اذان و اقامه در اسلام

اذان و اقامه در اسلام50%

اذان و اقامه در اسلام نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

اذان و اقامه در اسلام
  • شروع
  • قبلی
  • 16 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9069 / دانلود: 4004
اندازه اندازه اندازه
اذان و اقامه در اسلام

اذان و اقامه در اسلام

نویسنده:
فارسی

نام کتاب : اذان و اقامه در اسلام

نویسنده: موسی .

مقدمه

حمد و سپاس ایزد منان را سزاست که توفیق عنایت فرمود تا در راه گسترش دین و آیین پاکش گامی بردارم شاید حقیقت جویان و مخصوصا سرسپردگان آستان ولایت از این رهگذر بهره بر گیرند و من نیز سهمی در این بهره داشته باشم علی جان ای مولای برتر و والایم !این اثر را از همان لحظه نگارش به شما تقدیم نمودم شما که طبق فرموده خود، مؤ ذن دنیا و آخرتید و اعلام و اعلان توحید و نبوت و ولایت را با جان و دل و تمام وجود بر عهده گرفتید. امیدوارم بتوانم با عنایت و لطف بیکران شما راه پر پیچ و خم دنیا را بسوی بهشت برین به همراه رهروان این راه ، بدون بیم و خطر، آسوده و سالم بپیمایم و پیوسته دستی به دامن پر فیض و عنایت شما داشته باشم ، ان شاءالله .

این مجموعه در شش بخش تنظیم شده است .

بخش اول : تشریع اذان و اقامه

بخش دوم : تعداد جملات اذان و اقامه و تفسیر آن

بخش سوم : ثواب مؤ ذن

بخش چهارم : نظر فقهای شیعه و بعضی از اهل سنت در مورد شهادت به ولادت در اذان

بخش پنجم : احکام اذان و اقامه

بخش ششم : داستانهایی از اذان گویان در اسلام

بخش اول : تشریع اذان و اقامه

تشریع اذان و اقامه

و اذا نادیتم الی الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلک بانهم قوم لایعقلون

(سوره مائده آیه ۵۸)

کیفیت تشریع اذان و زمان آن از مسایلی است که درباره آن آراء مختلفی وجود دارد. در تفسیر نمونه (۱) تحت عنوان اذان شعار بزرگ اسلام ، چنین آمده است .

هر ملتی در هر عصر و زمانی برای برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظایف فردی و اجتماعی شعاری داشته است این موضوع در دنیای امروز به صورت گسترده تری دیده می شود.

مسیحیان در گذشته و امروز با نواختن صدای ناموزون ناقوس پیروان خود را به کلیسا دعوت می کنند. ولی در اسلام برای این دعوت از شعار اذان استفاده می شود که به مراتب رسا تر و مؤ ثرتر است جذابیت و کشش این شعار اسلامی به قدری است که بقول نویسنده تفسیر المنار بعضی از مسیحیان متعصب هنگامی که اذان اسلامی را می شنوند و به عمق و عظمت تاءثیر آن در روحیه شنوندگان اعتراف می کنند، سپس نامبرده نقل می کند که در یکی از شهرهای مصر جمعی از نصاری را دیده اند که به هنگام اذان مسلمین اجتماع کرده تا این نغمه آسمانی را بشنوند.

چه شعاری رسا تر از آن که با نام خدای بزرگ آغاز می گردد، با گواهی به وحدانیت و یگانگی آفریدگار جهان و گواهی به رسالت پیامبر او اوج می گیرد و با دعوت به رستگاری و فلاح و عمل نیک و نماز و یاد خدا پایان می پذیرد، با نام خدا الله شروع می شود و با نام خدا الله پایان می پذیرد، جمله ها موزون ، عبارات کوتاه ، محتویات روشن ، مضمون سازنده و آگاه کننده است لذا در روایات اسلامی روی اذان گفتن تاءکید زیادی شده است در روایت اسلامی روی اذان گفتن تاءکید زیادی شده است در روایت معروفی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل شده است که اذان گویان در روز رستاخیز از دیگران به اندازه یک سر و گردن بلندترند (۲) این بلندی در حقیقت همان بلند پایگی مقام رهبری و دعوت دیگران به سوی خدا و به سوی عبادتی همچون نماز است .

صدای اذان که به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماءذنه شهرهای اسلامی طنین افکن می شود، مانند ندای روح افزای آزادی و نسیم حیات بخش استقلال گوشهای مسلمانان راستین را نوازش می دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب می افکند و آن یکی از رموز بقای اسلام است .

شاهد این گفتار اعتراف صریح یکی از رجال معروف انگلستان است که در برابر جمعی از مسیحیان چنین اظهار داشت :

تا هنگامی که نام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) بر ماءذنه ها بلند است و کعبه پا بر جا است و قرآن رهنما و پیشوای مسلمانان است ، امکان ندارد پایه های سیاست ما در سرزمینهای اسلامی استوار و برقرار گردد. (۳)

در مورد تشریع اذان در این تفسیر چنین آمده است : در پاره ای از روایات ، که از طریق اهل تسنن نقل شده ، مطالب شگفت انگیزی در مورد تشریع اذان دیده می شود که با منطق اسلامی سازگار نیست ؛ از جمله اینکه نقل کرده اند:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) به دنبال درخواست اصحاب ، که نشانه ای برای اعلام وقت نماز قرار داده شود، با دوستان خود مشورت کرد و هر کدام پیشنهادی از قبیل برافراشتن پرچم مخصوص ، روشن کردن آتش یا زدن ناقوس مطرح کردند ولی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) هیچکدام را نپذیرفت تا اینکه عبدالله بن زید و عمر بن خطاب در خواب دیدند که شخصی به آنها دستور می دهد برای اعلام وقت نماز اذان بگویند و اذان را به آنها یاد داد و پیامبر آن را پذیرفت . (۴)

ولی این روایت ساختگی بوده و توهینی به مقام شامخ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) محسوب می شود که به جای تکیه بر وحی ، روی خواب افراد تکیه کند و مبنای دستورات دین خود را بر خواب افراد قرار دهد، بلکه همانطور که در روایات اهل بیت (علیهم السلام ) وارد شده است ، اذان از طریق وحی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) تعلیم داده شد.

امام صادق (علیه السلام ) می فرماید: هنگامی که جبرئیل اذان را آورد، سر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بر دامان علی (علیه السلام ) بود. جبرئیل اذان و اقامه را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) تعلیم داد. هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) سر خود را برداشت ، از علی (علیه السلام ) سؤ ال کرد: آیا صدای اذان جبرئیل را شنیدی ؟ حضرت عرض کرد: آری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بار دیگر پرسید: به خاطر سپردی ؟ گفت : آری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: بلال را (که صدای رسایی داشت ) حاضر کن و اذان و اقامه را به او تعلیم ده علی (علیه السلام ) بلال را حاضر کرد و اذان را به او تعلیم داد. (۵)

علامه مجلسی در این مورد می نویسد باید توجه داشت که اذان و اقامه به انفاق اصحاب امامیه بوسیله وحی تشریع شده است اما علمای عامه معتقدند که اذان را عبدالله بن زید در خواب دید و عمر نیز در خواب همان را مشاهده کرد. (۶)

قال ابن عقیل اجتمعت الشیعه علی ان الصادق (علیه السلام ) لعن قوما زعموا ان النبی اخذ الاذان من عبدالله بن زید فقال ینزل الوحی علی نبیکم فیزعمون انه اخذ الاذان من عبدالله بن زید؟

ابن عقیل می گوید: شیعه اتفاق دارند بر اینکه امام صادق (علیه السلام ) لعنت کرده کسانی را که معتقدند پیامبر اذان را از عبدالله بن زید گرفته است .

پس حضرت می فرماید: وحی بر پیامبر نازل می شود، آنگاه خیال می کنند اذان را از عبدالله بن زید آموخته است ؟! (۷)

جبرئیل ، اولین مؤ ذن

در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: وقتی به معراج رفتم و به سدرة المنتهی رسیدم ناگاه مشاهده کردم فرشته ای اذان می گوید: آن فرشته ای اذان می گوید: آن فرشته در آسمان قبل از آن شب دیده نشده بود.

فرشته گفت : الله اکبر، الله اکبر. خداوند فرمود: بنده ام راست می گوید؛ من بزرگترم (از آنکه به وصف در آیم ).

او گفت : اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان لا اله الا الله باز خداوند فرمود:

راست می گوید، خدایی جز من نیست .

ادامه داد: اشهد ان محمدا رسول الله ، اشهد ان محمدا رسول الله فرمود: راست می گوید، محمد بنده من و پیامبری است که او را برگزیده ام .

گفت : حی علی الصلوة ، حی علی الصلوة فرمود: راست می گوید بنده ام دعوت می کند به دستور واجبم ، هر که با رغبت و میل به امید ثواب بسوی این دستور بشتابد کانت کفارة لما مضی من ذنوبه نماز کفاره گناهان گذشته او است .

باز فرشته گفت : حی علی الفلاح ، حی علی الفلاح خداوند فرمود: آری ، نماز صلاح و نجاح و فلاح است .

پس از آن من امامت ملائکه را عهده دار شدم و نماز جماعتی با فرشته ها خواندم چنانکه قبلا امامت انبیاء را در بیت المقدس کرده بودم (۸)

اما اذان جبرئیل که قبل از سدرة المنتهی گفته شد چنین است : پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود جبرئیل در شب معراج مرا به محلی رسانید، پرسید: می دانی در کجا هستی ؟ گفتم : نه : اینجا بیت المقدس است ؛ بیت الله اقصی در اینجا حشر و نشر است جبرئیل در بیت المقدس بپا ایستاد و انگشت سبابه دست راست خود را در گوش راست نهاد و شروع به گفتن اذان نمود، دو جمله دو جمله (یعنی مثلا الله اکبر، الله اکبر که در آخر آن دو بار گفت حی علی خیر العمل اذان که تمام شد اقامه را شروع کرد، باز دو جمله دو جمله ، اقامه را نیز پایان داد و در آخر آن دو مرتبه گفت : قد قامت الصلوة انبیاء دعوت جبرئیل را لبیک گفتند و چهار هزار و چهارصد نفر از انبیاء جمع شدند و هر کدام در محل خویش در صفی ایستادند. من چنین پنداشتم که جبرئیل اقامه نماز خواهد کرد. اما وقتی صف ها مرتب شد، بازویم را گرفت و گفت : یا محمد! پیش برو و بر برادران خویش نماز بگزار. تو خاتمی و خاتم بر مختوم (کسانی که پیش از تو آمده اند) مقدم است (۹)

پس اولین اذان توسط جبرئیل در بیت المقدس و اذان دوم توسط فرشته مخصوص در سدرة المنتهی گفته شد. باور کردنی نیست چنین شعاری با جملاتی که فقط می تواند انشاء و ابداع خدا باشد (که از طریق وحی بوسیله پیک بزرگ خداوند، جبرئیل ، به ما مسلمانان ارزانی شده ) با خواب عبدالله بن زید و... ابداع گردیده باشد.

موارد استفاده دیگر اذان

اذان و اقامه چنانکه اکنون بین ما مسلمانان جهت اعلام اجتماع برای برگزاری نماز در مساجد و مخصوصا اعلام فرا رسیدن وقت نماز بکار برده می شود تنها برای این کار تشریع نشده است کاربرد اذان و اقامه در موارد دیگری نیز هست که به شرح آن می پردازیم ؛

اول - اذان و اقامه در گوش نوزاد: امام صادق (علیه السلام ) فرمود: وقتی فرزند متولد شد (۱۰) در گوش راست او اذان گفته شود و در گوش چپش اقامه در روایت مستدرک الوسائل (۱۱) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) می فرماید: این کار موجب حفظ فرزند از شیطان می شود.

دوم - اذان در گوش کسی که بد اخلاق است ، موجب رفع سوء خلق می شود. در میزان الحکمة می نویسد: امام صادق (علیه السلام ) فرمود : من ساء خلقه فاذنوا فی اذنه . هر که بد اخلاق بود اذان در گوشش بگویید. امام صادق (علیه السلام ) از آباء خود از امیر المؤ منین (علیه السلام ) نقل می کند که فرمود: گوشت بخورید زیرا گوشت انسان ، از گوشت می روید. هر کس چهل روز گوشت نخورد، بد اخلاق می شود. اگر یکی از شما بداخلاق بود در گوش او تمام اذان را بگویید. (۱۲)

سوم - اذان گفتن در بیابانهای وحشتناک موجب آرامش خاطر و آسایش دل و طرد موجودات زیانبخش می گردد.

امام صادق (علیه السلام ) در روایت زید زراد می فرماید: هر گاه راه را گم کردی با صدای بلند اذان بگو ترشد و تصیب الطریق ان شاء الله راهنمایی خواهی شد و راه را پیدا خواهی کرد ان شاء الله .

چهارم - اذان موجب رفع بیماری است مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام ) نقل می کند که یکی از غلامان آقا خدمتش رسید در حالی که بیمار بود. امام پرسید: چرا رنگت پریده ؟ گفت : فدایت شوم مبتلا به تبی شده ام که یک ماه تمام است مرا رها نمی کند. بدنبال معالجه ، هر چه طبیب ها دستور داده اند عمل کرده ام ولی ابدا سودی نبخشید.

فقال له الصادق (علیه السلام ) حل ازارک و ادخل راسک فی قمیصک و اذن واقم و اقراء سورة الحمد سبع مرات فرمود: گریبان پیراهن خود را بگشا و سر در گریبان خود ببر و اذان و اقامه بگو سپس هفت مرتبه سوره حمد را بخوان گفت : همین کار را کردم فکانما نشطت من عقال گویی تمام بنده ها و گره های وجودم گشوده شد و آسوده شدم (۱۳)

باید توجه داشت که او ابتدا راه علاج مسیر ظاهری را پیموده بود و نتیجه نگرفته بود سپس امام او را با عنایت خویش بدینوسیله معالجه کردند. ما در عین حال که اثر اذان و اقامه را نفی نمی کنیم اما این نکته را توجه می دهیم که اگر شما چنین کردی و سودی نبخشید، مبادا در تاءثیر این قبیل دعاها شک کنی ؛ زیرا ممکن است درباره این شخص نفس امام اثر خالصی نموده باشد و در مورد شما مصالح دیگر مانع از آن اثر شود. البته به امید چنین اثری ما هم اگر دچار این مشکل شدیم ، خوبست از اذان استفاده کنیم پنجم نوشتن اذان و اقامه و تعلیق آن بالای سر مریض موجب رفع سردرد می شود. شیخ طبرسی در کتاب عده السفر و عمده الحضر می نویسید: از ائمه (علیه السلام ) روایت شده که برای رفع سردرد اذان و اقامه را بنویسید و بالای سر شخص مبتلا به سر درد، بیاویزید (۱۴) .

ششم با صدای بلند اذان گفتن در منزل موجب رفع بیماریها و تکثیر نسل می شود (۱۵). هشام بن ابراهیم نقل می کند به حضرت رضا (علیه السلام ) از بیماری خود شکایت کردم و گفتم : فرزند هم برایم متولد نمی شود. حضرت رضا (علیه السلام ) فرمود: در منزل با صدای بلند اذان بگو ففعلت ذلک فاذهب الله سقمی و کثر ولدی این کار را کردم ، خداوند بیماریم را بر طرف کرد و چند فرزند به من داد.

هفتم اذان رفع گرفتاری از انسان در سفر می نماید و حافظ او از شر شیاطین است زید زراد در کتاب خود آورده است که (۱۶) سالی با دوستان به حج مشرف شدیم ، وقتی نزدیک خرابه های مدینه رسیدیم ، یکی از دوستانمان گم شد هر چه او را جستیم پیدا نکردیم حکایت او را در مدینه به بعضی گفتیم گفتند: جن ها او را برده اند. خدمت حضرت صادق (علیه السلام ) رسیدم و ماجرا را شرح دادم .

امام فرمود: برو همانجایی که گم شد و با صدای بلند بگو یا صالح بن علی ! یقول لک جعفر بن محمد هکذا عاهدت و عاقدت الجس علی بن ابی طالب ای صالح بن علی ! حضرت صادق (علیه السلام ) می فرماید: آیا جنیان با علی بن ابی طالب اینگونه عهد و پیمان بستند؟ فلان رفیق ما را پیدا کن و به ما برسان بعد حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود که بگو ای جنیان شما را قسم می دهم به همان قسمتی که علی بن ابی طالب (علیه السلام ) داد که دوست مرا رها کنید و او را به راه خود برگردانید.

گفت : من دستور امام را انجام دادم طولی نکشید که دیدم رفیقم از یک خرابه خارج شد. پرسیدم : چه شد؛ کجا رفته بودی ؟! گفت ناگهان شخصی را دیدم که به زیبایی او کسی را ندیده بودم گفت : آقا گمان می کنم تو از دوستان آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) هستی ؟ گفتم : آری گفت : در این نزدیکی شخصی از آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) هست ، نمی خواهی ثواب زیارت او را دریابی و سلام به او بدهی ؟! گفتم : چرا. از بین این دیوارها رفتیم خودش هم جلو می رفت خیلی دور نشده بودیم که متوجه شدم کسی دیده نمی شود. از این وضع حالت غش به من دست داد و بیهوش بودم تا همین الان حالا شخصی آمد حضرت صادق (علیه السلام ) عرض کرد. حضرت فرمود: نوعی از جنیان هستند که انسان را گمراه می کنند. اگر در بیابان یک نفر را تنها دیدند از او راه نپرسید. اگر راهنمایی هم کرد به حرف او گوش نکنید. اگر دیدی کسی در خرابه ای و یا بیابانی متوجه تو است در چهره او اذان بگو با صدای بلند و این دعا را بخوان سبحان الله جعل فی السماء نجوما رجوما للشیاطین عزمت علیک یا خبیث بعزیمة الله التی عزم بها امیر المؤ منین علی بن ابی طالب (علیه السلام ) و رمیت بسهم الله المصیب الذی لایخطی و جعلت سمع الله علی سمعک و بصرک و ذللتک بعزة الله و قهرت سلطانک بسلطان الله یا خبیث لاسبیل لک .

با خواندن این دعا ان شاء الله بر او پیروز خواهی شد. اگر راه را گم کردی ، با صدای بلند اذان بگو و این دعا را بخوان : یا سیارة الله دلونا علی الطریق یرحمکم الله ، ارشدونا یرشدکم الله اگر راه را جستی بهتر وگرنه با این جملات فریاد بزن : یا عتاة الجن و یا مردة الشیاطین ارشدونی و دلونی الطریق والا اسرعت لکم بسهم الله المصیب ایاکم عزیمة علی بن ابی طالب (علیه السلام ) یا مردة الشیاطین ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لاتنفدون الا بسلطان مبین الله غالبکم بحیذه الغالب و قاهرکم بسلطانه القاهر و دللکم بعزه المتین فان تولوا فقل حسبی الله لا اله الا الله هو علیه توکلت و هو رب العرض العظیم صدایت را به اذان بلند کن راه را پیدا می کنی ان شاء الله . (۱۷)

هشتم - مورد دیگر از استحباب اذان گفتن ، اذان است پشت سر مسافر. (۱۸)

بخش دوم : فرازهای اذان و اقامه

تفسیر فرازهای اذان و اقامه

و اذا نودی للصلوة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله .

سوره جمعه قسمتی از آیه ۹

گاهی انسان که غرق در نعمت می شود اهمیت آن نعمت را درک نمی کند چنانکه فرموده اند: نعمتان مجهولتان الصحة و الامان سلامتی و امنیت دو نعمت مجهول است که انسان هنگام استفاده از این نعمت ها قدر و ارزش آن را نمی یابد، اما اگر از دست داد آنگاه متوجه اهمیت این نعمت ها می شود. تعرف الاشیاء باضدادها هر چیزی با ضد آن درک و شناخته می شود. اگر همیشه روز باشد قدر شب را نمی دانی و اگر همیشه شب باشد، قدر روز را نخواهی شناخت .

چون صبح و شام و گاه و بیگاه طنین جانفزای اذان بطور عادی و معمولی به گوش ما می رسد، قدر این سروش رحمانی و این نغمه آسمانی را که از سدرة المنتهی از مصدر عزت و جلال پروردگار راهی آسمان دنیا شده نمی دانیم گاهی خوب است انسان فکر کند. سکوت شب و نسیم ملایم و آرامش معمول سحرگاهان در تمام موجودات زنده ؛ همه این خاموشی ها و فراموشیها و سکوت و آرامش ها و خواب و بیهوشی ها را ناگاه جمله ای بر فراز ماءذنه از هم می پاشد و صدایی از نای مؤ ذنی بلند می شود: آی جهانیان ! ای انسانها و ای پرندگان و ای فرشتگان الله اکبر.

بپاخیزید زندگی را با لطف خداوند منان آغاز کنید و از مواهب حیات در همین دل شب بهره مند شوید. او را می ستایم و او را حتی از جولان اندیشه خود برتر می دانم و بزرگتر و برتر از هر توصیفی می شمارم شما هم با من هماهنگ شوید، همه بگویید الله اکبر.

از اندیشه تابناک وارثین وحی و امامت بشنویم فضل بن شاذان ، از حضرت رضا (علیه السلام ) نقل می کند (۱۹) که فرمود: خداوند به علل زیادی به مردم دستور داده که اذان بگویند؛ از جمله اینکه : فراموش شدگان را بیاد آورد و غفلت زدگان را بیدار کند. آنها را که هنوز در خوابند و اطلاع از وقت نماز ندارند متوجه کند.

مؤ ذن فریاد می زند بندگان خدا! اینک بپا خیزید برای عبادت خالق و روی به این وظیفه با اهمیت آورید. او در دل آسمانها فریاد می زند. خدا یکتا است الله اکبر او ایمان خود را با این جملات اعلان می نماید و اسلام را به فراموشکاران عرضه می دارد. نام را مؤ ذن گفته اند؛ زیرا با جملات اذان اعلام نماز می کند.

اولین کلمه اش الله است درالله اکبر و همچنین آخرین کلمه اش الله است در لا اله الا الله .

خداوند خواسته است اول ، با نام او آغاز کنند و آخر به نام او ختم نمایند.

مؤ ذن دو بار می گوید اشهد ان لا اله الا الله تا در گوش شنوندگان تکرار شود و اگر غفلت زده ای مرتبه اول متوجه نشد، مرتبه دوم بداند و بفهمد که جهان هستی به یکتایی خدا گواهی می دهد.

دیگر اینکه نماز دو رکعت دو رکعت است ، اذان و نیز دو عبارت دو عبارت است در ابتدای اذان چهار مرتبه الله اکبر می گوید زیرا ابتدا ترنم و آغاز اعلام است ؛ دو مرتبه اول موجب بیداری شنونده می شود تا توجه به اذان نماید و جملات بعد را به گوش هوش بسپارد.

بعد از تکبیر، دو شهادت می دهد: شهادت اول اشهد ان لا اله الا الله توحید و یکتایی خدا را ثابت می کند و شهادت دوم اشهد ان محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رسالت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم ) را، بفهماند اطاعت هر دو (خدا و پیامبر) بهم پیوسته است و هم از آن جهت که اصل ایمان همین دو گواهی است (۲۰) و این دو بار گفتن به منزله دو شاهد است که در اثبات حقوق (در اسلام ) نیاز به دو شاهد داریم انسان در اذان اقرار به یکتایی خدا و رسالت حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم ) می نماید. با همین اقرار، تمام لوازم ایمان را می پذیرد؛ زیرا اصل ایمان اعتقاد به خدا و پیامبر است .

پس از این دو گواهی ، مردم را به نماز دعوت می کند حی علی الصلوة ؛ زیرا اذان برای اعلام نماز تشریع شده است دعوتی است از جانب خدا برای انجام نماز. پس از آن دعوت به رستگاری حی علی الفلاح و دعوت به بهترین عمل حی علی خیر العمل می باشد و بالاخره آخر اذان بنام خداوند ختم می شود لا اله الا الله چنانکه اولش نیز بنام او شروع گردید. (۲۱)

تفسیری دیگر از امیر المؤ منین (علیه السلام )

امام حسین (علیه السلام ) فرمود: در مسجد نشسته بودیم که مؤ ذن برای اذان بالای مناره رفت و شروع به گفتن اذان کرد، گفت : الله اکبر الله اکبر.

اشک از دیدگان پدرم امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرو ریخت و ما نیز از گریه او شروع به گریه کردیم مؤ ذن اذان خود را تمام کرد. امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمود: می دانید مؤ ذن چه می گوید. گفتیم : خدا و پیامبر و وصی پیامبرش می دانند. فرمود: اگر بدانید چه می گوید لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا کم خواهید خندید و زیاد گریه خواهید کرد.

الله اکبر معنی های زیادی دارد. یکی از آنها که مؤ ذن می گوید خدا بزرگتر است مربوط به قدم و ازلیت و ابدیت و علم و قوت و قدرت حلم و کرم و جود و عطا کبریایی اوست وقتی مؤ ذن می گوید الله اکبر او اعتراف می کند که خلق و امر، مربوط به خداست و با اراده او جهان هستی به وجود آمده و هر چه جهانیان دارند از اوست و همه به سوی او باز می گردند. او قبل از هر چیز بوده و بعد از همه چیز خواهد بود. پیوسته او بر تمام جهان حاکم است به طوری که درک نمی شود و در همه اشیاء است به صورتی که نمی توان محدودش نمود. فهو الباقی و کل شی دونه فان او پایدار است و همه جهانیان غیر از او فانی است (۲۲)

معنی دوم الله اکبر یعنی علیم و خبیر است ؛ آنچه بوده و آنچه خواهد بود می داند گر چه هنوز نیامده باشد.

معنی سوم الله اکبر یعنی قادر بر هر چیزی است و آنچه را بخواهد، بر آن قدرت دارد. در قدرتش قوی است و بر جهان مخلوقات مقتدر است قدرت در ذات اوست و بر تمام اشیاء به طور عمومی قدرت دارد. هر چیزی را بخواهد با یک اراده بوجود می آید فانما یقول له کن فیکون .

معنی چهارم الله اکبر در ارتباط با حلم و کرم اوست یحلم کانه لا یعلم و یصفح کانه لایری و یستر کانه لایعصی ، لایعجل بالعقوبه کرما و صفحا و حلما چنان حلم می ورزد (نسبت به خطا کار) که گویی خبر ندارد. و چنان چشم می پوشد از گنهکار که گویی نمی بیند و چنان پرده پوشی می کند که گویی عمل خلافی نشده بواسطه کرم و گذشت و حلمی که دارد، در کیفر دادن عجله ندارد.

معنی پنجم در الله اکبر یعنی با جود و پر عطا است و کریم فعال است .

معنی ششم الله اکبر از خداوند نفی کیفیت می کند، گویا می گوید: خداوند اجل و برتر از آن است که ستایشگران بتوانند آنچنان که هست او را ستایش کنند؛ زیرا آنها به قدر فهم و درک خود او را می ستایند لا علی قدر عظمته نه به اندازه عظمت و جلال او. علوا کبیرا خداوند بزرگتر از آنکه ستایشگران بتوانند او را چنانکه هست بستایند.

معنی هفتم الله اکبر می گوید که خداوند اعلی و اجل است او بی نیاز از جهانیان است نیازی به اعمال بندگان خویش ندارد.

اما اشهد ان لا اله الا الله معنایش این است که گواهی بر یکتایی خدا صحیح نیست مگر معرفت قلبی باشد (نه ، تنها اعتراف با زبان ) گویا می گوید: می دانم معبودی جز خدای متعال نیست و هر معبودی جز خدا باطل است و با زبان خویش اقرار می کنم به آنچه اعتقاد دارم لا اله الا الله و گواهی می دهم که پناهی جز او نیست و هیچ راه نجاتی از شر شروران و فتنه فتنه انگیزان وجود ندارد جز توجه به ساحت مقدس او.

در مرتبه دوم که می گوید اشهد ان لا اله الا الله یعنی هدایت کننده ای جز خدا نیست و راهنمایی جز او وجود ندارد. خدا را گواه می گیرم به اینکه من معتقدم لا اله الا الله آسمان نشینان و ساکنان زمین و تمام فرشتگان جهان و همه جهانیان و همه کوهها و درختها و جنبندگان و هر تر و خشکی را گواه می گیرم به اینکه شهادت می دهم خالقی جز خدای یکتا نیست و هیچ رازق و معبود و زیان بخش و سود رسان و گیرنده و رها کننده و عطا کننده و مانع و دفاع کننده و خیر خواه او کافی و شفا دهنده و مقدم موخری وجود ندارد جز خدای یکتا الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین خلق و امر از اوست ، برتر و منزه است پروردگار جهانیان .

اما اشهد ان محمدا رسول الله می گوید: خدا را گواه می گیرم که محمد بنده و پیامبر و نبی و وصی و برگزیده اوست او را با دلایل آشکار و دین حق برای ارشاد تمام جهانیان فرستاده ، فرستاده تا بر تمام ادیان پیروزش کند، گر چه مشرکین را بد آید.

تمام آسمان نشینان و ساکنان زمین از پیامبران و مرسلین و ملائکه تا همه انسانها را گواه می گیرم بر اینکه شهادت می دهم محمد سید و سرور اولین و آخرین است .

در مرتبه دوم می گوید گواهی می دهم انسان نیازی به دیگری ندارد جز نیاز به خدای یکتا و قهار که بی نیاز از تمام جهانیان است او محمد را بشیر و نذیر و دعوت کننده بسوی خدا و چراغ روشن راهنما بسوی مردم گسیل داشته است فمن انکره و جحده و لم یؤ من به ادخله الله عزوجل نار جهنم خالدا مخلدا لاینفک عنه ابدا هر کس منکر رسالت او باشد و قبول نکند و ایمان نیاورد، خداوند او را برای همیشه وارد جهنم می نماید و هرگز از آن رهائی ندارد.

اما حی علی الصلوة یعنی بشتابید بسوی بهترین عملتان و بسوی دعوت خدایتان ، سرعت بگیرید بسوی مغفرت پروردگارتان و خاموش کردن آتشی که بر پشت خود افروخته اید و آزاد کردن خویشتن از بار سنگین گناهانی که مرتکب شده اید، تا خداوند گناهان شما را بپوشاند و بیامرزد و تبدیل به حسنه نماید، او خداوند کریم و ذوالفضل عظیم است ، اینک به ما مسلمانان اجازه داده به در خانه اش برویم و در پیشگاهش بایستم .

در مرتبه دوم می گوید : قوموا الی مناجات ربکم و عرض حاجاتکم علی ربکم و توسلوا الیه بکلامه و تشتفقوا به و اکثروا الذکر و القنوت و الرکوع و السجود و الخضوع و الخشوع و ارفعوا الیه حوائجکم فقد اذن لنا فی ذلک .

اینک آماده شوید برای مناجات با خدا و عرض نیاز و حاجات خود بر او. از کلام خودش مدد بگیرید و آن را واسطه قرار دهید. بسیار یادش کنید و زیاد قنوت و رکوع و سجود و خضوع و خشوع داشته باشید. اینک جاجات خود را به در خانه او ببرید، خودش اجازه به ما داده (حرکت کنند).

اما حی علی الفلاح یعنی روی آورید به زندگی پایدار و نجات همیشگی ، روی آورید به حیاتی که مرگ ندارد و نعمتهایی که فناپذیر نیست و قدرتی که زوال ندارد و به نشاطی که حزن ندارد و انیسی که با او وحشت وجود ندارد و نوری که ظلمت با آن نیست و گشایشی که تنگی در آن راه ندارد و بهجت و سروری که پایان ندارد و ثروتی که فقر در آن نیست و صحتی که بیماری در آن نباشد و عزتی که ذلت و قدرتی که ضعف نمی پذیرد. اینک بشتابید به سوی سرور دنیا و آخرت و نجات در آن .

در مرتبه دوم که می گوید: حلی علی الفلاح اعلام می کند سبقت بگیرید به آنچه شما را دعوت کردم ، به کرامت بی پایان ، منت عظیم ، نعمت با ارزش ، فوز عظیم و نعمت ابد در جوار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) در جایگاه راستان و پیشگاه پروردگار توانا.

اما مؤ ذن که می گوید: الله اکبر اعلام می کند که خداوند بزرگتر از آن است که بنده اش بداند چه مقام و منزلتی تهیه دیده است برای بنده ای که دعوتش را اجابت نماید، اطاعت کند و معرفت پیدا کند، عبادت نماید و به یاد او باشد، به ذکرش مشغول شود، دوستش بدارد، به او انس بگیرد، اطمینان و وثوق به او پیدا کند، بیم از او و امید به او داشته باشد، مشتاق پروردگارش باشد و رضایت به حکم و قضایش دهد.

در مرتبه دوم که می گوید: الله اکبر اعلام می کند خداوند اجل از آن است که احدی مقدار کرامتش را نیست به اولیایش و عقوبتش را نسبت به اعدائش و عفو غفران و نعمتش را نسبت به کسانی که دعوتش را پذیرفته اند و پیامبرش را گرامی داشته اند و مقدار عذاب و سخت گیری اش را نسبت به منکرین نبوت و مخالفین او بداند.

اما گفتن لا اله الا الله معنی اش این است که لله الحجة البالغه بالرسول و الرساله و البیان و الدعوة خداوند حجت را تمام نموده با رسول و رسالت و با بیان و دعوت او بزرگتر از آن است که کسی بتواند دلیلی برای عدم گرایش خود بیاورد. هر که پذیرا شد دارای نور و کرامت است و هر که منکر شد، خداوند بی نیاز از جهانیان است و او سریعترین حسابگران است و معنی قد قامت الصلوة در اقامه این است که حان وقت الزیارة و المناجاة و قضاء الحوائج و درک المنی و الوصول الی الله عزوجل و الی کرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه

هنگام دیدار رسید و هنگام مناجات و برآورده شدن حاجات و رسیدن به آرزوها شد و هنگام رسیدن به پیشگاه پروردگار و عنایت و آمرزش و عفو و رضایت خدا رسید. (خدایا به همه دوستان امیر المؤ منین (علیه السلام ) توفیق قدر دانی از این موهبت را عنایت فرما).

قال الصدوق (رحمه الله ) انما ترک الراوی ذکر حلی علی خیر العمل لتقیة راوی ذکر حی علی خیر العمل را از جهت تقیه ترک کرده است (که عمر از گفتن این ذکر مانع شده بود زیرا مدعی بود اگر مردم بدانند نماز بهترین عمل است دیگر به جهاد روی نمی آورند. (۲۳)

در روایت دیگر از امام صادق (علیه السلام ) سؤ ال شد از حی علی خیر العمل فرمود: خیر العمل الولایة بهترین عمل ولایت است در خبر دیگر می فرماید خیر العمل بر فاطمة و ولدها بهترین عمل ، نیکی به فاطمه زهرا (علیها السلام ) و فرزندان اوست .

علامه مجلسی در پایان خبر می نویسد: اینکه امیر المؤ منین (علیه السلام ) حی علی خیر العمل را نمی گفته ). تاءویل خیر العمل به ولایت ، منافات ندارد با اینکه حی علی خیر العمل جزء فصول اذان باشد زیرا ولایت از بزرگترین شروط صحت نماز و قبول آن است .

یحتمل ان یکون المعنی ان الصلوة التی هی خیر العمل هی ما کانت مقرونة بالولایة و بر فاطمة و ولدها صلوات الله علیهم .

ممکن است منظور این باشد: نمازی که خیر العمل و بهترین کار است نمازی است که مقرون به ولایت و بر و نیکی به فاطمه و فرزندان فاطمه (علیها السلام ) باشد. (۲۴)

اهمیت اذان و اقامه از این حدیث روایت کاملا مشهود است :

از امام باقر و امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که هر کس اذان و اقامه را بگوید پشت سرش دو صف از ملائکه به نماز می ایستند اما کسی که اقامه تنها را نگوید یک صف از ملائکه پشت سرش نماز خواهند خواند. (۲۵)

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) (۲۶) در وصیتش نقل شده که فرمود: ای اباذر خداوند افتخار می کند نزد ملائکه بر سه نفر:

اول شخصی که در سرزمین فقر و بیابان خشک ، صبحگاه اذان و سپس اقامه می گوید بعد به نماز می ایستد. خداوند به ملائکه می فرماید: ملائکه من تماشا کنید بنده ام را، مشغول نماز است در حالی که احدی جز من او را نمی بیند. آنگاه هفتاد هزار فرشته فرود می آیند و پشت سر او نماز می خوانند و تا صبح روز بعد برای او استغفار می کنند... اباذر اگر بنده ای در سرزمین فقر و بیابانی خشک وضو بگیرد یا تیمم کند بعد اذان و اقامه بگوید و نماز بخواند به ملائکه دستور می دهد صفی پشت سر او ببندند که سر و ته صف دیده نشود (از کثرت ) با رکوع او به رکوع می روند و با سجده اش سجده می کنند و دعایش را (آمین ) می گویند. اباذر! اگر اقامه را تنها و بدون اذان بگوید، با او نماز نمی خوانند مگر همان دو فرشته ای که ماءمور خودش هستند. (۲۷)

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ): ان اهل السماء لایسمعون من اهل الارض شیئا الا الاذان (۲۸)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: اهل آسمان از اهل زمین چیزی جز اذان نمی شنوند.

خلقت نورانى اهل بيتعليهم‌السلام

بدانيد كه خداوند تبارك و تعالى بود و هيچ چيزى با او نبود. و چون اراده فرمود خلق فرمايد، اول چيزى كه ايجاد فرمود تكلم فرمود به كلمه اى ، پس آن نورى شد و از آن ، نور محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت و ائمه دينعليهم‌السلام را خلق فرمود. پس ‍ تكلم فرمود به كلمه اى ديگر، پس شد روح پس آن را ساكن در نور كرد و جاى داد در ابدان مقدسه آنها، پس شدند اشباح نور و تسبيح و تقديس و تكبير و تحميد مى نمودند. و هيچ چيز با آنها نبود؛ نه آسمانى و نه زمينى و نه عرشى و نه كرسى و نه لوح و نه قلم و نه خورشيد و نه ماهى و نه ملكى و نه خلقى غير آنها.

پس به همين طور مشغول عبادت بودند تا مدتهاى طولانى كه مقدار آنرا خدا مى داند و قابل احصا و عد نيست در عقول ما. آنگاه از نور مقدس پيامبر عرش و كرسى را خلق فرمود، و از نور اميرالمؤ منينعليه‌السلام تمام ملائكه مقربين را خلق فرمود. و از نور حضرت زهراعليها‌السلام آسمانها و زمينها را خلق فرمود. و از نور حضرت مجتبىعليه‌السلام خورشيد و ماه را خلق نمود. و از نور سيدالشهداعليه‌السلام بهشت و حورالعين را خلق كرد.

و تمام اشيا به ذات خود نورى ندارند و مظلم الذات مى باشند و به نور آن وجودات مقدسه موجودات روشن شده اند.

و نور مقدس آنان بود كه در كوه طور به اندازه اى كه روشنايى از سوراخ سوزن بيرون مى شود، براى حضرت موسى تجلى كرد و كوه پراكنده شد و زمين به لرزه در آمد و حضرت موسىعليه‌السلام افتاد و غش كرد.

و نور مقدس آنها چراغى است كه خداوند در عالم مخلوقات روشن فرموده و احاطه دارد بر جميع مخلوقات و خداوند تعالى در قرآن مجيد تعبير از آن به «سراج منير» فرموده است

و نور علم و عقل و فهم و شعور از نور آنها اقتباس شده است و ظهور هر چيزى به نور مقدس آنان مى باشد. و آيات نور بيان انوار مقدسه آنهاست

چنانكه در روايات متواترات تصريح به آن شده است

صفاتى چند از امامعليه‌السلام و عظمت مقام آنان

به واسطه شرافت و فضيلتى كه خداوند جل و علا به آنها لطف فرموده است ، آنها را به خود نسبت داده مثل خانه كعبه كه به واسطه شرافت آن ، خداوند به خودش نسبت داده و فرموده : «بيت الله الحرام»؛ يعنى : خانه خداوند تعالى

همان طورى كه عقلا مانعى ندارد كه خاك و سنگ را خدا به آن شرافتى دهد پس به خود نسبت دهد، همچنين چشم و گوش و دست آنان را خدا شرافت دهد و به خود نسبت دهد پس بگويد عين الله و اذن الله و يد الله و غيره پس چشم آنها چشم خداوند تعالى شده است كه همه خلايق گذشته و آينده نزد آنها واضح و آشكار است و هيچ چيز از انظار آنها غايب نيست و مى بينند و مشاهده مى كنند جميع ممكنات را همان طورى كه ما سكه اى را در كف دست خود مشاهده مى كنيم چنانكه امام صادقعليه‌السلام در روايات مستفيضه كافى تصريح به آن فرموده است

و گوش شنواى آنان گوش شنواى خداوند جل جلاله شده است و اصوات خلايق و خطورات قلبيه ، تمام را مى شنوند و بر گوش ‍ آنان چيزى مخفى نيست

و زبان آنان زبان خدا شده كه گويا در عالم خلق كه هر چه بگويند حق است و از جانب حق تعالى گويند.

و دست آنان دست خدا شده كه در عالم مبسوط است به رحمت و نعمت و قلوب مقدسه آنان ظرف اراده و مشيت خداست كه هر چه بخواهند خدا خواسته است و آيه شريفه : «و ما تشاؤ ون الا ان يشاء الله» مخصوص آنهاست و احدى با آنها در اين فضيلت شركت ندارند. چنانكه در روايات بيان آن شده است و به هر كارى قدرت دارند. و خون آنها خون خدا شده است

پس ايشانند: عين الله الناظره فى خلقه ، و اذن الله السامعه ، و لسانه الناطق فى خلقه ، و يد الله الباسطه على خلقه بالراءفه و الرحمه ، و جنب الله تعالى ، و وجه الله الباقى الذى لا يفنى و بنوره اضاء كل شى ء و باب الله الذى منه يؤ تى ، و مقاماته التى لا تعطيل لها، و حجاب الله الذين يحجبون من اراد الله من غير طريقهم فيضلونه عن الطريق ، و نفس الله القائمه بالسنن ، و ثار الله و ابن ثاره ، و آيات الله و بيناته ، و كتابه الناطق (كه همه علوم در قلوب مقدسه آنان ثبت و ضبط شده است) و فضل الله تعالى و رحمته و نعمته ، و حبل الله المتين و صراطه المستقيم الذى من سلك غيره اضله الله تعالى و ختم على قلبه و جعل على سمعه و بصره غشاوة فلا يقتبس من نور معارف القرآن جزاء لطلبه العلم و المعرفه من غير الباب الذى فتحه الله لخلقه ، و كلمات الله تعالى و حرمات الله و شعائر الله و جلال الله و كرامته على خلقه ، و خزان الله فى ارضه و سمائه و خلقه ، حزب الله و بقيه الله و بيت الله الحقيقى و كعبته و قبلته و خزان علم الله و حملة عرشه(١٨)

قال الصادقعليه‌السلام فى ضمن زياره ابى عبدالله الحسينعليه‌السلام المرويه فى الكافى و التهذيب و غيرهما: اراده الرب فى مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم

و در بحار ج ١٥/ ٨ فى حديث المعراج قالت الملائكه لرسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : فما نزل من الله فاليكم و ما صعد الى الله فمن عندكم

پس بيعت با آنها بيعت با خداست و اطاعت آنان اطاعت خداست و معصيت آنان معصيت خداست و حكم آنها حكم خداست و زيارت آنان زيارت خداست و محبت آنان محبت خداست و دشمنى با آنان دشمنى با خداست و اراده آنان اراده خداست و مشيت آنان مشيت خداست

و خداوند عزوجل واجب فرمود تكوينا بر تمام موجودات و مخلوقات كه بايد در تحت فرمان و اراده آنان باشند. و اين است ولايت و رياست كليه بر كل ممكنات هر چه بخواهند بشود. و نمى خواهند مگر آنچه خدا بخواهد و سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر خدا كار مى كنند. عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون

نفوذ اراده پيامبر و ائمهعليه‌السلام م در موجودات

لذا پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشاره فرمود به ماه پس شق شد؛ و به آن درختان خرما، پس متفرق شدند؛ و به سنگريزه ، پس گويا شد؛ و به سوسمار، پس تكلم نمود و شهادت به رسالت داد؛ و به آن چوب ، پس شمشير شد؛ و به آن درخت ، پس آمده و سجده كرد؛ و به سنگ و كلوخ و هر چه اطراف او بودند، پس شهادت به رسالت او دادند؛ و به كوه ، پس ساكن شد؛ و به آن چوب ، پس چراغ روشن شد؛ و به حيوانات ، پس اقرار به رسالت و اظهار حاجت نمودند؛ و غير آن از معجزات آن سرور كه از احصا و عد ما خارج است

و تفصيل تمام آنچه گفتيم و بگوييم در بحار در ابواب معجزات مذكور است

نفوذ اراده اميرالمؤ منينعليه‌السلام در موجودات

همچنين ولى الله على خلقه اميرالمؤ منينعليه‌السلام اشاره فرمود به خورشيدِ غروب كرده ، پس برگشت و با او تكلم فرمود.

۱ - نفوذ اراده حضرت مجتبىعليه‌السلام در مخلوقات

و به آن خارجى فرمود: اخساء - و اين خطاب به سگ است يعنى : گم شو- پس سر او سر سگ شد؛ و به آن ناصبى ديگر، پس سگ سياه شد. پس اظهار ذلت كرد، رحمت او را فرا گرفت و آدم شد.

و فرمود به آن ميت دفن شده : برخيز به اذن خدا. پس برخاست و نشست بر سر قبر. و مكرر مرده هايى زنده كرد.

و كلامى به گوش فرمود و آب دهن خود در دهان او انداخت ، فورى حافظ تمام قرآن شد بعد از آنكه هيچ قرآن را ياد نداشت مگر سوره اى كه در نماز مى خواند.

و دست مبارك را زد به آن درخت خشك شده كه پوست آن ريخته شده بود و فرمود: بشو به اذن خدا درخت سبز ميوه دهنده پس ‍ فورى سبز و خرم شد و ميوه داد.

و اشاره به آن درخت انار خشك شده كرد، پس سبز شد و انار داد.

و چوب زردى زد به فرات و فرمود: منفجر شو. پس دوازده چشمه شد هر چشمه اى مثل كوهى

و زلزله اى واقع شد، پس دست مبارك را زد به زمين و آرام كرد آن را و فرمود: ساكن شو. پس ساكن شد.

و يك قبضه سنگريزه برداشت و اراده فرمود جواهر شد.

و وارد شد بر رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حال آنكه مبتلا به تب شديدى بود، پس دست مبارك بر سينه پيامبر گذاشت و فرمود: اى ام ملدم (اسم تب است) خارج شو از بدن پيامبر. پس خارج شد از بدن پيامبر. پس پيامبر حركت كرد و فرمود: يا على ، خدا تو را فضيلت داده به خصلتهايى كه از آن جمله است كه تمام دردها در فرمان تو است ، پس نيست چيزى كه آن را زجر و دفع كنى مگر آنكه منزجر و مندفع شود.

و غير آن زياد است

نفوذ اراده حضرت مجتبىعليه‌السلام در مخلوقات

همچنين ابو محمدالحسن المجتبىعليه‌السلام به آن مرد شامى فرمود: برخيز اى زن ! آيا حيا نمى كنى كه بين مردها مى نشينى ؟! پس فورى زن شد و زوجه او مرد شد و مجامعت كردند فرزندى خنثى متولد شد.

و مرد ديگر از بنى اميه كه جسارت و بى ادبى در مجلس معاويه به آن حضرت كرد، پس حضرت نفرين كرد و فورى زن شد و فرج او فرج زن شد و ريش او ريخت

و غير آن زياد است

نفوذ اراده سيدالشهداعليه‌السلام در موجودات

همچنين مولى الاولين و الآخرين ابا عبدالله الحسينعليه‌السلام آب دهن انداخت به پيشانى حبابه والبيه كه مرض پيسى در او ظاهر شده بود، برطرف شد.

و احيا كرد زنى را كه وصيت نكرده بود، پس وصيت كرد و بعد از دنيا رفت

و عيادت فرمود عبدالله بن شداد را كه مبتلا به تب سختى بود، پس به ورود امامعليه‌السلام تب او برطرف شد. پس حضرت فرمود: قسم به خداوند كه خلق نكرده خدا چيزى را مگر آنكه امر كرده آن را كه اطاعت كند ما را.

و دو زن در طفل شيرخوارى نزاع مى كردند، حضرت فرمود: اى طفل ، سخن گو به اذن خدا. پس به سخن آمد و عرض كرد: آقا، من بچه اين و آن نيستم بلكه بچه فلان چوپان مى باشم پس امر فرمود سنگسار كردند آن زن را.

و غير اينها زياد است

نفوذ اراده امام سجادعليه‌السلام در خلايق

همچنين آقا زين العابدين و سيدالساجدينعليه‌السلام امر فرمود حجرالاسود را كه شهادت دهد به امامت آن حضرت نزد محمد بن حنفيه ، پس حجرالاسود فرمود: اى محمد، تسليم كن امر را به سوى پسر برادرت كه او حق است از تو و اوست امام تو.

فرمود امام سجادعليه‌السلام به منجمى : آيا نمى خواهى دلالت كنم تو را بر مردى كه از وقتى كه بر ما وارد شدى تا حال ، چهارده عالم را سير كرده هر عالمى سه مقابل دنيا و از جاى خود حركت نكرده ؟ عرض كرد: كيست ؟ فرمود: من و اگر بخواهى خبر دهم تو را به آنچه خورده اى و آنچه در خانه ذخيره نموده اى

و حبابه والبيه صد و سيزده سال از عمرش گذشته بود. حضرت دعا فرمود و جوانى او برگشت و اشاره به او فرمود، حايض شد همان وقت

حضرت به ابوخالد كابلى فرمود: فردا مرد ثروتمندى از شام مى آيد و دختر او ديوانه مى باشد. به او بگو: من دختر تو را به ده هزار درهم معالجه مى كنم پس آمد و فردا رفت و به امر امامعليه‌السلام به گوش او گفت : اى خبيث ، على بن الحسين مى فرمايد: دور شو از اين دختر. پس گفت و خوب شد.

سنگريزه را براى ام سليم ياقوت قرمز قرار داد.

ابوحمزه ثمالى نقل مى نمايد كه عبدالله بن عمر مشرف شد خدمت امام سجادعليه‌السلام عرض كرد: آقا، شما مى فرماييد كه يونس ‍ بن متى مبتلا به حبس شكم ماهى شد. براى توقفش در ولايت اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود: بلى ؛ مادرت به عزايت بنشيند! پس ‍ عرض كرد: به من نمايش بده

ابوحمزه مى گويد: پس چشمهاى من و او را بست پس ساعتى نگذشت امر فرمود چشمها را باز نموديم و خودمان را لب دريا ديديم و موجها در حركت بودند. پس احضار نمود ماهى را و عرض مى كرد: لبيك ! لبيك يا ولى الله ! حضرت فرمود: تو كيستى ؟ عرض كرد: من ماهى يونس هستم اى آقاى من ، خداوند هيچ پيغمبرى از آدم تا خاتم نفرستاد مگر آنكه ولايت شما را بر او عرضه داشت هر كس قبول كرد، سالم ماند و خلاص شد. و هر كس توقف كرد، مبتلا شد.

از جمله يونس گفت : چگونه ولايت كسى را كه نديدم قبول نمايم ؟! پس خدا به من وحى فرستاد كه يونس را فرو برم پس فرو بردم و چهل روز در شكم من ماند و ندا مى كرد: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين

قبول كردم ولايت على بن ابى طالب و ائمه از فرزندان او را. پس وقتى كه ايمان آورد امر كرد خدا مرا كه من او را بيرون اندازم ، پس ‍ بيرون انداختم

در قصه معروف مرد بلخى كه تحفه ها و هديه ها براى حضرت مى آورد، وقتى كه عيالش اظهار كرد كه شما اين تحفه ها و هديه ها را مى بريد و حضرت عوض آن به شما چيزى نمى دهد، وقتى كه مشرف شد خدمت امامعليه‌السلام و غذا ميل فرمودند، به دست امام آب ريخت ميان طشت ، پس ثلث آن پر شد، فرمود: چه مى بينى ؟ عرض كرد: آب امام فرمود: ياقوت احمر است پس فرمود: آب بريز. پس آب ريخت پس فرمود: چيست ؟ عرض كرد: آب است فرمود: اين زمرد است پس در مرتبه سوم آب ريخت ، دُرّ سفيد شد. و به امر امامعليه‌السلام آب سه جوهر گرانبها شد. فرمود: اينها را عوض تحفه ها و هديه ها براى عيالت ببر و عذر ما را بخواه و در آخر قصه كه عيال او فوت كرد، امر فرمود عزرائيل را كه روح او را برگرداند، پس برگردانيد و زنده شد.

نفوذ اراده امام باقرعليه‌السلام در خلايق

همچنين حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام پس از آن كه آن مرد شامى وفات كرد، حضرت او را زنده كرد و بعد از زنده شدن اظهار كرد، كه بعد از قبض روح من بانگ منادى را شنيدم كه ندا مى كرد: روح را برگردانيد؛ كه امام باقرعليه‌السلام امر فرموده است

و در ميان صحرا كه خيمه او را زدند، آمد نزد آن نخل و فرمود: اطعام كن ما را. پس رطب قرمز و زرد از آن ريخت و ميل فرمود.

و دست مبارك را به چشمهاى ابوبصير كه اعمى بود ماليد، خوب و بينا شد چنانكه همه را ديد. پس فرمود امامعليه‌السلام : اگر خواهى بينا باش و حسابت بر خدا باشد. و اگر خواهى مثل اول شوى و ثواب تو بهشت باشد. پس گفت : بهشت براى من بهتر است پس دست ماليد، مثل اول نابينا شد.

و فرمود امامعليه‌السلام : گمان مى كنيد ما شما را نمى بينيم و كلام شما را نمى شنويم ؟! بدگمانى كرديد! اگر اين طور باشد براى ما فضيلتى بر مردم نخواهد بود.

و نمايش دادن حضرت به جابر ملكوت زمين را و سير دادن او را به پنج عالم و غير اين زياد است ؛ اكتفا به همين مقدار مى شود.

نفوذ اراده امام صادقعليه‌السلام در ممكنات

همچنين امام به حق ناطق جعفر صادقعليه‌السلام فرمود به آن نخله خاويه - يعنى قطع شده -: اطعام كن ما را؛ رطبهاى مختلف الالوان از آن ريخت و خوردند و سير شدند.

در حال طواف ابوبصير عرض كرد: خدا همه اين خلق را مى آمرزد؟ فرمود: اكثر اينها بوزينه و خوك مى باشند. پس دست مبارك به چشم او كشيد، ديد مخالفان را به صورت بوزينه و خوك پس ترسيد. پس امام دو مرتبه دست كشيد مثل اول شد.

و با پاى مبارك زد به آن گاو مرده ، او را زنده كرد به اذن خداوند.

و فرمود: بياور كليد را. راوى مى گويد: كليد را به حضرت دادم پس به اراده آن حضرت شير شد. فرمود: بگير و نترس پس گرفتم باز مثل اول شد. و به اراده حضرت آتش تنور هارون مكى را نسوزانيد.

و پاى مبارك را زد به زمين و اراده فرمود، پس آب موجود شد مثل برف پس وضو گرفتند و نماز خواندند. و بعد از نماز فرمودند به راوى : اى داوود، ميل به رطب دارى ؟ عرض كرد: بلى و در آن محل چوب خرمايى بود پوسيده پس دست مبارك را زد به آن ، پس ‍ سبز شد و سى و دو نوع از انواع رطب داد. پس دست مبارك را زد و فرمود: برگرد به حالت اول پس شد آنچه فرمود.

و معجزات حضرت زياد است

نفوذ اراده امام كاظمعليه‌السلام در مخلوقات

همچنين آقا موسى الكاظمعليه‌السلام با دست مبارك صورت آن زن را كه به عقب سر برگشته بود برگردانيد به طرف رو و اصلاح فرمود. و به امر خود ابرها را حاضر نمود و ابرى كه ماءمور طالقان و ابر رحمت بود على بن صالح طالقانى را بر آن نشانيد و به آن امر فرمود او را به زمين طالقان برساند، به كمتر از چشم به هم زدن به طالقان رسيد.

و در مجلس هارون الرشيد شخصى شعبده بازى كرد و بى ادبى به حضرت كرد، حضرت به صورت شيرى كه در ديوار بود فرمود: بگير اى شير دشمن خدا را. پس به اراده حضرت شير شد و وارد در مجلس شد و او را دريد و خورد و اثرى از او باقى نماند. پس ‍ آن حضرت به قدرت خدا كه داشت هم خلق فرمود و هم روزى داد و هم عذاب فرمود.

و مثل پدر بزرگوارش پاى مبارك را به آن گاو مرده زد و او را زنده كرد.

و در مورد ديگر الاغ مرده را زنده كرد به اراده خود.

و معجزات آن حضرت زياد است و در بحار و غيره ضبط شده است

نفوذ اراده امام رضاعليه‌السلام در مخلوقات

همچنين آقا على بن موسى الرضاعليه‌السلام در صحرا با جماعتى كه در خدمت حضرت بودند تشنگى بر آنها غالب شد، اراده ايجاد آب كرد در موضع معين ، پس آب موجود شد و خوردند و سيراب شدند.

محمد بن فضيل به دو مرض مبتلا بود، يكى در پهلو و يكى در پا، اشاره به پهلوى او فرمود، به اراده حضرت خوب شد. و نسبت به پا اراده نفرمود و ترغيب به صبر نمود.

در قضيه استسقاى حضرت و آمدن باران و كلمات مداحين در مدح آن حضرت ، ملعونى فضيلت حضرت را انكار كرد و كلمات كفرآميز گفت و اظهار كرد به حضرت كه : اگر راست مى گويى زنده كن اين دو صورت شير را و مسلط كن بر من پس آن حضرت بر او غضب كرد و فرمود به آن دو صورت شير: بگيريد اين فاجر را! و به اراده حضرت آمدند و او را ربودند و اثرى از او باقى نماند و اين ماجرا معروف و مشهور است

نفوذ اراده امام جوادعليه‌السلام در ممكنات

همچنين آقا ابوجعفر الجوادعليه‌السلام وقتى كه در گهواره بود محمد بن ميمون نامه حضرت رضاعليه‌السلام را براى او آورد و حال آنكه اعمى بود، حضرت جوادعليه‌السلام دست مبارك را بر چشمهاى او كشيد، به يك اراده چشم او خوب شد.

و ايضا بادى در زانوى كنيزى واقع شده بود، حضرت از روى لباس دست به زانوى او ماليدند، خوب شد.

و همچنين چشمهاى محمد بن سنان را شفا داد و حضرت رضاعليه‌السلام امر فرمود كه مخفى نما اين را. و تا مدتى كه مخفى نمود خوب بود، بعد كه ظاهر نمود برگشت درد.

و به اراده حضرت عصاى در دستش شهادت به امامت او داد.

و غير اينها زياد است

نفوذ اراده امام هادىعليه‌السلام در خلايق

همچنين آقا ابوالحسن على الهادىعليه‌السلام صالح بن سعيد به ايشان عرض كرد: آقا شما را اذيت كردند و جاى دادند در محل فقرا. پس حضرت به يك اشاره و اراده باغهاى خرم فرح انگيز دلربا كه در او بود حوريه هاى خوشبو و ولدان خوشرو مثل لؤ لؤ مكنون و مرغان و آهوان خوش منظر به او ارائه داد و فرمود: هر جا باشم اينها با ما و نوكران مايند.

و آن سنگريزه را در دهان خود مكيده و بيرون كرد و بعد ابوهاشم جعفرى به دهن گذاشت گفت : والله از جاى خود حركت نكردم تا به هفتاد و سه لغت سخن مى گويم

و يك مقدار سنگريزه از زمين برداشت و اراده فرمود، طلاى احمر شد و به ابوهاشم لطف فرمود.

در مجلس متوكل شعبده بازى نانها را ترتيب داد به طورى كه وقتى امام خواست نان بردارد، نان پريد. و اهل مجلس خنديدند. پس ‍ حضرت دست مبارك را به آن صورت شير كه در پرده بود زد و فرمود: بگير او را! پس يكمرتبه شيرى شد درنده و از جاى جست و آن خبيث را بلعيد و اثرى از او باقى نماند و او ديگر ديده نشد.

در مجلس متوكل پرنده ها از چهار طرف صدا مى كردند به طورى كه مردم كلمات يكديگر را نمى شنيدند. حضرت وارد شد و به اراده و تصرف امام ، تمام ساكت و صامت شدند تا آنكه حضرت خارج شد، بعد پرنده ها مشغول آواز شدند.

نفوذ اراده امام عسكرىعليه‌السلام در مقدورات

همچنين آقا امام حسن عسكرىعليه‌السلام به يك اراده آن اسب چموش را كه احدى قدرت نزديك شدن به او را نداشت ، رام و ذليل نمود.

احمد بن اسحاق عرض كرد: آقا، من نمى توانم به پهلوى راست بخوابم ، بايد به پهلوى چپ بخوابم و خيلى افسرده ام جهت اين قسمت ؛ چون خواب منافقين است پس حضرت دست راست به پهلوى چپ او و دست چپ به پهلوى راست او سه مرتبه كشيد. احمد گفت : من ديگر به پهلوى چپ نتوانستم بخوابم

و معجزات حضرت و همچنين معجزات آقا امام زمان ولى عصرعليه‌السلام و على آبائه الطاهرين از حد و عد خارج است و قدرت بر احصاى آن نيست

آرى ؛ اين بزرگواران بر هر چيزى دانا و توانا هستند و بر آنها هيچ ذره اى مخفى نيست

و اصحاب آن بزرگواران كه تابع صرف آنها بودند، به مقامات و كرامات عاليه رسيدند؛ مانند سلمان و ميثم تمار و رشيد هجرى و حبيب بن مظاهر اسدى و ابو حمزه ثمالى و جابر جعفى و امثال آنها.

و در هر زمان از قبور مقدسه ائمهعليهم‌السلام معجزات و كراماتى ظاهر مى شود كه كتابها در خصوص آنها نوشته شده و اين مختصر گنجايش ذكر آنها را ندارد.(١٩)

اينك به ذكر مطالبى كه اساس تمام علوم و كمالات پيامبر و ائمهعليه‌السلام م مى باشد مى پردازيم

٧٢ حرف اسم اعظم نزد پيامبر و ائمه ماعليهم‌السلام است

اسم اعظم خداوند عزوجل هفتاد و سه حرف است و چنانكه امام باقر و امام صادقعليهما‌السلام در روايات كثيره فرموده اند:

نزد حضرت آدمعليه‌السلام بيست و پنج حرف بود.

نزد حضرت نوحعليه‌السلام بيست و پنج حرف بود. و در بعضى روايات پانزده حرف فرمودند.

نزد حضرت ابراهيمعليه‌السلام هشت حرف بود.

نزد حضرت موسىعليه‌السلام چهار حرف بود.

نزد آصف بن برخيا وصى حضرت سليمانعليه‌السلام يك حرف بود كه به آن زمين را شكافت و تخت بلقيس را به يك چشم به هم زدن از شهر سبا براى حضرت سليمانعليه‌السلام حاضر كرد و بعد زمين را مثل اول نمود.

نزد حضرت عيسىعليه‌السلام دو حرف بود كه به آن دو حرف مرده ها را زنده مى كرد، و پيس و كور مادرزاد را شفا مى داد، و از گل صورت مرغ درست مى كرد و مى دميد مرغ مى شد و مى پريد. و بقيه معجزاتش به اين دو حرف بود.

نزد پيامبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هفتاد و دو حرف از آن مى باشد. و يك حرف نزد خدا مخفى است

و تمام آنچه پيغمبر مى داند نزد ائمه اثنا عشرعليه‌السلام م مى باشد. و آنانند وارث پيغمبران(٢٠)

تمام كتب و آثار انبيا نزد ائمهعليهم‌السلام است

تمام كتابهايى كه از آسمان بر پيغمبران نازل شده و تمام علوم و آثار انبيا، صحف آدمعليه‌السلام و ادريسعليه‌السلام و ابراهيمعليه‌السلام و تورات موسىعليه‌السلام و انجيل عيسىعليه‌السلام و زبور داوودعليه‌السلام و عصاى موسىعليه‌السلام و آن سنگى كه عصا را به آن مى زد و دوازده چشمه ظاهر مى شد، و تابوت بنى اسرائيل ، و پيرهن يوسفعليه‌السلام و انگشتر سليمانعليه‌السلام و غير آن هر چه داشتند تمام نزد پيغمبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جمع و تمام نزد ائمهعليه‌السلام م اجمعين مى باشد.

در كتاب شريف كافى باب آنكه ائمهعليهم‌السلام وارث علم پيغمبر و جميع انبيا و اوصيا مى باشند، هفت روايت كه دليل بر اين است نقل مى فرمايد. از جمله از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: به درستى كه خداى عزوجل عطا نفرموده پيغمبران را چيزى مگر آنكه آن را به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عطا فرموده و فرمود: به تحقيق كه عطا كرده شده محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جميع آنچه به پيغمبران داده شده و نزد ماست صحفى كه خدا فرموده ؛ صحف ابراهيم و موسى(٢١)

علوم ملائكه و انبيا و آثار آنان نزد ائمهعليهم‌السلام جمع است

براى خداوند عزوجل دو علم است ؛ يك علم مخزون و مكنون كه احدى نمى داند آن را مگر ذات مقدس ، و علمى ديگر كه به ملائكه مقربين و انبيا و مرسلين تعليم فرموده و ائمهعليه‌السلام م تمام آن را مى دانند.

در كتاب كافى به سند خود از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: به درستى كه براى خداى عزوجل دو علم است يكى علمى است مكنون و مخزون كه احدى نمى داند آن را مگر خودش جل و علا. و از او مى باشد بدا. و علمى است كه تعليم فرموده به ملائكه و انبيا و مرسلين ، پس ما مى دانيم آن را.

و در باب آنكه ائمه مى دانند جميع علومى كه به ملائكه و انبيا رسيده ، پنج روايت نقل كرده كه دليل بر اين است

و در بصائر به سند خود از جعفر بن بشير از امام جوادعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: براى خداوند دو علم است ؛ علمى است مبذول ، و علمى است مكنون پس اما مبذول ، پس نيست چيزى كه مى دانند آن را ملائكه و رسولان مگر آنكه ما مى دانيم آن را. و اما مكنون پس آن نزد خداوند است(٢٢)

علم رسول الله و ائمهعليه‌السلام م زياد مى شود

پيغمبر و ائمهعليه‌السلام م شب و روز علم آنها زياد مى شود و براى آنها حادث مى شود علمهايى كه نمى دانستند؛ خصوص شب و روز جمعه هر چه به امام وقت تعليم مى شود، اول به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام قبل تعليم مى شود، بعد به امام متاءخر. خلاصه روز به روز و ساعت به ساعت در ترقى و ازدياد هستند.

قال تعالى :( وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ) - الايه يعنى : بگو اى پيغمبر: اى پروردگار من ، زياد كن علم مرا.

در كتاب كافى در باب آنكه اگر ائمهعليهم‌السلام زياد نشود علم آنها، هر آينه تمام خواهند نمود علم را، پنج روايت نقل فرموده از امام باقر و امام صادقعليه‌السلام ما كه فرمودند «لولا انا نزداد لاءنفدنا» يعنى : اگر در ما زياد نشود، هر آينه تمام مى كرديم

زراره عرض كرد. خدمت امام باقرعليه‌السلام : زياد كرده مى شويد چيزى را كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمى داند؟ وقت زياد شدن عرضه مى شود به پيغمبر پس به ائمه اى كه قبل از ما بودند، بعد به ما مى رسد.

فرمود امام صادقعليه‌السلام : خارج نمى شود چيزى از نزد خداوند تعالى تا آنكه ابتدا مى شود به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس به اميرالمؤ منينعليه‌السلام پس به امام بعد از امام ، تا آنكه امام آخر اعلم از امام قبل نشود.

در كافى در باب ديگر كه ائمهعليهم‌السلام شبهاى جمعه زياد مى كنند، سه روايت نقل كرده كه : شبهاى جمعه ارواح طيبه طاهره پيغمبر و ائمهعليه‌السلام م به عرش مى روند و طواف مى كنند هفت مرتبه و نزد هر قائمه از قائمه هاى عرش دو ركعت نماز مى خوانند، پس برمى گردند با علمى زياد شده و اگر اين نبود تمام مى كردند علم را.(٢٣)

و از مطالب گذشته كه از مسلمات روايات متواترات مى باشد و شك و شبهه اى در او نيست و هر يك شاهد و مؤ يد ديگرى است ، استفاده مى شود كه :

پيغمبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خلفاى او ائمه هادين مهديينعليه‌السلام م اجمعين داناترين كل مخلوقات آسمانى و زمينى و تواناترين كل موجودات مى باشند. و تمام كمالات در علم و قدرت جمع است و اين هر دو صفت در آنها به نحو اتم و اكمل و اوفى مى باشد. و در مخلوق خلقى نيست ، هر كس و هر چه باشد، مگر آنكه به درجه آنها نمى رسد، بلكه علم جميع خلايق به علم آنها مثل نسبت قطره است به دريا؛ همان طورى كه آن ملك به خضر پيغمبرعليه‌السلام فرمود.(٢٤)

پس ايشانند اعلم كل مخلوقات و افضل و اشرف كل موجودات و هيچ چيز بر آنها مخفى نيست و واجب است اطاعت آنها بر كل ممكنات و تمام موجودات رعيت آنها مى باشند و خداوند آنها را رياست داده بر تمام مخلوقات و خداوند اجل است كه رياست تامه و خلافت عامه به كسى بدهد و حالات افراد رعيت را بر آنها مخفى گذارد و لغات آنها را به او نفهماند. لذا در روايات زيادى وارد شده كه ملكوت آسمانها و زمينها بر آنها عرضه داشته شده و عالمند به آنچه گذشته و آنچه بيايد تا روز قيامت و تمام لغات افراد بشر و حيوانات را مى دانند و هيچ صوتى بر آنها مخفى نيست

و ايشانند خزانه علم خداوند و حمله عرش پروردگار. و نزد آنها كتابهايى مى باشد كه در آن اسامى پادشاهان روى زمين تا آخر دنيا مى باشد. و اسامى اهل بهشت و جهنم را مى دانند. و هر كس را مى دانند كه اهل ايمان است يا اهل كفر و مقدرات او چيست و كى مى ميرد و بعدا چه مى كند.

و شهداى خداوند تعالى مى باشند بر خلق خداوند جل جلاله و اركان خلقند و علامتهاى حق و حقيقت و ميزان عدالت و سعادتند. و اهل ذكرند كه خداوند در قرآن امر به سوال از آنها فرموده كه فرمود:

( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ .)

و آنهايند ملجاء و پناهگاه كل مخلوقات و صاحبان شب قدر كه ملائكه و روح بر آنها نازل مى شوند. و ايشانند صاحبان انوار الهى

و تمام اينها كه به عرض خوانندگان رساندم ، مفاد روايات متواترات است

علم همه چيز در امامعليه‌السلام احصا شده است

قال تعالى( وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ ) .

و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز غدير در آن خطبه مفصله فرمود: اى جماعتهاى مردم ، هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند عزوجل احصا كرده آن را در من و هر علمى كه من عالم شدم ، احصا و ضبط كردم من آن را در متقين از اولاد اميرالمؤ منينعليه‌السلام و هيچ علمى نيست مگر آنكه تعليم كردم علىعليه‌السلام را و اوست امام مبين

و در روايت معانى الاخبار از امام باقرعليه‌السلام از پدرش از جدشعليه‌السلام م نقل است كه فرمود: وقتى كه اين آيه نازل شد ابوبكر و عمر حركت كردند و عرض كردند: يا رسول الله ، آن تورات است ؟ فرمودند: نه عرض كردند: انجيل است ؟ فرمود نه عرض كرند: قرآن است ؟ فرمود: نه پس اميرالمؤ منينعليه‌السلام ظاهر شد، پس فرمود رسول الله : اين است آن امامى كه احصا كرده خداوند عزوجل در او علم هر چيزى را.

و در كتاب تفسير قمى از ابن عباس نقل كرده از مولا اميرالمؤ منينعليه‌السلام كه فرمود: منم والله امام مبين ؛ بيان مى كنم حق را از باطل(٢٥)

خلقت نورانى اهل بيتعليهم‌السلام

بدانيد كه خداوند تبارك و تعالى بود و هيچ چيزى با او نبود. و چون اراده فرمود خلق فرمايد، اول چيزى كه ايجاد فرمود تكلم فرمود به كلمه اى ، پس آن نورى شد و از آن ، نور محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت و ائمه دينعليهم‌السلام را خلق فرمود. پس ‍ تكلم فرمود به كلمه اى ديگر، پس شد روح پس آن را ساكن در نور كرد و جاى داد در ابدان مقدسه آنها، پس شدند اشباح نور و تسبيح و تقديس و تكبير و تحميد مى نمودند. و هيچ چيز با آنها نبود؛ نه آسمانى و نه زمينى و نه عرشى و نه كرسى و نه لوح و نه قلم و نه خورشيد و نه ماهى و نه ملكى و نه خلقى غير آنها.

پس به همين طور مشغول عبادت بودند تا مدتهاى طولانى كه مقدار آنرا خدا مى داند و قابل احصا و عد نيست در عقول ما. آنگاه از نور مقدس پيامبر عرش و كرسى را خلق فرمود، و از نور اميرالمؤ منينعليه‌السلام تمام ملائكه مقربين را خلق فرمود. و از نور حضرت زهراعليها‌السلام آسمانها و زمينها را خلق فرمود. و از نور حضرت مجتبىعليه‌السلام خورشيد و ماه را خلق نمود. و از نور سيدالشهداعليه‌السلام بهشت و حورالعين را خلق كرد.

و تمام اشيا به ذات خود نورى ندارند و مظلم الذات مى باشند و به نور آن وجودات مقدسه موجودات روشن شده اند.

و نور مقدس آنان بود كه در كوه طور به اندازه اى كه روشنايى از سوراخ سوزن بيرون مى شود، براى حضرت موسى تجلى كرد و كوه پراكنده شد و زمين به لرزه در آمد و حضرت موسىعليه‌السلام افتاد و غش كرد.

و نور مقدس آنها چراغى است كه خداوند در عالم مخلوقات روشن فرموده و احاطه دارد بر جميع مخلوقات و خداوند تعالى در قرآن مجيد تعبير از آن به «سراج منير» فرموده است

و نور علم و عقل و فهم و شعور از نور آنها اقتباس شده است و ظهور هر چيزى به نور مقدس آنان مى باشد. و آيات نور بيان انوار مقدسه آنهاست

چنانكه در روايات متواترات تصريح به آن شده است

صفاتى چند از امامعليه‌السلام و عظمت مقام آنان

به واسطه شرافت و فضيلتى كه خداوند جل و علا به آنها لطف فرموده است ، آنها را به خود نسبت داده مثل خانه كعبه كه به واسطه شرافت آن ، خداوند به خودش نسبت داده و فرموده : «بيت الله الحرام»؛ يعنى : خانه خداوند تعالى

همان طورى كه عقلا مانعى ندارد كه خاك و سنگ را خدا به آن شرافتى دهد پس به خود نسبت دهد، همچنين چشم و گوش و دست آنان را خدا شرافت دهد و به خود نسبت دهد پس بگويد عين الله و اذن الله و يد الله و غيره پس چشم آنها چشم خداوند تعالى شده است كه همه خلايق گذشته و آينده نزد آنها واضح و آشكار است و هيچ چيز از انظار آنها غايب نيست و مى بينند و مشاهده مى كنند جميع ممكنات را همان طورى كه ما سكه اى را در كف دست خود مشاهده مى كنيم چنانكه امام صادقعليه‌السلام در روايات مستفيضه كافى تصريح به آن فرموده است

و گوش شنواى آنان گوش شنواى خداوند جل جلاله شده است و اصوات خلايق و خطورات قلبيه ، تمام را مى شنوند و بر گوش ‍ آنان چيزى مخفى نيست

و زبان آنان زبان خدا شده كه گويا در عالم خلق كه هر چه بگويند حق است و از جانب حق تعالى گويند.

و دست آنان دست خدا شده كه در عالم مبسوط است به رحمت و نعمت و قلوب مقدسه آنان ظرف اراده و مشيت خداست كه هر چه بخواهند خدا خواسته است و آيه شريفه : «و ما تشاؤ ون الا ان يشاء الله» مخصوص آنهاست و احدى با آنها در اين فضيلت شركت ندارند. چنانكه در روايات بيان آن شده است و به هر كارى قدرت دارند. و خون آنها خون خدا شده است

پس ايشانند: عين الله الناظره فى خلقه ، و اذن الله السامعه ، و لسانه الناطق فى خلقه ، و يد الله الباسطه على خلقه بالراءفه و الرحمه ، و جنب الله تعالى ، و وجه الله الباقى الذى لا يفنى و بنوره اضاء كل شى ء و باب الله الذى منه يؤ تى ، و مقاماته التى لا تعطيل لها، و حجاب الله الذين يحجبون من اراد الله من غير طريقهم فيضلونه عن الطريق ، و نفس الله القائمه بالسنن ، و ثار الله و ابن ثاره ، و آيات الله و بيناته ، و كتابه الناطق (كه همه علوم در قلوب مقدسه آنان ثبت و ضبط شده است) و فضل الله تعالى و رحمته و نعمته ، و حبل الله المتين و صراطه المستقيم الذى من سلك غيره اضله الله تعالى و ختم على قلبه و جعل على سمعه و بصره غشاوة فلا يقتبس من نور معارف القرآن جزاء لطلبه العلم و المعرفه من غير الباب الذى فتحه الله لخلقه ، و كلمات الله تعالى و حرمات الله و شعائر الله و جلال الله و كرامته على خلقه ، و خزان الله فى ارضه و سمائه و خلقه ، حزب الله و بقيه الله و بيت الله الحقيقى و كعبته و قبلته و خزان علم الله و حملة عرشه(١٨)

قال الصادقعليه‌السلام فى ضمن زياره ابى عبدالله الحسينعليه‌السلام المرويه فى الكافى و التهذيب و غيرهما: اراده الرب فى مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم

و در بحار ج ١٥/ ٨ فى حديث المعراج قالت الملائكه لرسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : فما نزل من الله فاليكم و ما صعد الى الله فمن عندكم

پس بيعت با آنها بيعت با خداست و اطاعت آنان اطاعت خداست و معصيت آنان معصيت خداست و حكم آنها حكم خداست و زيارت آنان زيارت خداست و محبت آنان محبت خداست و دشمنى با آنان دشمنى با خداست و اراده آنان اراده خداست و مشيت آنان مشيت خداست

و خداوند عزوجل واجب فرمود تكوينا بر تمام موجودات و مخلوقات كه بايد در تحت فرمان و اراده آنان باشند. و اين است ولايت و رياست كليه بر كل ممكنات هر چه بخواهند بشود. و نمى خواهند مگر آنچه خدا بخواهد و سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر خدا كار مى كنند. عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون

نفوذ اراده پيامبر و ائمهعليه‌السلام م در موجودات

لذا پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشاره فرمود به ماه پس شق شد؛ و به آن درختان خرما، پس متفرق شدند؛ و به سنگريزه ، پس گويا شد؛ و به سوسمار، پس تكلم نمود و شهادت به رسالت داد؛ و به آن چوب ، پس شمشير شد؛ و به آن درخت ، پس آمده و سجده كرد؛ و به سنگ و كلوخ و هر چه اطراف او بودند، پس شهادت به رسالت او دادند؛ و به كوه ، پس ساكن شد؛ و به آن چوب ، پس چراغ روشن شد؛ و به حيوانات ، پس اقرار به رسالت و اظهار حاجت نمودند؛ و غير آن از معجزات آن سرور كه از احصا و عد ما خارج است

و تفصيل تمام آنچه گفتيم و بگوييم در بحار در ابواب معجزات مذكور است

نفوذ اراده اميرالمؤ منينعليه‌السلام در موجودات

همچنين ولى الله على خلقه اميرالمؤ منينعليه‌السلام اشاره فرمود به خورشيدِ غروب كرده ، پس برگشت و با او تكلم فرمود.

۱ - نفوذ اراده حضرت مجتبىعليه‌السلام در مخلوقات

و به آن خارجى فرمود: اخساء - و اين خطاب به سگ است يعنى : گم شو- پس سر او سر سگ شد؛ و به آن ناصبى ديگر، پس سگ سياه شد. پس اظهار ذلت كرد، رحمت او را فرا گرفت و آدم شد.

و فرمود به آن ميت دفن شده : برخيز به اذن خدا. پس برخاست و نشست بر سر قبر. و مكرر مرده هايى زنده كرد.

و كلامى به گوش فرمود و آب دهن خود در دهان او انداخت ، فورى حافظ تمام قرآن شد بعد از آنكه هيچ قرآن را ياد نداشت مگر سوره اى كه در نماز مى خواند.

و دست مبارك را زد به آن درخت خشك شده كه پوست آن ريخته شده بود و فرمود: بشو به اذن خدا درخت سبز ميوه دهنده پس ‍ فورى سبز و خرم شد و ميوه داد.

و اشاره به آن درخت انار خشك شده كرد، پس سبز شد و انار داد.

و چوب زردى زد به فرات و فرمود: منفجر شو. پس دوازده چشمه شد هر چشمه اى مثل كوهى

و زلزله اى واقع شد، پس دست مبارك را زد به زمين و آرام كرد آن را و فرمود: ساكن شو. پس ساكن شد.

و يك قبضه سنگريزه برداشت و اراده فرمود جواهر شد.

و وارد شد بر رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حال آنكه مبتلا به تب شديدى بود، پس دست مبارك بر سينه پيامبر گذاشت و فرمود: اى ام ملدم (اسم تب است) خارج شو از بدن پيامبر. پس خارج شد از بدن پيامبر. پس پيامبر حركت كرد و فرمود: يا على ، خدا تو را فضيلت داده به خصلتهايى كه از آن جمله است كه تمام دردها در فرمان تو است ، پس نيست چيزى كه آن را زجر و دفع كنى مگر آنكه منزجر و مندفع شود.

و غير آن زياد است

نفوذ اراده حضرت مجتبىعليه‌السلام در مخلوقات

همچنين ابو محمدالحسن المجتبىعليه‌السلام به آن مرد شامى فرمود: برخيز اى زن ! آيا حيا نمى كنى كه بين مردها مى نشينى ؟! پس فورى زن شد و زوجه او مرد شد و مجامعت كردند فرزندى خنثى متولد شد.

و مرد ديگر از بنى اميه كه جسارت و بى ادبى در مجلس معاويه به آن حضرت كرد، پس حضرت نفرين كرد و فورى زن شد و فرج او فرج زن شد و ريش او ريخت

و غير آن زياد است

نفوذ اراده سيدالشهداعليه‌السلام در موجودات

همچنين مولى الاولين و الآخرين ابا عبدالله الحسينعليه‌السلام آب دهن انداخت به پيشانى حبابه والبيه كه مرض پيسى در او ظاهر شده بود، برطرف شد.

و احيا كرد زنى را كه وصيت نكرده بود، پس وصيت كرد و بعد از دنيا رفت

و عيادت فرمود عبدالله بن شداد را كه مبتلا به تب سختى بود، پس به ورود امامعليه‌السلام تب او برطرف شد. پس حضرت فرمود: قسم به خداوند كه خلق نكرده خدا چيزى را مگر آنكه امر كرده آن را كه اطاعت كند ما را.

و دو زن در طفل شيرخوارى نزاع مى كردند، حضرت فرمود: اى طفل ، سخن گو به اذن خدا. پس به سخن آمد و عرض كرد: آقا، من بچه اين و آن نيستم بلكه بچه فلان چوپان مى باشم پس امر فرمود سنگسار كردند آن زن را.

و غير اينها زياد است

نفوذ اراده امام سجادعليه‌السلام در خلايق

همچنين آقا زين العابدين و سيدالساجدينعليه‌السلام امر فرمود حجرالاسود را كه شهادت دهد به امامت آن حضرت نزد محمد بن حنفيه ، پس حجرالاسود فرمود: اى محمد، تسليم كن امر را به سوى پسر برادرت كه او حق است از تو و اوست امام تو.

فرمود امام سجادعليه‌السلام به منجمى : آيا نمى خواهى دلالت كنم تو را بر مردى كه از وقتى كه بر ما وارد شدى تا حال ، چهارده عالم را سير كرده هر عالمى سه مقابل دنيا و از جاى خود حركت نكرده ؟ عرض كرد: كيست ؟ فرمود: من و اگر بخواهى خبر دهم تو را به آنچه خورده اى و آنچه در خانه ذخيره نموده اى

و حبابه والبيه صد و سيزده سال از عمرش گذشته بود. حضرت دعا فرمود و جوانى او برگشت و اشاره به او فرمود، حايض شد همان وقت

حضرت به ابوخالد كابلى فرمود: فردا مرد ثروتمندى از شام مى آيد و دختر او ديوانه مى باشد. به او بگو: من دختر تو را به ده هزار درهم معالجه مى كنم پس آمد و فردا رفت و به امر امامعليه‌السلام به گوش او گفت : اى خبيث ، على بن الحسين مى فرمايد: دور شو از اين دختر. پس گفت و خوب شد.

سنگريزه را براى ام سليم ياقوت قرمز قرار داد.

ابوحمزه ثمالى نقل مى نمايد كه عبدالله بن عمر مشرف شد خدمت امام سجادعليه‌السلام عرض كرد: آقا، شما مى فرماييد كه يونس ‍ بن متى مبتلا به حبس شكم ماهى شد. براى توقفش در ولايت اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود: بلى ؛ مادرت به عزايت بنشيند! پس ‍ عرض كرد: به من نمايش بده

ابوحمزه مى گويد: پس چشمهاى من و او را بست پس ساعتى نگذشت امر فرمود چشمها را باز نموديم و خودمان را لب دريا ديديم و موجها در حركت بودند. پس احضار نمود ماهى را و عرض مى كرد: لبيك ! لبيك يا ولى الله ! حضرت فرمود: تو كيستى ؟ عرض كرد: من ماهى يونس هستم اى آقاى من ، خداوند هيچ پيغمبرى از آدم تا خاتم نفرستاد مگر آنكه ولايت شما را بر او عرضه داشت هر كس قبول كرد، سالم ماند و خلاص شد. و هر كس توقف كرد، مبتلا شد.

از جمله يونس گفت : چگونه ولايت كسى را كه نديدم قبول نمايم ؟! پس خدا به من وحى فرستاد كه يونس را فرو برم پس فرو بردم و چهل روز در شكم من ماند و ندا مى كرد: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين

قبول كردم ولايت على بن ابى طالب و ائمه از فرزندان او را. پس وقتى كه ايمان آورد امر كرد خدا مرا كه من او را بيرون اندازم ، پس ‍ بيرون انداختم

در قصه معروف مرد بلخى كه تحفه ها و هديه ها براى حضرت مى آورد، وقتى كه عيالش اظهار كرد كه شما اين تحفه ها و هديه ها را مى بريد و حضرت عوض آن به شما چيزى نمى دهد، وقتى كه مشرف شد خدمت امامعليه‌السلام و غذا ميل فرمودند، به دست امام آب ريخت ميان طشت ، پس ثلث آن پر شد، فرمود: چه مى بينى ؟ عرض كرد: آب امام فرمود: ياقوت احمر است پس فرمود: آب بريز. پس آب ريخت پس فرمود: چيست ؟ عرض كرد: آب است فرمود: اين زمرد است پس در مرتبه سوم آب ريخت ، دُرّ سفيد شد. و به امر امامعليه‌السلام آب سه جوهر گرانبها شد. فرمود: اينها را عوض تحفه ها و هديه ها براى عيالت ببر و عذر ما را بخواه و در آخر قصه كه عيال او فوت كرد، امر فرمود عزرائيل را كه روح او را برگرداند، پس برگردانيد و زنده شد.

نفوذ اراده امام باقرعليه‌السلام در خلايق

همچنين حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام پس از آن كه آن مرد شامى وفات كرد، حضرت او را زنده كرد و بعد از زنده شدن اظهار كرد، كه بعد از قبض روح من بانگ منادى را شنيدم كه ندا مى كرد: روح را برگردانيد؛ كه امام باقرعليه‌السلام امر فرموده است

و در ميان صحرا كه خيمه او را زدند، آمد نزد آن نخل و فرمود: اطعام كن ما را. پس رطب قرمز و زرد از آن ريخت و ميل فرمود.

و دست مبارك را به چشمهاى ابوبصير كه اعمى بود ماليد، خوب و بينا شد چنانكه همه را ديد. پس فرمود امامعليه‌السلام : اگر خواهى بينا باش و حسابت بر خدا باشد. و اگر خواهى مثل اول شوى و ثواب تو بهشت باشد. پس گفت : بهشت براى من بهتر است پس دست ماليد، مثل اول نابينا شد.

و فرمود امامعليه‌السلام : گمان مى كنيد ما شما را نمى بينيم و كلام شما را نمى شنويم ؟! بدگمانى كرديد! اگر اين طور باشد براى ما فضيلتى بر مردم نخواهد بود.

و نمايش دادن حضرت به جابر ملكوت زمين را و سير دادن او را به پنج عالم و غير اين زياد است ؛ اكتفا به همين مقدار مى شود.

نفوذ اراده امام صادقعليه‌السلام در ممكنات

همچنين امام به حق ناطق جعفر صادقعليه‌السلام فرمود به آن نخله خاويه - يعنى قطع شده -: اطعام كن ما را؛ رطبهاى مختلف الالوان از آن ريخت و خوردند و سير شدند.

در حال طواف ابوبصير عرض كرد: خدا همه اين خلق را مى آمرزد؟ فرمود: اكثر اينها بوزينه و خوك مى باشند. پس دست مبارك به چشم او كشيد، ديد مخالفان را به صورت بوزينه و خوك پس ترسيد. پس امام دو مرتبه دست كشيد مثل اول شد.

و با پاى مبارك زد به آن گاو مرده ، او را زنده كرد به اذن خداوند.

و فرمود: بياور كليد را. راوى مى گويد: كليد را به حضرت دادم پس به اراده آن حضرت شير شد. فرمود: بگير و نترس پس گرفتم باز مثل اول شد. و به اراده حضرت آتش تنور هارون مكى را نسوزانيد.

و پاى مبارك را زد به زمين و اراده فرمود، پس آب موجود شد مثل برف پس وضو گرفتند و نماز خواندند. و بعد از نماز فرمودند به راوى : اى داوود، ميل به رطب دارى ؟ عرض كرد: بلى و در آن محل چوب خرمايى بود پوسيده پس دست مبارك را زد به آن ، پس ‍ سبز شد و سى و دو نوع از انواع رطب داد. پس دست مبارك را زد و فرمود: برگرد به حالت اول پس شد آنچه فرمود.

و معجزات حضرت زياد است

نفوذ اراده امام كاظمعليه‌السلام در مخلوقات

همچنين آقا موسى الكاظمعليه‌السلام با دست مبارك صورت آن زن را كه به عقب سر برگشته بود برگردانيد به طرف رو و اصلاح فرمود. و به امر خود ابرها را حاضر نمود و ابرى كه ماءمور طالقان و ابر رحمت بود على بن صالح طالقانى را بر آن نشانيد و به آن امر فرمود او را به زمين طالقان برساند، به كمتر از چشم به هم زدن به طالقان رسيد.

و در مجلس هارون الرشيد شخصى شعبده بازى كرد و بى ادبى به حضرت كرد، حضرت به صورت شيرى كه در ديوار بود فرمود: بگير اى شير دشمن خدا را. پس به اراده حضرت شير شد و وارد در مجلس شد و او را دريد و خورد و اثرى از او باقى نماند. پس ‍ آن حضرت به قدرت خدا كه داشت هم خلق فرمود و هم روزى داد و هم عذاب فرمود.

و مثل پدر بزرگوارش پاى مبارك را به آن گاو مرده زد و او را زنده كرد.

و در مورد ديگر الاغ مرده را زنده كرد به اراده خود.

و معجزات آن حضرت زياد است و در بحار و غيره ضبط شده است

نفوذ اراده امام رضاعليه‌السلام در مخلوقات

همچنين آقا على بن موسى الرضاعليه‌السلام در صحرا با جماعتى كه در خدمت حضرت بودند تشنگى بر آنها غالب شد، اراده ايجاد آب كرد در موضع معين ، پس آب موجود شد و خوردند و سيراب شدند.

محمد بن فضيل به دو مرض مبتلا بود، يكى در پهلو و يكى در پا، اشاره به پهلوى او فرمود، به اراده حضرت خوب شد. و نسبت به پا اراده نفرمود و ترغيب به صبر نمود.

در قضيه استسقاى حضرت و آمدن باران و كلمات مداحين در مدح آن حضرت ، ملعونى فضيلت حضرت را انكار كرد و كلمات كفرآميز گفت و اظهار كرد به حضرت كه : اگر راست مى گويى زنده كن اين دو صورت شير را و مسلط كن بر من پس آن حضرت بر او غضب كرد و فرمود به آن دو صورت شير: بگيريد اين فاجر را! و به اراده حضرت آمدند و او را ربودند و اثرى از او باقى نماند و اين ماجرا معروف و مشهور است

نفوذ اراده امام جوادعليه‌السلام در ممكنات

همچنين آقا ابوجعفر الجوادعليه‌السلام وقتى كه در گهواره بود محمد بن ميمون نامه حضرت رضاعليه‌السلام را براى او آورد و حال آنكه اعمى بود، حضرت جوادعليه‌السلام دست مبارك را بر چشمهاى او كشيد، به يك اراده چشم او خوب شد.

و ايضا بادى در زانوى كنيزى واقع شده بود، حضرت از روى لباس دست به زانوى او ماليدند، خوب شد.

و همچنين چشمهاى محمد بن سنان را شفا داد و حضرت رضاعليه‌السلام امر فرمود كه مخفى نما اين را. و تا مدتى كه مخفى نمود خوب بود، بعد كه ظاهر نمود برگشت درد.

و به اراده حضرت عصاى در دستش شهادت به امامت او داد.

و غير اينها زياد است

نفوذ اراده امام هادىعليه‌السلام در خلايق

همچنين آقا ابوالحسن على الهادىعليه‌السلام صالح بن سعيد به ايشان عرض كرد: آقا شما را اذيت كردند و جاى دادند در محل فقرا. پس حضرت به يك اشاره و اراده باغهاى خرم فرح انگيز دلربا كه در او بود حوريه هاى خوشبو و ولدان خوشرو مثل لؤ لؤ مكنون و مرغان و آهوان خوش منظر به او ارائه داد و فرمود: هر جا باشم اينها با ما و نوكران مايند.

و آن سنگريزه را در دهان خود مكيده و بيرون كرد و بعد ابوهاشم جعفرى به دهن گذاشت گفت : والله از جاى خود حركت نكردم تا به هفتاد و سه لغت سخن مى گويم

و يك مقدار سنگريزه از زمين برداشت و اراده فرمود، طلاى احمر شد و به ابوهاشم لطف فرمود.

در مجلس متوكل شعبده بازى نانها را ترتيب داد به طورى كه وقتى امام خواست نان بردارد، نان پريد. و اهل مجلس خنديدند. پس ‍ حضرت دست مبارك را به آن صورت شير كه در پرده بود زد و فرمود: بگير او را! پس يكمرتبه شيرى شد درنده و از جاى جست و آن خبيث را بلعيد و اثرى از او باقى نماند و او ديگر ديده نشد.

در مجلس متوكل پرنده ها از چهار طرف صدا مى كردند به طورى كه مردم كلمات يكديگر را نمى شنيدند. حضرت وارد شد و به اراده و تصرف امام ، تمام ساكت و صامت شدند تا آنكه حضرت خارج شد، بعد پرنده ها مشغول آواز شدند.

نفوذ اراده امام عسكرىعليه‌السلام در مقدورات

همچنين آقا امام حسن عسكرىعليه‌السلام به يك اراده آن اسب چموش را كه احدى قدرت نزديك شدن به او را نداشت ، رام و ذليل نمود.

احمد بن اسحاق عرض كرد: آقا، من نمى توانم به پهلوى راست بخوابم ، بايد به پهلوى چپ بخوابم و خيلى افسرده ام جهت اين قسمت ؛ چون خواب منافقين است پس حضرت دست راست به پهلوى چپ او و دست چپ به پهلوى راست او سه مرتبه كشيد. احمد گفت : من ديگر به پهلوى چپ نتوانستم بخوابم

و معجزات حضرت و همچنين معجزات آقا امام زمان ولى عصرعليه‌السلام و على آبائه الطاهرين از حد و عد خارج است و قدرت بر احصاى آن نيست

آرى ؛ اين بزرگواران بر هر چيزى دانا و توانا هستند و بر آنها هيچ ذره اى مخفى نيست

و اصحاب آن بزرگواران كه تابع صرف آنها بودند، به مقامات و كرامات عاليه رسيدند؛ مانند سلمان و ميثم تمار و رشيد هجرى و حبيب بن مظاهر اسدى و ابو حمزه ثمالى و جابر جعفى و امثال آنها.

و در هر زمان از قبور مقدسه ائمهعليهم‌السلام معجزات و كراماتى ظاهر مى شود كه كتابها در خصوص آنها نوشته شده و اين مختصر گنجايش ذكر آنها را ندارد.(١٩)

اينك به ذكر مطالبى كه اساس تمام علوم و كمالات پيامبر و ائمهعليه‌السلام م مى باشد مى پردازيم

٧٢ حرف اسم اعظم نزد پيامبر و ائمه ماعليهم‌السلام است

اسم اعظم خداوند عزوجل هفتاد و سه حرف است و چنانكه امام باقر و امام صادقعليهما‌السلام در روايات كثيره فرموده اند:

نزد حضرت آدمعليه‌السلام بيست و پنج حرف بود.

نزد حضرت نوحعليه‌السلام بيست و پنج حرف بود. و در بعضى روايات پانزده حرف فرمودند.

نزد حضرت ابراهيمعليه‌السلام هشت حرف بود.

نزد حضرت موسىعليه‌السلام چهار حرف بود.

نزد آصف بن برخيا وصى حضرت سليمانعليه‌السلام يك حرف بود كه به آن زمين را شكافت و تخت بلقيس را به يك چشم به هم زدن از شهر سبا براى حضرت سليمانعليه‌السلام حاضر كرد و بعد زمين را مثل اول نمود.

نزد حضرت عيسىعليه‌السلام دو حرف بود كه به آن دو حرف مرده ها را زنده مى كرد، و پيس و كور مادرزاد را شفا مى داد، و از گل صورت مرغ درست مى كرد و مى دميد مرغ مى شد و مى پريد. و بقيه معجزاتش به اين دو حرف بود.

نزد پيامبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هفتاد و دو حرف از آن مى باشد. و يك حرف نزد خدا مخفى است

و تمام آنچه پيغمبر مى داند نزد ائمه اثنا عشرعليه‌السلام م مى باشد. و آنانند وارث پيغمبران(٢٠)

تمام كتب و آثار انبيا نزد ائمهعليهم‌السلام است

تمام كتابهايى كه از آسمان بر پيغمبران نازل شده و تمام علوم و آثار انبيا، صحف آدمعليه‌السلام و ادريسعليه‌السلام و ابراهيمعليه‌السلام و تورات موسىعليه‌السلام و انجيل عيسىعليه‌السلام و زبور داوودعليه‌السلام و عصاى موسىعليه‌السلام و آن سنگى كه عصا را به آن مى زد و دوازده چشمه ظاهر مى شد، و تابوت بنى اسرائيل ، و پيرهن يوسفعليه‌السلام و انگشتر سليمانعليه‌السلام و غير آن هر چه داشتند تمام نزد پيغمبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جمع و تمام نزد ائمهعليه‌السلام م اجمعين مى باشد.

در كتاب شريف كافى باب آنكه ائمهعليهم‌السلام وارث علم پيغمبر و جميع انبيا و اوصيا مى باشند، هفت روايت كه دليل بر اين است نقل مى فرمايد. از جمله از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: به درستى كه خداى عزوجل عطا نفرموده پيغمبران را چيزى مگر آنكه آن را به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عطا فرموده و فرمود: به تحقيق كه عطا كرده شده محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جميع آنچه به پيغمبران داده شده و نزد ماست صحفى كه خدا فرموده ؛ صحف ابراهيم و موسى(٢١)

علوم ملائكه و انبيا و آثار آنان نزد ائمهعليهم‌السلام جمع است

براى خداوند عزوجل دو علم است ؛ يك علم مخزون و مكنون كه احدى نمى داند آن را مگر ذات مقدس ، و علمى ديگر كه به ملائكه مقربين و انبيا و مرسلين تعليم فرموده و ائمهعليه‌السلام م تمام آن را مى دانند.

در كتاب كافى به سند خود از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: به درستى كه براى خداى عزوجل دو علم است يكى علمى است مكنون و مخزون كه احدى نمى داند آن را مگر خودش جل و علا. و از او مى باشد بدا. و علمى است كه تعليم فرموده به ملائكه و انبيا و مرسلين ، پس ما مى دانيم آن را.

و در باب آنكه ائمه مى دانند جميع علومى كه به ملائكه و انبيا رسيده ، پنج روايت نقل كرده كه دليل بر اين است

و در بصائر به سند خود از جعفر بن بشير از امام جوادعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: براى خداوند دو علم است ؛ علمى است مبذول ، و علمى است مكنون پس اما مبذول ، پس نيست چيزى كه مى دانند آن را ملائكه و رسولان مگر آنكه ما مى دانيم آن را. و اما مكنون پس آن نزد خداوند است(٢٢)

علم رسول الله و ائمهعليه‌السلام م زياد مى شود

پيغمبر و ائمهعليه‌السلام م شب و روز علم آنها زياد مى شود و براى آنها حادث مى شود علمهايى كه نمى دانستند؛ خصوص شب و روز جمعه هر چه به امام وقت تعليم مى شود، اول به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام قبل تعليم مى شود، بعد به امام متاءخر. خلاصه روز به روز و ساعت به ساعت در ترقى و ازدياد هستند.

قال تعالى :( وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ) - الايه يعنى : بگو اى پيغمبر: اى پروردگار من ، زياد كن علم مرا.

در كتاب كافى در باب آنكه اگر ائمهعليهم‌السلام زياد نشود علم آنها، هر آينه تمام خواهند نمود علم را، پنج روايت نقل فرموده از امام باقر و امام صادقعليه‌السلام ما كه فرمودند «لولا انا نزداد لاءنفدنا» يعنى : اگر در ما زياد نشود، هر آينه تمام مى كرديم

زراره عرض كرد. خدمت امام باقرعليه‌السلام : زياد كرده مى شويد چيزى را كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمى داند؟ وقت زياد شدن عرضه مى شود به پيغمبر پس به ائمه اى كه قبل از ما بودند، بعد به ما مى رسد.

فرمود امام صادقعليه‌السلام : خارج نمى شود چيزى از نزد خداوند تعالى تا آنكه ابتدا مى شود به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس به اميرالمؤ منينعليه‌السلام پس به امام بعد از امام ، تا آنكه امام آخر اعلم از امام قبل نشود.

در كافى در باب ديگر كه ائمهعليهم‌السلام شبهاى جمعه زياد مى كنند، سه روايت نقل كرده كه : شبهاى جمعه ارواح طيبه طاهره پيغمبر و ائمهعليه‌السلام م به عرش مى روند و طواف مى كنند هفت مرتبه و نزد هر قائمه از قائمه هاى عرش دو ركعت نماز مى خوانند، پس برمى گردند با علمى زياد شده و اگر اين نبود تمام مى كردند علم را.(٢٣)

و از مطالب گذشته كه از مسلمات روايات متواترات مى باشد و شك و شبهه اى در او نيست و هر يك شاهد و مؤ يد ديگرى است ، استفاده مى شود كه :

پيغمبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خلفاى او ائمه هادين مهديينعليه‌السلام م اجمعين داناترين كل مخلوقات آسمانى و زمينى و تواناترين كل موجودات مى باشند. و تمام كمالات در علم و قدرت جمع است و اين هر دو صفت در آنها به نحو اتم و اكمل و اوفى مى باشد. و در مخلوق خلقى نيست ، هر كس و هر چه باشد، مگر آنكه به درجه آنها نمى رسد، بلكه علم جميع خلايق به علم آنها مثل نسبت قطره است به دريا؛ همان طورى كه آن ملك به خضر پيغمبرعليه‌السلام فرمود.(٢٤)

پس ايشانند اعلم كل مخلوقات و افضل و اشرف كل موجودات و هيچ چيز بر آنها مخفى نيست و واجب است اطاعت آنها بر كل ممكنات و تمام موجودات رعيت آنها مى باشند و خداوند آنها را رياست داده بر تمام مخلوقات و خداوند اجل است كه رياست تامه و خلافت عامه به كسى بدهد و حالات افراد رعيت را بر آنها مخفى گذارد و لغات آنها را به او نفهماند. لذا در روايات زيادى وارد شده كه ملكوت آسمانها و زمينها بر آنها عرضه داشته شده و عالمند به آنچه گذشته و آنچه بيايد تا روز قيامت و تمام لغات افراد بشر و حيوانات را مى دانند و هيچ صوتى بر آنها مخفى نيست

و ايشانند خزانه علم خداوند و حمله عرش پروردگار. و نزد آنها كتابهايى مى باشد كه در آن اسامى پادشاهان روى زمين تا آخر دنيا مى باشد. و اسامى اهل بهشت و جهنم را مى دانند. و هر كس را مى دانند كه اهل ايمان است يا اهل كفر و مقدرات او چيست و كى مى ميرد و بعدا چه مى كند.

و شهداى خداوند تعالى مى باشند بر خلق خداوند جل جلاله و اركان خلقند و علامتهاى حق و حقيقت و ميزان عدالت و سعادتند. و اهل ذكرند كه خداوند در قرآن امر به سوال از آنها فرموده كه فرمود:

( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ .)

و آنهايند ملجاء و پناهگاه كل مخلوقات و صاحبان شب قدر كه ملائكه و روح بر آنها نازل مى شوند. و ايشانند صاحبان انوار الهى

و تمام اينها كه به عرض خوانندگان رساندم ، مفاد روايات متواترات است

علم همه چيز در امامعليه‌السلام احصا شده است

قال تعالى( وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ ) .

و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز غدير در آن خطبه مفصله فرمود: اى جماعتهاى مردم ، هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند عزوجل احصا كرده آن را در من و هر علمى كه من عالم شدم ، احصا و ضبط كردم من آن را در متقين از اولاد اميرالمؤ منينعليه‌السلام و هيچ علمى نيست مگر آنكه تعليم كردم علىعليه‌السلام را و اوست امام مبين

و در روايت معانى الاخبار از امام باقرعليه‌السلام از پدرش از جدشعليه‌السلام م نقل است كه فرمود: وقتى كه اين آيه نازل شد ابوبكر و عمر حركت كردند و عرض كردند: يا رسول الله ، آن تورات است ؟ فرمودند: نه عرض كردند: انجيل است ؟ فرمود نه عرض كرند: قرآن است ؟ فرمود: نه پس اميرالمؤ منينعليه‌السلام ظاهر شد، پس فرمود رسول الله : اين است آن امامى كه احصا كرده خداوند عزوجل در او علم هر چيزى را.

و در كتاب تفسير قمى از ابن عباس نقل كرده از مولا اميرالمؤ منينعليه‌السلام كه فرمود: منم والله امام مبين ؛ بيان مى كنم حق را از باطل(٢٥)


4

5

6