دانستنیهای کریمه اهل بیت (ع)

 دانستنیهای کریمه اهل بیت (ع)0%

 دانستنیهای کریمه اهل بیت (ع) نویسنده:
محقق: واحد تحقیقات قائمیه اصفهان
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت

 دانستنیهای کریمه اهل بیت (ع)

نویسنده: واحد تحقیقات قائمیه اصفهان
محقق: واحد تحقیقات قائمیه اصفهان
گروه:

مشاهدات: 17451
دانلود: 4689

توضیحات:

دانستنیهای کریمه اهل بیت (ع)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17451 / دانلود: 4689
اندازه اندازه اندازه
 دانستنیهای کریمه اهل بیت (ع)

دانستنیهای کریمه اهل بیت (ع)

نویسنده:
فارسی

شفای کامل

ذاکر اهلبیت علیه السلام آقای قسمت شریفی نیا، که پیرمردی افتاده حال و زحمتکش است نقل می کردند: یک بار در اثر حادثه ای در حرم مطهر، پایم لغزید و به شدت ضرب دید: طوری که وقتی می نشستم، قادر به بلند شدن نبودم و موقع راه رفتن، دست به دیوار می گرفتم. حدود چهل شبانه روز خواب و خوراک من گریه و زاری بود: تا اینکه روزی به حرم مطهر حضرت معصومه علیه السلام مشرف شدم و در بالای سر حضرت، گریه زیادی کردم و به خانم گفتم: یا باید مرا شفا بدهی، یا مرگ مرا از خدا بخواهی. چون من در خانه تو زمین خوردم و خودت هم باید عنایتی کنی. همین که از حرم بیرون آمدم، هیچگونه ناراحتی در پایم احساس نکردم

دعوت از سوی خانمهای نقابدار

آقای بهرام قلی پور، از کفشداران حضرت معصومه سلام الله علیها نقل می کردند: من در یکی از روستاهای تبریز زندگی می کردم، شرایط زندگی برایم خیلی سخت بود. در آنجا مشغول کارگری بودم. یک شب از فرط خستگی خوابیدم، در حال خواب، چند خانم نقابدار را دیدم که به من فرمودند: ما تو را می پذیریم. ناگهان از خواب بیدار شدم، هر چه فکر کردم که تعبیر خواب من چیست، به نتیجه ای نرسیدم. بعد از مدتی تصمیم گفتیم که برای زندگی راحت تر به شهر برویم. هرکدام از اعضای خانواده، شهری را پیشنهاد کردند، من ناخودآگاه گفتم: قم چطور است؟ بدین ترتیب و با پذیرفتن اعضای خانواده، به قم آمدیم. بدون اینکه خودمان خواسته باشیم شرایط خود به خود فراهم شد. چند روز در قم دنبال کار می گشتم، تا اینکه روزی به دفتر تو لیت مراجعه کردم، و گفتم: می خواهم در حرم مشغول به کار شوم، آیا شما مرا قبول می کنید؟ آنها هم پذیرفتند. از فردای آن روز کار در حرم را شروع کردم. بعد از مدت دو ماه خدمت افتخاری، خادم رسمی شدم و الان حدود 25 سال است که در آستانه مقدسه حضرت معصومه سلام الله علیها کار می کنم، می دانم که یکی از خانمهای نقابدار، کسی جز حضرت معصومه سلام الله علیها نبوده است.

زیارت خانه خدا

آقای محمد جواد ابوالقاسمی از ذاکرین اهلبیت علیه السلام نقل می کردند: طی عمری که از خداوند گرفتم، حدود هفت بار به حج واجب مشرف شدم. سال 1372 شمسی، در فاطمیه اول یا دوم (دقیقاً یادم نیست) برای حج عمره ثبت نام می کردند. خیلی دوست داشتم من هم به حج، مشرف شوم: به خصوص که در هیچیک از دفعات پیشین، همسرم همراهم نبود و قصد داشتم این بار او را هم با خودم همراه کنم. یکی از شبها در سال 76، از مجلس روضه در منزل دوستی به نام حاج آقا خلج، باز می گشتم. هنگامی که روی پل صفاییه رسیدم و حرم مطهر حضرت معصومه علیه السلام را دیدم، از همانجا خطاب به حضرت، عرض کردم: بی بی جان! وسیله سفر حج را برای من و همسرم فراهم کن. قول می دهم یک زیارت مختص شما در مدینه انجام دهم. بعد به حرم مطهر رفتم و زیارتنامه حضرت معصومه علیه السلام و زیارت حضرت زهرا علیه السلام را خواندم و کنار ضریح، مجدداً خواسته ام را با حضرت در میان نهادم. وقتی به منزل بازگشتم، همسرم گفت: " برادرت با تو کار دارد. با منزلشان تماس بگیر. " وقتی به برادرم تلفن کردم، معلوم شد شرایط ثبت نام من و همسرم و نیز دیگر برادران و خواهران و دامادهایمان از طرف پدرم فراهم شده است. پس از ثبت نام، در همان سال به اتفاق همسرم، به مدینه منوره و مکه مکرمه رهسپار شدیم. این سفر، بیشتر از تمام سفرها به من چسبید. وقتی به مدینه منوره رسیدیم همانجا از بی بی تشکر کردم.

کمک مادی حضرت

آقای اصغر خادم نقل می کردند: در جلوی درب ساحلی مسجد اعظم (در مسجد آیت ا... بروجردی) نشسته بودم. نگاهم به گنبد طلایی خانم حضرت معصومه علیه السلام بود. گفتم: خانم! عنایتی کن! خودت می دانی که دستم خیلی خالی است. در همین لحظات که غرق افکار خودم بودم، سیدی نورانی دستم را گرفت. من برخاستم و عرض ادب کردم. سید، صورت مرا بوسید و مبلغ قابل توجهی در دست من قرار داد و رفت. وقتی به خود آمدم گفتم: هنوز حرفم بی بی تمام نشده بود. که این سید را برای من حواله کردند. به دنبال سید راه افتادم. در راهرو نبودند. دو طرف خیابان ساحلی را نگاه کردم و به حرم بازگشتم: ولی اثری از ایشان نبود.

نتیجه اخراج خادم حضرت معصومه علیه السلام

آقای اصغر خادم، که از کفشداران با سابقه و در حال حاضر از نیروهای انتظامات حرم مطهر هستند، نقل می کند: تعدادی از کارکنان حرم از جمله بنده را اخراج کردند. من به مسئول ذی ربط گفتم: اگر ممکن است، از بین کارگرانی که اخراج کرده اید، آقای رضا جانلو را مجدداً به کار دعوت کنید: چون نیروی فعال و زحمتکشی است و عیالوار است. مسئول ما گفت: متأسفانه امکانش وجود ندارد. این صحبتها در ایوان اتابکی (زیر ساعت) مطرح شد. در این حال، من رو به حضرت کرده، عرض کردم (من به خاطر اینکه یکی از خادمین مظلوم و مؤمن شما به ناحق اخراج شده است، از حرم شما می روم: مگر اینکه ایشان هم به سر کار برگردند. بعد رو به مسئول مربوطه کرده، گفتم: اگر ما مقصر هستیم، حواله ما به خدا و این بی بی: و اگر شما مقصرید، حواله شما به خدا و این بی بی! طولی نکشید من و آقای رضا جانلو به سر کار برگشتیم، و آن مسئول را به واسطه مسائلی اخراج کردند.

خادم حرم

آقای بافرانی کفشدار بی بی دوعالم علیه السلام نقل می کند: زمانی که از شهر نایین به قم آمدم، شغلی نداشتم. نزد یکی از دوستان رنگ کار رفتم و به اتفاق او به گازران رفتیم. چون دست دوستم، شکسته بود و قادر به کار نبود، خودم به تنهایی تا غروب رنگ کاری کردم. در حالی که سخت خسته بودم، وجودم را غم گرفته بود. حدود یک کیلومتر از سر کار تا ایستگاه ماشینی که قرار بود مرا به قم برساند، پیاده آمدم. در همان حال از خانم معصومه علیه السلام خواستم کاری دائمی برای من فراهم کند: تا با آن مخارج زندگی خود را تامین نمایم. هر روز نماز مغرب و عشا را پشت سر حضرت آیت ا... مرعشی نجفی (ره) می خواندم. تا اینکه یک روز یکی از دوستانم را دیدم که به من گفت: فلانی! مایلی در حرم کار کنی؟ گفتم: بله! چه کاری بهتر از خدمت به حضرت معصومه علیه السلام ؟ خلاصه رفتیم به کارگزینی. گفتند: نیرو احتیاج نداریم. مایوس نشدم و به همراه دوستم، نزد مدیریت حرم رفتیم. قول داد برای من در حرم کار جور کند و قرار شد با کارگزینی هماهنگ کند. شرایط کار در حرم فراهم شد و از آن سال، به کار دائمی خدمت به زوار حضرت معصومه علیه السلام مشغول هستم.

شفای بیماری کلیه

یکی از خادمین باوفای کریمه اهلبیت علیه السلام که مایل نیست نامی از او برده شود، برای آقای شریفی مسئول دفتر کفشداری، مطلبی را نقل کرده که نوار کاست آن نزد نگارنده این سطور موجود است و تردیدی در صحت مطالب آن ندارم. ایشان نقل می کند: ناراحتی کلیوی آزارم می داد و به دکترهای متعددی رجوع کردم. بعد از عکسبرداری مشخص شد که سنگ بزرگی در کلیه ام وجود دارد که باید با عمل جراحی، یا از طریق سنگ شکن از میان برداشته شود. به دکتر متخصص کلیه گفتم: نیازی به این کار نیست. چون ما خودمان دکتر داریم! روزی برای زیارت و انجام کار به حرم آمدم. در بالای بام اتاق انتظامات، وضو خانه ای بود. بعد از اینکه وضویم را گرفتم، در هنگام بازگشت، چشمم به گنبد حضرت افتاد، گفتم: بی بی جان! دکتر من تویی، خودت خوب می دانی که از لحاظ مادی برایم خیلی مشکل است که هزینه عمل را بپردازم. خودت عنایتی کن. از فردای آن روز، ناراحتی کلیه ام آرام گرفت و اثری از سنگ نبود. وقتی که به دکتر مراجعه کردم، عکسبرداری کردند و گفتند: سنگ دفع شده است و دیگر مشکلی ندارید.

شفای دست خادم

آقای اصغر خادم نقل می کردند: از ناحیه دست، درد شدیدی مرا رنج می داد: به طوری که در کفشداری قادر به گرفتن کفش های زائران نبودم. یکی از روزها به یکی از همکاران خادم گفتم دستم خیلی درد می کند. گفت: خجالت نمی کشی در حضور بی بی می گویی دستم درد می کند؟ در جواب گفتم: شاید ایشان نمی خواهد مرا شفا دهد! دوست خادمم گفت: اینها مثل من و شما نیستند. خیلی ناراحت شدم. مستقیماً به خدمت خانم، حضرت معصومه علیه السلام رفتم و عرض کردم: بی بی جان! دیدید همکارم به من چه گفت؟ خیلی دلم شکسته است. ساعت 11 شب بود که دیدم یکی دیگر از دوستان همکارم در حال خوردن قرص است. گفتم: چه قرصی می خوری؟ گفت: قرص اعصاب. گفتم: دست من هم خیلی درد می کند. یک قرص اعصاب به من داد و گفت: بخور! ان شاالله خوب می شوی. من هم قرص را از ایشان گرفتم و خوردم. از آن شب تا کنون، دستم هیچگونه ناراحتی ندارد و شفای کامل حاصل شده است.

هدیه از طرف بی بی

آقای حسین سالاری از خادمین زحمتکش حرم کریمه اهلبیت علیه السلام نقل می کرد: با چند تن از خادمین از جمله آقای شریفی (مسؤول دفتر کفشداری) رو بروی درب عتیق نشسته بودیم من گفتم: بی بی جان! هر روز حداقل 200 تومان به من هدیه می رسید: ولی امروز برای من حواله نکردی. به محض تمام شدن حرفم، خانم زائری مرا صدا زد. بلند شدم و پیش او رفتم. گفت: این 200 تومان هدیه به شماست و قابل شما را ندارد. پیش دوستان برگشتم و گفتم: دویست تومانی که گفتم و از حضرت خواستم، الحمدلله امروز هم رسید.

خادمین بهشتی

آقای سید حسین فروغی از خادمین کریمه اهلبیت علیه السلام نقل می کرد: در خواب دیدم که به من اعلام کردند حضرت معصومه علیه السلام خادمین خویش را دعوت کرده است. گفتم: از طرف تولیت یا از طرف بی بی؟ گفتند: از طرف خود بی بی! مجلس مزبور در مسجد بالاسر و در یک باغ انگور و سر سبز و با صفا و خرم برگزار بود و تمام خادمین حاضر بودن ولی من هر چه نگاه کردم، کسی را نشناختم سؤال کردم: مگر اینها خادم حضرت نیستند؟ پاسخ دادند. آری، همه شرکت کنندگان، خادم هستند و شما بهترین آنها هستید.

برکت هزار تومان

آقای علی جلالی، از خادمین حرم مطهر نقل می کند: شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان بود در کفشداری شماره دو خدمت زوار بودم. از فکر بدهکاری لحظه ای آرامش نداشتم. مبلغ بدهکاریم 950 هزار تومان بود. خیلی به بی بی التماس کردم. تا اینکه یک شب حدود ساعت ده، سیدی نورانی وارد کفشداری شد و کفشهایش را تحویل داد. در این حال به نحوی که کسی متوجه نشود. مبلغ هزار تومان به من دادند. عرض کردم: جناب حاج آقا اگر نذری دارید لطفاً داخل صندوقهای نذورات بیندازید. ولی ایشان ابراز کردند این پول را به تو داده ام. آن سید رفت. از آن تاریخ به بعد این مبلغ را برای تبرک نزد خودم نگه داشتم و از برکت آن تا الان، تمام قرض خود را داده و بیش از پنج میلیون تصمیم شده است. وقتی این جریان را برای یکی از همسایگان خود تعریف کردم،ایشان مایل بودند که هزار تومان مرا به ده هزار تومان از من بخرند. اما ایشان از یک راز بی خبر بودند. آن اینکه،آن پول عنایت بی بی به نوکران و خادمین خویش است و برای من صرفاً جنبه مادی ندارد.

حواله بی کم و زیاد

آقای حسین سالاری، خادم رسمی آستانه مقدسه حضرت معصومه علیه السلام است. ایشان نقل می کردند: از بابت بدهکاری، سخت در مضیقه بودم و بدهکاران هر روز به سراغم می آمدند. تا اینکه یکی از آنها که آدم سختگیری بود یک روز مهلت داد تا پولش را حاضر کنم. و گفت: فردا غروب برای گرفتن پولم به منزلت می آیم: باید به هر نحوی شده آنرا تهیه کنی. صبح روز بعد به حرم رفتم و در مراسم خطبه شرکت کردم بعد به پای ضریح حضرت رفتم و عرض کردم بی بی جان! از هر کجا برایم حواله می کنی، من امروز 20 هزار تومان پول نیاز دارم، باید برایم فراهم کنی. بعد از اینکه حرفهایم را با حضرت زدم، به سر کارم باز گشتم. تقریباً نزدیک اذان ظهر بود که آقای عدالت، مسئول دفتر کفشداری، مرا صدا زد و گفت تلفن با شما کار دارد. وقتی گوشی را برداشتم، شنیدم که همسرم گفت: آقایی به نام حامدی، مبلغ 20 هزار تومان پول آورده و به من دادند. و گفتند: نذر کرده بودم که اگر بتوانم به مکه مکرمه مشرف شوم، مبلغ 20 هزار تومان به عنوان هدیه به یکی از خادمین حضرت معصومه علیه السلام بدهم. خوشبختانه امروز نذرم ادا شد. چون شما را می شناختم، پول را به شما تقدیم می کنم. در حالی که خیلی خوشحال بودم، سریع به بالای سر حضرت و کنار ضریح مطهر رفتم و از خانم تشکر کردم که این مبلغ را بدون ریالی کم و زیاد حواله کردند.

زایمان طبیعی و آسان

آقای ناصر اصغر زاده موحد، خادم کریمه اهلبیت سلام الله علیها نقل می کرد: برای من جای سؤال بود که هر وقت متوسل به حضرت معصومه علیه السلام می شدم، امداد غیبی او، من و خانواده ام را یاری می کرد. در یکی از زایمانهای همسرم، پرستارها و ماماها از هیچ تلاشی فروگذار نمی کردند گویی سفارش شده از سوی کسی بودند. خلاصه با بدنی ضعیف و لاغر به صورت طبیعی زایمان کرد. به نظر می رسد حضرت معصومه علیه السلام عنایت خاصی به نوکرانش دارند.

موعد دیدار

محمد علی زینی وند - گرد آورنده این مجموعه - نقل می کند: هز ماه یکی دو بار در حرم مطهر، اقدام به غبار روبی ضریح و جمع آوری پولهای داخل آن توسط معاونت مالی تولیت حرم مطهر می کنند. مدتی بود دوستان کفشدار و خادمین افتخاری شرکت می کردند، ولی این توفیق نصیب من نمی شد. دوستان همکار بعد از جمع آوری پولها در داخل ضریح، نماز و دعا و نیایش می کردند و حتی از ضریح مطهر عکس می گرفتند. خودم را از اینکه مورد قبول بی بی نیستم، سرزنش می کردم. یک روز که در کفشداری مشغول کار بودم، اطلاع دادند که امشب ((فوق ضریح)) است. از من هم دعوت کردند تا در این مراسم شرکت کنم. برایم آن لحظه، لحظه تولد بود. خیلی خوشحال شدم. دقیقه شماری می کردم تا وقت قرار فرا برسد. ساعت یازده شب انتظار به سر آمد. بعد از بیرون رفتن زوار، به همراه دیگر برادران مشغول جمع آوری پولهای داخل ضریح شدیم. در داخل مرقد مطهر سر به روی قبرش گذاشتم و با چشمان گنهکار خود اشک ریختم و نماز خواندم، در حالی که دلم آرام گرفته بود، گفتم: بی بی جان از اینکه مرا قابل دانستید، سپاسگزارم.

کریمه اهلبیت علیه السلام مشکل گشاست

یکی از خادمین حضرت معصومه علیه السلام نقل می کند: روزی شخصی که اهل اصفهان بود، مقداری روغن و برنج برای آشپزخانه حرم مطهر حضرت معصومه علیه السلام آورد. پرسیدیم: آیا تاکنون کرامتی از حضرت، دیده اید؟ گفت: آری! من مرتب در حال مسافرت در مسیر اصفهان و تهران هستم. یک بار در مسیر رفتن به اصفهان در قم توقف کردیم. راننده اتوبوس گفت: هر کس که می خواهد به حرم مشرف شود، فرصت هست. همه مسافران رفتند به غیر از من! به خودم گفتم این طور که مشکلات مرا احاطه کرده حرم رفتنم بی فایده است. بعد به خودم نهیب زدم که از هر دری نو مید شدن رواست، ولی از این خاندان، هرگز نباید ناامید شد. سراسیمه برخاستم و به سو ی حرم شتافتم و به برکت بی بی، مشکلاتم حل شد. لذا برای تشکر و قدردانی امروز به آستان مقدسش شرفیاب شدم.

حیات دوباره

آقای ناصر اصغر زاده موحد، از خدام حرم مطهر می گوید: در یکی از روزها در کفشداری حرم مطهر حضرت معصومه در شیفت کاری خود مشغول کار بودم. بعد از اتمام کار که به منزل رفتم، دیدم درب منزلمان خیلی شلوغ است. پرسیدم: چه اتفاقی افتاده؟ گفتند: پسر شما از بالای پشت بام همسایه - که یک ساختمان سه طبقه بود - به پایین افتاده است! شوکه شدم و گفتم: بچه مرده است. در کمال نا امیدی، به سرعت خودم را به بیمارستان رساندم و سراغ پزشک معالج پسرم رفتم و به او گفتم: من خادم حضرت معصومه سلام الله علیها هستم. در حق بچه ام کوتاهی نکن! به خاطر بی بی بچه ام را نجات بده. دکتر گفت: هر کاری از دستم می آمد برایش انجام دادم. او مثل یک مرده افتاده است و از دست من کاری ساخته نیست. در همان حال، رو به حرم مطهر حضرت معصومه علیه السلام کردم و از خانم خواستم که پسرم را نجات دهد. ناگهان! بچه چشمهایش را باز کرد و دوباره بست. او به زندگی بازگشته بود. پسرم مدتی بعد از بیمارستان مرخص شد. امروز که حدود 16 سال از آن ماجرا می گذرد پسرم صحیح و سالم است. من حیات دوباره او را از اربابم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها دارم.

محفوظ ماندن مصالح ساختمانی

یکی از خادمین و محبین اهلبیت علیه السلام به نام آقای سبحانی که کفشدار افتخاری حضرت معصومه علیه السلام هم هست، نقل می کرد: باران شدیدی می بارید و من در کفشداری در حال انجام وظیفه بودم. در آن ایام ساختمان نیمه کاره ای در اختیارم بود که هنوز سقفش را آسفالت نکرده بودم و مقادیر زیادی گچ که برای سفید کاری، به طبقه دوم برده بودم، در معرض اصابت باران بود. باخود گفتم: اگر این باران شدید ده دقیقه ادامه پیدا کند، تمام سرمایه زندگیم که از طریق قرض فراهم شده، یک ساعته خراب می شود. در همان حال، یکی از دوستان هم که از بنایی ساختمان من اطلاع داشت، گفت: به خانه برو و مصالح خودت را از زیر باران بردار! من به حرفهای او اعتنایی نکردم و گفتم: حضرت معصومه علیه السلام خودش محافظ و نگهبان نوکران و خادمان خویش هست. بعد از پایان کار به منزل رفتم. از پسرم پرسیدم: روی گچ و سیمان را پلاستیک کشیدید تا باران خیسشان نکند؟ گفت: اینجا اصلاً باران نیامد، فقط نم مختصری روی گچ ها نشست. اینجا بود که فهمیدم حضرت هرگز لحظه ای از خادمین و نوکران خود غافل نیست.

شفا یافتن پای خادم

آقای شریفی یکی از خدمتگزاران و مسؤول دفتر کفشداری آستانه مقدسه نقل می کند: یکی از خادمین حرم حضرت، می گفت: به خاطر درد زانو، دچار مشکل بودم و درد زیادی می کشیدم. به چند دکتر مراجعه و داروهای زیادی مصرف کردم ولی اثر نکرد. یکی از روزها که به محل کارم در کفشداری شماره سیزده (بین مسجد اعظم و مسجد بالاسر) رفتم، در فرصت فراغتی که پیش آمد، شروع کردم با خانم صحبت کردن. به خانم گفتم: ای بی بی! دوست ندارم که در محضر شما نتوانم خم و راست شوم. دوست دارم در کفشداری خدمت کنم حتی اگر نیم ساعت باشد. بعد از این گفتگو، از کفشداری خارج شدم و پس از تجدید وضو دو رکعت نماز خواندم و بعد به نزدیک ضریح مطهر رفتم، سرم را گذاشتم به ضریح و اشک ریختم. حال خاصی داشتم. دوباره به کفشداری باز گشتم و پس از پایان کار، در ساعت 11 شب به منزل رفتم. وقتی به خواب رفتم، در عالم رؤیا دیدم که در حرم مطهر هستم و خدمت حضرت امام رضا علیه السلام رسیده ام.خیلی خوشحال بودم. به اتفاق رفتیم و در جایی نشستیم. ایشان دست بر پای من گذاشتند و کمی با من صحبت کردند. حس کردم که دیگر پایم درد نمی کند، صبح که برای نماز برخاستم،اثری از درد پا ندیدم. حالتهای مختلف را امتحان کردم و دیدم اصلاً پایم درد ندارد. گریه ام گرفت. ناخودآگاه با خودم این بیت را زمزمه کردم:

از کعبه، صفای این حرم بیشتر است

هر کس که شکسته دل بود، پیشتر است/

نجات یافتن از زندان

آقای شریفی مسئول کفشداری خادمین افتخاری نقل می کردند. یکی از خادمین و محبین اهلبیت علیه السلام نقل می کرد. در سال 1371 در حال بازگشت از مأموریت، موجب بروز تصادفی شدم که به مرگ پیرزنی انجامید. چون ماه محرم الحرام بود، دادسرا مرا به پرداخت 350 هزار تومان دیه محکوم کرد و دو سال به من فرصت دادند تا وجه دیه را تهیه کنم. این مبلغ، بعد از دو سال به 950 هزار تومان افزایش یافت. چون نتوانستم این مبلغ را تهیه کنم،به یک میلیون و دویست هزار تومان افزایش یافت! هیچ چاره ای نداشتم و به هر کس مشکلم را مطرح کردم، نتیجه نگرفتم. خلاصه، چون بستگان فرد متوفی افراد سختگیری بودند، تنها مطالبه دیه می کردند و رضایت نمی دادند. مقرر شد اگر این مبلغ را پرداخت نکنم به زندان بروم. در یکی از شب ها مسؤلین حرم مطهر اعلام کردند: امشب، موعد غبارروبی حرم است. بنده هم توفیق شرکت در این مراسم ملکوتی را یافتم و در داخل ضریح مطهر، سرم را روی قبر گذاشتم و گریه زیادی کردم. با حضرت با زبان عامیانه صحبت کردم و درد دلم را گفتم که اگر نتوانم این مبلغ را تهیه کنم باید به زندان بروم و دیگر جای من اینجا نیست و به درد شما نخواهم خورد. پس از اتمام کار به منزل رفتم. در عالم رؤیا دیدم، در حرم مطهر هستم و از طرف خانم به من برگ سبزی داده شد. گفتند: غم مخور و اندوهگین مباش! چند روز بعد از این ماجرا، مقداری اثاثیه منزل را که حدود 200 هزار تومان ارزش داشت فروختم. تا اینکه یکی از دوستان را دیدم که به من گفت: در منزل نشسته بودیم که ناگهان یاد شما پیش آمد. مشکل شما حل شد یا خیر؟ گفتم: اگر نتوانم یک میلیون تومان را تهیه کنم، باید به زندان بروم. دوستم فرد خیری را معرفی کرد و گفت: خوب است شرح حال خود را بنویسی تا برای آن فرد ببرم. من هم این کار را انجام دادم. مدتی گذشت تا اینکه به موعد دادگاه نزدیک شدیم. دقیقاً دو روز مانده به دادگاه، پستچی درب منزلمان را زد و گفت: یک فقره چک به اسم شما از تهران آمده است. از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. وقتی چک را گرفتم، دیدم به مبلغ هشتصد هزار تومان است. بسیار متعجب شدم. دقیقاً مبلغی را که کم داشتم حواله کرده بودند. به هر حال مشکل من که هیچ کس قادر به حل آن نبود، با دست های با کفایت شفیعه کریمه اهلبیت علیه السلام حضرت فاطمه معصومه علیه السلام حل شد.

عنایت حضرت به خادمین کفشدار

آقای حسین فراهانی از خادمین بزرگوار نقل می کردند: در کفشداری شماره دو - درب ورودی صحن عتیق - مشغول کار بودم، که به لحاظ خستگی خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم سه سید عَلَم به دست، وارد کفشداری شدند. جلوی پای آنها بلند شدم و صورت یکی از آنها را بوسیدم. ناگهان از خواب بیدار شدم، با خود گفتم: این سه سید که به حرم مشرف شدند و این حقیر را مورد لطف قرار دادند، توجه و عنایت بی بی به خادمین خویش را نشان می دهد.

زیارت خانه خدا

آقای ناصر اصغر زاده موحد، خادم رسمی و از کفشداران حرم، نقل می کردند: علاقه زیادی به زیارت خانه خدا داشتم و از حضرت معصومه سلام الله علیها خواستم که شرایط حج مرا فراهم کند. مدتی گذشت. از فروش خانه پدری که به ارث بردم، در حج ثبت نام کردم و در همان سال نیز به حج مشرف شدم. این در حالی بود که خیلی ها به مدت 10 سال در نوبت بودند.

شفای لال

آقای حسین فراهانی یکی از خادمین کفشدار، که سالیان زیادی است در کفشداری حضرت معصومه سلام الله علیها خدمت می کند، نقل می کردند: زنی از کشور ترکیه که قادر به تکلم نبود، وارد کفشداری شد: کفش هایش را تحویل داد و وارد حرم شد. ساعتی بعد دیدم همان زن با خوشحالی و در حالی که به لهجه ترکی صحبت می کرد می خواهد از حرم خارج شود. او شفا یافته بود.

سقوط از چهار پایه

یک شب مثل همه شب ها برای سپری کردن شیفت خود به حرم آمدم. در اواخر ساعات کار در حرم، از طرف مسؤولین حرم اطلاع یافتم که برای غبار روبی در حرم بمانم. بعد از بیرون رفتن زوار، به همراه عده دیگری از خادمین، اقدام به نظافت و غبار روبی ضریح مطهر کردیم. ناگهان! یکی از خادمین که روی چهارپایه بلندی رفته بود به پایین سقوط کرد. چون کف حرم مطهر سنگ فرش است، هیچ امیدی به زنده ماندن او نداشتیم. سراسیمه برای کمک و اقدامات اولیه به طرف او رفتیم. در این حال به صحنه عجیبی برخورد کردیم. آن خادم مشغول خندیدن بود! چند لحظه بعد برخاست و کار نظافت را ادامه داد! این کرامت یکی از جلوه های عنایت حضرت معصومه سلام الله علیها به خادمان خویش است.