داستانهایی از فضیلت علم

داستانهایی از فضیلت علم0%

داستانهایی از فضیلت علم نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستانهایی از فضیلت علم

نویسنده: على ميرخلف زاده
گروه:

مشاهدات: 11809
دانلود: 2522

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 28 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11809 / دانلود: 2522
اندازه اندازه اندازه
داستانهایی از فضیلت علم

داستانهایی از فضیلت علم

نویسنده:
فارسی

تحصیل علم تا دم مرگ

شیخ شهید در مجموعه خود نقل کرده است که در خدمت ابوجعفر طبری نقل کردند که نصر بن کثیر با سفیان ثوری خدمت حضرت صادق علیه السلام مشرف شده و عرض کرد که : می خواهم به بیت الحرام مشرف شوم مرا چیزی تعلیم فرمایید که خدا را به آن بخوانم حضرت فرمود : چون رسیدی به بیت الحرام بگذار دست خود را به دیوار خانه کعبه پس بگو : یا سابق الفوت و یا سامع الصوت و یا کاسی العظام لحماً بعد الفوت پس بخوان خدا را بعد از آن به هر چه بخواهی .

وهمچنین تعلیم فرمود : سفیان را که در وقتی که روآورد به چیزی محبوب ، بسیار حمد کند خدا را و هرگاه روکند به چیزی که مکروه است بسیار بگوید : لاحول ولا قوة الا با للّه وهرگاه روزی او کم شد استغفار بسیار کند .

ابوجعفر طبری دوات و کاغذ طلبید و آن دعا و حدیث را نوشت و این قبل از مرگ او بود ساعتی بعد به او گفتند نوشتن این مطلب در این وقت برای تو چه فایده دارد ؟

گفت : ( شایسته است برای هر انسان که ترک نکند اقتباس علم را تا بمیرد ( 54 ) )

من ماءمورم که علم فرا گیرم

آیت اللّه سید محمد شیرازی رحمه الله علیه نوشته است : یکی از علما در نجف اشرف خیلی کم به زیارت امام حسین علیه السلام در کربلای معلّی مشرف می شد سبب را پرسیدند ، فرمود : من ماءمورم که علم فرا گیرم و علم بیاموزم و از این قبیل وظائف واگر بنا باشد زیاد به زیارت کربلا بروم به من گفته می شود چرا وظیفه شرعی که به تو واگذار شده ترک کردی و بیش از حد به زیارت امام حسین رفتی ؟( 55 )

بحث علمی در مسافرت

ونیز نوشته است مرحوم حاج آقا حسین قمی هر موقع می خواست به جائی مسافرت کند با کسانی که در بحث خصوصی او شرکت می کردند مسافرت می نمود تا در سفر مشغول بحث شود .

من کراراً او را به این کیفیت دیدم ایشان می فرمودند : چگونه من از سهم مبارک امام استفاده کنم در حالی که پول مخصوص طلبه ای است که مشغول به تحصیل باشد و من مباحثه و مدرسه را ترک کرده باشم ، هر چند در راه تحصیل هستم( 56 ) .

و نیز فرموده اند : همراه مرحوم شیخ میرزا محمد تهرانی صاحب کتاب مستدرک البحار به خارج شهر می رفتیم ، وی در تمام طول شب مشغول نوشتن مستدرک بود و من هر چه بیدار می شدم می دیدم او مشغول نوشتن است با اینکه پیر و ناتوان و چشمهایش ضعیف شده بود( 57 ) .

سخنان خلیل بن احمد

خلیل بن احمد گوید : روزی که با عالمی بالاتر و داناتر از خودم باشم آن روز ، روز استفاده من است و اگر با کسی که در علم از من پائین تر است باشم آن روز روز افاده وفایده دادن من است و اگر با کسی باشم که با من در علم مساوی است آن روز ، روز مباحثه و مذاکره من است و اگر روزی هیچکدام از این سه نباشد آن روز ، روز مصیبت من است .

حاج میرزا حسین سبزواری و محمد هاشم میرزای افسر حکایت کنند که مرحوم حاج ملا هادی سبزواری مراقبت زیاد در درس داشت و کمتر درس و بحث را ترک می کرد ، روزی به واسطه شدت سرما گفت : فردا درس تعطیل است ، فردای آن روز به مجلس درس حاضر شد طلبه ها علت را پرسیدند فرمود : دیدم گاوان برای زراعت می روند ، روا ندیدم که من بحث را ترک گویم( 58 ) .

علی علیه السلام فرموده است :

لا یعدم الصبور الظفّر وان طال به الزمان .

پیروزی نصیب بردباری و کوشش می گردد هر چند مدت محرومیتش زیاد باشد( 59 )

مسجد پایگاه سواد آموزی

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بمنظور تعلیم خواندن و نوشتن در میان مسلمانان فردی به نام عبداللّه بن سعید را ماءمور کرد تا خواندن و نوشتن را به دیگران بیاموزد و با این ترتیب از آنجائی که سواد خواندن و نوشتن جنبه دینی و تقدس داشت مساجد به عنوان نخستین کانون های سواد آموزی مورد استفاده قرار گرفت .

جلسات ادبی نیز در مسجد تشکیل می شد ، شاعران سروده های خود را در حضور پیامبر می خواندند و گاه از سوی آن حضرت به دریافت جایزه و خلعت مفتخر می شدند چنانچه کعب بن زهیر قصیده معروف خود بانت سعاد و قلبی الیوم مبتول را که در مدح رسول خدا صلی الله علیه و آله سروده بود در مسجد مدینه در حضور حضرت رسول صلی الله علیه و آله خواند و جایزه از آن حضرت دریافت کرد( 60 )

و برای حسان بن ثابت منبر می نهادند و او اشعارش را در بالای منبر می خواند( 61 ) .

ترویج دانش

پیغمبر برای انجام نخستین و مهمترین وظیفه اش که تعلیم دانش به پیروانش بود آموزشگاهی داشت به نام ( صفه ) که به مسجد پیغمبر متصل بود و می توانست شخصاً کار تعلیم وتربیت و مطالبی را که تعلیم داده می شد تحت نظارت داشته باشد ، گاهی اوقات هم که مجال و مناسبتی پیش می آمد خود پیغمبر تعلیم در کلاسها را بعهده می گرفت و کسانی که دوره تحصیل را در این مدرسه به پایان می رسانیدند به نواحی مختلف قلمرو اسلام فرستاده می شدند تا در آنجا چنین کلاسها و مدارسی ترتیب دهند .

در ( صفه ) شاگردان باسنین مختلف تحصیل می کردند و در هفته یکروز کلاسها مخصوص زنان بود .

پیغمبر صلی الله علیه و آله آنقدر به ترویج خواندن و نوشتن در میان شاگردان این مدرسه علاقه مند بود که پس از پیروزی در ( جنگ بدر ) از اسرای جنگی که هنر نوشتن و خواندن را می دانستند خواست که به جای پرداخت غرامت برای آزادی خودشان هرکدام از ایشان به ده نفر از مسلمانان نوشتن را بیاموزند و آزاد شوند .

تمام اعضای خانواده پیغمبر چه زن و چه مرد حتی خدمتگزاران مخصوص او و همچنین دوستان نزدیک پیغمبر صلی الله علیه و آله یا پیش از اسلام با سواد بودند یا پیغمبر از ایشان می خواست که هر چه زودتر خواندن و نوشتن را بیاموزند .

هر وقت پیغمبر صلی الله علیه و آله حاکمی را ماءمور ایالتی می ساخت مخصوصاً دستور می داد و تاءکید می کرد که کار تعلیم و تربیت مردم را زیر نظر مستقیم خود اداره کند( 62 )

گروه بهتر

عبداللّه بن عمر نقل می کند که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دو گروه از پیروان خود را دید در مسجد بودند .

فرمود : این هر دو گروه مردمانی نیک هستند ، اما یکی از این دو گروه به کاری بهتر مشغولند ، زیرا یک گروه به دعا ونماز مشغول هستند تا عنایت و رحمت الهی را برای خود جلب کنند و این امر به خدا مربوط است که دعای ایشان را مستجاب سازد و آنچه ایشان می خواهند به ایشان ارزانی دارد .

اما گروه دیگر به کسب دانش وتعلیم به کسانی که از آن بی بهره اند سرگرمند و بدین قرار اینها به کار بهتری مشغول می باشند در واقع من خود نیز وظیفه تعلیم را بعهده دارم و برای تعلیم مبعوث شده ام ( بعثت مُعَلّماً ) با گفتن این کلمات پیغمبر گرامی خود در میان این گروه نشست( 63 ) .

عمر واقعی آن است که در تحصیل دانش بگذرد

وقتی اسکندر جهت فتح ممالک قطع مسالک می کرد در اقصای مغرب به شهری رسید که در آب و هوا و نعمت و صفا نظیر آن را ندیده بود فرمان داد تا در آن حوالی سراپرده بر پا نمایند .

ناگاه به قبرستانی رسیدند دید بر قبر یکی نوشته شده او یکسال عمر کرده و بر دیگری نوشته سه سال و بر دیگری پنج سال و خلاصه هیچیک را عمر از پانزده سال و بیست سال بیش نبود در حیرت شد که چگونه در چنین آب و هوای خوب عمر اندک باشد .

فرستاد جمعی از اعیان شهر را حاضر کردند و همه را معمّر و کهنسال یافت ، از معمای عمر کم قبرها پرسید گفتند : اموات ما نیز مانند ما عمر زیاد کرده اند ولی روش ما این است که از ایام زندگی خود آنچه برای تحصیل علم و دانش و تکمیل نفس گذراندیم از عمر خود شماریم و بقیه را باطل و بیهوده دانیم پس هر که از ما درگذرد آن مقدار زمان را حساب کنند و بر روی قبر او نویسند که با علم و دانش بوده است .

اسکندر را این سخن و عادت بسیار پسندیده آمد وآنها را تحسین کرد .

فضیلت علم

( آقا امیرالمؤ منین علی ) علیه السّلام فرمود : ( به هفت جهت علم از مال برتر است ،

اوّل : آنکه علم میراث انبیاء است و مال میراث فراعنه وپادشاهان است .

دوّم : علم را هر چه انفاق و خرج کنی کم نمی شود ( بلکه زیاد هم می شود ) ولی مال را هر قدر خرج کنی به همان اندازه کسر می شود .

سوم : مال نه تنها احتیاج به حافظ و نگهبان دارد بلکه صاحب مال باید در نگه داری او مراقبت کند ، ولی علم نه تنها احتیاج به مراقبت و نگهداری ندارد ، بلکه صاحب خود را هم از خطرها و ضررها حفظ می نماید .

چهارم : علم در کفن و قبر تا آخر همراه انسان است ولی مال بعد از مرگ همراه آدمی نیست .

پنجم : مال برای مؤ من و کافر حاصل می شود ولی علم فقط برای مؤ من حاصل می شود ، ( مراد علم شریعت و دین است ) .

ششم : جمیع مردم در امور دینشان نیازمند به علمند ولی نیازمند به آدم مالدار نیستند .

هفتم : علم در موقع عبور از صراط صاحبش را یاری می کند ولی مال در عبور از صراط مانع و مزاحم صاحب مال می گردد. ( 64 )

احترام به قلم وکتب علم

استاد حسین مظاهری فرمودند : استاد بزرگوار ما آیة الله العظمی بروجردی رحمة الله علیه از استادشان مرحوم آقا میرزا عبدالمعالی اصفهانی نقل می کرد که ایشان می فرمود : اگر در اطاقی قلمی باشد که با آن قلم فقه شیعه نوشته شده باشد ، من در آن اطاق نمی خوابم و اگر بخواهم در آنجا بخوابم اول قلم را بیرون می برم و بعد می خوابم وقتی یک عالم شیعه این طور بگوید ، معلوم می شود که احترام کردن به کتابهای فقهی و روائی و مخصوصا احترام به قرآن شریف فوق العاده مهّم است( 65 )

سید جواد عاملی

مرحوم امین در ( اعیان الشیعه ) درباره جدّیت مرحوم ( سیّد جواد عاملی ) صاحب مفتاح الکرامه آورده است : او در جدّیت در تحصیل علم بی نظیر بود عمر خود را در درس و تدریس و بحث و مطالعه و تاءلیف و خدمت به دین تمام کرد و شب و روز خود را در این راه مستغرق ساخت ، به گونه ای که هیچ امری از قبیل بیماری ، ضعف یا اضطراب او را باز نمی داشت و حتی در شب های عید و شب های قدر و دیگر شب های ماه رمضان به بحوث علمی مشغول بود و تا سنین پیری اینچنین بود و همچنان به رغبت و نشاط او در این راه افزوده می شد و شب را جز اندکی نمی خوابید .

از او پرسیده شد : ( افضل اعمال در شب قدر چیست ؟ فرمود به اجماع علماء امامیّه اشتغال به طلب علم است )

در ایّام محاصره نجف توسط وهابی ها ( بین سالهای 1221 و 1226 هجری ) که علماء با مردم به دفاع از شهر پرداخته بودند ، در عین حال که با علماء دیگر به امور مربوط به جهاد و محافظت از شهر و فراهم آوردن وسائل دفاع و سرکشی به مجاهدان و نگهبانان و تشویق آنان می پرداخت ، از تاءلیف و تدریس سستی نمی کرد و حتی در همان اوان رساله ای در باره وجوب دفاع از نجف و اینکه نجف کانون اسلام است نوشت و برخی از مجلّدات مفتاح الکرامه را در همان روزگار تاءلیف نمود ، مانند مجلّد مربوط به ضمان و شفعه و وکالت و این در حالی بود که او در دهه هفتاد از عمر خود بود .

یکی از اموری که جّد و جهد شبانه روزی او را نشان می دهد این است که در پایان بسیاری از مجلّدات مفتاح الکرامه آورده است که در شب ، از نوشتن آن فارغ گشته است چنانچه ذکر کرده است که نوشتن مجلّد وقف را در نزدیکی های نیمه شب و جلد دوّم از طهارت را در ربع اخیر شب و جلد وکالت را بعد از نیمه شب و دو جلد شفعه و اقرار را در شب و بعض مجلّدات دیگر را در شب قدر یا شب عید فطر به پایان رسانیده است او در آخر مجلد اقرار از مفتاح الکرامه نوشته است : ( در ماه رمضان امسال هشت ، یا نه یا ده جزء با این تتّبع و گستردگی ابحاث نوشتم و این بدان سبب بوده است که من بسیاری از اعمالی را که دیگران در ماه رمضان انجام می دهند جز اندکی که چندان مؤ ثر در تعطیل کتابت نبوده ، ترک کردم ) .

نواده آن مرحوم ، سید جواد بن سید حسن نقل کرده است که دختر صاحب مفتاح الکرامه که بانوئی جلیل القدر و مشهور به تقوی و عیادت بوده است و تا بیش از نود و پنچ سالگی با صحّت حواس و قدرت ادراک زندگی کرد گفت : پدرم جز اندکی از شب را نمی خوابید و من به یاد ندارم شبی از خواب برخاسته باشم و او را در خواب دیده باشم .

نوه او شیخ رضا بن زین العابدین عاملی مدّتی در خانه او بود و شب ها وقتی مطالعاتش تمام می شد می خوابید و جّدش همچنان بیدار و مشغول به کار خود بود به نوه اش رو کرده گفته بود : این عشق به خواب چیست مرا از خواب همین اندازه بس است و سپس سر را بین دوزانوی خود می گذاشت و می خوابید و پیش از آنکه خواب سیری بکند بیدار می شد و به کارش بر می گشت .

گاهی نوه خود را برای نماز شب بیدار می کرد ولی خود بدون آنکه نماز شب بخواند به کار خود ادامه می داد .

در میان علماء زمان خود ، تا روز مرگ معروف به دقّت و ضبط و صفاء ذات بود و علماء بزرگ زمانش برای حلّ مسائل مشکله به او رجوع می کردند و جواب دریافت می کردند یا تقاضا می کردند ، در آن باره تاءلیفی بنماید ، چرا که به اطلاعات سرشار و نکته بینی و ممارستش با کلمات فقها و خبره بودنش در علم رجال واقف بودند و شاهد این مطلب اینکه بیشتر یا تمام کتابهایش را به در خواست بزرگان از علماء نوشته است چنانچه ( مفتاح الکرامه ) و رساله ( العصرة ) را به در خواست استادش شیخ جعفر و رساله ( المواسعة ) را به در خواست استاد دیگرش صاحب ریاض تاءلیف نموده است ( 66 ) .

بدانم و بمیرم بهتر است

دانشمند مشهور و نامی ( ابوریحان بیرونی ) در بستر بیماری افتاده بود و ساعات آخر عمر را می گذرانید ، ( فقیه ابوالحسن علی بن عیسی ) به بالینش آمد .

در آن حال ابوریحان از فقیه پرسید : حساب جدّات فاسده را که موقعی برای من گفتی اینک بازگوی که چگونه بود ؟

فقیه گفت : با این شدّت بیماری اکنون چه جای این سؤ ال است ؟

ابوریحان گفت : ( ای مرد بمن بگو کدام یک از این دو بهتر است ، این مسئله را بدانم و بمیرم ، یا نادانسته و جاهل در گذرم ؟ )

فقیه می گوید : مسئله را گفتم و او فرا گرفت ، از نزد وی باز گشتم هنوز قسمتی از راه را نپیموده بودم که صدای شیون مرگ از خانه ابوریحان بلند شد( 67 )

دقّت مرحوم آیة الله بروجردی

استاد فاضل ( موحّدی ) از والدشان نقل کردند که : روزی همراه ( آیة الله بروجردی ) برای درس می رفتیم از بازارخان که خارج شدیم آقا دید یکی از طلاب بطرف دیگری غیر از سمت درس حرکت می کند ، با تعجّب فرمود : ( این آقا در این موقع درس به کجا می رود و چه کاری دارد که از درس مهمتر است که درس را ترک می کند ؟ )

آن آقا مرحوم شهید مطهری بود که به او قضیه آقای بروجردی را گفته بودند ایشان جواب داده بود که من آن روز یک کار ضروری داشتم به دنبال آن می رفتم و من نمی داستم که آقا این قدر حرکات مرا زیر نظر داشته و تا این حّد به تحصیل علم و درس خواندن توجّه و دقّت دارند( 68 )

میزان اهتمام به طلب علم

در ( روضات الجنات ) می نویسد : ( مقّدس اردبیلی ) در تحصیل علم آن قدر دقّت داشت که هر گاه از نجف اشرف به زیارت کربلا می رفت نمازش را احتیاطا جمع ( یعنی هم نماز شکسته وهم نماز درست خواند ) می خواند و می گفت : تحصیل علم فریضه است و زیارت امام حسین علیه السلام سنّت است چه بسا بواسطه انجام امر مستحب که زیارت باشد فریضه ای ترک می شود بنابر این احتیاط در جمع خواندن است ، با آنکه آن بزرگوار در حال سفر هم مطالعه را ترک نمی کرد .

باز می نویسد : مقدس رحمه الله علیه با ( مولی میرزاجان ) همدرس بود ، مولی میرزاجان به مطالعه خیلی حریص بود از اول شب تا آخر شب مطالعه می کرد ولی مرحوم مقّدس ثلث آخر شب بیدار می شد نماز شب را می خواند پس از اداء نماز در باره درس روز گذشته فکری می کرد و از مولی میرزا جان بهتر مطالب درس را درک می کرد( 69 )

سکّاکی وکسب علم

( یوسف ابن ابی بکر ) ملقّب به ( سراج الّدین سکّاکی ) دوازده علم از علوم عرب را دارا بود ، او در ابتدای امر آهنگر بود که با دست خود صندوق کوچکی درست کرد و قفل عجیبی به آن صندوق زد که وزن صندوق با آن قفل همه اش یک قبراط بیشتر نبود و آن را به عنوان هدیه نزد سلطان آورد .

بر خلاف انتظار سکّاکی ، سلطان و اطرافیان او چندان عنایتی به سکّاکی نکردند ولی سکّاکی دید مردی وارد مجلس شد همه اهل مجلس به او زیاد احترام کردند ، سکّاکی پرسید : ( این آقا چه کاره است که این قدر مورد احترام ملک و سایرین است ؟ )

گفتند : ( این آقا عالم و دانشمند است ) سکّاکی در همانجا تصمیم گرفت که به دنبال تحصیل علم برود و علم را یاد بگیرد از آنجا حرکت کرد آمد به مدرسه برای درس خواندن در صورتی که سی سال از عمرش گذاشته بود ، استاد هم به او گفت : سن تو زیاد است مشکل است که بتوانی به جائی برسی .

اتفاقا سکّاکی بسیار کم حافظه بود ، استاد برای امتحان مساءله ای از فتاوای شافعی به او گفت ، بگو : ( قال الشیخ جلد الکلب یطهر بالدّباغه ) یعنی : شیخ گفته پوست سگ با دباغی پاک می شود .

آن روز این عبارت را هزار مرتبه تکرار کرد فردا که آمد درسش را تحویل بدهد گفت : قال الکب جلد الشیخ یطهر بالدّباغه ! یعنی سگ گفته پوست شیخ با دباغی پاک می شود همه حاضرین خندیدند استاد درس دیگری به او داد ، خلاصه ده سال با این حال درس خواند ولی چیزی یاد نگرفت .

بکلّی از خودش ناامید شد و حوصله اش تنگ شد و سر به بیابان گذاشت تا آنکه روزی در دامنه کوهی می گشت دید در جائی از این کوه آبی قطره قطره بروی سنگی می ریزد و در اثر ریختن قطرات آب در مدّت طولانی بر روی این تخته سنگ ، سنگ سوراخ و گود شده از دیدن آن منظره به فکر افتاده بخود گفت : مگر قلب تو از این سنگ سخت تر است پس اگر به تحصیل ادامه بدهی عاقبت به جائی می رسی ، دوباره تصمیم گرفت خواندنش را ادامه بدهد آمد با جدّیت و کوشش تمام مشغول شد تا آنکه خداوند درهای علوم و معارف را بروی باز کرد که عاقبت گوی سبقت از اقران و امثال خود ربود وبه درجات عالیه از مراتب علوم گوناگون نائل شد( 70 )

غرق مباحثه علمی

( صاحب تکمله ) فرموده است که خبر داد مرا عبد صالح ( حاج کریم ) فرّاش صحن مطّهر ( سیّد الشهداء ) علیه السلام گفت : من در سنّ بیست سالگی که در صحن خدمت می کردم یک شب منادی صحن ندا داد که درهای حرم بسته می شود ، دیدم جناب ( آقای بهبهانی ) و ( شیخ یوسف بحرانی ) که با هم مشغول مباحثه علمی بودند از داخل حرم بیرون آمدند و در رواق مطهّر ایستادند و باز مشغول مذاکره شدند تا آنکه منادی دوباره ندا داد که درهای صحن بسته می شود آن دو از درب قبله از صحن خارج شدند و در پشت در به مذاکره خود ادامه دادند ، تا اینکه نزدیک صبح که من برای گشودن درهای صحن مطّهر آمدم دیدم هنوز ایستاده مباحثه می کنند ، من از دیدن آن حال مبهوت گشتم .

پس شیخ یوسف که امام جماعت بود رفت برای نماز آقای بهبهانی هم عبای خود را پهن کرد و نمازش را خواند و به خانه خود رفت( 71 )

زحمت برای علم

مرحوم ( آیة اللّه سید محسن امین ) صاحب ( اعیان الشیعه ) که خود چندین سال در محضر مرحوم ( حاج آقا رضا همدانی ) تلمّذ نموده و از نزدیک احوال او را می دانسته است در شرح حال آن فقیه بزرگ می نویسد : ( او عالم ، فقیه ، اصولی ، محقق و مدقّق و از برترین شاگردان ( میراز محمد حسن شیرازی ) بود شب و روزش را به مطالعه و تاءلیف و تدریس در فقه و اصول مشغول بود .

صبحگاهان از خانه خود که در نزدیکی مسجدی بود که در آن امامت می کرد به مسجد می آمد و بعد از تقریبا نیم ساعت که منتظر رسیدن همه طلاب می شد در حدود یک ساعت از نوشته خودش کتاب ( مصباح الفقیه ) که روز و شب قبل نوشته بود درس می گفت : و سپس به خانه اش می رفت و به نوشتن درس روز بعد می پرداخت تا اینکه ظهر می شد ، پس به مسجد می آمد و با حاضران در مسجد نماز را به جماعت می خواند و به خانه باز می گشت و با خواهرزاده و دامادش شیخ علی که در علم و اخلاق و احوال شبیه او بود و برادرزاده اش که با او هم خانه بود و برای تحصیل علم از همدان به نجف آمده بود و فرزندش شیخ محّمد غذا میل می کرد و غالبا غذایشان حاضری بود نان بیات عجمی بود که در بازار فروخته می شد با مقداری پنیر و سبزیجات آنگاه کمی می خوابید و بعد از بیدار شدن مشغول مطالعه و نوشتن درس می شد .

در خانه ایشان کنار درب ورودی حجره کوچکی بود که با نردبان به آن وارد می شدند .

آن حجره کوچک اطاق مطالعه و تاءلیف و تصنیف او بود و گاهی اوقات که من محتاج می شدم مساله ای از او بپرسم یا معنی عبارتی را از نوشته هایش سؤ ال کنم بر او وارد می شدم و می دیدم قلم و کاغذ در دستش است و کتاب جواهر و حدائق و وسائل پیش رویش گشوده اند .

کاغذ و قلم را زمین می گذاشت و متوجّه من می شد و من مساءله ام را می پرسیدم و او جواب می داد و چون گفتگوی ما تمام می شد دوباره کاغذ و قلم را به دست می گرفت و من فورا خارج می شدم .

او همچنان به مطالعه و نوشتن ادامه می داد تا ساعت یازده بعدازظهر ( بساعت غروب کوک قدیم ) آنگاه به مسجد می آمد و تا رسیدن وقت مغرب از کتاب خود مصباح الفقیه درس فقه می گفت به هنگام مغرب نماز را امامت می کرد و بعد از نماز به حرم مطّهر مشرّف می شد و زیارت می کرد و نماز می خواند و دعا می کرد و گاهی به جحره ای که مدفن مرحوم سید جواد عاملی ( صاحب مفتاح الکرامة ) است می رفت و بعد از مدّتی توقف به خانه اش می رفت و گاهی هم بعد از زیارت مستقیما به خانه اش می رفت و به مطالعه مشغول می شد و . بعد از نماز صبح چنانچه فرصتی برای مطالعه و کتابت می دید به مطالعه و کتابت مشغول می شد تا طلوع آفتاب ، آنگاه به مسجد می آمد و .( 72 )

فارابی

( فارابی ) بسیار زاهد و نسبت به دنیا و منزل و خانه بی رغبت بوده با مردم آمیزش نمی کرد در اوقات اقامت در دمشق منزلی برای خود تعیین ننمود و همواره در کنار آب و جاهای پر درخت می نشست و مشغول تاءلیف می شد محصّلین و اهل علم نیز در همان حال از وی استفاده می نمودند و در اثر قناعت که گنجی بی نهایت است با چهار درهم که سیف الدّوله برای او مقرّر کرده بود امرار معاش می نمود او در سال 337 هجری در حدود هشتاد سالگی در دمشق وفات کرد و در خارج باب الصغیر آن شهر دفن شد( 73 )

نعمت علم

امام صادق علیه السلام فرمود : ( حضرت موسی ) علیه السلام شاگردی داشت که از آن حضرت علم فراوانی یاد گرفته بود یک روز از حضرت موسی اجازه خواست که بدیدن اقارب و فامیل های خود برود .

حضرت فرمود : اقوام و اقارب حق دارند ولی وقتی رفتی در میان آنها مواظب خودت باش که ظواهر دنیای آن محیط تو را اغفال نکرده و میل به دنیا نکنی ، خداوند به تو نعمت علم داده بواسطه مال دنیا این نعمت بزرگ را از دست مده .

آن مرد گفت : چنین نخواهد شد پس رفت نزد خویشان و آمدنش به طول انجامید ، پس هر چه حضرت موسی احوال او را پرسید اطلاعی از او بدست نیاورد .

از جبرئیل احوال او را پرسید ؟ جبرئیل گفت : من از حال او خبر دارم همین الان دم در ایستاده اجازه ورود می خواهد ولی مسخ شده بصورت میمون در آمده است و در گردن او زنجیری است حضرت موسی از دیدن آن مرد با آن حال ناراحت شده رفت به مصلّای خود نماز خواند و به درگاه خدا استغاثه کرد که بلکه خداوند او را بیامرزد .

خداوند وحی کرد به موسی که ( ای موسی اگر درباره این مرد آن قدر دعا کنی که حتی اعضای بدنت از هم جدا گردد هیچ فائده ندارد و دعای تو مستجاب نمی شود چون من با و نعمت علم را عطا کردم و او نعمت مرا ضایع کرد )( 74 )

مرگ فرزند

صاحب جواهر با خود عهد کرده بود که هر شب یک مقداری از کتاب جواهر را بنویسد .

در یکی از شب ها فرزندش از دنیا رفت صاحب جواهر به علّت همان عهدی که کرده بود قلم و کاغذ بدست گرفت و با چشم گریان و قلب محزون آمد کنار جسد فرزندش و مشغول نوشتن جواهر شد ودست از نوشتن علم برنداشت( 75 )

مسئله علمی

یکی از تجّار متدین یک قواره قبایی برای ( آقای وحید بهبهانی ) هدیه آورده بود چون شنیده بود که آقا از کسی هدیه و مالی قبول نمی کند در این خصوص با آقایان مذاکره کرد ، گفتند ( حاج ملارضا استرابادی ) شاگرد آقاست و آقا او را دوست دارد ، اگر این پارچه را بوسیله او به خدمت آقا بفرستی شاید قبول کند .

آن شخص تاجر نزد حاج ملارضا آمده التماس کرد که حاجت او را برآورد ، حاج ملارضا عذر آورد که آقا قبول نمی کند .

تاجر گفت : اگر تو این کار را انجام بدهی و آقا هدیه مرا قبول کند قول می دهم که یک قدک قبا هم بشما بدهم حاج ملارضا فکر کرد وگفت : من می برم اگر قبول کرد چه بهتر و اگر هم قبول نکرد ضرری نکرده ام پارچه را برداشت نزدیک های ظهر آمد در منزل آقا را دق الباب کرد ، آقا خودش آمد در را باز کرد وفرمود : این موقع گرما چه کارداری ؟ عرض کرد : قدک قبائی است فلان تاجر برای شما هدیه کرده و التماس کرده که شما قبول بفرمائید فرمود : ( ملارضا من فکر کردم مسئله علمی مشکلی داری که این موقع گرما آمده ای و مراهم از کارم معطل کردی برو بده به صاحبش مگر نمی دانی من از کسی چیزی قبول نمی کنم این را فرمود و در را بست ) من عرض کردم : آقا یک عرض کوچکی دارم فرمود : چیست ؟ عرض کردم : آن مرد به من وعده داده که اگر شما این هدیه را قبول کنید یک قواره قبا هم بمن بدهد پس اگر شما قبول نکنید تکلیف قبای من چه می شود ؟ آن وقت فرمود : این را قبول می کنم به شرط آنکه پس از این اینگونه شفاعتها را قبول نکنی( 76 )

علم اوّلین و آخرین

( حضرت عیسی علیه السلام ) به شبانی رسیده فرمود : ای مرد تو عمر خود را به چوپانی صرف کردی اگر در تحصیل علم می کوشیدی بهتر از این بودی ؟ عرض کرد : یانبی اللّه من شش مسئله از علم یاد گرفته ام و بدآنها عمل می کنم .

اول : آنکه تا حلال هست حرام نمی خورم و هرگز حلال کم نشود که احتیاج به حرام خوردن باشد .

دوم : آنکه تا راست هست دروغ نمی گویم و هرگز راست کم نشود که احتیاج به دروغ باشد .

سوّم : آنکه تا عیب خود را می بینم به عیب دیگران مشغول نمی شوم و هنوز از اصلاح عیوب خود فارغ نشده ام که به عیب دیگران بپردازم .

چهارم : آنکه تا ابلیس را مرده نبینم به گنج و خزانه مخلوق طمع ندارم و هنوز گنج و خزانه خدا کم نشده است تا محتاج مخلوق باشم .

ششم آنکه : تا هر دو پای خود را در بهشت نبینم از عذاب خدای تعالی ایمن نیستم و هنوز خود را در بهشت ندیده ام تا از عذاب وی آسوده باشم .

حضرت عیسی فرمود : ( علم اولین و آخرین این است که تو خوانده و یاد گرفته ای )( 77 )

علم انیس است

( رسول خدا ) صلی الله علیه و آله فرموده است : ( ای مردم دانش بیاموزید که آموختن دانش به خاطر خدا ، خشیت وترس از خداست ؛ و طلب علم نمودن عبادت است و تدریس دانش تسبیح است ؛ و بحث در اطراف مطالب علمی جهاد است ؛ و یاد دادن دانش به کسی که نمی داند صدقه است ؛ و بخشش علم برای اهلش موجب تقرب است .

علم در تنهایی انیس و در خلوت رفیق و مونس است ؛ و راهنمای دین است ؛ در مشکلات و سختی ها مشیر وگره گشا است ؛ دانش نزد دوستان و خویشان و فامیل وزیر است ؛ در غربت چراغ راه بهشت است .

خداوند گروهی را به وسیله علم بالا می برد و آنان را رهبر و آقا و هادی قرار داده که به آنها اقتدا می شود ، چون آنها راهنمای به سوی خیرند که جماعت به دنبال آنان می روند و از آنها پیروی می کنند و از افعال آنها استغفار می کنند حتی ماهیان دریا و درندگان بیابان و چهار پایان و اهل آسمان و ستارگان آسمان .

چون علم مایه زندگی و علاج کوری است و نور دیدگان از تاریکیهاست ، و قوت ابدان و علاج ضعف آن است و بنده به وسیله دانش و علم به منازل ابرار و به درجات بلندی می رسد و تفکر علمی هموزن روزه ، و مُدارِستش مقابل نماز است .

به وسیله دانش خداوند را اطاعت و عبادت می کنند و موحد و خداشناس می شوند ورع و تقوا وصله رحم و شناختن حلال از حرام به وسیله علم و دانش است و علم ، امام و پیشواست و عمل تابع اوست ؛ و نیک بختان بختان از علم الهام می گیرند و بدبختان از آن محرومند .

علم نوری است که خداوند بر قلب هر کسی که می خواهد می اندازد پس خوشا به آن قلبی که محل ورود نور علم باشد و منزل این امانت الهی باشد و شکی نیست که علم و دیعه الهی است در قلب و واجب است گرامی داشتن چنین قلبی بخاطر امانت و ودیعه الهی( 78 )

فراگیری علم

علی علیه السلام : ( علم را فرا گیرید که یاد دادنش حسنه و یاد گرفتنش عبادت و بحث و گفتگویش جهاد و یاد دادنش به کسی که نمی داند صدقه ، و بذل او به اهلش باعث نزدیکی به خداست ؛ چون علم به حلال و حرام است و راههای منازل بهشت ، و انیس در وحشت ، و رفیق در غربت ، و سخنگوی در خلوت ، و راهنما است در نفع و ضرر ، و سلاح است در هنگام جنگ با اعداد ، و زینت است در نزد دوستان ؛ به وسیله آن علم خداوند اقوامی را بلند می کند و آنها را راهبر خیر و سعادت قرار می دهد . )( 79 )

علی علیه السلام در ستایش علم و دانش فرموده است : ( هر ظرفی تنگ میگردد و پر می شود وبه آنچه که درون او می گذارند ، مگر ظرف علم و دانش که چون در آن راه یافت فراخ تر می گردد ( و گنجایش دارد برای پذیرفتن علم دیگر ) )( 80 )

به احترام علمش

( عکرمه ) غلام ( عبداللّه ) بن عباس از علم مولایش عبداللّه بهره فراوانی برد و یکی از صاحبان علم و دانش شد هنگامی که عبدالله بن عباس از دنیا رفت او همچنان بنده بود ، پسر ابن عباس علی بن عبداللّه او را فروخت به خالد بن یزید بن معاویة به چهار هزار دینار عکرمه به علی بن عبدالله گفت : ( آیا علم پدرت را به چهار هزار دینار فروختی ؟ )

علی پس از شنیدن این کلام معامله را استقاله وفسخ کرده و عکرمه را پس گرفته سپس آزادش کرد به احترام علمش .

عکرمه عالم و کثیر عزة شاعر ، هر دو در یک روز وفات یافتند ، مردم می گفتند : ( مات الیوم اعلم الناس واشعر الناس )( 81 ) .

( مُردند امروز اعلم ترین مردم و شاعرترین مردم )

دو بهشت

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است : هر که دو گام در راه تحصیل علم بردارد و دو ساعت در حضور عالم بنشیند ، و دو کلمه از او بشنود ، خدایش دو بهشت عطا کند که هر یک دو برابر دنیا باشد .

و نیز فرمود : هر که به دنبال علم باشد بهشت به دنبال اوست ، و هر که به جستجوی دنیا باشد آتش در طلب اوست( 82 )

دانش برای انسان زینت است و هم گنجینه ای است پایان ناپذیر و نیز همنشین خوبی است در صورتی که همراه آدم عاقلی قرار گیرد .

تعظیم مقام حکمت

در کتاب ربیع الابرار می نویسد : شخصی یهودی از حضرت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله پرسشی نمود ، آن حضرت ساعتی مکث نمود و سپس جواب او را فرمود ، یهودی پرسید چیزی را که می دانستی چرا در آن توقف کردی ؟

حضرت فرمود : برای تعظیم مقام حکمت و دانش و در حاشیه کتاب نوشته بود .

مکن در مهمی که دارای شتاب

ز راه تاءنی عنان بر متاب

که اندر تانی زیان کس ندید

ز تعجیل بسیار خجلت کشید( 83 )

ای دل به جستجوی هنر در جهان بگرد

شاید که آوریش به هر حیلتی بدست

مرد آن بود که در گه و بی گه نشان علم

جوید به هر دیار ز هر هوشیار ومست

گر یافت علم سرور اقران خویش گشت

ور مرد عذر او بر اخیار روشن است

فؤ اد کرمانی گوید :

آدم از علم شد سمیع و بصیر

مرد بی علم کور و کر باشد

بی عمل علم جسم بی روح است

جسم بی روح بی اثر باشد

مرد حق را به کیمیا چه نظر

زا نکه او کیمیا نظر باشد

گرچه از زر تهی است دست حکیم

سینه اش مرکز هنر باشد

فخر آدم به علم و معرفت است

نه به سنگی که سیم و زر باشد

آدمی را که علم ودانش نیست

سر و کارش به گاو و خر باشد