سلمان فارسی استاندار مداین

سلمان فارسی استاندار مداین0%

سلمان فارسی استاندار مداین نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

سلمان فارسی استاندار مداین

نویسنده: احمد صادقی اردستانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24026
دانلود: 3222

سلمان فارسی استاندار مداین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 42 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24026 / دانلود: 3222
اندازه اندازه اندازه
سلمان فارسی استاندار مداین

سلمان فارسی استاندار مداین

نویسنده:
فارسی

 

سلمان فارسی اولین ایرانی سعادت‌ مندی بود که برای شناسایی خدای یکتا و فرار از ستم و بیدادگری بار سفر بست و پس از کاوش‌ های فراوان، سرانجام اسلام را پذیرفت و در زمرة صحابه بزرگ حضرت محمد (ص)، درآمد. پاکی و صداقت و فداکاری‌های خالصانه وی سبب شد تا از نزدیک‌ ترین یاران پیامبر شود، به طوری که دربارة او فرمود: «سلمان منّا اهل البیت». اثر حاضر، شرح حال این مرد بزرگ را براساس منابع معتبر، به تفصیل بررسی کرده است.

فصل نهم : روايات سلمان

روايات سلمان

از سلمان اهل بيتعليه‌السلام ، حكيم، عارف و مجاهد، كه حدود ده سال با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى زيسته، و ساليان بيشترى در محضر امام علىعليه‌السلام و حضرت فاطمهعليها‌السلام بوده، درمسائل مختلف اعتقادى، احكام دين، و اخلاق و تاريخ، روايات فراوانى وارد شده، كه تا جايى كه فرصت اين فصل اجازه مى دهد، آنها را مورد مطالعه و بررسى قرارمى دهيم.

۱- تفرقه امت!

سلمان فارسى، مى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: تفرق امتى ثلاث فرق...

امت من بعد از من به سه گروه تقسيم مى شوند، يك گروه از آنان به راه حق استوار مى مانند، باطل از وضع آنان نمى كاهد، آنان من و اهل بيتعليه‌السلام مرا دوست مى دارند، داستان اين گروه مثل طلاى خالص است، كه هر چه داخل آتش شود وحرارت بيند، به ارزش آن افزوده مى گردد.

گروهى راه باطل را پيش مى گيرند، حق به حال آنان سودى نمى بخشد، آنان نسبت به من و اهل بيت من كينه پيدا مى كنند، وضع اينان مانند آهن است، كه اگرداخل آتش گردد و حرارت ببيند، كاسته و فاسد مى شود!

گروه سوم، افراد حيران و سرگردان هستند، چون افرادى كه گرد «سامرى » جمع شدند، اينان با اهل حق تماس و معاشرت ثابتى ندارند، اما شعار جنگ و قتال نمى كنم را خوب بيان مى كنند، و امام و پيشواى آنان، عبدالله بن قيس اشعرى (ابوموسى اشعرى) است!(۱) .

۲- سعيد و شقى

زاذان، معروف به ابوعمرو فارسى، از سلمان فارسى روايت مى كند، كه وى گفته است: روز عرفه اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ميان جمعيتى حضور يافت و اعلام كرد: اى مردم! امروز خداوند اراده فرموده، كه همه شما را به طور عموم و علىعليه‌السلام رابخصوص مورد عنايت و غفران خويش قرار دهد.

سپس به علىعليه‌السلام فرمود: نزديك من بيا، آن گاه دست علىعليه‌السلام را در دست خودگرفت و فرمود: سعادتمند كامل و حقيقى كسى است، كه بعد از من از تو اطاعت كند و ولايت تو را بپذيرد. و شقاوتمند و بدبخت كسى است، كه بعد از من، در حق تو عداوت ورزد، و راه عصيان و نافرمانى تو را پيش گيرد(۲) .

۳- شهادت به يگانگى خدا

سلمان فارسى مى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من دستور داد: هر وقت شب را به صبح آوردى، بگو: اللهم انت ربى، لا شريك لك، اصبحنا و اصبح الملك لله، لاشريك له.

اين كلمات را سه بار بخوان، همچنين شب هم آنها را تكرار كن، زيرا خواندن اين دعا موجب آمرزش گناهان ميان شب و روز مى گردد(۳) .

۴- اعلم امت

متقى هندى، خوارزمى و علامه امينى، روايت مى كنند، كه سلمان گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اعلم امتى من بعدى على بن ابى طالبعليه‌السلام (۴) .

عالمترين افراد امت من، پس از من على بن ابى طالبعليه‌السلام است.

۵- اولين مسلمان

ابن عبدالبر اندلسى، متوفاى سال ۴۶۸ هجرى، و ديگران روايت كرده اند، كه سلمان فارسى گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اولكم ورودا على الحوض، اولكم اسلاما، على بن ابى طالب رضى الله عنه(۵) .

اولين كسى از شما امت، كنار حوض (كوثر) بر من وارد خواهد شد، كه اول كس از شما مسلمانان باشد كه اسلام آورده، و آن على بن ابى طالبعليه‌السلام است.

۶- برادر، و جانشين

خوارزمى، مى نويسد، سلمان فارسى گفته است: سمعت النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يقول: ان اخى و وزيرى، و خير من اخلفه بعدى، على بن ابى طالبعليه‌السلام (۶) .

شيندم كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمود: به راستى، برادر من، وزير من و بهترين كسى كه او را به جانشينى بعد از خود مى گذارم، على بن ابى طالبعليه‌السلام است.

۷- گم شدن حسن و حسينعليه‌السلام

يعلى بن مرة و سلمان فارسى مى گويند: ما در كنار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور داشتيم، «ام ايمن » با عجله نزد آن حضرت آمد و گفت: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! حسن وحسينعليه‌السلام گم شده اند، و اين در حالى بود كه مقدارى از روز بالا آمده بود.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با شنيدن اين خبر فرمود: حركت كنيد و فرزندانم را بيابيد.

پس از دستور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر كسى به هر طرفى به جست و جو اقدام كرد.

سلمان مى گويد: من به آن طرفى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت حركت كردم، آن حضرت پيوسته به اين طرف و آن طرف به جست و جو مى پرداخت، تا اينكه به پاى كوهى رسيديم، و مشاهده كرديم حسن و حسينعليه‌السلام يكديگر را (از ترس) درآغوش گرفته اند، و مارى در كنار آنان راست ايستاده است، و از دهان آن چيزى مثل شعله آتش زبانه مى كشد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مشاهده آن وضع، با عجله به سوى مار حركت كرد، ولى ماربا ديدن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نگاه معنادارى به آن حضرت انداخت و به عقب برگشت و داخل سوراخى گرديد.

سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد حسن و حسين آمد، آنها را از هم جدا كرد، دست نوازش به صورت آنان كشيد وگفت: پدر و مادرم به قربان شما، چقدر شما پيش خداوند عزيز مى باشيد؟ آن گاه يكى از آنان را برشانه راست و ديگرى را بر شانه چپ سوار كرد و براى بازگشت حركت كرديم.

اما من، خطاب به حسن و حسينعليه‌السلام گفتم: خوشا به حال شما، بهترين وسيله سوارى، وسيله اى است، كه شما را حركت مى دهد.

ولى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آنان هم سوار شدگان خوبى هستند، در حالى كه پدر آنان، از آنها بهتر و برتر است(۷) .

۸- احترام ميهمان

سلمان مى گويد: به حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شدم، در حالى كه آن حضرت به يك پشتى تكيه داده بود، با وارد شدن من آن بزرگوار پشتى را به من داد تا به هنگام نشستن بر آن تكيه كنم، بعد فرمود: يا سلمان! ما من مسلم دخل على اخيه المسلم فيلقى له الوسادة اكراما له، الا غفرالله له(۸) .

اى سلمان! هر مسلمانى به برادر مسلمان خود وارد شود، و صاحب خانه براى او به منظور احترام پشتى بگذارد، خداوند چنين احترام كننده اى را مورد آمرزش قرار مى دهد.

۹- روزه ۲۷ رجب

ابو هريره و سلمان از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت مى كنند، كه آن حضرت فرمود: ان فى رجب يوما و ليلة، من صام ذلك اليوم و قام تلك الليلة، كان له من الاجر، كمن صام مائة سنة و قامها و هى: لثلاث بقين من رجب(۹) .

در ماه رجب، روز و شبى وجود دارد، كه هر كس در روز آن به روزه و در شب آن به نماز اقدام كند، اجر و پاداش كسى را مى برد كه صد سال به روزه و نماز پرداخته باشد، و آن شب و روز بيست و هفتم رجب (مبعث رسول اكرم - ص) مى باشد.

۱۰- غسل و نظافت جمعه

عبدالله بن وديعه، مى گويد: سلمان گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من اغتسل يوم الجمعة، فتطهر بما استطاع من الطهر، ثم ادهن من دهنه، او من طيب بيته و لم يفرق بين اثنين، فاذا خرج الامام انصت، غفر له ما بينه و بين الجمعة الاخرى(۱۰) .

هر كس غسل جمعه انجام دهد، و تا مى تواند خود را پاك و پاكيزه گرداند، سپس با روغن يا عطرى كه در خانه دارد خود را خوشبو گرداند، و ميان دو نفر تفرقه نيندازد، و آن گاه كه امام جمعه براى خطبه اقدام مى كند سكوت نمايد، خداوند ازميان اين جمعه تا جمعه آينده او را مورد آمرزش قرار مى دهد.

البته، شبيه اين روايت، در احاديث شيعى هم آمده، كه به كتاب «وسائل الشيعه »، ج ۵، ص ۵۴ مى توان مراجعه نمود.

۱۱- نماز جمعه

سلمان فارسى مى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: مى دانى روز جمعه چيست؟

گفتم: خدا و رسول او داناترند. آن حضرت فرمود: جمعه روزى است كه خداوند پدر شما حضرت آدمعليه‌السلام را (با حوا) جمع كرد. هر بنده اى در اين روز خودرا پاكيزه گرداند، بعد در نماز جمعه شركت كند و سخن نگويد، تا اينكه امام جمعه نماز خود را به پايان رساند، اين عمل موجب آمرزش گناهان گذشته او مى گردد(۱۱)

۱۲- اضافه شدن نماز

سلمان روايت مى كند: نمازهاى واجب دو ركعت دو ركعت بود، و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا در «مكه » بود بدين ترتيب نمازها را مى خواند، تا اينكه به مدينه هجرت كرد، در مدينه هم تا مدتى كه اراده خداوندى بود، نمازها را دوركعتى مى خواند، تا اينكه به نماز حاضر، دو ركعت اضافه كرد، اما نماز مسافر به همان حال دو ركعتى باقى ماند(۱۲) و در نتيجه نمازهاى واجب ده ركعتى، هفده ركعت گرديد.

۱۳- پاسدارى از مرز

سلمان فارسى مى گويد: سمعت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يقول: رباط يوم و ليلة، خيرمن صيام شهر و قيامه، و ان مات، جرى عليه عمله الذى كان يعمله، و اجرى عليه رزقه و امن الفتان(۱۳) .

پاسدارى و مرزدارى يك شبانه روز، از يك ماه روزه دارى و شب زنده دارى بانماز خواندن برتر است، و اگر كسى در آن حال جان خود را از دست بدهد، پاداش عملى را كه براى آن اقدام كرده، دريافت خواهد داشت، و خداوند روزى او را براى او مقرر مى دارد، و او از دزد و راهزنان فتنه انگيز مصون مى ماند.

۱۴- حب علىعليه‌السلام

متقى هندى مى نويسد: سلمان فارسى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت مى كند: من احب عليا فقد احبنى، و من ابغض عليا فقد ابغضنى(۱۴) .

هر كس به علىعليه‌السلام محبت بورزد، به من محبت داشته، و هر كس نسبت به علىعليه‌السلام بغض و كينه داشته باشد، به من بغض و كينه اعمال كرده است.

۱۵- بهترين جانشين

هيثمى و متقى هندى، از ابو سعيد خدرى، و سلمان فارسى روايت كرده اند، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ان وصيى و موضع سرى، و خير من اترك بعدى، و ينجزعدتى و يقضى دينى، على بن ابى طالبعليه‌السلام (۱۵) .

به يقين، جانشين من، گنجينه سر من، و بهترين كسى كه پس از خود به يادگارمى گذارم و به پيمان من عمل مى كند و دين مرا ادا مى نمايد، على بن ابى طالبعليه‌السلام خواهد بود.

۱۶- قصر بهشتى

ابن جوزى، از سلمان روايت مى كند، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اذا كان يوم، ضربت لى قبة من ياقوتة حمراء على يمين العرش، و ضربت لابراهيم قبة من ياقوتة خضراء على يسار العرش، و ضربت فيما بيننا لعلى بن ابى طالب قبة من لؤلؤة بيضاء، فما ظنك بحبيب بين خليلين؟(۱۶) .

آنگاه كه روز قيامت فرا رسد، براى من قصرى از ياقوت سرخ در طرف راست عرش الهى، به وجود مى آيد و براى ابراهيمعليه‌السلام قصرى از ياقوت سبز در طرف چپ عرش الهى تشكيل مى شود، اما ميان من و على بن ابى طالبعليه‌السلام قصرى از لؤلؤ سفيدتاسيس مى گردد، اكنون درباره حبيبى كه، بين دو خليل وجود دارد، چگونه فكر مى كنى؟

۱۷- معناى ولايت

سلمان فارسى، از جمله صدها نفرى بوده، كه در «حج وداع » شركت داشته(۱۷) وداستان «غدير» و خطابه تاريخى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن سرزمين را استماع نموده وشاهد آن بوده، و حتى معناى ولايت را براى خود و فهماندن به ديگران از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤال كرده است.

بر اين اساس، وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من كنت مولاه، فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

سلمان از جا حركت كرد و پرسيد: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! ولايت چگونه است؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ولايتى كه مثل ولايت من باشد، كه اولى به نفس افراد ازخود آنها هستم، علىعليه‌السلام هم براى افراد، اولى به نفس خود آنهاست(۱۸) .

۱۸- علاقه شديد به فاطمهعليها‌السلام

سلمان مى گويد: يكى از زنان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن حضرت سؤال كرد: علت چيست كه فاطمهعليها‌السلام را اين قدر دوست مى دارى؟ در حالى كه هيچ يك از اهل بيت خود را اين قدر دوست نمى دارى؟!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: وقتى به «معراج » رفتم، جبرئيل مرا به «درخت طوبى » نزديك كرد، و من از ميوه آن خوردم، آن گاه با دست خود به كتف من كشيد و گفت: اى محمد! خداوند متعال، به تو مژده مى دهد كه از «خديجه دختر خويلد» همسرخويش داراى دخترى به نام «فاطمه » مى گردى.

پس از هبوط به زمين، آميزش با خديجهعليها‌السلام حاصل شد، و سپس فاطمهعليها‌السلام چشم به جهان گشود، از آن تاريخ تاكنون هر وقت من مشتاق بهشت مى شوم، نزديك فاطمهعليها‌السلام مى روم، و بوى بهشت را از دخترم احساس مى كنم، فاطمهعليها‌السلام حوراء انسيه است(۱۹)

۱۹- پدر نه امامعليه‌السلام

سلمان مى گويد، با عده اى در حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوديم، آن حضرت حسينعليه‌السلام را روى زانوى خود نشانده بود، و در چهره او دقت مى كرد و به اومى گفت: اى ابا عبدالله! تو سيدى از سيدها، امامى از امامان و پدر امامان نه گانه هستى، كه نهم آنان حضرت قائمعليه‌السلام است، امام آنان داناترين آنها، و حكيم ترين آنها فاضل ترين آنهاست(۲۰) .

۲۰- امامان دوازده گانه

سلمان فارسى روايت مى كند، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر مى باشند، كه همه آنان از «قريش » هستند، آن گاه قائمعليه‌السلام ما قيام مى كندو سينه هاى اهل ايمان را شفا مى بخشد. آگاه باشيد! آنان عالم ترين افراد هستند، واحتياج نيست شما چيزى را به آنان بياموزيد، آنان عترت من، و از گوشت و خون من هستند. اما چه شده كه گروهى درباره آنان مرا اذيت مى كنند؟

من از اذيت كنندگان بيزارم و از آنان نمى باشم، و به خدا آنان از شفاعت من هم محروم خواهند بود(۲۱) .

۲۱- فرزند نهم حسينعليه‌السلام

سلمان فارسى مى گويد: به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شدم، در حالى كه حسن وحسينعليه‌السلام نيز حضور داشتند و مشغول غذا خوردن بودند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يك لقمه در دهان حسن و يك لقمه در دهان حسينعليه‌السلام مى گذاشت، وقتى غذا خوردن آنان به پايان رسيد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسن را به گردن خود سوار كرد و حسين راروى زانوى خود نشانيد، سپس خطاب به من فرمود: اى سلمان! آيا اينان را دوست مى دارى؟

گفتم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چگونه آنان را دوست نداشته باشم، در حالى كه آنان نزد تو، چنين مقام و محبوبيت والايى دارند؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى سلمان! هر كس اينان را دوست بدارد، مرا دوست داشته، و هر كس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است. بعد دست خود راروى شانه حسينعليه‌السلام گذاشت و فرمود: او امام فرزند امام است، نه نفر از امامان پاك و معصوم، كه امينهاى انسانها مى باشند، از نسل حسينعليه‌السلام هستند، و فرزند نهم حسينعليه‌السلام قائم آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواهد بود(۲۲) .

۲۲- محبت علىعليه‌السلام چرا؟

كسى از سلمان سؤال كرد: علت چيست كه اين قدر علىعليه‌السلام را دوست مى دارى؟ سلمان گفت: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه مى فرمود: من احب عليا، فقد احبنى و من ابغض عليا، فقد ابغضنى(۲۳) .

۲۳- حضرت مهدىعليه‌السلام

سلمان مى گويد: به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيدم، در حالى كه حسينعليه‌السلام روى زانوى آن حضرت نشسته بود، و آن بزرگوار چشمهاى حسين را مى بوسيد و دهان او را مى مكيد و به او مى فرمود: تو سيد فرزند سيد، امام فرزند پدر امامان، حجت فرزند حجت هستى، تو پدر نه تن از امامانى كه از نسل تو پديد مى آيند مى باشى، كه نهم آنان حضرت مهدى قائمعليه‌السلام خواهد بود(۲۴) .

۲۴- حزب پيروز

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد: حدثنى سلمان الخير فقال: يا ابا الحسن! قلما اقبلت انت و انا عند رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، الا قال: يا سلمان! هذا و حزبه هم المفلحون يوم القيامة(۲۵) .

سلمان خير براى من بيان كرد: اى ابوالحسن! خيلى كم اتفاق مى افتاد، كه تو ومن در حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشيم، و آن حضرت به من نفرمايد: اى سلمان! فقط اين مرد و طرفداران او، پيروزمندان و رستگاران روز يامت خواهند بود.

۲۵- گناه ريزى

ابوعثمان مى گويد: ما با سلمان فارسى زير درختى بوديم، سلمان شاخه آن درخت را تكان داد و برگى از آن افتاد، بعد از ما سؤال كرد: شما نمى پرسيد، چرا من اين عمل را انجام دادم؟

گفتيم: خود آن را توضيح بده.

سلمان گفت: من با عده اى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زير درختى بوديم، آن حضرت شاخه درختى را حركت داد و برگى از آن افتاد، بعد از ما پرسيد: آيا سؤال نمى كنيد، چرا من اين كار را انجام دادم؟

گفتيم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! خود بيان فرماييد.

آن حضرت فرمود: ان العبد المسلم اذا قام الى الصلاة، تحاطت عنه خطاياه، كما تحاطت ورق هذه الشجرة(۲۶) .

هرگاه بنده مسلمانى به نماز ايستد، گناهان او ريخته مى شود، همانطور كه برگ اين درخت ريخته شد.

۲۶- زندان مؤمن و بهشت كافر

«عقبة بن عامر جهنى » مى گويد: شنيدم كه كسى با سلمان درباره غذاها كه ازخوردن آنها كراهت داشت، بحث و گفت و گو مى كرد. سلمان گفت: بحث خورد وخوراك خيلى لازم نيست، زيرا از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم، كه مى فرمود: ان اكثرالناس شبعا فى الدنيا، اكثرهم جوعا فى الآخرة، يا سلمان! انما الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر(۲۷)

بيشترين افراد سير دنيا، بيشترين افراد گرسنه در آخرت خواهند بود، اى سلمان! به راستى دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است.

۲۷- ميان بهشت و دوزخ

سلمان فارسى مى گويد: بيش از ده بار از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم، كه به علىعليه‌السلام مى فرمود: اى علىعليه‌السلام ! تو و جانشينان بعد از تو «اعراف » ميان بهشت و دوزخ هستيد، و كسى داخل بهشت نمى شود، مگر اينكه تو را و جانشينان تو را بشناسد، ونيز كسى داخل دوزخ نمى گردد، مگر اينكه مقام تو و جانشينان تو را انكار كند(۲۸) .

۲۸- پيشواى مسلمانان

جابربن عبدالله انصارى، از سلمان فارسى روايت مى كند: كه يك روز به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرديم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! خليفه پس از تو كيست؟ او را معرفى كن تا ما بشناسيم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: اى سلمان! به جمع ابوذر و مقداد و ابوايوب انصارى و «ام سلمة » همسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه پشت درب ايستاده، بپيوند. سپس فرمود: شاهد باشيد و موضوعى را كه من مى گويم به خاطر بسپاريد: على بن ابى طالبعليه‌السلام وصى من، وارث من، ادا كننده دين و تعهدات من مى باشد.

علىعليه‌السلام فارق ميان حق و باطل، پيشواى مسلمانان، امام متقين، قائد روسفيدان، و پرچمدار خداوند در قيامت است. وى و دو فرزند او جانشين پس از من خواهند بود، فرزندان نه گانه پسرم حسينعليه‌السلام تا روز قيامت، هدايتگران هدايت شده خلق مى باشند. اما از پشت كردن امت به برادرم علىعليه‌السلام و ستم و همدستى آنان براى گرفتن حق او، به خدا شكايت مى كنم!

سلمان مى گويد: ما گفتيم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مگر ممكن است چنين كارى واقع شود؟!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، حتى علىعليه‌السلام پس از آنكه غم و ناراحتى را تحمل مى كند و در پيشگاه خداوند صبور شناخته مى شود، مظلومانه به قتل مى رسد.

سلمان مى گويد: وقتى فاطمهعليها‌السلام اين سخنان را شنيد، پشت پرده آمد، درحالى كه گريه او شنيده مى شد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: دخترم! چه چيزى تو را به گريه انداخت؟

فاطمهعليها‌السلام گفت: مطالبى را درباره پسر عمويم علىعليه‌السلام و فرزندانم شنيدم، منظور چيست؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: دخترم! در حق تو نيز ستم خواهد شد، و از حق خويش محروم مى گردى، اما فاطمه جان! اولين كسى كه از اهل بيت من، پس از چهل روز(۲۹) به من ملحق خواهد شد تو هستى، ولى دخترم! من با كسى كه با تو سازش داشته باشد، سازش خواهم كرد، و با هر كس از راه جنگ و ستيز با تو در آيد، با او در جنگ و ستيز خواهم بود.

دخترم! خداوند و جبرئيل، صالح مؤمنين را به امانت نزد تو گذاشته است.

سلمان مى گويد: سؤال كردم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صالح مؤمنين كيست؟

فرمود: على بن ابى طالبعليه‌السلام (۳۰)

۲۹- علامات ظهور

سلمان فارسى مى گويد: به حضور اميرالمؤمنينعليه‌السلام رسيدم، در حالى كه آن حضرت تنها بود، سؤال كردم: اى امير مؤمنان! قائمى كه از فرزندان تو است، چه وقت ظهور مى كند؟

آن حضرت با شنيدن اين سؤال، نفس عميقى كشيد و فرمود: قائمعليه‌السلام ظهورنمى كند، تا اينكه (كارها به دست) كودكان افتد، حقوق الهى ضايع گردد، و قرآن با «غنا» خوانده شود.

آن گاه هم كه سلاطين «بنى عباس » به قتل رسند، روزگار تاريكى و اشتباه كارى وانحراف از دين حاكم مى گردد، اصحاب نيز، در برابر تير و كمانها سپر به چهره مى گيرند، «بصره » مورد هجوم واقع مى شود، و در آن زمان، قائمعليه‌السلام كه از فرزندان حسينعليه‌السلام است، ظهور مى كند(۳۱) .

البته بايد توجه داشته باشيم، كه طبق روايات مختلف، علامتهاى ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام فراوان است، و تحقق همه آنها را مى توان زمينه هاى كامل ظهور دانست.

۳۰- گلهاى دنيايى

سلمان مى گويد: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه درباره حسن و حسينعليه‌السلام مى فرمود: خدايا! من اين دو را دوست مى دارم، هر كس هم آنها را دوست بدارد، دوست مى دارم.

سپس فرمود، هر كس حسن و حسينعليه‌السلام را دوست بدارد، من او را دوست مى دارم، وهر كس را من دوست بدارم، خدا وى را دوست مى دارد و داخل بهشت مى كند.

هر كس با حسن و حسينعليه‌السلام بغض و دشمنيى داشته باشد، مبغوض من خواهدبود، و هر كس مبغوض من باشد، مبغوض خداست و خداوند او را داخل آتش مى گرداند.

سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اين دو فرزند من، گلهاى دنيا مى باشند(۳۲)

۳۱- واسطه هاى فيض

سلمان روايت مى كند، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيديم كه مى فرمود: خداوند متعال مى فرمايد: اى بندگان من! آيا كسى از شما حاجت مهمى ندارد، كه براى رسيدن به آن بخواهد، محبوبترين بندگان را به يارى و شفاعت طلبد؟

آگاه باشيد، گرامى ترين و محبوبترين بندگان در نزد من، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و برادر اوعلىعليه‌السلام و امامان بعد از علىعليه‌السلام هستند، امامانعليه‌السلام وسيله هايى هستند، كه هر كس دنبال خير و نفعى باشد، و نيز از خطر و زيانى بيمناك باشد، مى بايست به وسيله محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آل پاك او، توسل برقرار كند(۳۳)

۳۲- نامگذارى فرزندان

سلمان فارسى مى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: سمى هارون ابنيه شبرا وشبرا، و انى سميت ابنى الحسن و الحسينعليه‌السلام (۳۴) .

هارون، برادر موسىعليه‌السلام دو فرزند خود را «شبر» و «شبير» نامگذارى كرد، و من دو پسر و «نوه » خود را، حسن و حسينعليه‌السلام ناميدم.

۳۳- سنگر نجات

اصبغ بن نباته، مى گويد: سلمان روايت كرد، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى گروههاى مهاجران و انصار! آيا نمى خواهيد شما را به چيزى راهنمايى كنم، كه اگربدان چنگ زنيد، بعد از من هرگز گمراه نشويد؟

آنان پاسخ دادند: بلى، اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هذا على، اخى، و وزيرى، و وارثى، و خليفتى امامكم، فاحبوه لحبى، و اكرموه لكرامتى، فان جبرئيل امرنى ان اقول لكم ماقلت(۳۵)

اين علىعليه‌السلام برادر من، وزير من، وارث من، خليفه من و امام شماست، او را به خاطر من دوست بداريد و بزرگ شماريد، زيرا جبرئيلعليه‌السلام به من دستور داده، اين پيام را به شما اعلام دارم.

۳۴- ايمان و محبت

نعمان ازدى، از سلمان فارسى روايت مى كند، كه وى گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ايمان نياورده است كسى، تا اينكه اهل بيتعليه‌السلام مرا دوست بدارد، و جدال وستيز را اگرچه حق با او باشد، كنار بگذارد.

عمر بن خطاب گفت: نشانه محبت اهل بيت تو چيست؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در حالى كه دست روى شانه على بن ابى طالبعليه‌السلام مى زد، فرمود: اين است(۳۶)

۳۵- خوراك جنين

امام صادقعليه‌السلام فرموده: سلمان فارسى، از علىعليه‌السلام درباره خوراك كودكى كه درشكم مادر است، سؤال كرد، آن حضرت فرمود: ان الله تبارك و تعالى، حبس عليه الحيضة، فجعلها رزقه من بطن امه(۳۷) .

۳۶- بهتر و افضل

ابو سعيد خدرى، روايت مى كند، كه سلمان گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا ديد و صدازد، گفتم: لبيك.

آن حضرت فرمود: سلمان! تو را به شهادت مى گيرم، كه امروز على بن ابى طالبعليه‌السلام بهترين و فاضلترين افراد است(۳۸) .

۳۷- پيوند با علىعليه‌السلام

اصبغ بن نباته، مى گويد: از سلمان فارسى، درباره على بن ابى طالبعليه‌السلام وفاطمهعليها‌السلام سؤال كردم، وى گفت: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم، كه مى فرمود: برشماست كه به على بن ابى طالبعليه‌السلام بپيونديد، زيرا او مولاى شماست و بايد او رادوست بداريد، بزرگ شماست و بايد اطاعت او را كنيد، عالم شماست و بايد او رااكرام كنيد، پيشواى شما به بهشت است و بايد او را تجليل نماييد.

آرى، هرگاه علىعليه‌السلام شما را بخواند، اجابت كنيد، هرگاه به شما فرمانى دهداطاعت كنيد، او را به خاطر محبت و احترام به من دوست بداريد و احترام كنيد.

اين را هم بدانيد، آنچه را گفتم، چيزى است كه خداوند متعال، به من دستورداده است(۳۹) .

۳۸- بيعت رهبرى

سلمان مى گويد: بايعنا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على النصح للمسلمين، و الايتمام بعلى بن ابى طالب و المولاة له(۴۰) .

ما با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيعت كرديم، بر اين اصول كه، خير خواه و نصيحت گرمسلمانان باشيم، و امامت و ولايت على بن ابى طالبعليه‌السلام را نيز بپذيريم.

۳۹- حيله هاى آينده

سلمان مى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام مى فرمود: ان الامة ستغدربك، فاصبر لغدرها(۴۱) .

امت، به زودى درباره توحيله و تزوير به كار خواهد برد، در برابر حيله امت صبرداشته باش.

۴۰- شش وصيت

سلمان فارسى مى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، شش سفارش به من نمود، كه در هرحال آنها را رها نخواهم كرد:

۱- به من فرمود: به زير دست خود نگاه كنم، نه كسى كه از من بالاتر است.

۲- فقيران و تهيدستان را دوست بدارم، و به آنها نزديك باشم.

۳- حق را بگويم، اگر چه حقگويى (براى برخى) تلخ است.

۴- با خويشاوندان خود ارتباط و پيوند داشته باشم، اگر چه آنها به من پشت كنند.

۵- اينكه (حتى الامكان) چيزى از مردم درخواست ننمايم.

۶- و اينكه زياد بگويم: لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم(۴۲)

۴۱- مسؤوليت پيشوايى

سلمان روايت كرده، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من ولى سبعة من المسلمين، فلم يعدل فيهم و لم يستن بسنتى، لقى الله تعالى و هو عليه غضبان(۴۳)

هر كس ولايت و رهبرى هفت نفر از مسلمانان را پس از من به عهده گيرد، و ميان آنان به عدالت رفتار نكند، و به سنت من عمل ننمايد، در حالى خداوند متعال راملاقات مى كند، كه خداوند بر او خشمناك خواهد بود.

۴۲- نوشته بر شمشير علىعليه‌السلام

سلمان مى گويد: نوشته اى در غلاف شمشير علىعليه‌السلام مشاهده نمودم، سؤال كردم: اى اميرمؤمنان! اين نوشته چيست؟

فرمود: اين نوشته يازده كلمه است، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را به من آموخته است، مى خواهى آن را به تو نيز بياموزم، تا در وطن و سفر و شب و روز، جان و مال و فرزندان تو را از بلا و گرفتارى محفوظ بدارد؟

گفتم: بسيار دوست مى دارم.

آن حضرت فرمود: هرگاه نماز صبح را به پايان رساندى، اين دعارا بخوان:

اللهم انى اسالك يا عالما بكل خفية، يا من السماء بقدرته مبنية، يا من الارض بقدرته مدحية، يا من الشمس و القمر بنور جلاله مضيئة، يا من البحار بقدرته مجريه، يا منجى يوسف من رق العبودية، يا من يصرف كل نقمة و بلية، يا من حوائج السائلين عنده مقضية، يا من ليس له حاجب يغشى، و لا وزير يرشى، صل على محمد و آل محمد، و احفظنى فى سفرى و حضرى وليلى و نهارى، و يقظتى و منامى، و نفسى و اهلى، و مالى و ولدى، و الحمدلله وحده(۴۴) .

۴۳- زن منت گذار!

سلمان فارسى، روايت مى كند كه شنيدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمود: ايما امراة منت على زوجها بمالها، فتقول: انما تاكل انت من مالى، لو انها تصدقت بذلك المال فى سبيل الله، لا يقبل الله منها، الا ان يرضى عنها زوجها(۴۵) .

هر زنى به خاطر مال و دارايى خود به شوهر منت بگذارد و فخر بفروشد وبگويد: تو مال و دارايى من را مى خورى و زندگى مى كنى!

اگر چنين زنى همه مال و ثروت خود را درراه خدا صدقه بدهد، خداوند از اونمى پذيرد، مگر اينكه شوهر از او راضى و دلشاد گردد.

۴۴- شرم الهى!

سلمان روايت مى كند، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ان الله ليستحيى من العبد ان يرفع اليه يديه، فيردهما خائبتين(۴۶) .

خداوند مهربان، شرمسار مى گردد، از بنده اى كه دست نياز به سوى او بگشايد، آن گاه آن دست نيازمند را محروم و بى بهره برگرداند.

كرم بين و لطف خداوندگار

گنه بنده كرده است و او شرمسار(۴۷)

۴۵- اگر علىعليه‌السلام نبود...

جابربن عبدالله انصارى، از سلمان فارسى روايت مى كند: جوان تازه بالغ شده اى نزد عمر بن خطاب آمد و گفت: مادرم مرا از خود طرد نموده و از دادن حق ارث پدرم به من خوددارى مى كند، و مى گويد: تو اصلا فرزند من نيستى!

عمر دستور داد: زن را احضار كردند، آن گاه به او گفت: چرا فرزند خود را طرد وانكار كرده اى؟

زن گفت: اين پسر دروغ مى گويد، من هنوز شوهر نكرده ام و براى اين معنا شهودنيز دارم، آن گاه هفت زن را كه به هركدام ده دينار رشوه داده بود، حاضر كرد و آنان گواهى دادند، كه اين زن هنوز شوهر نكرده است.

اما جوان آشفته حال و ناراحت گفت: بين من و مادرم مطالبى است، كه اگر آن رابيان كنم، خيلى چيزها يادش مى آيد، عمر موافقت كرد كه جوان مطالب خود رابگويد.

جوان گفت: نام پدر من «سعدبن مالك » معروف به «حارث مزنى » بود، من درسال قحطى به دنيا آمده ام، و دو سال كامل شير گوسفند خورده ام، پدرم با عده اى براى تجارت به مسافرت رفته، آنان برگشته اند اما پدر من باز نگشته است، وقتى وضع او را جويا شدم، آنان گفتند: پدر من از دنيا رفته است.

آرى، وقتى مادرم اين خبر را شنيد، فرزندى مرا انكار كرد، و من اكنون بامشكلات و گرفتاريهاى زيادى دست به گريبانم.

عمر، با شنيدن اين اختلاف به هم پيچيده گفت: مشكل بزرگى پيش آمده، كه حل آن جز به وسيله پيامبرى يا وصى پيامبرى صورت نمى گيرد، برويد و ابوالحسن علىعليه‌السلام را حاضر كنيد. جوان حركت كرد و در كوچه ها فرياد مى زد: خانه مشكل گشاى غمها و غصه ها كجاست؟ خانه پيشواى واقعى اين امت كجاست؟

جوان را به خانه علىعليه‌السلام راهنمايى كردند، او جلو در خانه ايستاد وفريادمى زد: اى غمگشاى دلهاى اين امت، به دادم برس.

علىعليه‌السلام از خانه بيرون آمد وفرمود: جوان! چه مشكلى دارى؟

جوان گفت: اى مولاى من! مادرم مرا از فرزندى خود طرد كرده و حقم را حبس نموده است.

امام علىعليه‌السلام با شنيدن اين خبر نگران كننده، فرمود: قنبر كجاست؟

قنبر خدمتگزار علىعليه‌السلام حاضر شد و گفت: اى مولاى من! چه فرمايشى دارى؟

امام علىعليه‌السلام فرمود: برو، آن زن را به مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بياور.

با احضار زن در مسجد، علىعليه‌السلام خطاب به او فرمود: واى به حال تو، چرا فرزندخود را انكار و طرد نموده اى؟

زن گفت: اى امير مؤمنان! من هنوز شوهر نكرده ام، و فرزندى نزاييده ام!

علىعليه‌السلام فرمود: سخن را انحرافى بيان مكن، من پسر عموى پيامبر و چراغ هدايت هستم.

زن گفت: حاضرم قابله مرا معاينه كند تا ثابت شود، من اصلا شوهر به خود نديده ام.

وقتى قابله «مدينه » آمد، و خواست پشت پرده اى او را معاينه كند، زن بازوبندقيمتى خود را به قابله داد و گفت: به باكره بودن من شهادت بده!

قابله وقتى از پشت پرده بيرون آمد، گواهى داد: زن باكره است!

امام علىعليه‌السلام از اين شهادت و رشوه خوارى ناراحت شد و فرمود: اى پير زن دروغ مى گويى. قنبر! پيرزن را بازرسى نموده و بازوبند را از او كشف كن.

قنبر مى گويد: پيرزن را بازرسى كردم و بازوبند را از پشت كتف او بيرون آوردم.

جمعيت حاضر، با ديدن اين وضع، فرياد شادى سر دادند، اما امام علىعليه‌السلام فرمود: آرام باشيد، من گنجينه علم نبوت هستم، آن گاه دستور داد آن زنى را كه فرزند خويش را طرد كرده بود حاضر كردند، و فرمود: اى زن! من زينت و قاضى دين هستم، من پدر حسن و حسينعليه‌السلام مى باشم، اكنون تصميم دارم تو را به ازدواج اين جوان طرف دعوا با تو درآورم، اين ازدواج را از طرف من قبول مى كنى؟

زن گفت: اى مولاى من! آيا احكام دين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ناديده مى گيرى؟!

علىعليه‌السلام فرمود: مگر چه شده است؟

زن گفت: مى خواهى مرا به ازدواج پسرم درآورى؟ اين كار چگونه ممكن است؟

امام علىعليه‌السلام با اعتراف زن، آيه قرآن خواند: حق آمد و باطل نابود شد، زيرا باطل نابود شدنى و رفتنى است(۴۸) .

سپس به زن فرمود: چرا قبل از رسوايى، به ارتباط فرزندى جوان با خود اعتراف نكردى؟

زن توضيح داد: اى مولاى من! براى از دست رفتن ارث همسرم نگران بودم!

امام علىعليه‌السلام فرمود: بايد استغفار و توبه كنى، آن گاه موضوع ارث مادر و فرزندى آنها را هم تنظيم و اصلاح كرد، و به نگرانى آنان پايان داد(۴۹)

به قول بسيارى از مورخان و محدثان، يكى از جاهايى، كه عمر بن خطاب بامشاهده حل يك اختلاف و دعواى پيچيده فرياد بر داشت: لو لا على لهلك عمر، اينجا بوده است(۵۰)

۴۶- نشانه هاى قيامت

ابن عباس، روايت مى كند: در «حج وداع » ما با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حج انجام مى داديم، يك روز آن حضرت حلقه درب كعبه را به دست گرفت، روى خود را به طرف ما برگردانيد و فرمود: مى خواهيد نشانه ها و علامتهاى نزديك شدن قيامت رابراى شما اعلام كنم؟ سلمان كه از همه به آن حضرت نزديكتر بود گفت: آرى، اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !

آن گاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: از نشانه هاى نزديك شدن قيامت، ضايع شدن نمازها، پيروى شهوتها، تمايل به هوسرانى ها، تعظيم در مقابل ثروتمندان وفروختن دين به دنياست.

فعندها يذوب قلب المؤمن فى جوفه، كما يذاب الملح فى الماء، مما يرى من المنكر فلا يستطيع ان يغيره.

سلمان گفت: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! ممكن است چنين روزى پيش آيد؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، اى سلمان! به خدايى كه جانم در اختيار اوست، در چنين روزگارى، اميران جور، وزيران فاسق، ماموران ستمگر، و امينان خيانت پيشه، حاكميت مى يابند.

سلمان گفت: آيا چنين روزگارى واقع مى شود؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى سلمان به خدايى كه جانم در اختيار اوست، در آن روزگار، منكر، معروف و معروف منكر شناخته مى شود، خائن امين قرار مى گيرد، وبه امين خيانت مى شود، دروغگو تصديق مى گردد، و راستگو تكذيب مى شود!

سلمان گفت: مگر ممكن است چنين روزى بيايد، اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، اى سلمان! به خدايى كه جانم به دست اوست، بلكه روزگارى مى آيد، كه زنان امارت مى يابند، بردگان مورد مشورت قرار مى گيرد، كودكان بر منبرها مى نشينند، دروغ سرمايه منفعت، و پرداخت زكات موجب زيان شناخته مى شود، بيت المال و «فيئى » سرمايه شخصى محسوب مى گردد، فرزندان به پدر و مادر ظلم و ستم مى كنند، اما با دوستان خود نيكى و مهربانى به كارمى گيرند، و در چنين روزگارى است، كه ستاره دنباله دار طلوع مى نمايد.

سلمان، كه از آن آينده نگران كننده تعجب كرده بود، گفت: آيا چنين وضعى پيش مى آيد، اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟!

آن حضرت فرمود: آرى به خدا، بلكه روزگارى فرا مى رسد كه، زن و شوهر براى تجارت با هم شريك مى شوند، بارانهاى شديد و گرم مى بارد، افراد كريم تند وخشن مى شوند، بدهكاران و بى نوايان تحقير مى گردند، بازارها به هم نزديك مى شود، تا جرها حريص مى گردند و مى گويند: هيچ سودى نبرده ام، و به ناسپاسى در برابر خدا مى پردازند.

سلمان سؤال كرد: آيا چنين روزى پيش مى آيد؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، به خدايى كه جانم در اختيار اوست، روزى مى رسد، و افرادى مى آيند كه اگر سخن (حق) بگويند، آنها را مى كشند، و اگرسكوت كنند، حق آنها را براى خود مباح مى دانند، حرمت آنها را پايمال مى كنند، خون آنها را مى ريزند، و دلهاى آنها را پر از وحشت و رعب مى نمايند، و آن مردان حق را، جز مرعوب و پريشان و ترسان و گريزان نمى توان ديد.

سلمان گفت: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! آيا چنين روزگارى هم هست؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، بلكه در آن زمان چيزهايى از مشرق و چيزهايى ازمغرب مى آورند، كه امت مرا به زينتها و رنگهاى مختلفى در مى آورد، واى به حال ضعيفان امت من از دست توانمندان، و واى به حال توانمندان از جانب خداوند. آنان به كوچكها رحم و به بزرگان احترام نمى كنند، و نسبت به گنهكار عفو و اغماض ندارند، قيافه هاى آنان قيافه هاى آدميان است، اما دلهاى آنان دلهاى شيطانهامى باشد!

سلمان گفت: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين روزى فرا مى رسد؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، و بدتر اينكه مردها به وسيله مردها و زنها به وسيله زنها نياز جنسى خود را برطرف مى كنند، و غيرت به گونه اى مى رود كه پسرها مورد تجاوز قرار مى گيرند، مردها خود را شبيه زنان و زنان شبيه مردان مى گردند، و زنان بر زين ها سوار مى شوند، كه مورد نفرت الهى قرار مى گيرند.

سلمان گفت: آيا چنين وضعى پيش مى آيد؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بلى، بلكه در آن روزگار، مسجدها مثل كليساها وكنيسته ها زينت مى گردد، قرآنها زيور مى شود، گلدسته ها بلند مى گردد، صفهاى طولانى با دلهاى كينه ور، و زبانهاى چرب و نرم كشيده مى شود.

سلمان گفت: آيا واقعا چنين مى شود؟!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بلى، بلكه در روزگارى، مردهاى امت من خود را با طلازينت مى كنند، و لباسهاى ابريشمى رنگى مى پوشند، و پوست پلنگ را نازك كرده وبه تن مى نمايند.

سلمان گفت: راستى چنين وضعى براى مسلمانان پيش مى آيد؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، و بدتر اينكه رباخوارى علنى مى گردد، معامله وتجارت غيابى (يا به مدت معين گران فروختن و در مدت كمتر ارزانتر خريدن) بارشوه صورت مى گيرد، وضع ديندارى تنزل مى كند، اما دنيادارى اوج و عظمت مى گيرد!

باز سلمان، تعجب نمود و سؤال كرد: آيا اين وضع، پيش مى آيد؟!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در چنين روزگارى، طلاق زياد مى شود و حدود الهى استوار نمى گردد، اما اين وضع به خداوند زيانى نمى رساند.

سلمان گفت، راستى چنين خواهد شد؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، بلكه خوانندگان پديد مى آيند، و وسايل نوازندگى فراوان مى گردد و افراد فرو مايه امت آنها را سرگرمى قرار مى دهند.

سلمان گفت: آيا اينها به وقوع خواهد پيوست؟

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بلى، بلكه ثروتمندان براى تفريح به حج مى روند، ميان حالها براى تجارت، فقيرها براى خودنمايى و شهرت، بلكه در آن زمان گروهى قرآن را براى غير خدا آموزش مى دهند، و آن را به صورت ترانه در مى آورند، هم چنين گروهى براى غير خدا در احكام دين تفقه مى كنند، كودكان نامشروع زيادمى شود، و بالاخره قرآن را با «غنا» مى خوانند، و افراد به خاطر وابستگى زياد به امور مادى دنيا سقوط مى كنند.

سلمان گفت: راستى اين وضع پيش مى آيد؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، اى سلمان! و اين در حالى است كه، حرمتهاشكسته مى شود، گناهان كسب مى گردد، اشرار بر خوبان مسلط مى شوند، دروغ شايع مى شود، لجبازى آشكار مى گردد، فقر دامنه مى يابد، افراد با لباس به هم افتخار مى كنند، باران در غير فصل خود داده مى شوند، نرد و شطرنج و اسباب بازى و عود و تنبور مورد ستايش قرار مى گيرد، امر به معروف و نهى از منكر را ناپسندشمرده و ناديده مى گيرند، تا جايى كه در آن زمان شخص مؤمن، ذليل تر از يك كنيزمى شود، و قاريان قرآن و عابدان در ميان آن مردم مورد سرزنش قرار مى گيرند، وخلاصه چنين مردمى در ملكوت آسمانها، افراد آلوده به حساب مى آيند!

سلمان گفت: واقعا چنين روزگارى خواهد شد؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، بلكه در چنين زمانى، ثروتمند به فقير تمايلى نشان نمى دهد، چون از فقر مى ترسد، تا جايى كه سائل در ميان جمع به سؤال مى پردازد، و كسى چيزى را در دست او نمى گذارد.

سلمان گفت: راستى چنين خواهد شد؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، بلكه در آن روزگار «روبيضه » سخنگو مى شود!

سلمان گفت: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! پدر و مادرم به قربانت «روبيضه » چيست؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: روبيضه، شخص عاجز و ناتوانى است، كه در كارهاى عمومى و مسائل مهم اظهار نظر مى كند، چنين مردمى مدت زيادى دوام نخواهندداشت، كه زمين گرفتار خسوف مى شود، و كسى گمان نمى كند كه اين خسوف به خاطر عملكرد گناه آلود آنهاست، آنان آن مقدار را كه خدا اراده كرده، در زمين باقى مى مانند، و زمين قطعه هاى طلا و نقره اى را كه در درون دارد بيرون مى ريزد!

آن گاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دست خود به ستونهايى اشاره كرد و فرمود: قطعه هاى طلا و نقره مانند اين ستونها خواهد بود، اما در آن روز طلا و نقره به حال كسى سودى نخواهد داشت(۵۱) .

سيد مرتضى، مى گويد: وقتى طلاها و نقره ها از درون زمين بيرون ريخته شد، قاتل مى آيد و مى گويد: براى مثل اينگونه پولها دست به قتل زدم، آنكه با قوم وخويش قطع رابطه نموده مى آيد و مى گويد: براى اينگونه امور مادى با بستگان خودقطع رحم كردم، سارق مى آيد و مى گويد: براى پول و دارايى سرقت كردم و دست من قطع شد، و بالاخره اوضاع روحى مردم به گونه اى آشفته و خراب است، كه هيچكس به طلاها و نقره هايى كه از دل زمين بيرون ريخته شده دست نمى زند، چون مقدمات و انفساى قيامت فراهم شده است(۵۲) .

على بن ابراهيم، مى گويد: روايتى كه بيان شد، معناى آيه قرآن را كه مى فرمايد: به راستى علامتهاى قيامت نمودار شده(۵۳) روشن مى گرداند(۵۴)

۴۷- عظمت اهل بيتعليه‌السلام

سليم بن قيس هلالى مى گويد: از سلمان شنيدم، كه مى گفت: در بيمارى اى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رحلت كرد، من نزد آن حضرت بودم، وقتى فاطمهعليها‌السلام كنارپيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و وضع او را با ضعف و نقاهت مشاهده نمود، گريه زيادى كرد تااينكه اشك او به گونه جارى گرديد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ديدن نگرانى فاطمهعليها‌السلام پرسيد: چرا گريه مى كنى؟

فاطمهعليها‌السلام گفت: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جهت مصائبى كه براى من و فرزندانم، پس از وفات تو پيش مى آيد نگرانم.

با شنيدن اين سخنان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم منقلب شد، و اشك در چشم آن حضرت حلقه زد، سپس فرمود: اى فاطمهعليها‌السلام ! آيا نمى دانى ما خاندانى هستيم، كه خداوند آخرت را نسبت به دنيا براى ما برگزيده است؟ و همه مخلوق هم راه فنارا پيش مى گيرند؟

اضافه بر اين، خداوند به زمين توجه كرد، و از ميان همه انسانها مرا به نبوت برگزيد، بعد توجه ديگرى كرد، و همسر تو را انتخاب نمود، و به من دستور داد، تورا به ازدواج وى در آورم، و او را ولى خود، وزير خود، و جانشين خويش در ميان امت خود قرار دهم.

بنابراين، پدر تو بهترين پيامبران و رسولان و شوهر تو بهترين اوصياء است، واولين كس از اهل بيت من، كه به من ملحق مى شود، تو هستى.

آرى، اى فاطمهعليها‌السلام ! وقتى خداوند براى بار سوم به زمين توجه كرد، تو را وفرزندان تو را برگزيد، و تو سيدة زنان اهل بهشت و فرزندان تو حسن و حسينعليه‌السلام ، دو سيد جوانان اهل بهشت مى باشند، و فرزندان شوهر تو، اوصياى من تا روزقيامت هستند، كه همه آنان هدايتگر و هدايت شده اند.

بارى، اوصياى بعد از من، برادرم علىعليه‌السلام ، بعد حسنعليه‌السلام ، سپس حسينعليه‌السلام وآن گاه نه نفر از فرزندان حسينعليه‌السلام در رتبه من هستند، و هيچ مقامى هم در روزقيامت، از من و اوصياى من و پدرم ابراهيمعليه‌السلام به ذات مقدس خداوند متعال، نزديكتر نخواهد بود.

دخترم! آيا نمى دانى از كرامتهاى پروردگار عالم نسبت به تو اين است، كه تو را به ازدواج بهترين فرد امت، و بهترين افراد اهل بيتعليه‌السلام من درآورده؟ كسى كه ازديگران بر اسلام سبقت گرفته، بزرگترين حلم و بيشترين علم و دانش را دارد؟

فاطمهعليها‌السلام با شنيدن اين سخنان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه براى او بيان كرد، خوشحال گرديد.

سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: شوهر تو داراى مناقبى است: او قبل ازهمگان به خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان آورده، و هيچكس از امت من بر او پيشى نگرفته است. او به احكام كتاب خداوند و سنت من دانا و آگاه است، و هيچيك ازافراد امت من، همه علم و دانش مرا غير از علىعليه‌السلام ندارد.

خداوند متعال، علم و دانشى به من آموخته، كه به ديگرى نياموخته است، خداوند علم فراوانى به فرشتگان و رسولان خويش آموخته، اما به هر چه به آنان آموخته، من به آن داناتر مى باشم، و خداوند به من دستور داده، كه علم و دانش خود را به علىعليه‌السلام بياموزم و اين كار را انجام دادم.

بنابراين، در ميان امت من هيچكس نيست، كه غير از علىعليه‌السلام همه علم و فهم وحكمت مرا داشته باشد.

آرى، دخترم! تو همسر چنين شوهرى هستى، و فرزندان وى هم حسن وحسينعليه‌السلام دو نوه من مى باشند، كه بر امت بزرگى دارند وامر به معروف و نهى ازمنكر مى كنند، خلاصه خداوند به شوهر تو حكمت عنايت كرده و قدرت تشخيص حق و باطل را دارد.

دخترم! ما اهل بيتى هستيم، كه خداوند به ما هفت خصلت ممتاز عطا فرموده، كه آن را به هيچيك از افراد قبل از ما نياموخته، و آنها را بعد از ما هم به هيچكس نخواهد آموخت.

اين خصلتهاى ممتاز عبارتند از:

۱- پيامبر اين امت، سيد المرسلين است و او پدر تو مى باشد.

۲- وصى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سيد اوصياست، كه او شوهر تو است.

۳- شهيد ما، سيد شهدا است، و او «حمزه فرزند عبدالمطلب » عموى پدر تومى باشد.

فاطمهعليها‌السلام سؤال كرد: حمزه سيد شهيدانى است، كه در كنار تو شهيد شده اند؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: حمزه سيد همه شهيدان عالم، غير از شهيدان پيامبران واوصياى آنان مى باشد.

۴- جعفر بن ابى طالبعليه‌السلام كه دو هجرت انجام داد، و داراى دو بال است كه، باآن به همراه فرشتگان به پرواز در مى آيد، از ماست.

۵ و ۶- حسن و حسينعليه‌السلام فرزندان تو، دو نوه من، و دو سيد جوانان اهل بهشت، از ما مى باشند.

۷- به خدايى كه جانم در اختيار اوست، مهدىعليه‌السلام اين امت از ماست، آن كه زمين را پر از عدالت و انسانيت مى گرداند، همانطور كه از ظلم و ستم انباشته شده است.

فاطمهعليها‌السلام به عرض رسانيد: پدرم! افرادى را كه نام بردى، كدام برتر مى باشند؟

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بعد از من، علىعليه‌السلام افضل افراد است، بعد از علىعليه‌السلام ، تو وحسن و حسينعليه‌السلام و بعد از اوصياى اين دو فرزند من، حمزه و جعفر، برترين افراداهل بيت من مى باشند. آن گاه به حسينعليه‌السلام اشاره اى كرد، و فرمود: حضرت مهدىعليه‌السلام از اينهاست، و بالاخره ما اهل بيتى هستيم، كه خداوند متعال آخرت را بردنيا، براى ما برگزيده است.

سلمان مى گويد: سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به فاطمهعليها‌السلام و شوهر وى و دوفرزندان آنان نگاهى كرد و فرمود: اى سلمان! خدا را به گواهى مى گيرم، كه من باكسى صلح و آشتى دارم، كه با اينان صلح و آشتى داشته باشد، و با هر كسى با اينان جنگ و جدال كند، از راه جنگ و جدال وارد خواهم شد، و اينان در بهشت با من خواهند بود.

سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روى خود را به طرف علىعليه‌السلام گردانيد و فرمود: اى برادرم! تو بعد از من باقى مى مانى، و از جانب «قريش » كه با ستمكارى عليه تومتحد مى شوند، سختى زياد خواهى ديد، اگر براى مبارزه عليه آنان يارانى يافتى جنگ كن و آنان را با خود همآهنگ ساز، اما اگر يارانى نداشتى، راه صبر وخويشتن دارى را پيشه گردان، و دست از نبرد بدار و خود را به هلاكت مينداز، زيراداستان تو نسبت به من، مثل داستان «هارون » نسبت به «موسى - ع » خواهد بود، وبايد «هارون » اسوه و الگوى كار تو باشد، چون قوم وى، او را به استضعاف كشيدند و نزديك بود او را به قتل برسانند.

بنابراين، در برابر ظلم و ستم «قريش » و همكارى آنان عليه تو، صبر و مقاومت راپيش گير، چون داستان آنان، مانند داستان «گوساله » است و افرادى كه از آن پيروى كردند!

اى علىعليه‌السلام ! گويا خداوند اين اختلاف را براى اين امت، تقدير فرموده است، زيرا اگر مى خواست، آنان را به راه هدايت اتحاد مى بخشيد، به گونه اى كه دو نفر ازافراد اين امت با هم اختلاف نداشته باشند، و در حكم او تنازع نكنند.

اگر خداوند مى خواست، مى توانست آنان را سريع به سزاى خود برساند، تاظالم رسوا شود، و حق راه خود را بيابد، اما خداوند دنيا را ميدان اعمال و امتحان قرار داده، و آخرت را سراى قرار و ثبات «تا بدكاران را سزاى عمل دهد، ونيكوكاران را پاداش كردار نيك »(۵۵) .

علىعليه‌السلام هم با شنيدن اين سخنان گفت: الحمد لله شكرا على نعمائه، و صبراعلى بلائه(۵۶) .

۴۸- اعتراض به حذيفه

ابو سعيد خدرى، روايت مى كند، وقتى «حذيفة بن يمان » در مداين سرپرستى مسلمانان را داشت، براى خواندن نماز جماعت، بر مكانى بالاتر از جاى مامومين ايستاد، اما سلمان او را مورد اعتراض قرار داد و گفت: مگر فراموش كرده اى كه رسول خدا فرمود: لا يصلى الامام على انشز مما عليه اصحابه(۵۷)

امام جماعت نبايد جاى خود را بلندتر از جايى كه ياران او مى ايستند قرار دهد.

۴۹- زيانهاى بى حيايى

زاذان، از سلمان فارسى روايت كرده، كه وى گفت: وقتى خداوند متعال براى كسى شرى يا هلاكتى را اراده كند، حيا را از وى مى گيرد، و او مورد تنفر افراد واقع مى شود، در چنين وضعى رحمت و عاطفه از او گرفته مى شود، آن گاه عصبانى وخشن مى گردد، بعد روح امانتدارى از او مى رود، و آن گاه خيانت پيشه مى شود، دراين صورت، ريسمان اسلام از گردن او برداشته مى شود و مورد لعنت و نفرت قرارمى گيرد(۵۸)

راويان سلمان

غير از رواياتى را كه در اين فصل مطالعه كرديم، به روايات ديگرى از سلمان نيزدست يافتيم، كه به دليل هم مضمون برخى از آنها با روايات ذكر شده و طولانى شدن فصل كتاب، از آن صرف نظر كرديم.

از سوى ديگر، مقام بلند علمى و معنوى سلمان، تا آنجا مورد وثوق و اعتمادعالمان دين و راويان حديث بوده، كه اشخاص فراوانى از او حديث روايت كرده اند، كه از باب نمونه افراد زير را نام مى بريم:

امام علىعليه‌السلام ، امام صادقعليه‌السلام ، زاذان، زيد بن صوحان، شهر بن حوشب، محمدبن ابى حازم، سائب ثقفى، عقبة بن عامر جهنى، ابوطفيل، عليم بن قيس كندى، اصبغ بن نباته، ابراهيم بن موسى جهنى، نعمان ازدى، يحيى بن عبيدالله حارث، عبيد بن كثير و جابربن عبدالله انصارى.

ابن حجر عسقلانى، هم مى نويسد: از سلمان فارسى، انس بن مالك، كعب بن عجره، عبدالله بن عباس، ابو سعيد خدرى و افراد ديگر صحابه، و از تابعين: ابوعثمان نهدى، طارق بن شهاب، سعيدبن وهب، و ديگران روايت نقل كرده اند(۵۹) .