نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)0%

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام) نویسنده:
مترجم: پرویز لولاور
گروه: امام جواد علیه السلام

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نویسنده: عبدالرزاق مقرم
مترجم: پرویز لولاور
گروه:

مشاهدات: 11153
دانلود: 3142

توضیحات:

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 33 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11153 / دانلود: 3142
اندازه اندازه اندازه
نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

سوال يحيي بن اكثم و جواب حضرتش

«يحيي» پرسيد: نظر شما درباره ي شخص محرمي كه حيواني را شكار كند، و بكشد چيست؟

حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمودند: اين سؤال، داراي وجوه و اشكال مختلفي است، سؤال شما مربوط است به كدام شكل و وجه؟ آيا آن حيوان را در حرم كشته است يا در غير حرم؟ آيا به حكم مسأله عالم بوده است يا خير؟ حيوان را عمدا كشته است يا به اشتباه؟ آيا فرد محرم، برده بوده است يا آزاد؟ بار اولش بوده است يا تكرار كرده؟ آيا بر عمل خود اصرار دارد يا پشيمان شده است؟ حيوان را در شب كشته است يا روز؟ براي عمره احرام بسته است يا حج؟ حيوان، پرنده بوده است يا غير پرنده؟ كوچك بوده است يا بزرگ؟ همانا هر كدام از اين اشكال ده گانه، حكم و فديه ي مخصوص به خود دارد.

«يحيي» متحير و آثار ناتواني بر چهره اش آشكار شد و زبانش به لكنت افتاد و نمي دانست چه بگويد. حاضران، همگي، زبوني او را دريافتند و «مأمون» - لعنة الله عليه - گفت: خدا را حمد مي گويم بر اين نعمت و توفيق كه در اين مورد، نظر صائب، مرا عطا فرموده است. سپس رو به نزديكانش كرد و گفت: حال، آنچه را انكار مي كرديد، فهميديد؟(۹۶)

آنگاه از حضرت امام جوادعليه‌السلام تقاضا كرد تا حكم مربوط به اشكال را بيان دارند. حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمودند:

- اگر محرم در غير حرم، حيواني را به قتل برساند كه پرنده ي بزرگ باشد، فديه ي آن گوسفند است.

- و اگر در حرم باشد، فديه ي آن دو گوسفند است.

- و اگر جوجه اي را در غير حرم بكشد، فديه ي آن بچه گوسفندي است كه تازه از شير گرفته شده است و نيازي به پرداخت قيمت آن نيست.

- و اگر در حرم باشد، فديه ي آن بره اي است كه تازه از شير گرفته شده است و قيمت آن جوجه را نيز بايد بپردازد.

- اگر حيوان وحشي بوده است، فديه ي الاغ وحشي، گاو است و فديه ي شترمرغ، شتر بزرگ!

- اگر قدرت بر پرداخت اين فديه را ندارد، شصت مسكين را طعام دهد و اگر نمي تواند، هيجده روز، روزه بگيرد.

- فديه ي گاو، گاو است و اگر نمي تواند، سي مسكين را طعام دهد و اگر نمي تواند، نه روز، روزه بگيرد.

- و اگر آهو باشد، فديه ي آن گوسفند است. اگر نمي تواند ده مسكين را اطعام كند و اگر نمي تواند سه روز، روزه بگيرد.

- اگر قتل، در حرم واقع شده است و احرامش براي انجام حج است، فديه اش در هر مورد، دو برابر است كه بايستي به عنوان هدي آنها را به كعبه ببرد و همراه با مردم در «مني» قربان كند. و اگر احرامش براي عمره است، در مكه قربان كند و قيمت آن را بپردازد تا دو برابر گردد.

- اگر خرگوشي را كشت، فديه اش گوسفند است. اگر كبوتري را به قتل رسانيد، فديه اش گوسفند است و بايد يك درهم نيز صدقه بدهد و يا با آن براي كبوتران حرم، گندم بگيرد. در مورد جوجه، نيم درهم كافي است و در مورد تخم مرغ، يك چهارم درهم (صدقه يا گندم براي كبوتران حرم).(۹۷)

- شخص محرم، هر عملي را از روي ناداني انجام دهد، كيفري نمي بيند، مگر در مورد صيد كه به هر صورت، عالم يا جاهل، از روي عمد يا به اشتباه، بايد فديه بدهد.

- هر عملي را كه برده انجام دهد، كفاره اش به اندازه يك آزاد، بر عهده ي صاحب و آقاي اوست.

- هر كاري را كودك نابالغ انجام دهد، از فديه معاف است، اما اگر تكرار كند، خداوند از او انتقام مي گيرد؛ هر چند كفاره اي بر او واجب نمي آيد، اما در آخرت مشمول عذاب مي شود.

- اگر شخص محرم، صيد را نشان دهد و ديگري آن را به قتل رساند، نشان دهنده بايد فديه بدهد.

- كسي كه بر صيد كردن، اصرار ورزد، عقوبت اخروي بعد از دادن فديه دامنگيرش خواهد شد و آن كه پشيمان شود، بعد از دادن فديه، مشمول عذاب نخواهد بود.

- اگر حيوان را در شب به قتل برساند، چنانچه صيد در آشيانه اش باشد و از روي اشتباه چنين كند، كفاره اش بر او نيست. اما اگر از روي عمد باشد، چه در شب و چه در روز، دادن فديه بر او واجب مي شود.(۹۸)

«مأمون» - لعنة الله عليه - گفت: احسنت اي ابوجعفر! خداوند بيش از پيش به تو احسان كند. اگر مايليد از «يحيي» سؤالي بفرماييد؛ همان گونه كه او از شما پرسيد. حضرت به «يحيي» فرمودند: از تو بپرسم؟ «يحيي» گفت: فدايت گردم، خود دانيد! اگر پاسخ را بدانم، عرض مي كنم و اگر ندانم، از شما مي آموزم.

حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمودند: بگو چگونه مي شود كه نظر كردن مردي به يك زن، در اول صبح حرام است، در ميانه ي روز حلال، هنگام ظهر حرام، عصر حلال، موقع غروب حرام، آخر شب حلال، نيمه ي شب حرام و هنگام طلوع فجر زن بر او حلال مي گردد.

«يحيي بن اكثم» كه حتي صورت مسأله را نفهميده بود، به جهل خود اعتراف كرد و از امامعليه‌السلام پاسخ را درخواست كرد. حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمودند: اين زن كنيزي است كه تعلق به ديگري دارد.

در اول روز براي مرد، نظر كردن به او حرام است، در ميانه ي روز او را خريداري مي كند و برايش حلال مي شود، هنگام ظهر وي را آزاد مي كند و نظر كردنش بر او حرام مي گردد، عصر او را به ازدواج خود درمي آورد، برايش حلال مي شود، موقع غروب با او ظهار مي كند(۹۹) و بر او حرام مي شود، آخر شب كفاره ي ظهار را مي پردازد و بر او حلال مي گردد، در نيمه ي شب او را طلاق رجعي مي دهد و بر او حرام مي شود و هنگام طلوع فجر رجوع مي كند و زن بر او حلال مي گردد.

«مأمون» - لعنة الله عليه - رو به نزديكان و اقوامش كرد و گفت: آيا از ميان شما كسي پاسخ اين دو مسأله را مي دانست؟ همگي گفتند: به خدا سوگند كه نه! نظر اميرالمؤمنين صائب است. «مأمون» گفت: واي بر شما، اين خاندان به فضائلي كه دارند، از ميان مخلوقات مخصوص شده اند و سن اندك مانع از كمالات آنان نيست. مگر نمي دانيد حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، حضرت علي بن ابي طالبعليه‌السلام را در حالي كه ده سال بيشتر نداشت، به پذيرفتن رسالت خويش دعوت كرد، و اسلام او را قبول كرد.

اين در حالي است كه هيچ كسي را در آن سن و سال به رسالت خويش دعوت نفرموده است. با حسن و حسينعليهما‌السلام بيعت كردند، در حالي كه آنان كمتر از شش سال داشتند و غير از آن دو با هيچ كودكي بيعت نفرمودند. آيا هم اكنون باز هم آنچه را خداوند به اينان اختصاص داده است، نشناخته ايد؟

آنان فرزنداني هستند كه برخي پدران برخي ديگرند و آنچه براي نخستين شان است، براي آخرين شان نيز هست. «عباسيان» گفتند: اي اميرالمؤمنين راست مي گويي! آنگاه برخاستند و بي مقدار و زبون از مجلس بيرون رفتند.(۱۰۰) پس از اين، «مأمون» خطاب به حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام كرد و گفت: خطبه ي عقد دخترم - «ام الفضل» - را به نام خود، ايراد فرما!

خطبه ي عقد

حضرت فرمودند: حمد و ستايش مخصوص خداوندي است كه نعمتهايش را به رحمت خود عطا مي فرمايد و بندگان را با منت هدايت مي فرمايد.(۱۰۱) حمد و ستايش مي كنم خدا را از طريق اقرار به نعمت هايش و ايمان دارم به وحدانيت او كه خدايي جز او نيست، از سر اخلاص.(۱۰۲)

درود خداوند بر حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بهترين مخلوقش كه در او تمام فضائل پراكنده ي ديگر پيامبران را گرد آورده است و همه را از او براي جانشينش ميراث قرار داده است. درود بر او باد، درودي تمام و كامل.(۱۰۳) اما بعد، از فضل خداي تعالي بر مردم، آن است كه آنان را به واسطه ي حلال، از حرام بي نياز كرده و فرموده است: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‌ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَض ْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ »(۱۰۴) ؛ «مردان و زنان بي همسر از ميان خود را به ازدواج يكديگر درآوريد و نيز بندگان و كنيزان صالح خود را و اگر آنان فقيرند، خداوند از عنايتش آنان را بي نياز مي گرداند كه او رحمتش را مي گسترد و داناست

همانا محمد بن علي بن موسيعليهم‌السلام دختر بنده ي خدا «مأمون» را به عقد خويش درمي آورد و مهريه اش را همچون مهريه ي دختر حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و جده ي خود حضرت فاطمهعليها‌السلام برابر با پانصد درهم كامل قرار مي دهد. اي اميرالمؤمنين، آيا وي را با اين مهريه تزويج مي كني؟(۱۰۵)

«مأمون» (لعنة الله عليه) گفت: ستايش خدايي راست كه تمام كارها در مقابلش خوار و ذليل است، خدايي را كه جز او نيست. به ربوبيت او اقرار مي كنم و درود خداوند را شايسته ي حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده و برگزيده ي او مي دانم.

اما بعد، خداي تعالي نكاح را - كه بدان راضي است - وسيله ي ايجاد نسبت قرار داده است و من «زينت»، دخترم، را به «محمد بن علي بن موسي»عليهم‌السلام به همان مقداري كه فرمودند، تزويج كردم.(۱۰۶)

بدين ترتيب، مراسم عرض تبريك آغاز شد و نثار قدوم حضرت امام جوادعليه‌السلام ، بسته هايي(۱۰۷) از نقره، در مجلس پراكندند كه در آن مشك آميخته به زعفران بود و در ميان هر يك، نوشته هايي بود كه نام اموال گران قيمت و املاك و باغها را بر آن ها مرقوم كرده بودند. خواص مجلس آن را بعد از جمع كردن، گشودند و هر يك آنچه را نوشته شده بود، درخواست كردند.

بر فرماندهان و دولتمردان كيسه هاي زر فروريختند و ظروفي نقره اي و آكنده از عطر شبيه به كشتي و به مجلس درآوردند كه همگان از آن استفاده كردند. غذا آوردند و حاضران خوردند و در حالي كه به بركت حضرت امام جوادعليه‌السلام ثروتمند شده بودند، مجلس را ترك گفتند.(۱۰۸)

«ام الفضل» را به خانه ي «احمد بن يوسف» - در كنار دجله - بردند و حضرت امام جوادعليه‌السلام تا موسم حج در همان جا اقامت كردند. سپس با عيال خود به مكه و بعد به مدينه تشريف بردند.(۱۰۹)

چو مأمون فضل وي در هفت سالي ديد، داد اعلان كه واجب احترامش بر شيوخ و بر شباب آمد به مخصوصين خود گفتا كه ام الفضل از آن اوست زوي انجب كه كفو دخترم در انتجاب آمد بدو عباسيان گفتند زاو پرسش كند يحيي بدين اميد كو طفل است و عاجز از جواب آمد يكي مجلس بپا كردي دو مسند خوش بگستردي يكي زآن دو، زمأمون بود و ديگر زآن جناب آمد جواد آمد به سن هفت و بر مسند چو شه بنشست همه گفتند زين حرمت، دل دشمن كباب آمد زمأمون خواست بن اكثم، اجازت، تا ز شه پرسد بگفت از وي اجازت در سؤال و در خطاب آمد اجازت خواست زاو، گفت: آنچه مي خواهي نما پرسش خود اين همچون «سلوني» در حضور و در غياب آمد بگفت: «اي من فدايت، محرمي گر كشت صيدي را چه در حكمش تو فرمايي؟ كه در گفتن ثواب آمد»

بگفتا: «كشت در حل يا حرم؟ با علم يا با جهل خطا يا عمد؟ حر يا عبد؟ كودك يا كه شاب آمد؟ معيد و مبتدي؟ نادم، مصر؟ حج، عمره؟ روز و شب؟ صغار آمد، كبار آمد؟ طيور آمد، دواب آمد؟»

فتاد اندر تلجلج پوراكثم چون خر اندر گل خليفه گفت: علم الله بود، نز اكتساب آمد به شكر اندر شد و حل مسائل خواست زاو، فرمود بدو، كو منتظر سفت گهر زان لعل ناب آمد كبير طير، در حل گوسفندي، در حرم ضعفش به جوجه بره در حل ضعف و قيمت در مثاب آمد ندم، كودك، خطا، معفو؛ ضمان عبد بر مولاست چو علمت جهل و بر عامد، مصر، محشر، عقاب آمد چنان بر زد صداي آفرين از خلق و از مأمون كه گويي چنگ بر نقاره ها و بر رباب آمد بگفتا خطبه ام الفضل دختم، برگزين، شه خواند به مهر فاطمه، خوش خطبه كان با آب و تاب آمد كه ناگه زورقي سيمين به نهر از مشك و از عنبر رسيد و هر كه را بر موي زان مشكين خضاب آمد سپس چيدند زرين خانچه ها ز الوان نعمت ها به بندقها تيول وصك سيم و زر ناب آمد به نام شه نگر فيروزي و بركت، كه در ساعت «قدور راسيات» آمد، «جفان كالجواب» آمد(۱۱۰) .

خبر ام جعفر

در يكي از روزها، دختر «هارون الرشيد» - «ام جعفر» - از خدمت حضرت امام جوادعليه‌السلام درخواست كرد تا به منزل او بروند. هنگامي كه حضرت بدان خانه درآمدند، مورد استقبال و تكريم فراوان قرار گرفتند، «ام جعفر» از آن حضرت تقاضا كرد تا با همسر خويش در خانه ي او نزديكي داشته باشند.

حضرت امامعليه‌السلام پس از آن كه وارد خانه شدند، بدون لحظه اي درنگ از آن جا بيرون آمدند، در حالي كه اين آيه را قرائت مي كردند: «فلما رأينه اكبرنه»(۱۱۱) . «هنگامي كه وي را ديدند، او را بزرگ داشتند» «ام جعفر»» عرض كرد: اي مولاي من، چرا نعمت را بر من كامل نفرمودي؟ حضرت فرمودند: «أَتَىٰ أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ »(۱۱۲) . «امر الهي درآمد، پس در آن شتاب مورزيد » و نيز افزودند: امري رخ داد كه اعاده ي آن نيكو نيست.

«ام جعفر» از «ام الفضل» راجع به آنچه اتفاق داد، پرسيد. او گفت: اي عمه، چگونه او خبردار گرديد، گويي ساحر است؛ به خدا سوگند تا جمالش بر من طالع شد، آنچه هنگام عادت براي زنان رخ مي دهد، برايم اتفاق افتاد.

«ام جعفر» متحير و مبهوت رو به سوي حضرت امام جوادعليه‌السلام كرد و پيرامون ماوقع سؤال كرد. حضرت فرمودند: اين اتفاق، از امور پنهان زنان است. عرض كرد: آيا شما علم غيب مي دانيد؟ فرمودند: خير. عرض كرد، آيا بر شما وحي نازل مي شود؟ فرمودند: خير. عرض كرد: پس چگونه اين مطلب را دانستيد؛ در حالي كه جز خداوند كسي از غيب آگاه نيست. امامعليه‌السلام فرمودند: من آن را بواسطه ي علم خداوند دانستم. عرض كرد: داستان بزرگ شمردن توسط زنان چه بود؟ فرمودند: آنچه براي «ام الفضل» از امر ماهانه اش حاصل شد.(۱۱۳)

هنگامي كه حضرت امام جوادعليه‌السلام قصد خروج از بغداد و جدا شدن از «مأمون» را داشتند و همسرشان نيز با ايشان بود، مردم تا كوفه آن حضرت را مشايعت كردند. چون به «دارالمسيب» رسيدند، وقت نماز مغرب شده بود. در مسجد وارد شدند. در صحن مسجد درخت سدر خشكي بود كه ميوه نمي داد. حضرت در نزد ساقه ي آن وضو ساختند و نماز مغرب را به جماعت برگزار فرمودند:

در ركعت اول، حمد و سوره ي «اذا جاء نصرالله...» و در ركعت دوم حمد و سوره ي «قل هو الله...» را قرائت فرمودند و آنگاه نماز را تا ركعت سوم ادامه دادند. بعد از اشتغال به ذكر خداوند، چهار ركعت نماز نافله، تعقيبات آن، سجده ي شكر(۱۱۴) و سرانجام نماز عشاء را پس از يكديگر، به جاي آوردند(۱۱۵) س پس به سوي آن درخت تشريف بردند. در آن جا بود كه مردم ميوه هاي خوبي را بر آن مشاهده كردند و از آن خوردند؛ ميوه اي بود شيرين و بدون هسته.(۱۱۶)

در حديث «ابن شهر آشوب» آمده است كه «شيخ مفيد» از آن ميوه خورد و هسته اي در آن نيافت(۱۱۷) .

سخني درباره ي محبت اهل بيت

امامان آشكار كننده ي راههاي هدايت و وسيله ي نجات از هلاكت هستند. در قيامت، به محبت ايشان، اميد نجات مي رود. آنان اهل بخشش و جوانمردي هستند. تمام مدايح از ادا كردن حق ايشان فروتر مانده است. مكارم اخلاق از خلق و خوي و صفات بزرگ آنان گرفته شده است و تمام صفات پسنديده در اصل و نژاد آنان نهاده شده است.

بهشت، مشتاق است براي ايشان و در نتيجه ي پيوند با آنان به دست مي آيد و دوزخ حاصل دوري از ايشان است. اينها، همه، بر تمام و يكايك ايشان صادق است و نيز بر حاضر و غائبشان. محبت ورزيدن، به معصومين، واجب است، دولت و حكومتشان پايدار، سيادتشان در جهان استوار و لب هاي دوستانشان همواره پرخنده است.

كدام شرافت بزرگتر از آن كه، جد ايشان، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد؛ پدرشان حضرت اميرالمؤمنين عليعليه‌السلام و مادرشان، سيده ي زنان جهان، حضرت فاطمه ي زهرا سلام الله عليها باشند. چه كسي در اين افتخار همسنگ ايشان است؟ چه كسي توان مسابقه دادن با ايشان را در علو مقام و ارزش دارد؟ آنان به نهايت عز و جلال نايل آمده اند و بر همه پيشي گرفته اند.

قله اي از سيادت نيست كه زير پاي ايشان نباشد و از آيندگان، كسي نيست كه جلوتر از آنان باشند. اين، «حق اليقين» است و بلكه «عين اليقين». مردمان، همگي جيره خوار خوان رحمت آنانند و انتسابشان به ايشان، نسبت به عبوديت است. همه ي خصال نيك از آنان گرفته مي شود و شرافت اولين و آخرين از شرافت آنان پرتوي يافته است. درباره ي صفات آنان، اگر بسيار سخن گفتم، گزافه اي بر زبان نياوردم و اگر همه را در ايشان منحصر دانستم، هنوز حق مطلب را ادا نكرده ام كه دست انسان كجا و ستاره ي ثريا؟!

اجتماع شيعيان در خانه ي عبدالرحمن بن حجاج

در آن هنگام كه حضرت امام رضاعليه‌السلام به دست مأمون لعنة الله عليه به شهادت رسيدند، حضرت ابوجعفر جوادعليه‌السلام ، هشت سال داشتند. شهادت حضرت امام رضاعليه‌السلام ، براي شيعيان مصيبتي بس گران بشمار مي رفت.

زيرا براي عهده دار شدن مقام امامت، تنها حضرت امام جوادعليه‌السلام را - كه كودكي بيش نبود - فرا روي خويش مي ديدند. و اين سبب مي شد، موجي از ناآرامي و اضطراب شيعيان را در برگيرد.

آنها از ياد برده بودند كه «امامت»، مقامي از جانب خداي تعالي مي باشد. و كسي كه جامه ي خلافت الهي بر تن دارد، ذات پاكي است كه از نور خداي تعالي آفريده شده است. خداوند به ذات پاك امامانعليهم‌السلام ، آگاهي بر خواص طبيعت ها و علم بر اسرار كاينات را عطا كرده و هيچ چيز - كوچك يا بزرگ - از آنان پنهان نيست.

علم امامانعليهم‌السلام ، علم حضوري و از جانب خداي حكيم و عليم است. و حضرت امام جوادعليه‌السلام ، شاخه اي از درخت احمديصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي باشند. بنابراين اگر خداي تعالي، او را جانشين پدران معصوم بزرگوارشعليهم‌السلام قرار داده باشد؛ او همچون چراغي تابان - با معجزات خود و آگاهي از گذشته و آينده، همان گونه كه عيسي در گهواره به پيامبري مبعوث گرديد - فراروي كسي كه در مسير حقيقت از نور يقين روشنايي مي طلبد، قرار خواهد گرفت.

و اين نور بر هيچ كس پوشيده نيست جز بر آنان كه در شناخت امامعليه‌السلام ، راه جهل مي پيمودند و گمان داشتند كه، خلافت الهيه با سن كم سازگار نيست. و چنين بود كه عده اي از شيعيان، از نقاط مختلف در خانه ي «عبدالرحمن بن حجاج» گرد آمدند. اين خانه، در يكي از محله هاي بغداد به نام «بركة زلزل»(۱۱۸) واقع بود.

در اين گردهمايي «ريان بن صلت»، «صفوان بن يحيي»، «محمد بن حكيم» و «يونس بن عبدالرحمن» حضور داشتند و براي مصيبت بزرگ شهادت امام رضاعليه‌السلام مي گريستند و درباره ي موضوع امامت با يكديگر سخن مي گفتند.

«يونس بن عبدالرحمن» رو به جمع حاضر كرد و گفت: گريه را كنار بگذاريد و به كسي كه بتوان مسائل و مشكلات را بدو ارجاع داد، رو كنيد و تا زماني كه اين كودك - يعني حضرت امام جوادعليه‌السلام - بزرگ شود و خود امامت را به عهده گيرد، از آن شخص پيروي كنيد.

«ريان بن صلت» برخاست - و خشمگين - دست خود را بر گلوي يونس بن عبدالرحمن نهاد، و در حالي كه به شدت او را مي زد گفت: تو به ايمان تظاهر مي كني، و شرك و شك خود را پنهان مي داري. به خدا سوگند؛ كه اگر امامت و خلافت حضرت جوادعليه‌السلام از جانب پروردگار باشد، تفاوتي نمي كند او يك روزه باشد يا صد ساله، و اگر امامت و خلافتش از جانب خداوند نباشد، اگر هزار سال هم داشته باشد، او نيز مانند يكي از مردم عادي است. كساني كه در مجلس بودند به يونس روي آوردند و او را مورد سرزنش قرار دادند.(۱۱۹)

ديدار شيعيان با امام در موسم حج

در موسم حج، تعداد بسيار زيادي به قصد ديدار حضرت امام جوادعليه‌السلام ، عازم زيارت خانه ي خدا شدند. از جمله: «محمد بن جمهور قمي»، «حسن بن راشد»، «علي بن مدرك» و «علي بن مهزيار». زماني كه به مدينه رسيدند، از جانشين حضرت امام رضاعليه‌السلام جويا شدند. عده اي به آنان پاسخ دادند كه: در سه ميلي مدينه قريه اي به نام «بصريا» قرار دارد و حضرت امام جوادعليه‌السلام در آنجا ساكنند.

اين قريه را حضرت امام ابوالحسن اول - موسي كاظمعليه‌السلام - بنا كرده اند. زائران وارد محل اقامت حضرت امام جوادعليه‌السلام شدند و مشاهده كردند كه عده اي از مردم در آن جا گرد آمده اند، لذا، آنان نيز در ميان مردم نشستند. در آن حال «عبدالله» فرزند حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام وارد شد.

با ورود او مردم به يكديگر گفتند، اين فرد امام ماست. در اين هنگام فقهاء فرياد اعتراض برآوردند، و گفتند: «از حضرت امام محمدباقر و امام صادقعليهما‌السلام به ما روايت رسيده كه محال است، دو برادر به جز حضرت امام حسن و حضرت امام حسينعليهما‌السلام ، هر دو امام باشند. بنابراين، «عبدالله امام ما نيست.»

مردي از عبدالله پرسيد: «نظرت درباره ي مردي كه زن خود را به تعداد ستارگان آسمان طلاق دهد چيست؟» عبدالله در پاسخ وي گفت: قسم به كركس پرنده و كركس افتاده، كه زن در اول ماه خرداد بايد از شوهرش جدا شود. با شنيدن اين فتوا حاضران در مجلس را اندوه و حيرت فراگرفت.(۱۲۰)

مردي ديگر پرسيد: فتواي شما در مورد مردي كه با چهارپايي، عمل زشتي انجام دهد چيست؟ پاسخ داد: بايد دستش را قطع كرد. و همچنين بايد صد تازيانه به او زد و تبعيدش كرد. اين فتوا، براي حاضران، بسيار گران و مايه ي شگفتي بود، زيرا از هيچ يك از معصومينعليهم‌السلام اين گونه فتاوي را نشنيده بودند.

همهمه ي حاضران بالا گرفت. آنان مي گفتند مسأله ي امامت تغيير كرد، سپس خواستند، مجلس را ترك كنند، كه دري از بالاي مجلس باز شد و «موفق» خادم حضرت امام جوادعليه‌السلام ، پيشاپيش ايشان بيرون آمد.

سپس حضرت امام جوادعليه‌السلام تشريف آوردند. جامه ي ايشان از دو پيراهن و يك شلوار عدني تشكيل مي شد. عمامه اي نيز بر سر داشتند كه دو تحت الحنك داشت، يكي از طرف جلو ديگري از عقب آويزان بود. در پاهاي مباركشان نعلين بقبالين بود. سلام دادند و نشستند. شكوه و بزرگي و جلال ايشان همه جا را غرق در سكوت كرد، زيرا كه مردم، انوار نبوت و ابهت خلافت الهي را در ايشان مشاهده كردند.

سپس حضرت امامعليه‌السلام در جايگاه خود نشستند. همان شخص اول، سؤال خود را از ايشان پرسيد. امامعليه‌السلام در جواب فرمودند: «در كتاب خداوند اين آيه ي شريفه را قرائت كن.»:( الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ ) «طلاق دو مرتبه انجام مي گيرد (پس از آن) يا به شايستگي بايد نگاهداشت و يا به نيكي رها كرد» يعني در بار سوم(۱۲۱) و طلاق جز با پنج شرط صحيح نيست. «در طهر غير مواقعه»(۱۲۲) ، اجراء شدن «صيغه» به «قصد»، و شهادت «دو شاهد عادل». اي سؤال كننده آيا در قرآن در اين موضوع، عدد ستارگان آسمان ذكر شده است؟ وي پاسخ داد: نه.(۱۲۳)

حضرت امامعليه‌السلام در پاسخ سؤال دوم فرمودند: فاعل بايد تعزير شود، پشت چهارپا علامت و داغ گذاشته شود و از شهر بيرون گردد، تا ننگ براي آن مرد نماند.(۱۲۴) و قيمت آن را به عنوان خسارت پرداخت كند. هر نوع استفاده از آن چهارپا حرام است، و بايد به بيابان برده شود و در آن جا بماند تا مرگش فرارسد، يا گرگ و حيوان درنده اي آن را بخورد.

آن مرد گفت: «عموي شما چنين و چنان فتوي داد.» حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمودند: اي عمو، همانا بزرگ است نزد پروردگار كه فردا در مقابلش بايستي و به تو بفرمايد براي بندگانم به چيزي كه نمي دانستي فتوي دادي. در حالي كه ميان امت كسي كه از تو عالم تر باشد، وجود داشت.

عبدالله گفت: «برادرم حضرت امام رضاعليه‌السلام را ديدم كه همانند سخن من فتوي دادند.» حضرت امام جوادعليه‌السلام ، اختلاف دو مسأله و دو فتوي را براي وي بيان فرمودند. از حضرت امام جوادعليه‌السلام پرسيدند: شخصي قبر زني را مي شكافد و كفن او را مي دزدد و با وي عمل زشت انجام مي دهد. حكم او چگونه است؟

حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمودند: به علت دزدي دستهايش قطع مي شود (طبق موازين شرعي)، براي زنا به وي حد زده مي شود، و از شهر براي عبرت مردم، تبعيد مي گردد. و اگر مرد، داراي همسر بوده است، به قتل مي رسد.(۱۲۵)

حاضران در مجلس خوشحال شدند. زيرا به هدف خود كه ديدار خورشيد امامت بود نايل آمده بودند و اعتقادشان به ولايت حضرت امام جوادعليه‌السلام محكم شد سپس مردم به ايشان روي آوردند و آنچه از مسائل ديني بر آنان مبهم بود، از حضرت سؤال كردند. به طوري كه گفته شده است؛ در يك جلسه حدود سي هزار مسأله از حضرت امام جوادعليه‌السلام سؤال شد.(۱۲۶)

«موسي بن قاسم» خدمت حضرت امام جوادعليه‌السلام عرض كرد: قصد دارم به نيابت شما و نيز به نيابت پدر بزرگوارتان طواف كنم. اما مردم به من گفته اند، طواف به نيابت ائمهعليهم‌السلام جايز نيست. حضرت امام جوادعليه‌السلام در پاسخ فرمودند: هر اندازه مي تواني طواف كن كه جائز است.

پس از سه سال موسي بن قاسم خدمت امامعليه‌السلام عرض كرد: «من از شما اجازه گرفتم تا به نيابت شما و پدرتان،عليهما‌السلام طواف كنم، شما اجازه داديد. و من از جانب شما الي ما شاء الله طواف كردم.

سپس چيزي به خاطرم رسيد و به آن عمل كردم. امامعليه‌السلام فرمودند: چه چيز؟ گفت: «روزي به نيابت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طواف كردم. (امام جوادعليه‌السلام سه بار فرمودند: «صلي الله علي رسول الله»). روز دوم به نيابت حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، روز سوم به نيابت حضرت امام حسنعليه‌السلام ، روز چهارم به نيابت حضرت امام حسينعليه‌السلام ، روز پنجم به نيابت حضرت علي بن حسينعليه‌السلام ، روز ششم به نيابت حضرت امام محمدباقرعليه‌السلام ، روز هفتم به نيابت حضرت امام صادقعليه‌السلام ، روز هشتم به نيابت حضرت امام موسي كاظمعليه‌السلام ، روز نهم به نيابت پدر بزرگوارتان حضرت امام رضاعليه‌السلام ، و روز دهم نيز، اي آقاي من، به نيابت شما طواف كردم.

و من به ولايت اينان به دين خداي تعالي متدين هستم. حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمودند: به خدا سوگند، در اين صورت به ديني متدين هستي كه غير از آن از بندگان پذيرفته نمي شود. موسي بن قاسم گفت: بعضي مواقع به نيابت مادر شما حضرت فاطمهعليها‌السلام طواف كرده ام، و گاهي هم به اين نيت طواف نكرده ام. امامعليه‌السلام فرمودند: اين كار را زياد انجام بده كه بهترين كارهاي توست.(۱۲۷)

«ابوطالب قمي» اشعاري چند براي حضرت امام جوادعليه‌السلام نوشت و در آنها از حضرت امام رضاعليه‌السلام نيز ياد كرد، و درخواست كرد تا به وي اجازه دهند كه درباره ي اين دو امام بزرگوار اشعاري بسرايد حضرت امام جوادعليه‌السلام ، قطعه ي شعر را بريدند، و در ابتداي آنچه از كاغذ مانده بود مرقوم فرمودند: «قد احسنت فجزاك الله خيرا اندبني و اندب ابي.»(۱۲۸) «احسنت، خداي تعالي به تو جزاي خير دهد. بر من و پدرم زاري كن و برايمان مرثيه بگوي.»