غروی اصفهانی

غروی اصفهانی0%

غروی اصفهانی نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

غروی اصفهانی

نویسنده: محمد صحتی سردرودی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 6168
دانلود: 4161

توضیحات:

غروی اصفهانی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 12 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6168 / دانلود: 4161
اندازه اندازه اندازه
غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

نویسنده:
فارسی

فصل سوم: در آسمان آثار و ابتكار

چشمه انديشه

علامه غروى به معناى معمول نويسنده نبود. اگر چه خطى هنرمندانه و زيبا و قلمى بس سيال و توانا داشت و به راحتى مى توانست همچون نويسندگان زبر دست و شاعران نام آ ور در دو زبان عربى و فارسى قلم فرسايى كند و حتى چكامه هاى بلند و بالا بسرايد و قصيده هاى فاخر و غرا بپردازد، اما به هيچ وجه حريم مقدس قلم را نمى شكست و ساحت كتاب و كتابت را مقدس تر از آن مى دانست كه مرسوم و متداول بود. آن گاه كه اثر گرانسنگ شيخ عبدالله علائلى مصرى به نام سموالمعنى فى الذات اواشعه من حياه الحسينعليه‌السلام به دستش رسيد، پس از مطالعه خطاب به نزديكان و شاگردانش فرمود:

راجع به حضرت سيدالشهداعليه‌السلام يا اين چنين بنويسيد و يا هيچ ننويسيد!(۳۰)

غروى دانشور هميشه پيش از تدريس روزانه، متن بحث و درسش را مى نوشت و براى قلم و نويسندگى اهميت زيادى قائل بود و هميشه دست به قلم در كمين انديشه هاى بكر و تازه بود تا با نوشتن آنها غزال معنا را شكار كند. از آيه الله حاج سيد احمد خوانسارى نقل مى كنند كه علامه غروى مى فرمود:

بسيار مواظب افكار و مطالب علمى كه به نظرم مى رسد هستم، به صورتى كه اگر موقع خواب در بستر، مطالبى به ذهنم بيايد، بلند مى شوم و مطلب را يادداشت مى كنم.

آن گاه آيه الله خوانسارى مى گويد:

كسى كه آن طور مطلب علمى را صيد كند و آن گونه قيد كند، به همان مقامى كه ايشان از علم رسيدند، مى رس.(۳۱) با وجود همه اين حرفها، آثار مكتوب علامه- ، اعم از كتاب و رساله- چه آنها كه چاپ شده اند و چه آنها كه هنوز چاپ نشده اند، چندان هم زياد نيست و اگر رساله هاى مختصر و حاشيه هاى ايشان را بر كتابهاى ديگران در نظر نگيريم، كتابهاى ايشان اندك و انگشت شمارند و اين خود دليل خوبى است بر كه او بيشتر از آنچه نويسنده باشد، متفكر و انديشمند بود و بسيار بيشتر از آنچه بنويسد مى انديشيد و همين ويژگى، آثار پر بارش را آكنده از ابتكار و نوآورى ساخته است. اين قلم، خود را بسيار نارساتر از آن مى بيند كه بتواند معرف كتابهاى نابغه نجف گردد، تنها با تفكيك موضوع و به ترتيب علم اصول و فقه و فلسفه و عرفان و... از آثار ماندگار علامه نام مى برد:

الف) علم اصول

۱. الاجتهاد و التقليد و العداله: اين كتاب در دويست صفحه وزيرى و در سال ۱۳۷۶ ق. در نجف اشرف چاپ شده است.

۲. الاصول على النهج الحديث: غروى در اين كتاب- كه آخرين اثر ايشان در علم اصول شمرده مى شود- تصميم داشت كه علم اصول را به سبك تازه و به اسلوب جديدى غير از آنچه معمول و رايج بود بنويسد، اما مرگ مهلت تكميل آن را نداد و علامه بيش از آن اين اثر ابتكارى را تمام كند، به ديار باقى شتافت.(۳۲) به هر حال اين رساله همراه با رساله الاجتهاد و التقليد و العداله، و رساله الطلب و الاراده، در كتابى با نام بحوث فى الاصول، در ۱۶۰ صفحه وزيرى چاپ شده است.

۳. الطلب و الاراده عند الاماميه و المعتزله و الاشاعره(۳۳) اين رساله در ۶۵ صفحه چاپ شده است.

۴. رساله فى موضوع العلم،

۵. رساله فى الصحيح و الاعم،

۶. رساله فى اطلاق اللفظ و اراده نوعه و صنفه و شخصه: رساله اى در اطلاق لفظ و اراده نوع يا صنف و يا شخص ‍ آن؛

۷. رساله اى در مشتق،

۸. رساله اى ديگر در مشتق،

۹- رساله فى المشترك: رساله اى در مشترك،

۱۰. رساله فى الحروف: رساله اى در حروف،

۱۱. رساله فى اطلاق الامر هل يقتضى التعبديه اوالتوصليه اولا! ؟

رساله اى در اطلاق امر؛

۱۲. رساله اى در وضع و تقسيم آن به شخصى و نوعى،

۱۳. رساله اى در شرط متاخر،

۱۴. رساله اى در علامت حقيقت و مجاز و حقيقت شرعيه،

۱۵. حاشيه بر رساله قطع شيخ انصارى،

۱۶. نهايه الداريه فى شرح الكفايه... و..(۳۴)

كفايه را كفايت

از علامه غروى در علم اصول آثار متعددى به جاى مانده است، اما مشهورتر از همه شرحى است كه بر كتاب كفايه الاصول استادش آخوند خراسانى نوشته است و اين شرح چنان كه در ميان اهل فن معروف است، به راستى كه كفايه را كفايت است و... قسمت زيادى از اين شرح پر بار زمانى نوشته شده است كه نويسنده كفايه الاصول، يعنى مرحوم آخوند خراسانى هنوز زنده بود و با تمام توان از افكار و انديشه هاى خود دفاع مى كرد و علامه غروى هم به صورت مرتب در بحثها و درسها او شركت مى جست، آن چنان كه اگر آخوند را آفتاب مجلس در آن درس و بحثها به حساب آريم، بى گمان علامه غروى هم ماه مجلس بود و هميشه از تقارن و تصادم اين مهر و ماه بود كه آذرخش انديشه ها مى درخشيده، به طورى كه با برق درخشانش تاريكيها و سياهيها را در آسمان آرا و افكار به يك سو مى نهاد و راه را براى راهيان وادى فكر و فقه هموار مى ساخت.

كتاب نهايه الدرايه فى شرح الكفايه حاصل آن آذر خشها و رعد و بر قهاست كه شير مرد بيشه انديشه ها، علامه غروى پس از عمرى سراسر تفحص و تفكر، آن را گرد آورده و در اختيار تشنگان دشت طلب نهاده است.

نهايه الدرايه پيشترها به صورت سنگى چاپ شده بود. با توجه به اينكه تنها يك شرح توضيحى نبوده، بلكه شرحى انتقادى و از سر دقت و باريك بينى نگاشته شده بود، از همان اول به عنوان كتابى مرجع در علم اصول شناخته شد و هميشه مطمح نظر اهل خبره و كاركشتگان در اصول بوده است.(۳۵)

يكى از مجله هاى معروف، در ضمن اقتراحى، راى و نظر اهل فن را در مورد شرحهاى كفايه الاصول جويا شده است كه حاصل آن را مى توان چنين خلاصه كرد:

از نظرگاه صاحب نظران و بزرگان در حوزه علم اصول و فقه، نهايه الدرايه، هم از لحاظ علمى و عميق بودن و هم از جهت دقت نظر و باريك بينى، از همه شرحهاى كفايه بهتر و جامعتراست(۳۶)

ب) علم فقه

۱. كتاب الاجاره: اين اثر بزرگ و قطور، در سال ۱۳۷۵ ق. در نجف اشرف چاپ شده است.

۲. صلاه الجماعه.

۳. صلاه المسافر.

اين سه كتاب در ضمن كتابى به نام بحوث فى الفقه توسط جامعه مدرسين قم در ۷۴۰ صفحه وزيرى چاپ و منتشر شده است.

۴. حاشيه كتاب المكاسب: حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى، معروف ترين اثر فقهى غروى است كه پس از گذشت دو سال از وفات علامه غروى، يعنى در سال ۱۳۶۳ق. در دو جلد قطور و به قطع رحلى چاپ و منتشر شده است و در مقدمه اش حديث حيات غروى به قلم شاگردش مرحوم علامه شيخ محمد رضا مظفر به رشته تحرير كشيده شده است كه بهترين نوشته در موضوع خودش است.

۵. رساله اى در تحقيق حق و حكم: اين رساله در ضمن كتاب بالا و در اول بيع مكاسب چاپ شده است.

۶. حاشيه بر كتاب الطهاره شيخ اعظم انصارى،

۷. رساله اى در اخذ اجرت بر واجبات:

۸. رساله اى در طهارت: اين رساله غير از حاشيه بر كتاب الطهاره شيخ است. ۹رساله اى در چهار قاعده فقهى: قاعده التجاوز، قاعده الفراغ، قاعده اليد و اصاله الصحه،

۱۰. رساله اى در قاعده لاضرر:

۱۱. رساله فى الجمعه: رساله اى در نماز جمعه:

۱۲. منظومه اى در اعتكاف:

۱۳. منظومه فى الصوم: منظومه اى در روزه. اين دو منظومه براى اولين بار در مجله الموسم چاپ و منتشر شد.(۳۷)

۱۴. منظومه فى صلاه الجماعه: منظومه اى در نماز جماعت،

۱۵. الوسيله فى اهم ابواب الفقه. رساله عمليه ايشان است به زبان عربى.

۱۶. ذخيره العباد: رساله عمليه ايشان به زبان فارسى است.(۳۸)

ج) فلسفه و حكمت

۱. تحفه الحكيم: منظومه اى است به سبك و سياق منظومه حكيم سبزوارى ودر حكمت متعاليه به رشته نظم كشيده شده است. دانشمند فرزانه، مرحوم شيخ محمد رضا مظفر پس از توصيف و تجليل از ديگر منظومه هاى علامه غروى مى نويسد:

بالاتر از همه منظومه او در حكمت و معقول است كه موسوم به تحفه الحكيم مى باشد، منظومه اى به راستى آيتى از آيات فن فلسفه و حكمت است. اين منظومه كه هم سهل و هم ممتنع مى نمايد، با اسلوب عالى خويش اصول حكمت و عجايب و نوادر فلسفه را با پرده بردارى از اسرار اين علم و با زدودن تاريكيها از روى اين فن، در خود گرد آورده و جمع كرده است و اولين چيزى كه مى تواند به آن دلالت كند، همين است كه ناظم و سراينده آن از فلاسفه بزرگ اسلام و در رديف شيخ ابوعلى سينا و خواجه نصيرالدين طوسى و صدر المتالهين شيرازى است، همانان كه روزگار مانند آنها را نمى بيند، مگر در فاصله هاى بس فراخ و طولانى. اگر نبود اينكه استاد ما علامه غروى بيشتر خود را وقف علم اصول و فقه كرد، اين سخن قولى بود كه جملگى بر آن بودند...(۳۹)

تحفه حكيم براى نخستين بار، با مقدمه و تحقيق شيخ محمدرضا مظفر و با اهتمام شاگرد ديگرش، شيخ نصرالله خلخالى در سال ۱۳۷۸ ق. درنجف اشرف چاپ شد. پس از آن نيز هميشه مورد توجه اهل فلسفه و حكمت بوده و برخى از بزرگان به شرح و تحليل آن اقدام كرده اند. تحفه حكيم با اين ابيات آغاز مى شود:

يامبدا الكل اليك المنتهى

لك الجلال والجمال والبها

يا مبدع العقول و الارواح

و منشى النفوس و الاشباح

و پس از چند بيت مى گويد:

سميتها بتحفه الحكيم

معتصما بالواهب العليم

سرانجام هم با بيت زير خاتمه مى يايد:

صلى على محمد و عترته

وراثه فى سره و سيرته

از ميان شرحهاى تحفه حكيم، از اين شرحها مى توان نام برد:

الف.) شرح حكيم و عارف نامى، ميرزا مهدى آشتيان (۱۳۰۶- ۱۳۷۲):

حكيم ميرزا مهدى آشتيانى كه از اساتيد مرحوم شهيد مرتضى مطهرى شمرده مى شود، شرح خويش را بر تحفه حكيم تا مبحث وجود ذهنى پيش برده و لكن قبل از اتمام، رحلت كرده است.

ب) شرح محقق معاصر، شيخ محمد باقر ساعدى خراسانى: بر خلاف آنچه كه در مقدمه اساس التوحيد آشتيانى نوشته اند، اين شرح تكميل شرح آشتيانى نبوده، بلكه شرحى است مستقل و بر تمام تحفه الحكيم نوشته شده اس ‍.(۴۰)

ج) شرح مرحوم محقق حقانى لارى به نام منظومه الحياه اين شرح كه به زبان عربى است، توسط يكى از شاگردان علامه غروى، مرحوم آيه الله شيخ محمد بن شكرالله حقانى لارى (۱۳۲۵- ۱۳۸۸ ق.) نوشته شده است. نگارنده، دست نوشته اين شرح را ديده است، زبان عربى است و همه منظومه تحفه الحكيم را شامل مى شود.(۴۱)

د- الحكمه المتعاليه، نوشته سيد محمد كاظم مصطفوى: اين شرح به زبان عربى و در ۳۸۴ صفحه، توسط بخش ‍ انتشارات دفتر تبليغات اسلامى در قم چاپ و منتشر شده است.-

ه. فيض العليم فى شرح تحفه الحكيم: اين شرح به قلم آيه الله سيد عزالدين موسوى زنجانى و به زبان عربى نوشته شده است. شارح از شاگردان نزديك علامه طباطبايى بوده و اكنون از اساتيد بزرگ حوزه علميه مشهد رضوى است و شرحش به تحفه حكيم تا حال چاپ و منتشر نشده است.

و) هستى شناسى فلسفى، پژوهشى در تحفه الحكيم: اين شرح كه تنها امور عامه را در بر مى گيرد، توسط آقاى على اصغر حقدار و به زبان فارسى نگاشته شده است كه اكنون زير چاپ است.

۱. رساله فى اثبات المعاد الجسمانى: رساله مختصرى است كه به سبك فلاسفه، معاد جسمانى را اثبات مى كند(۴۲)

۲. حاشيه بر اسفار ملاصدرا: علامه غروى علاقه عجيبى به اسفار صدرالمتالهين داشت و مى گفت:

اگر كسى را بشناسم كه اسرار اسفار را بفهمد، براى استفاده و آموختن اسرا اسفار به نزدش خواهيم شتافت، گرچه آن كس در دورترين نقطه جهان باشد.(۴۳)

۳. مكاتبات فلسفى و عرفانى: مجموعه اى است متشكل از چهارده نامه در شرح و توزيع دو بيت شعر از عارف نام آور و شاعر پر آوازه فريدالدين عطار نيشابورى، آن جا كه مى گويد:

دائما او پادشاه مطلق است

در كمال عز خود مستغرق است

او به سرنايد ز خود آن جا كه اوست

كى رسد عقل وجود آن جا كه اوست

سبب پيدايش اين مكاتبات از آن قرار بود كه يكى از فضلاى آن روز حوزه نجف به نام شيخ اسماعيل تائب تبريزى، معروف به مساله گو(۴۴) پس از آن كه معنا و مفهوم شعر فوق را كتبا از آخوند خراسانى خواسته بود، همين را از شيخ محمد حسين غروى اصفهانى هم در خواست مى كند، ولى از آن جايى كه از جواب علامه غروى نيز قانع نمى شود، معناى شعر را از سيد احمد حائرى، معروف به واحد العين جويا مى شود. تائب تبريزى جواب سيد را پيش ‍ علا مه غروى برده و از ايشان توضيح بيشتر را مطالبه مى كند. پس از آن هفت بار اين كار را تكرار مى كند! يعنى جواب شيخ را پيش سيد و جواب سيد را پيش شيخ مى برد كه هر يك به رد نظريه ديگرى پرداخته و مناقشه جالب و سودمندى ميان اين دو بزرگوار رخ مى دهد، اين مجموعه حاصل آن مكاتبات و مناقشات است. شهيد مرتضى مطهرى در توصيف اين نامه هاى پر مايه مى فرمايد:

مكاتبات و سوال و جوابهايى كه ميان آقا شيخ محمد حسين اصفهانى غروى و مرحوم آقا سيد احمد تهرانى كربلايى رد و بدل شده است- كه خيلى با ارزش است- و آقاى آشتيانى در مجله جاويدان خرد چاپ كردند، در زمينه وحدت وجود است. مرحوم آقا سيد احمد يك مرد عارفى است و عارفانه فكر مى كرده است، اما مرحوم آقا شيخ محمد حسين، حكيمانه فكر مى كرده است. مرحوم آقا شيخ محمد حسين، طرفدار وحدت تشكيكى وجود است، به شكلى كه در كتب فلسفه، مثل منظومه و اسفار و غيره مطرح است و مرحوم سيد احمد طرفدار وحدت وجود عرفانى است.. و شايد در آن مكاتبات بيش از هر جاى ديگر اين دو مساله رو در روى يكديگر قرار گرفته و مورد بحث واقع شده اند.(۴۵)

اين اثر هم مانند آثار ديگر علامه غروى همواره مورد توجه دانشوران و متفكران بوده و توسط بعضى بزرگان شرح و بسط داده شده است و همراه پاورقيهاى ممتدى چاپ و منتشر گشته است كه از آن ميان به شرحهاى ذيل مى توان اشاره كرد:

الف. رساله محاكمات: از علامه بزرگوار، سيد محمد حسين طباطبايى، نويسنده تفسير الميزان. علامه طباطبايى كه خود از دست پروردگان و شاگردان نزديك علامه غروى است، در اين رساله به نقد و بررسى و توضيح و تحليل انديشه هاى هر دو طرف (حكيم غروى و عارف كربلايى) پرداخته و ميان اين دو بزرگوار به داورى نشسته است. رساله محاكمات به ضميمه يادنامه شهيد آيه الله قدوسى و باتحقيق استاد حسن زاده آملى- دام ظله- چاپ و منتشر شده است(۴۶)

ب) مكاتبات عر فانى: با تصحيح و تعليقات استاد سيد جلال الدين آشتيانى- دام ظله.

ج) توحيد علمى و عينى در مكاتيب حكمى و عرفانى: مرحوم علامه سيد محمد حسين حسينى تهرانى در اين كتاب، كار استادش علامه طباطبايى را- كه تا نامه هفتم پيش رفته بود- دنبال كرده و تعليقات ايشان را با پاورقيهاى خود تكميل كرده است.

كتاب توحيد علمى و عينى به زبان فارسى و در ۳۴۲ صفحه وزيرى چاپ شده است.

۴. تفسير قرآن: علامه غروى تفسيرى هم بر قرآن مجيد نوشته اند كه البته نيمه تمام مانده است. متاسفانه اين اثر هم مثل بسيارى از آثار نابغه نجف چاپ و منتشر نگشته است، حتى در كتابهاى تراجم و شرح حال نويسى هم نامى از آن برده نشده اس.(۴۷)

۵. الانوار القدسيه: مجموعه دل انگيزى از اشعار عربى آيه الله غروى است در مدح و مراثى آل هاشم، به ويژه در ستايش و سوگوارى چهارده معصوم و اصحاب و ياران شهيد آنها سروده شده است. اين اثر هميشه سبز چندين بار و در صورتهاى مختلفى منتشر شده بود هيچ كدام خالى از سهل انگارى نبوده و پر از اغلاط چاپى و... بود تا اين كه در اين اواخر به انضمام قصيده غديريه چاپ نشده اى از حكيم غروى به تحقيق آقاى شيخ على نهاوندى و همراه با پاورقيهاى راه گشايى از ايشان و تحت نظر استاد، علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى انتشار يافت.

۶. ديوان مفتقر: اين كتاب كه شعرهاى فارسى حكيم غروى را در خود گرد آورده است، با نام نامناسبى كه هيچ برازنده ايشان نيست، دهها بار چاپ شده و انتشار يافته است و اين اشتباه از آن جا ناشى شده است كه پدر شاعر عارف و حكيم حوزه نجف، يعنى حاج محمد حسن اصفهانى، معروف به معين التجاركمپانى، يعنى شركت راه آهن بغداد- كاظمين را به عهده داشت و او بود كه براى نخستين بار بانى اين كار خير و عام المنفعه گشت.(۴۸)

از اين جا و تنها به همين علت است كه مى بينيم ديوان اشعار او با نام ديوان كمپانى و حتى اسم خود او به نام آيه الله كمپانى معروف گشته است و شهرت يافته است!

ولى چنان كه به تواتر نقل مى كنند، او از اين اسم ناراضى بود و از شنيدن اين كلمه بيگانه به سختى ناراحت مى شد و از اين اسم بى مسمى خاطرى آزرده و دلى پر خون داشت.

در اين جا جا دارد از ناشر يا ناشرانى كه دست به انتشار ديوان او مى زنند، تقاضا شود از اين پس ديوان او را همان طورى كه خود در شعرهايش مفتقرتخلص مى كند، با نام صحيح و درست ديوان مفتقرچاپ و منتشر سازد.

۷. ديوان غزليات يا مجموعه عارفانه ها: مجموعه اى از غزلهاى عارفانه علامه غروى هم با همان نام غلط و به ضميمه ديوان فارسى ايشان دهها بار چاپ و منتشر شده است.

با ذكر اين چهل كتاب از كتابهاى نابغه نجف، مى رويم كه او را در وادى عشق و ادب زيارتگر باشيم.

در وادى عشق و ادب

عمر جاويدى ست مدى كوته از احسان او

يادگارى از سخن، بهتر ندارد آدمى

او از شاعران معمولى نيست و شاعرى به هيچ وجه حرفه بزرگمردى چون او نبود. او شعر را نه براى تفنن و تفريح و نه از سر هنر نمايى و..

مى سرود. شعرهاى نابغه نجف چشمه هاى زلال و گوارايى است كه از ژرفاى دل پاك و بى آلايش او جوشيده اند و تنها چيزى كه در شعر او نمى توان ديد، همانا تكلف و تصنع است كه بسيارى از سرايندگان شعر به آن گرفتار شده اند. و اين امتياز پيش از هر جاى ديگر در شعرهاى ولايى او، به ويژه در ديوان عربى او الانوارالقدسيه مشهود و مكشوف است و همين است كه شعر حكيم غروى را سهل و ممتنع مى نمايد، آن چنان كه هر كس بخواند مجذوب مى شود و آن را چنان روان و سيال مى بيند كه گويى خود سروده است و خيال مى كند كه او نيز مى تواند شعرهايى چنين سهل و سيال بسرايد، ولى به زودى مى فهمد كه نمى تواند، چرا كه شعر حكيم در عين سهل بودن، سخت هم ممتنع و دشوار است.

علامه غروى شعرهايش را پس از نماز و راز و نياز و در حال و هوايى مخصوص مى گفت. داستان زير مى تواند حكايتى- گرچه كوتاه و نارسا- از آن حال هواى عارفانه باشد. يكى از نزديكان معنوى ايشان مى گويد:

روزى به خانه استاد رفتم و او را ديدم كه بر اثر گريه و ناله زياد، حال رفته بود، چنان كه احساس مى كردى نزديك است بميرد. عرض كردم:

استاد! اين چه حالى است؟ چرا چنين به خود سخت مى گيريد؟

فرمودند: در دست خودم نيست، گاهگاهى چنين مى شود و خود نيز گمان مى كنم كه دارم مى ميرم و تنها چيزى كه در اين حال مرا دوباره به دنيا باز مى گرداند، شعرهايى است كه در آن حال مى گويم و حلاوت آن حال و هوايى كه يافته بودم با آن شعرها حفظ مى كنم، تا بتوانم دوباره به آن حال برگردم.

سپس در حالى سخت گريه مى كرد، شروع كرد به خواندن تازه ترين شعرى كه سروده بود، نمى دانم، شايد هم با همان گريه و خواندن، داشت شعر ديگرى مى سرود. آرى او مى سوخت و مى سرود، مى سرود و مى سوخت...(۴۹)

تو مپندار كه من شعر به خود میگويم

تا كه هشيارم و بيدار، يكى دم نزنم

اديب پرآوازه نجف اشرف، مرحوم علامه محمد على اردوبادى در مقدمه اى كه بر الانوار القدسيه نوشته اند، مهارت علامه غروى را در وادى شعر و ادب فوق العاده دانسته و نوشته است:

و آن گاه كه رشته شعر را به دست مى گرفت و ستاره هاى سخن را در كهكشان شعرش به نظم مى كشيد، هر كس كه او را مى ديد، شگفت زده مى شد و نمى دانست كه آيا اين شعرى كه او مى سرايد وحى است كه برايش الهام گشته است، يا مگر سحر حلال است كه اين چنين دل و جان را تسخير مى كند، و سخن مولا را كه مى فرمايد: راستى كه بعضى از شعرها حكمت و برخى از سخنها سحر است به ياد مى آورد و تصديق مى كرد.(۵۰)

و يكى ديگر از نويسندگان در مورد شعر علامه غروى مى نويسد:

و شگفت: آور اين كه هر كس اين شخصيت معروف را مى ديد، بر خلاف تصورش و با ناباورى تمام مشاهده مى كرد كه وى مثل كسى كه در ادبيات فارسى و عربى متخصص و كار شناس باشد، بر اسرار و رموز اين دو زبان واقف و وارد است. اشعارى را كه او به زبان فارسى سروده، به راستى كه باعث شگفتى و تعجب است و چنان جالب است كه حتى بزرگان ادب را هم به سوى خويش مى خواند....(۵۱)

اكنون به سراغ اشعار ماندگار نابغه نجف مى رويم و براى نمونه شعرهايى از ديوان عربى و فارسى و دو غزل از غزليات او را با هم ترنم مى كنيم، با اين ترتيب كه اول ترجمه اى از دو منظومه بلند و بسيار معروف او را از ديوان عربى اش ‍ (الانوار القدسيه) به همراه متن آن در پاورقى خواهيم آورد، سپس به زمزمه شعرهاى فارسى ايشان خواهيم نشست و از آن جا كه بنابر اختصار است، تنها بخشهاى برگزيده اى از دو منظومه ياد شده را خواهيم آورد.

منظومه شهيديه

- چگونه و چرا به در خانه او آتش زدند؟ خانه اى كه آيه نور مناره آن بود و نور خدا از آن جا مى درخشيد.

- و در آن خانه، در حريم پيامبر رحمت بود و در همه درهاى نجات امت بود.

بلكه آن در، در خداوند على اعلا بود و به هر سوى آن نظر مى شد، جمال خدا ديده مى شد كه تجلى يافته بود.

- آنان كه آتش به خانه نور زدند، جز ننگ و عار، حاصلى ديگر نديدند، ننگ و عارى كه عذاب نار و جهنم را نيز در پى خواهد داشت.

شگفتا اين قوم چقدر جاهل و نادان بودن كه ندانستند با آتش نمى توان نور خداى جليل و اعلا را خاموش كرد!

- ولكن شكستن پهلو، جز با شمشير عزيزى مقتدر (حضرت مهدى موعود- عج) جبران نمى شود.

- چرا كه خرد شدن آن پهلوهاى پاك، مصيبتى بس بزرگ است و هيچ مصيبتى به بزرگى آن نمى رسد.

- از آن خون كه از سينه او جارى شد، سختى و گستردگى آنچه كه بر او گذشت معلوم مى شود(۵۲)

- جسارت و طغيان را آن كاه از حدس گذرانيدند كه سيلى به صورت او زدند، اى كاش دست تعدى و طغيان شل مى شد تا اين جنايت رخ نمى داد!

- با آن سيلى نه تنها چشم زهرا (س) كه عين وجودو چشم معرفت و شناخت، سرخ و پر خون شد و اين در حالى بود كه اشك از آن چشمها جارى بود...

- اثر زخمى كه همچون دستنبدى هميشه در بازوى زهرا (س) بود، دليل محكمى است بر شهادت و مظلوميت او.

- و آن گاه كه پشت و پهلوى او از ضربت تازيانه و... سياه شد، فضاى آسمان هم سياه گرديد، واى بر من چه مى گويم اى بازوى تواناى الهى، يا مرتضى على!

- نوك آهنين غلاف شمشير، آن گاه كه به پهلوى او خورد، به سر او آورد تمام آنچه را كه آورد.

- خبر مسمار و ميخ در را ديگر نمى دانم، از سينه زهرا (س)- كه گنجينه اسرا بود- بايد پرسيد.

- همين قدر مى گويم: به جنين مجد و نجابت، آن شد كه جگر را خون مى كند و با اين حال آنها چگونه مى توانند كارى را كه فاش شده است پنهان سازد؟

در و ديوار و خون، هر يك شاهد صادق و گويايى است بر آنچه پنهان داشته شده است.....(۵۳)

مطلع نور ايزدى

دختر فكر بكر من، غنچه لب چو واكند

از نمكين كلام خود حق نمك اداكند

طوطى طبع شوخى من تاكه شكرشكن شود

كام زمانه را پر از شكر جانفزا كند

بلبل نطق من ز يك نغمه عاشقانه اى

گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا كند

خامه مشكساى من گر بنگارد اين رقم

صفحه روزگار رامملكت ختا كند

مطرب اگر بدين نمط ساز طرب كند گهى

دايره وجود را جنت دلگشا كند...(۵۴)

گنجينه اسرار

سينه اى كز معرفت گنجينه اسرا بود

كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود؟!

طور سيناى تجلى مشعلى از نور شد

سينه سينماى وحدت مشتعل از نار بود

تاله بانو زد اندر خرمن هستى شرر

گويى اندر طور غم چون نخل آتشبار بود

آن كه كردى ماه تابان پيش او پهلوتهى

از كجا پهلوى او را تاب آن آزار بود؟(۵۵)

طاووس كبريايى

بر هم زنيد ياران اين بزم بى صفا را

مجلس صفاندارد بى يار مجلس آرا

بى شاهدى و شمعى هرگز مباد جمعى

بى لاله شور نبود مرغان خوش نوا را

بى نغمه دف و چنگ مطرب به رقص نايد

وجد سماع بايد كز سر برد هوا را

جام مدام گلگون خواهد حريف موزون

بى مى مدان تو ميمون جام جهان نما را

بى سرو قد دلجوى هرگز مجولب جوى

بى سبزه خطش نيست آب روان گوارا

اى رحمت الهى درياب (مفتقر) را

شاهابه يك نگاهى بنواز اين گدا را(۵۶)

اشعار زيادى را براى نقل در اين جا برگزيده بوديم كه مجال ذكرشان نيست، اما دل كندن از آن شعرهاى دلكش هم روا نمى نمايد، پس تنها اشارتى به بعضى از آنها مى كنيم و مى گذريم.

علامه غروى آن گاه كه دفتر دل را به پاس سالار شهيدان، امام حسينعليه‌السلام و به ياد شب عاشورا مى گشايد، چكامه ماندگارى را با بيت زير مى سرايد:

امشب شب وصالست روزفراق فرد است

در پرده حجازى شور عراق فرداست

به ياد عاشورا و شهادت مولاى عاشوراييان، نغمه جان راچنين ساز مى كند:

در جهاد نشنيده ام تا بود اين چرخ كبود

كز سليمان اهر من انگشت و انگشتر ربود

دست بيداد فلك دستى جدا كرد از بدن

كز نهاد عالم امكان بر آمد داد و دود

از پى ديدار جانان كرد نقد جان نثار

وه چه جانى يعنى اندر گنچ هستى هرچه بود

و به ياد سقاى كربلا، حضرت ابوالفضل العباسعليه‌السلام قصيده اى دارد به اين مطلع:

دل شوريده نه از شور شراب آمده مست

دين و دل ساقى شيرين سخنم برده زدست

و هفت بندى در رثاى امام هفتم، حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام با مطلع زير:

عمرى ارموساى كاظم زجفا مسجون بود

در صدف گوهر بحر عظمت مكنون بود

كوتاه سخن اين كه شعر او هم همه بيت الغزل معرفت است.(۵۷) حال با نقل غزلى از غزليات حكيم مفتقر، اين فصل را به پايان مى بريم، باشد كه با غزلهاى عارفانه ايشان اندكى آشنا شويم.

جذبه شوق

جزبه بوى تو مشام دل وجان عاطر نيست

خاطرى كز تو فراغت طلبد خاطر نيست

سالكى را كه دل از كف نبرد جذبه شوق

گرچه عمرى به سلوك است ولى سائر نيست

ديده اى را كه بود جز به تو سو نظرى

به خدا در نظر اهل نظر ناظر نيست

دل ارباب حضور و هوس حور و قصور

حاش لله كه چنين همتشان قاصر نيست

هر كه در دام تو افتاد بگرديد خلاص

عشق را اول اگر هست ولى آخر نيست

دل به معموره حسن تو بود آبادان

گرچه از باده خر ايست ولى بائر نيست

مفتقر را مگر از بند، تو آزاد كنى

بال و پر بسته چه پرواز كند؟ قادر نيس(۵۸)

علامه غروى در لابه لاى اشعارش تضمين و اقتباسهاى بسيار هنرمندانه و جالبى هم از آيات قرآنى و احاديث اسلامى دارد كه دو بيت زير از آنهاست:

گفتم چو ديدم آن رخ و آن زلف تابدار

آمنت بالذى خلق الليل والنهار

از طور كوى دوست سنا برق روى دوست

آمد چنان به جلوه كه آنست منه نار(۵۹)

نامه ها و مقاله ها

در ميان آثار علامه غروى به نامه ها و مقاله هاى چندى نيز دست يافته ايم كه بعضى به صورت دستورالعمل هاى عرفانى و اخلاقى نوشته شده و برخى هم به صورت تقريظ بر بعضى كتابهاى معروف و ماندنى مرقوم گرديده است، كه براى نمونه از اين نامه ها و نوشته ها مى شود نام برد:

۱. روزنه اى به عالم ملكوت: دستور العملى كه بر شاگرد خويش، مرحوم آيه الله آقا ميرزا محمود موسوى زنجانى نوشته است و عنوان فوق را ما از متن نامه براى آن برگزيديم، تا اشارتى نيز به مضمون نامه كرده باشى.(۶۰)

۲. پاسداشت شهيدان: اين نامه مقاله مانند در تقريظ كتاب شهداء الفضيله علامه شيخ عبدالحسين امينى تبريزى نوشته شده است.

علامه غروى در اين تقريط، حسن انتخاب، و خوش بياتى و حسن ترتيب را از شرايط لازم: نويسندگى دانسته است و اين شرايط را كه به صورت كامل در كتاب شهدا الفضيله مشهود است، برهان و دليلى برنبوغ علامه امينى در زمينه نويسندگى مى داند و...(۶۱)

۳. تقريظى بر كتاب الغدير: اين تقريظ تنها در چاپ چهارم الغدير منتشر شده اس(۶۲) و در چاپهاى ديگر ديده نمى شود.

۴. اجازه نامه ها: استاد بزرگ نجف، اجازه نامه هاى چندى هم در اجتهاد و هم در روايت و حديث و هم در امور حسبيه، به بعضى از فقها و علماى برجسته نوشته است، و در مقدمه اجازه اى در اجتهاد كه براى شاگردش آيه الله سيد هادى خسروشاهى- دام ظله- مرقوم فرموده است، مى نويسد:

حمد و سپاس، خدايى را سزاست كه مقام و جايگاه دانشمندان را بلند و برتر داشت، تا آن جا كه آنان را به منزله پيامبران قرار داد و مركب قلمشان را بر خون شهيدان تفضيل داد، و بهترين درود و سلام و كاملترين تحيت و ستايش بر سيد و سالار رسولان و خاتم پيامبران، حضرت محمد و آلش، امامام امين بادا...(۶۳)

و از اجازه نامه هاى ديگر مى توان از اجازه اى نام برد كه براى مرجع فقيد، آبه الله سيد شهاب الدين مرعشى نجفى در نقل حديث و روايت نوشته است(۶۴) و همچنين اجازه نامه اى است در امور حسبيه كه براى شاگردش، آيه الله شيخ عباس خالصى قائينى مرقوم فرموده اند و...

(صفحه ۷۷ کتاب در اینجا که حاوی اجازه نامه ای است، درج نگردیده است.)