نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)0%

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام) نویسنده:
مترجم: پرویز لولاور
گروه: امام جواد علیه السلام

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نویسنده: عبدالرزاق مقرم
مترجم: پرویز لولاور
گروه:

مشاهدات: 11139
دانلود: 3137

توضیحات:

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 33 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11139 / دانلود: 3137
اندازه اندازه اندازه
نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

نصايح

از بديهيات امامت، آن است كه با سخنان طيب، دل ها و دوستي ها به سوي خداوند بي نياز برانگيخته شود. نفسهاي سركش، مهار و طبيعت خشن، نرم گردد؛ پندها و موعظه هاي بليغ كه در دلها جا مي گيرد، روان آدمي را نوراني گرداند؛ در گوش جان نفوذ كند و دل بدان انس و آرام پذيرد.

خردها جذب نور درخشان آن گشته، قلبها در كرانه ي قدس آن پهلو بگيرند. از هر سوي دل، چشمه هاي حكمت بجوشد و كلام احياگر جانهاي مرده، به حيات ابدي، افكار و انديشه ها را قوت بخشد و سرانجام، آنها را به طرف حق آشكار رهنمون گردد. از همين روست كه امامي از پيشوايان دين -عليهم‌السلام - را نمي توان يافت مگر آن كه سخنان بسيار، به گونه اي دلپذير و كوتاه از خود به يادگار نهاده اند كه در آنها هدايت و حيات سرمدي و رشد، موج مي زند.

آنچه ذيلا مي آيد گزيده اي است از كلمات قصار حضرت امام جوادعليه‌السلام كه به دست ما رسيده است: - مردي خدمت حضرت امام جوادعليه‌السلام عرض كرد: مرا پندي بفرماييد! حضرت فرمودند: آيا مي پذيري؟ گفت: آري. حضرت فرمودند : «توسد الصبر و اعتنق الفقر و ارفض الشهوات و خالف الهوي و اعلم انك لاتخلوا من عين الله فانظر كيف تكون » «بر بستر صبر بيارام و قلاده ي فقر در گردن گذار(۷۶) و دست از شهوتها بردار و با هواي نفس مخالفت كن و بدان كه هيچ گاه دور از نگاه خداوند نيستي، پس خود بنگر كه چگونه هستي.»

- به يكي از دوستانشان نوشتند: « اما هذه الدنيا فانا مغرقون فمن كان هواه هوي صاحبه و دان بدينه فهو معه حيث كان و الاخرة دارالقرار و ان تاخير التوبة اغترار و طول التسويف حيرة و الاعتلال علي الله هلكة و الاصرار علي الذنب أمن لمكر الله و لا يأمن مكر الله الا القوم الخاسرون » «اما اين دنيا، پس همه ي ما غرقه آنيم و هر كس به هواي نفس دوست و قرينش گرايد و متدين به دين او گردد، پس در همه جا با اوست. و اما آخرت، خانه ي بقاست. تأخير در توبه، موجب زيان است و كار امروز به فردا افكندن، سبب سرگرداني. طغيان بر خداوند، هلاك است و اصرار بر گناه دليل آن است كه گنهكار خود را از مكر خداي تعالي در امان مي بيند، حال آن كه كسي جز مردم زيانكار خويش را از مكر خدا در امان نمي بيند.»

- براي امامعليه‌السلام پارچه هاي قيمتي فرستادند. در راه، دزد آنها را به سرقت برد. حمل كننده ي پارچه ها ماجرا را به وسيله نامه به اطلاع آن حضرت رساند. حضرت، به خط خويش مرقوم فرمودند : «ان انفسنا و اموالنا من مواهب الله الهنيئة و عواريه المستودعة يمتع بما متع منها في سرور و غبطة و ياخذ ما اخذ منها في أجر و حسبة فمن غلب جزعه علي صبره حبط اجره و نعوذ بالله من ذلك » «جان و مال ما از مواهب خوشايند الهي است كه همچون امانتي به ما سپرده شده است. بهره مي دهد آنچه در خوشي و سرور از آن بهره گرفته شده و داراي مزد و پاداش است آنچه از ما مي گيرند. بنابراين آن كه بي قراري را بر صبر مسلط گرداند، اجرش از بين مي رود و ما پناه بر خدا مي بريم از آن كه چنين گردد.»

- «من اصغي الي ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن الله فقد عبدالله و ان كان الناطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس » «آن كه به گوينده اي گوش فرا مي دهد، همانا وي را پرستيده است. پس هرگاه، گوينده سخن از خداوند بگويد، شنونده خداوند را پرستيده است و اگر گوينده زبان شيطان باشد، شنونده شيطان را پرستش كرده است.»

- «اظهار الشي ء قبل ان يستحكم مفسدة له و المؤمن يحتاج الي خصال ثلاث توفيق من الله و واعظ من نفسه و قبول ممن ينصحه .» «بر ملا ساختن امري، پيش از استحكام آن، باعث فسادش مي شود.(۷۷) و مؤمن به سه صفت نياز دارد: توفيق از جانب خداوند، وعظ از جانب نفسش و پذيرش از نصيحت گر.»

- «التحفظ علي قدر الخوف » «احتياط به اندازه ي ترس آدمي است.»

- «الايام تهتك لك الأمر عن الاسرار الكامنة » «روزگار از رازهاي پنهان، برايت پرده برمي دارد.»

- «من انقاد الي الطمأنينة قبل الخبرة فقد عرض نفسه للهلكة و العاقبة المتعبة » «آن كه پيش از آزمودن، اعتماد كند، خويشتن را در معرض هلاكت و عاقبت ناگوار قرار داده است.»

- «قد عاداك من ستر عنك الرشد اتباعا لما تهواه » «آن كه براي پيروي از خواسته هاي تو، راه رشد را بر تو پنهان دارد، با تو دشمني كرده است.»

- «راكب الشهوات لاتقال عثرته » «آن كه بر مركب شهوات مي راند، لغزش هاي نابخشودني دارد.»

- «الثقة بالله ثمن لكل غال و سلم لكل عال » «اطمينان به خداوند، بهاي هر چيز ارزشمند است و براي ترقي و بلند مقامي، چونان نردبان است.»

- «كيف يضيع من الله كافله » «چگونه كسي كه خداي تعالي كفيل او است، هلاك مي شود.»

- «كيف ينجو من الله طالبه » «چگونه كسي كه خداي تعالي در تعقيب اوست، نجات مي يابد»

- «من انقطع الي غير الله و كله الله اليه » «كسي كه از خداوند منقطع گردد، خدايتعالي او را به خود وامي گذارد.»

- «من عمل علي غير علم كان ما يفسد اكثر مما يصلح » «كسي كه از روي بي علمي عمل كند، فساد و تباهي عمل او، از صلاح آن بيشتر است».(۷۸)

- «من لم يعرف المصادر اعيته الموارد » «كسي كه ابتداي امور را نمي شناسد، پايان كارها وي را گمراه مي كند.»

- «هجر المداراة مقاربة للمكروه » «ترك مدارا انسان را به ناملايمات نزديك مي سازد».(۷۹)

- «مصاحبة الشرير كالسيف المسلول، يحسن منظره و يقبح أثره » «همنشيني با بدكار همچون شمشير برهنه اي است كه منظره اش زيبا و اثرش زشت و ناپسند است».

- «لا تكن وليا لله تعالي في العلانية و عدوا له في السر » «در آشكارا دوست خدا و در پنهاني دشمن او مباش.»

- «كفي بالمرء خيانة ان يكون امينا للخونة » «از خيانت همين مقدار براي آدمي بس كه مورد اطمينان خائنان باشد.»

- «لا تعادين احدا حتي تعرف الذي بينه و بين الله فان كان محسنا فلا تعاده و ان كان مسيئا فان علمك به يكفيكه فلا تعاده » «هرگز با كسي دشمني مكن تا رابطه ي بين او و خداوند را بشناسي، اگر او نيكوكار است، با وي دشمني مكن و اگر بدكار است و گناهكار، شناخت تو از وي، برايت كفايت مي كند؛ پس دست از دشمني با او بردار».(۸۰)

- «اذا نزل القضاء فقد ضاق الفضاء » «هنگامي كه قضاء (و حكم الهي) فرود آيد، فضا تنگ مي آيد.»

- «الحوائج تطلب بالرجاء و هي تنزل بالقضاء » «حاجت ها به اميدي خواسته مي شود و به حكم قضاء فرود مي آيد.»

- «العافية احسن عطاء » «عافيت بهترين بخشش (الهي) است.»

- «عز المؤمن غناه عن الناس » «عزت مؤمن بي نيازي او از مردم است.»

- «لا يضرك سخط من رضاه الجور » «دشمني كسي كه راضي به ظلم است، به تو آسيب نمي رساند.»

- «الشهوات من ضعف القلب » «شهوتها ناشي از ضعف و زبوني دل است.»

- «من لم يرض من اخيه بحسن النية لم يرض بالعطية » «كسي كه از حسن نيت برادر مومنش راضي نشود، بخشش وي، او را خشنود نخواهد كرد.

- «القصد الي الله بالقلوب ابلغ من اتعاب الجوارح بالاعمال » «رفتن به سوي خدا با قلب، از به زحمت انداختن تن، به واسطه ي عمل، رساننده تر است.»

- «تعز عن الشي ء ان منعته بقلة صحبته اذا اعطيته » «اگر چيزي به تو داده نشد، خود را به اين كه زمان داشتن آن كوتاه است، تسلي بخش ».(۸۱)

- «التقوي عز و العلم كنز و الصمت نور » «تقوي، عزت و علم، گنج و سكوت، نور است.»(۸۲) (۸۳)

- «ما هدم الدين مثل البدع » «دين را چيزي مانند بدعتها از بين نبرده است.»

- «لا يزيل الوقار مثل الطمع » «وقار را چيزي همچون طمع از ميان نمي برد.»

- «بالراعي تصلح الرعية » «رعيت به وسيله ي شبان اصلاح مي شود»

- «بالدعاء تصرف البلية » «بلا به وسيله ي دعا مرتفع مي شود.»

- «من شم اجيب » «هر كه دشنام دهد، پاسخش داده مي شود.»

- «من تهور اصيب » «هر كه جسارت ورزد، گرفتار مي آيد.»

- «اهل المعروف احوج الي اصطناعه من اهل الحاجة لان لهم اجره و فخره و ذكره » «نيكوكاران به انجام كار نيك محتاجترند از كساني كه نياز به خود نيكيها دارند، زيرا پاداش، فخر و مباهات و شهرت، همه از براي آنان است.»

- «من أمل انساناها به » «كسي كه بر انساني اميد داشته باشد، از او در هراس خواهد بود.»

- «من جهل شيئا عابه » «كسي كه چيزي را نشناسد، آن را عيب مي شمارد.»

- «الفرصة خلسة » «فرصت، ربودني است.»

- «عنوان صحيفة المؤمن حسن خلقه » «حسن خلق، در رأس نامه ي اعمال مؤمن است.»

- «عنوان صحيفة السعيد حسن الثناء عليه » «در رأس نامه ي اعمال سعادتمند، ستايش و تمجيد (مردم) از اوست.»

- «خفض الجناح زينة العلم » «فروتني، زينت علم است.».(۸۴)

- «الجمال في اللسان » «زيبايي (انسان) در زبان (او) است.»

- «الكمال في العقل » «كمال (انسان) به عقل (او) مي باشد.»

- «من صبر الرجل قلة شكواه » «شكوه ي اندك، از صبر (آدمي) است.»

- «من رفق الرجل باخيه ترك توبيخه بحضرة من يكره » «از (نشانه هاي) مدارا كردن آدمي نسبت به برادرش، ترك سرزنش اوست در حضور كسي كه ناپسند مي دارد.

- «من صدق صحبة الرجل اسقاط المؤنة عن اخيه » «رفع مشكل از برادر، از (نشانه هاي) صداقت در دوستي است.»

- «من علامة المحبة كثرة الموافقة و قلة المخالفة » «از (نشانه هاي) محبت، موافقت فراوان و مخالفت اندك مي باشد.»

- «يوم العدل علي الظالم اشد من يوم الجور علي المظلوم » «روز رفتار با ظالم، به عدالت، سخت تر از روز رفتار ستمكارانه است با مظلوم.»

- «من طلب البقاء فليعد للمصائب قلبا صبورا » «هر كه طالب بقاست، بايد دلي صبور داشته باشد.»

- «العلماء غرباء لكثرة الجهال بينهم » «علماء به سبب فراوان بودن نادانان، در ميانشان غريب هستند.»

- «ثلاثة من كن فيه لم يندم: ترك العجلة و المشورة و التوكل علي الله عند العزيمة » «سه خصلت اگر در كسي بود، هرگز پشيمان نمي شود: ترك شتاب، مشورت و توكل بر خداوند هنگام تصميم.»

- «من نصح اخاه سرا فقد زانه و من نصحه علانية فقد شانه » «هر كس پنهاني برادرش را نصيحت كند، او را آراسته است و اگر آشكارا چنين كند، وي را زشت گردانده.».(۸۵)

- «من كثر همه سقم جسمه » «آن كه اندوه فراوان داشته باشد، بدنش بيمار مي شود.»

- «العفاف زينة الفقر » «خويشتن داري، زينت فقر است.»

- «الشكر زينة البلاء » «شكر، زيبايي بلاست.»

- «التواضع زينة الحسب » «تواضع، آرايش حسب است.»

- «الفصاحة زينة الكلام » «فصاحت، زينت سخن است.»

- «الحفظ زينة الرواية » «آراستگي روايت، به از بر كردن آن مي باشد.»

- «ان الله عبادا يخصهم بدوام النعم فلا تزال فيهم ما بذلوها فان منعوها نزعها الله عنهم و حولها الي غيرهم » «خداوند را بندگاني است كه به دوام نعمتها مخصوص شان گردانده است و تا هر زمان كه ببخشند، از آن نعمتها برخوردارند و اگر دست از بخشيدن بردارند، خداي تعالي از ايشان نعمتها را گرفته، به غير آنان مي دهد.».(۸۶)

- «حفظ الادب زينة الورع » «رعايت ادب، (موجب) آراستگي ورع مي باشد.»

- «بسط الوجه زينة القناعة » «گشاده رويي، زينت قناعت است.»

- «حسب الانسان من كمال المروة ان لا يلقي احدا بما يكره » «از كمال جوانمردي براي انسان همين بس كه به ديگري آنچه را نمي پسندد، نرساند.»

- «من سخاء المرء بره بمن يجب حقه عليه » «نيكي كردن نسبت به كسي كه حقش بر او واجب است، از سخاوت مرد است.»

- «ما عظمت نعمة احد الا عظمت حوائج الناس اليه فمن لم يتحمل تلك المؤنة عرض النعمة للزوال » «نعمت بر كسي فزوني نمي يابد، مگر آن كه نياز مردم به او فراوان مي گردد؛ پس اگر كسي از تحمل اين بار گران سرباز زد، آن نعمت رو به زوال خواهد رفت.»

- «ترك مالايعني زينة الورع » «ترك بيهودگيها آراينده ي ورع مي باشد.»

- «من كرم الرجل ايثاره علي نفسه » «ايثار، از كرامت انسان است.»

- «من انصاف الرجل قبوله الحق اذا بان له » «قبول حق، آنگاه كه برايش آشكار گرديد، از انصاف مرد سرچشمه مي گيرد.»

- «من نصح الانسان لاخيه نهيه عما لا يرضاه لنفسه » «از پندهاي آدمي به برادرش، بازداشتن اوست از آنچه خود نمي پسندد»

- «من الشكر معرفة احسان المحسن » «از (لوازم) شكر، شناخت نيكي نيكوكار است.»

- «من التواضع معرفة المرء بقدره » «آگاهي انسان به ارزش خود، ناشي از تواضع اوست.»

- «العالم بالظلم و المعين عليه و الراضي شركاء » «آن كه از ستمي آگاه است و آن كه بر آن همدستي كند و آن كه از آن خشنود باشد، همگي شريك يكديگرند.»(۸۷)

- «من سلامة الانسان قلة حفظه لعيوب غيره و عنايته باصلاح عيوب نفسه » «توجه اندك به عيوب ديگران و سعي در جهت اصلاح نفس، از سلامت انسان است.»

- «من اخطأ وجوه المطالب خذلته الحيل » «كسي كه در نگرش به واقعيتها اشتباه كند، از چاره انديشي وامي ماند.»

- «الطامع في وثاق الذل » «طمعكار در بند ذلت گرفتار است.»

- «الناس اخوان فان كانت الاخوة في غير ذات الله فانها تعود عداوة و ذلك قوله تعالي: الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين » «مردم، برادران يكديگرند، اگر برادري براي غير خدا باشد، منجر به دشمني مي شود و اين فرمايش خداوند بلند مرتبه است كه: در آن روز غير از تقوا پيشگان همه با يكديگر دشمني مي كنند.»

- «من استحسن قبيحا كان شريكا فيه » «آن كه امر زشتي را نيكو جلوه دهد، در آن شريك است.»

- «كفر النعمة داعية المقت » «كفران نعمت به دشمني مي انجامد.»

- «من جازاك بالشكر فقد اعطاك اكثر مما اخذ منك » «آن كه از تو سپاسگزاري مي كند، بيش از آنچه از تو گرفته است، تو را بخشيده است.»

- «لا تفسد الظن علي صديق قد اصلحك اليقين له » «مبادا به گماني، يقين خود را نسبت به خيرخواه خود، فاسد كني.»

- «من وعظ اخاه سرا فقد زانه و من وعظه علانية فقد شانه » «آن كه برادرش را در خفا پند دهد، وي را آراسته و آن كه آشكارا چنين كند، وي را عيبناك گردانده است.»

- «الصبر علي المصيبة مصيبة علي الشامت » «صبر به هنگام مصيبت، مايه ي مصيبت ملامتگر است.»

- «ثلاثة يبلغن بالعبد رضوان الله: كثرة الاستغفار ولين الجانب و كثرة الصدقه » «سه خصلت بنده را به رضوان خداوند مي رساند: كثرت استغفار، سيرت نيكو و كثرت صدقه دادن.»

- «لو سكت الجاهل ما اختلف الناس » «اگر نادان سكوت كند، اختلاف پيش نخواهد آمد.»(۸۸)

- «مقتل الرجل بين فكيه » «عامل مرگ انسان، ميان دو فك او (زبان او) است.»

- «الرأي مع الاناة » «انديشه، همراه است با تأمل.»

- «بئس الظهير الرأي الفطير » «فكر خام، پشتيبان بدي است.»

- «ثلاث يجلبن المودة: الانصاف في المعاضرة و المواساة في الشدة و الانطواء علي قلب سليم .» «سه چيز عامل جلب محبت ديگران است: انصاف در معاشرت، برابري در سختيها و داشتن قلبي صاف.»

- «الناس اشكال و كل يعمل علي شاكلته » «مردم گونه هاي متفاوتي هستند و هر كس بر طبق طبيعت خود عمل مي كند.»

- «الشريف كل الشريف من شرفه علمه » «با شرافت تر از همه شريفها، كسي است كه شرفش به واسطه ي علمش باشد.»

- «السؤدد كل السؤدد لمن اتقي ربه » «تمام سيادت و بزرگي از آن كسي است كه از خدايش ترسان باشد.»

- «لا تعالجوا الامر قبل بلوغه فتندموا » «پيش از فرا رسيدن وقت مناسب، كاري را چاره جويي مكنيد كه پشيمان خواهيد شد.»

- «لا يزال العقل و الحمق يتغالبان علي الرجل الي ان يبلغ ثمانية عشر سنة فاذا بلغها غلبه عليه اكثرهما فيه » «عقل و حماقت هماره در انسان سرگرم نزاع مي باشند تا وي به هيجده سالگي برسد؛ آنگاه هر كدام در او بيشتر باشد، در اين سن، بر ديگري غلبه مي كند.»

- «لا يطولن عليكم الأمل فتقسوا قلوبكم » «آرزوهاتان را طولاني مكنيد كه باعث سختي دلهاتان مي شود.»

- «ارحموا ضعفاءكم » «به ضعيفانتان ترحم كنيد.»

- «اطلبوا الرحمة من الله بالرحمة منكم » «از رحمت كردن نسبت به ديگران، رحمت خداوند را به خود بخواهيد.»

- «من استفاد اخا في الله فقد استفاد اخا في الجنة » «آن كه در راه خدا، برادري به دست آورد، گويا برادري در بهشت نصيب او شده است.»

- «من أمل فاجرا كان عقوبته الحرمان » «هر كس اميد به تبهكاري داشته باشد، كيفرش محروميت است.»

- «ما انعم الله نعمة علي عبد فعلم انها من الله علي اسمه شكرها له قبل ان يحمده عليها و لا اذنب عبد ذنبا فعلم ان الله مطلع عليه ان شاء عذبه و ان شاء عفا عنه الا غفر له قبل ان يستغفره » «هر نعمتي كه خداوند بنده اش را عطا مي فرمايد، اگر او بداند كه از جانب خداست، شكر آن نعمت، پيش از آن كه زبان به ستايش باز كند، به نامش نوشته خواهد شد و بنده اي كه بداند خداوند از گناه او خبر دارد و مي تواند عذابش كند يا درگذرد، گناهي مرتكب نخواهد شد، مگر آن كه قبل از طلب مغفرت، آمرزيده خواهد بود.»

- «من ركب مركب الصبر اهتدي الي مضمار النصر » «هر كه بر مركب صبر سوار آيد، به پيروزي نهايي خواهد رسيد.»

- «من غرس اشجار التقي اجتني ثمار المني » «آن كه درخت تقوا بكارد، ميوه ي كاميابي برخواهد گرفت.»

- «موت الانسان بالذنوب اكبر من موته بالاجل و حياته بالبركة اكبر من حياته بالعمر » «مرگ انسان، به واسطه ي ارتكاب گناه، بزرگتر از مرگ به واسطه ي فرا رسيدن اجل است و زندگي او با بركت، بهتر از زندگي اوست با طولاني شدن عمر.»

- «من وثق بالله و اتكل عليه نجاه الله من كل سوء و حرزه من كل عدو ولو كانت السموات رتقا علي عبد ثم اتقي الله لجعل به مخرجا منها » «كسي كه به خداوند مطمئن باشد و بر او توكل كند، خداوند او را از هر بدي نجات مي دهد و از هر دشمن در امان نگاه مي دارد. هرگاه آسمان ها به روي بنده اي بسته شود و او اهل تقوا باشد، خداي تعالي راه خروج را بدو مي نمايد.»(۸۹) .

اين سخنان گوهربار، عهده دار تأمين سعادت بشري است. اصولي كه آداب اجتماعي را تقويت مي كنند و در سايه ي عمل بدانها مردمان به زيور ملكات فاضله آراسته مي شوند. علو نفس، طهارت روح، استواري عقل و حسن عمل عواملي هستند كه آدمي را به مقام شامخ انسانيت نائل مي دارند.

آدمي، بدين واسطه از اعمال زشت و فساد اخلاقي فاصله مي گيرد و دلش از آلودگيها و كثافات ناپسند پاك مي گردد. راهش به سوي فضيلت هموار مي شود و اندك ميلي نسبت به شهوت ها، وي را از مسير خارج نمي كند. هوس گناه در دل ندارد و حرص و آز و طمع در ماديات، وي را سرگرم نمي سازد.

در مالش بخل نمي ورزد و نيت تجاوز به آبروي ديگري را در سر نمي پروراند. گوهرهايي چنين ارزشمند از دست گوهرشناس دانا گرفته مي شود و براي رستگار شدن به واسطه ي آنان، مي بايست مورد نگاهداري و سخت كوشي در عمل، قرار گيرند. در غوغاي بازار حيات، اينان تنها متاعي هستند كه تباهي و زيان را هرگز نمي پذيرند.

پيرامون ازدواج آن حضرت

اشاره

چون فضيلت حضرت امام جوادعليه‌السلام بدين گونه بر «مأمون» لعنة الله عليه آشكار شد كه ايشان عليرغم اندك بودن سن، در اوج علم و حكمت و آداب قرار دارند و از مشايخ قوم در اين زمينه ها برترند، تصميم گرفت دخترش «ام الفضل»(۹۰) را به ازدواج آن حضرت درآورد و به همين منظور، عده اي را روانه ي مدينه كرد تا آن حضرت را به بغداد آورند(۹۱) و آنگاه در نزديكي خانه ي خود به حضرتعليه‌السلام منزل داد.

در اين موقع، يعني سنه ي ۲۱۱ هجري قمري، سن شريف آن حضرت، شانزده سال بود(۹۲) . بني عباس از عزم «مأمون» لعنة الله عليه اطلاع يافتند و آن را نپسنديدند، از ترس آن كه مبادا سرانجام كار با حضرت امام جوادعليه‌السلام به همان جا منجر شود كه كار با پدر بزرگوار ايشانعليه‌السلام رسيد.

لذا نزد وي رفته، او را به خداوند سوگند دادند تا از نظرش برگردد. از جمله به او گفتند: تو خود از مسائلي كه ميان خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ما وجود دارد، آگاهي. خلفاي راشدين، پيش از تو، ايشان را همواره در تبعيد يا زندان نگاه مي داشتند و ايشان را تحقير مي كردند.

ما تا كنون در بيم از رفتار تو با پدرشعليه‌السلام بوديم تا آن كه خداوندمان از اين امر كفايت فرمود و سوگندت مي دهيم به خدا كه غم و اندوه ديگري بر ما وارد نكني كه به تازگي از ما مرتفع شده است و نظرت را از «ابن رضا»عليه‌السلام به سمت يكي ديگر از بستگانت كه شايسته مي داني، بگردان. «مأمون» گفت: علت آنچه در ميان شما و فرزندان «ابوطالب» وجود دارد، خودتان هستيد، اگر انصاف بدهيد، آنان از شما سزاوارتر هستند.

اما آنچه خلفاي پيش از من انجام داده اند، همه در حكم قطع رحم و خويشاوندي بوده است و من از اين كار به خدا پناه مي برم. به خدا قسم از اين كه «علي بن موسي الرضا»عليه‌السلام را به جانشيني خود انتخاب كرده بودم، ذره اي پشيمان نشده ام. حتي من از او خواسته بودم كه در زمان حيات من، به امر خلافت اقدام فرمايند و من چون جامه اي، خلافت را از تن بيرون كنم، اما ايشان نپذيرفتند و سرانجام تقدير خداوند واقع گرديد.(۹۳)

«مأمون» آنگاه درباره ي رفتار خلفاي پيشين با بني هاشم چنين گفت: هنگامي كه بعد از حضرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم «ابوبكر» عهده دار خلافت شد، به هيچ يك از بني هاشم ولايت نداد. «عمر» نيز مثل او عمل كرد. «عثمان» نيز وقتي خلافت را به دست گرفت، بسوي بستگان خود رو كرد؛ از فرزندان «عبدشمس». آنان را در شهرها ولايت بخشيد و به هيچ يك از فرزندان «هاشم» توجه نكرد.

ولي هنگامي كه «علي»عليه‌السلام متصدي خلافت شد، به هيچ يك از خاندان «ابوطالب» ولايت نداد و تنها به فرزندان «عباس» پرداخت: «عبدالله بن عباس» را در بصره، «عبيدالله» را در يمن، «معبد» را در مكه و «قثم» را در بحرين، والي گردانيد. هر كس را به «عباس» نسب مي رسانيد، حكمران منطقه اي مي كرد.

لذا او بر گردن ما حق دارد و رفتار من با فرزندانش، سزاي آن است.(۹۴) و اما من ابوجعفر جوادعليه‌السلام را برگزيدم، زيرا نسبت به تمام اهل فضل و علم - عليرغم سن اندكش - مبرز است و در دانش و حكمت اعجوبه است. من اميدوارم آنچه در او يافته ام، براي مردم آشكار گردد و بدانند نظر صائب از آن من است.

«بني عباس» گفتند: هر چند خلق و رفتار اين جوان، تو را به شگفت آورده است و او را اعجوبه مي خواني، اما به هر حال او كودك است. به معارف آشنايي ندارد و فقه نمي داند. پيش از عملي كردن رأي خود، بايد به او فرصتي بدهي، تا آداب لازم را بياموزد. «مأمون» گفت: واي بر شما، من او را بهتر از همه ي شما مي شناسم.

علم افراد اين خاندان از جانب خداوند و به واسطه ي الهام اوست، پدرانش هميشه در علم و دين و ادب از مردمان ناقص، بي نياز و غني بوده اند. اگر شما بخواهيد، مي توانيد او را بيازمائيد تا آنچه من از حالات و فضايل او باز گفته ام، بر شما آشكار گردد.

گفتند: اي اميرالمؤمنين، انصاف دادي و ما را به آزمودن او، راضي كردي. براي او و ما مجلسي ترتيب بده تا ما شخصي را براي آن كه از او سؤال فقهي كند، معرفي كنيم. اگر پاسخ صحيح داد، اعتراضي درباره ي ازدواج او نداريم و براي همگان، رأي صائب شما روشن خواهد شد.

اما اگر نتوانست پاسخ دهد، همين قدر خيرخواهي ما درباره ي او كفايت مي كند. «مأمون» گفت: اختيار با شماست، هرگاه خواستيد، او را امتحان كنيد. «بني عباس» متفقا «يحيي بن اكثم»(۹۵) را پيشنهاد كردند و به او وعده ي اموال فراوان دادند تا سؤالاتي را آماده كند كه حضرت امام جوادعليه‌السلام از جواب بازماند. او پذيرفت و «مأمون» براي مناظره، وقتي را تعيين كرد كه همه ي بزرگان خاندان «بني عباس» حاضر شدند.

«مأمون» فرمان داد تا تختي زيبا كه دو بالش بر آن بود، در كنار تخت خودش، براي حضرت امام جوادعليه‌السلام قرار دهند و در روز موعود، «يحيي بن اكثم» در مقابل ايشان نشست. مردم حاضر در جلسه نيز بر اساس شخصيتي كه داشتند، بر جاهاي خود قرار گرفتند. «يحيي» اجازه ي پرسيدن خواست و حضرتعليه‌السلام او را اجازه داد.