سلمان فارسی استاندار مداین

سلمان فارسی استاندار مداین0%

سلمان فارسی استاندار مداین نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

سلمان فارسی استاندار مداین

نویسنده: احمد صادقی اردستانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24021
دانلود: 3222

سلمان فارسی استاندار مداین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 42 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24021 / دانلود: 3222
اندازه اندازه اندازه
سلمان فارسی استاندار مداین

سلمان فارسی استاندار مداین

نویسنده:
فارسی

 

سلمان فارسی اولین ایرانی سعادت‌ مندی بود که برای شناسایی خدای یکتا و فرار از ستم و بیدادگری بار سفر بست و پس از کاوش‌ های فراوان، سرانجام اسلام را پذیرفت و در زمرة صحابه بزرگ حضرت محمد (ص)، درآمد. پاکی و صداقت و فداکاری‌های خالصانه وی سبب شد تا از نزدیک‌ ترین یاران پیامبر شود، به طوری که دربارة او فرمود: «سلمان منّا اهل البیت». اثر حاضر، شرح حال این مرد بزرگ را براساس منابع معتبر، به تفصیل بررسی کرده است.

فصل هشتم : سخنان حكيمانه و روشهاى سازنده

سخنان حكيمانه و روشهاى سازنده

سلمان فارسى را، داناى به احكام دو كتاب آسمانى، يعنى انجيل و قرآن، و به بيان امام صادقعليه‌السلام داناى به معارف شريعت حضرت عيسىعليه‌السلام و پيامبر اسلام دانسته اند(۱) .

«فضل بن شاذان » هم گفته: كسى از سلمان در اسلام، فقيه تر و عالم تر نبوده است(۲) .

امام علىعليه‌السلام هم سلمان را: لقمان حكيم امت ناميده است(۳) .

و امام صادقعليه‌السلام نيز فرموده است: علم و دانش سلمان، درياى مواج بى پايان است(۴)

اكنون از داناى به احكام دو شريعت، فقيه ترين افراد امت، لقمان حكيم مسلمانان و درياى بى كران علم ودانش و حكمت، غير از اينكه در فصلهاى ديگراين كتاب، مطالبى را بررسى كرديم، در اين فصل به طور جداگانه، سخنان آموزنده وحكيمانه اين صحابى جليل القدر را، در زمينه مسايل اعتقادى، اخلاقى و اجتماعى، مورد مطالعه و بررسى قرار مى دهيم:

۱- شكرگزارى

عبدالله بن سنان، از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده، كه آن حضرت فرمود: سلمان خطابه اى ايراد كرد و گفت: حمد خدايى را كه مرا به دين خويش هدايت كرد، پس از آنكه در اين وادى نبودم و مستوجب آتش مى شدم. تا اينكه خداوند مهربان محبت خويش را در قلب من قرار داد، و در حالى كه گرسنه و تشنه بودم و قوم وخويشم مرا طرد كردند و هيچ مال و مركبى نداشتم، به حضور محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيدم، علم و عرفان آموختم، و نشانه هايى بدست آوردم، كه معلوم شد خداوند مرا ازگمراهى و آتش نجات داده، و به دنياى معرفت اسلام وارد شدم...(۵) .

۲- كار جانشينى

على بن يونس عاملى، از سبط بن جوزى روايت مى كند: گروهى از اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از سلمان سؤال كردند: كار جانشينى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از آن حضرت به عهده كيست؟ سلمان اشعارى خواند كه ترجمه آن چنين است:

گمان نمى كنم اين مقام از خاندان هاشم، و از ميان آنان متعلق به غير «ابوالحسن - ع » باشد.

آيا علىعليه‌السلام اول كسى نيست، كه به سوى قبله نماز خواند؟ و نيز از همه مردم به احكام و آداب دين داناتر است؟

در ميان مردم كسى نيست كه همه گونه خير و صلاح در او جمع شده باشد، وداراى همه فضائل و كمالات انسانى، چون علىعليه‌السلام باشد.

اصحاب با شنيدن اين سخن از سلمان، به سوى «سقيفه » حركت كردند، اماوقتى آنجا رسيدند، ديدند كار از كار گذشته بود، بدين جهت باز گشتند و خبر كارانجام شده را به اطلاع سلمان رساندند، وى گفت: كردند و نيك نكردند(۶) .

۳- فرار از قرآن!

«محمد بن حكيم » مى گويد: در حضور امام باقرعليه‌السلام ، سخن از سلمان به ميان آمد، آن حضرت فرمود: او سلمان محمدىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، به راستى سلمان از خاندان ما اهل بيتعليه‌السلام است، سلمان بارها به مردم مى گفت: شما از آغوش قرآن گريختيدو به احاديث پناه برديد، چون قرآن را كتابى يافتيد كه دقيق است و شما را در اموركوچكى مثل: شكاف روى هسته خرما، پوست نازك ميان خرما و هسته آن، نوارنازك نخى و چيزى كه به اندازه دانه «خردل » است، به حساب مى كشد، و اين دقيق كارى براى شما سنگين بود، بدين جهت به طرف احاديث شتافتيد (به گمان اينكه براى شما) گشايش و راه آسانترى وجود دارد(۷) .

۴- نمونه زن مؤمن

در تفسير آيه: خداوند براى اهل ايمان، زن فرعون را مثال زده(۸) چون فرعون به خاطر ديندارى او را شكنجه مى داد، سلمان مى گويد: آن زن را زير آفتاب داغ شكنجه مى دادند، و هرگاه او را رها مى كردند و كنار مى رفتند، فرشتگان الهى بر اوسايه مى انداختند و آن زن خانه اى را كه در بهشت برايش ساخته بودند، مشاهده مى كرد(۹) .

۵- محروميت از نماز شب

كسى براى راهنمايى به سلمان فارسى مراجعه نمود و گفت: اى ابوعبدالله! علت چيست كه من براى خواندن نماز شب توانايى ندارم و اين توفيق از من سلب شده است؟

سلمان پاسخ داد: در روز گناه و نافرمانى خداوند را انجام مده. البته مردى هم به حضور اميرمؤمنانعليه‌السلام رسيد و گفت: من از نماز شب محروم هستم.

امام علىعليه‌السلام هم فرمود: تو مردى هستى، كه گناهانت دست و پاى تو را بسته است(۱۰)

۶- قلب و پيكر

ابوبخترى، از سلمان روايت مى كند، كه وى مى گفت: داستان قلب انسان و پيكراو، مانند شخص نابينا و رفيق زمينگير او مى باشد، زيرا شخص زمينگير چشم داردولى كمر و قدرت حركت ندارد، كه بتواند برخيزد و ميوه را از شاخه درخت بچيند، اما چون چشم دارد رفيق نابيناى خود را راهنمايى مى كند، او ميوه را مى چيند وخود مى خورد وبه رفيق زمينگير هم مى خوراند(۱۱) .

اين سخن حكيمانه سلمان، غير از اينكه هماهنگى و لزوم همكارى در عناصروجودى شخص انسان را براى پيشرفت كارها و رسيدن به نيازمنديها بيان مى كند، ضرورت هماهنگى و تعاون افراد و عناصر انسانى را در ساختار جامعه بشرى روشن مى گرداند، چنانكه شاعر هم سروده است:

يكى چشم و آن ديگرى، پا شويم

به هر جا كه بايد، در آنجا شويم

يك آييم ما هر دو تن، زان سپس

به هر كار ما را بود، دست رس

حكيمانه گفت و پذيرفت، لنگ

رهيدند آن هر دو، از قيد و ننگ

به گيتى اگر بنگرى، فى المثل

همه خلق، در حكم كور و شل(۱۲)

۷- ميهمان ناشكر!

حضرت عبدالعظيم بن عبدالله حسنىعليه‌السلام از اجداد خود(۱۳) و آنان از امام علىعليه‌السلام روايت مى كنند: سلمان، ابوذر را به خانه خويش دعوت كرد، اما بيش از دو عدد نان سر سفره نگذاشت!

ابوذر، كه از اين پذيرايى ساده و زاهدانه تعجب كرده بود، نانها را اندكى جابجانمود و غير از آن چيز ديگرى را مشاهده نكرد!

سلمان كه متوجه رفتار انتظارمندانه ابوذر شده بود، گفت: ابوذر! چرا اين دو عددنان را اين طرف و آن طرف مى كنى؟

ابوذر گفت: بيم داشتم كه مبادا نانها درست پخته نشده باشد!

سلمان با ديدن آن رفتار سخت خشمناك شد و گفت: با چه جراتى نانها را زير ورو كرده، و ناسپاسى مى كنى؟ به خدا سوگند، براى تهيه همين نان، آب، فرشتگان مامور انتقال آب به بادها، و انتقال بادها به ابرها و تبديل ابرها به بارانى كه به زمين مى بارد، تلاش كرده اند، رعد جهيدن كرده، و بالاخره زمين و چوب و آهن وحيوانات و آتش و هيزم و نمك و عناصرى كه نمى توان شمرد، فعاليت و همكارى كرده اند، تا اين نان پديد آمده است. آن وقت چگونه مى توانى شكر اين همه نعمت را به جا آورى؟

ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند

تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى

همه از بهر تو، سر گشته و فرمان بردار

شرط انصاف نباشد، كه توفرمان نبرى(۱۴)

ابوذر، با شنيدن سخنان حيكمانه سلمان، گفت: نخست به درگاهى الهى توبه ودرخواست آمرزش مى كنم، و نيز از رفتارى را كه ناپسند مى دارى، از تو پوزش مى طلبم(۱۵) .

اين نكته قابل توضيح است كه: امام صادقعليه‌السلام فرموده است: هرگاه كسى ازبرادران دينى به خانه ات آيد، با هر چه موجود است او را پذيرايى كن، اما چنانچه خود او را دعوت كرده اى، اگر چه با زحمت هم شده، بايد درست از ميهمان پذيرايى نمايى(۱۶) تا حق ميهمان ضايع نگردد.

بنابراين، سلمان هم با توجه به اينكه خود، ابوذر را دعوت نموده، مى بايست ازاو پذيرايى مناسب به عمل آورد، در حالى كه ملاحظه كرديم، بر خلاف اين وظيفه رفتار نموده است.

در اين صورت، عمل سلمان را چگونه بايد توجيه كرد؟ بايد بگوييم: سخن امام صادقعليه‌السلام در شرايط عادى و براى افراد معمولى است، در حالى كه «زهد سلمان » او را در مقام شخصيت فوق العاده و استثنايى قرار داده، به خصوص اگر اين ميهمانى در زمان استاندارى وى بر «مداين » صورت گرفته باشد، كه در اين صورت مقام بلند و موقعيت خاص وى، نسبت به مردم و جامعه اسلامى، اينگونه مراقبتهاى اخلاقى و اجتماعى را، مى طلبيده است.

۸- ميهمانان پر توقع

ابووائل، مى گويد: من با دوستى كه همراه داشتم، به خانه سلمان فارسى واردشديم، و مدتى نزد او مانديم تا اينكه وقت غذا خوردن رسيد.

سلمان گفت: اگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا از تكلف (خويشتن را براى ميهمان به زحمت زياد انداختن) منع نكرده بود، براى شما زحمت زياد مى كشيدم (و پذيرايى مناسب انجام مى دادم) ، آنگاه سفره را پهن كرد، و سپس نان و نمك ساده اى كه باآن نمك چيزى مخلوط نشده بود، آورد.

اما رفيق من گفت: اگر مقدارى «مرزه » يا «اوشن » بود كه با نمك مخلوطمى كرديم، وضع غذا بهتر مى شد.

سلمان، با شنيدن اين تقاضا آفتابه خود را فرستاد، تا نزد كاسب گروگان بگذارند وسبزى خشك «مرزه » يا «اوشن » تهيه شد. وقتى غذا خوردن را به پايان رسانديم دوست من گفت: حمد خداوندى را كه ما را با خوردن اين غذا، قانع و سازگار قرارداد.

اما سلمان، با شنيدن چنين ستايشى از ميهمان پرتوقع گفت: اگر با خوراك موجودقانع و سازگار بودى، آفتابه من به گروگان نمى رفت(۱۷) .

آرى، سلمان مى خواست، سخن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرموده بود: من افرادزحمت ساز و دردسرآور را دوست نمى دارم(۱۸) و هم چنين فرموده بود: نحن معاشرالانبياء و الاولياء، برآء من التكلف(۱۹) را لباس عمل پوشانده باشد.

۹- شش چيز عجيب!

امام صادقعليه‌السلام فرموده است: سلمان فارسى مى گفت: من از شش چيز تعجب مى كنم: سه چيز مرا به خنده مى اندازد، و سه چيز مرا به گريه وادار مى كند!

اما آن سه چيزى كه موجب گريه من مى شود: جدايى از دوستانم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحزب و ياران صالح او، وحشت از شروع روز قيامت، و آن گاه كه در پيشگاه خداوندقرار مى گيرم، مى باشد.

اما آن سه چيزى كه سبب خنده من مى شود: وضع افرادى است كه دنبال دنيامى روند، اما مرگ آنها را دنبال مى كند، كسى كه از خود و خدا غافل است اما هرگزخداوند او را و اعمال او را مورد غفلت و فراموشى قرار نمى دهد، و كسى كه باقهقهه دهان خود را پر از خنده مى كند، و نمى داند خداوند از او راضى يا خشمناك است!(۲۰) .

۱۰- حالت چطور است؟

«ابن مسيب » روايت مى كند: اميرمؤمنانعليه‌السلام يك روز از خانه خارج شد و باسلمان برخورد كرد، فرمود: حالت چطور است، اى ابو عبدالله؟

سلمان گفت: سر از خواب بر داشتم، در حالى كه در چهار غم و فكر به سر مى برم!

امام علىعليه‌السلام فرمود: چه غم و غصه هايى دارى؟

سلمان جواب داد: غم وغصه افراد خانواده كه نان مى خواهند و نيازمنديهايى دارند، به فكر خداوند متعال بودم كه از من اطاعت مى خواهد، در فكر و غم كارشيطان بودم كه به گناه راهنمايى مى كند، و نيز در فكر كار ملك موت بودم كه از من روح طلب مى كند!

امام علىعليه‌السلام فرمود: سلمان! به تو مژده مى دهم كه براى هر يك از اين فكرها وغمها، در پيشگاه خداوند داراى درجه و مقامهايى خواهى بود. زيرا من هم يك روزبه حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيدم و آن حضرت به من فرمود: در چه حالى به سرمى برى؟

گفتم: غير از آب چيزى ندارم، و غم و غصه دو كودكانم حسن و حسينعليه‌السلام مرارنج مى دهد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى علىعليه‌السلام ! غم و غصه عيال پوششى از آتش دوزخ است، اطاعت خداوند امان از عذاب، صبر بر تهيدستى و نادارى جهاد و بلكه بالاتراز شصت سال عبادت است، و به فكر مرگ بودن كفاره گناهان مى باشد.

اى علىعليه‌السلام ! اين را بدان، كه روزى بندگان به عهده خداوند متعال است، و غم وغصه تو به حال آنان نفع و ضررى ندارد، اما تو از اين غمخوارى پاداش مى برى، درعين حال، سخت ترين غمها، غم و غصه عيال و اعضاى خانواده است(۲۱) .

۱۱- كيف اصبحت؟

«جابر بن عبدالله انصارى » مى گويد: به سلمان گفتم: شب را چگونه به صبح آوردى؟

سلمان گفت: چگونه شب را به صبح مى آورد، كسى كه پايان كار او مرگ است؟ خانه او قبر خواهد بود، جانوران داخل زمين همسايگان وى، و اگر خداوند او رامشمول غفران خويش قرار ندهد، آتش جايگاه او است؟!(۲۲) .

۱۲- ظلم به مردم

جرير بن عبدالله مى گويد: به درختى عبور كردم، كه شخصى زير آن خوابيده وپارچه اى را روى خود انداخته بود، اما به خاطر گردش خورشيد، آفتاب روى آن شخص مى تابيد، من پارچه را روى او كشيدم، اما وى در آن حال بيدار شد و من متوجه شدم او سلمان فارسى است، و خدمت خود را در حق او توضيح دادم.

آن گاه سلمان، بدين گونه به نصيحت من پرداخت: اى جرير! در برابر خداوندمطيع و فروتن باش، زيرا هر كس در دنيا در برابر خداوند فروتن و تسليم باشد، روزقيامت خداوند به او مقام بلندى خواهد داد.

اى جرير! مى دانى ظلمات روز قيامت از چيست؟

گفتم: نمى دانم.

سلمان گفت: ظلم الناس بعضهم بعضا فى الدنيا.

ظلم و ستم مردم در دنيا نسبت به هم، موجب تاريكى و ظلمات روز قيامت مى شود(۲۳)

۱۳- زيان حرف زياد

سلمان فارسى مى گويد: اكثر الناس ذنوبا يوم القيامة، اكثر هم كلاما فى معصية الله(۲۴) .

گناه افرادى روز قيامت بيشتر خواهد بود، كه بيش از ديگران در راه گناه ومعصيت خداوند سخن گفته باشند.

۱۴- سجده و همنشينى

سلمان مى گويد: اگر لذت سجده در برابر خداوند متعال، و همنشينى با افرادخوش سخن نبود، كه عطر سخن آنان چون بوى خرماى تازه دلاويز است، آرزوى مرگ مى كردم(۲۵)

۱۵- عذاب قبر

امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده: كسى نزد سلمان فارسى رفت و گفت: براى من چيزى بيان كن، اما سلمان در برابر او سكوت كرد، آن مرد بار دوم درخواست خودرا تكرار كرد، ولى سلمان باز هم سكوت كرد! بدين جهت آن مرد پشت خويش را به سلمان كرد تا از نزد او برگردد، اما در آن حال قرائت مى كرد: آنهايى كه آيات دوشن مارا كه ما براى هدايت خلق نازل كرديم، كتمان نمودند..(۲۶) .

سلمان با شنيدن اين آيه قرآن، او را صدا زد (و در حالى كه وضع فكرى آن شخص را مى دانست) گفت: ما اگر كسى را امين يافتيم، براى او مطالبى بيان مى كنيم، اما به تو مى گويم: خود را براى «نكير» و «منكر» كه در قبر به سراغ تومى آيند آماده كن.

آنان از تو درباره پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و «سفارشهاى او» سؤال مى كنند، اگر شك وترديدى كردى، يا زير بار نرفتى، با پتك آهنين به سر تو مى زنند كه خاكستر مى شوى!

مرد گفت: بعد از آن چه مى شود؟

سلمان گفت: بعد زنده مى شوى و مورد عذاب و مجازات قرار مى گيرى.

مرد گفت: نكير و منكر چه كسانى هستند؟

سلمان گفت: آن دو مامورداخل قبر مى باشند.

مرد گفت: مگر فرشتگان در قبر هم مردم را عذاب مى كنند؟

سلمان گفت: آرى، چنين است(۲۷) .

۱۶- ميزان عمل

امام صادقعليه‌السلام فرموده است: ميان مردى (كه گرفتار روحيه نژادپرستى بود، وفضايل افراد غير عرب را نمى پذيرفت) با سلمان فارسى گفت و گوى تندى واقع شد.

آن مرد گفت: تو كيستى، و من كيستم؟!

سلمان (با بيان حكيمانه و هوشمندانه) پاسخ داد: اما اول پيدايش من و تو نطفه نجسى است، و آخر كار من و تو هم لاشه گنديده اى خواهد بود، اما وقتى روزقيامت فرا رسد و ميزان عمل برقرار گردد، هر كس كفه ميزان عمل او سبك بود، اوپست و فرومايه است، و كسى كه ميزان عمل او سنگين بود، كريم و بزرگوار خواهدبود(۲۸) .

۱۷- ارتباط ارواح

«سعيد بن مسيب » روايت مى كند: سلمان و عبدالله بن سلام، به هم رسيدند و باهم قرار گذاشتند، هر يك جلوتر از ديگرى از دنيا برود، از وضعى كه در جهان پس ازمرگ براى او پيش مى آيد، به كسى كه هنوز زنده است، اطلاع دهد.

عبدالله بن سلام گفت: اين كار چگونه ممكن است؟

سلمان گفت: ان ارواح المؤمنين فى برزخ الدنيا من الارض تذهب حيث شائت، و نفس الكافر فى سجين(۲۹) .

ارواح اهل ايمان، در «برزخ » دنيا كه روى زمين است (به سر مى برند) و هر جابخواهد مى روند، اما جان افراد كافر در «عذاب سجين »(۳۰) و حبس و زندان گرفتارمى باشند.

۱۸- آموختن ضرورى

«ابوبخترى » روايت مى كند: سلمان به «حذيفه يمان » گفت: ان العلم كثير، والعمر قصير، فخذ من العلم ما تحتاج اليه فى امر دينك، ودع ما سواه و لا تعانه(۳۱)

دامنه علم و دانش وسيع است، اما عمر انسان كوتاه مى باشد. بنابراين، علمى رابياموز كه در راه ديندارى خود بدان احتياج دارى، و به علوم ديگر توجه نداشته باش و آن را رها كن.

۱۹- بيمارى و گرفتارى مؤمن

سعيد بن مسيب مى گويد: با سلمان، به عيادت دوست او كه از قبيله «بنى كنده » بود رفتيم، سلمان با مشاهده آن دوست بيمار گفت: ان الله تعالى يبتلى عبده المؤمن بالبلاء، ثم يعافيه، فيكون كفارة لما مضى، فيستعتب فيما بقى(۳۲)

خداوند متعال، بنده مؤمن خود را به بلا و بيمارى مبتلا مى كند، سپس او راعافيت مى بخشد، و اين بيمارى كفاره گناهان گذشته او مى گردد، و از آن پس راه توبه و پاكى را پيش مى گيرد.

۲۰- براى عبور از صراط

سلمان نامه اى براى «ابودرداء» ارسال داشت و در آن نوشت: برادرم! بپرهيز ازجمع آورى ثروت زياد دنيا، كه نتوانى شكر و حق آن را ادا كنى، زيرا من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم، كه مى فرمود: روز قيامت ثروتمندى را كه با ثروت خود، اطاعت خداوند را انجام داده، در حالى كه ثروت او در برابرش قرار دارد، حاضر مى كنتد، آنگاه صراط مانع عبور او مى شود، اما مال و ثروت به او مى گويد: عبور كن چون حق خدا را كه در من بود ادا كرده اى.

سپس ثروتمندى را كه با مال خود اطاعت خداوند را انجام نداده، با دارايى او كه بر كتف او قرار داده شده، حاضر مى كنند، اما صراط مانع عبور او مى شود، آن وقت مال و ثروت او به او مى گويد: واى به حال تو! چرا حق خدا را از من نپرداختى؟ وخلاصه به سرزنش و هلاكت او مى پردازند(۳۳) .

۲۱- حساب خواب

زمخشرى مى نويسد: سلمان فارسى مى گفت: انى لاحتسب نومتى، كما احتسب يقظتى(۳۴)

من حساب خواب خود را هم دارم، همانطور كه حساب بيدارى (و فعاليت روزانه و كارهاى) خود را دارم.

۲۲- اهميت امانت

هم چنين، زمخشرى مى نويسد: كسى به سلمان گفت: فلانى براى تو سلام رساند.

سلمان گفت: اما انك لولم تفعل، لكانت امانة فى عنقك!(۳۵) .

اگر سلام او را نرسانده بودى، امانتى به عهده تو مى ماند، كه آن را ادا نكرده بودى!

۲۳- دعاى بعد از غذا

امام باقرعليه‌السلام فرموده است: پيوسته شيوه سلمان اين بود كه، هرگاه دست از غذاخوردن مى كشيد، مى گفت: خدايا! غذاى فراوان و پاكيزه اى به من عطا كردى، آن راافزون گردان، و من سير و سيراب شدم، آن را بر من گوارا كن(۳۶) .

۲۴- درد پسند

در روايتى آمده است، هرگاه سلمان مريض مى شد، به او مى گفتند: مى خواهيم براى تو طبيب بياوريم.

سلمان مى گفت: طبيب (خداوند) خود مرا بيمار كرده است.

مى گفتند: از خداوند عافيت و سلامتى خود را درخواست كن.

سلمان پاسخ مى داد: او به وضع و حال من آگاه است و احتياج به درخواست من ندارد(۳۷) .

البته سلمان، با توجه به مقام زهد و عرفان بلند خويش، كه گوياى مقام رضا وتسليم او در برابر ذات مقدس خداوند است، و «پسندد آنچه را جانان پسندد» اين سخن را بيان داشته است، اما براى افراد معمولى و شرايط عادى در روايت مى خوانيم:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: عليك بالدعاء، فان فيه شفاء من كل داء(۳۸) .

هرگز دعا را فراموش نكنيد، زيرا در «دعا» شفاى هر دردى وجود دارد.

۲۵- گسترش سلام

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده، كه سلمان فارسى رحمة الله عليه بارها مى گفت: افشوا سلام الله، فان سلام الله لا ينال الظالمين(۳۹) .

سلام الهى را پيوسته گسترش دهيد (به همه كس سلام كنيد و نگران نباشيد) زيرا سلام الهى، به حال ظالمان سودى نخواهد بخشيد.

۲۶- خطر حرص زياد

سهل بن حنيف، مى گويد: ميان سلمان و شخصى، بحث و گفت و گويى واقع شد، (وقتى سلمان ديد آن شخص زير بار حق نمى رود) گفت: خدايا! اين شخص رازنده بدار، تا به يكى از سه مصيبت گرفتار گردد. اما وقتى خشم او فرو نشست، سؤال كردم: اى ابو عبدالله! مى خواستى در حق او چه نفرينى كنى؟

سلمان پاسخ داد، فقط براى تو بيان مى كنم، مصيبتهاى سه گانه: فتنه دجال، وفتنه كسى كه او را كفن مى كند، و فتنه حرص شديدى است كه چنان بر مردم مسلطمى شود، كه در آن حال هر بلايى به سر آنها آيد (و هر ضربه دينى ببينند) نگرانى نخواهند داشت(۴۰) .

۲۷- نماز شب

در روايتى مى خوانيم: كسى از سلمان تقاضا كرد، او را راهنمايى كند، كه چه خصلتهايى را به كار گيرد، تا موجب تقويت روابط ميان خلق و خدا گردد؟

سلمان سفارش كرد: سلام را گسترش دهد، نيازمندان را اطعام كند، و آن گاه كه مردم در خواب به سر مى برند، به نماز شب و راز و نياز با خداوند برخيزد(۴۱)

۲۸- طبيب مؤمن

ابو سعيد وهبى، روايت مى كند كه سلمان مى گفت: وضع هر شخص مؤمن دردنيا، مثل وضع مريضى است كه، طبيب او همراه اوست، و درد و درمان او رامى داند. هرگاه آن مريض مى خواهد غذاى نابابى را كه به ضرر وست بخورد، او رااز آن غذا باز مى دارد، و مى گويد: به آن نزديك مشو كه موجب هلاكت تو مى گردد، و بالاخره آن طبيب پيوسته مراقب او مى باشد، تا بهبودى يابد.

آرى، وضع يك مؤمن هم چنين است، در دنيا به خيلى چيزها و كارها تمايل پيدا مى كند، اما خداى مهربان او را از آنها باز مى دارد، تا بدين وسيله سالم بماند، اعمال او موجب رضايت خداوند قرار گيرد، و خداوند او را به بهشت وارد گرداند(۴۲) .

۲۹- آموزش حكمت

ميمون بن مهران، روايت كرده است: حذيفة بن يمان و سلمان فارسى، به خيمه زن عربى از طايفه «نبط » وارد شدند، و از او سؤال كردند: در خيمه جاى پاك وطاهرى هست، تا آنان نماز بخوانند؟

زن عرب پاسخ داد: براى خواندن نماز، قلب خويش را پاك گردانيد. آن گاه يكى از آنان گفت: سخن حكيمانه اين زن را بگير و به كار ببند، اگر چه اين سخن حكيمانه، ازقلب زن كافرى تراوش كرده است(۴۳) .

پى نوشتها:

۱. نفس الرحمن، ص ۲۱۸; الدرجات الرفيعة، ص ۲۱۱; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۸، ص ۳۶.

۲. الدرجات الرفيعة، ص ۲۱۱.

۳. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۸، ص ۳۶.

۴. الاختصاص، ص ۸; الدرجات الرفيعة، ص ۲۰۹; نفس الرحمن، ص ۱۲۸.

۵. الدرجات الرفيعة، ص ۲۱۸; بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۸۷.

۶. نفس الرحمن، ص ۵۴۵; صراط المستقيم الى مستحق التقديم، ج ۱، ص ۲۰۵.

۷. الدرجات الرفيعة، ص ۲۱۰; بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۸۵.

۸. سوره تحريم، آيه ۱۱.

۹. حلية الاولياء، ج ۱، ص ۲۰۶; مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۳۱۹.

۱۰. نفس الرحمن، ص ۳۲۵; التوحيد للصدوق، ص ۹۷.

۱۱. حلية الاولياء، ج ۱، ص ۲۰۵ و فتاوى صحابى كبير سلمان، ص ۱۲۲.

۱۲. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص ۱۲۳.

۱۳. رجوع كنيد به: زندگى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام اثر ديگر اينجانب.

۱۴. سعدى، كليات، ص ۵۳.

۱۵. نفس الرحمن، ص ۵۲۳.

۱۶. بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۴۵۳ و رجوع كنيد به كتاب ديگر اينجانب: اخلاق خانواده، ج ۱، فصل: آداب مهماندارى در اسلام.

۱۷. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۱۵۵; بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۸۴.

۱۸. بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۴۵۴.

۱۹. بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۹۴.

۲۰. الاختصاص، ص ۲۲۵; نفس الرحمن، ص ۵۱۵; حلية الاولياء، ج ۱، ص ۲۰۷.

۲۱. نفس الرحمن، ص ۵۳۳; جامع الاخبار، ص ۱۰۷، فصل ۴۹.

۲۲. نفس الرحمن، ص ۵۳۲; جامع الاخبار، فصل ۴۹، ص ۱۰۶; حلية الاولياء، ج ۱، ص ۱۸۷.

۲۳. حلية الاولياء، ج ۱، ص ۲۰۲; الدرجات الرفيعة، ص ۲۱۷.

۲۴. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص ۱۰۶.

۲۵. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۸۴; نفس الرحمن، ص ۵۱۷.

۲۶. سوره بقره، آيه ۱۵۹.

۲۷. بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۳۵; نفس الرحمن، ص ۵۱۸.

۲۸. الدرجات الرفيعة، ص ۲۱۲; علل الشرايع، ص ۲۷۶.

۲۹. نفس الرحمن، ص ۵۲۴; صفوة الصفوة، ج ۱، ص ۵۵۱.

۳۰. اشاره به آيه ۸، سوره مطففين.

۳۱. حلية الاولياء، ج ۱، ص ۱۸۹.

۳۲. حليلة الاولياء، ج ۱، ص ۲۰۶.

۳۳. نفس الرحمن، ص ۵۴۷.

۳۴. ربيع الابرار، ج ۱، ص ۳۹.

۳۵. ربيع الابرار، ج ۱، ص ۳۹; حلية الاولياء، ج ۱، ص ۲۰۱.

۳۶. مكارم الاخلاق، ص ۱۴۳.

۳۷. نفس الرحمن، ص ۵۴۸.

۳۸. بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۲۹۵.

۳۹. اصول كافى، ج ۲، ص ۶۴۴.

۴۰. حلية الاولياء، ج ۱، ص ۱۹۹.

۴۱. حلية الاولياء، ج ۱، ص ۲۰۴.

۴۲. حلية الاولياء، ج ۱، ص ۲۰۷ و ۲۰۶.

۴۳. حلية الاولياء، ج ۱، ص ۲۰۷ و ۲۰۶.