کشکول شیخ بهائی

کشکول شیخ بهائی0%

کشکول شیخ بهائی نویسنده:
گروه: کتابخانه شعر و ادب

کشکول شیخ بهائی

نویسنده: شیخ بهائی
گروه:

مشاهدات: 101546
دانلود: 8286

توضیحات:

کشکول شیخ بهائی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 82 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 101546 / دانلود: 8286
اندازه اندازه اندازه
کشکول شیخ بهائی

کشکول شیخ بهائی

نویسنده:
فارسی

معارف اسلامی

مفسران در مدت بارداری مریم به اختلاف سخن گفته اند ابن عباس ، آن را نه ماه دانسته است - مانند زنان دیگر - (عطا) و (ابو العامه ) و (ضحاک ) هفت ماه گفته اند بعضی دیگر، گفته اند هشت ماه - و هیچ نوزاد هشت ماهه ای جز عیسی زنده نمانده است - برخی دیگر شش ماه گفته اند و کسانی هم : سه ساعت ساعتی حمل گرفتن و ساعتی شکل گرفتن و یک ساعت دیگر به زمین نهادن روایتی دیگر از ابن عباس هست که آن را یک ساعت گفته است .

ترجمه اشعار عربی

یکی از شاعران گفته است :

به هنگام آسودگی ، بسیار کسان دعوی برادری دارند لیکن ، به هنگام سختی ، برادران باز شناخته می شوند .

شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار

مسعودی ، در (شرح مقامات ) حکایت کرده است که چون مهدی - خلیفه عباسی - به بصره وارد شد، (ایاس بن معاویه ) را دید و در حال او کودکی بیش نبود و چهار صد تن از دانشمندان و سالخوردگان به دنبالش می رفتند مهدی ، کارگزار خویش را گفت : در میان اینان جز این نوجوان ، سالخورده ای نیست که پیشاپیش آنان حرکت کند؟ سپس مهدی ، رو به (ایاس ) کرد و گفت : جوان چند سال داری ؟ و او گفت : خدا زندگی امیر را طولانی کناد! همسن (اسامة بن زید بن حارثه )ام که پیامبر (ص ) او را به امیری سپاه برگزید و ابوبکر و عمر نیز در میان آنان بودند مهدی گفت : پیش آی ! - خداوند ترا برکت دهاد!

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

گفته اند: ایاس بن معاویه سه زن را نگریست که از چیزی ترسیدند ایاس گفت : از این سه ، یکی باردار است و دیگری شیرده است و آن دیگری باکره از آنان پرسیدند و زنان گفتند: چنین است ایاس را پرسیدند: از کجا دانستی ؟ گفت : چون ترسیدند، یکی دست بر شکم نهاده ، و آن دیگری بر سینه و سدیگر بر شرمگاه .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

ایاس بن معاویه مردی را دید، که هیچگاه او را ندیده بود و گفت : این مرد غریب است ، اهل واسط است ، معلم کودکانست و از او غلامی سیاه گریخته است مرد نیز جریان امر را چنان که او گفته بود، پذیرفت ایاس را گفتند: از کجا این ها دانستی ؟ گفت : چون دیدم به هنگام راه رفتن به هر سو می نگرد، دانستم که غریب است بر جامعه اش نیز سرخی خاک واسط را دیدم و دیدم که چون بر کودکان می گذرد، آنان را سلام می گوید و به مردهای بزرگ نمی نگرد و چون به صاحب شکوهی می گذرد، به او توجهی ندارد اما اگر به سیاه پوستی برخورد، به او نزدیک می شود و تیز می نگرد .

عارفان ، مشایخ صوفیه و پیران طریقت

مولانا شیرین محمد - مشهور به مغربی - مرید شیخ اسماعیل سیسحا است ، که وی ، از اصحاب شیخ نورالدین عبدالرحمان اسفراینی است گویند: در یکی از سفرها، به دیار مغرب رفته و در آنجا، صحبت یکی از مشایخ را که نسبت وی به شیخ بزرگوار شیخ محیی الدین بن العربی می رسد، دریافته است و خرقه پوشیده و نیز با شیخ کمال خجندی معاصر بوده و صحبت می داشته گویند: در آن وقت که شیخ (کمال ) این مطلع گفته بوده است :

چشم اگر اینست و ابرو این و ناز و عشوه این

الوداع ای زهد و تقوا! الفراق ای عقل و دین

چون به مولانا (مغربی ) رسیده مولانا، گفته است : شیخ بسیار بزرگست ، چرا شعری باید گفت ، که جز معنی مجازی ، محملی نداشته باشد شیخ ، آن را شنیده ، از روی استدعای صحبت کرده ، خود، به طبخ قیام نمود و مولانا در آن خدمت موافقت کرده ، در آن اثنا، شیخ آن مطلع را خواند و فرمود که : چشم : عین است پس می شاید که به لسان اشارت ، از عین قدیم که ذاتست به آن تعبیر کند و ابرو: حاجب است می تواند بود که آن را اشارت به صفات ، که حاجب ذاتست داند و خدمت مولانا تواضع نموده است و انصاف داده - من تذکرة الاولیاء جامی .

8

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

صفدی گفته است : مترجمان در ترجمه ، دو شیوه دارند یکی ، شیوه (یوحنا پسر بطریق ) و (ابن نا عمه حمصی ) و دیگرانست و چنین است که به همه کلمات مفرد یونانی می نگرند، تا چه معنایی برای آن ها هست و برای هر کلمه مفرد عربی معادل همان معنی می آورند و می نویسند و به کلمه دیگر می پردازند، تا جمله مورد نظر به عربی برگردد .

اما، این شیوه ، به دو دلیل مطرود است یکی این که همه کلمات عربی ، معادل یونانی ندارند و بدین سبب ، در این ترجمه ، بسیاری از کلمات یونانی به حال خود باقی می مانند از سوی دیگر سازمان جمله بندی یک زبان ، با زبان دیگر مطابق نیست و نیز از حیث بکارگیری (مجاز) که در همه زبان ها هست ، نابسامانی هایی باقی می ماند .

شیوه دوم ، شیوه (حنین بن اسحاق ) و (جوهری ) و دیگرانست و آن ، چنین است که معنای جمله ای را به ذهن می آورند و به جمله دیگر که با آن مطابق است ترجمه می کنند، بی توجه به این که واژه های دو جمله یکی است یا نه و این شیوه ، بهتر است و بدین لحاظ است که کتاب های (حنین بن اسحاق ) جز آن ها که در علوم ریاضی ست نیاز به ویرایش ندارد که این دسته از کتابهایش ارزشی ندارند، برخلاف آن چه که در پزشکی و منطق و طبیعی و الهیات دارد، که نیازی به اصلاح ندارد از این روست که کتاب اقلیدس و مجسطی و فاصله آن دو را (ثابت بن قره ) حرانی ویرایش کرده است .

شعر فارسی

از سنایی :

گر امروز آتش شهوت بکشتی ، بی گمان رستی

و گرنه ، تف این آتش ، ترا هیزم کند فردا

چو علم آموختی ، از حرص آنگه ترس ! کاندر شب

چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا

سخن کز روی دین گویی ، چه عبرانی ، چه سریانی

مکان کز بهر حق جویی ، چه جا بلقا، چه جا بلسا

شهادت گفتش آن باشد، که هم زاول در آشامی

همه دریای هستی را بدان حرف نهنگ آسا

نبینی خار و خاشاکی در این ره ، چون به فراشی

کمر بست و به فرق استاد در حرف شهادت لا

عروس حضرت قرآن ، نقاب آنگه براندازد

که داراالملک ایمان را مجرد بینداز غوغا

عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی

که از خورشید، جز گرمی نیابد چشم نابینا

نبینی طبع را طبعی ، چو کرد انصاف رخ پنهان

نیابی دیو را دیوی ، چو کرد اخلاص رو پیدا

چو علمت هست ، خدمت کن چو دانایان ! که زشت آمد

گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا

شعر فارسی

از انوری

هست در دیده من ، خوب تر از روی سفید

روی حرفی که به نوک قلمت گشته سیاه

عزم من بنده چنانست که : تا آخر عمر

دارم از بهر شرف ، خط شریف تو نگاه

دیوان انوری - چاپ مدرس رضوی - ج 2 - ص 712

فرازهایی از کتب آسمانی

صاحب (ریحان و ریعان ) گوید: (حب ) آغازش (هوی ) است بعد، (علاقه ) پس از آن (خویشتن داری )، سپس (وجد)، آنگاه (عشق ) - و عشق نامی ست برای مرحله افزون بر (حب ) - و پس ، (شغف ) (یعنی دلباختگی ) و آن : سوزش دلست از فرط محبت ، همراه بالذت حاصل از آن - و همچنین است : (لوعه ) و (لاعج ) و غرام - سپس (جوی ) است و آن ، عشق باطنی ست و (تیتیم ) و (سبل ) و (هیام ) که شبیه به دیوانگی ست و پزشکان ، عشق را از گونه های مالیخولیا دانسته اند .

ترجمه اشعار عربی

از ابی الحسین جزاز در ترغیب به بخشش :

اگر ثروتی داشته باشم از چه رو نگه دارم ؟ بخیل را مباد به دنیا سروری یابد!

آن که روزی در گشایش مال ست بجان خودم شایسته است که بخشش کند .

از ابوتمام : آروزهایشان چنان بر آنان گواراست ، که اگر کشته شوند نیز از دنیا بی امید نشوند .

ترجمه اشعار عربی

از خفاجی حلبی :

کسوف ، نمی تواند دیدار خورشید را بپوشاند و این گمان در چشم ماست .

ترجمه اشعار عربی

دیگری گفته است :

سلیمی آرزو دارد که در عشقش بمیریم و این ، کم بهاترین چیزی است که آرزو دارد .

شعر فارسی

از شیخ بلند پایه نظامی :

بسا منکر که آمد تیغ در مشت !

مرا زد تیغ و شمع خویش را کشت

بسا دانا که از من گشت خاموش !

درازیش از زبان آمد سوی گوش

من از دامن چو دریا ریخته در

گریبانم ز سنگ طفلها پر

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

امام علی (ع ) گفت : روز مظلوم بر ظالم ، سخت تر از روز ظالم بر مظلومست .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

یکی از پادشاهان گفت : من شرم دارم تا به کسی ستم کنم که یاوری جز خدا نمی یابد .

حکایاتی از عارفان و بزرگان

صوفیی به مردی گذشت که حجاج او را بردار کرده بود و گفت : پروردگارا شکیبایی تو بر ستمگران ، ستمدیدگان را بیشتر زیان دارد شب به خواب دید که رستاخیز شده است و او به بهشت راه یافته و آن به دار کشیده را در اعلی علیین دید به ناگه منادی ندا داد: بردباریم بر ستمگران ، ستمدیدگان را به اعلی علیین می رساند .

سخن عارفان و پارسایان

ابراهیم خواص گفت : پنج چیز دوای دل است : قرآن را به تاءمل خواندن شکم خالی داشتن نماز شب سحرگاهان به درگاه خدا نالیدن همنشینی با نیکوکاران

فرازهایی از کتب آسمانی

شیخ (نوری ) در کتاب (اذکار) گفته است : پیشینیان در (ختم قرآن ) شیوه های گوناگون داشته اند گروهی ، هر ده شب یک ختم می خواندند و گروهی دیگر در هر سه شب گروهی در هر شبانه روزی یک ختم و جمعی در هر شبانه روزی دو ختم برخی در هر شبانه روز هشت ختم - چهار در روز و چهار در شب - و روایت شده است که محمد (ص )، در ماه رمضان میان مغرب و عشا یک ختم می کرد و اما که آنان که قرآن را در دو رکعت می خواندند، زیادند و از آنهاست عثمان بن عفان و تمیم داری و سعیدبن جبیر .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفته است : ستم در فطرت آدمی ست و یکی از دو علت ، آن را مانع می آید یا علت دینی است مثل : ترس از رستاخیز، و یا سیاسی ست مثل ترس از شمشیر ابوالطیب آن را در شعر به کار گرفته است : ستم ، خوی آدمی ست و اگر کسی را بیابی که ستم نکند، علتی دارد .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

مثل : فلانی بازگشت ، همچون بازگشت مال باخته به دفترهای میراثی .

ترجمه اشعار عربی

از ابونواس :

از تکبر ابلیس در شگفتم ! که چه در باطن دارد؟ در سجده بردن بر آدم غرور ورزید و برای فرزندانش (دلال محبت ) می شود .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

امام علی (ع ) گفت : فرزند آدم ، آغاز و انجامش پلیدی است و میان این دو، حمل پلیدی می کند و شاعری ، آن را به نظم آورده است :

در شگفتم از خود بزرگ بینی که پیش ازین ، نطفه ای پلید بود، و در آینده ، چون زیبائیش پایان پذیرد، مرداری خواهد بود، دستخوش خود پسندی و غرورست و حال آن که میان این آغاز و انجام ، نجاست حمل می کند .

و دیگری گفته است :

می بینم که لذات ، دنیاوی فرزندان آدم را فریفته است از چه رو مغرورند؟ که در آغاز، (منی ) بوده اند و از چه روی می بالند، که پایانشان مرگست .

عجائب و طرائف ، آداب و رسوم اقوام و ملل . .

از رساله مشهور: سرور ما و معتمد ما و پیر ما مولانا صفی الحق و الحقیقة و الدین عبدالرحمان که - پروردگار سایه او را بر ما و دیگر اهل ایمان پایدار کناد! - گفت : شیخ برهان الدین موصلی که مردی عالم بود و - خدا بر او ببخشاید! - مرا گفت : ما، از مصر به مکه روی آوردیم به قصد حج در اثنای راه بودیم که به منزلی فرود آمدیم و ماری به قصد ما بیرون آمد و مردم به کشتن او در ایستادند و پسر عموی من ، بر آنان سبقت گرفت و آن را کشت او پسر عمویم را چسبید و رها نکرد و ما می نگریستیم و تقلای آن را می دیدیم اما جن را نمی دیدیم و مردم به اسب توسل جستند و او را پی گرفتند ولی قادر نشدند و او همچنان دوان رفت تا از چشم افتاد و این رویداد، بر ما سخت و سنگین شد و سرانجام در پایان روز، او را دیدیم که سخت و سنگین می آید او را ملاقات کردیم و پرسیدم که : بر تو چه گذشت ؟ و او گفت چیزی نبود، جز این که آن مار را کشتم که دیدید و او با من چنان کرد و ناگهان خود را در میان گروهی جن دیدم که یکی می گفت : پدرم را کشت ، دیگری گفت پسر عمویم را کشت و آنان دم به دم در پیرامون من فزونی می گرفتند و ناگاه مردی را دیدم که مرا گرفت و گفت : بگو: من ، خداپرست و بر دین محمد هستم سپس به من و آن گروه اشاره کرد که : به داوری برویم ! و ما رفتیم ، تا به پیری بزرگ رسیدیم که بر سکویی نشسته بود و چون به حضور او رسیدیم ، گفت : رهایش کیند! و دعویتان را بگویید!

فرزندان گفتند: دعوی ما آنست که کشنده پدر مانست من گفتم : پناه بر خدا! ما، راهیان زیارت خانه خدا بودیم ، که به این منزل فرود آمدیم و ماری به قصد ما بیرون آمد و مردم به کشتن او در ایستادند و من نیز از آنان بودم و آن مار را زدم ، تا کشته شد .

پیر چون گفتار مرا شنید، گفت : رهایش کنید! من بر درخت خرمایی بودم که پیامبر(ص ) می گفت : آن که به سرو وضعی جز سرو وضع اصلی خود در آید، و کشته شود، نه دیه بر قاتل است و نه قصاص او را به منزلگاهش بازگردانید! سپس ، آنان پیش آمدند و مرا از جایگاه خود، به کاروان رساندند سر گذشت من ، این بود و سپاس خدا را .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

شیخ الرئیس (بوعلی سینا) در رساله عشق می نویسد: عشق ، در همه موجودات از مجردات و فلکیات و عنصریات و معدنیات و جانوران وجود دارد حتی ریاضی دانان معتقدند که در اعداد هم حقیقت عشق وجود دارد و در اعداد متحاب نیز نمونه ای از عشق مشاهده می شود .

به همین مناسبت ، بر اقلیدس اعتراض کرده اند که وی به حقیقت این گونه از اعداد پی نبرده است .

9

شعر فارسی

از محمود غزنوی :

زنخت گر گرفتم اندر دست

خون من ریختی و عذرم هست

زان که هنگام رگ زدن ، شرطست

گوی سیمین گرفتن اندر دست

سخن عارفان و پارسایان

جنید گفت : عشق ، الفتی ست الهی و الهامی ست اشتیاق آمیز، که پروردگار، آن را بر هر موجودی زنده ای واجب داشته است ، تا لذتهای بزرگی را درک کند، که جز به وسیله آن ، الفت دست نمی دهد و آن ، فطری ست و ارباب معرفت از وجود آن آگاهند پس ، هر کسی به قدر استعدادش عاشق است .

از این رو، بالاترین مرتبه دنیوی ، از آن پارسایانست که از دنیا روی بر تافته اند، با آن که ظواهر دنیا را با چشم می بینند و به آخرت روی آورده اند، با آن که تنها، خبری از آن شنیده اند .

شمار حروف و کلماتی که در قرآن آمده است :

کلمات 766440 ص 1284

حروف 722332 ض 1200

الف 40792 ط 840

ب 1140 ظ 9320

ت 1299 ع 1020

ث 1291 غ 7499

ج 3293 ف 2500

ح 1179 ق 5240

خ 2419 ک 22000

د 4398 ل 26591

ذ 4840 م 20560

ر 10903 ن 2036

ز 9583 و 13700

س 4591 ه 700

ش 25133 ی 502

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

حکایت کرده اند که : پزشکی ، در خدمت پادشاهی بود و به هنگام پیروزی ، نویسنده ای حضور نداشت ، تا فتحنامه نویسد از این رو، از پزشک خواستند تا به وزیر نامه بنویسد و خبر پیروزی برساند و پزشک نوشت : اما بعد، ما با دشمن ، در حقله ای چون دایره بیمارستان رویاروی بودیم چنان که اگر آب دهان پرت می کردی ، به بالا نمی افتاد .

و گفته می شود: که به فرصت یکی دو جنبش نبض ، دشمن به بحرانی سخت دچار آمد و ای معتدل مزاج ! همه شان به نیکبختی تو، هلاک شدند .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

و شبیه به این مضمون ، گفته ریاضی دانی ست که به هنگام مرگ گفت : پروردگار! ای آن که قطره دایره و پایان اعداد و جذر اصم را می دانی ، مرا به زوایه قائمه به پیشگاه خود بر! و به خط مستقیم ، محشور بدار .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

دنیا را از جهت تعلق به خودش و از حیث تعلق آن ، به دیگری ، (دخترک ) و (پیرزن ) گفته اند و حقیقت آن این است که از آغاز زندگی آدمی ، تا روزگار ابراهیم (ع ) دنیا را (دخترک ) نامیده اند و از آن به بعد، تا روزگار پیامبر(ص ) آن را میانسال گفته اند و از آن وقت تا پایان کار جهان ، دنیا را پیرزن خوانده اند .

اما، از جهت دیگر، که مفهوم آن ، مجازیست ، به نسبت آغاز کار هر ملتی دخترک است و به نسبت پایان آن ، پیرزن و به مناسبت آغاز زندگی هر کس ، می توان آن را دخترک نامید و به نسبت پایان آن ، پیرزن .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

گمان مردم بر اینست که (صولی ) واضع شطرنج بوده است - و او، ابوبکر محمدبن یحیی بن صول نگین کاتب است - زیرا در مهارت در شطرنج به او مثل زده اند و حقیقت آنست که واضع شطرنج (صصه بن داهر) هندی ست .

ترجمه اشعار عربی

از جمیل :

خواهم که او را از یاد برم اما گویی لیلی در هر گذر بر من پدیدارست .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

گفته اند روزی (کثیر) - شاعر به نزد (فرزدق ) آمد و فرزدق او را گفت : ابوصخر! تو، قوی ترین شاعر عرب هستی ، آنجا که گفته ای : خواهم که او را از یاد برم اما گویی لیلی در هرگذر بر من پدیدارست و کثیر گفت تو سزاوارترین شاعر عرب به نازشی که گفته ای : چون به راه افتیم ، بینی که مردمان نیز به دنبال ما به راه افتند و چون اشارت کنیم ، بازایستند و این هر دو بیت از (جمیل ) است که یکی را کثیر دزدیده است و دیگری را فرزدق

عاشقی را پرسیدند: چه آرزوداری ؟ گفت : چشم رقیبان و دندان سخن چینان و جگر حسودان

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

عاشقی را پرسیدند: لذات دنیا در چیست ؟ گفت : شوخی با معشوق و زشت یاد رقیب

فرازهایی از کتب آسمانی

پژوهنده ای گفته است : روح ، گوهری روحانی ست که جسمانی نیست و درون بدن و بیرون آن نیز نیست اما رابطه آن با جسم ، همچون رابطه عاشق و معشوقست و این نظر را غزالی نیز در یکی از کتابهایش آورده است .

امام علی (ع ) فرمود: روح در جسم همچون معنی در لفظ است و صفدی گفته است : مثالی از این زیباتر ندیده ام .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

متکلمی را از (روح ) و (نفس ) پرسیدند گفت : روح ، همان (ریح ) است و (نفس )، همان (نفس ) پرسنده گفت : بنابراین ، انسان چون نفس کشد، نفسش بیرون آید و چون ضرطه زند، روحش و حاضران خندیدند .

عجائب و طرائف ، آداب و رسوم اقوام و ملل و . .

گفته اند: فضایل هندیان سه است : کلیله و دمنه و بازی شطرنج و اعداد نه گانه حساب .

ابوالفرج معافی در کتاب (جلیس و انیس ) آورده است که چهارشنبه ای ، ابواسحاق مزید به خانه نشسته بود که یاران به دیدنش آمدند و به او گفتند: خواهی که تا به (عقیق ) و (قبا) و ناحیه ای از گورهای شهیدان رویم که چنان که می بینی ، روزی خوش است .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

ابواسحاق گفت : امروز چهارشنبه است و من ، از خانه بیرون نیایم گفتند: از روز چهارشنبه چه ناخوش داشته ای ؟ چه ، امروز، روزی است که یونس بن متی ، در آن ، به دنیا آمد گفت : پدر و مادرم فدایش ! و درود خدا بر او! و به همین سبب بود، که نهنگ او را بلعید گفتند: روزی ست که پیامبر (ص ) در جنگ احزاب پیروز شد گفت : آری ! اما، با چشم های از حدقه بیرون جسته و جان های به گلو رسیده .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

عربی دانان بین (رؤ یا) و (رؤ یت ) فرق نهاده اند چه (رؤ یا)، مصدر (به خواب دیدن ) است و (رؤ یت ) مصدر (به چشم دیدن ) و ابوطیب اشتباه کرده است که گفته است : (رؤ یای تو در چشم ، شیرین تر از چشم بستن است ) .

ترجمه اشعار عربی

از ابن معتز:

مگر نمی بینی که ستاره طلوع کرده ، به حال عاشقان سودمنداست ؟ شاید ما را که وسیله ای برای گردهم آمدن نیست در دیدن آن ستاره ، نگاهمان به هم افتد .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

گفته اند: مطربی در نزد یکی از امیران غیر عرب خواند، و امیر را خوش آمد و غلام خویش را گفت : او را جامه ای بیاور! و مطرب ندانست که امیر، چه می گوید، بر خاست و به آبشتنگاه رفت در غیبت او، غلام جامه آورد، اما، خنیاگر را نیافت در این میان ، در مجلس ، هیاهو شد و امیر فرمان داد، تا همه را از آنجا برانند در بین راه ، حاضران به خنیاگر گفتند: برایت جامه آوردند و ترا نیافتند روزی چند گذشت و امیر بار دیگر آواز خوان را خواست و او ضمن آواز خویش این مضمون خواند که : (چون نیکبختی به تو روی آورد، ادرار مکن !) حاضران ناخوش داشتند و آوازخوان گفت : در آن روز که بخت به من روی آورد، ادرار کردم و از دست رفت دیگران به امیر گفتند و او را خوش آمد و دستور داد، تا خلعتش دهند .

شعر فارسی

از سنایی :

دید وقتی یکی پراکنده

زنده ای زیر جامه ژنده .

گفتش : این جامه ، سخت خلقانست

گفت : هست آن من چنین زانست

هست پاک و حلال و ننگین روی

نه حرام و پلید و رنگین روی

چون نجویم حرام و ندهم دین

جامه لابد نباشدم به ازین

فرازهایی از کتب آسمانی

کلینی در حدیثی طویل از ابو جعفر (ع ) روایت کرده است که کسی پرسید: ای پسر رسول خدا چگونه دانند که شب قدری در هر سال هست ؟ فرمود: چون ماه رمضان فرا رسد، در هر شب ، صدبار سوره دخان بر خوان ! چون شب بیست و سوم فرا رسد، آن چه پرسیدی ، خواهی دید .

ترجمه اشعار عربی

از مؤ یدالدین طغرایی :

چرا در زوراء اقامت کنم ؟ که در آنجا مسکنی ندارم و شتر نر و ماده ای از من آنجا نیست .

دفتر سوم

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

سرور آدمیان ، و شفیع روز رستاخیز، که - درود بر او و خاندانش باد! - گفت : دنیا، خانه بلا و منزلگاه روزی اندک و درد و رنج است که دلهای نیکبختان ، از آن گسسته باد! و از دست بدبختان برکنده نیکبخت ترین مردم ، آنست که از دنیا دوری کند و آن که بدان دل بندد، هلاک شود خوشا به حال آن ! که از آن بپرهیزد و به توبه روی آورد و بر شهوت چیره آید پیش از آن که دنیا او را به آخرت اندازد و در درون تاریک زمین جای گیرد و نتواند به خوبی هایش بیفزاید و از بدی هایش بکاهد سپس به حشر آید، و از آنجا یا به بهشت رود، که نعمت آن جاودانه است یا به دوزخ ، که عذابی پایان ناپذیر دارد .

در حدیث از پیامبر(ص ) آمده است که خدا گفت : چون بنده خداشناسی سرکشی کند، خدا ناشناسی را بر او چیره گردانم .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

ابوحمزه ثمالی گفت : امام علی بن الحسین (ع ) را در حال نماز دیدم که ردا از دوشش افتاد اما، بدان توجه نکرد و نماز به پایان برد در آن باره به ایشان گفتم فرمود: وای بر تو! آیا می دانی که در حضور چه کسی هستی ؟! نماز بنده ای پذیرفته نخواهد شد، مگر آن که بدان توجه تمام داشته باشد گفتم : فدایت شوم ! چنین که گویی ، ما هلاک خواهیم شد گفت : چنین نیست که پروردگار، نماز شما را با نوافل به کمال رساند .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

به خط . از (عنوان بصری ) که پیر نودو چهار ساله ای بود- گفته شده است که : من ، سالها با مالک بن انس ، رفت و آمد داشتم و چون جعفربن محمد الصادق (ع ) آمد، به نزد او رفت و آمد می کردم و دوست داشتم تا از او بیاموزم ، چنان که از مالک می آموختم تا روزی گفت : من مردی هستم که مرا زیر نظر دارند و در لحظات شب و روز، ذکرهایی دارم مرا از ذکر خویش باز مدار! از مالک بیاموز! و به نزد او برو! چنان که پیش از این می رفتی من از این رویداد، اندوهگین شدم و از نزد او بیرون آمدم و به خویش گفتم : اگر به فراست ، خیری در من احساس می کرد، مرااز درک حضور خویش باز نمی داشت پس ، به مسجد پیامبر (ص ) رفتم و بر او درود گفتم و فردای آن روز به مسجد بازگشتم و دو رکعت نماز گزاردم و گفتم : خدایا! خدایا! از تو می خواهم که دل ابوجعفر را به من مایل کنی و از علم او روزی من سازی ، تا به راه راست تو هدایت شوم و از آنجا به خانه ام بازگشتم و به نزد مالک نرفتم ، زیرا، دلم از مهر ابوجعفر سرشار بود و از خانه بیرون نیامدم مگر برای نمازهای مقرر، تا بی تابی بر من چیره شد .

چون سینه ام تنگی گرفت ردا و نعلین پوشیدم و پس از نماز عصر، عازم خانه ابوجعفر شدم چون به در خانه اش رسیدم و اجازه ورود خواستم ، خادمش بیرون آمد و گفت : چه می خواهی ؟ گفتم : سلام مرا به آن بزرگوار برسان ! گفت : به نماز ایستاده است بر در خانه اش نشستم زمانی نگذشت که خادم بیرون آمد و گفت : خدا تو را برکت دهاد! درون آی ! داخل شدم و بر او سلام کردم و پاسخ سلام من باز داد و گفت : خدای بر تو ببخشاید! بنشین ! زمانی سر به زیر انداخته بود سپس سر برداشت و گفت : کنیه ات چیست ؟ گفتم : ابوعبدالله گفت : خدا کنیه ات را برایت نگه دارد! و به تو توفیق دهد! ای ابوعبدالله : چه می خواهی ؟ با خود گفتم : اگر در زیارت کردن و سلام بر او و این دعا که در حق من کرد، بهره دیگر نبرده بودم ، همین نیز در کمال زیادی بود سپس ، سر برداشت و گفت : خواست تو چیست ؟ گفتم : از خدا خواسته ام تا بر دل تو اندازد، که مرا از علم خویش بهره ای برسانی و امید دارم که خواهش مرا درباره عنایت تو پذیرفته باشد .

پس گفت : ابوعبدالله ! دانش ، به آموختن نیست و همانا که آن ، نوریست که از اراده خدا بر دل می تابد و او را هدایت می کند اگر خواهی که دانش بیاموزی ، نخست ، در خاطر خویش حقیقت بندگی را طلب کن ! و آموخته خویش را به کار دار! و از خدا بخواه ، تا فراستی در تو ایجاد کند .

گفتم : بزرگوارا! گفت : ابوعبدالله ! بگو! گفتم : حقیقت بندگی چیست ؟ گفت : سه چیزست (یکی این که ): آن چه خداوند به بنده داده است ، از آن خود نداند چه ، بنده ، مالک چیزی نیست بندگان ، اموال را از آن خدا می دانند و به فرمان خدا به کار می برند (دیگر این که ): بنده ، تدبیر کار خویش نسازد، و نیز این که بدانچه خدا امر فرموده است بپردازد و از آن چه نهی کرده است باز ایستد .

حال ، اگر بنده ، بخشیده خدا را از آن خود نداند، بخشش او در راه هایی که خدا امر فرموده است ، بر وی آسان می شود و چون بنده ، کار خویش به خدای خود باز گذارد، مصیبت های دنیا بر وی آسان شود و چون بنده به آن چه خدا امر فرموده است ، بپردازد، و از نهی شده های او باز ایستد، در این صورت ، در دنیا، خودنمایی و فخر نمی کند و چون خداوند، بنده ای را به این سه گرامی دارد، دنیا و شیطان و مردم ، بر او خوار می آیند و دنیا را، به فزونی و افتخار نمی خواهد و عزت و شرفی را که نزد مردم است ، طلب نمی دارد و روزگار خویش را تباه نمی کند و این ، نخستین درجه پرهیزگاری ست که خداوند فرموده است : (تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین ) .

گفتم : ای ابوعبدالله ! مرا سفارش فرمای ! و او گفت : ترا به نه چیز سفارش می کنم و همانا اینست سفارش من ، به مریدان راه خدا و از خدا می خواهم که ترا در به کار بستن آن ، موفق بدارد (ازین نه گانه ) سه سفارش ، در پرورش نفس است و سه ، در بردباری و سه ، در علم آنها را یاد بگیر! و از سستی در کار آنها بپرهیز .

گفت : ای (عنوان )! و من به سخن او دل سپردم اما، آنها که در ریاضت است زنهار! از خوردن شبهه ناک بپرهیز! که نادانی و ابلهی بار آورد و جز به هنگام گرسنگی ، مخور! و چون خوری ، از حلال خور! و نام خدا بگوی ! و حدیث پیامبر (ص ) کن ! آدمی ، هیچ ظرفی را بدتر از شکم پر نمی کند و چون به خوردن ناگزیر شوی ، ثلثی را به خوردن اختصاص ده ! و ثلثی را به نوشیدن و ثلث دیگر را به نفس کشیدن .

اما، آن سه که در بردباری اند اگر کسی ترا گوید: اگر یکی گویی ، ده بشنوی ، او را بگوی : اگر ده گویی ، یکی نشنوی و آن که ترا دشنام گوید، او را بگوی : اگر آن چه گویی ، راست گویی ، از خدا بخواه ! تا مرا ببخشاید و اگر در آن چه گویی ، صادق نیستی ، از خدا بخواه ! تا بر تو ببخشاید و چون کسی ترا سخن بد گوید، به دعا پاسخش گوی ! و اما آن سه ، که در علم اند: آن چه ندانی ، از دانشمندان پرس و از این که به قصد آزمون از آنان چیزی بپرسی ، بپرهیز! و از این که به رای خود کار کنی ، بپرهیز! و در هر آن چه بر تو پیش آید، راه احتیاط برگزین ! از حکم کردن بین مردم بپرهیز! آن چنان که از شیر گریزی و گردن خویش را پل مردمان مساز! ای ابوعبدالله ! برخیز! ترا پند دادم و ورد من تباه مساز! که من مردی هستم بر نفس خویش بخیل و سلام بر آن کس که راه راست را پیروی کند همه این ، از خط (س ) نقل شد .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

آنان که زیج روحانی را در اختیار دارند، از زیج نشینان جسمانی ، قدرشان والاتر است آنان را تصدیق کن ! و به آن چه که اجتهادشان به آن می رسد، دلبسته باش ! تا، از فواید روحانی آن برخوردار شوی .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

از کمیل بن زیاد نقل شده است که از سرورمان - امیرالمؤمنین - پرسیدم که ای امیرمؤمنان ! خواهم ، تا نفس را به من بشناسانی ! و او گفت : ای کمیل ! خواهی کدام نفس ، ترا بشناسانم ؟ گفتم : ای سرور! مگر جز نفس یگانه ، نفس دیگری هست ؟ گفت : ای کمیل ! نفس ، چهار گونه است : گیاهی رشد کننده ، حیوانی حسی ، گویای قدسی ، کلی الهی و هر یک از این ها، پنج نیرو و دو خاصیت دارند .

و اما گیاهی رشد کننده (نامیه نباتی ): پنج نیرو دارد: ماسکه (خودداری کننده )، جاذبه (کشنده )، هاضمه (هضم کننده )، دافعه (دور کننده )، مربیه (پرونده ) و دو خاصیت : فزونی و کمی و انگیزش آن ها از کبد است .

و حسی حیوانی (حسیه حیوانیه ) و آن ، پنج نیرو دارد: شنوایی ، بینایی ، بویایی ، چشایی و بساوایی و دو خاصیت : خرسندی و خشم و انگیزش آن ها از دل است .

و گویای قدسی (ناطقه قدسیه ) که پنج نیرو دارد: اندیشه و یاد و دانش و بردباری و زیرکی (نباهة ) و دو خاصیت آن : پاکدامنی و حکمت است مرکز فعالیتی ندارد، و این نفس ، شبیه ترین اشیاء، به (نفوس ملکیه ) است .

کلی الهی (کلیه الهیه ) و آن ، پنج نیرو دارد: بقا، فنا، خوشی در شفا، عزت در لذت و فقر در بی نیازی و صبر در گرفتاری و دو خاصیت آن ، خرسندی و تسلیم است و این ، مرتبه ایست که از خدا آغاز می شود و پایان آن نیز به خدا می رسد و پروردگار گفته است : (نفخت فیه من روحی ) و فرموده است : (یا ایها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة ) و عقل ، حد وسط نیروهای مزبور است .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

در نهج البلاغه آمده است که از امیرالمومنین (ع ) از (قدر) پرسیدند، گفت : راهی تاریکست ، آن را مسپارید! بار دیگر پرسیدند گفت دریایی بزرگست خویش را به کامش میفکنید! سپس پرسیدند گفت : رازیست خدایی خود را به رنج گشودنش میندازید .

شعر فارسی

حکایت

آن عرابی به شتر قانع و شیر

در یکی بادیه بد مرحله گیر

ناگهان ، جمعی از ارباب قبول

شب در آن مرحله کردند نزول

خاست مردانه به مهمانیشان

شتری برد به قربانیشان

روز دیگر، ره پیشینه سپرد

بهر ایشان شتر دیگر برد

عذر گفتند که : باقی ست هنوز

چیزی از داده دوشین ، امروز

گفت : حاشا! که زپس مانده دوش

دیگ جود آورم امروز به جوش !

روز دیگر، به کرم داری پشت

کرد محکم ، شتری دیگر کشت

بعد از آن ، بر شتری راکب شد

بهر کاری زمیان غایب شد

قوم چون خوان نوالش خوردند

عزم رحلت ز دیارش کردند

دست احسان و کرم بگشادند

بدره زر به عیالش دادند

دور ناگشته هنوز از دیده

میهمانان کرم ورزیده

آمد آن طرقه عرابی از راه

دید آن بدره در آن منزلگاه

گفت : این چیست ؟ زبان بگشودند

صورت حال بر او بنمودند

خاست نیزه به کف و بدره به دوش

از پی قوم ، برآورد خروش

کای سفیهان خطا اندیشه !

وی لئیمان خساست پیشه !

بود مهمانیم از محض کرم

نه چو بیع از پی دینار و درم

داده خویش زمن بستانید!

پس ، رواحل به ره خود رانید

و رنه ، تا جان بود اندر تنتان

در تن از نیزه کنم روزنتان

داده خویش گرفتند و گذشت

وان عربی ز قفاشان برگشت

شعر فارسی

از مثنوی :

تو، چه دانی قدر آب دیدگان ؟

عاشق نانی تو، چون نادیدگان

گر تو این انبان زنان خالی کنی

پر زگوهرهای اجلالی کنی

طفل جان ، از شیر شیطان باز کن !

بعد از آنش با ملک همراز کن !

تا تو تاریک و ملول و تیره ای

دان ! که با تو لعین ، همشیره ای

2

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

دو مرد شنیدند که کالایی را جار می زنند یکی از آن دو، به دیگری گفت : اگر از آن چه با خود داری یک سوم به من دهی و به پولی که دارم بیفزایم ، آن را می خرم و دیگری گفت : اگر یک چهارم آنچه با تست ، به پولی که من دارم ، بیفزایم ، پول کالا را دارم .

راه حل این مساءله و نظایر این ، آنست که مخرج یک سوم را در مخرج یک چهارم ، ضرب کنند و از حاصل آن ها، یک کم کنند و مانده ، بهای کالاست .

هرگاه ، ربع را از حاصل ضرب کم کنیم ، مانده که 8 است ، پول یکی از آن هاست و اگر از حاصل ضرب ، ثلث را کمک کنیم ، بقیه که 9 است ، پول آن دیگریست .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

امام علی (ع ) به مردی که از او خواهش پند دادن داشت ، فرمود: از آنان مباش ! که بی آن که نیکی کنند، امید رستگاری آخرت دارند و با طول آرزو امید توبه دارند در دنیا، همچون وارستگان سخن می گویند و همچون دلبستگان عمل می کنند اگر بدانان بخشیده شود، سیری ندارد و اگر از آنان باز داشته شود، خرسند نمی شود نهی می کنند و نهی نمی پذیرند و دیگران را فرمان می دهند به آن چه که خود، عمل نمی کنند نیکوکاران را دوست دارند اما همچون آنان عمل نمی کنند گناهکاران را دشمن می دارند و خود، یکی از آنانند مرگ را به سبب بسیاری گناه ، ناخوش دارند چون بیمار شوند، از کارهای ناپسند خود، پشیمان می شوند و چون سلامتی را بازیابند، به کار ناپسند می پردازند

اگر در آسایش باشند، خودپسند می شوند و چون مبتلا شوند، ماءیوس می گردند چون آنان را بلایی رسد، دست به دعا بردارند و چون آسایشی یابند، مغرورانه سرپیچی کنند گمانشان بر آنان چیره است و آن چه یقین است ، بر آنان دسترسی ندارد بر دیگری به کوچکترین گناه ، ترسان شوند و خود، به بیش از آن چه که او دست زده است ، دست یازند چون بی نیاز شوند، سرمستی و فتنه انگیزی کنند و چون نیازمند شوند ماءیوس و خوار گردند چون دست به کاری زنند، کوتاهی کنند و چون چیزی خواهند، زیاده روی کنند چون شهوت بدانان روی آورد، گناه را پیش اندازند و توبه را پس چون درد و رنجی روی آور شود، از چارچوب دین فراتر روند پند را به توصیف می نشینند، و خود، پند نمی گیرند در نصیحتگری مبالغه می کنند و خود موعظه نمی شوند در گفتار، راهنمایند و در کردار، اندک ورزند به ناپایدار همچشمی دارند و در پایدار، سهل انگارند غنیمت را غرامت می شمرند و غرامت را غنیمت می دانند بر مرگ ، ترسانند و به چاره ای دست نمی زنند گناه کوچک دیگران را بزرگ شمرند و بزرگ تر از آن را که خود ورزیده اند، کوچک طاعت کوچکتر خویش را بزرگ شمارند و بزرگ تر از آن را که دیگران داشته اند، کوچک مردم را طعنه زنند و عیب خویش پوشند به بیکارگی گذراندن با ثروتمندان را بهتر از همنشینی نیک با نیازمندان دانند به سود خویش بر دیگران حکم کنند و به سود دیگری ، بر خود حکم نکنند دیگران را راهنمایی کنند، و خود را گمراه فرمانبری شان می کنند و سرکش می شوند وفاداری می خواهند و وفا نمی کنند بر مردم ، به چیزی جز خدای ترسانند و از خدا بر مردم نترسند جامع (نهج البلاغه ) گفت : این سخن ، پندی گوارا و سخنی بلیغ است که بینندگان را بینایی می دهد و نگرنده اندیشمند را به عبرت وا می دارد .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

نیز امام علی (ع ) فرمود: برادرت را به نیکی کردن بر وی سرزنش کن ! و بدی او را با بخشش ، به خودش بازگردان !

نکته های پندآموز، امثال و حکم

یوسف نحوی گفت : دست سه گونه است : دست سفید، دست سبز و دست سیاه دست سفید: آغاز در کار نیکست و دست سبز: پاداش به تکار نیکست و دست سیاه : نیکی همراه با منت است .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

دیگری گفته است : (گاه ) دو نام متضاد به یک معنی دیده می شود مثل : فروتنی و بزرگواری با پاداش دادن به نیکوکاران ، بدکاران را زجر ده !

نکته های پندآموز، امثال و حکم

و گفته اند: آن که راز خویش بپوشاند، خوبی را در اختیار دارد و نیز: مالی که ترا پند دهد، از دست تو نرفته است .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

اگر مخرج کسرهایی را که در آن ها حرف عین هست ، (مثل : ربع ، سبع ، تسع ، و عشر) در یکدیگر ضرب کنی ، عدد حاصل ، مخرج مشترک کسرهای نه گانه است و آن ، 2520 است .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

گفته شده است که مخرج کسرهای نه گانه را از امام علی (ع ) پرسیدند گفت : شمار روزهای سال را در شمار روزهای هفته ضرب کنید .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

حاصل ضرب هر عددی ، از حاصل ضرب دو عدد بالا و پایین آن در یکدیگر، یک شماره بیشتر است .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

از نهج البلاغه : خرد خویش را زنده کرد و نفس خویش را میراند تا، زبریش نرم شد و در شتیش لطافت یافت و درخششی عظیم در او به وجود آورد و راه را بر او روشن ساخت و او را به سلوک در راه حق رهبری کرد و درهای بیچارگی را بر او بست و پاهایش را استواری داد و او را در ایمنی و آسودگی قرار داد و دلش را به خویش متوجه ساخت و پرورگار خویش را خرسند گردانید، به عذری گرامی تر از صدق .

دل ، گاه روی کند و گاه ، روی گرداند چون روی آورد، او را به نوافل وادارید! و چون روی گراند، واجبات را کفایت کنید! اگر پروردگار، معصیت را به عقوبت وعده نداده بود، بنده را واجب بود که به شکرانه نعمت ، گناه نورزد .

ترجمه اشعار عربی

از بشار بن برد

اگر دوست خویش را در هر کاری نکوهش کنی ، نکوهش نشده ای نماند و اگر بارها آب پرخاشاک ننوشی ، تشنه خواهی ماند و کدامین کس را چشمه گوارا هست ؟ یا تنها بزی ! یا به دوست خویش پیوند! زیرا دوست ، گاه ، خطا ورزد و گاه از خطا بپرهیزد .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

مهلب را پرسیدند: دوراندیشی چیست ؟ گفت : غصه ها را فرو بردن ، تا فرصت ها پدید آیند .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفت : بوزینه بد را نیز بهنگام برقص ! و این کلام حکایت مشهوری دارد، که آن را در (توبره ) نیز آورده ام .

شعر فارسی

از نشناس

بخت آنم کو؟ خواب آلوده برخیزی شبی

ناله ام بشناسی و گوشی به فریادم کنی

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

برهان تخلیص : این کمونه در (شرح تلویحات ) آورده است که : اگر دو خط نامتناهی و متقاطع ، چنان باشند که یکی از مرکز کره ای خارج شود و کره ، چنان حرکت کند که خط ماربر مرکز کره در صفحه دو خط موازی خودش باقی بماند، باید این خط، از خط دیگر خلاص شود یعنی : نقطه تقاطع ، بدان نقطه منتهی می شود که در بی نهایت است .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

در (عیون الاخبار) آمده است که امام رضا (ع )، این ابیات را بر ماءمون خوانده است :

اگر به نادانی کسی فروتر از خویش دچار آیم ، از رویارویی با نادانی او باز می ایستم و اگر به خرد در پایه خودم بود، بردباری می ورزم ، تا از او فراتر باشم و اگر در خرد و فضل از من برتر باشد، حق تقدم و فضیلت او را بر خویش می شناسم .

فرازهایی از کتب آسمانی

در کتاب (ادب الکاتب ) آمده است که : طرب ، آن سبکبالی ست که از شدت سرور، یا شدت غم ، به انسان روی آورد و چنان که عامه می پندارند، تنها، به هنگام شادمانی روی نمی دهد .

ترجمه اشعار عربی

نابغه گفته است :

در پی آنان مرا طربناک بیند همچون واله یا دیوانه ای به طرب آمده .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

صوفی یی را گفتند: خرقه ات نفروشی ؟ و او گفت : اگر صیاد، دام خویش بفروشد، به کدام وسیله شکار کند؟

حکایات تاریخی ، پادشاهان

در کتاب (مستظهری ) آمده است که : هارون الرشید، شبی همراه با عباس قصد دیدار فضیل بن عیاض کرد و چون به در خانه وی رسیدند، شنیدند که می خواند: (ام حسب الذین اجتر حوا السیئات ان نجعلهم کالذین امنوا و عملوا الصالحات سواء محیاحم و مماتهم ساء ما یحکمون ) پس ، هارون الرشید، عباس را گفت : اگر چیزی سودمندان افتد، همین بود آنگاه ، عباس ، فضیل را گفت : امیرالمؤمنین را اجابت کن ! فضیل گفت : امیرالمؤمنین نزد من چه می کند؟ سپس در را باز کرد و چراغ خاموش کرد و هارون گرد خانه می گشت تا دست هارون بر او قرار گرفت فضیل گفت : آه ! چه دست نرمی ست ! اگر از عذاب قیامت نجات یابد! سپس گفت : برای پاسخ روز قیامت حاضر باش ! چرا که بایستی با هر مرد و زن مسلمانی به پیشگاه خداوند پیش بروی گریه هارون شدت یافت و عباس گفت : ای فضیل ! خاموش باش ! که امیرالمؤمنین را کشتی و فضیل گفت : ای هامان ! تو و یارانت او را کشتید و هارون گفت : تو را (هامان ) نخواند، جز این که مرا نیز (فرعون ) شمرد آنگاه هارون او را گفت : این هزار دینار کابین مادرم است و خواهم که از من بپذیری گفت : نه ! امید است که پروردگار از جزایی که به مادرت داد، ترا نیز دهد آن را از هر کس که گرفته ای ، وی را بازده ! و رشید برخاست و بیرون رفت .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

از سخنان امام علی (ع ): چون شکم از مباح پر شود، چشم از شناخت صلاح کور شود چون بلایی بر تو روی آرد، بر آن بنشین ! چه ، تلاش تو، بر آن می افزاید چون بینی که پیوسته بلا بر تو فرود آید، بدان ! که خداوند ترا بیدار کرده است اگر خواهی ترا فرمان برند، آن خواه ! که بر آن توانا هستی اگر آن چه خواهی نیست ، آن خواه ! که هست چون زاهدی از مردم بگریزد او را طلب کن ! با دشمن خویش مشورت کن ! تا از رای او، اندازه دشمنی و نیتش را بدانی .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

پادشاهی گفت : آن که ما را سروری داد، مالش بستانیم و آن که با ما دشمنی ورزید، سرش برگیریم درباره پادشاهان گفته اند: آنان گروهی اند، که پاسخ سلام را در سخن ، بسیار می شمرند و زدن گردن را مجازاتی کوچک می دانند .

سخن عارفان و پارسایان

عارفی گفت : دین و حاکم و سپاه و مردم همچون خیمه و ستون خیمه و میخ و طناب اند .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی فرزندش را گفت : ای پسرکم ! دانش را از دهان مردان علم بگیر! چون آنان ، بهترین شنیده های خود را می نویسند و بهترین نوشته های خویش را به خاطر می سپرند و بهترین محفوظات خود را بیان می دارند .

سخن عارفان و پارسایان

ابوذر که - خدا از او راضی باد!- گفت : روز تو، همانند شتر توست هرگاه سر به سوی تو دراز کند، همه بدنش به سوی تو می آید منظور اینست که هرگاه در آغاز روز، کار نیکی انجام دهی ، تا به آخر، چنان خواهد بود .

ترجمه اشعار عربی

شاعری گفته است :

جوان را می بینی که برتری جوان دیگر را تا زنده است ، انکار می کند اما، چون درگذشت ، می کوشد، تا نکته ای از او را با آب زر بنویسد .

ترجمه اشعار عربی

شاعری در (هجو) گفته است :

دوستی داریم که ریش دراز بی فایده ای دارد، که همچون برخی از شب های زمستانی دراز و غم انگیز و سرد است .

ترجمه اشعار عربی

دیگری گفته است :

دلدار به دیدارم آمد و دلم بدو مایل بود گفتمش مرا بوسه ای ده ! گفت : بستان ! و مترس !

ترجمه اشعار عربی

دیگری گفته است :

عاشقان ! از خنده دندان نمایش بپرهیزند! چشم سحر انگیزش شما را به شک واداشته است اما، او می خواهد به سحر، شما را از سرزمینتان براند .

ترجمه اشعار عربی

از عبدالله بن معتز

پلک هایی ظریف دارد و دلی از سنگ گویی پلک هایش عذرخواه سختی دل اویند .

ترجمه اشعار عربی

از صلاح (صفدری ):

فروغ چهره اش می گوید: از خستگان من کسی در جمع شما هست ؟ چهره گل تباه شد و اکنون روزگار منست .

حکایات تاریخی ، پادشاهان

ابو حازم ، به نزد عمر بن عبدالعزیز آمد و عمر او را گفت : مرا پندی ده ! گفت : بر پهلو بخواب و مرگ را نزدیک سر خویش حس کن ! سپس بنگر! که دوست داری تا در آن ساعت چه چیز در تو باشد؟ همان را بگیر! و بنگر! که چه چیز را خوش نداری که در تو باشد؟ و آن را رها کن ! شاید که مرگ تو نزدیک باشد!

حکایات تاریخی ، پادشاهان

صالح بن بشر زاهد به نزد (مهدی ) (خلیفه ) آمد مهدی او را گفت : مرا پند ده ! گفت : آیا پیش از تو، پدر و عمویت در این مجلس ننشستند؟ گفت : بلی ! گفت : آیا از آن ها کارهایی سر نزد که بر ایشان امید رستگاری بود؟ و کارهایی سر نزد که بیم هلاک بر آن ها می رفت ؟ گفت : بلی گفت : بنگر! در هر آن چه امید رستگاری ست آن را بگیر! و هر آن چه را که در آن بیم هلاک است ، رهاکن !

حکایات تاریخی ، پادشاهان

عبدالله بن مسلم به نزد هارون الرشید آوردند - که هارون در اندیشه کشتن او بود - عبدالله گفت : به آن کس سوگند که تو در نزد او خوارتری تا من در نزد تو و او بر کیفر تو تواناتر است تا تو بر من مرا نخواهی بخشید؟ و هارون او را بخشید .

شعر فارسی

از حافظ:

همتم بدرقه راه کن ! ای طایر قدس !

که درازست ره مقصد و من نو سفرم

تفسیر آیاتی از قرآن کریم

خداوند فرموده است : (ولقد زینا السماء الدنیا بمصابیح ) (یعنی : ما، آسمان دنیا را به چراغ های رخشان زینت دادیم ) آیا این آیه ، دلیل بر آن نیست که ستارگان ، در فلک ماه مستقر هستند؟ بلکه فلک ماه بدانها زینت یافته است ؟ و همین است زیرا، ستارگان ، اجسام شفاف و نورانی اند و نیز فرموده پروردگارست که : (و جعلناها رجوما للشیاطین ) (یعنی : و به تیر شهاب ، آن ستارگان را راندیم ) و این نیز مقتضی آن نیست که ستارگان خود نیز تیر شهابند زیرا اگر چنین باشد به گذشت زمان ، باید از تعداد ستارگان کاسته شود بلکه نهایت مطلبی که از آیه حاصل می شود، آنست که اجزایی از ستارگان به نام شهاب کنده می شود همچون نوری که از چراغ می آید و دلیلی نمی ماند که همه ستارگان ، در فلک هشتم مستقر باشند و در فلک ماه ، جز ماه ، چیزی نباشد بلکه ممکن است ستارگانی وجود داشته باشند و شهاب ها از آن ستارگان باشند .

فرازهایی از کتب آسمانی

از کتاب (اعلام الدین ) - تاءلیف محمد الحسن بن ابی الحسن الدیلمی -: مقداد بن سریح البرهانی از پدرش روایت کرده است که گفت : در روز جنگ جمل عربی نزد امیرالؤ منین (ع ) به پرسش برخاست که : یا امیر المؤمنین ! می فرمایی : خدا یکی ست ؟ و مردم به او پرخاش کردند و گفتند ای اعرابی ! مگر دل مشغولی امیرالمؤمنین را نمی بینی ؟ و امام گفت : رهایش کنید! زیرا، آن چه این اعرابی می خواهد، همانست که ما از این مردم می خواهیم آنگاه گفت : ای فلان ! این که کسی بگوید خدا یکی ست ، چهار گونه است که دو گونه آن مجاز نیست و دو گونه دیگر، بر خدا ثابت است اما، آن دو گونه که در مورد خدا نباید به کار برد، یکی آنست که گویند: (خدا یکی ست ) و معنای عددی (یکی ) را اراده کنند و این ، از آن رو جایز نیست ، که آن چه دومی ندارد، در باب اعداد، وارد نمی شود ندیده ای که آن که گوید خدا سومین سه است ، کفر است ؟ و نیز اگر گوینده ای گوید: (او، یکی ست ) و (نوع جنس ) را اراده کند، نیز نارواست زیرا، پروردگار فراتر از تشبیه است اما، آن دو گونه که برای خدا ثابت اند چنانست که گویند: (خدا یکی ست ) و منظور (یگانه ) باشد یعنی : نظیری ندارد همچنین چون گویند: (او یکی ست ) و منظور، آن باشد که در معنی ، یگانه است یعنی : در وجود و عقل و گمان نمی گنجد .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

نوف بکایی گفت : شبی ، امیرالمؤمنین علی (ع ) را دیدم که از بستر خویش برخاسته ، به ستارگان می نگرد و گفت : ای نوف ! در خوابی ؟ یا بیدار؟ گفتم : ای امیرمؤمنان ! بیدارم گفت : ای نوف ! خوش به حال پرهیزگاران در دنیا! و دوستداران آخرت آنان که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را بوی خوش و قرآن را شعار و دعا را دثار خویش ساختند سپس ، همچون مسیح (ع ) دنیا رابه قرض الحسنه دادند .

ای نوف ! داوود نبی ، شبی در همین ساعت برخاست و گفت : این ، هنگامی ست که چون بنده ای خدا را بخواند، به استجابت پیوندد مگر این که ماءمور باج و تعقیب و شحنه باشد یا به لهو و لعب مشغول باشد .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

امام علی (ع ) فرمود: چهار خوی ، از نادانی ست : خشم گرفتن بر آن که خاطرت از او خشنود نیست همنشینی با کسی که همتای او نیستی ابراز نیازمندی نزد کسی که ترا بی نیاز نمی سازد و سخن بیهوده گفتن .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفته است : عاقل را سزاوار است که بداند که خیری در مردم نیست و نیز بداند که از آن ناگزیرست و اگر این بداند، چندان که مقتضی ست با آنان در آمیزد .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

مردی ، حکیمی را دشنام داد حکیم تغافل کرد مرد گفت : منظور من تویی و حکیم گفت : و چنین است که از تو چشم پوشیدم .

و گفته اند: زبان عاقل در پس دل اوست و دل نادان ، در پس زبانش .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

حکیمی گفته است : صبر دو گونه است : صبر آن چه ناخوش آیند است و صبر بر آن چه که دوست داشتنی ست اما، شدیدتر از این دو، صبر نفوس است .

فرازهایی از کتب آسمانی

قطب ، در (شرح شهاب ) گفته است : روایت شده است که پروردگار، دعای دو گروه از مردم را مستجاب می دارد چه مؤمن باشند و چه کافر یکی دعای مظلومانست و دیگری دعای درماندگان و بدین سبب است که خدای تعالی فرمود: (امن یجیب المضطر اذا دعاه ) (یعنی : آیا آن کیست که دعای بیچارگان را به اجابت می رساند؟)

پیامبر (ص ) فرمود: دعای مظلوم مستجاب است و اگر گفته شود: مگر خدا نفرمود: (و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال ) (یعنی : و کافران جز به حرمان و ضلالت دعوت نمی کنند) پس چگونه دعایشان مستجاب می شود؟ گوییم : این آیه ، به دعای کافران در دوزخ بر می گردد و در آنجا، نه اشک سود دهد و نه دعا پذیرفته شود و خبری که ما آوردیم ، مربوط به دنیاست .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

همه کسانی که (دیدن ) را در اثر انعکاس (دیده شده ) در (بیننده ) و نقش پذیری آن ، در چشم می دانند، قائل به (انعکاس ) و (نقش پذیری ) حقیقی نیستند .

معلم دوم - ابونصر فارابی - در رساله جمع بین رای افلاطون و ارسطو، گفته است که منظور هر یک از این دو نفر، آگاهی دادن بر این حالت ادراکی ست و خواسته اند به تشبیه بیان کنند نه این که شعاعی خارج شود و نقش پذیری حقیقی صورت گیرد بلکه برای تنگی عبارت ، (ناچار) بوده اند که چنین تعبیری را به کار گیرند .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

صاحب حالی گفته است : مردم گویند: چشم بگشایید تا ببینید! و من گویم : چشم ببندید تا ببینید .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

فلسفه ، کلمه ایست یونانی به معنی : دوستداری دانش و (فیلسوف )، در اصل (فیلاسوف ) است به معنی : دوستدار دانش فیلا دوستدار و سوف : دانش .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

روایت شده است که : پیامبر (ص ) به دیدار جوانی که به احتضار افتاده بود، رفت و او را گفت : خود را چگونه می بینی ؟ گفت : به خدا امیدوارم و بر گناهان خویش می ترسم پیامبر (ص ) فرمود: این دو چیز در قلب کسی بدین حال نمی گنجد مگر آن که خدا او را به امیدش می رساند و از آن چه بیم دارد، ایمنش می دارد .

ترجمه اشعار عربی

شعر:

پروردگارا! در دلی که به اندازه خردلی جز مهر تو باشد، دانم که آن دل بیمارست .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

در حدیث است که : ایمان بنده ای به کمال نمی رسد، مگر این که آن چه را که نمی شناسد، بیش از آن چه می شناسد، دوست بدارد .

ترجمه اشعار عربی

صاحب بن عباد گفته است :

رق الزجاج و رقت الخمر

و تشا کلا فتشابه الامر

فکانما خمر و لا قدح

و کانما قدح و لا خمر

و عراقی ، این مضمون را به فارسی ، چنین سروده است :

از صفای می و لطافت جام

در هم آمیخت رنگ جام و مدام

همه جام است و نیست گویی می

یا مدام است ، نیست گویی جام

و دیگری ، نزدیک به مضمون دو بیت (صاحب ) چنین سروده است :

جامی که به لطف نوشیدم و گمان بردم که به جای شراب هوا در آن ریخته اند شرابی سبک بود چنان ، که گویی جام پر و خالی ، یکسان بود .

ترجمه اشعار عربی

امام فخر رازی ، در مجلس درس خویش بود که بناگاه ، کبوتری که بازی او را دنبال می کرد، وارد شد و پناه جویان ، خویش را به دامان او افکند (ابن عنین ) در این زمینه شعری سرود که برخی از ابیات آن ، چنین است :

کبوتری به نزد سلیمان روزگار آمد که پرتو مرگ از بالهای صیادش می درخشید آیا چه کسی این کبوتر سبزگون را آموخته بود که خانه تو حرم امن هر پناه جوی ترسانی ست ؟

ترجمه اشعار عربی

ماءمون ، این ابیات را برای پیکی سروده است که به نزد معشوق خویش فرستاده :

مشتاقانه ترا فرستادم و تو به دیدار نایل شدی و به تو بدگمان شدم چشم تو، زیبایی چهره اش را دریافت و گوش تو از نغمه او بهره مند شد نشان آن دیدار را در چشم تو می بینم گویی چشمانت از زیبایی رخسارش دزدیده اند .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

سور چرانی ، فرزند را گفت : پسرکم ! اگر در مجلسی ، جا، بر تو تنگ بود، کسی را که در کنار تست ، بگو: مبادا جای شما را تنگ کرده باشم ! و او، از جای خود می جنبد و جا بر تو باز می شود .

ترجمه اشعار عربی

شاعری گفته است :

بر گونه هایش سپیدی و سرخی به هم آمیخته اند گفته شد: چیست ؟ و گفتم : خط و خال حسن ! که جا دارد دلم را به نگاهی بدهم .

شعر فارسی

شاعری سروده است :

تنم از ضعف چنان شد، که اجل جست و نیافت

ناله هر چند نشان داد که : در پیرهنم .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

دانش موسیقی ، دانش ست که به وسیله آن ، نغمه ها و (ایقاع ) و چگونگی ترکیب آوازها و شیوه گرفتن آلات موسیقی را می شناسم و موضوع آن ، صوت است از حیث تاءثیری که در روح دارد، به اعتبار نظمی که دارد: و (نغمه ) صوتی ست که در مدتی از زمان ، به طول انجامد همچنان که حروف ، در کلمات جریان می یابند ردیف هایش (هفده ) و اوتارش (هشتاد و چهار) است اما (ایقاع ) اعتبار زمانی صوت است و از نظر شرعی ، آموختن این دانش مانعی ندارد و بسیاری از فقیهان نیز در این فن ، سرآمد بوده اند اما شرع مطهر ما که - بر قاضیانش درود باد! - عمل آن را منع کرده است و کتابهایی که در این فن تصنیف شده است ، تنها بهره علمی دارند و آن که موسیقی عملی می داند، نغمه هایی را که از هر ساز به حسب اتفاق شنیده شود مورد بحث قرار می دهد و نوازندگان ، نغمه ها را آن گونه که از آلات طبیعی همچون گلوی انسان ، یا آلات موسیقی شنیده شود، مورد بحث قرار می دهند و آن چه که می گویند که الحان موسیقی از برخوردهای فلکی گرفته شده است ، از جمله رموز است زیرا، در افلاک برخوردی نیست و نه کوبیدنی هست و نه صدایی .

شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار

نامه ایست که (غزالی ) به نظام الملک نوشته است و در آن ، خواهش او را که پذیرفتن تدریس در نظامیه بغداد از سوی غزالی بود و در آن وعده منصب های عالی داده شده بود، پاسخ گفته است غزالی ، پس از آن که زهد پیشه کرد، از تدریس در نظامیه دست کشید .

(بسم الله الرحمن الرحیم : و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات ) بدان ! که مردم ، در توجه کردن به آنچه بدان روی آورده اند، سه دسته اند نخستین ، عوام اند، که به دنیای گذرا اکتفا کرده اند و پیامبر (ص ) آنان را باز داشته است در سخن خویش که فرموده است : هیچگاه دو گرگ درنده با گله گوسفند چنان نکنند، که مال دوست و اسرار افکار با دین وی کنند و گروه دومین خواص قوم اند، که آخرت را بر دنیا برتری نهند و دانند که آخرت بهتر است و از این رو، در دنیا به کار نیک پردازند پیامبر (ص ) اینان را نیز به کوتاهی در عمل نسبت داده است که فرموده است : دنیا بر آخرت جویان حرام است و آخرت بر دنیا جویان و این دو، بر خدا جویان و گروه سوم ، ویژگان اند، و آنانند که دانسته اند که بالای هر چیزی ، چیز دیگری است و آن ، ناپایدار است و انسان دانا، ناپایدار را دوست ندارد و به حقیقت دانسته اند که دنیا و آخرت ، برخی از آفریده های خدایند و مهم ترین امور دنیای ، دو امر میان تهی اند یعنی : خوردن و زناشویی کردن و در این دو کار، همه حیوانات با آدمیان شریکند و رتبه والایی نیست بدین سبب ، از آن ، روی برتافته اند و به پروردگار خویش روی آورده اند و بر آن ها، این معنی آشکار شده است که : (الله خیر و ابقی ) و حقیقت (لا اله الا الله ) بر آنان روشن شده است و نیز این معنی دانسته اند که : هر کس به کسی جز خدا رو کند، از (شرک خفی ) خالی نیست و همه موجودات در نظر آنان به دو دسته اند خدا و غیر خدا و آن دو را کفه های ترازوی خویش ساخته اند و دلشان ، زبان آن میزان است

چون بینند که دلشان به کفه خداوندی مایل است ، به سنگینی کار نیک خویش حکم کنند و هر گاه بینند که به کفه دیگر مایل است دانند که کفه گناهانشان سنگین شده است .

همچنان که گروه نخست ، در برابر گروه دوم (عامی )اند، گروه دوم نیز در قیاس با گروه سوم عامی اند و بدین ترتیب ، سه گروه به دو گروه در می آیند .

اکنون گویم که وزیر، مرا از مرتبه بالا، به مرتبه فرودین خوانده است حال آن که ، من ، او را از مرتبه فرودین ، به مرتبه بالا می خوانم که آن اعلا علیین است .

و راه به سوی خدا، از بغداد و توس و از همه جا به خدا، یکی ست هیچیک ، از دیگری نزدیک تر نیست و از پروردگار می خواهم که او را از خواب بیخبری بیدار کند! که از امروز، در فردایش بنگرد پیش از آن که کار از دستش برود والسلام .

ترجمه اشعار عربی

صلاح صفدی گفته است :

مپندارید! که معشوقم از سر مهربانی می گرید از مهربانی نمی گرید، که شمشیر نگاه خویش را آبدار می کند .

و شریف قزوینی این مضمون را چنین سروده است :

نه از رحمست ، اگر تر ساخت جانان چشم فتان را

برای کشتن من آب داده تیغ مژگان را

شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار

ابوسعید اصفهانی ، شاعری ظریف و پسندیده بود و گوشی سنگین داشت وقتی ، کسی او را مخاطب ساخت و ابوسعید گفت : بلندتر بگو! زیرا، سنگینی گوش من ، همانند سنگینی روح تست او از جمله شاعران صاحب بن عباد بود که ثعالبی در یتیمة الدهر از او یاد کرده است و شعرش در نهایت خوبی ست .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

اصمعی گفت : شنیدم ، که بادیه نشینی می گفت : پروردگارا! مادرم را ببخش ! گفتم : از چه پدرت را نگویی گفت : پدرم حیله ای داند تا خویش را برهاند مادرم زنی ضعیف است .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

حکیمی را گفتند: چرا دنیا را ترک گفتی ؟ گفت : چون از زلالش بازداشته شدم ، از درد آن نیز خودداری کردم .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

عارفی را گفتند: بهره خویش از دنیا برگیر! که تو ناپایداری گفت : حال که چنین است لازم آمد بهره خود بر نگیرم .

ترجمه اشعار عربی

خدایش خیر دهاد! - که نیکو سروده است :

گمان کن به خواسته های خویش رسیده ای ! و بر روزگار فرمانروایی داری مگر روزگار کوتاه عمر را مرگ در پی نیست ؟ و نه اینست که آدمی ، هر چه به کف آورد، از وی می گیرند؟

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

اسکندر گفت : خرد بر عاقل بهتر حکم می راند تا شمشیر بر نادان

حکایاتی کوتاه و خواندنی

چون عبدالملک بن زیات - وزیر متوکل - پس از شکنجه های بسیار در گذشت در جیب او کاغذی یافتند، که بر آن ، این ابیات ابوالعتاهیه نوشته بود:

از روزها به یکدیگر راهی ست همچنان که چشم به خواب می بیند شتاب نورزید! مهلتی ! که دنیا دولتی است که از دودمانی به دودمانی انتقال می یابد اگر زمان هم به دیر بیانجامد، مرگ پیرامون تو دور می زند .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

ثمامة بن اشرس گفت : از سوی هارون الرشید، به تیمارستان گسیل شدم ، تا نارسایی های آنجا را بهبود بخشم در میان دیوانگان ، جوانی زیباروی دیدم که به نظر می آید، دیوانه نیست با او سخنی گفتم و او گفت ای ثمامه ! تو می گویی : بنده باید پیوسته باید شکر نعمت خداوندی بگوید و چون به گرفتاری دچار شود، شکیبایی ورزد گفتم : چنین است دیوانه گفت : اگر تو مست بودی و خوابیدی و غلام تو برخاست و ترا ناخواسته آزرد بگو ببینم که این نعمتی است که باید آنرا سپاس گویی ، یا بلیه ای است که باید بر آن شکیبا باشی ؟ ثمامه گفت : شگفت زده ماندم و ندانستم که چه گویم ؟ جوان سپس گفت : پرسش دیگر گفتم : بگو! گفت آن که به خواب رود، چه وقت لذت خواب را دریابد؟ اگر گویی : پس از بیدار شدن ، آن معدوم است و لذتی ندارد اگر گویی : پیش از خواب آن نیز چنین است و اگر گویی : در حال خواب در آن هنگام ، شعور درک لذت را نداشته است ثمامه گفت : مبهوت ماندم و پاسخی نداشتم .

آنگاه گفت : پرسش دیگر گفتم : چیست ؟ گفت : هر گروهی (نذیری ) دارد، پس ، پیامبر سگان کیست ؟ گفتم : ندانم آنگاه گفت : اینک ! پاسخ پرسش ها: اما پاسخ پرسش نخستین سه گونه است یا نعمتی ست و می تواند آن را سپاس گوید یا گرفتاری ست و می تواند بر آن بردبار باشد و یا گرفتاری ست و باید از آن دوری کرد، تا گرفتار ننگ آن نشد و اما پاسخ پرسش دومین : مورد مزبور محال است زیرا خواب درد است و با وجود درد، لذتی متصور نیست و اما پرسش سوم : آنگاه جوان سنگی از آستین بیرون آورد و گفت : ترساننده اش اینست و سنگ را به سوی من انداخت اما سنگ به خطا رفت آنگاه گفت : ای سگ حقیر! (نذیر) ترا از دست داد ثمامه گفت : دانستم که او نیز عقل خویش از دست داده است ، بازگشتم و پس از آن ، دیوانه ای را ندیدم .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

بهلول نشسته بود و کودکان او را می آزردند و او می گفت : (لا حول و لا قوة الا بالله ) و تکرار می کرد چون آزردن او به دراز کشید، برخاست و با عصای خویش به آنان حمله برد و می گفت : به سردار سپاه حمله می برم و باکی ندارم که بمانم ، یا کشته شوم .

کودکان ، از ترس ، به روی هم می افتادند بهلول گفت : سپاه شکست خورد امیرالمؤمنین گفته بود: در جنگ پشت نکنیم و از پی گریخته نرویم و مجروح را نیازاریم .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

از دیوان منسوب به امیرالمؤمنین : من به تجربه دریافته ام که صبر، عاقبتی پسندیده دارد دلتنگ نباش ! و ابراز ناتوانی مکن ! که در این صورت ، پیروزی در میان ناتوانی و دلتنگی نابود می شود .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

بر بازوبند قابوس و شمگیر به خط او نوشته بود: اگر بیوفایی ، سرشت آدمیانست ، پس ، به هر کس اعتماد داشتن عجزست و اگر مرگ بناچار خواهد آمد، تکیه کردن به دنیا نادانی ست و اگر تقدیر حتمی ست ، پس ، دوراندیشی بیهوده است .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

حکیمی گفته است : اگر جویای عزتی ، آن را در اطاعت بجوی ! و اگر بی نیازی خواهی ، از قناعت بخواه ! آن که خدای را اطاعت کند، پیروزیش افزون شود و آن که قناعت پیشه کند، فقر از او دور شود .

فرازهایی از کتب آسمانی

در (شرح شهاب ) از (راوندی ) نقل شده است که : در اخبار آمده است از دمیدن صبح ، تا طلوع خورشید، خواب ، ناپسند است چه ، آن ، وقت تقسیم روزیست .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

حکیمی گفت : دنیا سرای رنج هاست : آن که در طلب دنیا شتاب ورزد، خویشتن به رنج افکنده است و آن که درنگ کند، یاران خویش را .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

حکیمی گفت : آن که ترا برای کاری دوست دارد، با انجام آن ، رهایت کند .

نیز از سخنان حکیمانست : مجلس خاصان انس دارد، نه محفل پر جمعیت .

و نیز از سخنان بزرگانست : از دوستان انصاف طلبیدن ، انصاف نیست .

شاعری گفته است : ای دوستدار دنیا! دنیا از روبرو ترا فریفته است ، و چون رو بگرداند، ترا پشیمان سازد .

شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار

در (تلویحات ) از افلاطون الهی نقل شده است که گفت : چه بسیار که به هنگام ریاضات ، با خویش خلوت می کردم و در احوال موجودات مجرد از مادیات می نگریستم و بدنم ، در گوشه ای می افتاد، گویی که من نیز مجرد بوده ام و از پوشش های طبیعی ، عریان هستم و در ذاتی فرو رفته ام و جز همان ، به هیچ چیز دیگری نمی اندیشم و جز آن ، به چیز دیگری نمی نگرم و خویش را بیرون از چیزهای دیگر می دیدم بدین هنگام ، خویش را در زیبایی و نور و روشنی و درخشش و خوبی های شگفت آور می دیدم که هر کسی را مبهوت می دارد پس ، بدان ! که من ، جزئی از اجزای عالم علوی روحانی کریم شریف ام و زندگی پرتکاپویی دارم .

سپس ، از آن عالم ، به عالم الهی بالا رفتم و به حضرت ربوبیت رسیدم ، و گویی ، در آن جا گرفته ، یا، بدان آویخته ام و فراتر از عالم نورانی عقلانی ام و گویی در آن جایگاه شریف ایستاده ام و آن جا را سرشار از نور و روشنی می بینم که زبان ، طاقت توصیف آن را ندارد و گوش ، توان شنیدن وصف آن را و چون در آن عالم غرق شدم ، و نور بر من غلبه کرد، چندان نگذشت ، که از آن مرتبه ، به عالم اندیشه فرود آمدم و در این هنگام ، اندیشه ، حجاب آن نور شد و شگفت زده ماندم که چگونه از آن عالم فرو افتادم ؟ و عجب داشتم که چگونه خویش را سرشار از نور دیدم ؟ با آن که با همان کالبد پیشین بودم در اینجا، به یاد گفته (مطریوس ) افتادم که ما را امر می کرد که همواره در جستجوی گوهر نفس شریف و ارتقاء عالم عقل باشیم .

شعر فارسی

شاعری چه نیکو سروده است :

هر چیز که هست ، آن چنان می باید

ابروی تو گر راست بدی ، کج بودی .

فرازهایی از کتب آسمانی

از کتاب (عدة الداعی و نجاح الساعی ) : ابوعبدالله جعفر بن محمدالصادق (ع ) به مفضل بن صالح گفت : ای مفضل ! خدا را بندگانی ست که پنهانی ، خالصانه به وی پردازند و او نیز با نیکویی خالصانه ، به آنان پردازد و آنان ، کسانی هستند که در روز رستاخیز، نامه عملشان از کردار زشت خالیست و آنگاه ، که در پیشگاه خداوندی درآیند، آنان را از رازهای پنهانی که با او داشته اند، سرشار کند گفتم : سرور من ! چرا چنین است ؟ فرمود آنان فراتر از آنند که فرشتگان نگهدارنده از آن چه میان او و آنانست ، آگاه شوند .

مضمونی نظیر این گفته اند و گمان کنم از بابا فغانی ست :

بیا! که در دل تنگ من از خزینه عشقت

امانتی ست ، که روح الامین نبوده امینش

از دیگری ست :

عاصی اندر خواب ، نام توبه نتواند شنید

گر بداند عشقبازی عفوش با گناه

4

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

بادیه نشینی را گفتند: فردای قیامت پروردگار، به حسابت رسیدگی می کند گفت : ای فلان ! مرا شاد کردی زیرا چون کریم به حساب رسیدگی کند، بخشندگی کند .

حکایاتی از عارفان و بزرگان

حکایت شده است که : عارفی ، پارچه ای بافت و در بافت آن دقت به کار داشت چون آن را فروخت ، به علت عیب هایی که داشت ، به او باز گرداندند و او گریست اما مشتری گفت : ای فلان ، مگری ! که بدان راضیم و او گفت : گریه من از این نیست بلکه از آن می گریم که در بافت آن ، کوشش بسیار کردم و به سبب عیب های پنهانی ، به من باز گردانده شد و از آن می ترسم تا عملی که چهل سال در آن کوشیده ام نپذیرند .

سخن عارفان و پارسایان

عارفی را پرسیدند: چگونه صبح خویش را آغاز کردی ؟ گفت : با تاءسف بر دیروز و بیزاری بر امروز و خوار داشتن فردا .

ترجمه اشعار عربی

شعر:

مردمی را می بینم ، که به اندکی از دین بسنده می کنند و به اندکی از زندگی خرسند نیستند با یاری گرفتن از دین ، از دنیای شاهان بی نیاز باش آنچنان که پادشاهان ، با روی آوردن به دنیا، از دین بریده اند .

سخن عارفان و پارسایان

یحیی معاذ رازی در مناجات خویش گفت : پروردگارا! با همه گناهکاریم ، دور نیست ، که امید من به بخشش تو، بر درستی عملم غالب آید چه ، در کارهایم به بی ریائی خویش اعتماد داشته ام و چگونه نترسم ؟ که به تباهی شناخته شده ام و در گناهان خویش همواره به عفو تو تکیه کرده ام و چگونه نبخشی ؟ که به بخشش موصوفی .

با کندن ریشه بدی ها از سینه خویش ، ریشه بدی ها را از سینه دیگران بکن !

حکایاتی کوتاه و خواندنی

در کتاب (ورام ) آمده است که دو فرشته به هم رسیدند یکی ، به دیگری گفت : ماءمور شده ام ، تا ماهیی را که فلان یهودی دوست دارد، به سوی او برانم دیگری گفت : ماءمور شده ام ، تا روغن به چراغ فلان زاهد بریزم .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

حاصل تفاضل مربعات دو عدد، برابر است با حاصل ضرب تفاضل آن دو، در مجموع آن دو عدد

ترجمه اشعار عربی

شاعری گفته است :

از پیش چشم رفته خود را از یاد می برید و دل او در گرو محبت شماست شما چون مسافر کشتی اید که چون پیاده شد، همسفر خویش را فراموش می کند .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

به (علف )، (حشیش ) نگویند مگر هنگامی که خشک شده باشد .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

از کتاب (غررالحکم ) از سخنان امیرالمؤمنین (ع ): دوست نیز انسانی ست تنها، کسی غیر از تست زن ، فتنه است فتنه تر آن که انسان از او ناگزیرست شرکت در مال ، آشفتگی انگیزد و شرکت در رای ، به درستی انجامد آن چه سبب می شود، که ناتوان به مقصود رسد، همانست که توانا را از مطلوب باز می دارد .

خدمتگر تو، چون خدا را نافرمانی کرد، او را بزن ! و چون تو را نافرمان شد، ببخش ! از هر چیز، تازه اش را برگزین ! و از دوستان ، کهنه ترینشان را کار نیک را با از یاد بردنش زنده سازید! که منت نهادن ، آن را تباه سازد .

نیت خالی از تباهی ، بر عاملان آن ، دشوارتر از کوشش طولانی ست چون موی سیاهت به سپیدی گراید، خوشی های جوانیت می میرد .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

دیو جانس دید که زنی را سیل می برد و او به یاران خویش گفت : اینجاست که ضرب المثلی صدق می کند که می گوید: بگذار شری را شر دیگری بشوید و نیز دید که زنی آتش حمل می کند و گفت : حاملی بدتر از محمول !

حکایاتی کوتاه و خواندنی

دیو جانس ، زنی را دید که آرایش کرده ، از خانه بیرون می آمد و گفت : آمده است تا دیگران بینندش ، نه او دیگران را بیند و نیز دختری را دید که نوشتن می آموخت و گفت : این زهری است که زهر می نوشاند .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

یکی از یاران اسکندر گفت : شبی اسکندر، یارانش را خواند، تا ستارگان را به آنان نشان دهد و خواص و مسیر هر یک را بگوید آنان را به باغی برد و در حین راه رفتن با دست ، به ستارگان اشاره می کرد که بناگاه در چاهی فرو افتاد و گفت : آن که به دانش بالای سر بپردازد، از زیر پای خویش غافل می ماند .

سخن عارفان و پارسایان

حسن بصری را گفتند: دنیا را چگونه می بینی ؟ گفت : انتظار گرفتاری ها، مرا از توقع به آسایش باز داشته است .

سخن عارفان و پارسایان

از سخنان حسن بصری : ای فرزند آدم ! تو در اسارت دنیایی به خوشی هایی راضی شده ای که در گذرست و به نعمت هایی که ناپایدارست و به سلطنتی که ماندنی نیست پیوسته خویش را وبال گرد می آوری و برای دیگران به جمع مال می پردازی چون بمیری ، و بال را به گور خویش می بری و مال را به خاندان خود رها می کنی .

ترجمه اشعار عربی

دعبل شاعر را گفتند: وحشت را در چه می بینی ؟ گفت : در نگریستن به مردم آنگاه ، این شعر، خواند:

مردم چه زیادند! نه ! بل ، بسیارکم اند و خدا می داند، که در این دعوی ، دروغ نگویم زیرا، چون چشم می گشایم ، و انبوه آنان را می بینم یکی را به کام خویش نمی بینم .

سخن عارفان و پارسایان

عمر بن عبدالعزیز در دعای خویش می گفت : پروردگارا! مرا به نیازمندی به خویش ، بی نیاز کن ! و به بی نیازی از خویش ، نیازمند مدار!

حکایات تاریخی ، پادشاهان

عمربن عبدالعزیز، به (عدی بن ارطاة ) نوشت : از میان (بکر بن عبدالله ) و (ایاس بن معاویه ) یکی را قاضی بصره کن ! چون (عدی ) نامه به هر یک نمود، از پذیرفتن خودداری کرد پس ، آن دو را حاضر کرد و بر آن اصرار ورزید اما، (بکر) گفت : بخدایی که جز او نیست ! من ، منصب قضا را شایسته نیستم و ایاس ، از من سزاوارترست و اگر در این گفته راست گویم پس چگونه بپذیرم ؟ و اگر دروغ گویم ، دروغگو شایسته داوری نیست و ایاس گفت : مردی را بر پرتگاه دوزخ چندان بداشتید که کفاره سوگندی را فدیه خویش ساخت و (عدی ) گفت : چون به این نکته راه بردی ، تو سزاوارتری و آنگاه او را قضا داد .

حکایات تاریخی ، پادشاهان

چون (ایاس ) به شام رفت کودکی کم سال بود پیرمردی که با وی دشمنی داشت ، از وی به قاضی شکایت برد و ایاس ، بر دشمن پرخاش کرد و قاضی او را گفت : بر او مدارا کن ! که مردی پیرست ایاس گفت : حق از او بزرگ ترست قاضی گفت : خاموش باش ! ایاس گفت : اگر خاموش بمانم ، چه کسی از سوی من سخن خواهد گفت ؟ قاضی گفت : حق را با تو نمی بینم ایاس گفت : لا اله الا الله ! قاضی ، به نزد عبدالملک (بن مروان ) رفت و او را آگاه کرد و عبدالملک گفت : کار او بساز و از شام بیرون کن که آشوبی نیانگیزد .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

برای آسان ساختن مصیبت ها و کم کردن سختی ها، راه های گوناگون است اگر مصیبت با دوراندیشی همراه شود، و با عزم و اراده ، با آن ، برخورد کنند، رویدادش سبک می شود و از تاءثیر و زیان آن می کاهد .

دیگر، آن که به هنگام رویدادن مصیبت ، فنای جهان را به یاد داری ، و به این نکته توجه کنی ، که : دنیا پایدار نیست و هیچ آفریده ای نمی ماند و بدانی که هر روز که می گذرد، از عمر تو کاسته می شود و می گذرد، تا پیمانه عمر تو خالی می شود و تو از آن ، بیخبری شاعر گفته است :

روزگار، خویش را تسلی ده ! که هیچ چیز پایدار نمی ماند و غم های تو نیز شاید که خدا، پس از این ، از سر رحمت ، نگاهی به تو بیندازد .

دیگر این که سختی های بزرگ تر از گرفتاری تو وجود دارد و دیگر این که بدانی که سختی هایی که بر انسان فرود می آید، نشانه برتری اوست و محنت هایش ، نشانه شرافت او .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

امیرالمؤمنین (ع ): فرمود: دانایی مرد، در شمار روزی اوست .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

شاعری گفته است : رنج های مرد، نشانه فضل اوست چنان که آتش بوی عنبر را آشکار می کند .

و کمتر اتفاق افتاده است که محنت فاضل ، جز به دست جاهل پدید آید و گرفتاری (کامل ) تنها از سوی (ناقص ) است .

شعر فارسی

شاعری گفته است :

ترا تا هست ناهمواری یی در خود، غنیمت دان !

درشتی های دور چرخ را کان هست سوهانش .

ترجمه اشعار عربی

شاعری دیگر گفته است :

پیش آمدهای روزگار، مرا ادب آموختند و انسان با ادب از پندها بهره مند می شود ناراحتی و نعمتی بر من نگذشت ، مگر این که از هر دو بهره مند شدم .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

با پیروی از پیامبران و اولیای گذشته و نیکان ، انسان در می یابد، که هیچیک از آنان ، در طول عمر، از گرفتاریهای پیاپی ، بر کنار نبوده اند و در این مورد، خویش را در ردیف آنان می گذارد و تو را به مرتبه ای آگاه می کند، که بالاترین مراتب است .

حسین بن علی (ع ) را پرسیدند: چه کسی به ارزش ، برترین مردم است ؟ گفت : آن که نیندیشد که دنیا در دست کیست .

یکی از بزرگان گفته است : این مرگ ، نعمت هر صاحب نعمتی را تیره می دارد پس ، نعمتی طلب کنید! که مرگی با خود نداشته باشد .

امام حسن (ع ) فرمود: مرگ ، دنیا را رسوا ساخت که نگذاشت هیچ خردمندی به شادکامی روزگار بگذارند .

حکایات ޙʘǙŘȘјǙƠالهی

چون ابراهیم (ع ) را به منجنیق نهادند، تا به آتش اندازند، جبرئیل به حضور وی آمد و گفت : حاجتی داری ؟ گفت : اما، نه به تو .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

گفته اند: (هوی ) و (شهوت ) با آن که در علت معلول و اتحاد در دلالت و مدلول ، یکی اند در عین حال ، متفاوت اند چه (هوی ) ویژه رای ها و اعتقادهاست و (شهوت ) به درک لذت ها اختصاص دارد و (شهوت ) از پی آمدهای (هوی ) است و شهوت ، خاص تر است و (هوی ) گمراه تر و آن ، عام ترست .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

زنی عرب گفته است : ای آدمی ! پس از سختی ، گشایش است صبر را بنوش ! هر چند که صبر، تلخست .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

کسی گفت : دانش کسی را حاصل نشود، مگر آن که دکان خویش ویران کند و دوستان را رها سازد و از وطن خویش دور شود، و آموختن را غنیمت داند .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

سیمیا، جادوگری غیر حقیقی ست و آن ، ایجاد تجسم های خیالی ست ، که وجود ندارد و گاه ، به یک سلسله از کارهایی اطلاق می شود، که تجسمات خیالی را در حس ایجاد می کند و تصویرهایی در جوهر هوا به وجود می آورد که به تندی ، پایان می یابد زیرا، جوهر هوا، به سرعت تغییر می کند و پایدار نمی ماند .

عجائب و طرائف ، آداب و رسوم اقوام و ملل و . .

شیخ در کتاب (شفا) در فصل ششم از مقاله نهم از کتاب حیوان گفته است : زنی چهار سال پس از سالهای حمل ، فرزند زاد که دندان بر آورد و بزیست .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

ارسطو گفته است : مدت (حمل ) در همه حیوانات ، مشخص است مگر انسان .

جالینوس گفته است : من در مقدار زمان حمل ، جستجوی بسیار کرده ام و زنی را دیدم که پس از 184 روز زاییده است .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

از دیوان منسوب به امام علی (ع ): دو حال وجود دارد: سختی و آسایش و نعمت و رنج همواره بر یکدیگر مباهات می کنند اگر روزگار، جوانمرد ادیب ماهر را خیانت کند، او خیانت نمی ورزد اگر رنجی به من برسد، همانند سنگ سخت ، بردبار می مانم چه ، دانم که نعمت و محنت هیچیک پایدار نمی مانند .

حکایاتی از عارفان و بزرگان

سمنون محب حکایت کرد که : در همسایگی ما، مردی بود، که کنیزکی را سخت دوست داشت قضا را دختر بیمار شد و مرد، برای او غذا می پخت باری ، به هنگامی که دیگ را بهم می زد، دخترک آهی کشید، و ملعقه از دستش افتاد مرد، با انگشت خویش بهم زدن دیگ را ادامه داد، تا گوشت های انگشتش ریخت و او، این حال در نیافت این داستان ، و حکایتی همانند این ، در عشق مخلوق ، راست آمده است اما صحت آنها درباره عشق به خدا شایسته ترست زیرا، بینایی باطنی ، راست تر از بینایی ظاهری ست و جمال حضرت پروردگار از هر جمال دیگر سزاوارتر است جمالی که خالص و ناب است در حالی که جمالهای دیگر آشوفته و ناقص است .

و خدای عارف رومی (مولوی ) را پاداش نیک دهد که گفت :

هر کس پیش کلوخی سینه چاک

کاین کلوخ از حسن گشته جرعه ناک

باده دردآلودتان مجنون کند

صاف اگر باشد، ندانم چون کند؟

شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار

صولی حکایت کرده است که : کسی مرا گفت : به زیارت حج می رفتیم ، به قصد نماز، از راه ، کناره کردیم ، که غلامی به نزد ما آمد و گفت : در میان شما کسی از مردم بصره هست ؟ او را گفتیم : همه ما بصری ایم و او گفت : مولای من بیمارست و شما را می خواند گفت به سوی او رفتیم ، و او را دیدیم که بر کنار چشمه ای فرود آمده است و چون آمدن ما را حس کرد، با ناتوانی سر برداشت و چنین خواند: ای از وطن دور مانده ! که بر غم های خویش می گریی چون هنگام سفر فرامی رسد، دردهای بدنت افزون می شود .

سپس ، دیر زمانی بیهوش افتاد و پرنده ای بر درختی که بر او سایه افکنده بود، نشست و به ترنم پرداخت مرد، چشم باز کرد و به خواندن مرغ گوش فرا داد و چنین خواند:

گریه پرنده ای که بر شاخه نشسته است نیز غم را افزون می کند دردهای ما یکی ست ، و هر یک بر دلارام خویش می گرید .

سپس ، به سختی نفسی کشید و جان داد و ما، او را غسل دادیم و کفن کردیم و به خاک سپردیم و از غلام درباره او پرسیدیم و او گفت : این ، عباس بن احنف بود و وفاتش به سال 193 بود که طبعی لطیف و روحی سبک و احساسی دقیق داشت و منظرش زیبا بود و بیانش دلنشین .

ترجمه اشعار عربی

از سید رضی - خدا از او راضی باد -:

از برای این مردم ، از فرجام خویش دور مانده ام و بدین خرسندم که بی همنشین بمانم با فقر، نزدیکان از تو دورند و در بی نیازی ، دوران به تو نزدیک می شوند .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

از سخنان بزرگان :

آن که رغبتش بر توست ، یاری تو بر او واجب آید آن که بهره ثروتش را از خود دریغ دارد، آن را در اختیار داماداش می گذارد بخشش ، دشمنان را دوست می کند و بخل ، بغض فرزندان را بر می انگیزد .

5

فرازهایی از کتب آسمانی

از کتاب (احیای علوم دین ) کتاب نکوهش غرور:

دهمین مهلکات ، غرورست و گروه دیگر، غرورشان در (فقه ) بزرگست و گمان کرده اند، که آنان ، میان خدا و بندگانش حکم اند از این رو، در رفع حقوق مردم به حیله دست زده اند و این نوع ، برای همه آنان ، مگر زیرکانشان ، عمومیت دارد و اینک ! به نمونه هایی از آن ، اشاره می کنیم : مثلا: گویند هنگامی که زن ، مهریه خویش را به شوهر بخشید، شوهرش در برابر خدا نیز بری ء است که این مورد، کلا خطاست زیرا، ممکن است شوهر، با بدرفتاری خود، کارها را بر زن تنگ گیرد و زن ، بناچار، طلب رهایی کند و مهر خویش ببخشد تا رها شود و این ، برائت به طیب خاطر نیست در صورتی که خداوند فرموده است : (و فان طبن لکم عن شی ء منه نفسا) و طیب خاطر، آنست که شخص به دلخواه خود و نه به ضرورت و اکراه ، چیزی را ببخشد و گرنه ، به حقیقت ، مصادره ای بیش نخواهد بود زیرا، زن میان دو ضرر مردد است و آن را که سبک تر است ، بر می گزیند آری ! قاضی دنیوی از دلها آگاه نیست و اکراه باطنی که مردم بر آن آگاه نشوند، اکراه به حساب نمی آید اما، آنگاه که بزرگترین قاضی در عرصه قیامت به داوری پردازد، حکم قاضی این جهانی ، نه پاداش داده می شود و نه موجب برائت شوهر خواهد بود و همچنین مالی که از کسی گرفته شود، حلال نخواهد بود، مگر به طیب خاطر از این رو، اگر کسی در حضور دیگران ، از کسی مالی بخواهد و آن که از او خواسته شده است ، در حضور دیگران شرم کند که ندهد اما از سرزنش مردم بترسد، و دادن مال نیز او را بیمناک کند و میان این دو مردد است و سرانجام ، تسلیم مال را انتخاب کند، و آن ، رنج سبکتریست و بدهد میان این حالت و مصادره نیز تفاوتی نیست زیرا، که معنی مصادره ، آنست که بدن را با زدن به درد آورند که آن درد، بر درد درونی ، که دادن مالست ، فزونی گیرد، و رنج کمتر را برگزیند و کسی را در موضع شرمساری قرار دادن ، و از او خواستن ، زدن دلست به تازیانه و در نزد خدا، میان زدن ظاهری و زدن باطنی ، فرقی نیست زیرا، باطن ، نیز در نزد او، ظاهر است .

همچنین ، اگر کسی ، مالی را به کسی بدهد، تا از شر زبان او رها شود، یا از سرزنش خلاصی یابد، آن مال حرام است و همین طور است هر مالی که به این صورت گرفته شود و از این قبیل است ، مالی که مرد در پایان سال ، به همسرش ببخشد، تا زکات ساقط شود .

فقیه می گوید: زکات ساقط شد اگر منظور آن باشد، که مطالبه حکومت یا ماءمور از او ساقط شود، راست است اما اگر بخواهد با آن کار، از مسؤ ولیت رستاخیز مبرا شود، و همانند کسی شود، که مالی نداشته است یا به حسب احتیاج ، چیزی را فروخته است ، نسبت به فقیه دین و مفهوم زکات جاهل بوده است اگر راز زکوة ، پاک کردن مالست از آلایش بخل - که بخل ، مهلک است - پیامبر (ص ) فرمود: سه چیز مهلک است : بخلی که پیروی بشود و پیروی از هوی و خودپسندی و همانا که با این کار، از بخل پیروی شده و پیش از آن ، پیروی نمی شده و به وسیله چیزی هلاک می شود، که گمان داشته است که صلاح او در آنست پایان

نکته های پندآموز، امثال و حکم

از سخنان بزرگان :

آن که بر تو دگرگون شود، بر او دگرگون مشو! با ستمگر همنشینی مکن ! اگر دوست گرامی تو باشد نیکی تو بر دوستت آنست که در مجالس او را احترام کنی آسان ترین تجارت ، خریدن است و دشوارترین آن ، فروختن نیازمند، نادانست زیرا گمان می کند، که حاجت روا نخواهد شد، و غمگین می شود * دل را چون غم فرا گیرد، اراده ندارد اندوهناکی ، دشمن فهم است و این دو در یک معدن گرد نیایند چاره همسایه بد و دوست بد، آنست که فرزندانشان را گرامی بداری ، تا از بدی پدرانشان ایمن باشی آن را که به امیدی نزد تو آید، رد مکن ! چنان که تو نیز چون به امیدی روی ، دوست نداری که محروم شوی آن که ستمگر را یاری کند، خدا او را خوار می کند .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفته است : مثل یاران پادشاه ، مثل کسانی ست که بر کوهی بالا می روند و آن که بیش بالا رود، به نابودی نزدیک ترست .

حکیمی را پرسیدند: روز خویش را چگونه آغاز کردی ؟ گفت در حالی آغاز کردم ، که دنیا مایه اندوهم بود و آخرت موجب کوششم .

صوفی یی را پرسیدند: حرفه شما چیست ؟ گفت : به خدا گمان نیک داشتن و به مردم ، گمان بد .

حکیمی گفت : اگر از شیری به سلامت رستی ، در شکار آن طمع مکن ! به نزد آن کسی که دشمن تست مرو! و اگر رفتی ، سلام گوی !

حکیمی گفت : اگر خواهی وفای کسی را بدانی ، اشتیاقش را به برادرانش بنگر! و شوقش را به میهنش و گریه اش را بر گذاشته اش .

یکی از حکیمان گفته است : همچنان که مگس بر جراحت نشیند و آن را بگزد، و از جاهای سالم دوری کند، مردم بدکار، عیوب دیگران را پی گیرند و آن را یاد کنند و خوبی هایشان را از نظر دور دارند .

ارسطو به اسکندر نوشت : رعیت اگر توانائی گفتن داشته باشد، توانایی عمل کردن به آن نیز دارد بنابراین ، بکوش ! تا نگوید، که از اجرای آن در امان باشی .

اسکندر را پرسیدند: از آن ها که به دست آورده ای ، کدام یک بیشتر ترا شادمان کرد؟ گفت : قدرت بر این که احسان دیگران را به وجه احسن پاسخ گویم .

سولون را پرسیدند: چه چیز بر انسان دشوارتر است ؟ گفت : خویشتن داری از گفت سخنی که او را سودی ندارد .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

مردی (اسخنیس ) حکیم را دشنام داد و او از پاسخ آن خودداری کرد حکیم را گفتند: چرا پاسخ نگویی ؟ گفت : از ستیزی که در آن ، پیروز شرورتر از شکست خورده است ، وارد نشوم .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

دیوجانس حکیم را گفتند: ترا خانه ای هست که در آن بیاسایی ؟ گفت : از آن رو خانه خواهند، که در آن بیاسایند و من ، آنجا که آسایم ، خانه منست .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

به روزگار دیوجانس ، نقاشی ، حرفه خویش رها کرد و به پزشکی پرداخت و دیو جانس او را گفت : آفرین بر تو! چون دیدی که خطای در صورتگری ، به چشم می آید، به طب روی آوردی که خطای آن زیر خاک پنهان می شود .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

دیوجانس مرد پرخور چاقی را دید و او را گفت : بر تن تو جامه ایست که بافته دندان های تست .

حکایات تاریخی ، پادشاهان

بشار(بن برد) به نزد مهدی خلیفه رفت و (یزیدبن منصور حمیری ) - دایی او - نیز آنجا بود بشار، قصیده ای در مدح مهدی خواند چون به پایان برد، یزید او را گفت : ای پیر! حرفه تو چیست ؟ و بشار گفت : مروارید سفته می کنم مهدی گفت : دایی مرا به طنز گرفته ای ؟ بشار گفت : ای امیر! جوابی جز این نداشتم چه ، او پیرمردی کور را می بیند که شعر می خواند مهدی خندید و او را جایزه داد .

حکایات تاریخی ، پادشاهان

در یکی از کتابهای تاریخی دیدم که : (کثیر عزة ) را فضی بود و خلیفه های بنی امیه ، این می دانستند اما، چون به همنشینی با او علاقه داشتند، پنهان می داشتند .

حکایات تاریخی ، پادشاهان

کثیر عزة بر عبدالملک بن مروان وارد شد عبدالملک او را گفت : ترا به علی بن ابی طالب سوگند! عاشق تر از خویش دیده ای ؟ گفت : ای امیر! اگر به خویش نیز سوگند می دادی ، می گفتم آری ! وقتی ، از صحرایی می گذشتم و به مردی برخوردم که دامی نهاده بود او را گفتم : چه چیز ترا اینجا نشانده است ؟ گفت : گرسنگی ، من و زن و فرزندانم را هلاک کرد دامی گسترده ام ، شاید صیدی بدان افتد! که امروز ما را کفایت کند او را گفتم خواهی که من نیز با تو بنشینم ؟ و چون صیدی بدان افتد، نیمی تو و نیمی مرا باشد؟ گفت : آری ! در این هنگام ، ماده آهویی به دام افتاد، و ما هر دو به گرفتن آن شتاب کردیم اما، او زودتر رسید و آهو را از دام باز رهاند او را گفتم : چرا چنین کردی ؟ گفت : بر او رقت آوردم چه ، به لیلی شباهت داشت .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

در حدیث آمده است که : پروردگار، دنیا را در برابر عمل آخرت می بخشد اما آخرت را در ازای عمل دنیا، نمی بخشد .

خلیل بن احمد گفت : دنیا، پاره های گوناگونی ست که به هم پیوسته است و گردآمده هایی ست که پراکنده خواهد شد و عارفی گفته است : به خدا! که این (سخن خلیل بن احمد) حد جامع و مانعست .

عجائب و طرائف ، آداب و رسوم اقوام و ملل و . .

در تاریخ حکمای شهرزوری آمده است که : کشتی یی به دریا شکست و مردی از آن ، به جزیره ای افتاد بر زمین ، شکلی هندسی کشید برخی از مردم جزیره دیدند، و او را به نزد پادشاه بردند پادشاه ، او را گرامی داشت و نعمت بخشید و به دیگر نقاط کشور نوشت که : ای مردم ! هنر بیاموزید! که اگر کشتی شما در دریا بشکند نیز با شماست .

حکایاتی از عارفان و بزرگان

مردی با ده درهم به نزد ابراهیم (ادهم ) آمد، و از او خواست ، تا بپذیرد ابراهیم نپذیرفت مرد اصرار کرد ابراهیم گفت : ای فلان ! خواهی که به ده درهم ، نام من از دفتر فقیران محو کنی ؟ ابدا چنین نکنم .

شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار

عمر خیام با همه چیرگی که در فنون حکمت داشت بد خوی بود و در یاد دادن ، بخل می ورزید و چه بسیار که در پاسخی که از او می شد، سخن به درازا می کشاند و به ذکر مقدمات دور می پرداخت و با سرگرم شدن به چیزهایی که به پرسش مربوط نبود، از پرداختن به متن پرسش شانه خالی می کرد روزی حجة الاسلام غزالی به نزد او رفت و از او پرسید که : چرا بخشی از اجزای فلک ، با آن که با بخش های دیگر شبیه است قطبیت یافته ؟ اما خیام سخن به درازا کشاند و از این آغاز کرد که : حرکت از کدام مقوله است ؟ و چنان که شیوه او بود، از ورود به سؤ ال طفره رفت و سخن خویش به درازا کشاند که اذان ظهر گفتند و غزالی گفت : (جاءالحق و زهق الباطل ) و بیرون رفت .

سیره پیامبر اکرم و ائمه اطهار (ع )

در کتاب (ورام ) روایت شده است که : امیرالمؤمنین (ع ) هیزم می شکست و آب می آورد و خانه می روفت و فاطمه (ع ) آرد می کرد و خمیر می کرد و نان می پخت .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

و در کتاب (ورام ) از وصایای پیامبر (ص ) به ابوذر آمده است که : ای اباذر! نماز در این مسجد برابر است با هزار نماز در دیگر مساجد - جز مسجد الحرام - و نماز در مسجدالحرام ، برابرست با صدهزار نماز و برتر از همه این ها، نمازیست که آدمی ، در خانه خود بگزارد جایی که جز خدای - عزیز و بزرگ - کسی او را نبیند واز آن ، به خدا امید دارد .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

حکیمی گفت : آدمی زادگان ، چه بینوایند! اگر آنچنان که از نیازمندی می ترسند، از آتش می ترسیدند از هر دو نجات می یافتند و چنان که به دنیا علاقه می ورزند، به بهشت اشتیاق می ورزیدند، هر دو را در می یافتند و چنان که به ظاهر از بندگان خدا می ترسند، در باطن ، از خدا می ترسیدند، در هر دو دنیا نیکبخت می شدند .

ترجمه اشعار عربی

سروده خوارزمی :

فرزندان روزگار، از آن ، چه خوبی چشم دارند؟ آن که پیوسته پروردگان خویش را می کشد آن که دیر زید، مرگ دوستان خویش بیند و آن که دیر نزید، خود به مصیبت درماند .

حکایاتی از عارفان و بزرگان

مادر (ربیع بن خیثم ) چون او را در گریه و بیداری دید، گفت : ای پسرکم ! ترا چه می شود؟ مباد که کسی را کشته باشی ! گفت : آری مادر! گفت : آری مادر! گفت ! او کیست تا از خاندانش عفو تو خواهیم بخدا که اگر حال تو بدانند که چگونه ای بر تو رحم آرند و از تو در گذرند! گفت : مادر! او نفس منست .

سخن عارفان و پارسایان

از سخنان بزرگان در (اخلاص ) سهل (بن عبدالله ؟) گفت : اخلاص آنست که سکون و حرکات بنده ، ویژه خدا باشد دیگری گفت : اخلاص از هر چه بر نفس سخت ترست چه ، او را از آن ، بهره ای نیست و دیگری گفت : اخلاص در عمل ، آنست که آدمی ، پاداش کار خویش در دو جهان نخواهد و (حارث ؟) محاسبی گفت : اخلاص ، بندگان را از کار خدا بیرون ساختن است و دیگری گفت : اخلاص ، دوام مراقبت و فراموش کردن همه لذت هاست و جنید گفت : اخلاص ، پاک ساختن کردارست از تیرگی ها .

یحی معاذ (رازی ) گفت : طاعت ، گنجینه ای از گنجینه های خداست ، که کلید آن ، دعاست و زبانه های کلید، لقمه حلال .

بشرحافی را گفتند: از کجا می خوری ؟ گفت : از آنجا که شما می خورید اما، آن که خورد و گرید، همچون آن که خورد و خندد نیست .

عارفی گفت : اگر عشق باشد چیزی از عاشق و عشقش نماند .

حکایاتی از عارفان و بزرگان

مردی بر عارفی گذشت ، که نان و سبزی و نمک می خورد او را گفت : ای بنده خدا! از دنیا، به همین خرسندی ؟ گفت : خواهی کسی را به تو نشان دهم که به بدتر از این خرسندست ؟ گفت : آری ! گفت : آن که به عوض آخرت ، به دنیا خرسند است .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

دیوجانس گزمه ای دید که دزدی را می زد گفت : بنگرید! که دزد آشکار دزد پنهان را می زند .

عارفان ، مشایخ صوفیه و پیران طریقت

ذوالنون مصری گفت : روزی از وادی کنعان بیرون رفتم چون به بالای وادی رسیدم به ناگاه ، سایه ای دیدم که به سوی من می آید و می گوید: (و بدا لهم من الله مالم یکونوا یحتسبون ) می گریست چون سایه به من نزدیک شد، زنی را دیدم با جبه ای بر تن و مشکی بر دست و مرا گفت : کیستی ؟ - بی آن که از من ترسد - گفتم : مردی غریبم گفت : ای فلان ! مگر با خدا غریبی یافت شود؟ با گفته او، به گریه افتادم گفت : چه چیز به گریه ات انداخت ؟ گفتم : رسیدن دارو به دملی که به خوبی رسیده است و دارو به زودی به نجاتش آمد گفت : اگر راست می گویی ، چرا گریستی ؟ گفتم : خدا بر تو ببخشاید! مگر راستگو نمی گرید؟ گفت : نه ! گفتم : برای چه ؟ گفت : زیرا گریه دل را آرام می کند ذوالنون گفت : بخدا! از سخن او، به تعجب ماندم .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

انوشیروان ، بزرگمهر را گفت : چه چیز برای انسان نیکوترست ؟ گفت : خردی که با آن زندگی کند گفت : اگر نبود؟ گفت : دوستانی که او را به کارهای شایسته وا دارند گفت : اگر نبود؟ گفت : مالی که با آن ، محبت مردم را به خود جلب کند گفت : اگر نبود؟ گفت : لالی یی که با آن ، خاموشی گزیند گفت : اگر نبود؟ گفت : مرگی که زود او را ببرد .

حکیمی فرزند را گفت : ای پسرکم ! بگذار! دینت برتر از عقلت باشد و کردارت برتر از گفتارت و ارزشت بیش از جامه ات .

حکیمی گفت : کارنامه اعمالتان را با بهترین کارها مجلد سازید!

دیگری گفته است : در این روزها که همچون پرندگان در پروازند، برای آخرت خویش کار کنید!

6

معارف اسلامی در گذشت ها:

جوهری : 392، ابونصرفارابی :339، وزیرابن العمید: 366، صاحب بن عباد: 385، ابن سینا: 428، سیدمرتضی 436، سید رضی :406، ابوالعلای معری : 449، امام الحرمین : 477، شیخ ابو حامد غرالی :505، برادرش ابوالفتوح : 520، جارالله زمخشری : 538، محمد شهرستانی : 548، شیخ مقتول (شهاب الدین سهروردی ): 587، امام (فخر)رازی :606، شیخ ابن فارض : 632، شیخ محیی الدین بن العربی : 638، ابن حاجب : 646، ابن بیطار:646، قاضی بیضاوی : 685، محقق توسی : 672، علامه (قطب الدین ) شیرازی : 710، شیخ عبدالرزاق کاشی : 735، جاربردی : 646، محقق تفتازانی : 762، علامه حلی : 726، میثم بحرانی : 679، شاطبی : 590، ابن جوزی : 597، ابوالبقاء: 616، جلاالدین قزوینی : 739، نواوی : 676، بدیع (الزمان ) همدانی : 398، آمدی : 631، جعدی : 687 .

روانست پیوسته از شهر هستی

به ملک عدم از پی هم قوافل

شعر فارسی

از سنایی :

زود بخش سبک عنان ، فلکست

پیر با طبع کودکان فلکست

در سخاوت ، به کودکان ماند

بدهد زود و زود بستاند

تفسیر آیاتی از قرآن کریم

در یکی از کتابهای آسمانی آمده است :

عجب است از کسی که خوبی یی را که در او نیست و به وی نسبت می دهند، خوشحال می شود و بدی یی را که در او هست ، می گویند و به خشم می آید .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

حکیمی گفت : آن که به کودکی جایی که خواهد نشیند، در بزرگی ، جایی نشیند، که ناخوش دارد و چون صواب آید، جواب رود .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

اشعب طماع را گفتند: بدین سن و سال رسیدی و حدیثی ازبر نداری گفت : چرا بخدا! هیچ کس همچون من ، از (عکرمه ) نشنیده است گفتندش : بگوی ! گفت : از عکرمه شنیدم که از ابن عباس روایت کرد، که رسول خدا گفت : دو صفت است که در کسی جز مؤمن دیده نشود یکی از آن دو را عکرمه فراموش کرد و دیگری را من از یاد بردم .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

یکی از بزرگان گفته است : از نشانه هایی که پروردگار ازبنده ای روی بر تافته است ، آنست که او را به کارهایی مشغول سازد که نه دنیاش را مفید افتد و نه دینش را .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

حکیمی فرزندان را گفت : ای فرزندان ! با هیچ کس دشمنی مکنید! حتی اگر از او گمان زیان دیدن داشته باشید و از دوستی هیچ کس نپرهیزید! حتی اگر گمان کنید که به شما سودی نرساند زیرا، ندانید که چه هنگام باید از دشمنی دشمن ترسید و چه وقت به دوستی دوست امید داشت .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

عباس بن احنف ، چون شعری نیک می شنید، به طرب می آمد و از خود بیخود می شد اسحاق بن ابراهیم موصلی گفت (عباس بن احنف ) روزی به نزد من آمد و شعری از (ابن دمیة ) بر او خواندم بدین مضمون : (ای صبا! کی از نجد گذشتی ؟) پنج بیت از شعر را که خواندم ، به طرب آمد و تلوتلو خوران ، خویش را به ستونی رساند و گفت : از زیبایی این شعر سر بدین ستون کوبم و ما او را گفتیم : با خویش مدارا کن !

شعر فارسی

یکی از شاعران فارسی زبان گفته است :

شده از برگ و شکوفه به خلاف معهود

نوجوانی درخت اخر و پیری اول

سخن عارفان و پارسایان

عارفی گفت : آن که حرام ، یا (شبهه ناک ) خورد، از درگاه حق رانده است مگر نمی بینی که از ورود به خانه او ممنوع است و آن که وضو ندارد، از دست زدن به کتاب حق منع شده است با آن که جنایت و بی وضویی ، دو اثر مباح اند پس ، آن که به حرام ، و نجاست شهوات آلوده شده است ، چگونه خواهد بود؟ که بناچار از ساخت قرب حق مطرودست و از ساحت کبریایی او محروم و حق ورود به حرم او را ندارد .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

چون هارون الرشید مرد، شاعران به تهنیت جلوس ، و تعزیت مرگ پدر، به نزد امین آمدند و نخستین کسی که این شیوه ابداع کرد یعنی تهنیت و تعزیت ، ابونواس بود که بر امین وارد شد و شعری بدین مضمون خواند: سعد و نحس باهمند و مردم در وحشت و انس اند چشم می گرید و دندان می خندد و ما، در سوگ و عروسی ایم دندانمان را بر نشستن قائم می خنداند و دیده مان را مرگ رشید .

فرازهایی از کتب آسمانی

از سخنان غزالی در تفاوت امید و آرزو: اصل و پایه دارد و آرزو، اصل و پایه ای ندارد مثلا کسی که بکارد و بکوشد و خرمن کند، سپس بگوید امیدوارم که محصول من ، از هر قفیز، فلان مقدار باشد این ، امید است و دیگری ، نه بکارد و نه روزی کار کند می رود و می خوابد و سالی به غفلت می گذراند، و چون وقت خرمن رسید، گوید امیدوارم که محصول من یکصد قفیز باشد باید گفت : این از کجا؟ و این ، آرزوست که اصل و پایه ای ندارد .

نظیر این است که بنده ای ، در عبادت خدا بکوشد و دست از گناه بردارد، آنگاه بگوید: امیدوارم که خداوند، این اندک از من بپذیرد و ناتمام مرا کامل سازد و به ثواب برساند این نیز امید است اما، اگر غفلت کند و ترک طاعت کند و گناه بورزد و نسبت به خشم خدا و رضایت و وعد و وعید او بی اعتنا باشد، و آنگاه بگوید: از خدا امید بهشت و رستن از دوزخ دارم این نیز آرزوست که هیچ بهره ای ندارد و آن را خوش بینی جاهلانه نامیم .

حکایاتی از عارفان و بزرگان

کسی گفت : (ابامیسره )ی عابد را دیدم که از فرط عبادت ، دنده هایش بیرون زده بود او را گفتم : - خدا رحمت همه گیر خود را شامل تو گرداناد! - خشمناک شده و گفت : مگر نشانه ای نومیدی دیده ای ؟ که (ان رحمة الله قریب من المحسنین ) و بخدا! که سخن او مرا گریاند عاقل را سزوار است که به احوال پیامبران و ابدال و اولیاء و جهد آنان در طاعات و صرف عمرشان در عبادات که شبانروز سستی نمی پذیرد، بنگرد آیا آنان را به خدا گمان نیکو نیست ؟ چرا! بخدا! که آنان به گسترش رحمت خداوندی آگاهند و نسبت به بخشش او گمان نیکو دارند اما، بدان ! که آن بی جهد و کوشش ، آرزوی محض و غرور است پس ، در عبادت و طاعت بکوشید تا امید به رحمت او شما را حاصل شود که نیکوترین بضاعت است .

سخن عارفان و پارسایان

عارفی گفت : به یقین می دانم که اعمال من پذیرفته درگاه خدواندی نیست گفتند: چگونه است آن ؟ گفت : می دانم که عمل باید چگونه باشد، تا پذیرفته شود و می دانم که من بدان شیوه عمل نکرده ام پس می دانم که اعمال من پذیرفته نیست .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

از سخنان ابن معتز: وعده دنیا به خلاف می انجامد و هستی اش به نیستی می کشد چه بسیار خوابیده در سایه خویش را بیدار کرده است و به آنان که به امید داشته اند، خیانت ورزیده است تا علمش منقطع شده است و به کار خویش پرداخته نیش پشه مرگ ، رگ زندگی او را بریده است و نیروی حرکت را از وی گرفته و رنج ها، چهره او را زرد کرده و تازگی جمالش را از میان برده اند و همچون خطی از خاکستر در زیر سنگ ها و خاک ها در آمده دوستان او را به خاک سپردند و در خانه ای نهادند که با کلنگ ساخته و با سنگ های تیره پوشیده شده او همانست که همواره درمانده آرزوی خویش بود، تا در کام مرگ مستقر شد و روزگاران ، یاد او را محو کرد و چشم ها به نیستی اش خو گرفتند .

سیره پیامبر اکرم و ائمه اطهار (ع )

در نهج البلاغه آمده است که : امیرالمؤمنین (ع ) هنگام سفر به شام ، در مسیر خویش ، جمعی از دهقانان شهر (انباز) را دید که با دیدن او پیاده شدند و پیشاپیش او می دویدند و امام گفت : این چه کاریست ؟ گفتند: روشی ست که با آن ، امیرانمان را احترام می کنیم و او گفت : بخدا! که این کار به امیرانتان سودی نمی رساند و شما خود در دنیا به رنج افتید و در آخرت بدبخت شوید و چه زیانبار است ، رنجی که در ورای آن ، مجازات نیز باشد! و چه سود آورست آسایشی که با آن ، ایمنی از آتش باشد!

شعر فارسی

از مثنوی :

نور می گیرند این استاره ها

جمله از خورشید و این دیواره ها

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

از دیوان منسوب به امیرالمونین (ع ):

داروی تو، در وجود توست و نمی دانی ، و درد تو نیز از تست و آن را نمی شناسی خویش را جرمی کوچک می شماری ، اما جهانی بزرگ در تو پیچیده است تو آن کتاب مبینی هستی که حرف های آن ، پنهانی ها را آشکار می کند .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

نیز از امام علی (ع ):

نفس ، به از دست دادن دنیا می گرید و می داند که سلامتی ، در ترک دنیاست انسان ، پس از مرگ خانه ای ندارد که در آن ساکن شود جز خانه ای که پیش از مرگ ساخته است .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

از سخنان بزرگان :

آن که خویش را گرامی دارد، دنیا در چشم او خوار است به روزگار کودکی اسکندر، ارسطو او را گفت : چون به فرمانروایی رسی ، مرا در کجا جای خواهی داد؟ و او گفت : آنجا که فرمانبریت قرار دهد .

ترجمه اشعار عربی

خدایش پاداشن نیک دهاد!

از دوستت پاکی ها را بپذیر! و کدورت ها را رهاکن ! روزگار عمر، کوتاه تر از آنست که دوست را سرزنش کنی .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

امیرالمومنین (ع ) فرمود: نسبت همه شهرها بر تو یکسانست بهترین شهرها آنست که خواسته های تو را بر آورد سخن نیکو صدقه است صدقه ، خویشان را هم صدقه و هم صله است .

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهی

در حدیث آمده است : هرگاه (هدیه ) از دری وارد شود، (امانت ) از در بیرون رود و نیز: خردمند، آنست که امروز از بهر فردا بکوشد، پیش از آن که کار از دست برود .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

مالک دینار کلاغی را دید که با کبوتری پرواز می کرد تعجب کرد و گفت : این دو باهمند و از یک جنس نیستند کمی بعد، به زمین افتادند و هر دو، لنگ بودند گفت : چنین بود!

نکته های پندآموز، امثال و حکم

پوزش از گناه ، نشانه عصمت است .

شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار

حجة الاسلام ابو حامد محمد غزالی ، روزگاری در نیشاپور، شاگرد امام الحرمین جوینی بود و پس از مرگ وی ، از آنجا رفت و از کسان انگشت شماری ست که در دانش به جایی رسید سپس به بغداد رفت و شگفتی دانشمندان عراق را برانگیخت و شهرت یافت و تدریس در نظامیه به او واگذار شد و در حدود سیصد تن از مدرسان بغداد و بیش از صد تن از فرزندان امیران در مجلس درس او حاضر می یافتند سپس ، همه این ها را ترک کرد و به زهد روی آورد، و گوشه نشین شد و به عبادت پرداخت روزگاری در دمشق ، اقامت داشت و در آنجا کتاب (احیاء) را تصنیف کرد سپس ، به بیت المقدس رفت و آنگاه به مصر و در اسکنریه مقیم شد و سرانجام به وطن اصلی خویش - توس - آمد و خلوت گزید و کتاب های سودمند کرد .

شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار

غزالی ، منسوب است به (غزاله ) از روستاهای توس از یکی از صالحان حکایت شده است که گفت : غزالی را در بیابانی دیدم مرقع پوشیده و عصا و مشکی در دست گفتم : ای امام ! تدریس در بغداد، بهتر ار این نبود؟ نگاهی به تحقیر بر من افکند و گفت : آنگاه که ماه سعادت از فلک ارادت نورفشانی کند، خورشید اصول ، به مغرب وصول ، بال گشاید:

عشق (لیلی ) و (سعدی ) را رها کردم و به سوی همسفر نخستین منزلم بازگشتم گرچه شوق های بسیار مرا خواندند که : این سر منزل معشوق است درنگ کن ! و فرود آی !

حکایات تاریخی ، پادشاهان

در یکی از کتاب های تاریخی آمده است که : انوشیروان ، بر بزگمهر خشم گرفت و او را در خانه ای تاریک به زندان افکند و دستور داد تا او را به زنجیر کنند و روزگاری به چنین حالی ماند آنگاه کسی را نزد او فرستاد، تا از حالش بپرسد فرستاده او را قویدل و آرام یافت آنگاه ، او را گفتند: چگونه است که در این حالت سختی و تنگی ، ترا چنین فارغ می بینیم ؟ گفت : شش آمیزه را به هم درآمیخته و خمیر کرده و بکار داشته ام و چنین است که به این حال مانده ام ، که می بینید گفتند: از این آمیزه ها ما را نیز بگوی ، تا به هنگام گرفتاری به کار بریم و او گفت : اما، آمیزه نخستین ، اطمینان به خدای عزیز و بزرگست دوم این که : آن چه مقدرست ، همان خواهد شد و سوم این که محنت رسیده را صبر، بهترینست چهارم این که : اگر صبر نکنم ، چه کنم ؟ از این رو، کار را به زاری ، بیش از این ، بر خود سخت نکنم پنجم این که از این وضع که من ، در آنم ، بسیار بدتر نیز خواهد بود و ششم این که از این ساعت ، تا بدان ساعت ، گشایشی خواهد بود سخن بزرگمهر را به انوشیروان رساندند و او را آزاد کرد و گرامی داشت .

حکایاتی کوتاه و خواندنی

کسی سقراط را به پستی نسبت نکوهش کرد و به شرف و ریاست خویش نازید سقراط او را گفت : شرف دودمان تو، به تو ختم می شود و بزرگی دودمان من ، از من آغاز می گردد من فخر دودمان خویشم و تو ننگ خاندان خویشی .

سخن عارفان و پارسایان

فضیل عیاض گفت : نمی بینی که خداوند چگونه دنیا را از دوستان خویش دور می کند؟ و تلخی گرسنگی و عریانی و نیازمندی را به آنان می چشاند؟ همچنان که مادری مهربان ، گاه ، در قنداق فرزند خویش (گیاه صبر) می پاشد و گاه (حضض مکی ) و قصد بهبود او را دارد .

عارفان ، مشایخ صوفیه و پیران طریقت

منصور - خلیفه عباسی - سفیان ثوری را گفت : ای اباعبدالله ! چه چیز تو را از آمدن برنزد ما باز می دارد؟ و او گفت : خداوند سبحان ما را از شما باز داشته است که گوید: (ولا ترکنوا الی الذین ظلموا افتمسکم النار)

منصور، باری سفیان را به درگاه خویش خواست و او را گفت : آن چه از من خواهی بگو! سفیان گفت : آن چه خواهیم ، دهی ؟ گفت : آری گفت : خواهم که مرا به درگاه خویش نخوانی ، تا خود آیم و چیزی به من ندهی ، تا از تو خواهم و بیرون رفت آنگاه ، منصور گفت : ما، مهر خویش در دل دانشمندان افکندیم و پذیرفتند مگر سفیان ثوری .

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر . .

ارسطو گفت : بی نیاز، در غربت در وطن خویش است و نیازمند در وطن خوییش غریب است .

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین

ابوالشمقمق ، شاعری ظریف و مشهور بود که به سبب ، ژندگی جامه اش از بیرون آمدن از خانه و ظاهر شدن میان مردم شرم داشت و یکی از دوستانش به قصد تسلی دادن او از بدی حالش گفت : ای ابا الشمقمق ! ترا بشارت باد! که روایت شده است که برهنگان دنیا در آن دنیا پوشیده اند و او گفت : اگر راست باشد، بخدا! که من در روز رستاخیز بزاز خواهم بود .

نکته های پندآموز، امثال و حکم

حکیمی گفت : مالی که پس از مرگ به دشمن بگذارم ، بهتر از آنست که در زندگی به دوستی نیازمند شوم اگر دشمن تو را بیند و خواهد، بهتر از آنست که نیازمند شوی و حاجت به دوست بری .

چون دشمن به تو نیازمند شود، دوستدار بقای تست و اگر دوست از تو بی نیاز شود، دیدارت بر او خوار آید .

جز پنج چیز، همه دنیا زاید است نانی که ترا سیر کند، آبی که تشنگی ات فرونشاند ، جامه ای که تو را بپوشاند ، خانه ای که در آن بنشینی ، دانشی که به کار بری .

ترجمه اشعار عربی

شاعری گفه است :

بسا پیروزمند پاکیزه رایی که بی روزی ماند! بسا ناتوان بی کوششی که گویی در دریایی از روزی غوطه ورست ! این دلیلی ست بر آن ، که پروردگار را در خلق جهانیان رازی پنهانست که فاش نشده است .

نکته های علمی ، ادبی . مطالبی از علوم و فنون مختلف

بزرگی گفت : ما به درستی تشخیص اندازه چیزی که می بینیم ، یقین نداریم و نیز بر تشخیص حجم حقیقی آن و تشخیص چشم در این مورد قابل اعتماد نیست زیرا، هر چه جسم مورد نظر نزدیک تر شود، بزرگی آن در حس بینایی می افزاید و هر چه دورتر شود، کوچکتر می گرد و نیز این اطمینان وجود ندارد که حجم مورد نظر، در حالت دوری و نزدیکی ، هم اندازه حجم واقعی اش باشد حدس ما این است که هوایی که میان ما و جسم مورد نظر واقع شده ، موجب بزرگتر دیدن آن می شود و شاید اگر دیدن در خلاء انجام شود، جسم مورد نظر کوچک تر دیده شود .