داستانهایی از فضیلت علم

داستانهایی از فضیلت علم0%

داستانهایی از فضیلت علم نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستانهایی از فضیلت علم

نویسنده: على ميرخلف زاده
گروه:

مشاهدات: 11771
دانلود: 2474

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 28 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11771 / دانلود: 2474
اندازه اندازه اندازه
داستانهایی از فضیلت علم

داستانهایی از فضیلت علم

نویسنده:
فارسی

نام کتاب : داستانهایی از فضیلت علم

نویسنده :علی میرخلف‌زاده

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین والعاقبت لاهل التقوی والیقین الصلوة والسلام علی اشرف الانبیاء والمرسلین حبیب اله العالمین اباالقاسم محمد صلی الله علیه وآله المعصومین الذین اذهب الله عنهم الرجس اهلبیت وطهرهم تطهیرا ، سیما حجة بن الحسن روحی وارواح العالمین له الفداء .

هر فریضه ای از فرایض دینی محدودّیتی دارد یا از حیث زمان مانند وجوب روزه که مخصوص ماه رمضان است یا نمازهای پنجگانه که وقت معّینی دارند ، یا از حیث زمان و مکان مانند انجام فریضه حج که در زمان معّین و مکان معّین باید انجام داد ، یا از حیث افراد مانند جهاد که به افراد مرد واجب است و بر زنان واجب نیست .

ولی فریضه تحصیل علم دین هیچگونه محدودیت ندارد و در هر زمان و مکان و بر همه افراد زن و مرد فریضه است و این مطلب از چهار حدیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله روشن میشود .

حدیث اول :( طلب العلم فریضة علی کل مسلم ) جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است کلمه مسلم بر مرد و زن به هر دو شامل است بعلاوه آنکه در بعضی کتب حدیث کلمه مسلمه هم اضافه شده است ، پس این حدیث میگوید : طلب علم فریضه است بر همه چه زن و چه مرد ، پیریا جوان و از هر طبقه و صنفی اختصاص به طبقه خاصّی ندارد .

حدیث دیگر :( اطلبوا العلم من المهد الی اللّحد ) یعنی : در همه عمر از گهواره تا گور در جستجو و طلب علم باشید زمان معّین ندارد ، پس این حدیث شرط زمان را لغو کرده است .

حدیث سّوم ، فرمود :

( اطلبوا العلم و لو بالصّین ) یعنی علم را جستجو و تحصیل کنید ولو در چین باشد یعنی : ولو آنکه مستلزم این باشد که به دورترین نقاط عالم مانند؛ چین بروید ، سفر کنید و در هر کجا باشد آن را بدست بیاورید .

این حدیث می گوید : تحصیل علم جا و مکان معّینی ندارد ، همانطوریکه وقت و زمان معّین ندارد .

حدیث چهارم ، جمله ای از رسول مکرّم صلی الله علیه و آله نقل شده به این مضمون :( الحکمة ضالة المؤ من یاخذها ) یعنی : حکمت و علم گمشده مؤ من است و هر کس که چیزی گم کرده است آن را در هر نقطه که پیدا کند معظل نمیشود و بر میدارد .

علی علیه السلام میفرماید :( الحکمة ضاله المؤ من فاطلبوها و لو عندالمشرک تکونوا احق بها واهله ) یعنی : حکمت گمشده مؤ من هست پس طلب کنید آن را ولو نزد مشرک باشد زیرا شما به آن علم و حکمت سزاوارترید .

خلاصه علم را همچنانکه در اصل متن میخوانید بر همه فریضه است ، وبجهت تشویق برادران و خواهران دینی به علم ودانش وداستانهایی که شامل فضائل علم ودانش است جمع نموده و آن را بنام ( داستانهایی از فضیلت علم ) نهادیم انشاء الله که مورد قبول حق وعنایات حضرت ولی عصر ( عج ) واقع گردد وثواب آن را نثار تمام شهداء وعلماء وفضلاء وذوالحقوق وامام راحل و برادر شهیدم آشیخ احمد میرخلف زاده می نمایم .

قم مقدسه

حقیر درگاه حق علی میر خلف زاده

احادیث فضیلت علم

( ای مردم بدانید که دین هنگامی کامل و درست است که علم بیاموزید و علم خود را بکار بندید آگاه باشید ! تحصیل علم واجب تر از تحصیل مال است )( 1 )

علی علیه السلام : ( علم را فرا گیرید که یاد دادنش حسنه و یاد گرفتنش عبادت و بحث و گفتگویش جهاد و یاد دادنش به کسی که نمی داند صدقه و بذل او به اهلش باعث نزدیکی به خدا است ؛ چون علم به حلال و حرام است و راههای منازل بهشت و انیس در وحشت و رفیق در غربت و سخنگوی در خلوت و راهنما است در نفع و ضرر و سلاح است در هنگام جنگ با اعدا و زینت است در نزد دوستان ؛ به وسیله ان علم خداوند اقوامی را بلند می کند و آنها را راهبر خیر و سعادت قرار می دهد . )

امام باقر علیه السلام فرمود : ( هیچ بنده ای نیست که در جستجوی دانش شب را به روز یا روز را به شب آورد مگر آن که در رحمت خدا درآید و فرشتگان به او بانگ برآورند که : آفرین بر آن کس که به زیارت خدا می رود واین چنین کس همین گونه راه بهشت را بپیماید( 2 ) )

علی علیه السلام فرمود : ( چرا مردم موقع غذا خوردن در شب چراغ روشن می کنند تا با چشم خود ببینند چه طعامی می خورند ولی در تغذیه روحی خود همت ندارند که چراغ عقل را با شعله علم روشن کنند تا از غذای آلوده مصون بمانند و دچار عوارض نادانی و گناه نگردند در عقاید و اعمال خود گمراه نشوند )

حضرت صادق علیه السلام فرمود : رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است : ( داناترین مردم کسی است که دانش دیگران را جمع کرده و بر دانش خود بیفزاید؛ و با ارزش ترین اشخاص کسی است که دانش او بیشتر باشد و کم ارزش ترین اشخاص کسی است که دانش او کمتر باشد )

( ای جوینده علم آن دل که علم و دانش در آن منزل نداشته باشد مانند خانه خرابه است که کسی در آن ساکن نباشد ودر تعمیر آن سعی نکند( 3 ) )

ونیز حضرت امام باقر علیه السلام فرمود :

رسول خدا فرمود : ( استاد و شاگرد هر دو در فضیلت و ثواب تعلم و یادگرفتن شریکند ولیکن اجر و مزد معلم افزونتر است پس علم را فرا گیرید از حاملان علم و به برادران خویش نیز یاد بدهید ، همچنان که شما از عالمان دیگر یاد گرفته اید )( 4 )

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : ( کسی که به شخصی مساءله ای یاد بدهد مالک او می شود عرض کردند یا رسول اللّه ! یعنی می تواند او را بفروشد ؟ فرمود : نه ، ولیکن می تواند به او امر ونهی کند و دستور و فرمان بدهد( 5 ) ) .

حضرت صادق علیه السلام فرمود : ( کسی که قصدش از فراگیری حدیث منفعت دنیایی باشد از آخرت بی نصیب است ولی اگر قصدش خیر آخرت باشد خداوند تبارک و تعالی به او خیر دنیا و آخرت را عطا می فرماید )

امام باقر علیه السلام فرمود : ( آن کس که از شما دانش بیاموزد ، پاداشی دارد همچون پاداش کسی که به او می آموزد و البته آموزگار را بر او برتری است ، دانش را از دارندگان دانش فرا گیرید و همان گونه که دانشمندان به شما آموخته اند شما نیز به برادران خود بیاموزید( 6 ) )

امیر المؤ منین علیه السلام فرمود : ( ای مردم ! کمال دین در دانش طلبی است و عمل کردن به دانش است آگاه باشید ! که طلب کردن دانش از طلب مال واجب تر است چون مال تقسیم شده و تضمین گشته است که شخص عادلی آن را بین شما تقسیم کرده و ضامن شده که به شما برساند و به زودی می رساند ، ولی علم را باید به دنبالش بروید واز اهلش طلب نمایید که شما ماءمورید در جستجوی علم از اهلش آن را طلب کنید( 7 )

( علم اصل همه صفتهای نیک است و منشاء همه کارهای خوب است از این جهت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : کسب دانش بر هر مسلمانی واجب است یعنی دانش تقوی و یقین )( 8 )

علم تفرجگاه دانشمندان است( 9 )

مردی آمد نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض کرد : یا رسول اللّ ه ! علم کدام است ؟ حضرت فرمود : سکوت عرض کرد پس از آن ؟ فرمود استماع و گوش کردن عرض کرد پس از آن چیست ؟ فرمود حفظ کردن و بخاطر سپردن عرض کرد : پس از آن ؟ فرمود : عمل کردن و به کار بستن علم عرض کرد : پس از آن چیست یا رسول اللّه ؟ فرمود : انتشار علم و یاددادن به دیگران( 10 ) ) .

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : ( پناه می برم به خدا از علمی که سود نداشته باشد و آن علمی است که با عمل خالصانه همراه نیست وبدان که اندکی از علم نیازمند عمل فراوان است ؛ زیرا علمی که انسان در یک ساعت می آموزد او را به عمل کردن بر طبق آن در سراسر عمر ملتزم می کند( 11 ) ) .

از بوذر جمهر حکیم پرسیدند : علم بهتر است یا مال ؟ گفت : علم ، گفتند : پس چرا علما به سراغ اغنیا می روند ولی اغنیا به سراغ علما نمی روند ؟

بوذر جمهر گفت : این بدان جهت است که علما فضیلت و ارزش مال را می دانند و آثار و فواید آن را درک می کنند ولی اغنیا فضیلت علم را نمی دانند و از آثار و فوائد و برکات علم و عالم آگاهی ندارند لذا به سراغ علم وعالم نمی روند وهمین دلیل بر فضیلت و برتری علم وعالم است بر ثروت و ثروتمندان .

دانش گنج بزرگی است که فانی نشود( 12 )

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرموده : دین شناسی کلید بینش و دل آگاهی و عبادت کامل است ، آدمی بوسیله علم می تواند به مدارج عالی دست یابد و در امور دین ودنیا رتبه بزرگی را احراز نماید( 13 ) .

امام صادق علیه السلام : فرمود : هر علم که از این خانه ( اشاره به خانه خود کرد ) بیرون نیاید آن باطل است .

به بعضی از اصحاب خود فرمود : اگر علم صحیح را خواستی آن را از اهل این بیت اخذ نما زیرا که علم صحیح را روایت می کنیم شرح حکمت و فصل الخطاب به ما عطاء شده است( 14 )

دانش فکر واندیشه را باز کند( 15 )

یعنی ای فرزند عزیزم در آموختن علم باطن سخت کوش باش ، که بیش از آنچه تصور می رود سودمند و نافع است هر کس که تنها به علم ظاهر پردازد واز علم باطن و سرّ بی خبر باشد بی آنکه خود بداند موجب هلاک و تباهی خود شده است ، پسرکم ! اگر دوست داری که پروردگار تو را به زیور علم باطن کرامت بخشد ، باید که چشم نفرت در دنیا بنگری و به ارزش خدمت به صالحان عارف باشی و کار خویشتن را برای مرگ استواری دهی در چنین حالت که تو را این سه خصلت فراهم آمد پروردگار متعال تو را به علم سرّ و باطن مفتخر و مکرم خواهد فرمود( 16 ) .

از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل شده که : هر که دنیا خواهد تجارت کند ، هر که آخرت خواهد زهد و رزد ، وهر که دنیا و آخرت خواهد علم آموزد( 17 )

پیامبر گرامی اسلام در ضمن خطبه ای فرمود : کسی که قرآن را یاد بگیرد و در مقابل علم تواضع کند و به بندگان خدا یاد بدهد .

در صورتی که از خداوند عوض و ثواب بخواهد هیچ کسی در بهشت ثوابش به بزرگی ثواب او نیست و در بهشت منزلت و درجه و مقام رفیعه و نفیسه ای که او را نصیب است دیگران ندارند ، بدانید که عمل از علم بهتر است و ملاک دین ورع و تقوی است و عالم کسی است که عمل به علم خود کند هرچند عمل کمتری باشد( 18 )

پست ترین علم علمی است که فقط در زبان قرار بگیرد و از زبان به سایر اعضا و جوارح سرایت نکند و بالاترین و بهترین علم آن علمی است که در اعضا و جوارح بدن خودش را نشان بدهد و در مرحله عمل و کردار آشکار گردد( 19 )

پیغمبر صلی الله علیه و آله آنقدر به ترویج خواندن و نوشتن در میان شاگردان این مدرسه علاقه مند بود که پس از پیروزی در ( جنگ بدر ) از اسرای جنگی که هنر نوشتن و خواندن را میدانستند خواست که به جای پرداخت غرامت برای آزادی خودشان هر کدام از ایشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بیاموزند و آزاد شوند .

هر وقت پیغمبر صلی الله علیه و آله حاکمی را ماءمور ایالتی می ساخت مخصوصاً دستور می داد و تاءکید می کرد که کار تعلیم و تربیت مردم را زیر نظر مستقیم خود اداره کند( 20 ) .

اگر اهل علم ، علم را درست و بجا حمل کنند و حقش را ادا کنند خدا و فرشتگان آنها را دوست دارند و چون آنان علم را برای دنیا گرفتند از این جهت خداوند و فرشتگان آنها را دشمن دارند و آنها در نزد خدا خوار شدند( 21 )

علم ودیعه و امانتی است از خدا در روی زمین خدا و علما امینان اویند پس هر عالمی که عمل کند ، امانت خدا را ادا کرده واگر عمل ننماید از خائنین نوشته شده است .

دانش ریشه و اساس هر خیر و جهل و نادانی ریشه و مایه هر شری است( 22 )

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است خداوند بوسیله علم اطاعت می شود ، خیر دنیا و آخرت با علم است و شر دنیا و آخر در اثر جهل است .

هر که با هوای نفس مخالفت کرد علم را اطاعت کرده است( 23 )

دانش راستین گمشده مؤ من است پس آن را فراگیر و بیاموز ولو از مردم منافق .

وهم از کلمات آن حضرت است :( 24 )

حکمت را بیاموزید ولو از مشرکین .

از امام صادق علیه السلام در معنی این آیه که می فرماید : برای خدا دلیل رسا و قاطع است سؤ ال شد ، فرمود : خداوند در روز رستاخیز به بنده گنهکار خود می گوید : بنده من چرا تکالیف خود را خوب انجام ندادی ؟ آیا می دانستی و گناه کردی ؟ واگر بگوید نمی دانستم می گوید : چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی ؟

تمام اعضای خانواده پیغمبر صلی الله علیه و آله چه زن و چه مرد حتی خدمتگزاران مخصوص او و همچنین دوستان نزدیک پیغمبر صلی الله علیه و آله با پیش از اسلام با سواد بودند یا پیغمبر از ایشان می خواست که هر چه زودتر خواندن و نوشتن را بیاموزند .

علم چراغ عقل و سرچشمه فضل و برتری است( 25 )

علم میراث گرانبها و نعمتی عمومی است( 26 ) .

علی علیه السلام می فرماید : کسی که یک حرف به من بیاموزد مرا بنده خودش ساخته است .

دانش بهترین سرمایه است( 27 )

نادانی رتبه مالدار را پائین برده علم رتبه فقیر را بالا می برد( 28 ) .

بهترین ارثی که پدران برای فرزندان و پسران می گذارند علم و کمال و ادب است( 29 )

به وسیله علم و دانش نادانی و جهل را ریشه کن کنید .

خردمند میلش به حکمت و بی خرد همتش به نادانی و حماقت است( 30 )

هر که با دانش خلوت کند هیچ خلوتی او را به وحشت نیندازد( 31 )

( گنجی با فایده تر از دانش نیست )( 32 )

( در مقام کسب علم و دانش باشید جاه و مقام به شما می رسد )( 33 )

مردی آمد نزد دانشمندی گفت : دلم می خواهد علم یاد گیرم ولی می ترسم حق علم را ضایع کنم عالم در پاسخ گفت : همین ترک علم خود تضییع آن است( 34 )

علی علیه السلام فرمود : به وسیله علم با جهل و نادانی مبارزه کنید( 35 )

امام رضا علیه السلام فرمود : ( علم پیشاهنگ عمل است( 36 ) ) .

امام علی علیه السلام فرمود : ( هر کس به علم خود عمل نکند چیزی نمی داند( 37 ) ) .

امام علی علیه السلام فرمود : ( علم تو را راهنمائی می کند ، وعمل تو را به سر منزل مقصود می رساند( 38 ) ) .

( علم دو قسم است ، علمی بر زبان ، که حجتی است بر پسر آدم ، وعلمی در قلب که علم سودمند است( 39 ) ) .

ودیعه های دانش

حضرت امام زین العابدین علیه السلام هر وقت جوان هایی را می دید که در طلب علم و دانشند نزدیک آنها می رفت و به آنها مرحبا می گفت و تشویقشان می فرمود و می گفت : ( شما ودیعه های دانشید که امروز کوچکان قوم و در آینده نزدیک از بزرگان قوم و گروه دیگر می باشید )

وهرگاه طالب علمی به نزد او می آمد او را ترحیب و تکریم می کرد و می فرمود : ( تو وصی پیامبر خدا هستی و طالب علم قدم به خشک وتری از زمین نمی گذارد جز این که زمین تا هفت طبقه برای او تسبیح می گویند( 40 ) )

چشمه ای در قلب انسان

( دانش در آسمان نیست که بر شما فرود آید و در جوف زمین نیست که بر شما بیرون بیاید بلکه علم در خود شما است ) ( چشمه ای در قلب آدم است لیکن باید حجاب و مانع را از روی آن برداشت ) در حدیث دیگر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید :

( هر کس چهل روز بنده خالص خدا گردید از قلب او چشمه های حکمت جاری می شود و به زبانش می آید ) کسی که به مرتبه اخلاص رسیده باشد کارش به جایی می رسد که از مکروهات نیز خودداری می کند بلکه از مباهات که خلاف ادب به نظر بیاید پرهیز می کند ، چنانچه مرحوم ( مقدس اردبیلی ) وغیر ایشان ( مرحوم میرداماد ) چنان بوده اند چنانچه رسیده است پاهای خود را دراز نمی کرد چه در منزل و چه در مجلس ؛ چون همیشه خود را در محضر پروردگار می دانست .

( علم ( نوری ) است که خداوند در قلب هر کس بخواهد او را هدایت کند قرار می دهد )( 41 )

خداوند در یک آیه خود را به نور آسمانها و زمین تشبیه کرده است :( 42 )

روی این حساب میان علم و دانش و دانایی که یک نوع نورانیتی است ارتباط و سنخیت برقرار است و بر اساس همین سنخیت ( نور علم ) و ( نور الهی ) است که ( 43 ) ؛ ( یعنی ) صرفاً علما و دانشمندان نسبت به خدا حالت خشیت و خضوع دارند )

اسلام عزیز گردد

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : اعمالتان را خالص واسلام را عزیز نمائید ، عرض کردند چگونه اسلام را عزیز کنیم ؟ فرمود : ( با حضور در نزد علما برای یادگرفتن علم ، کسی که برای رضای خدا دانش بیاموزد و در بحث جواب اهل هوا را بدهد برای او ثواب عبادت ثقلین و جن و انس است ) .

عرض کردند یارسول اللّه ریاکار هم از عملش بهره ای دارد ؟ فرمود : کسی که فقط خالصاً لوجه اللّه برای عزت اسلام کار کند برای اوست ثواب اهل مکه از وقتی خلق شده اند هست ولی اگر قصدش فقط برای خدا نباشد ( با این حال ) خدا آتش جهنم را بر او حرام کرده است .

علم و هنر بهتر از هر دولت و گنج زر

حکیمی پسران خود را پند داد که جانان پدر ، دانش هنر آموزید که ملک ودولت دنیا را اعتماد نیست و سیم و زر در سفر و حضر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد و یا خواجه به تفاریق خورد .

اما دانش و هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده واگر دانشمند و هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که علم و هنر در نفس خود دولت است ، هنرمند هر جا که رود قدر بیند ودر صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند :

وقتی افتاد فتنه ای در شام

هر کس از گوشه ای فرا رفتند

روستا زادگان دانشمند

به وزیری پادشاه رفتند

پسران وزیر ناقص عقل

به گدائی به روستا رفتند( 44 )

مقام علمی سلمان از نظر ائمه علیهم السلام

در میان یاران و صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله در علم ودانش کسی به مرتبه سلمان نرسید؛ زیرا علاوه بر آن که سلمان دویست و پنجاه یا سیصد و پنجاه سال عمر کرد ، و در تمام این مدت درمقام تحصیل دانش بوده است و به همین منظور سالهای متمادی خدمت رجال بزرگ مسیحیت را اختیار نمود .

و پس از آن که مسلمان شد نیز در اوقات خاصی با پیامبر خلوت می کرد و از آن حضرت کسب فیض می نمود ، به این جهت است که در روایات او را نمونه لقمان حکیم یاد کرده اند مخصوصاً امیرمؤ منان و ائمه علیهم السلام او را عالم به علوم پیشینیان و آیندگان معرفی نموده اند .

در روایتی که در آن امیرمؤ منان علیه السلام احوال یاران اسلام خدا را بیان می کند چون به نام سلمان می رسد چنین می گوید :

( به به سلمان از خانواده ماست شما کجا مانند سلمان را می یابید ، که او همانند لقمان حکیم است که علم اول و آخر را می داند و دریایی است که پایان ندارد )

یکی از امتیازات و خصوصیات سلمان این است که محدث است ؛ یعنی ، با فرشتگان تماس داشته و فرشتگان برایش حدیث می گفتند و علومی به او می آموختند با این که این چنین معنی کرده که امام است هر چند در بعضی اخبار محدث را چنین معنی کرده که امام برایش حدیث می کند ولی این معنا درست نیست چون این معنا اختصاص به سلمان ندارد بلکه در روایت صحیحی وارد شده که امام به ابو بصیر فرمود : ( علی علیه السلام محدث بود و سلمان هم محدث بوده است ، ابو بصیر عرض کرد : یابن رسول اللّه معنای محدث چیست ؟

فرمود : خدا فرشته ای می فرستد و مطالب را در گوش او می گوید ) .

و نیز در روایت دیگر ابو بصیر است که : سلمان اسم اعظم می دانست( 45 )

در اثر جهل به احکام سیزده نفر با یک زن ازدواج کردند

مرحوم میرزای بزرگ شیرازی رحمه الله علیه موقعی که شخصی از کشوری به حضورش می آمد از تمام جهات و خصوصیات آن کشور سؤ ال می کرد .

روزی عده ای از یک کشور دوردست به حضور او آمدند آن مرحوم از اقتصاد آن کشور و آن شهر سؤ ال نمودند ، یکی از آنها گفت : ما آنقدر فقیریم که سیزده نفریم و یک زن داریم !

میرزا گفت : چه گفتی ؟ !

آن مرد باز کلامش را تکرار نمود که : ما سیزده نفریم و یک زن داریم ، که این زن هر شبی نزد یکی از ما می ماند .

مرحوم میرزا بسیار ناراحت شده فرمود : مگر نمی دانید زن حق ندارد ، بیش از یک شوهر داشته باشد ؟

گفتند : نمی دانیم .

میرزا فرمود : مگر در شهر شما عالم نیست ؟

گفتند : خیر میرزا دستور داد که بعضی از آنها در شهر سامراء بمانند برای تحصیل علم و یادگرفتن احکام حلال و حرام .

وفرمود : هر کدام آمادگی دارید که بمانید برای تحصیل علم من زندگی او را تاءمین می کنم ، هم اکنون عده ای از اهل آن شهر در نجف و کربلا و قم مشغول به تحصیل می باشند( 46 )

بدترین بندگان خدا و بهترین آنها

امام سجاد علیه السلام فرمود :

( اگر مردم بدانند که در تحصیل علم چه خیرهاست در طلب آن کوشش کنند اگر چه با دادن جان و سفر کردن بر سر امواج مرگبار دریا باشد .

خداوند به ( دانیال ) پیمبر وحی کرد که بدترین بندگان من نزد من انسان نادانی است که دانایان را سبک شمارد و از آنان پیروی نکند؛ و محبوبترین بندگان من انسان پاکرفتاری است که در طلب پاداش بزرگ باشد ، پا بپای دانایان رود و در پی فرزانگان افتد و از حکیمان سخن گوید . )( 47 )

از نظر عملی نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام به دانشمندان احترام فراوان می گذاشتند ، چنان که امام جعفر صادق علیه السلام هشام را با آن که بسیار جوان بود ، احترام فراوانی می کرد واو را بر دیگر شاگردان و اصحاب سالخورده خویش مقدم می داشت و می فرمود که : ( این بزرگداشت به خاطر علم فراوان اوست نفعی که او از راه علم خویش به جامعه می رساند( 48 ) ) .

پادشاهان ایران و سواد آموزی رعیت ها

پادشاهان ایران هیچ کاری از کارهای دولتی و دیوانی را به مردم پست نژاد و رعیت نمی سپردند . ، به طوری که به کلی بالا رفتن از طبقه ای به طبقه دیگر مجاز نبود .

ولی گاه استقناء واقع می شد و آن وقتی بود که یکی از رعیتها اهلیت و هنر خاصی نشان می داد ، در این صورت بنا به برنامه ( تنسر ) آن را به شاهنشاه عرض کنند بعد از تجربه ( موبدان ) و ( هرابذه ) وطول مشاهدات ، تا اگر مستحق بدانند به غیر طایفه الحاق فرمایند( 49 )

درباره ممنوعیت تحصیل و قد غن بودن طلب علم و درس خواندن در ایران پیش از اسلام که اشاره کردیم بهترین شاهد واقعه ای است دردناک که حکیم ( ابوالقاسم فردوسی ) در ( شاهنامه ) نقل کرده است و آن این است که :

خسرو انوشیروان ( خسرو اولی ساسانی ، 531 579م ) در یکی از جنگهای خود بارومیان دچار کمبود هزینه می شود و وضع مالی و خزانه دولت برای تجهیز سپاه کفایت نمی کند .

( موبد ) نزد خسرو می آید و او را از کمبود هزینه آگاه می کند خسرو غمگین و گرفته خاطر می شود و ( بوذر جمهر ) ( بزرگمهر ) را می خواهد و بدو می گوید : هم اکنون ساربان را بخواه و شتران بختی ( قوی هیکل دو کوهانه سرخ رنگ ) را به راه انداز تا بروند و صد گنج از مازندران آورند گفت : راه بسیار است و سپاه اکنون تهی دست و بی خوار بار است ، خوب است در این شهرهای نزدیک کسانی مایه دار از بازرگانان و مالکان بجوئیم و از آنان وام بخواهیم .

خسرو راءی مرد دانا ، بوذر جمهر را می پسندد بوذر جمهر مرد دانا و خردمند و خوب چهری را می جوید و می گوید : با شتاب برو و کسی از نامداران که به ما وام بدهد بیاب و بگو که خواسته ووام او را از گنج دولتی پس خواهیم داد فرستاده می آید و مردم را گرد می آورد و وامی را که خواسته یاد می کند در این میان کفشگری موزه فروش گوش تیز می کند و به سخنان ماءمور خوب گوش می دهد ، وچون چگونگی را در می یابد و آرزوی دیرینه خویش را نزدیک به برآورده شدن می پندارد ، از مبلغ مورد نیاز می پرسد به او پاسخ می دهند ، او می پذیرد که آن هزینه را بپردازد آنگاه قپان و سنگ می آورند و آن ( چهل هزار ) درم را می کشد و می دهد .

سپس تقاضا می کند که در برابر این مبلغ بوذر جمهر نزد خسرو و پایمردی و شفاعت کند ، فرستاده خواسته او را می پذیرد و به هنگام بازگشت چون آن هزینه سنگین را نزد بوذر جمهر می برد خواهش وام دهنده را یاد می کند بوذر جمهر به خسرو می گوید : خسرو بر می آشوبد و به حکیم می گوید : دیو خرد چشم ترا کور کرده است ، برو آن شتران را باز گردان و آن وام را باز پس بده .

آری در چنین شرایطی سخت و نیاز مبرم آن وام را به جرم این که وام دهند ه از طبقه پایین و صنعتگر است نه دبیرزاده و موبدزاده و نه از خاندانهای بزرگ ، اجازه درس خواندن برای فرزند خود خواسته است باز می گردانند و دوباره به اندیشه وام خواهی از دیگران می افتند و بدین گونه دل مردی را که آرزو داشت فرزندش درس بخواند پر از درد و غم می کنند و مرد کفشگر با آن همت و فداکاری و لا به و التماس آروزی درس خواندن فرزند خیش را به خاک می برد .

این داستان را فردوسی در ( شاهنامه ) به نظر کشیده و می گوید :

از اندازه لشکر شهریار

کم آمد درم تنگ سیصد هزار

دژم کرد شاه اندر آن کار چهر

بفرمود تا رفت بوذر جمهر

تا آنکه می گوید :

یکی کفشگر بود و موزه فروش

بگفتار او تیز می کرد گوش

بدو کفشگر گفت من این درهم

سپاسی زگنجور برسر نهم . .

که اندر زمانه مرا کودکی است

که بازار او بر دلم خوار نیست

بگوئی مگر شهریار جهان

مرا شاد گرداند اندر نهان

که او را سپارد بفرهنگیان

که دارد سرمایه و هنگ آن ( 50 )

ملائکه پرهای خود را زیر پای طالبان علم پهن می کنند

ا

ز کثیر بن قیس روایت شده که گفت : با ( ابی درداء ) در مسجد دمشق نشسته بودیم مردی نزدش آمد و گفت : ای ابی درداء من از مدینه ( مدینة الرسول ) نزد تو آمده ام برای حدیثی که به من رسیده است تو آن را از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل کرده ای ، گفت : برای تجارت به اینجا آمده ای ؟ گفت : نه گفت : انگیزه دیگری غیر از این نداشتی ؟ گفت : نه ، گفت : شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود : کسی که در راهی قدم بردارد که در آن راه دانشی بدست آورد خداوند راهی به بهشت برایش معین کند و ملائکه از روی رضا و رغبت بالهای خود را برای دانشجو می گسترانند و برای عالم طلب آمرزش کنند آنچه در آسمانها و زمین است حتی ماهیهای در آب .

و ( برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه بر سایر ستارگان است به درستی که علما وارث انبیا می باشند و انبیا درهم و دیناری به ارث نمی گذارن بلکه علم را به ارث می گذارند ، ) هر کس آن را به دست آورد بهره زیادی به دست آورده است گفت : بلی .

بعضی از علماء به ابی یحیی بن زکریا بن یحیی بن الساجی نسبت داده اند که گفت : در بازار بصره با شتاب به در خانه بعضی از محدثین رفتیم و با ما مرد بی حیایی بود از روی مسخره گفت : پاهای خود را از روی بالهای ملائکه بردارید تا این حرف را زد از مکانش تکان نخورد تا هر دو پایش خشک شد .

ونیز به ابی داوود سجستانی نسبت داده اند که گفت : در اصحاب حدیث مرد مخلوعی بود چون حدیث پیغمبر را شنید که فرمود : ملائکه بالهای خود را برای طالب علم می گسترانند در کف پاهایش دو میخ آهنین قرار داد و گفت : بر روی بالهای ملائکه راه می روم پس دردی در پاهایش پیدا شد وابو عبداللّه محمد بن اسماعیل التمیمی این حکایت را در شرح حال مسلم ذکر کرده و گفته پاهایش و سایر اعضایش خشک شد( 51 )

مرحوم درچه ای بخاطر فوت مادرش درس راتعطیل نکردند

مرحوم شهید آیت اللّه ( اشرفی اصفهانی ) فرمودند : ( مرحوم آیت اللّه سید ( محمد باقر درچه ای ) در اصفهان در مدرسه می خواستند شروع به درس نمایند ، خبر آوردند که مادرشان در ( درچه ) فوت کرده است ، آقا بدون این که درس را تعطیل نماید فرمودند : شما بروید کارهای تجهیز و تکفینش را انجام بدهید عرض کردند گویا وصیت کرده که نمازش را شما بخوانید ، فرمود شما سایر کارهایش را انجام دهید من بعد از درس برای نماز می آیم پس از درس تشریف بردند ما خیال می کردیم لابد چند روزی ایشان سوگوارند و برای درس تشریف نمی آورند ولی صبح فردا دیدم تشریف آوردند و درس را شروع فرمودند و راضی به تعطیل درس نشدند )( 52 )

کوشش امیرکبیر در تحصیل علم

گویند که : امیرکبیر در کودکی ( هنگامی که ) ناهار اولاد قائم مقام ( فراهانی ) را می آورد ، در حجره معلمشان ایستاده برای بردن ظروف ، آنچه معلم به آنها می آموخت او هم فرا می گرفت ، تا روزی قائم مقام به آزمایش پسرانش آمده بود هر چه از آنها پرسید ندانستند و امیر جواب داد قائم مقام از وی پرسید : تقی ، تو کجا درس خوانده ای ؟ عرض نمود : روزها که غذای آقازاده ها را می آوردم ، ایستاده گوش می کردم قائم مقام انعامی به او داد نگرفت و گریه کرد بدو گفت : چرا گریه می کنی چه می خواهی ؟

عرض کرد : به معلم امر فرمائید درسی را که به آقازاده ها می دهد به من بیاموزد قائم مقام دلش به حال او سوخت به معلم فرمود تا به او نیز بیاموزد .

نامه ای که سالها بعد قائم مقام به برادرزاده اش میرزا اسحاق نوشته حد مراقبت او را در تعلیم کربلایی تقی آن روز و امیرکبیر سالهای بعد می رساند ، در حقیقت کربلایی تقی ( امیرکبیر ) را ( امثال کامل شاگردی درسخوان ) آورده ، به پسران خود و برادرزاده اش سرکوفت می زد بخشی از این نامه چنین است :

دیروز از کربلایی تقی کاغذی رسید موجب حیرت حاضران گردید همه تحسین کردند و آفرین گفتند الحق ( یکاد زیتها یضی ء ) در حق قوه مدرکه اش صادق است یکی از آن میان سر بیرون آورده تحسینات او را به شاءن شما وارد کرد که در واقع ریشخندی به من بود گفت :

درخت گردکان با این درشتی

درخت خربزه اللّه اکبر

نوکر این طور چیز بنویسد آقا جای خود دارد . .

باری حقیقتاً من به کربلایی قربان ( پدر امیرکبیر ) حسد بردم و بر پسرش می ترسم . خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگارم می گذارد باش تا صبح دولتش بدمد .

میرزا تقی خان در حدود سال 1222 ه ، ق در ( هزاوه فراهان ) متولد شد پدرش کربلایی محمد قربان آش پز میرزا عیسی قائم مقام اول بود و پس از او همین شغل را در دستگاه پسرش میرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانی داشت( 53 )

ابن انباری به علت عشق به علم از هر لذت نفسانی صرفنظر کرد

ابوبکر محمد بن قاسم نحوی ( معروف به ابن انباری ) سیصد هزار بیت شاهد برای قرآن در حفظ داشته و به او می گفتند مردم در باب حافظه تو بسیار سخن گفتند ، بگو چقدر در حفظ داری ؟ می گفت : سیزده صندوق حفظ دارم و گفته شده که صد وبیست تفسیر قرآن در حفظ داشت و به جهت حفظ قوه حافظه بسیاری از غذاهای لذیذه را که ضرر به قوه حافظه داشت ترک کرد ، رطب را می گرفت و می گفت : تو طیبی لیکن اطیب از تو حفظ کردن آن چیزی است که خدا بخشیده به من از علم .

گویند : روزی در بازار می گذشت جاریه خوشرویی را دید طالب او شد این خبر به ( راضی باللّه ) خلیفه عباسی رسید ، امر کرد او را خریدند و برای ابن انباری بردند ابن انباری جاریه را امر به صبر برای استبراء نمود می گوید : من در طلب حل یک مساءله علمی بودم در این وقت ناگهان قلبم متوجه جاریه شد و از فکر در آن مساءله بازماندم آن وقت به خادم گفتم : این جاریه را ببر من نمی خواهم و نمی ارزد به خاطر این جاریه از طلب علم بازمانم .

غلام خواست او را ببرد جاریه گفت : تو مردی عالم و عاقل و صاحب مقامی باید بدانی که اگر مرا بیرون کنی و گناه مرا معین نکنی مردم گمان بد در حق من می برند .

گفتم که : از برای تو هیچ تقصیری نیست جز این که دیدم با وجود تو از علمم می مانم گفت : این سهل است ؛ چون خبر به ( راضی ) رسید گفت : سزاوار نیست که علم در قلب احدی شیرین تر باشد از علمی که در قلب این مرد است .