سیری در سیره ائمه اطهار

سیری در سیره ائمه اطهار0%

سیری در سیره ائمه اطهار نویسنده:
گروه: سایر کتابها

سیری در سیره ائمه اطهار

نویسنده: استاد مرتضی مطهری
گروه:

مشاهدات: 16062
دانلود: 2429

توضیحات:

سیری در سیره ائمه اطهار
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 44 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16062 / دانلود: 2429
اندازه اندازه اندازه
سیری در سیره ائمه اطهار

سیری در سیره ائمه اطهار

نویسنده:
فارسی

تفاوتهای شرایط زمان امام حسن ( ع ) و شرایط زمان امام حسین ( ع )

اولین تفاوت این است که امام حسن در مسند خلافت بود و معاویه هم به

عنوان یک حاکم ، گواینکه تا آنوقت خودش خودش را به عنوان خلیفه و

امیرالمؤمنین نمی‌خواند ، و به عنوان یک نفر طاغی و معترض در زمان

امیرالمؤمنین قیام کرد ، به عنوان اینکه من خلافت علی را قبول ندارم ، به

این دلیل که علی کشندگان عثمان را که خلیفه بر حق مسلمین بوده پناه داده

است و حتی خودش هم در قتل خلیفه مسلمین شرکت داشته است ، پس علی

خلیفه بر حق مسلمین

صفحه83

نیست معاویه خودش به عنوان یک نفر معترض - و به عنوان یک دسته

معترض - تحت عنوان مبارزه با حکومتی که بر حق نیست و دستش به خون

حکومت پیشین آغشته است [ قیام کرد ] تاآنوقت ادعای خلافت هم نمی‌کرد

و مردم نیز او را تحت عنوان امیرالمؤمنین نمی‌خواندند ، همین طور می‌گفت

که ما یک مردمی هستیم که حاضر نیستیم از آن خلافت پیروی بکنیم امام

حسن بعد از امیرالمؤمنین در مسند خلافت قرار می‌گیرد معاویه هم روز بروز

نیرومندتر می‌شود به علل خاص تاریخی وضع حکومت امیرالمؤمنین در زمان

خودش که امام حسن هم وارث آن وضع حکومت بود از نظر داخلی تدریجا

ضعیفتر می‌شود به طوری که نوشته‌اند بعد از شهادت امیرالمؤمنین ، به فاصله

هجده روز - که این هجده روز هم عبارت است از مدتی که خبر به سرعت

رسیده به شام و بعد معاویه بسیج عمومی و اعلام آمادگی کرده است معاویه

حرکت می‌کند برای فتح عراق ، در اینجا وضع امام حسن یک وضع خاصی است ،

یعنی خلیفه مسلمین است که یک نیروی طاغی و یاغی علیه او قیام کرده است

. کشته شدن امام حسن در این وضع یعنی کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز

خلافت مقاومت امام حسن تا سر حد کشته شدن نظیر مقاومت عثمان بود در

زمان خودش نه نظیر مقاومت امام حسین امام حسین وضعش وضع یک معترض

بود در مقابل حکومت موجود ( 1 ) اگر کشته می‌شد - که کشته هم شد - کشته

شدنش افتخار آمیز بود

پاورقی

. 1 حالا من کار ندارم که در این جهت تفاوتی هست که امام حسین معترض

بر حق بود وامام حسن امام بر حق و معترضش معترض باطل ، وضع را از نظر

اجتماعی عرض می‌کنم .

صفحه84

همینطور که افتخار آمیز هم شد اعتراض کرد به وضع موجود و به حکومت

موجود و به شیوع فساد و به اینکه اینها صلاحیت ندارند و در طول بیست سال

ثابت کردند که چه مردمی هستند ، و روی حرف خودش هم آنقدر پافشاری کرد

تا کشته شد این بود که قیامتش یک قیام افتخار آمیز و مردانه تلقی

می‌شد و تلقی هم شد .

امام حسن وضعش از این نظر درست معکوس وضع امام حسین است ، یعنی کسی

است که در مسند خلافت جای گرفته است ، دیگری معترض به او است ، و اگر

کشته می‌شد خلیفه مسلمین در مسند خلافت کشته شده بود ، و این خودش یک

مساله‌ای است که حتی امام حسین هم از مثل اینجور قضیه احتراز داشت که

کسی در جای پیغمبر و در مسند خلافت پیغمبر کشته شود ما می‌بینیم که امام

حسین حاضر نیست که در مکه کشته شود چرا ؟ فرمود : این احترام مکه است

که از میان می‌رود به هر حال مرا می‌کشند چرا مرا در حرم خدا و در خانه

خدا بکشند که هتک حرمت خانه خدا هم شده باشد ؟ ! ما می‌بینیم

امیرالمؤمنین در وقتی که شورشیان در زمان عثمان شورش می‌کنند( 1 ) ، فوق

العاده کوشش دارد که خواسته‌های آنها انجام شود نه اینکه عثمان کشته شود

. ( این در نهج البلاغه هست ) از عثمان دفاع می‌کرد ، که خودش فرمود من

اینقدر از عثمان دفاع کردم

پاورقی

. 1 که به حق هم شورش کرده بودند ، یعنی اعتراضهایشان همه بجا بود (

سنی‌ها هم اکنون قبول دارند که معترضین به عثمان اعتراضهایشان بجا بود ) و

لهذا علی ( ع ) در دوره خلافتش هم اینها را گرامی می‌داشت در میان

معترضین و قتله عثمان افرادی مثل محمد بن ابی بکر ومالک اشتر بودند ، و

اینها بعدها از خواص و از خصیصین امیرالمؤمنین شدند چنانکه قبل از آن هم

بودند .

صفحه85

که می‌ترسم گنهکار باشم : « خشیت ان اکون آثما »( 1 ) . ولی چرا از

عثمان دفاع می‌کرد ؟ آیا طرفدار شخص عثمان بود ؟ نه ، آن دفاع شدیدی که

می‌کرد ، می‌گفت من می‌ترسم که تو خلیفه مقتول باشی این برای عالم اسلام

ننگ است که خلیفه مسلمین را در مسند خلافت بکشند ، بی احترامی است به

مسند خلافت این بود که می‌گفت اینها خواسته‌های مشروعی دارند ،

خواسته‌های اینها را انجام بده ، بگذار اینها برگردند بروند از طرف

دیگر امیرالمؤمنین نمی‌خواست به شورشیان بگوید کار نداشته باشید ، حرفهای

حق خودتان را نگوئید ، حالا که این سرسختی نشان می‌دهد پس شما بروید در

خانه هایتان بنشینید که قهرا دست خلیفه بازتر باشد و بر مظالمش افزوده

شود این حرف را هم البته نمی‌زد و نباید هم می‌گفت ، اما این را هم

نمی‌خواست که عثمان در مسند خلافت کشته شود ، و آخرش هم علیرغم تمایل

امیرالمؤمنین [ این امر واقع شد ] .

پس اگر امام حسن مقاومت می‌کرد نتیجه نهائیش آنطور که ظواهر تاریخ

نشان می‌دهد کشته شدن بود اما کشته شدن امام و خلیفه در مسند خلافت ، ولی

کشته شدن امام حسین کشته شدن یک نفر معترض بود این یک تفاوت شرایط

زمان امام حسن ( ع ) شرایط زمان امام حسین ( ع ) .

تفاوت دومی که در کار بود این بود که درست است که نیروهای عراق یعنی

نیروهای کوفه ضعیف شده بود اما این نه بدان معنی است که به کلی از میان

رفته بود ، و اگر معاویه همینطور می‌آمد

پاورقی

. 1 نهج البلاغه ، خطبه 240

صفحه86

یکجا فتح می‌کرد ، بلا تشبیه آنطور که پیغمبر اکرم مکه را فتح کرد ، به آن

سادگی و آسانی ، با اینکه بسیاری از اصحاب امام حسن به حضرت خیانت

کردند و منافقین ز یادی در کوفه پیدا شده بودند و کوفه یک وضع ناهنجاری

پیدا کرده بود که معلول علل و حوادث تاریخی زیادی بود .

یکی از بلاهای بزرگی که در کوفه پیدا شد مسئله پیدایش خوارج بود که خود

خوارج را امیرالمؤمنین معلول آن فتوحات بی بند و بار می‌داند ، آن

فتوحات پشت سر یکدیگر بدون اینکه افراد یک تعلیم و تربیت کافی بشوند

، که در نهج البلاغه هست : مردمی که تعلیم و تربیت ندیده‌اند ، اسلام را

نشناخته‌اند و به عمق تعلیمات اسلام آشنا نیستند ، آمده‌اند در جمع مسلمین

، تازه از دیگران هم بیشتر ادعای مسلمانی می‌کنند .

به هر حال ، در کوفه یک چند دستگی پیدا شده بود این جهت را هم همه

اعتراف داریم که دست کسی که پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و

ایمان نیست بازتر است از دست کسی که پایبند اینجور چیزهاست معاویه

در کوفه یک پایگاه بزرگی درست کرده بود که با پول ساخته بود ،

جاسوسهایی که مرتب می‌فرستاد به کوفه ، از طرفی پولهای فراوانی پخش

می‌کردند و وجدانهای افراد را می‌خریدند و از طرف دیگر شایعه پراکنی های

زیاد می‌کردند و روحیه‌ها را خراب می‌نمودند اینها همه به جای خود ، در

عین حال اگر امام حسن ایستادگی می‌کرد یک لشکر انبوه در مقابل معاویه به

وجود می‌آورد ، لشکری که شاید حداقل سی چهل هزار نفر باشد ، و شاید -

آنطور که در تواریخ نوشته‌اند - تا صد هزار هم امام حسن

صفحه87

می‌توانست لشکر فراهم کند که تا حدی برابری کند با لشکر جرار صد و پنجاه

هزار نفری معاویه نتیجه چه بود ؟ در صفین امیرالمؤمنین که در آنوقت

نیروی عراق بهتر و بیشتر هم بود ، هجده ماه با معاویه جنگید ، بعد از

هجده ماه که نزدیک بود معاویه شکست کامل بخورد آن نیرنگ قرآن سرنیزه

بلند کردن را اجرا کردند اگر امام حسن می‌جنگید ، یک جنگ چند ساله‌ای

میان دو گروه عظیم مسلمین شام و عراق رخ می‌داد و چندین ده هزار نفر مردم

از دو طرف تلف می‌شدند بدون آن که یک نتیجه نهایی در کار باشد احتمال

اینکه بر معاویه پیروز می‌شدند آنطور که شرایط تاریخ نشان می‌دهد نیست ، و

احتمال بیشتر این است که در نهایت امر شکست از آن امام حسن باشد این

چه افتخاری بود برای امام حسن که بیاید دو سه سال جنگی بکند که در این

جنگ از دو طرف چندین ده هزار و شاید متجاوز از صد هزار نفر آدم کشته

بشوند و نتیجه نهائیش یا خستگی دو طرف باشد که بروند سر جای خودشان ، و

یا مغلوبیت امام حسن و کشته شدنش در مسند خلافت اما امام حسین یک

جمعیتی دارد که همه آن هفتاد و دو نفر است ، تازه آنها را هم مرخص

می‌کند ، می‌گوید می‌خواهید بروید بروید من خودم تنها هستم آنها ایستادگی

می‌کنند تا کشته می‌شوند ، یک کشته شدن صد در صد افتخار آمیز .

پس این دو تفاوت عجالتا در کار هست ، یکی اینکه امام حسن در مسند

خلافت بود و اگر کشته می‌شد ، خلیفه در مسند خلافت کشته شده بود ، و دیگر

اینکه نیروی امام حسن یک نیرویی بود که کم و بیش با نیروی معاویه

برابری می‌کرد و نتیجه شروع این جنگ این بود که این جنگ مدتها ادامه

پیدا کند و افراد زیادی از

صفحه88

مسلمین کشته شوند بدون اینکه یک نتیجه نهایی صحیحی به دنبال داشته باشد.

عوامل دخیل در قیام امام حسین (ع) و مقایسه آن با شرایط زمان امام حسن (ع)

امام حسن و امام حسین در سایر شرایط نیز خیلی با یکدیگر فرق داشتند .

سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است هر کدام از این سه

عامل را که ما در نظر بگیریم می‌بینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است

. عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستمکار وقت از

امام حسین بیعت می‌خواست : خذ الحسن بالبیعة اخذ شدیدا لیس فیه رخصة .

حسین را بگیر برای بیعت ، محکم بگیر ، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی ،

حتما باید بیعت کند از امام حسین تقاضای بیعت می‌کردند از نظر این

عامل ، امام حسین جوابش فقط این بود : نه ، بیعت نمی‌کنم ، و نکرد .

جوابش منفی بود امام حسن چطور ؟ آیا وقتی که قرار شد با معاویه صلح

کند ، معاویه از امام حسن تقاضای بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن ؟ (

بیعت یعنی قبول خلافت ) نه ، بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضای بیعت

نباشد و ظاهرا احدی از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن یا کسی از

کسان امام حسن یعنی امام حسین ، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده

باشد با معاویه بیعت کرده باشد ابدا صحبت بیعت در میان نیست .

بنابر این مسئله بیعت که یکی از عواملی بود که امام حسین را وادار کرد

مقاومت شدید

صفحه89

بکند ، در جریان کار امام حسن نیست .

عامل دوم قیام امام حسین دعوت کوفه بود به عنوان یک شهر آماده مردم

کوفه بعد از اینکه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان

معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند واقعا بیتاب شده بودند ،

که حتی می‌بینید بعضی ( 1 ) معتقدند که واقعا در کوفه یک زمینه صد در صد

آماده‌ای بود و یک جریان غیر مترقب اوضاع را دگرگون کرد مردم کوفه

هجده هزار نامه می‌نویسند برای امام حسین و اعلام آمادگی کامل می‌کنند حال

که امام حسین آمد ومردم کوفه یاری نکردند ، البته همه می‌گویند پس زمینه

کاملا آماده نبوده ، ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین به آن نامه‌ها ترتیب

اثر نمی‌داد مسلم در مقابل تاریخ محکوم بود ، می‌گفتند یک زمینه بسیار

مساعدی را از دست داد ، و حال آنکه در کوفه امام حسن اوضاع درست بر

عکس بود ، یک کوفه خسته و ناراحتی بود ، یک کوفه متفرق و متشتتی بود ،

یک کوفه‌ای بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود ، کوفه‌ای

بود که ما می بینیم امیرالمؤمنین در روزهای آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه

و از عدم آمادگیشان شکایت می‌کند و همواره میگوید خدایا مرا از میان این

مردم ببر و بر اینها حکومتی مسلط کن که شایسته آن هستند تا بعد اینها قدر

حکومت مرا بدانند اینکه عرض می‌کنم " کوفه آماده " یعنی بر امام

حسین اتمام حجتی شده بود ، نمی‌خواهم مثل بعضی ها بگویم کوفه یک آمادگی

واقعی داشت و امام حسین هم واقعا روی کوفه حساب می‌کرد نه ، اتمام

حجت عجیبی بر امام حسین شد که فرضا هم زمینه آماده نباشد او

پاورقی

. 1 [ مثل نویسنده " شهید جاوید " ] .

صفحه90

نمی‌تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد از نظر امام حسن چطور ؟ از نظر

امام حسن اتمام حجت ، بر خلاف شده بود ، یعنی مردم کوفه نشان داده بودند

که ما آمادگی نداریم آنچنان وضع داخلی کوفه بد بود که امام حسن خودش

از بسیاری از مردم کوفه محترز بود و وقتی که بیرون می‌آمد - حتی وقتی که

به نماز می‌آمد - در زیر لباسهای خود زره می‌پوشید برای اینکه خوارج و دست

پرورده‌های معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت ، و یک

دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازی شد ، ولی چون در زیر

لباسهایش زره پوشیده بود ، تیر کارگر نشد ، والا امام را در حال نماز با

تیر از پا در آورده بودند .

پس ، از نظر دعوت مردم کوفه که بر امام حسین اتمام حجتی بود - و چون

اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می‌داد - در مورد امام حسن ، بر عکس ،

اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم کوفه تقریبا عدم آمادگیشان را اعلام کرده

بودند .

عامل سومی که در قیام امام حسین وجود داشت عامل امر به معروف و نهی

از منکر بود ، یعنی قطع نظر از اینکه از امام حسین بیعت می‌خواستند و او

حاضر نبود بیعت کند ، و قطع نظر از اینکه مردم کوفه از او دعوت کرده

بودند و اتمام حجتی بر امام حسین شده بود و او برای اینکه پاسخی به آنها

داده باشد آمادگی خودش را اعلام کرد ، قطع نظر از اینها ، مسئله دیگری

وجود داشت که امام حسین تحت آن عنوان قیام کرد ، یعنی اگر از او تقاضای

بیعت هم نمی‌کردند باز قیام می‌کرد و اگر مردم کوفه هم دعوت نمی‌کردند باز

قیام می‌نمود آن مسئله چه بود ؟ مسئله امر به معروف و نهی از منکر ،

مسئله اینکه معاویه از

صفحه91

روزی که به خلافت رسیده است ، در مدت این بیست سال هر چه عمل کرده

است بر خلاف اسلام عمل کرده است ، این حاکم ، جائر و جابر است ، جور و

عدوانش را همه مردم دیدند و می‌بینید ، احکام اسلام را تغییر داده است ،

بیت المال مسلمین راحیف و میل می‌کند ، خونهای محترم را ریخته است ،

چنین کرده ، چنان کرده ، حالا هم بزرگترین گناه را مرتکب شده است و آن

این که بعد از خودش پسر شرابخوار قمار باز سگباز خودش را [ به عنوان

ولایتعهد ] تعیین کرده وبه زور سرجای خودش نشانده است ، بر ما لازم است

که به اینها اعتراض کنیم ، چون پیغمبر فرمود : « من رأی سلطانا جائرا

مستحلا لحرام الله ، ناکثا عهده ، مخالفا لسنة رسول الله ، یعمل فی عباد

الله بالاثم و العدوان ، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول ، کان حقا علی الله

ان یدخله مدخله ، الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان » .. ( 1 ) اگر

کسی حاکم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانیها ببیند و

اعتراض نکند به عملش یا گفته‌اش ، آنچنان مرتکب گناه شده است که

سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذب کند که آن حکمران جائر را

معذب می‌کند اما در زمان معاویه در اینکه مطلب بالقوه همینطور بود

بحثی نیست برای خود امام حسن که مسأله محل تردید نبود که معاویه چه

ماهیتی دارد ، ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است که من

فقط می‌خواهم خونخواهی عثمان را بکنم ، و حال می‌گوید من حاضرم به کتاب

خدا و به سنت پیغمبر و به سیره خلفای راشدین صد در صد عمل بکنم ، برای

خودم جانشین معین نمی‌کنم ، بعد از من خلافت مال

پاورقی

. 1 تاریخ طبری ، ج 7 ص 300

صفحه92

حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است ، یعنی به حق آنها

اعتراف می‌کند ، فقط آنها تسلیم امر بکنند ( کلمه‌ای هم که در ماده قرار

داده بود ، کلمه " تسلیم امر " است ) یعنی کار را به من واگذار کنند ،

همین مقدار ، امام حسن عجالتا کنار برود ، کار را به من واگذار کند و من

با این شرایط عمل می‌کنم ورقه " سفید امضا " فرستاد ، یعنی کاغذی را

زیرش امضا کرد ، گفت هر شرطی که حسن بن علی خودش مایل است در اینجا

بنویسد ، من قبول می‌کنم ، من بیش از این نمی‌خواهم که من زمامدار باشم

والا من به تمام مقررات اسلامی صد در صد عمل می‌کنم تا آنوقت هم که هنوز

صابون اینها به جامه مردم نخورده بود .

حال فرض کنیم الان ما در مقابل تاریخ اینجور قرار گرفته بودیم که

معاویه آمد یک چنین کاغذ سفید امضایی برای امام حسن فرستاد و چنین

تعهداتی را قبول کرد ، گفت تو برو کنار ، مگر تو خلافت را برای چه

می‌خواهی ؟ مگر غیر از عمل کردن به مقررات اسلامی است ؟ من مجری منویات

تو هستم ، فقط امر دائر است که آن کسی که می‌خواهد کتاب و سنت الهی را

اجرا بکند من باشم یا تو آیا تو فقط به خاطر اینکه آن کسی که این کار

را می‌کند تو باشی می‌خواهی چنین جنگ خونینی را بپا بکنی ؟ ! اگر امام حسن

با این شرایط تسلیم امر نمی‌کرد ، جنگ را ادامه می‌داد ، دو سه سال

می‌جنگید ، دهها هزار نفر آدم کشته می‌شدند ، ویرانیها پیدا می‌شد و عاقبت

امر هم خود امام حسن کشته می‌شد ، امروز تاریخ ، امام حسن را ملامت می‌کرد

، می‌گفت در یک چنین شرایطی [ باید صلح می‌کرد ] پیغمبر هم در خیلی موارد

صلح کرد ، آخر یک جا هم آدم باید صلح

صفحه93

کند ، [ آری ، اگر ما نیز در آن زمان بودیم می‌گفتیم ] غیر از این نیست

که معاویه می‌خواهد خودش حکومت کند ، بسیار خوب خودش حکومت کند ، نه

از تو می‌خواهد که او را به عنوان خلیفه بپذیری ، نه از تو می‌خواهد که او

را امیرالمؤمنین بخوانی ( 1 ) ، نه از تو میخواهد که با او بیعت کنی ، و

حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است ، امضا می‌کند که تمام شیعیان پدرت

علی در امن و امان ، و روی تمام کینه‌های گذشته‌ای که با آنها در صفین دارم

قلم کشیدم ، از نظر امکانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملکت را

نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو که به این وسیله بتوانی از نظر مالی

محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و کسان خودت را آسوده اداره کنی اگر

امام حسن با این شرایط [ صلح را ] قبول نمی‌کرد امروز در مقابل تاریخ

محکوم بود قبول کرد ، وقتی که قبول کرد ، تاریخ آن طرف را محکوم کرد .

معاویه با آن دستپاچگی که داشت تمام این شرایط را پذیرفت نتیجه‌اش

این شد که معاویه فقط از جنبه سیاسی پیروز شد ، یعنی نشان داد که یک مرد

صد در صد سیاستمداری است که غیر از سیاستمداری هیچ چیز در وجودش نیست

، زیرا همینقدر که مسند خلافت و قدرت را تصاحب کرد تمام مواد قرار داد

را زیر پا گذاشت و به هیچکدام از اینها عمل نکرد و ثابت کرد که آدم

دغلبازی است ، و حتی وقتی که به کوفه آمد صریحا گفت : مردم کوفه ! من

در گذشته با شما نجنگیدم برای اینکه شما نماز بخوانید ، روزه بگیرید ، حج

بکنید ، زکات بدهید ، ولکن لاتأمر علیکم من جنگیدم برای اینکه

پاورقی

. 1 قید کردند که معاویه هیچگاه توقع نداشته باشد که امام حسن او را "

یا امیرالمؤمنین " خطاب کند .

صفحه94

امیر و رئیس شما باشم بعد چون دید خیلی بد حرفی شد گفت اینها یک

چیزهایی است که خودتان انجام می‌دهید ، لازم نیست که من راجع به این

مسائل برای شما پافشاری داشته باشم شرط کرده بود که خلافت ، بعد از او

تعلق داشته باشد به حسن بن علی ، و بعد از حسن بن علی به حسین بن علی .

ولی بعد از هفت هشت سال که از حکومتش گذشت شروع کرد مسئله ولایتعهد

یزید را مطرح کردن شیعیان امیرالمؤمنین را که در متن قرار داد بود که

مزاحمشان نشود به حد اشد مزاحمشان شد و شروع کرد به کینه توزی نسبت به

آنها واقعا چه فرقی هست میان معاویه و عثمان ؟ هیچ فرقی نیست ، ولی

عثمان کم و بیش مقام خودش را در میان مسلمین ( غیر شیعه ) حفظ کرد به

عنوان یکی از خلفای راشدین که البته لغزشهایی هم داشته است ، ولی معاویه

از همان اول به عنوان یک سیاستمدار دغلباز معروف شد که از نظر فقها و

علمای اسلام عموما ( نه فقط ما شیعیان ، از نظر شیعیان که منطق ، جور دیگر

است ) معاویه و بعد از او ، از ردیف خلفا ، از ردیف کسانی که جانشین

پیغمبرند و آمدند که اسلام را اجرا کنند به کلی خارج شدند و عنوان سلاطین

وملوک و پادشاهان به خود گرفتند .

بنابراین وقتی که ما وضع امام حسن را با وضع امام حسین مقایسه می‌کنیم

می‌بینیم که اینها از هیچ جهت قابل مقایسه نیستند جهت آخری که خواستم

عرض بکنم این است که امام حسین یک منطق بسیار رسا و یک تیغ برنده

داشت آن چه بود ؟ « من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله . کان

حقا علی الله ان یدخله مدخله » . اگر کسی حکومت ستمگری را ببیند که

چنین و چنان کرده است و

صفحه95

سکوت بکند ، در نزد پروردگار گنهکار است اما برای امام حسن این مسئله

هنوز مطرح نیست ، برای امام حسن حداکثر این مطرح است که اگر اینها

بیایند ، بعد از این چنین خواهند کرد اینکه " اگر بیایند بعد از این

چنین می‌کنند " غیر از این است که یک کاری کرده‌اند و ما الان سند و حجتی

در مقابل اینها بالفعل داریم .

این است که می‌گویند صلح امام حسن زمینه را برای قیام امام حسین فراهم

کرد لازم بود که امام حسن یک مدتی کناره گیری بکند تا ماهیت امویها که

بر مردم مخفی و مستور بود آشکار شود تا قیامی که بناست بعد انجام گیرد ،

ازنظر تاریخ قیام موجهی باشد پس از همین قرار داد صلح که بعد معلوم شد

معاویه پایبند این مواد نیست عده‌ای از شیعیان آمدند به امام حسن عرض

کردند : دیگر الان این قرار داد صلح کأن لم یکن است - و راست هم می‌گفتند

زیرا معاویه آن را نقض کرد - و بنابراین شما بیایید قیام کنید فرمود :

نه ، قیام برای بعد از معاویه ، یعنی کمی بیش از این باید به اینها

مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن کنند ، آنوقت وقت قیام است .

معنی این جمله این است که اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده می‌بود و

در همان موقعی قرار می‌گرفت که امام حسین قرار گرفت قطعا قیام می‌کرد .

بنابراین از نظر هر سه عاملی که انگیزه‌های صحیح و مشروع و جدی قیام امام

حسین بود ، وضع امام حسن با وضع امام حسین کاملا متفاوت و متغایر بود .

از او تقاضای بیعت می‌کردند و از این بیعت نمی‌خواستند ( خود بیعت

کردن یک مساله‌ای است ) برای امام حسین از ناحیه مردم کوفه اتمام حجتی

شده بود و مردم می‌گفتند کوفه دیگر بعد از بیست سال بیدار شده است ،

کوفه بعد از

صفحه96

بیست سال معاویه غیر از کوفه قبل از بیست سال است ، اینها دیگر

قدرشناس علی شده‌اند ، قدرشناس امام حسن شده‌اند ، قدر شناس امام حسین

شده‌اند ، نام امام حسین که در میان مردم کوفه برده می‌شود اشک می‌ریزند ،

دیگر درختها میوه داده‌اند و زمینها سر سبز شده است ، بیا که آمادگی کامل

است این دعوتها برای امام حسین اتمام حجت بود برای امام حسن بر

عکس بود ، هر کس وضع کوفه را مشاهده می‌کرد می دید کوفه هیچ آمادگی

ندارد مسئله سوم مسئله فساد عملی حکومت است ( فساد حاکم را عرض

نمی‌کنم ، فساد حاکم یک مطلب است ، فساد عمل حکومت مطلب دیگری است )

. معاویه هنوز در زمان امام حسن دست به کار نشده است تا ماهیت آشکار

گردد ، و تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر زمینه‌ای [ برای قیام ]

باشد ، یا به اصطلاح تکلیفی بالفعل به وجود آید ، ولی در زمان امام حسین

صد در صد اینچنین بود .