فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی 0%

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی نویسنده:
محقق: عليرضا رجالى تهرانى
مترجم: عليرضا رجالى تهرانى
گروه: کتابخانه قرآن کریم

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

نویسنده: عليرضا رجالى تهرانى
محقق: عليرضا رجالى تهرانى
مترجم: عليرضا رجالى تهرانى
گروه:

مشاهدات: 26886
دانلود: 4540

توضیحات:

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26886 / دانلود: 4540
اندازه اندازه اندازه
فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

فرشتگان تحقیقی قرآنی روایی و عقلی

نویسنده:
فارسی

میکائیل ، فرشته رزق

چـنـان کـه پـیـش تـر گـفـتـه آمـد ، یـکـی از روسـاس چـهـار گـانـه مـلائکـه ، مـیـکـائیـل اسـت و قـرآن مـجـیـد در سـوره بـقـره آیـه 98 از مـیـکـائیـل به عنوان میکال یاد فرمود- و دشمنی با او را در ردیف دشمنی به خدا و ملائکه و انبیا قرار داده و دشمن او را متهم به کفر است: من کان عدو الله و ملائکه و رسله و جـبـرئیـل و مـیـکـال فـان الله عـدو للکـافـریـن میکائیل موکل لرزاق موجودات بوده و اعوان و یارانی نیز در جمع عالم دارد و در روایتی که رسـول خدا رسیده : اسم میکائیل عبید الله است و امیر المونین (علیه السلام ) یم فرماید : جـبرئیل موذن اهل آسمان ها و میکائیل امام آنها ، که در بیت المامور به او اقتدا می کنند امـامـت مقام بلندی است که شایسته آن نیست مگر کسی که مقام بالاتر و دارای شرایط جامع تر باشد(208) .

سـیـد نـعـمـه الله جـزایـری مـی گـویـد : مـیـکـائیـل از کـیـل سـا ، یـعـنـی انـدازه کـردن (و ایـن اسـم عـربـی اسـت ) و کـار و عـمـل او پـیـمـانـه کـردن آب در وقـت نـزول اسـت و ا ان موکل ابرهاست و همیشه نزول مطر از ابر به اندزه پیمانه ای است ، مگر در زمان نوح (ع ) کـه در آن روز پـیـمـانـه و انـدازه نـبـود(209) امـا ایـن مـطـلب ظـاهرا بعید است ، زیرا میکائیل لفظی عبراتی است نه عربی .

امـام زیـن العـابـدیـن (عـلیـه السـلام ) در دعـای سـوم صـحـیـفـه مـی فـرمـایـد : و مـیـکـائیـل ذوالجـاه عـنـدک و المـکـان الرفـیـع مـن طـاعـتـک و (درود فـرسـت بـر) میکائیل که نزد تو دارای منزلت و در طاعت و بندگی دارای مقام بلند است .

در مـوردشـان نـزول آیـه 98 سـوره بـقـره آمـده اسـت : ابـن صـوریا و عده ای از یهود : نام فـرشـتـه وحـی را از حـضـرت رسـول اکـرم (ص ) سـوال کـردنـد و حـضـرت در پـاسـخ فـرمـود : نـام جـبـرئیـل اسـت ابـن صـوریـا کـه جواب را صحیح یافت ، ولی نمی خواست ایمن بـیـاورد ، گفت : جبرئیل دشمن ماست ! او همیشه دستور جهاد و سختی و مشکلات می آورد ، اگر فـرشـتـه وحـی مـیـکـائیـل بـود مـا بـه تـو ایـمـان مـی آوردیـم ! و لذا آیـه نازل شد که این امت بهانه جو ، هرگز ایمان نخواهد آورد .

اسرافیل و نفخ صور

اسـرافـیـل در زبـان سـریـانـی بـه مـعـنـی بـنـده خـداونـد مـتـعـال اسـت مـرحـوم سـیـد عـلیـخـان مـدنـی شـیـرازی مـی گـویـد : ایـل به زبان عبری به معنای الله ، و اسراف کلمه ای است که بـه ایـل اضـافه شده است و بنابر روایتی که از حضرت زین العابدین (علیه السـلام ) رسـیـده : هـر چـه بـه ایـل اضافه شود به معنی عبدالله است(210) از بعضی از روایات

استفاده می شود که او مقرب ترین فرشته خدا است(211) . او نخستین فرشته ای

بـود کـه بـرای حـضـرت آدم (عـلیـه السلام ) سجده کرد(212) شاید بتوان گفت که بـودن نـفـخـه مـرگ را اسـرافـیـل انـجـام مـی دهـد ، و بـعـد از آن خـود اسرافیل هم می میرد و آن گه خدا همه موجودات را زنده می کند؛ یعنی نفخه حیات در دست او است(213) .

صور در لغت به معنی شاخ بوده و معنای دنیایی آن شیپور است مـعـمـولا بـرای تـوقـف یا حرکت لشکر و گاه کاروان ها از آن استفاده می کردند و نفح صور حقیقتی است که در قرآن کریم حدود ده بار آن یاد شده :

1-یـوم یـنـفح فی الصور عالم الغیب و الشهاده و هنو الحکیم الخبیر (214) روزی که در صور دمیده می شود دانای نهان و آشکار اوست ، خدایی که حکیم و بر همه چیز آگاه است .

2-و نـفـخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا ما شاء الله ثم نفخ فـیـه اخـری فـاذا هـم قـیـام یـنـظرون (215) و در صور دمیده شود ، پس هر کس ؟ در آسـمـان ها و زمین است بمیرد ، مگر آن که خدا خواسته ، سپس نفخه دیگر دمیده شود ناگهان همه به پا خیزند و در انتظار (حساب و جزا) باشند .

3-یـوم یـنـفـح فـی الصـور فـفـزع مـن فـی السـمـوات و مـن الارض الا مـن شـاء الله و کـل اتـوه داخـریـن(216) و روزی کـه در صـور دمـیـده شـود اهـل آسـمـان و زمـیـن جـز آن کـه خـدا بـخـواهـد بـه هـراس افـتـنـد و هـمـه مـنـقـاد و ذلیل به محشر آیند .

4-و تـفـح فـی الصـور فـاذا هـم من الاجداث الی ربهم ینسولن (217) و چون در صور دمیده شود ، پس به ناگاه همه از قبرها به سوی خدای خود به سرعت می شتابند .

5-فـاذا نـفـخ فـی الصـور نـفـخـه واحـده و حـمـلت الارض و الجـبال فدکتا دکه داحده (218) به محض این که در صور یک بار دمیده شود و زمین شود ، و زمین و کوه ها از جا برداشته شوند و یک باره درهم کوبیده و متلاشی گردند . .

6-فـاذا نـفـخ فی الصور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتساء لون (219) هنگامی که در صور دمیده شود هیچ گونه نسبی میان آنها نخواهد بود و از یک دیگر تقاضای کمک نمی کنند .

7-یـوم یـنفخ فی الصور و نحشر المجرین یومئذ زرقا (220) روزی که در صور دمیده شود ، و در آن روز مجرمان را با بدن های کبود جمع می کنیم .

8-و نـفـخ فـی الصـور فـجـمـعا (221) و در صور دمیده شود پس همه خلق را (در صحرای قیامت ) گرد آوریم .

9-یـوم یـنفخ فی الصور فتاتون افواجا (222) روزی که در صور دمیده شود و شما فوج فوج وارد محشر می شوید .

10-و نفخ فی الصور ذلک یوم الوعید (223) و در صور دمیده شود؛ آن روز ، روز تحقق وعده وحشتناک است .

ایـن حـادثـه عـظـیـم در قـرآن کـریـم در مـواضـع مـخـتـلف بـا عـبـارات مـتـفـاوتـی از قبیل : صیحه در چهار آیه از قرآن ، و زجره و نقر فی الناقور و صاخه به معنای صحیه شدید ، و قارعه تعبیر شده است .

بنایراین ، صور واقعیتی است موجود که دو گونه صیحه دارد : صیحه میراننده ، و صیحه زنده شده است .

از رسـول خـدا (ص ) پـرسـیـدنـد : صـور چـیـسـت ؟ فـرمـود : شـاخـی اسـت از نـور کـه اسـرافیل آن را به دهان دارد نیز در حدیث دیگر فرمود : صور شاخی است از نور که در آن سوراخ هایی به تعداد ارواح بندگان می باشد(224) .

گـروهـی از مـحـقـقـان و مـفـسران گویند : ممکن است که تعبیر از صور و شیپور و شاخ تو خالی ، تعبیری کنایی باشد که مراد صاعقه صیحه عظیمی است که تمام آسمان و زمینی را پـر مـی کـنـد و سبب مرگ ناگهانی همه موجودات زنده می شود و یا همه را به حرکت و جنبش در می آورد و سبب حبات آنهامی شود .

امـا ایـن کـه چـگـونـه ممکن است با یم صیحه ، آسمان و زمین به هم ریزد ؟ سوالی است که بـشـر دنـیـای کـنونی بر اثر اکتشافاتی که در رشته های مختلف علوم کرده پاسخش را روشن نموده است ؛ زیرا می دانیم صوت نوعی موج است که در هوا ، آب یا جامدات بـه وجـود مـی آیـد و آن چـه با گوش انسان از این امواجشنیده می شود صداهایی اسن که شـدت تواتر امواج آن از بیست مرتبه در ثانیه کمتر و از بیست هزار بیشتر نباشد ، ولی هستند جیواناتی که امواج شدیدتر از آن را هم می شنوند در میان حیوانات خفاش ارتعاشاتی را می شنود که شدت تواتر آنها بالغ بر 145 هزار مرتبه در ثانیه است و ایـن کـه مـعروف است حیوانات قبل از انسانها وقوع زلزله ها را درک می کنند شاید به خـاطـر هـمـیـن بـاشـد کـه آنـهـا امـواج صـوتـی نـاشـی از آن را - کـه بـرای انـسـان قابل درک نیست - احساسی می کنند .

ایـن را نـیـز می دانیم که امواج شدید ، گاه همه چیز را در هم می کویند ، اثیر بمب ها و مواد مـنـفـجره بر بدن انسان ها و ساختمان ها از یریق همین امواج شدید صورت می گیرد که از آن تـعبیر به موج انفجار می کنند و می تئند در یک لحظه هر گونه مقاومتی را در هـم بـشـگـنـد ، و گـاه انـسـان یـا سـاخـتـمـانـی را بـه اجـزای بسیار کوچکی هم چون پودر تـبـدیـل کـنـد بـنـابراین ، جای تعجب نیست که صیجه رستاخیز و بانگ صور در مدتی کوتاه مایه مرگ انسانها و در هم شکستن کوه ها شود(225) .

جـالب ایـن کـه در نـهج لبلاغه علی (علیه السلام ) آمده : و در صور دمیده می شود و- دنبال آن قلب ها از کار می افتد ، ربان ها بند می آید و کوه های بلند و سنگ های محکم چنان بـه هـم مـی خـورد کـه مـتـلاشی و نرم می شود ، و جای آن چنان صاف می گردد که گویا هرگز کوهی وجود نداشته است(226) .

از آیات قرآن ، وجود و نفخه مرگ و حیات به خوبی روشن است ، ولی از بعضی روایات اسـتفاده می شود که نفخ صور سه بار انجام می گیرد و حتی به آیات قرآن در ایـن روایـت اسـتـدلال شـده اسـت در لئالی الاخـبـار از مـرحـوم دیـلمـی در ارشـاد القـلوب نـقـل کـرده کـه در حـدیـث آمده است : اسرافیل سه نفخه دارد : نفخه فزع ؛ نفخه مـوت و نـفـخـه بـعـث . . در پـایـان جـهـان ، اسرافیل به زمین می آید و نفخه اولی را در صور می دمد ، که همان نفخه وحشت و فزع است ، همان گونه که خداوند فرمود: و نفخ فی الصور فقرع من السموات و من فی الارض الا مـا شـاء الله (227) در ایـن هنگام زلزله عظیمی در سراسر زمین واقع می شود و مـرد مـحـیـران و سـرگـردان مـانند افراد مست به هر سو می روند بعد از آن نفخه سعق (نفخه مرگ ) است همان گونه که قرآن می فرماید: یوم ینفخ فی الصور فصغق من فی السموات و من فی الارض الا ما شاء الله (228) و سپس نفخه یات و بعث اسـت ، هـمـان گـونـه کـه فـرمـوده: ثـم نـفـخ فـیـه اخـری فـاذا هـم قـیـام ینظرون (229) بـعـضـی نـیـز نـفـخـه چـهـارمـی بـر آن افـزوده انـد و آن نـفـخـه جمع و حـضور است که ظاهرا از این آیه استفاده شده است: ان کانت الا صیحه و احده فاذا هم جـمـع لدیـنـا مـحـضـرون (230) ولی در حـقـیـقـت هـمـان دو نـفـخـه گـشترش یافته و تـبـدیل به چهار نفخه شده است ؛ چرا که مساله وحشت عمومی و فزع ، مقدمه ای است برای مرگ چهانیان ، که به دنبال نفخه اولی یا صیحه نخستین رخ می دهد ، همان گونه که جمع و حشر نیز ادامه همان نفخه حیات است(231) .

پـیـشـتـر گـفـتـه شـد کـه بـنـابـر خـدیـث امـام سـحـاد (عـلیـه السـلام ) نـفـخـه اول را اسـرافـیـل و نـفـخـه دوم را خـداونـد صـورت مـی دهـد و اگـر بـگوییم هر دو نفخ را اسـرافـیـل انـجـام مـی دهـد - چنان که روایات نیز بر آین مطلب دلالت دارند - ممکن است این سـوال پـیـش آیـد کـه چگونه می شود یک حقیقت دو کار مخالف هم انجام دهد ؟ محی الدین ابن عـربـی چـنین جواب می دهد : دو نفخه وجود دارد ، نفخه ای که آتش را خاموش می کند و نفخه ای کـه آت را شـعـله ور مـی سازد ، ولی این دم به وسیله یک انسان از یک دهان به آتش زده مـی شـود بـنـابـرایـن ، هـیـچ اسـتـبـعـادی نـدارد کـه اسـرفـیـل بـا دم و نـفـخـه اول در صـور ، شعله حیات هر زنده ای را خاموش کند و با نفخه دیگر شعله حیات هر مستعدی را بر افروزد(232) .

پروردگارا درود فرست بر : و اسرافیل صاحب الصور الشاخص الذی ینتظر منک الاذن و حلول الامر فینبه بالنفخه صرعی رهائن القبور(233)

عزرائیل و فرشتگان مرگ

بـا سیری در آیات کریمه قرآن مجید با این مطلب مواجه می شویم که قبض ارواح گاهی به خدا نسبت داده شده ، گاهی بهملک الموت (عزرائیل ) و گاهی نیز به فرشتگان مرگ .

1-الله یـتـوفـی الانـفـس حـیـن مـوتـهـا (234) خـداوند جان ها را به وقت مرگ کاملا دریافت می دارد .

2-قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم (235) بگو : جان شما را فرشته مرگ که بر شما گمارده شده دریافت می دارد .

3-حتی اذا جاء احدکم الموت توفت رسلنا و هم لا یفرطون (236) تا این چون مرگ یکی از آنان فرا رسد ، رسولان ما جان او را می گیرند ، و ایشان کوتاهی نمی کنند .

کـمـی دقـت در آیـات فـوق ، نـشان می دهد که هیچ گونه تضادی در میان آنها نیست ؛ زیرا قـبـض کـننده اصلی ذات پاک خداست ، آن گاه در عالم اسباب فرشته مرگ ، یعنی عـزرائیـل مـجری این فرمان است و او نیز به وسیله گروهی از فرشتگان و رسولان الهی این ماموریت را نجام می دهد .

امـام صـادق (عـلیـه السـلام ) مـی فـرمـایـد : از مـلک المـوت سوال شد : چگونه در یک لحظه ارواح را قبض می کنی ، در حالی که حالی که بعضی از آنـهـا در مغرب و بعضی در مشرق است ؟ ملک الموت پاسخ داد : من این ارواح راه به خود می خوانم و آنها مرا اجابت می کنند .

سـپس حضرت ادامه داد : ملک الموت گفت : دنیا در میان دست های من هم چون ظرفی است در میان دست های شما که هر آن چه می خواهید از آن

گونه می خواهید آن را گردش در می آورید(237) .

نیز آن حضرت در پاسخ به کسی که مرگ ناگهانی عده زیاد را عجیب می دانست ، فرمود : خـداونـد مـتـعال برای ملک الموت یاران و دست یارانی از ملائکه قرار داده است که آنان ارواح را قبض می کنند همان گونه که رئیس نگهبانان برای خود دست یارانی دارد و آنان را برای حوایج مختلف به کار می گیرد(238) .

اسـتـاد شـهید مطهری (ره ) می فرماید : از خواص یک حقیقت مجرد این است که زمانی و مکانی نیت ، یعنی با همه زمان ها و مکان ها علی السویه است ، نسبت او با اشیا علی السویه است ، ولی نـسـبـت اشـیاء با او متفاوت است و برای یک ملک ، تمام عالم طبیعت یک سان است ، این است معنای این که گفته می شود عزرائیل بر عالم آن چنان تسلط دارد که یک انسان بر کف دستش عزرائیل در یک نقطه معینی نیست که از آن جا بخواهد به این جا بیاید ، انسانی که بـا جـبـرئیـل اتـصـال بر قرار می کند با انسان های دیگر فرق دارد ، یعنی نسبت وحی از نـاحـیـه انـسـان مـتـفـاوت اسـت کـه یـک انـسـان وحـی را مـی گـیـرد و دیـگـری وحی را نمی گیرد(239) .

خلاصه این که ، ملک الموت - سلام الله علیه - برای قبض ارواح مردم از حجاب های جهان غیب تجلی می کند ، پس مردم هنگام مرگ نابود نمی شوند ، بلکه فرشته مرگ حقیقتشان را قبض می کند و او هم حجاب های غیب را پشت سر می گذارد و برای انسان محتضر تجلی می کـنـد ایـن تـجـلی را هـر مـحـتـضـری ادراک نـمـی کـنـد ، هـر کـسـی در آن حـال ایـن مقام را ندارد که جلوه فرشته مرگ را ببیند بسیاری از مردم هستند که ماموران این فرشته را مشاهده می کنند(240) .

بـعـضـی از صـوفـیـه گـفـتـه اند : حق ملک الموت این است که انسان او را نسبت به سایر مـلائکـه بـیـشـتر دوست داشته اشد؛ چه این که او باعث می شود که انسان از زندگی پست دنیوی به زندگی جاودانه و ابدی منتقل شود .

روایـت شـده : حضرت ابراهیم خلیل (ع ) فرشته ای را ملاقات کرد و به او گفت : تو که هستی ؟ آن فرشته گفت : من ملک الموت هستم .

حـضـرت ابراهیم گفت : آیه ممکن است به من صورتی را که در آن روح مومن را دریافت می کنی ، بنمایانی ؟ گفت : بله ، از من روی گردان ، و چنینی کرد ، به ناگاه جوانی شد با چـهـره ای زیـبـا ، لبـاس پـاک و زیـبا و بویی پاک و طیب ، ابراهیم گفت : ای ملک الموت ، اگـر مـومـن فـقـط روی تو ر ملاقات کند برایش بس است ، سپس گفت : آیا ممکن است یه من صـورتـی را کـه در آن روح فـاجر را قبض می کنی ، بنمایانی ؟ گفت : طاقت نمی آری گفت : چرا ! عرض کرد : از من روی گردان ، چنین کرد و سپس به او نگریست ناگهان مردی سیاه چهره را دید که موهایش راست شده و بوی بسیار بد و لباسی سیاه به تن دارد که از بـیـنـی او آتش و دود بیرون می آید ، با دین این منظره وحشتناک غش کرد وقتی به هوش آمـد مـلک الموت به حالت اولی خود بر گشته بود ابراهیم به او گفت : ای ملک الموت ، اگر کافر هنگام مرگ فقط تو را ملاقات کند (در عذابش ) بس است(241) .

از روایـاتـی کـه در کـافـی رسـیـده اسـتـفـاده مـی شـود بـه عـزرائیـل بـریال نیز گفته شده است و کلینی به سند خود از حنان بن سدیر از امـام صـادق (ع ) روایـت کـرده کـه گفت : خدمت آن حضرت عرض کردم : معنای این که یعقوب بـه فـرزندان خود گفت : اذهبوا فتحسسوا من یوسف و اخیه .(242) چیست ؟ آیا او بعد از بیست سال که از یوسف جدا شد می دانست که او زنده است ؟ فرمود : آری ، عرض کـردم : از کـجـا مـی دانـسـت ؟ فـرمـود : در سحر به درگاه خدا دها کرد و از خدای نعالی در خـواسـت کـرد کـه مـلک المـوت را نـزدش نـازل کـنـد ، بـریـال - کـه هـمـان ملک الموت باشد- هبوط کرده پرسید : ای بعقوب چه حاجتی داری ؟ گـفـت : بـه مـن بـگـو بـدانـم ، ارواح را یـکـی یـکـی فـبـض مـی کـنـی یا با هم ؟ بـریـال گـفـت : بـلکـه انـه را چدا چدا و روح روح قبض می کنم ؛ بعقوب پرسید : آیه در میانه ارواح بهروح یوسف هم بر خورده ای ؟ گفت : نه ، از همین جا فهمید که پسرش زنده است ، رو به فرزندان کرد و فرمود :اذهبوا فتحسسوا من یوسف و اخته (243) .

عارف معروف ، مول عبدالرزاق کاشانی در تاویلاتش مردم را سه قسمت کرده و می گوید : عده ای را ملائکه قبض روح می کنند و اینها اصحاب نفوسند ، چه سعید یاشند چه شقی ، در صـورتـی که سعیدند ملائکه رحمت و در صورتی که سقی باشند فرشتگان غضب قبض مـی کـنـنـد عـده ای را مـلک الموت (عزرائیل ) قبض روح می کند و آنها ارباب قلوبند که از حـجـاب نـفـس بـیـرون رفـته و به مقام قلی رسیده اند و به تعبیر صاحب تاویلات ، نفس کـلیـه عـالم جـانـشـان را مـی گـیـرد و گروهی را خدای تعالی با دست قدرت خود متصدی گـرفـتـن روحـشـان می شود ، و آنها کسانی هستند که از مقام قلب فراتر شده و به رتبه شهود نایل گردیده اند و بین انه و خدای تعالی حجابی باقی نمانده است .

فرشته خرقائیل

از حـضـرت زیـن العـابـدین (علیه السلام ) روایت شده که فرمود : خدا را فرشته ای است بـه نـام خـرقـائیـل کـه هـیـجـده هـزار بـال دارد و مـیـان هـر دو بـالش پـانـصـد سال راه است به خاطر این فرشته رسید که آیا بالای عرش چیزی هست م خدا بالهایش را دو بـرابـر کـرد و دارای سـی و شـش هـزار بـال شـد کـه مـیـان هـر دو بـال پـانـصـد سـال راه بـود ، و بـه او وحـی کـرد ، ای فـرشـتـه ، پرواز کن بیست هزار سـال پـریـد و بـر سـر یـک سـتـون عـرش نـرسـیـد خـدا بـال و نیرویش را دو چندان نمود و سی هزار سال دیگر پرید و باز هم نرسید و خدا به او وحی کرد :

ای فرشته ، اگر تادمیدن صور پرواز کنی به ساق عرشم نخواهی رسید .

خـرقـائیـل گـفـت: سبح اسم ربک الاعلی ، و خدا آن را پیامبر فرستاد و آن حضرت فرمود : آن(سبحان ربی الاعلی و بحمده ) را ذکر سجده کنید(244) .

فطرس ملک

روایـت اسـت : وقـتـی امـام حـسـیـن (عـلیـه السـلام ) مـتـولد شـد جـبـرئیـل با هزار ملک نازل شد تا بر پیامبر خدا (ص ) تبریک و تهنیت گویند در یکی از جـزیـره ای دریـا عـبور جبرئیل به فرشته ای افتاد که او را فطرس می گفتند ، خـدای تـوانـا فـطـرس را بـرای انـجام دادن امری از امور فرستاده بود که او در انجام آن عـمـل ، کـنـدی و سـسـتـی کـرده بـود ، لذا خـداونـد پـرو بال او را شکست و او را از مقام خود تنزل داد و در آن جزیره فرو فرستاده بود .

مـدت پـانـصـد سـال بـود کـه در آن جـا بـود ، فـطـرس قـبـلا بـا جـبـرئیـل دوسـت بـود لذا بـه جـبـرئیـل گـفـت : کـجـا مـی روی ؟ جـبـرئیل گفت : در این شب از برای حضرت محمد (ص ) نوزادی متولد شده است ، خدا مرا با هزار فرشته فرستاده که به آن حضرت تبریک و تهنیت بگوییم .

فـطـرس گـفت : مرا با خود نزد پیامبر (ص ) ببر ، شاید که آن حضرت برای من دعا کند جـبـرئیـل او را بـا خـود ا اورد و پـیـغـام و تـبـریـک الهـی را بـه رسـول خـدا (ص ) رسـانـیـد رسـول اکـرم (ص ) بـه فـطـرس نظـر کـرد و فـرمـود : جـبـرئیـل ایـن کـیـست ؟ جبرئیل سرگذشت فطرس را به عرض حضرت رسانید ، پیامبر خدا (ص ) بـه فـطـرس تـوجـهـی کـرد و او را دسـتـور داد کـه پـرو بـال خـود را بـه بـدن امـام حـسـیـن (ع ) بـسـایـد ! هـمـیـن کـه فـطـرس پـر و بـال خـود را بـه بـدن امـام حـسـیـن (ع ) سـایید خدای رئوف او را به حالت اولی خود بر گرادانید .

وقـتـی فـطـرس حـرکـت کـرد رسـول خـدا (ص ) بـه او فـرمـود : خدا شفاعت مرا درباره تو قـبـول کـرد تـو دایـما به زمین کربلا موکل باش و تا روز قیامت هر کسی که به زیارت قـبـر حسین می آید به من خبر بده روای می گوید : آن ملکی است که به آزاد شده حسین (ع ) معروف شده است(245) .

در کـتـاب دمـعـه السـاکـبـه قسمت آخر روایت فو این گونه آمده است : فطرس به حـضرت رسول (ص ) عرض : حسین (ع ) را بر حقی است که بدین گونه ادا می کنم ، پس هیچ زایری او را زیارت نمی کند و هیچ مسلمانی به او سلام نمی دهد و درود نمی فرستد ، مگر آن که زیارت و سلام و درود او را خدمت حضرت حسین (علیه السلام ) ابلاغ می کنم .

نیز روایت شده است که سبب خشم خداوند بر او ، همانا امتناع وی از پذیرفتن ولایت حضرت امـیـر المـومـنـیـن (عـلیـه السـلام ) بـوده اسـت حـضـرت رسول اکرم (ص ) ولایت را بر او ارضه کرد و این بار مورد پذیرش او قرار گرفت ، از ایـن رو حـضـرت وی را بـه مـالیـدن بـر گـاهـواره حـضـرت حسین (علیه السلام ) فرمان داد(246) .

ایـن روایـت را نـیـز شـیـخ صـدوق در امـالی مـجـلسـی در رجـال خـود مـعـروف بـه رجـال کـشـی حـدیـث 1092 نـقـل کرده اند بعضی از علما در صحت این حدیث اختلاف کرده اند و آن را معتبر نمی دانند و دلیلشان این است ؟ فرشتگان هیچ وقت نافرمانی و تقصیر نیم کنند ، چنان که در جای خود ثـابـت شـده اسـت عـلامـه سـیـد مـحـمد حسین طباطبائی - رحمه الله علیه - در این زمینه می فـرمـایـد : بـایـد دانـسـت کـه تـمـام گـروه های فرشتگان ، به تصریح قرآن و روایات متواتر ، معصومند تنها در پاره ای از روایات مربوط به قصه هاروت و ماروت ، خلاف آن بـیـان شـده کـه روایـات دیـگر آن را در کرده است(247) نیز در روایتی که از طریق اهـل سـنـت در مورد قصه در دائیل نقل شده است در روایت دیگری که قصه فطرس را بیان می کند ، خلاف این معنا بیان شده است ؛ و این روایات علاوه بر آن که خبر واحدند ، خالی از ابهام نیز نیستند(248) .

البـتـه اسـتـاد شـهـیـد مـطـهـری (ره ) مـطـلبـی را در ایـن بـاره فـرمـوده انـد کـه مـشـکـل بـه نـظـر مـی آید ایشان ضمن پرداختن به سخنانی که ما نیز در حقیقت فرشتگان گـفـتـیـم ، مـی فـرمـاید : بعضی از ملائکه را در اخبار و احادیث ملائکه ذمی می گـویـنـد ، مـوجـوداتـی هـسـتند نامرئی ، اما شاید خیلی به انسان شبیهند؛ یعنی تکلیف می پـذیـرنـد ، احـیـانـا تـمرد می کنند - حقیقت اینها بر ما روشن نیست - و لهذا در بعضی اخبار راجع به بعضی از ملائکه دارد که ، تمرد کرد و بعد مغضوب واقع شد(249) .

راحیل ملک

علی بن ابی طالب (علیه السلام ) فرمود : من قصد کردم با فاطمه دختر حضرت محمد (ص ) ازدواج کـنـم ، ولی جـرئت نـداشـتـم آن را بـه پیامبر (ص ) اظهار کنم ، شب و روز در این انـدیـشـته بودم تا این که خدمت رسول خدا (ص ) رسیدم حضرت به من فرمود : ای علی ، عـرض کـردم : لبـیـک یـا وسـول الله ، فـرمـود : مـیـل زن گـرفـتـن داری ؟ گـفـتـم : رسـول خـدا دانـاتـر اسـت و با خود گفتم : می خواهد یکی از زنان قریش را به من بدهد و نـگـران بـودم کـه فـاطـمـه از دسـتـم بـرود (از خدمت حضرت مرخصی شدم ) که ناگهان فرستاده رسول خدا (ص ) آمد و گفت : پیامبر را اجابت کن و بشتاب که تا به امروز ندیده ام رسول اکرم (ص ) این چنین خوشحال باشد .

حـضـرت گـویـد : شتابان آمدم و آن حضرت در حجره ام سلمه بود ، چون چشمش به من افتاد خـوشحـال و خندید ، به قدری که سفیدی داندان هایش برق بود ، دیدم فرمود : ای علی ، مژده گیر که خدا آن چه را من در دل داشتم از تزویج تو کفایت کرد ، عرض کردم : چگونه ؟ فـرمـود : جـبرئیل آمد و سنبل و قرنفل بهشتی همراه آورده بود و به من دستور داد را با هر چه از درخت و میوه و کاخ دارد ، بیارایند و به بادش دستور داد تا انواع عطر و بوی خوش وزیـد و بـه حـوریـانـش دستور داد سوره طه و طواسین و یس و حمعسق بخوانند و منادی از عرش فریاد زد که امروز روز ولیمه علی بن ابی طالب است حالا همه گواه باشید که من فاطمه ، دختر محمد را به علی بن ابی طالب تزویج کردم و آنها را برای هم پسندیدم .

آن گـاه خـدا ابر سفیدی از لولو و زبر جد و یاقوت بهشت فرستاد که بر همه بارید و از سنبل و قرنفل بهشت نثار کرد و این از نثار فرشته هاست .

بـعـد خـدا بـه فـرشـتـه ای از بـهـشـت به نام راحیل - که خطیب و سخنورترین فـرشـتـگـان اسـت - دسـتـور داد خـطـبـه ای بـخـوانـد و او خـطـبـه ای خـوانـد کـه اهـل آسـمـان ها و زمین مانند آن را نشنیده بودند سپس جارچی حق ندا در داد : ای فرشتگانم و ساکنان بهشتم ، بر علی بن ابی طالب تبریک گویید که دوست محمد است و بر فاطمه ، دخـتـر مـحـمـد که من آنها را مبارک کردم حالا ، من محبوب ترین زنان را نزد خود به محبوب ترین مردان نزد خودم پس از پیامبران و رسولان به زنی دادم .

راحیل عرض کرد : خدایا ، بیش از آن چه ما دیدیم چه برکتی به آنهادادی ، فرمود : از آن جمله است که آنها را بر محبت خود یک دل و بر خلق خود حجت نمودم به عزت و جلالم سـوگـنـد ، کـه مـن از آنها خلقی و نژادی پرورم که در زمین خزانه داران و معادن علم من و داعـیـان دیـنـم بـاشـنـد ، و به آنها بر خلق خود حجت آورم پس از رسولان و پیامبران مژده گیر ای علی که خداوند - عزوجل - به : وکرامتی داده که به احدی مانند آن نداده ، من دخترم فـاطـمـه را طـبـق تـزویج خدا به تو تزویج می کنم و همان را پسندیدم که خدا پسندید؛ اکنون اهل خود را برگیر که تو به او از من شایسته تری

.

جـبـرائیل به من خبر داد که بهشت به شما دو تا مشتاق است و اگر خدا حجت خود را در مورد شـمـا مـقـدر نـکـرده بـود هـر آیـنـه بـهـشت و اهلش را به وجود شما مفتخر می کرد چه خوب برادری هستی و چه خوب دامادی هستی و چه خوب رفیق و صاحبی هستی رضای خدایت بس است .

عـلی - (عـلیـه السلام ) - می گوید : گفتم که مقام من به آنجا رسیده است که در بهشت یاد شـوم و خـدا در مـحـضر فرشتگان مرا زن دهد ؟ فرمود : چون خدا دوست خود را گرامی دارد و بـه او لطـفـی کند که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است ای علی ، خدا آن را برایت نـگـه دارد ، عـلی (عـلیـه السـلام ) گفت : خدایا ، به من توفیق بده که شکر این نعمتی که عطا کردی انجام دهم و رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) فرمود : آمین(250)

سخائیل ملک

رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه وآله ) مـی فـرمـایـد : خـدای مـتـعـال را فرشته ای است به نام سخائیل که وقت هر نمازی برای نماز گزاران از خـداونـد رب العـالمین برات دریافت می کند صبح که مومنان برخیزند وضو سازند و نـماز فجر گزارند، براتی از کنیزهایم ! شما را در پناه خود دارن و در حفظ خود و زیر سـایـه خـود گـرفـتـم ، بـه عـزت و جـلالم قـسـم ، کـه شما را به خود وانگذارم تا ظهر گناهان شما آمرزیده است و چون ظهر برخیزند و وضو و نماز به جا آورند برات دومی از خـدا بـرای آنـهـا بـگـیـرد که نوشته : منم خدای توانا ، بندگان و کنیزهایم ! سیئات و گناهان شما را به حسنات مبدل کردم و گناهان شما را آمرزیدم و شما را آمرزیدم و شما را به رضای خود در دارالجلال وارد کردم وقت عصر ، که به وضو و نماز برخیزند برات سـومـی از خـدا بـرای آنـهـا بـگـیـرد کـه نـوشـتـه : مـنـم خـدای جـلیـل - جـل ذکـری و عـظـم سـلطـانی - بندگان و کنیزهایم ! تن های شما را بر آتش حرام کـردم وقـت نـمـاز مـغـرب کـه نـمـاز بـخـوانـنـد از خـدای - عـزوجـل - بـرات چـهـار مـی بـگـیـرد کـه در آن نـوشـتـه : مـنـم خـدای جـبـار کـبـیـر مـتـعـال ، بنده و کنیزهایم ! فرشتگانم رضایتمند از طرف شما بالا آمدند و بر من حق است کـه شـمـا را خـشـنود کنم و روز قیامت آرزوی شما را بر آورم و چون وقت عشا ، وضو و نماز به جا آورند ، برات پنجمی از خدای عزوجل برای آنها بگیرد که در آن نوشته است : به راستی منم خدایی که جز من معبودی نیست ، و پرورگاری جز من نباشد بنده ها و کنیزهایم ! خانه های خود را تطهیر کردید و به خانه من در آمدید ، و در ذکر من اندر شدید ، و حق مرا شناختید و فرایضم را ادا کردید .

ای سـخـائیـل ، تـو و فـرشـتـگـان دیـگـرم را گـواه مـی گـیـرم کـه مـن از آنـها راضی ام سخائیل هر شب پس از نماز عشا سه بار جاز کشد که ای فرشتگان خدا ! به راستی خدای - تـبـارک و تـعـالی - نـمـاز گـزاران یـگـانه پرست را آمرزید و برای ادامه آنها به این عـمل دعا کند ، هر بنده و کنیز خدا (بندگان خدا) از روی خلوص که موفق به نماز شب شود بـرای خـدای - عـزوجـل - و بـرا خـدا وضـوی کـامـل گـیـرد و بـه نـیـت درسـت و دل سـللم و تـم خـاشـع و چـشـم گـریـان نـمـاز گـزارد ، خـدای مـتـعال پشت سرش نه صف فرشته نهد که شماره هر صف را جز خدا نداند یک سر هر صف مـشـرق و دیـگـری مـغـرب بـاشـد و چـون فارغ شود به شماره آنها درجه برایش نوشته شود(251) .