فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی 0%

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی نویسنده:
محقق: عليرضا رجالى تهرانى
مترجم: عليرضا رجالى تهرانى
گروه: کتابخانه قرآن کریم

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

نویسنده: عليرضا رجالى تهرانى
محقق: عليرضا رجالى تهرانى
مترجم: عليرضا رجالى تهرانى
گروه:

مشاهدات: 26841
دانلود: 4523

توضیحات:

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26841 / دانلود: 4523
اندازه اندازه اندازه
فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

نویسنده:
فارسی

فـرشـتـگـان از جـنـس و نوع اجزای و پدیده های عالم طبیعت نیستند ، بلکه موجودات مقدس و دارای مـاهـیـت هـای مـخصوصی می باشند و توصیفات ما درباره فرشتگان مستند به منبع وحـی اسـت یـا به طور مستقیم ، که قرآن است و یا به طور غیر مستقیم ، که از زبان ولی الله اعظم امیر المومنین و سایر ائمه معصومین می باشد(22)

صدر المتالهین وجوه عقلانی دیگری را نقل می کند که آن وجوه را ذکر می کنیم :

نـخـسـت آن که : مقصود از فرشت ، آن زنده ناطقی است که میرا نیست و می گوییم : (این نوع ) قسمت کردن عقلی ، اقتصادی وجود سه قسم دیگر را می کند؛ زیرا زنده یا هم ناطق و هم میراست و آن انسان است ؛ و یا این که میراست ولی ناطق نیست و آن حیوان است ؛ و با ناطق اسـت و مـیرا نیست و آن فرشته است و شکی نیست که پست ترین مراتب آن ، میرای غیر ناطق اسـت و بـین آن دو ناطق میراست ، و برترین آن ناطقی است که میرا نیست ، چون حکمت الهی اقتصادی ایجاد برترین مراتب و اشراف آن را نیز می نماید .

دوم آن که : فطرت و سرشت گواهی می دهد به این که جهان آسمان ها برتر از جهان سـفـلی و پـسـت اسـت و گـواهـی مـی دهـنـد کـه حـیـات و عـقـل و نـقـل ، بـرتـر از ضـد آنـهـا را امـور مـقـابـل آنـهـاسـت ، لذا عقل بسیار بعید می داند که به حیات و عقل و نطق در این جهان تیره ظالمانی و همچنین رد آن جهان ، که سراسر نور است ، دست یافت .

سوم آن که : صاحبان مشاهدات و مجاهدات و ریاضت ها از جهت مشاهده و مکاشفه ، وجود آنها را ثـابـت نـمـوده انـد ، و صـاحبان حاجات و نیاز نیز از جهت دیگر ، و آن (جهت دیگر در مورد صـاحـبـان حاجت و نیاز) چیزهایی است که از شگفتهای آثار آنها در راهنمایی به درمان های عـجـیـب و کـمـیاب ، از ترکیب معجون های دارویی و دست یابی به ساختن پادزهرهای شگفت انـگـیـز بـدان گـواهی می دهد ، و از آن چه دلالت بر آن دارد ، خواب راست و صادقانه است(23) .

واژه ملک

واژه مـلک در قرآن مجید هشتاد و هشت مرتبه در هشتاد و شش آیه آمده است که سیزده مورد کلمه مـلک و دو مـورد مـلکـین (تثنیه ملک و هفتاد و سه مورد کلمه ملائکه می باشد .

لغت شناسان و مفسران در واژه ملک اختلاف کرده اند : زمخشری می گوید : ملائکه - بـنـابـر اصـل - جـمـع مـلائک اسـت ، مـانـنـد شـمـائل کـه جـمـع شمال است و الحاق تاء در آخر ملائکه برا تانیث جمع است(24) .

طریحی می گوید : اصل ملک ، ملک است ، آن گاه لام را مقدم و همزه را موخر نمودند مـلاک شـد کـه از الوکـه ، بـه مـعـنـی رسـالت اسـت ، سـپـس هـمـزه بـه دلیـل کـثـرت اسـتـعـمـال حـذف و مـلک شـد چـون ایـن کـلمـه جـمع شود به اصلش برگشته و ملائک می شود ، و تاء را برای مبالغه یا تانیث جمع بر آخر آن اضافه کرده اند(25) .

مـلاصـدرا آورده اسـت : مـلک مـشـتـق از الوکه به معنی رسالت است ، و هر مفارقی که دارای رسالت نباشد ، ملک نیست و تنها روح است(26) .

در تـفـسـیر القرآن الکریم - ضمن یحثی محققانه در مورد واژه ملک آمده است : جای شـگـفـتـی اسـت که بعضی پنداشتند تاء در ملائکه برای تانیث جمع یا تـاکـیـد یـا اشـاره بـه تـانـیـث لفـظـی و یا معنوی است ، یا این که صیغه جمع بر وزن فـعـائله اسـت و مـا سـراغ نـداریـم کـه به عنوان نمونه حتی یک مرتبه در قرآن مـلائکـه آمـده باشد با این که در شصت و هشت موضع ، لفظ ملائکه آمده است(27) پس حذف تاء در بعضی موارد ، به سبب تخفیف یا ضرورت شعری است ، چنان که حافظ شیرازی سروده :

دوش دیـدم کـه مـلائکـه در مـیـخـانـه زدنـد

گل آدم بسر شتند و به پیمانه زدند

خـلاصـه کـلام این که : ملائکه ، جمع ملک است و شاهد ما ، این آیه شریفه است که : قـل لوکـان فـی الارض مـلائکـه یـمـشـون مـطـمـئنـیـن لنـزلنـا عـلیـهـم مـن السـماء ملکا رسـولا(28) و گـاهـی مـلائکـه به حسب لفظ محسوب شده ، جنانن چه فرموده است : بـثـلاثه آلاف من الملائکه منزلین(29) و گاهی مونث به حساب آمده اند : اذ قـالت المـلائکه یا مریم(30) و چنان که گفتیم ، این تذکیر و تانیث ، به لحاظ لفـظ اسـت ته به لحاظ معنی ؛ زیرا ملائکه از این مذکر و یا مونث حقیقی و معنوی باشند خارج هستند(31)

حکمت وجود فرشتگان :

در بـحث توحید و شناخت صفات حق تعالی ثابت است که ذات حضرت باری ، حکیم علی الا طـلاق اسـت از این رو ، کار بی هدف از او صادر نمی شود؛ زیرا که کار خدا از حکمتش منشا مـی گـیـرد و وقـتـی حـکمت ، منشا عملی شد ، آن عمل نظام و هدف مخصوص می یابد چنان که فـرمـوده است :و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لا عبین (32) آسمان و زمین و آن چه را در این منظومه کیهانی هست به بازیچه و بی هدف نیافریدیم .

با توجه به این مساله باید گفت به یقین ، خلقت فرشتگان مانند سایر مخلوقات خداوند دارای حکمت بلکه حکمت هایی است که شاید بعضی از آنها از نظر ما مخفی مانده باشد؛ اما بـعـضـی از دانـشـمـنـدان اسـلامـی در این باره وجوهی را ذکر نموه اند ، از جمله محدث عظیم القـدر ، عـلامـه مـجـلسـی می نویسد : اگر بگویند که این فرشته ها و تسلط آنها به انسان چه سودی دارد ؟ جواب دهیم ، چند وجه دارد : نخست این که ، شیطان انسان را به شر و معصیت می کشاند ، و این فرشته ها در برابر او آدمی را به خیر و طاعت دعوت می کنند دوم این که مجاهد گفته : هیچ بنده خدا نباشد جز این که فرشته ای بر او گماشته شده تا او را از جـن و انـسـان و جـانـوران نگه دارد سوم این که ، یم بینیم بسا خاطره ای بی سبب ، بـه قلب ما می آید و بعد روشن می شود که سبب مصلحتی بوده است ، و بسا کشف می شود کـه سـبـب بـلا یا گناه و تباهی می باشد؛ اولی از فرشته هادی است ، و دومی از شیطان گمراه کننده چهارم این که ، چون آدمی بداند فرشته ، کردار او را ثبت می کند و با اوست ، بـیـشـتر از گناه می پرهیزد ، چنان که در حضور انسان محترم ، شرم می کند و گناه نمی کند(33) .

به هنگام ذکر وظایف و کارهای فرشتگان - که جملگی با وجود حکمت آفرینش آنان پیوند دارد - مـمـکـن اسـت ایـن سـوال بـه ذهـن خـطور کند که چه اشکالی داشت تمام وظایفی را که خـداونـد بـه فرشتگان واگذارده ، خود انجام می داد و دیگر این موجودات غیر مادی را نمی آفـریـد ؟ بـایـد گـفـت فـرشـتـگـان بـیـانگر عظمت و جلالت حق تعالی هستند ، چنان که در روایـات آمـده و شـیـخ صـدوق در کـتـاب تـوحـیـد بـاب ذکـر عـظـمـت خـداونـد - جـل جـلاله چـند نمونه را ذکر کرده است علاوه بر آن ، نظام طولی هستی اقتضا دارد که بین خدا و مخلوقات از جمله انسان واسطه هایی قدسی وجود داشته باشند؛ به بیانی دیـگـر ، نظام عرضی شرایط مادی و اعدادی به وجود آمدن یک پدیده را تعیین می نماید و بـه مـوجـب ایـن نظام است که تاریخ جهان وضع قطعی و مشخصی می یابد ، هر حادثه در مکان و زمان خاص پدید می آید؛ و هر زمان خاص و مکان خاص ، ظرف حوادث معینی می شود .

مـقـصـود از نـظام طولی علت و معلول ، تربیت در آفرینش اشیا و به اصطلاح ترتیب در فـاعلیت خدا در مورد اشیا از ناحیه اوست علو ذات پروردگار و قدوسیت او اقتضا دارد که مـوجـودات رتـبـه بـه رتـبه و پشت سر یک دیگر نسبت به او قرار داشته باشند؛ صادر اولی باشد ، صادر دومی باشد ، صادر سومی باشد ، و هم چنین یکی پس از دیگری ایجاد شوند و هر کدام معلول ما قبل خود باشند لذا باید گفت که عظمت و جلالت الهی اقتضا می کـنـد بـین او و انسان موجوداتی قدسی و با ظرفیت باشند تا امکان ارتباط با خدا برای انـسـان وجـود داشـتـه بـاشـد از ایـن رو ، در روایـت اسـت کـه : از حضرت صادق (علیه السـلام ) سـوال مـی کـنـنـد : یـا بـن رسـول الله ، آی رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) تـاب مـقـاومـت مـلاقـات و دیـدار جـبـرئیل را نداشت و از آن جهت ، از خود بی خود می شد و غش می کرد ؟ فرمود : این در حالی بود که خداوند متعال بر رسولش تجلی می کرد و با او سخن می گفت(34) .

فرشته افضل است یا انسان ؟

از جـمـله مـبـاحـث علم کلام و حکمت و عرفان این است که آیا ملائکه برترند یا انبیا و انسان های تعالی ؟

بـعـضـی از جـمـله مـعـتـزله فـرشـتـگان را از انسان برتر می دانند و بعضی چون حکما و عـرفـای اسـلام و اشاعره ، انسان را ، دلیل معتزله این است که در قرآن کریم آیاتی وجود دارد کـه بـر افـضـلیـت فـرشـتـگـان دلالت مـی کـنـد؛ مـثـل : و لا اقـول لکـم انـی مـلک(35) ؛بـل عـبـاد مـکـرمـون لا یـسـبـقـونـه بـالقـول و هـم بـامـره یـعـمـلون (36) ؛لن یـسـتـنـکف المسیح ان یکون عبدا لله و لا الملائکه القربون (37)

بـدیـهی است که هیچ کدام از آیا ، یاد شده در مقام بیان افضلیت فرشته بر انسان نیست ؛ زیـرا آیه اول در مقام رد صفات ملکی از پیامبر و اثبات صفات ، بشری - که لازمه نبوت اسـت - مـی بـاشـد ، آیـه دوم در مـقـام بـیـان اطـاعـت کـامـل فـرشـتـگـان از خـداونـد متعال است و آیه سوم در مقام نفی الوهیت حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام ) است .

امـا دلیـل کـسـانـی کـه انـسـان کـامـل را از فـرشـتـگـان افضل می دانند ، آیات و روایاتی است که بدان ها اشاره می شود :

1- و خـدای عـالم ، هـمـه اسـمـا را بـه آدم تـعـلیـم داد آن گـاه حقایق آن اسما را در نظر فـرشـتـگـان پـدیـد آورد و فـرمـود : اگر شما در دعوی خود صادقید اسمای ایتان را بیان کنید(38) .

2- پـس آن گـاه کـه انسان را به خلقت کامل بیار استم و از روح خود در او بدمیدم (همه بـه امـر مـن ) بـر او سـجـده کـردنـد ، مـگـر شـیـطـان کـه تـکـبـر ورزید و از زمره کافران شد(39) . در همین مورد آیات دیگری نیز مطرح شده است(40)

اما دلایل روایی این دسته زیاد است که به چند نمونه بسنده می کنیم :

1- حـدیـث شـریـف نـبـوی : خـداونـد فـرشـتـه را بـه عـقـل اخـتـصـاص داد بـدون شـهـوت و غـضـب ، و حـیـوانـات را شـهـوت و غـضـب داد بـدون عـقـل ، ولی انـسان را با دادن تمام آنها جامعه تشریف پوشاند پس اگر شهوت و غضب او تـسـلیم عقلش شود از فرشتگان برتر می شود؛ زیرا با وجود مانعی که در او هست به مرتبه فرشتگان رسیده است و حال آن که فرشتگان مزاحم و مانعی ندارند(41) .

رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) فـرمـود : مـن سـیـد مـخـلوقـات خـدای - عـزوجـل - هـسـتـم و مـن از جـبـرئیـل و مـیـکـائیـل و اسـرافـیـل و فـرشـتـگـان حامل عرش خداوند و همه فرشتگان مقرب برتر و بهترم (42)

3- رسـول خدا (صلی الله علیه وآله ) معروف و مشهور است که آن بزرگوار فرمود : به جـایـی رسـیـدم کـه جـبـرئیـل ایـسـتـاد ، بـه او گـفـتـم : ای بـرادرم جـبـرئیـل ، مـرا تـنـهـا مـگـذار ، عـرض کـرد : لو دنـوت انـمـله لا حـتـرقـت ایـن حدیث دلیـل اسـت بـر این که مقام پیامبر - که از بشر است - بالاتر و عروجش در مراتب قرب حق تعالی بیشتر است .

احمد اربگشاید آن پر جلیل

تا ابد مدهوش ماند جبرئیل

چـون گـذشـت احـمـد ز سـدره مـرصـدش

وز مـقـام جبرئیل و از حدش

گفت : جبریلا؛ بپر اندر پیم

گفت : رو رو من حریف تو نیم

4- حـضـرت رضـا (عـلیه السلام ) از پدران بزرگوارش و آنان از حضرت علی بن ابی طـالب (عـلیـه السـلام ) نـقـل مـی فرمایند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) فرمود : خـدای تـعـالی آفـریـده ای از من برتر نیافرید و هیچ آفریده ای نزد خدای تعالی از من گـرامـی نـیـسـت عـلی (عـلیـه السـلام ) گـویـد : عـرض کـردم یـا رسـول الله ، آیـا تـو بـرتـر هـسـتـی یـا جـبـرئیـل ؟ فـرمـود : یـا عـلی ، خـداونـد مـتـعال پیامبران و رسولانش برتری بخشید و پس از من برتری از آن تو و امامان پس از تو است فرشتگان ، خدمتکاران ما و دوستانمان هستند .(43)

سعدی چنین سروده است :

نـه مـلک راسـت مسلم ته فلک را حاصل

آن چه در سر سویدای بنی آدم از اوست

رسـد آدمـی بـه جـایـی کـه به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت

مـگـر آدمـی نـبـودی کـه اسـیـر دیـو مـانـدی

که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت

طـیـران مـرغ دیـدی تـو ز پـای بـنـد شـهـوت

به در آی تا ببینی طیران آدمیت

عـلامـه مـحـمـد تـقی جعفری می نویسد : فرشتگان به امتیازات و عظمت های بسیار مهمی نـایـل مـی شـود ، و بـر خـلاف آنچه برخی از مردم تصور می کنند ، فرشتگان موجوداتی فوق العاده مقدس و منزه و مهذب و نزدیک به مقام شامخ ربوبی می باشند لذا باید گفت این که :

حـمـله دیـگـر بـمـیـرم از بـشـر

تـا بـرآرم از مـلائک بال و پر

از ملک هم بایدم پران ز جو

کل شی ء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک پران شوم

آن چه در وهم ناید آن شوم

به این آسانی هم نیست و نباید این مطلب را همان که گاهی در ادبیات مطرح می شود ، بی اهمیت تلقی نمود ، یعنی واقعیت چنان نیست که ما هر گاه بر سر ذوق آمدیم و لطیفه گویی مـا بـه اصـطـلاح عـامـیـانـه گـل کـرد ، بـا کمال آرامش فکری بنشینیم و بگوییم :

ما انسانها از فرشتگان بالاتریم ! ما چنین و چنانیم ! درست این گونه مطالب است که ما را مـتـکـبـر و از خـود راضـی سـاخـتـه و بـه جـای کـار و کـوشـش و تـلاش در مـسـیـر رشـد و کمال مادی و معنوی ، می نشینیم و به تماشای لذت بخش درخت بزرگ خلقت - که میوه هایش هـم ، خـود مـا انسان ها هستیم - قناعت می ورزیم و تا به خود بیاییم ، صفحات کتاب عمر ما یـکـی پـس از دیـگـری ورق خـورده و آفـتـاب عـمر به لب بام رسیده است البته ما منکر نـیـستیم که اگر در آدم (علیه السلام ) و فرزندان او استعداد بالاتر رفتن از فرشتگان نـبـود خـداوند فرشتگان را به سجده به آدم (علیه السلام ) امر نمی فرمود ، ولی باید دقت کنیم و ببینیم که چه مقدار از مردم در اثر تادب به آداب الله و تخلق به اخلاق الله و تـهـذب روحـی مـی تـوانـنـد کـه اسـتـعـداد را بـه فـعـلیـت بـرسـانـنـد و بـه قول مولوی : آن چه آن در وهم ناید آن شوید(44)

پـس عـقـیـده مـطـابـق بـا آیـات و نـقـل و عـقـل ، بـه بـرتـری انـسـان کامل و متعالی بر فرشتگان دلالت می کند .

سجده فرشتگان بر آدم

از آیـاتـی کـه اثـبـات اشرفیت آدم بر فرشتگان استفاده می شود ، آیه سجده ملائکه بر حضرت آدم (علیه السلام ) است :

و اذ قـلنـا للمـلائکـه اسـجـدوا لادم فـسجدوا الا ابلیس (45) و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنید ، جملگی سجده کردند مگر شیطان . .

بـرای تـوضـیـح ایـن کـه سـجده فرشتگان چگونه و چه نوعی از انواع سجده بود ، به مـقـدمـه ای نـیـازمـنـدیـم : موجودات عالم دارای دو گونه سجودند : سجود تکوینی و سجود تـشـریـعـی ، خـضـوع و تـسـلیـم بـی قـیـد و شرط موجودات در برابر اراده حق و قوانین آفـریـنش و نظام حاکم بر این جهان ، همان سجود تکوینی آنهاست که تمام ذرات موجودات را شـامـل مـی شـود ، حـتـی سلول های مغز فرعون ها و نمرودها و منکران لجوج و تمام ذرات وجـود آنـهـا مـشمول این سجود تکوینی نیست اما سجود تشریعی همان نهایت خضوعی است کـه از صـاحـبان عقل و شعور و ادراک و معرفت در برابر پروردگار تحقق می یابد و با تـوجـه بـه ایـن کـه فـرشـتـگـان دارای عـقل و شعور و معرفت و اراده اند ، سجود آنها جنبه تشریعی دارد؛ یعنی عبادت و خضوعی است که با اراده و اختیار انجام می گیرد .

حـضـرت عـلی (عـلیـه السـلام ) ایـن آیـه را دلیـل بـر افـضـلیت انسان معرفی کرده و می فـرمـایـد : خدای سبحان (پس از خلق آدم ) امانت خود را از فرشتگان باز خواست و انجام عـهـد و پـیـمـانـی را کـه بـا ایشان بسته بود طلب کرد (یعنی از آنها خواست ) که برای سـجـده بـه آدم و فـروتـنـی در مـقـابـل عـظمت او حاضر شوند ، آنگاه خدای سبحان فرمود : به آدم سجده کنید ، همه فرشتگان سجده کردند جز ابلیس(46) .

تـردیـدی نـیـسـت کـه سـجده به معنای پرستش ، مخصوص حق تعالی است و غیر از آن ذات پـاک ، هـیـچ مـعـبود دیگری در جهان نیست ، لذا سجده فرشتگان برای آدم ، سجده پرستش نـبـود ، بـلکـه یـا سـجـده بـرای خدا به جهت آفرینش چنین موجودی بود و یا این که سجده برای آدم به معنای خضوع در مقابل آدم بوده است نه پرستش .

آیا ابلیس از فرشتگان بوده است ؟

یکی از مباحث جنجال برانگیز در مبحث فرشتگان این است که آیا ابلیس ملک بوده است یا جن ، که خود را در زمره ملائکه قرار داده بود ؟

اکـثـر مـتـکـلمـیـن خـصـوصـا مـعـتـزله و جـمـع کـثـیـری از امـامـیـه ابـلیـس بـه چـنـد دلیل از جنس فرشتگان نبود ، بلکه از طایفه جن بود :

1- ابـلیـس دارای اولاد و ذریه است و فرشتگان فرزند ندارند؛ زیرا خداوند می فرماید : آیـا ابـلیـس و فـرزنـدانـش را بـه جـای مـن دوسـتـان خـود مـی گـیـریـد ، جال آن که دشمنان شمایند ؟(47) و فرشتگان فرزند ندارند چون فرزند از نر و مـاده بـه وجـود مـی آیـد ، و فـرشـتـگـان مـونـث و مـذکـر نـدارنـد؛ زیرا خداوند می فرماید : فـرشـتـگـان را کـه بـنـدگـان خـدای رحمانند زن پنداشتند ، مگر موقع خلقتشان حضور داشتند ؟(48)

2- فرشتگان معصومند- چنان که گذشت ؛ در حالی که ابلیس چنین نیست ، لذا لازم است که از جنس فرشتگان نباشد .

3- ابـلیـس از آتـش آفریده شده : و بنا به فرموده خداوند که از او حکایت می کند : مرا از آتش آفریده ای(49 ) اما فرشتگان از نور آفریده شده اند ، چنان که زهری از عـروه ، از رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) روایـت نـمـوده که ، فرشتگان از نور آفریده شده اند .

4- فرشتگان رسولان الهی اند : و فرشتگان را فرستادگان قرار داد(50) و رسولان الهی معصوم از خطا هستند و چون ابلیس چنینی نبود ، پس از فرشتگان نیست .

5- ابـلیـس از جـن بود؛ چون خداوند می فرماید : همه فرشتگان سجده کردند مگر ابلیس ، که از جن بوده است(51) .

گروهی از متکلمان و بسیاری از فقها به فرشته بودن ابلیس معتقدند و شیخ طوسی (ره ) در تـفـسـیـر تـبـیـان بـر هـمـیـن عـقـیـده اسـت ایـنـان دو گـونـه دلیل آورده اند :

1- خـداونـد در آیـه فـسـجـدوا الا ابلیس .. (52) ابلیس را از فرشتگان استثنا نـمـوده اسـت و هـمـین استثنا می فهماند که ابلیس از فرشتگان است ؛ زیرا استثنا ظهور در اتصال دارد نه انقطاع و انفصال .

در جـواب گـفـتـه انـد : در ایـن قـریـنـه وجـود دارد کـه اسـتـثـنـا مـنـقـطـع اسـت مـه مـتـصـل تـا لازمـه اش بـاشـد که ابلیس از گروه و جنس فرشتگان است ، چنان که در آیه تصریح شده که ابلیس از جنیان است .

2- اگـر ابـلیـس از فـرشـتـگـان نـبـود ، فـرمـود خـداونـد : اسـجـدوا لادم شـامـل او نـمـی شـد و اگر او مشمول این امر نیم گشت ، غیر ممکن بود خودداری او از فرمان سـجـده ، سـرکـشـی و عـصـیـان بـه حـسـاب آیـد و هـمـیـن ، دلیل است که ابلیس از جنس ملائکه بود .

از ایـن مـورد جـواب داده انـد کـه : ابـلیـس در ایـن امـر از بـاب غـلبـه داخـل بـود؛ زیـرا ابـلیـس بـا مـلائکـه هـم نـشـیـنـی داشـت و ظـاهـر امـر شـمـال او نـیز شدهاست ، اما این دلیل نمی شود که او از جنی ملائکه باشد ، همان طور که منافقان در خطاب یا ایها آمنوا داخل اند با آن که اینان - در واقع - ایمان ندارند و یـا در اصـول فـقـه مطرح است : خطابی که برای مردان است ، زنان را فرا نمی گیرد و نـیـز عـکـس آن ، بـا آن کـه هـم نـشـیـنـی ایـن دو گـروه بـسـیـار و جـامـعـه او دو مـوجـود تـشـکـیل شده است شاید بتوان گفت چون فرشتگان مقامشان بالاتر از ابلیس بود وقتی خـطاب شدند که به آدم سجده کنید ، فروتنی و سجده کردند ، اما ابلیس - که مقامش پایین تـر بـود - وقـتـی مـتوجه شد که او هم باید سجده کند ، برای ابراز خود نمایی و غرور ، خود را در گروه امر شدگان به سجده در آورد و از سر نافرمانی سجده نکرد .

با مطالب گذشته ، روشن شد که ابلیس فرشته نبود ، بلکه از جنیان بود که خود را در گروه و زمره ملائکه الهی در آورد .

فصل دوم: اوصاف فرشتگان در قرآن :

قرآن کریم روی هم رفته ویژگی های و اوصاف فرشتگان را چنین می شمرد :

1- فرشتگان موجوداتی عاقل و با شعور و بندگان گرامی خدایند(53) .

2- آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز او را معصیت نمی کنند(54) .

3- خداوند وظایف مهم و گوناگونی بر عهده آنان گذارده است :

گروهی حامل عرشند(55) .

گروهی مدبر امرند(56) .

گروهی جان می ستانند(57) .

گروهی مراقب اعمال بشرند(58) .

گروهی حافظ انسان از خطرات و حوادثند(59) .

گروهی مامور عذاب و مجازات مردمان سرکشند(60) .

گروهی در جنگ ها به مومنان امدادهای الهی را می رسانند(61) .

و گروهی رساننده وحی و آورندگان کتب آسمانی برای انبیا هستند(62) .

4- آنها پیوسته مشغول تسبیح حقند(63) .

5- آنـهـا گـاه بـه صـورت انـسـان در مـی آیـنـد و بـر انـبـیـا و حـتـی غـیـر انـبـیا ظاهر می شوند(64) .

6- دارای مـقـامـات مـخـتـلف مـتـفـاوتـنـد ، بـعـضـی هـمـیـشـه در رکـوعـنـد و بـعضی همیشه در سجود(65) .

چرا فرشتگان را به صورت زن و دختر ترسیم می کنند ؟

یکی از تحریف ها و خرافه هایی که درباره ملائکه صورت گرفته ، این است که ایشان را به صورت زن و دختر ترسیم می کنند .

امـا چـرا در زمـان عـرب جـاهـلی فـرشـتگان را دختران خدا می دانستند و چرا هنوز در اندیشه گـروهـی آن افـکـار مـانده ، تا آن جا که فرشتگان را به صورت زن و دختر ترسیم می کنند ، حتی به اصطلاح فرشته آزادی را وقتی مجسم می سازند در چهره زنی با قیافه و شکل های گوناگونی به تصویر می کشند .

ایـن پـنـدار مـمـکـن اسـت از ایـن جـا سرچشمه گرفته باشد که فرشتگان چون زنان - که غـالبـا در پـرده و مـستور هستند - نادیدنی اند حتی در مورد بعضی او مونث های مجازی در لغت عرب نیز این معنی دیده می شود- خورشید را مونث مجازی می دانند و ماه را مذکر؛ چرا کـه قـرص خـورشـیـد مـعـمولا در میان امواج نور خود پوشیده است و نگاه کردن به آن به آسانی ممکن نیست ، ول قرص ماه چنین نیست یا این که لطافت وجود فرشتگان سبب شده که آنه را هم از جنس زنان - که نسبت به مردان موجودات لطیف تری هستند - بدانند ، و عجیب این کـه بـعد از این همه مبارزه اسلام با این تفکر خرافی ، باز هم هنگامی که می خواهند زنی را بـه خـوبـی تـوصـیـف کـنند ، می گویند او فرشته است ، ولی در مورد مردان کمتر این تـعـبـیـر بـه کـار مـی رود ، لذا کـلمـه فـرشـتـه نیز نامی است که برای زنان انتخاب می کنند(66) .

مشرکان چگونه فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند ؟ !

اشاره

در قـرآن کـریـم آمـده که مشرکان عرب ، فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند و یا بدون ذکـر انـتـسـاب بـه خـدا آنـهـا را از جـنـس زن مـی دانـسـتـنـد ، لذا در آیـات ذیل می خوانیم :

و جـعـلوا له مـن عـبـاه جـز- ان الانـسـان لکـفـور مـبـیـن- ام تخذ مما یخلق بنات و اصفاکم بـالبـنـیـن - و اذا بـشـر احـدهـم بـمـا ضـرب للرحـمـان مـثـلا ظـل وجـهه مسودا و هو کظیم - او من ینشوا فی الخصام غیر مبین - و جعلوا الملائکه الذین هم عباد الرحمان اناثا اشهدوا خلقهم ستکتب شهادتهم و یسئلون (67)

و مـشرکان برای خداوند از میان بندگانش (فرشتگان ) فرزندی قرار دادند ، به درستی کـه انـسـان بـسـیار ناسپاس و کفرش آشکار است ای مشرکان ، آیا خدا از مخلوقات برای خـویـش ، دخـتـران را بـر گـزیـد و پـسـران را بـه شـمـا اخـتـصـاص داد ؟ حـال آن که به هر کدام از مشرکان دختری که به خدا نسبت داده اند ، مژده دهند رویش (از ننگ و غم ) سیاه شده و (به ناچار) خشم فرو می برد آیا کسی که به زیور پرورده می شود (مثل دختران ) و هنگام خصومت از حفظ حقوق خود عاجز است ، لایق فرزندی خداست ؟ و مشرکان فرشتگانی را که مخلوق و بندگان هستند دختر خدا می خوانند ! آیا به هنگام آنها را حاضر بـوده انـد ؟ البـتـه شهادت دروغشان در نامه عملشان نوشته شده و بر آن سخت مواخذه می شود .

تعبیر به جزء در آیه بیانگر این مطلب است که آنها فرشتگان را فرزندان خدا مـی شمردند؛ زیرا همیشه فرزند جزئی از وجود پدر و مادر است که به صورت نطفه از آنها جدا و در رحم مادر با هم ترکیب می شود ، چنان که امام سجاد (علیه السلام ) در رساله الحقوق می فرماید : اما حق فرزندت این است که بدانی وجود او از تو است و او در این دنـیـا ـ چـه خـوب بـاشـد و چـه بـد - بـه تـو وابـسـتـه اسـت(68) هـم چـنـین کلمه جـزء بیان کننده پذیرش عبودیت آنهاست ؛ چرا که مشرکان ، فرشتگان را جزئی از معبودان در برابر خدا تصور می کردند .

در ضـمـن ، تعبیر جزءا یک استدلال روشن بر بطلان اعتقاد خرافی مشرکان است ؛ چـه ایـن که اگر فرشتگان فرزندان خدا باشند لازمه اش این است که خداوند جزء داشته بـاشـد و نـتـیـجـه آن تـرکـیـب ذات پـاک خـداسـت ، در حـالی کـه بـنـابـر دلایل عقلی و نقلی وجود او بسیط و احد است و فقط ممکن جزء دارد .

آیه بعد به این مطلب اشاره دارد که ، آنها می پنداشتند مقام دختر از پسر پایین تر است ، لذا سهم خدا را دختر و سهم خود را پسر می دانستند ، و در واقع با این پندار خرافی خود را بر خدا ترجیح می دادند .

لازم بـه ذکـر اسـت کـه چـون حـور العـین نام زنان بهشتی است و از طرفی قرآن کریم ، مونث بودن فرشتگان را صراحتا رد می کند ، نتیجه می شود که حوریان موجوداتی هستند مخصوص بهشت و بهشتیان ، که نه فرشته اند و نه جن و نه انسان .

علوم فرشتگان موهبتی است

آن چـه از آیات و روایات بر می آید این است که علوم فرشتگان فطری و موهبتی است که با ذات آنها به وجود آمده و وجود آنها طبقات و مراتبی دارد که هر طبقه ، واجد مرتبه ای از کمال است و قابل کم و زیاد شدن هم نیست ، چنان که در قرآن آمده :

قـالوا سـبـحـانـک لا علم لنا الا ما علمتنا (69) (وقتی فرشتگان از شناسایی اسما عاجز ماندند به ناتوانی خود اعتراف کرده ) گفتند : پاک و منزهی تو ! ما چیزی جز آن چه به ما تعلیم داده ای ، نمی توانیم .

عـلم فـرشـتگان در ابتدای خلقت در فطرت آنها شده و در وجود آنها جهات استعدادی نیست ، مگر آن که اضافه جدیدی از طرف مبدا بشود؛ زیرا چنان که گفته اند : فرشتگان حالت مـنـتـظـره نـدارنـد و هـر کـمـالی کـه سـزاوار وجـود آنـهـا اسـت در ابـتـدای خـلقـت در اصـل وجـود نـهـاده شـده ، لکـن انسان چون جامع مراتب عوالم وجود است ؛ بعضی کمالات را بـالفـعـل و بـعـضـی کـمالات را بالقوه دارد و باید آن چه را در ابتدا وی نهاده اند ، به سـعـی و کـوشـش از قـوه به فعل آورد لازم به ذکر است که آیه : و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین(70) و علم هـمـه اسما را به آدم آموخت ، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود : اگر راست می گویید مرا به اسامی آنها خبر دهید می رساند که اسمای نام برده ، و یا مسماهای آنها مـوجـوداتی زنده و دارای عقل بوده اند ، که در پس پرده قرار داشته اند و به همین جهت علم بـه آنـها غیر آن علمی است که ما به اسمای موجودات داریم ؛ چون اگر از سنخ و نوع علم مـا بـود باید بعد از آن که آدم به فرشتگان خبر از آن اسما داد ، فرشتگان نیز مانند آدم بـه آن اسـمـا عالم شده باشند و در داشتن آن علم با او مساوی باشند؛ زیرا هر چند آدم به آنان تعلیم داد ، خود آدم هم به تعلیم خدا آن را آموخته بود؛ پس دیگر نباید آدم اشرف از فـرشـتـگـان بـاشد و اصولا نباید مورد تکریم بیشتری واقع شود و چه بسا فرشتگان بر آدم برتری و شرافت بیشتری داشتند ، چون استاد آدم خدا بود و استاد ملائکه آدم .

هـم چنین اگر علم به اسما از سنخ علم انسان بود ، نباید فرشتگان به صرف این آدم علم بـه اسـمـا دارد ، قـانـع شـده بـاشـنـد و اسـتـدلالشـان باطل شود؛ زیرا این چه استدلالی است که خداوند به یک انسان مثلا علم لعنت بیاموزد و آن گـاه بـه وجـود او مـبـاهـات کـنـد و او را بـر فـرشتگان برتری دهد ؟ بعد بر فرشتگان بـفـرمـایـنـد : ایـن انـسـان جـانـشـین من است و می تواند کرامتم را پذیرا باشد اما شما نمی توانید ! سپس بیفزاید اگر قبول ندارید و اگر راست می گویید که شایسته مقام خلاقتید و یا اگر در خواست این مقام را دارید ، مرا از لغات و واژه هایی که بعدها نوع انسان برای خود وضع می کنند تا به وسیله آن را از منویات خود آگاه سازند ، خبر دهید .

سـخـن کوتاه این که ، آن چه آدم از خدا آموخت و از جانب خداوند به وی تعلیم داده شد ، غیر آن عـلمـی بـود کـه فـرشتگان از آدم آموختند علمی که خداوند برای آدم آموخت حقیقت علم به اسـمـا بـود ، کـه فرا گرفتن آن برای آدم ممکن بود ، اما برای فرشتگان غیر ممکن ؛ زیرا آخر آیه : ان کنتم صادقین اشعار دارد بر این که ادعای فرشتگان ادعای صحیحی نـبـود چـون چـیـزی را ادعـا کـرده انـد کـه لازمـه اش داشـتـن عـلم اسـت بـنـابـراین ، آدم که شایستگی خلیقه اللهی را یافت به سبب همین آگاهی به اسما بود نه برای خبر دادن از آن و گـرنه اگر صرف اخبار بود بعد از خبر دادن او ، فرشتگان نیز آگاهی می یافتند و بـا او در علم و آگاهی مساوی می شدند از این رو ، معنا نداشت که بگویند : سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا .(71)

اما در پاسخ به این پرسش که چرا خداوند این علوم را به فرشتگان تعلیم نداد ؟ باید گـفـت : آنـهـا بـه جـهـت سـاختار خاص وجودی آمادگی پذیرش چنین تعالیمی را نداشتند فـرشـتـگـان بـرای هـدف دیـگـری آفـریـده شـده بـودنـد؛ لذا آنان پس از این آزمایش به شـایـسـتـگـی آدم اعتراف کردند ، اما شاید خودشان ابتدا فکر می کردند برای این هدف هم تـوانـایـی و آمـادگـی دارنـد ، از ایـن رو خـداوند متعال با آزمایش علم اسما تفاوت استعدادشان را با آدم به آنها نشان داد .