اذان و اقامه در اسلام

اذان و اقامه در اسلام0%

اذان و اقامه در اسلام نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

اذان و اقامه در اسلام

نویسنده: موسى خسروى
گروه:

مشاهدات: 8078
دانلود: 2584

توضیحات:

اذان و اقامه در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 16 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8078 / دانلود: 2584
اندازه اندازه اندازه
اذان و اقامه در اسلام

اذان و اقامه در اسلام

نویسنده:
فارسی

اذان در چند مورد ساقط است

اول نماز عصر روز جمعه وقتی که جمع بین نماز جمعه یا ظهر شود اما اگر بین آنها فاصله بیفتد، اذان ساقط نمی شود. دوم اذان نماز عصر روز عرفه وقتی با نماز ظهر جمع شود اما اگر جدا خوانده شد ساقط نمی شود. سوم اذان نماز عشا در لیلة المزدلفه اگر با نماز مغرب با هم خوانده شود. چهارم اذان نماز عصر و عشاء مستحاضه ایکه جمع می کند با ظهر و مغرب پنجم مسلوس (که سلسله بول دارد) در بعضی موارد که جمع بین دو نماز می کند وقتی تصمیم دارد جمع کند بین دو نماز را با فاصله زیاد بخواند، نه فاصله ای که بین دو نماز با خواندن تسبیح حضرت زهرا (علیها السلام ) و یا تعقیب ، پیش می آید (75) اقوی این است که سقوط در این موارد رخصت است (یعنی اجازه ترک داده اند و اگر هم اذان را بگوید اشکال ندارد) نه عزیمت (یعنی اینکه نتواند اذان را بگوید). (76)

برای کسی که می خواهد نماز قضای چند شبانه روز را بخواند جز در نماز اول ؟ شروع می کند در بقیه اذان وارد شده است ؛ یعنی می تواند برای اولی یک اذان بگوید و برای بقیه فقط اقامه آیت الله میلانی می فرماید به همان اذان اول اکتفا نماید (یعنی در بقیه نه اذان و نه اقامه بگوید).

در چند مورد اذان و اقامه ساقط می شود: اول کسی که وارد جماعتی می شود که اذان و اقامه را گفته اند گر چه او نشنیده و حضور نداشته است .

دوم : کسی که برای نماز مسجد می شود در صورتی که نمازش را با جماعت بخواند یا فرادی در حالی که آنها مشغول نماز باشند یا نمازشان تمام شده اما صف ها بهم نخورده باشد؛ صاحب عروة می نویسد: اما سقوط در این مورد رخصت است نه عزیمت با اینکه امام خمینی و خوانساری و قمی سقوط را عزیمت می دانند.

سقوط در این مورد شش شرط دارد :

1- نماز او و نماز جماعت هر دو ادا باشد نه یکی ادا و دیگری قضا.

2- هر دو نماز در وقت مشترک باشد نه اینکه یکی نماز عصر می خواند داخل شونده می خواهد نماز مغرب بخواند.

3- هر دو در یک مکان باشد نه یکی داخل مسجد و دیگری در خارج .

4- برای نماز جماعت اذان و اقامه گفته باشند و اگر نگفته باشند و از واردین ساقط نمی شود.

5- نماز جماعت آنها درست باشد پس اگر نماز جماعت به جهتی درست نباشد (مثلا اگر امام جماعت فاسق باشد با اطلاع ماءمومین ) اذان ساقط نمی شود.

6- این حکم مربوط به مسجد است نه جاهای دیگر.

چون این سقوط رخصت است در هر موردی که شک کرد می تواند اذان و اقامه خود را بگوید. مثلا در موردی که مکان یکی است و شخص نمی داند نماز ادا می خوانند یا قضا.

سومین مورد از موارد سقوط اذان و اقامه زمانی است که شخص ، اذان یا اقامه دیگری را می شنود (چه گوینده امام باشد چه ماءموم ) به شرط اینکه ناقص نگوید (مثلا اذان گو یا اقامه گو تنها یک فصل اذان یا اقامه را بگوید، یا آن را غلط ادا کند) در صورت نقص ، شنونده می تواند قسمت ناقص را خودش بگوید.

چهارم : وقتی حکایت اذان یا اقامه دیگری را می کند به همان حکایت اکتفا نماید.

حکایت اذان در هنگام شنیدن آن مستحب است ؛ چه اذان اعلام باشد یا اذان اعظام (یعنی اذان نماز) منظور از حکایت اذان یعنی آنچه مؤ ذن می گوید او نیز با فاصله کم تکرار نماید.

در مسئله 7- می فرماید ظاهرا فرقی بین شنیدن و گوش دادن نیست .

خلاصه ای از شرایط اذان و اقامه

اول : نیت است و ادامه آن تا آخر اذان و اقامه .

دوم : عقل و ایمان است (اما در مورد بلوغ ، اقوی این است که بلوغ معتبر نیست مخصوصا در اذان و بویژه در اذان اعلامی که می توان اکتفا به اذان و اقامه کودک ممیز نمود اگر شنید با حکایت کرد که برای جماعت می گوید، کفایت این اذان برای خودش جای اشکال نیست ) اما در مورد جنسیت ، مرد بودن تنها در اذان اعلامی شرط است .

سوم : ترتیب است که اول اذان و بعد اقامه را بگوید، همینطور رعایت ترتیب در فصول اذان و اقامه شرط است .

چهارم : موالات و پشت سر هم گفتن فصل های هر یک از اذان و اقامه همینطور حفظ موالات بین خود اذان و اقامه و بین این دو و نماز. پس اگر بین هر کدام فاصله غیر معمول (در عرف متشرعه ) پیش آید، باطل می شود.

پنجم : اذان و اقامه را صحیح بگوید و ترجمه آن کافی نیست و تبدیل حرفی به حرف دیگر نیز کفایت نمی کند (مثلا صلوة را با سین بگوید).

ششم : داخل شدن وقت .

هفتم : وضو داشتن (در اقامه شرط است نه در اذان ).

مستحبات اذان و اقامه

مستحب است مؤ ذن 1- رو به قبله باشد 2- ایستاده بگوید 3- در اذان وضو داشته باشد (اما در اقامه لازم است نه مستحب ) 4- بین اذان و اقامه صحبت نکند (بلکه پس از گفتن قد قامت الصلوة حرف زدن مکروه است ) 5- در حال استقرار بگوید (در حال اقامه بدن آرام باشد) 6- آخر فصول را جزم بدهد (با تاءنی در اذان و سرعت در اقامه ) 7- الف وهای اسم جلاله الله را در هر فصلی که این اسم هست فصیح بگوید 8- هنگام اذان انگشت در دو گوش بگذارد 9- در اذان صدا را بکشد و بلند بگوید (بلکه در اقامه هم بلند بگوید اما کوتاهتر از اذان ) 10- بین اذان و اقامه فاصله بیاندازد (یا با دو رکعت نماز خواندن یا چند قدم راه رفتن یا شستن و یا سجده کردن (77) یا ذکر گفتن یا دعا کردن یا سکوت نمودن ).

- اگر با سجده فاصله انداخت ، مستحب است در سجده بگوید سجدت لک خاضعا خاشعا یا بگوید لا اله الا انت سجدت لک خاضعا خاشعا

- اگر نشستن را برای فاصله انتخاب کرد مستحب است بگوید اللهم اجعل قلبی بارا و رزقی دارا و عملی سارا و اجعل لی عند قبر نبیک قرارا و مستقرا

- اگر راه رفتن را انتخاب کرد بگوید بالله استفتح و بمحمد صلی الله علیه و آله استنجح و اتوجه اللهم صلی الله محمد و آله محمد و اجعلنی بهم وجیها فی الدنیا و الآخره و من المقربین

همچنین مستحب است مؤ ذن دارای صدای بلند و عادی باشد و بصیر به اوقات شرعی و در جای بلندی مانند مناره یا غیر آن اذان بگوید.

(مسئله ) کسی که اذان یا اقامه ای هر دو را عمدا ترک نماید تا هنگامی که تکبیرة الاحرام گفت دیگر جایز نیست نماز را بشکند و تدارک نماید. اما کسی که فراموش کرد تا به رکوع نرفته می تواند نماز را بشکند و اذان و اقامه را بجا آورد چه فرادی بخواند یا غیر فرادی ؛ اما اگر یکی از آن دو را فراموش کرد یا بعضی از فصول آنها را یا شرایط اذان یا اقامه را، جایز نیست رجوع . (78)

(مسئله ) گاهی گفته می شود در اذان اعلامی غلط گفتن اشکال ندارد اما چنین کاری ممنوع است .

در آخر این بخش دو روایت را در مورد فاصله انداختن بین اذان و اقامه بوسیله سجده (از جهت تیمن و تبرک و ارزش آن ) می آوریم .

امام صادق (علیه السلام ) فرمود: امیر المؤ منین (علیه السلام ) پیوسته به اصحاب خود می فرمود: هر کس بین اذان و اقامه سجده کند و در سجده خود بگوید رب لک سجدت خاضعا خاشعا ذلیلا خداوند به ملائکه می گوید به عزت و جلالم سوگند محبت این شخص را در دل مؤ منین قرار می دهم و هیبتش را در دل منافقین (79)

ابن ابی عمیر از پدر خود از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرد: که دیدم پس از اذان به سجده رفت و پس از سر بر داشتن فرمود: ای ابا عمیر هر که این کاری که من کردم انجام دهد خداوند همه گناهانش را ببخشد.

و فرمود هر کس اذان بگوید بعد به سجده برود و بگوید لا اله الا انت ربی سجدت لک خاضعا خاشعا خداوند گناهانش را ببخشد. (80)

بخش ششم : داستان های مؤ ذنین در اسلام

بلال و اذان ناتمام

اولین مؤ ذن در اسلام ، بلال بن رباح است که کنیه اش ابو عبدالکریم بود علامه در زبدة المقال درباره بلا فرموده :

اول من یسبق الجنان

لانه سابق بالاذان

بلال اولین کسی است که به بهشت می رود زیرا اولین اذان گوی اسلام است بلال از کسانی است که در راه خدا شکنجه ها دید و بر آن همه عذاب ، صبر نمود. ابوجهل بلال را در آفتاب گرم بر زمین می خوابانید و آسیابی سنگی بر روی سینه اش می گذاشت تا حرارت آفتاب پیکرش را بسوزاند. از او می خواست که به پروردگار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) کفر بورزد؛ اما بلال پیوسته در جواب ابوجهل می گفت : احد، احد

روزی ورقه بن نوفل از کنار او گذشت در حالی که شکنجه می شد و می گفت : احد، احد، ورقه (از روی استهزاء) گفت اگر در این حال بمیری ، قبر ترا در مرکز آه و ناله قرار می دهم .

و نیز گفته اند که بلال غلام خانواده بنی جمح بود و امیة بن خلف او را شکنجه می کرد. خداوند چنان مقدر کرد که امیه در جنگ بدر بدست بلال کشته شد. (81)

سعید بن مسیب درباره بلال گفت : مردی بسیار دیندار و معتقد بود و در این راه عذابها کشید. هر وقت مشرکین به او نزدیک می شدند می گفت الله الله .

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) روزی ابوبکر را در بین راه دید به او گفت اگر پولی می داشتم ، بلال را می خریدم .

ابوبکر، عباس بن عبدالمطلب را دید و به او گفت : بلال را برای من از صاحبش خریداری کن عباس پیش زنی که صاحب بلال بود، رفت و به او گفت : این بنده ات را به من می فروشی قبل از اینکه از دستت برود؟!

گفت : می خواهی او را چه کنی ؟ او آدم خبیثی است و چنین و چنان است .

روز بعد باز پیشنهاد خود را تکرار کرد و بالاخره بلال را خرید و برای ابوبکر فرستاد.

بلال در سفر و حضر در طول زندگی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) برای ایشان اذان می گفت و اولین مؤ ذن در اسلام بود.

بلال پس از گذشت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) تصمیم گرفت به شام برود. اما ابوبکر گفت : همین جا باش گفت : اگر مرا برای خودت آزاد کرده ای ، نگاهم بدار ولی اگر در راه خدا آزاد کرده ای ، رهایم کن تا هر کجا می خواهم بروم و راه خدا را در پیش بگیرم .

گفت : هر کجا می خواهی برو. پس بلال به جانب شام رفت (82)

بلال در مدتی که ساکن شام بود در خواب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) را دید که به او فرمود: ما هذه الجفوة یا بلال ؟! این جفا چیست که بر ما روا می داری ، چرا یک بار هم به زیارت ما نمی آیی ؟

بلال اندوهگین از خواب جست سوار بر مرکب ، راهی مدینه شد و یکسره کنار مرقد پاک پیامر (صلی الله علیه و آله و سلم ) رفت و شروع کرد به گریه کردن و خاک بر فرق خود ریختن در همین هنگام چشمش به امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) افتاد، آن دو را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن .

امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) فرمودند: بلال آرزو داریم برایمان امشب وقت سحر اذان بگویی سحرگاه بلال بر بام مسجد رفت و شروع کرد به گفتن اذان همین که گفت : الله اکبر، الله اکبر (خاطرات ایام رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) برای مردم مدینه تازه شد) و صدای گریه و ناله از هر سو بلند شد. وقتی گفت اشهد ان محمدا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) زنان از خانه ها بیرون ریختند. روزی پر گریه و اندوه بارتر از آن روز مدینه به خود ندیده بود. (83)

باید توجه داشت که مسئله ولایت و امامت (چنانکه قبلا نیز توضیح داده شد) مهمترین اصل برای مؤ منین در صدر اسلام بود. آنها که دلباخته دنیا نشده و فریب مال و منال آن را نخورده بودند به هیچ قیمتی حاضر نبودند که این اصل مسلم را (یعنی جانشینی امیر المؤ منین علی (علیه السلام ) بعد از پیامبر را) با هیچ کس و هیچ چیز معارضه نمایند.

در این رابطه پاک نهادان و یاران پاک اندک بودند و قلیل من عبادی الشکور که یکی از آن افراد انگشت شمار بلال بود.

از طرف دیگر می خواستند از موقعیت بلال در تثبیت انحراف خلافت سوء استفاده کنند، لذا بعد از پیامبر خیلی سعی کردند بلال را باز بر ماءذنه روانه کنند تا به خیال ایشان اذان گوی پیامبر برای جانشین او نیز اذان بگوید. اما بلال ، یار پاک باخته ولایت و دلسوخته خاندان نبوت و ارادتمند علی بن ابی طالب (علیه السلام )، تن به این کار نداد.

شهید ثانی در کتاب خلاصه الاقوال می نویسد: بلال (مکنی به ابو عبدالله ) در جنگ بدر و احد و خندق و تمام غزوات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) حضور داشت مؤ ذن پیامبر بود ولی بعد از درگذشت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) برای احدی اذان نگفت جز یک مرتبه که از شام برای زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آمده بود که سحابه از او درخواست کردند اذان بگوید. آن اذان را شروع کرد ولی به پایان نرسانید.

اما کیفیت این اذان را باید در کتاب من لایحضره الفقیه مطالعه کنید. (84)

پس از در گذشت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) بلال از اذان گفتن خودداری کرد و گفت : بعد از ایشان برای احدی اذان نخواهم گفت .

روزی حضرت زهرا (علیها السلام ) به او فرمود: خیلی آرزو دارم صدای مؤ ذن پیامبر را بشنوم (شاید در همان ایام بازگشت از شام ، فاطمه زهرا (علیها السلام ) از بلال درخواست گفتن اذان کرده باشد).

بلال وقتی شنید فاطمه زهرا (علیها السلام ) آرزوی شنیدن صدای اذانش را دارد، شروع کرد به گفتن اذان همین که گفت : الله اکبر الله اکبر زهرای مرضیه (علیها السلام ) خاطرات ایام حیات پدر برایش تجدید شد و به یاد پدر بزرگوارش چون ابر بهاری شروع به گریه کرد تا وقتی که بلال رسید به اشهد ان محمدا رسول الله حضرت ناله ای زد و بر زمین افتاد و بیهوش شد.

مردم به بلال گفتند: ساکت باش فقد فارقت ابنة رسول الله الدنیا دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) از دنیا رفت خیال می کردند فاطمه زهرا (علیها السلام ) از دنیا رفته است بلال اذان خود را قطع کرد و ادامه نداد. فاطمه زهرا (علیها السلام ) به هوش آمد. از بلال درخواست کرد بقیه اذانش را بگوید. اما بلال عذر خواست و گفت : می ترسم اگر ادامه دهم شما طاقت نیاوری حضرت زهرا (علیها السلام ) عذرش را پذیرفت .

مهاجرت بلال به شام

شیخ طوسی (رضوان الله علیه ) در اختیار الرجال نقل می کند از عبدالله بن حسن که گفت : بلال از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید. عمر گریبان او را گرفت و گفت : آیا پاداش کسی که ترا از بردگی آزاد کرده این است که با او بیعت نکنی ؟!

بلال گفت : اگر ابوبکر مرا در راه خدا آزاد کرد اینک برای خدا مرا وا گذارد، در صورتی که مرا برای چیز دیگری آزاد کرده ، اینک من در اختیارش (باز برده او می شوم ) اما در مورد بیعت باید بگویم با کسی که پیامبر او را جانشین خود قرار نداده ، بیعت نخواهم کرد و بیعت کسی که جانشین خود نموده بر گردن ماست تا روز قیامت .

عمر از سخن بلال سخت بر آشفت و گفت : نباید در شهر و دیار ما بمانی بلال به ناچار راه شام را در پیش گرفت و در شام از دنیا رفت و مزار شریفش در باب الصغیر شام معروف است (85)

اینک پایداری بلال را در راه ولایت از زبان امام زین العابدین (علیه السلام ) ملاحظه کنید که فرمود: (86) ابوبکر بلال را به قیمت دو بنده سیاه خرید و به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) برد. با این حال بلال ، علی بن ابی طالب (علیه السلام ) را از ابابکر بسیار بیشتر احترام می کرد. فتنه انگیزان به او گفتند: تو پاس نعمت را نگه نداشتی و ترتیب شخصیت افراد را ملاحظه نکردی ابوبکر مالک توست او ترا خرید و آزاد کرد و تو از شکنجه آسوده شدی و با این کار به تو شخصیت داد، اما علی بن ابی طالب (علیه السلام ) هیچکدام از این کارها را برایت نکرد حال آنکه تو او را چنان احترام می کنی که ابابکر را نمی کنی این کفران نعمت و از دست دادن ترتیب شخصیت است بلال در جواب گفت : شما می گویید من ابابکر را از خود پیامبر بیشتر احترام کنم ؟ گفتند: هرگز، ما چنین حرفی نزدیم .

بلال گفت : این حرف شما مخالف حرف اولتان است اگر نباید من ، علی را بر ابوبکر ترجیح دهم به دلیل این که آزاد کننده من بوده است ، پس نباید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را نیز بر ابابکر ترجیح دهم !!

گفتند: اینها با هم مساوی نیستند زیرا پیامبر بهترین خلق خداست .

بلال گفت : ابابکر و علی نیز با هم مساوی نیستند، زیرا علی (علیه السلام ) نفس پیامبری است که بهترین خلق خدا است (87) پس او نیز بهترین خلق خدا بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) است و محبوبترین فرد است در نزد خدا به دلیل حدیث طائر مشوی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) دعا کرد: خدایا محبوبترین فرد را برسان تا از این مرغ بریان با من بخورد (کسی که آمد و با ایشان از این غذا خورد علی (علیه السلام ) بود).

علی (علیه السلام ) شبیه ترین خلق خدا به پیامبر است زیرا او را به برادری خود در دین انتخاب کرد، مضافا اینکه ابابکر خودش چنین تقاضایی (که شما دارید) از من نمی کند. زیرا او فضایل علی (علیه السلام ) را می داند و شما نمی دانید. او متوجه است که حق علی (علیه السلام ) بر من بالاتر از حق اوست چون او مرا از شکنجه و بردگی در دنیا آزاد کرد در صورتی که اگر بر آن شکنجه صبر می کردم ، جایم بهشت برین بود؛ اما علی (علیه السلام ) مرا از بردگی عذاب ابد آزاد نموده است پس با مقدم داشتن او بر همه کس و موالاتش ، مستحق نعیم ابد شدم .

چنین مؤ ذنی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) درباره اش می فرماید: اولین کسی که مؤ منین حبشه را شفاعت می کند، بلال است (88) و همچنین فرمود: اولین کسی که وارد بهشت می شود، بلال است (89)

اذان بلال بر فراز کعبه

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) زمانی که مکه را فتح کرد مسلحانه ، بدون احرام وارد مسجد الحرام شد آنچنان که در حج و عمره وارد نشده بود. هنگام اذان ظهر به بلال دستور داد بالای بام کعبه اذان بگوید. بلال از کعبه بالا رفت و روی بام آن شروع گفتن اذان نمود (طنین ، تکبیر، فضای کعبه را فرا گرفت از شنیدن الله اکبر، مشرکین مکه هر کدام سخنی گفتند. (90)

عکرمه (پسر ابوجهل ) گفت : والله ، من بیزارم از شنیدن صدای بلال که عرعر کند روی بام کعبه .

خالد بن اسید گفت : حمد خدا را که پدرم ابو عتاب را نگه نداشت تا چنین روزی را ببیند که بلال بر فراز خانه کعبه رفته است .

اما سهیل گفت : خانه خداست او می بیند چه کسی بر فراز آن رفته است اگر بخواهد، خودش اوضاع را تغییر می دهد. او از همه آنها مؤ دبتر صحبت کرد. کتاب مناقب چنین اضافه نموده است که حارث بن هشام گفت : محمد غیر از این کلاغ سیاه کس دیگری را پیدا نکرد که مؤ ذن قرار دهد اما ابوسفیان گفت : من که چیزی نمی گویم ، گمان می کنم اگر حرفی بزنم این در و دیوار به محمد خبر خواهند داد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از پی آنها فرستاد و سخنان ایشان را به خودشان گوشزد کرد. عتاب گفت : ما این حرفها را زدیم ؛ اما اینک استغفار می کنیم پس مسلمان شد و اسلامی نیکو داشت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز او را فرماندار مکه نمود. (91)

اذان بلال در قیامت

امام صادق (علیه السلام ) فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: بلال در روز قیامت سوار ناقه ای از ناقه های بهشت وارد محشر می شود در حالی که اذان می گوید. صدایش که به اذان بلند شد از حله های بهشتی او را می پوشانند. (92)

اذان گو را در حال اذان شهید کردند

در اعلام الوری می نویسد (93) عروة بن مسعود ثقفی از اهالی طائف (قبل از این که وارد مدینه شود در بین راه فتح مکه ) (94) مسلمان شد و خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) رسید و اجازه خواست تا به طائف برگردد و مردم را به اسلام دعوت کند. (95) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: می ترسم ترا بکشند. عروه گفت : اگر من خواب باشم آنها بیدارم نمی کنند. (منظورش این بود که چنان مرا دوست دارند که هرگز این کار را نخواهند کرد). اجازه بازگشت به طائف را گرفت پس از ورود به طائف ، مردم را به اسلام دعوت کرد و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکرد. ولی اهالی طائف نپذیرفتند و در مقابل ، نسبت به دعوت او کارشکنی کردند.

سحرگاهی عروه در ایوان منزل خود ایستاده بود و شروع به گفتن اذان نمود. شهادتین را بر زبان جاری کرد اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله گروهی با آمادگی قبلی از اطراف او را تیر باران کردند. عروه که هدف تیرها قرار گرفت ، از دنیا رفت چند ماه از شهادت عروه گذشت ، گروهی در حدود پانزده نفر از اشراف و بزرگان طایفه ثقیف وارد مدینه شدند تا اسلام خود را اظهار نمایند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) دستور داد، در مسجد برای آنها خیمه زدند و خالد بن سعید بن عاص را ماءمور پذیرایی از آنها کرد، رسول خدا شبها با آنها ملاقات می کرد و واسطه این ملاقات خالد بن سعید بود. هر خوراکی که از خانه پیامبر، برای آنها می برد تا خودش از آن غذا نمی خورد، واقد بن ثقیف و میهمانان نمی خوردند. ضمن مذاکراتی که طی چند روز در یمان بود، آنها دو مطلب از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) درخواست کردند، یکی آن که پس از اسلام آوردن ، سه سال بتخانه لات را ویران نکنند. دوم این که از نماز خواندن معارف باشند. وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به خواسته آنها تن در نداد و حتی حاضر نشد برای یک ماه هم از شکستن بتخانه صرف نظر کند، گفتند: ما را از نماز خواندن و اینکه بت ها را به دست خود بشکنیم معاف دار. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: از این که بتها را به دست خود بشکنید، معاف می دارم و دیگری را برای شکستن بت ها گسیل می دارم ولی لا خیر فی دین لا صلوة فیه اما دینی که نماز نداشته باشد فایده ای ندارد.

نمایندگان ثقیف تن به نماز خواندن دادند و مسلمان شدند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به آنها نوشته ای داد و عثمان بن ابی العاص را که از همه جوانتر بود بر آنها امیر ساخت ، زیرا او در یاد گرفتن احکام اسلام و آیات قرآن شوق و ذوق بیشتری نشان می داد و مغیرة بن شعبه را به همراه ابوسفیان برای ویران ساختن بت خانه لات ماءمور ساخت .

طایفه بنی مغیره یعنی بنی معتب که می ترسیدند مبادا مغیرة بن شعبه هم مثل عروة بن مسعود کشته شود، در خراب کردن بت خانه به کمک مغیره شتافتند و از او حفاظت می کردند. پس از درهم شکستن بت خانه ، اموالی که متعلق به لات بود جمع آوری کردند و به درخواست ابو ملیح فرزند عروة بن مسعود (مؤ ذن شهید) و کسب اجازه از پیامبر، آن اموال را صرف پرداخت قرض عروة بن مسعود ثقفی و اسود بن مسعود کردند. ولی پسر اسود بنام قارب بن اسود برای این که پدرش مشرک از دنیا رفته بود این تقاضا را کرد. (96)

بانگ اذان و رنجش معاویه از آن

طنین روح افزای اذان در جان انسان متدین اثر عمیق می گذارد اما گاهی منافقان از شنیدن بانگ اذان بسیار ناراحت می شدند. علامه امینی (رضوان الله علیه ) درباره معاویه می نویسد: ابن بکار در موفقیات نقل می کند از مطرف پسر مغیرة بن شعبه ثقفی ، گفت با پدرم مغیرة نزد معاویه رفتیم پدرم پیش او رفت و با هم صحبت کردند. بعد از مراجعت ، از عقل و هوش معاویه تعریف کرد و از چیزهایی که از او دیده بود تعجب نمود. شبانگاهی از نزد معاویه برگشت ولی غذا نخورد. بسیار غمگین بود. ساعتی صبر کردم و چیزی نگفتم خیال کردم پیش آمدی نسبت به خودمان یا کاری برای من اتفاق افتاده که پدر چنین غمگین است .

پس از ساعتی گفتم : پدر! چرا از ابتدای شب چنین ناراحتی ؟ گفت : پسرم ! من از پیش خبیث ترین اشخاص بر می گردم پرسیدم : چطور؟ گفت : در خلوت به معاویه گفتم : تو به منظورت رسیدی و حکومت را گرفتی اینک عدالت بنما و دست گشاده داشته باش دیگر سن تو زیاد شده پس بیا و نسبت به بنی هاشم خوش رفتاری کن و صله رحم انجام بده ، آنها دیگر امروز قدرتی ندارند تا تو از آنان بترسی .

ولی معاویه در جواب من گفت : افسوس افسوس ! ابابکر به حکومت رسید و عدالت کرد و آنچه خواست انجام داد، چیزی نگذشت که هلاک شد. با رفتن او نامش هم از میان رفت مگر این که یک نفر احیانا بگوید ابوبکر. پس از او عمر به خلافت رسید و ده سال دامن همت به کمر زد و کوشش کرد، او نیز از دنیا رفت و نامش فراموش شد. پس از او عثمان به خلافت رسید، کسی که مانند او در نسب ، شخصی نبود. او نیز هر چه خواست انجام داد و مردم آنچه خواستند نسبت به او انجام دادند تا از دنیا رفت ولی اسم او و کاری که نسبت به او انجام دادند، فراموش شد سپس گفت :

و ان اخا هاشم یصرخ به فی کل یوم خمس مرات : اشهد ان محمدا رسول الله ! فای عمل یبقی مع هذا لا ام لک و الله الا دفنا دفنا .

نام محمد در هر روز پنج مرتبه با صدای بلند برده می شود (اشهد ان محمدا رسول الله ) با این کار دیگر چه عملی باقی خواهد ماند. بخدا سوگند باید ما را در درون خاکهای تیره جای دهند و پیکرمان در زیر خروارها خاک قرار گیرد. (97)

پس معاویه که خود را امیر المؤ منین می نامید از شنیدن صدای اذان رنج می برد و اگر می توانست ، فصلی برای خود در اذان می گشود تا نام او هم در آینده باقی بماند.

اذان و برهان بو علی سینا

از بو علی سینا در مورد اذان بشنوید. مرحوم مطهری می نویسد: (98) بو علی سینا در حواس و طب قوی بود و هوش و فکرش بسیار زیاد بود، به طوری که در این موارد افسانه ها گفته اند؛ مثلا گفته اند صدای چکش مسگرها را که در کاشان کار می کردند، در اصفهان می شنید. البته این قبیل مطالب ، افسانه است اما حداقل ، بو علی زمینه نقل آنها را داشته ، بگونه ای که بهمنیار شاگردش به او پیشنهاد کرد اگر تو ادعای پیغمبری کنی ، مردم با اعتقاد واقعی ایمان خواهند آورد. بو علی سعی می کرد شاگردش را از این اندیشه باز دارد اما به نتیجه نرسید، تا این که در سفری ، نیمه شبی که برف فراوان آمده بود، بو علی ، بهمنیار را صدا زد و گفت : خیلی تشنه ام برایم قدری آب بیاور.

بهمنیار که خود را گرم کرده بود، شروع به نصیحت کرد؛ که شما طبیب هستید. می دانید معده اگر در التهاب باشد، آب سرد برای آن خوب نیست بو علی گفت : آری من طبیبم ؛ اما تشنه ام برایم آب بیار. باز بهمنیار گفت : من شاگردم ؛ اما دوستدار شمایم بو علی گفت : وقتی آدم تنبل را به کاری وا داری ، برایت نصیحت پدرانه می کند. بهمنیار باز نصیحت را ادامه داد. بحث آن دو موقعی بود که مؤ ذن در آن صبحگاه سرد مشغول گفتن اذان بود. بو علی وقتی به او ثابت کرد که پا شدنی نیستی ، گفت : من تشنه نبودم ، یادت هست می گفتی : اگر ادعای پیغمبری کنی ، مردم به تو ایمان می آورند. اگر من ادعای پیغمبری می کردم ، آیا تو که شاگرد منی قبول می کردی ؟ ببین بعد از هزار و چند صد سال در این هوای سرد مؤ ذن بالای آن مناره رفته است تا بگوید اشهد ان محمدا رسول الله برای این کار بستر گرم خود را رها کرده و بر فراز ماءذنه رفته او مرید پیغمبر است نه تو که شاگرد منی ولی در حضورم از من اطاعت نکردی ...