مهمانداری در اسلام

 مهمانداری در اسلام 40%

 مهمانداری در اسلام نویسنده:
گروه: سایر کتابها

مهمانداری در اسلام
  • شروع
  • قبلی
  • 82 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7342 / دانلود: 3264
اندازه اندازه اندازه
 مهمانداری در اسلام

مهمانداری در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مهمانداري در اسلام

نويسنده : نور مراد محمدي

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مقدمه

الحمدلله الاول فلا شى‏ء قبله، و الآخر فلا شى‏ء بعده، و الظاهر فلا شى‏ء فوقه، والباطن فلا شى‏ء دونه،(١) و الصلاة و السلام على رسوله وآله الطاهرين.

اصولا هر آنچه در جامعه بشرى از ارزش و اهميت والايى برخوردار است،انديشه‏اى است كه ريشه در اعتقادات، سنت‏ها وباورهاى مردم دارد و در بين سايرجوامع زبانزد عام و خاص است.

آنچه موضوع بحث و مشترك بين تمامى جوامع است، مهماندارى است، كه اززمان‏هاى بسيار دور و در ميان تمام ملل و اقوام مختلف وجود داشته است و همه‏انسان‏ها با هر خصوصيت و تيره و نژادى، در هر منطقه دنيا كه زندگى مى‏كنند، اين‏خصيصه را در جان و دلشان ثبت كرده و اين كار پسنديده را ارج مى‏نهند و به آن عمل‏مى‏كنند.

اين خصلت‏بسيار خوب و نيك، با ظهور دين مقدس اسلام در بين جوامع و پذيرش‏آن از طرف مردم براى هميشه ثبت و جاودانى شد و دين مبين اسلام، اين خصلت نيك‏را تاييد و بر آن تاكيد كرد.

آداب و چگونگى پذيرايى از مهمان در جوامع متعدد، مختلف است و در هرجامعه‏اى به نوعى، از مهمان پذيرايى مى‏كنند كه بعضى از آن مطابق شرع مقدس اسلام‏است و برخى ديگر مخالف با فرمان‏هاى انسان‏ساز الهى است.

از باب نمونه، در بعضى از جوامع غير اسلامى بهترين پذيرايى از مهمان، اين است‏كه جام شرابى را به وى تعارف كنند و او نيز براى قدردانى از ميزبان جام را سر بكشد،كه اين‏گونه پذيرايى از نظر اسلام مردود، بلكه حرام است.

خداوند تبارك و تعالى براى مهمان و ميزبان ارزش زيادى قايل‏شده و براى آنهاپاداش‏هاى بسيار زيادى در نظر گرفته است; هم براى مهمان كه به خانه برادر دينى‏اش‏مى‏رود و با او ديدار كرده و در خانه او غذا مى‏خورد و هم براى ميزبان كه از او پذيرايى‏مى‏كند و غذا و امكانات رفاهى را در اختيار او قرار مى‏دهد اگر انسان بعد از انجام‏واجبات و ترك محرمات، جز مهماندارى عمل نيك ديگرى را انجام نداده باشد،خداوند به‏واسطه همين عمل، او رابه بهشت مى‏برد.

ما، در اين نوشتار با عنايت‏به مطالب فوق و عجين شدن اين سنت‏حسنه با آيين ناب‏و سرنوشت‏ساز اسلام، به بحث و بررسى درباره آيين مهماندارى پرداخته و با بيان‏احاديث جذاب و نورانى و ذكر حكايات و لطيفه‏هاى شيرين، مسايلى از قبيل فضيلت‏مهماندارى و ثمرات آن و همچنين وظايف مهمان و ميزبان و آداب مهمانى را به‏طورمفصل بيان خواهيم كرد.

اميدواريم تمامى خانواده‏هاى عزيز و مهماندوست‏با رعايت دستورهاى دين وعمل كردن به فرمان‏هاى اهل بيت اطهارعليهم‌السلام در مورد پذيرايى از مهمان، به ثمرات‏دنيوى و اخروى آن دست‏يابند و به اين وسيله دنيا و آخرت خود را آباد كنند.

بنده با اطمينان عرض مى‏كنم با يك بار خواندن اين كتاب، مجذوب آن‏خواهيد شد، زيرا محتواى آن پرده از سنتى زيبا و حسنه و رايج در بين هموطنان مابرمى‏دارد، كه متاسفانه تاكنون كسى در اين‏باره به تحقيق نپرداخته است.

از تمامى خوانندگان محترم و صاحب‏نظران عزيز انتظار دارم نظريات اصلاحى‏خويش را به نشانى ناشر ارسال دارند، تا در چاپ‏هاى بعدى مورد توجه قرار گيرد. درپايان، از همسرم كه با تحمل سختى‏ها و كمبودهاى زندگى، مرا در تاليف اين كتاب‏يارى كرد، تشكر مى‏كنم. والحمدلله رب العالمين و العاقبة للمتقين.

تيرماه ١٣٧٨

نورمراد محمدى

بخش اول: فضيلت مهماندارى

يكى از صفات بسيار پسنديده كه اگر در هر فرد وجود داشته باشد،فضيلتى بزرگ محسوب مى‏شود مهماندارى و مهماندوستى است.

تمامى پيامبران به اين صفت زيبا و پسنديده آراسته بودند و يكى ازصفات بارز آنان مهماندوستى بود. ما هيچ پيامبرى را سراغ نداريم كه ازمهمان روگردان بوده باشد.

بعضى از پيامبران اگر شب در منزل مهمان نداشتند، لب به غذا نمى‏زدند وگرسنه مى‏خوابيدند!

حكايت ميزبانى حضرت ابراهيم‏عليه‌السلام

حضرت ابراهيم‏عليه‌السلام يكى از پيامبران عظيم‏الشان بود كه هيچ‏وقت‏بدون‏مهمان غذا نمى‏خورد و لب به غذا نمى‏زد. از قضا روزى مهمان براى‏آن حضرت نرسيد و او گرسنه بود. از خانه به جست‏وجوى مهمان‏بيرون آمد. ديد در صحرا جماعتى در حال سفرند.

حضرت ابراهيم‏عليه‌السلام خود را به آنها كه پانزده نفر بودند، رساند و آنها را به‏مهمانى دعوت كرد.

آنها گفتند: ما گروهى كارگر بيچاره هستيم. هر يك از ما اطفال و عيال‏زيادى داريم. هر گاه خود مهمان شويم، اهل و عيال ما گرسنه خواهند ماند.

حضرت ابراهيم فرمود: اجرت عملگى شما را نيز خواهم داد. به هر حال‏آنها را راضى كرد و به خانه آورد و مهمان نمود.

وقتى كارگران در ضيافت‏شركت كردند و اجرت هم گرفتند، با خودگفتند: حقيقتا دين ابراهيم بر حق است; زيرا مهمان مى‏كند و اجرت هم‏مى‏پردازد.

در همان ساعت نزد حضرت ابراهيم ايمان آوردند و به سوى خانواده خودبرگشتند.(٢)

پذيرفتن دعوت مؤمنان

تمامى مؤمنان وظيفه دارند در حد توان، ديگران را به مهمانى دعوت كنندو اگر كسى آنها را به مهمانى دعوت كرد، بپذيرند; هرچند مسافت دور باشد ومشقت داشته باشد.

پيامبر گرامى اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: به حاضران و غائبان امتم وصيت‏مى‏كنم: دعوت برادر مسلمان خود را اجابت كنند; حتى اگر مسافت آن‏پنج ميل باشد، چون اين عمل جزء ايمان شما است.(٣)

حضرت امام جعفر صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: يكى از حقوق مؤمن بر برادرمؤمنش اين است كه دعوت او را اجابت كند.(٤)

نپذيرفتن دعوت برادر مؤمن ظلم و پايمال‏كردن حق او است، در حالى كه‏اداى حقوق برادر مؤمن واجب است و انسان فرداى قيامت‏بايد جوابگوباشد.

رسول‏خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: اگر شخصى برادر دينى‏اش را به غذايى دعوت‏كند و او نپذيرد، در حق او ظلم كرده است.(٥)

وقتى كسى رسول گرامى اسلام را به مهمانى دعوت مى‏كرد، مى‏پذيرفت وبه مهمانى مى‏رفت; حتى اگر ميزبان او غيرمسلمان بود، و از اين راه مردم راارشاد مى‏كرد و به دين اسلام دعوت مى‏فرمود.

حكايت دعوت به دين در مهمانى

در زمان رسول‏خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در ميان مشركان شخصى به نام «عقبه‏» بود. وى‏مردى سخى و بلند نظر بود. هر وقت از سفر برمى‏گشت، سفره مفصلى ترتيب‏مى‏داد و دوستان و بستگانش را به مهمانى دعوت مى‏كرد. در همان حال كه درصف مشركان بود، دوست داشت پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله را مهمان كند.

او در مراجعت از يكى از مسافرت‏هايش، سفره گسترده‏اى ترتيب داد وجمعى از جمله رسول‏خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را دعوت كرد.

دعوت شدگان به خانه او آمدند و كنار سفره غذا نشستند. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ‏نيزوارد شد و كنار سفره نشست، ولى دست‏به غذا نزد.

عقبه از حضرت پرسيد: چرا غذا ميل نمى‏فرماييد؟!

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: من از غذاى تو نمى‏خورم، مگر اين‏كه به يكتايى خداوندو رسالت من گواهى دهى!

«عقبه‏» چون خيلى به آن حضرت علاقه داشت و نمى‏خواست كسى‏گرسنه از كنار سفره او برخيزد، به يكتايى خداوند عزوجل و رسالت‏پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله گواهى داد و به اين ترتيب اسلام را قبول كرد. اما متاسفانه‏به‏خاطر همنشين بد، از دين اسلام برگشت و مرتد شد و در جنگ احدبه هلاكت رسيد.(٦)

پيامبر گرامى اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: اگر مؤمنى مرا به [خوردن] شانه گوسفندى‏دعوت كند، دعوت او را اجابت مى‏كنم، چون اين عمل جزو ايمان است.(٧)

نشانه ايمان است

امام جعفر صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: از جمله چيزهايى كه رسول‏خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به‏فاطمه زهراعليها‌السلام ، تعليم داد، اين بود: كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد،بايد مهمانش را اكرام كند.(٨)

وقتى انسان، اين موجود ضعيف آن‏قدر سخاوت داشته باشد كه همنوعانش‏را دعوت كند و از حاصل دسترنجش به آنها بخوراند، خداوند تبارك و تعالى‏كه سخى‏ترين بخشندگان است، چگونه فرداى قيامت‏با مهمانانش رفتارخواهد كرد.

حكايت ملكشاه و روستايى

آورده‏اند: روزى ملكشاه آلب ارسلان به شكار رفته بود. به دهى از نواحى‏نيشابور رسيد و گرسنگى بر وى غالب شد، مردى را ديد كه كشت‏خود را آب‏مى‏داد.

نزديك رفت و پرسيد: اى روستايى! آيا آب ونان همراه دارى؟

كشاورز گفت: دارم، ولى نه براى تو!

سلطان گفت: ياوه مگوى! اگر دارى دو سه تا به من بده.

روستايى جواب داد: ياوه تو مى‏گويى كه به من مى‏گويى نان بده!

سلطان دانست‏سختى و درشتى در وى تاثير ندارد. از اين رو كارد خود رااز ميان باز كرد و گفت: اين را بگير و چند عدد نان بده.

روستايى گفت: به دكان طباخ ببر كه اگر من از سر كشت‏بروم و فرار كنم،از كجا مرا مى‏يابى؟!

سلطان گفت: اين كارد را به تو مى‏بخشم.

روستايى جواب داد: بهتر از اين چيزى ندارى كه به من ببخشى؟ يادست ازسر من بردارى؟!

سلطان ناراحت‏شد و خواست‏برود. روستايى عنان اسب او را گرفت‏و بوسه داد و گفت: مرا ببخش، چون با تو شوخى مى‏كردم! او را فرود آوردو دويد جامى آب حاضر كرد و بره شير مستى را ذبح كرد. آتش افروخت‏و كباب كرد و براى او حكايت‏هاى مضحك مى‏گفت وسلطان مى‏خنديد.

چون لشكر از دنبال او برسيد، روستايى دانست او سلطان است.سر در پيش افكند و به كار خود مشغول شد.

وقتى سلطان غذا خورد، به او گفت: بايد به درگاه ما بيايى تا حق تو رابه جاى آورم! روستايى گفت: ما در عهد سلطان جهان آسوده‏ايم و اين‏قدر خدمت،ارزش ندارد كسى مكافات آن كند و ما عادت نكرده‏ايم از مهمان مزد بستانيم.

سلطان از آن سخن بسيار خوشش آمد و انتظار كشيد تا شايد روستايى‏به خدمت او بيايد، اما خبرى نشد، روستايى بعدا هم به هيچ كس نگفت‏سلطان مهمان او بوده است.(٩)

ثواب مهماندارى نزد خدا

امام جعفر صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: هر كس مسلمانى را سير گرداند، جزپروردگار عالم هيچ يك از مردمان و فرشتگان مقرب و پيامبران نداننداجر و پاداش او در قيامت چقدر خواهد بود.

سپس فرمود: از جمله چيزهايى كه سبب آمرزش خواهد شد، سير كردن‏مسلمان گرسنه است.(١٠)

حكايت مهمان‏نوازى باديه نشين

ابوالحسن مى‏گويد: روزى جمعى با امام حسن مجتبى‏عليه‌السلام به حج مى‏رفتندو زاد و توشه آنها از پيش رفته بود. آنها گرسنه و تشنه شدند. ناگاه از دورخيمه كهنه‏اى را ديدند. به آن‏جا رفتند. زنى پير در آن‏جا نشسته بود. به اوسلام كردند.

زن باديه نشين پيش دويد و ايشان را اكرام كرد و گوسفندى بسته داشت.فورى آن را دوشيد و شيرش را پيش مهمانان آورد و گفت: اين شير رابنوشيدو گوسفند را ذبح كنيد و طعام سازيد. مهمانان چنان كردند و بعد از غذا به‏پيرزن گفتند: ما از طايفه قريشيم. وقتى بازگرديم، بايد به نزد ما بيايى تاپاداش احسان تو را بدهيم.

اين را گفتند و حركت كردند. شب كه شد، شوهرزن از صحرا آمد و گوسفند را نديد.

زن ماجرا را به او گفت. مرد خشمگين شد و گفت: در دنيا يك گوسفندداشتى و آن را به قومى دادى كه ايشان را نمى‏شناختى!

زن گفت: اگر ايشان را مى‏شناختم، بازرگان بودم، نه ميزبان. ميزبان آن‏است كه طعام به كسى دهد كه او را نشناسد.

بعد از چند روز، زن و شوهر از محنت فقر و فاقه به مدينه رفتند. پيرزن‏به كوچه‏اى داخل شد. امام حسين‏عليه‌السلام كنار در منزل ايستاده بود. آن زن‏راشناخت و به او فرمود: اى زن! آيا مرا مى‏شناسى؟

زن گفت: نه.

حضرت فرمود: من آنم كه آن روز مرا به شير و گوسفند مهمان كردى.امام به او هزار گوسفند و هزار درهم بخشيد و او رانزد امام حسن‏عليه‌السلام برد.حضرت پرسيد: برادرم به تو چقدر كمك كرد؟

گفت: اين‏قدر گوسفند و درهم.

امام حسن‏عليه‌السلام دو برابر آن را به زن داد و او رابه نزد عبدالله جعفر فرستاد.او از زن پرسيد: ايشان به تو چقدر دادند؟

گفت: هريك اين مقدار گوسفند و درهم.

عبدالله دو هزار گوسفند و دو هزار درهم به او داد و گفت: اگر تو از اول‏به نزد من مى‏آمدى، تو را مستغنى مى‏كردم.

آن زن و شوهر به خاطر يك گوسفند كه در دنيا داشتند و آن را براى‏مهمان ذبح كردند، با چهار هزار گوسفند و چهار هزار درهم بازگشتند.(١١)

انسان در مهماندارى و پذيرايى از مهمان نبايد خساست‏به خرج دهد،بلكه در حد توان خود بايد پذيرايى كند، چون مهمان حبيب خدا است. خداى‏متعال فرداى قيامت‏به كسى كه عزيزش راخدمت كرده است، آن‏قدر نعمت‏مى‏دهد كه تمامى مردم حسرت حال او را مى‏خورند. در آن روز است كه‏انسان افسوس مى‏خورد اى كاش تمام اموالم را براى مهمان خرج مى‏كردم وتمام وقتم در پذيرايى از مهمان مى‏گذشت، تا الآن جزو زيان‏كاران نباشم.

مهماندارى در جوامع مختلف

مهماندارى و مهمان‏نوازى يكى از صفات برجسته هر خانواده، شهر و ياكشور است، وقتى كسى مى‏خواهد از خوبى‏هاى شخصى ياد كند، مى‏گويد: آدم‏مهمان‏نوازى است و يا مى‏گويد: مردم فلان شهر، آدم‏هاى مهماندوستى هستندو از مهمان، خوب پذيرايى مى‏كنند.

مهمان‏نوازى از سجاياى برجسته اخلاقى است و ملت‏هايى كه بهره‏بيشترى از اين سجيه اخلاقى دارند، به آن مباهات و افتخار مى‏كنند.

يكى از صفات برجسته بت‏پرستان زمان جاهليت كه اسلام نيز آن راتاييد كرده و زبانزد خاص و عام بوده و هست، مهماندوستى و مهماندارى آنهاء;كبوده است; حتى بعضى از طوايف عرب شب‏ها آتش در صحرا روشن مى‏كردندتا اگر غريبه‏اى وارد منطقه‏شان شد، آتش را ببيند و به مهمانى آنها برود.

اعراب به افرادى كه زياد براى آنها مهمان مى‏آمد صفاتى را نسبت‏مى‏دادند; مثلا مى‏گفتند: «فلانى كثير الرماد است‏» يعنى خاكستر خانه‏اش زياداست; كنايه از اين كه چون مهمانش زياد است، پخت و پز بسيار دارد و درنتيجه خاكستر خانه‏اش زياد است.

يا مى‏گفتند: فلانى حياط خانه‏اش در ندارد; كنايه از اين‏كه چون مهمان‏زياد به خانه‏اش رفت و آمد مى‏كند، گويا براى رفاه حال مهمانان، براى‏خانه‏اش در نگذاشته است.

يا مى‏گفتند: سگ‏هاى خانه فلانى زيادند; كنايه از اين‏كه، چون پخت و پززياد دارد، سگ‏ها براى چرب كردن دندان به آن‏جا مى‏آيند.

اين قبيل اوصاف هنوز در بين آنها مرسوم است.

افراد غريبه‏اى كه از كشورهاى ديگر به مملكت ما سفر مى‏كنند و اين‏جارا با ممالك خود مقايسه مى‏كنند، يكى از صفات برجسته مردم كشوراسلامى ما را مهمان‏نوازى مى‏دانند. آرى، ايرانيان چون از امامان خودسر مشق مى‏گيرند و به دستورهاى آنان عمل مى‏كنند، مهمان‏نواز هستند.

در هيچ جاى كشور ما نمى‏توان شهر، روستا و حتى خانواده‏اى را پيدا كردكه از مهمان بدش بيايد. صائب تبريزى در اين باره چه زيبا سروده است:

خانه‏اى از خانه آيينه دارم پاك‏تر

هر چه هر كس آورد، با خويش مهمانش كنم

خداوند تبارك و تعالى در حديث قدسى مى‏فرمايد: اى فرزند آدم!مالى كه در دست تو است، مال من است و تو هم بنده من هستى و مهمانى كه‏براى تو مى‏رسد، فرستاده من است. اگر مال مرا از فرستاده‏ام منع كنى، به‏بهشت من اميد نداشته باش و نخواه تو را به بهشت‏ببرم.(١٢)

خانه من چون كمان پاك است از اسباب عيش

پر درآرد ميهمان چون تير در كاشانه‏ام

«صائب تبريزى‏».

متاسفانه در عصر ما كه عصر ماديگرى است، اين سنت انسانى چنان‏محدود شده كه در بعضى از جوامع غربى تقريبا برچيده شده است. شنيده‏ايم‏هنگامى كه بعضى از آنها به كشورهاى اسلامى سفر مى‏كنند و گستردگى‏مهماندارى و مهمان‏نوازى را كه هنوز در خانواده‏هاى اصيل اين مرز و بوم‏به صورت گرم و مملو از عواطف برقرار است مى‏بينند، شگفت زده مى‏شوندو با خود مى‏گويند چگونه ممكن است افرادى بهترين وسايل موجود در خانه‏و بهترين غذاهاى خود را براى پذيرايى از مهمان‏هايى كه اصلا آنها رانمى‏شناسند و يا گاهى با آنها ارتباط دارند، بگذارند.

عمل كردن به وصيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است

يكى از وصيت‏هاى پيامبر گرامى اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله به حضرت على‏عليه‌السلام اين بود:تو را وصيت مى‏كنم به خوب همسايه‏دارى و اكرام كردن مهمان و پذيرايى‏از آنها.(١٣) وصيت‏هاى پيامبر گرامى اسلام بر دو گونه است: يكى سفارش‏ها ووصيت‏هاى خصوصى است كه شامل حال ديگران نمى‏شود و فقط منحصر به‏موضوع معينى است و ديگر وصيت‏هايى كه جنبه عمومى دارد كه شامل حال‏تمامى مؤمنان است و همه بايد به آن وصايا عمل كنند تا در دنيا و آخرت‏سعادتمند گردند.

يكى از مواردى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله وصيت كرده و جنبه عموميت دارد،مهماندارى است كه بارها حضرت على و فاطمه‏عليهما‌السلام را در جاهاى مختلف به‏آن سفارش كرده است.

مذمت‏خانه‏اى كه مهمان در آن وارد نشود

اسلام خانه‏اى را كه مهمان داخل آن نمى‏شود و همچنين كسى را كه‏مهماندارى نمى‏كند و از مهمان فرارى است، مذمت كرده است.

يكى از فرق‏هاى اساسى انسان با موجودات ديگر اين است كه او همنوعان‏خويش را در غذا، مسكن و اموال خود شريك مى‏كند، ولى موجودات ديگرمثل حيوانات، همنوعان خود را فرارى مى‏دهند.

رسول گرامى اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: هر خانه‏اى كه مهمان در آن واردنمى‏شود، ملائكه نيز داخل آن نمى‏شوند.(١٤)

ملائكه مايه رحمت الهى هستند و با ورود آنها نعمت نيز وارد مى‏شود.پس هر خانه‏اى كه ملائكه در آن نمى‏آيند، نعمت و بركت نيز از آن خانه‏برداشته مى‏شود.

گويند: روزى حضرت اميرالمؤمنين على‏عليه‌السلام ناراحت و غمگين بود. از اوعلت ناراحتى را سؤال كردند.

حضرت فرمود: هفت روز است مهمان وارد خانه من نشده است!(١٥)

رسول گرامى اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: بدترين غذاها، غذايى است كه افراد سيربه آن دعوت شوند و افراد گرسنه از آن منع گردند.(١٦)

____________________

پى‏نوشتها:

١) نهج البلاغه (ترجمه دكتر شهيدى) ، خ ٩٦ : سپاس خداى را كه اول است و چيزى پيش از او نيست ،و آخر است و پس از او موجودى نيست برتر است و ازاو بالاتر چيزى نيست ، نزديك است و از اونزديك‏تر چيزى نيست

٢) آثار و اشعار شيخ بهايى ، ص ١٥٧ ، با اندكى تصرف

٣) المحاسن ، ج ٢ ، ص ١٨٠

٤) همان ، ج ٢ ، ص ١٧٩

٥) قرب الاسناد ، ص ١٦٠

٦) مجمع البيان ، ج ٧ ، ص ١٦٦

٧) المحاسن ، ج ٢ ، ص ١٨٠

٨) وسائل‏الشيعه ، ج ١٦ ، ب ٤٠ ، ص‏٤٦٠

٩) جوامع الحكايات ، ص ٢١١ ، با اندكى تصرف

١٠) همان ، ص ٣٠٥

١١) جوامع الحكايات ، ص ٢١٣ ، با اندكى تصرف

١٢) چهل حديث قدسى ، ح ٣٥

١٣) بحارالانوار ، ج ٧٤ ، ص ٤١١ ، ح ٢٢

١٤) جامع الاخبار ، ص ٣٧٨ ، ح ١٠٥٨

١٥) بحارالانوار ، ج ٤١ ، ص ٢٨ ، ح ١

١٦) كنزالعمال ، ح ٢٥٨٨١

بخش دوم ثمرات مهماندارى

مهمانى و مهماندارى بركات بى‏شمارى دارد، از جمله ثمرات دنيوى واخروى. ثمرات دنيوى نصيب هر فردى اعم از مؤمن و غير مؤمن مى‏شود وهيچ‏كس از ثمرات آن بى‏بهره نمى‏ماند. اما ثمرات معنوى و اخروى‏مهماندارى مخصوص كسانى است كه نور ايمان و ولايت ائمه اطهارعليهم‌السلام ‏قلب‏هاى آنها را منور كرده باشد.

ما مى‏توانيم با عمل كردن به دستورهاى اسلام و سفارش‏هاى‏معصومان‏عليهم‌السلام در مورد مهماندارى اين ثمرات را براى خود ذخيره كرده و دنياو آخرت خود را آباد سازيم.

ثمرات مهماندارى عبارتند از:

درخشش صورت

در روز قيامت هر كس هر عملى انجام داده باشد، اثر آن در چهره اونمايان خواهد شد و همه مردم او را از چهره‏اش خواهند شناخت.

كسى كه در دنيا مهمان‏نوازى كرده و مهماندوست‏بوده، در قيامت‏چهره‏اش مانند ماه شب چهارده خواهد درخشيد و به وسيله آن وارد بهشت‏خواهد شد.

حضرت على‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: هيچ مؤمنى نيست كه مهمان را دوست داشته‏باشد، مگر اين‏كه در روز قيامت وقتى از قبر بيرون آيد صورتش مانند ماه‏شب چهارده بدرخشد. كسانى كه او را مى‏بينند، مى‏گويند: آيا پيغمبر مرسلى‏است كه اين‏قدر نورانى‏است! اما در جواب آنها گفته مى‏شود: او پيغمبر و نبى‏نيست، بلكه مؤمنى است كه مهمان را دوست مى‏داشته و او را اكرام كرده‏است و راهى براى او نيست جز اين‏كه داخل بهشت‏شود.(١)

بخشيده شدن گناهان و نزول نعمت

معمولا اگر كسى برادر دينى خود را زياد دوست داشته باشد، دنبال فرصتى‏است كه دوستى و محبت‏خود را به او ابراز كند.

يكى از راه‏هاى ابراز علاقه انسان‏ها به يكديگر هديه دادن است. هديه‏دادن به اين معنا است كه من از تو كينه‏اى در دل ندارم. تو در دل من جاى‏دارى و خطاهاى تو را بخشيده‏ام.

خداوند تبارك و تعالى هم اگر بنده‏اى را زياد دوست داشته باشدوبخواهد او را ببخشايد، تا با بار گناه وارد صحراى محشر نشود، از هر راهى‏استفاده مى‏كند. يكى از اين راه‏ها هديه‏اى است كه براى بنده خود مى‏فرستد;بهترين هديه از طرف خدا فرستادن مهمان است. مهمان هديه‏اى است كه‏از طرف خدا مى‏آيد. هديه را بايد با جان و دل قبول واز آن خوب محافظت‏كرد و به آن رسيد.

پيامبر گرامى اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: وقتى خداوند عزوجل خير بنده‏اى رابخواهد، هديه‏اى براى او مى‏فرستد.

بعضى از اصحاب پرسيدند: آن هديه چيست؟

فرمود: مهمان است، كه روزى خود را مى‏آورد و گناهان اهل آن خانه رابا خود مى‏برد.(٢)

چه لطف و هديه‏اى از اين بالاتر كه انسان به‏واسطه مهمان گناهانش‏آمرزيده شود و فرداى قيامت‏بدون گناه در محضر خدا حاضر شود.

متاسفانه خيلى از خانواده هايى كه از مهمان متنفرند، و از مهماندارى‏مى‏ترسند، به اين خاطر است كه مى‏گويند: خرج ما زياد مى‏شود و بچه‏هاى ماگرسنگى خواهند كشيد! و حال آن‏كه طبق روايات، مهمان علاوه بر اين‏كه‏سربار صاحبخانه نيست، بلكه روزى خود و آن خانواده را به همراه مى‏آوردو گناهان آن خانواده به‏واسطه مهمان بخشيده مى‏شود.

حضرت على‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: هيچ مؤمنى نيست كه صداى پاى مهمان رابشنود و به‏واسطه آمدن مهمان خوشحال بشود، مگر اين‏كه گناهانش آمرزيده‏شود; حتى اگر به‏اندازه مسافت‏بين زمين و آسمان باشد.(٣)

حكايت زنى كه مخالف مهمان بود

آورده‏اند كه در زمان رسول‏خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شخصى بسيار مهماندوست‏بود، ولى‏زنى بسيار خسيس داشت.

آن مرد از ترس اعتراض و فرياد برآوردن زن، از پذيرش مهمان بسياركراهت داشت. از اين رو براى حل اين مشكل روزى خدمت‏حضرت‏رسول اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله رفت و كيفيت احوال و ماجرا را تعريف كرد واز ايشان راه‏چاره خواست.

حضرت فرمود: به خانه برو و به آن زن بگو: وقتى مهمان مى‏آيد،از لاى در مهمان‏ها را مشاهده كن و هنگام بيرون رفتن مهمان به پشت‏سرايشان خيره شو و نگاه كن تا ببينى خداوند تبارك و تعالى چه خير و بركتى‏در حق مهماندار عنايت كرده است.

آن مرد به خانه رفت و به زن خود گفت: امروز رسول‏خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را بادو سه نفر به مهمانى طلبيده‏ام. بنابراين توقع دارم كج‏خلقى نكنى و بخل رافرو گذارى. حضرت فرموده‏اند: در حال داخل شدن و بيرون رفتن مهمان، آنهارا نگاه كن تا آنچه را خداى تعالى به بركت مهمانى ارزانى داشته است، ببينى.

مرد همسر خود را با هزار عجز و التماس راضى كرد و اسباب ضيافت راتهيه نمود.

چون وقت داخل شدن مهمانان شد، زن از لاى در نگاه كرد و با تعجب‏ديد در دامن مهمانان گوشت و ميوه‏هاى بسيار است و آنان با اين وضع‏داخل منزل شدند.

زن از ديدن اين منظره بسيار خوشحال شد و چون وقت‏بيرون رفتن‏مهمانان شد، باز از همان‏جا نگاه كرد. ديد گزنده‏ها و مار و كژدم‏هاى بسيار،در دامن ايشان آويخته، از خانه بيرون مى‏روند.

زن تعجب‏كنان نزد شوهر آمد و گفت: هنگام ورود و خروج مهمان‏هاچنين چيزى ديدم. تعبير آن چيست؟

مرد گفت: من دليل آن را از رسول‏خداصلى‌الله‌عليه‌وآله خواهم پرسيد.

پس از اين گفت‏وگو، روز بعد مرد به خدمت رسول‏خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شرفياب شد وعرض كرد: يارسول الله! عيال من چنين نعمت‏هايى در هنگام داخل شدن‏مهمانان ديده و در وقت‏بيرون رفتن هم مشاهده نموده است كه گزنده‏هابه دامن آنها آويزانند و بيرون مى‏روند!

رسول‏خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: آن نعمت‏ها بركت‏هايى است كه خداوند عالم‏به سبب مهمانى و ميزبانى ارزانى فرموده و آن گزنده‏ها، گناهان صاحبخانه‏است كه بيرون مى‏رود.

پس از آن، زن چنان راغب مهمان شد كه تمام عمر در مهمانى دادن،به شوهر خود سفارش مى‏كرد.(٤)

رسول گرامى اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: وقتى مهمان بر قومى وارد مى‏شود،روزى او از آسمان نازل مى‏گردد و وقتى از غذاى صاحبخانه مى‏خورد،خداوند گناهان اهل خانه را به سبب نزول مهمان مى‏بخشايد.(٥)

رزق ما با پاى مهمان مى‏رسد از خوان غيب

ميزبان ما است هر كس مى‏شود مهمان ما

«صائب تبريزى‏».

مراد از گناهانى كه در اين روايت و روايات ديگر آمده كه آمرزيده‏مى‏شوند، گناهانى است كه حق‏الناس نباشند، چون حق‏الناس به هيچ عنوان‏آمرزيده نمى‏شود، مگر اين‏كه انسان آنها را جبران كند و يا صاحب آن از حق‏خود بگذرد و انسان را حلال كند.

با تمام اين احوال كه ميزبان بايد از مهمان پذيرايى كند، غذا وامكانات‏خود را در اختيار او قرار دهد، او را اكرام كند و موجب رنجش خاطر اونشود، باز هم برترى مهمان بر ميزبان بيشتر است! زيرا مهمان با ورودش براى‏اهل خانواده دعا مى‏كند و فراوانى روزى آنها را از خداوند منان مى‏خواهد،در حالى كه ميزبان علاوه بر اين‏كه اين ثمرات را براى مهمان ندارد، مرتب‏غر مى‏زند و آه و ناله او بلند است و با خود فكر مى‏كند مهمان روزى او رامى‏خورد.

حسين بن نعيم صحاف مى‏گويد: امام جعفر صادق‏عليه‌السلام از من پرسيد:اى حسين! آيا برادران دينى‏ات را دوست دارى؟

عرض كردم: آرى.

فرمود: آيا به مستمندان آنان سود مى‏رسانى؟

گفتم: آرى، قربانت گردم.

فرمود: همانا بر تو لازم است كه دوست داشته باشى كسى را كه خدا او رادوست دارد. به خدا قسم! به هيچ‏يك از آنها سود نرسانى جز آن‏كه دوستش‏داشته باشى. آيا آنهارا به منزلت دعوت مى‏كنى؟

عرض كردم: آرى، غذا نمى‏خورم مگر آن‏كه دو يا سه تن يا كمتر يا بيشتراز آنها همراهم باشند.

حضرت فرمود: بااين حال، فضيلت آنها بر تو بيش از فضيلت تو بر آنهااست!

با تعجب پرسيدم: قربانت گردم! غذاى خود رابه آنها مى‏خورانم وآنها راروى فرشم مى‏نشانم و خدمت آنها را مى‏كنم، باز فضيلت آنها بر من بيشتراست؟!

فرمود: آرى، چون هرگاه آنها به منزلت آيند، همراه آمرزش تو و عيالت‏مى‏آيند و چون از منزلت‏بيرون روند، با گناه تو و عيالت‏بيرون مى‏روند.(٦) اسلام شخصيت تازه وارد و مهمان را حفظ كرده و صريحا مى‏گويد: وى‏سربار خانواده نيست، بلكه وى با روزى خود آمده ورحمتى است كه فرستاده‏شده است.

همه مؤمنان بايد خود را در معرض اين رحمت الهى قرار دهند، تا موجب خشنودى خداوند عزيز گردند.

هركه را بينى به گيتى، روزى خود مى‏خورد

گر زخوان تو است نانش يازخوان خويشتن

پس تورا منت زمهمان داشت‏بايد بهر آنك

مى‏خورد بر خوان احسان تو نان خويشتن

«ابن يمين‏».

مهمان راهنماى بهشت است.

رسول گرامى اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: مهمان راهنماى بهشت است.(٧)

امام جعفر صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: هر كس سه تن از مردم خداشناس راغذا دهد، خداوند تبارك و تعالى او را از سه بهشت كه عبارتند از: فردوس‏اعلى، جنت عدن و طوبى غذا مى‏دهد.(٨)

آن حضرت در روايت‏شريفه ديگرى مى‏فرمايد: هر كس گرسنه‏اى راسير گرداند، خداوند براى او نهرى در بهشت جارى مى‏سازد.(٩)

در سير كردن افراد فرقى بين فقير و غنى نيست; يعنى اگر كسى شخص‏گرسنه ثروتمندى را سير گرداند و يا به مهمانى دعوت كند، باز همين ثواب رادارا است، زيرا در بسيارى از روايات وارد شده است: هر كس شكم گرسنه‏اى راسير گرداند، و فرقى نگذاشته‏اند بين اين‏كه آن شخص فقير باشد يا غنى.

امام صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: هر كس شكم گرسنه‏اى را سير گرداند، بهشت‏براو واجب مى‏شود.(١٠)

٣ ـ آيه مباهله

( وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّه عَلَى الْكاذِبينَ) (٢١)

از جمله آياتى كه بر فضيلت و بلندى رتبه و مقام سيدالشهداءعليه‌السلام به اتفاق مسلمانان گويا و ناطق است آيه مباهله است.

از مظاهر و دلائل قوّت ايمان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به رسالتش داستان مباهله است، زيرا پيشنهاد مباهله از طرف آن حضرت اگر مؤمن به دعوت خود نبود، يك انتحار واقعى و دادن سند بطلان دعوت به دست دشمن بود چون حال از دو قسم بيرون نبود، يا نفرين نصاراى نجران در حق آن جناب مستجاب مى شد، و يا آنكه نه نفرين نصارى و نه نفرين پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنها مستجاب مى گشت ; كه در هر دو صورت بطلان ادعاى آن حضرت آشكار مى گشت ، و هيچ خردمندى كه مدعى نبوّت باشد، چنين پيشنهادى نداده و سند بطلان دعواى خود را به دست مردم نخواهد داد مگر آنكه صد در صد اطمينان به استجابت دعاى خود و هلاكت دشمن داشته باشد، و پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون يقين جزمى به صحّت رسالت و استجابت دعاى خود و نابودى دشمن در صورت مباهله داشت با كمال شجاعت و صراحت پيشنهاد مباهله داد.

شركت دادن على و حسن و حسين و فاطمه زهراعليهم‌السلام در مباهله كه به تعيين و امر خداوند بود نيز دليل بر اين است كه اين چهار نور مقدس كه با پيغمبر در مباهله حاضر شدند، شايسته ترين و گرامى ترين خلق در نزد خدا، و عزيزترين همه در نزد پيغمبر خدا بوده اند.

آيه مباهله اعلان جلالت مقام، و تقرب خاصّ آنها به خداوند متعال است.

پس اين فضيلت براى امام حسينعليه‌السلام از فضايل بسيار بزرگى است كه در چنين مراسم با اهميت و تاريخى، همكار و همراه پيغمبر شود، و از ميان تمام امت از صغير و كبير و زن و مرد، او و پدر و مادر و برادرش را خدا انتخاب نمايد.

جريان مباهله را مفسّرين بزرگ و محدّثين و مورّخين در كتابهاى تفسير و حديث و تاريخ نقل كرده اند، و از اينكه مصادر و مدارك آن را نشان بدهيم بى نيازيم. اما در عين حال چندين كتاب را نام مى بريم تا هركس خواست مراجعه نمايد:

تفسير طبرى، بيضاوى، نيشابورى، كشاف، الدرالمنثور، اسباب النزول واحدى، اكليل سيوطى، مصابيح السنة، سُنن ترمذى و كُتُب ديگر.

__________________

پى نوشت ها :

١ ـ سوره آل عمران،آيات ١٦٩ ـ ١٧١.

٢ ـ وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، ج٢، ص٤٦٨، و ٤٦٩.

٣ ـ مگر كسانى كه از آغاز و انجام اين واقعه بي ‎ اطلاع باشند و يا خوى تجاوز به حقوق انسانها و بيدادگرى، حجاب وجدان و فطرت آنها شده باشد.

٤ ـ پوشيده نماند كه آيات نازله در شأن اهل بيت كه از جمله ايشان حسين ـ ‎عليه‌السلام ‎ ـ مي ‎ باشد و آياتى كه به شخص آن حضرت تفسير شده بسيار است كه ما بررعايت اختصار فقط سه آيه از اين آيات را مي ‎ نگاريم، و كسانى كه بخواهند از سائر آيات مطلع شوند به كتابهاى تفسير و حديث مراجعه فرمايند، و از جمله اين آيات است: آيه ٣٥ و ٣٧ سوره بقره و آيه ٢٢ سوره الرحمن و آيه ٢٧ سوره الفجر وسوره هل اتى و آيات ديگر.

٥ ـ سوره شورى، آيه ٢٣.

٦ـ احياء الميت ج ٢. الاتحاف، ص ٥. صواعق، ص ١٦٨. الأكليل ص ١٩١. الغدير ج ٢ ص ٣٠٧. خصايص الوحى المبين، ف ٥، ص ٥٢ تا ٥٥. عمده ابن بطريق ف ٩، ص ٢٣ تا ٢٥.

٧ ـ صواعق ص ١٧٠. اسعاف الراغبين، ص ١١٩.

٨ ـ نظم درر السمطين، ص ١٨. اسعاف الراغبين، ص ١٢١. الاتحاف ص ٢٩. و صواعق ص ١٤٨.

٩ ـ سوره احزاب، آيه ٣٣.

١٠ ـ اسد الغابه ج ١٣ ص ١١، الاصابه ج ٢، ص ١٧٥ ـ ٤٠٣٣.

١١ ـ صحيح مسلم ج ٧ ص ١٣٠. مصابيح السنة ج ٢ ص ٢٧٨. ذخائر العقبى ص ٢٤. ترمذى ج ٢٣، ص ٢٠٠ و ٢٤٢ و ٢٤٨. اسدالغابه ج ١، ص ١١و ١٢ و ج ٢ ص ٢٠ وج ٣ ص ٤١٣. الاصابه ج ٢، ص ١٧٥ ـ ٤٣٣. اسباب النزول واحدى ص ٢٦٧. المحاسن و المساوى بيهقى ج ١، ص ٤٨١.

١٢ ـ صحيح مسلم ج ٧ ص ١٣٠. مصابيح السنة ج ٢ ص ٢٧٨. ذخائر العقبى ص ٢٤.

١٣ ـ اسد الغابه، ج ٢ ، ص ٢٠.

١٤ ـ ذخائر العقبى ص ٢٤. العمده ف ٩ ص ٢٥ در اين كتاب در فصل ٨ از ص ١٥ ‎ ـ ‎ ٢٢ و در فصلهاى ديگر احاديث بسيارى از اهل سنت راجع به اجتماع اين پنج تن برگزيدگان خدا نقل كرده است.

١٥ ـ فرائد السمطين، ج ١، ص ٢٤.

١٦ ـ ذخائر العقبى ص ٢٤. در اين كتاب از ص ٢١ ـ ٢٤ طرق اين حديث مذكور است و اسباب النزول، ص ٢٦٧.

١٧ ـ خزيره عبارت از اين است كه تكه‎ هاى گوشت را همراه آب زياد در ديگ= =ريخته، روى آتش بگذارند، وقتى كه پخته شد آرد در آن ريخته و فرود آورند..

سيماى حسين عليه‌السلام در احاديث پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌

١ ـ حسين، سيّد جوانان اهل بهشت

احمد بن حنبل در مسند، بيهقى در سنن، طبرانى در اوسط و در كبير، ابن ماجه در سنن، سيوطى در الجامع الصغير و الحاوى و الخصائص الكبرى، ترمذى در سنن، حاكم در مستدرك، ابن حجر در صواعق، ابن عساكر در تاريخ دمشق، ابن حجر عسقلانى در الاصابه، ابن عبدالبر در الاستيعاب، بغوى در مصابيح السنة، ابن اثير در اسد الغابه، حموينى شافعى در فرائد السمطين، ابوسعيد در شرف النبوه، محب طبرى در ذخائر العقبى، ابن السمان در الموافقه، نسائى در خصائص امير المؤمنين، ابونعيم در حليه، خوارزمى در مقتل، ابن عدى در كامل، مناوى در كنوز الحقائق، و ديگران از پيامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در احاديثى روايت كرده اندكه فرمود: حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشتند

اين احاديث به سندهاى متعدد از جمعى از صحابه مثل اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام ، ابن مسعود، حذيفه، جابر، ابوبكر، عمر، عبداللّه بن عمر، قره، مالك بن الحويرث، بريده، ابى سعيد خدرى، ابوهريره، اسامه، براءو اَنَس روايت شده و از مجموع آنها استفاده مى شود كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مكرر حسن و حسين را به اين صفت معرفى فرموده، و صدور اين لفظ كه:

اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ

از آن حضرت متواتر و مسلّم و در ميان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.

متن اكثر احاديث اين است كه اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ و ترجمه متن بعضى ديگر اين است كه فرمود: فرشته اى از آسمان كه مرا زيارت نكرده بود از خدا براى زيارت من اذن خواست، پس به من خبر داد و مژده داد كه دخترم فاطمه، سيده زنان امت من است و اينكه حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشتند:

وَ اَنَّ حَسَناً وَ حُسَيْناً سَيِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ

و در بعضى روايات اين جمله نيز مذكور است:

وَ اَبُو هُما خيْرٌ مِنْهُما

و پدرشان از آنها بهتر است

و در بعضی طرق آن فضايل ديگرى نيز از اهل بيتعليهم‌السلام بيان شده است.(١)

٢ ـ حسين، محبوب پيغمبر

حُسَيْنٌ مِنّى وَ اَنَا مِنْ حُسَيْن

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسن و حسينعليهما‌السلام را بسيار دوست مى داشت، و نسبت به آنها فوق العاده اظهار علاقه و عطوفت مى كرد.

روايات و تواريخ بر اين اتفاق دارند كه آن حضرت على و فاطمه و حسنينعليهم‌السلام را از تمام مردم و كسان و نزديكان خود بيشتر دوست مى داشت و دوستى آنها يك دوستى ساده پدر نسبت به فرزند نبود; بلكه ريشه آن بر علائق و مبانى عميق و يگانگى روحى استوار، و رمز يك اتحاد و اتصال ناگسستنى معنوى و توافق كامل فكرى بود كه تعبير

اِنَّهُمْ مِنّى وَ اَنَا مِنْهُمْ

ايشان از من هستند، و من از ايشان

يا چنانچه در حديث زيد بن اَرْقَمْ است:

اَنا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ

من با هر كس كه با شما در صلح و سازش باشد در صلح و سازشم، و با هر كه با شما در جنگ و نبرد باشد در جنگ و نبردم(٢)

و تعبيرات ديگر در ترجمه و تفسير اين رابطه و محبت گزاف و مبالغه نيست; و عين واقع و حقيقت است.

يك اتصال واقعى روحى، و همفكرى تمام عيار ويگانگى خالص لازم است تا پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را اينگونه شرح دهد جمله اَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ صريح است در اينكه طرز تفكر و سلوك و روش آنها با وضع سلوك و روش پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يكى است، و هيچ گونه فرق و تفاوتى ندارد، كردار ورفتار و جنگ و صلح آنها دقيقاً همان كردار و رفتار و جنگ و صلح رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

ما وقتى اين اخبار را مطالعه مى كنيم، و از شدّت علاقه و دوستى پيامبر به امام حسينعليه‌السلام آگاه مى شويم، نبايد فراموش كنيم كه گوينده اين كلمات و الفاظ، پيغمبر خدا است، و او كسى است كه در دوره زندگانى با گزاف گوئى و سخنان دور از حقيقت و مدح بيجا مبارزه داشت; سخنان و كارهايش براى بشر حجت و قانون و شريعت بوده و آنچه فرموده ترجمان حقيقت است.

پيامبر اعظم غير از فاطمه سلام الله عليها دختران ديگر، و غير از على نيز عموزاده ها و خويشاوندان بسيارى داشت، پس چرا اين همه اظهار علاقه و محبت، مخصوص به فاطمه و على و فرزندان آنها شد؟ و چرا پيغمبر از همه كسان و اصحاب خود، آنها را برگزيد؟

براى اينكه اين چهار تن نماينده صفات، روحيات، اخلاق و كمالات او بودند.

براى يك نفر مسلمان مؤمن بهترين معرف عظمت امام حسينعليه‌السلام همين سخنان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

از جمله احاديثى كه از اين دوستى و علاقه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حكايت مى كند. حديث يعلى بن مره(٣) است كه در خدمت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مجلس ميهمانى كه به آن دعوت شده بودند مى رفتند ناگاه به حسين برخورد كردند كه در كوچه بازى مى كرد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جلو همراهان رفت، و دستهاى خود را گشود( بغل باز كرد) ، كودك از اين سوى به آن سوى مى گريخت، و پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را مى خندانيد تا وى را گرفت، پس يك دستش را زير چانه حسين و دست ديگرش را پشت سر او گذارد، و او را بوسيد و فرمود:

حُسَيْنُ مِنّى وَ اَنَا مِنْ حُسَيْن اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَيْناً، حُسَينٌ سِبْطُ مِنَ الاَسْباط

حسين از من است، و من از حسينم، خدا دوست دارد كسى را كه حسين را دوست داشته باشد. حسين سبطى از اسباط است.

و نيز همين حديث را بخارى، ترمذى، ابن ماجه و حاكم به اين لفظ روايت كرده اند:

حُسَيْنٌ مِنّى وَ اَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَيْناً اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سِبْطانِ مِنَ الاَسْباط(٤)

شرباصى بعد از اينكه از قاموس نقل كرده كه:

حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الاْسْباط وَاُمَّةٌ مِنَ الاْمَمِ

مى گويد: معناى سبط ، جماعت و قبيله است، و شايد معناى حديث اين باشد كه حسين در رفعت و بلندى مقام، مرتبه يك امّت را دارد; يا اينكه اجر وثواب او مثل اجر يك امت است براى عظمت فضيلت و عظمت كارى كه از او صادر شد.(٥)

ابن عبدالبر و مسلم و شبلنجى از ابو هريره روايت مى كنند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در حق حسن و حسين فرمود:

اللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَاَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُما

خدايا من آن دو را دوست مي ‎ دارم پس( تو نيز) دوست بدار آنها را، و دوست بدار هر كس كه آنها را دوست مى دارد.(٦)

بغوى،ترمذى، سيد احمد زينى، ابن اثير و نسائى از اُسامه روايت كرده اند كه گفت: يك شب در خانه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى عرض حاجتى رفتم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ بيرون آمد در حالى كه چيزى را در عباى خود پيچيده بود كه من ندانستم چيست، چون حاجتم را به عرض رساندم پرسيدم اين چيست كه عبا بر آن پيچيده اى ؟ عبا را به يك سو كرد، حسن و حسين را ديدم; فرمود:

هذانِ اِبْناىَ وَ اِبْنَا ابْنَتى اَللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَ اَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُما

اين دو، پسران من و پسرهاى دخترم هستند. خدايا! من آنها را دوست مي ‎ دارم پس دوست بدار آنها را، و دوست بدار هركس كه آنها را دوست مى دارد.

و ترمذى از براء نقل كرده كه، فرمود:

اَللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما(٧)

ترمذى و بغوى از انس روايت كرده اند كه از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله سؤال شد كدام يك از اهل بيت را بيشتر دوست مى دارى ؟

فرمود: حسن و حسين را.

و سيوطى و مناوى نقل كرده اند كه، مى فرمود:

اَحَبُّ اَهْلِ بَيْتى اِلَىَّ اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ(٨)

و نيز ترمذى و بغوى از انس حديث كرده اند، كه: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به فاطمهعليه‌السلام مى فرمود:

اُدْعى لى اِبْنَىَّ فَيَشُمُّهُما وَ يَضُمُّهُما اِلَيْهِ(٩)

پسرهايم را بخوان برايم صدايشان كن تا پيش من بيايند پس آنها را مي ‎ بوئيد و به خود مى چسبانيد.

احمد بن حنبل روايت كرده كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ فرمود:

اَللّهُمَّ اِنى أُحِبُّ حُسَيْناً فَاَحِبَّهُ، وَاَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُ(١٠)

خدايا من حسين را دوست مي ‎ دارم، پس دوست بدار او را و هر كس كه او را دوست مى دارد.

ابن ابى شيبه نيز از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:

اَللّهُمَّ اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَ اَبْغِضُ مَنْ يُبْغِضُهُما(١١)

خدايا! من حسن و حسين را دوست مي ‎ دارم، پس دوست بدار آنها را، و دشمن بدار هركس كه آنها را دشمن مى دارد.

صبّان از ابو هريره روايت كرده كه، گفت:

رَأَيْتُ رَسُولَ اللّهِ يَمْتَصُّ لِعابَ الْحُسَيْنِ كَما يَمْتَصُّ الرَّجُلُ الَّتمْرَةَ(١٢)

ديدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آب دهن حسين را مي ‎ مكيد همان گونه كه مرد خرما را مى مكد

محّب الدين طبرى از ابن بنت منيع و او نيز از يزيد بن ابى زياد حديث كرده كه گفت: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خانه عايشه بيرون آمد پس بر خانه فاطمهعليه‌السلام عبور فرمود صداى گريه حسين را شنيد فرمود:

اَلَمْ تَعْلَمى اَنَّ بُكاءَهُ يُؤذينى(١٣)

آيا نمى دانى گريه او مرا اذيت مى كند

از اين گونه احاديث بسيار است كه براى نمونه آنچه نقل شد كفايت مى كند، و از اخبار ديگر كه در فصلهاى بعد مى آوريم نيز محبت و شدت علاقه و جوشش عاطفه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به حسينعليه‌السلام معلوم مى شود.

٣ حسين، ريحانه پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

گروه بسيارى از محدثين نامدار اهل سنت از علىعليه‌السلام ، ابن عمر، ابوهريره، سعيدبن راشد، و ابوبكره روايت كرده اند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: حسن و حسين دو ريحانه من از دنيا هستند، و از اختلاف الفاظ حديث معلوم مى شود كه آن حضرت مكرّر اين مضمون را به الفاظ مختلف فرموده اند زيرا لفظ حديث در بعضى روايات

اِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنُ هُما رَيْحانَتاىَ مِنَ الدُّنيا

مى باشد، و در بعضى ديگر

اَلْوَلَدُ رَيْحانَةٌ وَ رَيْحانَتَىَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ

است، و در حديث ديگر فرمود:

اِنَّ اِبْنَىَّ هذَيْنِ رَيْحانَتاىَ مِنَ الدُّنْيا

اين دو پسر من دو ريحانه من از دنيا هستند.

و در جاى ديگر فرموده:

هُما رَيْحانَتاىَ مِنَ الدُّنْيا

و به الفاظ ديگر نيز اين حديث نقل شده است.(١٤)

سعيد بن راشد نقل كرده كه: حسن و حسينعليهما‌السلام به سوى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى دويدند، پيغمبر يكى از آنها را در يك بغل گرفت و ديگرى را نيز در بغل ديگر گرفت، و فرمود:

هذانِ رَيْحانَتاىَ مِنَ الدُّنْيا مَنْ اَحَبَّنى فَلْيُحِبُّهُما(١٥)

اين دو، ريحانه من از دنيا هستند هركس مرا دوست مي ‎ دارد بايد آنها را دوست بدارد.

مناوى از ديلمى در فردوس الأخبار روايت كرده كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به علىعليه‌السلام فرمود:

سَلامُ اللّهِ عَليْكَ يا اَبَا الرَيْحانَتَيْنِ(١٦)

سلام خدا بر تو اى پدر دو ريحانه.

علاوه بر اين احاديث، روايات ديگرى نيز هست مثل

اُوْصيكَ بِرَيْحانَتَىَّ خَيْراً(١٧)

سفارش مى كنم به تو كه با دو ريحانه من به نيكى رفتار كنى

كه به رعايت اختصار به آنچه نقل شد قناعت مى كنيم.

٤ ـ حسين شبيه ترين اهل بيت به پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله

بخارى و ابن اثير روايت كرده اند كه وقتى سر حسينعليه‌السلام را نزد عبيدالله بن زياد آوردند سر مطهر را در طشتى قرار داد، و با شمشير يا چوب دستى خود بر آن چشم و بينى نازنين مى زد، و سخنى هم از نيكوئى و زيبائى آن حضرت گفت. انس گفت: شبيه ترين ايشانيعنى اهل بيت به پيغمبر خدا(١٨) صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود.

در البدء و التاريخ(١٩) نقل شده كه عبيداللّه به روى مبارك آن حضرت مى زد و مى گفت روئى به اين زيبائى نديده ام.

انس بن مالك گفت: آگاه باش كه او شبيه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود.

٥ پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسين عليه‌السلام را مى بوسيد

يكى از مظاهر محبت و عاطفه پدر و مادر نسبت به فرزند، بوسيدن او است. در جاهليت، و پيش از ظهور آفتاب درخشان هدايت اسلام ارزش عاطفه و احساسات پاك انسانى مخصوصا در عربها از ميان رفته بود. رَحم، مهر، رأفت، رحمت و رقَّت قلب را يك نوع ضعف نفس شمرده، و سخت دلى را افتخار مى دانستند، و وحشتناك ترين مظهر قساوت قلب و سقوط عواطف همان زنده به گور كردن دخترها بود كه پدر ها با دست خوددختران خود را زنده در گور مى كردند.

بوسيدن فرزند، و اظهار عاطفه نسبت به او مخصوصا اگر دختر بود عار و ننگ شمرده مى شد. و اگر كسى فرزند خود را مى بوسيد ديگران از آن تعجب مى كردند.

گردنكشان و متكبران از بوسيدن طفل و به دوش سوار كردن او كه يك عمل متواضعانه و دور از ابهّت بود، و از حشمت صورى مردمانى كه با ريا كارى و تشريفات، خود را در نظر مردم بزرگ نشان مى دهند مى كاهد خوددارى مى كردند.

پيغمبر اسلام رحمت عالميان بود، و از ريا و نفاق مبرّا، و مانند يك فرد عادى زندگى مى كرد، و جزو برنامه هاى مهم دعوت او بسط رحمت، مهر، احسان، محبت نسبت به همه مردم، بشردوستى، ايثار و هدايت عقل و احساسات بود، و در آغاز سوره هاى كتاب آسمانى(٢٠) او، خدا به رحمانيّت، و رحيميّت ياد شده است.

و همانطور كه نسبت به مردم مظهر تمام و كمال عواطف عالى انسانى بود، عاطفه پدرانه اش نسبت به فاطمه زهرا سلام الله عليها و فرزندان او نيز در حد كمال بود، و وجود حسن و حسين را امتداد وجود خود، و بقا و زندگى آنها را بقاى زندگى خود مى ديد.

دكتر بنت الشاطى بانوى دانشمند مصرى و استاد دانشگاه عين الشمس راجع به شدت حُب و عاطفه پيغمبر نسبت به فرزندان دختر عزيزش زهرا سلام الله عليها فصل بليغى نگاشته و در ضمن آن مى گويد:

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از روزى كه به مصيبت مرگ خديجه، يگانه همسر عاليقدرش مبتلا شد تا سال سوم هجرت غير از ابراهيم كه آن هم در دنيا چيزى زيست نكرد صاحب فرزندى نشد، و در مدت هفده سال بعد از خديجه با اينكه با زنان متعدد، ازدواج نمود، هيچ يك را از پيغمبر خدا فرزندى روزى نگشت.

لذا علاوه بر وحى آسمانى بر همه آشكار بود كه بايد نسل پيغمبر از فاطمه زهراعليه‌السلام باقى بماند پس تعجبى ندارد، اگر دل پيغمبر از حبّ و مهر فرزندان فاطمه پر بود و به تمام قلب، آنها را دوست مى داشت، دل نبّىصلى‌الله‌عليه‌وآله براى دو فرزند عزيز فاطمه باز شد، و آنها را به تمام عاطفه پدرانه اى كه دل بزرگ و وسيع او داشت فرا گرفت، و به آنها انس يافت، و نام حسن و حسين براى او آهنگ خوش و صداى دلنوازى بود كه پيغمبر از تكرار آن خسته نمى شد آنها را پسران خود مى خواند، و با اينكه شخص پيغمبر در خارج بود اما دلش در خانه زهرا بود.

خداوند زهرا را به نعمتى بسيار بزرگ برگزيد كه ذريّه پيغمبر خودش را منحصراً در فرزندان زهرا قرار داد، و على را به اين كرامت مخصوص گردانيد كه نسل خاتم الانبياء را در صلب او گذارد، و از اين شرف، عظمت جاودانى و پايدارى و عزت هميشگى را به على اختصاص داد.

زهرا از ميان تمام دختران پيغمبر باقى ماند تا پيغمبر فرزندى داشته باشد كه او را پدر صدا بزند، و فرزندان زهرا باقى ماندند تا پيغمبر از تكرار اسم شيرين و لفظ گواراى پسرهايم لذت ببرد(٢١)

ابن عبدالبر قرطبى از ابو هريره روايت مى كند كه گفت: اين چشمهايم ديد و گوشهايم شنيد كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر دو دست حسين را گرفته بود، و پاهاى حسين بر روى پاهاى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، و پيغمبر مى فرمود: تَرَقَّ عَيْنَ بَقَّة حسين بالا رفت تا پاهايش را بر سينه پيغمبر گذارد پس پيغمبر فرمود: دهان باز كن! پس بوسيدش، و سپس گفت: خدايا او را دوست بدار زيرا من او را دوست مى دارم.

ثُمَّ قَبَّلَهُ ثُم قالَ: اَللّهُمَّ اَحِبَّهُ فَانّى اُحِبُّهُ(٢٢)

علائلى اين حديث را روايت كرده و مى گويد: عينَ بَقَّه كلمه اى است كه در روح طفل طراوت و سبكى و ملاحت مى آورد.

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسين را به آن بوسه شيرين و لذيذ مى بوسيد چون جانش گنجينه معانى و حقايق بزرگ بود، و آنگاه كه مى فرمود:

اَللّهُمَّ اَحِبَّهُ فإنّى اُحِبُّه

خدايا او را دوست بدار چون من او را دوست مى دارم.

گوئى در حالى كه به حسين اشاره مى كرد به مردم مى فرمود:

اَنَا هُنا

من اينجا هستم

يعنى مرا پيش حسين بجوئيد.

سپس مى گويد: فرق حب و عاطفه اين است كه عاطفه كمتر از حب بوده و شرايط محبّت در آن ملاحظه نمى شود اما حب وقتى پيدا مى شود كه محبوب برگزيده باشد، و پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ حسين را به حقيقت دوستى و حّب، دوست مى داشت زيرا حسين برگزيده اوبود،و خدا حسين را دوست مى داشت زيرا كه شفق آفتاب نبوّت(٢٣) بود.

ابن اثير و سبط ابن الجوزى و طبرى نقل كرده اند كه: وقتى سرهاى شهدا را نزد ابن زياد آوردند با شمشير يا چوب دستى به لبهاى مبارك حسين مى زد; زيد بن ارقم وقتى ديد ابن زياد دست از اين بى ادبى و ستم بر نمى دارد، گفت: چوبت را برگير! قَسَم به آنكس كه غير از او خدائى نيست، لبهاى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر اين لبها ديدم كه آنها را مى بوسيد. سپس گريست.

ابن زياد گفت: خدا چشمهايت را بگرياند اگر پيرى خرف نبودى، گردنت را مى زدم.

زيد بيرون آمد و مى گفت: اى گروه عرب بعد از امروز شما مانند غلامان خواهيد بود، حسين پسر فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را امير خود نموديد تا نيكان شما را بكشد و بدان شما را بنده خود قرار دهد.(٢٤)

در البدء و التاريخ(٢٥) نقل شده كه يزيد امر كرد تا پرده نشينان حرم حسينى، و بانوان آن حضرت را بر در همان مسجدى كه اسيران را نگاه مى داشتند نگاه بدارند تا مردم آنها را ببينند; و خودش سر مبارك حسينعليه‌السلام را در جلو خود گذارد و با چوب يا شمشير به آن روى مطهر مى زد و مى گفت:

لَيْتَ اَشْياخِى بِبَدر شَهِدُوا

جَزَعَ الْخَزْرَج مَعَ وَقْعِ الاسَلِ

لِاَهَلُّوا وَ اسْتَهلّوا فَرَحا

وَ لَقالُوا يا يَزيدُ لا تَشَلِ

ابوبرزه اسلمى برخاست و گفت: به خدا قسم چوب تو به همان موضعى مى خورد كه مكرر ديدم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى بوسيد.

ابن اثير و ترمذى و طبرى روايت كرده اند، كه ابوبرزه گفت: آگاه باش اى يزيد كه تو روز قيامت مى آيى در حالى كه ابن زياد شفيع تو است، و اين حسينعليه‌السلام مى آيد در حالى كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شفيع او است. پس برخاست و بيرون رفت.(٢٦)

٦ـ پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسين رابه دوش مى گرفت

در اين موضوع هم روايات بسيار است و جمعى از اهل سُنّت مانند ابن حجر عسقلانى از ابوهريره و عبدالله و بغوى از شداد بن الهاد و ابى نعيم در حليه از ابن مسعود و ابى حاتم از عبدالله و جابر و ابن ابى الفراء از انس; اين نوازش و اظهار محبت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به حسن و حسينعليه‌السلام ـروايت كرده اند.(٢٧)

از اين احاديث استفاده مى شود كه آن حضرت كراراً حسن و حسين را به دوش مى گرفت، و آنان بر كتف آن حضرت در حال نماز و در حالات ديگر مى نشستند، و پيامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كمال لطف و مهربانى را نسبت به آنها ابراز مى داشت، و از بعضى از اين احاديث مثل حديث انس شدت محبت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنها، و توبيخ سخت نسبت به كسى كه قدر و منزلت آنهارا نشناسد، استفاده مى شود.

ابوسعيد در شرف النبوه روايت نموده كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بود كه حسن و حسين به سوى او آمدند چون پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آنها را ديد براى ايشان برخاست، و آمدنشان را دير شمرد يعنى فرمود دير آمديد يا چرا دير آمديد؟ پس از آنها استقبال كرد، و آنها را بر دوش خود گذارد و فرمود:

نِعْمَ الْمَطِىُّ مَطِيَّتُكُما، وَ نِعْمَ الرّاكِبانِ اَنْتُما(٢٨)

خوب مركبى است مركب شما، و خوب سوارهائى هستيد شما

شبلنجى روايت كرده كه روزى آن حضرت بر حسن و حسين گذر فرمود سپس گردن مبارك را فرود آورد، و آنها را برداشت و فرمود:

نِعْمَ الْمَطِيَّةُ مَطِيَّتُهُما، وَنِعْمَ الراكِبانِ هُما(٢٩)

خوب مركبى است مركب آن ها و خوب سوارهائى هستند آنها.

و جمال الدين حنفى زرندى و ترمذى و ابن حجر از ابن عباس روايت كرده اند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسين را بردوش گرفته بود مردى گفت: خوب مركبى سوار شده اى!

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

نِعْمَ الرّاكِبُ هُوَ(٣٠)

خوب سوارى است او.

و در اين موضوع زرندى روايات ديگرى نيز از عمر و جابر و سعد و انس روايت كرده است.(٣١)

٧ دوستى حسين عليه‌السلام واجب است

احاديث در وجوب دوستى و مودت حسينعليه‌السلام متواتر است.

از جمله ابن عبدالبر و ابو حاتم و محب طبرى در حديثى از عبدالله بن عمر روايت كرده اند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ فرمود:

مَنْ اَحَبَّنى فَلْيُحَبَّ هذَيْنِ

هر كس مرا دوست دارد بايد اين دو را نيز دوست بدارد.

ابن عبدالبر گفته است: در معجم بغوى نيز حديثى نظير اين حديث از شداد بن الهاد روايت شده است.(٣٢)

اِنّى اُحِبُّهُما فَاَحِبُّوهُما(٣٣)

من ايشان را دوست مى دارم پس شما نيز دوست بداريد ايشان را.

٨ فضيلت دوستى حسين عليه‌السلام ونكوهش دشمنى باآن حضرت

ابن ماجه، ابن حجر، ديلمى، مناوى، احمد، حاكم، سيوطى، ابن حجر هيتمى و هارون الرشيد از پدرانش از ابن عباس، و محب طبرى، ابوسعيد، ابن حرب الطائى، سلفى، ابوطاهر البالسى، ابن السرى و ابن الجوزى از پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده اند كه فرمود:

مَنْ اَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَقَدْ اَحَبَّنى، وَ مَنْ اَبْغَضَهُما فَقَدْ اَبْغَضَنى

هر كس حسن و حسين را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هركس آنها را دشمن بدارد پس البته مرا دشمن داشته است.

اين حديث در بين محدثين، مشهور و معروف بوده و مكرر از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده شده است، و بعضى از طرق آن منتهى به ابو هريره مى شود به اين مضمون است كه: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيرون آمد در حالى كه حسن و حسين با او بودند اين بر يك دوش آن حضرت و آن بردوش ديگرش بود يك بار حسن را مى بوسيد و بار ديگر حسين را تا به ما رسيد فرمود: هر كس اينها را دوست بدارد به تحقيق مرا دوست داشته و هركس آنها را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.

و بعضى راويان آن، فقط جمله اوّلى را روايت كرده اند، و بعضى ديگر اينچنين نقل كرده اند كه فرمود: اين دو حسن و حسين پسرهاى من هستند، هركس آنها را دوست بدارد پس البته مرا دوست داشته است:

هذانِ اِبْناىَ مَنْ اَحَبَّهُما فَقَدْ اَحَبَّنى

و در يكى از دو حديثى كه هارون الرشيد در اين موضوع روايت كرده لفظ حديث اين است:

اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ مَنْ اَحَبَّهُما فَفِى الْجَنَّةِ، وَ مَنْ اَبْغَضَهُما فَفِى النّارِ(٣٤)

هركس حسن و حسين را دوست بدارد در بهشت است، و هركس آنها را دشمن بدارد در آتش است.

ترمذى، و احمد روايت كرده اند:

اِنَّ رَسُولَ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله اَخَذَ بِيَدِ حَسَن وَ حُسَيْن فَقالَ: مَنْ اَحَبَّنى وَ اَحَبَّ هذَيْنِ وَ اَبا هُما وَ اُمَّهُما كانَ مَعى فِى دَرَجَتى يَوْم الْقَيامَةِ(٣٥)

رسول خدا ‎صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست حسن و حسين را گرفت پس فرمود: هر كس مرا دوست دارد و اين دو و پدر و مادرشان را دوست دارد، در روز قيامت با من در درجه من خواهد بود.

طبرانى از سلمان روايت دارد كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

مَنْ اَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ اَحْبَبْتُهُ، وَ مَنْ اَحْبَبْتُهُ اَحَبَّهُ اللُّه وَ اَدْخَلَهُ جَنّاتِ النَّعيم، وَمَنْ اَبْغَضَهُما اَوْبَغى عَليهِما اَبْغَضْتُهُ وَ مَنْ اَبْغَضْتُهُ اَبْغَضَهُ اللّهُ، وَ اَدْخَلَهُ جَهَنَّمَ وَ لَهُ عَذابٌ مُقيمٌ(٣٦)

هر كس حسن و حسين را دوست دارد من او را دوست مي ‎ دارم، و هر كس را من دوست دارم خدا او را دوست دارد، و هركس كه خدا او را دوست دارد او را داخل بهشت كند، و هر كس آنها را دشمن بدارد يا بر آنها ستم كند من او را دشمن دارم، و هركس را من دشمن دارم خدا دشمن دارد و او را داخل جهنم سازد و از براى او عذاب جاودان است.


3

4

5