امام رضا (علیه السلام)، زندگی و اقتصاد

امام رضا (علیه السلام)، زندگی و اقتصاد50%

امام رضا (علیه السلام)، زندگی و اقتصاد نویسنده:
گروه: امام رضا علیه السلام

امام رضا (علیه السلام)، زندگی و اقتصاد
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7528 / دانلود: 3464
اندازه اندازه اندازه
امام رضا (علیه السلام)، زندگی و اقتصاد

امام رضا (علیه السلام)، زندگی و اقتصاد

نویسنده:
فارسی

همسان زیستی با محرومان

امام رضا عليه‌السلام :

«...قالت: فحملنا الی المأمون فکنا فی داره فی جنة من الأکل و الشرب و الطیب و کثرة الدنانیر، فوهبنی المأمون للرضا عليه‌السلام ، فلما صرت فی داره فقدت جمیع ما کنت فیه من النعیم ...»(۱۰۱)

«(یکی از کنیزان مأمون گوید): ما را به دربار مأمون روانه کرده بودند. در آنجا در بهشتی از خوردنی ها و نوشیدنی ها و عطرها و پول فراوان به سر می بردیم، تا اینکه مأمون مرا به امام رضاعليه‌السلام بخشید. چون به خانه ی امام در آمدم، تمام آن نعمتها از دست رفت...»

همسان زیستی با مردم نیز از ویژگیهای امام و حاکم در جامعه ی اسلامی، دارای آثاری عجیب و سازنده است که برخی از آنها یادآوری می شود:

۱ - این روش زندگی به سود طبقات محروم تمام می شود، و زمینه ای اساسی برای مبارزه با فقر می گردد. در این زیست است که نخست حاکم اسلامی، حال بینوایان را لمس می کند، گرسنگی، تشنگی، سردی، گرمی، بی مسکنی، بی درمانی، نبود وسایل رفاهی و دیگر نیازها را با گوشت و پوست خود حس می کند.

۲- زمامدار بطور طبیعی و جبری در طبقه ی فقیر باقی می ماند و پایگاه اجتماعی خود را پس از تکیه بر مقام حاکمیت بالا نمی برد، و با گرایشهای رفاه طلبانه و تشکیل زندگی تجملی، با طبقات اشراف و مستکبر همسطح و همسان نمی گردد، و از این رهگذر با آنان احساس نزدیکی و یگانگی نمی کند، و از بینوایان و ژنده پوشان دور نمی ماند.

۳ - طبقات اشراف و سرمایه دار اگر حاکم را با زندگی ساده و فقیرانه دیدند به او نزدیک نمی شوند و از او دل می کنند.

۴ - در شرایط زیست مردمی و دور از تشریفات است که رابطه ی مردمی او برقرار می گردد و پایدار می ماند، و همگان امکان می یابند تا به او دسترسی پیدا کنند و محرومان و مظلومان و بینوایان نیز می توانند به او دست یابند و عرض حال کنند و مشکلاتشان را با او در میان بگذارند. از اینرو است که حاکم اسلامی باید زیستی همسان محرومان داشته باشد.

این اصل، از حدیثی که ا امام رضاعليه‌السلام ، درباره ی نوع رابطه ی امام و امت بازگو کردیم نیز به دست می آید. آنجا که امام فرمود: حاکم برادر مهربان و پدر مهربان و یا مادر مهربان است، اینها هم سطحی و همسانی دقیق با مردم را اثبات می کند؛ زیرا روشن است که برادر و پدر مهربان - بویژه مادر مهربان - هیچگاه در رفاه و آسایش و تجمل بسر نمی برد و برادر یا فرزند خود را در محرومیت و سختی و نابسامانی رها کند؛ بلکه حاکم چون مادر که نسبت به کودک خود ایثار دارد و لقمه را از دهان خود می گیرد و در دهان کودک می گذارد، نسبت به ملت خود ایثارگری می کند.

پدیده ی سرمایه داری

مشکل اساسی

امام رضا عليه‌السلام :

«...جَعَلَ اَلْأَمْوَالَ دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيَاءِ ...».(۱۰۲)

«... (آن خلیفه) اموال را میان اغنیا به گردش گذاشت...»

«...رَغْبَةِ النَّاسِ فِي الرِّبْحِ ...».(۱۰۳)

گرایش مردم به سود خواری است...

«...البَخْس... و الخيانة ...».(۱۰۴)

«(از گناهان کبیره) کاستن (از کار و کالای مردم) است و خیانت به مردم...»

«... أهل الاستئثار ...» (۱۰۵)

«کسانی که با خودکامگی اموال عمومی را ویژه ی خویش می سازند...»

موضوع سرمایه داری در اجتماعات بشری از مشکلات ویرانگر در همه ی عصرها و نسلها بوده و هست. این بیماری بزرگ اجتماعی، امروز بسیار عمیق تر، گسترده تر، کوبنده تر و نابودکننده تر از گذشته عمل می کند، و به ابزار جدید، و قدرت ماشین، و محاسبات کامپیوتری، و کارخانجات تمام اتومات و مزارع مکانیزه مجهز است، و وسائل حمل و نقل هوایی و دریایی غول پیکر را در اختیار دارد، و در رابطه ها و کسب اطلاعات از تلفن و تلکس استفاده می کند.

از اینرو، مصیبت بارترین مشکل برای بشریت است. ره آورد شوم این پدیده، جنگها و ظلمها و نابسامانیهای گسترده و عالم گیری است که بشریت را در کام خود فرو برده است. و جهان را به جهان اول و دوم و سوم تقسیم کرده، و جامعه های طبقاتی تشکیل یافته از طبقه ی ثروتمند شادخوار و فقیر م حروم و گرسنه پدید آورده است.

سرمایه داری و پول پرستی از دیدگاه امام رضاعليه‌السلام پدیده ی شوم و شیطانی است که با تعالیم پیامبران و ایمان به روز بازپسین سازگار نیست؛ با رشد و تکامل انسان و زندگی عادلانه ی او در این دنیا نیز سازگاری ندارد.

ره آوردهای شوم سرمایه داری

اشاره

سرمایه داری در دو بعد از حیات آدمی آثاری ژرف و گسترده دارد:

۱. روابط اقتصادی و بعد زندگی مادی.

۲. روابط انسانی و بعد اخلاقی و معنوی.

اکنون به تبیین هر یک از این دو بعد می پردازیم:

روابط اقتصادی و بعد زندگی مادی

گردش ثروت های عمومی در دست طبقه ی اشراف

امام رضا عليه‌السلام :

«...اَلْبَرائَةُ مِمَّنْ نَفْی الْاَخْیارَ... وَ جَعَلَ اَلْأَمْوَالَ دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيَاءِ ...»(۱۰۶) .

«(از ایمان است) بیزاری از کسانی که نیکان را از جامعه ی (اسلامی) تبعید کردند... و اموال (مسلمانان) را میان ثروتمندان به گردش گذاشتند...»

رباخواری

امام رضا عليه‌السلام :

«عِلَّةُ تَحْرِیمِ الرِّبَا إِنَّمَا نَهَی اللهُ عَنْهُ لِمَا فِیهِ مِنْ فَسَادِ الْأَمْوَالِ لِأَنَّ الْإِنْسَانَ إِذَا اشْتَرَی الدِّرْهَمَ بِالدِّرْهَمَیْنِ کَانَ ثَمَنُ الدِّرْهَمِ دِرْهَماً وَ ثَمَنُ الْآخَرِ بَاطِلًا فَبَیْعُ الرِّبَا وَکْسٌ عَلَی کُلِّ حَالٍ عَلَی الْمُشْتَرِی وَ عَلَی الْبَائِعِ فَحَرَّمَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الرِّبَا لِعِلَّةِ فَسَادِ الْأَمْوَالِ کَمَا حَظَرَ عَلَی السَّفِیهِ أَنْ یُدْفَعَ مَالُهُ إِلَیْهِ لِمَا یُتَخَوَّفُ عَلَیْهِ مِنْ إِفْسَادِهِ ...»(۱۰۷)

«علت تحریم ربا : خداوند عزوجل از ربا نهی کرد چون مایه ی تباهی اموال است، زیرا انسان اگر یک درهم را به دو درهم بخرد، بهای درهم درهم است، و بهای درهم دیگر باطل (و بدون حق) است، پس خرید و فروش ربوی، در هر حال برای فروشنده و خریدار زیان و کمبود دارد؛ پس خداوند متعال ربا را ممنوع اعلام کرد، زیرا اموال تباه می گردد. چنانکه منع کرد سفیهان اموال خود را در دست گیرند، چون بیم تباهی آن اموال می رود...»

سرمایه دار با بکارگیری سرمایه بدون کار، و استفاده از بهره ی پول، ثروتها می اندوزد و گروه زیادی را تهیدست می سازد. دقیقا می توان محاسبه کرد که در ارتباط با یک سرمایه دار رباخوار، چند صد نفر پس از چند سال زمینگیر و ساقط می شوند و سرمایه و ثروت ایشان به تدریج به جیب یک نفر سرازیر می گردد.

در بخش دیگری از کلام امام در علل تحریم ربا، به ظلم نیز تکیه شده است. و این تعلیل و علت یابی که امام تبیین می کنند، آموزنده ی معیارهای کلی و قانونمندی است که در کل جریانهای اقتصادی راهگشا است. تکیه بر ظلم در تعلیل تحریم ربا، همان محور اصلی تعالیم الهی ادیان است، یعنی هر کار، رفتار، قانون، روش و برنامه ای که سرانجام در یک محاسبه دقیق به ظلم و ستم اجتماعی بینجامد، باطل و غیر اسلامی است. محور حق و مشروعیت، عدل و عدالت است، و به گفته ی آیتالله مرتضی مطهری: «عدالت در سلسله علل احکام است... نه این است که آنچه دین گفت، عدل است، بلکه آنچه عدل است دین می گوید...».(۱۰۸)

ظلم، خیانت و استثمار

امام رضا عليه‌السلام :

«...وَ اجْتِنَابُ الْكَبَائِرِ وَ هِيَ قَتْلُ النَّفْسِ... وَ الْبَخْسُ فِي الْمِيزَانِ وَ الْمِكْيَال... وَ اَلْخِيَانَةِ ... »(۱۰۹)

«(از اسلام ناب و خالص است) دوری از گناهان کبیره و آدم کشی... و کاستن پیمانه و ترازو و... و خیانت (در مسائل مالی و...) است...»

از شیوه های نظام سرمایه داری، کم بها دادن به کار و کالای مردم است. مواد خام و کالاهای مورد نیاز و دارای ارزش، با رنج و زحمت از معادن، مزارع، دریاها، کوهها و... استخراج و تهیه می شود، و به سرمایه داران و کارخانه ها عرضه می گردد. سرمایه داران با مکانیسم ویژه ای بها و ارزش حقیقی آنها را نمی پردازند و این خود غصب و تصاحب ثمره ی کار دیگران است.

و این استثمار و خیانت است. مثال روشن آن این روزها مسأله ی نفت است که سرمایه داران غرب با کمک سیاستمداران و قدرتهای نظامی و جاسوسی خویش، بهای

نفت جهان سوم را تا حدی پائین آورده اند که از نمونه های آشکار «بخس» و کم بها دادن است.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«مَن ظَلَمَ أجِيرا أجرَهُ أحبَطَ اللّه ُ عَمَلَهُ و حَرَّمَ علَيهِ رِيحَ الجَنَّةِ، و رِيحُها يُوجَدُ مِن مَسيرَةِ خَمسِمائةِ عامٍ »(۱۱۰)

هر کس به کارگری ظلم کند، اعمال او را خداوند تباه می سازد، و نسیم بهشت را بر او تحریم می کند؛ و حال آنکه نسیم بهشت از مساحت پانصد سال راه به مشام می رسد.

انحصار طلبی در اموال (خصوصی کردن اموال عمومی) استئثار

امام رضا عليه‌السلام :

«...و وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنَ اَلَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم... وَ اَلْبَرَاءَةُ مِنَ اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْقَاسِطِينَ وَ اَلْمَارِقِينَ... و البراءة من اهل الاستئثار ...»(۱۱۱)

«(از اسلام و ایمان است) بیزاری از کسانی که به آل محمدعليه‌السلام ظلم روا داشتند... و برائت از پیمان شکنان و منحرفان و مرتدان... و بیزاری و برائت از انحصار طلبان در اموال...»

«استئثار» (انحصارطلبی)، از آثار شوم سرمایه داری و شیوه های نظام اترافی و تکاثری است. «استئثار» در لغت به این معنا است که انسان مال و متاع و یا چیزی را که مورد میل و رغبت و نیاز دیگران است، ویژه ی خویش سازد، و با خودکامگی و استبداد دست دیگران را از آن کوتاه کند.

این طبقه که اهل استئثارند یعنی انحصار طلب هستند، اموال و منابع ثروت و درآمد جامعه را به خود و نزدیکان خود اختصاص می دهند، و ثروتها و منابع عمومی مولد ثروت را ویژه ی خویش می سازند، یا نزد خود ضبط می کنند. از این کلام، روشن می گردد که منظور از این طبقه، سرمایه داران بانفوذند که در حکومت رخنه می کنند، و امور کلیدی جامعه را در دست می گیرند، و با کمک دولتها، اموال عمومی و منابع ثروت همگانی و امکانات گوناگون را ویژه ی خویش می سازند، استخراج معادن را بعهده می گیرند، زمین ها را با سند و ثبتهای قلابی مالک می شوند، آبها را با زور و استبداد تصاحب می کنند، مراتع را در اختیار می گیرند، بهره برداری از دریاها و جنگلها را از آن خود می کنند.

تأثیر سرمایه داری در روابط انسانی و بعد معنوی

اشاره

امام رضا عليه‌السلام :

«لاَ يَجْتَمِعُ اَلْمَالُ إِلاَّ بِخِصَالٍ خَمْسٍ بِبُخْلٍ شَدِيدٍ وَ أَمَلٍ طَوِيلٍ وَ حِرْصٍ غَالِبٍ وَ قَطِيعَةِ اَلرَّحِمِ وَ إِيثَارِ اَلدُّنْيَا عَلَى اَلْآخِرَةِ ».(۱۱۲)

مال دنیا جمع نشود مگر در سایه ی پنج خصلت:

۱ - بخل زیاد.

۲ - آرزوهای دراز.

۳ - آزمندی چیره (بر انسان).

۴ - ترک صله ی رحم (و رسیدگی به بستگان تنگدست)

۵ – دنیا دوستی و فراموش کردن آخرت.

مشکل سرمایه داری - چون دیگر مشکلات - در درجه ی نخست، به خود انسان بازمی گردد و با مجموعه ی نظام فرهنگی، تربیتی و اخلاقی آدمی درآمیخته است، و سپس به جامعه کشیده می شود. همین موضوع، معیار تمایز بنیادین میان بینش اسلام و دیگر مکاتب است. اسلام انسانگرا است، و در هر مشکلی نخست به سراغ انسان و اندیشه ها و روحیات او می رود، و خاستگاه اصلی کجروی و انحراف را در وجود او می جوید، و برای درمان هر بیماری اخلاقی و روحی، یا اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... به ترتیب انسان و تهذیب اخلاقی او می پردازد.

اکنون دو حدیث دیگر از امام رضاعليه‌السلام می آوریم، که در عین حال که چگونگی جریان اموال و اقتصاد ناسالم جامعه را تبین کرده است، به فساد اخلاقی و گرایشهای غیرانسانی نیز نظر دارد:

امام رضا عليه‌السلام :

«...عِلَّةُ تَحْرِیمِ الرِّبَا بِالنِّسْیَةِ لِعِلَّةِ ذَهَابِ الْمَعْرُوفِ... وَ رَغْبَةِ النَّاسِ فِی الرِّبْحِ وَ تَرْکِهِمُ... صَنَايِعُ اَلْمَعْرُوفِ ...».(۱۱۳)

«علت تحریم ربا در نسیه، برای از دست رفتن نیکوکاری است (در صورت ربا گرفتن)... و گرایش مردم به سودخواری و رها کردن کارهای نیک...»

امام رضا عليه‌السلام :

«فیما کتبه للمأمون فی بیان «محض الاسلام»،)... و البراءة من اهل الاستئثار ...».(۱۱۴)

(از اسلام خالص است) بیزاری از کسانی که اموال را منحصر به خود می کنند...

در پرتو این تعالیم رضوی، به این خویها و خصلتها در اخلاق سرمایه داری دست می یابیم:

الف - گرایش به سودجویی و سودپرستی، در برابر طلب پاداش و قرب الهی.

ب - ترک نیکوکاری و انجام دادن کارهای انسانی، در برابر اقدام به کار نیک و خیر و احسان.

ج - ترک صله ی رحم و بریدن از خویشاوندان و گسستن پیوندهای رحمی و خویشاوندی، در برابر صله ی رحم و تحکیم پیوندهای یاد شده و رسیدگی به ارحام و رعایت تعهدهای فامیلی.

د - بخل و خست، در برابر انفاق و گشاده دستی و سخاوت.

ه - حرص و آزمندی مسلط بر انسان، در برابر حرص نزدن و گذشت کردن.

و - آرزوهای دور و دراز داشتن، در برابر واقع بینی و استفاده ی صحیح از فرصت عمر و آزاد شدن از قید و بند خیالات و خواسته های واهی.

ز - انحصارطلبی و خودپرستی، در برابر نوع دوستی و توجه به نیاز دیگران (استئثار در برابر ایثار).

ح - ترک تعهد و مسئولیت شناسی.

ط - انتخاب دنیا و خواسته های دنیوی و فراموش کردن آخرت و آمادگی برای آن.

اینها محورهای اصلییی بود که از تعالیم امام رضاعليه‌السلام آموختیم. برخی از این بندها را بیشتر توضیح می دهیم:

ترک نیکوکاری و کارهای انسانی

افراد در اثر گرایش به سودپرستی و عشق به ثروت اندوزی، نیکوکاری و نیکی به انسانها را فراموش می کنند، و به انسانها و جامعه و حق و عدالت و اخلاق از همین دریچه می نگرند، و از کارهایی که به زندگی انسانها سامانی می بخشد، روی بر می تابند. و بدین سان «معروف کارهای نیک و انسانی»، که تعبیری کلی و گویا از همه ی کارهای نیک انسانی و پایه ی روابط درست مردمی است، از اجتماع رخت برمی بندد، و جامعه به جنگل حیوانات تبدیل می شود، و روابط انسانها به صورت روابط جنگلی درمی آید.

در احادیث مربوط به مال، بر کلمه ی «معروف» زیاد تکیه شده است. معروف، مفهوم گسترده ای دارد و همه ی کارهای باارزش انسانی را در جریان مصرف مال در برمی گیرد.

از امام صادقعليه‌السلام سخنی بسیار عمیق و بلند نقل شده است که ابعاد مختلف سیر مال را در دست مردم ترسیم می کند، در این حدیث نیز تعبیر «صنایع المعروف» به کار رفته است، مانند حدیث امام رضاعليه‌السلام :

امام صادق عليه‌السلام :

«إِنَّ مِنْ بَقَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ بَقَاءِ الْإِسْلَامِ أَنْ تَصِيرَ الْأَمْوَالُ عِنْدَ مَنْ يَعْرِفُ فِيهَا الْحَقَّ وَ يَصْنَعُ فِيهَا الْمَعْرُوفَ فَإِنَّ مِنْ فَنَاءِ الْإِسْلَامِ وَ فَنَاءِ الْمُسْلِمِينَ أَنْ تَصِيرَ الْأَمْوَالُ فِي أَيْدِي مَنْ لَا يَعْرِفُ فِيهَا الْحَقَّ وَ لَا يَصْنَعُ فِيهَا الْمَعْرُوف ».(۱۱۵)

بی تردید پایداری مسلمانان و اسلام در این است که اموال نزد کسانی باشد که حق را در اموال بشناسند و به معروف در آن عمل کنند. و بی گمان نابودی اسلام و مسلمانان هنگامی است که سرمایه ها در دست کسانی قرار گیرد که نه حق را در آن بشناسند و نه به معروف و نیکی تن دهند.

ترک صله ی رحم و قطع ارتباط خانوادگی

در بینش سودپرستانه ی اقتصادی ربوی و تکاثری، روابط و پیوندهای خویشی و خانوادگی و زناشویی نیز - اغلب - بر اصل سودآوری استوار است. انسان مال اندوز به همه چیز و همه کس از دریچه ی بازده اقتصادی می نگرد. و این در حقیقت، رابطه با پول و سرمایه است نه رابطه با انسان. از اینرو، می بینیم در چنین نظامهایی محبتها و احساسها و عواطف خونی و رحمی نیز چندان انگیزشی ندارد، و

انسانها به قطع رحم و گسستن پیوندهای خانوادگی روی می آورند. بسیار دیده شده است که در میان این افراد، بستگانی بسیار نزدیک و در عین حال تهیدست و فقیر وجود دارند، زیرا که در محاسبات اقتصادی، زیان آورند، و هزینه می خواهند و تولیدکننده و سودآور نیستند.

سخن والای امام رضاعليه‌السلام ، که در آن گسستن پیوند خانوادگی و ارحامی که ارتباط با جمع ثروت و مال اندوزی مطرح گشته است، روشنگر این اصل است که تعهد فامیلی و استحکام روابط خانوادگی، به پرداخت هزینه و مال مربوط است، و رفع نیازهای مادی ارحام منظور می باشد، و بسنده کردن به روابط اخلاقی و معنوی صرف، بدون سرمایه گذاری مالی برای ایشان، عملی نیست، و اگر باشد عمل به اصل «صله ی رحم» نیست و و اینگونه کارهای بی اثر و بی محتوا، ارزشی نمی تواند داشته باشد.

عالمان علم اخلاق، برای گسستن پیوندهای خویشی و ارحامی، دو منشأ ذکر کرده اند:

۱ - دشمنی و کینه توزی.

۲ - خودداری از مساوات و برابری در امور رفاهی و امکانات مادی.

بخل و خست

بخل و تنگ چشمی از خصلت های اهریمنی و بیانگر سستی پایه های ایمان و عاریتی بودن آن است. بخیل قدرت حاکم بر کائنات را نمی شناسد و مالک و بخشنده ی حقیقی را باور ندارد، و امر و نهی آفریدگار و بخشنده ی نعمتها را فرمان نمی برد، و از هر تکلیف که نیاز به صرف هزینه و پرداخت مال و کالایی داشته باشد، سرباز می زند. و این خصلت اصلی مال اندوزان سرمایه دار است. اصولا سرمایه های کلان در پرتو همین خویها و سرشت های زشت گرد می آید، و از همین جا اموال در یک نقطه انباشته می گردد.

در آیات و احادیث، بخل بسیار نکوهش شده است. احادیث در این باره بسی فراوان است. سخن دیگری از امام رضاعليه‌السلام را می آوریم:

امام رضا عليه‌السلام :

«إِيَّاكُمْ وَ الْبُخْلَ فَإِنَّهَا عَاهَةٌ لَا تَكُونُ فِي حُرٍّ وَ لَا مُؤْمِنٍ إِنَّهَا خِلَافُ الْإِيمَانِ ».(۱۱۶)

از بخل دوری کنید، زیرا که آن، آفت و بیماری ای است که در انسان آزاده و دین باور به هم نمی رسد، (زیرا که) مخالف ایمان است.

تعهد نشناسی و مسئولیت گریزی

امام رضاعليه‌السلام در تحریم رباخواری عللی را بر می شمارد، از جمله اینکه در رباخواری و سود پرستی، فرایض ترک می شود، و تعهدهای انسانی - اجتماعی، بویژه در مسائل مالی، نادیده گرفته می شود. روشن است که سرمایه داران و متمکنان در برابر نیازهای ضروری جامعه و افراد - به نص آیات و احادیث - مسئولند و باید از امکانات و سرمایه ی خود برای رفع نیازها استفاده کنند.

این تعهد و مسئولیت مهم اجتماعی در سایه ی دلبستگی و پول دوستی زیر پا گذاشته می شود، و سرمایه داری که باید برای رفع نیازها بکوشد، نیازها را ابزاری برای استثمار و سودخواری بیشتر قرار می دهد، و به تدریج جیب اکثریت را تهی می سازد. پشت کردن به این تعهد و مسئولیت اجتماعی از ناهنجارترین خویها و خصلتهای سرمایه داری است، و با روح تعالیم اسلام تضاد دارد، بلکه سراپا ضد اسلام و مسلمانی است.

این منطق سرمایه داری است در برابر مسئولیتهای اقتصادی، که قرآن کریم از آن پرده برمی دارد و آن را منطق کافران می شمارد.(۱۱۷)

( وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ) . (۱۱۸)

و چون به آنها گفته شود از آنچه خداوند به شما روزی داده (در راه خدا) انفاق کنید، آنان که (به تکلیف ها و احکام الهی) کافرند در پاسخ می گویند،: آیا ما خوراک به کسانی بدهیم که اگر خداوند می خواست خود به ایشان خوراک می داد؟ شما (در این راه و اندیشه تان) به حتم و یقین در گمراهی آشکار غوطه ورید.

اهمیت مسئولیتهای اجتماعی، بطور عموم، و در مسائل اقتصادی و مالی به خصوص، در احادیث فراوان مطرح گشته است:

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«کلکمْ راعٍ، وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ ».(۱۱۹)

همه ی شما شبانید و همه در شبانی مسئول هستید.

انتظار سامان یابی زندگی

امام رضا عليه‌السلام :

«قال معمر بن خلاد للرضا عليه‌السلام : عجل الله تعالی فرجک، فقال عليه‌السلام : یا معمر! ذاک فرجکم انتم، فاما انا و الله ما هو الا مزود فیه کف سویق مختوم بخاتم ».(۱۲۰)

معمر بن خلاد به امام رضا گفت:

خدا زودتر فرج شما را برساند! امام گفت:

ای معمر! این فرج، فرج خود شما است، زیرا نصیب من از حاکمیت اسلامی، به خدا سوگند، فقط کیسه ی کوچکی است، در آن مشتی آرد جو نبیخته، و سر آن مهر شده و عنوان بالا را نیز از کلام امام رضاعليه‌السلام الهام گرفتیم، از این سخن که به ابن خلاد فرمود. ابن خلاد! برای فرج در کار آن امام بزرگ (که زندانی نظام فاسد و دنیاپرست مأمونی بود) دعا کرد، و شتاب در کار فرج برای آن امام را از خدای خواست. امام در پاسخ فرمود: فرج در کار من، در حقیقت فرج در کار شما است و فرج در زندگی امت و مردمان: و گرنه برای من که فرجی نیست.

امام رضاعليه‌السلام ، در سخن دیگری، از این حقیقت بیشتر پرده برمی دارد و با صراحت بیشتری مسئولیت بزرگ حاکمان را مطرح می کند:

امام رضاعليه‌السلام :

«و الله لئن صرت الی هذا الامر لآکلن الخبیث بعد الطیب، و لألبسن الخشن بعد اللین، و لأتعبن بعد الدعة ... »(۱۲۱)

اگر زمام حکومت را به دست گیرم غذای پست و بد خواهم خورد پس از غذای خوب (که قبل از دوره ی زمامداری روا بود). و لباس درشت و زبر خواهم پوشید پس از لباسهای نرم (دوران قبل از حکومت) و با سختی و سختکوشی خواهم زیست پس از آسایش...

امام به صراحت اعلام می دارد که در صورت تکیه زدن بر مسند حکومت اسلامی، غذای بد و ناگوار خواهم خورد، و لباس درشت و زبر خواهم پوشید و راحتی و آسایش را کنار خواهم گذاشت. در دورانی که فردی در میان امت به سر می بردم، رواست که خوراک و لباسی چون دیگران داشته باشم، و کمی آسایش ببینم، اما اگر زمام جامعه را در دست بگیرم، می باید با پایین ترین طبقات زندگی کنم، و شب از روز نشناسم و همواره برای آسایش مردمان و سامان یافتن زندگی انسانها بکوشم.

ماه محرم در روايات

درباره ماه محرم، روايات فراوانى در منابع روايى شيعه و اهل سنت وارد شده اند و اين ماه را از ابعاد گوناگون مورد بررسى قرار داده اند.

اهم موضوعاتى كه در اين روايات به آن ها پرداخته شده است عبارتند از: برخى از رويدادهايى كه در اين ماه واقع شده اند، حرام بودن اين ماه پيش از اسلام و تنفيذ آن از سوى اسلام، اعمال و عباداتى كه انجام آنها در اين ماه داراى ثواب و پاداش زيادى است. مانند روزه، نماز، شب زنده دارى، مناجات و نيايش و سوگوارى براى اباعبدالله الحسينعليه‌السلام .

پرداختن به تمامى احاديث و روايات مربوطه، از ظرفيت اين مقوله خارج است و مستقلا تاليف ديگرى را مى طلبد. اما از باب نمونه و تبريك جستن به كلام معصومينعليه‌السلام چند حديث را در اين جا نقل مى كنيم:

۱ - عن اميرالمؤمنينعليه‌السلام فى حديث: ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لما ثقل فى مرضه، قال: ان السنة اثنى عشر شهرا، منها اربعة حرم.

قال ثم قال بيده: فذلك رجب مفرد، و ذو القعده و ذوالحجة و المحرم ثلاثة متواليات(۲۶)

اميرالمؤمنان علىعليه‌السلام فرمود: آن گاه كه بيمارى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سنگين شده بود، آن حضرت فرمود: هر سالى از دوازده ماه تشكيل مى يابد كه چهار ماه از آنها، حرام مى باشد.

آن گاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اشاره به دستان مباركش فرمود: اين چهار ماه حرام عبارتند از: رجب كه منفرد واقع شد و ذى قعده، ذى حجه و محرم كه پشت سر هم قرار گرفته اند.

۲ - عن النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه قال: تصلى اول ليلة من المحرم ركعتين، تقراء فى الاولى فاتحة الكتاب و سورة الاءنعام و فى الركعة الثانية فاتحة الكتاب و سورة يس. (۲۷)

پيامبر گرامى اسلام فرمود: در شب اول ماه محرم، دو ركعت نماز به جاى آورديد و در ركعت اول، سوره فاتحه و سوره انعام، و در ركعت دوم سوره فاتحه و ياسين را قرائت كنيد.

۳ - عن النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه قال: ان فى المحرم ليلة شريفة و هى اول ليلة، من صلى فيها ماءة ركعة الحمد و قل هو الله احد و يسلم آخر كل تشهد، و صام صبيحة اليوم و هو اول يوم من المحرم كان ممن يدوم عليه الخير سنة و لايزال محفوظا من الفتنة الى القابل، و ان مات ذلك صار الى الجنة ان شاءالله. (۲۸)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در ماه محرم، شبى شريف است. آن شب، شب اول اين ماه است. هر كس در اين شب صد ركعت نماز به جاى آورد كه در هر ركعت آن سوره حمد و سوره قل هو الله احد را قرائت كند و در آخر هر تشهدى سلام دهد و روز آن را كه روز اول ماه محرم است، روزه بگيرد، براى چنين شخصى در تمام سال، خير و خوبى تداوم مى يابد و تا سال بعد از هر فتنه اى محفوظ خواهد ماند و اگر در اين روز از بين بميرد، ان شاءالله وارد بهشت مى گردد.

۴ - عن النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه قال: من صام يوما من المحرم فله بكل يوم ثلاثون يوما. (۲۹)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كس يك روز از ماه محرم را روزه بگيرد، براى او در برابر هر روز، سى روز پاداش منظور مى گردد.

۵ - قال على عليه‌السلام : ان استطعت ان تحافظ على ليلة الفطر و ليلة النحر و اول من المحرم و ليلة عاشورا و اول ليلة من رجب و ليلة النصف من شعبان، فافعل و اكثر فيهن من الدعاء و الصلاة و تلاوة القرآن. (۳۰)

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: اگر توانايى شب زنده دارى در شب عيد فطر، شب عيد قربان، شب اول ماه محرم، شب عاشورا، شب اول رجب و شب نيمه شعبان را دارى، آن را بجاى آور و در اين شب ها براى زياد كردن دعا، نماز و قرائت قرآن تلاش كن.

۶ - عن الريان بن شبيب قال: دخلت على الرضا عليه‌السلام فى اول يوم من المحرم فقال: يا ابن شبيب اصائم؟ فقلت: لا. فقال: ان هذا اليوم هو اليوم الذى دعا فيه زكريا عليه‌السلام ربه فقال: رب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعا، (۳۱)

ريان بن شيب گفت: در نخستين روز ماه محرم به محضر امام رضاعليه‌السلام رسيدم. آن حضرت به من فرمود: اى پسر شبيب، آيا امروز روزه دارى؟ گفتم نه!

فرمود: به راستى امروز، روزى است كه حضرت زكرياعليه‌السلام در نزد پروردگارش دعا كرد و عرضه داشت: پروردگارا از ساحت مقدست به من ذريه اى پاك عنايت كن چه اين كه تو شنونده هر دعايى. پس خداى سبحان دعاى وى را اجابت كرد و به فرشته اى دستور داد كه خبر استجابتش را به زكريا برساند. هنگامى كه زكريا براى اقامه نماز در محراب ايستاده بود، فرشته الهى بر او وارد شد و به او گفت كه پروردگارت، تو را به يحيى بشارت مى دهد.

پس هر كس، اين روز را روزه بگيرد و سپس خداى خود را بخواند، خدا نيز او را اجابت نمايد، همانطورى كه زكرياعليه‌السلام را اجابت فرمود.

۷ - عن ابى عبدالله عليه‌السلام قال: من بات عند قبر الحسين عليه‌السلام ليلة عاشورا لقى الله يوم القيامة ملطخا بدمه و كاءنما قتل معه فى عرصة كربلا. (۳۲)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر كسى كه در شب عاشورا در مزار امام حسينعليه‌السلام بسر ببرد، و اين شب را در آن جا بيتوته كند (و به زيارت، سوگوارى و عبادت بپردازد) در قيامت خدا را در حالى ملاقات مى كند كه به خون امام حسينعليه‌السلام آغشته است و گويا در ركاب آن حضرت در دشت كربلا به شهادت رسيده است.

لازم به يادآورى است كه در روز عاشورا حالت ويژه اى در نزد شيعيان دارد و شايسته است كه همه مسلمانان و حقيقت جويان جهان در اين روز به سوگوارى امام حسينعليه‌السلام و ياران شهيدش بپردازد. به همين جهت روايات فراوانى وارد شده اند مبنى بر اين كه شيعيان در اين روز، به زندگى شخصى خويش (از قبيل كسب و كار) نپردازند و چون دشمنان اهل بيتعليه‌السلام به خاطر شهادت امام حسينعليه‌السلام در اين روز جشن گرفته و روزه مى گرفتند، محبان اهل بيت در غم و اندوه بسر برند و به سوگوارى بپردازند و اين روز را روزه نگيرند و اگر روزه گرفتند، آن را با نوشيدن آبى در بعد از ظهر افطار كنند.

روز اول محرم - سال اول عام الفيل (۵۳ سال پيش از هجرت)

هجوم ابرهه به مكه معظمه جهت نابودى خانه خدا.(۳۳)

ابرهه بن صباح كه با پشتيبانى قيصر روم و نجاشى حبشه، بر كشور يمن استيلا يافته بود، براى خوار كردن ساكنان يمن و عرب هاى شبه جزيره عربستان، از هيچ تلاشى كوتاهى نمى ورزيد و به هر كردار ناشايستى اقدام مى نمود، او، بر طايفه (حمير) و بزرگان آن بسيار سخت گرفت و (ريحانه) دختر علقمه بن مالك را كه از جهت زيبايى و كمالات نفسانى، در طايفه خود كم نظير بود، به اجبار و اكراه از همسرش (ابومرة سيف بن ذى يزن) جدا كرد و خود با او ازدواج نمود.

بسيارى از يمينيان به دست حبشيان به فرماندهى ابرهه كشته و بسيارى ديگر اسير گرديدند و به عنوان (برده) به حبشه و روم فرستاده شدند و مابقى به ناچار سر در طاعت ابرهه در آوردند و او را به اميرى خويش ‍ پذيرفتند.

ابرهه در «صنعا» (پايتخت فعلى يمن) كنيسه اى بسيار مجلل و زيبا به نام «قليس» بنا كرد و از تمامى عرب ها خواست كه از بت خانه ها و زيارت كعبه (خانه خدا) دست برداشته و جهت زيارت و عبادت، به صنعاء رفته و قليس را عبادت گاه خويش قرار دهند.

بزرگان عرب از اين ماجرا خشمگين شدند و مردى از طايفه «بنى فقيم» يا «بنى مالك » را به سوى قليس فرستاده تا در آن ساختمان نشسته و بر زمينش پليدى و بى حرمتى كند. ابرهه از اين خبر بسيار ناراحت و خشمگين شد و تصميم به انتقام از عرب ها گرفت. او با تجهيز سپاهى سنگين از نيروهاى حبشى، عازم مكه گرديد. در بين راه يمن تا مكه، هر گروهى در مقابلش ايستادگى مى كرد، آنها را از دم تيغ و شمشير گذرانيده و به نابودى مى داد. كسى را ياراى پايدارى در برابر وحشى گرى هاى حبشيان نبود. از جمله، «ذو نفر» از طايفه حمير با گردآورى نيروهاى رزمى، به نبرد سپاهيان ابرهه رفت ولى كارى از پيش نبرد و متحمل شكست سنگين و بنيان كن شد و پس از نابودى سپاهيان، خود به اسارت ابرهه در آمد و به اجبار و اكراه، راهنماى حبشيان به سوى مكه شد.

حبشيان به محض نزديك شدن به شهر مكه، اقدام به غارت و تاراج اموال مردم نمودند.

آنان، هر چه از چهارپايان اهالى، مكه از قبيل شتر، اسب و گوسفند آنان را مى ديدند، غارت مى نمودند.

در اين ميان، دويست شتر عبدالمطلب، بزرگ و مهتر مكه نيز به غارت رفت. ابرهه به اهالى مكه پيام فرستاد كه قصد من، نابودى خانه خدا (كعبه) است. اگر مردم اين شهر در برابر او مقاومت كنند و او را از اين كار بازدارند، با آنان نبرد كرده و تمامى مردان را كشته و زنان و فرزندانشان را به اسيرى مى گيرد.

اهالى مكه در آغاز قصد نبرد با سپاهيان خون آشام ابرهه را داشتند، ولى عبدالمطلب آنان را از اين كار بازداشت و به آنان گفت كه شما را ياراى برابرى و نبرد با سپاه ابرهه نيست. بهتر است از شهر خارج شده و در دره ها و كوه هاى اطراف پناهنده شويد و از اهل و عيال خود محافظت و پاسبانى نماييد. اين خانه (كعبه) از آن خدا است و او نيز از خانه خود دفاع خواهد كرد و اگر او از دفاع آن باز ايستد، ما چگونه مى توانيم از آن دفاع كنيم؟

گويا به عبدالمطلب اين گونه الهام شده بود كه اهلى مكه خود را به هلاكت نرسانند و صاحب خانه، از خانه خود دفاع و پاسدارى مى كند.

با اين تدبير خردمندانه، اهالى مكه از كشتار و نابودى رهايى يافته و به اطراف شهر پناهنده و پراكنده شدند.

عبدالمطلب به همراه چند تن از بزرگان مكه به نزد ابرهه رفته و با او گفت و گو نمودند.

آنان از ابرهه پرسيدند: براى چه چيز اقدام به لشكركشى نمودى و به سرزمين ما تهاجم كردى؟

وى پاسخ داد: براى انتقام گرفتن از كارى كه شما بر معبد «قليس» انجام داديد.

عبدالمطلب و همراهان، گفتند: آن بى حرمتى، كار يك تن از نادانان بود. چرا همه مردم بايد به آتش او بسوزند و چرا بايد خانه خدا كه يادگار ابراهيمعليه‌السلام است دستخوش نابودى گردد؟

آنان هر چه گفتند، ابرهه بهانه آورد و گفتارشان را نپذيرفت و به آنان گفت: اگر شما در برابر من، مقاومت نكنيد، من كارى با شما ندارم و تنها مى خواهم به جبران كار شما معبد شما را تخريب كنم و ديگر كسى براى زيارت به اينجا نيايد. همه مردم بايد براى پرستش خدا به صنعا رفته و در قليس، خدا را عبادت كنند.

به روايت ديگر، عبدالمطلب در آن ديدار به ابرهه گفت: سربازان تو شتران اهالى مكه، از جمله دويست شتر مرا غارت كرده اند، دستور بده آنها را به ما بازگردانند.

ابرهه گفت: چرا درباره كعبه كه دين تو و دين پدران تو است، چيزى ما نمى خواهيم؟ عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خود هستم و كعبه را نيز صاحب است كه از آن نگهبانى و نگهدارى خواهد كرد.

ابرهه، دستور داد شتران عبدالمطلب را به وى بازگرداندند.

عبدالمطلب پس از گفت و گو با ابرهه، به همراه چند تن از قريش به نزد كعبه آمد و دست در حلقه در آن زد و با سرودن شعرى حماسه اى، از خدا خواست كه شر ابرهه را به خويش بازگرداند و كعبه را از آسيب او در امان نگهدارد.

سرانجام وقت موعود فرا رسيد و ابرهه، فرمان تخريب كعبه را صادر كرد.

در اندك زمانى، چندين هزار نيروى خشن و مغرور حبشى به سوى كعبه هجوم آوردند. در پيشاپيش آنان، چند فيل قوى هيكل و آموزش ديده در حركت بوده و فرماندهان بى نزاكت ابرهه بر آنها سوار بودند و به سوى كعبه، به پيش مى راندند. ولى هنوز پاى آنها به خانه خدا نرسيده بود كه فوجى پرنده از سمت دريا پديدار شدند و بر بالاى سر سپاه ابرهه، جولان دادند و آنان را از آسمان سنگ باران كردند. هر سنگريزه كه از منقار و يا پاهاى پرنده اى به زمين مى افتاد، به يكى از سپاهيان ابرهه برخورد كرده او او به هلاكت مى رسانيد.

وضعيت شگفت آورى پديد آمده بود. سپاهيان ابرهه از يكديگر پراكنده شده و هر كدام به جانبى مى گريختند ولى از حمله پرندگان در امان نبودند. به هر سو كه مى رفتند، مورد حمله و سنگ اندازى پرندگان قرار مى گرفتند. در اندك مدتى، سپاهيان ابرهه متحمل شكست سنگين شدند و همگى به هلاكت رسيدند و بجز تعدادى اندك كه موفق به فرار شدند، كسى از آنان در مكه باقى نماند.

ابرهه نيز كه از جمله فراريان بود، از هجوم بى امان پرندگان بى نصيب نماند و با بدن زخمى و خون آلود، مكه را ترك كرد، در حالى كه به هدف هاى پليد خود نرسيده بود. او كه به مانند جوجه مرغى شده بود، با سرافكندگى تمام و نااميدى به صنعا برگشت و در آن جا حالش بدتر شد و قلبش در سينه اش ‍ بشكافت و به هلاكت رسيد.(۳۴)

از سوى ابرهه، فرستاده اى به كشور حبشه رفت و ماجراى مكه را براى نجاشى تعريف كرد. نجاشى و همراهان او كه با ناباورى، گوش به سخنان فرستاده ابرهه مى دادند، يك دفعه مشاهده كردند كه پرنده اى در كاخش ‍ پيدا شد و در منقار خود سنگريزه اى دارد. آن سنگريزه را بر آن سرباز تيره بخت انداخت و او را در مجلس نجاشى به هلاكت رسانيد.

بنابراين، علاوه بر اهالى مكه و سپاهيان ابرهه، نجاشى و اهالى حبشه نيز معجزه بزرگ خدا را از نزديك مشاهده كردند.

تاريخ هجوم ابرهه به مكه، مصادف بود با نخستين روز ماه محرم الحرام سال ۸۸۲ تاريخ ذوالقرنين (مطابق با سال ۵۷۰ ميلادى)

در آن هنگام، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در رحم مادرش ‍ حضرت آمنهعليه‌السلام بود.(۳۵) و پس از دو ماه و هفده روز بعد، ديده به جهان گشود و عالميان را از نور جمالش پرفروغ گردانيد.

داستان فيل سوران ابرهه، به خاطر اهميتى كه براى عرب هاى شبه جزيره عربستان داشت و نشانه اى از نشانه هاى قدرت الهى در سركوبى ستم كاران و زورمداران بود، مبدا تاريخ عرب ها قرار گرفت و اهالى شبه جزيره آن سال را «عام الفيل» ناميدند. به همين جهت، ميلاد مسعود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در نخستين سال عام الفيل بر شمرده اند.(۳۶)

قرآن مجيد به ماجراى ابرهه و فيل سواران حبشه اشاره كرد و سوره ويژه اى

با نام «سورة الفيل» نازل فرمود. اين سوره كوتاه را به همراه ترجمه اش ‍ بيان مى نماييم:

بسم الله الرحمن الرحيم

الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل. الم يجعل فى تضليل. و ارسل عليهم طيرا ابابيل. ترميهم بحجارة من سجيل. فجعلهم كعصف ماكول

آيا نديدى كه پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد؟ * آيا دسيسه آنان را تباه نساخت؟ * و فرستاد بر سر آنان پرندگانى فوج فوج * كه نشانه مى گرفت آنان را به سنگى از سجيل * پس گردانيد اصحاب فيل را به مانند برگ خورده شده.

روز اول محرم - سال هفتم بعثت

آغاز تبعيد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و طايفه بنى هاشم در شعب ابى طالب.

پس از آن كه به فرمان پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، گروهى از مسلمانان براى گريز از فشارها و سخت گيرى هاى قريش مكه به كشور « حبشه» در آن سوى درياى سرخ مهاجرت نموده و در پناه نجاشى، سلطان بى آزار و رعيت پرور اين كشور قرار گرفتند و از سوى ديگر، ايمان و پشتيبانى هاى بى دريغ ابوطالبعليه‌السلام و اسلام پذيرى حمزهعليه‌السلام - دو تن از عموهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و از شخص قريش - موجب تقويت مسلمانان و افت قدرت شيطانى مشركان مكه گرديد، دهشت بزرگى، مشركان قريش را فرا گرفت و آنان، قدرت و شوكت خويش را بر باد رفته ديدند.

آنان براى تعريف موقعيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان و جلوگيرى از گسترش و نفوذ اسلام، انجمنى مهم برپا كرده و پس از گفت و گوهاى طولانى، بر محاصره اقتصادى و اجتماعى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان و پشتيبانان آنان هم دست شدند.

سران قريش در «دارالندوه» (مجلس اعيان و اشراف قريش) پيمان نامه اى به خط «منصور بن عكرمة» و امضاى صاحب نفوذان و بزرگان طايفه ها، نوشته و در داخل كعبه آويزان نمودند و سوگند ياد كردند كه ملت عرب تا آخرين نفس به آن پاى بند باشند. پيمان نامه آنان، شامل موارد ذيل بود:

۱ - هر گونه معاشرت و ارتباط با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان ممنوع است.

۲ - خريد و فروش كالا و مواد غذايى و هر گونه معاملات اقتصادى با آنان ممنوع است.

۳ - در تمام رويدادها، بايد از مخالفان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دشمنان مسلمانان پشتيبانى گردد.

سران قريش با انعقاد اين پيمان نامه، مسلمانان و حاميان آنان را در فشار قرار دادنهد و آنان را به شدت منزوى كرده و از جهت اقتصادى و اجتماعى از صحنه خارج نمودند.

حضرت ابوطالب عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، پس از آگاهى از پيمان نامه مشركان، ماندن در مكه را به مصلحت ندانسته و به ناچار دستور داد تمامى فرزندان عبدالمطلب و طايفه بنى هاشم از شهر مكه خارج گردند و در دره اى ميان بلندى هاى اطراف مكه قرار دارد، نقل مكان نمايند.

تمامى بنى هاشم و فرزندان عبدالمطلب، چه آنانى كه اسلام را پذيرفته و در زمره مسلمانان در آمده بودند و چه آنانى كه بر كيش پيشين خويش باقى بودند، به فرمان بزرگ خاندان خود، ابوطالبعليه‌السلام گردن نهاده و از مكه به سوى شعب كه بعدها به شعب ابى طالبعليه‌السلام معروف گرديد، نقل مكان كردند و در آن جا چادر زده و سكونت اختيار نمودند. در ميان آنان، تنها ابولهب «يكى از عموهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » مخالفت ورزيد و با مشركان قريش همراه و هم دست شده و در مكه باقى مانده بود.

وى تا آخر عمر بر كفرش پايدار بود و سرانجام با خوارى و پستى به هلاكت رسيد.

بنى هاشم، به مدت سه سال دست از خانه و كاشانه خويش كشيده و در شعب ابى طالبعليه‌السلام با نهايت عسرت و تنگ دستى به سر بردند و جز در ايام حج و ماه هاى حرام كه در سراسر حجاز و عربستان آتش بس و امنيت نسبى برقرار بود، نمى توانستند از شعب خارج شده و با ديگران ارتباط و رابطه اى داشته باشند. در اين مدت، افراد انگشت شمارى به صورت پنهانى با بنى هاشم ارتباط داشته و يا به آنان كمك اقتصادى مى نمودند.

از جمله آنان، حكيم بن حزام (برادر زاده حضرت خديجهعليه‌السلام ) ، ابوالعاص بن ربيع (همسر زينب دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بن عمرو بودند.

آنان در نيمه شب، مقدارى گندم و خرما بر شترى بار كرده و تا نزديكى شعب مى آوردند، سپس افسار شتر را بر گردنش انداخته و رها مى كردند. البته كمك و مساعدت آنان، بى خطر نبود. زيرا گاهى سران قريش از آن اطلاع يافته و كمك كنندگان را به سختى بازخواست و مجازات مى كردند.

بنابه نقل مورخان، در اين مدت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و همسرش حضرت خديجهعليه‌السلام تمام دارايى هاى خود را از دست دادند. اما خداى سبحان، پشتيبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ايمان آورندگان بود. روزى جبرئيل امين به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد و به آن حضرت خبر داد كه موريانه، پيمان نامه سران قريش را خورده و از بين برده است.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين خبر را به اطلاع عمويش ابى طالبعليه‌السلام رسانيد و ابوطالب با خوش حالى تمام از شعب خارج شد و به سوى سران قريش حركت كرد.

از سوى ديگر، برخى از سران قريش از كرده ناپسند و ظالمانه خويش، به تدريج پشيمان شده و با برگزارى جلسات پنهانى چند نفرى به اين نتيجه رسيدند كه نقض عهد كنند. آنان، پس از مدتى جرات كرده و در مجمع سران قريش، اظهار ندامت نمودند و خواستار ابطال پيمان نامه شدند. اين ها عبارت بودند از: هشام بن عمرو، زهير بن ابى اميه، مطعم بن عدى، ابوالبخترى بن هشام و زمعة بن اسود.

سرانجام، ابوطالبعليه‌السلام در جمع سران قريش قرار گرفت و به آنان گفت: برادرزاده ام محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من خبر داده است كه عهد نامه شما را موريانه خورده است و جز جمله «بسمك اللهم» (كه در عهد جاهليت بر بالاى نامه ها مى نوشتند) ، بقيه را از ميان برده است. هم اكنون شما اى بزرگان قريش، آن نامه را بياوريد و در آن نظر افكنيد، اگر او راست گفته است، آيا حاضريد از كار خود دست برداشته و به دشمنى با محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان پايان دهيد؟

سران قريش گفتند: آرى اگر او راست گفته باشد، ما از آن عهد نامه چشم پوشى كرده و به دشمنى با محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پايان مى دهيم. ولى تو، اى ابوطالب! آيا تعهد مى نمايى كه اگر او دروغ گفته باشد و پيمان نامه سالم مانده باشد، وى را به ما تحويل دهى و غائله را به پايان رسانى؟

ابوطالبعليه‌السلام چون به گفته پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان داشت و مى دانست كه او از پيش خود سخن نمى گويد و آن چه را كه مى گويد، از سوى خدا است، در پاسخ آنان گفت: مى پذيرم!

مكه، وضعيت شگفتى پيدا كرده بود و باز كردن عهدنامه به سرنوشت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دين اسلام، بستگى تمام پيدا كرده بود ولى ابوطالبعليه‌السلام بر گفتارش پافشارى مى نمود و به خبر غيبى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان كامل داشت.

سرانجام، پيمان نامه را آوردند و مهر آن را باز كرده و با شگفتى تمام دريافتند كه آن چه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفته بود، حقيقت دارد و موريانه، تمامى پيمان نامه، جز جمله «بسمك اللهم» را از ميان برده است.

آن عده از سران قريش كه از كرده خويش پشيمان شده بودند، داد سخن داده و سايران را نيز وادار به نقض عهدنامه كردند.

سران مشرك و كفرپيشه مكه، چاره اى جز تسليم نيافته و عهدنامه را ملغى نمودند.

بدين ترتيب، محاصره سه ساله به پايان رسيد و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همراه ساير بنى هاشم با سرافرازى و سربلندى از شعب خارج شده و به خانه هاى خود در مكه، بازگشت نمودند.

برخى از بزرگان قريش، آنان را استقبال كرده و در بازگشت به مكه و فراهم آورى مسكن به آنان مساعدت نمودند.(۳۷)

روز اول محرم - سال چهارم هجرى قمرى

آغاز سريه(۳۸) ابوسلمة بن عبدالاسد.

پس از پايان نبرد «احد» و شكست مسلمانان در مصاف با مشركان قريش ‍ و به شهادت رسيدن بيش از هفتاد تن از ياران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، از جمله عمويش حمزه بن عبدالمطلبعليه‌السلام ، دشمنان اسلام احساس كردند كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان رو به ضعف و ناتوانى رفته و مى توان با هجوم ديگران آنان را نابود كرد و شهر مدينه را با دارايى و ساكنانش را به غنيمت گرفت.

به همين جهت در گوشه و كنار شبه جزيره، به ويژه در ميان قبايل نزديك به مدينه، تحركاتى به وجود آمد و برخى از آنان براى نبرد با مسلمانان آماده گرديدند. مردان قبيله بنى اسد، از جمله آنانى بودند كه به خيال خام خود در صدد نبرد با مسلمانان بر آمدند.

طليحه و سلمه پسران خويلد از قبيله بنى اسد اقدام به گردآورى نيروى رزمى و تجهيزات و امكانات جنگى نمودند. آنان قريب به ۳۰۰ تن را آماده جنگ و نبرد با مسلمانان كرد. ولى پيش از حركت آنان به سوى مدينه، مردى از قبيله «بنى طى» به نام وليد بن زهير به ديدن برادرزاده اش زينت طايى به مدينه رفته بود. وى ضمن گفت و گو با زينب و همسرش طليب بن عمير، جريان قبيله بنى اسد و اقدامات ضد اسلامى آنان را فاش ساخت. طليب بن عمير كه از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، اين خبر را بى درنگ به اطلاع پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسانيد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگاه نسبت به اسلام و مسلمانان، احساس خطر مى نمود، به سرعت دست به كار مى شد و فتنه را در نطفه، خفه و به دشمن اجازه هيچ گونه فعاليتى نمى داد. به همين جهت آن حضرت در اين ماجرا نيز حساسيت به جا و شايسته اى از خود نشان داد و يكى از صحابه دلير خويش به نام «ابو سلمه بن عبدالاسد» را ماءمور مبارزه با توطئه گران بنى اسد نمود.

ابوسلمه، از مجاهدانى بود كه در نبرد احد، زخمى شده بود. وى پس از بازگشت از جنگ احد، به مدت يك ماه به درمان زخم خود پرداخت تا اين كه بهبودى حاصل گرديد.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نخستين روز ماه محرم - سال چهارم هجرى (كه ۳۵ ماه از هجرت آن حضرت گذشته بود) ، ابوسلمه را به فرماندهى سپاه يكصد و پنجاه نفرى مسلمانان منصوب كرد و با دستورهاى لازن آنان را روانه محل سكونت قبيله بنى اسد نمود.

آن حضرت به ابوسلمه سفارش كرد كه هدف اصلى خود را پنهان سازد و از بيراهه حركت كرده و روزها را به استراحت و شب ها را راه پيمايى كند و بر دشمنان اسلام شبيخون زند. هم چنين به ابوسلمه درباره پرهيزگارى و ترس ‍ از خدا و خوش رفتارى با سربازان اسلام سفارش هايى نمود.

سپاه اسلام به راهنمايى همان مرد طايى از مدينه خارج شد و به سوى قبيله بنى اسد به راه افتاد و پس از چهار شبانه روز راه پيمايى به مكانى به نام «قطن» رسيد.

قطن، نام كوهى در ناحيه «فيد» است كه در آن جل چشمه هايى متعلق به بنى اسد قرار دارد. مسلمانان در آن مكان با دشمنان درگير شدند و ميان آنان آتش نبرد شعله ور گرديد. يك تن از دشمنان و يك تن از مسلمانان به نام « مسعود بن عروه» در اين نبرد كشته شدند و تعدادى از دشمنان زخمى گرديدند.

در اين نبرد دلاورى هاى ابوسلمه، سعد بن ابى وقاص ابوحذيفه و ديگر مجاهدان مسلمان، موجب پيروزى سپاه اسلام و ناتوانى و شكست مشركان گرديد.

دشمنان اسلام كه تاب مقاومت نياورده بودند، به ناچار پراكنده شده و در نتيجه، گروه هجومى آنان از هم پاشيد. سپاه اسلام، اسيران و غنيمت هاى فراوانى به دست آورده و با پيروزى شكوهمند به مدينه بازگشت نمود.

ابوسلمه پس از بازگشت به مدينه، زخمى كه در جنگ احد بر بدنش اصابت كرده بود، دوباره سرباز كرد و به شدت وى را رنج مى داد تا اين كه در جمادى الاخر همان سال بدرود حيات گفت. همسرش «ام سلمه» كه از زنان باتقوا و دوستدار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيتعليه‌السلام بود، پس از شهادت همسرش، افتخار همسرى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پيدا كرد و در ماه شوال سال پنجم هجرى به عقد ازدواج آن حضرت در آمد.(۳۹)

روز اول محرم - سال نهم هجرى قمرى

گماشتن كارگزارانى براى دريافت زكات از مسلمانان به فرمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(۴۰)

پس از آن كه آيه زكات و لزوم اخذ آن از مسلمانان بر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل گرديد،(۴۱) آن حضرت تصميم گرفت از دارايى هاى مسلمانان، مالياتى به عنوان «زكات» يا «صدقه» دريافت كند و در امر حكومت اسلامى و هزينه كردن در مواردى چون تامين معيشت مستمندان، آزادى بندگان، تامين رهگذران وامانده، بدهكاران بى چاره و تاليف قلوب دشمنان و غيره مصرف نمايد.(۴۲)

آن حضرت در نخستين روز ماه محرم سال نهم هجرى قمرى، عاملان و كارگزارانى براى دريافت زكات، ماءمور كرد و آنان را به مناطق مسلمان نشين و قبايل مسلمان اعزام كرد. برخى از افرادى كه براى اين كار انتخاب شده بودند، عبارتند از: بريدة بن حصيب به قبيله هاى اءسلم و غفار، عباد بن اشهلى به قبيله هاى سليم و مزينه، رافع بن مكيث به منطقه جهينه، عمرو بن عاص به طايفه بنى كعب، و ابن لتيبه ازدى به طايفه بنى ذبيان.

براى تمام قبايل و طوايف عربستان كه در پناه حكومت الهى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زندگى مى كردند، كارگزارانى اعزام شدند. ولى در آن هنگام چون همه باديه نشينان و افراد طوايف و قبايل به اسلام نگرويده بودند و يا مسلمان شده ولى حقيقت اسلام را درك نكرده بودند، ماجراى زكات بر آنان سنگين آمد بدين جهت برخى از آنان از پرداخت زكات امتناع كردند.

از جمله، بنى تميم، زكات خود را نپرداخته و براى مخالفت با فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آماده نبرد گرديدند.

دسته اى از سربازان اسلام به سوى آنان رفته و مجددا فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ابلاغ نمودند. ولى آنان اعتنايى نكرده و در عدم پرداخت زكات و مخالفت با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اصرار ورزيدند. به ناچار ميان سربازان اسلام و آنان درگيرى و نبرد آغاز گرديد.

سربازان اسلام در اين درگيرى، تعدادى از افراد اين طايفه را اسير كرده و به مدينه آوردند. سران و بزرگان طايفه بنى تميم، براى رهايى اسيران خود به سوى مدينه حركت كردند. آنان چند شاعر زبردست جهت مفاخرات با مسلمانان به همراه بردند و در صدد مفاخره با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر آمدند. خطيبان و شاعران بنى تميم در نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان مدينه، سخن سرايى و شعر خوانى كردند. حسان بن ثابت كه از شاعران مسلمان مدينه بود، بنا به فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشعارى سرود و پاسخ بهترى به آنان داد.

سرانجام بنى تميم به ناتوانى و بى منطقى خويش اعتراف كردند و يكى از سران آنان گفت: به خدا سوگند كه از عالم غيب، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را يارى مى كنند، خطيب ما و شاعر او از شاعر ما نيكوتر است.

آنان، اسلام خويش را استوار كرده و پيمان تازه اى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منعقد نمودند.

به فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اسيران بنى تميم آزاد به هر يك از آنان و افرادى كه براى آزادى آنان آمده بودند، بخشش قابل توجهى عنايت گرديد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيد: آيا به همه آنان بخشش كرديد؟

ياران پاسخ دادند: آرى، به همه آنان اعم از مرد و زن بخشش كرده ايم، جز غلامى كه همراه آنان است.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود به او هم چيزى بدهيد.

پاسخ دادند: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او غلامى بى ارزش ‍ بيش نيست!

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر چه غلام است ولى او نيز همراه آنان بوده است و براى او نيز حقى است كه بايد ادا كنيد.(۴۳)

لازم به يادآورى است كه اسير كردن افراد و يا برده گرفتن آنان در جنگ ها و درگيرى ها در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از سوى مسلمانان، بيشتر جنبه تربيتى و آموزش داشته تا جنبه بهره بردارى. به اين ترتيب افراد اسير، با دين اسلام و آداب دينى آشنايى پيدا كرده و سپس آزاد مى شدند و خود به مبلغى از مبلغان اسلام تبديل مى شدند.

ماه محرم در روايات

درباره ماه محرم، روايات فراوانى در منابع روايى شيعه و اهل سنت وارد شده اند و اين ماه را از ابعاد گوناگون مورد بررسى قرار داده اند.

اهم موضوعاتى كه در اين روايات به آن ها پرداخته شده است عبارتند از: برخى از رويدادهايى كه در اين ماه واقع شده اند، حرام بودن اين ماه پيش از اسلام و تنفيذ آن از سوى اسلام، اعمال و عباداتى كه انجام آنها در اين ماه داراى ثواب و پاداش زيادى است. مانند روزه، نماز، شب زنده دارى، مناجات و نيايش و سوگوارى براى اباعبدالله الحسينعليه‌السلام .

پرداختن به تمامى احاديث و روايات مربوطه، از ظرفيت اين مقوله خارج است و مستقلا تاليف ديگرى را مى طلبد. اما از باب نمونه و تبريك جستن به كلام معصومينعليه‌السلام چند حديث را در اين جا نقل مى كنيم:

۱ - عن اميرالمؤمنينعليه‌السلام فى حديث: ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لما ثقل فى مرضه، قال: ان السنة اثنى عشر شهرا، منها اربعة حرم.

قال ثم قال بيده: فذلك رجب مفرد، و ذو القعده و ذوالحجة و المحرم ثلاثة متواليات(۲۶)

اميرالمؤمنان علىعليه‌السلام فرمود: آن گاه كه بيمارى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سنگين شده بود، آن حضرت فرمود: هر سالى از دوازده ماه تشكيل مى يابد كه چهار ماه از آنها، حرام مى باشد.

آن گاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اشاره به دستان مباركش فرمود: اين چهار ماه حرام عبارتند از: رجب كه منفرد واقع شد و ذى قعده، ذى حجه و محرم كه پشت سر هم قرار گرفته اند.

۲ - عن النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه قال: تصلى اول ليلة من المحرم ركعتين، تقراء فى الاولى فاتحة الكتاب و سورة الاءنعام و فى الركعة الثانية فاتحة الكتاب و سورة يس. (۲۷)

پيامبر گرامى اسلام فرمود: در شب اول ماه محرم، دو ركعت نماز به جاى آورديد و در ركعت اول، سوره فاتحه و سوره انعام، و در ركعت دوم سوره فاتحه و ياسين را قرائت كنيد.

۳ - عن النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه قال: ان فى المحرم ليلة شريفة و هى اول ليلة، من صلى فيها ماءة ركعة الحمد و قل هو الله احد و يسلم آخر كل تشهد، و صام صبيحة اليوم و هو اول يوم من المحرم كان ممن يدوم عليه الخير سنة و لايزال محفوظا من الفتنة الى القابل، و ان مات ذلك صار الى الجنة ان شاءالله. (۲۸)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در ماه محرم، شبى شريف است. آن شب، شب اول اين ماه است. هر كس در اين شب صد ركعت نماز به جاى آورد كه در هر ركعت آن سوره حمد و سوره قل هو الله احد را قرائت كند و در آخر هر تشهدى سلام دهد و روز آن را كه روز اول ماه محرم است، روزه بگيرد، براى چنين شخصى در تمام سال، خير و خوبى تداوم مى يابد و تا سال بعد از هر فتنه اى محفوظ خواهد ماند و اگر در اين روز از بين بميرد، ان شاءالله وارد بهشت مى گردد.

۴ - عن النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه قال: من صام يوما من المحرم فله بكل يوم ثلاثون يوما. (۲۹)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كس يك روز از ماه محرم را روزه بگيرد، براى او در برابر هر روز، سى روز پاداش منظور مى گردد.

۵ - قال على عليه‌السلام : ان استطعت ان تحافظ على ليلة الفطر و ليلة النحر و اول من المحرم و ليلة عاشورا و اول ليلة من رجب و ليلة النصف من شعبان، فافعل و اكثر فيهن من الدعاء و الصلاة و تلاوة القرآن. (۳۰)

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: اگر توانايى شب زنده دارى در شب عيد فطر، شب عيد قربان، شب اول ماه محرم، شب عاشورا، شب اول رجب و شب نيمه شعبان را دارى، آن را بجاى آور و در اين شب ها براى زياد كردن دعا، نماز و قرائت قرآن تلاش كن.

۶ - عن الريان بن شبيب قال: دخلت على الرضا عليه‌السلام فى اول يوم من المحرم فقال: يا ابن شبيب اصائم؟ فقلت: لا. فقال: ان هذا اليوم هو اليوم الذى دعا فيه زكريا عليه‌السلام ربه فقال: رب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعا، (۳۱)

ريان بن شيب گفت: در نخستين روز ماه محرم به محضر امام رضاعليه‌السلام رسيدم. آن حضرت به من فرمود: اى پسر شبيب، آيا امروز روزه دارى؟ گفتم نه!

فرمود: به راستى امروز، روزى است كه حضرت زكرياعليه‌السلام در نزد پروردگارش دعا كرد و عرضه داشت: پروردگارا از ساحت مقدست به من ذريه اى پاك عنايت كن چه اين كه تو شنونده هر دعايى. پس خداى سبحان دعاى وى را اجابت كرد و به فرشته اى دستور داد كه خبر استجابتش را به زكريا برساند. هنگامى كه زكريا براى اقامه نماز در محراب ايستاده بود، فرشته الهى بر او وارد شد و به او گفت كه پروردگارت، تو را به يحيى بشارت مى دهد.

پس هر كس، اين روز را روزه بگيرد و سپس خداى خود را بخواند، خدا نيز او را اجابت نمايد، همانطورى كه زكرياعليه‌السلام را اجابت فرمود.

۷ - عن ابى عبدالله عليه‌السلام قال: من بات عند قبر الحسين عليه‌السلام ليلة عاشورا لقى الله يوم القيامة ملطخا بدمه و كاءنما قتل معه فى عرصة كربلا. (۳۲)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر كسى كه در شب عاشورا در مزار امام حسينعليه‌السلام بسر ببرد، و اين شب را در آن جا بيتوته كند (و به زيارت، سوگوارى و عبادت بپردازد) در قيامت خدا را در حالى ملاقات مى كند كه به خون امام حسينعليه‌السلام آغشته است و گويا در ركاب آن حضرت در دشت كربلا به شهادت رسيده است.

لازم به يادآورى است كه در روز عاشورا حالت ويژه اى در نزد شيعيان دارد و شايسته است كه همه مسلمانان و حقيقت جويان جهان در اين روز به سوگوارى امام حسينعليه‌السلام و ياران شهيدش بپردازد. به همين جهت روايات فراوانى وارد شده اند مبنى بر اين كه شيعيان در اين روز، به زندگى شخصى خويش (از قبيل كسب و كار) نپردازند و چون دشمنان اهل بيتعليه‌السلام به خاطر شهادت امام حسينعليه‌السلام در اين روز جشن گرفته و روزه مى گرفتند، محبان اهل بيت در غم و اندوه بسر برند و به سوگوارى بپردازند و اين روز را روزه نگيرند و اگر روزه گرفتند، آن را با نوشيدن آبى در بعد از ظهر افطار كنند.

روز اول محرم - سال اول عام الفيل (۵۳ سال پيش از هجرت)

هجوم ابرهه به مكه معظمه جهت نابودى خانه خدا.(۳۳)

ابرهه بن صباح كه با پشتيبانى قيصر روم و نجاشى حبشه، بر كشور يمن استيلا يافته بود، براى خوار كردن ساكنان يمن و عرب هاى شبه جزيره عربستان، از هيچ تلاشى كوتاهى نمى ورزيد و به هر كردار ناشايستى اقدام مى نمود، او، بر طايفه (حمير) و بزرگان آن بسيار سخت گرفت و (ريحانه) دختر علقمه بن مالك را كه از جهت زيبايى و كمالات نفسانى، در طايفه خود كم نظير بود، به اجبار و اكراه از همسرش (ابومرة سيف بن ذى يزن) جدا كرد و خود با او ازدواج نمود.

بسيارى از يمينيان به دست حبشيان به فرماندهى ابرهه كشته و بسيارى ديگر اسير گرديدند و به عنوان (برده) به حبشه و روم فرستاده شدند و مابقى به ناچار سر در طاعت ابرهه در آوردند و او را به اميرى خويش ‍ پذيرفتند.

ابرهه در «صنعا» (پايتخت فعلى يمن) كنيسه اى بسيار مجلل و زيبا به نام «قليس» بنا كرد و از تمامى عرب ها خواست كه از بت خانه ها و زيارت كعبه (خانه خدا) دست برداشته و جهت زيارت و عبادت، به صنعاء رفته و قليس را عبادت گاه خويش قرار دهند.

بزرگان عرب از اين ماجرا خشمگين شدند و مردى از طايفه «بنى فقيم» يا «بنى مالك » را به سوى قليس فرستاده تا در آن ساختمان نشسته و بر زمينش پليدى و بى حرمتى كند. ابرهه از اين خبر بسيار ناراحت و خشمگين شد و تصميم به انتقام از عرب ها گرفت. او با تجهيز سپاهى سنگين از نيروهاى حبشى، عازم مكه گرديد. در بين راه يمن تا مكه، هر گروهى در مقابلش ايستادگى مى كرد، آنها را از دم تيغ و شمشير گذرانيده و به نابودى مى داد. كسى را ياراى پايدارى در برابر وحشى گرى هاى حبشيان نبود. از جمله، «ذو نفر» از طايفه حمير با گردآورى نيروهاى رزمى، به نبرد سپاهيان ابرهه رفت ولى كارى از پيش نبرد و متحمل شكست سنگين و بنيان كن شد و پس از نابودى سپاهيان، خود به اسارت ابرهه در آمد و به اجبار و اكراه، راهنماى حبشيان به سوى مكه شد.

حبشيان به محض نزديك شدن به شهر مكه، اقدام به غارت و تاراج اموال مردم نمودند.

آنان، هر چه از چهارپايان اهالى، مكه از قبيل شتر، اسب و گوسفند آنان را مى ديدند، غارت مى نمودند.

در اين ميان، دويست شتر عبدالمطلب، بزرگ و مهتر مكه نيز به غارت رفت. ابرهه به اهالى مكه پيام فرستاد كه قصد من، نابودى خانه خدا (كعبه) است. اگر مردم اين شهر در برابر او مقاومت كنند و او را از اين كار بازدارند، با آنان نبرد كرده و تمامى مردان را كشته و زنان و فرزندانشان را به اسيرى مى گيرد.

اهالى مكه در آغاز قصد نبرد با سپاهيان خون آشام ابرهه را داشتند، ولى عبدالمطلب آنان را از اين كار بازداشت و به آنان گفت كه شما را ياراى برابرى و نبرد با سپاه ابرهه نيست. بهتر است از شهر خارج شده و در دره ها و كوه هاى اطراف پناهنده شويد و از اهل و عيال خود محافظت و پاسبانى نماييد. اين خانه (كعبه) از آن خدا است و او نيز از خانه خود دفاع خواهد كرد و اگر او از دفاع آن باز ايستد، ما چگونه مى توانيم از آن دفاع كنيم؟

گويا به عبدالمطلب اين گونه الهام شده بود كه اهلى مكه خود را به هلاكت نرسانند و صاحب خانه، از خانه خود دفاع و پاسدارى مى كند.

با اين تدبير خردمندانه، اهالى مكه از كشتار و نابودى رهايى يافته و به اطراف شهر پناهنده و پراكنده شدند.

عبدالمطلب به همراه چند تن از بزرگان مكه به نزد ابرهه رفته و با او گفت و گو نمودند.

آنان از ابرهه پرسيدند: براى چه چيز اقدام به لشكركشى نمودى و به سرزمين ما تهاجم كردى؟

وى پاسخ داد: براى انتقام گرفتن از كارى كه شما بر معبد «قليس» انجام داديد.

عبدالمطلب و همراهان، گفتند: آن بى حرمتى، كار يك تن از نادانان بود. چرا همه مردم بايد به آتش او بسوزند و چرا بايد خانه خدا كه يادگار ابراهيمعليه‌السلام است دستخوش نابودى گردد؟

آنان هر چه گفتند، ابرهه بهانه آورد و گفتارشان را نپذيرفت و به آنان گفت: اگر شما در برابر من، مقاومت نكنيد، من كارى با شما ندارم و تنها مى خواهم به جبران كار شما معبد شما را تخريب كنم و ديگر كسى براى زيارت به اينجا نيايد. همه مردم بايد براى پرستش خدا به صنعا رفته و در قليس، خدا را عبادت كنند.

به روايت ديگر، عبدالمطلب در آن ديدار به ابرهه گفت: سربازان تو شتران اهالى مكه، از جمله دويست شتر مرا غارت كرده اند، دستور بده آنها را به ما بازگردانند.

ابرهه گفت: چرا درباره كعبه كه دين تو و دين پدران تو است، چيزى ما نمى خواهيم؟ عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خود هستم و كعبه را نيز صاحب است كه از آن نگهبانى و نگهدارى خواهد كرد.

ابرهه، دستور داد شتران عبدالمطلب را به وى بازگرداندند.

عبدالمطلب پس از گفت و گو با ابرهه، به همراه چند تن از قريش به نزد كعبه آمد و دست در حلقه در آن زد و با سرودن شعرى حماسه اى، از خدا خواست كه شر ابرهه را به خويش بازگرداند و كعبه را از آسيب او در امان نگهدارد.

سرانجام وقت موعود فرا رسيد و ابرهه، فرمان تخريب كعبه را صادر كرد.

در اندك زمانى، چندين هزار نيروى خشن و مغرور حبشى به سوى كعبه هجوم آوردند. در پيشاپيش آنان، چند فيل قوى هيكل و آموزش ديده در حركت بوده و فرماندهان بى نزاكت ابرهه بر آنها سوار بودند و به سوى كعبه، به پيش مى راندند. ولى هنوز پاى آنها به خانه خدا نرسيده بود كه فوجى پرنده از سمت دريا پديدار شدند و بر بالاى سر سپاه ابرهه، جولان دادند و آنان را از آسمان سنگ باران كردند. هر سنگريزه كه از منقار و يا پاهاى پرنده اى به زمين مى افتاد، به يكى از سپاهيان ابرهه برخورد كرده او او به هلاكت مى رسانيد.

وضعيت شگفت آورى پديد آمده بود. سپاهيان ابرهه از يكديگر پراكنده شده و هر كدام به جانبى مى گريختند ولى از حمله پرندگان در امان نبودند. به هر سو كه مى رفتند، مورد حمله و سنگ اندازى پرندگان قرار مى گرفتند. در اندك مدتى، سپاهيان ابرهه متحمل شكست سنگين شدند و همگى به هلاكت رسيدند و بجز تعدادى اندك كه موفق به فرار شدند، كسى از آنان در مكه باقى نماند.

ابرهه نيز كه از جمله فراريان بود، از هجوم بى امان پرندگان بى نصيب نماند و با بدن زخمى و خون آلود، مكه را ترك كرد، در حالى كه به هدف هاى پليد خود نرسيده بود. او كه به مانند جوجه مرغى شده بود، با سرافكندگى تمام و نااميدى به صنعا برگشت و در آن جا حالش بدتر شد و قلبش در سينه اش ‍ بشكافت و به هلاكت رسيد.(۳۴)

از سوى ابرهه، فرستاده اى به كشور حبشه رفت و ماجراى مكه را براى نجاشى تعريف كرد. نجاشى و همراهان او كه با ناباورى، گوش به سخنان فرستاده ابرهه مى دادند، يك دفعه مشاهده كردند كه پرنده اى در كاخش ‍ پيدا شد و در منقار خود سنگريزه اى دارد. آن سنگريزه را بر آن سرباز تيره بخت انداخت و او را در مجلس نجاشى به هلاكت رسانيد.

بنابراين، علاوه بر اهالى مكه و سپاهيان ابرهه، نجاشى و اهالى حبشه نيز معجزه بزرگ خدا را از نزديك مشاهده كردند.

تاريخ هجوم ابرهه به مكه، مصادف بود با نخستين روز ماه محرم الحرام سال ۸۸۲ تاريخ ذوالقرنين (مطابق با سال ۵۷۰ ميلادى)

در آن هنگام، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در رحم مادرش ‍ حضرت آمنهعليه‌السلام بود.(۳۵) و پس از دو ماه و هفده روز بعد، ديده به جهان گشود و عالميان را از نور جمالش پرفروغ گردانيد.

داستان فيل سوران ابرهه، به خاطر اهميتى كه براى عرب هاى شبه جزيره عربستان داشت و نشانه اى از نشانه هاى قدرت الهى در سركوبى ستم كاران و زورمداران بود، مبدا تاريخ عرب ها قرار گرفت و اهالى شبه جزيره آن سال را «عام الفيل» ناميدند. به همين جهت، ميلاد مسعود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در نخستين سال عام الفيل بر شمرده اند.(۳۶)

قرآن مجيد به ماجراى ابرهه و فيل سواران حبشه اشاره كرد و سوره ويژه اى

با نام «سورة الفيل» نازل فرمود. اين سوره كوتاه را به همراه ترجمه اش ‍ بيان مى نماييم:

بسم الله الرحمن الرحيم

الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل. الم يجعل فى تضليل. و ارسل عليهم طيرا ابابيل. ترميهم بحجارة من سجيل. فجعلهم كعصف ماكول

آيا نديدى كه پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد؟ * آيا دسيسه آنان را تباه نساخت؟ * و فرستاد بر سر آنان پرندگانى فوج فوج * كه نشانه مى گرفت آنان را به سنگى از سجيل * پس گردانيد اصحاب فيل را به مانند برگ خورده شده.

روز اول محرم - سال هفتم بعثت

آغاز تبعيد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و طايفه بنى هاشم در شعب ابى طالب.

پس از آن كه به فرمان پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، گروهى از مسلمانان براى گريز از فشارها و سخت گيرى هاى قريش مكه به كشور « حبشه» در آن سوى درياى سرخ مهاجرت نموده و در پناه نجاشى، سلطان بى آزار و رعيت پرور اين كشور قرار گرفتند و از سوى ديگر، ايمان و پشتيبانى هاى بى دريغ ابوطالبعليه‌السلام و اسلام پذيرى حمزهعليه‌السلام - دو تن از عموهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و از شخص قريش - موجب تقويت مسلمانان و افت قدرت شيطانى مشركان مكه گرديد، دهشت بزرگى، مشركان قريش را فرا گرفت و آنان، قدرت و شوكت خويش را بر باد رفته ديدند.

آنان براى تعريف موقعيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان و جلوگيرى از گسترش و نفوذ اسلام، انجمنى مهم برپا كرده و پس از گفت و گوهاى طولانى، بر محاصره اقتصادى و اجتماعى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان و پشتيبانان آنان هم دست شدند.

سران قريش در «دارالندوه» (مجلس اعيان و اشراف قريش) پيمان نامه اى به خط «منصور بن عكرمة» و امضاى صاحب نفوذان و بزرگان طايفه ها، نوشته و در داخل كعبه آويزان نمودند و سوگند ياد كردند كه ملت عرب تا آخرين نفس به آن پاى بند باشند. پيمان نامه آنان، شامل موارد ذيل بود:

۱ - هر گونه معاشرت و ارتباط با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان ممنوع است.

۲ - خريد و فروش كالا و مواد غذايى و هر گونه معاملات اقتصادى با آنان ممنوع است.

۳ - در تمام رويدادها، بايد از مخالفان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دشمنان مسلمانان پشتيبانى گردد.

سران قريش با انعقاد اين پيمان نامه، مسلمانان و حاميان آنان را در فشار قرار دادنهد و آنان را به شدت منزوى كرده و از جهت اقتصادى و اجتماعى از صحنه خارج نمودند.

حضرت ابوطالب عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، پس از آگاهى از پيمان نامه مشركان، ماندن در مكه را به مصلحت ندانسته و به ناچار دستور داد تمامى فرزندان عبدالمطلب و طايفه بنى هاشم از شهر مكه خارج گردند و در دره اى ميان بلندى هاى اطراف مكه قرار دارد، نقل مكان نمايند.

تمامى بنى هاشم و فرزندان عبدالمطلب، چه آنانى كه اسلام را پذيرفته و در زمره مسلمانان در آمده بودند و چه آنانى كه بر كيش پيشين خويش باقى بودند، به فرمان بزرگ خاندان خود، ابوطالبعليه‌السلام گردن نهاده و از مكه به سوى شعب كه بعدها به شعب ابى طالبعليه‌السلام معروف گرديد، نقل مكان كردند و در آن جا چادر زده و سكونت اختيار نمودند. در ميان آنان، تنها ابولهب «يكى از عموهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » مخالفت ورزيد و با مشركان قريش همراه و هم دست شده و در مكه باقى مانده بود.

وى تا آخر عمر بر كفرش پايدار بود و سرانجام با خوارى و پستى به هلاكت رسيد.

بنى هاشم، به مدت سه سال دست از خانه و كاشانه خويش كشيده و در شعب ابى طالبعليه‌السلام با نهايت عسرت و تنگ دستى به سر بردند و جز در ايام حج و ماه هاى حرام كه در سراسر حجاز و عربستان آتش بس و امنيت نسبى برقرار بود، نمى توانستند از شعب خارج شده و با ديگران ارتباط و رابطه اى داشته باشند. در اين مدت، افراد انگشت شمارى به صورت پنهانى با بنى هاشم ارتباط داشته و يا به آنان كمك اقتصادى مى نمودند.

از جمله آنان، حكيم بن حزام (برادر زاده حضرت خديجهعليه‌السلام ) ، ابوالعاص بن ربيع (همسر زينب دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بن عمرو بودند.

آنان در نيمه شب، مقدارى گندم و خرما بر شترى بار كرده و تا نزديكى شعب مى آوردند، سپس افسار شتر را بر گردنش انداخته و رها مى كردند. البته كمك و مساعدت آنان، بى خطر نبود. زيرا گاهى سران قريش از آن اطلاع يافته و كمك كنندگان را به سختى بازخواست و مجازات مى كردند.

بنابه نقل مورخان، در اين مدت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و همسرش حضرت خديجهعليه‌السلام تمام دارايى هاى خود را از دست دادند. اما خداى سبحان، پشتيبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ايمان آورندگان بود. روزى جبرئيل امين به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد و به آن حضرت خبر داد كه موريانه، پيمان نامه سران قريش را خورده و از بين برده است.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين خبر را به اطلاع عمويش ابى طالبعليه‌السلام رسانيد و ابوطالب با خوش حالى تمام از شعب خارج شد و به سوى سران قريش حركت كرد.

از سوى ديگر، برخى از سران قريش از كرده ناپسند و ظالمانه خويش، به تدريج پشيمان شده و با برگزارى جلسات پنهانى چند نفرى به اين نتيجه رسيدند كه نقض عهد كنند. آنان، پس از مدتى جرات كرده و در مجمع سران قريش، اظهار ندامت نمودند و خواستار ابطال پيمان نامه شدند. اين ها عبارت بودند از: هشام بن عمرو، زهير بن ابى اميه، مطعم بن عدى، ابوالبخترى بن هشام و زمعة بن اسود.

سرانجام، ابوطالبعليه‌السلام در جمع سران قريش قرار گرفت و به آنان گفت: برادرزاده ام محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من خبر داده است كه عهد نامه شما را موريانه خورده است و جز جمله «بسمك اللهم» (كه در عهد جاهليت بر بالاى نامه ها مى نوشتند) ، بقيه را از ميان برده است. هم اكنون شما اى بزرگان قريش، آن نامه را بياوريد و در آن نظر افكنيد، اگر او راست گفته است، آيا حاضريد از كار خود دست برداشته و به دشمنى با محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان پايان دهيد؟

سران قريش گفتند: آرى اگر او راست گفته باشد، ما از آن عهد نامه چشم پوشى كرده و به دشمنى با محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پايان مى دهيم. ولى تو، اى ابوطالب! آيا تعهد مى نمايى كه اگر او دروغ گفته باشد و پيمان نامه سالم مانده باشد، وى را به ما تحويل دهى و غائله را به پايان رسانى؟

ابوطالبعليه‌السلام چون به گفته پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان داشت و مى دانست كه او از پيش خود سخن نمى گويد و آن چه را كه مى گويد، از سوى خدا است، در پاسخ آنان گفت: مى پذيرم!

مكه، وضعيت شگفتى پيدا كرده بود و باز كردن عهدنامه به سرنوشت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دين اسلام، بستگى تمام پيدا كرده بود ولى ابوطالبعليه‌السلام بر گفتارش پافشارى مى نمود و به خبر غيبى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان كامل داشت.

سرانجام، پيمان نامه را آوردند و مهر آن را باز كرده و با شگفتى تمام دريافتند كه آن چه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفته بود، حقيقت دارد و موريانه، تمامى پيمان نامه، جز جمله «بسمك اللهم» را از ميان برده است.

آن عده از سران قريش كه از كرده خويش پشيمان شده بودند، داد سخن داده و سايران را نيز وادار به نقض عهدنامه كردند.

سران مشرك و كفرپيشه مكه، چاره اى جز تسليم نيافته و عهدنامه را ملغى نمودند.

بدين ترتيب، محاصره سه ساله به پايان رسيد و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همراه ساير بنى هاشم با سرافرازى و سربلندى از شعب خارج شده و به خانه هاى خود در مكه، بازگشت نمودند.

برخى از بزرگان قريش، آنان را استقبال كرده و در بازگشت به مكه و فراهم آورى مسكن به آنان مساعدت نمودند.(۳۷)

روز اول محرم - سال چهارم هجرى قمرى

آغاز سريه(۳۸) ابوسلمة بن عبدالاسد.

پس از پايان نبرد «احد» و شكست مسلمانان در مصاف با مشركان قريش ‍ و به شهادت رسيدن بيش از هفتاد تن از ياران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، از جمله عمويش حمزه بن عبدالمطلبعليه‌السلام ، دشمنان اسلام احساس كردند كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان رو به ضعف و ناتوانى رفته و مى توان با هجوم ديگران آنان را نابود كرد و شهر مدينه را با دارايى و ساكنانش را به غنيمت گرفت.

به همين جهت در گوشه و كنار شبه جزيره، به ويژه در ميان قبايل نزديك به مدينه، تحركاتى به وجود آمد و برخى از آنان براى نبرد با مسلمانان آماده گرديدند. مردان قبيله بنى اسد، از جمله آنانى بودند كه به خيال خام خود در صدد نبرد با مسلمانان بر آمدند.

طليحه و سلمه پسران خويلد از قبيله بنى اسد اقدام به گردآورى نيروى رزمى و تجهيزات و امكانات جنگى نمودند. آنان قريب به ۳۰۰ تن را آماده جنگ و نبرد با مسلمانان كرد. ولى پيش از حركت آنان به سوى مدينه، مردى از قبيله «بنى طى» به نام وليد بن زهير به ديدن برادرزاده اش زينت طايى به مدينه رفته بود. وى ضمن گفت و گو با زينب و همسرش طليب بن عمير، جريان قبيله بنى اسد و اقدامات ضد اسلامى آنان را فاش ساخت. طليب بن عمير كه از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، اين خبر را بى درنگ به اطلاع پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسانيد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگاه نسبت به اسلام و مسلمانان، احساس خطر مى نمود، به سرعت دست به كار مى شد و فتنه را در نطفه، خفه و به دشمن اجازه هيچ گونه فعاليتى نمى داد. به همين جهت آن حضرت در اين ماجرا نيز حساسيت به جا و شايسته اى از خود نشان داد و يكى از صحابه دلير خويش به نام «ابو سلمه بن عبدالاسد» را ماءمور مبارزه با توطئه گران بنى اسد نمود.

ابوسلمه، از مجاهدانى بود كه در نبرد احد، زخمى شده بود. وى پس از بازگشت از جنگ احد، به مدت يك ماه به درمان زخم خود پرداخت تا اين كه بهبودى حاصل گرديد.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نخستين روز ماه محرم - سال چهارم هجرى (كه ۳۵ ماه از هجرت آن حضرت گذشته بود) ، ابوسلمه را به فرماندهى سپاه يكصد و پنجاه نفرى مسلمانان منصوب كرد و با دستورهاى لازن آنان را روانه محل سكونت قبيله بنى اسد نمود.

آن حضرت به ابوسلمه سفارش كرد كه هدف اصلى خود را پنهان سازد و از بيراهه حركت كرده و روزها را به استراحت و شب ها را راه پيمايى كند و بر دشمنان اسلام شبيخون زند. هم چنين به ابوسلمه درباره پرهيزگارى و ترس ‍ از خدا و خوش رفتارى با سربازان اسلام سفارش هايى نمود.

سپاه اسلام به راهنمايى همان مرد طايى از مدينه خارج شد و به سوى قبيله بنى اسد به راه افتاد و پس از چهار شبانه روز راه پيمايى به مكانى به نام «قطن» رسيد.

قطن، نام كوهى در ناحيه «فيد» است كه در آن جل چشمه هايى متعلق به بنى اسد قرار دارد. مسلمانان در آن مكان با دشمنان درگير شدند و ميان آنان آتش نبرد شعله ور گرديد. يك تن از دشمنان و يك تن از مسلمانان به نام « مسعود بن عروه» در اين نبرد كشته شدند و تعدادى از دشمنان زخمى گرديدند.

در اين نبرد دلاورى هاى ابوسلمه، سعد بن ابى وقاص ابوحذيفه و ديگر مجاهدان مسلمان، موجب پيروزى سپاه اسلام و ناتوانى و شكست مشركان گرديد.

دشمنان اسلام كه تاب مقاومت نياورده بودند، به ناچار پراكنده شده و در نتيجه، گروه هجومى آنان از هم پاشيد. سپاه اسلام، اسيران و غنيمت هاى فراوانى به دست آورده و با پيروزى شكوهمند به مدينه بازگشت نمود.

ابوسلمه پس از بازگشت به مدينه، زخمى كه در جنگ احد بر بدنش اصابت كرده بود، دوباره سرباز كرد و به شدت وى را رنج مى داد تا اين كه در جمادى الاخر همان سال بدرود حيات گفت. همسرش «ام سلمه» كه از زنان باتقوا و دوستدار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيتعليه‌السلام بود، پس از شهادت همسرش، افتخار همسرى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پيدا كرد و در ماه شوال سال پنجم هجرى به عقد ازدواج آن حضرت در آمد.(۳۹)

روز اول محرم - سال نهم هجرى قمرى

گماشتن كارگزارانى براى دريافت زكات از مسلمانان به فرمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(۴۰)

پس از آن كه آيه زكات و لزوم اخذ آن از مسلمانان بر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل گرديد،(۴۱) آن حضرت تصميم گرفت از دارايى هاى مسلمانان، مالياتى به عنوان «زكات» يا «صدقه» دريافت كند و در امر حكومت اسلامى و هزينه كردن در مواردى چون تامين معيشت مستمندان، آزادى بندگان، تامين رهگذران وامانده، بدهكاران بى چاره و تاليف قلوب دشمنان و غيره مصرف نمايد.(۴۲)

آن حضرت در نخستين روز ماه محرم سال نهم هجرى قمرى، عاملان و كارگزارانى براى دريافت زكات، ماءمور كرد و آنان را به مناطق مسلمان نشين و قبايل مسلمان اعزام كرد. برخى از افرادى كه براى اين كار انتخاب شده بودند، عبارتند از: بريدة بن حصيب به قبيله هاى اءسلم و غفار، عباد بن اشهلى به قبيله هاى سليم و مزينه، رافع بن مكيث به منطقه جهينه، عمرو بن عاص به طايفه بنى كعب، و ابن لتيبه ازدى به طايفه بنى ذبيان.

براى تمام قبايل و طوايف عربستان كه در پناه حكومت الهى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زندگى مى كردند، كارگزارانى اعزام شدند. ولى در آن هنگام چون همه باديه نشينان و افراد طوايف و قبايل به اسلام نگرويده بودند و يا مسلمان شده ولى حقيقت اسلام را درك نكرده بودند، ماجراى زكات بر آنان سنگين آمد بدين جهت برخى از آنان از پرداخت زكات امتناع كردند.

از جمله، بنى تميم، زكات خود را نپرداخته و براى مخالفت با فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آماده نبرد گرديدند.

دسته اى از سربازان اسلام به سوى آنان رفته و مجددا فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ابلاغ نمودند. ولى آنان اعتنايى نكرده و در عدم پرداخت زكات و مخالفت با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اصرار ورزيدند. به ناچار ميان سربازان اسلام و آنان درگيرى و نبرد آغاز گرديد.

سربازان اسلام در اين درگيرى، تعدادى از افراد اين طايفه را اسير كرده و به مدينه آوردند. سران و بزرگان طايفه بنى تميم، براى رهايى اسيران خود به سوى مدينه حركت كردند. آنان چند شاعر زبردست جهت مفاخرات با مسلمانان به همراه بردند و در صدد مفاخره با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر آمدند. خطيبان و شاعران بنى تميم در نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان مدينه، سخن سرايى و شعر خوانى كردند. حسان بن ثابت كه از شاعران مسلمان مدينه بود، بنا به فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشعارى سرود و پاسخ بهترى به آنان داد.

سرانجام بنى تميم به ناتوانى و بى منطقى خويش اعتراف كردند و يكى از سران آنان گفت: به خدا سوگند كه از عالم غيب، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را يارى مى كنند، خطيب ما و شاعر او از شاعر ما نيكوتر است.

آنان، اسلام خويش را استوار كرده و پيمان تازه اى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منعقد نمودند.

به فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اسيران بنى تميم آزاد به هر يك از آنان و افرادى كه براى آزادى آنان آمده بودند، بخشش قابل توجهى عنايت گرديد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيد: آيا به همه آنان بخشش كرديد؟

ياران پاسخ دادند: آرى، به همه آنان اعم از مرد و زن بخشش كرده ايم، جز غلامى كه همراه آنان است.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود به او هم چيزى بدهيد.

پاسخ دادند: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او غلامى بى ارزش ‍ بيش نيست!

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر چه غلام است ولى او نيز همراه آنان بوده است و براى او نيز حقى است كه بايد ادا كنيد.(۴۳)

لازم به يادآورى است كه اسير كردن افراد و يا برده گرفتن آنان در جنگ ها و درگيرى ها در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از سوى مسلمانان، بيشتر جنبه تربيتى و آموزش داشته تا جنبه بهره بردارى. به اين ترتيب افراد اسير، با دين اسلام و آداب دينى آشنايى پيدا كرده و سپس آزاد مى شدند و خود به مبلغى از مبلغان اسلام تبديل مى شدند.


4

5

6