.

هر قدر زن در حضور بیگانه زیبایی های خود راکمتر بپوشاند و بیشتر نرمش نشان دهد، برای بیگانه رضایت بخش تر است وبرای همین است که در اجتماعات، افراد بیگانه، چنان که از حضور دختران خشنود می شوند، از حضور زنانِ شوهردار خشنود نمی شوند. چه در هر صورت وجود شوهر تا حدی کامجویی دیگران از زن را- حتی اگرکم پوشش باشد- محدود و ممنوع می سازد. این کشش و هوسِ بی پایه وقتی سرکوب می شودکه مرد مطمئن شود زن حاضر نیست در هیچ حال، در حضور بیگانه ناپوشیده و با نرمش برخورد کند. زمانی که زن از نشان دادن اندام و سیمای خود به نامحرم پرهیزکند و در صحبت کردن و رفتارش نرمش نشان ندهد بی درنگ همه ی کشش های فرد بیگانه را در وی خاموش می سازد و جرأت جسارت را در او از بین می برد.

آن بانوی فهیم با رفتار خود به زنان امروز هشدار داده است که: شما مردانِ خیره چشمِ پیرامون خود راکور می پندارید و من کورآنان را بینا می بینم و این نگرش نه بدان سبب است که باید به مردان بدبین بود. هرگز! بلکه چون مرد در شناساییِ موقعیت زن، کور هم اگر باشد، بیناست.

انسان از دیدگاه قرآن

اشاره

از ویژگی های مکتب آسمانی و حیات بخش اسلام، ارج نهادن به انسان است. بی شک اسلام، انسان را شریف ترین و شگفت انگیزترین موجود معرّفی نموده است و شخصیت والای آدمیان را سرلوحه برنامه زندگی قرار داده و با ارج نهادن به حیثیت و عزّت و شرف و انسانیت انسان، در مسیر تأمین کمال حقیقی و شکوفا ساختن استعدادها و قابلیت های آدمی، گام های اساسی برداشته است.

دین اسلام با توجّه به مقام والای انسانی و ابعاد مختلف مادی و معنوی او، سعادت و کمال را در گرو برآورده شدن تمام نیازهای فردی و اجتماعی این موجود پیچیده دانسته و با واقع بینی و بر اساس فطرت واز طریق وحی و با استمداد و استخدام عقل، تعالیم عالیه و برنامه های عملی خود را ارائه داده است.

از دیدگاه اسلام، حقیقت بعثت انبیا و ثمره تلاش برگزیدگان الهی، جز ترسیم خط اعتدال و تبیین مقام و منزلت واقعی انسان نخواهد بود، که آگاهی از این حقیقت، اثر عمیق تربیتی داشته و در تکامل او نقش مهمی ایفا می کند. زیرا هنگامی که انسان به این می اندیشد که خداوند این همه عظمت به او داده و همه چیز را مسخّر وی کرده، هرگز تن به غفلت و پستی نداده و خود را اسیر شهوات و برده هوا و هوس ها نمی سازد و برای رسیدن به اوج کمال، گام های اساسی برمی دارد.

انسان تا از استعدادها و سرمایه های نهفته در خود به حدّ کافی آگاه نباشد و با صفات و گرایش های متعالی وجود خود، آشنا نگردد، هرگز برای رشد و اعتلای معنوی و شکوفا ساختن قابلیت ها و احیای ذخایر خدادادی در نفس خویش، گامی بر نخواهد داشت، و چنانچه احیاناً کسی بدون آشنا شدن با این موهبت های گرانبهای درونی در مسیر خودسازی و سیر و سلوک افتاده و گامی به سوی هدف ناشناخته بردارد، به سر منزل مقصود نخواهد رسید. چرا که حرکت او بر پایه صحیح و اساس محکم استوار نبوده، دستاوردش نیز جز غرور و آموختن پاره ای الفاظ و اصطلاحات چیز دیگری نخواهد بود. ( 147 )

امّا مصیبت بزرگ و خانمانسوز بشر امروز، این است که خود را فراموش کرده و ارزش انسانی خویشتن را از یاد برده است. فضایل و کمالات معنوی را زیر پا گذارده و با انحراف از صراط مستقیم، به آسایش مادی و رفاه چند صباحِ زندگی اکتفا نموده است. سرمایه معنوی خود را صرف هوا و هوس های زودگذر نموده و در نتیجه از قافله فرزانگان و مردان خدا، عقب مانده است و برای همیشه دست خود را از ذیل عنایت پروردگار بزرگ کوتاه نموده است.

چه بسیار افرادی که از قابلیت های لازم برخوردار بوده، ولی به جای اینکه عمر شریف خود را در راه خودسازی و تکامل انسانی صرف نمایند، بر اثر غفلت از استعدادهای درونی و گوهر نهفته وجودی خود، خویشتن را از اوج شرافت انسانی و مرتفع ترین قله فضیلت تا مرز عالم حیوانیت بلکه پست تر از آن، تنزّل داده اند.

قرآنِ ناطق، امیرِ فرزانگان، پیشوای مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام مقام و منزلت انسان را این گونه ترسیم می فرمایند:

دَواءُکَ فِیکَ وَ ما تَشْعرُ

وَ دائُکَ مِنْکَ وَ ما تُبْصِرُ

وَ تَحْسَبُ اَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ

وَ فِیکَ انْطَوَی الْعالَمُ الْاَکْبَرُ

و اَنْتَ الْکِتابُ الْمُبِینُ الَّذِی

بِأَحْرُفِهِ یظْهَرُ الْمُضْمَرُ

فَلا حاجَةَ لَکَ فی خارِجٍ

یخَبِّرُ عَنْکَ بِما سَطَّرُوا ( 148 )

«داروی (شفابخش) تو در وجودت نهفته است ولی احساس نمی کنی و دردهای (از پای درآورنده) تو از نفس (و هواهای بنیان برانداز) تو است لیکن آن را نمی بینی».

«تو خود را اندامی خرد و کوچک می پنداری، در حالی که عالمی بس بزرگ (و برتر از وهم و خیال) در وجودت نهان است».

«آری تو همان کتاب آشکاری هستی که با کلمات (و گوهرهای ناب) آن نهفته ها (و اسرار ناپیدا) آشکار می گردد».

«و بدینسان از جهان خارج که بافته های دیگران درباره تو را گزارش می کند بی نیاز گشته ای».

با عنایت و الطاف پروردگار، برخی از آیاتِ مربوط به انسان - صرف نظر از بحث های تفسیری و بحث های پیچیده برخی از محقّقان - مورد توجّه قرار می گیرد.

سیر صعودی و نزولی بشر

آیات مربوط به انسان، به سه گروه تقسیم می شود؛

گروه اوّل: به هر دو مرحله قوس صعودی و نزولی انسان توجّه شده است؛ از جمله:

( لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ فی اَحْسَنِ تَقوِیمٍ ا ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلِینَ ا اِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ اَجْرٌ غَیرُ مَمْنُونٍ ) . ( 149 )

«یقیناً انسان را در نیکوترین نظام و اعتدال آفریدیم. سپس او را به پایین ترین مرحله و پستی باز گرداندیم. مگر آنانکه ایمان آورده، اعمال شایسته انجام داده اند که برای آن ها پاداش قطع ناشدنی (و بی منّت) خواهد بود».

در این آیه - پس از چهار سوگند که در آیات قبل از آن آمده - به مراحل تکامل و انحطاط و قوس صعود و نزولی انسان، اشاره شده است.

خداوند انسان را از نظر روحی و جسمی موزون و شایسته آفرید. هرگونه استعدادی را در وجودش قرار داد. به گونه ای که اگر در طریق صلاح، از این استعدادها و نعمت های خدادادی استفاده نیکو نماید، به برترین مراحل کمال و بر بالاترین قله افتخار نایل آید و اگر از مسیر انسانی و حقّ منحرف گردد و این استعدادها را در طریق فساد و خواسته های حیوانی به کار اندازد، به پایین ترین مراحل، سقوط نموده و در صف دوزخیان قرار گیرد. ( 150 )

( اِنّا عَرَضْنَا الْاَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَالْاَرْضِ وَالْجِبالِ فاَبَینَ اَنْ یحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الانسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً ) . ( 151 )

«ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم. آن ها از حمل آن سرباز زدند و از آن هراس داشتند، ولی انسان آن را حمل نمود، راستی او بسیار ستمگر و جاهل بود».

این آیه، به یکی دیگر از امتیازات و ویژگی های شگرف انسان اشاره دارد که از سویی موقعیت بسیار ممتاز او گوشزد شده است که دارای چنان استعداد فوق العاده ای است که در میان همه موجودات، فقط اوست که می تواند حامل امانت عظیم الهی باشد و با کسب معرفت و تهذیب نفس و خودسازی، در جادّه عبودیت و کمال به سوی معبود مطلق سیر نماید تا بدان جا که قابلیت دریافت ولایت پروردگار متعال و اولیا را دارد.

و از سویی، از سر نادانی بر خویشتن ظلم و ستم می کند و به پایین ترین مراحل سقوط می نماید.

انسان تنها موجودی است که قوس صعودی و نزولی اش بی انتها و نامحدود است. هم قادر است آن چنان اوج گیرد که به مرتفع ترین قلّه کمال پرواز نماید تا آن جا که معلّم فرشتگان و مسجود آسمانیان و سرآمد همه موجودات گردد و هم با اراده و اختیار خود بر خویشتن ستم نموده و همه ارزش های بزرگ را به دست فراموشی سپارد و خود را در عالم طبیعت محصور و به پایین ترین مراحل سقوط نموده، در صف دوزخیان قرار گیرد.

و این خود یکی دیگر از امتیازات اوست که در میان همه موجودات، به این اندازه بین فرد کامل و ناقص او فاصله است.

سیر صعودی و تکاملی

گروه دوم از آیات قرآنی به مراحل سیر صعودی و تکاملی و بُعد ملکوتی انسان توجّه نموده است. آن ها نیز به دسته های مختلفی تقسیم می گردند:

برخی از آن ها فضایل و کمالات انسان را یادآور می شوند از جمله؛

( و اِذ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائکةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَةً قالُوا اَتَجْعَلُ فِیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ اِنِّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ا وَ عَلَّمَ آدمَ الْاَسْماءَ کُلَّها... ) . ( 152 )

«و هنگامی که پروردگار تو، به فرشتگان فرمود: من در زمین خلیفه و جانشینی قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: آیا کسی را در زمین می گماری که در آن فساد و خون ریزی کند! و حال آن که ما تو را تسبیح و تقدیس خواهیم کرد؟ پروردگار در پاسخ فرمود: من می دانم آن چه را شما نمی دانید، و خداوند اسما را همگی به آدم آموخت... ».

در این آیات، به موقعیت معنوی انسان اشاره شده و مسأله خلافت او تشریح گردیده است، آنگاه استعداد و قابلیت او برای درک حقایق و آموختن اسما گوشزد شده است. در آیه 34 نیز آنچنان او را بزرگ می شمارد که مسجود ملائکه قرار می دهد.

شگفتا که خداوند آدمی را مسجود ملائکه می نماید و انسان جهول، منقاد و مطیع شیطان شده و او را سجده می کند»!

( یا اَیهَا الانسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ ) . ( 153 )

«ای انسان حقّا که تو با رنج و سختی به سوی پروردگارت در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد».

ما مسافرانی هستیم که از سر حد عدم، بار سفر بسته و به عالم وجود گام نهاده ایم و با تلاشی پررنج به سوی هستی مطلق در حرکتیم. در این بین، آگاهی و معرفت برخی، آنچنان وسعت پیدا می کند که سراسر عالم هستی را فرا می گیرد و تا به کمال مطلق و مقام قرب راه نیابند، آرام نمی گیرند.

طبیعت زندگی این جهان به گونه ای است که خالی از مشکلات و ناملایمات، ناگواری ها و رنج و زحمت نخواهد بود. ما خواسته یا ناخواسته در این جهان، زندگی آمیخته با رنج و سختی خواهیم داشت و در نهایت بازگشت همه ما به سوی کمال مطلق و مصیر ما سوی پروردگار هستی بخش خواهد بود.

( ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً... ثُمَّ اَنْشاناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ اَحْسَنُ الخالِقِینَ ) . ( 154 )

«آنگاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم... سپس آفرینشی دیگر پدید آوردیم، پس بزرگ [و خیرش فراوان و فیضش پایدار] است خداوندی که بهترین آفرینندگان است».

خدای متعال، پس از ذکر ویژگی های مؤمن و انسان کامل، به چگونگی آفرینش انسان می پردازد و پس از ذکر مراحل پنج گانه آفرینش او، از بزرگی آفرینش آدمی با تبریک به خود یاد می نماید و این نشانه آن است که انسان تا چه اندازه از شایستگی و استعداد فراوان برخوردار است و در آیه دیگر، مرحله پایانی خلقت انسان و دمیدن روح در کالبدش را این گونه ترسیم می فرماید:

( فَاِذا سوّیتُهُ و نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ ) . ( 155 )

«هنگامی که کار او را به پایان رسانیدم و در او از روح خود دمیدم، همگی برای او سجده کنید».

خداوند روح را به خود نسبت می دهد تا دلیل بر آن باشد که روحی پرعظمت در کالبد انسان دمیده شده و جنبه ملکوتی و روحانی بسیار با اهمیتی دارد. پس با وجود این روح الهی، انسان می تواند تجلّی گاه انوار خداوند بوده و به مقام خلیفة اللهی برسد.

( اِنّا هَدَیناهُ السَّبِیلَ اِمّا شاکِراً و اِمّا کَفُوراً ) . ( 156 )

«ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاس».

در این آیه، به بزرگترین ویژگی و امتیاز انسان از سایر موجودات، که برخورداری از اراده و اختیار اوست، اشاره شده است.

حیوانات به طور غریزی اداره می شوند و در زندگی آن ها هیچ گونه تحوّل و دگرگونی و تکامل دیده نمی شود، آن ها در پرتو هدایت تکوینی و با بهترین نظم به راه زندگی و کمال طبیعی و مادی خود ادامه می دهند و به تعلیم و تربیت و آموزگار نیازی ندارند. آن ها به تمام وسایل و لوازم ادامه حیات مجهّزند و تکویناً می دانند که این لوازم و ابزار را چگونه به کار برند تا به رشد طبیعی خود برسند. ( 157 )

با توجّه به غریزه ای که خداوند در حیوانات قرار داده است، از نظر طبیعی آن ها می دانند در چه مکانی و تحت چه شرایط آب و هوایی زیست نمایند و به چه چیزی تغذیه کنند. چگونه تولید مثل نمایند و نسل خود را چگونه پرورش دهند. چگونه از ابزار دفاعی خود استفاده نموده و برای فرار از دشمن چه عملی انجام دهند. همچنین برنامه های عملی و روش های غریزی هر یک از انواع حیوانات، یکسان و یکنواخت است. مثلاً زنبورهای عسل در مناطق مختلفی از زمین زندگی می کنند ولی همه دارای یک برنامه و یک روش مشخص هستند.

به طور خلاصه باید گفت؛ حیوانات در رشد و تکامل طبیعی خود، هیچ گونه اختیاری ندارند و با برخورداری از هدایت تکوینی در دانشگاه خلقت به جبر با برنامه معین به زندگی مادی خویش ادامه می دهند و در زندگی آن ها هیچ گونه تحوّل و دگرگونی مشاهده نمی شود.

لکن انسان از جهات مختلفی با حیوانات تفاوت دارد؛ قسمتی از برنامه های زندگی و قوانین تکاملی انسان - نظیر حیوانات - با هدایت تکوینی که خداوند در وجود وی قرار داده است، اداره می شود و در این موارد به آموزگار احتیاج ندارد. مثلاً معده برای هضم غذا، چشم برای دیدن و جریان خون در بدن، معلّم لازم ندارد. برای حس گرسنگی و تشنگی، غریزه جنسی، میل به خواب و بلوغ احتیاج به مدرسه و آموزگار نیست. چرا که همه اعضا و جوارح تکویناً به کار خود ادامه می دهد.

ولی زندگی انسان به هدایت تکوینی خلاصه نمی شود. او همانند حیوانات در طبیعت و ماده محصور نیست. جنبه روحانی و ملکوتی نیز دارد. دستخوش تحوّل و دگرگونی است. در میدان زندگی با برخورداری از نیروی علم، عقل، مهر، غضب، شهوت، عشق، حرص، طمع و سایر قوا، سجایای ملکوتی و غرایز حیوانی، عواطف و ابزارهای نیک و بد و نیروهای متّضاد سرگردان است و هر کدام از آن ها او را به راهی می کشاند و در نتیجه، مظاهر زندگیش تجلّی گاه یکی از این عوامل خواهد بود. با این همه، در باطنش استعداد و قابلیت های مخصوصی نهفته است که می تواند او را به مدارج عالی انسانیت و کمال واقعی برساند.

به بیانی دیگر آفرینش بشر برای رسیدن به تکامل واقعی بر اساس اختیار و آزادی اوست؛ اراده پروردگار متعال بر این تعلّق گرفته است که انسان، مختار باشد و راه هدایت و سعادت را با گام های استوار خویش بپیماید و ارزش او بر سایر موجودات، حتّی فرشتگان، در گرو همین انتخاب و اختیار اوست.

خداوند برای هدایت انسان مقدمات وصول به آن را در وجود او قرار داده است. علاوه بر ارسال وحی و تعلیمات آسمانی توسّط راهنمایان معصوم، عقل و وجدان اخلاقی، عواطف و احساسات را در وی قرار داده است تا او را به خیر و رستگاری راهنمایی نموده و زمینه هدایت و سعادتش را فراهم سازد.

از سوی دیگر، وسایل گمراهی برای انسان در درون و برون وجودش فراهم است؛ نفس سرکش و طغیان گر و هواهای نفسانی، شهوات، شیطان اغواگر، فشارها و ناملایمات، ناگواری ها، مصیبت ها، فقر و پریشانی، فراز و نشیب های زندگی، زن و فرزند، معاشران، دوست و دشمن، همه و همه ابزار آزمونی هستند که برای او فراهم است.

و در این میان، انسان با آگاهی و استمداد از حضرت حق، راه سعادت را برمی گزیند و در مقابل نعمت ها و هدایت های آفریدگار متعال، سپاسگزاری می نماید و در عرصه ها و مراحل مختلف زندگی، قابلیت های فراوانی از خود نشان می دهد و کانون وجودش، مرکز تجلّی شکوه و عظمت حضرت حق و ژرفای جان و قلبش از پرتو نور حق آکنده می شود و یکباره از دنیا و مافیها برکنده و به شهوات و هوا و هوس ها پشت پا زده، به کمال واقعی خویش نایل می گردد و یا تحت تأثیر نفس سرکش و شیطان اغواگر قرار می گیرد، جهل و عناد، شهوت و هوا و هوس بر او چیره شده و خود را در حیوانیت خلاصه می کند و در مقابل آفریدگار جهان، ناسپاسی کرده و راه عصیان را بر می گزیند و به سوی دوزخ دنیا و آخرت کشیده می شود.

امّا فرشتگان، گرچه از نورانیت فراوان و عصمت برخوردارند و پروردگار متعال را عصیان نمی کنند، لکن از نظر شایستگی به گونه ای آفریده شده اند که راه و رسم زندگی را کاملاً می دانند و در حوزه وجودی شان شرّ و بدی، سستی و غفلت و عصیان راه ندارد و وسایل گمراهی در درون و برون وجودشان فراهم نیست. ( 158 )

عبد اللَّه بن سنان گوید: از امام صادق عليه‌السلام پرسیدم: فرشتگان برترند یا آدمیان؟ پاسخ دادند که امیر مؤمنان علی عليه‌السلام چنین فرمودند:

«خدای بزرگ در نهاد فرشتگان، عقل را بدون شهوت قرار داد، و در چهار پایان، شهوت را بدون عقل نهاد، و در آدمیان، هر دو را قرار داد. اگر کسی عقل و خردش بر شهوتش غالب گردد، از فرشتگان بهتر است. و هر کس شهوتش بر عقلش غالب گردد، از چهارپایان بدتر خواهد بود». ( 159 )

بنابراین، فرشتگان از قوا و نیروهای مختلف و متضادی برخوردار نیستند که میدان وجودشان عرصه درگیری این نیروها شود تا راه هدایت را برگزینند و عصیان نکنند و سستی و غفلت نورزند و از موجودات مجرّد و نورانی به شمار آیند. بلکه حوزه وجودیشان بر نورانیت است.

در آیات فراوانی ویژگی های مؤمن و انسان برتر و ممتاز را برشمرده است. ( 160 )

و برخی از آیات، ارزش انسان را از همه موجودات بیشتر و مقام و منزلتش را برتر و بالاتر دانسته، بلکه هدف اصلی از خلقت جهان و موجودات عالم هستی را انسان معرّفی کرده است از جمله؛

( وَ لَقَدْ کَرَّمنا بَنِی آدَمَ و حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً ) . ( 161 )

«قطعاً ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب ها) حمل نمودیم و از چیزهای پاکیزه به آن ها روزی دادیم و بر بسیاری ( 162 ) از آفریده های خود برتری دادیم».

در این آیه، به امتیاز و شخصیت والای انسان و مواهب الهی نسبت به او و نیز بهره بری از انواع روزی ها و تلاش و حرکت برای به دست آوردن آن ها، اشاره شده است.

اساساً انسان دارای ویژگی ها و امتیازات فراوانی است از جمله؛

1 - هیچ موجودی همانند انسان به سوی کمال، حرکت نمی کند.

از سنّت حاکمه در جهان طبیعت، حرکت است. ( 163 ) بذر گلِ نارس، زمانی از حرکت باز می ایستد و سکون و توقّف می کند که به گل کامل تبدیل شود که در آن صورت، تمام استعدادهای او بروز می کند و این قانون، در سراسر جهان هستی حکم فرماست.

انسان نیز محکوم این قانون است، با این تفاوت که حرکت در موجودات دیگر جبری است، لیکن در انسان - همان گونه که توضیح داده شد - دو نوع حرکت وجود دارد: حرکت جبری که اعضا و جوارح و قوای جسمانی دارای حرکت جبری هستند، از نطفه به علقه و مضغه و در نهایت کودک به دنیا می آید، و نوعی هم حرکت اختیاری است؛ که به مقام خلیفة اللهی می رسد و آن چنان اوج می گیرد که ملائکه و فرشتگان نیز به مرتبه او نمی رسند.

2 - هیچ موجودی همانند انسان، مسیر حرکت و سیرش طولانی نیست؛ مسیر سیر انسان از اسفل سافلین تا اعلا علیین، از مُلک تا ملکوت، از حیوانیت تا انسانیت است.

3 - هیچ موجودی مانند انسان بین فرد کامل و ناقص او، تا این مقدار اختلاف نیست. از یک طرف عقل کامل، نور نخست و مخلوق اول است و در قوس نزولی نظیر فرعون هاست. چه آن که - همان گونه که پیشتر اشاره شد - انسان دارای استعدادهای بی شمار و کشش های گوناگون و دارای جنبه های مختلفی است.

اگر آدمی چراغ فطرت و عقل را خاموش نکند و تحت تربیت رهبران الهی و آموزه های دینی قرار گیرد و استعدادهای خود را شکوفا سازد و غرایز گوناگون خود را تعدیل نماید، به اعلا علیین صعود می کند. امّا اگر چراغ فطرت و عقل را خاموش نموده و تحت تربیت رهبران الهی قرار نگیرد و به جای بهره گیری از استعدادها و نیروهای عظیم خدادادی، در مسیر پیروی از هوا و هوس و شهوات حیوانی قرار گیرد، به اسفل سافلین سقوط می نماید.

( هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً... ) . ( 164 )

«او خدایی است که آن چه در زمین است، همه را برای شما آفرید».

در این آیه، به ارزش وجودی و مقام انسانیت اشاره شده است که خداوند او را برای امر خطیر و پرارزشی آفریده است و لذا همه چیز را برای او خلق نموده و هدف از خلق موجودات را انسان دانسته است. البته در آیات دیگر این گونه تعبیر شده است که: «آسمان و زمین و آنچه در آن هاست، همه مسخّر انسانند». ( 165 )

از مجموع این آیات چنین استفاده می شود که انسان، تکامل یافته ترین موجود این جهان است و این از ویژگی های مکتب حیات بخش اسلام است که مقام و منزلت انسان را تا این حد بالا می برد و بیش از همه مکتب ها برای او ارزش قائل است.

آیات فراوانی وجود دارد که انبیا، اوصیا و اولیا نظیر حضرت ابراهیم، حضرت عیسی و حضرت موسی عليهم‌السلام را معرّفی نموده و مقامات، حالات، مجاهدت ها و ویژگی های آن بزرگواران را گوشزد می نماید.

این آیات به قدری فراوان است که بیان آن ها از عهده این رساله خارج بوده و کتاب جداگانه ای را می طلبد.

ناگفته نماند: اینکه قرآن در مورد انسان این همه عنایت دارد برای آنست که انسان خود را بشناسد و موقعیت خویشتن را در جهان آفرینش درک نماید و هدف از این شناختن و درک کردن جز این نیست که خود را به مقام والایی که شایسته آن است برساند. قرآن کتاب انسان سازی است، می کوشد که آدمی «خود» را کشف نماید و با شناختن آن «خود» است که انسان خواهد فهمید که خاکی محض نبوده، پرتوی از روح الهی در او وجود دارد لذا در خود، احساس شرافت و کرامت و تعالی می کند و خویشتن را از تن دادن به ذلّت ها و پستی ها برتر شمرده، انگیزه خودسازی و حرکت به سوی کمال در او پدید می آید و می کوشد تا خود را از وضع موجود نجات بخشیده، در سلک مردان الهی درآید.

سیر نزولی انسان

قسمت اول

گروه سوم از آیات، به قوس نزولی انسان و مراحل تکامل نیافته او توجّه دارد؛

بدون شک قدر و منزلت عظیم و آثار شگفت انگیزی که خداوند برای انسان عنوان فرموده، به لحاظ طهارت و پاکی نفس از رذایل اخلاقی و کدورت های عالم طبیعت و سیر معنوی او و مهیا شدن برای دریافت فیض های نامتناهی الهی است؛ وگرنه انسان تربیت نشده که به استعدادها و قوای درونی خود توجّه ندارد و غرایز خود را رها نموده و به متاع ناچیز عالم طبیعت قانع است، از سیر به سوی کمال محروم بوده و بسا از حیوانات بدتر و عاجزتر است و به جنبه های منفی و ضعف های بی شماری مبتلا می گردد و به موجودی ضعیف، طغیانگر، مغرور، ناسپاس، بخیل، شتابزده و عجول و... مبدّل می گردد و به صورت گیاهی خودرو و بسا ستم پیشه پرورش می یابد.

* قرآن در آیات فراوانی به سیر نزولی انسان اشاره کرده که آن ها نیز مختلف است؛ در بسیاری از آن ها، نقطه ضعف ها، کاستی ها و صفات ناپسند آدمی ترسیم شده است، از جمله؛

( یرِیدُ اللَّهُ أَنْ یخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الانسَانُ ضَعِیفاً ) . ( 166 )

«خداوند می خواهد (با تشریع برخی احکام) کار را بر شما سبک گرداند و (می داند که) انسان ناتوان آفریده شده (و مقاومت او اندک) است. ».

انسان تربیت نشده، موجود ضعیفی است که در برابر ناگواری ها و کدورت های عالم طبیعت و طوفان غرایز و هوا و هوس ها استقامت خود را از دست می دهد. لذا مکتب حیات بخش اسلام با آموزه های دینی و احکام و دستوراتی هماهنگ و همسو با فطرت و در عین حال سهل و آسان و در خور همگان، بشر را به تربیت انسانی سوق داده و برای تعدیل غرایز او، راهکارهایی را ارائه داده است.

امیر مؤمنان، پیشوای بزرگ انسان ها نیز به برخی از کاستی های انسان اشاره نموده، می فرمایند:

«مِسْکِینٌ ابْنُ آدَمَ؛ مَکْتُومُ الْاَجَلِ، مَکْنُونُ العِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ البَقَّةُ وَ تَقْتَلُهُ الشَرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ». ( 167 )

«بیچاره فرزند آدم که اجلش پنهان، بیماری و دردهایش پوشیده، عمل و کردارش محفوظ و ثبت شده، پشه او را دردناک می سازد، آب در گلو گرفتن، او را می کشد و عرق، بد بویش می کند».

راستی آیا شایسته است چنین موجودی گردنکشی و تکبّر ورزیده به خود بنازد؟!

خداوند می فرماید:

( وَ اِذا مَسَّ الانسانَ الضُرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أو قائِمًا فلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَاَنْ لَمْ یدْعُنا اِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُینَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یعْمَلُونَ ) . ( 168 )

«هنگامی که به انسان زیان و آسیبی رسد، ما را به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده (در همه حال) می خواند و چون گرفتاریش را برطرف ساختیم، چنان می رود که گویی ما را برای گرفتاری که به او رسیده، نخوانده است. این گونه برای اسرافکاران آنچه انجام می دادند، زینت داده شده است».

افراد کم ظرفیت و سطحی، هنگامی که در دام بلا گرفتار می شوند، خدای را در همه حال می خوانند و از حضرتش می خواهند بلاها و ناگواری هایشان را برطرف سازد. امّا به مجرّد آن که ناراحتی آن ها برطرف شود، آن چنان در غفلت فرو می روند که گویا هرگز تقاضایی نداشته اند.

( وَ لَئِنْ اَذَقْنَا الانسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ اِنَّهُ لَیؤُسٌ کَفُورٌ ا وَلئِنْ اَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتّهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبَ السَیئاتُ عَنّی اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ا اِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اُؤلئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ کَبِیرٌ ) . ( 169 )

«اگر از جانب خود رحمت و نعمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از وی سلب کنیم، قطعاً نومید و ناسپاس خواهد بود و اگر پس از محنت و ناراحتی که به او رسیده، نعمتی به او بچشانیم، حتماً خواهد گفت: گرفتاری ها از من دور شد (و دیگر باز نخواهد گشت و غرق شادی و غفلت و فخر فروشی می شود) او شادمان و فخر فروش است. مگر آن ها که (در سایه ایمان راستین) شکیبایی و استقامت ورزیده و عمل صالح و شایسته انجام داده اند، که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ خواهد بود».

در این آیات، گوشه ای از کاستی ها و ضعف های افراد بی ایمان و تربیت نشده گوشزد شده است؛ نخست کم ظرفیتی در برابر ناگواری ها و مشکلات که هرگاه نعمتی به آن ها ارزانی و سپس از آن ها گرفته شود، مأیوس و نومید شده، آن گاه به کفران و ناسپاسی برمی خیزند و سومین نقطه ضعف آن ها، این است که هنگامی که در ناز و نعمت به سر می برند، دست و پای خود را گم کرده و غرق لذّت و شادی می شوند. به گونه ای که غرور و تکبّر بر آن ها چیره شده، آن چنان که خدای را فراموش کرده و از شکر نعمت های بی دریغ حضرتش غافل می شوند!

در پایان اضافه می کند که تنها افراد باایمان که دارای روحی بزرگ و سینه ای گشاده هستند، در مقابل دشواری ها شکیبایی و استقامت ورزیده و در انجام اعمال شایسته، موفّق اند که نه دگرگونی روزگار آن ها را تکان می دهد و نه سلب نعمت ها، آنان را به نومیدی و ناسپاسی می کشاند و نه روی آوردن نعمت ها، آن ها را غافل و مغرور می سازد.

( وَ یدْعُ الانسانُ بالشَرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیرِ وَ کانَ الانسانُ عَجُولاً ) . ( 170 )

«انسان (بر اثر شتابزدگی و عدم تفکّر) بدی ها را فرا می خواند، همان گونه که خیر و خوبی ها را می خواند، و انسان همواره عجول و شتابزده است».

یکی از علل سقوط افراد تربیت نشده و تکامل نیافته، شتابزدگی است. بسیاری از فعالیت های آدمی، از عقل و تمایلات عالی انسانی سرچشمه می گیرد. حرکت بر اساس تدبیر، برنامه ریزی مبتنی بر محاسبه و انجام کارها بر پایه آینده نگری که از تدبّر و تفکّر و مصلحت اندیشی سرچشمه می گیرد، به انسان اختصاص داشته و حیوانات از آن بی بهره اند.

از سوی دیگر بهره مند شدن از راهنمایی عقل در گفتار و رفتار و شناخت صحیح نیک از بد با شتابزدگی سازگار نیست. زیرا انسان سبکسر و بی مطالعه، به واسطه آن که در کارها به سرعت تصمیم می گیرد، توفیق تأمّل و تفکّر را از دست داده و زمینه استفاده از نعمت عقل و فکر را از بین می برد و همین امر، بستر مناسبی برای کج روی ها و ناملایمات شده و او را در طول زندگی، پیوسته دچار ناکامی و شکست می سازد.

آری! شتاب خارج از اعتدال در کارها، باعث عدم مطالعه کافی در امور می شود و این خود، قدرت شناخت درست خیر از شر، سعادت از شقاوت را از انسان سلب می کند. به علاوه هوا و هوس و شهوات نفسانی نیز چهره حقیقت را در نظر آدمی دگرگون ساخته، او را به دنبال شرّ و بدی روانه می سازد.

چه بسیارند افرادی که بر اثر شتابزدگی، خود را به پرتگاه های پر خطر افکنده و می پندارند که به محلّ امن و امان می روند. اینان در زشتی ها و بدبختی ها غوطه ور شده، به پندار اینکه در مسیر خیر و سعادت گام بر می دارند.

بنابراین، هرگاه انسان در دامان رهبران و مربیان الهی تربیت نشود، سرمایه های عظیمی را که خداوند متعال در نهادش قرار داده است، از دست داده و جنبه های منفی و خطرناک در وجودش آشکار می گردد.

( وَ اِذا اَنْعَمْنا عَلَی الانسانِ اَعْرَضَ وَ نَأ بِجانِبِهِ وَ اِذا مَسَّهُ الشرُّ کانَ یؤُساً ) . ( 171 ) «هنگامی که به انسان نعمتی ارزانی دادیم، خود را کنار کشیده، (از حق) روی گرداند (و متکبّرانه) پهلو تهی کرده، دور شود، و چون آسیبی به وی رسد، نومید و مأیوس می گردد».

در این آیه، به یکی دیگر از بیماری های اخلاقی و روانی انسان های ناسالم اشاره شده که وقتی پروردگار متعال به اینان نعمتی ارزانی می دارد، از روی غرور و تکبّر به حضرتش پشت کرده، دور می شوند.

امّا هنگامی که نعمتی از آنان سلب نماید و مختصر آسیبی به آن ها برسد، مأیوس و ناامید می شوند. به عکس مؤمنان واقعی که وسعت روحشان از اقیانوس ها افزون تر است و سخت ترین طوفان ها در آن ها اثری ندارد، هیچ گاه مضطرب نگشته و بسان کوه های استوار پا برجایند و به هنگام روی آوردن نعمت ها، خدای را سپاس و در همه حال او را یاد می کنند.

( قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی اِذاً لَأمْسَکْتُمْ خَشْیةَ الانفاقِ وَ کانَ الانسانُ قَتُوراً ) . ( 172 )

«بگو اگر شما مالک گنجینه های رحمت پروردگار می بودید باز هم (به خاطر تنگ نظری و) از بیم تمام شدن و انفاق، امساک می ورزیدید و انسان همواره سخت گیر و بخیل است».

یکی دیگر از صفات مذموم ناشایستگان، تنگ نظری و بخل است که ریشه در ضعف اعتقادی آنان دارد. پیروان واقعی اسلام، همه مواهب و نعمت ها را از آفریدگار متعال دانسته و معتقدند که این نعمت ها چند روزی به طور امانت نزد آنان گذاشته شده است و اگر احیاناً بخشی از آن را انفاق نمایند، برای همیشه نزد پروردگار باقی خواهد بود. آنان دل را از علایق مادی شستشو داده و در مقام دوستی پروردگار از جان و مال می گذرند و لذا از انفاق در راه خدا دریغ نمی کنند.

آنان نه تنها از انفاق کردن ناراحت نمی شوند، بلکه خوشحال بوده و آن را وظیفه خود می دانند و در اثر این طرز تفکّر، از بسیاری بیماری های روحی از قبیل: بخل، حسد و حرص در امانند؛ به عکسِ کافران و مشرکان که در اثر ضعف اعتقادی، به این بیماری های خطرناک مبتلایند.

( فَاِذا مَسَّ الانسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ اِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنّا قالَ اِنَّما اوُتیتُهُ عَلی عِلْمٍ بَلْ هِی فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ اَکْثَرَهُمْ لا یعْلِمُونَ ) . ( 173 )

«هنگامی که به انسان زیانی رسد، ما را (برای حلّ مشکلش) می خواند و آن گاه که به او نعمتی دهیم، می گوید: این نعمت را به سبب دانش و کاردانی خود به دست آوردم، بلکه این وسیله آزمایش آن هاست، ولی اکثرشان نمی دانند».

در این آیه، یکی دیگر از چهره های زشت ستمکاران و بی دینان ترسیم شده است. اینان به هنگام روی آوردن ناگواری ها و مشکلات، به خداوند پناه برده و از او مدد می خواهند و آنگاه که درد و رنج و گرفتاری برطرف گردد و نعمتی به آن ها داده شود، لطف و عطای آفریدگار را فراموش کرده، می گویند: این نعمت را بر اثر لیاقت و کاردانی خود به دست آوردیم!

این غافلان هیچ نمی اندیشند که این علم و آگاهی و کاردانی، موهبتی است از سوی خدای متعال، و این نعمت ها وسیله ای برای آزمایش آن هاست.

آفریدگار جهان و پروردگار مهربان، برای رشد و کمال انسان آن چه از نعمت ها که مورد نیاز وی بوده، به او ارزانی داشته و برای بروز و ظهور استعدادها و قابلیت ها - که تنها از پرتو وجود فراز و نشیب های زندگی و بروز خوشی ها و ناخوشی ها میسّر می گردد - آدمی را به انواع بلایا و گرفتاری ها می آزماید.

خدای حکیم، گاه انسان را در رفاه و آسایش و گاه در تنگنای مشکلات قرار می دهد تا او را از این طریق بیازماید و ارزش وجودی او را بالا برد. امّا متأسفانه انسان هایی که در مکتب انبیای الهی تربیت نشده اند، به هنگام سختی ها و دشواری ها و ناگواری ها مأیوس و به هنگام بروز نعمت ها، مغرور و غرق دنیا می گردند، به طوری که هم خدای را و هم خویشتن خویش را فراموش می کنند. این مغرورانِ از خدا بی خبر، به هنگام روی آوردن نعمت ها و بروز خوشی ها، از خدا غافل و مواهب الهی را فراموش کرده، اموالشان را تنها مولود آگاهی و لیاقت خودشان می پندارند.

( لا یسْاَمُ الانسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیرِ وَ اِنْ مَسَّهُ الشَرُّ فَیؤُوسٌ قَنُوطٌ ا وَلَئِنْ اَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ هذا لِی وَ ما اَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَلَئِنْ رُجِعْتُ اِلی رَبِّی اِنَّ لی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ ا اِذا اَنْعَمْنا عَلَی الانسانِ اَعْرَضَ وَ نَأ بِجانِبِهِ وَ اِذا مَسَّهُ الشَرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ ) . ( 174 )

«هرگز انسان از دعای خیر (و تقاضای نیکی و نعمت) خسته نمی شود و هرگاه آسیبی به او رسد، مأیوس و نومید می گردد. و اگر از جانب خود - پس از زیانی که به او رسیده است - رحمتی به او بچشانیم، قطعاً خواهد گفت: این به سبب (شایستگی و استحقاق) من است و گمان ندارم که رستاخیز برپا شود (و به فرض آن که قیامتی باشد) ، هرگاه به سوی پروردگارم باز گردانیده شوم، قطعاً نزد او برایم خوبی و پاداش های نیک خواهد بود، بدون شک ما کافران را به آنچه انجام داده اند، آگاه خواهیم کرد و مسلماً از عذابی سخت به آنان خواهیم چشانید.

و هرگاه نعمتی به انسان دهیم روی برتابد و خود را کنار کشیده، (از حق) روی گرداند (و متکبّرانه) پهلو تهی کرده دور شود و چون آسیبی به او رسد، (برای برطرف شدن آن) فراوان دست به دعا بردارد. (و تقاضای فراوان و مستمر دارد) ».

قسمت دوم

در این آیات نیز به برخی از ضعف ها و کاستی های انسان های کم ظرفیت و کافران از خدا بی خبر اشاره شده است. افرادی که از ارزش های والای انسانی بی خبرند، کسانی که قلوبشان به نور معرفت و ایمان روشن نگشته و در مکتب حیات بخش انبیا تربیت نشده اند، انسان هایی که بر اثر بینش غلط، خود را در عالم ماده و طبیعت محصور نموده اند جز به دنیا و خوشی های زودگذر آن نمی اندیشند. اینان هرگز تنور حرصشان از گرمی نمی افتد و از تقاضای نیکی ها ملول نمی شوند. هرچه بیشتر به دست می آورند، بیشتر می خواهند و هرچه به آن ها بدهند، باز سیر نمی شوند و اگر دنیا به آنان پشت کرده، شرّ و بدی و تنگدستی دامنشان را فرا گیرد، به کلّی مأیوس شده، ناامید می شوند.

اینان آن چنان مغرورند که هرگاه از جانب پروردگار به آن ها رحمت و نعمتی برسد، می گویند: این به سبب لیاقت و شایستگی و کاردانی ما بوده است و سرانجام این غرورشان، آن ها را به انکار آخرت می کشاند. ولی خداوند این مغروران را به عذاب و کیفری دردناک مبتلا خواهد کرد.

و در سومین آیه اشاره می فرماید: آنچنان کم ظرفیت اند که هرگاه به آنان نعمتی ارزانی شود، اعراض می کنند و با تکبّر و خودخواهی از حق دور می شوند و هرگاه به آن ها آسیبی برسد، دعا و تقاضای فراوان دارند و برای برطرف شدن آن اصرار می ورزند.

آری! انسان کم ظرفیت و فاقد ایمان چنین است که مدام به ظلمت ها و کدورت ها مبتلا بوده و به هنگام روی آوردن نعمت ها، مغرور و حریص و فراموشکار می شود و هنگام پشت کردن نعمت ها و بروز مشکلات، مأیوس و نومید و پرجزع می گردد.

ولی در مقابل، ابرمردان و پیروان راستین مکتب انبیا که وجودشان به وسعت جهان هستی است و قلوبشان از ایمان سرشار است، آن چنان پر می کشند، و به گونه ای اوج می گیرند که نه خوشی ها و نعمت ها، آنان را دگرگون و نه ابتلائات، آن ها را مضطرب و سرنگون می سازد.

( اِنَّ الانسانَ خُلِقَ هَلُوعاً ا اِذا مَسَّهُ الشَرُّ جَزُوعاً ا وَ اِذا مَسَّهُ الخَیرُ مَنُوعاً ا اِلَّا الْمُصَلِّینَ... ) . ( 175 )

«به راستی که انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده است. هنگامی که بدی به او رسد، بی تابی کند و هنگامی که خوبی به او رسد، مانع دیگران شده، بخل ورزد. مگر نمازگزاران... ».

پس از ذکر عذاب های قیامت، اوصاف افرادی که شایسته دوزخ اند، بیان شده است. این افراد، حریص و کم طاقت اند و هنگامی که به آن ها بدی رسد، بسیار جزع و بی تابی کنند و آن گاه که خوبی به آنان رسد، از دیگران دریغ دارند. آنگاه گروه هایی که - به واسطه به پاداشتن نماز، پاسداری از حق نیازمندان، ایمان به روز رستاخیز، بیم از عذاب پروردگار، نگهداری دامان از بی عفتی، رعایت امانت و پیمان، ادای شهادت و مواظبت بر نماز - از صف دوزخیان جدا شده و به شایستگان و ملکوتیان می پیوندند، نامبرده شده اند.

باید توجّه داشت که هر یک از صفات، غرایز و تمایلات گوناگونی که خداوند در مجموعه جسم و جان بشر نهاده است، به نوبه خود ایفای نقش کرده و در تأمین سعادت و تکامل او سهم به سزایی دارد. البته لازم است با محاسبه منطقی و رعایت اصول و ضوابط تربیتی، هر یک را در جهت صحیح بهره بری راهنمایی و در حدّ ضرورت، ارضا نمود و از پیامدهای افراط و تفریط و عوارض زیان بار آن پیشگیری نمود.

مثلاً صفت حرص که شاخه ای از حبّ ذات است، اگر در مسیر انحرافی و منفی قرار گیرد، به سوی انحصارطلبی، دنیادوستی، بخل و حسد و مانند آن پیش می رود. امّا اگر کنترل شود و در مسیر نوع دوستی، عشق به هستی مطلق و تحصیل علم و دانش قرار گیرد، موجب کمال و سعادت آدمی می گردد.

( فَاَمَّا الانسانُ اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَاَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی اَکْرَمَنِ ا وَ اَمَّا اِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی اَهانَنِ... ) . ( 176 )

«امّا انسان هنگامی که پروردگار برای آزمایش، او را اکرام می کند و نعمت فراوان به او می دهد، می گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است. و امّا هنگامی که برای امتحان، روزی اش را بر او تنگ می گرداند، می گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است».

در این آیات، به یکی دیگر از صفات منفی آنان اشاره شده است که - با آن که آزمایش الهی گاه با نعمت ها و گاهی با ابتلائات و مشکلات است - اینان به هنگام خوشی ها و روی آوردن نعمت ها مغرور شده، چنان می پندارند که از نزدیکان و مقرّبان الهی اند و به هنگام تنگدستی و بروز مشکلات مأیوس شده، می گویند: پروردگار ما را خوار نموده است! امّا مردان الهی خوب می دانند که نه اقبال نعمت، دلیل بر قرب به خداست و نه ادبار نعمت و روی آوردن سختی و دشواری، دلیل بر دوری از حق است. بلکه داده ها و سختی ها همه و همه ابزار آزمایش پروردگارند.

در ادامه نیز به برخی از کردارهای ناشایست آنان که موجب دوری آن ها از خداوند و گرفتاری آنان در چنگال مجازات الهی می شود، اشاره شده است.

( لا اُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ا وَ اَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ ا وَ والدٍ وَ ما وَلَدَ ا لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ فی کَبَدٍ ا اَیحْسَبُ اَنْ لَنْ یقْدِرَ عَلَیهِ اَحَدٌ ) . ( 177 )

«سوگند به این شهر (مقدّس مکّه) ، شهری که تو ساکن آن هستی و سوگند به پدر و فرزندش، (حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل) که قطعاً انسان را در رنج آفریده ایم (و زندگی او مملوّ از رنج هاست) آیا می پندارد که هیچ کس قادر نیست بر او دست یابد؟ ».

نفس آدمی به اقتضای طبیعت راحت طلبی همواره خواهان خوشی، راحتی، بی نیازی و رفاه و آسایش بوده، از تنگدستی، محرومیت، زحمت، درد و رنج، مصیبت و ناگواری متنفّر است. لیکن هرگز نباید فراموش کرد که تکامل انسان و شکوفایی استعدادها و بروز قابلیت ها حتّی رشد طبیعی و مادی وی، در پرتو تحمّل همین مشکلات، رنج ها و ناملایمات میسّر است.

انسان از آغاز زندگی تا پایان عمر (دوران کودکی سپس نوجوانی و از همه مشکل تر دوران پیری) پیوسته با انواع مشقّت ها روبرو بوده و مراحل زیادی از مشکلات و درد و رنج ها را طی می نماید تا از نظر مادی و معنوی رشد نموده و درخت وجودی اش به ثمر بنشیند.

نوجوانان اگر رنج مدرسه رفتن و درس خواندن را نکشند، چگونه ممکن است در آینده از نخبگان و فرزانگان باشند؟ بازاریان و کارگران اگر سعی و کوشش نکنند، چگونه تلاش آن ها نتیجه بخش می گردد؟ باغبانان و کشاورزان اگر در باغ ها و کشتزارها تحمّل رنج و زحمت نکنند، چگونه در بهار و تابستان محصول خود را برداشت نمایند؟

امّا تو ای راحت طلب! خواهان خوشی و راحتی هستی؟ سخت اشتباه کرده ای، چه آن که خداوند آن را خلق نکرده است.

طَبَعَتْ عَلی کَدِرٍ وَ اَنْتَ تُریدُها

صَفْواً عَنِ الْاَکْدارِ وَالْاَقْدارِ؟

وَ مُکَلِّفُ الْاَیامِ ضدّ طباعِها

مُتَطلِّبٌ فِی الماءِ جَذْوَةُ نارٍ! ( 178 )

و لذا امام سجاد عليه‌السلام می فرمایند:

«... مَنْ طَلَبَ الغِنی وَ الْاَمْوالَ وَ السَّعَةَ فِی الدُّنْیا فَاِنّما یطْلُبُ ذلِکَ لِلرَّاحَةِ، وَالرّاحَةُ لَمْ تُخلَقْ فِی الدُّنْیا وَ لا لِاَهْلِ الدُّنْیا اِنَّما خُلِقَتِ الرَّاحَةُ فِی الجَنَّةِ وَ لِاَهْلِ الجَنَّةِ والْتَعَبُ والنَّصَبُ خُلِقا فِی الدُّنْیا وَ لِاَهْلِ الدُّنْیا... ». ( 179 )

«کسی که بی نیازی و مال و ثروت و وسعت می طلبد، مقصودش از آن ها آسایش و راحتی است و راحتی در دنیا و برای اهل آن خلق نشده، بلکه راحتی و آسایش در بهشت و برای اهل آن آفریده شده و برای دنیا و اهل آن، رنج و سختی آفریده شده است».

نکته مهم آن که آمیختگی زندگی انسان با این همه درد و رنج، دلیل بر احتیاج اوست و زنگ بیدار باشی است بر اینکه او قدرتی ندارد و نمی تواند به تنهایی روی پای خود بایستد. با این حال خودخواهی برخی، سبب می شود که بر مرکب غرور سوار شده تا آن جا که در مقابل آفریدگار خود بایستند و هر کار خلاف و گناهی را مرتکب شوند. امّا به راستی خدای بزرگ ناظر اعمال آن ها نیست؟ و آیا می توانند از چنگال مجازات پروردگار رهایی یابند؟

( کَلاَّ اِنَّ الانسانَ لَیطْغی ا اَنْ رَاهُ اسْتَغْنی ) . ( 180 )

«چنین نیست (که شما می پندارید) قطعاً انسان همین که خود را بی نیاز پندارد، طغیان و سرکشی می کند».

رسالت خاتم پیام آوران صلى‌الله‌عليه‌وآله آغاز می گردد. بشریت مشمول بزرگترین الطاف الهی قرار می گیرد و نخستین آیات بر قلب شریف پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نازل می شود.

در این آیات، نعمت های بی دریغ مادی و معنوی آفریدگار بزرگ - که تکامل جسم انسان از یک موجود بی ارزش «علقه» و تکامل روح به وسیله تعلیم و تعلّم است - گوشزد می شود. به دنبال آن، به یکی دیگر از صفات منفی انسان اشاره شده است که با این گستردگی نعمت ها، سزاوار بود که بشریت سپاسگزار چنین آفریدگاری باشد، لکن چنین نیست!

زیرا طبیعت غالب افراد بر این است که وقتی خود را مستغنی و بی نیاز می پندارند، به جای سپاسگزاری، سرکشی و طغیان می کنند. با آن که همه نعمت ها از آنِ پروردگار متعال است و هیچ موجودی به طور مطلق بی نیاز نیست.

گروهی از انسان ها خود را بی نیاز پنداشته که در این صورت، روح استکباری در آن ها تقویت شده، طغیان گر می شوند. برخی تا آن جا ادامه می دهند که نه به خدایی معرفت دارند و نه پیامبری می شناسند و نه همنوعان نزد آن ها احترام دارند.

( وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الانسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ) . ( 181 )

«سوگند به عصر! به راستی انسان ها در زیانند ( 182 ) مگر مؤمنان و کسانی که اعمال صالح و شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه کرده اند».

به طور یقین همه انسان ها در زیانند؛ چه بخواهند یا نخواهند لحظات عمر به سرعت می گذرد و نیروها و سرمایه های خود را از دست می دهند مگر آنان که ایمان آورده، اعمال صالح انجام می دهند و از صفات پسندیده و مکارم اخلاق برخوردارند که در این صورت از سرمایه عمر به طور شایسته استفاده کرده اند. ( 183 )

بالاترین و گرانبهاترین سرمایه ها، سرمایه عمر است. ( 184 ) گروهی این سرمایه نفیس را برای رسیدن به مقامی، یا در مسیر عیش و نوشی و یا در راه هوا و هوسی از دست می دهند و گروهی که خویشتن و سرمایه های درونی خود را شناخته اند از عمرشان بی نهایت استفاده می کنند.

اینان سرمایه ها را به کار گرفته، استعدادها را شکوفا نموده و با تلاشی مستمر و جهادی پی گیر، آن چنان اوج می گیرند که به مرتفع ترین قله انسانیت نائل می گردند. در آن صورت، بت ها، خصوصاً بت نفس را شکسته، حجاب ها و ظلمت ها را از میان برده، خوبی ها را کسب نموده، در وادی قرب پروردگار گام نهاده و جز حضرت دوست مقصودی ندارند.

بنابراین، اگر انسان تحت تربیت انبیا و اولیای الهی قرار گیرد و سرمایه ها واستعدادهای فراوانی که در وجودش نهفته، به کار گیرد، در زمره برترین بندگان خداوند بوده و به مقام خلیفة اللهی می رسد و در غیر این صورت، زیان کرده، مانند گیاهی خودرو و بی ثمر پرورش می یابد و جز عالم طبیعت، حقیقتی را درک نمی کند و عاقبت در صف دوزخیان قرار می گیرد.

در برخی از آیات، از کفر ورزیدن و کفران او در مقابل نعمت های آفریدگار، سخن به میان آمده است از جمله؛

( وَ آتاکُمْ مِنْ کلِ  ما سَأَلْتُمُوهُ وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّه لا تُحْصُوها اِنَّ الانسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ ) . ( 185 )

«و از هر چیزی که از او تقاضا نمودید، به شما داد. اگر نعمت های خداوند را شماره کنید، نمی توانید آن را به شمار درآورید، به راستی انسان ستم پیشه و بسیار ناسپاس است».

سراپای وجود ما انسان ها، غرق مواهب و نعمت های آفریدگار است که هرگز قابل شمارش نیست، تنها در بدن یک انسان - به طور متوسط - ده میلیون میلیارد سلول زنده وجود دارد. به علاوه همه موجودات مسخّر انسان و در خدمت منافع او حرکت می کنند، به طوری که می توان گفت: همه موجودات به خاطر انسان آفریده شده اند و آدمی به صورت یک هدف عالی در مجموعه آفرینش در آمده است.

امّا افسوس که غالب افراد، نور ایمان در قلوبشان روشن نگشته و در دامان وحی و مکتب اولیای الهی تربیت نشده اند تا خویشتن و خدای خود را بشناسند. لذا در مقابل سفره گسترده آفرینش و نعمت های بی دریغ الهی در وادی طغیان گام نهاده و به کفران نعمت ها مشغول شده اند و برخی به این مقدار هم اکتفا نکرده، خدا و دین را مسخره و انکار می کنند و در صف کافران قرار می گیرند.

( وَهُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یمِیتُکُمْ ثُمَّ یحْییکُمْ إِنَّ الانسَانَ لَکَفُورٌ ) . ( 186 )

«و او (آفریدگاری) است که شما را حیات و زندگی بخشید، سپس شما را می میراند، بار دگر زنده می کند (امّا این) انسان سخت کفران کننده است».

در این آیه، به کفران و انکار انسان های تربیت نشده اشاره دارد که با مشاهده این آیات بی شمار، راه انکار را پیش گرفته و با وجود برخورداری از نعمت های فراوان، نه آفریدگار خود را می شناسند و نه در مقام سپاس او برمی آیند.

( قُتِلَ الانسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ) . ( 187 )

«مرگ بر این انسان که چقدر ناسپاس بوده، کفر می ورزد! ».

شگفت از افرادی که غرق نعمت های الهی هستند و این همه اسباب هدایت در اختیار دارند، امّا باز حق را انکار می کنند و راه کفر و عناد را پیش می گیرند. در آیات دیگر نیز

قسمت سوم

برای بیدار کردن انسان از خواب غفلت و توجّه او به مسؤولیت هایش در برابر خداوند، چنین آمده است:

( یا أَیهَا الانسَانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ ا الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ ) . ( 188 )

«ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریم و بزرگوارت مغرور ساخته؟ همان که تو را آفرید و تو را (و اعضای تو را) متعادل، موزون و هماهنگ ساخت».

در این آیه، انسان - که از سایر موجودات ممتاز است - در برابر خداوندی که هم ربّ و پروردگار است و هم کریم، مورد خطاب قرار می گیرد.

خداوند به مقتضای ربوبیتش، پیوسته انسان را در سایه حمایت خود قرار داده و با هدایت های تکوینی و تشریعی تربیت او را بر عهده گرفته و به مقتضای کرمش او را بر سر خوان نعمت های بی دریغش نشانده و از تمام مواهب مادی و معنوی برخوردارش ساخته است. بی آن که انتظار عوض و پاداشی داشته باشد. لکن بندگان در برابرش مغرور و جسور گشته، پیوسته او را فراموش و مدام راه عصیان را برمی گزینند. ( 189 )

( إِنَّ الانسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ ا وَإِنَّهُ عَلَی ذَلِکَ لَشَهِیدٌ ا وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیرِ لَشَدِیدٌ ) . ( 190 )

«انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس و بخیل است. و او خود بر این (امر) نیک گواه است و براستی او سخت شیفته مال ( 191 ) است».

پس از چندین سوگند عظیم، چهره دیگری از انسان های تربیت نشده ترسیم شده است. اینان بر اثر جهل و غرور، نسبت به پروردگار و نعمت های بی کرانش ناسپاس و بخیل اند. سپس می افزاید که مطلب آن قدر واضح است که خود او نیز بر این معنی گواه است.

آنگاه در ادامه اشاره می کند که این انسان تربیت نشده، سخت شیفته مال و ثروت است و همین علاقه شدید او به مال و ثروت، سبب ناسپاسی و بخل او می گردد.

آری! انسان هایی که انوار معارف الهی و آموزه های انبیا و اولیا قلوبشان را منوّر نساخته و چراغ فطرت و عقل را در خود خاموش نموده اند، به صورت موجودی «ظلوم» «کفور» و... و انسانی منفی در می آیند.

و در برخی از آیات، از عصیان آدمی نسبت به فرامین آفریدگار سخن به میان آمده است.

قرآن در بسیاری از موارد، از اقوام گذشته نام می برد که کفران و عصیان نمودند و از فرعون ها و طاغوتیان زمان یاد می کند که در پایان به کیفر اعمال خود گرفتار شدند از جمله؛ در سوره سبأ پس از ذکر نعمت هایی که به حضرت داود و سلیمان ارزانی شده - و قیام آن دو بزرگوار، به وظیفه شکرگزاری - سخن از قوم سبأ به میان می آورد ( 192 ) که در نقطه مقابل آن عزیزان قرار گرفتند.

خداوند بزرگ، نعمت های فراوانی را به آن ها بخشید. ( 193 ) لکن در اثر کفران و عصیان الهی همه آن ها از بین رفت. خداوند برای گوشمالی آنان سیلی عظیم فرستاد. ( 194 ) چون عذاب آمد، آن چنان سرزمین آن ها ویران گشت که برای ادامه زندگی همه از هم پراکنده شدند و هر گروهی به سویی روی آورد، به طوری که پراکندگی آن ها به صورت ضرب المثل درآمد. هرگاه می خواستند بگویند جمعیتی سخت متلاشی شدند می گفتند: «تَفَرَّقُوا أَیادِی سَبَأ= همانند قوم سبأ و نعمت های آن ها پراکنده شدند».

اینان همانند بسیاری دیگر از اقوام متنعّم گرفتار غرور و غفلت و مستی شدند و در برابر خداوند و نعمت های بی شمار او، راه ناسپاسی پیش گرفته، از مسیر حق و حقیقت منحرف گشتند.

اساساً سرزمین وجود آدمی نیز چنین است. اگر انسان از نیروها و استعدادهای خدادادی به صورت صحیحی استفاده کند و با صبر و استقامت، مرکب سرکش هوا و هوس را مهار نماید، از طغیان و سرکشی بپرهیزد و در مقابل نعمت های آفریدگار بزرگ سپاسگزار باشد، محصول او: علم، عمل شایسته، فضایل و کمالات است و از قفس طبیعت بیرون رفته، آنچنان پر می کشد که بر قلّه کمال صعود می نماید.

امّا اگر سدّ تقوا را بشکند، غرایز و هوا و هوس ها به صورت سیلی ویرانگر وجودش را فرا گیرد، او را بی ارزش، فاسد و گمراه ساخته و آنچنان سقوط می کند که از چهارپایان پست تر و در صف دوزخیان قرار می گیرد.

از مجموع آیات قرآنی چنین نتیجه می گیریم که قرآن انسان را به عالی ترین مدح ها و ستایش ها متصف کرده و بزرگ ترین مذمت ها و نکوهش ها را در حق او روا نموده است. از نظر قرآن، انسان موجودی است که توانایی آن را دارد که جهان را مسخر خویش سازد، فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد و هم می تواند به اسفل سافلین سقوط کند و از دیو و چهارپایان پست تر شود.

از نظر قرآن، انسان موجودی است که از طرف خداوند برگزیده و آفرینش او حساب شده است و در عمق وجودش خدا جویی است و به خدای خویش آگاهی دارد، و خداوند او را برای این آفریده که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد و از او اطاعت نماید و جز با یاد او آرام نگیرد.

وی از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار بوده و خلیفه و جانشین پروردگار در زمین، امانت دار خداوند، و مسئولیت پذیر (مسئول خویشتن و جهان) است، ظرفیت علمی و عملی اش نامحدود، مسلط بر جهان طبیعت، و نعمت های جهان آفرینش برای او آفریده شده است.

در عین حال از نظر قرآن همین انسان موجودی بسیار ستمگر و بسیار نادان، طغیان کننده و نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است. وی عجول و شتابگر، حریص و مجادله گر است؛ اگر بدی به او برسد جزع می کند و اگر نعمتی به او برسد بخل ورزیده و طغیان می کند.

آیا انسان یک موجود دو سرشتی است که نیمی از سرشتش نور و نیمی دیگر ظلمت است و به همین جهت قرآن هم او را مدح و هم نکوهش می کند؟

باید گفت که این مدح ها و ذم ها از آن جهت نیست که انسان موجودی دو سرشتی است بلکه منظور این است که انسان همه کمالات را بالقوه دارد و باید آن ها را به فعلیت برساند و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد. از نظر قرآن شرط اصلی وصول به این کمالات، ایمان و تسلیم در مقابل پروردگار خویش و پیروی از پیام آوران الهی است و انسان آنگاه خلیفة اللَّه و مسجود ملائکه و امانت دار خدا و مسئولیت پذیر و دارای همه کمالات است که از ایمان و تقوا و عمل صالح برخوردار باشد.

در مقابل، انسان منهای ایمان، موجودی ناقص و تنها به صورت، انسان است. و چنین انسانی ناسپاس، نادان، طغیان کننده و از حیوان پست تر است. انسان فاقد ایمان، انسان واقعی نیست و آنگاه که از خدا و حقیقت جدا شود بسان درختی است که از ریشه خویشتن جدا شده است و در آن صورت زیان کننده و شقی و گمراه است.

انسان از دیدگاه قرآن

اشاره

از ویژگی های مکتب آسمانی و حیات بخش اسلام، ارج نهادن به انسان است. بی شک اسلام، انسان را شریف ترین و شگفت انگیزترین موجود معرّفی نموده است و شخصیت والای آدمیان را سرلوحه برنامه زندگی قرار داده و با ارج نهادن به حیثیت و عزّت و شرف و انسانیت انسان، در مسیر تأمین کمال حقیقی و شکوفا ساختن استعدادها و قابلیت های آدمی، گام های اساسی برداشته است.

دین اسلام با توجّه به مقام والای انسانی و ابعاد مختلف مادی و معنوی او، سعادت و کمال را در گرو برآورده شدن تمام نیازهای فردی و اجتماعی این موجود پیچیده دانسته و با واقع بینی و بر اساس فطرت واز طریق وحی و با استمداد و استخدام عقل، تعالیم عالیه و برنامه های عملی خود را ارائه داده است.

از دیدگاه اسلام، حقیقت بعثت انبیا و ثمره تلاش برگزیدگان الهی، جز ترسیم خط اعتدال و تبیین مقام و منزلت واقعی انسان نخواهد بود، که آگاهی از این حقیقت، اثر عمیق تربیتی داشته و در تکامل او نقش مهمی ایفا می کند. زیرا هنگامی که انسان به این می اندیشد که خداوند این همه عظمت به او داده و همه چیز را مسخّر وی کرده، هرگز تن به غفلت و پستی نداده و خود را اسیر شهوات و برده هوا و هوس ها نمی سازد و برای رسیدن به اوج کمال، گام های اساسی برمی دارد.

انسان تا از استعدادها و سرمایه های نهفته در خود به حدّ کافی آگاه نباشد و با صفات و گرایش های متعالی وجود خود، آشنا نگردد، هرگز برای رشد و اعتلای معنوی و شکوفا ساختن قابلیت ها و احیای ذخایر خدادادی در نفس خویش، گامی بر نخواهد داشت، و چنانچه احیاناً کسی بدون آشنا شدن با این موهبت های گرانبهای درونی در مسیر خودسازی و سیر و سلوک افتاده و گامی به سوی هدف ناشناخته بردارد، به سر منزل مقصود نخواهد رسید. چرا که حرکت او بر پایه صحیح و اساس محکم استوار نبوده، دستاوردش نیز جز غرور و آموختن پاره ای الفاظ و اصطلاحات چیز دیگری نخواهد بود. ( 147 )

امّا مصیبت بزرگ و خانمانسوز بشر امروز، این است که خود را فراموش کرده و ارزش انسانی خویشتن را از یاد برده است. فضایل و کمالات معنوی را زیر پا گذارده و با انحراف از صراط مستقیم، به آسایش مادی و رفاه چند صباحِ زندگی اکتفا نموده است. سرمایه معنوی خود را صرف هوا و هوس های زودگذر نموده و در نتیجه از قافله فرزانگان و مردان خدا، عقب مانده است و برای همیشه دست خود را از ذیل عنایت پروردگار بزرگ کوتاه نموده است.

چه بسیار افرادی که از قابلیت های لازم برخوردار بوده، ولی به جای اینکه عمر شریف خود را در راه خودسازی و تکامل انسانی صرف نمایند، بر اثر غفلت از استعدادهای درونی و گوهر نهفته وجودی خود، خویشتن را از اوج شرافت انسانی و مرتفع ترین قله فضیلت تا مرز عالم حیوانیت بلکه پست تر از آن، تنزّل داده اند.

قرآنِ ناطق، امیرِ فرزانگان، پیشوای مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام مقام و منزلت انسان را این گونه ترسیم می فرمایند:

دَواءُکَ فِیکَ وَ ما تَشْعرُ

وَ دائُکَ مِنْکَ وَ ما تُبْصِرُ

وَ تَحْسَبُ اَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ

وَ فِیکَ انْطَوَی الْعالَمُ الْاَکْبَرُ

و اَنْتَ الْکِتابُ الْمُبِینُ الَّذِی

بِأَحْرُفِهِ یظْهَرُ الْمُضْمَرُ

فَلا حاجَةَ لَکَ فی خارِجٍ

یخَبِّرُ عَنْکَ بِما سَطَّرُوا ( 148 )

«داروی (شفابخش) تو در وجودت نهفته است ولی احساس نمی کنی و دردهای (از پای درآورنده) تو از نفس (و هواهای بنیان برانداز) تو است لیکن آن را نمی بینی».

«تو خود را اندامی خرد و کوچک می پنداری، در حالی که عالمی بس بزرگ (و برتر از وهم و خیال) در وجودت نهان است».

«آری تو همان کتاب آشکاری هستی که با کلمات (و گوهرهای ناب) آن نهفته ها (و اسرار ناپیدا) آشکار می گردد».

«و بدینسان از جهان خارج که بافته های دیگران درباره تو را گزارش می کند بی نیاز گشته ای».

با عنایت و الطاف پروردگار، برخی از آیاتِ مربوط به انسان - صرف نظر از بحث های تفسیری و بحث های پیچیده برخی از محقّقان - مورد توجّه قرار می گیرد.

سیر صعودی و نزولی بشر

آیات مربوط به انسان، به سه گروه تقسیم می شود؛

گروه اوّل: به هر دو مرحله قوس صعودی و نزولی انسان توجّه شده است؛ از جمله:

( لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ فی اَحْسَنِ تَقوِیمٍ ا ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلِینَ ا اِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ اَجْرٌ غَیرُ مَمْنُونٍ ) . ( 149 )

«یقیناً انسان را در نیکوترین نظام و اعتدال آفریدیم. سپس او را به پایین ترین مرحله و پستی باز گرداندیم. مگر آنانکه ایمان آورده، اعمال شایسته انجام داده اند که برای آن ها پاداش قطع ناشدنی (و بی منّت) خواهد بود».

در این آیه - پس از چهار سوگند که در آیات قبل از آن آمده - به مراحل تکامل و انحطاط و قوس صعود و نزولی انسان، اشاره شده است.

خداوند انسان را از نظر روحی و جسمی موزون و شایسته آفرید. هرگونه استعدادی را در وجودش قرار داد. به گونه ای که اگر در طریق صلاح، از این استعدادها و نعمت های خدادادی استفاده نیکو نماید، به برترین مراحل کمال و بر بالاترین قله افتخار نایل آید و اگر از مسیر انسانی و حقّ منحرف گردد و این استعدادها را در طریق فساد و خواسته های حیوانی به کار اندازد، به پایین ترین مراحل، سقوط نموده و در صف دوزخیان قرار گیرد. ( 150 )

( اِنّا عَرَضْنَا الْاَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَالْاَرْضِ وَالْجِبالِ فاَبَینَ اَنْ یحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الانسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً ) . ( 151 )

«ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم. آن ها از حمل آن سرباز زدند و از آن هراس داشتند، ولی انسان آن را حمل نمود، راستی او بسیار ستمگر و جاهل بود».

این آیه، به یکی دیگر از امتیازات و ویژگی های شگرف انسان اشاره دارد که از سویی موقعیت بسیار ممتاز او گوشزد شده است که دارای چنان استعداد فوق العاده ای است که در میان همه موجودات، فقط اوست که می تواند حامل امانت عظیم الهی باشد و با کسب معرفت و تهذیب نفس و خودسازی، در جادّه عبودیت و کمال به سوی معبود مطلق سیر نماید تا بدان جا که قابلیت دریافت ولایت پروردگار متعال و اولیا را دارد.

و از سویی، از سر نادانی بر خویشتن ظلم و ستم می کند و به پایین ترین مراحل سقوط می نماید.

انسان تنها موجودی است که قوس صعودی و نزولی اش بی انتها و نامحدود است. هم قادر است آن چنان اوج گیرد که به مرتفع ترین قلّه کمال پرواز نماید تا آن جا که معلّم فرشتگان و مسجود آسمانیان و سرآمد همه موجودات گردد و هم با اراده و اختیار خود بر خویشتن ستم نموده و همه ارزش های بزرگ را به دست فراموشی سپارد و خود را در عالم طبیعت محصور و به پایین ترین مراحل سقوط نموده، در صف دوزخیان قرار گیرد.

و این خود یکی دیگر از امتیازات اوست که در میان همه موجودات، به این اندازه بین فرد کامل و ناقص او فاصله است.

سیر صعودی و تکاملی

گروه دوم از آیات قرآنی به مراحل سیر صعودی و تکاملی و بُعد ملکوتی انسان توجّه نموده است. آن ها نیز به دسته های مختلفی تقسیم می گردند:

برخی از آن ها فضایل و کمالات انسان را یادآور می شوند از جمله؛

( و اِذ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائکةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَةً قالُوا اَتَجْعَلُ فِیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ اِنِّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ا وَ عَلَّمَ آدمَ الْاَسْماءَ کُلَّها... ) . ( 152 )

«و هنگامی که پروردگار تو، به فرشتگان فرمود: من در زمین خلیفه و جانشینی قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: آیا کسی را در زمین می گماری که در آن فساد و خون ریزی کند! و حال آن که ما تو را تسبیح و تقدیس خواهیم کرد؟ پروردگار در پاسخ فرمود: من می دانم آن چه را شما نمی دانید، و خداوند اسما را همگی به آدم آموخت... ».

در این آیات، به موقعیت معنوی انسان اشاره شده و مسأله خلافت او تشریح گردیده است، آنگاه استعداد و قابلیت او برای درک حقایق و آموختن اسما گوشزد شده است. در آیه 34 نیز آنچنان او را بزرگ می شمارد که مسجود ملائکه قرار می دهد.

شگفتا که خداوند آدمی را مسجود ملائکه می نماید و انسان جهول، منقاد و مطیع شیطان شده و او را سجده می کند»!

( یا اَیهَا الانسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ ) . ( 153 )

«ای انسان حقّا که تو با رنج و سختی به سوی پروردگارت در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد».

ما مسافرانی هستیم که از سر حد عدم، بار سفر بسته و به عالم وجود گام نهاده ایم و با تلاشی پررنج به سوی هستی مطلق در حرکتیم. در این بین، آگاهی و معرفت برخی، آنچنان وسعت پیدا می کند که سراسر عالم هستی را فرا می گیرد و تا به کمال مطلق و مقام قرب راه نیابند، آرام نمی گیرند.

طبیعت زندگی این جهان به گونه ای است که خالی از مشکلات و ناملایمات، ناگواری ها و رنج و زحمت نخواهد بود. ما خواسته یا ناخواسته در این جهان، زندگی آمیخته با رنج و سختی خواهیم داشت و در نهایت بازگشت همه ما به سوی کمال مطلق و مصیر ما سوی پروردگار هستی بخش خواهد بود.

( ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً... ثُمَّ اَنْشاناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ اَحْسَنُ الخالِقِینَ ) . ( 154 )

«آنگاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم... سپس آفرینشی دیگر پدید آوردیم، پس بزرگ [و خیرش فراوان و فیضش پایدار] است خداوندی که بهترین آفرینندگان است».

خدای متعال، پس از ذکر ویژگی های مؤمن و انسان کامل، به چگونگی آفرینش انسان می پردازد و پس از ذکر مراحل پنج گانه آفرینش او، از بزرگی آفرینش آدمی با تبریک به خود یاد می نماید و این نشانه آن است که انسان تا چه اندازه از شایستگی و استعداد فراوان برخوردار است و در آیه دیگر، مرحله پایانی خلقت انسان و دمیدن روح در کالبدش را این گونه ترسیم می فرماید:

( فَاِذا سوّیتُهُ و نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ ) . ( 155 )

«هنگامی که کار او را به پایان رسانیدم و در او از روح خود دمیدم، همگی برای او سجده کنید».

خداوند روح را به خود نسبت می دهد تا دلیل بر آن باشد که روحی پرعظمت در کالبد انسان دمیده شده و جنبه ملکوتی و روحانی بسیار با اهمیتی دارد. پس با وجود این روح الهی، انسان می تواند تجلّی گاه انوار خداوند بوده و به مقام خلیفة اللهی برسد.

( اِنّا هَدَیناهُ السَّبِیلَ اِمّا شاکِراً و اِمّا کَفُوراً ) . ( 156 )

«ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاس».

در این آیه، به بزرگترین ویژگی و امتیاز انسان از سایر موجودات، که برخورداری از اراده و اختیار اوست، اشاره شده است.

حیوانات به طور غریزی اداره می شوند و در زندگی آن ها هیچ گونه تحوّل و دگرگونی و تکامل دیده نمی شود، آن ها در پرتو هدایت تکوینی و با بهترین نظم به راه زندگی و کمال طبیعی و مادی خود ادامه می دهند و به تعلیم و تربیت و آموزگار نیازی ندارند. آن ها به تمام وسایل و لوازم ادامه حیات مجهّزند و تکویناً می دانند که این لوازم و ابزار را چگونه به کار برند تا به رشد طبیعی خود برسند. ( 157 )

با توجّه به غریزه ای که خداوند در حیوانات قرار داده است، از نظر طبیعی آن ها می دانند در چه مکانی و تحت چه شرایط آب و هوایی زیست نمایند و به چه چیزی تغذیه کنند. چگونه تولید مثل نمایند و نسل خود را چگونه پرورش دهند. چگونه از ابزار دفاعی خود استفاده نموده و برای فرار از دشمن چه عملی انجام دهند. همچنین برنامه های عملی و روش های غریزی هر یک از انواع حیوانات، یکسان و یکنواخت است. مثلاً زنبورهای عسل در مناطق مختلفی از زمین زندگی می کنند ولی همه دارای یک برنامه و یک روش مشخص هستند.

به طور خلاصه باید گفت؛ حیوانات در رشد و تکامل طبیعی خود، هیچ گونه اختیاری ندارند و با برخورداری از هدایت تکوینی در دانشگاه خلقت به جبر با برنامه معین به زندگی مادی خویش ادامه می دهند و در زندگی آن ها هیچ گونه تحوّل و دگرگونی مشاهده نمی شود.

لکن انسان از جهات مختلفی با حیوانات تفاوت دارد؛ قسمتی از برنامه های زندگی و قوانین تکاملی انسان - نظیر حیوانات - با هدایت تکوینی که خداوند در وجود وی قرار داده است، اداره می شود و در این موارد به آموزگار احتیاج ندارد. مثلاً معده برای هضم غذا، چشم برای دیدن و جریان خون در بدن، معلّم لازم ندارد. برای حس گرسنگی و تشنگی، غریزه جنسی، میل به خواب و بلوغ احتیاج به مدرسه و آموزگار نیست. چرا که همه اعضا و جوارح تکویناً به کار خود ادامه می دهد.

ولی زندگی انسان به هدایت تکوینی خلاصه نمی شود. او همانند حیوانات در طبیعت و ماده محصور نیست. جنبه روحانی و ملکوتی نیز دارد. دستخوش تحوّل و دگرگونی است. در میدان زندگی با برخورداری از نیروی علم، عقل، مهر، غضب، شهوت، عشق، حرص، طمع و سایر قوا، سجایای ملکوتی و غرایز حیوانی، عواطف و ابزارهای نیک و بد و نیروهای متّضاد سرگردان است و هر کدام از آن ها او را به راهی می کشاند و در نتیجه، مظاهر زندگیش تجلّی گاه یکی از این عوامل خواهد بود. با این همه، در باطنش استعداد و قابلیت های مخصوصی نهفته است که می تواند او را به مدارج عالی انسانیت و کمال واقعی برساند.

به بیانی دیگر آفرینش بشر برای رسیدن به تکامل واقعی بر اساس اختیار و آزادی اوست؛ اراده پروردگار متعال بر این تعلّق گرفته است که انسان، مختار باشد و راه هدایت و سعادت را با گام های استوار خویش بپیماید و ارزش او بر سایر موجودات، حتّی فرشتگان، در گرو همین انتخاب و اختیار اوست.

خداوند برای هدایت انسان مقدمات وصول به آن را در وجود او قرار داده است. علاوه بر ارسال وحی و تعلیمات آسمانی توسّط راهنمایان معصوم، عقل و وجدان اخلاقی، عواطف و احساسات را در وی قرار داده است تا او را به خیر و رستگاری راهنمایی نموده و زمینه هدایت و سعادتش را فراهم سازد.

از سوی دیگر، وسایل گمراهی برای انسان در درون و برون وجودش فراهم است؛ نفس سرکش و طغیان گر و هواهای نفسانی، شهوات، شیطان اغواگر، فشارها و ناملایمات، ناگواری ها، مصیبت ها، فقر و پریشانی، فراز و نشیب های زندگی، زن و فرزند، معاشران، دوست و دشمن، همه و همه ابزار آزمونی هستند که برای او فراهم است.

و در این میان، انسان با آگاهی و استمداد از حضرت حق، راه سعادت را برمی گزیند و در مقابل نعمت ها و هدایت های آفریدگار متعال، سپاسگزاری می نماید و در عرصه ها و مراحل مختلف زندگی، قابلیت های فراوانی از خود نشان می دهد و کانون وجودش، مرکز تجلّی شکوه و عظمت حضرت حق و ژرفای جان و قلبش از پرتو نور حق آکنده می شود و یکباره از دنیا و مافیها برکنده و به شهوات و هوا و هوس ها پشت پا زده، به کمال واقعی خویش نایل می گردد و یا تحت تأثیر نفس سرکش و شیطان اغواگر قرار می گیرد، جهل و عناد، شهوت و هوا و هوس بر او چیره شده و خود را در حیوانیت خلاصه می کند و در مقابل آفریدگار جهان، ناسپاسی کرده و راه عصیان را بر می گزیند و به سوی دوزخ دنیا و آخرت کشیده می شود.

امّا فرشتگان، گرچه از نورانیت فراوان و عصمت برخوردارند و پروردگار متعال را عصیان نمی کنند، لکن از نظر شایستگی به گونه ای آفریده شده اند که راه و رسم زندگی را کاملاً می دانند و در حوزه وجودی شان شرّ و بدی، سستی و غفلت و عصیان راه ندارد و وسایل گمراهی در درون و برون وجودشان فراهم نیست. ( 158 )

عبد اللَّه بن سنان گوید: از امام صادق عليه‌السلام پرسیدم: فرشتگان برترند یا آدمیان؟ پاسخ دادند که امیر مؤمنان علی عليه‌السلام چنین فرمودند:

«خدای بزرگ در نهاد فرشتگان، عقل را بدون شهوت قرار داد، و در چهار پایان، شهوت را بدون عقل نهاد، و در آدمیان، هر دو را قرار داد. اگر کسی عقل و خردش بر شهوتش غالب گردد، از فرشتگان بهتر است. و هر کس شهوتش بر عقلش غالب گردد، از چهارپایان بدتر خواهد بود». ( 159 )

بنابراین، فرشتگان از قوا و نیروهای مختلف و متضادی برخوردار نیستند که میدان وجودشان عرصه درگیری این نیروها شود تا راه هدایت را برگزینند و عصیان نکنند و سستی و غفلت نورزند و از موجودات مجرّد و نورانی به شمار آیند. بلکه حوزه وجودیشان بر نورانیت است.

در آیات فراوانی ویژگی های مؤمن و انسان برتر و ممتاز را برشمرده است. ( 160 )

و برخی از آیات، ارزش انسان را از همه موجودات بیشتر و مقام و منزلتش را برتر و بالاتر دانسته، بلکه هدف اصلی از خلقت جهان و موجودات عالم هستی را انسان معرّفی کرده است از جمله؛

( وَ لَقَدْ کَرَّمنا بَنِی آدَمَ و حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً ) . ( 161 )

«قطعاً ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب ها) حمل نمودیم و از چیزهای پاکیزه به آن ها روزی دادیم و بر بسیاری ( 162 ) از آفریده های خود برتری دادیم».

در این آیه، به امتیاز و شخصیت والای انسان و مواهب الهی نسبت به او و نیز بهره بری از انواع روزی ها و تلاش و حرکت برای به دست آوردن آن ها، اشاره شده است.

اساساً انسان دارای ویژگی ها و امتیازات فراوانی است از جمله؛

1 - هیچ موجودی همانند انسان به سوی کمال، حرکت نمی کند.

از سنّت حاکمه در جهان طبیعت، حرکت است. ( 163 ) بذر گلِ نارس، زمانی از حرکت باز می ایستد و سکون و توقّف می کند که به گل کامل تبدیل شود که در آن صورت، تمام استعدادهای او بروز می کند و این قانون، در سراسر جهان هستی حکم فرماست.

انسان نیز محکوم این قانون است، با این تفاوت که حرکت در موجودات دیگر جبری است، لیکن در انسان - همان گونه که توضیح داده شد - دو نوع حرکت وجود دارد: حرکت جبری که اعضا و جوارح و قوای جسمانی دارای حرکت جبری هستند، از نطفه به علقه و مضغه و در نهایت کودک به دنیا می آید، و نوعی هم حرکت اختیاری است؛ که به مقام خلیفة اللهی می رسد و آن چنان اوج می گیرد که ملائکه و فرشتگان نیز به مرتبه او نمی رسند.

2 - هیچ موجودی همانند انسان، مسیر حرکت و سیرش طولانی نیست؛ مسیر سیر انسان از اسفل سافلین تا اعلا علیین، از مُلک تا ملکوت، از حیوانیت تا انسانیت است.

3 - هیچ موجودی مانند انسان بین فرد کامل و ناقص او، تا این مقدار اختلاف نیست. از یک طرف عقل کامل، نور نخست و مخلوق اول است و در قوس نزولی نظیر فرعون هاست. چه آن که - همان گونه که پیشتر اشاره شد - انسان دارای استعدادهای بی شمار و کشش های گوناگون و دارای جنبه های مختلفی است.

اگر آدمی چراغ فطرت و عقل را خاموش نکند و تحت تربیت رهبران الهی و آموزه های دینی قرار گیرد و استعدادهای خود را شکوفا سازد و غرایز گوناگون خود را تعدیل نماید، به اعلا علیین صعود می کند. امّا اگر چراغ فطرت و عقل را خاموش نموده و تحت تربیت رهبران الهی قرار نگیرد و به جای بهره گیری از استعدادها و نیروهای عظیم خدادادی، در مسیر پیروی از هوا و هوس و شهوات حیوانی قرار گیرد، به اسفل سافلین سقوط می نماید.

( هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً... ) . ( 164 )

«او خدایی است که آن چه در زمین است، همه را برای شما آفرید».

در این آیه، به ارزش وجودی و مقام انسانیت اشاره شده است که خداوند او را برای امر خطیر و پرارزشی آفریده است و لذا همه چیز را برای او خلق نموده و هدف از خلق موجودات را انسان دانسته است. البته در آیات دیگر این گونه تعبیر شده است که: «آسمان و زمین و آنچه در آن هاست، همه مسخّر انسانند». ( 165 )

از مجموع این آیات چنین استفاده می شود که انسان، تکامل یافته ترین موجود این جهان است و این از ویژگی های مکتب حیات بخش اسلام است که مقام و منزلت انسان را تا این حد بالا می برد و بیش از همه مکتب ها برای او ارزش قائل است.

آیات فراوانی وجود دارد که انبیا، اوصیا و اولیا نظیر حضرت ابراهیم، حضرت عیسی و حضرت موسی عليهم‌السلام را معرّفی نموده و مقامات، حالات، مجاهدت ها و ویژگی های آن بزرگواران را گوشزد می نماید.

این آیات به قدری فراوان است که بیان آن ها از عهده این رساله خارج بوده و کتاب جداگانه ای را می طلبد.

ناگفته نماند: اینکه قرآن در مورد انسان این همه عنایت دارد برای آنست که انسان خود را بشناسد و موقعیت خویشتن را در جهان آفرینش درک نماید و هدف از این شناختن و درک کردن جز این نیست که خود را به مقام والایی که شایسته آن است برساند. قرآن کتاب انسان سازی است، می کوشد که آدمی «خود» را کشف نماید و با شناختن آن «خود» است که انسان خواهد فهمید که خاکی محض نبوده، پرتوی از روح الهی در او وجود دارد لذا در خود، احساس شرافت و کرامت و تعالی می کند و خویشتن را از تن دادن به ذلّت ها و پستی ها برتر شمرده، انگیزه خودسازی و حرکت به سوی کمال در او پدید می آید و می کوشد تا خود را از وضع موجود نجات بخشیده، در سلک مردان الهی درآید.

سیر نزولی انسان

قسمت اول

گروه سوم از آیات، به قوس نزولی انسان و مراحل تکامل نیافته او توجّه دارد؛

بدون شک قدر و منزلت عظیم و آثار شگفت انگیزی که خداوند برای انسان عنوان فرموده، به لحاظ طهارت و پاکی نفس از رذایل اخلاقی و کدورت های عالم طبیعت و سیر معنوی او و مهیا شدن برای دریافت فیض های نامتناهی الهی است؛ وگرنه انسان تربیت نشده که به استعدادها و قوای درونی خود توجّه ندارد و غرایز خود را رها نموده و به متاع ناچیز عالم طبیعت قانع است، از سیر به سوی کمال محروم بوده و بسا از حیوانات بدتر و عاجزتر است و به جنبه های منفی و ضعف های بی شماری مبتلا می گردد و به موجودی ضعیف، طغیانگر، مغرور، ناسپاس، بخیل، شتابزده و عجول و... مبدّل می گردد و به صورت گیاهی خودرو و بسا ستم پیشه پرورش می یابد.

* قرآن در آیات فراوانی به سیر نزولی انسان اشاره کرده که آن ها نیز مختلف است؛ در بسیاری از آن ها، نقطه ضعف ها، کاستی ها و صفات ناپسند آدمی ترسیم شده است، از جمله؛

( یرِیدُ اللَّهُ أَنْ یخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الانسَانُ ضَعِیفاً ) . ( 166 )

«خداوند می خواهد (با تشریع برخی احکام) کار را بر شما سبک گرداند و (می داند که) انسان ناتوان آفریده شده (و مقاومت او اندک) است. ».

انسان تربیت نشده، موجود ضعیفی است که در برابر ناگواری ها و کدورت های عالم طبیعت و طوفان غرایز و هوا و هوس ها استقامت خود را از دست می دهد. لذا مکتب حیات بخش اسلام با آموزه های دینی و احکام و دستوراتی هماهنگ و همسو با فطرت و در عین حال سهل و آسان و در خور همگان، بشر را به تربیت انسانی سوق داده و برای تعدیل غرایز او، راهکارهایی را ارائه داده است.

امیر مؤمنان، پیشوای بزرگ انسان ها نیز به برخی از کاستی های انسان اشاره نموده، می فرمایند:

«مِسْکِینٌ ابْنُ آدَمَ؛ مَکْتُومُ الْاَجَلِ، مَکْنُونُ العِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ البَقَّةُ وَ تَقْتَلُهُ الشَرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ». ( 167 )

«بیچاره فرزند آدم که اجلش پنهان، بیماری و دردهایش پوشیده، عمل و کردارش محفوظ و ثبت شده، پشه او را دردناک می سازد، آب در گلو گرفتن، او را می کشد و عرق، بد بویش می کند».

راستی آیا شایسته است چنین موجودی گردنکشی و تکبّر ورزیده به خود بنازد؟!

خداوند می فرماید:

( وَ اِذا مَسَّ الانسانَ الضُرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أو قائِمًا فلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَاَنْ لَمْ یدْعُنا اِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُینَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یعْمَلُونَ ) . ( 168 )

«هنگامی که به انسان زیان و آسیبی رسد، ما را به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده (در همه حال) می خواند و چون گرفتاریش را برطرف ساختیم، چنان می رود که گویی ما را برای گرفتاری که به او رسیده، نخوانده است. این گونه برای اسرافکاران آنچه انجام می دادند، زینت داده شده است».

افراد کم ظرفیت و سطحی، هنگامی که در دام بلا گرفتار می شوند، خدای را در همه حال می خوانند و از حضرتش می خواهند بلاها و ناگواری هایشان را برطرف سازد. امّا به مجرّد آن که ناراحتی آن ها برطرف شود، آن چنان در غفلت فرو می روند که گویا هرگز تقاضایی نداشته اند.

( وَ لَئِنْ اَذَقْنَا الانسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ اِنَّهُ لَیؤُسٌ کَفُورٌ ا وَلئِنْ اَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتّهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبَ السَیئاتُ عَنّی اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ا اِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اُؤلئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ کَبِیرٌ ) . ( 169 )

«اگر از جانب خود رحمت و نعمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از وی سلب کنیم، قطعاً نومید و ناسپاس خواهد بود و اگر پس از محنت و ناراحتی که به او رسیده، نعمتی به او بچشانیم، حتماً خواهد گفت: گرفتاری ها از من دور شد (و دیگر باز نخواهد گشت و غرق شادی و غفلت و فخر فروشی می شود) او شادمان و فخر فروش است. مگر آن ها که (در سایه ایمان راستین) شکیبایی و استقامت ورزیده و عمل صالح و شایسته انجام داده اند، که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ خواهد بود».

در این آیات، گوشه ای از کاستی ها و ضعف های افراد بی ایمان و تربیت نشده گوشزد شده است؛ نخست کم ظرفیتی در برابر ناگواری ها و مشکلات که هرگاه نعمتی به آن ها ارزانی و سپس از آن ها گرفته شود، مأیوس و نومید شده، آن گاه به کفران و ناسپاسی برمی خیزند و سومین نقطه ضعف آن ها، این است که هنگامی که در ناز و نعمت به سر می برند، دست و پای خود را گم کرده و غرق لذّت و شادی می شوند. به گونه ای که غرور و تکبّر بر آن ها چیره شده، آن چنان که خدای را فراموش کرده و از شکر نعمت های بی دریغ حضرتش غافل می شوند!

در پایان اضافه می کند که تنها افراد باایمان که دارای روحی بزرگ و سینه ای گشاده هستند، در مقابل دشواری ها شکیبایی و استقامت ورزیده و در انجام اعمال شایسته، موفّق اند که نه دگرگونی روزگار آن ها را تکان می دهد و نه سلب نعمت ها، آنان را به نومیدی و ناسپاسی می کشاند و نه روی آوردن نعمت ها، آن ها را غافل و مغرور می سازد.

( وَ یدْعُ الانسانُ بالشَرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیرِ وَ کانَ الانسانُ عَجُولاً ) . ( 170 )

«انسان (بر اثر شتابزدگی و عدم تفکّر) بدی ها را فرا می خواند، همان گونه که خیر و خوبی ها را می خواند، و انسان همواره عجول و شتابزده است».

یکی از علل سقوط افراد تربیت نشده و تکامل نیافته، شتابزدگی است. بسیاری از فعالیت های آدمی، از عقل و تمایلات عالی انسانی سرچشمه می گیرد. حرکت بر اساس تدبیر، برنامه ریزی مبتنی بر محاسبه و انجام کارها بر پایه آینده نگری که از تدبّر و تفکّر و مصلحت اندیشی سرچشمه می گیرد، به انسان اختصاص داشته و حیوانات از آن بی بهره اند.

از سوی دیگر بهره مند شدن از راهنمایی عقل در گفتار و رفتار و شناخت صحیح نیک از بد با شتابزدگی سازگار نیست. زیرا انسان سبکسر و بی مطالعه، به واسطه آن که در کارها به سرعت تصمیم می گیرد، توفیق تأمّل و تفکّر را از دست داده و زمینه استفاده از نعمت عقل و فکر را از بین می برد و همین امر، بستر مناسبی برای کج روی ها و ناملایمات شده و او را در طول زندگی، پیوسته دچار ناکامی و شکست می سازد.

آری! شتاب خارج از اعتدال در کارها، باعث عدم مطالعه کافی در امور می شود و این خود، قدرت شناخت درست خیر از شر، سعادت از شقاوت را از انسان سلب می کند. به علاوه هوا و هوس و شهوات نفسانی نیز چهره حقیقت را در نظر آدمی دگرگون ساخته، او را به دنبال شرّ و بدی روانه می سازد.

چه بسیارند افرادی که بر اثر شتابزدگی، خود را به پرتگاه های پر خطر افکنده و می پندارند که به محلّ امن و امان می روند. اینان در زشتی ها و بدبختی ها غوطه ور شده، به پندار اینکه در مسیر خیر و سعادت گام بر می دارند.

بنابراین، هرگاه انسان در دامان رهبران و مربیان الهی تربیت نشود، سرمایه های عظیمی را که خداوند متعال در نهادش قرار داده است، از دست داده و جنبه های منفی و خطرناک در وجودش آشکار می گردد.

( وَ اِذا اَنْعَمْنا عَلَی الانسانِ اَعْرَضَ وَ نَأ بِجانِبِهِ وَ اِذا مَسَّهُ الشرُّ کانَ یؤُساً ) . ( 171 ) «هنگامی که به انسان نعمتی ارزانی دادیم، خود را کنار کشیده، (از حق) روی گرداند (و متکبّرانه) پهلو تهی کرده، دور شود، و چون آسیبی به وی رسد، نومید و مأیوس می گردد».

در این آیه، به یکی دیگر از بیماری های اخلاقی و روانی انسان های ناسالم اشاره شده که وقتی پروردگار متعال به اینان نعمتی ارزانی می دارد، از روی غرور و تکبّر به حضرتش پشت کرده، دور می شوند.

امّا هنگامی که نعمتی از آنان سلب نماید و مختصر آسیبی به آن ها برسد، مأیوس و ناامید می شوند. به عکس مؤمنان واقعی که وسعت روحشان از اقیانوس ها افزون تر است و سخت ترین طوفان ها در آن ها اثری ندارد، هیچ گاه مضطرب نگشته و بسان کوه های استوار پا برجایند و به هنگام روی آوردن نعمت ها، خدای را سپاس و در همه حال او را یاد می کنند.

( قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی اِذاً لَأمْسَکْتُمْ خَشْیةَ الانفاقِ وَ کانَ الانسانُ قَتُوراً ) . ( 172 )

«بگو اگر شما مالک گنجینه های رحمت پروردگار می بودید باز هم (به خاطر تنگ نظری و) از بیم تمام شدن و انفاق، امساک می ورزیدید و انسان همواره سخت گیر و بخیل است».

یکی دیگر از صفات مذموم ناشایستگان، تنگ نظری و بخل است که ریشه در ضعف اعتقادی آنان دارد. پیروان واقعی اسلام، همه مواهب و نعمت ها را از آفریدگار متعال دانسته و معتقدند که این نعمت ها چند روزی به طور امانت نزد آنان گذاشته شده است و اگر احیاناً بخشی از آن را انفاق نمایند، برای همیشه نزد پروردگار باقی خواهد بود. آنان دل را از علایق مادی شستشو داده و در مقام دوستی پروردگار از جان و مال می گذرند و لذا از انفاق در راه خدا دریغ نمی کنند.

آنان نه تنها از انفاق کردن ناراحت نمی شوند، بلکه خوشحال بوده و آن را وظیفه خود می دانند و در اثر این طرز تفکّر، از بسیاری بیماری های روحی از قبیل: بخل، حسد و حرص در امانند؛ به عکسِ کافران و مشرکان که در اثر ضعف اعتقادی، به این بیماری های خطرناک مبتلایند.

( فَاِذا مَسَّ الانسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ اِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنّا قالَ اِنَّما اوُتیتُهُ عَلی عِلْمٍ بَلْ هِی فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ اَکْثَرَهُمْ لا یعْلِمُونَ ) . ( 173 )

«هنگامی که به انسان زیانی رسد، ما را (برای حلّ مشکلش) می خواند و آن گاه که به او نعمتی دهیم، می گوید: این نعمت را به سبب دانش و کاردانی خود به دست آوردم، بلکه این وسیله آزمایش آن هاست، ولی اکثرشان نمی دانند».

در این آیه، یکی دیگر از چهره های زشت ستمکاران و بی دینان ترسیم شده است. اینان به هنگام روی آوردن ناگواری ها و مشکلات، به خداوند پناه برده و از او مدد می خواهند و آنگاه که درد و رنج و گرفتاری برطرف گردد و نعمتی به آن ها داده شود، لطف و عطای آفریدگار را فراموش کرده، می گویند: این نعمت را بر اثر لیاقت و کاردانی خود به دست آوردیم!

این غافلان هیچ نمی اندیشند که این علم و آگاهی و کاردانی، موهبتی است از سوی خدای متعال، و این نعمت ها وسیله ای برای آزمایش آن هاست.

آفریدگار جهان و پروردگار مهربان، برای رشد و کمال انسان آن چه از نعمت ها که مورد نیاز وی بوده، به او ارزانی داشته و برای بروز و ظهور استعدادها و قابلیت ها - که تنها از پرتو وجود فراز و نشیب های زندگی و بروز خوشی ها و ناخوشی ها میسّر می گردد - آدمی را به انواع بلایا و گرفتاری ها می آزماید.

خدای حکیم، گاه انسان را در رفاه و آسایش و گاه در تنگنای مشکلات قرار می دهد تا او را از این طریق بیازماید و ارزش وجودی او را بالا برد. امّا متأسفانه انسان هایی که در مکتب انبیای الهی تربیت نشده اند، به هنگام سختی ها و دشواری ها و ناگواری ها مأیوس و به هنگام بروز نعمت ها، مغرور و غرق دنیا می گردند، به طوری که هم خدای را و هم خویشتن خویش را فراموش می کنند. این مغرورانِ از خدا بی خبر، به هنگام روی آوردن نعمت ها و بروز خوشی ها، از خدا غافل و مواهب الهی را فراموش کرده، اموالشان را تنها مولود آگاهی و لیاقت خودشان می پندارند.

( لا یسْاَمُ الانسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیرِ وَ اِنْ مَسَّهُ الشَرُّ فَیؤُوسٌ قَنُوطٌ ا وَلَئِنْ اَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ هذا لِی وَ ما اَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَلَئِنْ رُجِعْتُ اِلی رَبِّی اِنَّ لی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ ا اِذا اَنْعَمْنا عَلَی الانسانِ اَعْرَضَ وَ نَأ بِجانِبِهِ وَ اِذا مَسَّهُ الشَرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ ) . ( 174 )

«هرگز انسان از دعای خیر (و تقاضای نیکی و نعمت) خسته نمی شود و هرگاه آسیبی به او رسد، مأیوس و نومید می گردد. و اگر از جانب خود - پس از زیانی که به او رسیده است - رحمتی به او بچشانیم، قطعاً خواهد گفت: این به سبب (شایستگی و استحقاق) من است و گمان ندارم که رستاخیز برپا شود (و به فرض آن که قیامتی باشد) ، هرگاه به سوی پروردگارم باز گردانیده شوم، قطعاً نزد او برایم خوبی و پاداش های نیک خواهد بود، بدون شک ما کافران را به آنچه انجام داده اند، آگاه خواهیم کرد و مسلماً از عذابی سخت به آنان خواهیم چشانید.

و هرگاه نعمتی به انسان دهیم روی برتابد و خود را کنار کشیده، (از حق) روی گرداند (و متکبّرانه) پهلو تهی کرده دور شود و چون آسیبی به او رسد، (برای برطرف شدن آن) فراوان دست به دعا بردارد. (و تقاضای فراوان و مستمر دارد) ».

قسمت دوم

در این آیات نیز به برخی از ضعف ها و کاستی های انسان های کم ظرفیت و کافران از خدا بی خبر اشاره شده است. افرادی که از ارزش های والای انسانی بی خبرند، کسانی که قلوبشان به نور معرفت و ایمان روشن نگشته و در مکتب حیات بخش انبیا تربیت نشده اند، انسان هایی که بر اثر بینش غلط، خود را در عالم ماده و طبیعت محصور نموده اند جز به دنیا و خوشی های زودگذر آن نمی اندیشند. اینان هرگز تنور حرصشان از گرمی نمی افتد و از تقاضای نیکی ها ملول نمی شوند. هرچه بیشتر به دست می آورند، بیشتر می خواهند و هرچه به آن ها بدهند، باز سیر نمی شوند و اگر دنیا به آنان پشت کرده، شرّ و بدی و تنگدستی دامنشان را فرا گیرد، به کلّی مأیوس شده، ناامید می شوند.

اینان آن چنان مغرورند که هرگاه از جانب پروردگار به آن ها رحمت و نعمتی برسد، می گویند: این به سبب لیاقت و شایستگی و کاردانی ما بوده است و سرانجام این غرورشان، آن ها را به انکار آخرت می کشاند. ولی خداوند این مغروران را به عذاب و کیفری دردناک مبتلا خواهد کرد.

و در سومین آیه اشاره می فرماید: آنچنان کم ظرفیت اند که هرگاه به آنان نعمتی ارزانی شود، اعراض می کنند و با تکبّر و خودخواهی از حق دور می شوند و هرگاه به آن ها آسیبی برسد، دعا و تقاضای فراوان دارند و برای برطرف شدن آن اصرار می ورزند.

آری! انسان کم ظرفیت و فاقد ایمان چنین است که مدام به ظلمت ها و کدورت ها مبتلا بوده و به هنگام روی آوردن نعمت ها، مغرور و حریص و فراموشکار می شود و هنگام پشت کردن نعمت ها و بروز مشکلات، مأیوس و نومید و پرجزع می گردد.

ولی در مقابل، ابرمردان و پیروان راستین مکتب انبیا که وجودشان به وسعت جهان هستی است و قلوبشان از ایمان سرشار است، آن چنان پر می کشند، و به گونه ای اوج می گیرند که نه خوشی ها و نعمت ها، آنان را دگرگون و نه ابتلائات، آن ها را مضطرب و سرنگون می سازد.

( اِنَّ الانسانَ خُلِقَ هَلُوعاً ا اِذا مَسَّهُ الشَرُّ جَزُوعاً ا وَ اِذا مَسَّهُ الخَیرُ مَنُوعاً ا اِلَّا الْمُصَلِّینَ... ) . ( 175 )

«به راستی که انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده است. هنگامی که بدی به او رسد، بی تابی کند و هنگامی که خوبی به او رسد، مانع دیگران شده، بخل ورزد. مگر نمازگزاران... ».

پس از ذکر عذاب های قیامت، اوصاف افرادی که شایسته دوزخ اند، بیان شده است. این افراد، حریص و کم طاقت اند و هنگامی که به آن ها بدی رسد، بسیار جزع و بی تابی کنند و آن گاه که خوبی به آنان رسد، از دیگران دریغ دارند. آنگاه گروه هایی که - به واسطه به پاداشتن نماز، پاسداری از حق نیازمندان، ایمان به روز رستاخیز، بیم از عذاب پروردگار، نگهداری دامان از بی عفتی، رعایت امانت و پیمان، ادای شهادت و مواظبت بر نماز - از صف دوزخیان جدا شده و به شایستگان و ملکوتیان می پیوندند، نامبرده شده اند.

باید توجّه داشت که هر یک از صفات، غرایز و تمایلات گوناگونی که خداوند در مجموعه جسم و جان بشر نهاده است، به نوبه خود ایفای نقش کرده و در تأمین سعادت و تکامل او سهم به سزایی دارد. البته لازم است با محاسبه منطقی و رعایت اصول و ضوابط تربیتی، هر یک را در جهت صحیح بهره بری راهنمایی و در حدّ ضرورت، ارضا نمود و از پیامدهای افراط و تفریط و عوارض زیان بار آن پیشگیری نمود.

مثلاً صفت حرص که شاخه ای از حبّ ذات است، اگر در مسیر انحرافی و منفی قرار گیرد، به سوی انحصارطلبی، دنیادوستی، بخل و حسد و مانند آن پیش می رود. امّا اگر کنترل شود و در مسیر نوع دوستی، عشق به هستی مطلق و تحصیل علم و دانش قرار گیرد، موجب کمال و سعادت آدمی می گردد.

( فَاَمَّا الانسانُ اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَاَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی اَکْرَمَنِ ا وَ اَمَّا اِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی اَهانَنِ... ) . ( 176 )

«امّا انسان هنگامی که پروردگار برای آزمایش، او را اکرام می کند و نعمت فراوان به او می دهد، می گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است. و امّا هنگامی که برای امتحان، روزی اش را بر او تنگ می گرداند، می گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است».

در این آیات، به یکی دیگر از صفات منفی آنان اشاره شده است که - با آن که آزمایش الهی گاه با نعمت ها و گاهی با ابتلائات و مشکلات است - اینان به هنگام خوشی ها و روی آوردن نعمت ها مغرور شده، چنان می پندارند که از نزدیکان و مقرّبان الهی اند و به هنگام تنگدستی و بروز مشکلات مأیوس شده، می گویند: پروردگار ما را خوار نموده است! امّا مردان الهی خوب می دانند که نه اقبال نعمت، دلیل بر قرب به خداست و نه ادبار نعمت و روی آوردن سختی و دشواری، دلیل بر دوری از حق است. بلکه داده ها و سختی ها همه و همه ابزار آزمایش پروردگارند.

در ادامه نیز به برخی از کردارهای ناشایست آنان که موجب دوری آن ها از خداوند و گرفتاری آنان در چنگال مجازات الهی می شود، اشاره شده است.

( لا اُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ا وَ اَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ ا وَ والدٍ وَ ما وَلَدَ ا لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ فی کَبَدٍ ا اَیحْسَبُ اَنْ لَنْ یقْدِرَ عَلَیهِ اَحَدٌ ) . ( 177 )

«سوگند به این شهر (مقدّس مکّه) ، شهری که تو ساکن آن هستی و سوگند به پدر و فرزندش، (حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل) که قطعاً انسان را در رنج آفریده ایم (و زندگی او مملوّ از رنج هاست) آیا می پندارد که هیچ کس قادر نیست بر او دست یابد؟ ».

نفس آدمی به اقتضای طبیعت راحت طلبی همواره خواهان خوشی، راحتی، بی نیازی و رفاه و آسایش بوده، از تنگدستی، محرومیت، زحمت، درد و رنج، مصیبت و ناگواری متنفّر است. لیکن هرگز نباید فراموش کرد که تکامل انسان و شکوفایی استعدادها و بروز قابلیت ها حتّی رشد طبیعی و مادی وی، در پرتو تحمّل همین مشکلات، رنج ها و ناملایمات میسّر است.

انسان از آغاز زندگی تا پایان عمر (دوران کودکی سپس نوجوانی و از همه مشکل تر دوران پیری) پیوسته با انواع مشقّت ها روبرو بوده و مراحل زیادی از مشکلات و درد و رنج ها را طی می نماید تا از نظر مادی و معنوی رشد نموده و درخت وجودی اش به ثمر بنشیند.

نوجوانان اگر رنج مدرسه رفتن و درس خواندن را نکشند، چگونه ممکن است در آینده از نخبگان و فرزانگان باشند؟ بازاریان و کارگران اگر سعی و کوشش نکنند، چگونه تلاش آن ها نتیجه بخش می گردد؟ باغبانان و کشاورزان اگر در باغ ها و کشتزارها تحمّل رنج و زحمت نکنند، چگونه در بهار و تابستان محصول خود را برداشت نمایند؟

امّا تو ای راحت طلب! خواهان خوشی و راحتی هستی؟ سخت اشتباه کرده ای، چه آن که خداوند آن را خلق نکرده است.

طَبَعَتْ عَلی کَدِرٍ وَ اَنْتَ تُریدُها

صَفْواً عَنِ الْاَکْدارِ وَالْاَقْدارِ؟

وَ مُکَلِّفُ الْاَیامِ ضدّ طباعِها

مُتَطلِّبٌ فِی الماءِ جَذْوَةُ نارٍ! ( 178 )

و لذا امام سجاد عليه‌السلام می فرمایند:

«... مَنْ طَلَبَ الغِنی وَ الْاَمْوالَ وَ السَّعَةَ فِی الدُّنْیا فَاِنّما یطْلُبُ ذلِکَ لِلرَّاحَةِ، وَالرّاحَةُ لَمْ تُخلَقْ فِی الدُّنْیا وَ لا لِاَهْلِ الدُّنْیا اِنَّما خُلِقَتِ الرَّاحَةُ فِی الجَنَّةِ وَ لِاَهْلِ الجَنَّةِ والْتَعَبُ والنَّصَبُ خُلِقا فِی الدُّنْیا وَ لِاَهْلِ الدُّنْیا... ». ( 179 )

«کسی که بی نیازی و مال و ثروت و وسعت می طلبد، مقصودش از آن ها آسایش و راحتی است و راحتی در دنیا و برای اهل آن خلق نشده، بلکه راحتی و آسایش در بهشت و برای اهل آن آفریده شده و برای دنیا و اهل آن، رنج و سختی آفریده شده است».

نکته مهم آن که آمیختگی زندگی انسان با این همه درد و رنج، دلیل بر احتیاج اوست و زنگ بیدار باشی است بر اینکه او قدرتی ندارد و نمی تواند به تنهایی روی پای خود بایستد. با این حال خودخواهی برخی، سبب می شود که بر مرکب غرور سوار شده تا آن جا که در مقابل آفریدگار خود بایستند و هر کار خلاف و گناهی را مرتکب شوند. امّا به راستی خدای بزرگ ناظر اعمال آن ها نیست؟ و آیا می توانند از چنگال مجازات پروردگار رهایی یابند؟

( کَلاَّ اِنَّ الانسانَ لَیطْغی ا اَنْ رَاهُ اسْتَغْنی ) . ( 180 )

«چنین نیست (که شما می پندارید) قطعاً انسان همین که خود را بی نیاز پندارد، طغیان و سرکشی می کند».

رسالت خاتم پیام آوران صلى‌الله‌عليه‌وآله آغاز می گردد. بشریت مشمول بزرگترین الطاف الهی قرار می گیرد و نخستین آیات بر قلب شریف پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نازل می شود.

در این آیات، نعمت های بی دریغ مادی و معنوی آفریدگار بزرگ - که تکامل جسم انسان از یک موجود بی ارزش «علقه» و تکامل روح به وسیله تعلیم و تعلّم است - گوشزد می شود. به دنبال آن، به یکی دیگر از صفات منفی انسان اشاره شده است که با این گستردگی نعمت ها، سزاوار بود که بشریت سپاسگزار چنین آفریدگاری باشد، لکن چنین نیست!

زیرا طبیعت غالب افراد بر این است که وقتی خود را مستغنی و بی نیاز می پندارند، به جای سپاسگزاری، سرکشی و طغیان می کنند. با آن که همه نعمت ها از آنِ پروردگار متعال است و هیچ موجودی به طور مطلق بی نیاز نیست.

گروهی از انسان ها خود را بی نیاز پنداشته که در این صورت، روح استکباری در آن ها تقویت شده، طغیان گر می شوند. برخی تا آن جا ادامه می دهند که نه به خدایی معرفت دارند و نه پیامبری می شناسند و نه همنوعان نزد آن ها احترام دارند.

( وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الانسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ) . ( 181 )

«سوگند به عصر! به راستی انسان ها در زیانند ( 182 ) مگر مؤمنان و کسانی که اعمال صالح و شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه کرده اند».

به طور یقین همه انسان ها در زیانند؛ چه بخواهند یا نخواهند لحظات عمر به سرعت می گذرد و نیروها و سرمایه های خود را از دست می دهند مگر آنان که ایمان آورده، اعمال صالح انجام می دهند و از صفات پسندیده و مکارم اخلاق برخوردارند که در این صورت از سرمایه عمر به طور شایسته استفاده کرده اند. ( 183 )

بالاترین و گرانبهاترین سرمایه ها، سرمایه عمر است. ( 184 ) گروهی این سرمایه نفیس را برای رسیدن به مقامی، یا در مسیر عیش و نوشی و یا در راه هوا و هوسی از دست می دهند و گروهی که خویشتن و سرمایه های درونی خود را شناخته اند از عمرشان بی نهایت استفاده می کنند.

اینان سرمایه ها را به کار گرفته، استعدادها را شکوفا نموده و با تلاشی مستمر و جهادی پی گیر، آن چنان اوج می گیرند که به مرتفع ترین قله انسانیت نائل می گردند. در آن صورت، بت ها، خصوصاً بت نفس را شکسته، حجاب ها و ظلمت ها را از میان برده، خوبی ها را کسب نموده، در وادی قرب پروردگار گام نهاده و جز حضرت دوست مقصودی ندارند.

بنابراین، اگر انسان تحت تربیت انبیا و اولیای الهی قرار گیرد و سرمایه ها واستعدادهای فراوانی که در وجودش نهفته، به کار گیرد، در زمره برترین بندگان خداوند بوده و به مقام خلیفة اللهی می رسد و در غیر این صورت، زیان کرده، مانند گیاهی خودرو و بی ثمر پرورش می یابد و جز عالم طبیعت، حقیقتی را درک نمی کند و عاقبت در صف دوزخیان قرار می گیرد.

در برخی از آیات، از کفر ورزیدن و کفران او در مقابل نعمت های آفریدگار، سخن به میان آمده است از جمله؛

( وَ آتاکُمْ مِنْ کلِ  ما سَأَلْتُمُوهُ وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّه لا تُحْصُوها اِنَّ الانسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ ) . ( 185 )

«و از هر چیزی که از او تقاضا نمودید، به شما داد. اگر نعمت های خداوند را شماره کنید، نمی توانید آن را به شمار درآورید، به راستی انسان ستم پیشه و بسیار ناسپاس است».

سراپای وجود ما انسان ها، غرق مواهب و نعمت های آفریدگار است که هرگز قابل شمارش نیست، تنها در بدن یک انسان - به طور متوسط - ده میلیون میلیارد سلول زنده وجود دارد. به علاوه همه موجودات مسخّر انسان و در خدمت منافع او حرکت می کنند، به طوری که می توان گفت: همه موجودات به خاطر انسان آفریده شده اند و آدمی به صورت یک هدف عالی در مجموعه آفرینش در آمده است.

امّا افسوس که غالب افراد، نور ایمان در قلوبشان روشن نگشته و در دامان وحی و مکتب اولیای الهی تربیت نشده اند تا خویشتن و خدای خود را بشناسند. لذا در مقابل سفره گسترده آفرینش و نعمت های بی دریغ الهی در وادی طغیان گام نهاده و به کفران نعمت ها مشغول شده اند و برخی به این مقدار هم اکتفا نکرده، خدا و دین را مسخره و انکار می کنند و در صف کافران قرار می گیرند.

( وَهُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یمِیتُکُمْ ثُمَّ یحْییکُمْ إِنَّ الانسَانَ لَکَفُورٌ ) . ( 186 )

«و او (آفریدگاری) است که شما را حیات و زندگی بخشید، سپس شما را می میراند، بار دگر زنده می کند (امّا این) انسان سخت کفران کننده است».

در این آیه، به کفران و انکار انسان های تربیت نشده اشاره دارد که با مشاهده این آیات بی شمار، راه انکار را پیش گرفته و با وجود برخورداری از نعمت های فراوان، نه آفریدگار خود را می شناسند و نه در مقام سپاس او برمی آیند.

( قُتِلَ الانسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ) . ( 187 )

«مرگ بر این انسان که چقدر ناسپاس بوده، کفر می ورزد! ».

شگفت از افرادی که غرق نعمت های الهی هستند و این همه اسباب هدایت در اختیار دارند، امّا باز حق را انکار می کنند و راه کفر و عناد را پیش می گیرند. در آیات دیگر نیز

قسمت سوم

برای بیدار کردن انسان از خواب غفلت و توجّه او به مسؤولیت هایش در برابر خداوند، چنین آمده است:

( یا أَیهَا الانسَانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ ا الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ ) . ( 188 )

«ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریم و بزرگوارت مغرور ساخته؟ همان که تو را آفرید و تو را (و اعضای تو را) متعادل، موزون و هماهنگ ساخت».

در این آیه، انسان - که از سایر موجودات ممتاز است - در برابر خداوندی که هم ربّ و پروردگار است و هم کریم، مورد خطاب قرار می گیرد.

خداوند به مقتضای ربوبیتش، پیوسته انسان را در سایه حمایت خود قرار داده و با هدایت های تکوینی و تشریعی تربیت او را بر عهده گرفته و به مقتضای کرمش او را بر سر خوان نعمت های بی دریغش نشانده و از تمام مواهب مادی و معنوی برخوردارش ساخته است. بی آن که انتظار عوض و پاداشی داشته باشد. لکن بندگان در برابرش مغرور و جسور گشته، پیوسته او را فراموش و مدام راه عصیان را برمی گزینند. ( 189 )

( إِنَّ الانسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ ا وَإِنَّهُ عَلَی ذَلِکَ لَشَهِیدٌ ا وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیرِ لَشَدِیدٌ ) . ( 190 )

«انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس و بخیل است. و او خود بر این (امر) نیک گواه است و براستی او سخت شیفته مال ( 191 ) است».

پس از چندین سوگند عظیم، چهره دیگری از انسان های تربیت نشده ترسیم شده است. اینان بر اثر جهل و غرور، نسبت به پروردگار و نعمت های بی کرانش ناسپاس و بخیل اند. سپس می افزاید که مطلب آن قدر واضح است که خود او نیز بر این معنی گواه است.

آنگاه در ادامه اشاره می کند که این انسان تربیت نشده، سخت شیفته مال و ثروت است و همین علاقه شدید او به مال و ثروت، سبب ناسپاسی و بخل او می گردد.

آری! انسان هایی که انوار معارف الهی و آموزه های انبیا و اولیا قلوبشان را منوّر نساخته و چراغ فطرت و عقل را در خود خاموش نموده اند، به صورت موجودی «ظلوم» «کفور» و... و انسانی منفی در می آیند.

و در برخی از آیات، از عصیان آدمی نسبت به فرامین آفریدگار سخن به میان آمده است.

قرآن در بسیاری از موارد، از اقوام گذشته نام می برد که کفران و عصیان نمودند و از فرعون ها و طاغوتیان زمان یاد می کند که در پایان به کیفر اعمال خود گرفتار شدند از جمله؛ در سوره سبأ پس از ذکر نعمت هایی که به حضرت داود و سلیمان ارزانی شده - و قیام آن دو بزرگوار، به وظیفه شکرگزاری - سخن از قوم سبأ به میان می آورد ( 192 ) که در نقطه مقابل آن عزیزان قرار گرفتند.

خداوند بزرگ، نعمت های فراوانی را به آن ها بخشید. ( 193 ) لکن در اثر کفران و عصیان الهی همه آن ها از بین رفت. خداوند برای گوشمالی آنان سیلی عظیم فرستاد. ( 194 ) چون عذاب آمد، آن چنان سرزمین آن ها ویران گشت که برای ادامه زندگی همه از هم پراکنده شدند و هر گروهی به سویی روی آورد، به طوری که پراکندگی آن ها به صورت ضرب المثل درآمد. هرگاه می خواستند بگویند جمعیتی سخت متلاشی شدند می گفتند: «تَفَرَّقُوا أَیادِی سَبَأ= همانند قوم سبأ و نعمت های آن ها پراکنده شدند».

اینان همانند بسیاری دیگر از اقوام متنعّم گرفتار غرور و غفلت و مستی شدند و در برابر خداوند و نعمت های بی شمار او، راه ناسپاسی پیش گرفته، از مسیر حق و حقیقت منحرف گشتند.

اساساً سرزمین وجود آدمی نیز چنین است. اگر انسان از نیروها و استعدادهای خدادادی به صورت صحیحی استفاده کند و با صبر و استقامت، مرکب سرکش هوا و هوس را مهار نماید، از طغیان و سرکشی بپرهیزد و در مقابل نعمت های آفریدگار بزرگ سپاسگزار باشد، محصول او: علم، عمل شایسته، فضایل و کمالات است و از قفس طبیعت بیرون رفته، آنچنان پر می کشد که بر قلّه کمال صعود می نماید.

امّا اگر سدّ تقوا را بشکند، غرایز و هوا و هوس ها به صورت سیلی ویرانگر وجودش را فرا گیرد، او را بی ارزش، فاسد و گمراه ساخته و آنچنان سقوط می کند که از چهارپایان پست تر و در صف دوزخیان قرار می گیرد.

از مجموع آیات قرآنی چنین نتیجه می گیریم که قرآن انسان را به عالی ترین مدح ها و ستایش ها متصف کرده و بزرگ ترین مذمت ها و نکوهش ها را در حق او روا نموده است. از نظر قرآن، انسان موجودی است که توانایی آن را دارد که جهان را مسخر خویش سازد، فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد و هم می تواند به اسفل سافلین سقوط کند و از دیو و چهارپایان پست تر شود.

از نظر قرآن، انسان موجودی است که از طرف خداوند برگزیده و آفرینش او حساب شده است و در عمق وجودش خدا جویی است و به خدای خویش آگاهی دارد، و خداوند او را برای این آفریده که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد و از او اطاعت نماید و جز با یاد او آرام نگیرد.

وی از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار بوده و خلیفه و جانشین پروردگار در زمین، امانت دار خداوند، و مسئولیت پذیر (مسئول خویشتن و جهان) است، ظرفیت علمی و عملی اش نامحدود، مسلط بر جهان طبیعت، و نعمت های جهان آفرینش برای او آفریده شده است.

در عین حال از نظر قرآن همین انسان موجودی بسیار ستمگر و بسیار نادان، طغیان کننده و نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است. وی عجول و شتابگر، حریص و مجادله گر است؛ اگر بدی به او برسد جزع می کند و اگر نعمتی به او برسد بخل ورزیده و طغیان می کند.

آیا انسان یک موجود دو سرشتی است که نیمی از سرشتش نور و نیمی دیگر ظلمت است و به همین جهت قرآن هم او را مدح و هم نکوهش می کند؟

باید گفت که این مدح ها و ذم ها از آن جهت نیست که انسان موجودی دو سرشتی است بلکه منظور این است که انسان همه کمالات را بالقوه دارد و باید آن ها را به فعلیت برساند و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد. از نظر قرآن شرط اصلی وصول به این کمالات، ایمان و تسلیم در مقابل پروردگار خویش و پیروی از پیام آوران الهی است و انسان آنگاه خلیفة اللَّه و مسجود ملائکه و امانت دار خدا و مسئولیت پذیر و دارای همه کمالات است که از ایمان و تقوا و عمل صالح برخوردار باشد.

در مقابل، انسان منهای ایمان، موجودی ناقص و تنها به صورت، انسان است. و چنین انسانی ناسپاس، نادان، طغیان کننده و از حیوان پست تر است. انسان فاقد ایمان، انسان واقعی نیست و آنگاه که از خدا و حقیقت جدا شود بسان درختی است که از ریشه خویشتن جدا شده است و در آن صورت زیان کننده و شقی و گمراه است.


7

8

9

10