سلمان فارسی استاندار مداین

سلمان فارسی استاندار مداین0%

سلمان فارسی استاندار مداین نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

سلمان فارسی استاندار مداین

نویسنده: احمد صادقی اردستانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 23769
دانلود: 3170

سلمان فارسی استاندار مداین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 42 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23769 / دانلود: 3170
اندازه اندازه اندازه
سلمان فارسی استاندار مداین

سلمان فارسی استاندار مداین

نویسنده:
فارسی

 

سلمان فارسی اولین ایرانی سعادت‌ مندی بود که برای شناسایی خدای یکتا و فرار از ستم و بیدادگری بار سفر بست و پس از کاوش‌ های فراوان، سرانجام اسلام را پذیرفت و در زمرة صحابه بزرگ حضرت محمد (ص)، درآمد. پاکی و صداقت و فداکاری‌های خالصانه وی سبب شد تا از نزدیک‌ ترین یاران پیامبر شود، به طوری که دربارة او فرمود: «سلمان منّا اهل البیت». اثر حاضر، شرح حال این مرد بزرگ را براساس منابع معتبر، به تفصیل بررسی کرده است.

سلمان فارسى استاندار مداين

مؤلف : احمد صادقى اردستانى

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

بسم الله الرحمن الرحيم

و لقد جمعت حولك يا رسول صحابة

بعمائم، تزهو على التيجان

خشنت ملابسهم و لان جوارهم

بالعدل، فالاعداء كالاخوان(۱)

اى رسول خدا! به راستى يارانى را گرد خود.

فراهم آورده اى، كه عمامه هاى آنان، بر تاج ها.

افتخار دارند، لباسهاى آنها خشن است، اما.

جوارح و قلبهاى آنان، در برابر عدالت نرم است، و دشمنان چون برادران شده اند.

همچو سلمان

بندگى كن، تا كه سلطانت كنند

تن رها كن، تا همه جانت كنند

خوى حيوانى، سزاوار تو نيست

ترك اين خو كن، كه انسانت كنند

چون ندارى درد، درمان هم مخواه

درد پيدا كن، كه درمانت كنند

بنده شيطانى و دارى، اميد كه

ستايش، همچو يزدانت كنند

سوى حق نارفته، چون دارى طمع؟

همسر موسى بن عمرانت كنند؟

از چه شهوت، قدم بيرون گذار

تا عزيز مصر و كنعانت كنند

بگذر از فرزند و جان و مال خويش

تا خليل الله دورانت كنند

سر بنه در كف، برو در كوى دوست

تا چو اسماعيل، قربانت كنند

جسم لاهوتى اگر دارى، بيا تا

به بزم قرب، مهمانت كنند

چون علىعليه‌السلام در عالم مردانگى

فرد شو، تا شاه مردانت كنند

همچو سلمان، در مسلمانى بكوش

اى مسلمان! تاكه سلمانت كنند

تا توانى، در گلستان جهان خار شو

تا گل به دامانت كنند

همچو خاك افتادگى كن، پيش از آن

كه به زير خاك پنهانت كنند

سيد عباس حسينى جوهرى

كليات خزائن الاشعار، ص ۲۸

به نام خدا

مقدمه چاپ پنجم

آن روز كه اين جانب كتاب «سلمان فارسى» را مى نوشتم، حدود ۲۳ سال داشتم، واكنون ۲۷ سال از آن تاريخ مى گذرد. در همان سالها كه اين كتاب چاپ شد، مورداستقبال خوب خوانندگان عزيز قرار گرفت، و با تعداد فراوانى، چهار نوبت تجديدچاپ گرديد.

اما به دليل ضرورت يك باز نگرى كامل در كتاب، تجديد چاپ آن بيش از ده سال متوقف شد، تا به دنبال تقاضاى مكرر گروهى از فضلا و طلاب محترم، فرصتى رافراهم كردم، و طى چند ماه مطالعه و تحقيق، كتاب را با طرحى نو، قالبى جديد، وامتيازات زير، تقديم مى دارم:

۱- در فصل اول كتاب، اصلاحات و اضافات زيادى صورت گرفت.

۲- فصلهاى جديد و مشروحى به كتاب افزوده شد، به طورى كه چاپهاى قبلى كتاب، كه از هفت فصل تشكيل مى گرديد، اكنون با شانزده فصل ارائه مى شود.

۳- مطالب كتاب، نسبت به چاپهاى قبلى بيش از دو برابر افزايش يافت، تا جايى كه كتاب با قطع جيبى و ۳۴۴ صفحه، اكنون با ۴۲۴ صفحه، در قطع وزيرى ارائه مى گردد.

۴- فصل اول كتاب، تقريبا در «قالب داستان » تنظيم شده، اما فصلهاى ديگر، به شيوه تحقيقى، و در عين حال با قلمى روان و ساده، نگارش يافته است.

۵- برخلاف چاپهاى قبلى، همه مطالب كتاب ماخذ يابى دقيق شده، و ماخذها در پاورقى ها آورده شده است.

۶- و بالاخره، در طرح و قالب و محتواى كتاب «سلمان فارسى، استاندار مداين » تغييرات و اضافات فراوانى صورت گرفته، به گونه اى كه اگر كسى چاپهاى قبلى اين كتاب را خوانده باشد، اكنون آن را تاليف جديدى خواهد يافت.

اميد است اين نوشتار، يك خدمت مفيد دينى و فرهنگى محسوب گردد، و درجامعه اسلامى بتوانيم، فضايل اخلاقى، روشهاى حكيمانه، عبادت خالصانه، دانش جهادگرانه، اطاعت آگاهانه، و منشهاى زاهدانه سلمان فارسى را - به خصوص درشيوه هاى مديريتى و اجرايى نظام اسلامى - ملاك و معيار عملى قرار دهيم، تا قرب الهى را تحصيل، و خدمت به خلق خدا را، شكوفاتر سازيم.

قم: حوزه علميه، احمد صادقى اردستانى.

۶ بهمن ۱۳۷۵ - ۱۵ شعبان ۱۴۱۷.

بر چاپ سوم

همچنانكه انتظار مى رفت، با توجه خداوند، اين اثر ناچيز تا اندازه چشمگيرى، بااستقبال گرم طبقات مختلف روبرو شد، و اكنون براى سومين چاپ، با اضافات واصلاحات بصورت كاملترى در اختيار خوانندگان محترم قرار مى گيرد.

به راستى مقام و شخصيت والاى سلمان، در خور چنين تجليل و تقديرى هم بود، زيرا وى از طرفى اولين مسلمان هموطن ما بوده، و از طرف ديگر، در ميان مسلمانان صدر اسلام، به درجه و مقامى نايل آمده بود، كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در باره اين گونه افراد مى فرمود: كادوا ان يكونوا من الحكمة انبياء(۲) .

بعيد نيست كه آنان، در حكمت و شناخت حق و باطل، مانند انبياء و پيامبران باشند!

آرى، سلمان از ديدگاه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داراى چنين مقامى بود، زيرا در شرايط و موقعيتهاى مختلف، آنطور با بصيرت و موقع شناس بود، كه به هنگام عبادت به نمازو روزه مى پرداخت، وقت كار و حفر خندق كلنگ به دست مى گرفت، در ميدان جنگ حضور فعال داشت و حتى فرمانده ارتش بود، به وقت سختى سپاه اسلام، در جنگ طائف منجنيق و تانك اختراع مى نمود، به هنگام كارگشايى و حل مشكلات اجتماعى مردم «مداين » قلم و دوات به كار مى برد، و به هنگام مناظره و دفاع از ساحت مقدس علىعليه‌السلام با حربه علم و منطق وارد صحنه نبرد و مبارزه مى گرديد و اين است راه ورسم يك مسلمان راستين و آگاه، بخصوص كسى كه مى خواهد عهده دار رهبرى وهدايت خلق گردد. و نيز بدين جهت است كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس(۳) .

كسى كه به شرايط و مقتضيات زمان خود آگاه باشد، دستخوش اشتباهات ولغزشها قرار نمى گيرد.

به هر حال، اين است سيره و شيوه سلمان فارسى، كه روزگارى براى نجات خويش از ضلالت و بت پرستى با وضع رقت بارى از ايران به شام و حجاز گريخت، وروزگارى هم به عنوان فرمانده ارتش اسلام به ايران آمد و گفت: انى منكم فى الاصل، ادعوكم اليها ما يصلحكم، ان تسلموا فاخواننا(۴) .

من نيز مانند شما اصالتا ايرانى هستم، و براى دعوت و هدايتى كه به صلاح شماست آمده ام، اگر مسلمان شويد برادران ما خواهيد بود.

بارى، راه و رسم سلمان، برنامه قرآن است، كه ابتدا با فرمان: امنوا دستورخودسازى مى دهد، و سپس با بيان: تواصوا بالحق(۵) مسلمانان را به «ديگرسازى » ومسؤوليت نظارت بر اصلاح اجتماع وا مى دارد.

سلمان هم از ايران به حجاز رفت و ابتدا خود را اصلاح نمود، سپس به ايران بازگشت، تا ديگران را نيز به راه ارشاد و اصلاح برساند.

اميد است، شيوه سلمان براى همه مسلمانان هم، راه و رسم زندگى اسلامى قرارگيرد.

قم: احمد صادقى اردستانى

۱۴ رجب ۱۳۹۷ هجرى.

به نام خدا

مقدمه استاد: مصطفى زمانى

اولين مسلمان ايرانى

اگر چه على بن ابيطالبعليه‌السلام تا آنجا مورد توجه ايرانيان قرار گرفت كه چند مرتبه آن حضرت را براى تدريس در دانشگاه جندى شاهپور دعوت كردند، و اگر چه ايرانيان آنقدر علاقه به خاندان رسالت پيدا كردند كه از علىعليه‌السلام و همچنين از امام حسينعليه‌السلام چندين مرتبه دعوت كردند كه حكومت ايران را بپذيرند و براى رياست برايرانيان به ايران سفر كنند، و اگر چه مقام ايرانيان مسلمان به آنجا رسيد كه در وزارت دارايى مسلمانان داراى مقامات عالى گرديدند، زيرا ايرانيان در كار اسلحه سازى، خدمات شايانى به مسلمانان كردند، اما تمام اين توجهات ايرانيان به اسلام ومسلمانان و خاندان رسالتعليه‌السلام و نفوذ در ميان مسلمانان، پس از مسلمان شدن ايرانيان بود(۶) .

آرى، اولين ايرانى كه براى شناسايى خداى يكتا و فرار از ظلم و ستم و بيدادگرى بار سفر بست و به سياحت و مسافرت پرداخت، سلمان فارسى بود.

با توجه به هدف سلمان فارسى درك مى كنيم كه، اگر آن همه رنج و ناراحتى رامشاهده كرد، در راه هدف عالى و الهى او ارزش داشته است و براى همين ارزش فكرو هدف اوست كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خاندانش سلمان را به بزرگى ياد مى نمودند و ازاو احترام مى كردند.

روش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به سلمان

از آن روزى كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلمان را خريدارى كرد و آزادش نمود (۷) او رامورد لطف و مرحمت قرار داد و تا آنجا لطف رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افزايش يافت كه، آنگاه كه ميان سلمان و ابوذر پيمان «اخوت » برقرار مى كرد و آنان را با يكديگر برادرمى نمود، با ابوذر شرط كرد كه نافرمانى سلمان را ننمايد (۸) .

آن روزى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با سلمان درباره مبارزه با نيروى دشمن مشورت مى كرد و سلمان عرضه مى داشت: در ايران ما، در چنين مواردى خندق حفر مى كنند و مسلمانان از پيشنهاد سلمان به تعجب مى افتادند و دوست مى داشتند كه او را به خودمنتسب گردانند و به همين منظور گفتند: سلمان از ماست، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلمان رابيش از پيش مورد لطف قرار داد و فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است »(۹) .

كار مهربانى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به سلمان به آنجا كشيد كه براى دفع توهم و يااعتراض عده اى فرمود: «من مامور شده ام چهار نفر را دوست بدارم و دستور بدهم كه آنان را دوست بدارند، اين چهار نفر عبارتند از: علىعليه‌السلام سلمان، ابوذر، و مقداد»(۱۰) .

سلمان نه تنها مورد محبت حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، بلكه تا آنجا مورداعتماد و امين پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على بن ابيطالبعليه‌السلام قرار گرفت كه، شب عروسى حضرت زهراعليها‌السلام مركب سوارى آن مخدره را از جلو مى كشيد و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از عقب سر، آن را مى راند تا به خانه علىعليه‌السلام رسيدند(۱۱) .

پس از ازدواج علىعليه‌السلام هم سلمان، مشاور حضرت زهرا و رازدار آن بانوى عزيزبود و گاه و بيگاه درد دلهاى آن مخدره را براى رسول خدا و علىعليه‌السلام بيان مى نمود.

سلمان فارسى، تنها در زمان زندگى خود و يا سلامتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على بن ابيطالبعليه‌السلام مورد لطف و مرحمت و ستايش نبود، بلكه پس از مرگ هم تا آنجا مورداحترام و عنايت اين خانواده بود كه حضرت صادقعليه‌السلام در اين باره، مورد اعتراض قرار مى گرفت!

ولى آن حضرت در برابر اعتراضات ديگران مى فرمود: «علت اينكه من سلمان رابه نيكى ياد مى كنم اين است كه، او داراى سه خصلت بود: خواسته علىعليه‌السلام را برخواسته خود مقدم مى داشت، فقراء را دوست مى داشت و آنان را بر ثروتمندان برترمى دانست، و دوستدار علم و دانشمندان بود»(۱۲) .

روش امنيتى سلمان

سلمان كه با اذن علىعليه‌السلام از سوى خليفه دوم، سمت استاندارى مداين را قبول كرد(۱۳) وقتى وارد مداين شد، به زنبيل بافى مشغول گرديد تا زندگى خويش را تامين كند، زيرا با اينكه سهميه او پنج هزار درهم بود، آن را در راه خدا انفاق مى كرد ومى گفت: دوست مى دارم از دسترنج خود ارتزاق كنم، و به كارهاى مردم هم رسيدگى نمايم(۱۴) .

شغل اختصاصى سلمان، سبب شد كه، عده اى از آنان كه چشمشان به ظواهردوخته بود، نسبت به وى و دستوراتش بى اعتنا گردند و به همين جهت، دزدى و فسادرواج يابد، اما سلمان از مسجد خارج شد و به يك سگ كه در كنار راه بود جمله اى گفت...(۱۵) .

به دنبال جمله سلمان، ديگر كسى جرات نداشت شبها خارج از وقت مقرر، ازمنزل خارج گردد، زيرا آنان كه شب خارج شده بودند مورد حمله سگها قرار گرفتند وبه قتل رسيدند!(۱۶) .

سلمان فارسى

كتاب «سلمان فارسى » نوشته جناب دانشمند ارجمند آقاى احمدصادقى اردستانى، كه اينك در اختيار خوانندگان كتابهاى مذهبى قرار مى گيرد، يكى از آثارمتعددى است، كه عده اى از فضلاى حوزه علميه قم تاليف نموده و يا در دست تاليف دارند و به تدريج چاپ مى گردد و در اختيار طبقه جوان قرار مى گيرد.

اميد است اين نوشتار مورد توجه صاحب نظران قرار گيرد و نه تنها نويسنده محترم اين كتاب، در تكميل آثار ديگرش تشويق گردد، بلكه ساير دوستان عزيزمان هم كه تشخيص داده اند، از راه قلم بهتر مى توان به اجتماع خدمت كرد به كار خويش دلگرم تر شوند و در راهى كه در پيش گرفته اند، بيش از پيش كوشا باشند و محصول زحمات خود را به تدريج در اختيار خوانندگان عزيز قرار دهند.

قم - ديماه ۱۳۴۸

مصطفى زمانى نجف آبادى

پيشگفتار

در اين كتاب از يك قهرمان برگزيده مسلمان سخن به ميان مى آوريم، از سلمان فارسى، از سلمان محمدىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، يار ممتاز و عالى رتبه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . نويسنده در آثار مختلف اسلامى به كاوش پرداخته و اين كتاب محصول مطالعات تاريخى اوست كه اينك به صورت كارنامه خواندنى و درخشان از يك شخصيت بزرگ مسلمان در برابر خواننده عزيز گشوده مى شود.

خواندن اين سرگذشت تاريخى براى ملت ايران، بيشتر از ديگران در خور مطالعه و دقت است، چون در روزگارى كه فضاى وطن ما را اوهام و خرافات مجوسيت وآتش پرستى فراگرفته و تاريك ساخته بود، اول كسى كه سد رؤيا پرستى وخيال پرورى و تبعيض نژادى را در هم شكست و شجاعانه و آزادانه براى يافتن يك مذهب واقعى و آرامش آفرين قدم استوارى برداشت، سلمان فارسى ايرانى بوده است. از اين نظر لازم است پيرامون اين شخصيت فوق العاده كه بيش از دو قرن زندگى كرد و اكنون حدود هيجده قرن از آغاز زندگى او مى گذرد عميق تر مطالعه كنيم، تا شخصيت درخشان و پرعظمت هم ميهن پيشقدم خود به اسلام را، درست تربشناسيم.

از كدام شهر بوده است؟

وقتى به كتابهاى تاريخى مراجعه مى كنيم در اين زمينه، كه آيا سلمان از كدام يك شهرهاى ايران بوده است غوغايى مى يابيم، كه مورخين در ميدان تاريخ به پا كرده اند!

گروهى او را اصفهانى دانسته، برخى وى را شيرازى خوانده و احيانا عده اى هم نوشته اند: قهرمان كتاب ما، از سرزمينهاى اهواز، شوشتر، رامهرمز و بهبهان برخاسته است و كسانى هم خواسته اند اصلا وجود چنين شخصى را در تاريخ اسلام انكار كنند!!

محمد بن عبدالبر، مورخ بزرگ اسلامى مى نويسد: «سلمان اصالتا از رامهرمز فارس، از قريه اى كه آن را «جى »(۱۷) مى ناميدند مى باشد و بعضى هم او را اصفهانى معرفى كرده اند»(۱۸) .

نويسنده كتاب «قاموس الرجال » در مورد اصالت سلمان اظهار نظرى نكرده، بلكه با ترديد اينگونه نوشته است: «سلمان يا از شيراز يا اهل رامهرمز يا اهواز يا شوشتر ويا قريه «جى » در اصفهان مى باشد»(۱۹) .

بعضى هم گفته اند: وى اهل بهبهان بوده است. ولى آنچه قفل اين مشكل رامى گشايد و شعله اين جدال را خاموش مى كند اين است كه بگوييم: پدر و مادرسلمان از اصفهان بوده اند و سپس به كازرون رفته اند و در آنجا زندگى خويش را آغازنموده اند. زيرا در متون تاريخى سخن از اصفهانى بودن سلمان زياد آمده و آنگاه هم كه سلمان به تحريم اسلام قدم مى گذارد، وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او دستور مى دهدتا سرگذشت خود را بيان كند، وى ضمن توضيحات زيادى مى گويد: «من مردى پارسى، اهل اصفهان از قريه اى كه آن را «جى » مى نامند مى باشم »(۲۰) .

از طرف ديگر در تاريخ مى خوانيم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامه دامنه دارى براى برادرو بستگان سلمان به كازرون مى نويسد و اعلام مى دارد كه: مردم خاندان سلمان رامورد تكريم و احترام قرار دهند(۲۱) .

روى اين حساب، سلمان هم اصفهانى بوده، چون در آنجا متولد شده و مى زيسته، و بعد هم چون برادر و بستگان او به كازرون رفته اند، و اعضاى خانواده وى دركازرون مى زيسته اند، مى توان سلمان را هم اهل كازرون دانست.

بنابراين، سلمان اصالتا اهل اصفهان بوده، بعد به كازرون هجرت كرده، برادر وخانواده وى هم به آنجا مهاجرت نموده اند. و شايد هم او براى مدتى به شيراز و اهوازو شوشتر و بهبهان و رامهرمز كه در تاريخ آمده مهاجرت داشته، و شايد هم آن روز به همه اين مناطق، شيراز اطلاق مى شده است.

آنچه مسلم است سلمان مسلمانى رشيد و ممتاز و سر سلسله تمام ياران پيامبراسلام بوده است، و ما هم هدف خود را كه عبارت است از آشنايى با مقام درخشان وى و سرمشق و آموزش گرفتن از آن شخصيت ايمانى و اخلاقى دنبال مى كنيم و به قول خود او مى گوييم: «سلمان فرزند اسلام است »(۲۲) .

اما وجود چشمه سلمان، در مشرق دشت ارژن، قبرستان سلمانيها در كازرون، كه هم اكنون آثارى از آن هست، مسجد جامع عقيق كه به مسجد ملابرات معروف است و نامه رسول خدا به عنوان معافيت خاندان سلمان و بلكه تمام اهالى كازرون، اين هانشانه و دليلى است، كه برادر و اعضاى خانواده سلمان از اصفهان به كازرون مهاجرت كرده باشند.

سلمان پاك

«سلمان پاك » نام كتابى است كه دكتر عبدالرحمن بدوى براى يك قسمت از چهارقسمت كتاب خويش تحت عنوان «شخصيات قلقة فى الاسلام » انتخاب كرده است. اصل اين كتاب را پروفسور «لوئى ماسينيون » اسلام شناس فرانسوى نگاشته و «عبدالرحمن بدوى » آن را به عربى آورده، و آقاى دكتر على شريعتى هم آن را ازعربى و فرانسه، به پارسى ترجمه كرده است.

در اين كتاب به خوبى روشن است كه «ماسينيون » به همه كتابهاى مستند تاريخى دست رسى كامل نداشته و تنها از چند كتاب دست خورده و رساله هايى كه مورخين مرموز از گوشه و كنار، افسانه ها را با مطالب تاريخى بهم بافته اند استفاده كرده است!

ماسينيون مى نويسد: «در سال ۱۹۹۲ «هوروويتز» در رساله موجز و فشرده و بسيارتندى كوشيد تا نشان دهد كه سيره سلمان خرافه اى بوده كه از بحث اشتقاقى مربوط به كلمه «خندق » زائيده شده است، و در اين موضوع از نظريه «ماكس مولر» كه ريشه خرافه را در يك نوع بيمارى زبان مى داند پيروى كرده است. به نظر وى در آغاز تنهايك نام ساده «سلمان » در فهرستهاى غيردقيقى يافت مى شده است، كه مدافعين اسلام مى كوشيدند تااز اسامى «شهود اهل كتاب »(۲۳) يهوديان و مسيحيانى كه در آغاز كار به رسالت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان آورده اند، تنظيم كنند. اين نام كه بطور مبهمى به يك ايرانى نسبت داده شده است براى آراستن جنگ خندق بكار رفته است.

كلمه خندق، كه از زمان قديم معرب شده، ولى از اصل ايرانى آمده است و يك كاراستراتژيكى را كه فكر مى كنند ريشه ايرانى داشته است بيان مى كند، اين فكر را القاءكرد، كه از نام سلمان (فارسى) كه از او هيچ خبر نمى شناختند، يك مهندس ايرانى، يك مزدكى مسلمان شده، و مشاور خاص محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسازند و بدين طريق زمينه رامهيا كردند، تا نامش را در فهرست شيعى اولين مدافعان آل علىعليه‌السلام ثبت كردند. براساس اين فرضيه هورو، ساير تفاصيل مربوط به حيات سلمان را زاييده همين خرافه اشتقاقى مى داند! »(۲۴) .

داورى ماسينيون

ولى «ماسينيون » كه تا اندازه اى عادلانه تر فكر كرده، در صفحه بعد و همچنين دراواخر كتاب خود به دفاع از حريم سلمان پرداخته و در مطالب تاريخى كه همه بايدمقلد باشيم، اينگونه به اجتهاد پرداخته است: «اشكالى نخواهد داشت كه فكر كنيم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - در كنار همكاران بزرگ سياسى و آن همه هم پيمانان سودجو ومشكوكش - دوستانى مطمئن داشته كه دلش به آنها نزديكتر بوده است، تا به تحريكات سياسى حرمش. و پس از خديجه وزيد، و بيشتر از اين دو به حذيفه وسلمان دلبستگى داشته است »(۲۵) .

نيز ماسينيون مى نگارد: «زهرى كه «هورووتيز» در اينجا از او پيروى مى كند: مزدور بنى اميه بوده است و مى كوشيده ارزش «شاهدى » را كه از جانب شيعيان انقلابى ستايش شده است، تباه سازد»!(۲۶) .

حديث: سلمان منا

از پروفسور «ماسينيون » اسلام شناس فرانسوى، تاكنون با احترام نام برديم و او رايك مورخ و محقق منصف قلمداد كرديم، و در كتاب «سلمان پاك » هم مطالب مهم وقابل دقتى آورده است.

اما نبايد غافل بود كه همه اظهارات و نوشته هاى چنين افرادى براى ما قابل قبول واعتماد نيست! چون گاهى اين محققين و مورخين به كتابهاى اصيل و صحيح اسلامى دست رسى نداشته و گاهى هم دستخوش وسوسه ها و ماموريتهايى مى شده اند، كه مجبور بوده اند نابجا اظهارنظر كرده و مسائل اعتقادى و مذهبى را با اوهام و افسانه هادرآميزند! تا در نتيجه ديگران از اين آب گل آلود، بهتر ماهى بگيرند!

اكنون ما به عنوان نمونه سه مورد از سهل انگاريهاى آقاى «ماسينيون » راخاطرنشان ساخته و به پاسخ آن مى پردازيم:

الف: يك مورد مربوط به: «سلمان منا اهل البيت »، حديث معروف نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، كه همه مورخين اسلامى آن را ثبت كرده اند، ولى ماسينيون به استناد «سيره ابن هشام » اينطور نوشته است:

«درباره حديث: «سلمان منا اهل البيت » اين حديث بر يك روايت واحد، از يك راوى مدنى (كثيربن عبدالله بن عمروبن عوف يشكرى) استوار است، كه ابن هشام و «واقدى » آن را ضعيف و «يقال » تلقى كرده اند»(۲۷) .

در پاسخ اين ادعا مى گوييم:

۱- ابن هشام و «واقدى » حديث را ضعيف ندانسته، بلكه با صحت و قاطعيت، آن را روايت كرده اند(۲۸) .

۲- غير از اين دو تاريخنگار، مورخان فراوانى، از شيعه و اهل سنت، حديث راروايت نموده، كه براى اطلاع بيشتر به كتابهاى: الاصابة، الاستيعاب، اسد الغابة، صفة الصفوة، قاموس الرجال، نقد الرجال و كتب صحيح ديگرى كه در پاورقيهاى اين كتاب نشانى آنها آمده، لازم است مراجعه شود.

ب: مورد دومى كه «ماسينيون » را دچار اشتباه كرده، مسئله بردگى و آزادى سلمان است، كه وى اينطور به سؤال شگفت مندانه خويش مى پردازد: «چگونه سلمان كه عرب نبود پس از آزادى از بردگى توانست در ميان اين امت جوانى كه در مدينه پديد آمده بود جاى بگيرد؟

چون وى به وسيله عده اى آزاد شده بود، و بايد برده آزاد شده همه كسانى باشد، كه در بازخريد وى سهيم بوده اند! ؟

با اين حال، كمى بعد اعلام مى شود كه: وى آزاد شده شخص پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است! »(۲۹) .

جواب قسمت اول سؤال، در دو محور توضيح داده مى شود:

۱- توجه داريد كه ماسينيون در وهله اول تعجب مى كند كه، سلمان پارسى چگونه توانسته است در ميان ملت عرب زندگى كند؟ در صورتى كه خود در صفحه ۹۱ و ۷۴ «سلمان پاك »، موضوع اخوت اسلامى را ميان «صهيب يونانى »، بلال حبشى و سلمان ايرانى عامل وحدت و معاشرت دانسته است و مى بايست اين شبهه او برطرف گرديده باشد.

۲- اضافه بر اين، در مكتب صلح آفرين اسلام هر يك از عرب و عجم و اروپايى و آفريقايى بر ديگرى امتيازى ندارند و تنها ملاك ارزشها و برترى ها، مقام ايمان وخداشناسى در افراد مى باشد و اسلام با هرگونه خرافه پرستى و افتخار به رنگ وپوست بدن و نژادپرستى، شديدا مبارزه كرده است(۳۰) .

همان روز هم اگر كسى چنين خيالى را در ذهن خود مى پرورانيد و احيانا به زبان مى آورد كه: سلمان پارسى است و ما عربها، بر او امتياز داريم، با مخالفت وسرزنش رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مواجه مى شد!(۳۱) .

ج: مورد سومى كه «ماسينيون » راه خيال را پيموده است، مسئله بردگى و آزادى سلمان است كه: «سلمانى كه برده يك يهودى بوده بعد به همكارى چند مسلمان وسرپرستى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خريدارى و آزاد شده، بايد بنده همه كسانى باشد كه او راخريده اند»(۳۲) .

در صورتى كه خيلى روشن است، كسى كه آزاد شد، ديگر بنده نيست، بلكه مسلمانان او را خريدند و در راه خدا آزاد كردند، و از حالت «بردگى » بيرون آمد، مثل پارچه سفيدى كه به رنگ «مشكى » در آمده و رنگ ديگرى به خود گرفته است.

بنابراين، سلمانى كه «برده » بود و سپس آزاد شد، ديگر بردگى او معنايى ندارد، تاانگشت حيرت به دندان بگيريم كه متعلق به كداميك از خريدارانش مى باشد؟ بلكه همه او را خريدند و در راه خدا آزاد كردند، و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم بانى آزادى وى بوده است. با اين بيان مشكل «ماسينيون » حل مى شود، و تناقضى هم وجود نخواهدداشت.

البته، كتاب «سلمان پاك » مطالب جالب و قابل مطالعه اى هم دارد، غير از ايرادهاى بالا هم در اين كتاب مسايل ديگرى كه سزاوار بحث و بررسى است، به چشم مى خورد، كه در فرصت مناسب، مى بايست به آن پرداخت.

هدف ما

منظور ما در اين نوشته اين است كه، يك مسلمان پيشقدم ايرانى را به هم ميهنان عزيز معرفى كنيم و از سرگذشت آموزنده اين مرد بزرگ درس فضائل و انسانيت بگيريم. در اين زمينه ها گروهى ديگر از دوستان ما نيز قدمهاى مثبت و فعالانه اى برداشته اند، كه در شرف اتمام است، ما كاميابى آنها را آرزومنديم تا مردان رشيد وعاليمقام اسلام را به دوستداران اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و شخصيتهاى بزرگ وخدمتگزار اسلام، معرفى نمايند.

در پايان اين پيشگفتار، از فداكاريها و دلسوزيهاى بزرگوارانه استاد ارجمندجناب آقاى مصطفى زمانى كه از راهنمايى هاى دلسوزانه خويش مرا بى بهره نگذاشته اند، سپاسگزارم.

قم - احمد صادقى اردستانى - پائيز ۱۳۴۸.

پى نوشتها:

۱. رئيس دانشگاه عالى مسيحى لبنان، فتاوى صحابى كبير، ص ۵۸ و۳۲۳.

۲. اصول كافى، ج ۲، ص ۵۳.

۳. تحف العقول، ص ۲۶۱، طبع نجف.

۴. تاريخ طبرى، ج ۳، ص ۱۲۵.

۵. سوره والعصر.

۶. مقدمه استاد، براى رعايت اختصار، تلخيص شده است.

۷. سفينة البحار، ج ۱، ص ۶۴۶.

۸. تحفة الاحباب، ص ۱۲۹.

۹. اعيان الشيعه، ج ۲، ص ۲۶۵.

۱۰. سفينة البحار، ج ۱، ص ۶۴۶.

۱۱. سفينة البحار، ج ۱، ص ۶۴۸.

۱۲. سفينة البحار، ج ۱، ص ۶۴۸.

۱۳. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۸ص ۳۹.

۱۴. سفينة البحار، ج ۱، ص ۲۶۷ و شرح ابن ابى الحديد، ج ۱۸، ص ۳۷.

۱۵. برنامه سخن گفتن اولياء خدا را با حيوانات در كتاب: سليمان و بلقيس، كتاب ششم فرهنگ اسلام مطالعه فرماييد.

۱۶. تحفة الاحباب، ص ۱۳۰.

۱۷. الاستيعاب، ج ۲، ص ۵۷.

۱۸. جى، نام قديم اصفهان بوده، الآن آباد نيست، از آن شهر جداست و مردم آن را شهرستان مى نامند. پاورقى السيرة النبوية، ج ۱، ص ۲۲۲. حسن عميد و دهخدا مى نويسند: جى، لقب قديم اصفهان بوده، واكنون نام دهستانى از توابع اصفهان است. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص ۳۵۲، لغت نامه دهخدا، ج ۱۷، ص ۱۸۳.

۱۹. قاموس الرجال، ج ۴، ص ۴۳۲.

۲۰. السيرة النبوية، ج ۱، ص ۲۲۸.

۲۱. همين كتاب، ص ۹۹ و بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۶۸.

۲۲. الاستيعاب، ج ۲، ص ۶۱.

۲۳. گروهى از اهل تسنن عقيده دارند: منظور از «من عنده علم الكتاب » عبدالله سلام، تميم الدارى و سلمان فارسى يا مطلق پيروان تورات و انجيل مى باشند. خلافت و ولايت، ص ۲۱۲.

۲۴. سلمان پاك ص ۷۷.

۲۵. سلمان پاك ص ۱۴۶.

۲۶. همان مدرك ص ۹۲.

۲۷. سلمان پاك، ص ۹۴.

۲۸. السيرة النبوية، ج ۱، ص ۷۲، و ترجمه مغازى واقدى، ج ۲، ص ۳۳۴.

۲۹. سلمان پاك، ص ۹۱.

۳۰. كنزالعمال، ج ۳، ص ۹۲.

۳۱. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۷۴.

۳۲. سلمان پاك، ص ۹۱.